در آغاز قرن بیستم، جنبش حق رأی زنان در بریتانیا بخشی از گفتمان و کوششهای تبلیغاتیِ خود را به حفظ و زنده نگه داشتن یاد و خاطرهی بعضی از زنانِ برجسته اما کمتر شناختهشدهی گذشته اختصاص داد. این زنان در رسانهها، متون و نمادپردازیهای جنبش حق رأی زنان جایگاهی محوری پیدا کردند و در برخی موارد حتی داستانِ زندگیِ آنها در قالب نمایش ارائه شد. در راهپیماییهای دفاع از حق رأی زنان نامعمول نبود که زنانی خود را به شکل این شخصیتها درآورند و چیزهایی مشابه لباسها و دیگر زیورآلاتِ تاریخی و کهنِ آنها به تن کنند.
معمولاً این شخصیتها را پیشگام و پیامآور فمینیسم معرفی میکردند، و بعضی دیگر از آنها نمونه و الگویی برای «زن نوینِ» آرمانیای بودند که فمینیسم در این دوران آن را ترویج میکرد.
ژاندارک شخصیتی بود که فعالانِ حق رأی زنان احتمالاً بیش از بقیه به او توجه میکردند، اما این عرصهی قهرمانان شامل بسیاری افراد دیگر نیز بود، از هیپاتیای اسکندرانی گرفته تا فلورانس نایتینگل. در میان این نامها، چند زن شرقی نیز وجود داشتند که تقریباً همگی چند قرن پیش از آن زندگی میکردند. برای مثال، در نمایش «رژهی بزرگ زنان» (۱۹۰۹) اثر سیسیلی همیلتون و به کارگردانیِ ادیت کریگ، مؤلف ۴۴ زن را نشان میداد و آنها را در شش دسته طبقهبندی میکرد: دانشمندان، هنرمندان، قدیسان، قهرمانان، حاکمان و جنگجویان. تنها چهار نفر از این شخصیتها آفریقایی یا شرقی بودند و تنها یک نفر، ملکه جانسی، در دوران مدرن زندگی کرده بود.
برای دورهی بسیار کوتاهی در سالهای پیش از جنگ جهانی اول، یک استثنای کوچک قاعدهی اروپاییبودنِ قهرمانان را نقض کرد. جنبش حق رأی زنان در بریتانیا زنی ایرانی را که در دوران مدرن زندگی کرده بود، به جایگاه قهرمانانِ خود افزود. این زن قرةالعین معروف به طاهره بود و هرچند در دهههای گذشته و حتی در زمانِ حیاتش تا حدی در رسانهها مطرح شده بود، اکنون برای نخستین بار مطبوعاتِ حامیِ حق رأی زنان او را در مقام پیامآورِ آرمانِ خود و نمونهای از قهرمانانِ مبارزه برای آزادی زنان تجلیل کردند.
طاهره در مکتوبات و رسانههای بریتانیا
دههها پیش از آن که جنبش حق رأی زنان به طاهره توجهی نشان دهد، مردم بریتانیا تا حدی دربارهی او اطلاعات کسب کرده بودند. حتی در ژوئیهی ۱۸۵۰، زمانی که او ۳۳ ساله بود، مجلهای در لندن در رابطه با موجی از آزار و اذیت علیه بابیهای ایران به او اشاره کرده بود. جالب این که این مقاله برخی از همان بدگوییها دربارهی زندگیِ شخصیِ او را که در آن زمان در ایران رایج بود، تکرار میکرد.
در گزارش دیگری دربارهی اعدام باب که در سپتامبر همان سال منتشر شد، نویسنده ــ احتمالاً جورج استیونس، برادر کاردار بریتانیا در تبریز ــ به زندانی شدن طاهره اشاره میکند و بار دیگر برخی از اطلاعات نادرست علیه او در ایران را ارائه میدهد. دو سال بعد، زمانی که در جریان کشتار بابیها در تهران و دیگر مناطق ایران در اواسط اوت ۱۸۵۲، طاهره اعدام شد، همان مجله خبر قتل او را منتشر کرد.
انتشار این گزارشهای اولیه دربارهی طاهره نشان میدهد که او در دوران حیاتش حتی در خارج از ایران شخصیتی شناختهشده بود. این مطالب همچنین نشان میدهد که اتهامات ساختگی مبنی بر بیاخلاقی و خشونتورزی، که به وفور در نوشتههای بعدی در ایران علیه طاهره مطرح شد، در همان دورانِ حیاتش نیز بهطور گسترده پخش شده بود. سرانجام، گرچه این متون صریحاً طاهره را مبارز حقوق زنان معرفی نمیکردند، اما به وضوح او را فردی نشان میدادند که هنجارهای جنسیتی را شکسته و اقداماتی انجام داده است که اکثر زنان ایرانی در آن زمان جرئت یا توان انجام آن را نداشتند.
در سالهای بعد، انتشار کتاب مذاهب و فلسفه در آسیای مرکزی، نوشتهی گوبینو، به مخاطبان غربی کمک کرد تا دربارهی باب و بعضی از پیروانش، از جمله طاهره، به جزئیات بیشتری دست یابند، هرچند این اطلاعات هنوز دقت لازم را نداشت. توصیفهای مختلف گوبینو از طاهره و روایتهایش از برخی رویدادهای زندگی او، بسیاری را شیفتهی شخصیتِ او کرد و در نتیجه در دهههای پس از آن چندین مقاله، فصل کتاب، اشعار و حتی نمایشنامه دربارهی زندگی او در اروپا و آمریکای شمالی منتشر شد. در این مقطع بود که ارزش شخصیتِ او نه تنها بهعنوان رهبر مذهبی، بلکه همچنین بهعنوان مروج حقوق زنان در شرق، مورد توجه قرار گرفت.
برای مثال، ساموئل گراهام ویلسون، یک مبلّغ پرِسبِتِریَن در ایران، در سال ۱۸۸۷ برای یک نشریهی تبشیری در بریتانیا نوشت: «قرةالعینِ زیبا و پرنبوغ … تعصب را خلع سلاح کرد». چند سال بعد، شرقشناس بریتانیایی، ادوارد براون، که پس از مطالعهی آثار گوبینو به آیینهای بابی و بهائی علاقهمند شده بود، دربارهی او نوشت: «ظهور زنی همچون قرةالعین در هر کشوری و در هر عصری پدیدهای نادر است، اما در کشوری همچون ایران این نوعی شگفتی و بلکه تقریباً معجزه است.»
عبدالبهاء و جنبش حق رأی
از اوت ۱۹۱۱، عبدالبهاء (۱۸۴۴-۱۹۲۱)، فرزند ارشد بهاءالله (بنیانگذار آیین بهائی)، که از سوی او به جانشینی منصوب شده و از سال ۱۸۹۲ تا سال ۱۹۲۱ رهبر آیین بهائی بود، مجموعهای از سفرها را به غرب آغاز کرد که دو سال و نیم به طول انجامید. او در این سفرها، ارتباطات فعال و مستمری با عموم مردم و بهویژه با جنبشها و سازمانهایی که در تغییرات اجتماعی پیشرو بودند، برقرار کرد.
«هر زمان که بخواهید میتوانید مرا بکشید، اما نمیتوانید مانع از آزادی زنان شوید.» این جملات که اولین بار در مجلات «رأی» و «زن مدافع حق رأی» منتشر شد، پس از آن تقریباً در همهی زندگینامههای طاهره گنجانده شد و تا امروز بهعنوان شعار و نماد زندگیِ او باقی مانده است.
عبدالبهاء به ایراد سخنرانی در بیش از ۱۵۰ نشست عمومی دعوت شد که سازمانهای غیربهائی، گروههای مذهبی یا رهبران اجتماعی ترتیب داده بودند. او همچنین با بسیاری از شخصیتهای برجسته و رهبران جنبشهای صلحطلب و بینالمللی دیدار کرد.
تماسهای عبدالبهاء با جنبش حق رأی زنان در اروپا و آمریکای شمالی یکی از برجستهترین ویژگیهای این دوران است، نه تنها به دلیل موضعگیریِ قاطع و مکرر او در حمایت از حقوق زنان، بلکه همچنین به این دلیل که او تقریباً با همهی رهبران سازمانهای مهمِ حق رأی زنان در بریتانیا و ایالات متحده، از جمله سازمانهای بریتانیایی همچون اتحادیهی ملی حق رأی زنان (NUWSS)، اتحادیهی اجتماعی و سیاسی زنان (WSPU) و اتحادیهی آزادی زنان (WFL) دیدار و گفتوگو کرد.
دیدگاه جنبش حق رأی بریتانیا دربارهی طاهره
همزمان با این تماسها با عبدالبهاء، رسانههای حامیِ حق رأی زنان شروع به انتشار اطلاعاتی دربارهی طاهره کردند. یکی از اولین نمونهها مقالهای بود که تنها چند روز پس از ورود عبدالبهاء به لندن در سال ۱۹۱۱ در نشریهی «کشورهای مشترکالمنافع مسیحی» منتشر شد. این هفتهنامه بلندگوی یک جنبش بزرگِ سوسیالیستی-مسیحی بود.
این مجله علاوه بر محتوای مذهبیاش از جنبش حق رأی زنان حمایت میکرد و چند سال بخشی با عنوان «از برج دیدبانی» داشت که به گزارش اخبار مربوط به این جنبش اختصاص داشت. در ۱۳ سپتامبر، همین بخش مقالهای تکستونی دربارهی طاهره منتشر کرد. اطلاعاتِ ارائهشده دربارهی زندگیِ او نسبتاً مختصر بود، اما مقدمهی این نوشته شایان توجه است زیرا نویسنده (با امضای E.M.J) طاهره را پیشگام فمینیسم مدرن معرفی میکند.
«دربارهی قرةالعین، آن بانوی شگفتانگیز ایرانی که زندگیاش را برای حقوق زنان فدا کرد، آگاهیِ بسیار کمی در انگلستان وجود دارد … قطعاً زمانِ آن فرا رسیده که به کسی که بیشک یکی از پیشگامان عصر جدید زنان است، احترام و ارج نهاده شود!» اندکی پس از انتشار این مقاله، رسانههای سه سازمان اصلیِ حق رأی زنان در بریتانیا (اتحادیهی ملی حق رأی زنان، اتحادیهی اجتماعی و سیاسی زنان و اتحادیهی آزادی زنان) متون مختلفی را به طاهره اختصاص دادند.
مارگریت نورما-اسمیت
در ۲۱ سپتامبر ۱۹۱۱، مارگریت نورما-اسمیت، یکی از فعالان تماموقت و از حامیانِ اتحادیهی ملی حق رأی زنان، در نشریهی «آرمان مشترک» (The Common Cause)، مجلهی رسمی این سازمان، مقالهای دربارهی طاهره منتشر کرد. این مقاله شامل کلیاتی دربارهی زندگی طاهره، ویژگیهای شخصیتی، ظاهر جسمانی و جذابیتِ او بود.
نورما-اسمیت در جایی از این مقاله به کشف حجاب طاهره میپردازد و برخی از فعالیتهایش بهعنوان یک بابی را روایت میکند. اما او در عین حال میکوشد طاهره را مدافع حقوق زنان، و نه شخصیتی مذهبی، معرفی کند و زمانی که نوبت به اشاره به اعدام او میرسد، نورما-اسمیت مینویسد که «فعالیتهایش در میان زنان به انتقامجوییِ ملایان انجامید.»
نورما-اسمیت با ارزیابیِ اهمیتِ طاهره در تاریخ، و بهویژه اهمیتِ او برای مدافعان حق رأی زنان، مقالهاش را چنین به پایان میرساند: «نام او مورد ستایش و احترام هزاران زن در شرق است. زندگی، اندیشه و آموزههای او، آگاهانه یا ناآگاهانه، مردان و زنانِ بسیاری از سرزمینها را تحت تأثیر قرار داده است.
زنانی که در این کشور برای آزادی میجنگند، باید یاد و خاطرهی قرةالعین را گرامی بدارند، او که نگاهش معطوف به همان افقی بود که امروز آرمانِ ماست و در سرزمین و زمانی چنین جسورانه اقدام کرد که اعلام برابریِ جایگاه الهیِ زن با مرد محتاج شجاعت و ایمانی شگفتانگیز بود. کارِ او بسیاری از ما را به تواضع وا میدارد.»
هلنا سوانویک، سردبیر مجله، در معرفی مقالهی نورما-اسمیت، طاهره را «شهید راه آزادی» میخواند.
شارلوت دسپارد
از ۳۰ سپتامبر ۱۹۱۱ شارلوت دسپارد داستانی چهار فصلی را دربارهی طاهره به صورت دنبالهدار منتشر کرد. این اثر در سه شماره از هفتهنامهی «رأی» (لندن)، که خودِ دسپارد سردبیرش بود و ارگان رسمیِ اتحادیهی آزادی زنان به شمار میرفت، منتشر شد.
دسپارد در فصل اول این داستان، طاهره را در صحنهای خیالی قرار میدهد که در آن، این شاعر ایرانی مجذوب پیام باب دربارهی «آزادی یکسان … برای زن و مرد» میشود. بعداً، هنگامی که او به یکی از پیروان باب تبدیل میشود، نامهای از باب دریافت میکند که در آن به وی میگوید «این وظیفهی اوست که زنجیرهایی را که خواهرانش را در بند کردهاند، بگسلد». خویشاوندان و همسایگان طاهره بلافاصله به بابی بودن او پی میبرند و با او بنای مخالفت میگذارند. پدرش او را تشویق میکند که «در خانه گوشهنشینی اختیار کند»، از اشتباهاتش توبه کند و به شوهرش بازگردد، اما او بر عقیدهاش استوار میماند و سرانجام خانهی پدرش را ترک و فرزندانش را رها میکند.
فصل دوم روایت دسپارد در بدشت آغاز میشود. قرةالعین در آنجا در گردهماییِ بزرگ بابیها شرکت میکند. او هنوز در مورد رسالتش برای آزادی زنان تردید دارد، اما سرانجام حجاب از رخ برمیدارد، وارد نشست میشود و خطاب به مردان حاضر سخن میگوید. کشف حجاب ناگهانی و غیرمنتظرهی طاهره و سخنانِ او موجی از آشوب در میان بابیها به راه میاندازد، و آنها را به دو دسته تقسیم میکند: اکثریتی که رفتار طاهره را ناپسند میدانند و او را به بیاخلاقی متهم میکنند، و اقلیتی که از او حمایت میکنند. در فصل سوم روایت دسپارد، بهاءالله مسئله را حل میکند. او به قرةالعین عنوان «طاهره» را اعطا میکند و به بابیها فرمان میدهد که به سخنانش گوش فرا دهند.
فصل چهارم با چند صحنه که در بدشت رخ میدهد ادامه مییابد. پس از فرمان بهاءالله، بابیها با شوق و شور به طاهره گوش میدهند و او را قدیسه میدانند. دسپارد چنین ادامه میدهد که طاهره در طول مأموریتش از زنان ایرانی حمایت و دفاع میکند. هنگامی که موجی از آزار و اذیت بابیهای تهران را گرفتار میکند، طاهره زندانی میشود و بهرغم فشار و شکنجه، در ایمان خود استوار میماند. سرانجام، تصمیم به اعدام او گرفته میشود. دسپارد فصل و روایت را با تأملاتِ خود دربارهی تأثیر طاهره بر رویدادهای اخیر در ایران به پایان میرساند و از خوانندگانش میخواهد که از فداکاریِ او الهام بگیرند.
در داستان دسپارد، بار دیگر میبینیم که چگونه بر کار طاهره بهعنوان منادیِ آزادی زنان و ناقض هنجارها و رسوم جنسیتی تأکید شده است.
کانستنس مود
یکی دیگر از نویسندگان و روزنامهنگاران حامی حق رأی زنان، کانستنس مود (۱۸۶۰-۱۹۲۹) که عضو اتحادیهی اجتماعی و سیاسی زنان (WSPU) بود، توانست چند بار با عبدالبهاء ملاقات و مصاحبه کند. او در سال ۱۹۱۲ در نشریهی «فورتنایتلی ریویو» (لندن) دربارهی طاهره مطالبی نوشت. مود در این متن برخی از یادداشتهای خود از مصاحبههای مختلف با عبدالبهاء در پاییز ۱۹۱۱ را دوباره منتشر کرد؛ عبدالبهاء در این مصاحبهها با افرادی با علایق متنوع، از گیاهخواری تا صلحطلبی، گفتوگو کرده بود.
مود در یک جا برخی از سخنان عبدالبهاء دربارهی زنان را نقل میکند و به ما اطلاع میدهد که در جلسهای که حاضر بوده، عبدالبهاء با «یکی از رهبران جوامع حق رأی زنان» ملاقات کرده و زندگی طاهره را برای او بازگو کرده است. روایت عبدالبهاء از زندگی طاهره، آنطور که مود آن را خلاصه میکند، شباهت چشمگیری با داستان شارلوت دسپارد در مجلهی «رأی» دارد و بنابراین معقول است که نتیجه بگیریم او همان رهبر جنبش حق رأی زنان بوده که مود نامش را در گزارش خود ذکر نکرده است.
طاهره پیشگام جنبش فمینیستی در شرق و شهید همان هدفی معرفی میشد که فعالان حق رأی زنان از آن دفاع میکردند. افزون بر این، میگفتند که طاهره باید به خاطر فداکاری، اراده و شخصیتش الهامبخش و الگوی دیگران باشد.
مود بهعنوان یک حامی حق رأی زنان، به شخصیت طاهره علاقهمند بود و در ژوئن ۱۹۱۳ مقالهای طولانی دربارهی زندگیِ او در مجلهی «فورتنایتلی ریویو» منتشر کرد. در ابتدای مقالهاش، مود طاهره را پیشگام مبارزه برای حقوق زنان معرفی میکند: «امروز در هر سرزمینی، زنان از خواب طولانیِ خود بیدار میشوند … اما این بیداری بزرگ، مثل همهی دیگر مبارزات پیشرونده و تعالیبخش در میان نوع انسان، با شهادت غمانگیز تعدادی از افراد همراه بوده است و در میان اینها، هیچ نامی شایستهتر از نام قرةالعین، زن ایرانی، نیست.» مود مانند داستان شارلوت دسپارد، طاهرهای را به تصویر میکشد که مجذوب آموزههای اجتماعی باب شده است و به هیچ وجه به تعالیم الهیاتی باب اشاره نمیکند.
این باب است که طاهره را مأمور ارتقای جایگاه «خواهرانش و بشارت دادن به آنها با انجیل آزادی و نور» میکند. طاهره این وظیفه را با شور و اشتیاق میپذیرد. داستان مود در بدشت ادامه مییابد، جایی که طاهره حجاب خود را برمیدارد و همکیشان بابیاش را پند میدهد.
از بدشت، او به سراسر ایران سفر میکند و با موفقیتی چشمگیر پیام جدید را تبلیغ میکند و شهرت فراوانی در سراسر کشور به دست میآورد تا اینکه دو سال بعد زندانی و کشته میشود. روایت مود از زندگی طاهره با داستان شارلوت دسپارد شباهتهای زیادی دارد. در داستان مود، طاهره دوباره در جایگاه الگوی آرمانیِ «زن نوین» قرار میگیرد، زنی که کاملاً رها از قیدوبندهای ازدواج و پیوندهای خانوادگی رسالتِ خود را دنبال میکند.
سخنرانی عبدالبهاء برای اتحادیهیآزادی زنان در دوم ژانویهی۱۹۱۳
اتحادیهی آزادی زنان میزبان گردهماییِ بزرگی برای سخنرانیِ عبدالبهاء در سالن اسکس در لندن بود. یکی از گزارشها بیان میکند که «این گردهمایی چنان جمعیت زیادی را به خود جلب کرد که نه تنها سالن کاملاً پر شد، بلکه بسیاری نیز امکان ورود نیافتند.»
شارلوت دسپارد جلسه را با معرفی آیین بهائی و شرحی دربارهی زندگیِ مهمان اتحادیهی آزادی زنان آغاز کرد. طبق همان گزارش، او «به طور خاص دربارهی قرةالعین و تأثیر شگفتانگیز او بر آزادی زنان، از زندگی غمانگیزش تا شهادت او سخن گفت.» پس از معرفی دسپارد، عبدالبهاء توضیح کاملی از تعالیم پدرش دربارهی برابریِ جنسیتی ارائه داد و کلمات فارسیاش جمله به جمله به انگلیسی ترجمه شد.
مخاطبان شامل اعضای اتحادیهی اجتماعی و سیاسی زنان و اتحادیهی ملی آزادی زنان بودند. در میان رهبران جنبش حق رأی زنان که در این گردهمایی حاضر بودند، کریستابل پنکهرست، سردبیر مجلهی «زن مدافع حق رأی» (لندن)، نشریهی رسمی اتحادیهی اجتماعی و سیاسی زنان، نیز حضور داشت که بخش عمدهای از متن سخنرانی عبدالبهاء را در مجلهی خود منتشر کرد. نشریهی اتحادیهی ملی حق رأی زنان نیز گزارشی از این جلسه را منتشر کرد.
سخنرانی عبدالبهاء برای اتحادیهی آزادی زنان از بسیاری جهات شبیه دیگر سخنرانیها و نوشتههای او دربارهی زنان بود، اما تفاوتی اساسی و مهم داشت. در اشاره به زندگی طاهره، او کلماتی را که گفته میشود طاهره در لحظهی اعدامش بر زبان رانده بود، بازگو کرد: «هر زمان که بخواهید میتوانید مرا بکشید، اما نمیتوانید مانع از آزادی زنان شوید.»
این جملات که اولین بار در مجلات «رأی» و «زن مدافع حق رأی» منتشر شد، پس از آن تقریباً در همهی زندگینامههای طاهره گنجانده شد و تا امروز بهعنوان شعار و نماد زندگیِ او باقی مانده است.
نتیجهگیری
توجه جنبش حق رأی زنان در بریتانیا به شخصیت طاهره به بازهی زمانی بسیار کوتاهی از سال ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۳ محدود بود. این دوره با حضور عبدالبهاء در بریتانیا و تماسهای او با سازمانهای مختلف حق رأی زنان در این کشور همزمان بود.
به نظر میرسد که فعالان حق رأی زنان که در این دوران دربارهی طاهره مطالبی نوشتند، از مطالب منتشرشدهی قبلی دربارهی او در مطبوعات و سایر متون در بریتانیا بیاطلاع بودند. بنابراین، منطقی است که نتیجه بگیریم عبدالبهاء در علاقهمند کردن این فعالان به طاهره نقش مهمی ایفا کرده است. البته آنان ممکن است با مراجعه به آثار دیگر نویسندگان بهائی، مانند نمایشنامهی «قهرمانان خدا» (۱۹۱۰) اثر لورا بارنی، اطلاعات خود دربارهی طاهره را تکمیل کرده باشند.
در تمامی این موارد، طاهره پیشگام جنبش فمینیستی در شرق و شهید همان هدفی معرفی میشد که فعالان حق رأی زنان از آن دفاع میکردند. افزون بر این، میگفتند که طاهره باید به خاطر فداکاری، اراده و شخصیتش الهامبخش و الگوی دیگران باشد. ویژگیهای شخصیِ او را بهشدت میستودند، بر ترک خانه و خانواده توسط طاهره تأکید میکردند و بهطور ضمنی او را با الگوی «زن نوین» یکسان میشمردند.
بعضی از نویسندگانی که دربارهی طاهره نوشتهاند، به شکلی افسوس میخورند که او در غرب نادیده گرفته شده است و معتقدند که با آثار خود میکوشند تا این خلأ را پر کنند. پیش از آن که عبدالبهاء اروپا را به مقصد مصر و فلسطین ترک کند، جنبش حق رأی زنان دوباره نسبت به او ادای احترام کرد. بستر این کار، کنگرهی هفتم «اتحادیهی بینالمللی حق رأی زنان» (IWSA) بود که از ۱۵ تا ۲۱ ژوئن ۱۹۱۳ در بوداپست برگزار شد.
کری چپمن کت، رئیس اتحادیهی بینالمللی حق رأی زنان و انجمن ملی حق رأی زنان آمریکا، در سخنرانیِ آغازین خود برخی از پیشرفتهای جنبش فمینیستی در ایران را مرور کرد و سخنان زیر را درباری طاهره بر زبان راند:
«چه همزمانیِ سرنوشتسازی بود که در سال ۱۸۴۸، در حالی که زنان آمریکایی در حال پایهگذاری نخستین جنبش سازمانیافتهی حق رأی زنان بودند، این زن ایرانی [طاهره] حجاب از رخ برداشت و علیه تمامی اصول اسلام که زنان را در جایگاه فرمانبرداری قرار میداد، طغیان کرد. فصاحت او، به آنها که میترسیدند، شجاعت بخشید و زنان او را سرمشقِ خود قرار دادند … بیتردید بهائیان بیش از هر جا بر ایران تأثیر گذاشتهاند و در آنجا یاد قرةالعین هنوز زنده است، زیرا او امیدی جاودان در دل زنان سرزمینش برانگیخت.»
برگردان: پویا موحد
امین اخه دانشآموختهی دورهی دکترای تاریخ در دانشگاه آزاد بارسلون و نویسندهی کتاب دوجلدیِ حواری صلح است. آنچه خواندید برگردان گزیدههایی از مقالهی زیر است:
Amin Egea (2023) ‘A Persian Herald: The Reception of Tahirih by the Suffrage Movement of Britain, 1910-1913’, Journal of Women of the Middle East and the Islamic World, vol. 21: 433-449.