پائیز ۱۳۴۰ درست دو سال بعد از تأسیس مؤسسه باستانشناسی دانشگاه تهران، این مؤسسه در برنامهی حفاری تپه مارلیک با ادارهی باستانشناسی وابسته به وزارت فرهنگ شرکت کرد که سرپرست این گروه دکتر عزتالله نگهبان بود. این حفاری چهارده ماه طول کشید و تمدنی از زیر خاک بیرون کشیده شد.
در این زمان دکتر نگهبان رئیس مؤسسهی باستانشناسی دانشگاه تهران، به تازگی از سوی این دانشگاه به عنوان معاون فنی ادارهی کل باستانشناسی وابسته به وزارت فرهنگ و هنر تعیین شده بود. وقتی دکتر نگهبان به ادارهی کل باستانشناسی وزارت فرهنگ رفت «حدود یکصد پروانه برای حفاریهای تجارتی در مناطق مختلف صادر شده بود که نظارت بر این تعداد حفاری چه از نظر کادر فنی و چه از نظر بودجه و امکانات خارج از توان دستگاه باستانشناسی کشور بود.»
برای همین هم وزارت فرهنگ از رؤسای ادارات فرهنگ و مدیران مدارس به عنوان نمایندهی ادارهی باستانشناسی استفاده میکرد اما به دلیل عدم حضور دائمی این نمایندگان در کارگاههای حفاری به گفتهی دکتر نگهبان، «در پایان بیشتر حفاریهای تجارتی در نقاط دوردست» گزارش میشد که اثری کشف نشده و «عملاً حقالسهم قانونی ادارهی کل باستانشناسی پایمال میشد.»
در این دوره حفاریهای مخفیانه و قاچاق بسیار زیاد بود و دکتر نگهبان سعی کرد تا راه حلی برای جلوگیری از این حفاریها پیدا کند. او سعی کرد تا از طریق وزارت فرهنگ که همهی معلمان زیر مجموعه آن بودند، برای این کار کمک بگیرد. بخشنامهی وزارت فرهنگ به معلمان باعث شد تا «مشکلات فراوانی برای حفاران قاچاق، دلالان عتیقه و همچنین مغازههای عتیقهفروشی فراهم آورد.»
این مانع باعث شد متقاضیان پروانهی حفاری بیشتر شود. متقاضیان پروانهی حفاری به ادارهی باستانشناسی مراجعه میکردند و دکتر نگهبان از طریق آنها اطلاعات زیادی در بارهی مناطق مختلف به دست آورد.
در میان این گزارشها یک پرونده بیش از همه توجه دکتر نگهبان را جلب کرد. خودش میگوید که «یکی از محلهایی که شکایت بسیاری در بارهی آن به ادارهی باستانشناسی رسیده و مورد منازعه بین مالکین محلی، دلالان عتیقه و زراعین قرار داشت، چراغعلی تپه (مارلیک) بود.»
برای همین هم در اولین گام به سه نفر از همکارانش سیفالله کامبخشفرد، ایرج مافی و محمود کردوانی مأموریت داد تا این منطقه را بررسی کنند. مارلیک در دامنهی کوههای البرز در منطقهی رحمتآباد رودبار در درهی گوهررود قرار دارد که شاخهای از سفیدرود است. در این دره پنج تپهی باستانی وجود داشت؛ پیله قلعه، جازم کول، دوربیجار، زینب بیجار و مارلیک (یا چراغعلی تپه به نام آخرین مالک آن).
دو هفته از شروع کار هیئت نگذشته بود که تلفن به صدا درآمد و«آقای کامبخشفرد با هیجان زیادی گفتند؛ همان طور که پیشبینی میکردم در ترانشهی آزمایشی که در چراغعلی تپه حفر شد، آثار ارزنده و مهمی شامل چهارده دگمهی طلا، دو مهر استوانهای و دو مجسمهی مفرغی کوچک حیوانات کشف گردیده است.»
اما این تازه شروع ماجرا بود، به محض پخش این خبر در منطقه، مدعیانی پیدا شدند که خود را مالک تپه میدانستند و خواستار سهم خود از آثار کشف شده بودند. دکتر نگهبان به اعضای هیئت حفاری توصیه کرد «به هیچ قیمتی تپه را ترک ننموده و در همان جا مستقر باشند تا من اقدامات لازم را در تهران برای حفاری کامل تپه انجام دهم.»
دکتر نگهبان در تهران با مسئولان وزارت فرهنگ مشغول گفتوگو شد و سعی کرد نظر آنها را جلب کند که «بهترین موقعیت برای یک حفاری مستقل توسط ادارهی باستانشناسی به وجود آمده است و بهتر است از این موقعیت به منظور پیشرفت دستگاه استفاده کنیم.»
یک روز بعد آقای کامبخش دوباره تلفن کرد و گفت «تحت مشکلات و ناراحتیهای شدیدی از طرف مالکین و افرادِ بانفوذ محلی که علاقه دارند پاسخ صریحی نسبت به سهمیهی آنان از اشیاء مکشوفه بشنوند، قرار گرفتهاند. مدعیان آنان را تهدید به بیرونکردن از سر تپه نموده و نظرشان این است که یا در حفاری شرکت نموده و یا مستقلاً و با اِعمال زور به این کار اقدام میورزند.»
دکتر نگهبان به ادارهی کل ژاندارمری مراجعه کرد و از آنها کمک خواست، ادارهی کل ژاندارمری هم با ژاندارمری رودبار تماس گرفت و گفت که با گروه باستانشناسی همکاری کنند.
نگهبان که سرگرم گفتگو با مسئولان وزارت فرهنگ برای اولین حفاری مستقل از سوی ایران بود؛ خیلی زود موفق شد نظر وزیر وقت محمد درخشش را جلب کند و صبح روز بعد با گرفتن مأموریت برای خود و سه نفر از اعضای تیم به سمت مارلیک حرکت کند. تصمیم نگهبان این بود که «بدون هیچ گونه درنگی کار حفاری را شروع نمایم و به این ترتیب مخالفانِ شروع این حفاری را در مقابل یک عمل انجام شده قرار دهم. ضمناً چون آثار عتیقه جزو اموال ملی محسوب میگردند و حق دولت هستند، متقاضیان سهمیه از اشیاء مکشوف را که ظرف یکی دو هفتهی گذشته این همه سر و صدا و ناراحتی فراهم آوردهاند، برای آگاهی از موازین قانونی و هرگونه درخواستی به ادارهی باستانشناسی و یا به وزارت فرهنگ راهنمایی کنم.»
نگهبان سالها بعد وقتی خاطراتش را مینوشت، میگوید که «اینک که به گذشته مینگرم متوجه میشوم که حفاری مارلیک مشکلات زیادی را که در راه شروع حفاریهای مستقل ملی باستانشناسی در ایران وجود داشت، مرتفع نمود، حفاریهای باستانشناسی را که تا آن وقت در کشور به وسیلهی هیئتهای خارجی انجام میگردید، از انحصار آنان خارج نموده و راه را برای پیشرفت حفاریهای هیئتهای ایرانی هموار نمود.»
اما با شروع کار هیئت حفاری، دوباره سر و کلهی عدهای پیدا شد که سهم خودشان را از آثار کشف شده میخواستند، نگهبان سعی کرد مالک تپه را پیدا کند. اما کسی پاسخ درستی نداشت و این عده میگفتند «چراغعلی تپه مالکین زیادی دارد و به هر حال این تپه چون در دهکدهی نصفی و در درهی گوهررود قرار گرفته، ساکنین این دهکده در آن سهمی دارند.» سرانجام مشخص شد مالک این تپه، چراغعلی نامی بوده که سه سال پیش فوت کرده است و برای همین مردم آن را چراغعلی تپه میخوانند.
مدعیان مالکیتِ تپه مارلیک روزبهروز زیادتر میشدند و دکتر نگهبان برای خلاصی از این وضعیت به آنها گفت: «تنها راهی که میتوان در این مورد اقدام نمود این است که مدعیان هر یک جداگانه اسناد مالکیت خود را به همراه نامهای برای نگارنده بیاورند تا آنها را به ادارهی باستانشناسی برده و در آنجا به مدارک و اظهارات رسیدگی نمایند.»
کم کم در گفتوگو با کارگرانی که برای حفاری جذب شده بودند، تیم حفاری متوجه شد که هیچکدام از این افراد مالک تپه نیستند و برخی هم سعی دارند تا تپه را از ورثهی چراغعلی خریداری کنند. در این میان کارگران محلی هر روز گزارشی از پیدا شدن اشیاء تازه میدادند و مدعیان به خیال اینکه میتوانند صاحب قسمتی از اشیاء کشف شده بشوند، هر روز ترفند تازهای به کار میگرفتند. غافل از اینکه بر اساس قوانین باستانشناسی «مالک محلی که دولت در آن حفاری نماید فقط حق دارد دو برابر درآمد یک سالهی آن زمین را مطالبه نماید و حقی نسبت به اشیاء عتیقه که از اموال ملی محسوب میگردد، ندارد.»
اما آنجا کسی به قانون توجهی نداشت و هر روز معضلی تازه پیش روی گروه باستانشناسی ایجاد میشد، یک روز «بزرگتران دهکده» سعی کردند مانع حضور کارگران محلی در تپه شوند، یک روز اهالی منطقه به همراه زن و بچه سعی کردند تا وارد کارگاههای حفاری شوند که ژاندارمهای مستقر در تپه مانع آنها شدند.
مشکل فقط این نبود، نگهداری آثاری که کشف شده بود، بسیار دشوار بود و هر لحظه امکان سرقت آن وجود داشت. هر شب اشیای کشف شده «بقچهپیچ» شده و در جایی پنهان میشد. نگهبان میگوید: «نگاهداری اشیاء ارزنده در طول شب که احتمال سرقت آن میرفت ما را بر آن داشته بود که در شب هر دو سه ساعت یکبار محل آنان را تغییر دهیم تا به این وسیله احتمال دستیابی بدان کمتر باشد.»
اما با زیاد شدن اشیای کشفشده نگرانی هیئت حفاری برای حفاظت از آنها بیشتر شد. نگهبان میگوید: «چون برای نگاهداری اشیاء ارزنده و گرانبهایی که همهروزه در ضمن حفاری کشف میگردید، محل مورد اطمینان در سر تپه در اختیار نداشتیم و عموماً برای حفاظت آن اشیاء هر شب چند بار جای آنها را عوض میکردیم، هر دو سه روز یکبار که تعداد این اشیاء فزودنی مییافت اشیاء را در صندوقهایی بستهبندی نموده و در حفاظت چند نفر ژاندارم و … به بانک ملی رودبار برده و در آنجا به امانت میگذاردیم تا بعداً به تهران منتقل نماییم.»
به گفتهی نگهبان اشیاء پیش از انتقال، عکسبرداری میشد ولی «تحویل اشیاء به بانک ملی شرایط خاصی داشت و بستهها هر کدام در سه لفاف جا داده میشد که هر لفاف نیز با مهر بانک و مهر یا کلیدی که آورنده به همراه داشت، ممهور میگردید. سپس آنها را وزن نموده و طبق صورتمجلسی که متضمن مشخصات بستهها و وزن آنها بوده و به امضاء طرفین در چهار نسخه میرسید، بستهها را تحویل میگرفتند.»
با وجود این، نگرانی از سرقت همیشه وجود داشت و چند بار هم دزدها به چادرهای هیئت حفاری حمله کردند و نگهبان تصمیم گرفت تا صندوقی آهنی برای محافظت از اشیاء تهیه کند. سرانجام اشیاء باستانیِ کشفشده در مارلیک به تهران منتقل شد و نمایشگاهی از این آثار در تهران برگزار شد.
شهرام خواهرزادهی شاه چندین بار پیش از برگزاری نمایشگاه با ادارهی باستانشناسی تماس گرفته بود و به گفتهی دکتر نگهبان «مدعی سهمیهای از آثار مکشوفه در تپه مارلیک بود. وی پس از آنکه از نمایشگاه مارلیک دیدن نموده و کیفیت و کمیت این مجموعه را مشاهده کرد و از ارزش تجارتی آن آگاه شد، از مدعیان سرسخت برای وصول سهمیه شد.»
شهرام مدعی بود که مالک تپه مارلیک است و برای همین در اشیای کشف شده سهم دارد. مدارکی هم آماده کرده بود اما دکتر نگهبان بنا بر قانونِ باستانشناسی بهرهی کشاورزیِ تپه را محاسبه کرد که مبلغ یکصدوپنجاه تومان بود و آن را طی نامهای از سوی ادارهی باستانشناسی برای شهرام فرستاد اما او هیچوقت برای گرفتن آن مراجعه نکرد اما به گفتهی دکتر نگهبان «از آن پس مشکلات فراوانی به تحریک ایشان و سایر عواملشان در منطقهی حفاری برای هیئت ما ایجاد گردید.»
بارها شکایتهای متعددی در بازپرسی رودبار علیه هیئت حفاری مطرح شد و هر بار ناچار باید یکی از اعضای گروه برای پاسخگویی به ادارهی بازپرسی میرفت و این روند روزبهروز بدتر میشد تا اینکه نگهبان تصمیم گرفت موضوع را با وزیر فرهنگ در میان بگذارد. وقتی به تهران رفت وزیر هم بیشتر از دویست نامه و شکایت را نشان داد که در آنها، هیئت حفاری و دکتر نگهبان به «دزدی، همدستی با قاچاقچیان، ارتباط با دلالان عتیقهی بینالمللی و برداشتن بهترین اشیا مکشوفه برای خود» متهم شده بودند. البته وزیر فرهنگ تأکید کرد که این نامهها را برای نشان دادن به دکتر نگهبان نگه داشته و بعد آنها را دور خواهد ریخت. دکتر نگهبان میگوید وزیر وقتی دید که من «متعجب و ناراحت» شدهام، گفت: «ناراحت نشوید این وضعیت همیشه در این مملکت برای افرادی که کار مثبت انجام میدهند، وجود داشته است به خصوص اگر کار آنها برخورد با منافع غیرقانونی بعضی از مردم و افراد بانفوذ داشته باشد.»
پس از آن وقتی دکتر نگهبان در جلسهی انجمن آثار ملی در بارهی کارشکنیهای افراد بانفوذ و دلالان و قاچاقچیان در حفاری تپه مارلیک سخنرانی کرد، حسین علاء رئیس هیئت مؤسس انجمن که در آن زمان وزیر دربار بود، از وی خواست تا هویت این افراد را برملا کند تا او به اطلاع شاه برساند. دکتر نگهبان میگوید اکراه داشت که در این باره چیزی بگوید و اینکه «بعضی از این افراد از خاندان سلطنت هستند و احتمالاً این گونه گزارشها مشکلات بیشتری در آینده برای هیئت به وجود خواهد آورد.» اما حسین علاء از نگهبان خواست تا گزارشی بنویسد و او این گزارش را به شاه داد و شاه هم دستور داده بود که ژاندارمری از مسافرت شهرام به منطقهی حفاری جلوگیری کند.
گورستان یک دوره پادشاهی فراموششده
عزتالله نگهبان در نشریهی ایراننامه نوشته: «تپه مارلیک شامل گورستان سلطنتیِ یک دوران طولانی پادشاهی فراموششده است. بر قلهی تپه ۵۳ آرامگاه پراکنده بود مملو از اشیاء جالبِ ساخته شده از طلا، نقره، برنز و سفال که بر ثروت و اهمیت صنایع دستیِ سههزار سال تمدن قدیمی شهادت میداد».
نگبهان میگوید که «در این گروه از قبرها، بدن با دقت بر تخته سنگی خوابانده شده و با اشیاء گرانبها و سودمندی احاطه گردیده که مرده ممکن است در زندگی واپسین خود بدانها احتیاج داشته باشد. قبرها، چه با اسکلت و چه عاری از آن، پر از اشیاء مختلف شامل ظروف تشریفاتی، مجسمهها، جواهرات، اسلحهها و ابزارها، وسایل خانگی و تعدادی مدل و اسباببازی بودند.»
در مارلیک «مجموعهای بسیار غنی از جواهرات شامل تعدادی سینهریز، گردنبند، دکمه، دستبند، گوشواره، انگشتر، پیشانیبند، برگ، سنجاق سر، سنجاق سینه نیز به دست آمد. بیشتر این جواهرات از قبوری به دست آمد که ظاهراً به زنان تعلق داشته است.»
دکتر نگهبان در مقالهی «جام طلای “افسانه زندگی” مکشوفه در حفاری مارلیک» با اشاره به قبر سلاطین مارلیک مینویسد که قدرت و ثروت در ساختمان قبرها و اشیائی که در هر کدام وجود داشت، کاملاً مشهود بود ولی «همگی بهترین معرف طرز عقاید و افکار این اقوام نسبت به وجود زندگانی پس از مرگ بوده و مدارک مستند و ارزندهای را در زمینهی پیشرفت هنر و صنایع کشور ما در دوران گذشته در اختیار باستانشناسان قرار دادهاند.»
دکتر نگهبان معتقد است که «این جام از نظر اولین نمونههای داستان مصور حائز کمال اهمیت است بلکه یکی از شاهکارهای هنری دنیای باستان است که در نوع خود کمنظیر بوده و سازندهی آن در نهایت تبحر به تکنیک پیشرفتهی صنعت فلزسازی واقف بوده و از آن به بهترین نحوی در ساخت جام استفاده نموده است.»
از اشیاء بهدستآمده در تپه مارلیک میتوان به جامهای زرین و سیمین اشاره کرد که با نقوش برجستهی تزئینشده و ترکیبی از موجودات افسانهای را نیز در خود دارد از جملهی آنها میتوان به گاو بالدار، شیر دال، سیمرغ، اسب شاخدار و حیوانات و پرندگانی مانند عقاب، گراز و بز کوهی اشاره کرد.
اقوام ساکن در مارلیک را «ماردها یا اماردها» میدانند که از نیمهی دوم هزارهی دوم پیش از میلاد به دامنهی شمالی البرز وارد شدهاند. به گفتهی دکتر نگهبان «این اقوام حکومت مقتدر و پیشرفتهای را از نظر هنر و صنایع تشکیل داده و از تپه مارلیک به عنوان محل آرامگاه سلاطین خود، از قرن چهاردهم تا قرن دهم پیش از میلاد استفاده نمودند.»
پس از چند ماه «هیئت در بقایای آرامگاههای تمدن مارلیک حفاری مینمود و اطلاعات زیادی در بارهی طرز به خاک سپردن مردگان، نحوه و نوع قرار دادن اشیاء در آرامگاه، عقاید مذهبی مربوط به دفن افراد و سایر خصوصیات مربوط به روش دفن مردگان به دست آورده بود.» برای همین هیئت حفاری به این فکر افتاد «محل دیگری که بتواند از زندگانی روزمرهی این اقوام و خانههای مسکونی و اجتماعات آنان مدارک در اختیار گذارد، حفاری نماید.»
با این هدف، هیئت حفاری سراغ تپهی «پیلا قلعه» رفت که آثار معماری در دامنهی آن دیده میشد. این تپه در ۵۰۰ متری مارلیک قرار داشت و «احتمال داشت که محل اقامت ساکنین این تمدن بوده باشد.» با شروع حفاری معلوم شد که «این تپه در چندین دوران تمدنی مورد استقرار و سکونت بوده و آثار سطحی تپه به خصوص سفالهای شکستهی جمعآوری شده از سطح تپه این موضوع را تأیید مینمود.»
با بررسی و حفاری بیشتر، قلعهای آشکار شد که مربوط به دورهی ساسانی بود و در بخشهای تازهتر آن سفالهایی پیدا شد که نشان میداد از این قلعه تا قرون هفتم هجری استفاده میشده است. کم کم مشخصات بیشتری از تپه به دست آمد که نشان میداد «اولین آثار سکونت در تپهی پیلا قلعه در حدود اوایل هزارهی دوم پیش از میلاد بوده است» و بخشهای دیگر نیز بعد از لایهبرداری نشان از دورانی میداد که «همزمان با قبرستان سلاطین در تپهی مارلیک» بود.
در حالی که باستانشناسان هر روز اطلاعات تازهای در بارهی تمدن منطقه به دست میآوردند، دولت دکتر علی امینی تغییر کرد. اسدالله علم به نخست وزیری رسید و دکتر پرویز ناتل خانلری از ادیبان نامی وزیر فرهنگ شد. با تغییر وزیر، حسن مشحون مدیر کل باستانشناسی شد و او در اولین فرصت بعد از سفر به مارلیک گزارشی به وزیر داد و در آن «مخالفت خود را با ادامهی عملیات این حفاری پیشنهاد» کرد. دکتر نگهبان میگوید که با دکتر خانلری صحبت کردم اما ایشان کاری انجام نداد.
دکتر نگهبان ناچار شد گزارشی برای اسدالله علم نخستوزیر بنویسد اما «بهجز اعلام وصول گزارش از طرف نخستوزیری هیچ گونه اقدامی در بارهی آن نگردید.» بعد از آن احکام مأموریت هیئت حفاری تمدید نشد در حالی که وزیر فرهنگ به دکتر نگهبان گفته بود «سعی خواهد نمود نظر موافق آقای مشحون را جلب کرده و سپس دستور صدور احکام را بدهد.»
تلاش و گفتوگوی چندباره با دکتر خانلری ثمری نداشت و در نهایت وزیر فرهنگ به نگهبان گفت «خودشان اقدام خواهند نمود و نگارنده ]نگهبان[ این قدر نگران نباشم.»
نگهبان در خاطراتش مینویسد که «با این عکسالعمل آقای وزیر فرهنگ برای نگارنده روشن گردید که توطئهای از طرف افراد ذینفوذ هم در دستگاه وزارت فرهنگ و هم در بازپرسی رودبار طرح شده است.» همزمان بازپرسی رودبار از هیئت حفاری حکم مأموریت میخواست و وزارت فرهنگ هم حکم مأموریت هیئت حفاری را تمدید نمیکرد و به این ترتیب حفاری در مارلیک و درهی گوهررود متوقف شد.
در این گیرودار خبرهایی از حفاری غیرمجاز در منطقه میرسید و دکتر نگهبان ناچار هم گزارشی به محمدرضا شاه پهلوی نوشت و هم سعی کرد از طریق روزنامهها نسبت به سرنوشت حفاری در مارلیک هشدار بدهد اما در نهایت یک روز دکتر خانلری او را به دفترش دعوت کرد و گفت: «چرا در بارهی سرنوشت حفاری مارلیک این همه شکایت کرده و سروصدا راه انداختهام.»
گزارش دکتر نگهبان و شکایت از وزارت فرهنگ به هیئت معتمدین ارجاع شده بود و این هیئت، شکایت را تأیید کرد و به گفتهی دکتر نگهبان در آن به آقای وزیر فرهنگ تکلیف شد که «تشریفات لازم را برای ادامهی حفاری مارلیک انجام دهند.»
اما کاغذبازیهای اداری و تأخیر باعث میشود تیم حفاری پس از درنگی یکساله از زمان توقف فعالیتها، دوباره راهی درهی گوهررود شود. دکتر نگهبان میگوید: «پس از ورود به محوطهی حفاری متوجه شدیم که نه فقط محوطهی حفاری بلکه بیشتر سطح درهی گوهررود به وسیلهی حفاران قاچاق مانند لانهی زنبور برای یافتن اشیاء عتیقه سوراخ سوراخ شده است … هنگامی که نگارنده ]نگهبان[ وضعیت اسفناک این منطقه را که در اثر غیبت حفاری ما به وجود آمده بود، مشاهده کردم از اعضای هیئت تقاضا کردم، از تمام منطقهی درهی گوهررود و گودالهایی که به وسیله حفاران قاچاق کنده شده بود، نقشهبرداری دقیق نمایند. هیئت در ظرف چند روز حدود بیش از چهارهزار گودال کوچک و بزرگ را که در منطقه به وسیلهی قاچاقچیان کنده شده بود، بر روی نقشه تعیین کرده و چون ادامهی حفاری دیگر نتیجهای نداشت به تهران بازگشت نمودیم.»
زندگی باستانشناس
عزتالله نگهبان در نهم اسفند ۱۳۰۵ در اهواز متولد شد، پدرش عبدالامیر نگهبان نمایندهی دورهی ششم مجلس بود و او دو سال بعد از تولد همراه خانواده از اهواز به تهران مهاجرت کرد. نگهبان تحصیلات ابتدایی را در مدرسهی جمشید جم از مدارس زرتشتیان گذراند و یک سال نیز در مدرسهی صنعتی آلمانی درس خواند به امید اینکه مهندس برق و مکانیک شود اما با تعطیلی مدارس خارجی، او تصمیم گرفت برای ادامهی تحصیلات به دبیرستان فیروز بهرام برود.
مدرسهی آلمانی در خیابان قوامالسلطنه و در مقابل کتابخانهی ملی و موزهی ایران باستان قرار داشت و آقای نگهبان میگوید: «ضمن تحصیل در مدرسهی آلمانی هرگاه که فرصتی دست میداد برای دیدن موزهی ایران باستان میرفتم.» در اینجا نگهبان به «آثار باستانی و تاریخ گذشته» علاقهمند شد و بعدها هم وقتی به مدرسهی فیروز بهرام رفت نیز گاه بیگاه به موزهی ایران باستان میرفت.
فضای ایران هم در آن سالها «تحت تأثیر احساسات ملی و میهنی» قرار داشت و «گذشتهی پرافتخار ایران و تاریخ درخشان» آن مورد توجه بود. همین پیشزمینهها باعث شد تا نگهبان بعد از گرفتن دیپلم در رشتهی باستانشناسی در دانشگاه تهران ثبت نام کند.
درسهای رشتهی باستانشناسی؛ تاریخ، ادبیات فارسی، عربی، تاریخ هنر اروپا، زیباشناسی، خطوط و زبانهای باستانی، زبان خارجه، نقاشی و طراحی، نقشهبرداری و سومر و آکاد بود. همهی این درسها تئوری بود و هیچ درس عملی نظیر حفاری نداشت. به گفتهی نگهبان «این برنامه بهخصوص برای کشوری چون ایران که از نظر آثار باستانی بسیار غنی و احتیاج به متخصصِ باتجربه و باستانشناسان ورزیده داشت، دردی را دوا نمینمود و هماهنگی با نیاز کشور نداشت.»
نگهبان وقتی در سال ۱۳۲۸ از دانشگاه تهران در رشتهی باستانشناسی فارغالتحصیل شد، برای ادامهی تحصیلات به مؤسسهی شرقی دانشگاه شیکاگو رفت. دکتر عباس علیزاده از شاگردان دکتر نگهبان مینویسد: «تحصیلات نگهبان در دانشگاه شیکاگو مصادف بود با اوضاع آشفتهی سیاسی دوران دکتر محمد مصدق که منجر به قطع کمک مالیِ به وی از ایران شد. در نتیجه نگهبان برای تأمین مخارج تحصیل و زندگی خود و خواهرش که در آن زمان در آلمان به تحصیل مشغول بود، بخش اعظم وقت خود را صرف کسب درآمد کرد. از جالبترین مشاغل گوناگون وی عکاسی خانهبهخانه از کودکان بود.»
نگهبان در طول اقامتش در شیکاگو با همسرش میریام لویس میلر که دانشجوی کتابداری بود، آشنا شد و با او ازدواج کرد. در سال ۱۳۳۵ وقتی پس از اتمام تحصیلات به ایران بازگشت و به دیدار استادانش رفت. کلنل علینقی وزیری موسیقیدان و استاد هنر به او گفت که بهتر است به استخدام دانشگاه تهران درآید و در رشتهی باستانشناسی به تدریس مشغول شود. وزیری قول داد که با دکتر علیاکبر سیاسی رئیس وقت دانشکده ادبیات در این باره صبحت کند و مقدمات استخدام او را فراهم کند.
سرانجام نگهبان در سال ۱۳۳۶ با سمت دانشیار پایه یک در دانشگاه تهران استخدام شد. نگهبان تعریف میکند وقتی به کلاس درس رفتم، متوجه شدم اکثر دانشجویان برای گرفتن لیسانس و استفاده از مزایای آن آمدهاند و «تعداد انگشتشماری از دانشجویان هر کلاس واقعاً علاقهمند به تحصیل باستانشناسی هستند و بیشتر دانشجویان که سن آنها حتی بیش از خود من بود، اغلب کارمندان دولت بوده و علاوه بر آنکه در سر کلاسها مرتب حاضر نمیشوند، در انجام تکالیف نیز جدی نمیباشند.»
برای همین نگهبان تصمیم گرفت برای تغییر وضعیت رشتهی باستانشناسی، زمینه را برای کار عملی و صحرایی فراهم کند. خودش میگوید که «از همان وقت به فکر تأسیس مؤسسهی باستانشناسی در دانشگاه تهران افتادم زیرا با این کار میتوانستیم راهی برای کارهای عملی دانشجویان باز نماییم.»
برای همین به سراغ کلنل علینقی وزیری رفت که در استخدامش در دانشگاه تهران به او کمک کرده بود. بعد از متقاعد کردن و جلب نظر استاد وزیری، برنامهای تهیه کرد و پس از گفتوگو با دکتر علی اکبر سیاسی رئیس وقت دانشکده ادبیات، آن را برای مسئولان دانشگاه تهران ارسال کرد. دکتر سیاسی به او گفت که «با وضع بودجه دانشگاه تصور نمیرود به این زودیها بتوان نتیجه گرفت ولی همه گونه قول مساعد برای کمک ابراز نمودند.»
در آن زمان دانشجویان باستانشناسی تنها یک بار در عید نوروز به دیدن اصفهان و شیراز و تخت جمشید و پاسارگاد میرفتند، و نگهبان از دکتر سیاسی خواست که بهجای آن، دانشجویان را برای «بررسیهای علمی باستانشناسی و گمانهزنی» به شوش ببرد. او دانشجویان را به اندیمشک و سپس به دزفول و شوش برد.
این سفر مقدمهی سفرهای بعدی شد و به گفتهی دکتر نگهبان شرح «این مسافرت علمی به وسیلهی دانشجویان برای دانشجویان رشتههای دیگر وجههی جدیتری را برای رشتهی باستانشناسی به وجود آورد … و شالودهی محکمی را برای انجام اقدامات مشابه دربارهی کارهای عملی برای رشتهی باستانشناسی بنیان نهاد.»
همزمان نیز طرح ایجاد مؤسسهی باستانشناسی در دستور کار شورای دانشکده قرار گرفت و پیشنهاد تأسیس مؤسسهی باستانشناسی به تصویب رسید. اما گرفتن نظر مساعد دانشگاه به این سادگی نبود. برای همین هم نگهبان میگوید که بارها با احمد فرهاد رئیس وقت دانشگاه حرف زد تا اینکه دکتر فرهاد به او گفت «به فرض اینکه چنین مؤسسهای تأسیس شود کجا را میخواهید حفاری نمایید که اطمینان داشته باشید آثاری به دست خواهد آمد. آیا محل خاصی را در نظر گرفتهاید.»
نگهبان در پاسخ میگوید: «در مملکتی مانند ایران که هزاران سال مورد سکونت اقوام باستانی بوده است در هر کجا که حفاری گردد نتیجه مطلوب خواهد داد، حتی اگر در همین اتاق شما هم به عمق کافی حفاری شود اطمینان دارم به آثاری برخواهیم خورد.»
سرانجام رئیس دانشگاه قول داد که اقدام لازم را انجام دهد. پس از گذشت دوسال بالاخره اساسنامهی مؤسسهی باستانشناسی به تصویب شورای دانشگاه تهران رسید و برای تهیه مقدمات تأسیس به دانشکده ادبیات فرستاده شد و این مؤسسه در سال ۱۳۳۸ در محل دانشکدهی ادبیات (دانشسرای عالی قدیم) در چند اتاق کارش را شروع کرد.
شروع فعالیت مؤسسهی باستانشناسی
نگهبان میگوید: «اولین فعالیت این مؤسسه در پائیز سال ۱۳۳۸ با شرکت در برنامهی بررسیها و حفاریهای باستانشناسی هیئت حفاری مؤسسهی شرقی دانشگاه شیکاگو در منطقهی کرمانشاه، شاهآباد و ماهیدشت به سرپرستی پرفسور رابرت بریدوود آغاز گردید. دانشجویان و استادان رشتهی باستانشناسی تا آنجا که زمانبندی دروس ایشان اجازه میداد در این حفاریها شرکت نموده.»
دکتر عباس علیزاده از باستانشناسان صاحبنام، دیدار تصادفی دکتر نگهبان با رابرت بریدوود و همکارانش را یکی از وقایع مهم باستانشناسی میداند و معتقد است که ورود رابرت بریدوود به ایران «نقشی اساسی در گشودن فصلی جدید و علمی در باستانشناسی پیش از تاریخ ایران ایفا کرد.»
بریدوود در سالهای ۱۹۵۰ در کردستان عراق مشغول کار بود و با سقوط رژیم پادشاهی عراق تلاش کرد تا کارش را در ترکیه ادامه دهد اما موفق نشد و در کنگرهی بینالمللی باستانشناسی پیش از تاریخ در هامبورگ با دکتر نگبهان ملاقات کرد. به گفتهی دکتر علیزاده، «در این ملاقات دکتر نگهبان از مشکل بریدوود مطلع شد و پیشنهاد کرد که وی کار خود را در کوهپایههای زاگرس در ایران ادامه دهد. این ملاقات اتفاقی و استقبال بریدوود از این پیشنهاد سرآغاز عصری جدید در باستانشناسی ایران بود که در نتیجهی آن گروهی از بهترین باستانشناسان بینالمللی (مانند فرانک هول، کنت فلانری، پتی جو واتسون، بروسهاو) فعالیتهای علمی خود را در ایران متمرکز کردند.»
به عقیدهی علیزاده «پیش از سالهای ۱۹۶۰، اطلاعات ما در مورد آغاز دوران روستانشینی و توسعهی اقتصاد معیشتی بر پایهی کشاورزی در ایران بسیار اندک بود.»
مدت کوتاهی پس از شروع فعالیت مؤسسهی باستانشناسی، در اواخر سال ۱۳۳۸ این مؤسسه، سمیناری در دانشگاه تهران برگزار کرد و در آن، گروه باستانشناسی دانشگاه تهران، ادارهی کل باستانشناسی و موزهی ایران باستان، هیئت حفاری مؤسسه شرقی دانشگاه شیکاگو، گروه تاریخ و جغرافیای دانشکدهی ادبیات و مؤسسهی آب و خاک و هواشناسی و انجمن آثار ملی شرکت داشتند. سال بعد یعنی در سال ۱۳۳۹ هنگامی که برنامهی حفاری منطقهی کرمانشاه، شاهآباد و ماهیدشت تمام شد هیئت حفاری مؤسسهی شرقی دانشگاه شیکاگو وسایل کار خود را به مؤسسه اهدا کرد.
یک سال بعد دکتر نگهبان با همراهی ادارهی باستانشناسی، کاوش در مارلیک را آغاز کرد که تحولی جدی در باستانشناسی ایران بود و برای اولین بار یک هیئت ایرانی به صورت مستقل به حفاری پرداخت.
برنامهی جلوگیری از فعالیت باستانشناسان خارجی
بعد از کشف آثار نفیس در مارلیک، وزارت فرهنگ به این فکر افتاد جلوی فعالیت هیئتهای خارجی باستانشناسی را بگیرد. دلیلشان هم این بود که فکر میکردند باستانشناسان خارجی در حفاریها مشابه چنین اشیایی را پیدا کرده ولی به صورت غیرمجاز از کشور خارج کردهاند؛ بنا بر این بهتر است با محافظت از مناطق باستانی، این مناطق به وسیلهی هیئتهای ایرانی حفاری شوند. نگهبان میگوید به وزیر گفتم که «با تقاضای تمدید بعضی از این هیئتها که کار آنان نتایج علمی مهمی در گذشته داشته است، موافقت نمایند.» چون در آن زمان نیروی تحصیلکرده در زمینهی باستانشناسی در ایران کم بود و به نظر نگهبان «ادامهی عملیات آنان با رعایت قوانین باستانشناسی در یک نظام علمی به نفع مملکت خواهد بود.»
در آن زمان گروههای متعددی مشغول حفاری در ایران بودند که از آن جمله میتوان به گروه حفاری آلمانی در تخت سلیمان به مدیریت پرفسور رودلف نارمن، هیئت بلژیکی به سرپرستی لویی واندان برگ در لرستان، هیئت آمریکایی به سرپرستی دکتر روبرت دایسون در حسنلو و هیئت انگلیسی به سرپرستی داوید استروناخ در پاسارگاد اشاره کرد که نگهبان معتقد بود «نتیجهی کار آنان از نظر روشن نمودن تاریخ و فرهنگ گذشتهی ایران درخشان بوده است و تا حصول نتیجهی نهایی بهتر است ادامه یابد.»
نگهبان حتی معتقد بود که هیئت فرانسوی در شوش به سرپرستی پرفسور رومن گیرشمن نیز به کار خود ادامه دهد که بیش از نیم قرن در ایران کار کرده و «انتشارات مفیدی به منظور اشاعهی تمدن گذشتهی این مرز و بوم به چاپ رسانیده، تحت نظام و چهارچوب قوانین باستانشناسی به کار خود ادامه دهد.»
هیئت فرانسوی از زمان پادشاهی مظفرالدین شاه امتیاز انحصاری حفاری در ایران را به دست آورده بود و سالها حتی در دوران جنگ جهانی اول و دوم نیز به کارشان ادامه دادند. بر اساس امتیازاتی که به فرانسویها داده شده بود به گفتهی دکتر نگهبان «کلیهی آثار باستانی مکشوفه و یا به عبارت دیگر آنچه را که انتخاب مینمودند، حق داشتند از ایران خارج کنند. امروز نفایس آثار باستانی ایران که سالنهای موزهی لوور را تزئین نمودهاند، بهترین شاهد صادق این مدعاست.»
بعد از تصویب قوانین باستانشناسی در سال ۱۳۰۹ کلیه امتیازات داده شده به خارجیها لغو شد گرچه برخی نظیر هیئت فرانسوی گاهی خیال میکردند که این قانون شامل حال آنها نمیشود.
مقابله با حفاری قاچاق خرید و فروش اشیاء عتیقه
پس از تجربهی تلخ توقف حفاری در مارلیک و حفاریهای قاچاق گسترده، دکتر نگهبان میگوید که «تصمیم گرفتم تا آنجا که توان دارم در این زمینه مبارزه نمایم و از آن پس در تمام فعالیتهای باستانشناسی مانند سخنرانیهای مربوط به آثار باستانی، مجامع بینالمللی و هر موقعیت دیگر، اثرات مخرب و زیانآور حفاریهای قاچاق، داد و ستد آثار عتیقه، جمعآوری و خرید آثار عتیقه قاچاق را گوشزد کرده و از هر موقعیتی برای جلوگیری از این عملیات زیانبخش استفاده کرده و سالها به این تلاش ادامه دادم.»
پنجمین کنگره بین المللی هنر و باستانشناسی ایران در بهار سال ۱۳۴۷ در تهران و اصفهان برگزار شد که نمایندگان ۲۷ کشور در آن شرکت داشتند. مدیریت این کنگره را دکتر نگهبان بر عهده داشت، و در آن «بر مبارزه با مبادلات غیرقانونی و قاچاق آثار باستانی و میراث فرهنگی» تاکید کرد.
در این کنفرانس از سازمان فرهنگی یونسکو خواسته شد تا «امکانات و تسهیلات خود را برای جلوگیری از صدور اشیاء عتیقه از یک کشور به کشور دیگر مگر از طریق مجاز و رسمی به کار بندند.»
طرح جلوگیری از مبادلات غیرقانونی اشیاء عتیقه و اموال فرهنگی ابتدا به تصویب کشورهای شرکت کننده رسید و سازمان یونسکو آن را به سازمان ملل پیشنهاد داد و سر انجام نیز دو سال بعد این طرح در سازمان ملل به تصویب رسید و «به صورت یک قانون بینالمللی در آمد و دوران جدیدی در حفاظت میراث فرهنگی بشر در جهان گشوده شد… به این طریق از نظر قوانین جهانی مانع بزرگی در راه مبادلات قاچاق آثار عتیقه به وجود آمد.»
به گفته دکتر عباس علیزاده، «دکتر نگهبان همواره یکی از سرسختترین مدافعان برنامه منظم کردن فعالیتهای مربوط به باستانشناسی بود و برخی وی را دشمن بزرگ قاچاقچیان و دلالان عتیقه در ایران میدانستند.»
کاوش در هفت تپه
در زمستان سال ۱۳۴۴ مؤسسه باستانشناسی با همکاری اداره کل باستانشناسی وزارت فرهنگ و هنر کار حفاری در هفت تپه را شروع کرد. «حفاری هفت تپه مدت چهارده فصل و هر فصل به مدت دو ماه و نیم ادامه یافت. فصل حفاری در زمستان که آب و هوای مساعدتری برای عملیات حفاری داشت، انتخاب گردید و از سال ۱۳۴۴ لغایت ۱۳۵۷ ادامه داشت و آثار ارزنده باستانی و شواهد تاریخی گرانبهایی از تمدن و فرهنگ گذشته این سرزمین و تاریخ ایلام آشکار کرد.»
به گفته دکتر نگهبان آثار کشف شده در این منطقه «متعلق به نیمه هزاره دوم پیش از میلاد مسیح و بقایای یکی از دورانهای ناشناختۀ تمدن ایلام است.» آرامگاه تپتی آهار پادشاه ایلام از اولین ساختمانهای کشف شده در هفت تپه بود که در مجموعه ساختمانی یک معبد قرار گرفته بود.
در هفت تپه انواع ظروف سگی، سنگهای وزنه، ادوات و اشیاء مفرغی، سلاحهای مفرغی پیدا شد و «دو سه مجسمه بسیار جالب، یک ماسک گلی، و جواهرات و مدالهای قیر طبیعی» در این حفاریها به دست امد.
به گفته دکتر نگهبان «یکی از مهمترین کشفیات در هفت تپه که ارزش و سندیت تاریخی دارد سه کتیبه بزرگ سنگی است که با خط میخی منقور شدهاند و اطلاعات مهمی راجع به تپتی آهار پادشاه ایلام در اختیار میگذارند. دیگری مجموعۀ بسیار غنی و ارزندهای از لوحههای گلی با متون میخی است که متجاوز از چند هزار قطعه میباشد و تاکنون ششصد عدد آنها کپیه برداری شده و حدود بیست و پنج عدد از آنها ترجمه گردیده است و اطلاعات مهمی در باره هفت تپه، آثار باستانی آن و تپتی آهار و دوران حکومت او در قرن چهاردهم پیش از میلاد در اختیار باستان شناسان قرار داده است.»
دشت قزوین، پایگاه عملی مؤسسه باستانشناسی
همزمان با توسعه فعالیتهای باستانشناسی، به پیشنهاد دکتر نگهبان تغییراتی در دروس دانشجویان لیسانس و فوق لیسانس داده شد و دانشجویان لیسانس در طول تحصیل در دورههای حفاری عملی و نقشه برداری شرکت میکردند و دانشجویان فوق لیسانس یک ترم برای کار آموزی در حفاریهای هفت تپه شرکت داشتند. اما نگهبان میگوید که اضافه شدن درسهای فنی حفاری و باستانشناسی باعث شد تا من «که در این هنگام هم مدیریت گروه و هم مدیریت مؤسسه باستانشناسی دانشگاه تهران را به عهده داشتم، تصمیم گرفتم در این زمینه اقدام نموده و برنامه حفاری مستقلی را برای مؤسسه باستانشناسی دانشگاه تهران به وجود آورم.»
دکتر نگهبان موضوع را با دکتر علینقی عالیخانی رئیس وقت دانشگاه تهران مطرح کرد که بعد از ترک وزارت اقتصاد به ریاست دانشگاه تهران منصوب شده بود. دکتر نگهبان در خاطرات مینویسد که در گفتگو با دکتر عالیخانی بر «ضرورت شروع حفاریهای علمی باستانشناسی» تاکید کردم و گفتم «برای این که بتوان متخصصین ورزیده و با تجربه جهت خدمت در دستگاههای باستانشناسی کشور تربیت کرد، دانشگاه تهران لازم است علاوه بر تدریس تئوری دروس باستانشناسی، تدریس عملی دروس فنی باستانشناسی را که تا آن وقت وجود نداشت بر عهده بگیرد و برای اجرای چنین برنامهای ایجاد یک حفاری باستانشناسی در یکی از محوطههای باستانی ایران به وسیله مؤسسه باستانشناسی دانشگاه تهران ضروری بوده و دانشجویان میتوانند عملا در آن شرکت کرده و به امور فنی حفاری آگاهی یابند.»
نگهبان میگوید که دکتر عالیخانی با انجام این برنامه موافقت کرد و از من خواست «تشریفات قانونی آن را شروع کنم ، ضمنا با وزارت فرهنگ و هنر تماس گرفته و اجازه حفاری برای یکی از محوطههای باستانی کشور را جهت دانشجویان دانشگاه تهران کسب نمایم.»
نگهبان با مهرداد پهلبد وزیر فرهنگ و هنر صحبت کرد و وزارت فرهنگ با فعالیتهای باستانشناسی در دشت قزوین موافقت کرد. نگهبان میگوید به دشت قزوین رفتم و «ملاحظه نمودم که این دشت از نظر آثار باستانی به خصوص تپههای مربوط به دوران پیش از تاریخ بسیار غنی بوده و بر خلاف انتظار منطقه ای بسیار جالب و در عین حال نسبتا بکر و دست نخورده در جهت فعالیتهای علمیباستانشناسی است.»
دکتر نگهبان کاروانسرایی را بازسازی و آن را برای آموزش دانشجویان مؤسسه باستانشناسی آماده کرد. به گفته دکتر ملک شهمیرزادی، کاروانسرای صفوی، پیش از آنکه تبدیل به مرکزی برای فعالیتهای باستانشناسی شود، «قسمتی کاهدان اهالی روستای محمدآباد خرّه بود و چند اتاق آن نیز زندان و بازداشتگاه پاسگاه ژاندارمری بود که در کنار کاروانسرا بنا شده بود. در حقیقت میتوان گفت که دکتر نگهبان این توفیق را داشت که در دوره خدمت در دانشگاه تهران، زندانی را به مدرسهای تبدیل کند.»
بازسازی و احیای کاروانسرای محمدآباد خرّه در سر راه قزوین به بوئین زهرا، پایگاهی دائمی برای دانشجویان شد و هنوز هم محل فعالیتهای صحرایی گروه آموزشی باستانشناسی و مؤسسه باستانشناسی دانشگاه تهران است.
دکتر صادق ملک شهمیرزادی که اوایل دهه چهل خورشیدی دانشجوی دکتر نگهبان در دانشگاه تهران بود و بعدها به استادی در رشته باستانشناسی رسید، مینویسد:«اولین گروه دانشجویان باستانشناسی و تاریخ هنر برای کارآموزی و گذرانیدن دروس عملی خود در ترم اول سال تحصیلی ۱۳۵۰-۱۳۴۹ زیر نظر استادان خود در بررسی و حفاری دانشگاه تهران در دشت قزوین شرکت نمودند. این برنامه آموزش عملی بدون وقفه تا پایان نمیسال اول سال تحصیلی ۱۳۵۹-۱۳۵۸ ادامه داده شد. کارشناسان و متخصصین باستانشناسی که در حال حاضر در مرکز باستانشناسی ایران مشغول تحقیق و پژوهش میباشند اکثرا از فارغ التحصیلانی هستند که این دوره آموزش عملی را در حین تحصیل خود در دانشگاه تهران، گروه باستانشناسی و تاریخ هنر گذراندهاند.»
دکتر صادق ملک شهمیرزادی در مقاله بررسی تحولات باستانشناسی در ایران مینویسد: «دکتر عزت الله نگهبان، تحولی شگرف در پیشرفت این رشته ]باستانشناسی[ در دانشگاه تهران به وجود آورد.»
علاوه بر این به نوشته دکتر ملک شهمیرزادی، «سازندهترین و بارورترین اقدام دکتر نگهبان در بالا بردن سطح آموزشی و تحقیقاتی باستانشناسی در ایران، تشویق و ترغیب دانشجویان برای ادامه تحصیل در این رشته تا درجه دکترا بود که تعداد انگشت شمار متخصصان این رشته تحصیلی که هم اکنون در ایران انجام وظیفه مینمایند و سه نفری که هم اکنون در کانادا، رم و هاروارد مشغول تدریس و تحقیق هستند، همگی از تربیت شدگان آقای دکتر عزت الله نگهبان هستند، پس از ایشان دیگر کسی در این راه برای ایران سرمایه گذاری ننمود.»
ایرج افشار از ایران شناسان برجسته معاصر مینویسد:«بازگشتن عزت الله نگهبان که بیگمان برجستهترین درس خوانده در علم باستانشناسی از دانشگاه شیکاگو و کاردیده در مؤسسه شرقی آنجا بود، وضع علمی باستانشناسی صورت دگرگونی یافت و چون او به مدیریت باستانشناسی رسید، حیاتی تازه در پیکر باستانشناسی دمیده شد و توانست تمدنهای خفته در دل مارلیک (کنار سپیدرود) مراغه (در دشت قزوین)، هفت تپه (کنار اروند رود) را از زیر آوارهای زمانه به در آورد.»
دکتر نگهبان بعد از بازنشستگی در سال ۱۳۵۹ به آمریکا مهاجرت کرد. در این دوره به نوشتن کتاب و مقاله مشغول بود تا آنکه در سال ۱۳۷۹ در تصادف رانندگی به شدت آسیب دید و پس از چندین سال درد و رنج در بهمن سال ۱۳۸۷ در آمریکا درگذشت.
منابع:
- دکتر عزت الله نگهبان، مروری بر پنجاه سال باستانشناسی ایران ، سازمان میراث فرهنگی کشور، چاپ اول ۱۳۷۶
- به کوشش عباس علیزاده، یوسف مجید زاده، صادق ملک شهمیرزادی، باستانشناسی و هنر ایران (۳۲ مقاله در بزرگداشت عزت الله نگهبان)، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، ۱۳۷۸
- عزت الله نگهبان، جام طلای افسانه زندگی مکشوفه در حفاری مارلیک، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، بهار و تابستان ۱۳۵۵
- عزت الله نگهبان، حفاریهای زاغه هفت تپه مارلیگ و تأثیر آن در باستانشناسی ایران، نشریه ایران نامه، پائیز ۱۳۷۳، شماره ۴۸)
- خبرهای دانشکده ادبیات و علوم انسانی، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، فروردین ۱۳۴۸، سال شانزدهم، شماره ۴)
- ایرج افشار، هفت خوان رسیدن به ایران باستان، نشریه بخارا، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۸، شماره ۷۰