سازمان عفو بین الملل؛ دو مدافع حقوق کارگران در معرض خطر شکنجه قرار دارند
خبرگزاری هرانا – اسماعیل بخشی، فعال کارگری و سپیده قلیان، فعال مدنی، که در تاریخ ۳۰ بهمنماه به دنبال پخش اعترافات اجباری در صداوسیما بازداشت شده بودند، هنوز در بازداشت هستند. سپیده قلیان طی تماسی کوتاه با خانواده خود گفته که در اداره اطلاعات اهواز بسر میبرد؛ با این حال هنوز هیچ اطلاعی در مورد سرنوشت و محل نگهداری اسماعیل بخشی در دست نیست. از طرفی خانواده سپیده قلیان به خاطر اطلاع رسانی در مورد وضعیت فرزندان خود تحت فشار نهادهای امنیتی هستند و تهدید شدهاند.
در همین حال سازمان عفو بینالملل با انتشار بیانیهای هشدار داده است که اسماعیل بخشی، فعال کارگری و سپیده قلیان فعال مدنی که در تاریخ ۳۰ دیماه سال جاری بازداشت شده اند، در خطر جدی شکنجه قرار دارند.
عفو بینالملل همچنین از مقامات رژیم ایران خواسته است که قوانین موثری را برای تعریف شکنجه به عنوان یک اتهام مشخص در قانون وضع نمایند و نسبت به امضا و تصویب کنوانسیون منع شکنجه و سایر رفتارها و مجازاتهای ظالمانه، غیرانسانی و ترذیلی اقدام کند. جمهوری اسلامی ایران یکی از ۲۶ کشور باقیمانده در جهان است که هیچ اقدامی برای امضا و تصویب این کنوانسیون انجام نداده است.
آنجا که مُطالبه مُزد، کابوس براندازی است
منصور امان: در تصویری که صداوسیمای جمهوری اسلامی از دو فعال کارگری و دانشجویی شکنجه شده پخش کرد، تنها صدایی که به گوش می رسید، زوزه درماندگی یک حُکومت زخم خورده در برابر خواسته ها و نیازهای جامعه بود. “نظام” با نمایش مضحکه شکنجه گران، در پُربیننده ترین زمان پخش به میلیونها نفر مُعترض یا خاموش نشان داد که راه حل آن برای انبوه مُشکلات آنها، خفه کردن صدای شان است.
هنگامی که حُکومت به خواست کارگران هفت تپه برای پرداخت دستمُزد و جلوگیری از نابودی بُنیاد معیشت خود با اتهام “براندازی” و گسیل ماشین نظامی – امنیتی به جنگ شان واکُنش نشان می دهد، به روشن ترین بیان به رابطه ناسازگاری که بین بدیهی ترین نیازهای جامعه و منافع کلان حُکومت وجود دارد، اعتراف کرده است.
در چشم “نظام”، طبقات و اقشار مُعترض “برانداز” به شمار می آیند، چون پایه های قُدرت و ثروت آن بر بی حُقوقی جامعه و غارت آن اُستوار شده و خواسته های اینان گردش طبیعی این نظم را مُختل ساخته و بهشت حاکمان را به دوزخ بدل می سازد.
خواست برخورداری از زندگی انسانی برای رژیم ولایت فقیه یک تهدید مرگبار است، زیرا استراتژی پُر هزینه ی بقای آن که گرد بُحران سازی خارجی چیده شده، فلاکت جامعه را پیش شرط خود دارد. سهم خواهی به حق جامعه از ثروت و داراییهای ملی، شکافی جُبران ناپذیر در این استراتژی ایجاد کرده و توانایی ادامه حرکت بر اساس آن را بدل به سووالی بی جواب می کند.
قشرهای گوناگونی که اینک به فریاد درآمده اند، تضادی که بین نیازها و خواسته های خود و منافع حُکومت وجود دارد را کشف کرده اند. هم از این روست که آنها چشم اُمید از “پیگیری” حاکمان برگرفته اند و خود برای تغییر شرایط خویش و عقب نشاندن “بالاییها” به میدان آمده اند. آنها کارخانه، مدرسه، جاده، مزرعه و خیابان را به تریبونهایی تبدیل کرده اند که بر بُلندای شان این آگاهی به گونه ای بُرا و ترسناک چهره ای مادی می یابد.
نمایش بلاهت بار شکنجه گران در تلویزیون، میزان عقب ماندگی حُکومت و دستگاه امنیتی آن از سطح آگاهی جامعه و عُمق مرزبندیهایش را قابل اندازه گیری کرد. حاکمان کشور با سلاح کُهنه به میدان یک جنگ جدید پا گذاشته اند. تیری که آنها شلیک کردند، پُرصدا و مهیب به عقب کمانه می کند.