روی جلد ماهنامه آزادگی شماره 287 | پشت جلد ماهنامه آزادگی شماره 287 |
در هر 10 دقیقه حداقل یک مورد نقض حقوق بشر در ایران اتفاق می افتد
در شماره 287 آزادگی، میخوانید
مدیر مسئول و صاحب امتیاز:
منوچهر شفائی
همکاران در این شماره:
معصومه نژاد محجوب
لیلا باقری
مهسا شفوی
سمیه علیمرادی
طرح روی جلد و پشت جلد:
رزا جهان بین
امورفنی و اینترنتی :
رسول عباسی زمان آبادی
چاپ و پخش:
مهدی عطری
یادآوری:
- آزادگی کاملاً مستقل و زیر نظر مدیر مسئول منتشر میشود.
- نشر آثار، سخنرانیها و اطلاعیهها به معنی تائید آنها نبوده و فقط به دلیل اعتقاد و ایمان به آزادی اندیشه و بیان میباشد.
- با اعتقاد به گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه بدون هیچ محدودیتی کاملاً آزاد است.
- مسئولیت هر اثری بر عهده نویسنده آن اثر است و آزادگی صرفاً ناشر افکار میباشد.
آزادگی
آدرس:
Azadegy _ M. Shafaei
Postfach 52 42
30052 Hannover – Deutschland
Tel: +49 163 261 12 57
Email: shafaei@azadegy.de
چه نیاز داشتند علیه شما کودتا کنند؟
جبهه داخلی و یا جنگ خارجی کدام کشنده تر بود ؟
مصاحبه جهانگیر گلزار با آقای بنی صدر :
جهانگیر گلزار : بینندگان و شنوندگان عزیز تلویزیون سپیده، این سومین جلسهای است که با آقای بنی صدر در رابطه با کارنامههای روزانه ایشان یعنی گزارشات روزانه رئیس جمهور به ملت ایران که در روزنامه انقلاب اسلامی در ایران انتشار پیدا میکرد و بیش از 9 ماه این گزارشهای روزانه انتشار مییافت، با آقای بنی صدر سئوالاتی را مطرح میکنیم و میخواهیم بخشی از این تاریخ را در حقیقت آن طور که تاریخ رخ داده است را با شما در میان بگذاریم. یک سئوالی که در رابطه با آن دوران هست، راجع به گزارشات روزانه شما با ملت، هشداری است که شما هر روز به ملت میدادید.
تقریباً میشود گفت جا به جا به شکلهای مختلف، اگر در جبهه هستید، اگر با مردم هستید، اگر در سیستان و بلوچستان هستید، اگر در شمال ایران هستید، فرق نمیکند، در هر جای ایران و به هر مناسبت راجع به آن صحبت میکنید و آن مسئله کودتا علیه شما است.
حرف روزهای آخر نیست.
حتی از روزهای اولی که شما این گزارشات را مینویسید، اینها را میشود مشاهده کرد. شما دو جبهه را توضیح میدهید. یکی جبهه جنگ که شما در حقیقت مسئولیت کل جبههها را داشتید، مسئولیت جنگ را داشتید و دیگری اینکه به عنوان ریاست جمهوری ارتباط شما با مردم و وضعیت داخلی کشور. شما از دو جبهه مختلف صحبت میکنید و یک جبهه را همیشه سختتر میگویید.
میگویید جبهه داخلی ما بسیار سختتر است نسبت به جبهه جنگی که با عراق داریم و این هشدار بسیار مهمی است. شاید آن زمان کمتر کسی متوجه میشد که منظور شما چیست در آن هشدارها. اما الآن که تاریخ گذشته آدم بهتر متوجه می شود که چه منظوری داشتید و در مصاحبههای قبلی هم این را عنوان کردید. یک مجموعه سئوال هست در این رابطه.
سئوال اول اینکه چه نیاز داشتند علیه شما کودتا کنند؟
هشدارهای روزانه شما چه تأثیری را دنبال میکرد؟
یعنی شما چه چیزی را میخواستید با آن هشدارها دنبال کنید؟
کدام جبهه سختتر بود؟
جبهه خارج که جنگ با خارج بود و جبهه داخل که در حقیقت مسئله کودتا را دنبال میکرد و اگر زمان مصاحبه در حقیقت امروز کافی نیست، میتوانیم این را در مصاحبه بعدی ادامه بدهیم.
آقای بنی صدر : اینکه اینها چرا میخواستند که کودتا کنند. در کارنامه22 اسفند تا 5 فروردین این هست که آقای مهندس بازرگان و آقای دکتر سحابی نزد من آمدند و گفتند که این برنامه آمریکا دارد اجرا میشود. اگر تا حالا به تأخیر افتاده به لحاظ این روش شما است، خطاب به من، که روزمره این را به مردم آگاهی میدهید، هشدار میدهید، توضیح میدهید و مراحل مختلف این کودتای خزنده را با مردم در میان میگذارید. ولی اینطور که پیداست، این برنامه اجرا خواهد شد. یعنی از دید آن دو شخصیت هم این برنامه آمریکا باید پیاده میشد. یعنی چه؟ این برنامه چه بود؟ البته در کارنامه از قول آن ها نیست که این برنامه چیست. چون فرض این است که هر دو طرف میدانستیم که از چی داریم حرف میزنیم. به لحاظ رعایت آقای خمینی هم در کارنامه نیاوردیم که این برنامه ای که آمریکا اجرا میکند و میشود، چیست. اما خوب، بعد در 3 جلد کتاب ، سیاست آمریکا در ایران جلد 1 ، سیاست آمریکا در ایران تا انقلاب، که آن جا از جمله تمام اسناد سفارت آمریکا یک به یک آورده شده و این بخش اول آن کتاب را تشکیل میدهد. آن کتابهایی که مقامهای آمریکایی نوشتند هم، آقای سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران، کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا، وزیر خارجه وقت آمریکا آقای برژنسکی، مشاور امنیتی ایشان آقای جُردن، رئیس دبیرخانه ایشان، اینها همه یک به یک آن جا آمده. [رابرت هایزر] آن آقای نظامی را که فرستادند ایران که دولت بختیار را تثبیت بکند. جلد 2 مربوط میشود به گروگانگیری و آن معامله پنهانی بر سر گروگانها. جلد 3 مربوط به بعد از آن تاریخ است که ایران گیت است. پس ناگفتههای آن زمان در 3 جلد گفته شده.
گلزار : البته در آن زمان هم شما در کارنامه دائماً هشدار میدادید.
بنی صدر: بله، آن ها هست. گفتم که معامله گروگان ها این سرنوشت را پیدا کرد. قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا گفتهام که این کار به ترتیبی انجام میگیرد که کارتر شکست بخورد و ریگان انتخاب بشود. اینها را گفتهام. اما این که بشکافی و جزء به جزء بگوییی که این طرح آمریکایی بوده و چه جوری در آمریکا تهیه شده و چه جوری آمد در ایران اجرا شد و خمینی چه جوری این را انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب خواند و بعد چیزی که قرار بود بیشتر از 3- 4 روز بیشتر طول نکشد، 444 روز طول کشید و شد آن معامله محرمانه و جنگ با عراق که دامن ایران را گرفت و تا وضعیت امروز. اینها پیامدهای آن گروگانگیری است. برنامهای که باید اجرا بشود این است. کی اجرا می کرده؟
سئوال اساسی. رهبران حزب جمهوری اسلامی. یعنی آقایان بهشتی، هاشمی رفسنجانی، خامنهای، موسوی اردبیلی که بعد کنار کشید، باهنر، آقای آیت و… در گفتگوی قبلی توضیح دادم که چگونه آقای خمینی را کشاندند به سرای قدرت، در را هم به رویش بستند که نتواند از جایش تکان بخورد. دست او را بند کردند به گروگانگیری که انقلاب دوم است و تا معامله پنهانی و تا ایران گیت. تا قربانی کردن آقای منتظری. قضیه منتظری لو دادن این ایران گیت است که بحث عمدهاش را از طریق من انجام داده. پس یا من باید با اینها میساختم، یعنی موافقت میکردم و وارد آن جریان میشدم، یعنی وارد آن سرای قدرت میشدم و قفل دومی را هم به روی من میزدند، که هر دو در آن جا اسیر باشیم، یا باید میگفتم نه. و من گفتم نه. چند نکته هست که بحث امروز درباره آن مهم است برای اینکه آن کودتا یک کودتا نبود. امر واقع مستمر است تا امروز. نگاه کنید، دنباله اش آمده کودتای منتظری (عزل او)، بعد هم آمده نفی آقای خامنهای که خودش هم در مجلس گفته که باید خون گریست به حالی مردمی که من باید بشوم رهبرش. طراحیها و اجراها و حقه بازیها و دروغسازیها و… در آن مجلس خبرگان هم یکی پیدا نشد که بگوید آقا، این رهبر باید طبق قانون اساسی گزیده بشود. نظام سلطنتی که نیست که آقای اعلیحضرت تعیین کند که کدام یک از بچههایش ایشان جانشین ایشان بشود. بر فرض هم که آقای خمینی گفته بود که آقای خامنهای برای جانشینی من مناسب است، اما هزار دلیل دارم که آقای خمینی نمیتوانسته این حرف را بزند. یک دلیل اینکه، مگر ایشان رئیس جمهور آقای خمینی نبود؟
مگر مرتب از دست این آقای خمینی گریه نمیکرد؟
خودش گفته بود که یک روزی رفته بود بالای بام نشسته بود و گریه میکرد به خاطر اینکه آقای خمینی نمیگذاشت این آقا نفس بکشد. مگر همین میر حسین موسوی را به عنوان نخست وزیر را به او تحمیل نکرد؟
مگر این دو پا نشدند (سقفی آن جا بوده و به من پیغام داده بود) که میر حسین موسوی و آقای خامنهای میروند پیش ایشان که دعوا بکنند. با بگو مگوهایشان حوصله ایشان را سر میبرند میگوید بلند شوید بروید، همهتان جمع بشوید یک انگشت بنی صدر نمیشوید. سقفی میگوید به او گفتم خوب چرا او را که لایق میدانی و خوب کار میکرد و.. از دست دادی؟ گفته بود من از دست ندادم، این اطرافیان او بیچارهاش کردند. هی گفتم این را بران. اطرافیان من کی بودند، اطرافیان شما بودند که شما را زندانی کردند و کردن سوار قدرت. من که زندانی نشدم. اطرافیان نداشتم که مرا زندانی کند. و اینکه آقای خمینی آقای خامنهای را مجتهد میدانست؟ ا
ین مسئله است. میگوید ولایت فقیه. این آقا را فقیه میدانست؟
او را در مجلس اول به عنوان مجتهد متجزی میدانست. یعنی کسی که میتواند در بعضی از مسائل دینی اجتهاد کند. نه در همه مسائل. به این عنوان او را در مجلس پذیرفتند.
اگر میدانست، در حضور ایشان در 25 اسفند آقای بهشتی گفت که ما با آقای بنی صدر نمیتوانیم همکاری کنیم. ایشان خودش را دانشمند قرن میداند، مغز غرب میداند، ما را هم بیسواد میداند. و من گفتم که ، و بی دین.
گلزار : در آن دوره مشخص شده و اثبات شده که ایشان واقعاً بی دین است
بنی صدر: اصلاً ضد دین. تخفیف دادم. ضد دین از آب در آمد. آقای خمینی در این جا گفت کی از اینها مجتهد است؟
باید میگفت دیگر. میگفت این چه حرفی دارید می زنید؟
همه مجتهد هستند.
حالا تازه بهشتی کجا و این آقا کجا. پس در واقع کودتا کردند. دلیل دیگر هم داریم و سند داریم. آقای کیمچی مدیر کل وزارت خارجه اسرائیل پیغام این آقایان را برده است پیش آقای مک فارلن رئیس امنیتی ریگان که رفت ایران و سرپرست گروهی بود که بعد افتضاح ایران گیت رو شد. این در کتاب خاطرات آقای مک فارلن آمده.
میگوید ایشان رفته پیش آن آقا گفته است که میانهروهایی که این آقایان باشند، میگویند هر جا ما مطمئن بشویم از حمایت آمریکا، حاضریم خمینی را هم بکشیم. پس اینها تا آن جا آمده بودهاند که برای به قدرت رسیدن خمینی را هم بکشند.
گلزار : صحت این حرفی را که می زنید تا چه حد است؟
بنی صدر: ببینید، درجه آن طرف می گوید ما گفتیم نه. سیاست آمریکا این است که رؤسای دولتها را ، دلایل متعدد دارد که چرا این ها همچین قرار گذاشته بودند.
وقتی این آقا توی کتابش چاپ کرده و ما این را بارها بازگو کردیم، یکی از اینهایی که الآن حاکماند و دستیارانشان، هیچکس نگفته که چنین چیزی نبوده. دو اینکه، در عمل چی؟
در عمل آقای منتظری را عزل نکردند؟ کردند.
مرگ آقای خمینی را که در آن لحظه اعلام نکردند، بلکه بعد از اینکه مجلس خبرگان دستهاش را جور کردند و این حقهبازی و صحنهسازی را راه انداختند و این آقا را کردند رهبر، آنوقت آن تشریفات را برای تشییع جنازه آقا ترتیب دادند. یعنی اول اطمینان را حاصل کردند که میتوانند این آقای خامنه ای را بچپانند به عنوان رهبر، بعد آن مراسم را راه انداختند. یادتان باشد، آقای گلپایگانی را آوردند برای این آقا نماز بخواند، این آقای رهبر در مقام رهبر خودش ایستاده بود در نماز میت. این ها همه دلیل بر اینکه برای اینها قدرت اصل بوده. بعد هم خمینی زدایی مگر نکردند؟
نه من کشتم نه شما. آن ها کشتند.
پسر آن آقا گفت که گنجینه اسرار نظام این آقا بود. گنجینه اسرار نظام که نمیشود زنده ماند. ب
عد از این کودتا آمده نمایان ترینش، کودتا کردند این آقا شد رهبر و آقای هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور. بعد از آن ماجرای سال 88 و سرکوب خونین. حتی در مقام رئیس جمهوری که اختیاری هم ندارد… تازه آن رهبر آقای خمینی زور میگفت، طبق قانون اساسی اختیار نداشت. در بازنگری که کودتای دیگری بود حالا شده مطلقه.
گلزار : با اختیارات مطلقه
بنی صدر: بله. 11 اختیارات به ایشان دادند، تازه میگوید این کف اختیاراتشان است. حکم حکومتی هم میکند، هر کاری هم دلش خواست میکند. پس این کودتا هم ادامه دارد برای اینکه امر واقع مستمر است. حالا برای رهبری بعدی هم دارند تدارک می بینند، آن هم یک کودتای دیگری خواهد بود. حالا من آن زمان علاوه بر اینکه مراحل کودتا را روز بروز میگفتم که کودتای خزنده به این جا رسیده، مردم هشیار باشید، در صحنه باشید، حاضر باشید، استقامت کنید. 3 تا سوره قرآن را آن جا توضیح دادم به عنوان روش که 2 جنبه دارد. یک جنبهاش مردماند و یک جنبهاش آقای خمینی است.
مردم بدانند که اگر به استقامت بایستند کودتا ممکن نمیشود، این آقا بداند که چه سرنوشتی در انتظارش است. یک کتاب خواندم راجع به کودتا، توضیح دادم که این کودتا چگونه انجام می گیرد، چه سرنوشتی پیدا میکند، چه کسانی در کودتا حذف می شوند. خیلی مهم است. این حذف سران حزب جمهوری اسلامی قبلاً در کارنامه گفته شده که در همه کودتا اینطور رخ میدهد.
بخشی از کودتاگرها حذف میشوند. قانون کودتا است. از آن کتاب گفتم، نویسنده آن کتاب هم یکی از مشاوران آقای ریگان بوده که در واقع آمریکاییها میخواستند در ایران کودتا کنند و دوباره این رژیم را دست نشانده کنند. حالا یک مسئلهای که پیش میآید، البته این تا پیش بعد آمده، از کرمانشاه من آمدم به تهران، با این دوستان و مشاوران…
گلزار : آمده بودند به کرمانشاه تا آن پیام را به شما بدهند.
بنی صدر: بله؟
گلزار : یادتان هست کهچه زمان در کرمانشاه بودید که به شما پیام دادند…
بنی صدر: 18 خرداد بود. 18 خرداد آقای خمینی آن پیام را توسط برادزادهاش داد، بعد عزل است، بعد از عزل هم آمدم به تهران. در تهران یک جمعی بوده، آنطور که یادم هست، در آن جمع حاضر بودند زنده یاد شهید سید حسین نواب صفوی که مشاور من بود. آنجا صحبت پیش آمده که اینها میروند تا پای عزل. خوب، اینها راهی ندارند. چجوری میروند پای عزل؟
بر فرض بروند. میروم توی مردم. یکی دیگر میگوید شما هنوز به این آقا باور دارید؟ ا
ین مردم را هم به رگبار میبندد. من میگویم نه آقا، او هر چه دارد از این مردم دارد. تا آن جا نمیرود. میرویم میان مردم، به مقاومت میایستیم و مسئله را حل میکنیم. در آن جا صحبت پیش آمده که مبارزه را باید در سطح جامعه برد یا در بالا؟
جواب من این است که نه. مردم با ما هستند. دلیل ندارد که دعوا را ببریم توی مردم و این میشود جنگ داخلی پایان ناپذیر. این راه و روش را قرآن میآموزد. قاتلو ائمه الکفر (با آن رهبرهای کفر مبارزه کنید) آدمی وقتی چیزی را میشنود و تحت فشار قرار میگیرد حافظه شنیده را به ترتیبی باز میگوید که از آن فشار برهد.
بعد هم توی ذهنش تثبیت میشود که واقعاً همین را شنیده و به محض اینکه فکر میکند به منیتش بر میخورد که بگوید اینجور نبوده، همان را بازگو میکند. اینگونه سخنان زندانیان اعتبار ندارد، صریح قرآن هم هست. میگوید اگر شما در زندان زیر شکنجه کسی را مجبور کنید که به پیامبر ناسزا بگوید، اگر به قلب نگفته باشد و به زبان گفته باشد تا از فشار برهد، این اعتبار ندارد و او در ایمانش باقی است. همینجور هم روش صحیح مبارزه با شکنجه و داغ و درفش رژیمهای استبدادی است. نباید پذیرفت حرفهایی را که در تلویزیون میزنند و بگوییم چون اینها در تلویزیون این حرفها را زدند نامعتبر است و خودشان هم باطلاند. این توضیح را از اینجا دادم برای اینکه این مسئله مهمی است. دلیل بعدی من این است، آن کارنامه را هم به شهادت میگیرم، نامهها به آقای خمینی هم موجودند، در تمام مدت تصدی من یک دستور خشونت من صادر نکردم. در کارنامه، نه زوری گفتم، نه زوری را تصدیق کردم، تمام کارنامه، از آغاز تا پایان، توضیح این است که زور به عکس هدف دلخواه زورگو میانجامد. از خشونت زدایی، از زورزدایی به طور مداوم صحبت کردم. حالا آن رژیم مدعی شده که من گفتم که این سران رژیم را ترور کنید. حالا این را کی میگوید؟
منطق صوری است دیگر. برای اینکه واقعیت فراموش بشود. بنی صدر گفته اینها را ترور کنید؟
پس او که میگفت خشونت نباشد. آقا! شما جنگ را شروع کرده بودید، یادت نرود، جبهه جنگ داخلی را شما گشوده بودید، تنها مسئله تبلیغات نبود که این شب و روز جنگ اعصاب میکردند.
در هر هفته 1200 حادثه مسلحانه این آقایان در کشور راه انداخته بودند. به قول خودشان گروهک کُشی. که در کارنامه میگویم که تیرهای این آقایان کمانه میکند تخت سینه افراد.
گلزار : اینکه میگویید تیرهای اینها همه اش که کمانه بکند باید به سینه بخورد.
بنی صدر: بله. اینها که بود، گرفتن و زندانی کردن و شکنجه کردن بود، پس شما جبهه جنگ را گشوده بودید، شما بودید که میگفتید نصف ایران برود بهتر از این است که بنی صدر پیروز بشود. خوب شما جبهه جنگ را گشودید حالا بخواهیم خشونت زدایی بکنیم باید چکار کنیم؟ مردم را بیندازیم به جان هم همدیگر را بکشند؟ نه، روش صحیح این است که قرآن میآموزد. قاتلو ائمه الکفر. تازه مبارزه با شما (قاتلو ائمه الکفر) هم دفاع است. یادتان نرود. شما جنگ را گشودید. شما جبهه بزرگ تر از جنگ ایران و عراق را در درون گشودید. هم جنگ اقتصادی میکردید با تخریب مداوم، افراد را میگرفتید، امنیت تولید را که از بین بردید، سبب گرانی قیمتها شدید، در همان سال 59 میزان خورد و بُرد اینهایی که کودتاچی شدند و عواملشان در بازار تهران، یعنی آن بخورهای بزرگ، 17 میلیارد دلار به پول آن زمان بود. این خورد و بُرد آقایان بود. از زمانی که آقای رجایی را تحمیل کردند به عنوان نخست وزیر تا آخر سال 59. در یک صحنه که نبود. اینها یک جبهه گشوده بودند، مجلس بود، دستگاه قضایی بود، توی کارنامه هست، دستگاه قضایی به حقوق مردم تجاوز کرده، اشخاص را گرفته، آن مصادره کردنها بود، آن مجلس بود، مرتباً طرح بردن و طرح تصویب کردن بود، خمینی را تحمیل کردن بود، آدمکشی بود، همه اینها بود.
گلزار : همه اینهایی که شما میگویید در آن کارنامه هست. یعنی اگر جامعه ایران بخواهد بداند که چه شکلی آقای رجایی تحمیل شد، میتواند روز بروز بخواند ببیند که چه شکلی شما گفتگو کردید آمدید تا آن روز که آقای رجایی به شما تحمیل شده.
بنی صدر: بله. آن هم […] آقای خمینی. پس شما یک جبهه وسیع جنگ را گشوده بودید. در سرتاسر کشور کار مسلحانه به طور روزمره میکردید. طرف مقابل واکنش هم نشان نمیداد.
مثلاً افراد گروه مجاهدین را میزدند، گروههای دیگر را میزدند، بدبختها آن زمان هنوز واکنش نشان نمیدادند. در اوایل کار چرا، رفته بودند در کردستان و مازندران مبارزه مسلحانه راه انداختند اما آن دورانی که ما داریم از آن صحبت میکنیم، آنها به این نتیجه رسیده بودند که این کار بینتیجه است. و این ها یکطرفه میکردند. خوب، حالا با شما چه باید کرد؟
قرآن میگوید قاتلو ائمه الکفر. شما کفران کردید در این انقلاب. عصیان کردید بر حقوق مردم. نه حق و حقوق انسان قائل بودید، نه حقوق شهروندی برای کسی قائل بودید، نه برای این طبیعت بیچاره حقی قائل شدید، چرا الآن شده بیابان؟
آن تجاوزها را شما در تمام قلمروها گشودید و به زور میخواستید خود را تحمیل کنید.
این معامله پنهانی بود و آنها میدانستند منهای آن کارها و قبضه قدرت غیر ممکن بود […] آبرو و حیثیت و ماندن در صحنه را بتوانند داشته باشند چون این زد و بند لو میرفت و اینها میرفتند دنبال کارشان. اینها دیگر نمیتوانستند دولتمدار بشوند. پس همه این جبههها را اینها گشوده بودند. در اقتصاد، در فرهنگ، سرکوبهای شدید در قلمروهای فرهنگ و طرز فکرهای مختلف، بهایی سرکوب میشد، اقلیت دینی سرکوب میشد، هنرمند و غیره سرکوب میشد. کسی را اینها در امان نگذاشته بودند. اینها یادشان میآید که بنی صدر گفت… آقا! بنی صدر نگفت، قرآن گفت. گفت قاتلو ائمه الکفر. گفت جنگ را توی مردم نبرید. من نمیخواستم دامنه خشونت گسترش پیدا کند. خشونت را شما راه انداخته بودید. تازه آنچه را که بنی صدر میگفت ترور نبود، مبارزه بود. اگر هم گفته بود شما را بکُشند، خلاف نگفته بود. برای اینکه شما جبهه جنگ گشوده بودید. اگر عراق به ایران تجاوز کرده ما باید میایستادیم و نگاه میکردیم چون با خشونت مخالفیم؟ بله، می آمدند میگفتند آقای بنی صدر شما گفتید که صلح حقی از حقوق انسان است پس چطور خودت رفتی جنگ کردی؟ این منطق صوری است. من نرفتم جنگ کنم، من رفتم دفاع از وطنم کردم. دو تا حرفه. تازه توی آن کارنامه هم مینویسم جنگ بدترین چیزها است.
تجاوز به حق است. ولی دفاع از وطن مطرح است.
نمیتوانی بگویی چون صلح حق است و جنگ بد است، مثل این آقا که جنگ را به ما تحمیل کرده، ما چون جنگ را بد میدانیم بگوییم بفرمایید ما را بکُشید و ببرید و بخورید؟
همچین منطقی کی داشت که من دومیاش باشم؟
کدام عقل این را میپسندد و با کدام حق جور است؟
پس این قضیه روشن باشد. آن ماجرای کردستان هم در کارنامه به طور مفصل بحث شده. اصلاً چیزی به عنوان «چکمههایتان را در نیاورید» توی کارنامه وجود ندارد. آن وقت هم در ایران این دروغ را نساخته بودند. اگر میساختند توی کارنامه به آن میپرداختم. در آن جا هر دروغی که طرف مقابل گفته، از تودهای، از کُردها، در آن کارنامه طرح شده، یک به یک توضیح داده شده، که معلوم بشود که امر واقع هم میگوید که چه چیزی واقع شده. بعد در خارج اینها دروغ را ساختند و 30 سال هم تکرار کردند که در این جا سند و مدرک دست ما نبود، تا آمد. بالاخره توانستیم از داخل، هم آن نوار آمد هم روزنامه آمد که سخنرانی من در میدان آزادی در آنجا صحبت کسانی است که به گروگان گرفتند فرماندار خوی و عدهای را در شهر خوی.
گلزار : این در کارنامه آمده.
بنی صدر: بله. که به نظامیها گفتهام چکمههایتان را در نمیآورید الا که اینها را آزاد میکنید. ربطی به کردستان ندارد. حالا البته، بعد از اینکه این جا سند عنوان شد یک نفر را هم آوردند که متصدی تلویزیون حزب دمکرات کردستان بود که در فرانسه از دنیا رفته. او هم قبول کرد هم پوزش خواست.
گلزار : آقای کریمی. در یک جلسهای میگوید که شما عکسش عمل کردید و سخنگوی حزب دمکرات کردستان در خارج از کشور میگوید که و بعد میگوید نه، شما اتفاقاً جان ما را در کردستان خریدید، موقعی که گفتید اسلحه ها را زمین بگذارید.
بنی صدر: آن که اصلاً مالِ دوره بعدی است. به هر حال میخواهم این دو تا مسئله روشن بشود.
اینها هر دو تکذیب شده و اینکه میگویند دعوای قدرت آدم باید یک کاری کرده باشد که یک عدهای بگویند این میخواسته مقامی را به زور بگیرد یا انتخاباتی را خواسته به کسی تحمیل بکند، کسی را تهدید کرده، نه، هیچی از اینها نیست. تاریخ بشری چند تا آدم پیدا کرد که اینطور باشد، باید تحقیق کنیم. اما من میگویم به اینکه از این سو یک مقاومت بر پایه حق است. به این دلیل که من مطمئنم که موفق میشویم.
چون 2 جور مبارزه هست. یک وقت هست شما مبارزه میکنید برای قدرت، خود هم اسبابش را دارید، هر که زورش چربید حاکم میشود. قسمت مهم اش هم بستگی به این دارد که جامعه بین این دو دسته به کدامیک بگوید بله. اگر به هیچکدام نگفت بله، آن دو تا باید انقدر با هم بجنگند تا به قول فارابی یکی بر دیگری غلبه کند. و این در تمام جهان اینجوری است.
یک وقت هست نه، شما بر حق میایستید. این جا باید مراقبت بکنید که ذرهای پایت را از حق بگذارید بیرون طرف بُرده. این در کارنامه مشهود و معلوم است. ما داریم از انقلاب ایران دفاع میکنیم. میخواهیم این انقلاب تجربه نیمه تمام نماند.
به عمل در بیاید و این جامعه از استبداد قرون برهد. این برنامه ما بوده. پس باید بر حقوق مردم میایستادیم. از آن حقوق هم پا را بیرون نمیگذاشتیم و نگذاشتیم. این یکی از شهادتهای بیخدشه تاریخی، همین کارنامه است. یک قدم خارج از حق ما بر نداشتیم. با اینهمه، دوباره میگویم، نسبت به آقای خمینی ما بنا بر مصلحت عمل میکردیم، وقتی متوجه شدیم که این روش بر خطا است، تصحیح کردیم و با ایشان هم مبنا را بر حق گذاشتیم.
این هم در کارنامه موجود است. به این ترتیب، یک طرف دارد کودتا را پیش میبرد و فشار از هر سو به من وارد میکند، از طرحهایی که میبرند به مجلس از اختیارات رئیس جمهوری که همان اختیارات ناچیز را هم سلب کنند، از فشار از طریق آقای خمینی. توی کارنامه هست و توی نامهها هم که ملاحظه میشد هست.
این فشارها خیلی خیلی سنگین بود. مثلاً یک نوبت ایشان ممنوع فرمودند سخنرانی نشود.
آن طرف مقابل که نمیکرد. یکطرفه شد. فشار ایشان که شما در فلان مسئله کوتاه بیا. فشار اینکه مجلس را بپذیر. فشار اینکه آقای رجایی را بپذیر. فشار اینکه وزرای ایشان را بپذیر. مرتب و روزمره فشار بوده. آخرین بار هم گفت اینها را میکنی یا من تا آخر میروم. خوب، از هر سو فشار. به قول آقای آیت، یا مردم را از ایشان میگیریم یا ایشان را از مردم. در سطح جامعه هم دروغ پراکنی از اندازه بیرون. یکی از دروغهایی که این اواخر خیلی به آن وسعت هم داده بودند این بود که بنی صدر مسلمان هم نیست. حتی به من گفتند که به میدان 24 اسفند میروی صحبت میکنی، آن کتابهایی را که راجع به اسلام نوشتی به مردم نشان بده تا معلوم بشود مسلمانی. به این ترتیب میخواستند از هر سو عرصه را بر من تنگ کنند. فشار بر کسانِ من هم بود.
از جمله به آقای دکتر بنی صدر که کتک مفصلی هم به او زده بودند. وقتی که کودتا شد برادر بزرگ مرا گرفتند، پسر او را گرفتند حتی اعدام مصنوعی هم کردند.
یکی از شکنجههای شان این بود. این جنایتها را هم کردهاند با ما. حالا ما باید که بر حق بایستیم. صحبت این بود که ما چرا دست به کودتای متقابل نزنیم؟
این در کرمانشاه طرح شد. یکی از افسران در شورای نظامی گفت که آنها دارند کودتایشان را انجام میدهند و اگر کودتایشان موفق بشود چیزی از ایران باقی نخواهند گذاشت. خوب، ما کودتا کنیم و آنها را برانیم. من به او در آن جمع گفتم با کودتای نظامی موافق نیستم برای اینکه فرق نمیکند آن ها بکنند یا شما بکنید.
بالاخره این زور میشود قائمه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران. انقلاب را برای این کردیم که این قائمه را برداریم و حق را بگذاریم جای آن. اما حالا برای اینکه بعد در تاریخ نگویند که اگر بنی صدر نگفته بود و با کودتای نظامی اینها را رانده بودند، این بلاها سر ایران نمیآمد. خوب، بفرمایید ببینم چجوری میخواهید کودتا کنید؟
در تهران چقدر قوا دارید، گفتند 2 تا گردان.
گفتم کافی است برای کودتا؟
گفت خیر. پاسدارها تعدادشان خیلی بیشتر است و با این نیرو نمیشود کودتا کرد. چجوری باید کودتا کرد؟
باید با صدام حسین گفتگو بشود که در جبهه ها توقف بدهد، ما قشون را از جبههها ببریم تهران، تهران را تصرف بکنیم و کار را تمام کنیم. گفتم خوب، اولاً چه تضمینی دارد که آقای صدام عمل کند به آن چیزی که میگوید؟
اگر با دشمن توافق کنیم و جبههها را خالی کنیم و آمد خوزستان را گرفت چی؟
ثانیاً چقدر طول میکشد تا شما قشون را ببرید؟
گفت حداقل 15 روز. گفتم این 15 روز آقای خمینی و بقیه میفهمند که شما از طرف جبهه میآیید که تهران را بگیرید.
آنها هم که بیکار نمیمانند. بعد میشود جنگ داخلی. کودتا نمیتوانید بکنید. شما کارتان را بکنید.
کار شما دفاع از وطن است. بقیه را بگذارید به عهده من. میایستیم به حق. بر فرض هم که اینها کودتایشان موفق بشود، آخر دنیا نیست. تا وقتی ما بر حق ایستادیم، پیروزی این طرف است.
قانون عمومی هستی این است، حق میآید، باطل میرود. این گفتگو را در آن جا کردیم که آقای نیرومند کتابی نوشته به آلمانی که در آن جا به بنی صدر گفتند، بنی صدر مخالفت کرد.
دقیق باید شد. ماجرا این بوده. بله، من مخالف کودتا بودم، اما امکان هم نداشت. این نبودن امکان مهم است.
چون اگر امکان داشت، میشود دائم یقه بنی صدر را چسبید که اگر میگذاشتی، اقلاً اینجوری نمیشد که شد.
پس این توضیحات همه داده شد راجع به اینکه شهادت کارنامه به عنوان یک مطالعه بالینی. فرض کنید پزشک می آید و بیماری را معاینه میکند و بیماری را تشخیص می دهد. یا چکاپ میکند و میگوید سلامتی یا این بیماریها را داری. مالِ وضع موجود را میگوید.
اما یک وقت هست شما چکاپ میکنید میگوید که این در آینده هم اینجور خواهد شد. این کارنامه از آن نوع است. اگر آن نسل که در 25 خرداد آقای خمینی گفت 35 میلیون بگویند آری من میگویم نه، حق را به شخص نمیسنجید و شخص را به حق میسنجید، بیرون میآمد و میگفت یادت رفته که شما در فرانسه گفتید ولایت با جمهور مردم است؟
یادت رفته در آن جا گفتی خمینی دنباله رو مردم است؟
به خودت چه جسارتی میدهی که میگویی اگر 35 میلیون بگویند بله، من میگویم نه؟
اگر این کار را کرده بود، این وضعیت امروز را نداشت. نکرد، بهای بسیار سنگین پرداخت.
از فرار مغزها بگیرید تا فرار سرمایهها، بیابان شدن ایران، کشتارهای یک نسل انقلابی یا در جنگ یا در زندانها، نفله شدن یک نسل در ظرف 8 سال جنگ چون این دوره دوره رشد یک نسل است، این دوره رشد را نسل 16 تا 24 ساله یا در جبهههای جنگ گذرانده یا در شهرها در شرایط جنگی که درس و کار و رشد نبوده. یک نسل ایرانی قربانی شده، این بلاها سر ایران آمده به لحاظ اینکه یک نسلی در موقع اش، در آن توضیح سوره میگویم که ؟؟؟؟ نباشید
اما آدمهایی هستند که کاری را که دوست دارند دنبالش می روند یک آدمهایی هستند که نمیروند دنبالش. اینکه نمیرود دنبالش، حتی آن چیزی را هم که داری از دستت میگیرند.
مرتب دارم به آن جامعه میگویم که برای آن چیزی که میخواهی بایست و مبارزه کن و در صحنه حاضر باش. خوب نکرد. میدانم که مقاومتی که مردم ایران انجام دادند با این کودتای خرداد 60 به بعد، در تاریخ ما کم مانند است. اما خسران عظیمی هم از این مقاومت دیدهاند. اگر آن روز ایرانی میآمد بیرون، مثل دوران انقلاب که آمده بود بیرون، هیچ احتیاجی به این مقاومت هم پیدا نمیکرد، اینهمه کشت و کشتار و جنگ و… همه اینها هم نبود و ایران الآن هم ایران دیگری بود.
این توضیحات اهمیت کارنامه را از لحاظ زندگی امروز جامعه ایرانی. چون امروز هم آن کارنامه میگوید وضعیتی که الآن دارد، وضعیت آن روز است. آن کارهایی که آن روز پیشنهاد میشد اگر میکرد، الآن هم اگر آن کار ها را بکند این وضعیت را نخواهد داشت.
حقوق 5 گانه و قانون اساسی مبنی بر حقوق 5 گانه را به این جهت پیشنهاد کردیم.
میگوییم اگر جامعهای وجدان پیدا بکند به این حقوق و از پایه این رابطهها را با حقوق تنظیم کند و انسان با وجدان عمل به حقوق زندگی خودشان را تنظیم کنند، آن هرم اجتماعی فرو میپاشد. آن رأس که قدرت در آن جا متمرکز است فرو میخوابد.
جامعه می تواند خودش را باز بیابد. استقلال و آزادی را باز بیابد.
آیا والدین میتوانند به کودکانشان اعتقادات دینی آموزش دهند؟
هلن دی کروز برگردان: پویا موحد
ریچارد داوکینز بارها ادعا کرده که پرورش دینیِ فرزندان نوعی کودکآزاری است. به گفتهی داوکینز، آموزش دربارهی دین به کودکان پذیرفتنی است (و برای نمونه، به آنان کمک میکند که اصطلاحات فرهنگی را درک کنند) اما تلقین دین به کودکان (تعبیری که مقصود داوکینز از آن هر شکلی از آموزش و پرورش است که معتقدات دینی را به عنوان واقعیت آموزش میدهد) از نظر اخلاقی اشتباه و آسیبزاست. داوکینز در ادعای خود تنها نیست.
مثلاً لارنس کراوس، متخصص آمریکایی فیزیک نظری، اخیراً ادعا کرد که اگر والدین اعتقاد به آفرینش جهان توسط خداوند در چند هزار سال قبل را به کودکان خود آموزش دهند (که در ادامه از آن با عنوان «نظریهی آفرینش» یاد میکنیم) به نوعی مرتکب کودکآزاری شدهاند.
در اینجا میخواهم بر نقش والدین در تلقین اعتقادات دینی به فرزندان خود تمرکز کنم، بهویژه اعتقاداتی که با علم ناسازگارند، مانند نظریهی آفرینش. به جای استفاده از اصطلاح «کودکآزاری» که بار ارزشی سنگینی دارد، میخواهم به طور مختصر به بررسی دو پرسش بپردازم: آیا والدینی که نظریهی آفرینش را به فرزندانشان آموزش میدهند، به آنها آسیب میزنند، و آیا کاری که میکنند اخلاقاً نادرست است؟
اجازه دهید در ابتدا به چگونگی فرزندپروری والدین در واقعیت و ماهیت انتقال اعتقادات بپردازیم. مدارس میتوانند هدف خود را انتقالِ بیطرفانهی دانش قرار دهند اما والدین عملاً نمیتوانند چنین کنند. همهی شکلهای فرزندپروریِ والدین لزوماً شامل انتقال یا کوشش برای انتقال دیدگاههای دینی شخصی آنهاست. همین موضوع در مورد انسانگرایانی همچون داوکینز نیز صادق است زیرا آنها هم به فرزندانشان آموزش میدهند که اعتقادات دینی درست نیستند.
هر دیدگاهی که در فرزندپروری منتقل میشود، بالاخره از جایی آمده است. این اعتقاد که میتوانیم به طور بیطرفانه به فرزندانمان چیزهایی دربارهی دین آموزش دهیم بیآنکه هیچ عقیدهای دربارهی درستی یا نادرستی ادعاهای دینی بیان کنیم، به نظرم اصلاً واقعبینانه نیست. آموزش این مطالب به فرزندان که زمین شش هزار سال پیش آفریده شده، انسانها و دایناسورها در کنار هم زیستهاند و منشأ همهی تنوع زیستشناختی کنونی بازماندگان خوششانس یک کشتی نجات در سیلی بزرگ هستند، مسلماً مشکلزا به نظر میرسد.
در مقابل، اعتقادات دینی لیبرالتری وجود دارند، مثل اعتقاد پروتستانهای لیبرال که به فرزندان خود میگویند خداوند ما را دوست دارد، و در عین حال نتایج علم و زمینشناسی را میپذیرند. آسیبزا بودن چنین اعتقاداتی ابداً بدیهی نیست. برای مثال، داوکینز بارها با افتخار خود را «انگلیکن فرهنگی» خوانده است.
اما خط فاصل را در کجا باید بکشیم؟
در چه شرایطی انتقال اعتقادات دینی به کودک آسیب میرساند؟
یک الگوی جالب برای ارزیابی بُعد اخلاقی فرزندپروری، الگوی سرپرستی است.
بر مبنای این الگو، والدین نه مالک فرزندان خود بلکه سرپرست آنها هستند. مایک آستین، فیلسوف آموزش و پرورش مسیحی، در کتاب خود با عنوان سرپرستان خردمند: بنیانهای فلسفی فرزندپروری مسیحیسرپرستی (stewardship) را به عنوان الگویی اساسی برای فرزندپروری ارائه میکند. به گفتهی آستین، والدین مسیحی سرپرستان آفریدههای خداوند هستند (از جمله کودکانی که فرزند خود آنها هستند)، و کار آنها این است که مسئولانه فرزندان خود را سرپرستی کنند. هدف از سرپرستی شکوفایی فرزندان و تقویت بنیانهایی است که به رشد آنها در طول زندگی کمک خواهد کرد. والدین، در مقام سرپرست، با ارائهی دانش و ارزشهایی که ادغام موفق فرزندان را در جامعه به عنوان شهروند و به عنوان همنوع تسهیل میکند، میتوانند وظیفهی خود را به انجام رسانند. آستین این الگو را با الگوی مالکیت (ownership) در تقابل قرار میدهد، الگویی که میتواند به شکلی از قیمومیت مطلق نسبت به فرزندان بینجامد. الگوی سرپرستی میتواند به زبان سکولار نیز بیان شود: ما به عنوان سرپرست، نمایندگان شخصیت کودک در آینده و نمایندگان جامعهای هستیم که او در آن خواهد زیست.
با توجه به این الگو، آیا با تلقین اعتقادات اشتباه دینی به کودکان آسیب میرسانیم؟
این پرسش پاسخ سادهای ندارد. به نظر واقعبینانه نمیآید که بگوییم تلقین هر نوع اعتقاد اشتباهی آسیبزاست. حتی والدینی که آگاهانه به فرزندانشان اطلاعات اشتباه میدهند، همیشه به آنها آسیب نمیرسانند. به مثالهایی از دروغهای عمدی والدین فکر کنید، برای نمونه:
«بابانوئل خواهد آمد و جورابهای تو را از هدیه پر خواهد کرد».
این باورهای گذرا به بابانوئل در بلندمدت از نظر روانشناختی آسیبزا به نظر نمیرسد و در نتیجهی آنها در طول زمان کودکان به بزرگسالانی با اعتقادات اشتباه تبدیل نمیشود.
سرپرستی درست به معنای آن است که آنچه را صادقانه درست و صحیح میدانیم، به فرزندانمان آموزش دهیم، بدون آنکه آزادی شکل دادن به اعتقادات شخصی را از آنان بگیریم.
تفاوت میان بابانوئل و نظریهی آفرینش در این است که اعتقاد به آفرینش در بزرگسالی ادامه مییابد و بر آموزش علمی کودک تأثیر منفی دارد. آموزش چنین اعتقاداتی به طور بالقوه به شکوفایی کودک در جامعهی علمی در آینده آسیب میرساند.
دلیل این موضوع تنها آن نیست که نظریهی آفرینش واقعیت ندارد بلکه این است که شیوهی این آموزش (مانند دیگر شکلهای اعتقاد به آفرینش) نسبت به علم و روشها و نتایج آن بیاعتمادی ایجاد میکند. محتواهای آموزشی تهیه شده دربارهی نظریهی آفرینش با رد یافتههای علمی («آیا شما آنجا بودید؟
چگونه چنین چیزی را میدانید؟») و با ترویج الگویی تقابلآمیز میان علم و تفسیرهای ظاهرگرایانه از کتاب مقدس، این بیاعتمادی را به طور فعال تقویت میکند.
بنابراین از دیدگاه الگوی سرپرستی، آموزش نظریهی آفرینش به فرزندان به آنان آسیب میرساند.
بعد از بررسی آسیبزایی، حال باید توجه خود را به مسئلهی مسئولیت اخلاقی معطوف کنیم. ما به عنوان والدین گاهی ندانسته اطلاعات نادرستی را به فرزندان خود انتقال میدهیم.
اگر آموزشدهندگان نظریهی آفرینش به فرزندان واقعاً به آن معتقد باشند، آیا میتوان آنها را به دلیل آموزش آن از نظر اخلاقی ملامت کرد؟
بستگی دارد به این که والدین تا چه حد از فرزند خود انتظار دارند که اعتقاد به نظریهی آفرینش را بپذیرد. وقتی داوکینز میگوید تلقین دینی به فرزندان برای پذیرش دیدگاههای دینی از نظر اخلاقی نادرست است، روشن نمیکند که منظورش از «تلقین دینی» چیست.
ظاهراً او فکر میکند که هر نوع ارائهی اعتقادات دینی به عنوان واقعیت شکلی از تلقین دینی است.
اما انتقال عقاید به شیوههای گوناگونی انجام میشود. در الگوی مالکیت فرزندان، ما مالک آنها هستیم و میتوانیم (در چارچوب قانون) هر کاری که میخواهیم بکنیم، از جمله میتوانیم آنها را به قبول اعتقادات خود مجبور کنیم. در مقابل، در الگوی سرپرستی میتوانیم سعی کنیم اعتقاداتی را که واقعاً درست میدانیم به آنها ارائه کنیم اما نمیتوانیم سعی کنیم افکار فرزندانمان را کنترل کنیم. سرپرستی درست به معنای آن است که آنچه را صادقانه درست و صحیح میدانیم، به فرزندانمان آموزش دهیم، بدون آنکه آزادی شکل دادن به اعتقادات شخصی را از آنان بگیریم.
در روانشناسی فرزندپروری، برای بیان این موضوع از دو اصطلاح فرزندپروریِ «قاطعانه» (authoritative) و «اقتدارگرایانه» (authoritarian) استفاده میشود.
والد قاطع بر رشد کودک نظارت و آن را هدایت میکند، اهداف عالی و معیارهای روشنی را مشخص میکند، عقاید و ارزشهایی را که درست میداند ارائه میدهد اما در عین حال شخصیت و علایق کودک را تا حد زیادی میپذیرد و هم اجازه میدهد و هم تشویق میکند که کودک رشد کند، مستقل باشد و عقاید شخصیاش را بیان کند. نسبت به شیوههای سهلگیرانه یا اقتدارگرایانهی فرزندپروری، شیوهی قاطعانه از نظر کسب موفقیتهای تحصیلی و شکوفایی در بزرگسالی نتایج طولانیمدت بهتری داشته است.
والدین سهلگیر کودکان را از اساس هدایت نمیکنند، اهداف عالی تعیین نمیکنند، نمیکوشند که اعتقادات یا ارزشهایی ارائه دهند و اجازه میدهند که کودکانشان هر طوری که میخواهند عمل کنند یا بیندیشند. افراط از سوی دیگر به فرزندپروری اقتدارگرایانه منجر میشود که در آن والدین سعی میکنند هر جنبهای از اعتقادات و شخصیت کودک را کنترل کنند و نسبت به انحراف از انتظارات عالی خود مدارا ندارند. والدین اقتدارگرا همچنین سعی میکنند که محیط کودکان خود را کنترل کنند و آنها را از دیدگاهها و شیوههای زندگی مختلف دور نگه دارند. برای مثال، والدینی که اقتدارگرا هستند و میخواهند نظریهی آفرینش را آموزش دهند، ممکن است برای فرزندان خود مدرسهی خانگی ترتیب دهند زیرا نمیخواهند آنها با نظریهی تکامل مواجه شوند.
والدین انسانگرای اقتدارگرا کودکی را که میخواهد در کلاسهای دینی یکشنبه شرکت کند، تنبیه میکنند.
در شیوهی قاطعانهی فرزندپروری، آموزش نظریهی آفرینش ممکن است از نظر اخلاقی پذیرفتنی باشد زیرا خودمختاری کودک را خدشهدار نمیکند. اما لازمهی چنین شرایطی این است که والدین اعتقادات کودک خود را از طریق ارائهی بازخوردهای منفی کنترل یا سعی نکنند که آنها را از جهانبینیهای دیگر محافظت کنند.
متأسفانه اقتدارگرایی و بنیادگرایی دینی (و نه عقاید دینی به تنهایی) رابطهای تنگاتنگ دارند، به همین دلیل احتمال اینکه مسیحیان بنیادگرا سعی کنند به کودکان خود تلقین دینی کنند، بیش از دینداران لیبرال است. اما به نظر میرسد که مشکل در اینجا شیوهای از فرزندپروری است که محدودیتهای غیرلازم ایجاد میکند، نه این واقعیت که اعتقادات والدین ممکن است محتوای دینی داشته باشد.
نسرین ستوده؛ سکوت اتحادیه اروپا شرمآور است
اندیشه آفرین
یک روزنامه آلمانی از بدترشدن وضعیت نسرین ستوده خبر داد و به نقل از برحی محافل سیاسی نوشت: اتحادیه اروپا و دولت آلمان نباید در قبال بیعدالتی علیه نسرین ستوده سکوت کنند.“تاگس اشپیگل” در این راستا به دستگیری و آزادی مشروط مهراوه خندان، دختر نسرین ستوده و بستن حسابهای بانکی خانواده او اشاره کرده است.این روزنامه آلمانی به گفتوگوی چند روز پیش دویچه وله با نایبرئیس پارلمان اروپا هم اشاره کرده است که گفته بود: به نظر میرسد که رژیم واقعاً معتقد است نسرین ستوده تهدیدی برای موجودیتش بهشمار میرود. به همین دلیل با او بسیار سخت رفتار میشود.
نایبرئیس پارلمان اروپا از جامعه جهانی، بهویژه دیپلماتهای اتحادیه اروپا خواست، سرسختانه برای دفاع از نسرین ستوده وارد عمل شوند.
انجمن قلم ایالات متحده و جامعه دفاع از حقوق بشر در فرانکفورت هم معتقدند که باید برای حمایت از ستوده باید به طور پیگیر جمهوری اسلامی را زیر فشار قرار داد.
در این میان یک نمانیده حزب سبزها به “تاگس اشپیگل” گفته است، با توجه به سلامتی بسیار بحرانی” ستوده و گزارش اخیرعفو بینالملل که در آن از جمله به شکنجه و خشونت جنسی دستگیرشدگان اعتراضات سراسری دیماه انتقاد شده است، “سکوت وزارت امور خارجه کشورمان شرمآور است.جان “نسرین ستوده” در خطر است
گزارش قبلی: رضا خندان، همسر نسرین ستوده، وکیل و فعال حقوق بشری زندانی، از وخامت حال او بعد از ۱۷ روز اعتصاب غذا خبر داد.وی نوشت: حدود شش کیلو از وزن ۵۳ کیلوییاش کم شده است. نوسان فشار و به ویژه میزان قند خون بسیار بالاست. حالت تهوع اجازه نمیدهد به اندازهی کافی آب و قند استفاده کند.
این در حالیست که ۴۴ تن از وکلای دادگستری با انتشار بیانیهای خطاب به نسرین ستوده و دیگر زندانیان سیاسی، از آنها خواستند به اعتصاب غذای خود پایان دهند.
آنها در بیانیه خود تأکید کردند که مسئولان گوش شنوایی برای شنیدن صدای حقطلبی شما ندارند، لطفا سلامتی خود را به مخاطره نیندازید.
این وکلا در بیانیه خود یادآوری کردند که نسرین ستوده و دیگر زندانیان سیاسی به اعتصاب غذا به عنوان آخرین حربه متوسل شدهاند زیرا در زندانهای جمهوری اسلامی راه دیگری برای احقاق حقوق از دست رفته خود و مردم پیدا نمیکنند.
رضا خندن، همسر نسرین ستوده، در واکنش به درخواست این وکلای دادگستری با اشاره به بازداشت دخترش مهراوه، در صفحه فیسبوک خود نوشت: موضوع به قدری تکاندهنده و غیرانسانی است که (نسرین) به هیچ وجه نمیتواند به پایان اعتصاب غذا فکر کند. قوه فضائیه باید در قبال این یورش غیرانسانی و این عمل فجیع، برای بازداشت دختر یک زندانی سیاسی و ایجاد رعب و وحشت پاسخ دهد.
مهراوه خندان دوشنبه ۲۷ مرداد در خانه بازداشت و به دادسرای زندان اوین برده شد و پس از چند ساعت بازجویی با قرار کفالت آزاد شد. بازداشت او از قرار برای فشار بیشتر به نسرین ستوده بوده است.
درخواست برای بازدید فوری از زندان های ایران
سازمان گزارشگران بدون مرز، از جاوید رحمان، گزارشگر ویژه سازمان ملل درخواست کرد فورا از زندانهای ایران بازدید کند و در این مورد گزارش بدهد.
در پی گزارشهای مکرر فعالان مدنی و خانوادههای زندانیان در مورد اوضاع نابسامان زندانهای ایران و به ویژه پس از شیوع ویروس کرونا، این سازمان وضعیت زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران را “به مراتب نگرانکنندهتر” از پیش توصیف کرده است.
سازمان گزارشگران بدون مرز در بیانیهای که روز جمعه ۳۱ مرداد منتشر کرد، همچنین در مورد سلامت و دسترسی به خدمات پزشکی نسرین ستوده و ۱۹ روزنامهنگار و شهروند-خبرنگارانی که در بند هستند، به طور ویژه ابراز نگرانی کرد.همسر نسرین ستوده، وکیل و فعال حقوق بشر زندانی روز گذشته از وخامت حال همسرش بر اثر اعتصاب غذا و انتقال او به بهداری زندان اوین خبر داده بود.
رضا خندان در صفحه خود در فیسبوک نوشت، حال نسرین ستوده وخیم شده و عصر چهارشنبه به بهداری زندان اوین منتقل شده است.
او همچنین نوشت: «یکی از همبندیان نسرین که امروز به مرخصی آمد، گفت که نسرین قصد داشت در اعتراض به بازداشت مهراوه [دخترش] از خوردن مایعات هم خودداری کند.»
نامه نسرین ستوده از زندان اوین؛ شرایط سختتر شده
خبرگزاری هرانا – نسرین ستوده، وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر محبوس در بند زنان زندان اوین از روز سهشنبه ۲۱ مردادماه، طی نامهای با شرح درخواست آزادی زندانیان سیاسی از اعتصاب غذای خود خبر داده است. وی در این نامه با اشاره به اینکه “در میانهی بحران کرونا که ایران و جهان را در برگرفته است شرایط زندانیان سیاسی چنان سخت و دشوار شده است که ادامهی حبس با این شرایط ظالمانه غیرممکن شده است، با بیجواب ماندن کلیه مکاتبات و با درخواست آزادی زندانیان سیاسی، دست به اعتصاب غذا میزنم.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، نسرین ستوده، وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر محبوس در زندان اوین از روز سهشنبه ۲۱ مردادماه ۱۳۹۹ از اعتصاب غذای خود خبر داده است. خانم ستوده طی نامهای گفته است که این اقدام را در اعتراض به جلوگیری از آزادی زندانیان سیاسی در میانه بحران کرونا صورت داده است.این وکیل دادگستری در بخشی از نامه خود گفته است: «بسیاری از زندانیان هم اکنون مشمول آزادی مشروط اند و بسیاری از آنان با اعمال قانون جدید آزاد میشوند اما با زندانیان به گونهای رفتار میشود که گویی قانونی وجود ندارد و هیچیک از آنان حق برخورداری از هیچ روزنهی قانونی را ندارند. مکاتبات زندانیان برای یافتن راههای قانونی تنفسی بیپاسخ مانده است.»
متن کامل این نامه که نسخهای از آن جهت انتشار در اختیار هرانا قرار گرفته است، در ادامه میآید:«فعالان حقوق بشردر میانهی بحران کرونا که ایران و جهان را در برگرفته است شرایط زندانیان سیاسی چنان سخت و دشوار شده است که ادامهی حبس با این شرایط ظالمانه غیرممکن شده است.
پروندهی محکومان سیاسی با اتهامهای غیرقابل باور جاسوسی، افساد فیالارض، اقدام علیه امنیت کشور، فساد و فحشا و تشکیل گروه غیرقانونی کانال تلگرامی که میتوانند تا ده سال حبس و یا حکم اعدام به همراه داشته باشد تشکیل میشود. بسیاری از متهمان از بدو تشکیل پرونده تا پایان صدور حکم، از داشتن وکیل مستقل یا ارتباط آزادانه با وکیل خود محروم باقی میمانند. قضات دادگاه انقلاب بی پروا و مکررا به متهمان سیاسی اظهار میدارند که صرفا برپایهی گزارش نهادهای اطلاعاتی و امنیتی حکم صادر میکنند و بازجو در بدو دستگیری متهمان پیشاپیش حکم قضایی را به آنان میگوید.
وکلایی که مورد غضب قضات دادگاه انقلاب قرار میگیرند روانه زندان میشوند. برای متهمانی که ناباورانه با اتهامهای سنگین روبرو شدهاند، اشد مجازات و در مواردی نیز بیش از اشد مجازات، حکم صادر میشود؛ سپس زندانی سیاسی که حکماش تحت چنین شرایط ناعادلانهای صادر شده است ناباورانه به امید راه قانونی مینشیند.
دادگاه تجدید نظر، آزادی مشروط، تعلیق مجازات، تعویق اجرای حکم و قانون جدیدی که تاکید بر صدور حداقل حکم دارد نوید داده شده است، اما در برخوردهایی فراقانونی استفاده از همهی این حقوق قانونی به نظر بازجویان موکول میشود و آخرین درها به روی زندانیان سیاسی بسته میشود.
بسیاری از زندانیان هم اکنون مشمول آزادی مشروط اند و بسیاری از آنان با اعمال قانون جدید آزاد میشوند اما با زندانیان به گونهای رفتار میشود که گویی قانونی وجود ندارد و هیچیک از آنان حق برخورداری از هیچ روزنهی قانونی را ندارند. مکاتبات زندانیان برای یافتن راههای قانونی تنفسی بیپاسخ مانده است.
با بیجواب ماندن کلیه مکاتبات و با درخواست آزادی زندانیان سیاسی، دست به اعتصاب غذا میزنم.
به امید استقرار عدالت در سرزمینام، ایران زمین.
نسرین ستوده / ۲۱ مرداد ۹۹ / بند زنان زندان اوین»نسرین ستوده وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر در تاریخ ۲۳ خرداد ۱۳۹۷ در منزل خود بازداشت و به زندان اوین منتقل شده است. به گفته محمد مقیمی یکی از وکلای ستوده حکم وی در مجموع ۳۸ سال زندان با ۱۴۸ ضربه شلاق برای ۲ پرونده باز نسرین؛ بابت پرونده اول ۵ سال زندان و بابت پروندهٔ دوم ۳۳ سال زندان با ۱۴۸ ضربه شلاق به خود او ابلاغ شد.
به گفته پیام درفشان وکیل دیگر ستوده «در این پرونده (پرونده اول با ۵ سال محکومیت) اتهامات خانم ستوده براساس کیفرخواست صادره تبلیغ علیه نظام و اهانت به رهبری بود، اما شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به اتهام جاسوسی برای موکلم حکم صادر کرده که ما این موضوع را مطرح کردیم و دادیار اجرای احکام دادسرای اوین طی نامهای به رئیس دادگاه اعتراض و اعلام کرد که حکم با کیفرخواست تطبیق ندارد اما قاضی پرونده پاسخ داد که از نظر دادگاه، اتهام نسرین ستوده جاسوسی است.»
در رابطه با پرونده دوم، خانم ستوده در جلسه دادگاهی که در تاریخ ۹ دی ۹۷ در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران برگزار شد به صورت غیابی از بابت هفت عنوان اتهامی از جمله «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی، فعالیت تبلیغی علیه نظام، عضویت موثر در گروهک غیرقانونی و ضد امنیتی کانون مدافعان حقوق بشر، لگام (حذف اعدام) و شورای ملی صلح، تشویق مردم به فساد و فحشا و فراهم آوردن موجبات آن و ظاهر شدن بدون حجاب شرعی در محل شعبه بازپرسی، اخلال در نظم و آسایش عمومی و نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» جمعاً به ۳۳ سال حبس و تحمل ۱۴۸ ضربه شلاق محکوم شد. با این حال طبق ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی در ایران از این مدت ۱۲ سال آن «قابلیت اجرا دارد».
لازم به ذکر است نسرین ستوده پیش از این نیز در شهریورماه سال ۸۹ نیز بازداشت و به ۱۱ سال حبس، ۲۰ سال محرومیت از وکالت و ۲۰ سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدیدنظر به ۶ سال حبس و ۱۰ سال محرومیت از وکالت کاهش یافت. وی از ۱۳ شهریور ۱۳۸۹ تا ۲۷ شهریور ۱۳۹۲ به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی»، در زندان اوین به سر برده است.
خانم ستوده ۵۷ ساله و مادر دو فرزند به نامهای مهرآوه و نیما است.
خریدوفروش نوزادان در ایران
حسین سالاری
پسر حدود ۵۰میلیون تومان، دختر حدود ۷۰ تا ۸۰میلیون تومان. قیمت کودک و نوزاد خیلی متفاوت است. نوزادها از کودکان گرانتر هستند؛ آن هم اگر نوزاد دختر باشد. خرید و فروش نوزاد میکنند؛ آن هم بهطور حرفهای. چت میکنند و شماره میدهند، ارسال چند تا عکس، واریز پول و در آخر تحویل نوزاد.
روزنامه شهروند نوشت: «خرید و فروش نوزادان در اینستاگرام جنجال به پا کرده. حکایت نوزادانی که پس از به دنیا آمدن فروخته میشوند، حکایت دردناکی است. کودکانی که ناخواسته وارد این دنیا شدهاند تا پول سیاهی برای پدر و مادرشان شوند. این گوشهای از ماجرای عجیبوغریبی است که این روزها در فضای مجازی شاهد آن هستیم؛ هرچند پلیس فتا بسیاری از این افراد را شناسایی و دستگیر کرده است، اما گویا ماجرا همچنان ادامه دارد.
شاید تا چند دهه قبل زوجهایی که صاحب فرزند نمیشدند، تنها یک راه داشتند آن هم به سرپرستی گرفتن یک کودک بیسرپرست بود. اما این روزها با پیشرفت تکنولوژی و روی کار آمدن راههای درمانی، بسیاری از زوجها میتوانند طعم شیرین پدر و مادرشدن را بچشند. اما متاسفانه کار به اینجا ختم نمیشود و گاهی اوقات حتی از دست علم پزشکی هم برای این که زوجها بتوانند صاحب فرزند شوند، کاری برنمیآید. درست اینجای ماجراست که پای سودجویان و تبهکاران به میان میآید. همان دسته از تبهکارانی که همیشه در کمین نشستهاند تا از آب گلآلود به نفع خود ماهی بگیرند.از برگه روی دیوار تا تبلیغ در فضای مجازی
ماجرای فروش نوزادها، ماجرای دردناکی است که غم بزرگی در آن نهفته است. قدیمترها گاهی اوقات روی در و دیوار شهر برگههایی را نصب میکردند که نوشته شده بود، نوزادفروشی. اما حالا این برگهها کمتر دیده میشود و آگهی فروش نوزادان سر از فضای مجازی درآورده است.کافی است نگاهی بیندازید و با سرچ چند کلیدواژه و هشتگ به خواسته مورد نظرتان برسید. هشتگ واگذاری نوزاد یا سرپرستی نوزاد. آن موقع است که با دنیایی از عکس و مطلب روبهرو خواهید شد. چهره نوزادان و کودکان معصومی در مقابل چشمان شما نقش میبندد که مانند کالایی باارزش قیمتگذاری شدهاند و خریدار حق انتخاب دارد. جای تخفیف هم گذاشتهاند.کافی است با یکی از این دلالان فرشتهها وارد معامله شوی تا شما را به قبول سرپرستی یکی از این نوزادها قانع کند. آن قدر مهندسی معکوس را خوب آموختهاند که شما مجاب خواهید شد همه کارها با روال قانونی پیش خواهد رفت و کوچکترین مشکلی برای شما و فرزندی که قرار است به سرپرستی بگیرید رخ نخواهد داد.
یک خرید واقعی
تا قبل از این هر چه دیدیم و شنیدیم از گفتهها و گزارشهای دیگران بوده. اما برای این که به اصل ماجرا برسیم و با واقعیت از نزدیک آشنا شویم، تصمیم گرفتیم برای خرید یک نوزاد دختر با فردی که خود را مسئول واگذاری نوزادها معرفی کرده بود، وارد معامله شویم.
بخش اول: پیدا کردن سوژه
برای پیدا کردن یک فروشنده باید کمی از فضای مجازی و کارکردن با آن سر دربیاورید. نه میتوان گفت کار آسانی است و نه کار بسیار سخت و دشواری. یک صفحه شخصی در اینستاگرام راهاندازی کردم با نامی مجعول به نام هیچ در هیچ. حالا باید در فضای مجازی جستوجو میکردم. چند کلیدواژه و چند هشتگ. سرانجام به یکی از صفحههایی که مورد نظرمان است، میرسیم. حالا وارد فاز بعدی ماجرا میشویم، برقراری ارتباط با فروشنده.
هرچند از ظاهر صفحه مورد نظر شما بهعنوان یک دنبالکننده به هیچ عنوان متوجه نخواهید شد که گرداننده این صفحه کیست و در چه حوزهای کار میکند، اما وقتی سری به استوریهای این صفحه میزنید، با آگهیهایی روبهرو میشوید که نشان میدهد اصل ماجرا فروش نوزادان است.
بخش دوم: ارتباط با فروشنده
حالا وقت آن رسیده که با فردی که خود را فروشنده معرفی کرده است، ارتباط برقرار کنیم. خودم را زن جوانی معرفی کردم که در به دنیا آوردن نوزاد مشکل دارد و همین موضوع باعث شده در زندگی با همسرش با مشکلات زیادی روبهرو شود. زن جوانی که برای بچهدار شدن همه تلاش خود را کرده و هر دارو و درمانی که فکرش را بکنید، انجام داده، اما سرانجام به هیچ نتیجهای نرسیده است. حالا این زن جوان تصمیم گرفته از طریق فضای مجازی با فردی که خود را فروشنده معرفی کرده است، وارد صحبت و معامله شود.
در ادامه گفتوگوی من با یکی از فروشندگان فرشتهها را میخوانید.
سلام، میشه شرایط رو برای واگذاری بهم بگید. من و همسرم یک پسر میخوایم.اما چند لحظه بعد با این پیام روبهرو شدم:
«سلام هزینش ۵۵میلیون تومان. ولی سن و زمان ازدواجتون عرف باشه ۷۵میلیون تومان به نام خودتون.»
من و همسرم متولد ۶۹ هستیم. چند ساله ازدواج کردیم، اما بچهدار نمیشویم. این موضوع مشکلات زیادی برای ما به وجود آورده، مخصوصا از طرف خانواده همسرم.
ششم تیرماه یک عمل زایمان داریم. اگر اوکی هستید در خدمتم.
مبلغ خیلی بالاست جای تخفیف داره؟ باید ماشین زیر پامونو بفروشیم تا بتونیم هزینه رو پرداخت کنیم. نحوه پرداخت به چه صورت است؟
پنج میلیون بزنید به اسم و مشخصاتی که براتون ارسالمیکنم. امروز این خانوم باردار به اسم شما میره سونوگرافی، زمان زایمان مدارک خودتونو میارید و بستریش میکنیم. بعد از زایمان هم همسرتون باید ترخیصش کنه.شما تهران هستید؟ و باید برای تحویل بچه بیایم تهران؟
بله. برای بعدازظهر باید نوبت سونوگرافی بگیرم. اوکی بودید با این شماره ۰۹۳۳۵۵۰۰۰۰۰۰۰۰ تماس بگیرید. بیعانه بزنید. من بیمارستانم آنلاین نیستم.
بله حتما. ما مشکلی نداریم، داشتم به همسرم حرفاتونو میگفتم.
خداروشکر.
فقط همسرم میگه نکنه خدایی نکرده ۵میلیون تومان پرداخت کنیم و بعد کلاهبرداری باشه و بچهای تحویلمون ندهند، چون ما باید ماشینمونو بفروشیم.
نه فداتشم.
به خدا خیلی تو این زندگی بدبختی کشیدیم.
اتفاق خوب همین بعدازظهر میفته. به اسم شما میرن سونوگرافی بعد تا زایمان.ممنونم. خدا برات خیر بخواد. همسرمو میگم بیفته دنبال جورکردن این پول.
قربونت عزیزم. میخوای آشنات کنم با خانومایی که الان چهار ماه رزرو کردم و برای مرداد تا شهریور زایمانشونه. من میدونم چقدر سخته. دعام میکنید.واریز کردید بگید من نوبت سونو بگیرم. فعلا شمارمو داری پیام بده بهم.
گزارش به پلیس فتا و آغاز یک پرونده پلیسی
این بخشی از گفتگو با فروشنده نوزاد بود. نوزادی که قرار است چند روز دیگر پا به دنیای خاکی بگذارد و مادرش به هزارویک دلیل قصد دارد او را به فروش برساند. اما این پایان ماجرا نبود. اسکرینشات گفتوگوهایم را برای پلیس فتا ارسال کردم. به این ترتیب پروندهای در اینباره آغاز شد و کارآگاهان پلیس فتا با در دست داشتن اطلاعاتی که در اختیارشان قرار دادیم، تحقیقات گستردهای را آغاز کردند.
چند ساعت بعد
شما گزارشمو به فتا دادید.
سلام خانوم نه.
یکی رفته گزارشمو داده برای همین.
این پایانی برای گفتوگوی من با یک فروشنده نوزاد بود. البته برای آن روز و فردا صبح دوباره با دو پیام روبهرو شدم که حاوی دو عکس بود. عکس از یک نوزاد پسر که در حال خندیدن است و در ادامه این متن پیام. (این پسر هم هست. مشهد ۴۸ میلیون.)
عملیات پلیسی برای دستگیری فروشنده فرشتهها
این دو عکس و پیامی که به دنبال آن ارسال شد، آخرین پیامی بود که از فرد فروشنده به دستم رسید و پس از آن دیگر پیامی ارسال نشد. اما در این هنگام کارآگاهان پلیس فتا همچنان در حال انجام تحقیقات کارشناسانه خود روی این پرونده بودند. پازلهای مربوط به این پرونده توسط کارآگاهان پلیس فتا یکی پس از دیگری کنار هم چیده شدند تا این که یک روز بعد باخبرشدم کارهای پلیس به نتیجه رسیده است و کارآگاهان پلیس فتا با ردزنیهایی که انجام داده بودند، موفق به شناسایی فرد مورد نظر شدند.به گفته پلیس فتا فرد فروشنده مردی جوان و ساکن یکی از شهرستانها بود. هرچند با پیگیری مأموران پلیس فتا این فروشنده فرشته دستگیر شد، اما هنوز به فکر آن نوزادی هستم که قرار بود چند روز دیگر به دنیا بیاید یا همان نوزاد پسری که چهره با لبخند او را برایم ارسال کرده بود. انگار دستهایی پشت پرده ماجرا قرار دارد که به راحتی میتوان کودک مورد نظر را دید و خریداری کرد. اما نباید فراموش کنیم این فرشتههای خدا قابل فروش و معامله نیستند و هیچ قیمتی نمیتوان روی آنها گذاشت.
از دستگیری باند فروش نوزاد تا اعترافات متهمان
تابستان امسال بود که دوباره ماجرای خرید و فروش نوزاد آن هم در فضای مجازی بهخصوص اینستاگرام خبرساز شد. مطبوعات و خبرگزاریها به این ماجرا واکنش نشان دادند. خبرهای منتشرشده حاکی از آن بود که فرد یا افرادی در فضای اینستاگرام عکس کودکانی را با سن و سالهای متفاوت از نوزاد تا خردسال منتشر کرده و برای هر کدام از آنها قیمتی گذاشتهاند. اعضای باندی که در فضای مجازی اقدام به خرید و فروش نوزاد میکردند از سوی پلیس فتای تهران منهدم شدند. این اولین خبری بود که از این اتفاق در مطبوعات و خبرگزاریها منتشرشد.سردار حسین رحیمی، رئیس پلیس پایتخت درباره شناسایی باند فروش نوزادان در فضای مجازی اظهار کرد: «با توجه به این که وظیفه پلیس کنترل فضای مجازی است و پلیس فتا هم اقدامات خوبی را در این زمینه انجام داده است، ما توانستیم به سرعت سرنخهایی از این گروه پیدا کنیم.» پلیس فتا در گشتزنیهایی که در فضای مجازی داشته است، با صفحاتی مواجه شده است که در آنها آگهیهای خرید و فروش نوزاد را منتشر کرده بودند. از این رو با توجه به حساسیت ویژه این پرونده، کارآگاهان پلیس فتا مأموریت پیدا کردند تا هرچه سریعتر پرده از راز این ماجرای هولناک بردارند.ماجرای فروش نوزادان در فضای مجازی آن قدر عجیب و دردناک بود که روحیه مردم را جریحهدار کرد، به همین علت همزمان با آغاز تحقیقات پلیس بود که تعداد بسیاری از مردم نیز با تماسهایی که با پلیس داشتند، از این اتفاق و دیدن این آگهیها ابراز نگرانی و از پلیس درخواست کردند هرچه سریعتر با عوامل این کار غیر انسانی برخورد کنند.
دستگیری متهمان پرونده
تحقیقات گسترده مأموران پلیس ادامه داشت تا این که سرانجام همه سرنخها به یک مرد جوان رسید. با سرعت عمل بالای پلیس مخفیگاه متهم و همدستان او در نقاط مختلف شناسایی شد و همه اعضای باند در چند عملیات غافلگیرانه دستگیر شدند. در همان تحقیقات اولیه مشخص شد مرد جوانی که سردسته باند است، ۱۰ تا ۱۵ صفحه مجازی داشته که تمامی این صفحات حقیقی بوده و از این طریق اقدام به فروش نوزادان میکرده است.
ماجرای شناسنامهدار کردن نوزادان دروغ است
یکی از ترفندهای متهمان این نوع پروندهها برای ترغیب خانوادههایی که به دنبال سرپرستی نوزادان هستند، دادن ضمانت برای گرفتن شناسنامه نوزادان با نام خانوادگی پدر و مادر جدید است، موضوعی که سردار حسین رحیمی به آن واکنش نشان داد و اظهار داشت: «در اکثر این پروندهها شاهد هستیم که متهمان مدعی هستند بعد از فروش نوزادان میتوانند برای این کودک شناسنامه بگیرند و هیچ مشکلی وجود ندارد، اما این کار غیر قانونی بوده و به هیچ عنوان نه این فرد و نه فرد دیگری نمیتواند برای نوزادی که به این صورت خرید و فروش میشود، شناسنامه بگیرد.»
آیندههای تیره کودکان خریداریشده همیشه باید به فکر آینده بود. با خرید نوزاد چه آیندهای به این کودکان هدیه خواهیم داد.
دکتر سمیرا دهقانی، روانشناس درباره آسیبهایی که این کودکان در آینده خواهند دید، میگوید: «بدون شک این کودکان خریداریشده پی به حقیقت ماجرا میبرند و دچار بحران هویت میشوند.»
از نظر روانشناختی این افراد با افسردگی، اضطراب و حس تعارض و گمگشتگی روبهرو خواهند شد که نهتنها در زندگی فردی بلکه در زندگی اجتماعی آنها نیز تأثیر بسزایی میگذارد.
بیشتر این افراد وقتی درجریان اصل ماجرا قرار میگیرند، برای پیدا کردن والدین اصلی خود اقدام میکنند که همین مسأله استرس مضاعفی را به آنها وارد میکند و این استرس و حس تعارض تا زمانی که والدین خود را پیدا نکنند، از بین نخواهد رفت. اگر والدینشان را پیدا کنند، ولی آنها از دنیا رفته باشند، این فرد تا پایان عمر با سوالهای بیپاسخی روبهرو میشود که در سلامت روانی او تأثیرگذار است.
از آنطرف اگر والدین آنها زنده باشد، هرچند شاید بتوانند راحتتر با این موضوع کنار بیایند، اما قبول خانواده جدید یا ادامه رابطه عاطفی با خانواده قبلی مشکلات و مسائل مربوط به خود را به همراه خواهد داشت. از نظر روانشناسی توصیه میکنیم این دست از خانوادهها در درجه اول به هیچعنوان برای انتخاب فرزند از این روش استفاده نکنند، اما درصورتی که از این طریق سرپرستی فردی را به عهده گرفتند، بهتر است از همان ابتدا کودک تحت نظر روانشناس باشد تا در زمان مشخص این موضوع را با او در میان بگذارد. آسانترین راه لزوما بهترین راه نیست. قبل از انجام هر کاری بهتر است پیامدهای آن را بررسی کنیم تا آسیب کمتری به اطرافیان وارد کنیم.
نگاهی به تاریخ اویغورهای چین
مایکل دیلون برگردان: افشین احسانی
از اواخر سال 2018 به این طرف، گزارشهایی منتشر شده است مبنی بر این که چین مشغول ساختن شبکهی وسیعی از اردوگاهها در منطقهی خودگردان اویغور در استان سینکیانگ (شینجیانگ) است. این اردوگاهها برای نگهداری صدها هزار ــ و بر اساس بعضی حدسیات، میلیونها ــ نفر از مسلمانان اویغور ساخته میشود؛ کسانی که مظنون به حمایت از تظاهرات علیه نهادهای دولتی یا حمله به آنها هستند. مقامات چینی در آغاز منکر وجود چنین برنامهای بودند اما سرانجام به برپایی این اردوگاهها اعتراف کردند و مدعی شدند که این اردوگاهها مراکزی برای آموزش اویغورها و انتقال آنها به عرصهی کار و فعالیت مفیدند.
هر چند درگیری میان اویغورها و دولت چین در دو سال گذشته افزایش یافته است اما این مناقشه سر دراز دارد.
سرکوبهای جاری، آخرین اقدام دولت در مورد نوعی مبارزهی قومی و مذهبی و سیاسی است که قرنها به شکلهای گوناگون ادامه داشته و در دهههای اخیر دوباره سربرآورده است؛ وضعیتی که نمیتوان آن را پدیدهای ناگهانی یا نتیجهی به قدرت رسیدن حزب کمونیست در سال 1949 دانست.
علاوه بر این، برخلاف نظر بعضی، معقول نیست که این جریان را ناشی از گسترش اسلام سیاسی از خاورمیانه به افغانستان بشماریم. هر چند نشانههایی دال بر مشارکت بعضی از اویغورها در گروههای القاعده و داعش وجود دارد اما این امر را نمیتوان مسئول مناقشات در استان سینکیانگ دانست.
فهم بحران جاری، بدون توجه به زمینهی تاریخی آن که به خوبی مستندسازی شده، به هیچ وجه ممکن نیست. نسل جدید اویغور که بسیاری از آنان از اخلاف فعالان سیاسیِ گذشتهاند، عمیقاً از مسیر روشن تاریخ سرزمین خود آگاهاند؛ تاریخی که هر چند کاملاً با سرگذشت قدرت بزرگ ناحیه، یعنی چین، درنیامیخته اما سخت به آن گره خورده است.
مساحت ناحیهی سینکیانگ، واقع در شمال غربی چین، سه برابر فرانسه است و به علت جمعیت غیرچینی آن، اویغورها، رسماً نه یک استان بلکه ــ هر چند با سطحی بسیار نازل ــ یک «ناحیهی خودگردان» به شمار میرود.
اویغورها از لحاظ نژادی و فرهنگی چینی به حساب نمیآیند بلکه مردمی ترکنژادند که زبانشان در زمانهای نزدیک، به اهالی ازبکستان و در زمانهای دورتر، به مردم ترکیه نزدیک است گرچه آنان اغلب اقلیت خوانده میشوند اما تا همین اواخر، اکثریت جمعیت سینکیانگ را تشکیل میدادند؛ سرزمینی که آن را وطن خود میدانند و ترکستان شرقیاش میخوانند.
همانند دیگر گروههای کوچک ترکنژاد منطقه، یعنی قزاقها، قرقیزها و نیز هویهای چینیزبان، حدود 11 میلیون اویغور مقیم سینکیانگ ــ نزدیک به نیمی از جمعیت منطقه ــ از نظر تاریخی و فرهنگی مسلماناند و این ویژگی از لباسها و غذاها و اوضاع محیط زندگی آنان به خوبی پیدا است.
نگاهی به پیشینیان
اویغورها، از زمان آغاز کوچ بزرگ مردمان ترکنژاد از سبزدشتهای گستردهی مغولستان که در قرن ششم میلادی رخ داد، در ترکستان شرقی زندگی میکردهاند؛ شرقی از این لحاظ که وجه تمایزش با نواحی ترکزبان امپراتوری روسیه و اتحاد جماهیر شورویِ بعدی که به ترکستان غربی شهرت دارد حفظ شود. در قرن یازدهم، پس از این که نخبگان حاکم وفادار به دین بودایی در جنگ شکست خوردند، اسلام در شکل صوفیانهاش به دین غالب و رایج در این منطقه تشکیل شد. تاریخ اویغورها در اوایل دوران مدرن، داستان دولتشهرهای اسلامی است که مشهورترینِ آنها در کاشغر و خُتَن مستقر بودند. بر این شهرها خلفایی فرمان میراندند که هم حاکمان دنیوی و هم رهبران روحانیِ برخاسته از طریقت صوفیان نقشبندی به حساب میآمدند. اوج سلطهی حاکمیت صوفیانه از اواخر قرن شانزدهم آغاز شد، زمانی که خاننشین سلطان سعید سقوط کرد و حکومت منطقه به دست شیوخ افتاد، شخصیتهای سیاسی قدرتمندی که همزمان، سمت رهبریِ روحانیِ طریقت نقشبندی را نیز بر عهده داشتند. در سال 1679، آفاق خواجه، شخصیت افسانهای که بازماندهی شیوخ سمرقند بود، در کاشغر بر مسند قدرت نشست. آرامگاه باشکوه او اکنون عامل جذب گردشگران است اما گورهای محوطهاش همچنان مورد احترام اویغورهاست.
آخرین شیوخ حاکم در سال 1759 به دست نیروهای دودمان چینگ که سرگرم گسترش قلمرو حاکمیت خود به مناطق داخلیِ آسیای مرکزی بودند، سرنگون شدند. این دودمان از سال 1644 تا سال 1911 بر چین حکم راندند اما از اصالت «چینی» بسیار دور بودند. نخبگان حاکم آن، در اصل، از اقوام منچو بودند که در استپها و جنگلهای شمال شرقی آسیا زندگی میکردند. حکومت آنها، به کمک متحدان مغول و نیز صاحبمنصبان چینی از قوم هان (Han)، ادامه یافت تا این که در میانهی قرن هجدهم، ترکستان شرقی، ضمیمهی سرزمینهای امپراتوری چین شد. در میانهی قرن هجدهم، ترکستان شرقی، ضمیمهی سرزمینهای امپراتوری چین شد. از آن پس، دولت چینگ، همراه با استقرار سازمانهای اداری و سازههای نظامی، این ناحیه را در زبان چینی، شینجیانگ (سرحد جدید) نامید. اینان با واسطهگریِ نخبگان مسلمانِ ترکزبان حکومت میکردند. فرایند مقاومت و طغیان نیز از همان زمان آغاز شد که موفقترین آن، هر چندموقت، به رهبری یعقوب بیگ (77- 1820) رخ داد که توانست در کاشغر، دولتی مستقل تشکیل دهد. رژیم او که با قدرت نظامی روی کار آمد، برای کسب وجاهت و اعتبار، متکی به سنت شیوخ نقشبندی بود. مقامهای چینگ، یعقوب بیگ را یاغی خواندند و در سال 1878 ارتش زوئو زونگ تانگ، کسی که پیشتر قیام گستردهی مسلمانان هوی (Hui) را در چین در هم کوبیده بود، حکومت او را ساقط کرد و در نوامبر 1884، ترکستان شرقی، دوباره رسماً با نام استان سینکیانگ به امپراتوری چین ملحق شد.
جمهوریها و جنگسالاران
با سقوط دودمان چینگ در سال 1911، سینکیانگ در حوزهی ملی همچنان به عنوان یکی از استانهای جمهوری نوبنیاد اما ضعیفِ چین باقی ماند؛ استانی که حاکمان جنگسالار چینیاش عملاً خود را مستقل میدانستند. در این زمان، تلاشهای پراکندهای نیز برای ایجاد دولتهای مستقل اسلامی صورت گرفت که مهمترینِ آنها استقرار دو جمهوری در ترکستان شرقی بود، یکی در کاشغر در دههی 1930 و دیگری در قولجا (به چینی یینینگ) در شمال سینکیانگ، از سال 1944 تا سال 1949. وقتی در سال 1949 حزب ناسیونالیست کمینگ تانگ، به رهبری چیان کایچک، در جنگ داخلی شکست خورد، مائو تسهدونگ، از جانب حزب کمونیست، استقرار جمهوری خلق چین را اعلان کرد. جمهوری قولجا «به نحوی صلحآمیز آزاد شد» و تحت سلطهی دولت جدید در آمد. اما در بخش عمدهی نواحی جنوبیِ سینکیانگ، مقاومتی که اغلب مسلحانه بود، تا سالهای 1950 ادامه یافت. در سال 1955، جمهوری خلق چین، به عنوان امتیازی برای جمعیت غیرچینی، و به موازات ترتیباتی مشابه که در تبّت و مغولستان داخلی در جریان بود، ناحیهی خودگردان اویغور را ایجاد کرد. زمانی که در سال 1966 انقلاب فرهنگی به جریان افتاد، سلطهی حکومت مرکزی تضعیف شد و نیروهای مرکزگریز (استقلال طلب) سربرآوردند و از جمله، گروههایی مانند حزب خلق ترکستان شرقی، بر خواست مردم اویغور برای استقلال تأکید کردند.
بعد از شوراها پس از سقوط قدرت شوراها (اتحاد جماهیر شوروی) در سال 1991، مردمان ترکنژاد در آسیای مرکزی، دولتهای ازبکستان، قزاقستان و قرقیزستان را تشکیل دادند. اما هنگامی که چین از هول و هراس انقلاب فرهنگی بیرون آمد و قدرت حزب کمونیست بازسازی شد، امکان نوعی رهایی و استقلال مشابه برای اویغورها از دست رفت و نومیدی حاصل از آن به قیام و مقاومت مخفی و مسلحانهی گروههایی، هم در درون سینکیانگ و هم در قزاقستان و قرقیزستان و پاکستان، انجامید. تظاهرات سال 1995 در یینینگ، پایگاه جمهوری مستقل سالهای 1940، پکن را برانگیخت که در سال بعد، سند شمارهی 7 را صادر کند؛ سندی که در آن، درگیریهای سینکیانگ جدیترین تهدید برای دولت چین تلقی شد و بنابراین، برای مقابله با مخالفان و مقاومتجویان، لشگرکشی «ضربهی محکم» انجام شد. در سال 1997 نیز تظاهرات دیگری که در همان شهر ینینگ، در شمال شرق کشور در جریان بود، به شدت سرکوب شد.
از این پس، منع و سرکوب به نام حمله و «ضربهی محکم» به روال عادی تبدیل شد. هر کسی که مظنون به دفاع از «جدایی» یا مشارکت در «فعالیتهای غیرقانونیِ مذهبی»، بهویژه در رابطه با طریقتهای صوفی، بود، ممکن بود بدون محاکمه بازداشت و زندانی شود. تلاشهای مردم برای رهایی بستگانشان از بازداشتگاههای پلیس یا دیگر اماکن به برخوردهای مکرر با مقامات منجر میشد و در اغلب موارد به خشونت میگرایید. حکومت حملات مردم محلی یا گروههای مسلح مخفی به ایستگاههای پلیس یا دیگر نمادهای چینی را به شدت تلافی میکرد. اکثر درگیریها در نواحی جنوبی سینکیانگ که پایگاه قدیمی صوفیان بود، رخ میداد اما در ژوئیهی 2009، زد و خورد میان اویغورها و هانهای چینیتبار در پایتخت منطقه، اورومچی، تلفات زیادی به بار آورد. این درگیریها، اسارت هزاران نفر از اویغورها و اعدام بعضی از آنها و نیز جایگزینی وانگ لگون، دبیر حزب کمونیست سینکیانگ، را در آوریل 2010 در پی داشت. او از سال 1994متصدی این مقام بود. وسعت سرکوب و مخفیکاریِ دستگاههای قضایی، نگرانی گستردهی مراجع بینالمللی را در مورد نقض حقوق بشر برانگیخت.
همنوایی شی جین پینگ
در نوامبر 2012 شی جین پینگ به عنوان دبیر کل حزب کمونیست چین برگزیده شد و دستگاه اداریاش قدرت را در دست گرفت. او در مارس 2013 به مقام ریاست حزب که از قدرت کمتری برخوردار است، انتخاب شد. امید به این که او رهبری مترقی یا میانهرو باشد، به زودی، با تأکید صریحش بر همنوایی و همسانی با تندروهای حزبی بر باد رفت. در اوت 2016، شی، چن کوانگوئو را که قبلاً بر تبت حکم میراند، به عنوان دبیر حزب در سینکیانگ منصوب کرد، کسی که بیدرنگ به اقدامات سرکوبگرانهی شدید ــ از جمله ایجاد اردوگاههای پرجمعیت و نظارت پیشرفتهی تکنولوژیک بر آنها ــ روی آورد، چیزی که در گفتمان رسمی، اقدامات «ضد تروریستی» خوانده میشود.
اکنون سرکوب فعالیتهای مذهبی شدت گرفته و تصاویر ماهوارهای نشان میدهد که بسیاری از مساجد ویران شده است؛ بهویژه باید به این نکته اشاره کرد که مقبرهی امام عظیم در خارج از شهر ختن، که هر سال هزاران نفر از مسلمانان مؤمن اویغور در مراسم برگزارشده در آن شرکت میکردند، با خاک یکسان شده است. تشدید این سرکوبها همچنان ادامه دارد و نشانی از پایان آن دیده نمیشود.
دختربچه ۱۱ساله اهوازی در سنت فصلیه معامله شد
شکوه میرزادگی
فصلیه یا نوعی تجاوز؛ ازدواج اجباری دختر ۱۱ ساله برای پایان دادن به یک درگیری خانوادگی
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از عصرماخوزستان، یک دختر ۱۱ ساله در اهواز از سوی خانواده برای ازدواج با یک مرد سی و چند ساله تحت فشار و اجبار قرار دارد. دخترانی که به صورت «فصلیه» ازدواج میکنند در واقع قربانی خطای مردان طایفه میشوند. آنها به شدت زیر فشار روحی و تحقیر قرار دارند و مرتبه اجتماعیشان در عشیره بسیار پایین است. فعالان حقوق زنان که با طرح پرونده ثبت معنوی فصل و خونبس با راه اندازی هشتگ های «#من_خونبس_نمیشوم» و «#من_ فصلیه_نمیشوم» در شبکه های اجتماعی، نسبت به آن اعتراض کرده بودند، از دیروز با راه اندازی هشتگ « #لا_للفصلیه» مخالفت های خود را دوباره اعلام کرده اند. هنوز یک ماه از اعتراض فعالان حقوق زنان نسبت به ثبت ملی آیین «فصل و خونبس» نگذشته که خبرهایی از معامله شدن یک دختر ۱۱ ساله در اهواز به عنوان «فصلیه» منتشر شده است. به گزارش ایرنا، فعالان اجتماعی و فعالان حقوق زنان در اهواز، دیروز با انتشار مطالبی در شبکههای اجتماعی از توافقات قبیلهای برای دادن یک دختر ۱۱ ساله به عنوان فصلیه و خونبس در شهر اهواز خبر داده و نسبت به آن اعتراض کردند. این در حالیست که پرونده ثبت آیین «فصل و خونبس» در میراث معنوی کشور، که با مخالفتهای گسترده روبرو شده بود، هنوز به طور کامل بسته نشده است.
از سوی دیگر این اتفاق ادعای موافقان ثبت آیین فصل و خونبس مبنی بر منسوخ شدن آن در جامعه را رد میکند.«فصل» و «خونبس» در واقع نوعی دیه عشایری برای رفع نزاعهای فردی و جنگهای طایفهای است که بر اساس آن در صورت وقوع قتل، هتک ناموس، ضرب و جرح و هر گونه انحراف و کج رویهای اهالی با پادرمیدانی ریش سفیدان و بزرگان طایفه به حل آن مبادرت میورزند. برای پایان دادن به دعوای خونین میان دو قوم، زنی از طایفه قاتل به طایفه مقتول داده میشود که عربها به آن زن «فصلیه» میگویند و در سایر اقوام نیز «خونبس» نامیده میشود.
حالا خبر رسیده که این سنت تقبیح شده، دوباره سربرآورده و یک دختر ۱۱ ساله، در یکی از مناطق حاشیه شهر اهواز، قربانی جدید آن است.
یکی از بستگان این دختر ۱۱ ساله در گفت وگو با ایرنا روایت فصلیه شدن او را اینگونه توضیح داد: «ماجرا از ازدواج برادر این دختر با زنی از طایفه دیگر آغاز شد، سه روز بعد از ازدواج، پسرعموهای عروس تحت عنوان «نهوه» نسبت به این وصلت اعتراض میکنند و منزل خانواده داماد را به رگبار میبندند. بعد از آن، طایفه داماد واسطههایی برای مذاکره با طرف مقابل (طایفه عروس) میفرستد و بعد از مهلت ۱۶ روزه (در دو مقطع) نشستهایی با حضور شیوخ و بزرگان برگزار میکنند. در این جلسات طایفه عروس مطالبه سه میلیارد ریال جریمه مالی و دادن دختری به عنوان فصلیه میکنند.»
بیانیه بنیاد میراث پاسارگاد رسمی کردن جنایتی علیه زنان، زیر نام میراث فرهنگی ایرانیان چندی پیش رئیس دادگستری شوش، در استان خوزستان، در فراخوانی عمومی خواستار ثبت رسمی یکی از سنت های ضدانسانی به نام «خون بس» در فهرست «میراث فرهنگی ناملموس ایرانیان» شد. «خون بس» یکی از رسم های قرون وسطایی برخی از قبایل در کشورهای مختلف، از جمله در ایران قرون وسطا بوده است. این رسم وقتی اجرا می شد که به دلیل درگیری هایی بین دو قبیله جنگ و خونریزی اتفاق می افتاد. بزرگان قبیله برای این که روند انتقام کشی و خونریزی را متوقف کنند، یک یا چند دختر (از شیرخواره به بالا) را از خانواده مقتول به خانواده قاتل می بخشیدند. و انتقام کشی ظاهرا تمام می شد. اما دختر یا دختران بخشیده شده که به عقد یا صیغه ی مردان قبیله ی مقتول در می آمدند دیگر هیچ حقوقی نداشتند و در واقع چون بردگان تمام عمر مورد آزارهای جنسی و جسمی و روحی قرار می گرفتند. این رسم در دوران پهلوی ها به مرور از رونق افتاد و غیرقانونی شد. اما متاسفانه پس از انقلاب اسلامی، از آنجا که همچون ختنه زنان، صیغه یا فحشای مذهبی، و دیگر رسم های غیرانسانی و ضد زن، مورد حمایت مسئولین حکومتی بود، دوباره به اجرا در آمد.
و اکنون وقاحت مسئولین حکومت اسلامی تا به جایی رسیده که قصد دارند این نوع رسم ها را به عنوان «میراث فرهنگی ایرانیان» به ثبت رسانده و حتما فردایی هم آن ها را برای جهانی شدن به یونسکو بفرستند، تا جهانیان بدانند ایرانیانی که هزاران سال پیش، از نظر فرهنگی، افتخار جهان آن دوران بودند، اکنون در آغاز قرن بیست و یکم زیر تسلط عقب افتاده ترین و وحشیانه ترین قوانین جهانی زندگی می کنند.
البته تازه روشن شده که بیش از ده سال است که دیگر مسئولین حکومت اسلامی نیز دنبال قانونی کردن این نوع رسم ها، از جمله رسم«خون بس» و به ثبت رساندن آن بوده اند. و خوشبختانه اعتراض اخیر زنان و مردان با فرهنگ ایرانی، به ویژه در استان خوزستان، به ثبت چنین رسم هولناکی سبب شد که یونسکو رسما از سازمان میراث فرهنگی جمهوری اسلامی بخواهد تا جریان ثبت چنین رسمی را که ضد حقوق بشر و ضد حقوق زنان است را متوقف کنند.
و با این همه روز گذشته جناب «صادق جعفری چگنی» رییس دادگستری شوش یا بهتر است بگوییم رییس بیدادگری شوش با وقاحت تمام در مقابل اعتراض یونسکو ایستاده و فرموده است:«این یک نگاه تنگ نظرانه به موضوع است که بخواهیم مساله را حقوق بشری کنیم فرهنگ مردم خوزستان خیلی غنی تر از این است، اما متاسفانه بعضی مواقع ریشه ها از یادمان می رود، این رسم برای این بوده که مانع ادامه خونریزی شود، ضمن اینکه ایرادات این رسم به دلیل تأثیر شرایط اجتماعی، اکنون برطرف شده، بهطوری که در پروندههای قتلی که حلوفصل کردیم، به هیچوجه چنین چیزی مطرح نشده است»
گفته های رییس دادگستری شوش به روشنی نشان می دهد در دادگستری های ایران این نوع مسایل هر روزه مطرح است و همچنان قوانین واپسگرا و ضد انسانی حکومت اسلامی چون کابوسی بر سر مردمان ایران فرو افتاده است.
بنیاد میراث پاسارگاد ضمن تحسین زنان و مردانی که با اعتراض های مداوم خود از زنده کردن این گونه رسم های ضدانسانی و واپسگرا جلوگیری می کنند، اعلام می کند که در حد توان خود برای رویارویی در مقابل هر نوع واپسگرایی فرهنگی و جلوگیری از آلوده کردن فرهنگ انسانمدار و مهرآفرین ایرانیان به آن چه که با حقوق بشری انسان این روزگار در تضاد قرار دارد، در کنار هموطنان با فرهنگ و انساندوست خود ایستاده است.
کیفرخواست خانواده کودکان جان باخته
نهاد کودکان مقدمند
سرکوب خیزش آبان ۹۹، جنایت علیه بشریت بود!
انتشار گزارش۱۲۰ صفحهای سازمان عفو بینالملل و نیز جاوید رحمان گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در باره سرکوبهای سیستماتیک در جمهوری اسلامی ایران بخوبی نشان میدهد که جهان صدای اعتراض به خون کشیده شده مردم ایران علیه جنایات بیشمار حکومت اسلامی را دیده و شنیده است. این گزارش مفصل فقط گوشهای از حقایق دردناک و پرونده قطور جنایات حاکمیت جمهوری اسلامی علیه مردم ایران و علیه کل انسانیت در بیش از چهار دهه است.
در سرکوب خونین اعتراضات مردم ایران در آبانماه ۱۳۹۹ در نزدیک به ۲۰۰ شهر و ۲۹ استان در ایران، دهها کودک، نوجوان و دانش آموز در خیابانها بیرحمانه به گلوله بسته شدند. اسامی ۲۳ دانشآموز پسر و یک دانش آموز دختر توسط خانوادههای آنان علنی شده است که با نشانه گیری و شلیک مستقیم گلوله جنگی جان باختند. آندسته از دانشآموزانی که بشدت مجروح شده بودند به جای آنکه به بیمارستانها و مراکز درمانی انتقال داده شوند به بازداشتگاهها و زندانها منتقل گردیدند. دهها مدرسه دخترانه و پسرانه را به بازداشتگاه تبدیل کردند. تعداد قابل توجهی از نوجوانان در یورشهای شبانه دستگیر و تحت خشنترین و بیرحمانهترین بازجوییها قرار گرفتند. کماکان پس از گذشت نزدیک به یک سال از آن تاریخ هنوز هیچ اطلاع رسمی و مشخصی از جانباختگان، مجروحین و دستگیرشدگان و مفقودین حتّی در اختیار خانوادههای مضطرب و نگران آنها قرار نگرفته است. وضعیت روانی بسیاری از این خانوادههای دستگیر شدگانی که بعداً با وثیقههای سنگین آزاد شدند بسیار وخیم است. از جمله شکنجه کردن دانشآموزان برای گرفتن اعتراف علیه خود و خانوادههایشان متد شناخته شدهای که دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران علیه متهمین و خانوادههای آنان بکار میبندد و نیز انکار و پنهان نگهداشتن دستیگری دانشآموزان و تهدید مداوم خانوادهها همچنان ادامه دارد.
خانوادههای داغدیده در ازاء پرداخت مبالغ سنگین به دادستانی توانستند پیکر عزیزان خود را از پزشکی قانونی تحویل بگیرند، تهدید شدند که باید مخفیانه عزیزان خود دفن کنند، حتی نتوانستند مراسم سوگواری برپا کنند و با رسانهای گفتگو کنند. کماکان ابعاد این جنایات هولناک نامعلوم است، جمهوری اسلامی از پذیرفتن جنایات خود سر باز میزند و برای فریب افکار عمومی جهانی، با انکار حقایق سعی در مخفی کردن دامنه سرکوب و کشتار مردم در ایران دارد. و اکنون بخشی از مستندات این جنایات سازمان یافته توسط یک منبع معتبر بینالمللی افشا و انتشار علنی یافته است. جمهوری اسلامی به دلیل جنایت مستمر علیه بشریت و نابودی انسانیت رسوای جهانیان شده است.
اکنون وقت آن رسیده است که کلیه دولتها و نهادهای بینالمللی در مقابل این مستندات غیرقابل کتمان در پشتیبانی از مبارزات مردم ایران، برای همدردی با جامعه زخم دیده و معترض ایران، و همه دستگیرشدگان و خانوادههای آسیب دیده آنان، دست به اقدامات عملی بزنند. اولین اقدام باید اخراج جمهوری اسلامی از تمامی نهادها و مراجع بینالمللی باشد. سازمانهای مدافع حقوق کودکان و زندانیان سیاسی باید در رأس همه، آزادی کلیه زندانیان سیاسی و همه فعالینی که به جرم دفاع از حق کودکان بیرحمانه در حبس هستند، بیدرنگ آزاد گردند.
از همه نهادهای بینالمللی میخواهیم که در اقدامی عاجل و فوری اخراج جمهوری اسلامی ایران از کلیه نهادهای بینالمللی به جرم جنایت علیه بشریت را هرچه زودتر عملی کنند. وضعیت اضطراری کودکان و نوجوانان زندانی و فعالین سیاسی مدافع حقوق کودکان، معلمان زندانی در ایران را فوری در دستور خود قرار دهند و جمهوری اسلامی را تحت فشار بگذارند تا بیدرنگ کلیه زندانیان سیاسی را آزاد کند.
اسامی دانشآموزان کشته شده در خیزش ابانماه ۱۳۹۸
علی غزلاوی، ۱۲ ساله آرمین قادری ۱۳ ساله، امیررضا عبداللهی ۱۳ ساله، نیکیتا اسفندی ۱۴ ساله، محمد داستانخواه ۱۵ ساله، جواد بابایی ۱۵ ساله، رضا نیسی ۱۶ ساله، خالد غزلاوی ۱۶ ساله، مهدی ولیپور ۱۶ ساله، محسن محمد پور ۱۷ ساله، مجاهد جامعی، ۱۷ ساله، ساسان عیدیوند ۱۷ ساله، احمد جعاوله ۱۷ ساله، حسام بارانی راد، ١٧ سالە، محمد بریهی ۱۷ ساله، محمدرضا احمدی ۱۷ ساله، آرین رجبی ۱۷ ساله، پژمان قلیپور ملاطی ۱۷ ساله، حسن محمدپور ۱۷ ساله، امیرحسین دادوند ۱۷ ساله، محمدجواد عابدی ۱۷ ساله، احمد آلبوعلی ۱۷ ساله، پدرام جعفری ۱۸ ساله، رضا معظمی ۱۸ ساله و ابراهیم مرادی ۱۸ ساله، که همگی با شلیک گلوله جنگی به قتل رسیدهاند و اسامی آنها توسط خانوادههای آنان علنی شده است. (این لیست در حال تکمیل شدن است).
جاوید رحمان، گزارشگر ویژۀ سازمان ملل: سرکوب و خشونت بعد از ناآرامیهای آبان ٩٨ ابعادی حیرتآور دارد
شلیک به سر و گردن معترضان در ایران سپاه و بسیج به قصد کشت به معترضان آبانماه شلیک کردهاند
گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور ایران در تازهترین گزارش خود از رفتار نیروهای مسلح جمهوری اسلامی با معترضان در آبان ۱۳۹۸ به شدت انتقاد کرده است.او میگوید ویدئوهای موجود نشانگر شلیک پلیس، سپاه و بسیج به سوی مردم هستند؛ شلیکهایی به سر و گردن که به قصد کشتن معترضان صورت گرفتهاند.
جاوید رحمان افزوده که رژیم ایران هنوز و پس از ۱۰ ماه، تعداد واقعی کشتهشدگان را اعلام نکرده است.در این گزارش آمده که بیشترین کشتهها مربوط به دو استان همجوار تهران است و خانوادههای قربانیان تهدید شدهاند که چیزی نگویند و ساکت بمانند.
گزارش جاوید رحمان ۲۱ ژوئیه به دبیرکل سازمان ملل تسلیم شده است.
واکنش کشور اروپایی به یک گزارش تکاندهنده
وزیر خارجه سوئد چهارشنبه شب در توئیتی از درخواست سازمان عفو بین الملل برای تحقیقات کامل پیرامون اتهامات مربوط به جمهوری اسلامی حمایت کرد و نوشت: گزارش امروز عفو بینالملل یک تصویر هولناک از نقض جدی حقوقبشر در ایران بعد از اعتراضات سال۲۰۱۹ ترسیم میکند. از فراخوان تحقیقات کامل پیرامون اتهامات حمایت میکنم.عفو بینالملل: بازداشتشدگان آبان ٩٨ به طور گسترده تحت شکنجه قرار گرفتهانداین سازمان چهارشنبه ۱۲ شهریور طی گزارشی با عنوان «ویرانگران انسانیت» جزییات بازداشت و محکومیتهای پس از اعتراضات سراسری آبانماه را منتشر کرد که حاکیست زندانیان برای «ارعاب و تحقیر» و همچنین تن دادن به «اعترافات اجباری» شکنجه جسمی و جنسی شدهاند.اطلاعات دریافتی عفو بینالملل نشان میدهد بازجویان و مسئولان زندانها بازداشتشدگان مرد را مورد «خشونت جنسی»، قرار دادهاند.سازمان عفو بینالملل در گزارش تازۀ خود، خشونتهای رژیم جمهوری اسلامی را در واکنش به ناآرامیهای آبان ٩٨ شرح میدهد. این گزارش تکاندهنده از استفادۀ مکرر از شلاق، شوک برقی، تظاهر به اعدام و تجاوز جنسی سخن میگوید و مینویسد که علاوه بر وزارت اطلاعات یا سپاه پاسداران، قضات و دادستانها نیز در اعمال این خشونتها سهیم بودهاند.این گزارش بازتاب بسیار گسترده ای در رسانه های جهانی داشته و مطالب تکان دهنده ای در آن آمده که نشان ستمگری و سرکوبی در ایران است که در کمتر کشوری در جهان نظیر دارد.به گزارش رادیو فرانسه، سازمان عفو بینالملل بر رواج شکنجه جسمی و روحی در ایران تأکید دارد و مینویسد که شکنجه علاوه بر اعتراف گرفتن، به قصد تنبیه، ارعاب و تحقیر اعمال میشود. مشت و لگد و چوب زدن با چشمان بسته، کاربرد شلاق یا لوله لاستیکی یا باتون، گرسنه و تشنه نگاه داشتن زندانی، انزوای طولانی، ناخن کشیدن، شوک الکتریکی بر آلت جنسی، خفگی با آب (واتربوردینگ)، پاشیدن گاز فلفل… سازمان عفوبینالملل علاوه بر این فهرست تکاندهنده، اظهارات برخی از شکنجهشدگان را نیز عیناً نقل کرده است. در این گزارش آمده است که وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران، هر دو در این اعمال سهیماند.به گفتۀ معاون عفو بینالملل در امور آفریقای شمالی و خاورمیانه، قضات و دادستانهای جمهوری اسلامی به جای این که پروندههای مفقود شدن، شکنجه و سایر جنایات را بررسی کنند، با موج سرکوب و آزار همراه شدند و صدها نفر را به بهانۀ “امنیت ملی” محکوم کردند. این موج سرکوب و ارعاب با اعترافات اجباری تلویزیونی تکمیل شد.عفو بین الملل درباره تجاوز جنسی به زندانیان در ایران نوشته است: ممکن است برای شکنجه و تخریب روحی و روانی زندانیان، یا دلایل دیگر، صورت پذیرفته باشد. با توجه به اینکه تجاوز جنسی، آثار بسیار مخربی بر روحیه افراد مورد تجاوز قرار گرفته دارد و همچنین باعث شرمساری این افراد میشود، از این رو، تعداد کمی از زنده ماندگان این موارد، حاضر شدهاند که با رسانهها مصاحبه کنند.
سازمان عفو بینالملل از کشورهای عضو شورای حقوق بشر سازمان ملل و از کمیساریای حقوق بشر این سازمان میخواهد که در برابر عدم پاسخگویی مقامات رژیم ایران واکنش نشان دهند و از جمله از آغاز تحقیقات توسط سازمان ملل حمایت کنند.عفو بینالملل همچنین از همه کشورهای عضو سازمان ملل متحد میخواهد که آزادی فوری و بی قید و شرط بازداشتشدگان بیگناه را از جمهوری اسلامی مطالبه کنند.
جاوید رحمان، گزارشگر ویژۀ سازمان ملل: سرکوب و خشونت بعد از ناآرامیهای آبان ٩٨ ابعادی حیرتآور دارد
شلیک به سر و گردن معترضان در ایران
سپاه و بسیج به قصد کشت به معترضان آبانماه شلیک کردهاند
گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور ایران در تازهترین گزارش خود از رفتار نیروهای مسلح جمهوری اسلامی با معترضان در آبان ۱۳۹۸ به شدت انتقاد کرده است.او میگوید ویدئوهای موجود نشانگر شلیک پلیس، سپاه و بسیج به سوی مردم هستند؛ شلیکهایی به سر و گردن که به قصد کشتن معترضان صورت گرفتهاند.جاوید رحمان افزوده که رژیم ایران هنوز و پس از ۱۰ ماه، تعداد واقعی کشتهشدگان را اعلام نکرده است.در این گزارش آمده که بیشترین کشتهها مربوط به دو استان همجوار تهران است و خانوادههای قربانیان تهدید شدهاند که چیزی نگویند و ساکت بمانند.گزارش جاوید رحمان ۲۱ ژوئیه به دبیرکل سازمان ملل تسلیم شده است.واکنش کشور اروپایی به یک گزارش تکاندهندهوزیر خارجه سوئد چهارشنبه شب در توئیتی از درخواست سازمان عفو بین الملل برای تحقیقات کامل پیرامون اتهامات مربوط به جمهوری اسلامی حمایت کرد و نوشت: گزارش امروز عفو بینالملل یک تصویر هولناک از نقض جدی حقوقبشر در ایران بعد از اعتراضات سال۲۰۱۹ ترسیم میکند. از فراخوان تحقیقات کامل پیرامون اتهامات حمایت میکنم.عفو بینالملل: بازداشتشدگان آبان ٩٨ به طور گسترده تحت شکنجه قرار گرفتهانداین سازمان چهارشنبه ۱۲ شهریور طی گزارشی با عنوان «ویرانگران انسانیت» جزییات بازداشت و محکومیتهای پس از اعتراضات سراسری آبانماه را منتشر کرد که حاکیست زندانیان برای «ارعاب و تحقیر» و همچنین تن دادن به «اعترافات اجباری» شکنجه جسمی و جنسی شدهاند.اطلاعات دریافتی عفو بینالملل نشان میدهد بازجویان و مسئولان زندانها بازداشتشدگان مرد را مورد «خشونت جنسی»، قرار دادهاند.
سازمان عفو بینالملل در گزارش تازۀ خود، خشونتهای رژیم جمهوری اسلامی را در واکنش به ناآرامیهای آبان ٩٨ شرح میدهد. این گزارش تکاندهنده از استفادۀ مکرر از شلاق، شوک برقی، تظاهر به اعدام و تجاوز جنسی سخن میگوید و مینویسد که علاوه بر وزارت اطلاعات یا سپاه پاسداران، قضات و دادستانها نیز در اعمال این خشونتها سهیم بودهاند.این گزارش بازتاب بسیار گسترده ای در رسانه های جهانی داشته و مطالب تکان دهنده ای در آن آمده که نشان ستمگری و سرکوبی در ایران است که در کمتر کشوری در جهان نظیر دارد.
به گزارش رادیو فرانسه، سازمان عفو بینالملل بر رواج شکنجه جسمی و روحی در ایران تأکید دارد و مینویسد که شکنجه علاوه بر اعتراف گرفتن، به قصد تنبیه، ارعاب و تحقیر اعمال میشود. مشت و لگد و چوب زدن با چشمان بسته، کاربرد شلاق یا لوله لاستیکی یا باتون، گرسنه و تشنه نگاه داشتن زندانی، انزوای طولانی، ناخن کشیدن، شوک الکتریکی بر آلت جنسی، خفگی با آب (واتربوردینگ)، پاشیدن گاز فلفل… سازمان عفوبینالملل علاوه بر این فهرست تکاندهنده، اظهارات برخی از شکنجهشدگان را نیز عیناً نقل کرده است. در این گزارش آمده است که وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران، هر دو در این اعمال سهیماند.به گفتۀ معاون عفو بینالملل در امور آفریقای شمالی و خاورمیانه، قضات و دادستانهای جمهوری اسلامی به جای این که پروندههای مفقود شدن، شکنجه و سایر جنایات را بررسی کنند، با موج سرکوب و آزار همراه شدند و صدها نفر را به بهانۀ “امنیت ملی” محکوم کردند. این موج سرکوب و ارعاب با اعترافات اجباری تلویزیونی تکمیل شد.عفو بین الملل درباره تجاوز جنسی به زندانیان در ایران نوشته است: ممکن است برای شکنجه و تخریب روحی و روانی زندانیان، یا دلایل دیگر، صورت پذیرفته باشد. با توجه به اینکه تجاوز جنسی، آثار بسیار مخربی بر روحیه افراد مورد تجاوز قرار گرفته دارد و همچنین باعث شرمساری این افراد میشود، از این رو، تعداد کمی از زنده ماندگان این موارد، حاضر شدهاند که با رسانهها مصاحبه کنند.
سازمان عفو بینالملل از کشورهای عضو شورای حقوق بشر سازمان ملل و از کمیساریای حقوق بشر این سازمان میخواهد که در برابر عدم پاسخگویی مقامات رژیم ایران واکنش نشان دهند و از جمله از آغاز تحقیقات توسط سازمان ملل حمایت کنند.
عفو بینالملل همچنین از همه کشورهای عضو سازمان ملل متحد میخواهد که آزادی فوری و بی قید و شرط بازداشتشدگان بیگناه را از جمهوری اسلامی مطالبه کنند.
بازخوانی یک جنایت – فرزند کشی اسلامی
سیامک بهاری
اعلام حکم دادگاه درباره مجازات یک “پدر” به عنوان قاتل دخترش، رومینا اشرفی، مجداً چرایی این جنایت هولناک، و فرزند کشی در ایران، سیستم قضایی جمهوری اسلامی و بی حقوقی کودکان و زنان را از زوایای مختلف مطرح کرد. دملی چرکین که هر بار خونینتر و عمیقتر سر باز میکند.
از نگاه سیستم قضایی جمهوری اسلامی، اصل و فرع پرونده این است که پدری به عنوان ولی دم (صاحب و مالک خون) دختر سیزده ساله خودش را به دلایل ناموسی با داس سربریده است. وی به دلیل ارتکاب قتل، توسط دستگاه قضایی کشور محاکمه و برابر قوانین مجازات اسلامی، به حکم شرعی ۹سال زندان و پرداخت نیمی از دیه یا خونبها محکوم گردیده است. ختم پرونده!
این تمامی کاری است که سیستم قضایی جمهوری اسلامی قرار بوده انجام دهد. خشم جامعه نسبت به رأی دادگاه، نه بر سر تخفیف حکم مجازات، که اساساً بر سر چگونگی احراز جرم و روند وقوع آن و عوامل دخیل در آن است. بر سر وجود و هموار کردن راه جنایتی به نام کودک کشی و فرزند کشی است. بر سر تمام عوامل پدیدآورنده این جنایت است. چه قوانین و چه عوامل اجرایی آن که آزادانه در مصدر مهمترین پستهای کشوری و قضایی و حقوقیاند از منظر جامعه به حق همدست و همطراز قاتلاند.
اگر پدر رومینا قاتل یک فرد است. این عوامل قاتلین سریالی جنایات بیشماری طی بیش از چهار دهه حکومت اسلامیاند. قصاص و اعدام رضا اشرفی، پدر رومینا، هیچ گِرِهای از حل معضل عظیمی که جامعه و بی حقوقی زن و کودک با آن روبروست نخواهد گشود. قصاص و انتقام، پاک کردن صورت مسئله، تهی کردن محتوای اجتماعی یک کیفرخواست و تنزل آن به فرد است. قرار دادن خانواده در موقعیت مأمور اجرای احکام و مخفی کردن علل و عوامل مؤثر در ایجاد فاجعه و استمرار آن است.
تملک فرزند و قربانی کردن آن و سیر تاریخ این توحش اساساً ریشه در مذاهب و باورهای منحط قرون و اعصار دارد. ابراهیم که خود را فرستاده خدا میدانست، برای رضایت پروردگارش بیرحمانه خنجر بر گلوی فرزندش اسماعیل میگذارد تا با قربانی کردن او خشم خدایش فرو بنشیند. بدیهی است که در این داستان فرزند در رده احشام است. نه موجودی قائم به خود و انسانی مستقل. بخشی از داراییهای ابراهیم است که به خدایش هدیه میدهد. تملک زن و فرزند اساساً در اسلام از خصایص “مرد” است. و زن و کودک بخشی از مایملک مرد هستند. مطابق ماده ۱۱۰۵ قانون مدنی، ریاست خانواده از “خصایص” مرد است. این بیحقوقی آشکار توسط جمهوری اسلامی به قانون ” مدنی” مملکت بدل شده است.بر اساس قانون مجازات اسلامی، پدر به دلیل قتل فرزندش قصاص نمیشود چون خودش ولی دم و صاحب حق قانونی تقاضای قصاص است.قاتل برای ارتکاب جرمش فرصت کافی داشته است که تحقیق کند و راههای قانونی تخفیف جرم و پشتیبانیهای فقهی ـ قضایی اسلامی را هم مانند ابزار قتاله انتخاب کند. رضا اشرفی، پدر رومینا، از تهیه مرگ موش برای مسموم کردن رومینای سیزده ساله تا داس را با فرصت کامل بررسی کرده است. از مطلعین قوانین، مشورت گرفته است و برای اجرای عمل ننگینش زمان و مکان را هم تعیین کرده است. مطلعین تشویقش کردهاند و تحت فشارش هم گذاشتهاند که اگر خودش اینکار را نکند دیگران میکنند. دادگاه دقیقاً در موازات همین همدستان عمل میکند.
هنگام وقوع این جنایت در خردادماه، جامعه علیه آن، حرف حسابش را زد. گفت که جمهوری اسلامی قاتل اصلی رومینا اشرفی است. گفت که این اسلحه را جمهوری اسلامی به تناوب به دست پدر و برادر و شوهر میدهد تا به نام دفاع از ناموس مرتکب هر جنایتی بشوند. گفت که قصاص و قوانین مربوط به آن، همدست کردن بازماندگان با قاتل است. گفت که “دیه” و “ولیدم” بی حقوق کردن قربانی و پاک کردن تأثیرات جرم بر جامعه و تشدید ستم جنسی حتی در احراز جرم است. به همین دلیل زن کُشی تبعات قضایی به مراتب کمتر و سبکتری نسبت به دیگر جرایم مشابه دارد. گفت که رضا اشرفی خودش هم قربانی همین نظام قضایی است.
کالبد شکافی استمرار یک جنایت
جمهوری اسلامی بیش از چهار دهه کل جامعه را به شلاق قوانین قوانین قضایی و جزایی و مدنی اسلامی بسته و به محاق کشیده است. به همین دلیل پرونده قتل رومینای سیزده ساله برای جامعه به یک کیفرخواست علیه کل سیستم قضایی و قوانین کیفری اسلامی تبدیل میشود. انسانیت، مدنیت، عواطف و احساسات، خانواده و حق کودکی و بی پناهی یک کودک درمانده، در چنگال خونین تحجر اسلامی له و نابود میشود.
رومینا، دخترک سیزده ساله در نیمه راه کودکی، شکوفههای بهار زندگی کوتاهش با داس خونین قوانین قضایی و اخلاقیات منحط حکومت اسلامی به دست پدرش پرپر میشود. همهٔ قوانین نوشته و نانوشته از آیه و حدیث و روایت تا دستورات اخلاقی – اسلامی از منبر و مسجد و ملا و حاکم شرع و قاضی حکومتی دست به دست هم میدهند تا رومیناها در سکوتی جانکاه، سربریده شوند.
قاتل پیش از ارتکاب جنایت، همهٔ راههای حمایت قوانین مجازات اسلامی را دوره کرده بود ودر هیچ کجا به مانعی بر سر راه تصمیم شومش برنمیخورد. هیچ نهاد و مرکزی نیست که او را از اقدامش بازدارد. میدانست که اگر دخترش را بکُشد بر اساس ماده ۶۱۲ قانون مجازات اسلامی، پدر “ولی دم” است و در صورت محکومیت، صرفاً به پرداخت دیه و نهایتاً حبس تا ده سال محکوم میشود. حکم قتل بر او جاری نیست. انگاری او چیزی از میان اموال خود را سر بریده است و خون دخترک سیزده سالهاش را در راه احیای ناموس اسلامی حلال کرده است. میداند که محکمه و قاضی و شریعت و فقه اسلامی به کمکش میآیند، به نوعی تبرئهاش میکنند و آن داس خونین لعنتی را برای تهدید و ارعاب، بالای سر کل جامعه میگیرند. مطابق ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی پدر در جایگاه “ولی دم” در قتل فرزند قصاص نمیشود بلکه قصاص تبدیل به دیه و تعزیر میشود.
او صدای «علیرضا پناهیان»، مشاور ارشد خامنهای را پیشتر از این، در توجیه عمل شنیع کودک کشی شینده بود: «اینها محصول بیبندوباری در خانواده است.» برای همین وقتی سر از بدن دخترش جدا کرد، فریاد زد: “دیدید که من چه با غیرتم”!
او با داس قوانین توحش اسلامی سر فرزندش را برید و “قهرمان” غیرت و ناموس پرستی آن شد. همانگونه که “حوزه علمیه و مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران” بیانیه داد که قتل رومینای ۱۳ ساله؛ «حاصل نظام اشتباه تربیتی و عاطفی، مخالفت با ازدواج دختران زیر ۱۸ سال تحت عنوان کودک همسری است».
تمام دم و دستگاه تبلیغی نظام اسلامی که در عمل، خود باعث و بانی این فاجعه هولناک است، به خط شد که از قتل فجیع دخترک سیزده ساله به دست پدرش، ضرورت کودک همسری را بیرون بکشد و روی دست بگیرد. این تمام راه حلی بود که این نظام در آستین داشت!
مادر رومینا هم از این هجوم نه فقط به دلیل لطمه سنگین روانی بعنوان مادر، که به دلیل قوانین اسلامی با تهدید گرفتن حق حضانت پسر ۶ سالهاش از سوی همسر قاتلش هم روبرو است.
کاملاً واضح است که در طی این روند مُدهش، هیچ نهاد حکومتی، گوش شنوا، و عزمی برای کمک ندارد. از پاسگاه محل، تا آموزش و پرورش، بهزیستی و . . . هیچ پناه و آغوش بازی استیصال و درماندگی دخترکی سیزده ساله را پیش از اینکه از خانه بگریزد و به مردی ۲۸ ساله پناه ببرد نه دیده و نه شنیده بود. وقتی هم که تکه پاره شد، باز در بر همان پاشنه چرخید. تنها صدایی که از دستگاه حکومتی برخاست در تأیید ازدواج کودکان و علیه بی بندوباری خانواده بود.
در تقابل با این جنایت فریاد اعتراض به بیپناهی کودک و قوانین ضد کودک از اعماق جامعه برخاست، در تجمعهای علیه فرزندکشی و در دفاع از حق کودک و حق زن، علیه قوانین و تبلیغات متحجرِ اخلاقی و تزریق خشونت و ناموس پرستی فریاد زده شد.
اگر رومینای سیزده ساله بهجای فرار و گریز از خانه، به پاسگاه روستایش، پناه میبرد چه اتفاقی میافتاد؟ کدام قانون، کدام حمایت، کدام پشتیبانی به دادش میرسید؟ کدام نهاد دانا و آشنا به مشکلات و معضلات نوجوانان و توانا به حل آن در پاسگاه حضور داشت؟ به جز آنکه دو دستی رومینا را تحویل رئیس خانواده یعنی، همان پدری که قرار است سر از بدن دخترش جدا کند بدهند!؟ به همان جایی که از آن گریخته بود بازگردانده شود!
نه قوانین حمایتی و نه موانع قانونی در مقابل اعمال چنین جنایتی وجود ندارد تا به داد دخترکی در دوران بلوغ در مقابل خشونت سازمان یافته در جامعه و تحمیل آن به خانواده برسد و نه امکانی برای بازدارندگی خشونت در خانواده.
اگر سرکوب بی امان (انجیاو)ها و تشکلهای مدافع حقوق زنان و کودکان نبود، میتوانستند نقش مهم و تعیین کنندهای برای پناه دادن به رومینا و رومیناها ایفا کنند.
جمهوری اسلامی با تیغ قصاص و دیه و ولی دم وارد کارزار میشود. ابزارهای بازمانده از قرون وسطی و عصر جهالت بشر که جایگاه تعیین کنندهای در قوانین فقهی و مجازات اسلامی دارند. به جای ریشهیابی و بازدارندگی از ارتکاب به جرم، به جای شناسایی ریشه و عوامل اجتماعی وقوع جرم، زن ستیزی و کودک ستیزی نهادینه شده در قوانین اسلامی را جاری میکند. یا خون می ریزد و میکشد یا خون به ناحق ریخته شده را نادیده میگیرد. و اینگونه، رومینا نه یک فرد، که نماد کودکیِ نیمه تمام و بر باد رفته میلیونها کودک و نوجوان میشود.
عدم تأمین امنیت کودکان و زنان بخشی جدایی ناپذیر از خشونت سازمان یافته حکومت اسلامی و معرفه آن است.
طی چهار دهه خشونت سازمان یافته حکومتی، نهایتاً از سال ۱۳۹۲ تا کنون لایحهای بی مصرف تحت عنوان «تأمین امنیت زنان در برابر خشونت» در دالانهای دولتی دست به دست میشود و به جایی نرسیده است. پس از هفت سال با تغییر نام و کسر کردن و کاهش محتوا، تتمه آن را هم تغییر دادند.
با حذف بندهای خشونت خانگی، ختنه زنان و جرائم ناموسی و سوءاستفاده ولی و سرپرست، تحت عنوان لایحه صیانت و کرامت و تأمین امنیت بانوان همچنان دارد در دالانهای دولتی میچرخد و خاک میخورد. هنوز که هنوز است همین را هم تصویب نکردند.
این انتهای نمایش مضحک دفاع از حقوق زنان در دست جمهوری اسلامی است.
جامعه اما برای پایان دادن به این مصائب راه را شناخته است. باید دست مذهب از قوانین و دولت کوتاه شود. باید این بساط قرون وسطایی را برچید تا جان کودکان و صیانت جامعه را نجات داد. برای نجات جامعه و بازگرداندن حرمت و کرامت به جامعه، یک چیز باید به فرجام برسد، و آن به زیر کشیدن جمهوری اسلامی و به دور ریختن تمامی این دمل چرکین است. تا جمهوری اسلامی و قوانین شریعه هست، این چرخه جنایت همچنان خواهد چرخید.:
بهمن مفید مثل ماهی در تقلا برای آب، دق کرد
حمید رضائی آذریانی
بهمن مفید، بازیگر، نوازنده و گوینده عروسکی در ۷۸ سالگی در ایران درگذشت “هر کدوم یه گوشه دنیا؛ حالا نمیخوام اسم ببرم اما یکی رفت راننده شد، یکی تو رستوران کار میکرد یکی نشست تو خونه چشماش به در سیاه شد، هر کدوم یه جوری، به یه علتی مردن اما همهشون دق کردن. اصلا چرا هیچکس از زنها اسم نمیبره؟
فقط مردها نبودن؛ مگه فروزان نبود؟
مگه فرشته جنابی نبود؟
قرار بود اسم نبرم…زیادن، زیاد.
اینها را زکریا هاشمی، کارگردان و بازیگری میگوید که به قول خودش فقط همکار و همبازی بهمن مفید نبوده، “رفیق” او بوده است.
آقای هاشمی که در فیلم “طوطی” و “همخون” همبازی آقای مفید بوده، میگوید: بهمن بازیگر بسیار بااستعدادی بود. خیلی سریع میگرفت، فیالبداهه و بهسرعت هم پس میداد، خیلی قوی بود.
بهمن مفید در فیلم “سهقاپ” به کارگردانی زکریا هاشمی نقشی بازی کرده که آقای هاشمی معتقد است یکی از بهترین بازیهای اوست. درباره فیلم “طوطی” که آقای هاشمی هم آن را ساخته، هم در آن در کنار بهمن مفید بازی کرده میگوید “دوربین مخفی کار گذاشته بودیم و با بهمن نقش دو دوست لات را در یک فاحشهخانه بازی میکردیم، بهمن فوقالعاده بود.” او بلافاصله از توقیف “طوطی” گله میکند که “اول پروانه نمایش ۱۸ سال به بالا دادند اما بلافاصله بعدش، فیلم با نگاتیوهایش برای همیشه توقیف شد. نسخه مثله شده بیسروتهی که بعد از انقلاب سر از دبی درآورد را فیلم خودم نمیدانم. حیف آن فیلم، حیف بازی بهمن.
جایزه سپاس در برابر ۴۰ سال ناسپاسی
بهمن مفید روز گذشته یکشنبه، ۲۶ مرداد ماه یک روز بعد از تولدش بر اثر سرطان در ۷۸ سالگی درگذشت. او که از چهرههای اصلی روزگار سینمای “طوقی” و “قیصر” و “رضا موتوری” است با حضور درخشانش در فیلم “قیصر” توانایی بی چون و چرایش را در بازیگری در تاریخ سینما و اذهان علاقمندان به سینما ثبت کرد. در سال ۱۳۵۱ هم بخاطر “داش آکل” جایزه چهارمین دوره جشنواره سینمایی سپاس را گرفت. زکریا هاشمی که فیلم سهقاپش همان سال جایزه بهترین فیلمنامه و بهترین هنرپیشه نقش اول مرد (ناصر ملک مطیعی) را گرفت، میگوید “اینقدر در “سهقاپ” عالی بود که قرار بود به بهمن هم جایزه بدهند اما چون همزمان برای کار دیگری هم برنده اعلام شده بود، نشد.”
وقتی از آقای هاشمی میپرسم خبر درگذشت آقای مفید چه حسی را به جز اندوه در او بیدار کرد، میگوید: “ماهی را که از آب بگیری، اینقدر تلاش و تقلا میکند که یا به آب میرسد یا نمیرسد و دق میکند و میمیرد؛ بهمن هم مثل بعضیهای دیگر دق کرد، به آب نرسید.”
آقای هاشمی دستیارابراهیم گلستان در “خشت و آینه” که کارگردان و نویسنده “سهقاپ” و “طوطی” هم هست، در فیلمهایی مانند خشت و آینه و “شب قوزی” هم بازی کرده، در پاسخ به منتقدان سینمای قبل از انقلاب میگوید: “کسانی که کمر به مخالفت با آن سینما و اهالی آن بستهاند اشتباه میکنند، به طور غیر مستقیم با هنر دشمنی میکنند. حتی فلینی فیلمساز به این بزرگی هم کارهای تجاری در کارنامهاش دارد. آیندگان از همین قدیمیها آموختهاند و تلاش کردهاند کارهای بهتری انجام بدهند. با هر نگاهی به سینمای قبل از انقلاب باید به آن احترام گذاشت. سینما بالاخره از جایی پا گرفته. همین برادران کوشان که فیلم تجاری میساختند، سینما را رونق دادند.” “چرا ظلم میکنید؟“میگویم آقای هاشمی، خیال کنید در مراسم ختم بهمن مفید با متولیان سینمای ایران روبرو میشوید، چه میگویید؟
میگوید: “چرا ظلم میکنید؟ چرا نگذاشتید کار کنند؟
هنرمندها زود میشکنند. چون نگذاشتید کار کند شکست.”
وقتی آقای هاشمی با غصه از ظلمی که بر همنسلانش روا میدارند میگوید، خواهناخواه از خودش میگوید؛ خودش که حالا سالهاست دور از ایران در فرانسه زندگی میکند: “من در ایران زاده شدم، در آنجا پا گرفتم، در آنجا آموختم، دلم میخواهد همانجا آموختههایم را پس بدهم؛ نگذاشتند. فیلم که دیگر نمیتوانم بسازم؛ حالا نشستهام اینجا، بعد از بازنشستگی مینویسم، بلکه بتوانم اینطوری حرف دلم را بزنم.
بهمن مفید خاطره جمعی مردم بود
بهمن مفید که در خانوادهای اهل فرهنگ و هنر قد کشیده بود از ۵ سالگی بازیگری را با ایفای نقش در نمایشنامههای برادرش بیژن مفید و پدرش غلامحسین مفید آغاز کرد، با بازی در نمایشنامههای شاخصی چون “شهرقصه” و “ضیافت” (به کارگردانی بهرام بیضایی) ادامه داد، در پیِسهای رادیویی در کنار سیروس ابراهیم زاده و نیکو خردمند و ..حاضر شد و در سال ۱۳۴۸ با مونولوگ معروف و طولانی “آره و اینا خیلی بودیم” در فیلم قیصر مسعود کیمیایی به اوج شهرت رسید. آنطور که بعدا در مصاحبهها و فیلم مستندی که درباره “قیصر” ساخته شد آمده، این دیالوگ، ابتدا در فیلمنامه نبوده، به پیشنهاد خود بهمن مفید اجرا شده و آقای کیمیایی آن را پسندیده و در فیلم گنجانده است.
فرزاد موتمن کارگردان میگوید “بازیگر محبوب، کسی است که مردم او را به عنوان بخشی از خاطرات جمعی خود بپذیرند.” وجایگاه مردمی بهمن مفید، به گواه دلنوشتههای مردم در شبکههای اجتماعی، قابل انکارنیست.
۴۰ سال سکوت اجباری؛ قصه تکراری
او که فارغالتحصیل رشته تئاتر دانشکده هنرهای دراماتیک بود، کمی بعد از انقلاب ایران، به خاطر فشارها مجبور به ترک ایران و مردمی شد که طی سالها تلاش و تقلا بخشی از خاطره جمعیشان شده بود.آقای مفید با سابقه کارهای عروسکی، در آمریکا چند کار برای کودکان روی صحنه برد. به قول آقای هاشمی “در تقلا برای رسیدن به آب” در سال ۱۳۷۸ به ایران بازگشت اما گذرنامهاش را ضبط کردند و در ایران ماندگار شد. او اما به تلاش برای حضوردر سینما و تئاتر ادامه داد؛ در فیلمی به نام “سرود تولد” بازی کرد، سعی کرد به صحنه تئاتر بازگردد اما همه درها به رویش بسته بود. همان حضور کوتاهش در فیلم “سرود تولد” ساخته علی قویتن هم تحمل نشد و حذفش کردند. بهمن مفید دیگر وقتی بعد از چند سال گذرنامهاش را تحویل گرفت حاضر به ترک ایران نشد. در ایران ماند به سرطان ریه مبتلا شد و درگذشت.
حکایت زندگی و مرگ یهمن مفید حکایت آشنایی است. این قصه در بستر خود نه اولین است نه آخرین. هربار که کتاب سرنوشت یکی از “خاطره جمعیسازان” ورق میخورد، در و دیوار دنیای مجازی پر میشود از این سوال که : “چرا چهل سال ممنوعالفعالیتشان کردید؟ چرا جلوی حرکت این آدمها را گرفتید؟
چرا سرنوشت آنها و فرهنگ و هنر را با سیاستهای بیمنطق به بازی میگیرید؟”
اما در دنیای واقعی هیچکس به این سوالها پاسخی نمیدهد.
باز هم صدا و سیما برای سرپوشی حکم اعدام نوید
مهسا شفوی
خبرگزاری هرانا – روز شنبه، هرانا از انتقال نوید افکاری، زندانی سیاسی محکوم به اعدام و دو برادر او به بندهای بسته یا امنیتی زندان عادل آباد شیراز خبر داد. در گزارش مورد اشاره هرانا پیش بینی کرده بود که در واکنش به موج گسترده حمایت های مردمی از این زندانیان، صدا و سیما قصد پخش فیلمی علیه آنان را دارد. انتقال این زندانیان مسلما باعث قطع ارتباط آنها و سلب امکان واکنش آنان به ادعاهای مطروحه در این فیلم می شود.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، شب شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۹ بخش خبری ۲۰:۳۰ در گزارشی با پخش قسمتی از اعترافات اجباری نوید افکاری سعی در اقناع افکار عمومی برای توجیه صدور حکم اعدام داشت.
پخش این فیلم در حالی است که روز شنبه ۱۵ شهریورماه هرانا در گزارشی از انتقال نوید افکاری، کشتی گیر ۲۷ ساله و زندانی سیاسی محکوم به اعدام در شب پنجشنبه ۱۳ شهریور به بند امنیتی “عبرت” زندان عادل آباد شیراز خبر داد. همچنین وحید و حبیب افکاری دو برادر وی نیز روز شنبه ۱۵ شهریور به بند ارشاد این زندان که دارای کمترین ارتباط با دنیای بیرون است منتقل شدهاند.
در جریان انتقال نوید، وحید و حبیب افکاری نیروهای گارد ویژه وارد بند شده و علاوه بر برادران افکاری شماری از زندانیان سیاسی نگران، که قصد جلوگیری از انتقال آنان را داشتند را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
یک منبع نزدیک به خانواده یکی از زندانیان محبوس در زندان عادلآباد شیراز در خصوص انتقال این افراد به بندهای عبرت و ارشاد به هرانا گفت: «روز شنبه، تماسهای زندان که قطع شد وحید داخل بند ۱۱ داد میزند و از ترس اینکه قرار است بیصدا نوید را جهت اعدام به سلول ببرند داد و بیداد میکند و ماموران او را همراه با ضرب و شتم توسط ماموران زندان به فضای بیرون بند منتقل میکنند، در این بین که میخواهند او را به بند ارشاد منتقل کنند نوید را میبیند که ماموران همراه با ضرب و شتم میخواهند او را به بند عبرت منتقل کنند، حبیب هم که پیش از این هنگام خروج از بند سیاسی توسط ماموران گارد زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود، در راهروی رفتن به ملاقات متوجه این جریان میشود و هر سه نفر با ماموران در یک راهرو به هم برخورد میکنند. حبیب که میبیند ماموران نوید و وحید را با مشت و لگد و باتوم ضرب و شتم میکنند و گاز اشک آور به صورت آنها میزنند، به هدف کمک به نوید به سمت ماموران هجوم میبرد؛ نهایتا ماموران بیشتری از گارد زندان وارد شده و حبیب را نیز مورد ضرب و شتم قرار میدهند و نهایتا حبیب و وحید را به بند ارشاد و نوید را به بند عبرت منتقل میکنند.
در گزارش پیشین، هرانا با توجه به نشانه های موجود از احتمال پخش گزارشی در خصوص نوید افکاری در بخش خبری ۲۰:۳۰ در شب شنبه ۱۵ شهریورماه خبر داد.
همانگونه که هرانا پیشتر در گزارش خود بیان داشت، هدف از انتقال نوید افکاری به بندی امنیتی، قطع ارتباط او با دنیای بیرون و جلوگیری از واکنش یا پاسخگویی او به فیلم پخش شده بود.
نهایتا بخش خبری ۲۰:۳۰ شب شنبه ۱۵ شهریور در گزارشی با پخش قسمتی از اعترافات اجباری نوید افکاری سعی در اقناع افکار عمومی و سوء استفاده از احساسات مخاطبان، در توجیه صدور حکم اعدام برای نوید افکاری داشت. این در حالی است که گزارش تهیه شده در تلویزیون دولتی ایران با مستندات پرونده و دادنامه صادره علیه برادران افکاری تناقضات جدی دارد.
چرا دنیا به حمایت از “نوید افکاری” برخاست؟
دینا وایت، رئیس یوافسی بزرگترین سازمان برگزار کننده مسابقات رزمی ترکیبی و میزبان بهترین رزمی کاران این رشته در جهان به لغو حکم اعدام نوید افکاری فراخوان داد و گفت: اول اینکه او یک انسان است دوم اینکه او یکی از ماست و میتواند یکی از رزمندگان من باشد.
نوید افکاری و برادرانش در جریان اعتراضات مرداد ماه کازرون دستگیر شدند. این اعتراضات از سهشنبه ۹ مرداد ۹۷ آغاز شد. یکی از اولین مناطقی که تظاهرات در آن شکل گرفت، منطقه شاهپور جدید اصفهان بود.
دستگیری این سه برادر در ابتدا به دلیل مشارکت در تظاهرات علیه نظام انجام شد و احکامی نیز در همین رابطه برای آنها صادر گشت. اما در دادگاه مجدد آنها متهم به محاربه و قتل شدند.
این سه برادر پس از دستگیری به سرعت زیر شکنجههای شدید قرار گرفتند تا مجبور به اقرار شوند. شاهین ناصری یک فوق لیسانس بازرگانی طی یک فایل صوتی به بی بی سی میگوید که شخصا شاهد شکنجه شدن نوید افکاری بوده است.
او می گوید؛ «یک روز در آگاهی در راهرو صدای داد و بیداد و التماس شنیدم. سروان همراهم از من خواست که در راهرو بایستم تا او برگردد. رفت در یک اتاق را باز کرد. من هم از روی کنجکاوی رفتم ببینم چه خبر است.
دیدم دو نفر لباس شخصی در یک اتاقی با فحاشی و باتوم و لوله نوید را با بیرحمی تمام کتک میزنند. بهش میگفتند هر چی ما میگیم درسته. چیزایی که میگیم مینویسی یا نه؟ نوید هم التماس میکرد نزنید، من کاری نکردم. دستهاش هم میآورد روی سرش. یکی از مامورهایی که بعدا فهمیدم اسمش عباسی است همچین کوبید روی دستش که نوید ضجه بلندی زد و از حال رفت.
مادر برادران افکاری بهیه نامجو در سخنانش که در یک ویدئو در اینستاگرام قرار داده است میگوید که پسرش وحید در اثر شکنجهها سه بار دست به خودکشی زده است. او را شکنجه میکردند تا علیه برادرش نوید اعتراف کند.
وحید افکاری درباره شکنجههایش گفته است؛ «روی صورتم پلاستیک میکشیدند و مرا تا مرز خفگی و مرگ پیش میبردند. دستها و شکم و پاهایم را به وسیله باتوم و اجسام سخت به شدت مورد ضرب و شتم قرار میدادند و مکررا با الفاظ توهینآمیز و رکیک اهانت میکردند. مرا محکم میبستند و در بینیام الکل میریختند».
او در یک فایل صوتی گفته است. مجبور شده علیه خودش اعتراف کند. (فیلم زیر)
در خبرها آمده که رئیس جمهور آمریکا نیز مخالفت خود را با صدور حکم اعدام برای نوید افکاری اعلام و از مقامات رژیم ایران خواسته بود که این حکم اعدام را لغو کنند.
دبیرکل سازمان ملل متحد هم قاطعانه این حکم اعدام را محکوم کرد. سناتور آمریکایی مارکو روبیو نیز به حکم اعدام نوید افکاری واکنش نشان داد و آن را ناعادلانه خواند.
علاوه بر سیاستمداران، جمعی از ستارگان و قهرمانان کشتی المپیک و جهان از نوید افکاری حمایت کردند؛ ورزشکارانی مثل براندون اسلی، فرانک اشتابلر،سالی رابرتز، باجرانگ، سانگیتا فوگات، دیوی کربی، پیتر تائوبه، فانکی ، آیرون شیخ.
در ایران نیز طی سه روز پیاپی هشتک اعدام نکنید و نوید افکاری را نجات بدهید مورد توجه کاربران اینترنت قرار گرفت و کاربران ایرانی خواهان لغو اعدام او شدند.
مشرق نیوز وابسته به نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی در واکنش به کارزار بینالمللی علیه حکم اعدام معترضان ایرانی نوشته: بعد از اعلام خبر محکومیت “نوید افکاری” بار دیگر دستگاه فشار رسانه ای ضد انقلاب به کار افتاده تا از فرد محکوم به اعدام، یک “مظلوم بیگناه” تصویر کند و با ایجاد فشار تبلیغاتی، جلوی اجرای حکم را بگیرد.
خیزش اعدام شدنی نیست
منصور امان: حاکمان بی اعتبار ج.ا در هراس از خیزشهایی که به کمین شان نشسته، به چوبه های دار پناه برده اند. آنها با گردانندن پرونده سه تن از بازداشت شدگان اعتراضات آبان بین دوایر تشریفاتی قضایی که با هدف تبلیغات و خبر سازی صورت می گیرد، در حال زمینه چینی و تدارُک اعدام این مُعترضان هستند.
در همین راستا سُخنگوی دستگاه قضایی از “تایید حُکم اعدام” امیرحسین مرادی، سعید تمجیدی و محمد رجبی در “دیوان عالی کشور” خبر داده است. آقای غلامحسین اسماعیلی در همین حال برای آرایش قضایی سرکوب و آب و تاب دادن به دسیسه چینی برای قتل مُعترضان پای چند دایره و پروسه اداری دیگر را نیز به میان کشیده و “دادرسیهای فوق العاده یا اعمال ماده ۴۷۷ یا هر موجب قانونی دیگر” را نیز بر فراز پرونده آویخته است.
جنایت انجام شده ای که “نظام” در پُشت سر دارد، اعدام دیاکو رسول زاده، از اهالی روستای “دریاز”– مهاباد و صابر شیخ عبدالله، دانشجوی ترم آخر کارشناسی ارشد بیمه است. این دو شهروند کُرد روز سه شنبه ۲۴ تیر پس از گذراندن نزدیک به هفت سال زندان، اعدام شدند. در سناریوی ریشخندآمیزی که دستگاه امنیتی ج.ا علیه این دو نوشته بود، آنها به “بُمب گذاری در رژه نیروهای نظامی” مُتهم شده بودند. به سه مُعترض آبان نیز به همین شیوه پرونده سازی، اتهامات گوناگونی نسبت داده شده است که با هر بار برپایی نمایش تبلیغاتی سُخنگوی قُوه قضایی، نوع یا روایت تازه ای از آن ارایه می شود.
اما این تنها رُسوایی دستگاه قضایی نیست؛ هیچیک از محکومان یاد شده به وکیل دسترسی نداشته اند، دادگاه آنها به طور مخفی برگزار شده و در نهایت با اتهاماتی مُحاکمه شده اند که اساس آن اعترافات اجباری است و در جریان مُحاکمه از سوی “مُتهمان” پس گرفته شده.
با این همه، شیوه و چگونگی روند قانونی مُحاکمه در اینجا یک موضوع فرعی است؛ دُرُشت نویسی اعدام و خون ریزی مساله ای مربوط به جُرم یا اتهام نیست، بلکه هدفی سیاسی را تعقیب می کند که بی واسطه به بقای حاکمیت می رسد. کسی بیشتر و روشن تر از خود حاکمیت هراس از توفانی که در برابر دیدگانش در اُفق مشغول شکل گرفتن است را بیان نمی کند. سُخنان رهبران و پایوران حُکومت و مُحتوای رسانه های رسمی مملو از اشاره های سربسته یا صریحی است که نسبت به “طُغیان خشم مردُم”، “شورش گُرسنگان”، “راه افتادن سیل” و جُز آن هُشدار می دهد.
حاکمان ج.ا و گُماشتگان آنها که می کوشند با احکام تبهکارانه و فرستادن جلادان به رژه، جامعه را از تکان باز دارند و میخکوب کنند، می توانند بازتاب اجتماعی اقدامات خود را مُرور کنند تا دریابند کُجا ایستاده اند. همه می دانند و می توانند حس کنند که حاکمیت از سر ترس و بُزدلانه در پشت دیوار وحشت خویش، شمشیر کشیده است. آنچه که در فضای اجتماعی کشور پیچیده نه بوی خونین اقتدار ج.ا، بلکه بوی وحشت و پوسیدگی آن است.
از این نظر، حاکمان رژیم ولایت فقیه دُرُست عکس آنچه که انتظار می کشند را از جامعه مُعترض دریافت می کنند. آنها قصد قُدرت نمایی و زهر چشم گیری کرده اند، اما جامعه از مانور شان پیام ضعف و واهمه می گیرد. خیزش آبان جامعه ایران را به لحاظ ذهنی به نُقطه ای فراتر از سطح ترور و سرکوب برده و رشته هایی که “نظام” برای اعدام خیزش می بافد را در همان گام نخُست پنبه می کند.
اعمال جنایتکارانه رژیم ولایت فقیه اما بدون تاثیر هم نیست؛ آنها مُحرکی برای مردُم دی و آبان است و شتاب ساعت سخت داوری شان!
منتشرشده در اخبار | دیدگاهها برای زمینهسازی مسخره رژیم در مورد حکم اعدام نویدبسته هستند
زیباکلام: اصلاح طلبان با تنفس مصنوعی زنده اند
سوسن ذاکری
صادق زیباکلام در روزنامه شرق نوشت: وضعیت اصلاحطلبان شباهت به بیماری پیدا کرده که عدهای برای نجاتش به او تنفس مصنوعی میدهند تا برای انتخابات سال آینده زنده نگهش دارند.
در برخی از انتخاباتهای ریاستجمهوری در یکی، دو روز آخر یکباره موجی راه میافتاد و بسیاری که چندان بنا نداشتند در انتخابات شرکت کنند، به پای صندوقهای رأی میرفتند. در هر دو انتخابات ۹۲ و ۹۶ میلیونها «دقیقهنودی» در روزهای آخر بر دودلیهایشان فائق آمدند و در ساعتهای پایانی رأیگیری به پای صندوقهای رأی شتافتند.
تنفسدهندگان مصنوعی به کالبد اصلاحات امیدوارند این پدیده در خرداد ۱۴۰۰ هم اتفاق بیفتد. رأیدهندگان طیف اصولگرا (از طرفداران محمود احمدینژاد تا جبهه پایداری، اصولگرایان میانهرو تا اصولگرایان رادیکال) همه تکلیفشان روشن است و «دقیقهنودی» ندارند؛ بنابراین «دقیقهنودی»ها شامل بدنه اجتماعی اصلاحطلبان هستند. بههمینخاطر هم هست که پدیده «صفهای طولانی» در ساعات پایانی اخذ رأی معمولا در شهرهای بزرگ و عمدتا هم در مناطق مرفهنشینتر آنها اتفاق میافتد. اصلاحطلبان امیدوارند شاید مناظرهها بتواند جرقهای بزند.
امیدوارند مثلا حضور دکتر ظریف یا محسن هاشمی در مناظرهها و رفتار و گفتار مؤدبانه و دیپلماتیک آنها بتواند بخشی از آن امواج «دقیقهنودی» را به راه بیندازد. سؤال اینجاست که چقدر حضور ظریف، محسن هاشمی یا حتی خود آقای خاتمی ممکن است «معجزه» رفتن آن ۲۴ میلیون به پای صندوقهای رأی را تکرار کند؟
پاسخ این پرسش در گرو تحولاتی است که ممکن است در چند ماه آینده اتفاق بیفتد؛ والا اگر تغییر و تحول خاصی اتفاق نیفتد و با همین فضای سنگین شهریور ۱۳۹۹ وارد خرداد ۱۴۰۰ بشویم، جرثقیل هم نمیتواند حتی بخشی از آن ۲۴ میلیون را به پای صندقهای رأی بیاورد. نیازی به تجزیه و تحلیلهای پیچیده جامعهشناختی نیست تا انسان متوجه شود که چه اتفاقی برای آن ۲۴ میلیون پیش آمده؛ حتی نیازی نیست از شواهد و قرائن مشارکت مردم در انتخابات اسفند سال گذشته مدد بگیریم.
در تهرانی که محمدرضا عارف در انتخابات ۹۴ یکونیم میلیون رأی آورده بود، اصلاحطلبان در اسفند ۹۸ نتوانستند حتی صد هزار رأی بیاورند. تجربه تلخ دور دوم انتخاب آقای روحانی آن بود که رأیدادن چیزی را عوض نمیکند و سیاستهای گذشته در دولتها، صرفنظر از خواستههای رأیدهندگان همچنان ادامه مییابند. این، بازگشت به صندوق رأی را اگر نگوییم محال، بسیار دشوار میکند.
اقدامی جدید برای توافق های بین المللی در آسیا
علیرضا حجتی
معاون وزیر امور خارجه آمریکا از تصمیم این کشور برای ایجاد ساختاری نظامی در آسیا شبیه به «ناتو» خبر داد.
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از تاس، «استفان بیگون» معاون وزیر خارجه آمریکا، در اظهاراتی از برنامه واشنگتن برای ایجاد ناتوی آسیایی خبر داد.به گفته بیگون، دیپلمات های آمریکایی در حال رایزنی با طرف های مختلف برای آماده سازی مقدمات تشکیل این ائتلاف نظامی هستند.
معاون وزر خارجه آمریکا در امور آسیا که در مجمع «مشارکت استراتژیک هند-آمریکا» سخن می گفت با اشاره به اینکه منطقه ایندو-پاسیفیک (دو اقیانوس هند و آرام) از اهمیت ویژه ای برای آمریکا برخوردار است از لزوم تشکیل اتحادی نظامی همانند ناتو برای این منطقه صحبت به میان آورد.به گفته وی، ناتوی آسیایی می تواند در مرحله اول شامل کشورهای آمریکا، ژاپن، استرالیا و هند شده و در مراحل بعدی کشورهایی همچون کره جنوبی، ویتنام و نیوزیلند را نیز در بر بگیرد.به گفته بیگون، دیپلمات های آمریکایی در حال رایزنی با کشورهای اعلام شده برای از بین بردن تردیدهای آنها در این رابطه هستند.زرادخانه نظامی چین گسترش می یابد
وزارت دفاع آمریکا در گزارشی هشدار داد که چین در نظر دارد در دهه آینده تعداد کلاهکهای هستهای خود را دو برابر کند، از جمله آن دسته از کلاهکهای هستهای که برای حمل با موشکهای بالستیکی طراحی شدهاند که امکان رسیدن تا آمریکا را دارند.
پنتاگون در گزارش سالانه خود به کنگره آمریکا، همچنین نسبت به نیروی دریایی چین هشدار داد. در گزارش پنتاگون آمده است که چین هماکنون بزرگترین نیروی دریایی را در جهان دارد.
بر اساس این گزارش، چین تقریبا ۳۵۰ کشتی جنگی و زیردریایی دارد که شامل ۱۳۰ کشتی جنگی سطح آب میشود. این در حالی است که آمریکا تا اوایل ۲۰۲۰ حدود ۲۹۳ کشتی داشته است.
در گزارش پنتاگون تجهیزات نیروی دریایی چین “مدرن و انعطافپذیر” خوانده شده است که با نسلهای قدیمی تجهیزات تعویض شدهاند.
نگرانی چین از احتمال درگیری نظامی با آمریکا
سخنگوی ارتش چین نسبت به وقوع حوادث احتمالی نظامی بین چین و ایالات متحده در دریای جنوبی هشدار داد و از آمریکا خواست به بهانه آزادی ناوبری وارد آبهای سرزمینی آن کشور نشود.
این سخنگوی چینی ادعا کرد: ارتش چین روز پنجشنبه یک ناو جنگی آمریکایی را در آبهای سرزمینی چین در جزایر شیشا واقع در دریای جنوبی بیرون کرده است.
سخنگوی ارتش چین افزود: ارتش چین برای اخراج ناوشکن آمریکایی «یواس اس موستین» که بدون اجازه وارد آبهای سرزمینی چین شده بود نیروی دریایی و هوایی اعزام کرد.
این مقام ارتش چین از آمریکا خواست اقدامات تحریک آمیز خود را متوقف، عملیات دریایی و هوایی را در این منطقه مدیریت و سربازان خود را مهار کند تا از بروز حوادث جلوگیری شود.
اظهارات بی سابقه وزیر دفاع آمریکا علیه چین
این در حالیست که وزیر دفاع آمریکا با اعلام رهبری این کشور در منطقه راهبردی ایندوپاسیفیک هشدار داد: حتی یک اینچ از آن را به چین واگذار نمیکنیم.
به گفته این مقام آمریکایی، چین به دنبال بسط قدرت در سطح جهانی است و میخواهد تا نیمه قرن به برتری نظامی دست پیدا کند.
وزیر دفاع آمریکا از ایندوپاسیفیک (دو اقیانوس هند و آرام) به عنوان مرکز منازعه قدرت با چین نام برد و گفت که حضور چین رنگ و بوی جهانی به خود گرفته و واشنگتن باید توانایی رویارویی با آنها را در سطح جهانی داشته باشد.
این قمام آمریکایی افزود: مسؤلیت رهبری (این منطقه) با آمریکا است چراکه سالها است که یکی از کشورهای ایندوپاسیفیک محسوب میشویم.
اظهارات وزیر دفاع آمریکا در حالی بیان شد که روز گذشته، مایک پمپئو وزیر خارجه این کشور از تحریم افرادی خبر داد که در ساخت جزایر مصنوعی چین واقع در دریای چین جنوبی دخیل بودند.
همزمان، دولت پکن برای اثبات حق مالکیت خود بر این پهنه آبی، دو فروند موشک میانبرد آزمایش کرد که یکی از آنها میتواند ناوهای هواپیمابر را هدف بگیرد.
کره شمالی باید خلع سلاح هستهای شود
وزیر دفاع آمریکا همچنین با بیان اینکه کره شمالی باید خلع سلاح هستهای شود، گفت: واشنگتن به رویکرد پیگیری خلع کامل و قابل راستی آزمایی سلاحهای هستهای کره شمالی ادامه خواهد داد.
این مقام آمریکایی در مراسمی در «هاوایی»، موضوع پیگیری برنامه تسلیحات هستهای کره شمالی را مطرح کرد و گفت که ارتش آمریکا مسئولیت دارد که کشور را در وضعیت آمادهباش در مقابل کره شمالی نگهدارد.جهان آزاد باید بر استبداد چین کمونیست چیره شود
وزیر خارجه آمریکا در سخنانی در ایالت کالیفرنیا، ضمن تشریح تهدیدهایی که چین متوجه جهان آزاد میکند، هشدار داد اگر جهان آزاد برای تغییر چین کمونیست اقدام نکند، چین کمونیست جهان آزاد را تغییر خواهد داد.به گزارش صدای آمریکا، مایک پمپئو در چهارمین سخنرانی خود در مورد چین، که در موزه و کتابخانه ریچارد نیکسون ایراد کرد گفت: هدف من تشریح عدم توازن شدیدی است که طی دههها و بر اساس نقشههای سلطهطلبانه حزب کمونیست چین در روابط ما شکل گرفته است.وی با بیان این که الگوی قدیمی «تعامل کورکورانه» با چین شکست خورده و همانطور که پرزیدنت ترامپ گفته ما به راهبردی نیاز داریم تا از اقتصاد آمریکا و روش زندگیمان محافظت کند، تاکید کرد که «جهان آزاد باید بر این استبداد نوین چیره شود.»
وزیر خارجه آمریکا با اشاره به این که سال آینده نیم قرن از ماموریت سری هنری کیسینجر به چین و سال بعد در ۲۰۲۲ پنجاه سال از سفر ریچارد نیکسون رئیس جمهوری وقت آمریکا به چین میگذرد گفت، پرزیدنت نیکسون راهبرد تعاملی ما را کلید زد.
آقای پمپئو اضافه کرد: «پرزیدنت نیکسون در آن زمان به دنبال یک جهان امنتر و آزادتر بود. هر چه زمان میگذشت، سیاستگذاران آمریکایی بیشتر گمان میکردند که چین همزمان با کامیاب شدن، در داخل آزادتر و در خارج نیز دوستانهتر خواهد شد.»
وزیر خارجه دولت پرزیدنت ترامپ گفت: «اکنون ما میدانیم تجارت با چین مانند تجارت با یک کشور نرمال و تابع قانون نیست. پکن به توافقهای بینالمللی به مثابه پیشنهاد مینگرد و در عین حال به دنبال باز کردن مسیر خود به سمت سلطه جهانی است.»
میک پمپئو در ادامه تاکید کرد که «زمان آن است کشورهای آزاد دست به کار شوند،» و هشدار داد «اگر جهان آزاد چین کمونیست را تغییر ندهد، چین کمونیست ما را تغییر خواهد داد.»
دولت چین چهره واقعی خود را نشان داد
رئیس اف بی آی میگوید چین قصد دارد اتباع خود در آمریکا را مجبور به بازگشت به این کشور کند، بویژه آنهایی که منتقد حکومت چین هستند. چین آنها را تهدید کرده که یا بازگردند یا کشته خواهند شد و خانوادههای آنها آزار میبینند.
کریستوفر ری، رئیس پلیس فدرال آمریکا (FBI) چین را بزرگترین تهدید برای امنیت ملی آمریکا قلمداد کرد. او در سخنرانی خود در اندیشکده هودسون در واشنگتن گفت که چین قصد دارد در عرصه اقتصادی و فناوری نقش رهبری را از آمریکا بگیرد. به گفته او «هدف چین این است که با هر ابزاری به تنها ابرقدرت جهان تبدیل شود.» او رهبری چین را متهم کرد که برای رسیدن به این هدف از زیر پا گذاشتن هیچیک از اصول و قوانین بینالمللی ابایی ندارد.
کریستوفر ری میگوید چین تلاش میکند منتقدان خود در خارج از مرزهای این کشور، بویژه اتباع چینی را به سکوت وادار کند. به گفته او برنامهای که چین تحت عنوان “شکار روباه” به اجرا گذاشته ظاهرا برای مبارزه با فساد است اما در اصل برای وادار کردن اتباع خود به بازگشت به چین تنظیم شده است.
او به یکی از اقدامات چین در آمریکا اشاره کرد که در آن مامور چینی نتوانسته به آدرس فرد مورد نظر خود در آمریکا دست پیدا کند. به همین دلیل ماموری را نزد خانواده این فرد فرستاده است. در پی دیدار این مامور با خانواده فرد مورد نظر، آنها پیامی را به او فرستادهاند که “یا سریعا به چین بازگرد یا خود را بکش”. به گفت ری مامور خانواده فرد یاد شده را تهدید کرده است که اگر او بازنگردد همه بستگان او تحت آزار قرار خواهند گرفت و حتی دستگیر خواهند شد.
به گفته رئیس اف بی آی مقامات چین از هر وسیله غیرقانونی استفاده میکنند؛ هک شرکتها و اعمال نفوذ بر دانشمندان آمریکایی و سبقت فناوری و اختراعات آمریکایی. در حال حاضر اف بی آی هر ۱۰ ساعت یک پرونده ضدجاسوسی علیه پکن باز میکند.
او همچنین گفت که سرنخ تقریبا نیمی از تمام پروندههای جاسوسی که این آژانس در حال بررسی است به پکن میرسد. در ده سال گذشته، پروندههای جاسوسی صنعتی مرتبط با چین ۱۳۰۰ درصد افزایش یافته است. این کشور در حال حاضر اطلاعاتی در مورد پیشرفت شرکتهای آمریکایی در تحقیق درباره واکسن علیه ویروس کرونا جمع میکند.
چین همچنین تمام تلاش خود را برای سرقت اطلاعات شخصی آمریکاییها انجام میدهد و قصد دارد به کمک آن در عرصه هوش مصنوعی به برتری در بازار جهانی دست یابد. رئیس FBI هشدار داد که آمریکاییهایی که دسترسی به اطلاعات حیاتی دارند از سوی چین شناسایی میشوند و میتوانند هدف عملیات جاسوسی این کشور قرار گیرند. به گفته او پکن تلاش کند تا روی نمایندگان مورد اعتماد مجلس آمریکا نیز تأثیر بگذارد.مدیر اف بی آی در سخنرانی خود همچنین گفت چین برای خنثی کردن نتایج تحقیقات آمریکا، از اتباع خود در خارج از کشور نیز استفاده میکند. از جمله این اقدامات پرداخت پول برای انتقال اطلاعات از سوی آنهاست. هدف این اقدامات به ویژه عرصه دانش و تکنولوژی است. ری گفت، چین به این نتیجه رسیده است که باید در زمینه فناوری پیشرفت کند، اما حاضر نیست مسیر طولانی تحقیقات را در پیش گیرد، بلکه سعی میکند این دانش را بدزدد.
اتهامات ری به چین در حالی صورت میگیرد که روابط بین دو کشور بسیار پرتنش است. رئیس جمهور آمریکا پکن را متهم میکند که منبع کرونا شیوع آن در جهان است. آمریکا همچنین محدودیتهای ویزا را برای آندسته از مقامات چین وضع کرده که در تهیه و اجرای “قانون امنیت ملی هنگکنگ” دست داشتهاند.
در اوایل ماه مارس ، ایالات متحده محدودیتهایی را برای رسانه های دولتی چین اعمال کرده بود و پکن چندین روزنامهنگار آمریکایی را به این کشور ارجاع داد.
یک زن زندانی درزندان رجایی شهر کرج اعدام شد .
حسین قاسمی
حکم اعدام یک زن در زندان رجایی شهر کرج بعد از هفت سال حبس در زندان به اجرا در آمد . به گزارش کانون حقوق بشری نه به زندان – نه به اعدام سحرگاه امروز چهارشنبه ۲ مهر ماه ۹۹ ، حکم اعدام یک زن زندانی که هفت سال پیش بابت اتهام قتل بازداشت و به اعدام محکوم شده بود در زندان رجایی شهر به اجرا در آمد .
اعدام نوعی کیفر و مجازات و به عبارتی دیگر اشد مجازات برای محکوم است این کیفر یکی از موارد پیش بینی شده در قانون برخی کشور هاست که در آن به حکم قانون و براساس حکم دادگاه – عمومی ، جنایی ، نظامی و غیره – زندگی یک انسان سلب می شود کشور های چین و ایران دارای بالاترین آمار اعدام در جهان هستند . ایران بالاترین نرخ سرانه اعدام نسبت به جمعیت را داراست .
سحر گاه امروز چهارشنبه ۲ مهر ماه ۹۹ حکم اعدام یک زن زندانب که پیش تر از بابت اتهام به قتل به اعدام محکوم شده بود در زندان رجایی شهر کرج به اجرا در آمد . این زندانی که از ۷ سال پیش به اتهام قتل در زندان قرچک ورامین بسر می برد . روز گذشته جهت اجرای حکم به زندان رجایی شهر منقل شده بود . گفته می شود چند زندانی محکوم به اعدام دیگر نیز طی روز های گذشته از بند های مختلف زندان رجایی شهر جهت اجرای حکم به سلول انفرادی منتقل شدند که وضعیت آن ها کماکان توسط هرانا در دست بررسی است . هویت این زندانی مهتاب شفیعی ۳۲ ساله از زندان قرچک ورامین توسط هرانا احراز شده است . خانم شفیعی زمستان سال گذشته نیز جهت اجرای حکم به یکی از سلول های انفرادی زندان رجایی شهر کرج منتقل شده و با اخذ مهلت تا پایان اردیبهشت ۹۹ جهت جلب رضایت اولیای دم اجرای حکم اعدام وی موقتا متوقف شده و به زندان قرچک ورامین بازگردانده شد . یک منبع مطلع از پرونده خانم شفیعی به هرانا گفت مهتاب شفیعی مدعی بود حدود هفت سال پیش به شوهر خود ظنین شد که به او خیانت کرده و چند باربه خیانت های شوهرش پی برد و بارها در خانه بحثشان بالا گرفت مهتاب هم به تلافی اقدامات شوهرش با مردی دوست می شود و یک روز که همراه با او در خانه بودند شوهرش متوجه حضور آن ها در خانه می شود و طی یک در گیری با شوهرش او را به قتل می رساند ، پس از آن مادربزرگ شوهرش نیزبا شنیدن سرو صدا به داخل اتاق می رود و داد و فریاد می کند که او را هم به قتل می رسانند آن ها نهایتا بازداشت و به اعدام محکوم می شوند .
به این ترتیب بنابر مرکز آمار کانون حقوق بشری نه به زندان – نه به اعدام از ابتدای سال جاری ۱۳۹۹ تا کنون دست کم ۱۳۸ زندانی اعدام شده اند این درحالیست که بسیاری از اعدام هایی که در زندان های قرون وسطایی حاکمیت ولایت فقیهه صورت می گیرد اصلا در جایی ثبت واعلام نمی شود و در خفا صورت می گیرد . بنابراین آمار حقیقی اعدام ها بسا بیش تر از عدد اعلام شده است .
براساس ماده ۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر هیچکس نباید شکنجه شود یا تحت مجازات یا رفتاری ظالمانه ، ضد انسانی یا تحقیرآمیز قرار گیرد
همچنین مطابق ماده ۶ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی حق زندگی از حقوق ذاتی شخص انسان است این حق باید به موجب قانون حمایت بشود . هیچ فردی را نمی توان خود سرانه از زندگی محروم کرد . همچنین عدم درجه بندی برای قتل عمد در ایران باعث می شود هر نوع قتلی فارغ از شدت و ضعف و انگیزه متهم منجربه صدور حکم اعدام شود .
ایران نسبت به جمعیت دارای بالاترین آمار اعدام شهروندان خود می باشد .
حال محیط زیست ایران خوب نیست
رزا جهان بین
حال محیط زیست ایران خوب نیست. از آتشسوزی جنگل ها گرفته تا قرارداد 25ساله بهره برداری از منابع ایران توسط کشور چین، اگر کمی به عقب تر نگاه کنیم معضل خشکی تالاب ها و دریاچه ها، وجود ریزگردها و کمبود آب سالم، فرسایش خاک و فروش خاک ایران به کشورهای اطراف نیز به یادمان می آید، اما در این میان خبری که در هاله ای از ابهام قرار دارد خبری مربوط به خروج ژئوپارک قشم از لیست آثار ملی یونسکو و اعتراض دوستداران محیط زیست در این خصوص میباشد
در ابتدای مقاله، تعریفی از ژئوپارک ها و خصوصیات آنان را ارائه می نمایم.
ژئوپارکها محوطههایی هستند که نشانگر تنوع عظیم زیستی و زمینشناختی کره زمین به حساب می آیند.
به منظور درک (دوره های زمین شناسی) که زمین تجربه کرده است یونسکو مناطقی را به عنوان ژئوپارک مشخص نموده است. ایده ی (تاسیس) ژئو پارک در سال 1999 توسط یونسکو عملی شد. ژئوپارک منطقهای است که در آن، میراث زمین شناختی آن ناحیه، با مدیریتی دقیق و دائمی حفظ و نگهداری میشود و مرزهای آن به وضوح مشخص شده و چندین پدیده بارز رمین شناسی در محدوده آن قرار گرفته است .این محدوده باید بتواند در توسعه اقتصادی جوامع پیرامون خود نقش مؤثری ایفا نماید. ژئوپارک ممکن است علاوه بر پدیدههای زمینشناسی از آثار تاریخی، بوم شناسی، باستان شناسی و میراث فرهنگی و طبیعی دیگر برخوردار باشد. ثبت محدودههایی تحت حفاظت و مشخص برای گردشگری با عنوان ژئوپارک در دنیا از سال 2000 میلادی رواج دارد. در حال حاضر چین اولین کشور آسیایی است که بیشترین تعداد ژئوپارک جهانی و ملی دارد.
جزیره قشم در کشور ایران نیز دارای ژئوپارک شگفت انگیزیست که ثبت جهانی شده است. ژئوپارک جزیره قشم، اولین ژئوپارک ایران و خاورمیانه است.
در غرب جزیره قشم منطقی ای به اسم ژئوپارک قشم است که ۳۰ هزار هکتار وسعت دارد. ژئوپارک جهانی قشم در سال ۲۰۰۶ در شبکه جهانى ژئوپارکهای یونسکو ثبت شد تا اولین و تنها ژئوپارک خاورمیانه در این لیست باشد. این ژئوپارک که اولین ژئوپارک ایران است از خاص ترین ژئوپارک های دنیا به شمار می رود و با بودن در کنار ساحل و جنگل های حرا شامل چندین پدیده زمین شناسی می باشد.در این منطقه پدیده های طبیعی بیشمار و مجسمه هایی را می بینید که به خاطر فرسایش به شکل های عجیب جانوران و حتی صورت انسان درآمده اند.
ژئوپارک قشم، واقع در جزیره قشم در استان هرمزگان در سال ۱۳۸۵ ثبت جهانی شد و به عضویت شبکه جهانی ژئوپارکهای تحت حمایت یونسکو درآمد. ۶ سال بعد در سال ۱۳۹۱ به دلیل آنچه “مشکلات مدیریتی” عنوان شد، این ژئوپارک از فهرست یونسکو خارج شد و سال 1396 پس از اصلاح ایرادها بار دیگر به فهرست یونسکو بازگشت.
ژئوپارک قشم چند سایت اصلی دارد که تعدادی از آن ها را مورد بررسی قرار می دهم:
بام قشم: بر بلندای این دشت زیبا چشم اندازی تماشایی از ساحل شمالی و جنوبی جزیره می بینید . این فلات گسترده در قسمت مرکزی جزیره قرار دارد و ارتفاع آن بیشتر از ۱۲۰ متر است.این بام یک جاذبه چشم اندازی بینظیر است و در دیوارهای آن لایه هایی از مارون و ماسه سنگ وجود دارد. بر فراز این بام می توانید جاذبه هایی مثل جنگل حرا و دره تندیس ها را تماشا کنید.
تنگه چاه کوه: در این سایت دو تنگه عمود بر هم را می بینید، تنگه های باریکی که دیواره های عمودی و شکل های عجیب و غریبی دارند و انگار نقاشی خلاق آن ها را بر روی دیوارها کشیده است. این دیوارها در قسمت هایی آنقدر عریض است که عرض آن ها فراتر از ۱ متر هم می شود.این تنگه در یک لایه ماسه سنگی تشکیل شده و میان لایه ها در آن حفره هایی را بوجود آورده که مدت ها غرق تماشای آن ها می شوید. در کف این تنگه چاهی حفر شده تا از آبی که بعد از بارندگی در آن جاری می شود استفاده شود برای همین به این تنگه چاه کوه می گویند.
دره تندیسها: بر روی سطح این دره ترک های گلی را می بینید که ساختاری شبیه دره ستاره ها را به وجود آورده اند. در اینجا فرسایش، تنیس های سنگی جالبی را به وجود آورده که زیبایی شگفت انگیزی دارد.
دره ستاره ها: این پارک در بیرون محوطه ژئوپارک است اما ساختار ژئومورفولوژی ویژه ای که دارد باعث شده تا یکی از سایت های اصلی این ژئوپارک در نظر گرفته شود. این سایت از لایه های رسوبی نرم تشکیل شده و یک لایه ماسه سنگ هم بر روی آن جای گرفته است. در این سایت چشم اندازهایی مثل ستون های کوچک سوزنی شکل جذابیت آن را دوچندان کرده است.
غار نمکدان: غار نمکدان، در کنار آثار طبیعی دیگری چون جزایر ناز در جزیره قشم جزو مناطقی هستند که بخشی از آنها در محدوده ژئوپارک قشم قرار گرفته است. غار نمکدان با استناد به اطلاعات “سازمان زمینشناسی و اکتشافات معدنی ایران”، طولانیترین غارنمکی جهان به شمار میرود.البته کاوشگران اسرائیلی میگویند، “به شمار میرفت”. در مارس ۲۰۱۹ کاوشگران اسرائيلی اعلام کردند که طولانیترین غارنمکی را در حاشیه دریای مرده کشف کردهاند که سه کیلومتر از غار ایرانی طولانیتر است.کارشناسان غار نمکدان را به دلیل داشتن بهترین نوع نمک و مصارف دارویی آن، محل مناسبی برای درمان بیماران مبتلا به آسم و ناراحتیهای تنفسی میدانند.
ماجرای غار نمکدان ژئوپارک قشم و خروج ژئوپارک قشم از لیست یونسکو چه بود؟
خبرنگاران محلی قشم در اواخر ماه های سال 2019 از واگذاری بیش از ۲۰۰ هکتار از زمینهای اطراف گنبد نمکی به هدف ساخت شهرک صنعتی و مرکز پرورش میگو نوشتند و بر باد رفتن تمامی زحماتی که در این سالها برای جهانی شدن این گنجینه صورت گرفته است اشاره کردند. علیرضا امریکاظمی، مدیر ژئوپارک جهانی قشم و سرپرست مدیریت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری قشم در گفتوگو با ایسنا با اشاره به انتشار خبر واگذاری ها میگوید: به دلیل بیتوجهی مسئولان ذیربط اکنون کار به جایی رسیده که تخریب گسترده در اصل اثر اتفاق افتاده است. با این وجود پروژه نه تنها متوقف نشد، بلکه با قوت ادامه پیدا کرد. او در پاسخ به این پرسش که این تخریب، ژئوپارک جهانی قشم را با چه مخاطراتی روبهرو خواهد کرد؟ اظهار کرد: مشکل اصلی این است که ژئوپارک جهانی قشم را در خطر خروج از یونسکو قرار میدهد. مشکل دوم تعرض و تخریب حریم میراث طبیعی ملی گنبد نمکدان است. براساس قوانین صریحی که وجود دارد هرگونه تغییر در چشمانداز و یا تغییر اصالت اثر یا عملیاتی که موجب آسیب رساندن این اثر شود، تخلف و جرم است.
در پی پیگیری ها، برگزاری تجمعات اعتراضی مردم و و مکاتبات رسمی و غیر رسمی و درخواست های دوستداران محیط زیست برای جلوگیری از این رویداد ناگوار، در نهایت در تاریخ 22 شهریور 1399 رییس کل دادگستری استان هرمزگان اعلام کرد: طبق مصوبه شورای حفظ حقوق بیت المال در اراضی ملی و منابع طبیعی استان، با اکثریت آرا ، هرگونه عملیات اجرایی و فعالیت در محدوده ژئو پارک قشم و غار نمکدان متوقف می شود و از همین امروز این مصوبه به دادستان عمومی و انقلاب شهرستان قشم جهت اجرا ابلاغ خواهد شد. حال باید دید که این بخشنامه اجرا خواهد شد یا تنها وعده ای برای آرام کردن شرایط و اعتراضات است.
در نهایت ضمن یادآوری کنوانسیون حمایت میراث فرهنگی و طبیعی جهان که ایران نیز آن را امضا و قبول نموده است، امید است با مسئولیت پذیری دولتمردان ایران شرایط محیط زیست کشور عزیزمان بهبود پیدا کند.
حکومت قاتل مردم ایران باید در سطح جهان منزوی شود!
حزب کمونیست کارگری ایران
قتل نوید افکاری حکومت اسلامی را بیش از پیش در سطح جهانی رسوا و بی آبرو کرد. برای نوید با پرونده سازی و مستندسازی های مسخره و بی اساس حکم اعدام صادر کردند و علیرغم اعتراضات وسیع در ایران و در سطح جهانی اورا کشتند. این جنایت باید پاسخ کوبنده ای بگیرد.
جامعه ایران یاد نوید و نویدها را با گسترش و تقویت کارزار لغو مجازات اعدام و آزادی همه زندانیان سیاسی، و کلاً گسترش اعتراضات و اعتصابات علیه حکومت آدمکشان گرامی خواهد داشت. قتل نوید تنها بر نفرت و انزجار عمومی از حکومت اعدام و کشتار افزود و عزم مردم برای بزیر کشیدن آنرا جزم تر کرد. این نبرد را باید به سطح جهان کشاند. باید جمهوری اسلامی را در سطح جهانی طرد و منزوی کرد.
اکنون جمهوری اسلامی بیش از هر زمان بعنوان یک حکومت جنایتکار تحت فشار رسانهها و افکار عمومی مردم جهان قرا گرفته است. عفو بینالملل اخیرا در گزارش مشروح و مستندی جنایات جمهوری اسلامی علیه معترضین خیزش آبان ماه را در مرکز توجه جهانیان قرار داد و بدنبال آن در یک اطلاعیه مطبوعاتی از همه کشورهای عضو سازمان ملل خواست که خواهان لغو محکومیتها و آزادی همه دستگیر شدگان خیزش آبان ماه شوند. این سازمان پس از اعدام نوید افکاری از دولتها خواسته است که قاطعانه به این جنایت برخورد کنند. در دو روز اخیر ورزشکاران سرشناس و نهادهای ورزشی متعددی نیز اعدام نوید را محکوم کرده و خواهان حذف جمهوری اسلامی از رقابتهای بینالمللی شده اند. پنج کارشناس حقوق بشر سازمان ملل طی بیانیهای اعدام نوید افکاری را اقدامی برای مرعوب کردن مردم معترض ایران نامیده و از جامعه بیناللملی خواسته اند به این جنایت جمهوری اسلامی شدیدا واکنش نشان دهد. بسیاری از سلبرتیها و چهرههای ورزشی و هنری در ایران و در سراسر جهان نیز اعدام نوید افکاری را محکوم کردهاند. هم چنین دولتهای آلمان و فرانسه سفر از پیش برنامه ریزی شده محمد جواد ظریف به این کشورها را لغو کردند، و اتحادیه اروپا با انتشار بیانیهای اعدام نوید افکاری را به شدت محکوم کرد.
نباید اجازه داد این موج فروبنشیند. نباید اجازه داد این محکوم کردنها در سطح اعلام موضع باقی بماند و دولتها به سیاستهای مماشات جویانه خود با جمهوری اسلامی ادامه بدهند. نباید اجازه داد حکومت اسلامی در رقابتهای ورزشی بینالمللی و در فستیوالها و جشنوارههای سینمائی و بینالمللی حضور بهم برساند.
کشتار وحشیانه مردم در خیزش آبان سال گذشته و بدنبال آن شلیک عامدانه به هواپیمای مسافربری تشت رسوائی جمهوری اسلامی را از بام جهان بزیر افکند و اکنون اعدام جوانان معترض و کل بازداشتها و شکنجه ها و جنایاتی که بخشی از آن در گزارش اخیر سازمان عفو بینالملل مستند و افشا شده است، یکبار دیگر توجه جهانیان را به فجایعی که در ایران جریان دارد جلب کرده است. اکنون بر متن این شرایط و در آستانه سالگرد خیزش آبان ماه باید با صدای بلند اعلام کرد: جمهوری اسلامی نماینده مردم ایران نیست، قاتل مردم ایران است، آنرا برسمیت نشناسید!
ما همواره خواستار انزوا و بایکوت سیاسی دیپلماتیک جمهوری اسلامی درسطح جهانی بودهایم. امروز زمان تحقق این امر فرا رسیده است. ما از هر دولت و سازمان و نهاد سیاسی و ورزشی و هنری که ادعای دفاع از حقوق بشر دارد میخواهیم که روابط خود را با جمهوری اسلامی قطع کند و خواهان محاکمه سران و مقامات این حکومت به جرم جنایت علیه بشریت شود. همانطور که حکومت آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی از جانب دولتها و نهادهای بینالمللی تحریم شد حکومت آپارتاید جنسی در ایران نیز میتواند و باید با تحریم بینالمللی روبرو بشود. حزب کمونیست کارگری فعالانه و با همه امکانات خود برای بایکوت سیاسی- ورزشی- هنری حکومت قاتل مردم ایران در سطح جهان مبارزه میکند و همه نیروهای اپوزیسیون را به مبارزه در این راه فرا میخواند. ۲۵ شهریور ۱۳۹۹ـ ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰
مجوز اعمال خشونت.
لیلا باقری
طبق ماده 220قانون مجازات اسلامی هرگاه پدر و جد پدری فرزندش رابکشد قصاص نمی شود. وبه پرداخت دیه قتل و تعزیر محکوم می شود.درحالی که بسیاری از قتل های که در خانه صورت گرفته توسط پدر بوده است اما قانون پدر را از این امر مستثنی می داند.
خب با این تفاسیر مکان امن برای کودکان کجاست؟
فقط در ماههای ابتدایی سال 99 به مدد فضای مجازی جامعه از چند خبر هولناک مطلع شد
که هر کدام ضربه ای مهلک به اعتماد جامعه نسبت به قوانین حاکم بود.
بادر نظر گرفتن برخی آداب و سنن ایرانیان که ریشه در فرهنگ دیرین ایشان بین ایلات و قومیتها دارد. فراری دادن دختر توسط خانواده پسری که به آن دختر علاقه به جهت ازدواج دارد امری رایج بوده. البته این اقدام نه فقط به خاطر مخالفت خانواده دختر که چه بسا جهت بزرگ جلوه دادن عشق و علاقه بین آن دو جوان بوده ودر پی آن بلافاصله دختر به عقد نکاح پسر در می آمده و هیچ فعل حرامی در آن نبوده.
حال آنکه در زمانهایی که پدر یا قوم و خویش پدرو مادری دختر با این وصلت مخالفت داشتند با ورود ریش سفیدان و بزرگان و میانجی گری طرفین معمولا مسئله ختم به خیر می شد. ولی حالا رومینا اشرفی بدست پدر خود کشته میشود. در این مقال به رومینا اشرفی میپردازیم.
دردناک اینکه وکیل مادر رومینا به این موضوع اشاره کرد. شواهد و مستنداتی وجود دارد که پدر رومینا به تحریک اقوام خود وحتی بدون اشاره به موضوع دختر خود با یکی از اقوام که دانشجوی حقوق بوده در رابطه با حکم قانونی قتل فرزند مشاوره دریافت کرده. (منبع همشهری آنلاین). پس دچار جنون آنی نشده و کاملا از قبل آماده ارتکاب این عمل فجیح بوده. و رومینای 13 ساله دیگر درمیان ما نیست…..
این فقط نیست ریحانه عامری به گونه ای دیگر در مرداب جهل فرهنگی و رفتاری پدر غرق به خون می شود. که جنایتی بس هولناک بود.
واین قطعا بخش کوچکی از جنایات اینچنینی می باشد که کشف و رسانه ای شدند و چرا؟ دلیل و سبب بروز چنین اتفاقات را باید با دقت و موشکافانه بررسی کرد. درکشور پهناور ایران که در مرور زمان و تاریخ کهن خود صاحب سلایق رفتاری، مذهب و فرهنگ های گوناگونی شده سوال اینست؟
1.آیا نباید قوانین به کمک جامعه در برابر بروز حوادثی اینچنین باشد؟
2.آیا قانون گذار خود مشوق سیاست کردن فرزندان توسط پدران نیست؟
3.آیا مرزهای بین مذاهب یا قبایل نباید در برابر قانون از بین برود؟
حکم پدر رومینا اشرفی صادر شد و در قبال گرفتن جان نوجوان بی دفاعش آن هم به شکلی فجیح به9 سال حبس بسنده شده. که خب قائدا به دلیل نداشتن سابقه کیفری بر حسب تعضیر با تحمل دو سوم از این مقدار احتمالا آزاد خواهد شد. (برای کشتن دختری 13 ساله آن هم با داس)
فکرش را بکنید جامعه نهایتا تا 9 سال دیگر میزبان جنایت کاری خطرناک خواهد بود.
4.آیا مادر رومینا توانسته از قاضی سوال کند پس حقوق مادر بر فرزند چیست؟اینها و همه سوالهای گوناگون از این قبیل قتل های خانوادگی منتظر قوانین بازدارنده و جامع می باشند.
سرکوب روزنامهنگاران
گزارشگران بدون مرز
جمهوری اسلامی ایران پس از انتشار گزارش تکان دهنده گزارشگر ویژه سازمان ملل در باره نقض آشکار حقوق بشر و آزادی اطلاعرسانی دست کم پنج روزنامهنگار را به حبسهای زندان محکوم کرد. گزارش گران بدون مرز (RSF) این موج تازه سرکوب رسانهها را محکوم می کند.
گزارش جاوید رحمان گزارشگر ویژه سازمان ملل برای نظارت بر وضعیت حقوق بشر در ایران که به تاریخ ۱۶ ژوییه ۲۰۲۰ منتشر شده است، از وضعیت ناگوار حقوق بشر و از این میان آزادی اطلاعرسانی در ایران پرده برمی دارد.
با این حال پنج روزنامهنگار پس از این گزارش بهای سرکوب رسانهها از سوی مقامات مسوول ایران را پرداخت کردهاند
روزنامهنگار مستقل محمد مساعد به تاریخ ۱۲ شهریور به چهار سال و نه ماه زندان و دوسال ممنوعیت فعالیت روزنامهنگاری و توقیف ابزار ارتباطاتی محکوم شد. این روزنامهنگار در صفحه توییتر خود خبر را منتشر کرده است نوشته است « شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران رسانهایام «سیاهنمایی»، «بحراننمایی»، «تحریک مخاطب خالیالذهن» و «شالودهشکنی» اعلام کرده است. محمد مساعد در ۱۷ آبانماه ۱۳۹۸ در نخستین روزقطع اتصال اینترنت در کشور و پس از انتشار توییتی در این باره بازداشت شد و به تاریخ ۱۶ آذر با سپردن وثیقه آزاد شده بود.
کوثر کریمی خبرنگار خبرگزاری رسمی مهر ( وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی) به تاریخ ۲۸ اوت برای پوشش خبری اعتراضهای مردم روستای ابوالفظل در جنوب شهر اهواز بازداشت شد. از یک سال پیش مردم این روستا در برابر اقدامهای بنیاد مستضعفان برای ویران کردن خانههایشان پایداری میکنند. بنا بر گفتههای یکی از مسوولان سازمان تبلیغات اسلامی کوثر کریمی همان روز با قید کفالت آزاد شده است. وی گفته است «یکی از مقامات هم تهدید کرده است که اگر مهر پیگیری را ادامه دهد، دستور احضار مدیرعامل خبرگزاری را خواهند داد.»
فردای این روز روزنامهنگار مستقل بابک طهماسبی از تایید حکم دوسال زندان و ۷۴ ضربه شلاق بدست شعبه ۱۷ دادگاه اهواز مطلع شد. وی به اتهام « نشر اکاذیب» و « توهین و افترا» و در پی شکایت مسوولان شرکت ملی حفاری و برای گزارشهای او از وضعیت نابسامان معیشتی کارگران این شرکت محاکمه شده بود.
در کرمان خبرنگار سایت اطلاع رسانی تابناک امیر رضا امیر تیموری به تاریخ ۹ شهریور، در پی شکایت نماینده شهر و رییس کمیسیون افتصادی مجلس شورای اسلامی به پلیس فضای مجازی فتا احضار و پس از بازجویی برای « نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» تفهیم اتهام شد. این خبرنگار تا برگزاری دادگاه به قید کفالت آزاد شده است.
دادگاه شهر گنبد کاوس امانمحمد خجملی را برای « نشر اکاذیب» و « تشویش اذهان عمومی» به جریمه نقدی چهار میلیون تومان که در دادگاه تجدید نظر به یک میلیون و ششصد هزار تومان تعدیل یافت محکوم کرده است. این روزنامهنگار برای انتشار مطالبی در باره وضعیت بحران اقتصادی و با شکایت نهادهای امنیتی به دادگاه رفته است. پیش از این به تاریخ در بهمن ماه ۹۸ بازداشت و با تامین کفالت آزاد شده بود.
رضا معینی مسوول دفتر ایران و افغانستان گزارشگران بدون مرز در این باره میگوید « افزایش اعتراض علیه رژیم به سرکوب بیشتر روزنامهنگاران منجر شده است. پس از گزارش تکان دهنده گزارشگر ویژه سازمان ملل، شورای حقوق بشر باید برای حفاظت و دفاع از روزنامهنگاران اقدامهای جدیتری انجام دهد. روزنامهنگاران و شهروند-خبرنگاران در ایران برای انجام حرفه خود، قربانی سانسور، تهدید و بازداشت خودسرانه هستند و در زندانها مورد بدرفتاری و گاه شکنجه قرار میگیرند.»
جمهوری اسلامی ایران درردهبندی جهانی آزادی مطبوعات ۲۰۲۰ گزارشگران بدون مرز از میان ١٨٠ کشور جهان در رده ۱۷۳ قرار دارد.
تغییر روش جمهوری اسلامی برای خفه کردن صدای مخالفان
محمد فرشیدیان
نوید افکاری دارنده چند عنوان قهرمانی کشتی در 27 سالگی عمرش توسط جمهوری اسلامی اعدام شد.
او که از معترضان 97 بود و هم صدا با مردم به افزایش ناگهانی قیمت دلار و به تبع آن بدتر شدن وضعیت معیشتی مردم اعتراض کرده بود، به اتهام محاربه و همچنین قتل یک مأمور امنیتی دستگیر شد.
پس از دستگیری، نوید افکاری به استناد گزارش پزشکی قانونی که در پرونده او موجود است و نشانههایی از شکنجه را در بدن او تشخیص داده است، تحت شکنجههای شدید جسمی و روانی، او به قتل حسن ترکمان اقرار میکند و در نتیجه این اقرار حکم اعدام او صادر میشود. دستگاه قضایی جمهوری اسلامی در همکاری با نهادهای امنیتی برای تکمیل کردن سناریوی خود حکم اعدام دوم و ۶ سال و ۶ ماه حبس و ۷۴ ضربه شلاق را به اتهام محاربه صادر میکند. بخشی از اتهاماتی که توسط دادگاه کیفری جمهوری اسلامی صادر شده عبارتند از « معاند نظام با مقاصد برهم زدن امنیت کشور»و «توهین به رهبری» ، اما مهمترین اتهام قتل یک بسیجی میباشد که منجر به صدور حکم اعدام وی شدهاست. نام فرد کشتهشده «حسن ترکمان» است که یکی از نیروهای امنیتی حاضر در تجمعات شیراز بودهاست.
در صبح روز شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۹ نوید افکاری بهطور ناگهانی و بدون اینکه آخرین دیدار را با خانواده خود داشته باشد، بر اساس گفتهٔ قوهٔ قضائیه، در زندان عادلآباد شیراز اعدام میشود. بنا به فایل صوتی منتشر شده از آخرین مکالمه او و برادرش، نوید میگوید که قرار است به زندان دیگری منتقل شود و با ابراز امیدواری میگوید همه چیز «درست میشود».
او در حالی اعدام میشود که خودش و خانواده اش از اجرای حکم اعدام بیخبر بوده اند و صبح روز بعد قوه قضائیه اعلام میکند که نوید اعدام شدهاست.
نوید افکاری در نامهای که منتشر کرد، نوشته بود که همهٔ اعترافات وی تحت شکنجهٔ روحی و جسمی بوده، از جمله اینکه «روی صورتش پلاستیک کشیده بودند» و او «تا مرز خفگی و مرگ پیش رفته» و در این شرایط «مجبور به اقرار به مطالب ساختگی» شدهاست وکیل برادران افکاری گفت که نه تنها «اقرار تحت فشار روانی و جسمی بوده و آنها در دادگاه، ارتکاب قتل را انکار کردند» بلکه «فیلم مورد ادعای خبرگزاری قوه قضائیه که متهمین را در حال قتل نشان میدهد هم وجود ندارد.
بهیه نامجو، مادر نوید افکاری نیز در مصاحبهای گفت: «آنها پسرانم را شکنجه کردند تا علیه همدیگر شهادت دهند» و «وحید تحت همین شکنجهها، تا دو بار اقدام به خودکشی کردهاست». او تأیید کرد که همسر و دامادش نیز بازداشت شدهاند و پسراناش در یک «دادگاه ناعادلانه» و بدون «هیچ مدرکی» قرار گرفتند.
وکیل خانواده افکاری گفت که دستگاه قضایی برای اجرای حکم “آنقدر عجله” داشته که محکوم را از “آخرین دیدار محروم کرده است.”
در حالی که شمار زیادی از ورزشکاران جهان، رئیس کمیته بینالمللی المپیک، رئیسجمهور آمریکا و نهادهای حقوق بشری خواستار لغو حکم اعدام او شده بودند و وکلایش به دنبال درخواست تجدیدنظر بودند، اعدام آقای افکاری بسیاری را “شوک زده” کرد.
بررسی پرونده برادران افکاری نشان میدهد دستگاه قضایی جمهوری اسلامی در هماهنگی با نیروهای امنیتی این بار هم به شیوه متداول خود اقدام به تهیه سناریویی تکراری کرده که مبتنی بر رفتارهای ضد حقوق بشری و حتی خلاف قوانین دادرسی جزایی جمهوری اسلامی طراحی و اجرا شده است.
دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی رویکرد جدیدی در رسیدگی به پروندههای دستگیرشدگان در اعتراضات را در پیش گرفته و تلاش میکند در کنار اتهامات امنیتی این افراد را با وارد کردن اتهام قتل عمد نیز مورد محاکمه قرار بدهد تا احکام صادر شده سیاسی جلوه نکرده و از تبعات بینالمللی این پروندهها کاسته شود.
از ابتدای امسال حدود ۱۳ نفر از فعالان سیاسی کرد به اتهام قتل عمد اعدام شدهاند این به این معنی است که نهادهای امنیتی و دستگاه قضایی جمهوری اسلامی در یک هماهنگی کامل اقدام به پروندهسازی و گرفتن اعترافات اجباری تحت شکنجههای شدید میکنند تا این افراد اتهام قتل عمد را بپذیرند
نهادهای امنیتی برای کاستن بار اعدام مخالفان سیاسی و متهمان امنیتی تلاش میکنند با استفاده از ابزار شکنجه قتلی را به گردن متهمان امنیتی انداخته و برای آنها حکم قصاص صادر کنند
بنابر این قوه قضاییه در دوره ابراهیم رئیسی، شیوه جدیدی برای حذف مخالفان پیش گرفته است اما اعدام نوید افکاری اهمیت بیشتری پیدا کرد چرا که پس از انتشار فایل صوتی او از زندان عادلآباد شیراز، کاربران شبکههای اجتماعی واکنش نشان دادن و این خبر با هشتگ نوید را اعدام نکنید ترند جهانی شد و باعث شد جمهوری اسلامی به ناگاه خود را در برابر هجمه وسیع افکار عمومی نسبت به پرونده نوید افکاری ببیند. پخش اعترافات اجباری پرتناقض نوید از خبر ۲۰:۳۰ شبکه دوم صداوسیما هم نتوانست چارهساز نظام در برابر افکار عمومی باشد و انتظار میرفت جمهوری اسلامی اجرای حکم اعدام او را به تعویق بیندازد.
دستپاچگی نهادهای امنیتی و قضایی در اجرا حکم اعدام نوید افکاری و اطلاع رسانی آن نشان میدهد که نهادهای امنیتی نگران تلاشهایی بودهاند که برای توقف اعدام نوید افکاری جریان داشته، چرا که اگر فعالان مدنی که به دنبال جلب رضایت خانواده حسن ترکمان بودند موفق به جلب رضایت آنها میشدند و حکم اعدام به اتهام قتل عمد نوید برداشته میشد آنوقت نظام باید با تبعات حکم اعدام او به اتهام محاربه مواجه میشد و این برای جمهوری اسلامی هزینه به همراه داشت.
موضوع دیگری که تناقض رفتار و ادعای جمهوری اسلامی را در ماجرای اعدام نوید افکاری نمایان میکند اجرای حکم اعدام در ماه حرام بود که بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی این اتفاق را رفتاری خلاف عرف ذکر کرده و نشانه دستپاچگی نظام در اجرای حکم دانستهاند که باعث شد نظام اسلامی احکام اسلام را زیر پا بگذارد. در حقیقت کراهت اعدام در ماه حرام بخشی از چرخه اعتقادی است که جمهوری اسلامی مدعی آن است اما همین نظام مدعی اسلام خود بخشی از این چرخه را به بهانه مصلحت اندیشی و حفظ نظام و برای حذف کردن مخالفان زیر پا میگذارد.
بیماریهای عالمگیر قدرت جامعه را به ما یادآوری میکنند
فرانک فوردی برگردان: عرفان ثابتی
یکی از عادتهای زشت فجایع این است که سر و کلهشان ناگهان ظاهر میشود. آنها جوامع را غافلگیر میکنند، و مردم را برای فهم معنای واقعیِ فاجعهای مثل کووید-19 به دردسر میاندازند. یافتن معنا در تهدید ظاهراً بیمعنایی علیه زندگی بشر همواره متألهان و فیلسوفان را به توضیح واداشته است.
امروز محتاج کمک دانشمندان و دیگر متخصصان هستیم و برای معنا بخشیدن به بیماریِ عالمگیرِ کووید-19 به شواهد و مدارک و الگوسازی آنها تکیه میکنیم. با وجود این، در نهایت معنایی که هر جامعه برای نوعی فاجعه قائل است به ندرت صرفاً متکی بر علم است و به ارزشها و آداب و رسوم رایج هم بستگی دارد.
همان طور که حادثهی غمانگیز حملات تروریستیِ 11 سپتامبر در آمریکا نشان داد، فجایع همچون نقاط عطف تاریخیاند. بارها پس از دیگر فجایع شنیدهایم که «پس از این اتفاق دیگر هیچچیز مثل گذشته نخواهد بود.» فردریک فرانسیس کوک، وقایعنگار آتشسوزی سال 1871 که بخش بزرگی از شیکاگو را از بین برد، چنین نوشت: «به نظر اهالی شیکاگو آتشسوزیِ بزرگ سال 1871 حد فاصل میان گذشته و حالِ این شهر است.»
از آغاز تاریخ بشر، فجایع رویدادهای سرنوشتسازی در تجربهی بشری بودهاند. اتفاقاتی مثل هبوط آدم و حوا یا توفان نوح را به همین روش تفسیر کردهاند، و مارتین لوتر این توفان و سیلاب را کاتالیزور و شتابدهندهی انحطاط دنیا میدانست.
تاریخ نشان میدهد که مردم به شدت به فجایع علاقهمند بودهاند و این رویدادها فکر و ذهنشان را اشغال کرده است. در این زمینه، خودِ «کتاب مقدس» منبعی غنی است. از داستان توفان نوح گرفته تا مجازات الهیِ سدوم و عموره یا قحطیای که ابراهیم را به مصر کشاند، داستان فجایع تخیل آدمی را برانگیخته است. این میراثِ «کتاب مقدس» را همواره سنتی آخرالزمانی تقویت کرده که فجایع را طلیعهی روز قیامت میشمارد. هر چند ما در جامعهای سکولارتر زندگی میکنیم اما الگوی آخرالزمانی همچنان بر درک عمومی از رویدادی مثل کووید-19 تأثیر میگذارد. نگرشهای آخرالزمانی عمدتاً جای خود را به گرایش گستردهای داده است که بدترین سناریوها را عادی میشمارد. اغلب فجایع را به عنوان اتفاق اصلیِ کلانروایتی به کار میبرند که از طریق آن واقعیت را میفهمیم و به ناپایداری بشر پی میبریم. فجایع بدترین اتفاقات ممکناند؛ بنابراین، ارزشها و معانی را به چالش میکشند. به همین دلیل است که در سراسر قرون و اعصار معانیِ ضمنیِ اخلاقیِ مهمی پیدا کردهاند. اغلب فجایع را نوعی کنش خداوند و مجازات الهی در قبال عصیان و گناه بشر میپندارند.
در گذشته، فجایع عظیم توجه بشر را به ناپایداریِ زندگی انسان و بیهودگیِ همهی اهداف صرفاً بشری جلب کرده و آدمی را به تأمل دینی واداشته است. حتی در این زمانهی سکولار هم فجایع معانیِ پنهانی دارند. به ندرت فجایع را حادثهی محض میشمارند و اغلب آنها را آکنده از معنا و اهمیت اخلاقی میدانند. عجیب نیست که برخی فرصت را غنیمت شمرده و گرمایش جهانی را علت شیوع این بیماریِ عالمگیر دانستهاند. بعضی به جای این که کووید-19 را نشانهی مجازات الهی در قبال گناهان بشری بدانند، بیدرنگ تقصیر را به گردن بهاصطلاح نابودی محیط زیست به دست بشر انداختهاند. نویسندهای در روزنامهی «گاردین» با تجاهل عارف میپرسد: «آیا نابودی طبیعت عامل کووید-19 است؟»
تاریخ به ما میآموزد که فجایع نه تنها بر سلامت جسمانی تأثیر میگذارند بلکه مایهی سردرگمیِ شدید اخلاقی میشوند. فجایع طرز فکر و رفتار ما را مختل میکنند زیرا وجوه بدیهیپنداشتهشدهی زندگیِ روزمره را به پرسش میکشند. نحوهی مواجههی ما با آثار مخرب فاجعهای مثل کووید-19 در نهایت به تواناییِ جامعه در معنا بخشیدن به این تجربه بستگی دارد. جوامع میتوانند زیستن با درد و حتی مرگ را یاد بگیرند. اما اگر نتوانند به مصائب معنا دهند، این خطر وجود دارد که مردم به جانِ یکدیگر بیفتند.روایتی که توسیدید، مورخ آتن باستان، از شیوع بیماریِ همهگیرِ مرموزی در سال 430 قبل از میلاد در آتن ارائه داده همچنان جالب توجه است.
به نظر توسیدید، خطری که این جامعه را تهدید میکرد تنها خودِ بیماری همهگیر نبود بلکه واکنش شهروندان آتن به آن را هم دربرمیگرفت. او میگوید که با گسترش ترس، «شهروندان مضطرب، مسئولیت مدنی را نادیده گرفتند و قوانین و آداب و رسومی» را که پیشتر چشمبسته رعایت میکردند «زیرِ پا گذاشتند.»
جوامع میتوانند زیستن با درد و حتی مرگ را یاد بگیرند. اما اگر نتوانند به مصائب معنا دهند، این خطر وجود دارد که مردم به جانِ یکدیگر بیفتند.
آنچه واقعاً مایهی نگرانیِ توسیدید بود نه هول و هراس مردم بلکه بیاعتناییِ آنها به اقتدار آداب و رسوم قدیمیِ خود بود. شمار فراوانی از شهروندان آتنی مسئولیتهای سنتیِ خود را نادیده گرفتند و در نتیجه جامعهی آتنی ازهم پاشید. توسیدید مینویسد که بسیاری از آتنیها دیگر از خدا نمیترسیدند زیرا احساس میکردند که به مرگ محکوم شدهاند و چیزی برای از دست دادن ندارند. به قول او، «دیگر خبری از ترس از خدایان یا قانون بشری نبود که آنها را مهار کند.» او از این امر نتیجه گرفت که گسست میان اخلاق و واکنش جامعه به فاجعه، اوضاع را بدتر کرد.
بسیاری از آتنیها که از مهار ترس به کمک اخلاق عاجز بودند، طوری به بیماری همهگیر واکنش نشان دادند که بر وخامت اوضاع افزود. بسیاری هراسان از خانه گریختند و در آلونکهای پرازدحام شهری سکونت گزیدند. ازدحام به شیوع بیماری کمک کرد و به قول توسیدید، «مرگومیر در میان مردم هولناک بود.» روایت توسیدید همچنان اهمیت خود را حفظ کرده است زیرا توجه ما را به نقش مهم ارزشها و نگرشهای اجتماعی در مدیریت بحران جلب میکند.
خوشبختانه واکنش اکثر جوامع به فجایع به آتنیها شبیه نبوده است. اکثر پژوهشهای انجامشده دربارهی فجایع قرنهای نوزدهم و بیستم بر همبستگی اجتماعیِ چشمگیر تأکید میکند. روایتهای متعدد حاکی از افزایش همبستگی و فقدان نسبیِ هراس در واکنش به فجایع است. به عقیدهی زیگموند فروید، در هنگام وقوع فجایع همبستگی اجتماعی پدید میآید و روحیهی نوعدوستی بر رفتار آدمی تأثیر میگذارد. او میگوید: «یکی از جنبههای مطلوب و خوشایند بشر این است که در مواجهه با بحرانی مهم، ناسازگاریهای تمدن و همهی مشکلات و خصومتهای درونیاش را از یاد میبرد، و وظیفهی مشترک مهمِ حفظ و بقای خود در برابر قدرت برترِ طبیعت را به یاد میآورد.»
پژوهشگران پس از جنگ جهانی دوم با فروید همعقیده بودند و «اسطورهی فاجعه» را علناً به چالش کشیدند. بر اساس اسطورههایی که فیلمهای هالیوودی رواج میدهند، وقتی فاجعه رخ میدهد مردم دچار هول و هراس میشوند و رفتار جامعهستیزانه افزایش مییابد. بنا به این اسطورهها، پس از فاجعه غارت گسترش مییابد؛ قربانیان تکان میخورند، استقلال عمل خود را از دست میدهند و به واکنش سازمانها وابسته میشوند؛ دستور تخلیه به خروج عدهی زیادی از مردم از محل میانجامد؛ پناهگاههای عمومی به سرعت پر از بازماندگان گیج و آشفته میشود؛ قیمت کالاها سر به فلک میکشد؛ و برای تحمیل نظم حکومت نظامی برقرار میشود.تجربه نشان میدهد که مردم بیشتر احتمال دارد به همبستگی روی آورند تا شکلهای مخرب رفتار ضد اجتماعی.تاریخ فجایع همچنین حاکی از آن است که زندگیِ جامعه به روال سابق بازنخواهد گشت. بنابراین، اکنون باید به زندگی در دوران پس از کرونا بیندیشیم و برای آن برنامهریزی کنیم. لازم نیست که به آینده بدبین باشیم. با توجه به تجربیات گذشته، اگر تخیل و قوای خلاق خود را به کار بگیریم، میتوان اطمینان داشت که دنیای جدید از دنیای قدیمی بهتر خواهد بود.
هر چند فجایع قوای مخرب هولناکی دارند اما بشر اغلب میتواند مصیبت را به فرصت تبدیل کند. ترس از فجایع طبیعی بارها ابتکار و خلاقیت بشر را تسهیل کرده است.
زمینلرزهی سال 1755 لیسبون به استفاده از علم در بنای زیرساخت شهری انجامید. پس از سیلابهای سال 1953 که به هلند آسیب رساند، هلندیها به سدسازی خلاقانهای روی آوردند که یکی از عجایب تکنولوژیک دنیاست. اصلاحات اجتماعی اغلب ثمرهی فاجعه است. بهبود شرایط کاری پس از آن رواج یافت که عدهی زیادی از کارگران کارخانههای نخریسی منچستر بر اثر ابتلا به بیماری عفونی در قرن نوزدهم جان باختند. برنامهریزیِ شهری در آمریکا پس از آتشسوزی شیکاگو در سال 1871 رونق گرفت. پس از آتشسوزی سال 1909 معدن ذغالسنگ چِری در ایلینوی که به مرگ 259 کارگر انجامید، قوانین جدیدی در مورد سلامت و ایمنی وضع شد. غرق شدن کشتی تایتانیک به تجدیدنظر در ایمنی مسافران، و در نهایت کاهش چشمگیر مخاطرات سفرهای دریایی، انجامید.
دلیلی وجود ندارد که کووید-19 نتواند به نوآوریهای جدید و مهیجی در مراقبتهای درمانی و داروسازی بینجامد. اما، از همه مهمتر این که، این بیماری عالمگیرِ هولناک میتواند به ما یادآوری کند که تعلق به جامعه گرانبهاترین داراییِ انسان است. مهمترین نتیجهی مطالعهی فجایع این است که زندگی اجتماعیِ مستحکمِ مشوقِ همبستگیِ اجتماعی میتواند نقش سرنوشتسازی در به حداقل رساندن تأثیر بیماریهای همهگیر و عالمگیر داشته باشد.
آموزش و پرورش شاد و انسانی حق همه کودکان است!
سیامک بهاری
آغاز سال تحصیلی است و به جای شادی و شعف، خانوادهها خشمگین و مضطربند! هیچ چیز سر جای خودش نیست. کشمکش و سرگردانی خانوادهها و دانشآموزان با وزارت آموزش و پرورش در بازگشایی مدارس نشان از بههم ریختگی کل سیستمی دارد که نه میتواند و نه میخواهد به مردم پاسخگو باشد. پلانهای بازگشایی مدارس از بالا تا پایین حکومت در تضاد و تناقض با واقعیت موجود جامعه است. رئیس دولت رجز میخواند و اصل را بر آموزش حضوری میگذارد، خودش میرود در اتاق کارش ایزوله میشود و به دانشآموزان و معلمان دستور حضور در کلاسها را میدهد. رئیس مجمع عمومی نظام پزشکی کشور میگوید بازگشایی مدارس فاجعه به بار خواهد آورد. ستاد مقابله با کرونا همین را میگوید. مقاومت واعتراضات خانوادهها و دانشآموزان علیه وضعیت به هم ریخته بازگشایی مدارس همه گیر شده است.
تا همین جا مشخص شده است که برنامه ریزیهای ادعایی وزارت آموزش و پرورش در اجرای پروتکلهای بهداشتی پوچ است. خانوادههای نگران مقاومت میکنند و دست به اعتراض میزنند. کانونها و تشکلهای معلمان بیانیه میدهند و معترضند. در نهایت وزارت آموزش و پرورش مسئولیتی بعهده نمیگیرد و بار مسئولیت را بر دوش خانواده دانشآموزان میگذارد. واضح است این عدم شفافیت در تصمیم و اجرا اساساً شانه از زیر بار مسئولیت خانه کردن و سپردن عواقب این روند به خانوادهها است.
این ادامه تحمیل سیاست “جان یا نان” است. حال یا جان یا تحصیل! مشخص است که کشمکش خانوادهها و آموزش و پرورش ادامه کشمکش مردم با کل دستگاه حکومتی است.سال جاری تحصیلی از این نظر با سالهای قبل بسیار متفاوت است. شیوع ویروس کرونا، وضعیت وخیم آموزش پرورش را صد چندان بدتر از قبل کرده است. در حالیکه سازمان تجهیز و نوسازی مدارس به دلیل کسری بودجه عملا تعطیل شده است، یک بند دروغ میبافند که مدارس برای ورود دانشآموزان برابر پروتکلهای بهداشتی آماده شده است. مدارس باید باز و کلاسهای درس برقرار شوند.
هیچ چیز سرجای خودش نیست و هیچ معیار و ضابطه تعریف شدهای از رعایت پروتکلهای بهداشتی در دست نیست. رجز میخوانند و دروغ میبافند که شبکه شاد امکانات مجازی آموزشی را مهیا کرده است. از بس دروغ زمخت و غیرقابل باور است، ناچارند اعتراف کنند که نزدیک به چهار میلیون دانشآموز اصلاً به این شبکه دسترسی نداشته و ندارند. آنها هم که وصل شدهاند با استانداردی بسیار پایین چند ساعت در هفته توانستهاند فقط به شبکه وصل باشند. مدت نه چندان طولانی معلوم میشود همین شبکه به اصطلاح “شاد” برای وزارت آموزش و پرورش ۱۵۰ میلیارد تومان درآمد داشته و تا چندی دیگر این سود سرشار چندین برابر خواهد شد! این در حالی است قرار نبوده است برای وصل شدن به شبکه هزینهای پرداخت.
سال تحصیلی گذشته عملاً برباد رفته است و افت تحصیلی بسیار سنگین بوده است. در سال تحصیلی جدید هم همین بساط ادامه خواهد یافت.
قرار است در ویرانههایی که مدرسه خوانده میشود، در کلاسهایی که هر آن بیم فرو ریختنش میرود. در کوران کشتار کرونا، معلم و دانشآموز را به صف کنند تا همه چیز عادی و نرمال جلوه کند.
ویروس کرونا بر همه چیز و بر کل جامعه تأثیر مخرب گذاشته است. نمایش بازگشایی مدارس، لاابالیگری عامدانه و نمایشهای مضحک مقابله با کرونا در مدارس، تمام قد خصلت نمای جمهوری اسلامی در مواجه با ویروس کرونا از ابتدا تا به اکنون است. ادعاهای فریبکارانه آموزش و پرورش در اجرای پروتکلهای بهداشتی آنقدر آشکار است که شبههای برای خانوادههای نگران و مضطرب باقی نمیگذارد که نهادی و جایی در جمهوری اسلامی دغدغهاش نجات جان مردم نیست. از ابتدای شیوع کرونا تاکنون آموزش و پرورش بعنوان بخشی از دولت نشان داده است که هیچ عزمی برای مصون و محفوظ نگهداشتن دانشآموزان و کادر آموزشی در مقابله با کرونا نداشته و ندارد. هر اقدامی صورت گرفته، ابتکار و تلاش خانوادهها و برخی انجیاو ها است.
به تخمین وزارت آموزش و پرورش نزدیک به چهار میلیون دانشآموز عملا از دسترسی به آموزش مجازی محروم ماندهاند. تهیه هزینه اینترنت پرسرعت برای ساعتها و روزهای متمادی. تهیه تبلت و لپتاپ و تلفن هوشمند برای اکثریت خانوادهها یا ناممکن است یا هزینه سنگینی بر آنها تحمیل میکند. میلیونها کودک و دانشآموز با افت آموزشی سنگین از ادامه تحصیل باز خواهند ماند. این فقط سهم آموزش مجازی است. بیش از هفت و نیم میلیون کودک پیش از پاندمی کرونا عملاً از چرخه تحصیل به بازار بیرحم کار پرتاب شده بودند. کودکان اتباع خارجی بویژه افغانستانی و بی هویت و بی شناسنامه از جمله بخش قابل توجهی از قربانیان این فاجعهاند.
شیوع و کشتار کرونا در کل کشور قابل انکار و کتمان نیست. اکثریت شهرهای بزرگ در وضعیت قرمز و هشدار هستند. کرونا تهدیدی بسیار جدی برای کارکنان مدارس و بویژه معلمان است. کلاسهای درس فاقد ابتداییترین امکانات بهداشتی لازم است. با وضعیت و امکانات ناچیز کنونی فاصله گذاری نه در سرویسهای ایاب و ذهاب و نه در کلاسهای درس امکان پذیر نیست. انتقال ویروس توسط کودکان به اقتضای سن و جنب و جوش و تماس با یکدیگر بسیار سریعتر صورت میگیرد و به بزرگسالان سرایت میکند. گسترش و انتقال ویروس با حضور در کلاسهای درس بدون محاسبات زیر ساختی در کل جامعه و مجموعه پروتکلهای بهداشتی مقابله با آن، چرخه گسترش کلی ویروس از مدرسه به خانواده را سرعت بیشتری میبخشد. در حقیقت بازگشایی مدارس ادامه اصرار حکومت در برگزاری کنکور، برگزاری عزاداری و مراسمهای خودزنی و بازگشایی امکان مذهبی تا بازگشایی مدارس است.
اما نه فقط ویروس کرونا که کل آموزش کالایی و طبقهبندی شده تسمه از گرده خانوادهها کشیده است. شهریه سنگین ثبت نام کمر خانواده را خم کرده است. هزینه تهیه کیف و کتاب و لوازم التحریر چنان سرسامآور گران است که از پس تهیه آن برنمیآیند. فرزندانشان باید به مدرسه و کلاسی بروند که کمینگاه ویروس کرونا است. میدانند که مدارس بشدت ناامن و غیر قابل کنترل هستند. کشتار جمعی ویروس کرونا و بیپناهی جامعه را طی این هفت ماه شاهد بودهاند. مدارس را خود خانوادهها تعطیل کردند تا جان فرزندانشان را نجات دهند.
بدون کرونا هم آموزش و پرورش پولی و کالایی و مذهب زده ، عدم دسترسی میلیونها کودک به آموزش و ترک تحصیل، کمبود نزدیک به دویستهزار معلم کتابهای درسی مملو از جعلیات و خرافه، مغزشویی ایدئولوژیک، حاکم کردن آپارتاید جنسی در مدارس، جشن تکلیف و حجاب اجباری، فضای پادگانی، دست درازی نهادهای امنیتی و مذهبی از گله آخوند تا حوزه و معلمین پرورشی – امنیتی بسیج دانشآموزی و تبدیل کردن مدارس به مسجد و حسینیه و اردوهای اجباری راهیان راه نور، مدارس تخریبی و . . . ابعاد مخاطرهآمیزتری یافته است. همه این مصائب دردناک با گسترش ویروس کرونا مرگبارتر و خطرناکتر شده است. آموزش و پرورش با کسری بودجه ۱۵هزار میلیاردی عملاً قادر به انجام هیچ وظیفه و ارائه هیچ آلترناتیو و راه کاری نیست. به تجارتخانهای ورشکسته بدل شده است که چوب حراج بر آموزش میزند.
جمهوری اسلامی مسئول مستقیم وضعیت موجود و ویرانهای به نام آموزش و پرورش است. خواست و مطالبات مردم روشن است. سالها برای آن جنگیدهاند و هزینه دادهاند. دهها آموزگار برای تحقق این خواستها دستگیر شده و در حبساند و جانشان در خطر است. مردم حق دارند و باید خواستهایشان هر چه زودتر متحقق شود. خواستهای زیر چکیده و فشرده مطالبات فوری و اضطراری مردم است:
آموزش و پرورش شاد و انسانی حق همه کودکان است!
١- همه توصیهها و دستورات پزشکی مربوط به کرونا باید در مدارس کاملاً اجرا شود. همه اقلام و وسایل پیشگیری از قبیل ماسک، دستکش، ژل ضدعفونی باید مجانی در اختیار دانشآموزان و معلمان قرار گیرد. آموزش و پرورش مکلف به تأمین امکانات پیشگیری در مدارس و سرویسهای ایاب و ذهاب دانشآموزان است.
۲- تحصیل رایگان در تمام سطوح آموزشی و اجباری بودن آن تا پایان تحصیلات دوره دبیرستان.
۳- ممنوعیت هر نوع شهریه و اخاذی از خانوادهها به بهانهها و مناسبتهای مختلف.
۴- کتب درسی و لوازم التحریر باید کاملا رایگان باشد.
۴- رفع تبعیض در دسترسی به آموزش، مقابله با خصوصی کردن مدارس و درجه بندی و طبقاتی کردن آموزش و پرورش. طبقاتی کردن آموزش از طریق مدارس خصوصی باید کنار گذاشته شود.
۶ــ یک وعده غذای گرم، باکیفیت و رایگان برای محصلان در سراسر کشور، کمک هزینه به خانوادههایی که امکان فرستادن کودکان خود به مدارس را ندارند به منظور اینکه کودکانشان را به مدرسه بفرستند.
۷ــ ایاب و ذهاب مدارس جزیی از وظایف مدرسه است و باید کاملا در دسترس، ایمن و رایگان باشد.
۸ــ ایمنی و مقاوم سازی مدارس، کلاسهای درس و سیستم گرمایشی و سرمایشی.
۹- در تمام محلات باید به اندازه کافی مدرسه باشد و تعداد دانش آموزان کلاس از ٢٢ نفر بیشتر نشود.
همه مدارس باید از استاندارد و کیفیت آموزشی مناسب، کتابخانه، وسایل و امکانات ورزشی، آزمایشگاه، سالن کارهای دستی و غیره برخوردار باشند.
۱۰- حق شهروندی برابر و دسترسی یکسان به آموزش برای کلیه واجدین تحصیل افغانی و عراقی و سایر مهاجرین.
۱۱- آزادی معلمان زندانی و تبعیدی.
۱۲- کتب درسی باید غیر مذهبی شود. مسجد سازی در مدارس و فرستادن طلبه به مدارس باید ممنوع شود.
۱۳ــ دست آخوند و مذهب از مدارس کوتاه. جدایی مذهب از آموزش و پرورش.
۱۴- به جداسازی جنسیتی در مدارس باید پایان داده شود. حجاب کودک باید ممنوع شود.
خودکشی کودکان
بهاره بلورچی
خودکشی کودکان پدیده ایست چند عاملی که بیش از ۹۰ درصد خودکشی ها با یک اختلال روانپزشکی رابطه دارد . مثل افسردگی ، سومصرف مواد و بیماریهای هیجانی که تحت تاثیر استرس های روانی ، اجتماعی قرار می گیرد و باعث میشود که کودکان دست به خودکشی بزنند . کودکی که به مرحله خودکشی میرسد شدیدا” مضطرب و آسیب دیده است .برخی عوامل خودکشی کودکان مثل بی توجهی خانواده ، بیماریهای روحی ، بیماریهای جسمی مشکلات خانوادگی ، سواستفاده جنسی از کودکان ، تصادف و مرگ اعضای خانواده ، فقر مادی و فقر آگاهی و هر رویدادی که استرس شدیدی به کودک وارد کند میتواند یکی از علل تهدید به خودکشی باشد .
در فرهنگ ایران به دلیل اینکه به کودکان آموزش خودباوری و اعتماد بنفس داده نمیشود و دلیل دیگری که شخصیت کودک از طرف خانواده و جامعه سرکوب می شود ،همچون ازدواج اجباری کودکان و نوجوانان، تقلید از صحنه سازی های خودکشی تلویزیونی و اعدام های خیابانی اشاره کرد .
طبق آمار، خودکشی بعد از سرطان دومین علت مرگ در بین افراد ۱۰ تا ۱۸ ساله و دومین علت شایع مرگ کودکان و نوجوانان اعلام شده . و اینکه از هر پنج کودک یا نوجوان که خودکشی می کنند ، چهار نفر نشانه های میل به خودکشی را از خود بروز میدهند .
در واقع آشنایی با زنگ خطرهای مربوط به خودکشی کودکان و توجه به موقع به این نشانه ها میتواند جان ۸۰ درصد از این بچه ها را نجات داد .
کودکان همیشه قادر به درک و توضیح دادن احساسات و مشکلات خود نیستند . ما بعنوان بزرگسال باید تلاش کنیم تا آنها را بهتر درک و درهای بیان احساسات را بروی آنها باز کنیم .
آمار رسمی خبر از افزایش میزان خودکشی در ایران
خبرگزاری برنا در گزارشی از رواج خودکشی کودکان نوشته( روزی نیست که خبری از سکانس وحشت و دلهره در دل شهر منتشر نشود) روش های جدیدی که نوجوانان انتخاب می کند از حلق آویز شدن در معابر عمومی گرفته تا سقوط از ساختمان و پل عابر پیاده است .
خبرگزاری برنا ، به امارهای پزشکی و قانونی وزارت بهداشت استناد کرده در سال ۹۷ میزان خودکشی نوجوانان در ایران ۲۰ درصد بوده است . که این رقم بسیار نگران کننده است . و بیشترین در سطح تحصیلات ابتدایی و راهنمایی هستند. از نظر مجید ابهری ، رفتار شناس و آسیب شناس اجتماعی از عوامل خودکشی ( بیماریهای روانی ، اضطراب و افسردگی ، بیماریهای جسمی دردهای مزمن ، ضعف عزت نفس ، احساش ناامیدی و ناتوانی ، بحران در هویت و شناخت خود ، مذهب و آشفتگی در هویت جنسی اشاره داشته است.
طبق آمار بدست آمده ، خودکشی در ایران در چند سال اخیر افزایش یافته که میتوان به بحران اقتصادی ، شکاف طبقانی و یا اعتراض به شرایط سیاسی هم اشاره کرد.
برای مثال از آمار خودکشی کودکان در ایران میتوتن از خودکشی کودک ۱۱ ساله در کرمانشاه نام برد .آرمین کودک ۱۱ ساله ساکن محله جعفر آباد کرمانشاه به دلیل فقر و گرسنگی با خوردن قرص خودکشی کرد.
هرانا در مورد زندگی آرمین نوشته ( پدر معتاد، مادر فوت شده ، گرسنگی، کار مداوم ، درگیرشدن کودکان با مصرف مواد مخدر ،محیط زندگی نامناسب همه اینها عوامل نابودی و تباهی کودکان در آینده را خبر می دهد. طبق آمار رسمی استان های غربی بیشترین آمار خودکشی را دارند و آمار اداره ی بهزیستی میگوید ۷۰ درصد گودکان کار کرمانشاه از محله جعفر آباد هستند .
زمستان گذشته دو دختر نوجوان ۱۴ ساله با فاصله ۲۴ ساعت از یکدیگر در جوانرود از توابع استان کرمانشاه خودکشی کردند . سازمان حقوق بشری هه نگاو ، نوشته در پنج ماه گذشته ۱۶ نوجوان شامل ۸ پسر و ۸ دختر در شهرهای مختلف کردستان اقدام به خودکشی کردند .
خرداد ماه سال ۹۹ مفیده حسن نژاد ۱۷ ساله خود را در روستایی در سقز حلق آویز کرده .این دختر قصد ازدواج داشته اما به دلیل فقر خانواده ش قادر به خرید جهیزیه و تامین مخارج دیگر نبوده و به زندگی خود پایان داد . نیمه خرداد ، دانیال حسین پور نوجوان ۱۶ ساله اهل سقز خود را حلق آویز کرده . آلا عنبری نوعروس ۱۴ ساله به دلیل نامعلومی در سقز خود را حلق آویز کرده .
اردیبهشت ماه ۹۹ نیز دختر ۱۱ ساله ی ایلامی به دلیل فقر خانواده دست به خودکشی زده و خانواده کودک خود را در ۲۰۰ متری خانه ی خود دفن کردند .به گزارش ایرنا ، در اردیبهشت ۹۹ از محله جعفر آباد اینطور نوشته : بیشتر خانوارهای ساکن جعفر آباد با چهار، پنج فرزند نه درآمد مناسب و نه شغل مناسبی دارند .
اداره کل بهزیستی استان کرمانشاه می گوید در آمد متوسط هر خانواده در جعفر آباد حدود ۶۰۰ هزار تومان است این در حالی است که خط فقر در ایران بر اساس آمار رسمی به نقل از (اعتماد) برای یک خانواده ۴ نفری به مرز ۹ میلیون تومان نزدیک شده است .
بر اساس آمار رسمی ۷۵ درصد از موارد خودکشی در ایران زیر ۱۸ سال و خودکشی در میان دختران بیشترو مهمترین عامل ان افسردگی بوده است .
و میتوان به خودکشی دانش آموز ۱۹ ساله ایرانی اشاره کرد که به دلیل ناتوانی در پاسخ به سوالات کنکور دست به خودکشی زده است . خبرگزاری رکنا، خودکشی این دانش آموز ممتاز در تهران را چنین عنوان کرده که عصر پنج شنبه ۲۰ اوت خبر خودکشی این نوجوان ۱۹ ساله به قاضی کیشیک تهران اعلام شد . بنابرتحقیقات ، او خود را از پشت بام ساختمان ۴ طبقه به پایین انداخته و جان باخته است .در بررسی ها مشخص شده که او دانش آموزی ممتاز و معدل دیپلمش ۱۹ و نیم بوده است . البته این نخستین بار نیست که دانش آموزان در ایران دست به خودکشی می زنند .
بارها شاهد بودیم که به دلیل فشار خانواده ها به دانش آموزان بر سر نمرات آنها ، قبول شدن در کنکور و تحقیر دانش آموزان در مدرسع منتشر شده است .
از طرفی آزمون کنکور سال جاری به دلیل شرایط ویژه مدارس ناشی از بحران کرونا کرونا در ایران و مشخص نبودن برگزاری آنها برای ماهها ، به طور ویژه ، فشار زیادی بر دانش آموزان و خانواده های آنها وارد آمده .
طبق آمار بدست امده خودکشی در پاییز نسبت به سایر فصول و روزهای آخر هفته و در ساعات ۶ تا ۱۲ شب بیشتر انجام گرفته و علل آنها استرس خانواده های گسسته و مشکلات تحصیلی و …بوده است . در ۹۳ درصد موارد با دارو خودکشی انجام شده است .۴۰ درصد کودکان رفتار خودکشی را از طریق تلویزیون و از مادر و افراد خانواده یاد گرفته اند .
دختران خیابان انقلاب چه کسانی هستند؟
پریسا نیکو نام نظامی
مریم شریعتمداری، یکی از “دختران خیابان انقلاب” که در ترکیه درخواست پناهندگی داده، شامگاه ۱۷ شهریور در لایو اینستاگرامش خبرداد که پلیس ترکیه دستگیرش کرده است. او گفته بود که پلیس به دلیل آنچه “ثبت نشدن درخواست پناهندگی” او خوانده، قصد داشته او را به ایران بازگرداند. اما به گفته خانم شریعتمداری با رسانهای شدن این خبر و حضور وکیل، مسئله بازگردانده شدن اون به ایران منتفی شده است.
زمستان سال ۱۳۹۶ گروهی از زنان ایران در حرکتی نمادین با اهتزاز روسری خود در خیابانهای پررفت و آمد تهران اعتراض به حجاب اجباری را نشان دادند. آغاز این حرکت از خیابان انقلاب تهران بود اما در سایر مناطق تهران و حتی شهرهای دیگر هم دنبال شد. پیروان این حرکت، معمولا با عنوان “دختران خیابان انقلاب” شناخته میشوند.
با گسترش دامنه اعتراضات به سبک “دختران خیابان انقلاب” بود که مقامهای امنیتی دستگیریهای گسترده زنان پیرو این حرکت را آغاز و تهدید کردند که معترضان به حجاب اجباری از این پس با اتهام “تشویق به فساد” روبهرو خواهند شد.
بسیاری اقدامات “دختران خیابان انقلاب” را تحولی در خواست دیرین زنان جهت مقابله با حجاب اجباری میدانند. چهل سال پس از اعتراض “ملیحه نیکجومند” علیه حجاب اجباری در اسفندماه ۱۳۵۷ و در نزدیکی دانشگاه تهران که آن نیز بر بلندای مینیبوسی بود، زنان و دختران خیابان انقلاب بر بلندی دیگری ایستادند و این بار در سکوت و با وجود تهدیدهای امنیتی خواست خود را بیان کردند.
- دختران ‘خیابان انقلاب’، نماد ‘انقلاب زنانه’ در ایران
- ۲۲ روایت از ‘دختران خیابان انقلاب’؛ ادامه یک کشمکش چهل ساله
- از چهارشنبههای سفید تا دختران خیابان انقلاب
اما چه کسانی این حرکت را آغاز کردند و حالا در چه شرایطی هستند؟
ویدا موحد
تصویر ویدا موحد در خیابان انقلاب
در این گزارش به تعدادی از زنانی که به عنوان چهرههای شناخته شده این جریان نامشان در رسانهها مطرح شده اشاره شده است. با این توضیح که بسیاری از پیروان این حرکت اعتراضی، ناشناس مانده یا اطلاعات کمی از آنها در دست است و نیامدن نام این افراد به دلیل نبود اطلاعات کافی درباره آنها یا در مواردی حفظ حریم خصوصی افراد بوده است. رسانههای ایران در سال ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷ گزارشهایی از بازداشت ۲۰ تا ۳۰ نفر در رابطه با این حرکت اعتراضی خبر داده بودند.
صبح روز چهارشنبه ششم دی ۱۳۹۶ عابرانی که از خیابان انقلاب، تقاطع وصال میگذشتند هیچ فکر نمیکردند زنی که روی یک جعبه مخابراتی ایستاده و روسری سفیدش را در هوا گرفته آغازگر پویشی خواهد شد که لقب دختران خیابان انقلاب را به خود خواهد گرفت. ویدا موحد به عنوان اولین دختر خیابان انقلاب شناخته میشود.
ویدا موحد در میدان انقلاب تهران، آبان ۱۳۹۷
همزمان با انتشار تصاویر گسترده او بود که خبر دستگیریش هم منتشر شد. اولین “دختر خیابان انقلاب” پس از دومین کشف حجاب خود در میدان انقلاب در آبان ۱۳۹۷ به یکسال حبس تعزیری محکوم شد. او در حالی که بادکنکهای رنگی در دست داشت این بار از گنبد فیروزهای میدان انقلاب بالا رفت تا برای دومین بار به حجاب اجباری اعتراض کند.
پس از این اقدام بود که “دختر خیابان انقلاب” از سوی شعبه ۱۰۹۱ مجتمع قضایی ارشاد به اتهام “تشویق مردم به فساد و فحشا از طریق کشف حجاب” به یک سال حبس تعزیری محکوم شد. تصویر او، ایستاده بر سکوی مخابراتی بدل به سمبلی شد که زمینه اعتراضات بیشتر زنان و دختران را فراهم ساخت.
نرگس حسینی
نرگس حسینی بعد از آزادی از زندان، بهمن ۱۳۹۶
در بهمن ۱۳۹۶، نرگس حسینی دومین زنی بود که با ایستادن بر یک سکو در خیابان انقلاب تهران روسری خود را برداشت تا اعتراضش را به حجاب اجباری نشان دهد. او همانجا بازداشت شد و بعد در ۲۸ بهمن به قید وثیقه از زندان قرچک ورامین آزاد شد.
اعظم جنگروی در خیابان انقلاب بهمن ۱۳۹۶
روز ۲۶ بهمن ۱۳۹۶ بود که اعظم جنگرَوی با بالا رفتن از سکوی مخابراتی خیابان انقلاب؛ درست همانجایی که ویدا موحد اولینبار بر آن ظاهر شده بود با برداشتن روسری اعتراض خود نسبت به حجاب اجباری را نشان داد.
این بار اما عابرانی که از خیابان انقلاب میگذشتند در برابر شیرینی فرانسه پا سست میکردند و به اعتراض خاموش دختری دیگر از معترضان “دختران خیابان انقلاب” خیره میشدند.
اعظم جنگروی
یکی از دختران انقلاب: قوه قضاییه ایران حکم طلاقم را باطل کرده استجامعه هنوز از اعتراضات دی ماه ملتهب بود و همین امر سبب ازدحام در اطراف سکوی “اعظم جنگروی” بود. فیلمهای منتشر شده گویای این بود که در میان ازدحام یک مامور نیروی انتظامی او را از بالای سکویی که بر آن ایستاده بود به پایین پرتاب میکند.
اعظم جنگروی پس از دستگیری و در دادگاه بدوی به سه سال حبس محکوم شد. با این حال مجازات عجیب دیگری نیز در انتظار او بود. حکم طلاق وی از سوی قوه قضائیه باطل و حق حضانت تنها دخترش از او گرفته شد.خانم جنگروی کارمند مرکز مطالعات و تحقیقات زنان بود و پس از این جریانات از محل کار خود اخراج شد. اعظم جنگروی درمصاحبهای با رویترز گفته بود که بالا رفتن از سکو و اعتراض به حجاب اجباری را به خاطر دخترش انجام داده است.
شاپرک شجریزاده
شاپرک شجری زاده که گزارش شد پس از اعتراض در خیابان قیطریه تهران در بازداشت کتک خورد
دوم اسفند ۱۳۹۶ بود که یکی دیگر از دختران خیابان انقلاب این بار در شمال شهر تهران و در محله قیطریه شال سفیدش را از سر گرفت و بر سر چوبی به اهتزاز درآورد.
دختران انقلاب در این برهه با فشارها و محدودیتهای بسیاری مواجه شده بودند.سکوها تغییر شکل داده شده بود و سطحی شیبدار به آن اضافه شده بود تا ایستادن روی آن ممکن نباشد.
از سویی مقامهای امنیتی معترضان را تهدید کرده بودند که به جای دو ماه زندان یا جریمه ممکن است با احکام سنگینتر و حکم زندانی تا ۱۰ سال روبهرو شوند.
شاپرک شجریزاده در این شرایط دستگیر و طبق گفته وی در بازداشتگاه مورد ضرب و شتم قرار گرفت. او همچنین به دلیل شرایط بد نگهداری در انفرادی و عدم دسترسی به وکیل دست به اعتصاب غذا زد. شاپرک شجریزاده پس از یک هفته بازداشت در روز نهم اسفند با قرار وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی آزاد شد و پس از مدتی از ایران خارج شد. بیبیسی جهانی در سال ۲۰۱۸ وی را در فهرست زنان تاثیرگذار و الهام بخش آن سال قرار داد.
مریم شریعتمداری
در این صحنه یک مامور پلیس مریم شریعتی را هل میدهد که باعث شد او زخمی شود چهارم اسفند سال ۹۶ بود که مریم شریعتمداری دانشجوی دانشگاه امیرکبیر با بالارفتن از سکویی که حالا به نام “سکوی آزادی” نامیده میشد روسری از سر برداشت و مانند دیگر دختران خیابان انقلاب آن را در هوا گرفت. اقدام او این بار واکنش خشونت باری در برداشت. یک مامور پلیس او را که روی جعبه مخابرات ایستاده بود هل داد که باعث شد زخمی شود.
این اقدام جدای از واکنشهای داخلی و خارجی، سبب شد پس از ویدا موحد تصویر هل دادن او در شبکههای اجتماعی و دیوارهای شهری به شکل گسترده منتشر شود.نسرین ستوده، وکیل خانم شریعتمداری پس از چندی اعلام کرد که موکل او به اتهام “تشویق به فساد از طریق کشف حجاب” به یک سال حبس تعزیری محکوم شده است.
به مریم شریعتمداری مدتی بعد از ایران خارج و در ترکیه ساکن شد.
اقدام به دیپورت وی توسط اداره مهاجرت ترکیه در شهریورماه امسال واکنشهای بسیاری را برانگیخت و او روز بعد از دستگیری در اینستاگرامش گفت فعلا آزاد شده است. مسعود برزین، وکیل دادگستری در آنکارا در گفتگو با بیبیسی فارسی گفت که پلیس به دلیل نداشتن مدارک اقامتی خانم شریعتمداری را دستگیر کرده بود و بیم آن میرفت که مریم شریعتمداری به ایران بازگردانده شود. خانم شریعتمداری بعد از آزادی در اینستاگرامش گفت یک ماه فرصت دارد تا مدارکش را کامل کند
اعدام و باز هم اعدام
مصطفی ملازم
آزادی زنان معیار آزادی جامعه
آذر ارحمی
فرودستی زنان و ستم بر آنان همواره و بعضا به صراحت توسط توجیهات الهیاتی،اسطورهای و زیستشناسی و روانشناسی تایید شده است و ما تا قرنها این فرودستی زنان را یک امر طبیعی و عادی قلمداد میکردیم و همواره برتری مردان بر زنان را به عنوان یک امر مقدر و از پیش تعینشده میدانستیم.
به دشواری شواهدی را دال بر تبیین تاریخی این نابرابری در اختیار داشتیم و حتی با ورود به عصر جدید و مسافرت مبلغان مذهبی و جهانگردان و فاتحین به سراسر نقاط جهان، با حیرت بسیاری از این افراد در مواجهه با تنوع جایگاه زنان روبرو میشویم. به عنوان مثال کریستف کلمب در سفرش که به کشف قارهی آمریکا منجر شد با حیرت زنانی را مییابد که جایگاه بهتری نسبت به مردان قبیلهی خویش داشتند و با سینههای عریان بدون اینکه هیچ مردی نگاه متجاوزانهای به آنان داشته باشد، در مزارع و بیشهها و جنگلها به کار طاقتفرسای تامین معاش میپرداختند. در نتیجه حتی برای اروپاییان آن زمان نیز وضع زنان و جایگاه فرودست آنان امری مسلم پنداشته میشد.اما تفاوت زنان در نقاط مختلف جهان عدهای را بر آن داشت تا تاریخ سیر و تحول جایگاه زنان و تفاوتهای مشخص و گاه حیرتآور زنان در جوامع مختلف بشری را بررسی کنند و دیگر اسطورهی زنان فرودست و توجیهات طولانیمدت در اینباره نمیتوانست جوابگوی این تفاوتهای تاریخی زنان در جوامع مختلف باشد.
سیمون دوبوار به درستی در کتاب معروف خود «جنس دوم» بر این مسئله انگشت میگذارد که زنان آمازون سینههای خود را میبریدند تا بتوانند بهتر در نبردهای خونین همراه با مردان قبیلهی خویش حاضر شوند و توجیهات روانشناسی و زیستی زنان «رمانتیک» و «جنس ضعیف» محلی از اعراب نداشتند، چرا که تفاوتهای بیولوژیکی در وضع حمل و تولید مثل – که سیمون دوبوار آن را استمرار زندگی نوع بشر میداند – بر وضع زنان را نمیشد با توجیهات ضدبشری نابرابری بین دو جنس برتر و فروتر توجیه کرد، بلکه بلعکس دوام نوع بشر از طریق زنانی که همواره فرزندان خود را به دوش میکشدند و کار طاقتفرسای آنان در شرایط ناگوار و نقش آنان در پیشرفت مادی و معنوی بشر، میسر گردیده است.
به عنوان نمونه سیمون دوبوار در همین کتاب از اسطورهی زنان به عنوان الهگان زمین نام میبرد که در کار دستهجمعی و اشتراکی مردان و زنان در زمینها و مزارع کشت و تولید از الهگان زنان مدد گرفته میشد. در همینجا و در صحنهای مهیج دوبوار ادامه میدهد که هنگام فصل بذرپاشی و آمادگی زمین زنان شب هنگام به دور زمین میرقصیدند تا باروری زمین و محصولات زیستی انسان را ضمانت کنند و مشاهداتی از این دست که هرچه بیشتر محققان را به این سمت کشاند که باید از چنبرهی توجیهات روانشناسی و زیستشناسی و اسطورهپردازی در خصوص نابرابری زنان بیرون رفت. بایستی تاکید میشد که زنان در مقاطع مشخص تاریخی نسبت به مردان در جایگاهی فرودست قرار گرفتهاند و بر این مسئله جز از طریق بازشناسی تحولات تاریخی نوع بشر نمیتوان پرتوافکنی کرد. در این میان یافتههای مردم شناسی مورگان از اهمیت خارق العادهای برخوردار است، چرا که به طور مشخص در ضمن بررسی مرحلهبندی حیات زیستی بشر بر مبنای مردمشناسی به صورتبندیهای تکاندهنده و متفاوتی نائل آمد. امری که پس از دو قرن همچنان تکاندهنده و حیرتآور محسوب میشود، چرا که باورهای مسلم پذیرفته شدهی جمعی و برتری مردان را به عنوان یک الگوی خدشهناپذیر در بیشتر جوامع به چالش طلبید و به یکی از کشفهای مهم خود در زمینهی مقدم بودن تسلط اشکال تیرهی مادری بر تسط طولانی بعدی تیرهی پدری رسید.ا
همیت کار مورگان بررسی جداگانه و مفصلی میطلبد و ذکر تنوع اشکال خانواده و زیست بشری در این متن مجالی نمییابد اما به عنوان نمونه میتوان از مشاهدهی آرتور رایت مبلغ مذهبی در مورد خانوادههای ایروکوئیهای سنکا نام برد که زنان بر تقسیم کار درون جوامع خود حکمرانی میکردند و اگر مردان این قبایل از وظایف محول شده بدانان در تقسیم کار کوتاهی میکردند، توسط زنان قبیله طرد میشدند و به ناچار باید تیرهی دیگری را میپذیرفتند.
باکوفن نیز در کشفهای برجستهی خود در خانوادههای اشتراکی تفوق زنان و جایگاه برتر آنان بر مردان را اثبات میکند و این نکتهی حائز اهمیت که کار طاقتفرسای زنان در دورههای اولیه برای زنان احترام ویژهای در بین مردان قبیله را به ارمغان میآورد. باکوفن در ضمن تحول اشکال خانواده و گذار از خانوادههای اشتراکی به تکهمسری را ساختهی خود زنان میداند در حالی که یکتاهمسری در مراحل بعدی به ظاهر تحولی مردانه محسوب میشود که تک همسری را تنها برای زنان و چندهمسری را برای مردان را تا سدههای طولانی حفظ کرد که این را باکوفن به درستی سست شدن پایههای اقتصاد اشتراکی مینامد.
فردریش انگلس در کتاب خود «منشا خانواده و مالکیت خصوصی و دولت» مالکیت خصوصی و ازدیاد ثروت را سرآغاز برتری مردان و برتری تیرهی مادری را به طور ضروری منسوخ شده میداند.
این اشارهی گذرا به این تحولات که در جاهای دیگر مفصل و دقیق و علمی به آن پرداخته شده است در این متن فقط تا جایی مورد استفاده قرار میگیرد که اسطورههای طبیعی تسلط مردان بر زنان و فرودستی جاویدان زنان در تمام اعصار را این ملاحظات انقلابی فرو ریزد.
این خصلتهای دورانساز که در عصر جدید بر اثر تحول در نهادهای اجتماعی و میزانی از رفاه و ثروت اجتماعی، تلاشهای سیاسی و حقوقی عمده و بزرگ در اعادهی جایگاه زنان و رسیدن به برابری حقوقی و سیاسی و اقتصادی صورت گرفت، برابری مردان و زنان را بعضا در کشورهای متمدن اروپایی به همراه آورد.
هرچند که در یک بررسی دقیقتر و عمیقتر این میزان برابری زنان و مردان، نمیتواند به مثابهی به انجام رسیدن و تکامل نهایی این برابری به شمار آید. چرا که زنان همچنان تا رسیدن به جایگاه انسانی و شایسته، فاصلهی زیادی دارند و مردسالاری که رسمی وابسته به اعصار کهن است و در تکمل بشری نقش بازدارنده دارد و هنوز حتی در متمدنترین کشورها نفس میکشد، به ضرورت باید برچیده شود.این تلاش برای توسعه و ترقی جایگاه برابر زنان در دنیای متمدن جدید و ثروتهای عظیم اجتماعی و ازدیاد و فراوانی رفاه و آسایش بشری، پایههای مادی محکمی را برای غلبه بر مردسالاری و برتری جنس مذکر که تحقیقا محصول اجبارات و الزامات نابرابری اجتماعی بوده است، فراهم میسازد. باید تلاشهای مضاعفی را برای یگانگی انسانی زن و مرد در کالبد اجتماعی نوع بشر، صورت داد، که در عمل چنان که شایستهی نوع بشری باشد زنان همچنان بعد از سدهها مبارزهی خونبار در جایگاه فرودست قرار دارند و توسط ابزارهای جدید از هر طرف مورد سلطه و ستم قرار میگیرند و ایدئولوژیهای ارتجاعی در سراسر دنیا حتی در بخشهای متمدن جهان کنونی همچنان برج و باروی ستم مردان بر زنان را بر کالبد خود زنان استوار کردهاند.
هرچند به درستی نمیتوان دستاوردهای مادی و معنوی جایگاه انسانی زنان را در پرتوی مبارزات خونین و حتی قانونی و مدنی در جهان نادیده گرفت و در این میان نقش پیشروی زنان در تحولات عمیق اجتماعی و سیاسی در یکی دو قرن اخیر ما را هرچه بیشتر به این سمت و سو سوق میدهد که نقش زنان به مثابهی نیروی تغییر و اعادهکنندهی حقوق انسان تااین پایه که تکامل و سعادت کل بشری را به ارمغان میآورد، مورد تاکید قرار بگیرد. خصوصا در زمانهی ما در خاورمیانه، زنان همچنان مورد تجاوز و تعدی قوانین و نهادهای ارتجاعی مردسالارانه قرار میگیرند و شاهد خشونت گستردهی خانوادگی و سیاسی و اجتماعی بر زنان در سراسر جهان هستیم.
در ایران نیز با انواع ابزارهای سرکوب و حجاب اجباری و سنگسار و توهین و تحقیر همهجانبه و در ضدانسانیترین شکل زنان به زنجیر پوسیدهی تبعیض و نابرابری بسته شدهاند و در بازارهای بنیادگرایی مانند بردگان و کنیزان به فروش میرسند یا در سخنرانیهای مسئولان زنستیز عقبمانده در ایران از آنها به عنوان دیوزنانی نام برده میشود که انواع مفاسد اقتصادی و اجتماعی به «بیعفتی و فساد» آنان نسبت داده میشود و در سراسر جراید و روزنامههای این بانیان تباهی و فساد، برای استمرار ایدئولوژی زنستیزانهشان که در برابر رشد آگاهی زنان ایرانی، کاخهای ستم خود را فرو ریخته میبیند، انواع ستمگری بر آنان توجیه میشود و دعوت به قتل و خشونت خانوادگی و اسید پاشی به صراحت لهجه شنیده میشود!
کارگران زن شیکاگو که در قرن نوزدهم قدرت تبعیضگر را به جنگ طلبیدند و زنان کارگر پطروگراد که علیه استبداد تزاری بپاخواستند و نقش زنان در انقلاب ۱۳۵۷ و جنبش حقطلبی زنان در زیر سایهی مردسالاری حکومتی تنها نمونههای اندکی از انواع گستردهی حرکات زنان به عنوان نیروی تغییر هستند. در ایران که زنان از حقوق ابتدایی مانند حق تحصیل و انتخاب محل سکونت و شرکت در مسابقات ورزشی بدون اجازهی همسر محروم گشتهاند، پاشنهی آشیل نهادهای زنستیز در این چند دههی گذشته تنها و تنها خود زنان هستند و در برابر سیلاب آگاهی زنان چارهای جز این نمی بینند که در تقویت ایدئولوژی زنستیزانه برآیند که با انواع نهادهای سرکوبگر و ارتجاعی مورد محافظت قرار میگیرد، با این حال زنان ایرانی همچنان در سیمای فعالین حقوق بشر و فعالین عرصهی حقطلبی زنان و پیشروان سیاسی خود نیروی قابل اتکایی برای برچیدن نهادهای ارتجاعی و انواع اشکال ستمگری محسوب میشوند.
خوش نویسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر
پریسا سخائی
وضعیت زنان در اقوام مختلف ایران
مینا قنبری
زنان و دختران ایرانی خصوصا در مناطق محروم تا چه اندازه با حقوق خود آشنایی دارند؟
چه عواملی باعث شده آنها با حقوق شان آشنا نباشند و یا اگر آشنا هم هستند مطالبه گر حقوق شان نباشند و از حق خود بگذرند؟
در اینجا قصد دارم به عواملی اشاره کنم که مانع رسیدن زنان ایرانی خصوصا در اقوام مختلف به حقوق شان شده است.
شرایط زنان در شهرها و اقوام مختلف یکسان نیست.
طبق تحقیقات انجام شده، جامعه شناسان به این نتیجه رسیده اند که هر چه زنان در فعالیت های اجتماعی بیشتر مشارکت داشته باشند و با دنیایی خارج از محیط زندگی خود در تعامل باشند و تحصیلات و سواد بیشتری داشته باشند بیشتر با حقوق خود آشنا می شوند و در قیاس شرایط خود با جوامع دیگر بالطبع مطالبه گر حقوق خود خواهند شد یا حداقل با حقوق شان آشنا می شوند.
تا وقتی یک شخص در محیط بسته و در جامعه بشری کوچک رشد می کند و حتی در کشور خود با مناطق دیگر و شهرهای بزرگتر در تعامل نیست دنیای او به محل زندگی خودش محدود میشود و دنیایی خارج از آن محل را تجربه نمی کند که با زندگی خود قیاس کند بنابراین طبق فرهنگ و سنت همان محل رشد میکند و حتی ضایع شدن حق اش برایش امری طبیعی میشود چرا که از وقتی چشم به این دنیا گشوده است مادر بزرگ، مادر و زنان خانواده را دیده که به یک شیوه مشخص زندگی کرده اند و به پایمال شدن حقوق شان عادت کرده اند و به همین صورت فرزندان دختر هم از آنان الگو برداری میکنند و تا وقتی با دنیای خارج از محیط زندگی در تعامل نباشند هیچگاه با حقوق خود آشنا نمیشوند و در خیلی از مناطق محروم حتی وسایل ارتباط جمعی هم وجود ندارد که از آن طریق با سایر بخش های جامعه آشنا شوند و حتی اگر تعداد کمی هم با حقوق شان آشنا شوند برای مطالبه آنها باید با سنتهای حاکم بر محیط زندگی خود بجنگند.
یکی از عواملی که در ایران مانع رسیدن زنان یه حقوق شان می شود قوانین اسلامی مصوب در جمهوری اسلامی است که حق طلاق ، حق حضانت فرزند، حق سفر کردن و داشتن پاسپورت، حق انتخاب محل زندگی، حق انتخاب شغل را از زنان میگیرد و همه اینها در صورت رضایت شوهر برای زنان میسر میشود و این مسائل در شهرها و اقوامی که فرهنگ مردسالارانه دارند بیشتر خود را نشان می دهد و همچنین طبق قوانین اسلام مرد مجاز به چند همسری است و این خود یک عاملی است که موجب تحقیر شدن، کاهش اعتماد به نفس و عزت نفس در زنان ،افسردگی و اسکیزوفرنی و خودکشی در زنان میشود.
علاوه بر دین، مذهب هم در ضایع شدن حقوق افراد تاثیر گذار است. از آنجا که مذهب اصلی در جمهوری اسلامی مذهب شیعه است و ما در ایران افراد سنی مذهب زیادی خصوصا در اقوام کرد و بلوچ داریم زنان در این اقوام علاوه بر اینکه محدودیت هایی به خاطر زن بودنشان از طرف جامعه مرد سالار دارند به خاطر داشتن مذهب سنی هم از طرف جمهوری اسلامی فشار و تبعیض بیشتری را هم در این زمینه متحمل می شوند.
با وجود اینکه طبق ماده ۱۶ اعلامیه جهانی حقوق بشر حق آزادی انتخاب همسر حقی همگانی است ولی بسیاری از دختران در ایران در مناطق محروم و در اقوام کرد و لر و بلوچ از این حق هم محروم هستند و تن به ازدواج های اجباری زودهنگام در سنین پایین می دهند بدون آنکه از قبل همسر خود را دیده باشند و آشنایی از قبل با او داشته باشند به خواست پدر خانواده یا افراد ذکور خانواده مجبور به ازدواج میشوند و گاها این ازدواج ها به علت مشکلات اقتصادی خانواده ها است که از پس هزینه فرزندان برنمی آیند.
و همین امر عواقب بسیاری را برای زنان و دختران به دنبال دارد از جمله خودکشی و خودسوزی و افسردگی و….
چرا که در فرهنگ مردسالار آن مناطق به محض اینکه اختلافی در زندگی زناشویی ایجاد شود زنان خصوصا در سنین پایین توان تحمل مشکلات را ندارند و یا به دلیل فقر و مشکلات اقتصادی، بیکاری همسر، اعتیاد همسر، کتک خوردن و آزار جسمی،امیدی به ادامه زندگی ندارند و از آنجا که در فرهنگ خانواده ها اینطور جا افتاده که طلاق را زشت تلقی میکنند و به اصطلاح دختر باید با لباس سفید به خانه بخت برود و با کفن سفید آن خانه را ترک کند.
و دولت هم که حمایتی از زنان بی پناه نمیکند و زنان تنها راه خلاص شدن از مشکلات را خودکشی میدانند و خودشان را به این صورت نجات می دهند خصوصا زنان در شهرهای ایلام، کرمانشاه ، کهکیلویه و بویراحمد، خوزستان و لرستان بیشترین آمار خودکشی را در کشور به خود اختصاص دادند.
آن بخشی از زنان هم که به زندگی مشترک ادامه میدهند گاها به دلیل کمبود امکانات بهداشتی و درمانی و نبود پزشک متخصص موقع زایمان از دنیا میروند.
یکی دیگر از مشکلات زنان در اقوام مختلف این است که با توجه به فرهنگ مردسالاری مردها به راحتی این امکان برایش فراهم است که زن را بدون هیچ حق و حقوقی طلاق داده و یا بدون طلاق خانواده را رها کرده و خبری از او نمیشود و زن ها با وجود چندین بچه از ترس آبروی خانوادگی اقدامی نمی کنند و گاها در سنین پایین زن سرپرست خانوار شده و با مشکلات دست و پنجه نرم میکنند.
با وجود اینکه زنان در زمینه دامداری و کشاورزی و تولید صنایع دستی و در کنار آن امور منزل و بچه داری پا به پای مردان کار میکنند و فشار زیادی را متحمل میشوند ولی اجازه مشارکت در امور اجتماعی به آنها داده نمیشود و با حقوق خود آشنایی ندارند و اگر بخشی از زنان آگاه و تحصیلکرده تلاش کنند که زنان دیگر را با حقوق خود آشنا کنند به طو مثال در سیستان و بلوچستان با مخالفت های گروهی به نام مولوی ها مواجه میشوند.
که این گروه به خاطر نزدیکی سیستان و بلوچستان با افغانستان و پاکستان و تاثیر پذیری از طالبان تعصبات خشک مذهبی علیه زن دارند و آن را در همه جامعه اشاعه می دهند و مخالفت با آنها مخالفت با مذهب تلقی میشود.
و از طرفی هم اگر دختران بخواهند به خواست خود و بدون رضایت خانواده با شخص مورد علاقه خودشان در ارتباط باشند قربانی قتل های ناموسی میشوند.
در شرایطی که در جوامع اروپایی دولت و جامعه خود را موظف میدانند که از زنان بی پناه و آسیب دیده حمایت کنند و به آنها کمک کنند و مشاوره دهند که جایگاه خود را در جامعه پیدا کنند جمهوری اسلامی مخالفت خود را با سند ۲۰۳۰یونسکو اعلام میکند و آنرا به دلیل هدف تساوی جنسیتی ،مغایر با شئون اسلامی و همچنین توطئه غربی ها قلمداد میکند.
با توجه به اینکه فعالان جنبش زنان بیشتر در شهرهای بزرگ فعالیت دارند و رسانه ها هم دولتی هستند و اخبار جنبش زنان را انتقال نمی دهند از این رو راههای ارتباطی بین زنان در شهرهای بزرگ و زنان در مناطق محروم در اقوام مختلف وجود ندارد و جنبش ها به طبقات پایین جامعه نفوذ نمیکند و از طرفی هم سرکوب های حکومت مانع پیشروی فعالیت های زنان در زمینه مطالبه حقوق شان میشود بنابراین با همه این مسائای که مطرح شد خوب است که زنان در شهرهای بزرگ و در اقشار مرفه و تحصیلکرده جامعه با زنان دیگر در مناطق محروم در ارتباط باشند.
و از خواسته های آنها مطلع شوند و مطالبات آنها را هم مطرح کنند چرا که این خودکشی و خودسوزی ها مانند فریادی است که از ما کمک می طلبد که از وقوع فجایع جلوگیری کنیم.
چرا وزارت خارجه برای “صیادان” اسیر ایرانی کاری نمیکند؟
عبدالستار دوشوکی
در طی دو روز گذشته نامه خانواده های ١٢ صیاد زندانی در موزامبیک به محمد جواد ظریف خبرساز شده است.
شوربختانه اکثریت قاطع هموطنان در باره پروژه سری “نقل و انتقال در اقیانوس هند” ء سپاه بیخبرند.
در ٢٤ آذر ماه سال گذشته ١٣ خدمه یک لنج ایرانی بهمراه ناخدای آن از کنارک توسط نیروی دریایی موزامبیک در جنوب قاره آفریقا دستگیر می شوند. اما قبل از دستگیری لنج یا آتش می گیرد و یا بنا به دلایلی به آتش کشیده می شود. تا به امروز حداقل دو نفر از ١٤ سرنشین لنج در زندان های موزامبیک در بایکوت خبری مطلق جان باخته اند.
در طی ١٠ ماه گذشته مسئولین امنیتی استان سیستان و بلوچستان به خانواده جاشوها (خدمه لنج) که حداقل ١٢ تن از آنها اهل شهرستان نیکشهر هستند اکیدا دستور داده بودند که موضوع را عمومی و رسانه ای نکنند. اما اکنون بعد از ١٠ ماه اسارت در بی خبری مطلق و ٢ کشته نه تنها طاقت خانواده ها طاق شده است, بلکه مسئولین موزامبیک نیز با اجازه انتشار حداقل دو ویدئوی جداگانه از زندانیان نیکشهری و همچنین ناخدا لال محمد, تلویحا به جمهوری اسلامی پیام داده اند تا برای حل معضل این زندانیان اقدامی بکند.
زندانیان نیکشهری در ویدئو عامدا به زبان بلوچی (و نه فارسی) از “برادر” می خواهند برای آنها اقدامی بکنند. آنها “عامدا” در پیام خود به “برادر” از زبان بلوچی استفاده کرده اند, زیرا معمولا بر طبق مدارک شناسایی ء لنج و خدمه مالکیت لنج و هویت خدمه همگی “پاکستانی” هستند تا در قبال “ماموریت” این گونه لنج های ایرانی (عمدتا کُنارکی) هیچگونه مسئولیتی متوجه جمهوری اسلامی نشود.
بر خلاف لنج های صیادی که هویت و اسناد ایرانی دارند, هویت کاذب و مدارک شناسائی جعلی آن دسته از لنج ها و خدمه آن که یا برای حوثی های یمن تسلیحات می برند و یا در انتقال مواد فعال هستند, معمولا پاکستانی نشان داده می شود.
به همین دلیل در چنین مواردی جمهوری اسلامی بارها هر گونه ارتباط خویش یا شهروندان ایرانی را با اینگونه مراودات غیر قانونی یا داد و ستد نامشروع رد کرده است.
و اما در آخرین ویدئو منتشر شده از موزامبیک, ناخدا لال محمد (ملقب به دِلَک) که یک فرد با سابقه و شناخته شده کُنارکی است,
بنا به درخواست یکی از مقامات موزامبیک به زبان اردو از شخصی بنام “حسین” استمداد طلب می کند و می گوید خانواده های زندانیان در پاکستان شدیدا نگران حال آنها هستند و اینکه باید اقدامی جهت رهایی آنها صورت بگیرد.
تاکید ناخدا لال محمد به زبان اردو و به پاکستانی بودن خدمه بسیار معنادار است.
سرنوشت دردآور و برزخگونه این گروه از قربانیان بلوچ در موزامبیک بسیار شبیه فرجام تلخ جاشوها و صیادان لنج های مختلفی است که در طی سالیان گذشته یا توسط دزدان دریایی سومالیایی اسیر گشته اند و در زندان های سیاهچال گونه جان داده اند و یا در اقیانوس هند طعمه آتش و طوفان شده اند و یا محبوس و زندانی در کشورهای مختلفی نظیر پاکستان, هند, سریلانکا, مالدیو, تانزانیا و غیره.
تقریبا همه ناخداها و جاشوها که در پروژه های “نقل و انتقال” سپاه در اقیانوس هند فعال هستند, تفهیم شده اند که در صورت دستگیری یا بازجویی تحت هیچ شرایطی خود را ایرانی معرفی نکنند.
از این روی بهانه وزارت خارجه جمهوری اسلامی این است که نمی تواند به موضوع به اصطلاح شهروندان دستگیر شده “پاکستانی” ورود کند؟
زیرا این خود اعتراف به معاونت در جرم تلقی خواهد شد.
به همین دلیل از این نوع صیادان اکیدا درخواست شده بنا به دلایل امنیتی همانند “سربازان گمنام امام زمان” عمل کنند. لذا, برخلاف نامه خانواده ١٢ تن از زندانیان نیکشهری به جواد ظریف برای کمک,
در حالیکه ناخدای لنج به زبان اردو از مقامات پاکستانی می خواهد که به کمک آنها بشتابنند,
این مخمصه پیچیده و چیستان گونه از منظر روابط دیپلماتیک و حقوق بین الملل برای وزارت خارجه جمهوری اسلامی دردسر جدیدی است که “دولت با تفنگ” و یا بعبارتی “برادران قاچاقچی” برای وزیر خارجه دولت روحانی بوجود آورده اند.
دردسری که قربانیان اصلی آنها عمدتا بلوچهای بینوا و تهیدست هستند که به دلیل فقر و محرومیت مورد سوءاستفاده قرار می گیرند.
صدالبته دولت جمهوری اسلامی از این پروژه های تکراری نه تنها آگاه است بلکه به احتمال زیاد ادارات مختلف دولتی با این پروژه ها همکاری می کنند,
اما برای سلب مسئولیت خویش به ترفند “پاکستانی نمایادن” اینگونه لنج ها روی آورده است.
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن شنبه ٥ مهر ١٣٩٩
نگاه فاطمه به ایران امروز
فاطمه غلامحسینی