«یک گاو نرِ سیاھه، که گاھی می‌تونه تو رو بکُشه!»؛ گزارشی از جشنواره‌ی رقص و آواز فلامنکو در اسپانیا

رضا علامه‌زاده

شرکت در جشنواره‌ی فلامنکو برایم تجربهای بود یگانه. من که گمان داشتم بسیار از این هنر یکتا میدانم به‌روشنی دریافتم که از این خُمِ سرشار از بادهی صافی، هنوز جز پیمانهای بیش ننوشیدهام.

این جشنواره که از ۲۲ تا ۲۸ ژوئیه در روستای «لو فررو» در ایالت مورسیا در اسپانیا برگزار شد از چند جنبه برایم شگفت‌انگیز بود. اول اینکه این جشنواره، با عنوان کامل «جشنواره‌ی جهانی آواز فلامنکوی لو فررو»، امسال ۴۴ساله شد و در واقع قدیمی‌ترین جشنواره‌ی فلامنکو در اسپانیا و، بی‌تردید، در سراسر جهان است.

دوم اینکه محل برگزاری‌اش نه در استان وسیع آندلس ــ زادگاه و بزرگ‌ترین عرصه‌ی نشو و نمای هنر فلامنکو و محل سکونت بیشترین تعداد از کولی‌های اسپانیا ــ بلکه در استان مجاور و بسیار کوچک‌تر مورسیا است.

و از این دو جالب‌تر ــ یا عجیب‌تر ــ مرکز برگزاریِ این جشنواره است، یعنی روستای «لو فررو» با جمعیتی کمتر از ده‌هزار نفر ــ طبق آخرین سرشماری رسمی کشور ــ و در فاصله‌ی ۳۵ کیلومتریِ از شھر بزرگ و آباد مورسیا، مرکز استان مورسیا، ولی بدون هیچ‌گونه وسیله‌ی رفت‌وآمد عمومی مثل اتوبوس یا قطار به مورسیا!

باوجوداین، هر شب از حدود ساعت نُه که تب آفتاب سوزان وسط تابستان کمی عرق می‌کرد جمعیتی که انگار از زمین می‌جوشیدند میدانک جلو محل برگزاری کنسرت‌ها، موسوم به «میدان فلامنکو»، را پر می‌کردند تا قبل از صف‌کشیدن برای ورود به حیاط وسیع و روباز کنسرت چیزی بخورند و لبی تر کنند.

بسیاری از نام‌آورترین چهره‌های هنر فلامنکو در هر سه عرصه‌ی آواز، رقص و گیتارنوازی در جشنواره‌ی امسال شرکت داشتند، مثل خُوزه مِرسه، آنا رویز، و پاکو سه‌په‌رو.

آنچه برای من بیش از هرچیزی جذابیت داشت علاوه بر کنسرت‌ها، که هر شب بیشترین مخاطب را داشتند و گاهی تمام پانصد ششصد صندلیِ ساده‌ی پلاستیکیِ حیاط ازقبل رزرو می‌شد، کنفرانس‌ها و جلسات گفت‌وگو با هنرمندان و استادان رشته‌ی فلامنکو و رونماییِ کتاب‌های مربوط به این هنر بود.

از این حتی گیراتر، برگزاری مرحله‌ی نیمه‌نهایی و نهاییِ مسابقه‌ی آواز اصیل فلامنکو بود که شرکت‌کنندگانش عمدتاً مراحل مقدماتی را در استان اندلس طی کرده بودند و در رقابتی سخت برای کسب مطرح‌ترین جایزه‌ی آواز فلامنکوی اصیل، «طالبی طلایی»، روی صحنه می‌درخشیدند. و نیز هنرنماییِ هنرجویانِ بسیار جوان رشته‌های آواز و رقص در هنرستان موسیقی فلامنکو که واقعاً چشمگیر بود.

 و سرانجام اجرای «فلامنکوــ باله»ای با عنوان «فدریکو» در بزرگداشت فدریکو گارسیا لورکا که حُسن‌ختامی بود بر یک هفته شور و شوق موسیقی و رقص فلامنکو. و من البته نه‌تنها درموردشان می‌نویسم، بلکه این گزارش نوشتاری را با گزارشی تصویری همراه خواهم کرد تا شما هم در لذتی که بردم سهیم شوید.

 

خُوزه مِرسه و ترانه‌ی «هوا»

چهار شب اول جشنواره به کنسرت نامداران فلامنکو اختصاص داشت. دومین شبِ آن شبی استثنایی از کار درآمد که بلیت شرکت در آن، از روزها پیش، نایاب شده بود: شب کنسرت «لا ماکانیتا» و خوزه مرسه.

با نام توماسا گه‌ررو کاراسکو معروف به «لا ماکانیتا»، یکی از نامدارترین زنان فلامنکوخوان از اهالی خِرِز (آندلس)، سال‌هاست که آشنا هستم اما هرگز او را روی صحنه ندیده بودم. خوزه مرسه را البته بهتر می‌شناسم. او را که امروزه یکی از برجسته‌ترین چهره‌ها در آوازخوانیِ اصیل فلامنکوست هجده سال پیش در اولین جشنواره‌ی فلامنکو در مادرید دیدم، وقتی‌که ترانه‌ی «هوا»ی او گل کرده بود.

از آن تاریخ تاکنون ترانه‌ی «هوا» یکی از پرطرف‌دارترین ترانه‌های اوست که در این جشنواره نیز به‌شدت با استقبال روبه‌رو شد.

«پنجره را بگشا که بامدادان

تازه شود هوای اتاق و آشپزخانه.

هوا، هوا، بگذر هوا.

هوای نو، هوای تازه،

بگذر، بگذر هوا که در را به رویت گشاده‌ایم

شادمانه.»

دستم نمی‌رود که این چند خط را ننویسم: هنوز برای شرکت در همان جشنواره‌ی فلامنکو در مادرید بودم که خبر درگذشت نامدارترین زن آوازه‌خوان اسپانیایی، روسیو خورادو، را از رادیو مادرید شنیدم. او دخترک کولی فقیری بود که با فلامنکوخوانی در خیابان خرج خانواده‌اش را درمی‌آورد، ولی سال‌ها بعد لقب «آوازه‌خوان روح اسپانیا» را از آنِ خود کرد و در شهرت و محبوبیت غرق شد. من همان ‌روز در مراسم آخرین بدرود با او شرکت کردم.

 

«فلامنکوتراپی»

«شکی نیست که اگر تو ــ خواننده‌ی پیگیر ــ دنبال این لغت در هر «واژه‌نامه‌ی زبان اسپانیایی» بگردی آن را پیدا نمی‌کنی. چنین چیز مشابهی برای لغت جاافتاده‌ی “فلامنکولوژی” هم رخ داده بود. اما زمان آن را جا انداخت.» (ص ۷۱)

نویسنده‌ی اصلی کتابِ کم‌حجم اما پُربار فلامنکوتراپی، آلفردو آربولا، با این جملات نشان می‌دهد که پیش‌از آن چنین کاربردی برای هنر فلامنکو تعریف نشده بود. نویسنده که نه‌تنها خواننده و فلامنکو‌شناس نامداری بود، بلکه دکترای فلسفه و ادبیات نیز داشت و سال‌ها در دانشگاه‌های مختلف اسپانیا تدریس کرده بود. او دو سال قبل درگذشت و کتابش توسط همکارش در تدوین این کتاب، و کسی که تجربیات عملی‌اش با گروه‌های مختلف در کشورهای آمریکای لاتین زمینه‌ی نوشتن این کتاب را فراهم کرد، در جشنواره‌ی امسال معرفی شد: رقصندهی نامدار فلامنکو، آنا روئیز.

تفسیر و تعبیر آنا روئیز در جلسه‌ی معرفی کتاب فلامنکوتراپی از هنر فلامنکو، که با قلم همکار فقیدش در جایجای کتاب آمده، رابطه‌ی عمیق این هنر با تاریخ زندگی مردم آندلس را نشان می‌دهد:

«برای این مردم چاره‌ای باقی نمانده است جز آوازخواندن برای فراموش‌کردن شکست‌های پیاپی تاریخی و اجتماعی. آوازشان سرشار از اشک، پریشانی، شادی و نگرانی است، همان‌طور که در این ترانه‌ی معروف بیان شده:

اگر به این فکری که چرا می‌خونم

و دلم شاده،

من مثل بلبلی‌ام

که اگه نخونه می‌میره.» (ص ۴۶)

یا آنجا که پرسش فلسفیِ کارلوس ری‌لس، نویسنده‌ی رمان معروف طلسم سیویل (۱۹۲۲)، را از زبان خود او تکرار می‌کند:

«آن کلمه‌ی والا کدام است که بر زبان‌راندنش دل مردمی را می‌سوزاند که شادمانیِ غم، و غمِ شراب دارند و وقتی آواز می‌خوانند می‌گریند و وقتی می‌گریند می‌خوانند؛ که رنج را از بُنِ جام، و جام را از بُنِ رنج می‌نوشند؟ رنج و شادی “تجربیات روانی” فلامنکو را شکل می‌دهند و هریک همان‌قدر ارزش دارد که دیگری.»

«تنهایی تنهابودن نیست

تنهایی برای من، دوست‌داشتنِ توست

وقتی تو دلت پیش دیگری است.» (ص ۶۵)

 

گفت‌وشنیدهای حرفهای

در طول جشنواره، چند گفت‌وگوی حرفه‌ایِ مفصل با اساتید این رشته در زمینه‌های تخصصی انجام شد. از میان آن‌ها می‌توان به گفت‌وگو با دو شخصیت نامدار هنر فلامنکو اشاره کرد که در دو جلسه‌ی متفاوت برگزار شد و در نوع خود استثنایی بود: گفت‌وگو با پاکو سه‌په‌رو، گیتارنواز، و فُسفوریتو، آوازخوان ــ هر دو از نام‌آورترین هنرمندان فلامنکو.

هر دو در آن جلسات از دوران کودکی و نوجوانی خود و مسیر پرفرازونشیب صعود از پایین‌ترین قشر جامعه‌ی آندلس به اوج شهرت و محبوبیتِ جهانی قصه‌هایی شیرین گفتند، ولی هیچ‌کدام ازنظر سنی در شرایطی نبودند که من و دیگر مشتاقانِ حاضر در جلسات را به نوای ساز و آوازشان مهمان کنند.

فسفوریتو، که مجری برنامه او را «دایرة‌المعارف متحرک» هنر فلامنکو نامید، در سخنان پربارش ازجمله گفت:

«این جواهرِ صوتیِ زیبایی‌شناختی به‌رغم غفلت تاریخی نهادهای اجتماعی، در گذر زمان دوام آورده و همواره با نیرویی مضاعف و با قدرتی توقف‌ناپذیر خودنمایی کرده است، زیرا ریشه و “دی‌ان‌ای”اش در اندلس است.»

پاکو سه‌په‌رو، گیتارنواز بسیار نامدار که یکی از برجسته‌ترین مهمانان جشنواره بود، نیز از زندگی هنری‌اش قصه‌ها گفت و درنهایت با ستایش از کیفیت جشنواره‌ی امسال به حرف خود پایان داد:

«این جشنواره به جشنواره‌ای بسیار مهم بدل شده و معتقدم که هر سال به سطح والاتری دست می‌یابد؛ سطحی که تاکنون به نظر ناممکن می‌رسید. همه از آنچه شما امسال به جشنواره آورده‌اید شگفت‌زده‌اند و این نشان می‌دهد که کارها به‌خوبی پیش رفته‌ است.»

در یکی از جلسات متفاوت، نویسنده‌ای جوان به نام آلوارو دلا فوئنته اسپخو کتابی را رونمایی کرد با عنوان فُسفوریتو که برای کودکان و نوجوانان نوشته و همراه با طراحی‌های جذاب برای کودکان با کیفیتی نفیس منتشر شده است. همچنان که از عنوان کتاب برمی‌آید موضوع آن زندگیِ همان آوازخوان افسانه‌ای فلامنکوست که از زبان پدری برای پسر کوچکش روایت می‌شود:

«پسرکی بود که آواز فلامنکو می‌خواند و به یک پدیده‌ی استثنایی در موسیقی بدل شد. اسمش آنتونیو فرناندز دیاز بود، گرچه فُسفوریتو صدایش می‌زدند. او در سال ۱۹۳۲ در پوئنته خِبیل، یک روستای زیبا و دل‌باز در ایالت کوردوبا در قلب استان آندلس به دنیا آمد.» (ص ۲۱)

نویسنده از زبان پدری از اهالی روستای جنیل دنباله‌ی داستانِ پرماجرای زندگی آن پسرک را پی می‌گیرد. پسرکی که از کودکی عاشق خوانندگی بود و به‌دلیل فقر خانواده از هشت‌سالگی با خواندن در خیابان و کافه‌ها کمک‌خرج خانواده بود و پس‌از دربه‌دری‌های بسیار سرانجام در بزرگ‌ترین مسابقه‌ی آوازخوانیِ فلامنکو در کوردوبای آندلس شرکت می‌کند و در رشته‌های مختلف آواز اصیل فلامنکو جوایز اول را به دست می‌آورد.

  • «او با اسم آنتونیو اهل روستای جنیل وارد سالن شد و با اسم فسفوریتو آنجا را ترک کرد.
  • چطور؟ متوجه نمی‌شم!
  • بهت می‌گم. فسفوریتو اسمش نبود. در واقع، او با اسم آنتونیو اهل جنیل در مسابقه شرکت کرده بود. وقتی مسابقه تمام شد و جایزه‌هاشو روی صحنه به او دادن، تمام تماشاچی‌ها با هیجان شروع به کف‌زدن کردن. در میان تماشاچیان تعدادی از اهالی جنیل هم بودن و یکی‌شون یکهو فریاد زد: “فسفوریتو، فسفوریتو!”

یک روزنامه‌نگار اینو شنید و روز بعد در یک روزنامه‌ی بسیار مهم مقاله‌ای با عنوان فسفوریتو نوشت. و این موجب شد که در دنیا با همین اسم معروف بشه.» (ص ۵۰)

 

مسابقه‌ی آواز و جایزه‌ی «طالبی طلایی»

پایان‌بخشِ یک هفته هنرنمایی در عرصه‌ی هنر فلامنکو، اجرای فلامنکوــ باله‌ی «فدریکو» بود در بزرگداشت شاعر و نمایشنامه‌نویس برجسته‌ی آندلسی، فدریکو گارسیا لورکا.

سه شب پایانیِ جشنواره به برنامه‌هایی جدا از کنسرت چهره‌های معروف اختصاص داشت: در دو شبِ اول، مسابقات نیمه‌نهاییِ آواز اصیل فلامنکو برگزار شد که چند خواننده‌ی زن و مرد فلامنکو در حضور تماشاگران و داوران در رقابتی سنگین هنرنمایی کردند. بخشی از برنامه‌ی شب آخر جشنواره به مسابقه‌ی نهاییِ آواز فلامنکو اختصاص داشت که درنهایت یک مرد جوان موفق شد که جایزه‌ی موسوم به «طالبی طلایی» را به دست آورد.

نام این خواننده، که بی‌شک در آینده بیشتر درباره‌اش خواهیم شنید، خِزوس کاستیّا رِی است، از اهالی سن ‌فرناندو در ایالت کادیز (آندلس) که به‌اعتباری یکی از اصلی‌ترین مراکز هنر فلامنکو است. او پس‌از اعلام نامش به‌عنوان برنده‌ی مسابقه‌ی آواز، در ترانه‌ای گیرا از عشق به زادگاهش کادیز خواند؛ از جای‌جایِ دیدنی شهرش، از شکوه میدان‌هایش، و از آسمان آبیِ بر فراز آن.

او پس‌از دریافت جایزه‌ی «طالبی طلایی» و چکی به مبلغ دوازده‌هزار یورو از دست توره پاچکو، شهردار و حامی اصلی و برگزارکننده‌ی جشنواره‌ی لو فررو، گفت:

«واقعیت این است که بسیار شادمان و مفتخرم که جایزه‌ی “طالبی طلایی” را در این جشنواره‌ی ارزشمند به دست آورده‌ام.»

در حاشیه باید افزود که در منطقه‌ای که روستای لوفررو در آن قرار دارد هوا و خاک برای کشتِ صیفی‌جاتی مثل خربزه و هندوانه و طالبی مساعد است!

در همان ‌شب جایزه‌ای افتخاری به یکی از نامدارترین رقصندگان فلامنکو، کریستینا هویوس، نیز اهدا شد که به‌علت بیماری نتوانسته بود به لوفررو بیاید. رئیس جشنواره، فرانسیسکو آپاریسیو، همراه با مهمان برجسته‌ی جشنواره، فسفوریتو، روی صحنه آمد و در پیامی احساسی جایزه‌ی ویژه‌ی جشنواره را در غیاب کریستینا هویوس به او اهدا کرد.

کریستینا هویوس رقصنده، طراح رقص و بازیگری سرشناس از اهالی سیویل (آندلس) است که اکنون نزدیک به هشتاد سال دارد.

 

هنرجویان خردسالِ فلامنکو

یکی دیگر از برنامه‌های چشمگیر جشنواره، اجرای رقص و آواز توسط هنرجویانِ خردسالِ هنرستانِ موسیقیِ فلامنکو بود. مجری برنامه در معرفیِ این بخش به‌درستی اشاره کرد که:

«امشب شبی بسیار مهم در این هفته است برای زنده‌نگه‌داشتن فلامنکو. زیرا آینده‌ی فلامنکو در هنرستان‌های آواز و رقص و نوازندگی فلامنکو ریشه دارد.»

و آن‌گاه او سه دخترک خردسال را روی صحنه آورد:

«خب، حالا این‌ها را به شما معرفی می‌کنم. این لولاست، این کاندلاست، و این مارتاست. هر سه جزو شاگردان هنرستان رقص شهرداریِ توره پاچکو هستند.»

و سپس این سه رقصنده‌ی خردسال همراه با گروهی از شاگردان همان هنرستان جلوه‌های تازه‌ای از هنر فلامنکو را روی صحنه به تماشا گذاشتند.

در همان شب به آوازخوانانِ خردسالِ این هنرستان نیز فرصت داده شد تا اولین حضور روی صحنه‌ا‌ی رسمی و حرفه‌ای را تجربه کنند، و در مقابلِ چند صد تماشاگر و شنونده‌ی مشتاق آواز بخوانند.

 

فلامنکوــ باله‌ی «فدریکو»

پایانبخشِ یک هفته هنرنمایی در عرصه‌ی هنر فلامنکو، اجرای فلامنکوــ بالهی «فدریکو» بود در بزرگداشت شاعر و نمایشنامهنویس برجستهی آندلسی، فدریکو گارسیا لورکا.

پیش‌تر در نوشته‌هایم اشاره کرده‌ام که کولی‌های اسپانیا حالی می‌کنند با چهارپاره‌های لورکا که برای فلامنکوخوانی جان می‌دهد؛ هم ازلحاظ فرم، به‌خاطر کوتاهیِ مصراع‌ها و ضربی که در کلام است، و هم ازلحاظ موضوعی که با زندگی روستایی‌وار کولیان هماهنگ است. در این فلامنکوــ باله نه‌تنها با اجرای رقص گروهی اشاراتی به زندگیِ لورکا و آثار جاودانه‌اش شد، بلکه برخی از ترانه‌های بسیار مشهورش، ازجمله «در کافه‌ی چینیتاس»، هم خوانده شد:

«پاکیرو به برادرش گفت:

من از تو نترس‌ترم،

از تو گاوبازتر و کولی‌ترم.

 

وقتی در کوچه ساعت چهار اعلام شد،

از کافه زدن بیرون،

و توی کوچه، پاکیرو

یک گاوباز بود روی یک پوستر.»

 

باید اشاره کنم که تصویربرداری از کنسرت‌ها و اجراهای روی صحنه‌ی اصلی اکیداً ممنوع بود، اما خود سازمان‌دهندگان جشنواره از اجراها فیلم‌برداری کردند. این تصاویر در وبسایت جشنواره در دسترس است.