روفیا، فرخ‌لقای سینمای ایران

کیان ثابتی

*به مناسبت سالگرد درگذشتِ روفیا سلوکی

 

«خفه نمی‌شم! اگر دلتون پول می‌خواد، برید راه دیگه‌ای پیدا کنید. من مال‌التجاره نیستم که بخواهید روی من خرید و فروش کنید! آن زمانی که مردها حقوق زن‌ها را پایمال می‌کردند، گذشت. امروز دوره‌ی آزادیِ زنان است.» این دیالوگ معروف روفیا، بازیگر نقش پروین، دختر حاجی در فیلم «شب‌نشینی در جهنم» (۱۳۳۶) ساخته‌ی موشق سروری است. شمایلی که روفیا از دختر یک حاجی‌بازاریِ سنتی و مذهبی ارائه داد، تصویری جدید از یک زنِ مستقل و امروزی در ایرانِ آن روزگار به شمار می‌رفت.

روفیا در اوایل دههی ۱۳۳۰ پا به عرصهی سینما گذاشت و پس از دوازده سال در اوج محبوبیت و شهرت سینما را کنار گذاشت. او سال‌ها پیش از آذر شیوا در اعتراض به وضعیت زنان در سینمای ایران با هنرپیشگی وداع کرد.

روفیا، با نام خانوادگیِ «سلوکی»، پس از اولین حضورش در نقش فرخ‌لقا در فیلم «امیر ارسلان نامدار»، ساخته‌ی شاپور یاسمی، به «فرخ‌لقای سینمای ایران» شهرت یافت. از او به‌عنوان یکی از زیباترین زنان هنرپیشه‌ی پیش از انقلاب نام می‌برند. خال سیاه زیر گونه‌ی او به «خال روفیایی» معروف بود و دخترانِ جوان خال‌هایی شبیه آن بر چهره‌ می‌گذاشتند.

 

زندگی خانوادگی روفیا سلوکی

روفیا سلوکی در ۱۴ فروردین ۱۳۰۹ در روستای شیشوان عجب‌شیر در آذربایجان شرقی به دنیا آمد. برخی منابع فارسی نام اصلی او را «ماه‌ جهان» ذکر کرده‌اند اما نزدیکان وی این نام را تأیید نمی‌کنند و همه او را «روفیا» می‌نامند.

برادرزاده‌ی روفیا می‌گوید که او چهره‌ای جذاب و زیبا داشته است و شاید به همین دلیل نشریات او را «ماه جهان» می‌نامیده‌اند. او به یاد می‌آورد که مادر روفیا در خانه دخترش را «رفعت» صدا می‌کرده است.

شاید شهرت یافتن روفیا به «ماه جهان» معلول پوستر فیلم «امیر ارسلان نامدار» است که در آن نام او «ماه جهان» ثبت شده است. اما این اسم در پوستر فیلم‌های بعدی او تکرار نشد.

عباس‌علی، پدر روفیا، از بهائیان سرشناس منطقه بود. او در روسیه تحصیل کرده و در شیشوان به کشاورزی و باغ‌داری مشغول بود. مادر روفیا فرخنده نام داشت و مسلمان بود. خانواده‌ی‌‌ مادری از ملاکانِ نامدار عجب‌شیر بودند. بعضی از فرزندان این والدین دینِ پدر و برخی دینِ مادر را برگزیدند، که در بین آنان روفیا دینِ پدر را پذیرفت و بهائی شد.

همه‌ی اعضای خانواده‌ی سلوکی در شیشوان خوش‌نام و تحصیل‌کرده بودند. برادر بزرگ روفیا مدیر دبیرستان رازیِ عجب‌شیر و سرپرست «سپاه دانش» بود. روفیا مانند برادرانش باسواد بود، امری که در آن زمان در میان زنانِ روستایی رایج نبود.

روفیا هنر را با نقاشی کشیدن در کودکی آغاز کرد. نقاشی جزئی جدایی‌ناپذیر از زندگیِ روفیا به شمار می‌رفت و تا پایان عمر همدم تنهاییِ او بود. زمانی‌ که در تهران زندگی میکرد در طبقه‌ی بالای آرایشگاهِ خود نمایشگاهی از تابلوهای نقاشی داشت، تابلوهایی که امروز اثری از آنها نیست.

روفیا طبع شعر هم داشت و دفتری از اشعار او به یادگار مانده است. علاقه‌ی روفیا به هنر، سرانجام او را به سینما و تئاتر کشاند.

او در جوانی به تهران مهاجرت کرد و به شغل آرایش‌گری مشغول شد. آرایشگاه روفیا در خیابان کمالی جنب بیمارستان لقمان قرار داشت. پس از مدت کوتاهی این آرایشگاه در میان اهالی محل شهرت یافت. شهرت آرایشگاه پس از بازی روفیا در نقش فرخ‌لقا مضاعف شد. بسیاری از زنان به آنجا می‌رفتند تا یکی از نامدارترین هنرپیشگان سینما موهایشان را آرایش کند.

آرایشگاه روفیا فقط با وقت قبلی مشتری می‌پذیرفت و اکثر مشتریانش را همسران، دختران و نزدیکان مسئولان و مقامات عالی‌رتبه تشکیل می‌دادند. رفت‌وآمد آنها به آرایشگاه سبب شده بود که بسیاری از مردم برای حل مشکلات خود به روفیا مراجعه کنند تا او از طرفشان نزد مقامات شفاعت کند. روفیا حرف‌های همه را می‌شنید و بدون هیچ چشمداشتی به آنها کمک می‌کرد. او به دخترانِ جوان و مادران بی‌بضاعت نیز به رایگان آرایش‌گری می‌آموخت تا بتوانند کار و کسب درآمد کنند.

 

ورود روفیا در سینمای قبل از انقلاب

روفیا در مصاحبه‌ای گفته است که پس از دیدن آگهی استخدام بازیگر زن در یک نشریه‌ی سینمایی تصمیم می‌گیرد که خود را به گروه فیلم‌سازی معرفی کند.

در ابتدا مادرش با تصمیم او مخالفت کرد. در آن زمان، از زندگی بازیگرانِ زن اخبار زیادی، درست یا نادرست، پخش می‌شد و خانواده‌های سنتی علاقه نداشتند که دخترانشان بر پرده‌ی سینما ظاهر شوند. اما پدر روفیا دخترش را تشویق کرد که به بازیگری بپردازد.

«امیر ارسلان نامدار» نخستین فیلم دوران بازیگری روفیا سلوکی بود که در سال ۱۳۳۴ در سینماهای ایران پخش شد. در ابتدا دکتر اسماعیل کوشان (تهیه‌کننده‌ی فیلم) با اعطای نقش فرخ‌لقا به روفیا مخالف بود اما سرانجام روفیا برای آن نقش برگزیده شد. نقش مقابل روفیا را ایلوش خوشابه، هنرپیشه‌ی آشوری‌تبار و قهرمان پرورش اندام ایران، بازی می‌کرد.

داستان امیر ارسلان نامدار و عشق او به فرخ‌لقا در قهوه‌خانه‌های ایران بر سر زبان‌ها بود. این فیلم با استقبال خوبی روبه‌رو شد و ماه‌ها بر پرده‌ی سینماهای کشور بود. «امیر ارسلان نامدار» روفیا را به شهرت رساند و کارگردانانِ دیگری هم به سراغ او رفتند.

 

یکی از دیگر نقش‌آفرینی‌های معروف روفیا «شب‌نشینی در جهنم» بود. فیلمْ داستان حاجی‌بازاریِ خسیسی به نام جبار را روایت می‌کند که شبی را در خواب در جهنم می‌گذراند. روفیا در این فیلم نقش دختر حاجی را بازی می‌کند که پدرش می‌خواهد او را بر خلاف میلش به ازدواج پیرمردی ثروتمند درآورد. روفیا در این فیلم دختری امروزی ا‌ست که در برابر سنت مردسالار حاکم بر جامعه می‌ایستد و به دستورات ظاهراً خیرخواهانه‌ی مردان تن نمی‌دهد.

«شب نشینی در جهنم» به لطف مضمون جدید و طراحی صحنه‌اش با استقبال مردم روبه‌رو شد. این فیلم در بخش اصلیِ جشنواره‌ی فیلم برلین در سال ۱۹۵۸ پذیرفته شد و نخستین فیلم ایرانی است که در یک جشنواره‌ی معتبر جهانی شرکت کرده است.

روفیا ده فیلم در کارنامه‌ی سینماییِ خود دارد:

۱۳۳۴: امیر ارسلان نامدار، به کارگردانی شاپور یاسمی

۱۳۳۵: زندگی شیرین است، به کارگردانی مجید محسنی

۱۳۳۶: رستم و سهراب، به کارگردانی مهدی رئیس‌فیروز و شاهرخ رفیع

۱۳۳۶: شب‌نشینی در جهنم، به کارگردانی موشق سروری و ساموئل خاچیکیان

۱۳۳۷: طوفان در شهر ما، به کارگردانی ساموئل خاچیکیان

۱۳۳۸: فرشته‌ی وحشی، به کارگردانی مهدی رئیس‌فیروز

۱۳۴۲: زن‌ها فرشته‌اند، به کارگردانی اسماعیل پورسعید

۱۳۴۳: آلیش دختر کولی، به کارگردانی صمد صباحی (روفیا تهیه‌کننده‌ی این فیلم هم بود)

۱۳۴۵: شاهنامه آخرش خوشه، به کارگردانی موشق سروری (فیلم در آخرین مراحل تولید، ناتمام رها شد)

۱۳۴۶: قربانی سوم، به کارگردانی ابوالقاسم ملکوتی.

شهرت و استعداد روفیا در بازیگری، او را به صحنه‌ی تئاتر کشاند. وقتی که از سینما کناره گرفت بیش از پیش به فعالیت در تئاتر روی آورد. «عشق پیری گر بجنبد» (۱۳۴۶)، «آرشین مالالان» و «پروفسور سوسول» از جمله نمایش‌هایی بودند که با بازیگریِ روفیا روی صحنه رفتند.

روفیا بازیگری گزیده‌کار بود و به‌رغم درخواستهای مکرر کارگردانان فقط در ده فیلم سینمایی بازی کرد. او همیشه به نزدیکانش می‌گفت که سینما را هنر می‌داند نه منبع درآمد و شهرت. بنابراین، عجیب نیست که حتی در اوج فعالیت در سینما هم آرایشگاه خود را تعطیل نکرد و به این کار ادامه داد.

یکی از ویژگی‌های کارنامه‌ی حرفه‌ای روفیا این است که او فقط بازی در فیلم‌هایی را میپذیرفت که شخصیت زن در آنها نقشی پررنگ و هم‌تراز شخصیت مرد داشت.

او پس از بازی در نقش فرخ‌لقا در فیلم «امیر ارسلان نامدار»، در فیلم «زندگی شیرین است» در نقش زنی ظاهر شد که باید بین عشق به مردی موفق و ازدواج با افسری که دو چشم خود را در مأموریت برای وطن از دست داده است دست به انتخاب بزند. او در «رستم و سهراب» در نقش تهمینه‌ بازی کرد، زنی که شوهر و پسرش به نبرد با یکدیگر می‌روند. در «شب‌نشینی در جهنم» دختر طغیان‌گر حاجی و در «آلیش»، دختری کولی درگیر در یک مثلث عشقی بود. او در دو فیلم پلیسی «طوفان در شهر ما» و «قربانی سوم» به عنوان یکی از شخصیت‌های اصلی داستان ایفای نقش کرد.

روفیا سلوکی، بنا به گفته‌ی خودش، در دوره‌ی فعالیت سینمایی هرگز با هیچ نشریه‌ای مصاحبه نکرد و زندگیِ شخصی‌اش را همواره از حواشی دور نگه ‌داشت. هرچند بازیگری محبوب بین مردم و اهالی سینما بود ولی هیچ دوست صمیمی‌ای در میان بازیگران و دیگر دست‌اندرکاران سینما نداشت. او در زمان تولید فیلم در گوشه‌ای می‌نشست و وقتِ خود را صرف مطالعه یا آماده شدن برای ایفای نقش می‌کرد.

او به دوستانش گفته بود که بازیگری را مانند دیگر هنرها دوست داشت اما وقتی از هنرپیشگانِ زن خواستند که جلوی دوربین کارهایی مثل بوسیدن هنرپیشه‌های مرد را انجام دهند، بازیگری را کنار گذاشت. دوستانِ روفیا او را فردی منضبط و به‌شدت پایبند به اصول اخلاقی توصیف می‌کنند.

 

تاثیر انقلاب اسلامی بر زندگی روفیا

در پی تأسیس جمهوری اسلامی زندگی روفیا نیز همچون دیگر بهائیان دستخوش تغییر و دگرگونی شد. آزار و اذیت بهائیان جنبه‌ی قانونی و رسمی پیدا کرد، محل‌ کار و خانه‌هایشان هدف حمله قرار گرفت. هر روز خبری از دستگیری یا اعدام بهائیان منتشر می‌شد. روفیا نه تنها بهائی بود بلکه یکی از بازیگران نامدار دوران پهلوی نیز به شمار می‌رفت. بنابراین، پس از انقلاب به‌شدت در معرض خطر بود.

عباس‌علی، پدر روفیا، در زمان وقوع انقلاب نزد پسرانش در آلمان بود. اما بنا به یادداشتی از روفیا، تصمیم گرفت که برای کمک به بهائیانِ همشهری‌اش به شیشوان بازگردد. وقتی به شیشوان رسید، دید که خانه‌اش را سوزانده و تاراج کرده‌اند. شب را نزد یکی از نزدیکانش در شیشوان ‌گذراند و چون به او خبر رسید که قصد دستگیری‌اش را دارند، شبانه با ماشین به تهران گریخت. پس از چند روز، روفیا، که در شهرستان نور در مازندران ساکن بود، به دنبال پدرش رفت و او را برای مراقبت و پرستاری نزد خود برد.

عباس‌علی سلوکی چهار سال بعد در بیمارستان درگذشت. با زحمت زیاد او را در قبرستان بهائیان تهران دفن کردند اما چندی بعد، این قبرستان به دستور مسئولان جمهوری اسلامی تخریب شد و اثری از اجساد و گورها باقی نماند.

بعد از فوت پدر، روفیا همراه با همسرش ایران را ترک کرد و به ترکیه رفت. پس از خروج او از ایران، به خانه‌اش هجوم بردند و آن را مصادره کردند.

او در ترکیه از طریق سازمان ملل تقاضای پناهندگی به استرالیا کرد. سرانجام در زمستان ۱۹۸۴ به استرالیا رفت و در شهر کوچکی به نام کرنز (Cairns) در منطقه‌ی بومیان استرالیایی ساکن شد و برای امرار معاش به آرایش‌گری مشغول شد.

روفیا بیش از ۳۰ سال در این شهر زندگی کرد و در سال ۲۰۱۷ برای معالجه‌ی بیماریِ آب‌سیاه چشم و اقامت به کانبرا نقل مکان کرد. تا زمانی که روفیا زنده بود چند خانواده‌ی بهائیِ ساکن کانبرا از او پرستاری و مراقبت می‌کردند. او در ۱۵ اوت ۲۰۲۳ در ۹۳ سالگی در کانبرا درگذشت.

نزدیکان روفیا به یاد می‌آورند که این بازیگر سرشناس سینمای ایران تا پایان عمر در حسرتِ دوری از وطن به سر ‌برد و همواره دلتنگ ایران بود.


منابع:

فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران، ج ۱، جمال امید

تاریخ سینمای ایران، مسعود مهرابی

یادداشت‌ها و دفترچه‌ی اشعار روفیا سلوکی

گفت‌وگو با دو تن از نزدیکان روفیا سلوکی