در یک سطح که میشود آن را کلان و استراتژیک نامید، ظریف به این نتیجه رسیده است که نظام سیاسی کشور به سمت و سویی میل کرده است که او به عنوان وزیر خارجه، دیگر امکان نمایندگی و دفاع از سیاست خارجی آن را ندارد و در صورت تداوم مسئولیتاش باید یکسره علیه دیدگاهها و نظرات خود عمل کند.
گرچه ظریف خود را دیپلماتی حرفهای تعریف میکند، اما روشن است که او به عنوان تحصیل کردۀ حقوق بینالملل در چارچوب پذیرفتۀ شدۀ نظام جهانی فعالیتهای دیپلماتیک خود را پیگیری میکند و از این جهت، نمیتواند مدافع هر نوع سیاستی باشد.
اگر علت استعفای ظریف و انگیزۀ او از کنارهگیری در این سطح باشد، در آن صورت، به احتمال زیاد نظام سیاسی کشور تصمیم به عدم تصویب لوایح افایتیاف گرفته و قصد دارد در برابر فشارهای خارجی موضع تهاجمیتری بگیرد. چنین تصمیمی تبعات سیاسی داخلی فراوانی دارد و بخصوص برای دولت حسن روحانی خبر بسیار ناخوشی است.
استعفای ظریف را اما میتوان به سطحی خُرد و تاکتیکی هم تقلیل داد. در این سطح او به انگیزۀ کاهش فشارهای طیف تندروتر “اصولگرایان” علیه عملکرد وزارت خارجه و به منظور تسریع در روند لوایح ایافتیاف، به طور ناگهانی استعفاء داده است تا موجب جلب نظر مقامهای ارشد نظام به خطیر بودن شرایط شود.
اگر انگیزه و علت استعفاء در این سطح باشد، احتمالاً اتفاق بزرگی در پشت پرده در حال رقم خوردن نیست و چه بسا ظریف با فراهم شدن بخشی از شرایطاش استعفای خود را پس بگیرد.
در واقع سرنوشت ظریف به رویکرد کلان نظام سیاسی گره خورده است و او به نوعی نقشی نمادین هم در بازتاب شرایط کلان سیاسی پیدا کرده است، از این رو ماندن و نماندن او در مقام وزارت خارجه، تصویر وضعیت را شفافتر میکند