رنج تاریخی زن در “زنده باد تستوسترون” فریبا صدیقیم

فریبا صدیقیم در آخرین رمان خود “زنده باد تستوسترون” کوشیده است به نقش زنان در جهان مردسالار حاکم بپردازد. اسد سیف، منتقد ادبی، در این یادداشت تلاش کرده تا از همین منظر نگاهی به کتاب و لایه‌های مختلف آن داشته باشد.داستان پیوندی دیرین با انسان دارد. انسان نیازمند آن است. داستان هم که نخواند، خود هر روز ده‌ها داستان در خیال خویش می‌سازد تا بدین‌وسیله بار هستی را بر خویش تحمل‌پذیر گرداند. در همین داستان‌هاست که گاه غم‌ها فراموش می‌شوند و خوشبختی ذهن را اشغال می‌کند، پرسش‌ها به ذهن می‌نشینند، گاه خماری به سراغ آدم می‌آید و گاه نیز هشیارتر از پیش، چشم‌ها بیش از همیشه می‌بینند.

“زنده باد تستوسترون”

داستان “زنده باد تستوسترون” اثر جدید فریبا صدیقیم از آنجا آغاز می‌شود که راوی در یک گالری تابلویی می‌بیند با عنوان “بلادی مری. ملکه‌ای خونین. قرن پانزدهم” این تابلو او را به یاد “ملانی” رئیس شرکتی می‌اندازد که در آن کار می‌کند. راوی که زنی ایرانی، ساکن لس‌آنجلس است، در جست‌وجوی نام “بلادی مری”، گذشته از یک نوشیدنی الکلی ارغوانی‌رنگ که چند شاخه کرفس در آن انداخته‌اند، درمی‌یابد که اسم این نوشیدنی برگرفته از نام ملکه‌ای‌ست در انگلستان قرن شانزدهم که «صدها مرتد را در کشورش سوزاند و نابود کرد.»

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

راوی در کنجکاوی‌های خویش در فضای مجازی موفق می‌شود بلادی و مادرش را دگربار جان بخشد تا در برابرش بنشینند و سرگذشت خویش را بازگویند. در این واکاوی‌هاست که زندگی شحصی خود را با زندگی ملانی، رئیس شرکت، که خود را از نوادگان فروید می‌داند، درهم می‌آمیزد و در کنار زندگی بلادی قرار می‌دهد تا از لابه‌لای آن‌ها تاریخ دیروز را در هستی امروز جامعه بازجوید. در این بازکاوی‌هاست که زمامداری خونریز از تاریخ در کنار انسان‌های سلطه‌طلبی در جامعه مدرن امروز می‌نشینند تا در زمان و مکانی متفاوت رفتاری مشابه را بازآفرینند.

داستان با در هم‌ تنیدن هستی این سه شخصیت می‌کوشد معنایی برای زندگی در جهان امروز بیابد.

بلادی مری کیست؟

«…گفتم چوبه‌های دار را هم بر پا کنند. خدا تنوع را دوست دارد… مردم با ایمان‌شان و شمع‌هایی که در دست گرفته بودند آمده بودند از من بخواهند چرک و کفر را از شهر بزدایم… اگر شورش آن‌ها را سرکوب نمی‌کردم آن‌ها بودند که حالا داشتند از ما کباب درست می‌کردند… من مست از خدایم، همو که به خاطرش این حمام خون را به راه انداخته‌ام…»

مری که به علت کشتار پروتستان‌ها به Bloody Mary (مری خونریز) شهرت دارد، در فوریه ۱۵۴۷، پس از هانری هشتم، ملکه انگستان و ایرلند شد و به مدت شش سال سلطنت کرد. گردن زدن، به دار آویختن و در آتش سوزاندن مخالفان در زمان پادشاهی او امری رایج بود.

از اینکه بعدها نام او را بر یک نوشابه گذاشته‌اند، شاد است. می‌گوید: «این نام به من هدیه شده چون لب‌های شهر را با خون قرمز کرده‌ام.»

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

مری در رمان فریبا صدیقیم ظاهر می‌شود تا از علت کشتن‌ها بگوید و اینکه چگونه از سوی جامعه مردسالار طرد می‌شد و با چه شگردهایی توانست خود را بر این جامعه تحمیل کند. رویدادهای تاریخی زمان سلطنت مری را کم‌وبیش می‌توان در رفتارهای هرم قدرت در جهان و نیز در حاکمیت شیعیان بر ایران بازیافت. دیکتاتورها خدا و دین را بهانه می‌کنند تا بکشند و در پناه خون، تاریخی دیگر بیافرینند.

ملانی کیست؟

ملانی رییس شرکتی است که راوی در آن به کار مشغول است. ملانی خدای شرکت است. فرآورده‌های این شرکت با “زیبایی و سلامت” در رابطه‌اند. شرکت “زیباسازی و چروک‌محوکنی” در حرف “زیبایی و سلامت می‌فروشد”. ملانی زنی‌ست ثروتمند، خودخواه، کارکشته و آشنا به جهان بازار. کارکنان شرکت بردگان او هستند در جامعه‌ای مدرن. ملانی در پیشبرد کار شرکت نان به نرخ روز می‌خورد. نه تنها فکر، بلکه تن و ثروت را نیز با هم به‌کار می‌گیرد تا راه‌های ترقی و سودآوری را در بازار پُررونق “صنایع زیبایی” دوام بخشد.

بازار و سرمایه زبان ویژه خود را دارند. اگر هدف سودآوری باشد، اخلاق ماسکی می‌شود تا تمامی زشتی‌ها، فساد و فریب‌ها، با ظاهری انسان‌دوستانه و به عنوان خدمت به مردم به نمایش در آیند. ملانی در کار خویش استاد است. در این راه با کارآمدترین وکیل‌های کشور نه تنها با پول، با تن خویش نیز وارد معامله می‌شود. او راه را برای چنین رفتاری برای کارمندان خود نیز باز می‌گذارد تا آنان نیز در راه سودآوری بیشتر شرکت، اینچنین پله‌های ترقی را بالا روند. شعار او در تبلیغات بازار این است که ما ‌می‌خواهیم «شاد باشیم و همه را شاد کنیم… می‌خواهیم رؤیاهایمان را به واقعیت تبدیل کنیم.»

بیشتر بخوانید: سیمای زن در ادبیات حکومتی

ملانی قدرت خرید همه‌ چیز را دارد و راه‌های آن را نیز می‌داند. به ظاهر از جنبش “می‌تو” می‌گوید و به دفاع از آن برمی‌خیزد، در واقع اما عکس آن را در شرکت رواج می‌دهد، بی‌آنکه نشانی از آن به چشم آید.

نجیب‌ترین مرد دنیا کیست؟

راوی پیش از آنکه ایران را به قصد آمریکا ترک کند، همسری داشته که فکر می‌کرده “نجیب‌ترین مرد دنیا”ست. همسر اما هنوز چند ماهی از سفرش نگذشته، با صمیمی‌ترین دوست راوی همراه شده، دار و ندار مشترکشان را که قرار بوده بفروشد و بعد به او ملحق شود، بالا می‌کشد.

راوی فردی‌ست که نگاهی نقادانه به جهان دارد، اما در رفتار همان راهی را می‌پیماید که ملانی در پیش گرفته و یا پیش‌تر بلادی مری تاریخی پیموده بود. راوی می‌کوشد ماسک‌ها را یک‌به‌یک کنار زند و در پسِ ظاهر درخشان و زیبا، فساد و ننگ حاکم را بازبیند. او در آخرین فصل رمان، مست می ناب، این جهان را به دنیای دیکتاتورهای دیروز و امروز گره می‌زند تا رفتاری واحد را در کردار مشترک آن‌ها بازیابد. در اینکه: ما در کجای این جهان مردانه ایستاده‌ایم و چه راهی را در تاریخ پیموده‌ایم؟

می‌توان از صفحات کتاب بهره گرفت، تاریخ را با خیال در هم‌ آمیخت و رفتارها را به چالش گرفت. در این میان اما با “مسئولیت شخصی” چه می‌توان کرد؟ دریغ و درد که چه‌بسا آگاهانه راه‌های دیکته‌شده همچنان پیموده می‌شوند و تجربه‌های تلخ تکرار می‌گردند.

راوی با “مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری” آشناست و این واژه را نیز یک‌بار در فصل پایانی رمان به‌کار می‌گیرد، اما چرا به نقد خویش نمی‌نشیند و هر روز بیش از پیش در این دامچاله پیش می‌تازد، و باز اینکه چرا راوی در عالم مستی به این موقعیت می‌پردازد و نویسنده آخرین فصل رمان را که جشن بالماسکه است و راوی ملبس به لباس برده‌داران رومی در آن شرکت دارد، با شتابی متفاوت با دیگر فصل‌ها و چه بسا نالازم پیش می‌برد؟ این موضوعی‌ست که با به پایان رساندن رمان همچنان ذهن را درگیر خویش نگاه می‌دارد.

با این‌همه: “زنده باد تستوسترون” با زبانی شایسته و ساختاری بسامان نوشته شده و این خود لذت خوانش آن را زیادتر می‌کند. این رمان را نشر باران در سوئد منتشر کرده است.

* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس می‌کند و الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.