کیانوش سنجری متولد شهریور ۱۳۶۱، فعال دانشجویی، وبلاگنویس و روزنامهنگار بود. او اولین بار زمانی که تنها ۱۷ سال داشت و از نظر قوانین بینالمللی “کودک” محسوب میشد در جریان اعتراضات و درگیریهای کوی دانشگاه تهران بازداشت شد و چندین ماه را در سلول انفرادی گذراند.
اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه وله
او در عمر ۴۲ سالهاش مجموعا ۹ بار بازداشت شد و روی هم رفته دو سال زندانی بود که از این زمان ۹ ماه آن را در سلول انفرادی گذراند. او در گفتوگویش با سازمان عفو بینالملل نروژ درباره سلول انفرادی گفته بود: ««این حالت شبیه نبردی است بین روح و جسم. در تنهایی مطلق نگه داشتن در سلول انفرادی آزاردهندهترین شکنجه سفید است.»
کیانوش سنجری یک بار در سال ۱۳۸۶ به طور غیرقانونی از ایران گریخت و به کردستان عراق رفت و از آنجا به نروژ پناهنده شد و یک سال بعد به آمریکا رفت. در مدت اقامتش در اروپا و آمریکا به فعالیتهای سیاسی خود علیه حکومت جمهوری اسلامی ادامه داد و مدتی نیز به عنوان روزنامهنگار با صدای آمریکا همکاری کرد.
مهر ۱۳۹۵ اما به دلیل بیماری مادرش و علیرغم توصیه دوستان و نهادهای حقوق بشری به ایران بازگشت و در آذرماه همان سال بازداشت شد. او در نهایت به اتهام “اجتماع و تبانی، تبلیغ علیه نظام و عضویت در گروهک غیرقانونی” به پنج سال حبس تعزیری، شش سال حبس تعلیقی و دو سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم شد.
بیشتر بخوانید: راههای پیشگیری از خودکشی که همه باید بدانند
در ادامه فشارهایی که بر روح و روان کیانوش سنجری وارد شد و شکنجههایی که تحمل کرد، او در فروردین ۱۴۰۱ برای بار دوم از ایران خارج شد و به آمریکا رفت اما به دلیل شرایط نامناسب زندگی در آنجا و حمایت نشدن از سوی نهادهای مربوطه دوباره به ایران بازگشت و دوباره دستگیر شد.
او در خردادماه ۱۴۰۱ پس از تحمل بخشی از مجموع حبس تعزیری ۵ ساله خود با تودیع وثیقهای به مبلغ ۳۰۰ میلیون تومان به مرخصی متصل به آزادی فرستاده شد.
کیانوش سنجری در جریان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ در آبان ماه بار دیگر بازداشت و پس از چند روز آزاد شد و این آخرین بازداشت او بود.
کیانوش در ماههای اخیر کمتر فعالیت داشت تا اینکه روز چهارشنبه ۲۳ آبان در توییتی نوشت: «اگر تا ساعت ۷ غروب امروز چهارشنبه ۲۳ آبان سال ۱۴۰۳ فاطمه سپهری، نسرین شاکرمی، توماج صالحی و آرشام رضایی از زندان آزاد نشوند و خبر آزادیشان در سایت خبری قوه قضاییه منتشر نشود، من در اعتراض به دیکتاتوری خامنهای و شرکایش به زندگیام پایان خواهم داد. شاید تلنگری باشد! پاینده ایران».
و بعد آخرین توییتش و بعد ظاهرا سقوط از ساختمان مرکز تجاری چارسو در خیابان حافظ تهران.
بستری اجباری در بیمارستان روانی
کیانوش سنجری در بازداشتهای مکررش بارها به اجبار به بیمارستان روانی منتقل شده بود. او یک بار در اتاقی در کلاب هاوس درباره این تجربهاش گفته بود: «یکبار مرا از زندان سوار ماشین کردند و به بیمارستان امینآباد بردند. از داخل زندان من را با پابند و دستبند به امین آباد بردند. هفت روز در آنجا بستری بودم. در آنجا تست اعصاب و روان از من گرفته شد. بیهوش شدم و به تخت زنجیر شدم. داروهایی به من داده میشد که آنها را نمیخوردم. ساعات اولیه که وارد بخش مخصوص بیماران اعصاب و روان شدم که اختلالات حاد داشتند مرا کنار آنها بستری کردند.»
او در ادامه صحبتهایش گفت که آمپولهایی به او تزریق میکردند که بعد از آن قدرت تکلمش را از دست میداده و نمیتوانسته به پرستارانش بگوید که زندانی سیاسی است. بعد از ۲۴ ساعت بالاخره توانسته حرف بزند و از پزشکش خواسته نام او را در گوگل سرچ کند و پس از آن پزشک متوجه شده که او چه کسی است با این حال گفته باید ۲۱ روز تو را در اینجا نگه دارم.
پس از آن کیانوش سنجری میگوید: «تا الان در این سالهایی که در زندانهای جمهوری اسلامی محبوس بودم التماس نکرده بودم. برای اولین بار به پای او افتادم. التماسش کردم و خواهش کردم که من را به زندان برگرداند.»
به گفته خودش، سنجری در بیمارستانهای روانی “روزبه”، “شهر کرج” و “بقیةالله” بستری بوده است.
شوک درمانی اجباری
کیانوش سنجری به گفته خودش ۹ بار تحت شوک درمانی اجباری قرار گرفته است. او در این باره گفته بود: «بعد از شوک الکتریکی وقتی وارد بخش میشدم فراموش میکردم کی هستم و در این اتاق چه میکنم و اصلا چرا در این اتاق هستم. یا اینکه چند روز است آنجا هستم. یا آن روز چه اتفاقی افتاده. نمیدانستم چرا اسمم یادم نیست. از نگهبان سوال میکردم اسمم چیست. میپرسیدم اینجا چیکار میکنم؟ به من یادآوری میکرد که کی هستم. ۹ بار این اتفاق افتاد.»
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
مجموعه این فشارها و شکنجهها در نهایت کیانوش را به مرحلهای رساند که تصمیم به خودکشی گرفت. هرچند این نیز برای بسیاری مورد سوال است. برخی حتی گفتهاند که نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی او را کشته و بعد از ساختمان چارسو به پایین پرتاب کردهاند. این دقیقا همان کاری بود که با نیکا شاکرمی معترض ۱۶ ساله در سال ۱۴۰۱ کردند. و یا درباره کیومرث پوراحمد، کارگردان نامآشنای ایران نیز که رسما اعلام شد خودکشی کرده است، این ظن وجود دارد که او توسط ماموران جمهوری اسلامی به قتل رسیده و یا مجبور به خودکشی شده است.
واکنشها؛ از حسرت و تاسف تا خشم و نفرت
کیانوش سنجری یک روزنامهنگار شناختهشده بود و به دلیل چندین بار بازداشت و زندانی شدن حساسیت فضای عمومی نسبت به او بسیار بالا بود. از همین رو خبر خودکشی یا مرگ او نیز با واکنشهای زیاد و گوناگونی روبرو شد.
احمد باطبی، فعال دانشجویی که در اعتراضات کوی دانشگاه زندانی و به اعدام محکوم شد و در حال حاضر در آمریکاست، با اشاره به بازداشتهای مکرر و شکنجه کیانوش سنجری نوشته است: «ناامید نبود. از زندگی لذت میبرد. اما خسته بود. عشق ایران نداشت، جنون ایران داشت. این او را خستهتر میکرد. تصمیمش برای مرگ خودخواسته نه بابت افسردگی بود نه بیماری. او آگاهانه خودکشی را انتخاب کرد.»
مازیار خسروی، روزنامهنگار در مطلبی با عنوان “مرثیهای برای کیانوش سنجری” با تاکید بر اینکه از مشی سیاسی او بسیار دور بوده و حتی در فضای مجازی هم دنبالش نمیکرده است، با اشاره به همنسل بودنشان نوشته است: «نسلِ دوم خرداد نخستینبار در پیچ پر خطر ۱۸ تیر از آسمانِ آرمان، به زمین سفتِ واقعیت خورد… در تیر ۸۴ اما رویای دوم خرداد به کابوس احمدینژاد ختم و تعبیر شد. لابد طاقتش طاق شد، کورسوی امیدش فرو مُرد و به تبعید خودخواسته تن داد.»
خسروی سپس با اشاره به بازگشت دوباره کیانوش به ایران مینویسد: «چراغش در این خانه میسوخت. لابد از آن جنس آدمها نبود که سقف آرزوهایشان گرفتن گذرنامه ینگه دنیاست و اپوزیسیون بودن شغل مورد علاقه و تمام عمرشان…سالمتر از آن بود که حال و هوا و محیط زیست آلوده “ایرونیهای اون ور آب” برایش تحملپذیر باشد. غریبهای بود در غربت….»
“فروپاشی روان جمعی جامعه”
در میان واکنشها به مرگ احتمالا خودخواسته کیانوش سنجری، گروهی به افزایش مرگهای این چنینی اشاره کردهاند. از جمله سعید شریعتی فعال سیاسی اصلاح طلب در این باره نوشته است: «با اندوه فراوان باید بگویم این مرگهای خودخواسته اعتراضی که فراوانی و تکرار آن رعبآور است، هشدار سنگینی به فروپاشی روان جمعی جامعه است. تقلیل آن به آسیبهای روانی فردی، حذف صورت مسئله است. با تاسف باید گفت کیانوش سنجری آخرین جوانی نیست که چنین پایان تلخی را برای خود رقم زده است. روان این جامعه رنجور را دریابید.»
مورد مشابه این خودکشی اعتراضی، مرگ خودخواسته محمد مرادی، دانشجوی ایرانی ساکن فرانسه بود که چند ماه پس از جنبش زن، زندگی، آزادی در اعتراض به “بیعملی” کشورهای اروپایی در برابر حکومت ایران خود را در رودخانه شهر لیون غرق کرد.
آخرین مورد از این دست نیز آرزو خاوری دانشآموز افغان بود که پس از اطلاع از اخراج از مدرسه به دلیل حجاب، خودش را از بالای یک ساختمان پرت کرد.
آنچه در میان این واکنشها بیشتر توجه را جلب میکند، واکنش نزدیکان به حکومت در فضای مجازی است. حتی این افراد نیز با اشاره به افزایش موارد خودکشی، توجه به این مسئله را ضروری دانستهاند. از جمله علی قلهکی، فعال رسانهای اصولگرا که نوشته است: «اتفاقات چند هفته اخیر از دانشگاه علوم تحقیقات تا خودکشیها و قتلهای تلخ (خبرنگار ایرنا، خانواده وکیل و اتفاقات برخی دانشگاهها) تاثیرات مخربی بر ذهن مردم دارد؛ آنهم در ماهِ آبان که یکی از ملتهبترین ماههای تقویم سال است. همهگیری خودکشی برای جوانانی که مسیر را در جلوی خود بنبست میبینند آنهم با “تحریک رسانهای عموما با منشاءِ بیرونی”، روزهای نگرانکنندهای را برای کشور در پی خواهد داشت.»
آنچه اما در تمامی این واکنشها میتوان دید حسرت است، حسرت از امیدهای بر باد رفته و آرزوهایی که به زیر خاک میروند. کیانوش سنجری در بالای صفحه توییترش نوشته بود:«زندگی یک وطن بهم بدهکاره که توش فقط به زندگی فکر کنم نه به وطن.»
اگر به خودکشی فکر میکنید و در ایران هستید، از طریق شماره تلفن ۱۲۳ با اورژانس اجتماعی تماس بگیرید. اگر ساکن آلمان هستید با شماره ۰۸۰۰۱۱۱۰۱۱۱ و اگر در افغانستان زندگی میکنید با شماره ۱۱۹ تماس بگیرید.