این خانه سقف و ستون دارد، ولی مال من نیست

۱۸ دسامبر “روز جهانی مهاجران” است. سازمان ملل از افزایش مهاجرت بین‌المللی در دنیا خبر داده است. عاصف حسینی، خبرنگار، از تجربه‌های مهاجرت خود به عنوان پناه‌جوی افغان در ایران و مهاجر کاری در آلمان می‌گوید.

در طول تاریخ بشر، مهاجرت تبلور اراده آدمی برای عبور از دشواری‌ها به منظور زندگی بهتر و یا به دست آوردن آزادی‌های مدنی و اجتماعی بیشتر در سرزمین دیگری است. امروزه به یمن جهانی شدن و پیشرفت‌های فناوری در حوزه ارتباطات و حمل و نقل، هر روزه به تعداد کسانی که تصمیم می‌گیرند جای دیگری را به عنوان محل زندگی انتخاب کنند، یا حتی آرزوی آن را در سر می‌پرورانند، بیشتر می‌شود.

روز جهانی مهاجران

مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال دو هزار، ۱۸ دسامبر (۲۷ آذر) رابه عنوان “روز جهانی مهاجران” برگزید.

بر اساس گزارش “مهاجرت بین المللی” که سازمان ملل آن را در سال ۲۰۱۷ منتشر کرد، تعداد مهاجرانی که کشورشان را ترک می‌کنند، درسال‌های اخیر افزایش چشم‌گیری داشته و در سال ۲۰۱۷ به ۲۵۸ میلیون نفر رسیده است. این یعنی جمعیتی حدودا به اندازه جمعیت اندونزی که یکی از پرجمعیت‌ترین کشورهای دنیاست، در سال جاری میلادی خانه و کاشانه خودرا ترک کرده‌اند.

این آمار در سال ۲۰۱۰ بیش از ۲۲۰ میلیون و در سال دوهزار، ۱۷۳ میلیون ثبت شده است.

این گزارش مشخص می‌کند ۱۲۴ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر از مهاجران بین‌المللی را زنان و ۳۶ میلیون و ۱۰۰ هزار تن را کودکان تشکیل می‌دهند. همچنین ۲۵ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر نیز پناه‌جویان ثبت شده هستند.

حدود چهار میلیون و ۸۰۰ هزار نفر از این تعداد، دانش‌جو و ۱۵۰ میلیون و ۳۰۰ هزار نفر مهاجران کاری هستند.

“هر مهاجرتی با تبعیض همراه است”

مهاجرت جدا از سختی‌ها و درد دوری از وطن و تاثیراتی که بر روی شخصیت و روان آدمی دارد، برای هر کسی روایتی شخصی است. در این گزارش به سرگذشت عاصف حسینی، مهاجر افغانی که در ایران به عنوان پناه‌جو بزرگ شده، سپس به سرزمین پدری برگشته و بعد از آن به آلمان مهاجرت کرده، می‌پردازیم.

عاصف دکترای “سیاست‌گذاری” از مدرسه ویلی برانت آلمان دارد، سه مجموعه شعر و یک کتاب در مورد تحولات سیاسی و اجتماعی کابل نوشته و در بخش دری دویچه وله خبرنگار است.

عاصف در سال ۱۳۶۰ در حالی‌ که یک سال بیشتر نداشت، در پی کودتای کمونیستی و ناآرامی‌های داخلی در افغانستان به همراه خانواده‌اش از مزار شریف به مشهد مهاجرت کرد.

او با روایت غالبی که همیشه افغان‌ها را در ایران مورد تبعیض می‌داند، مخالف است. او بر این نظر است که به هر حال هر مهاجرتی با تبعیض همراه است.

عاصف به دویچه‌وله فارسی می‌گوید: «حتی اگر ورود مهاجران به کشوری با استقبال روبرو شود، خواهی نخواهی از طرف جامعه میزبان یک نوع مقاومت در مقابل مهاجران وجود دارد، چه مهاجرت اجباری باشد چه کاری.»

مهاجر در ایران، مهاجر در آلمان

عاصف هم مانند برخی از هم‌وطنانش تجربیاتی از تبعیض در ایران دارد ولی به طور کلی می‌گوید تجربه‌اش از زندگی در ایران مثبت است: «برخورد مردم با مهاجران افغان برخوردی انسانی بود و تبعیضی که بر مهاجران اعمال می‌شد تبعیض حکومتی بود.»

عاصف می‌گوید تفاوت نوع نگاه به مهاجران در ایران و جوامع غربی این‌ است که بعد از یکی دو دهه که مهاجر دریکی از کشورهای غربی ماند، کم‌کم هویت مهاجرتی او از بین می‌رود و عضوی از جامعه می‌شود ولو بر روی کاغذ.

این اتفاقی است که او می‌گوید برای یک مهاجر در ایران رخ نمی‌دهد. عاصف رفتار مردم ایران با مهاجران افغان را غالبا “محترمانه” می‌شمارد و می‌گوید از دانش‌آموزان خوب فارغ از ملیت در مدارس حمایت می‌شد.

عاصف در مقایسه می‌گوید: «تبعیض در آلمان دولتی نیست یا ما حداقل تبعیض دولتی نمی‌بینیم. در آلمان طبق قانون دولت اجازه ندارد نسبت به مهاجران تبعیض روا کند، مثلا اگر راست گرایان به کمپ پناه‌جویان در آلمان حمله کنند، دولت ساکت نمی‌نشیند.»

مهاجران فاقد مدارک قانونی تا سال ۱۳۹۴ اجازه نداشتند در مدارس دولتی ایران درس بخوانند. درحالی که در آلمان، آموزش در مدارس حق همه کودکان است اعم از مهاجران قانونی و غیر قانونی.

عاصف ادامه‌ می‌دهد وقتی مسئله دسترسی به امکانات اجتماعی مطرح باشد، تبعیض به شیوه حکومتی خیلی بدتر است: «۲۲ سال در ایران زندگی کردم و آخرش همان آواره افغان بودم.»

پس از حمله طالبان به شمال و مرکز افغانستان در سال ۱۳۷۷، جنگ داخلی در این کشور در گرفت و شهرهای مختلف ایران شاهد ورود موجی از مهاجرانی بودند که از کشور همسایه می آمدند.

در این سال خانواده عاصف در زیرزمین خانه‌شان میزبان ۱۰۰ نفر از بستگان بودند که همه با اتوبوسی به مشهد مهاجرت کرده بودند. عاصف هنوز ترس و وحشت آن روزها را به یاد دارد که نیروی انتظامی در کوچه‌ها و خیابانها در جستجوی افغان‌های فاقد مدرک بودند و می‌گوید به محض شناسایی این خانواده‌ها کل آنها را سوار کامیون می‌کردند و به آن سوی مرز و به “چنگ طالبان” می‌فرستادند: «در همان روزها ما سه نفر از بستگانمان را از دست دادیم. هیچ‌گونه دسترسی به امکانات بهداشتی برای ما میسر نبود. اوضاع معیشتی هم آن روزها بسیار تنگ بود. مجبور بودم به جای دانشگاه رفتن کار کنم تا پول قاچاق‌برهای فامیل را در بیاورم.»

تبعیض پنهان

عاصف توضیح می‌دهد که تبعیض در آلمان “پنهان” است: «تبعیض نسبت به مهاجران در ایران دو لایه داشت؛ اول اینکه ایرانی نبودیم و دیگر اینکه از قشر محروم جامعه بودیم و این لایه دوم بین ما و همسایه‌های ایرانی ما تبعیضی مشترک بود.»

او بر این نظر است که در جامعه آلمان علیه مهاجران نگرش مثبتی وجود ندارد: «تبعیض می‌تواند از قهوه‌ای که سرصبح در کافه‌ای می‌نوشی شروع شود، اگر کافه‌دار از تو خوشش نیاد، با تو رفتاری تبعیض آمیز خواهد داشت. گاهی اوقات هم که پشت چراغ قرمز ایستادی نفر جلویی تا متوجه می‌شود که تو خارجی هستی کیف و جیب‌هایش را جمع می‌کند. من چنین صحنه‌هایی را زیاد دیده‌ام.»

عاصف در ادامه می‌گوید بدترین نوع تبعیض در آلمان در بازار کار اتفاق می‌افتد. به زعم او حتی در اجاره کردن خانه، مهاجران با تبعیض‌های زیادی روبه‌رو هستند.

وطن برای مهاجر چه مفهومی دارد؟

برای برخی مهاجران به خصوص اگر نسل دوم یا سوم باشند وطن یک مفهوم دوگانه است: اولی جایی که ریشه‌هایشان به آن تعلق دارد و دومی جایی‌ست که در آن زندگی می‌کنند.

عاصف درباره وطن می‌گوید: «کسی که آواره است، همیشه آواره است و وطن ندارد.»

عاصف می‌گوید به لحاظ حقوقی از اعتبار شهروندی آلمان استفاده می‌کند ولی به لحاظ روحی آنجایی که بزرگ شده است وطنش است :« آن وطن برای من بیشتر ایران است. همین‌طور، اتفاقاتی که در افغانستان می‌افتند برایم همانقدر مهم هستند که اتفاقاتی که در ایران به وقوع می‌پیوندند.»

دستاوردهای مهاجرت

عاصف می‌گوید در ایران با ادبیات فارسی عجین شده است و آنجا شروع کرده به شعر گفتن. او خود را شاعری طراز بالا می‌داند و این مهارتش را مدیون آموزشش در ایران می‌داند.

او می‌افزاید:«سطح آگاهی عمومی کسانی که در ایران بزرگ می‌شوند به طور ملموسی بالاست و مهاجران هم بخشی از موج اطلاعاتی را که در ایران تولید می‌شود دریافت می‌کنند. تحصیلاتی که تا دیپلم در ایران داشتم و زبان انگلیسی که در ایران فرا گرفتم، پایه‌های پیشرفت و تحصیلات تکمیلی‌ام در آلمان شد.»

با این‌حال، عاصف اعتقاد دارد آلمان راه کسب علم ومهارت یا ایجاد کسب و کار را به صرف مهاجر بودن به روی کسی سد نمی‌کند. در حالی‌که بسیاری از افغان‌های هم نسل او یا نسل بعد از او به‌خاطر فرصت‌های نابرابر تحصیلی و شغلی مجبور به ترک ایران شدند.

عاصف می‌گوید: «مهاجرت اما سکه‌ایست با دو رو؛ روی دومش این است که از جایی که سالها زندگی کرده‌ای و ریشه گرفته‌ای جدا می‌شوی، چیزهای زیادی را از دست می‌دهی و هیچ‌وقت چیزهای جدید هم‌پیمانه ریشه‌هایی که از دست داده‌ای نیستند.»

اگر مهاجرت نمی‌کردم

عاصف می‌گوید اگر در ایران امکانش را داشت به دانشگاه برود، هیچ‌وقت آنجا را ترک نمی‌کرد.

او ادامه‌ می‌دهد وقتی افغانستان را ترک می‌کردم مطلبی در وبلاگم نوشتم با عنوان “در خانه‌ای که سقف ندارد، ستون مباش!”

عاصف در پاسخ به این که الان که در آلمان هستی و خانه‌ات هم سقف دارد هم ستون، می‌گوید: «این خانه سقف و ستون دارد، ولی مال من نیست.»