نمود منقلب جامعه و جهان در زبان نظام

زبان چه نقشی در نظام جمهوری اسلامی دارد؟ تأثیر زبان حکومت بر جامعه در درازمدت به کجا می‌کشد؟ زبان سانسور در جمهوری اسلامی چه تاثیری در بنیان‌های فکری جامعه دارد؟ یادداشتی از اسد سیف، پژوهشگر.شناخت ما از پدیده‌های جهان یا بصری است و یا از راه خواندن. در صورت نخست، به عنوان یک انسان معمولی، می‌بینیم و مقایسه می‌کنیم، بی‌ آنکه به ذاتِ آن بیندیشیم و یا اطلاعی از آن داشته باشیم. در واقع اگر از شیوه بصری شناخت، بخش شک و آگاهی حذف شود، آنچه آموخته‌ایم، سطحی است. این شیوه یادگیری را بیشتر توده مردم به کار می‌گیرند؛ آنان می‌بینند و در ناآگاهی خویش برای پدیده‌هایی که دیده‌اند، تئوری‌های عامیانه می‌سازند.

صورت دوم شناخت، بیشتر برای آموزندگان دانش، تحصیل‌کردگان و روشنفکران کاربرد دارد؛ آنان که می‌بینند، می‌خوانند، از تجربه‌های دیگران بهره می‌برند و شکاکانه می‌اندیشند.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه وله

در انتقال پدیده‌های جهان معاصر به فرهنگِ خودی در عرصه امر آموزش، زبان نقش محوری دارد. آنکه با زبان خالقان اثر، از آثار هنری و ادبی گرفته تا تکنیک و صنعت آشناست، می‌کوشد تا از آن طریق رابطه‌ای مستقیم با این پدیده‌ها برقرار کند، در غیر این‌صورت باید به زبان ترجمه متوسل شود.

حاکمیت و زبان

جمهوری اسلامی بیش از چهار دهه از طریق انواع سانسور، رابطِ علمی و فرهنگی ایرانیان با جهان خارج بوده است. نمی‌توان حکمی قطعی در این مورد صادر کرد، اما می‌توان به مواردی متنوع و گسترده استناد کرد که نظام جمهوری اسلامی در کلیت خودش به وسیله زبان سانسور در بنیان‌های فکری جامعه تأثیرگذار بوده است. وزارت ارشاد و نهادهای وابسته به آن، رسانه‌های ارتباط جمعی، آموزش و پرورش، متون آموزشی از دبستان تا دانشگاه، نقشی ویژه در این روند دارند.

از آنجا که چنین نظامی می‌کوشد در تمامی عرصه‌های فردی و اجتماعی زندگی مردم دخالت داشته باشد و همه چیز را تحت کنترلش نگاه دارد، نهادهایی برقرار کرده تا از طریق آن‌ها ذهن و ذهنیتِ خود را عمومی و حاکم کند.

بیشتر بخوانید: چهل و پنج سال تلاش بی‌امان برای حذف؛ جمهوری اسلامی و سانسور

در جمهوری اسلامی تمامی رسانه‌های خبری و اطلاعاتی در اختیار دولت است و شبکه‌های اطلاعاتی رژیم، خروج و ورود هرگونه اطلاعات و ارتباطی را در کنترل خود دارند. رسانه‌های نیمه مستقل نیز مجاز نیستند خارج از چهارچوب فکری نظام چیزی بنویسند. رادیو و تلویزیون به عنوان بزرگترین و پُربیننده‌و شنونده‌ترین ابزارهای ارتباطی نیز در دست دولت است. پخش اخبار و اطلاعات در آن‌ها تا آن اندازه مجاز است که رژیم صلاح بداند. به بیانی دیگر؛ رژیم آگاهانه چشم بر بسیاری از حوادث جهان در عرصه‌های مختلف ادبی، هنری، علمی، سیاسی و تاریخی و حتی ورزشی می‌بندد و انگار چیزی اتفاق نیفتاده است. برعکس این روند، مواردی دستچین می‌شوند که تأئیدگر فکری رژیم و تقویت‌کننده تفکر حاکم بر آن باشند. برای نمونه هیچگاه از حضور دموکراسی در کشور آمریکا نمی‌توان در رسانه‌های ایران چیزی دید و یا شنید. خلاف آن کوچک‌ترین مشکل آن کشور چنان بزرگنمایی می‌شود که “ناپاک” و “شیطان” بودن آن ملکه‌ذهن‌های ایرانیان گردد. از برنامه‌های سرگرمی، فیلم‌های سینمایی، سریال‌های تلویزیونی و…کشورهای غربی، آن‌هایی برگزیده می‌شوند که به چشم رژیم، “بی‌ضرر” باشند. البته کارشناسان حکومت می‌توانند با حذف و بازسازی به شکلی آن‌ها را با افکار رژیم همسان کنند.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

سانسور در این عرصه بزرگ‌ترین نقش را دارد. در دوبله فیلم‌ها واژه‌هایی به کار گرفته می‌شوند که بسیاری مواقع خلاف واژه اصلی در فیلم هستند. در چنین تغییرات مداومی‌ست که در پایان، آن‌چه به نمایش درمی‌آید، هم‌خوان با بینش رژیم است. پوشش‌ها، آرایش و صحنه‌ها حذف و یا بازسازی می‌شوند. به بیانی ساده‌تر این‌که چه بسا با استفاده از تصویر، کل فیلم‌نامه را عوض کنند.

در عرصه چاپ و نشر کتاب نیز چنین است. گاه دامنه حذف از واژه‌ها و جمله‌ها فراتر می‌رود و فصل را شامل می‌شود، البته اگر با چاپ آن در کلیت موافقت شود. نتیجه آن‌که؛ تا حد امکان آن چیزی به نام ادبیات جهانی در کشور حضور می‌یابد که کم و بیش مُخلِّ نظم فکری نظام نباشد. و این در صورتی‌ست که بسیاری از هنرها امکان حضور در جامعه ندارند، از جمله رقص، انواع موسیقی، پیکره‌سازی و نقاشی‌هایی که فراتر از فهم کارشناسان هنری نظام هستند و خلاف ارزش‌های اخلاقی آنان آفریده شده‌اند.

پس می‌بینیم که در ترجمه‌ها، آن‌جا که حکومت نقشِ واسطه را در انتقال دارد، بسیار چیزها دگرسان می‌شوند. به طور کلی جهان خارج از ایران، آن نیست که در رسانه‌های کشور دیده و یا شنیده می‌شود. “صدا و سیمای جمهوری اسلامی” در این راستا اخبار و اطلاعات را نه ترجمه، بلکه تبدیل می‌کند.

هدایت ذهن جامعه از طریق زبان حکومت

ترجمه به فارسی یک اثر تنها در برگردانِ دست و پا شکسته‌ای از آن خلاصه نمی‌شود. ترجمه اگر در فضایی آزاد به شکلی کامل صورت نگیرد، شبه‌ترجمه می‌شود. این‌جاست که می‌بینیم از افکار مولانا هگل کشف و عرفان اسلامی علم قلمداد می‌شود. شبه‌ترجمه‌ها چیزی است که در گام بعدی بر ذهن‌ها می‌نشیند و فکرِ حاکم بر جامعه می‌شود، به آن‌سان که اندک اندک انسان‌ها نیز خود پدیده‌ای می‌شوند تا در وجود آنان “امت” شکل بگیرد. این ترجمه‌ها زبانِ متن‌ها را تغییر داده‌اند ولی ورای آن، کارکرد و مفهوم آن را وارون کرده‌اند.

در کتاب‌های درسی از نخستین سال ورود به مدرسه تا آخرین سال‌های تحصیلات دانشگاهی، اطلاعاتی از علم و دانش و سیاست و تاریخ و ادبیات و دین و… به خورد دانش‌آموزان و دانش‌جویان داده می‌شود که همه دستکاری شده هستند و جویندگان امکان دستیابی به منابع اصلی را ندارند. در طی سال‌ها اندک اندک این داده‌ها به واقعیت تبدیل می‌شوند و ذهن‌ها چنان تربیت می‌شوند که از ویژگی پرسشگری تهی شوند.

در چنین فضایی آن فرهنگی بر جامعه مسلط می‌گردد که ایده‌آل رژیم است. شنیده‌ها که تکرار شوند، در گذرِ سالیان بر ذهن می‌نشینند و “حقیقت” رژیمِ، جانشین “واقعیت” می‌شود.

بیشتر بخوانید: در پی تملک ذهن و ضمیر جامعه؛ خامنه‌ای و سانسور

همه ما سال‌ها واژه “مشابه” را به فراوانی شنیده‌ایم. آن‌چه را که یافت نشود، مشابه‌اش جستجو می‌شود. مشابه‌جویی را در فرهنگ ایران معاصر از امور کوچک تا کارهای بزرگ می‌توان پی گرفت. اگر دارویی یافت نشود، مشابه آن را در بازار سیاه می‌جویند. اگر اجازه ورود ابزار و دستگاهی صنعتی داده نشود، مشابه آن بدون توجه به استانداردهای بین‌المللی ساخته می‌شود. در گستره ادبیات و هنر نیز چنین است. با ممنوع کردن و به بند کشیدنِ هزاران واژه، اکنون مشابه واژه‌هایی که محققان، نویسندگان و هنرمندان و به طور کلی مردم، مجاز به کاربرد آن نباشند، استفاده می‌شود. کم‌کم کار مشابه‌سازی‌ها به آن‌جا کشیده می‌شود که چه بسیار واژه‌های جانشین شده، اصلاً آن نیست که مفهوم آن در ذهن بود.

آزادی پوشش موجود نیست. حضور زن در جامعه، بدون روسری مجاز نیست. بسیاری از زنان دوست هم ندارند که چون “خواهران زینب” حجاب رعایت کنند، پس روسری به شکلی دیگر به کار گرفته می‌شود، حتا شال را هم به روسری تبدیل می‌کنند تا به هر حال مشابه‌اش مورد استفاده قرار گیرد.

امکان استفاده از ماهواره هم که نداشته باشیم، تابه و بشقاب را به عنوان ابزاری مشابه بر بام خانه علم می‌کنیم. در این میان “فضاهای عمومی” یعنی جایی از جامعه که شهروندان باید در کمال آزادی از حقوق شهروندی بهره‌مند گردند، به کنج خانه‌ها منتقل می‌گردد. بحث‌ها، حتی نشست‌های ادبی و جشن‌های عمومی نیز به پستوها کشانده می‌شوند.

در چنین شرایطی است که نگاه یک ایرانی که در ایران زندگی می‌کند، نسبت به غیرایرانی‌ها دگرگون می‌شود. آنکه یک عمر “غربِ جنایتکار” و “آمریکای خونخوار” شنیده، نمی‌تواند خلاف آن تصور کند، غربی را هم که ببیند، در سیمای او جانی کشف می‌کند. این تصویر در واقع برگردان واقعیتی است که نظام جمهوری اسلامی به خورد شهروندان خویش داده است، یعنی همان شبه‌ترجمه‌هایی که شبه‌آدم می‌سازند.

جمهوری اسلامی در این سال‌های سیاه زبان ویژه‌ای اختراع کرده که نه تنها در برگردان آثاری از زبان‌های خارجی به کار گرفته می‌شود، بلکه یک تاریخ خودی را نیز به همین زبان بازسازی کرده است. این زبان همانا زبان حکومت است، زبانِ قدرتِ حاکم که با توجه به موقعیت، گاه‌به‌گاه، باید تغییر یابد.

* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس می‌کند و الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.