«این بنده علینقی وزیری افتتاح مدرسه عالی موسیقی را در خیابان نادری کوچه آقا قاسم شیروانی در تاریخ اول حوت (اسفند) اعلان مینماید. کلاسهای این مدرسه، در هر هفته از شعبات موسیقی بیش از هفتهای دو بار نبوده و نیز مدت جلسات کلاسها بیش از دو ساعت طول نخواهد کشید. کلاسهایی که عجالتاً افتتاح میشود از قرار ذیلند:
کلاس تاری (تئوی) Thearie و سرود و دیکته موزیکالن
کلاس تار: سه قسم ــ مقدماتی ــ متوسطه ــ عالی
کلاس ویلن: دو قسم ــ مقدماتی ــ متوسط
کلاس آواز، کلاس کور ]آواز جمعیتی[، کلاس آرمنی ]هارمونی[ در صورتی که لااقل پنج شاگرد تهیه شود.
کلاس تعلیم سازهای ارکست Instrumentation، کلاس پیانو، کلاس ارکست.»
***
در آگهی تأسیس مدرسهی عالی موسیقی همچنین وعده داده شده که در آینده کلاسهای آلات زهی، آلات چوبی، آلات برنجی، کلاس عالی ویلن، کلاس خطابت و کلاس ژیمناستیک موزیکال و اسکریم برای اشخاصی که در تئاتر کار میکنند، دایر خواهد شد.
در این اطلاعیه تأکید شده «کلاسهای زنانهی این مدرسه منحصر به اروپاییها و ارامنه و اسرائیلیها ]یهودیان[ خواهد بود، اوقات جلسات او به کلی از کلاسهای مردانه مختلف و مجزا خواهد بود.»
هزینهی شرکت در کلاسها ماهی پنج قران تا سه تومان در نظر گرفته شده و «در مواقع تنگدستی و ثبوتِ استعداد شاگرد، تخفیف داده یا مجانی نیز قبول خواهد شد.»
این آگهی در روز سه شنبه هشتم بهمن ۱۳۰۲ در روزنامهی شفق سرخ منتشر شد. مدرسهی عالی موسیقی اولین مدرسهی خصوصی در نوع خود در ایران بود که حدود یکصد سال پیش در تهران شروع به کار کرد. مؤسس این مدرسه علینقی وزیری بعد از پنج سال تحصیل موسیقی در اروپا این مدرسه را در تهران تأسیس کرد.
وزیری پیش از اینکه برای تحصیل موسیقی به اروپا برود، آموزش موسیقی دیده و با برخی استادان موسیقی عصر همنشین بود.
علینقی فرزند موسیخان میرپنج در یک خانوادهی نظامی در سال ۱۲۶۶ در تهران به دنیا آمد. پدرش افسر ارتش بود و بنابر رسم قدیم، فرزندان شغل پدر را ادامه میدادند. اما علینقی و برادرش حسنعلی به راه پدر نرفتند. علینقی به موسیقی علاقهمند شد و برادرش حسنعلی هم که آموزش سنتور را شروع کرده بود، ادامه نداد و عاشقی نقاش شد و با شاگردی کمالالملک، در نقاشی به سمت استادی رسید.
به نوشتهی روحالله خالقی از استادان موسیقی، مادر علینقی «زن آزادمنشی بود و از اولین زنانی است که مدرسهی دخترانه دایر کرد. به موسیقی هم وارد بود. ضرب میگرفت و آواز میخواند.»
بنابر روایتهای متعدد علینقی تا چهارده سالگی چیزی از موسیقی نمیدانست و «بچهی خوشبنیهی سالمِ شیطانی بود» که همه از دستش عاصی بودند و وقتی در چهارده سالگی رسید پدرش موسی خان به ریاست فوج قزاق قشون استرآباد منصوب شد، مادرش «گفت اگر من بتوانم سایر کودکان را در غیاب شوهر نگاهداری کنم، از عهدهی این یکی درست برنمیآیم. بهتر است او را هم با خود به سفر ببری.»
پدرش از علینقی پرسید که آیا علاقهمند است که با او به سفر بیاید، علینقی هم که عاشق ورزش، تیراندازی، شمشیربازی و اسبسواری بود، خوشحال شد و سوار بر اسب با پدرش به استرآباد رفت. او در آنجا با آنکه هنوز به سن سربازی نرسیده بود، لباس نظام پوشید تا «قزاق شود.» و پدرش او را با درجهی «تابینی» وارد قزاق خانه کرد. همین سفر نبوغ هنری او را شکوفا کرد.
اردویی که پدرش در آن مشغول بود، سه نفر شیپورچی داشت و فرمانهای نظامی را با شیپور میزدند و علینقی به شیپورزدن علاقهمند شد و آن را به خوبی یاد گرفت.
وقتی به تهران برگشت شیپورچی قابلی شده بود و میخواست وارد مدرسهی قزاقخانه شود. پانزده ساله بود که شروع به یاد گرفتن تار کرد. معلمش در این دوره داییاش دکتر حسینعلیخان قزل ایاغ بود که عضو دربار و پیشخدمت مخصوص مظفرالدین میرزا (ولیعهد) در تبریز بود.
در این زمان مدتی پیش عطاخان یاور سردسته موزیک نظام به آموختن نوت مشغول شد در حالی که هنوز درجهی تابینی خود را در خدمت قزاق حفظ کرده بود.
در این زمان همچنان برخی وی را از کار موسیقی منع میکردند و برخی حتی او را ملامت میکردند زیرا موسیقی را با مطربی یکسان میدیدند.
روحالله خالقی شاگرد علینقی وزیری از قول حسنعلیخان برادر کوچکتر علینقی مینویسد: «برادرم هر کجا سازی میدید، نمونهای به دست میآورد، چنانکه به تدریج اطاقش موزهای از سازها شد. تار، سه تار، کمانچه، سنتور، ویولن، فلوت، قرنی، ضرب، دایره، شیپور هم در اطاقش دیده میشد و همهی این سازها را کموبیش مینواخت اما به ویولن و مخصوصاً تار آشنایی بیشتری داشت.»
دکتر حسینعلی قزل ایاغ دایی وزیری میگوید وقتی که از آشنایی پسرخواهرش به این همه ساز آگاه شده، او را تشویق کرد که فقط تار بزند و «علینقی خان هم نصیحت مرا پذیرفت ولی ضمن اینکه خیلی روی تار کار کرد، از ویولن هم دست برنداشت و عاقبت دو ساز را برای خود انتخاب کرد.»
در این زمان او که نوزده ساله بود و در نواختن تار تسلط داشت، پدرش به ریاست قزاق شیراز منصوب شد و او همراه پدرش در مأموریتی نظامی به شیراز رفت. او در دو سالی که در شیراز بود نیز از موسیقی دست نکشید و به تکمیل معلوماتش در زمینهی موسیقی پرداخت.
در هنگامی که قصد برگشت به تهران را داشت در مسیر شیراز به اصفهان، مجلس به وسیلهی محمدعلی شاه به توپ بسته شد. او در شیراز با آزادیخواهان رفت و آمد داشت اما چون نظامی بود، علایقش را علنی نمیکرد. وقتی به تهران رسید اوضاع به هم ریخته بود و وزیری نمیخواست به دستور قزاقها با آزادیخواهان برخورد کند برای همین از رفتن به قزاقخانه خودداری کرد و «مدت یک سال در اختفا به سر برد.»
در این مدت در باغی موسوم به «آب جو» در بهجتآباد زندگی میکرد و در آنجا اولین کتاب خود یعنی «شاخص موسیقی برای ایران» را پایهریزی کرد و بعد از آن بود که ردیفهای موسیقی ایرانی را به نت درآورد. نت میرزا عبدالله و ردیفهای آقا حسینقلی شهنازی از آن جمله است.
او پس از ممارست زیاد، نوازندهی چیرهدستی در تار شده بود و در حوالی سال ۱۲۹۰ خورشیدی از میرزا عبدالله خواست که ردیفهای او را بنویسد.
در این دوره پیش از سقوط حکومت در دورهی استبداد صغیر با درجه نایبی مأمور شد که همراه گروهی از قزاقها با یک فرمانده روس برای جلوگیری از حملهی مجاهدین به تهران، به کرج برود. اما چون وزیری با مجاهدین در ارتباط بود و مخفیانه به آنها کمک میکرد، با فرمانده روس اختلاف پیدا کرد و با محافظت چند سرباز به تهران برگشت داده شد. اما در تهران از دست محافظانش فرار کرد و عضو یک کمیتهی نظامی مجاهدین شد و در فتح تهران با آنها مشارکت داشت. در این دوره بعد از فتح تهران، در قشون دولتی به او درجهی سرهنگی (کلنل) داده شد و مدتی رئیس قشون گرگان، سپس رئیس امنیهی استرآباد و مازندران و تنکابن شد.
پس از التیماتوم روس به ایران، وزیری از کار نظامی استعفا کرد و مدت سه سال به کار موسیقی و نوشتن کتاب پرداخت. بعد از آن «بر اثر احتیاج مجبور شد خدمت نظام را مجدداً قبول کند و با درجهی سرهنگی به ریاست سوار قائنات و بیرجند برود.»
مدتی هم به سن پطرزبورک رفت و دو ماه در آنجا به فعالیتهای هنری پرداخت و وقتی به تهران برگشت یک سال مجدداً به ریاست کل قشون شرق منصوب شد اما به این مأموریت نرفت زیرا قصد داشت به اروپا برود.
با مسافرت اروپا بعد از نزدیک به هجده سال خدمت نظامی او پایان یافت و در بقیه عمرش تنها به کار موسیقی پرداخت اما همواره به نام کلنل وزیری شناخته میشد.
آموزش نت خوانی
وقتی علینقی جوان در سال ۱۲۸۷ از شیراز به تهران برگشت، متوجه شد که باید خط موسیقی را یاد بگیرد و «اولین دروس نوتخوانی را از یاور آقاخان صاحب منصب موزیک آموخت.»
کمی بعدتر وقتی متوجه شد که معلمش چیز بیشتری برای آموزش ندارد با دوستش میرمحمد حجازی (مطیعالدوله) که شاگرد مدرسه فرانسوی سنلویی بود و ویولن میزد، نزد کشیشی به نام «پرژوفروا» رفتند که معلم آن مدرسه بود. این کشیش وقتی علاقهی این دو جوان را دید به آموزش آنها مشغول شد. کشیش پرژوفروا کتابی به نام compendium را به علینقی داد تا آن را بخواند. با خواندن این کتاب علینقی دریافت که «علم موسیقی فقط نوتخوانی نیست و بسیار مباحث دیگر هست که باید نزد استاد فراگرفت. برای همین هم از کشیش خواست که به او موسیقی نظری (تئوری) و مقدمات هماهنگی (هارمونی) را آموزش بدهد. وقتی کشیش از ایران رفت علینقی دربهدر دنبال دانستن بیشتر در بارهی موسیقی بود که شنید سلیمانخان ارمنی یکی از افسران موزیک آدم دانایی در زمینهی موسیقی است و علینقی رفت سراغ این افسر و از او خواست تا به او آموزش بدهد ولی به گفتهی روحالله خالقی او بعد از مدتی رغبتی به یاددادن نشان نداد و «همان سیره نامطلوب را که از دیرزمان شیوهی همه هنرمندان بود به کار بست، یعنی بهاصطلاح معروف، سر شاگرد را به طاق کوبید.»
اما علینقی شبانهروز مشغول نواختن بود و برادرش حسنعلیخان از قول اولین زن برادرش میگوید:
«صبح که از خواب بیدار میشود به عادت زندگی نظامی ورزش میکند. بعد میرود توی صندوقخانه و به کار شروع میکند. موقع نهار صدایش میکنم ولی جواب نمیدهد. ما ناهار میخوریم و غذای او را کنار میگذاریم ولی او با ساز خود سرگرم است و تعجب درین است که احساس گرسنگی هم نمیکند. مکرر اتفاق افتاد که عصر به صندوقخانه رفتم و سینی نهارش را دستنخورده در کنارش دیدم! به او میگفتم: شب شد تو هنوز نهار نخوردهای! متوجه من میشد و میگفت مگر چه ساعتی است؟ میگفتم غروب است. با خوشحالی میگفت پس کار کردهام! از صندوقخانه بیرون میآمد و چند نفس آزاد میکشید و چیزی میخورد و دوباره ساز را در دست میگرفت و مینواخت … برایش چراغ میبردم. میگفت نمیخواهم. ما شام میخوردیم و میخوابیدیم ولی آهنگ تارش به گوش میرسید. گاهی صبح که بیدار میشدم و به سراغش میرفتم میدیدم از فرط خستگی سر را روی کاسهی تار گذارده و خوابش برده است.»
روحالله خالقی با اشاره به تلاش خستگیناپذیر استادش در نواختن تار میگوید: «جوانان تازهکار و هنرجویان موسیقی اگر میخواهند در نواختن ساز قدرت پیدا کنند، بدانند که جز با تکرار و تمرین و ممارست و حوصله و پشتکار و دقت، نمیتوان به جایی رسید.»
دیدار با استاد میرزا عبدالله و نتنویسی
در چنین حالوهوایی، وقتی علینقی در سال ۱۲۹۰ برای مدتی از کار نظامی فارغ شد، برای اولین بار با استاد موسیقی ایرانی میرزا عبدالله دیدار کرد و «از ساز و صحبتش لذت بسیار برد.»
او پس از ممارست زیاد، نوازندهی چیرهدستی در تار شده بود و در حوالی سال ۱۲۹۰ خورشیدی از میرزا عبدالله خواست که ردیفهای او را بنویسد. او به همراه ابراهیم آزنگ که رئیس یکی از دستههای موزیک بود و ویولن خوب میزد، همراه شد تا دونفری ردیفهای استاد را با هم بنویسند. وزیری میگوید: «به اتفاق ابراهیمخان به منزل میرزا عبدالله رفتیم و خدمت استاد رسیده و نشستیم. من منظور خود بیان کردم و یکی از دوستان استاد که پیرمردی بود، بسیار تعجب کرد که مگر چنین چیزی ممکن است!»
این کار حدود یک سال و نیم طول کشید و وزیری میگوید: «من تمام ردیف هفت دستگاه میرزاعبدالله را با این ترتیب نوشتم.»
استاد میرزا عبدالله تار به دستش گرفت و شروع به نواختن کرد و به گفتهی علینقی وزیری، «تار را برداشت و شور بالادسته را آغاز کرد. جمله به جمله مینواخت و من مینوشتم تا در حدود یک صفحه نوشته شد. من از میرزا خواهش کردم که اگر اجازه بفرمائید این کار را مرتباً هفتهای دو روز ادامه دهیم. گفت بسیار خوبست، اما حالا معلوم نیست اینکه شما نوشتهاید همان باشد که من زدهام. من تار برداشتم و نوشتههای خود را عیناً نواختم و چون به تار خوب آشنا بودم و مضرابها را هم یادداشت کرده بودم، حتی چپ و راستها را هم همانطور که استاد زده بود، نواختم.»
نتیجهی کار با تشویق میرزا عبدالله همراه بود و قرار شد که کار نوشتن نت ادامه پیدا کند اما میرزا عبدالله همچنان دودل بود و از علینقی وزیری پرسید که منظور شما از نوشتن ردیف چیست؟ «گفتم مقصود این است که آثار شما باقی بماند و اگر موجباتش فراهم شد به نام خود شما به چاپ برسد و همه استفاده کنند.»
این کار حدود یک سال و نیم طول کشید و وزیری میگوید: «من تمام ردیف هفت دستگاه میرزاعبدالله را با این ترتیب نوشتم.»
بعد از این کار، وزیری به سراغ برادر میرزاعبدالله یعنی آقاحسینقلی رفت و گفت که ردیفهای برادرتان را نوشتهام و میخواهم ردیفهای شما را هم بنویسم. آقاحسینقلی شاگرد زیاد داشت و علینقی باید منتظر میماند تا درسش تمام شود به گفته وزیری «من آن قدر باید انتظار بکشم تا تمام شاگردانش بروند. آن وقت هم میرزا خیلی کمحوصله بود. کمی که میزد و من چند خط مینوشتم، میگفت امروز بس است.»
چند ماهی به همین شکل کار نوشتن نت آقاحسینقلی ادامه داشت و کار آنطور که علینقی میخواست پیش نمیرفت. در همین زمان علینقی دریافت که آقاحسینقلی شاگردان خوبی دارد و از یکی از آنها خواست که «بقیه ردیفها را او بزند و من بنویسم و این کار را هم به پایان رسانیدم.»
وزیری چند سال بعد گفت که «آنچه از موسیقی ایران در سینه و حافظه استادان بود روی کاغذ آورده و محفوظ نموده» است.
در این زمان با کمک و تشویق مصطفیقلیخان بیات (صمصامالملک) در سال ۱۲۹۷ خورشیدی در ۳۱ سالگی به اروپا رفت تا موسیقی بیاموزد. او در مدرسهی عالی موسیقی پاریس مشغول تحصیل شد و سه سال بعد با گرفتن دیپلم، حدود دو سال هم در «هوخ شوله» مدرسه عالی موسیقی برلن به تحقیق و آموزش در زمینهی موسیقی پرداخت.
مدرسه عالی موسیقی
وقتی علینقی در سال ۱۳۰۱ به ایران بازگشت، در اسفند سال ۱۳۰۲ مدرسه عالی موسیقی را راهاندازی کرد. این مدرسه در ابتدا یکصد نفر محصل داشت و شاگردان برجستهای تربیت کرد که از جمله میتوان به روحالله خالقی، ابوالحسن صبا، حشمت سنجری، موسی معروفی، عبدالعلی وزیری، حسین گل گلاب، اسماعیل زرینفر، جواد معروفی، مهدی برکشلی، علیمحمد خادم میثاق و … نام برد.
دو سال بعد از شروع به کار مدرسه عالی موسیقی، ارکستر بزرگ مدرسه عالی فعال شد و چند کنسرت برگزار کرد. مدرسه عالی موسیقی برای بهترین شاگردان مدارس تهران کنسرت رایگان برگزار میکرد و بقیه دانشآموزان باید بلیت میخریدند و قیمت هر بلیت دو تومان، یک تومان و پنج قران بود. همزمان کلاسهای رایگان برای دانشآموزان «ساعی بی بضاعت» برگزار میکرد. در مدرسهی آمریکاییها (البرز) کنسرت اختصاصی برای مدارس دخترانه و پسرانه برگزار میکرد.
در همین زمان مدرسه عالی موسیقی کنسرتی برای کمک به ساخت مقبره فردوسی تدارک دید. علینقی وزیری با نشر اعلانی از فردوسی به عنوان «اسرافیل زبان فارس و پدر شعر» یاد میکند و مینویسد: «مدرسه عالی موسیقی مصمم شده است عنقریب بزمنوایی (کنسرت) به یاد آن استاد دژمسرا برپا نماید و آنچه را که از این مجلس روحپرور عاید صندوق مدرسه گردد تسلیم و هدیه انجمن آثار ملی برای آن مقصود قدسی بنماید.» این کنسرت که بخش عمدهی قطعاتش از اشعار فرودسی بود، ۱۷۰۰ تومان درآمد داشت که همهی آن به ساخت بنای مقبره اختصاص داده شد.
کلوپ موزیکال
وزیری در سال ۱۳۰۴ کلوپ موزیکال را که ترکیبی از موسیقی و نمایش (تئاتر موزیک) بود، راه انداخت که هفتهای یکبار با شاگردانش کنسرت میداد. به نوشتهی روزنامهی شفق سرخ، «در کلوپ موزیکال، انسان چیزهای دیگر میشنود: آنجا همهمهی ارواح و صدای قرون سالفه را انسان میشنود. در کلوپ موزیکال، نعرهی آبشار، ضجهی امواج دریا به گوش شما میرسد.»
وزیری چند سال بعد گفت که «آنچه از موسیقی ایران در سینه و حافظه استادان بود روی کاغذ آورده و محفوظ نموده» است.
وزیری با اجرای نمایشهایی به عنوان لالبازی یا همان پانتومیم همراه با موسیقی تحولی در تئاتر پدید آورد. این تئاتر فقط مخصوص بزرگسالان نبود بلکه او بخشی از این کار را برای کودکان میکرد. در یک آگهی که در سال ۱۳۰۶ در مجله آینده از تئاترنویسها خواسته که تئاتر مخصوص کودکان بنویسند. این تئاترها باید قطعاتی باشد که «در آن انتقادِ زندگی داخلی خانوادهها و به خصوص بچهها منظور شده باشد.» تأکید مدرسه عالی موسیقی این بود که نویسندگان قطعات را به زبان ساده معمولی بنویسند و «حتی الامکان توأم باشد با قضایای مضحک یا تعجبآورِ مخوفی که در نتیجه بشاشیتآور باشد، تا بدین وسیله شاید بتوان اوهام و خرافات و عقاید کلثومننهها را بر هم زده، در عوض عزم و استقامت و شجاعت اخلاقی و علو همت و وظیفهشناسی را از همان کودکی به آنها تلقین کرد.»
کلوپ موزیکال سرانجام بعد از چهار سال در اردیبهشت سال ۱۳۰۷ منحل شد. بعد از انحلال کلوپ موزیکال، نصرالله فلسفی در مقالهای در ستاره سرخ نوشت
«انحلال کلوب موسیقی ثابت کرد که هنوز هم این قوم نمیخواهد از دائرهی تنگ افکار و تصورات سالخورد خویش گامی فراتر گذارد … هنوز به اعمال و آثار پدران خود میبالد و بر کردار و عقیده دیگران به دیدهی تحقیر مینگرد. عقاید بیقدر و ناچیز و ناپسند خویش را پیروی میکند و آن را ذوق ملی نام مینهد. با ساز کلنل هم تا آنجا که تقلید پدران مرحوم است موافقند و جز مغرضین خصوصی تمام شنوندگان اعتراف میکنند که در ایران کنونی چون او استادی نیست، اما همین که نغمهای غیر از نغماتِ معمولی میشنوند، مخالفند که این آوازها به گوش ما بیگانه است و چون پدران ما این آوازها را نشنیدهاند، مخالف «ذوق ملی» ماست. مثل این است که بگویند چون پدران ما سوار الاغ و شتر میشدند و با کجاوه سفر میکردند ما هم سوار اتومبیل و طیاره نمیشویم و روش اجدادی خود را ترک نمیکنیم.»
وزیری در مدرسه عالی موسیقی علاوه بر کلاس ویژه دختران در مدرسه موسیقی، کلوپ زنان را نیز ایجاد کرد زیرا در آن زمان بانوان حق حضور در مجامع عمومی را نداشتند. برای همین در کنار مدرسه، یک سینما در خیابان لالهزار درست کرد و کلاسهای مخصوص برای بانوان تشکیل داد.
در پائیز ۱۳۰۷ این سینما آتش گرفت و مدرسه و سینما از بین رفت. بعد از آن وزیری برای جبران خسارتها چندبار نمایش و کنسرت موسیقی در سالنهای دیگر نظیر سالن زرتشتیان برگزار کرد.
مخالفان و موافقان وزیری
مدتی بعد از بازگشت وزیری از اروپا و شروع به کار مدرسه عالی موسیقی، انتقادها علیه او زیاد شد.
ابوالقاسم عارف قزوینی شاعر و تصنیفسرا مقالهی تندی علیه علینقی وزیری با عنوان «فتوای من» نوشت و در آن گفت که «موسیقی مشخص و معرف قومیت، مربی و مهیج روح ملیت [است] و هر ملتی که دارای این روح روانبخش نباشد حق حیات ندارد.»
عارف در مقالهاش که در روزنامهی ستاره سرخ در بیست و هفتم تیر ۱۳۰۴ منتشر شده نوشت: «آقای پرفسور، این موسیقی که سرکار میخواهید برای یک مسافرت تفریحی به اروپا از بین ببرید، شاید هزار سال است چندین هزار نفر سر و دست و دک و دنده و پهلوی خود را سرِ کاسه تار گذاشته و شانه از زیر بار گران خالی نکرده،… با هزار توهین و بدبختیهای دیگر، او را سینه به سینه چون جان شیرین، از پشت به پشت نگاه داشته، نگذاشتهاند از بین برود.»
این شاعر معروف، وزیری را متهم به بیانصافی کرد و گفت که وی موسیقی ایرانی را «به صرف تقلید و به جرم توهم اینکه حزنآور است، او را قربان آهنگهای گوشآزارِ روحخراش» کرده است.
منتقدانْ وزیری را متهم میکردند که سعی دارد موسیقی ایرانی را با موسیقی غربی ادغام کند و عارف میگوید «همانطوری که ممکن نیست زبان یک ملتی تغییر به زبان اجنبی شود، موسیقی یک ملتی نیز تغییرپذیر و مخلوطشدنی نیست … موسیقی ایران حزنآور هم که باشد، همین است که هست. نه میشود او را تغییر داد و نه ممکن است مخلوط با موسیقی بیگانه کرد.»
عارف قزوینی، موسیقی علینقی وزیری را«من درآوردی» و کارش را «خیانت» علیه موسیقی ایرانی دانست و گفت که شنیدن آن را «به فتوای خود حرام» میدانم.
هر چه انتقادها بیشتر میشد، دوستدارانش نیز بیکار نمینشستند و مقالاتی در بارهی سبک کار وزیری در مطبوعات مینوشتند. علی دشتی نویسنده و سیاستمدار در مقالهای در مجلهی آینده در دفاع از او نوشت:
«وزیری از لحاظ موسیقی در ایران منحصر به فرد و کلمهی “استاد” و “عالِم” به معنی حقیقیِ خود بر او اطلاق و بهطور حتم در فن خود در ایران نظیر ندارد … علینقیخان وقتی تحقیقات میکند، شخص بصیر عمق اطلاعات وی را دانسته و ملتفت تفاوت فاحشی میشود که مابین او و اغلب موسیقیدانهایی که خوب ساز میزنند ولی فقط خوب ساز میزنند اما معلومات آنها سطحی و اطلاعات فنی و نظری را فاقدند موجود است.»
دشتی در مقالهاش تأکید میکند که «علینقیخان میخواهد انقلاب بزرگی در موسیقی ایران وارد سازد نه اینکه موسیقی اروپایی را (چنانکه مشهور است و بعضی هم میگویند) در ایران معمول کند.»
به عقیدهی دشتی،
«وقتی علینقی خان میخواهد ساز بزند بهجای اینکه درنگ درنگِ نامطبوع کوک تار گوش شما را خسته کند، یک صدای باابهت و عظمت، مثل طنین ناقوس در میان فضای خلوت کلیسا، یا صدای زنگ ساعتهای بزرگ در میان ظلمت و سکوت شب، افتتاح آواز را اعلام میکند. در این اولین مضرابی که به روی همهی سیمها آشنا میکند، به درجهای شکوه و عظمت و ابهت خوابیده که به منزلهی دیباچه کتاب، از نغمههای آینده صحبت میکند.»
نصرالله فلسفی نویسنده و تاریخنگار در دفاع از وزیری مقالهای با عنوان «زندهکنندهی موسیقی» در روزنامهی شفق سرخ نوشت و گفت:
«تا دو سال قبل موسیقی ایران به واسطه محدود و منحصر بودن به چند دستگاه معین، پیشرفتی نداشت و راه ابتذال میسپرد. استادان فن نیز به حکم تصوف و قناعت که سرشت ایرانی است، اصولاً تصور نمیکردند که ممکن است دایرهی موسیقی را وسعت داد و قدمی از محیط تنگِ آن فراتر گذاشت و به حکم اینکه نباید پا از گلیم خود خارج کنیم، هیچ پیشرفت و تجددی را در این فن شریف قائل نبودند. خوشبختانه آقای علینقی خان وزیری از اروپا به ایران آمدن و با عزم آهنین خود به یاری موسیقی وطن پرداختند و ثابت کردند که برای موسیقی نمیتوان حدودی قائل شد و توسعهی دایرهی محدودِ این فن گناه نیست.»
دکتر محمود افشار، سیاستمدار و نویسنده نیز در بهمن سال ۱۳۰۵ در مجلهی آینده در بارهی حضورش در کنسرت وزیری در گراند هتل نوشت: «وقتی که موسیقیِ دلنواز وزیری با اشعار دلکش سعدی و حافظ توأم میشد گویی تأثیر ساز زیادتر میگردید و گمان میکردم که شعر از موسیقی مؤثرتر است، ولی چون به خاطر میگذشت که همان اشعار را بارها خوانده و چنان اثری در آن نیافته بودم، عقیده سست میشد و شعر را جسدی میپنداشتم که از موسیقی در آنها روح دمیدهاند.»
وقتی علینقی در سال ۱۳۰۱ به ایران بازگشت، در اسفند سال ۱۳۰۲ مدرسه عالی موسیقی را راهاندازی کرد. این مدرسه در ابتدا یکصد نفر محصل داشت و شاگردان برجستهای تربیت کرد که از جمله میتوان به روحالله خالقی، ابوالحسن صبا، حشمت سنجری، موسی معروفی، عبدالعلی وزیری، حسین گل گلاب، اسماعیل زرینفر، جواد معروفی، مهدی برکشلی، علیمحمد خادم میثاق و … نام برد.
سالها بعد در آذر سال ۱۳۲۰ وزیری در یک سخنرانی که از رادیو پخش شد گفت که آرزو داشته که موسیقی ملی ایران را به جهانیان معرفی کند و «موسیقی ایران باید زنده شود و بر اساس علمی متکی باشد. موسیقی مانند کلاه و لباس قابل تقلید و تغییر نیست. موسیقی نماینده احساسات و عواطف ماست. موسیقی ما باید نمایندهی اخلاق و ذوقیات ما باشد. آشنایی به موسیقی اروپایی نباید موجب شود که ما از صنعت ملی خود بینصیب مانیم و به نظرِ بیاعتنایی و حقارت به موسیقی خود نگاه کنیم.»
به گفتهی وزیری ما باید «موسیقی خود را بر اساس و قواعد و اصول موسیقی اروپایی متکی کنیم و آن را به صورت علمی در آوریم که در هر مدرسهای قابل تدریس باشد.»
دعوای مدافعان و مخالفان وزیری همچنان کم و بیش ادامه دارد و از مهمترین مخالفان وی محمدرضا لطفی از موسیقیدانان برجسته بود که در سال ۱۳۹۳ درگذشت.
مدرسه موسیقی دولتی
همزمان با جدال موافقان و مخالفان در خرداد ۱۳۰۷ کلنل علینقی وزیری از طرف وزارت معارف به ریاست مدرسه موسیقی دولتی تعیین شد. این مدرسه پیش از آن، مدرسه موزیک نام داشت و بخشی از مدرسه دارالفنون بود و بعد از انحلال تبدیل به مدرسهی موسیقی دولتی شد.
این مدرسه با ۳۰ نفر محصل کارش را شروع کرد. در حالی که مدرسهی عالی موسیقی علینقی وزیری یکصد نفر محصل داشت. وزیری تا سال ۱۳۱۳ ریاست مدرسه موسیقی دولتی را بر عهده داشت و یک گروه از محصلین نیز از مدرسه فارغالتحصیل شدند.
او بعد از شش سال در سال ۱۳۱۳ از کار دولتی کناره گرفت و در همین دوره شروع به نگارش کتاب و آثار علمی کرد تا آنکه به ریاست اداره موسیقی کشور و آموزشگاههای وابسته به آن منصوب شد.
بعد از آن او با استفاده از قانون دانشگاه تهران با رتبهی ده به استادی این دانشگاه درآمد و به تدریس تاریخ موسیقی و زیباشناسی در دانشکده ادبیات پرداخت.
در سال ۱۳۲۰ او با آنکه استاد دانشگاه تهران بود به ریاست هنرستان عالی موسیقی انتخاب شد و پنج سال در این سمت بود تا آنکه در سال ۱۳۲۵ از ریاست هنرستان کنار گذاشته شد، و از «شهرنشینان گریخت و به نقطهی دوردستی در شمیران پناه برد و در به روی اغیار بست.»
خدمات وزیری
او به غیر از برگزاری کنسرت و ساخت تعداد زیادی آهنگ، کتابهای زیادی هم نوشت. کتاب تعلیمات موسیقی در دو جلد، دستور ویلون در دو جلد، دستور تار در دو جلد، موسیقی نظری، سرودهای مدارس از اشعار فردوسی، پندهای سعدی و آهنگهایی برای مدارس در دو جلد، خواندنیهای کودکان، تاریخ موسیقی، ارکسترشناسی، ساز شناسی، نواسازی مختصر، آئین نمایش و عرض نو برای موسیقی از جمله کارهای علمی وی است.
او نزدیک به ۵۰ سرود از اشعار فردوسی و سعدی ساخت و علاوه بر این، مارشهای نظامی مانند ایران، حرکت، ورزشکاران، کوس فتح، مهر ایران، مارش ظفر، مارش اصفهان، مارش آدمیت را ساخت.
او همچنین نمایشنامههای «خانم خوابند»، «تشک پرقو»، و تئاتر موزیکالهای «نیمه شب»، «رؤیای مجنون»، و دو اپرای «شوهر بدگمان» و «گلرخ» را نوشت و اجرا کرد و همچنین نمایشهای «دزدی بوسه»، «دلتنگ»، «گریلی»، «خریدار تو»، «شکایت نی» را نوشت و دو سمفونی به نام «سمفونی شوم» و «شبان و موسی» از دیگر آثار اوست.
داریوش پیرنیاکان از موسیقیدانان معاصر، وزیری را در تارنوازی صاحب سبک میداند و آن را «مکتب استاد علینقی وزیری» مینامد و معتقد است «وزیری غیر از مکتب تارنوازی در ارائهی موسیقی ایران هم به مکتبی نو پایبند است که برگرفته از دو فرهنگ ایرانی و غربی است. وزیری بسیار دلسوزانه و متعصبانه معتقد بود که موسیقی ایران با ابزار فرهنگ موسیقی غربی میبایست متحول گردد و در این راه هم زحمت زیادی کشیده و آهنگهای زیادی هم ساخته است.»
وزیری در هفتادسالگی همچنان در دانشگاه تهران درس میداد اما در شمیران زندگی میکرد و فقط برای تدریس به تهران میآمد. حسین بنیاحمد در مقالهی مفصلی در اطلاعات ماهانه در تیرماه ۱۳۳۴ از قول وزیری در بارهی اینکه آیا از وضع خود راضی است، مینویسد: «مردم ایران بهخصوص هنرمندان و صنعتگران زندگانی شاد ندارند. آنچه مرا امیدوار میسازد و به من قدرت میدهد، این فکر است که ما فدایی جامعه هستیم و بایستی در این راه از خود بگذریم و الا از این همه رنج و ناملایمی به کلی مأیوس میشدم.»
وزیری موسیقی را مثل مینیاتور میدانست و میگفت که «یک تکیه صوتی، یا یک نالهی بهموقع و بهجا در یک واحد موسیقی، چنان تارهای دل آدمی را به ارتعاش میآورد که کمتر عاملی قادر به ایجاد چنین تأثیری است. موسیقی برای هر ملتی، حکم زبان احساسات آن ملت را دارد. در محاوره، حروف عامل اصلی هستند و در موسیقی، صداها الفبای زبان دل محسوب میگردند.»
مهدی نورمحمدی در کتاب اخبار و اسناد کلنل علینقی وزیری در مطبوعات عصر قاجار و پهلوی مینویسد: «تبحر در نوازندگی تار و ویلن، تألیف کتب آموزشی، آهنگسازی، رهبری ارکستر، تأسیس مدرسه موسیقی و پرورش شاگردان متعدد، تأسیس کلوپ موزیکال و اجرای کنسرتهای گوناگون، داشتن سمتهای اداری در تشکیلات موسیقی و استادی دانشگاه همه نشانگر تواناییهای این شخصیت بزرگ فرهنگی است.»
علینقی وزیری در ۹۲ سالگی در هجدهم شهریور سال ۱۳۵۸ در سکوت درگذشت و در اطلاعیهای که در روزنامهی اطلاعات بیستویکم شهریور ۱۳۵۸ منتشر شد خانوادهاش نوشته بود: «با اندوه فراوان درگذشت کلنل علینقی وزیری استاد ممتاز دانشگاه تهران را به آگاهی میرساند. هزینهی ختم به نیازمندان داده خواهد شد.
منابع:
- اخبار و اسناد کلنل علینقی وزیری/ در مطبوعات عصر قاجار و پهلوی و آرشیو اسناد ملی/ به کوشش مهدی نورمحمدی/ مؤسسه فرهنگی-هنری ماهور/ ۱۳۹۸
- سرگذشت موسیقی ایران/ روحالله خالقی/ موسسه فرهنگی-هنری ماهور/ ۱۴۰۰
- بررسی مکتبهای تارنوازی/ داریوش پیرنیاکان/ نشریه هنرهای زیبا-معماری و شهرسازی/ تابستان ۱۳۸۷/ شماره ۳۴