کارگر گرسنه را تا حد مرگ شکنجه کردند


زینت میرهاشمی

چه شکنجه هایی به اسماعیل بخشی اِعمال شده؟

در برابر موج گسترده حمایتهای بین المللی و داخلی از صدای حق طلبانه کارگران نیشکر هفت تپه و محکومیت دستگیری نماینده های آنها، رژیم مجبور شد اسماعیل بخشی را بعد از نزدیک به یک ماه آزار و شکنجه با وثیقه ۴۰۰ میلیونی از زندان به خانه اش منتقل کند. می توان حدس زد که شکنجه گران ولی فقیه، اسماعیل بخشی را در حَدی شکنجه و تهدید کرده اند که بعد از دو هفته از آزادی، هیچ خبری، تصویری و …از او نیست. اسماعیل بخشی در یکی از صحبتهای شجاعانه خود در میان کارگران وضعیت خود را از پیش تعریف کرده بود. وی گفته بود که اگر مرا گرفتند و شکنجه کردند و کشتند، جنازه مرا به خیابان بیارید و اعتصاب را نشکنید.

ادامه اعتصاب و تداوم فریاد حق طلبانه است که رژِیم ملاها را به لرزه انداخت و داغ و درفش را بر بدن خسته و گرسنه کارگران کوبید. یکی از آشنایان اسماعیل چنین حکایت می کند: «او را چندین بار تا حد مرگ زده اند. با کابل به بیضه هایش زده اند و الان در نشستن، راه رفتن و خوابیدن مشکل دارد.» بر اساس همین گزارش وی در زندان مرتب در اثر درد شکنجه بیهوش می شده است. شکنجه گران به او داروهای توهم زا برای تسکین دردهایش می دادند. شرم و ننگ بر نسخه نویس حقوق شهروندی (حسن روحانی) که باید متن نوشته شده اش را در زباله دان انداخت.

وضعیت اسماعیل بخشی بسیار نگران کننده است. هر اتفاقی برای او افتاده و در آینده بیفتد حکومت مسئول است. باید آنچه بر سر او رفته است را با صدای بلند فریاد زد. هرگونه سکوت، شرایط دیگر کارگران زندانی را بدتر می کند. البته شکنجه هایی که اسماعیل بخشی را به این روز انداخته جدید نیست و کارنامه جنایت در جمهوری اسلامی پر از این رویدادهای دردآور و خونبار است. به قتل رساندن زنده یاد ستار بهشتی زیر شکنجه یکی از این موارد است.

یورش وحشیانه ماموران به خانه کارگران فولاد اهواز و دستگیری ۴۲ تن از آنها، نه نشانه قدرت رژیم در برابر تظاهرات مسالمت آمیز کارگران بلکه هراس از پیوند و همبستگی سراسری نیروهای کار و جنبشهای اجتماعی است. رژیم با همه ید و بیضای موشکی و تروریستی اش، از قدرت کارگران در کف خیابان می هراسد و در برابر یگانگی نیروی کار، داغ و درفش را علناً به کار می برد. اما در برابر اراده کارگران برای ادامه اعتصاب و درخواست آزادی نمایندگان شان مجبور به آزادی تعدادی از آنها می شود. بر اساس گزارشها، تعدادی از کارگران گروه صنعتی فولاد اهواز همچنان در زندان هستند. بدون شک آزادی تعدادی از کارگران اعتصابی، واکنشی در برابر پیگیری کارگران برای آزادی همکاران شان است. همبستگی و پیگیری برای آزادی همه کارگران زندانی بدون قید و شرط و برگشت به کار، گامی برای کوتاه کردن تعرض رژیم به مبارزه حق طلبانه نیروی کار است.

**********************

تیغ زنگ زده حکومت و فولاد آبدیده اهواز

منصور امان: اگر تنها یک منبع مُوثق برای ارزیابی از تاثیرات و بازتاب مُبارزه دلیرانه کارگران فولاد اهواز وجود داشته باشد، بی تردید آن واکُنش حُکومت در برابر این اعتراضات است. یورش همه جانبه نظامی و امنیتی به کارگران این سند را ارایه کرده است.

خیز حاکمیت برای سرکوب کارگران در درجه نخُست یک شکست سیاسی برای “نظام” است که نشان می دهد حساب و تاکتیک آن در برابر اعتراضات آنها چگونه غلط از آب درآمده.

رژیم ولایت فقیه به خوبی می تواند هزینه اجتماعی سرکوب مُستقیم کارورزان، جان به لب رسیده ها، گُرسنگان و بیکاران را مُحاسبه کند. چه، دست آن در برابر جامعه خالی است، کشور در باتلاق بُحران اقتصادی فرو رفته و شالوده های نظام مالی و پولی درهم شکسته است. اقشار گوناگون اجتماعی به این شرایط واکُنش نشان می دهند و سرکوب عُریان آنها به شیوه ای که حکومت بدان خود گرفته، نقش بنزین بر آتش را ایفا می کند. از این رو، “نظام” به سیاست خفه کردن بهداشتی و پایش شده اعتراضها روی آورده است. ترفندهایی مانند ایجاد مراکز ایزوله برای تظاهُرات، راه انداختن اتحادیه و سندیکای جعلی، از صحنه خارج کردن فعالان از طریق دستگیری، تراشیدن محافل مُوازی و نمایندگان دست آموز، ایجاد پیست اعتراض در برابر مجلس و جُز آن از دل سیاست مزبور بیرون می آید.

حاکمیت در برابر اعتراضهای کارگران فولاد ابتدا همین خط را پیش گرفت. مُحاسبه و رویکرد آن بر این مبنا قرار گرفته بود که اعتراض آنها به همان میزانی که تداوُم می یابد، دُچار فرسایش بیشتری خواهد شد. کارگران خسته خواهند شد و زیر فشار دوگانه معیشت و مُبارزه خیابانی از پا درخواهند آمد. “نظام” پیش شرطهای ذوب شدن تدریجی اعتراضها را نیز با بی اعتنایی به خواسته های کارگران، سر دواندن آنها توسُط دوایر و نمایندگانش و سرانجام اختلاف افکنی و تهدید فراهم آورده بود.

تداوم یافتن اعتراض کارگران از یکسو و گُسترده شدن دامنه محلی و سراسری آن به حاکمیت نشان داد که چونان همیشه از درک شرایط و روحیات مردُم ناتوان بوده است. مُبارزه و پایداری کارگران فولاد سیاست و تاکتیک “نظام” را به سطل زُباله افکند و او را ناچار ساخت از کمینگاهش بیرون بخزد و انبان خالی راه حلهای خود برای مُشکلات جامعه را در برابر دید همگان به تماشا بگذارد.

تاثیر اجتماعی یورش به کارگران گُرسنه و بازتاب دستگیری و به زندان افکندن آنها برای حُکومت بُحران زده فاجعه بار است. برخورد سرکوبگرانه با مُطالبات به حق و عدالت جویانه، خشم و طُغیانی که در میان اکثریت فرودست جامعه موج می زند را شُعله ور تر خواهد کرد. همزمان، لشکرکشی در اهواز، به تهران و اراک، تبریز و زاهدان، به کرمان و شیراز یادآور می شود که اُمیدی به بهبود شرایط از “بالا” نیست و حُکومت هیچ راه حل و پاسُخی جُز شلاق و زندان در کف ندارد. این آگاهی را “نظام” به صفهای موجود اعتراض در جامعه و آنچه که از این پس شکل خواهد گرفت، تزریق کرده است.