دولت اسرائیل آشکارا اعلام کرده که به دنبال ایجاد “نظم جدید” با تضعیف شدید حزبالله لبنان و از بین بردن قدرت آتش آن علاوه بر امتناع از بازگشت حماس به حکمرانی در نوار غزه است. جمهوری اسلامی ایران همراه با متحدان و نیروهای نیابتیاش در “جبهه مقاومت” در ٧ اکتبر ۲۳∙٢ بعد از اجرای عملیات “طوفان الاقصی” در اندیشه تغییر موازنه قوا با تضعیف اسرائیل و در هم شکستن تصور شکستناپذیری آن برآمدند.
اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه وله
اکنون بعد از گذشت یک سال بعد از کشته شدن تقریبا تمامی زنجیره فرماندهی حزبالله لبنان و اکثر فرماندهان نظامی ارشد حماس، تخریب بخش اعظم سامانه تسلیحاتی و راهبردی حماس، تحت فشار قرار دادن حوثیها در یمن و از صحنه خارج کردن اسماعیل هنیه و سید حسن نصرالله و حملات ویرانگر سنگین به ساختار نظامی و سیاسی حزبالله لبنان و عبور موشکهای پرتاب شده از سوی ایران از سیستم دفاعی چندلایه اسرائیل، صحنه را عوض کرده است.
اکنون اسرائیل فقط دنبال احیای بازدارندگی موثر و تثبیت سرمشق آسیب زدن بیشتر به آسیبزننده به قلمروش نیست بلکه دنبال جلو آمدن است تا موازنه قوای استراتژیک را به نفع خود و به ضرر جمهوری اسلامی و نیروهای همسو تغییر دهد. غرب و بلوک کشورهای سنی موتلف عربستان سعودی با این اتفاق همراهی دارند اگرچه تمایلی به مشارکت مستقیم و اعلام شده در آن ندارند. آمریکا بعد از سالها، تعداد نیروها و تجهیزات نظامیاش در منطقه را به میزان چشمگیری افزایش داده است.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
موضع روسیه و چین پیچیدهتر است.آنها اهداف متضادی دارند. حمایت و همراهی با جمهوری اسلامی در چارچوب تاکتیکی است تا مشکلی در ارتباطات آنها با کشورهای عربی پیدا نکند. آنها گروههای سیاسی – نظامی ایئولوژیک و کلا بنیادگرایی اسلامی را تهدید تلقی میکنند. ولی در مواجهه با غرب، استفاده از کارت ایران تا جایی که به منافع آنها آسیب نزند، برای شان واجد ارزش است. ازاینرو برایند این ملاحظات متقاطع باعث میشود تا آنها نیز نظر منفی نسبت به تغییر موازنه قوا به ضرر جمهوری اسلامی نداشته باشند تنها دامنه و محدوده آن محل بحث است.
اما موقعیت اسرائیل بعد از حمله گسترده به نوار غزه ولبنان و آمار بسیار بالای کشتار غیرنظامیها در کشورهای اسلامی و افکار عمومی جهانی ضعیفتر شده است. این عامل بیتفاوتی کشورهای اسلامی در قدرت گرفتن اسرائیل در معادلات امنیتی منطقه را دشوار میکند. ازاینرو میتوان نتیجه گرفت که برایند تمایلات و تلاشها به سمتی است که انتقال به وضعیت جدید رخ ندهد، بلکه تحولات در تضعیف نسبی جمهوری اسلامی و شبکه نیابتیاش محدود شود و اسرائیل نیز دست بالا را پیدا نکند.
اما مسئله این است که در وضعیت از تعادل خارج شده بعد از ٧ اکتبر، کنترلی وجود ندارد و بویژه نوعی خلاء قدرت راهبردی در دنیا مشاهده میشود. اشتباه نیست اگر گفته شود تشدید تلاطم در منطقه بحران زده خاورمیانه خود تابعی از کشمکش در دنیا برای تجدیدنظر در نظم موجود بین دو قطب شرق و غرب است. اکنون آمریکا تسلط بر اسرائیل ندارد و اسرائیل میتواند با تصمیماتی نه تنها آمریکا بلکه کل اروپا را در زمینی که میخواهد وارد کند.
بازدارندگی در برابر اسرائیل وحشتزده و نگران از موجودیت خود یک ماموریت ناممکن است. تنها برخوردن به مانع عملی میتواند حوزه تهاجم آنها را مسدود کند. الان اسرائیل همزمان در چهار جبهه لبنان، سوریه، یمن و نوار غزه به صورت مستقیم میجنگد. رویارویی با ایران نیز از حالت نیابتی و غیرمستقیم خارج شده و به حالتی مستقیم در شکل پراکنده و موردی ارتقاء پیدا کرده است. درگیری با حشدالشعبی در عراق نیز در چشمانداز دیده میشود.
تمامی عناصری که در گذشته معادلات بازدارندگی را تعریف میکردند، اکنون فروریختهاند. ایران و اسرائیل هر دو از خطوط قرمز تعریف شده قبلی رد شدهاند. این به هم ریختگی تنشها را برای رسیدن به نقطه تعادل جدید افزایش داده و هر لحظه میتواند از کنترل خارج شود. اکثر بازیگران منطقه فعلا ناظر هستند و فضا را رصد میکنند که چه میشود.
بیتمایلی دولت اسرائیل و جمهوری اسلامی به جنگ فراگیر و طولانی به تنهایی نمیتواند مانع رفتن به سمت نقطه جوش درگیری شود. در عین حال هر دوی آنها پذیرفتهاند که خود را آماده شرایطی بکنند که جنگ فراگیر گریزناپذیر شود.
الان قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت سازمان ملل در مورد لبنان کاملا نقض شده است. این قطعنامه قبلا هم کاملا اجرا نشده بود اما حداقل باعث شده بود تا برای شانزده سال درگیری بین لبنان و اسرائیل متوقف شود. اما نه اسرائیل هیچگاه کاملا از لبنان خارج شد و نه حزبالله حاضر به پذیرش خلع سلاح شد. اما الان دوباره اسرائیل وارد جنوب لبنانشده است و علی رغم تاکید بر موقت بودن تضمینی نیست که طولانی نشود.
تلافیجویی اسرائیل در برابر عملیات وعده صادق دو میتواند به زنجیرهای از واکنشهای متقابل با آینده نامعلوم تبدیل شود. اما سناریویی که احتمال تحقق بیشتری دارد، تضعیف جبهه مقاومت و قرار گرفتن در موقعیت ضعیفتر از قبل از هفت اکتبر است. این نیروها از بین نمیروند اما به لحاظ مادی و روانی در فشار شدیدی قرار گرفته و جمهوری اسلامی هم قادر نیست از آنها مراقبت کند. خامنهای در قرائت خطبههای نماز جمعه بعد از پنج سال تلاش کرد تا با تزریق امید، روحیه در هم شکسته آنها را بهبود بخشیده و آنها را به لحاظ روانی آماده پذیرش عقبنشینی و حساب کردن روی رویکرد غیرتعجیلی و فرسوده سازی اقتدار اسرائیل در درازمدت کند.
در حال حاضر جمهوری اسلامی همراه با اقمار و متحدانش در موضع دفاعی قرار گرفته است. اولویت آنها حداقل کردن آسیبهای وارده است. این وضعیت اگر منجر به عقبنشینی شود آنگاه محصول خطای محاسبه در عملیات طوفان الاقصی خواهد بود که نتایج معکوس به بار آورده است.
فعلا وضعیت مشخص نیست. فقط میتوان گفت بعد از بازگشت بنیامین نتانیاهو از واشنگتن و دیدار با جو بایدن رئیس جمهور آمریکا، دولت اسرائیل با رد کردن پیشنهادات آتشبس، حملاتش را گسترش داده و دست بالا را در لحظه پیدا کرده است. اکثریت نیروهای سیاسی و افکار عمومی اسرائیل نیز از گسترش آهنگ تهاجمی جنگ بخصوص در تضعیف توان تهدیدکننده حزب الله لبنان و جمهوری اسلامی حمایت میکنند.
حال باید دید این برتری موجود حفظ میشود یا با عکسالعمل حکومت ایران و نیروهای همسو دستخوش تغییرو یا وضعیت بینابینی میشود؟ ولی همچنان سئوال اصلی این است که ابعاد گسترش جنگ غزه چه قدر بوده و مانایی آن چقدر است؟
پاسخ روشنی برای این سئوال وجود ندارد اما این نگاه که یک جنگ بزرگ و طولانی بین جمهوری اسلامی و اقمارش با اسرائیل اجتنابناپذیر است، در حال تقویت است. در داخل اسرائیل نیز تعداد کسانی که فرصت کنونی را برای تضعیف ایران و دور سازی تهدید آن استثنایی میدانند در حال افزایش است. اما این دیدگاهها مشابه نوع نگاه حامیان مداخله نظامی در عراق و افغانستان، پیچیدگیهای جنگ را نادیده گرفتهاند. همچنین اگر جنگ به سطح همهجانبه گسترش پیدا کند، آنگاه طولانی خواهد شد و بعید است مشابه انتظار اولیه روسیه در تهاجم به اوکراین به پیروزی سریع منجر شود.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.