سرپل ذهاب؛ یکسال پس از زلزله: ادامه آوارگی


فیلم زیر: گزارش ویدئویی از وضعیت اسفبار مردم سرپل ذهاب یکسال پس از زلزله

بعد از گذشت یک سال از زلزله ویرانگر کرمانشاه دولت و مقامات محلی مدعی بازسازی و رسیدگی به این مناطق هستند و آمار و ارقام عجیب و غریبی هم اعلام می کنند که با شناختی که از این دولت و حکومت داریم بسیار شک برانگیز است به همین خاطر با هم به تماشای این گزارش ویدئویی که از سرپل ذهاب و گفتگو با مردم محروم زلزله زده آنجا صورت گرفته است می‌نشینیم.

……«شب‌ها جرات دستشویی‌رفتن نداریم. کانکس دستشویی از ما دور است. کانکس محل خواب و زندگی کارگرهای غیربومی هم آن سوی جاده است. برای رفتن به دستشویی همسران خود را بیدار می‌کنیم که نگهبانی دهند و گاهی تا صبح از ترس دزدها و کارگرهای غیربومی و معتادان نمی‌خوابیم.»…..

چند روزی است باران می‌بارد. به قول محلی‌ها زمین و آسمان در مجادله با هم، یکدیگر را روسفید کرده‌اند. ما که به سمت سرپل ذهاب حرکت می‌کنیم، هوا ابری است و جاده کمی لغزنده. جاده‌ها کمی نسبت به سال گذشته عریض‌تر شده‌، اما خلوت‌اند. تک و توک خودروهای سنگین حامل تیرهای آهن و مصالح ساختمانی با ما هم‌مسیر هستند. یک‌سال پیش این جاده در همین روزها شاهد طولانی‌ترین ترافیک بود و زیر پای مردمی که از سراسر ایران برای کمک آمده بودند، اما حالا گردنه پاطاق، نرسیده به سرپل ذهاب سوت و کور‌تر از همیشه است.

به گزارش همشهری کرمانشاه، سرپل ذهاب، یک‌سال پیش همین موقع فاجعه بزرگی را از سر گذراند؛ زمین‌لرزه‌ای به بزرگی 7.3 ریشتر 21 آبان در 11 کیلومتری بخش ازگله، 32 کیلومتری سرپل ذهاب، منطقه را لرزاند و 620 کشته و 12 هزار و 386 مصدوم بر جای گذاشت. این زلزله به 10 شهرستان و هزار و 930 روستای استان خسارت وارد کرد و در نتیجه آن، بیش از 100 هزار واحد مسکونی شهری و روستایی آسیب دید.

به شهر سرپل‌ذهاب می‌رسیم. از دور کانکس‌ها و چادرها پیداست. تا چشم کار می‌کند کانکس و چادر ردیف شده است. برخی ابتکار به خرج داده‌اند و در ورودی کانکس‌ها با حصیر و نایلون‌های بزرگ سایبانی شبیه یک پاگرد درست کرده‌اند تا بارندگی کمتر اذیتشان کند. دیگر خبری از چادرهای هلال احمر و نیروی‌ انتظامی هم نیست. همه جمع کرده و رفته‌اند.

تعدادی از خانم‌ها با لباس محلی با دیدن ما کنجکاو می‌شوند و جلو می‌آیند. از ما دلیل حضورمان را می‌پرسند. تعدادی از زنان می‌گویند اگر کمکی آورده‌اید، عادلانه تقسیم کنید که به همه برسد. با فهمیدن این‌که ما خبرنگاریم، گلایه‌ها را شروع می‌کنند. از بارندگی‌های چند روز گذشته و خیسی چادرها و سرما می‌گویند. اینجا محل اسکان اجاره‌نشین‌هاست؛ مستاجرانی که پول پرداخت اجاره‌بها را ندارند و مجبورند زمستان سرد پیش روی امسال را هم با ترس و لرز بگذرانند.

یدالله شکربیگی با همسرش ما را به کانکس خود می‌برد. گوشه‌گوشه کانکس را نشان می‌دهد و می‌گوید: «یک‌ سال از زلزله گذشته است. هنوز به سرپناه نرسیده‌ایم.»

او متولد ۱۳۱۰ است. با همسر و یک فرزند معلولش زیر پوشش بهزیستی هستند. یدالله که قبل از زلزله در محله فرهنگیان مستاجر بوده است، می‌گوید: «مستاجریم و توان مالی پرداخت اجاره را نداریم. قیمت خانه‌ها در سرپل ذهاب از وقتی زلزله آمده چند برابر شده است. یک خانه 60 متری 50 میلیون تومان پول پیش‌ می‌خواهد و 700 تومان اجاره‌بها. خودم روزانه گیاهان کوهی می‌فروشم تا شاید پولی به دست بیاورم. با این حال هیچ راهی برای تغییر زندگی ندارم. قدردان کمک مردم ایران در آن روزها هستیم، اما هنوز همگی در مضیقه‌ایم. حمایت‌های دولت هم تا قبل از عید قطع شد و مردم از نظر مواد غذایی در تنگنا هستند.»

زندگی در زمین کشاورزی
زمین به دلیل بارش‌های چند روز گذشته خیس و آسمان هنوز ابری است. باران هم کمابیش می‌بارد. به گفته هواشناسی، سرپل ذهاب بیشترین بارش‌ها را طی چند روز گذشته در استان داشته است. آب بین چادرها و کانکس‌ها جمع شده و زمین به شدت گل‌آلود است. پسربچه‌ها با لباس‌های گرم، دمپایی به پا در زمین‌های گل‌آلود می‌روند و می‌آیند. چهره معصوم اما بی‌لبخند این کودکان از دور خودنمایی می‌کند. در صورت بزرگ‌ترها هم غم‌زدگی و بی‌اعتمادی پیداست. اعتماد و اطمینان اینجا گویی رنگ‌باخته. نوربانو که 3 فرزند دارد، می‌گوید: «دیشب که باران شدیدی آمد، سختی زیادی کشیدیم. انگار شب زلزله برایم تکرار شد. با جارو و دستمال تلاش می‌کردم آب واردشده به کانکس را خشک کنم. سرما امانمان را بریده بود. با لباس‌های خیس شب را روز کردیم. امنیت شهر هم از وقتی کارگرهای غیربومی برای ساخت‌و‌ساز آمده‌اند، از بین رفته. خیلی شرایط‌‌‌مان سخت است. برخی هم، به اسم کمک، می‌آیند از سرپرست خانوارها شماره کارت و امضا می‌گیرند و می‌روند. بعدها معلوم می‌شود کمک آورده‌اند و کمک‌ها به جای نامعلومی رفته است.»

مریم هم که زن جوانی است، حرف‌های نوربانو را تایید می‌کند و می‌گوید: «شب‌ها جرات دستشویی‌رفتن نداریم. کانکس دستشویی از ما دور است. کانکس محل خواب و زندگی کارگرهای غیربومی هم آن سوی جاده است. برای رفتن به دستشویی همسران خود را بیدار می‌کنیم که نگهبانی دهند و گاهی تا صبح از ترس دزدها و کارگرهای غیربومی و معتادان نمی‌خوابیم.»

او هم به همراه 3 فرزند و همسرش در یک کانکس 6 متری روزگار می‌گذارند. می‌گوید: «استاندار به مستاجران قول داد به آنها زمین دهد تا خانه‌هایشان را بسازند. سرپرستان خانوار ثبت‌نام هم کردند، اما با گذشت یک‌ سال خبری از زمین نشد. مردم بعد از یک سال سرپناه می‌خواهند. این زمینی که ما در آن اسکان داریم، مال یک کشاورز است. اگر بخواهد کشاورزی کند، به کجا پناه ببریم؟ کاش مسئولان یک ساعت به جای ما در این شرایط زندگی می‌کردند.»

مریم ادامه می‌دهد: «استاندار و دیگر مسئولان هم هر روز از بازسازی‌ها و مناطق زلزله‌زده گزارش‌های خوبی می‌دهند اما وضع مردم مثل همان روزهای اول زلزله است. حتی مالکان هم به دلیل گرانی مصالح نمی‌توانند کاری کنند چه برسد به ما مستاجران. البته سال گذشته مردم آمدند و ما را نجات دادند. هیچ‌وقت این خاطره خوش در آن لحظه‌های سخت را فراموش نخواهیم کرد.»