منصور امان
چنین می نماید که بر صحنه سیاست رژیم ولایت فقیه زمان مُتوقف شده است. شیوه ای که آقای روحانی و پایوران دولتش برای تخفیف بُحران خارجی به کار بسته اند، شباهت عجیبی به متُد آقای احمدی نژاد در برخورد به همین مُشکل دیرینه دارد. او با خونسردی توضیح می داد که تحریمها “کاغذپاره” هستند، “اهمیتی ندارند” و جانشینان او لبخند زنان شانه بالا می اندازند که “هیچ اتفاقی نمی افتد”.
عاقبت ادعاهای سوگُلی آقای خامنه ای امروز برای همگان آشکار است؛ پس از کشاندن میلیونها نفر از مردُم ایران به فقر و سیه روزی ، “نظام” در ضروری ترین نُقطه برای بقا و منافع خود و در حالی که حتی اُستخوانهای جامعه و کشور را نیز لیسیده بود، تن به عقب نشینی داد و پروژه شرارت هسته ای اش را به بایگانی سپُرد.
برای راستی آزمایی از گزافه گویی آقایان روحانی، جهانگیری و ظریف اما نیازی به نشستن به انتظار دوران پس از نیمه آبان نیست. جامعه از ماه ها پیش به گونه دردناکی با آثار تحریمها دست به گریبان شده است. ارزش پول ملی در یک چاه بی انتها به سُقوط خود ادامه می دهد و همراه آن دایره زندگی بخشهای حُقوق و مُزد بگیر جامعه هر روز کمی محدود تر می شود. کمر اقتصاد کشور آشکارا زیر فشار بُحران خم شده است و این را لشکر بیکاران، خیل شاغلانی که مُزدشان پرداخت نمی شود، گُرسنگانی که خوراکشان را در میان زُباله ها جُستُجو می کنند، کسادی بازار و بی رونقی کسب خُرده فروشان، کارخانه های تعطیل و نیمه تعطیل و جُز آن با غُرشی سهمناک اعلام می کند.
با به جریان افتادن دور دُوُم تحریمهای آمریکا در ۱۳ آبان که این بار بخشهای نفتی، مالی، بیمه ای و کشتیرانی رژیم ولایت فقیه را هدف می گیرد، تمامی آثاری که بدانها اشاره شد، ابعادی گُسترده تر به لحاظ طبقات و قشرهای تحت تاثیر و عمیق تر از نظر تنگناهای اقتصادی و معیشتی خواهد یافت. در همین حال، بُحرانهای تازه ای در شکل کسری بودجه، افزایش جهش وار تورُم، کمبود یا نایاب شدن کالاهای مصرفی و ضروری و رُشد “نُجومی” فساد حُکومتی به نقش آفرینان این صحنه هولناک افزوده خواهد شد.
آنچه که دولت نظامی و امنیتی پادوی “آقا” و دولت مُهره میانی وی را در یک قاب عکس قرار می دهد، فقط استعداد مُشترک آنها در لاف زنی و دُروغگویی نیست، بلکه خاستگاه واحدی است که فریبکاری و خاک پاشیدن به چشم جامعه را به سیاستی حیاتی و فراجناحی تبدیل می کند: “نظام” نه توانایی سیاسی و اقتصادی مُدیریت پیامدهای بحرانهای آفریده اش را دارد و نه از پذیرش اجتماعی برای توازُن بخشیدن به این کاستی برخوردار است.
این سرچشمه سیاست مُثله کردن کشور و مردُمان اش در کمال خونسردی است، آقایان روحانی و احمدی نژاد هر دو در مُرداب استراتژیهای شکست خورده، مُحاسبات غلط، گره های کور و بُن بست پیامدهای پیش بینی نشده تن می شویند.