تصویر روی جلد : رزا جهان بین | تصویر پشت جلد : رزا جهان بین |
در هر 10 دقیقه حداقل یک مورد نقض حقوق بشر در ایران اتفاق می افتد
مدیر مسئول و صاحب امتیاز:
منوچهر شفائی
همکاران در این شماره:
معصومه نژاد محجوب
لیلا باقری
مهسا شفوی
سمیه علیمرادی
طرح روی جلد و پشت جلد:
رزا جهان بین
امورفنی و اینترنتی :
رسول عباسی زمان آبادی
چاپ و پخش:
مهدی عطری
یادآوری:
- آزادگی کاملاً مستقل و زیر نظر مدیر مسئول منتشر میشود.
- نشر آثار، سخنرانیها و اطلاعیهها به معنی تائید آنها نبوده و فقط به دلیل اعتقاد و ایمان به آزادی اندیشه و بیان میباشد.
- با اعتقاد به گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه بدون هیچ محدودیتی کاملاً آزاد است.
- مسئولیت هر اثری بر عهده نویسنده آن اثر است و آزادگی صرفاً ناشر افکار میباشد.
آزادگی
آدرس:
Azadegy _ M. Shafaei
Postfach 52 42
30052 Hannover – Deutschland
Tel: +49 163 261 12 57
Email: shafaei@azadegy.de
رادیوسکوپی پیکره فاسد سازمانهای امنیتی رژیم
ژاله وفا
قبل از ورود به بحث اعلام میدارم که از دید نگارنده ترور یکی از بزدلانه ترین و کثیف ترین شیوه های خشونت عریان است و هر کس انجام داده باشد و یا انجام دهد، چه رژیم اسرائیل و چه امریکا و چه نظام ولایت فقیه، محکوم و رفتاری ضد بشری است.
محسن فخری زاده از مسولان هسته ای جمهوری اسلامی که پدر برنامههای اتمی و موشکی رژیم معرفی شده است روز جمعه 7 آذر 99 ترور شد.سه روز بعد از ترور وی، هنوز اطلاعات روشنی در مورد این ترور و چگونگی آن انتشار نیافته است.
اظهار نظرهای بعضا متضادی از سوی مسئولان امنیتی نظام پیرامون چگونگی کشته شدن محسن فخری زاده ابراز می شود، حتی با فیلمهای موجود از صحنه ترور مغایرت تام دارد .این ترور و دیگر عملیات تروریستی ماه های اخیرمنجمله حمله داعش در روز روشن به مجلس نظام و مقبره خمینی در17 خرداد 97 و جنگ چندین ساعته در مجلس وبا 17 قربانی و 52 زخمی و نیز سوء قصد به جان دست کم پنج نفر که همگی “دانشمندان اتمی” توصیف شده بودند و نیز انفجار سایت اتمی نطنز؛ نشانگر نفوذ سازمانهای جاسوسی بیگانه در ایران همراه با ایجاد تیم های ترور و تخریب است. بیش از همه نمایانگر ضعف مفرط دستگاه امنیتی نظام ولایت فقیه است.
جزئیات ترور محسن فخری زاده
بر أساس گزارش خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه پاسداران در 7 اذر 99؛ حوالی ساعت 2 بعد از ظهر روز جمعه هفتم آذر خودرو حامل محسن فخری زاده به همراه دو خودرو محافظ وارد “آبسرد” میشود. یک کیلومتر جلوتر از ورودی شهر “آبسرد” و نزدیک باغی معروف به باغ سرهنگ، خودرو با رگبار مسلسل متوقف میشود و پس از آن یک خودرو نیسان که پر از الوارهای چوبی بوده است منفجر میشود.
با وقوع انفجار مهاجمین مسلح که در اطراف کمین کرده بودند، از نقاط نامشخصی شروع به تیراندازی به سمت خودروی حامل محسن فخری زاده میکنند. یکی از محافظان نیز که برای حفاظت از جان محسن فخری زاده، خودرو را در مسیر رگبار قرار میدهد همان لحظه کشته می شود.
با این حال، این اقدام مانع از اصابت گلوله به فخری زاده نشده و او دچار جراحات جدی میشود.پس از فروکش کردن تیراندازیها چند تروریست متواری میشوند که جستجو برای پیدا کردن محل اختفای آنان در منطقه دماوند ادامه دارد.
بعد از انفجار این خودرو، تا شعاع ۵۰۰ متری خیابان پر از تکههای خودرو و چوب شد و بر اثر انفجار، دکل برقی که مجاور نیسان بود، آسیب میبیند و برق شهر آبسرد نیز قطع میشود.
در جریان یک رویارویی مسلحانه که با انفجار مهیب یک خودرو بمب گذاری شده نیز همراه بود، یکی از محافظین فخری زاده کشته میشود. ولی همه مهاجمین موفق به فرار میگردند.
بلافاصله بعد از پایان درگیری، فخری زاده را به داخل درمانگاه شهر آبسرد منتقل میکنند. وی پس از گذشت ۳۰ دقیقه با بالگرد به بیمارستان انتقال داده میشود. فخری زاده پس از رسیدن به بیمارستان در اثر شدت جراحات فوت می کند.
در 7 آذر99 سایت تابناک نزدیک به محسن رضایی، به نقل از گزارش خبرگزاری فارس در دماوند – که آنرا رسانه نزدیک به شورای امنیت ملی نام مینهد – مینویسد :
همچنین خبرگزاری فارس از دماوند گزرش داد، ساعتی قبل صدای یک انفجار در بلوار مصطفی خمینی شهر آبسرد خبرساز شد. شاهدان عینی یک انفجار و پس از آن صدای رگبار را تایید میکنند.
گفته میشود یک خودرو هدف این ترور بوده است.
بنا بر این گزارش، سه یا چهار تن دیگر در این درگیری کشته میشوند که گفته میشود از تروریستها بوده اند. مشاهدات خبرنگار فارس دو جسد در درمانگاه آبسرد و تخت پر از خون فخری زاده را تأیید میکند . تابناک ادامه میدهد: در همین راستا رسانه نزدیک به شورای عالی امنیت ملی، خبر ترور دانشمند موشکی کشورمان را تایید کرد.
چند نکته را مشخص سازیم:
- 1. ایا آقای حامد اصغری محافظ آقای فخری زاده کشته شده است و یا زنده است؟
الف: خبرگزاری فارس نزدیک به شورای امنیت ملی , و سپاه پاسداران در خبر بالا نوشته است: محافظ همان لحظه کشته شده است و تابناک نیز مینویسد مشاهدات خبرنگار فارس دو جسد در درمانگاه آبسرد را تایید میکند.
ب:امیرحاتمی، وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی در گفتوگوی تلویزیونی در تشریح جزئیات اقدام تروریستی علیه رئیس پژوهشگاه وزارت دفاع گفت:
«این حادثه تروریستی بعدازظهر روز جمعه اتفاق افتاد که دو نفر از محافظان محسن فخریزاده مجروح و یک نفر دیگر از محافظان وی کشته شدند…
در این حادثه تروریستی ابتدا یکی از تروریستها اقدام به تیراندازی به خودروی فخریزاده کرد و چند ثانیه بعد خودروی نیسان حامل مواد منفجره که در نزدیکی خودروی شهید فخریزاده (حدود ١۵ تا ٢۰ متری) بود، منفجر شد.
ج :رسانه های حکومتی آنچنان به خبر کشته شدن آقای حامد اصغری پوشش میدهند که فدراسیون جودو شهادت ایشان را نیز به خانواده اش تسلیت می گوید و مینویسد:حامد اصغری، محافظ جوان محسن فخری زاده ، دانشمند برجسته صنایع دفاعی کشور، که در تاریخ هفتم آذرماه در کنار او با حمله مهاجمان تروریستی به شهادت رسید، از ورزشکاران رشته جودو بود.
د:اما همشهری انلاین در 9 آذر با حامد فخری زاده فرزند محسن فخری زاده گفتگو میکند. نشریه صدای وی را پخش میکند که اظهار میدارد: تا آنجایی که اطلاع داریم یکی از محافظان در زمان وقوع حادثه خود را جلوی حاج آقا انداخت و به او هم تیراندازی شد اما به لطف خدا در صحت و سلامت کامل به سر می برد.
ه:خبرگزاری مهر نیز به نقل از برادر حامد اصغری خبر از بهبود وضع وی و عمل موفقیت آمیز وی در بیمارستان داده است.
به هر حال معلوم نیست به چه نیتی دستگاهای امنیتی نظام ابتدا خبر کشته شدن و بعد زنده بودن ایشان را درج کردند.
بر فرض خبر خبرگزاری فارس دروغ باشد وزیر دفاع که در مصاحبه تلویزیونی شرکت می کند و خبر از مجروح شدن دو محافظ و کشته شدن محافظی دیگر میدهد که نباید منبع موثقش خبرنگار فارس باشد!!
حال که آقای حامد اصغری زنده مانده است شاید بتواند واقعیت ماجرا را برای مردم ایران شرح دهد و تناقضهای موجود در گزارشها و اظهارات مقامهای مسئول را رفع کند.
البته به شرطی که با توجه به ضد نقیض گویی های بعدی مقامات رژیم که نقل خواهم کرد؛ زنده ماندن ایشان و سایر محافظان شاهد صحنه و واقعیتی که رخ داده ،خود موی دماغ دستگاه امنیتی نشود!
مردم هوشیار باشند که اتفاقی ثانوی برای آنها رخ ندهد!
- 2. آیا همسراقای محسن فخری زاده در کناروی در اتوموبیل بوده است و آقای محسن فخری زاده از اتوموبیل پیاده شده است؟
الف:حامد فخری زاده درگفتگو با همشهر انلاین در 9 آذر میگوید: از لحظه شروع تا پایان حادثه مادر بنده همراه پدر حضور داشت و من هم با فاصله خیلی کمی به محل حادثه رسیدم.
ب- فریدون عباسی رئیس کمیسون انرژی مجلس نظام در صدا و سیما میگوید: از محافظان شنیدم که ایشان پیاده میشود و محافظ که خود را روی بدن فخری زاده انداخته چند تیر میخورد و بعد میافتد کنار و خود فخری زاده را هدف قرار میدهند.
در جریان حمله به فخریزاده «یک خودروی نیسان باری را که ظاهرا چوب حمل میکرد در کنار خیابان پارک کرده بودند» و مهاجمان «با تیراندازی میخواستند کاری کنند که خودروی فخریزاده کنار نیسان متوقف شود و بعد انفجار نیسان را انجام دهند.
مهاجمان «وقتی تیراندازی میکنند، فخریزاده قبلتر و دور از نیسان متوقف میشود و از خودرو پیاده میشود و سپس یک تیر به کتف او اصابت کند.
پس از اصابت یک گلوله به کتف فخریزاده، محافظهایی که با خودرو پشت سرش بودند پیاده میشوند و میآیند و او را پوشش میدهند که در اینجا، ضاربان محافظ را میزنند.
در این لحظه، محفاظ، حامد اصغری، که سه چهار تا تیر خورده بود وقتی از روی بدن فخریزاده کنار میرود، خود فخریزاده را هدف قرار میدهند و به این شکل او آسیب می بیند.
در همین فاصله نیسان را نیز منفجر میکنند.
به گفته عباسی «این انفجار باعث میشود بقیه محافظان دچار موج گرفتگی بشوند و ذهنشان برود به سمت انفجار؛ انفجارآثاری مثل غبار ایجاد میکند و سبب میشود آنها دید کافی نداشته باشند.
فریدون عباسی همچنین گفت :
بعد از انفجار وانت نیسان، مهاجمان چون مسلط بوده و به صورت تک تیرانداز بودند یا اسلحه خاصی داشتند که دوربین داشته از راه دور میتوانستند شلیک کنند.
بنا براین محافظان اقای محسن فخری زاده دیده اند که اقای محسن فخری زاده ( البته برخلاف همه پروتکلهای امنیتی که نباید به هیچ وجه پیاده شود ) از ماشین پیاده شده است.
اگر همسر ایشان در ماشین کنار ایشان نشسته بوده است پس چرا اقای فخری زاده از اتوموبیل پیاده میشود؟ انسانی که همسرش کنارش نشسته برای اطمینان از عدم جراحت وی که پیاده نمی شود؟
ج :پس چرا فیلمی که در شبک های مجازی از العربیه پخش شده است( در سایت پیک ایران نیز این فیلم موجود است ) و از لحظاتی پس از ترور عده ای با موبایل خود از درون ماشین حامل اقای محسن فخری زاده فیلم گرفته اند وی را در حالی که تنها یک محافظ در کنار وی نشسته است و بر روی صندلی عقب ماشین نشسته است ( از همسر ایشان خبری در کنارشان نیست ) نشان میدهد و محافظ سرش بر روی سینه خم است!؟
فیلم را باید باور کرد و یا سخنان ضد و نقیض مسئولان نظام را؟
- 3. آیاهمه یا تعدادی از تروریستها کشته شده اند یا خیر؟
الف: در گزارش 7 آذر 99 خبرگزاری فارس آمده است: پس از فروکش کردن تیراندازیها چند تروریست متواری میشوند که جستجو برای پیدا کردن محل اختفای آنان در منطقه دماوند ادامه دارد. ولی همه مهاجمین موفق به فرار شدند.
ب: اما بامشاهده دو جسد توسط خبرنگار فارس چه کنیم؟! محافظ که زنده بوده و جسد نبوده .ایا این دو جسد متعلق به تروریستها بوده است؟
در ضمن رادیو فرانسه گزارش داده است که یک روزنامهنگار عرب زبان در لندن به نام “محمد اهواز” که با نام “میم.مجید” نیز شناخته میشود خبر داده است که وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی تصاویر چهار نفر را به عنوان عوامل قتل محسن فخری زاده در هتل های کشور توزیع کرده و از صاحبان هتلها خواسته است که به محض مشاهدۀ افراد مظنون مراجع امنیتی کشور را مطلع کنند.
پیشتر “محمد اهواز” مدعی شده بود که دوازده تن در عملیات ترور محسن فخری زاده مستقیماً شرکت داشتهاند و کل تیم ترور با احتساب گروههای پشتیبانی و لجستیکی شامل ٦٢ نفر بوده است.
“محمد اهواز” مدعی شده بود که مهاجمان پیش از منفجر کردن یک کامیون در مسیر عبور خودروی محسن فخری زاده جریان برق را در منطقه قطع کرده بودند و فرماندۀ گروه ترور پس از بیرون کشیدن محسن فخری زاده ازخودروی حامل وی به روی او آتش گشوده بود. عکسی فردی را بنام حمید باقر پناهی بعنوان نفر سوم تیم ترور انتشار داده است.
ج: خبر گزاری فارس یکشنبه 9 اذر 99 اما بیکباره تمام گزارشات قبلی خود را نقض ودر گزارش جدیدی ادعا میکند:«ماشین ضدگلوله حامل محسن فخریزاده و همسر وی، صبح جمعه به همراه 3 ماشین تیم حفاظت از شهر رستمکلای مازندران به سمت آبسرد دماوند حرکت میکند. ماشین پیشرو تیم حفاظت چند کیلومتر مانده به محل حادثه، اسکورت را برای چک و خنثی محل مقصد ترک میکند.
در همین لحظات، صدای ناشی از اصابت چند گلوله به ماشین، موجب جلب توجه دکتر فخریزاده و متوقف کردن ماشین میشود. فخریزاده به تصور اینکه صدا ناشی از برخورد با مانع خارجی یا اشکال در موتور خودرو بوده از ماشین پیاده میشود
(نگارنده: ایا در ذهن اقای فخری زاده بوده اند که بدانند وی به این علت پیاده شده ؟! ایا وی با اینهمه سابقه نظامی گری صدای گلوله را با صدای موتور خودرو اشتباه گرفته؟! و یا تروریستها وی را از داخل ماشینی که ضد گلوله هم نبوده بیرون کشیده اند؟!)
خبرگزاری فارس ادامه می دهد:در همین لحظه از خودرو نیسانی که در فاصله 150 متری ماشین متوقف بوده، از یک دستگاه تیربار اتوماتیک کنترل از راه دور، شلیکهای متعددی به سمت شهید صورت میگیرد. دو گلوله به پهلو و یک گلوله به پشت شهید برخورد میکند که منجر به قطع نخاع وی میگردد. در این اثنا سرتیم حفاظت بدن خود را حائل پیکر فخریزاده میکند و چند تیر نیز به بدن وی اصابت میکند. لحظاتی بعد همان نیسان متوقف شده نیز منفجر میشود. پیکر مجروح این دانشمند هستهای ایران به درمانگاه و از آنجا با بالگرد به بیمارستانی در تهران منتقل میشود که بعد از مدتی جان خود را از دست میدهد. «در این عملیات که حدود ۳ دقیقه طول کشیده است، هیچ عامل انسانی در محل ترور حضور نداشته و تیراندازیها تنها توسط سلاح خودکار انجام شده است و به جز محافظ فخریزاده که مجروح میشود، هیچ فرد دیگری در این حادثه آسیب نمیبیند !”
مشاهده میکنیم که یک دفعه تروریستهای متواری همراه با آن دو جسد که خبرنگار همین خبرگزاری مشاهده کرده بود؛ غیب می شوند!
د:جالب است: حامد فخری زاده که در محل حادثه حضور داشته میگوید: مثل جنگ تمام عیار بود! ولی خبرگزاری نزدیک به شورای امنیت و سپاه معتقد است هیچ عامل انسانی در محل ترور حضور نداشته است!
خوانندگان محترم آیا با خواندن این گزارش، به شما نیزهمانند نگارنده این حس دست نمیدهد که در حال مشاهده یک فیلم جنایی – پلیسی مفتضح و ارزان قیمت هستید؟
داستان ادامه دارد: بقول معروف هرچه بگندد نمکش میزنند وای بروزی که بگندد نمک!
هر چند نگارنده کلیت نظام ولایت فقیه و مسئولان آن را ضد امنیت ایران وایرانی میدانم، اما کار نگارنده در این نوشتار بررسی ادعاها و مشخص کردن تناقضات و دروغهای همین مسوولین است که مدعی هستند «ایران جزیره امن است»!
واما تناقض گوییهای بالا به یک وزیر دفاع و یک خبرگزاری ختم نمی شود:
دبیر شورای عالی امنیت ملی نظام، آقای علی شمخانی، چنان دست گلی به آب میدهد که خود را و شورای امنیتش را مضحکه عالم می کند:
الف: در یوتوب فیلمی موجود است از ایشان که از زبان او میشنویم:
“هیچ تهدید امنیتی در کشور متوجه هیچ مسئولی در جمهوری اسلامی نیست.
اقا من مسئول امنیتی کشورم ! آن مال دهه 60 بود که منافقین ترور میکردند دیگه نمیتوانند ترور کنند.
ضمن آنکه ما دستگاه امنیتی قوی و نیروی انتظامی قوی و سپاه قوی داریم. برای چی میترسیم؟
این بساط حفاظت شخصیتها را باید جمع کنیم !”
یکی نیست از خود مسئولین نظام( که چون پایگاه مردمی را از دست داده و لذا از ترور می ترسند )با اشاره به ترور آقای محسن فخری زاده به آقای شمخانی بگوید: به همین مجوز! میترسیم !!
ب:همین اقای شمخانی در9 آذر 99 در مراسم خاکسپاری محسن فخری زاده با وقاحتی تمام می گوید:” همینقدر بگویم که ۲۰ ساله دشمن دنبال به شهادت رساندن ایشان بود، اما تا بحال ناکام بود.
این بار هم سیستمهای اطلاعاتی کشور با دقت احتمال وقوع حادثه علیه ایشان و محل بروز احتمالی حادثه را پیشبینی کرده بودند اما به دلیل تواتر اخبار در طول این ۲۰ سال متأسفانه جدیت مورد نیاز اعمال نشد و این بار دشنمان موفق شدند وگرنه عملیاتهای ناکام فراوانی داشتند.
“( نگارنده :آقای شمخانی در حالی می گوید متاسفانه جدیت مورد نیاز اعمال نشد که حرف خود را از یاد می برد که معتقد بوده بساط حفاظت شخصیتها را باید برداشت!)
شمخانی ادامه میدهد: سیستمهای اطلاعاتی به این اطلاعات رسیدند که ایشان هدف است و در کدام نقطه – در همین نقطهای که به شهادت رسیدند – قرار است اقدامی علیه ایشان صورت بگیرد؛ دربارۀ حفاظت ایشان هم تقویت لازم صورت گرفت، اما اینبار دشمن از سبک شیوۀ و کاملاً حرفهای و تخصصی استفاده کرد و بعد از ۲۰ سال متأسفانه موفق شد. عملیات، عملیات بسیار پیچیدهای بود و با بکارگیری تجهیزات الکترونیکی رخ داد. هیچ فردی در صحنه حضور نداشت.
کار افتضاح ضعف وزارت اطلاعات رژیم و شورای عالی امنیت ملیاش بحدی رسیده که به یکباره گوبلزوار دروغی آنچنان بزرگ میگوید و دربند این نیز نیست که کسی باور کند یا نکند. دروغهای مدام و سر پوشانیهای در مورد شلیک موشک به هواپیمای مسافربری اکراین را و کشته شدن صدها نفر جوان تحصیلکرده را مگر این این ملت از یاد میبرد؟
اظهارات ضد و نقیض آقای شمخانی و پز قدرت دستگاههای امنیتی را دادن و اصرارش در برچیدن بساط حفاظت و بعد اظهار تأسف از عدم جدیت در حفاظت از فخری زاده، این ضربالمثل را در ذهن تداعی میکند:
دزدی بجلو فرار می کرد و فریاد میزد آی دزد!
عجبا سیستمهای اطلاعاتی وزارت اطلاعات به آقای شمخانی اطلاع داده اند که از قبل مطلع بودیم که نقطه ترور درست همینجا بوده که فخری زاده ترور شده است اما سبک حرفهای دشمن غافلگیرشان کرده !!
البته چنانچه شرح تواناییهای آقای محمود علوی کسی که بر منصب وزارت اطلاعات کشور در دو دوره حکومت اقای روحانی تکیه زده را از زبان خود وی در ماجرای چگونگی ” وزیر” شدنش بخوانیم، پی به ذکاوت و هوش او و رئیسش آقای روحانی میبریم و در مییابیم چرا غافلگیر شدهاند. به گزارش ایلنا در 6 فروردین 96 محمود علوی گفت: به دلیل سوابق کاری خود فکر میکردم که آقای روحانی وزارت کشور رابه من پیشنهاد دهند، زمانی که دکتر روحانی از من درخواست همکاری کردند، گفتم:
آقای دکتر ما اگر تبلیغ شما را کردیم، نیتمان این بود که کار کشور، دست یک آدم عاقل بیافتد که الحمدالله نتیجه هم گرفتیم و هیچ توقعی هم نداریم. بنده استاد دانشگاهم و مشغول درس دادن هستم، اما اگر نیاز به همکاری من دارید، حتی اگر فقط پاسخگویی به تلفنهای شما هم باشد، بنده کوتاهی نخواهم کرد. اما آقای روحانی برخلاف تصورات من گفتند:
میخواهم وزارت اطلاعات را به شما بسپارم. به آقای روحانی گفتم، شما با توجه به کدام سابقه کاری این مقام را به من پیشنهاد میدهید؟
اگر بگویید وزارت کشور، من با این پُست آشنایی دارم، اگر بگویید وزارت ارشاد، بنده ۹سال سرباز مقام معظم رهبری و نماینده ایشان در ارتش بودم، کارهای فرهنگی از جمله عکاسی در زمان کودکی، نقاشی در دوران نوجوانی، بازیگری تئاتر در روزهای جوانی را انجام دادهام!( نگارنده :در نظر بگیرید تمام کودکانی که درنوجوانی نقاشی کرده اند بصرف این سابقه، در این نظام کاندیدای پست وزارت فرهنگ هستند ! )اما ایشان گفت من الان برای وزرات اطلاعات یک نیرویی که مورد اعتماد مقام معظم رهبری باشد لازم دارم و این گزینه الان شما هست. بعد آقای روحانی به من گفت:
از چه میترسی از خدا بخواه کمک میکند.
من گفتم از تو حرکت از خدا برکت اما من با چه آوردهای به این میدان بیایم من آوردهای ندارم. دیدم آقای روحانی با یک حالتی به من نگاه کرد و گفت:
علوی تو آورده نداری؟!
تو پسر فاطمه زهرا (س) هستی ازمادرت کمک بخواهی او تو را رها میکند؟
من بغض کردم و گفتم حالا که اسم مادرم را آوردی چشم قبول میکنم!!.
و اما مساله ترور آقای فخری زاده و حاشیه هایش بر چشمان کسانی که از ظاهر باد کرده نظام ولایت فقیه تعبیربه قوت آن می کنند، چند امر را بایستی هویدا ساخته باشد
:1. ضعف مفرط حاصل از استبداد منشی و فسادی است که همچون سرطان تمامی ارکان این نظام فاسد را فرا گرفته است. اتحاد جماهیر شوری با آن دستگاه عریض و طویل ک.گ.ب بعلت سرطان فساد و استبداد جلو چشم همگان فرو ریخت. نظام پوشالی ولایت فقیه، همه زور و فساد، نمی ریزد؟
- 2. حکومت فاسد نتانیاهو نیز برای ادامه قدرت خود نیازمند همدستان تندروی درون نظام ولایت فقیه است. این دو نظام بموقع بکمک هم می شتابند.
- 3. دعوای قدرت ( تقسیم به دو و حذف یکی از دو ) به بالا ترین سطوح این نظام رسیده است.
- 3. این نظام یک مامورمومن به خود نیز دیگر ندارد. بحدی فساد آنرا از هم پاشانده است که با اندک بهایی میتوان در بالاترین رده های این نظام ، مسئولین را برای جاسوسی خرید. منتهی هر یک از آنها قیمتی دارد!
- 4. این یک امر وافع مستمر است که تا کشور در موضع زیر سلطه به سراغ کشور مسلط نرود، کشور مسلط نمیتواند بر آن سلطه پیدا کند. این امر هم در کودتای 28 مرداد که پهلوی از امریکا و انگلیس خواستار کودتا برضد حکومت ملی دکتر مصدق شد، واقع شد و هم در کودتای 30 خرداد 1360، برضد اولین منتخب آزاد مردم ایران، آقای بنی صدر، واقع شد. کتاب عبور از بحران رفسنجانی خود بهترین گواه بر مراجعه مسئولین نظام به امریکا برای کمک به کودتا می باشد و هم بعد از رو شدن و افشای ایران گیت، مک فارلین مشاور امنیت حکومت ریگان در کتاب خود نوشت:” کیمچی مدیر کل وزارت خارجه اسراییل به کاخ سفید آمد و پیام میانه روهای رژیم ( خامنه ای و رفسنجانی و…) را آورد که هر گاه شما از ما حمایت کنید و دولت ما مستقر شود ما حاضریم خمینی را هم بکشیم.”
همین کار را بقول مصاحبه اخیر اقای ظریف با سایت انتخاب، تندروها ی نظام اخیرا در ارسال پیام به ترامپ انجام دادند. به هر حال همواره طرف دست نشانده ایرانی است که به قدرت خارجی رجوع می کند!
همچنین بنابر گزارش کنگره و والش، طرف ایرانی به طرف امریکایی فهرست 1000 نفره ای را معرفی کرد که اینها میانه رو اند و می توانند ایران رادر سود غرب اداره کنند ولی شرطش این است که ما در جنگ شکست بخوریم تا این تندروها را بتوانیم از صحنه بیرون برانیم.
مگر افتضاح فرستادن لاریجانی از طرف خامنه ای به چین رو نشد؟ مگر او پیام نبرده بود نفت و گاز ایران را در اختیار چین قرار می دهیم وپکن نیز برای اینکه شبکه جهانی و سلطه خود بر آن را تشکیل دهد طرحی نفرستاد که بشرط امضای آن طرح توسط نظام ولایت فقیه برای سرمایه گذاری حاضر است؟
طرحی ننگین که نه تنها منابع نفت و گاز وطن ما را در اختیار چین قرار میداد، بلکه نقطه ای از ایران را از سلطه چین در امان نمیگذاشت. مگر اقای ظریف بجز همین معامله را با طرف روسی بر سر سهم ایران از دریای خزر نکرد؟ در همه این خیانتها مراجعه از دست نشانده داخلی بوده است.
- 5. بحران هسته ای که نظام بحران ساز ولایت فقیه (مسئول اصلی آن شخص خامنه ای) ایجاد کرده است، صدها میلیارد دلار سرمایه های ایران را بباد داد و هنوز میدهد و مسبب تحریمهای دهشتناکی است که فشارش تنها بر مردم ایران وارد میاید ( وگرنه عدهای برای ادامه یافتن تحریمها حاضرند بخاطر دستمالی قیصریه را آتش زنند ) و به مدد ادامه تحریمها نظام ولایت فقیه پی در پی در حال بحران سازی است و دست داعش و اسرائیل و امریکا را در وطنمان باز گذاشته و خطر حمله به یک تهدید روزمره مردم ایران بدل شده و اگر عمر این نظام دوام یابد هستیای برای ایران نمی گذارد.
- 6. نظامی که بر سر صدها جوان وطن فقط در یکماه( آبان 98 )گلوله خلاص خالی میکند ، از قربانی کردن یک چهره خود برای ادامه بحران ابایی ندارد و مرتب با دستگیری فعالان محیط زیست و شکنجه و خودکشی دادن آنها نعل وارونه میزند.
عده ای برای ادامه تحریمها که نفع هنگفتی از آن میبرند حاضر به جاسوسی و ترور هر کس می باشند به امید اینکه جو آرام نگیرد.
7- بودجه های هنگفتی هر ساله از پول و ثروت مردم ایران صرف دستگاههای متعدد وعریض و طویل امنیتی و نالایق و ناتوان می شود و با پول مردم ایران این نظام پایگاهای نظامی متعددی در کشورهای مختلف ایجاد کرده و دست ایران را در چندین جنگ منطقه ای وارد کرده و هزینه های گزاف این جنگ ها و اسلحه و مهمات و خرید نیروی نظامی از سایر کشورها و تشکیل نیروهای شبه نظامی ونظامی(همانند تیپ فاطمیون که سلیمانی در 2015 برا ی جنگ درسوریه و یاری رساندن به دیکتاتوری چون بشارتعلیم و تشکیل داد) نیز از پول ملت ایران پرداخت می شوند.
همچنین ادامه جنگ از راه ترورمخفی که عباس عبدی اصلاح طلب نیز اخیرا آنرا تشویق کرده است و قابل قبول میداند . وی در پاسخ به پیشنهاد روزنامه کیهان که حمله به حیفا را پاسخ مناسب ترور فخری زاده میداند، می نویسد پاسخ مناسب به این اقدام، حمله به حیفا نیست که پیشنهاد خالیبندانه و حتی احمقانهای است ( که از دید نگارنده نیز هم خالی بندی و هم احمقانه است چرا که بخاطر کشتن یک فرد، شهری را مورد حمله موشکی قرار نمی دهند)عبدی ادامه میدهد مگر اقدامات مشابه علیه اسراییل وجود نداشته است؟
چرا اسراییل پاسخ رسمی و آشکار به آنها نمیدهد؟
چون از نظر عرف سیاسی پذیرفتنی نیست!
مشاهده میشود که ادامه جنگ از راه ترور پیشنهاد هر دو جناح این نظام است هر دو جناح این نظام در ماهیت خود خشونت پرورو خشونت گسترند واصلاح طلبان امروزی که همان فانلانژهای خشونت کار ابتدای انقلاب هستند اما همواره بیاری جناح دیگرخشونت خود و ذهن ضد حقوق خود را همواره بپای انقلاب مردمی گذاشتند و میگذارند.
اگر این نظام در سطح ملت ایران و مردم جهان کوچکترین وجهه ای داشت ودر کارنامه خود به آتش کشیدن و سرکوب ملت خود را نداشت و در صحنه بین المللی محکوم به تروریسم دولتی و بر پایی آشوب و بمب گذاریهای متعدد نبود ، میتوانست از راه دادخواهی بین المللی بدنبال شکایت از این جنایت اقدام کند و افکار عمومی جهان را به محکومیت ترور های مخفی مشوق شود.
اما مشاهده می کنیم که چون نظام ولایت فقیه فاقد هر نوع مشروعیت و وجاهتی است ،
پیشنهادات هر دو جناحش یکی “حمله موشکی به شهر حیفا “ودیگری که نگران عرف سیاسی است !
” انتقام از راه ترور مشابه” است.
مسئولیت سنگین ما ملت اما رها کردن وطن از دست ضحاکان خشونت طلبی است که هست و نیست وطنمان ایران را به حراج قدرتهای خارجی نهاده اند و کشور را بیایان کرده هر روزمان را بحران زده و قحطی زده کرده اند.
به توانایی های خود بعنوان یک ملت ایمان بیاوریم به حقوق خود معرفت بیابیم وآن حقوق را خود عملی ساخته واز بار خشونت روزمره در همه ابعاد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کشور با اراده خود بکاهیم.
آزادی قلم و بیان و بیلان سالانه ۲۰۲۰
گزارشگران بدون مرز(RSF)
افزایش ۳۵ ٪ شمار زنان روزنامهنگار در بازداشت خودسرانه
فرانسه
ایران
چین
سوریه
عربستان سعودی
یمن
روسیه سفید
مصر
ویتنام
اروپا – آسیای مرکزی
مغرب – خاورمیانه
آسیا – اقیانوس آرام
درگیری نظامی
جنایت سازمان یافته
ناپدید شدگان
زندانیها
درندگان آزادی اطلاع رسانی
سازمان
گزارشگران بدون مرز(RSF) امروز۲۴ آذر/قوس ۱۳۹۹ ( ۱۴ دسامبر۲۰۲۰) بیلان سالانه خشونت علیه آزادی اطلاع رسانی را منتشر کرد. این بیلان آماری از خشونتهای و رفتارهای آزارگرایانه علیه روزنامهنگاران و فعالان رسانهای زندانی، در سال ۲۰۲۰ میلادی ۳۸۷ روزنامهنگار بازداشت و زندانی شدهاند. ۵۴ روزنامه نگار به گروگان گرفته شدهاند و ۴ تن دیگر « ناپدید» شدهاند. شمار روزنامهنگاران زندانی با توجه به رویداهای خشونت بار و بازداشتهایی در رابطه با بحران سلامت در جهان نسبت به سال گذشته ثابت است.
شمار خبرنگاران بازداشت شده هنوز هم در سطح بالایی از نظر تاریخی قرار دارد. در کل به تعداد ۳۸۷ خبرنگار در رابطه با تهیه خبر و اطلاعات در جهان از آغاز دسامبر (دسمبر) سال ۲۰۲۰ میلادی بازداشت شده اند، این رقم در شروع دسامبر (دسمبر) سال ۲۰۱۹ میلادی ۳۸۹ تن بود. این عدم تغییر افزایش ۱۲٪ در سال ۲۰۱۹ را دنبال می کند. در کل تعداد خبرنگاران بازداشت شده (حرفه ای و غیر حرفه ای) در پنج سال گذشته ۱۷ درصد (۳۲۸ تن در سال ۲۰۱۵) افزایش یافته است.
پنج زندانبان بزرگ جهان
پنج کشور با بیشترین خبرنگاران زندانی
چین : ۱۱۷
عربستان سعودی : ۳۴
مصر: ۳۰
ویتنام : ۲۸
سوریه : ۲۷
سال گذشته شمار خبرنگاران زن بازداشت شده با ۴۲ تن که اکنون در بازداشت به سر می برند در مقایسه با ۳۱ تن در یک سال گذشته، ۳۵ درصد افزایش یافته است. در حال حاضر زنان ۹ ٪ از خبرنگاران بازداشت شده را تشکیل میدهند که این رقم سال گذشته هشت درصد بود. بیش از نیمی از خبرنگاران بازداشت شده در جهان (۶۱٪) در پنج کشور هستند. چین، مصر، عربستان سعودی، ویتنام و سوریه پنج کشوری هستند که بیشترین خبرنگاران زندانی را دارند.
ایران ششمین زندان بزرگ جهان برای فعالان رسانه است.چین با ۱۱۷ زندانی در صدر کشورهایی است که بیشترین خبرنگاران زندانی را در خود دارند. یک سوم این زندانیان (۴۵ تن) خبرنگاران غیر حرفه ای اند. آزار و اذیت رژیم فقط خبرنگاران را هدف قرار نمی دهد. چنگ لی خبرنگار چینی تبار استرالیایی که با یک شبکه تلویزیون دولتی چین کار می کند از چهاردهم اوت (اگست) سال ۲۰۲۰ میلادی بدینسو در حبس مجرد و محروم از ارتباط نگهداری می شود. گوی مینهای شهروند چینی-سوئدی که در هنگ کنگ (هانگ کانگ) اقامت داشت و کتاب هایی بر اساس گزارشدهی تحقیقی نوشته است، در جریان سفر به تایلند در سال ۲۰۱۵ میلادی ربوده شد و به چین منتقل گردید. وی در فوریه (فبروری) ۲۰۲۰ میلادی به اتهام “تهیه غیر قانونی اطلاعات به کشورهای خارجی ” به ده سال زندان محکوم شد.
سه کشور دارای بیشترین خبرنگاران زندانی در خاور میانه قرار دارند. عربستان در حال حاضر 34 خبرنگار و وبلاگ نویس را در زندان های خود دارد که سازمان گزارشگران بدون مرز حمایت جهانی برای آنان در آستانه اجلاس سران گروه ۲۰ که در ماه نوامبر (نوومبر) در ریاض برگزار شد را درخواست کرد. هرچند برخی از آنان از سال ۲۰۱۲ میلادی بدینسو در زندان به سر می برند، مقامات دولت سعودی هرگونه محاکمه آنان را از زمان شیوع ویروس کرونا به تعویق انداخته اند و این زندانیان باشیوه غیر شفاف نگهداری می شوند.
در مصر بیشتر خبرنگارانی که در جریان موجی از بازداشت ها در سپتامبر (سپتمبر) سال ۲۰۱۹ میلادی زندانی شدند، هنوز هم در بند هستند. عده ای دیگر که از آن زمان تا کنون زندانی هستند، عمدتا به اتهام های “عضویت در یک گروه تروریستی” و “انتشار اخبار نادرست” روبرو اند. هانی گریشا و سید شهتا خبرنگاران روزنامه یوم ۷، شیما سامی و اسلام الکلهی که برای سایت خبری داراب گزارش تهیه می کنند، از جمله این زندانیان هستند.
در سوریه جایی که بیشتر بازداشت ها بر می گردد به سال های نخست و پس از آغاز جنگ داخلی در سال ۲۰۱۱ میلادی، تغییری در فهرست خبرنگاران زندانی دیده نمی شود و شمار اندکی از خانواده های این زندانیان از وضع آنان باخبر شده اند. خبرهایی که آنان به دست آورده اند، اکثرا در باره مرگ عزیزان شان بوده است. یکی از این موارد برای همسر سابق جهاد جمال وبلاگ نویس در اوایل سال ۲۰۲۰ میلادی اتفاق افتاد. جمال در سال ۲۰۱۱ میلادی به زندان افتاد. وی به گواهینامه مرگ جهاد دست یافت که تایید کننده ترس وی از این که جهاد احتمالا در زندان و بر اثر شکنجه جان داده است، بود. در گواهینامه فقط نوشته شده بود که او در سال ۲۰۱۶ میلادی مرده است اما علت مرگ را نگفته بودند.
ویتنام، کشوری که در حال حاضر هفت خبرنگار حرفه ای و ۲۱ وبلاگ نویس در زندان هستند، مقامات خودشان را با موج تازه ای از بازداشت ها در ماه های می و ژوئن (جون) که احتمالا به هدف نزدیکی به کنگره حزب کمونیست در ژانویه (جنوری) سال 2012 راه اندازی شد. تعداد زیادی از اعضای انجمن خبرنگاران آزاد ویتنام از جمله فام چی دنگ رییس این انجمن زندانی شدند. دستگیری فام دوان ترانگ که در سال ۲۰۱۹ میلادی موفق به دریافت جایزه تاثیرگذاری آزادی رسانه ها از سوی گزارشگران بدون مرز شده بود، اتخاذ سیاست سختگیرانه تر در ویتنام را تایید کرد.
سرکوب بی پیشینه در بلاروس
هشت خبرنگار اهل بلاروس در آغاز ماه دسامبر (دسمبر) هنوز هم در زندان بودند. حد اقل ۳۷۰ خبرنگار از زمان انتخابات جنجال برانگیز ریاست جمهوری در نهم اوت (اگوست) دستگیر شده اند و برای دوره های مختلف که جمعا بیشتر از 880 روز است، در بند قرار دارند.
رسانه های غیر وابسته از مدت زیادی هدف سوی رژیم آلکساندر لوکاشنکو رییس جمهوری بلاروس قرار داشته اند، اما آزار و اذیت و اعمال خشونت در برابر آنان از زمان انتخابات ریاست جمهوری و آغاز اعتراض های صلح آمیز تا کنون ده برابر افزایش یافته است. یک روز پس از انتخابات ۲۳ خبرنگار دستگیر شدند. تعدادی از آنان به زودی آزاد شدند اما دیگران مورد بدرفتاری های وحشتناک از جمله ضرب و شتم خودسرانه، وادار به برهنه شدن، محرومیت از مراقبت های پزشکی، غذا و دسترسی به دستشویی و همچنین نگهداشته شدن در سلول های پر ازدحام در شرایط نامناسب قرار گرفتند. حدود ۶۰ خبرنگار در آخر هفته از هفته پایانی ماه اوت (اگست) جمع آوری شدند. اکنون خبرنگاران با خطر پیگرد کیفری و محکومیت های سنگینتر مواجه اند. دستگیری های خودسرانه خبرنگاران که به هدف اثر لرزش آور بر رسانه ها طرحریزی شده حالا به احتمال زیاد منجر به محکومیت جرمی در پایان محاکمه های نادرست می شود. این خبرنگاران با خشونت های جدی، خروج از اعتبار، اخراج خبرنگاران خارجی و اعمال سانسور بر اینترنت و رسانه های چاپی همراه خواهند بود در حالیکه تبلیغات رسانه های دولتی بیشتر می شود.
تاثیرکووید-۱۹
آمار گردآوری شده در Tracker-19 (ردیاب -۱۹) گزاش گران بدون مرز (نامگذاری ردیاب- ۱۹ که ارجاعی است به کوید -۱۹ و ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر است، نام وب سایتی است که در ماه مارس سال ۲۰۲۰ میلادی برای همه گیری ویروس کرونا ایجاد شد)، نشاندهنده موجی از نقض آزادی رسانه ها در بهار سال ۲۰۲۰ در نیمکره شمالی است زمانی که بیماری کرونا در حال گسترش در جهان بود. از بیش از ۳۰۰ موردی که مستقیما به پوشش خبری ویروس کرونا از اول فوریه (فبروری) تا سی ام نوامبر سال ۲۰۲۰ربط داشت (دربرگیرنده حدودا ۴۵۰خبرنگار)، دستگیری های خودسرانه ۳۵ درصد از بدرفتاری های ثبت شده (خشونت های جسمانی و روانی ۳۰ درصد) را تشکیل می دهد.تعداد دستگیری ها از مه مارس (مارچ) تا می سال ۲۰۲۰ چهار برابر شده اند. وضعیت های استثنایی قوانین و اقدامات عاجل که به هدف مبارزه با شیوع ویروس کرونا در اکثر نقاط جهان اتخاذ شدند به گونه مشهود در “تعطیلی خبرها و اطلاعات” کمک کردند که این امر منجر به دستگیری و بعضا زندانی شدن خبرنگاران گردید. به گونه مثال در هندوستان تحقیقات قضایی در مورد 48 خبرنگار اجرا شد و ۱۵ تن آنان دستیگر و به مدت یک تا چهار هفته در بازداشت بودند قبل از که به قید ضمانت آزاد شوند.
افزایش دیگر در تعداد چنین رویدادها از آغاز پاییز در نیمکره شمالی که شاهد آغاز موج دوم بیماری کرونا به ویژه در اروپا بود، قابل لمس است. این پدیده به همان اندازه نبود و به طور عمده مربوط به خشونت و حملات می شود. با این وجود سرکوب هایی که در نیمه اول سال ۲۰۲۰ میلادی مشاهده شدند اثرات ماندنی به جا گذاشتند. در حالیکه بیشتر این خبرنگاران چند ساعت و یا در مواردی چند روز یا چند هفته پس از دستگیری آزاد شدند، ۱۴ تن هنوز هم در سه منطقه آسیا، خاور میانه و آفریقا در بازداشت هستند.
آسیا، بدترین سرکوبگران
اینجا آسیاست، قاره ای که ویروس کرونا در آنجا ظهور کرد و جایی که بیشترین موارد نقض آزادی رسانه ها در رابطه با همه گیری کرونا به حساب می آید و بیشترین بازداشت شدگان در پیوند به این ویرس قرار دارند (۱۰).انتقاد رسانه های اجتماعی توسط حکومت چین در نحوه مدیریت بحران کرونا به شدت سانسور شد و حد اقل هفت خبرنگار، افشاگر و مقاله نویسان بانفوذ سیاسی که در پیوند به تهیه معلومات در باره شیوع ویروس کرونا دستگیر شدند، هنوز در بازداشت به سر می برند. از جمله کای وی و چن می دو خبرنگار غیر حرفه ای هستند که متهم به “دامن زدن به نزاع و مشکل آفرینی” پس از کمک در بازنشر گزارش های سانسور شده آنلاین و مصاحبه ها در مورد مسایل مربوط به ویروس کرونا در برنامه منبع باز گیتهب می باشند. ژانگ ژان قانوندان و خبرنگار غیر حرفه ای که به همین اتهام به خاطر توییت هایش و پخش زنده در یوتیوب از ووهان در اوایل فوریه (فبروری) دستگیر شد اکنون در شانگهای در بازداشت و در انتظار دادگاه است. او پس از وادار شد جرمش را بپذیرد دست به اعتصاب غذا زد.
پرسش های دادگاه خیلی سخت خواهند بود. زن ژیکیانگ مقاله نویس سیاسی و عضو حزب کمونیست چین که پس از انتقاد از کاستی های رژیم در میریت بحران کرونا در نیمه ماه مارس (مارچ) ناپدید شد، در ماه سپتامبر (سپتمبر) به ۱۸ سال زندان و پرداخت ۴.۲ میلیون یوان (معادل ۵۳۵۰۰۰ یورو) جریمه به خاطر آنچه ادعا می شود “دریافت رشوه و سوء استفاده از وجوه عمومی” محکوم شد.
در میانمار (برمه) نیز نقض آزادی رسانه ها در زمان شیوع بیماری کرونا افزایش یافته است. زاو یه هتیت دبیر خبرگزاری آنلاین دای پیاو در بیستم ماه می و تنها پنج هفته پس از دستگیری به خاطر نشر گزارشی در مورد مرگ یک شخص در اثر بیماری کرونا در ایالت کارن در شرق این کشور، پس از یک محاکمه کوتاه به دو سال زندان محکوم شد.
در بنگلادش احمد کبیر کیشور کاریکاتوریست معروف و همچنین مشتاق احمد نویسنده و وبلاگ نویس در بازداشت قبل از دادگاه به سر می برند. وی همراه با عده ای دیگر از افراد سرشناس به اتهام “انتشار شایعات و اطلاعات غلط در باره وضعیت کرونایی در فیسبوک” در ماه می دستگیر شد. جرم این نویسنده نشر مقاله ای در مورد فقدان تجهیزات حفاظتی برای پزشکان بود، در حالیکه کاریکاتوریست ژورنالی از کارتون با عنوان “زندگی در زمان کرونا” که مربوط به سیاست می شد را در زمان بحران با خود داشت.
در خاور میانه جایی برای انتقاد از مدیریت بحران کرونا وجود ندارد
در خاور میانه جایی که چندین کشور از گسترش بیماری کرونا برای افزایش کنترل بر رسانه ها و گزارشدهی بهره برده اند، سه خبرنگار هنوز به خاطر نوشتن مقاله های مربوط به کرونا در بازداشت هستند.
در اردن، سلیم آکاش خبرنگار بنگلادشی مقیم امان (پایتخت اردن) پس از انجام تحقیقات در مورد سرنوشت کارگران بنگلادشی در اردن که به دلیل تعطیلی ناشی از کرونا قادر به کار کردن نبودند و مقامات اردنی آنها را به حال خود شان رها کرده بودند، در چهاردهم آوریل (اپریل) دستگیر شد و تا کنون در زندان ال سالت زندانی است. تنها حرفی که وی از مقامات اردنی شنیده است این است که وی “یک قانون مهم” را نقض کرده است. ایران کشوری که در آن خبرنگاران تلاش می کنند تا مقیاس واقعی اثرات همه گیری کرونا را پوشش دهند، هدف آزار و اذیت های زیادی قرار گرفته اند. حمید حقجو مدیر کانال تلگرام خبرگزاری کارگران ایران به خاطر نشر کاریکاتوری که در آن روحانیون ایران که شیوه های سنتی درمان بیماری کرونا را توصیه می کنند، به تمسخر گرفته شده بودند، در چهاردهم آوریل (اپریل) دستگیر و تا کنون در بازداشت به سر می برد.
قیه (اشرف) نفری، دانشجو و خبرنگار نیز به خاطر توییت های انتقادی اش از دولت برای مدیریت بحران بهداشت عمومی در بازداشت شد
دستگیری در آفریقا طی سه ماه سه برابر شده است
دیودونی نیونسنگا خبرنگار اهل رواندا تنها گزارشگری است که ظاهرا به خاطر نقض مقررات تعطیلی ناشی از بیماریی کرونا در بازداشت به سر می برد. وی که مدیر تلویزیون اینترنتی ایشیما است، در ماه آوریل (اپریل) حین پوشش اثرات تعطیلی ناشی از کرونا بر وضعیت عمومی و نیز تحقیق در مورد ادعاها مبنی بر موردی از تجاوز سربازان که مسوول اجرای مقررات منع رفت و آمد بودند، دستگیر شد.
گرچند صحرای آفریقا از ویروس کرونا کمتر و بعدتر متاثر شد، خبرنگاران حرفه ای در این منطقه هدف موجی از بدرفتاری ها قرار گرفتند. در یک نظر سنجی که سازمان گزارشگران بدون مرز مشترکا با نهاد کارتون برای صلح منتشر کرد، آمده است که تعداد خبرنگاران دستگیر شده در صحرای آفریقا از پانزدهم مارس (مارچ) تا پانزدهم می در مقایسه با همین مدت در سال ۲۰۱۹ میلادی، سه برابر بوده است. جمعا ۴۰ مورد دستگیری در رابطه با پوشش اخبار مربوط به بیماری کرونا از آغاز ماه مارس (مارچ) تا پایان نوامبر به ثبت رسیده است. هوپ ول چین اون خبرنگار تحقیقی اهل زیمبابوه یکی از این قربانیان است که به دلیل افشای یک مورد هزینه بیش از حد برای تهیه تجهیزات پزشکی جهت مبارزه با بیماری کرونا در ماه ژوئیه (جولای) دستگیر گردید و به مدت یک ماه و نیم در بازداشت نگهداشته شد.
افزایش آزار و اذیت خبرنگاران منتقد در آمریکای لاتین
در زمان نوشتن، دیگر کسی در رابطه با گسترش ویروس کرونا در سایر نقاط جهان از جمله در قاره آمریکا در بازداشت نبود، ولی فضا برای رسانه ها از زمان شیوع این بیماری در آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی به گونه قابل ملاحظه ای بدتر شده است. حملات فیزیکی و لفظی، آزار و اذیت و همچنین پیگردهای خودسرانه در حال افزایش اند. بحران ناشی از ویروس کرونا فرصت خوبی به دست دولت های مستبد به رهبری نیکلاس مادورو در ونزوئلا، خوان اورلاندو ارناندز در هندوراس، دانیل اورتگا در نیکاراگوئه و میگل دایاز-کانل در کوبا داد تا به آزار و اذیت منتقدان خود، خبرنگاران غیروابسته و مخالف این دولت ها بیافزایند. خبرنگاران بسیاری در این کشورها به خاطر نشر گزارش هایی در باره گسترش ویروس کرونا و وضاحت خواستن از مقامات، به گونه خودسرانه بازداشت شدند و تحت بازجویی قرار گرفتند. یکی از آنان داروینسون روخاس خبرنگار آزاد اهل ونزوئلا است که از سوی سازمان گزارشگران بدون مرز لقب قهرمان اطلاع رسانی سال ۲۰۲۰ را دریافت کرده است. وی به خاطر توییتی که در آن قابل اطمینان بودن دولت را در باره ارایه آمار درست از ویروس کرونا سوال برانگیز خوانده بود، برای مدت ۱۲ روز زندانی شد.
اروپا و آسیای مرکزی: استفاده از ویروس کرونا برای تشدید آزار و اذیت همه گیری ویروس کرونا برای کاهش هرچه بیشتر آزادی رسانه ها تقریبا در تمام اروپای شرقی و آسیای مرکزی مورد استفاده قرار گرفته است. قانون خودسرانه در مورد انتشار اطلاعات غلط و اتهامات در باره نقض مقررات حفظ فاصله اجتماعی زمینه خوبی را برای دستگیری خبرنگاران و خفه کردن رسانه ها به ویژه در فصل بهار فراهم کرد. چنین مواردی مخصوصا در کشورهای آذربایجان، قزاقستان، تاجیکستان و روسیه دیده شد. در روسیه تاتیانا وولتسکایا خبرنگار سوییر رییلی (یک سایت خبری وابسته به رادیو آزادی/رادیو اروپای آزاد که از سوی ایالات متحده آمریکا حمایت مالی می شود) پس از نشر گفتگویی با پزشکی که هویتش اافشا نشده در مورد دستگاه های تهویه در بیمارستان ها، مورد بازجویی پلیس قرار گرفت و به نشر “اطلاعات نادرست” متهم شد. در بلاروس، سرگیی ساتسوک خبرنگار تحقیقی که در پوشش موضوعات مروبط به بهداشت تخصص دارد، بعد از نشر یک مقاله که پرسش های زیادی را در مورد آمار رسمی ابتلا به بیماری کرونا و مدیریت این بیماری توسط آلکساندر لوکاشنکو رییس جمهوری بلاروس برانگیخت، دستگیر شد و متهم به دریافت رشوه گردید. او در نتیجه فشارهای بین المللی آزاد شد، ولی هنوز محکومیت به ده سال زندان برایش محتمل است.
مقامات در اروپای مرکزی و منطقه بالکان نیز از گسترش بیماری کرونا به هدف افزایش آزار و اذیت رسانه های انتقادی چه از طریق اعمال قوانین سخت که در مجارستان (هنگری) و صربستان به اجرا درآمد و یا با دستگیری خبرنگاران در صربستان، کوزوو، لهستان (پولند) و اروبا جزیره ای تحت اداره هلند در منطقه کارائیب بهره برده اند.
بازداشت شدگان نمادین
به زندان انداختن خالد دوارنی خبرنگار الجزایری سازمان گزارشگران بدون مرز و شبکه تلویزیونی موندی ۵ و همچنین دبیر سایت خبری کاسباه تریبون که در شهر الجزیره پایتخت این کشور فعالیت دارد، یکی از تحولاتی که در سال ۲۰۲۰میلادی رقم خورد. وی که از ماه مارس (مارچ) تا حالا در بازداشت است، در فرجام خواهی به جرم تهدید تمامیت ارضی الجزایر، رویهمرفته به خاطر نشر دو مقاله در رسانه های اجتماعی که یکی از آنها با عبارت “زنده باد آزادی رسانه ها!” به پایان می رسد، در ماه سپتامبر (سپتمبر) به دو سال زندان محکوم شد. او از سال ۲۰۱۹ میلادی به خاطر پوشش جنبش اعتراضی هیراک هدف آزار و اذیت و اقدامات رشوه خواری بوده است. درستی و صداقت وی و نیز مورد آزار و اذیت قرار گرفتنش، وی را به نماد آزادی رسانه ها در الجزایر تبدیل کره است. نهادهای ملی و بین المللی فشارها برای آزادی وی را به راه انداخته اند.
در مراکش کشور همسایه الجزایر، عمر رادی خبرنگاری که طی بیش از یک دهه به تحقیق در مورد موضوعات حساس می پردازد و یکی از بنیانگذاران سایت خبری لی دسک نیز است، هدف آزار و اذیت مقامات قضایی بود. در ماه ژوئن (جون) تنها 48 ساعت پس از آن که گزارش داده شد که از یک برنامه نرم افزار جاسوسی که شرکت اسرائیلی ان اس او فقط به دولتها می فروشد برای هک کردن تلفن رادی استفاده شده است، رادی برای بازجویی در مورد مظنون بودن به جاسوسی فراخوانده شد و در نهایت در ۲۹ ژوئیه (جولای) جاسوسی و تجاوز جنسی روانه زندان شد.
فام دوان ترانگ یکی از معروفترین خبرنگارانی است که امسال بازداشت شد. این خبرنگار ویتنامی در سال ۲۰۱۹ میلادی موفق به دریافت جایزه تاثیرگذاری آزادی رسانه ها از سوی گزارشگران بدون مرز شده بود. او در ششم اکتبر در منزلش در شهر هوشی مین به اتهام تبلیغات ضد دولتی دستگیر شد، اتهامی که مربوط می شود به حقیقتی که وی مجله آنلاین لوات خوا که راجع به مسایل حقوقی معلومات می دهد را راه اندازی کرد و همچنین ویراستار نشریه دیگری به نام ویتنامیز است که این نشریه شهروندان ویتنام را در دانستن قوانین کشور، دفاع از حقوق خود و مقاومت در برابر حاکمیت خودسرانه حزب کمونیست کمک می کند. یک ماه قبل از دستگیر شدن، خانم ترانگ یافته های تحقیقاتش راجع به کشتار جمعی روستاییان در یک حمله پلیس که به هدف سرکوب اهالی روستای دونگ تام در حومه هانوی پایتخت این کشور به خاطر مقاومت در برابر غصب زمین های شان توسط مقامات دولت صورت گرفته بود را نشر کرد. خانم ترانگ در نامه ای که برای نشر در مورد دستگیری اش فرستاد، نوشته بود که او آزادی را تنها برای خودش نمی خواهد، بلکه “چیزی بزرگتر از آن – آزادی برای ویتنام” را می خواهد.
وقتی باید از بدترین ترسید
خبر بازداشت سه تن دیگر از خبرنگاران برنده جایزه آزادی رسانه ها از سوی گزارشگران بدون مرز به مثابه زنگ خطر است. یکی از این سه تن هوانگ کی برنده جایزه آزادی رسانه ها از سوی گزارشگران بدون مرز در سال 2004 میلادی و بنیانگذار وبگاه ۶۴ تیانوانگ (وبگاه نیز جایزه گزارشگران بدون مرز را در سال 2016 میلادی دریافت کرد) است. وی که در سال ۲۰۱۹ میلادی در چین به 12 سال زندان محکوم شد، در حال حاضر ۵۷ ساله است و از مشکلات جدی صحی رنج می برد.
رایف بداوی که جایزه “نتیزن” را در سال ۲۰۱۴ میلادی از سوی گزارشگران بدون مرز به دست آورد، هشتمین سال را در زندانی در عربستان سعودی سپری کرده و چند بار در اعتراض به وضعیت زندان دست به اعتصاب غذا زده است. آخرین اطلاعاتی که از وی در دست است، به گونه نگران کننده متناقض است.
بالاخره سهیل عربی عکاس ایرانی که در سال ۲۰۱۵ میلادی به هفت سال و نیم زندان محکوم شد و در سال ۲۰۱۷ میلادی جایزه ضهروند-خبرنگار را به دست آورد نیز در اعتراض به وضعیت زندان دست به اعتصاب غذا زد و به گفته مادرش، اکنون در سلول انفرادی است. فرنگیس مظلوم مادر آقای عربی نیز در ماه اکتبر به جرم تبلیغات ضد دولت به ۱۸ ماه زندان محکوم شد. او خواستار تجدید نظر شده است.
در سال روان و به تاریخ ۳۰ ژوئن (جون) دولت ایران اعلام کرد وه روح الله زم مدیر وبگاه و کانال تلگرام آمدنیوز محکوم به اعدام شده است. آقای زم منتقد شناخته شده رژیم ایران و به خاطر داشتن ارتباط با سرویس های اطلاعات خارجی شخصیتی جنجالی است. وی چند سال در تبعید خودخواسته در فرانسه زندگی کرد، اما در اکتبر سال ۲۰۱۹ میلادی در جریان سفر به عراق توسط نیروهای سپاه پاسداران ربوده شد و به زور به ایران بازگردانده شد و در آنجا در پایان یک محاکمه نادرست محکومیت او کمتر از ۱۳ مورد نبود. روح الله زم در سحرگاه ۲۲ آذر/قوس در زندان گوهردشت اعدام شد.
وضعیت صحی جولیان آسانژ ناشر ویکی لیکس که در زندانی با امنیت بالا در بلمار بریتانیا در انتظار نتیجه جلسات رسیدگی به درخواست ایالات متحده برای استرداد وی به آمریکا به سر می برد، در زمان تعطیلی ناشی از بیماری کرونا به طور قابل ملاحظه وخیم شده است و او چندین جلسه استماع را به دلیل خطرات صحی دسترسی به اتاق ویدئو کنفرانس زندان از دست داده است. در روزهای پایانی سال ابتلا به بیماری کرونا به طرز خطرناک در ساختمان زندانی که آسانژ در آن در بلمار نگهداشته می شود که منجر به انفرادی شدن اتاق وی در زندان و ایجاد خطرات جدی صحت جسمانی و روانی وی شد که از قبل ضعیف شده بود. سرنوشت داویت ایساک خبرنگاری که طولانی ترین مدت را در جهان در بازداشت بوده است نیز موضوعی نگران کننده به شمار می رود. این خبرنگار اهل اریتره که تابعیت سوئد را در مدت اقامت و پیش از دستگیر شدن در زادگاهش در سال 2001 میلادی به دست آورده بود، از بیش از ۷۰۰۰ روز در زندان است. وی که بدون هیچ اتهامی دستگیر شده است به هیچ وجه امکان تماس گرفتن را ندارد و تا کنون محاکمه هم نشده است و خانواده اش از سال ۲۰۰۵ میلادی تا حالا هیچ اطلاعی که ثابت کند وی زنده است، ندارد. در اکتبر سال ۲۰۲۰ میلادی سازمان گزارشگران بدون مرز شکایتی را در اداره دادستان جرایم بین المللی سوئد ثبت کرد که در آن ایسایاس آفورکی که از سال ۱۹۹۳ بدینوس رییس جمهوری اریتره است همراه به هفت تن از دیگر مقامات اریتره به جنایت علیه بشریت متهم شده است
خبرنگارانی که گروگان گرفته شده اند
۴۱ خبرنگار حرفه ای
۷ خبرنگار غیرحرفه ای
۶ کارمند رسانه
جمعا ۵۴ خبرنگار در حال حاضر گروگان هستند (کمتر از پنج درصد)
50 گروگان داخلی (93 درصد)
چهار خبرنگار خارجی (هفت درصد)
کشورهایی با ریسک بالا
سوریه : ۳۴
یمن : ۹
عراق : ۱۱
بزرگترین گروگان گیران
دولت اسلامی (داعش) ۲۵
حوثی ها ۷
گروه های دیگر (القاعده، هیئت تحریر الشام، مقامات ناشناس، گروه های مسلح تندرو) ۱۳
ناشناسها : ۹
در حال حاضر حد اقل ۵۴ خبرنگار در سراسر جهان گروگان گرفته شده اند که پنج درصد کمتر از سال گذشته است.
گروگان ها: گزارشگران بدون مرز نگران وضعیت خبرنگارانی است که از سوی بازیگران غیر دولتی به گروگان گرفته شده اند و از سوی گروگان گیران تهدید به کشتن، زخمی کردن و یا در بند نگهداشتن می شوند. گروگان گیران از این خبرنگاران به عنوان اهرم فشار علیه گروه های سوم (دولت، سازمان یا گروه دیگر) استفاده می کنند تا گروه ثالث را وادار به انجام خواسته های خود کنند. خبرنگاران به علل گوناگون از جمله دلایل سیاسی و یا اقتصادی (باج گیری) به گروگان گرفته می شوند.
آزادی های اندک، مذاکرات راکد
استانیسلاو آسیوف خبرنگار اوکراینی بعد از دو سال و نیم بازداشت در ۲۹ دسامبر (دسمبر) سال ۲۰۱۶ میلادی در یک معامله تبادل زندانیان که بین دولت اوکراین و جدایی طلبان هواخواه روسیه در بدل رهایی ۲۰۰ زندانی در منطقه شرقی دونباس آزاد شد. سوریه، یمن و عراق تنها کشورهایی اند که خبرنگاران در آن هنوز هم زندانی اند.
پنج خبرنگار یمنی که از سوی شورشیان حوثی گروگان گرفته شده بودند طی یک مبادله زندانیان در سال ۲۰۲۰ میلادی آزاد شدند. خبرنگاران اما به عنوان وسیله چانه زنی استفاده می شوند و هفت خبرنگار هنوز هم در اسارت حوثی به سر می برند از جمله عبدالخالق آرمان، اکرم الولیدی، حارث حمید و توفیق المنصوری چهار خبرنگاری که به اعدام محکوم شده اند. آنها با رساانه های وابسته به الاصلاح و در مناطقی تحت اداره دولت کار می کردند و در سال 2015 میلادی از سوی حوثی ها ربوده شدند. بالاخره آنها در آوریل (اپریل) سال ۲۰۲۰ میلادی به جاسوسی به عربستان سعودی محکوم شدند و حکم اعدام شان ممکن است هر زمان به اجر درآید.
در سوریه و عراق بیشترین موارد ربودن خبرنگاران در سال های ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ میلادی اتفاق افتاد زمانی که گروه نیرومند دولت اسلامی مناطقی از این دو کشور را در کنترل خود داشت. با آنکه بخش های زیادی از این مناطق از سوی نیروهای دولتی این کشور ها آزاد شده اند، اما از سرنوشت اکثر این خبرنگاران ربوده شده اطلاعی در دست نیست. فقط یکی از آنها در آخرین روزهای سال ۲۰۱۹ میلادی و پس از سه سال اسارت آزاد شد. وی شیراز محمد عکاس خبری اهل آفریقای جنوبی است که در ژانویه (جنوری) ۲۰۱۷ میلادی در شهر درکوش در شمالشرق سوریه در نزدیکی مرز با ترکیه و 35 کییلومتری شرق ادلب ربوده شده بود. یک نهاد غیر دولتی آفریقای جنوبی که محمد در زمان اسارت با آن کار می کرد، گفت وی موفق به فرار از چنگ ربایندگان شد و افراد مهربان وی را کمک کردند تا مرز را عبور و وارد خاک ترکیه شود. اطلاعاتی از هویت ربایندگان محمد در دست نیست اما هیأت تحریر الشام گروه جهادی ای که منطقه ادلب را تحت کنترل دارد، در چنین مواردی مقصر شناخته می شود. هیأت تحریر الشام جانشین جبهه النصره (شاخه القاعده در سوریه) است که در حال حاضر منطقه ای در شمالشرق سوریه را که به عنوان آخرین پایگاه شورشیان شناخته می شود در کنترل دارد. از این گروه همچنین در تازه ترین مورد آدم ربایی در سال 2020 میلادی نام برده شده است. قربانی این آدم ربایی بلال عبدالکریم شهروند آمریکا مقیم در منطقه که یک کانال معلوماتی رسانه های اجتماعی با نام On the Ground News (اخبار میدانی) را راه اندازی کرده بود. وی پیش از آن که مصاحبه با همسر یکی از کارگر بشردوست که توسط هیأت تحریر الشام ربوده و شکنجه شده بود را در رسانه های اجتماعی نشر کند، روابط خوبی با گروه تحریر الشام داشت. کریم از ماه اوت (اگست) تا حالا در مکانی نامعلوم نگهداشته می شود.
همچنین سوریه شاهد تلاش های مجدد در ردیابی آستین تایس خبرنگار آمریکایی است که هیچ اطلاعی از وی از زمان دستگیری اش در سال ۲۰۱۲ میلادی در یک ایست بازرسی در نزدیکی دمشق در دست نیست. مایک پمپئو وزیر امور خارجه آمریکا سفر یک مقام آمریکایی به سوریه که طی گفت و گوهای مستقیم با مقامات سوری در سال ۲۰۲۰ میلادی خواستار رهایی تایس شده بود را تایید کرد، اما دولت سوریه از ارایه معلومات در مورد این که چه بر سر تایس آمده خودداری کرد. تایس فقط یکبار و یک ماه پس از دستگیری اش در ویدئویی ظاهر شد که ربایندگانش شناسایی نشدند. تلاش برای مذاکره با دولت بشار الاسد امیدها در باره زنده بودن تایس و این که وی در زندان دولت سوریه است را تقویت می کند.
خبرنگاران ناپدید شده
گزارش ها حاکی از ناپدید شدن چهار خبرنگار در سال ۲۰۲۰ میلادی است برخلاف سال ۲۰۱۹ میلادی که هیچ موردی از ناپدید شدن گزارش نشد، در سال ۲۰۲۰میلادی چهار خبرنگار (در خاور میانه، صحرای آفریقا و آمریکای لاتین) ناپدید شدند.
گزارشگران بدون مرز نگران وضعیت خبرنگاران مفقود شده ای است که مدارک کافی در مورد مرگ و یا ربوده شدن شان و نیز قبول مسوولیت معتبری در باره مرگ و یا ربوده شدن آنان وجود ندارد.
توفیق التمیمی دبیر روزنامه الصباح به تاریخ نهم مارس (مارچ) سال ۲۰۲۰ میلادی هنگامی که منزلش را به قصد رفتن به اداره ترک گفت در یکی از خیابان های بغداد پایتخت عراق ربوده شد. هیچ گروهی مسوولیت اختطاف وی را به عهده نگرفته است و تقاضای پول نیز بابت آزادی او نشده است. وی قبل از این که اختطاف شود پیامی را در فیسبوک گذاشت که در آن نگرانی اش را در مورد سرنوشت مالک یک بنگاه نشراتی ابراز داشت که قبلا دستگیر شده بود. مصطفی الکاظمی نخست وزیر عراق گفت مقامات دولتش “هر اقدام ممکن را برای پیگیری قضیه” و به عدالت کشاندن عاملان آن انجام خواهند داد. اما خانواده تمیمی در مدت 9 ماه از ربوده شدنش اطلاعی از سرنوشت وی ندارند.
بویرا بوالیتسی مدیر کانال رادیویی باکومبول در استان (ولایت) نورد-کیفو جمهوری دموکراتیک کنگو زمانی که روانه دفتر کارش بود در ۱۶ ژوئن (جون) سال ۲۰۲۰ میلادی توسط افراد مسلح ربوده شد. ربایندگان با استفاده از تلفن همراه وی به خانواده اش خبر دادند و خواستار ۵۰۰۰ دلار (۴۰۰ یورو) در بدل آزادی وی شدند، مبلغی که خانواده وی از پرداخت آن عاجز بود. سه روز بعد از این رویداد ربایندگان به خانواده اش اطلاع دادند که وی را اعدام کرده اند. بنابراین، تلاش ها برای برقراری تماس با آنان بی نتیجه بود و بوالیتسی با وجود هشدار از سوی گزارشگران بدون مرز و یک نهاد غیر دولتی کنگو، نهاد خبرنگاران در خطر ( (Journalists in Dangerکه از مقامات محلی خواستار جستجو شده بودند، هرگز پیدا نشد.
ابرایمو مباروکو رادیو کمونیتاریا دی پالما ( (Radio Comunitaria de Palma شهر ساحلی دورافتاده ای در استان کابو دلگادو در شمالشرق موزامبیک از هفتم آوریل (اپریل) سال ۲۰۲۰ میلادی تا حالا ناپدید است. مباروکو در آخرین پیام خود گفت که وی از سوی “نظامیان در محاصره” است. خانواده مباروکو از آن زمان تا کنون هیچ اطلاعی در مورد وی ندارد و مقامات موزامبیک که سعی می کنند جلو هرنوع پوشش رسانه ای از حملات شورشیان اسلامگرا که همواره در آن بخش از استان به وقع می پیوندد را بگیرند نیز چیزی نمی گویند. اخیرا رییس جمهوری موزامبیک از “اطلاعات نادرست” رسانه ها در مورد وضعیت در آن منطقه شکایت کرده است. خبرنگاران از ناپدید شدن مباروکو نگران هستند زیرا ارتش این کشور در سال ۲۰۱۹ میلادی دو خبرنگار را به گونه کاملا غیرقانونی در کابو دلگادو برای چندین ماه در بازداشت نگهداشتند.
دیسی لیزت مینا هوامان، خبرنگار کانال تلویزیونی ورایم ((VRAEM در شهر آیاکوچو مرکز پرو در ۲۶ ژانویه (جنوری) سال ۲۰۲۰ میلادی بعد از پوشش خبری انتخابات شهرداری در همان روز ناپدید شد. خانم هوامان 21 ساله در بخش اخبار عمومی گماشته شده بود و قبلا از سوی کسی در رابطه با کارش تهدید نشده بود. آخرین بار وی در جاده ای که به سوی شهر سان فرانسیسکو می رود دیده شده بود که به دیدن دوست پسرش می رفت. دوست پسرش در ابتدا فردی مظنون بوده است. اما تحقیقات برای پیدا کردن وی از آن وقت تا حالا جواب نداده است. نام شبکه تلویزیونی ورایم VRAEM از حروف اول منطقه ای با سه رودخانه (Valley of the Rivers Apurimac, Ene and Mantaro) گرفته شده است.
شهر آیاکوچو در این منطقه واقع است جایی که بیشترین مقدار کوکائین نسبت به هر نقطه دیگر پرو تولید می شود. به گفته اداره بازرس پرو، بیش از ۳۰۰۰ زن از ژانویه (جنوری) تا ژوئیه (جولای) سال ۲۰۲۰ میلادی در این کشور ناپدید شده اند.
ناظر جرم، شریک جرم است
دنیس کلاین برگردان: عرفان ثابتی
یهودیان وینی سرگرم نظافت اجباریِ خیابانها در سال 1938.
عکس: یاد واشِم
حدود ساعت 3 صبح یکی از نخستین روزهای بهار سال 1964، کیتی جِنووِزهی 28 ساله مثل همیشه از میخانهی محل کارش در نیویورک سیتی به خانه برگشت. پس از پارک کردن خودرو در تاریکی به طرف خانه رفت اما ناگهان مهاجمی به او حمله کرد، از صحنه گریخت و پس از مدتی برگشت و دوباره به او تعرض کرد. جنووزه چند بار فریاد کشید و کمک طلبید. بعضی از همسایهها بعدها گفتند که صدایش را شنیدند اما هیچیک به یاری او نشتافتند. سرانجام، مهاجم جنووزه را به حال خود رها کرد و او جان باخت.
روزنامهی «نیویورک تایمز» ابتدا با این قتل مثل هر قتل دیگری برخورد کرد: جنووزه یکی از دیگر قربانیان حملات وحشیانه در خیابانهای نیویورک بود. اما دو هفتهی بعد، گزارش این قتل در صفحهی اول این روزنامه منتشر شد. پای هیچ کشف خیرهکنندهی جدیدی در میان نبود اما این بار چارچوب خبر فرق داشت: همسایهها کجا بودند؟ چطور دلشان آمده بود بیرحمانه فریادهای قربانیای را که خواهان کمک بود نادیده بگیرند؟ در نتیجه، آنچه ظاهراً چیزی جز یک قتل فجیع دیگر نبود به پروندهی قتلی جنجالی تبدیل شد. نام جنووزه بر سرِ زبانها افتاد و به پروندهای مناقشهانگیز دربارهی ناظران و سکوت همدستانهی آنها گره خورد. ساکنان موبرِی، یک مجتمع مسکونی در ناحیهی کوئینز در آن سوی خیابان محل وقوع قتل، در وضعیت ناگواری قرار گرفتند زیرا مجبور بودند که در برابر انتقادات بینالمللی از خود دفاع کنند. آنها تأکید میکردند که ساعت سه صبح بوده و خواب بودهاند ــ افزون بر این، میگفتند که پنجرهها را محکم بسته بودند تا از گزند سرما در امان بمانند. بعضی از آنها ادعا کردند که حتی اگر به پلیس زنگ میزدند، پلیس واکنش نشان نمیداد و آن را صرفاً یک قتل خیابانیِ دیگر میشمرد.
اکنون مجرم شمردن ناظرِ جرم ریشه گرفته و پا دوانده است. به مرور زمان، شمار فزایندهای از فعالان و اندیشمندان، بیدرنگ از محکومیت ناظران جرم سخن گفتهاند. اَبی هافمن، فعال اجتماعیِ آمریکایی، میگفت: «شما میپرسید: “تکلیف ناظران بیگناه چیست؟” اما ما در زمانهای انقلابی به سر میبریم. اگر ناظرید، بیگناه نیستید.» هانا آرنت، فیلسوف سیاسی، در دههی 1960 با اشاره به الزامات رفتار مدنی چنین نوشت: «مسئولیت غیرمستقیمِ ما در قبال کارهایی که نکردهایم، و به گردن گرفتن پیامدهای کارهایی که هیچ نقشی در آنها نداشتهایم، هزینهای است که برای این واقعیت میپردازیم که نه در تنهایی بلکه در میان دیگر شهروندان زندگی میکنیم.»
سخن گفتن از مسئولیت ناظران چنان رواج یافت که منتقدان را به مخالفت واداشت. ویکتوریا بارنِت، نویسندهی کتاب ناظران: وجدان و همدستی در دوران هولوکاست (1999)، پرسید: «در پسِ سکوت چه نهفته است؟» به عبارت دیگر، او به طور ضمنی میگفت که سکوت ناظران معلول ترس یا حمایت از عامل جرم است. هنریک اِدگِرن، دانشور دیگری که آثاری درینباره نوشته است، ناظران را تبرئه میکند و میگوید که عدم مداخلهی آنها اغلب ناشی از زور و اجبار است. در سال 1968، دو روانشناس اجتماعی به نامهای جان دارلی و بیب لاتانه با ارائهی نظریهای تجربی استدلال کردند که ناظران از مداخله میپرهیزند چون فکر میکنند که دیگران مداخله خواهند کرد.
با وجود این، اکنون پیشفرضِ غالب این است که ناظران جرم مسئولیت دارند. اکنون نوعدوستی حکم به مداخله میدهد تا مبادا دامن «آدمهای شریف» به گناه آلوده شود.
اکنون این را به عنوان نوعی اصل موضوعه پذیرفتهاند که ناظران باید مداخله کنند، و چنین کاری نمونهی عالی رفتار مدنی است. بر عکس، این را مقایسه کنید با تصویری از قتلعام نژادی تولسا در سال 1921 در اوکلاهما: زنان و مردان ]سفیدپوست[ با بیخیالی به کارِ خود مشغولاند در حالی که ]بخشهایی از[ شهر در آتش میسوزد ]و نژادپرستان سرگرم کشتار سیاهاناند.[ تصاویر به دار آویختن سیاهان نیز گویاست:
تماشاچیان نه تنها بیتفاوت نیستند بلکه با شادمانیِ تمامعیار ناظر این واقعهی دلخراشاند. نازیها اصرار داشتند که تصویر تماشاچیان را هم در اسناد آزار و اذیت بگنجانند. بیتردید ادگرن دربارهی خطرات مداخله درست میگوید اما همینقدر هم احتمال دارد که تماشاچیان آلمانی احساس کرده باشند که بخت با آنها یار بوده که در طرفِ درست تاریخ ایستادهاند؛ حتی شاید مجذوب این امر بودهاند که نازیها با چنان صراحت و قاطعیتی تعیین میکردند که چه کسی به آلمان جدید تعلق دارد و چه کسی بیگانه است. تصاویر دیگری از دورهی نازی نشان میدهد که تماشای جنایت، اگر نگوییم تجربهای لذتبخش، دستکم رفتاری پذیرفته شده بود و نقشاش اغلب این بود که ناظران را به گروهی از خودیهای ممتاز و برتر تبدیل میکرد. برای مثال، در عکسهای «شب شیشههای شکسته» توجهمان به رهگذرانی بیاعتنا به تخریب اموال یهودیان جلب میشود و تماشاچیانی را میبینیم که مات و مبهوت به کنیسهای اسیر شعلههای آتش چشم دوختهاند.
عجیب اینکه دوران نازی نقشی محوری در برانگیختن افکار عمومی علیه ناظران خاموش داشت. در آن دوره قربانیان صدای خود را به گوش دیگران میرساندند. در سال 1935، یواخیم پرینز، یکی از رهبران جامعهی یهودیان آلمان، یکی از نخستین نوشتهها در محکومیت ناظران خاموش را منتشر کرد. در آن زمان، پس از دو سال وقفه در یهودستیزیِ دولتی، نژادپرستی دوباره رو به اوج بود. قوانین بدنام نورمبرگ، که اندکی بعد در همان سال وضع شد، آپارتاید ملی را به قانون تبدیل کرد. به نظر پرینز، یهودیان به شکل خطرناکی آسیبپذیر بودند اما سکوت هموطنانشان نیز به همان اندازه نگرانکننده بود:
«یهودیان شهرهای کوچک، که در ناحیهی بازار بدون هیچ همسایهای زندگی میکنند، و کودکانشان به مدارسی جدا از دیگر کودکان میروند احساس انزوا میکنند…». این «شاید بدترین سرنوشتی است که میتواند نصیب کسی شود» ــ به همان بدیِ خود آزار و اذیت.
یهودیان، که اوضاعشان در دوران جنگ جهانی دوم بدتر شد، با شدتی یکسان به مهاجمان و تماشاچیان بیاعتنا اعتراض میکردند. در سال 1944، تادئوش اوبرِسکی از مخفیگاه خود در ورشو دولت در تبعید لهستان را به بادِ انتقاد گرفت:
«چرا در سال 1939 به لهستانیها دستور ندادند که به یهودیان کمک کنند تا از دیدِ آدمکشهای آلمانی پنهان شوند؟
چرا ساکت ماندند؟
چرا اجازه دادند، و هنوز اجازه میدهند، که ما را نابود کنند؟…
مردم لهستان به سه و نیم میلیون یهودی خیانت کردند. این واقعیتی است که در آینده مورخان به آن خواهند پرداخت.»
اوبرسکی در حالی این سخنان تلخ را دربارهی دولتمردان نالایق و شهروندان عادی بر زبان آورد که دیگر امیدی به زنده ماندن نداشت.
مسئولیت غیرمستقیمِ ما در قبال کارهایی که نکردهایم، و به گردن گرفتن پیامدهای کارهایی که هیچ نقشی در آنها نداشتهایم، هزینهای است که برای این واقعیت میپردازیم که نه در تنهایی بلکه در میان دیگر شهروندان زندگی میکنیم
بعید است که چرخش از بیگناه شمردن ناظران به مجرم شمردن آنها در دوران نازی شروع شده باشد.
باید تحقیقات بیشتری دربارهی تاریخ پیدایش مفهوم ناظران انجام شود تا بتوان با اطمینان از این امر سخن گفت.
برای مثال، آیا سیاهپوستان در آمریکا از همسایگان سفیدپوست خود خواسته بودند که از آنها در برابر نظامهای بردهداری و تبعیض و تفکیک نژادی محافظت کنند؟ تا پیش از بسیج جنبش حقوق مدنی در دهههای 1950 و 1960، چندان شواهدی از این امر در دست نیست.
تازه در آن زمان هم سیاهپوستان عمدتاً به این دلیل چنین کردند که هولوکاست و میراثش از شریک جرم بودن ناظران پرده برداشت.
در سال 1963، مارتین لوتر کینگ جونیور گفت که «هر چند کمک کردن و تسلی دادن به یک یهودی در آلمان هیتلری “غیرقانونی” بود…اگر من در آن زمان در آلمان میزیستم به برادران یهودیام کمک میکردم و به آنها تسلی میدادم.» در آن زمان، «لیبِرِیتِر»، نشریهی تندروی سیاهپوستان، اغلب به پیامدهای انفعال در دوران هولوکاست اشاره میکرد تا سیاهان را به کنش و فعالیت برانگیزد.
از نظر تاریخی، یهودیان اروپایی تصور نمیکردند که هرگاه همگی به خطر بیفتند، همسایگانشان از کمک به آنها دریغ خواهند کرد. اشارهی اوبرسکی به خیانت مهم است. نظام موجود برای یهودیان مطلوب بود. رهاییِ قانونیِ آنها از گتوهای قرون وسطایی، از اواخر قرن هجدهم تا اواخر قرن نوزدهم، نویدبخش به رسمیت شناختن شهروندیِ یهودیان بود که آنان را از محافظتهای برابر تضمینشدهی قانونی بهرهمند میکرد. نامعقول نبود که یهودیان انتظار داشته باشند که قانون، اگر نه در برابر حکومت بلکه در برابر دیگر آلمانیها، از آنها محافظت کند. به قول پرینز: «اگر احساس نمیکردیم که زمانی همسایگانی داشتیم، انزوا اینقدر دردناک نبود.»
بر عکس، آمریکاییهای سیاهپوست گزینهای جز اتکا به دیگر سیاهپوستان آمریکایی نداشتند. برخی حتی به شکل متقاعدکنندهای استدلال میکنند که چنین کاری عاقلانهتر است زیرا اتکا به کمک دیگران سیاهپوستان را در چنگ همسایگان دمدمیِمزاجشان گرفتار میکرد، سیاستی که در نهایت به ضرر یهودیان تمام شد. با نگاهی به گذشته میتوان گفت که یهودیان از سادگیِ خود پشیمان شدند. یهودیان انتظار نداشتند که هموطنانشان آنها را تنها بگذارند، و همین امر به آنها آسیب رساند. به نظر ولادیمیر یانکِلِویچ، از بازماندگان هولوکاست، به حال خود رها شدن «یکی از هولناکترین جنبههای عذاب آنان» بود. سیمون ویزنتال، یکی دیگر از بازماندگان هولوکاست، نوشت:
«پدران ما پاورچینپاورچین از گتوهای ]پیشامدرن[ بیرون رفته و به دنیای آزاد قدم نهاده بودند.
آنها به سختی کوشیدند و آنچه در توان داشتند به کار بستند تا همنوعانشان آنها را به رسمیت بشناسند. اما این تلاشها بیهوده بود.» ویزنتال هم مثل پرینز درد خیانتی خفتآور بر جانش سنگینی میکرد.
گفتمان مجرم شمردن ناظران در دههی 1960 فراگیرتر شد. از بیاعتناییِ ناظران به شدت انتقاد میشد. تماشاچیان برای انفعالشان دلایلی ارائه میکردند تا خود را تبرئه کنند اما قربانیان چنین دلایلی را نمیپذیرفتند: به نظر آنها ناظران صد در صد شریک جرم بودند. کینگ، در زندانی در بیرمنگام، چنین نوشت: «باید بر این نسل افسوس خورد، نه تنها به خاطر گفتار و کردار زشت آدمهای بد بلکه به خاطر سکوت هولناک آدمهای خوب.» یهودیان بازمانده از هولوکاست هم صریح و بیپروا بودند. در راهپیمایی بزرگ آن سال به سوی واشنگتن، پرینز، که آلمان را ترک کرده و شهروند آمریکا شده بود، سخنانی مشابه با سه دههی قبل بر زبان آورد:
«وقتی در دوران حکومت هیتلر، یکی از خاخامهای جامعهی یهودیان برلین بودم…مهمترین چیزی که آموختم…این بود که تعصب و نفرت مهمترین مشکل نیست.
مهمترین، شرمآورترین، ننگینترین و غمانگیزترین مشکل، سکوت است. ملت بزرگی که تمدن بزرگی آفریده بود به ملتی تماشاچی تبدیل شده بود…آمریکا نباید به ملتی تماشاچی بدل شود.
آمریکا نباید ساکت بماند.»
در دههی 1960، بازماندگان هولوکاست شروع به انتشار روایتهای خود برای مخاطبی کردند که عمدتاً بیاعتنا بود:
یانکلویچ در سال 1967، ویزنتال در سال 1969، و ژان اَمِری، یکی از فکورترین زندگی نامه نویسان، در سال 1966. بعدها امری با طنزی تلخ نوشت: «انتظار کمک داشتن و کمک را قطعی پنداشتن یکی از تجربههای بنیادین بشر است…» آرتور مورس، روزنامهنگار آمریکایی، در تحقیق خود وقتی شش میلیون جان باختند:
گاهشمارِ بیاعتناییِ آمریکایی بر شریک جرم بودن ناظران صحه گذاشت: «باید بفهمیم که هولوکاست چطور در گذشته اتفاق افتاد ــ نه تنها با توجه به قاتلان و مقتولان بلکه با توجه به ناظران.» در پرتو خاطرهی هولوکاست، تماشاچیان به شریک جرم تبدیل شدند زیرا در انجام وظیفه به شکلی مهلک قصور کرده بودند.مثال جنووزه حاکی از تأثیر خاطرهی هولوکاست بر مجرم شمردن ناظران است. تبدیل این قتل به داستانی دربارهی تماشاچیان بیاعتنا ایدهی اِی ام روزنتال، دبیر بخش اخبار کلانشهر نیویورک در نیویورک تایمز، بود.
نویسندگان مقالات یکصدا به انتقاد از تماشاچیان پرداختند، دلمشغولیای که بیش از یک سال بر خودِ این قتل سایه انداخت.
روزنتال، که در اواخر دههی 1950 خبرنگار این روزنامه در ورشو بود، از آشوویتس دیدار کرده و در گزارش خود نوشته بود که روی گرداندن از این فاجعه «و چیزی نگفتن یا ننوشتن دردناکترین کار» است.
همانطور که در کتابام روایتهای موقت بازماندگان انهدام دوران نازی: دومین رهایی (2018) گفتهام،
ما باید در تبیین انفعال تماشاچیان به نظرات قربانیان هم توجه کنیم. قربانیان توجه ما را به این واقعیت جلب میکنند که ناظران در اقدامی سرنوشتساز آنها را به حال خود رها کردند؛ اما علاوه بر این، از همسایگانی سخن میگویند که زمانی روی آنها حساب کرده بودند و، مهم اینکه، هنوز هم چشم به راهشان هستند.
عجیب آنکه این علاقه در مورد خودِ ناظران هم صدق میکند. برای مثال، نامههایی را در نظر بگیرید که ماه قبل پس از انتشار خبر درگذشت سوفیا فارار در نیویورک تایمز چاپ شد.
فارار یکی از ساکنان کوئینز بود که در آن صبح زودهنگام سال 1964 صدای فریادهای جنووزه را شنید و به یاریِ او شتافت. جیمز سولومون، کارگردان مستند شاهد (2015)، که به این واقعه میپردازد، گفت:
«اقدام حماسیِ سوفیا فارار نشان میدهد که داستان بیاعتناییِ شهرنشینان پیچیدهتر از آن است که بتوان روایت بیش از حد سادهشدهای از آن ارائه کرد.»
رفتار فارار، بیش از آنکه روایت رایج را پیچیدهتر کند، نشان میدهد که تماشاچیان، بهرغم حفظ فاصلهی خود، اغلب چه احساسی دارند.
به قول نویسندهی یکی از این نامهها: «نصب مجسمهی فارار در کیو گاردنز ]در کوئینز[ الهامبخش خواهد بود و به تماشاگران شفقت و امدادرسانی به نیازمندان را یادآوری خواهد کرد.» شخص دیگری نوشت: «مطالعهی روایتهای مربوط به بییار و یاور ماندن کیتی جنووزه به شکلگیریِ ارزشی در من کمک کرد.
از آن پس تصمیم گرفتم به محض اینکه به خودم گفتم «کسی باید…]کاری بکند[»، خودم آستین بالا بزنم و دست به کار شوم. به این اصل پایبند ماندهام.»
در زمانهای که به راحتی از جامعهی مدنی کناره میگیریم و به دژهای قبیلهایِ خود پناه میبریم، به نظرم مجرم شمردن بیدرنگِ تماشاچیان ناشی از احساس عمیقتری است ــ میلی شدید، اگر چه دلهرهآور، به کمک به نیازمندان، میلی که اگر به خاطر احتیاط مبتنی بر پرهیز از خطر نبود، بر انفعال غلبه میکرد.
از هر چه بگذریم، این میل «یکی از تجربههای بنیادین بشر است.»
اعدام روح الله زم؛ واکنشهای بینالمللی/جزئیات صحنه
فاطمه غلامحسینی
پیام نماینده آمریکا در امور ایران
جزئیات اعدام روح الله زم در زندان رجایی شهر کرج
اتحادیه اروپا روز شنبه با انتشار بیانیهای اعدام روح الله زم را محکوم کرد. در این بیانیه آمده است که اتحادیه اروپا اعدام آقای زم را «شدیدا» محکوم میکند.به گزارش یورونیوز، اتحادیه اروپا همچنین روند دادگاه آقای زم را «غیرعادلانه» دانسته و از رژیم ایران خواسته است تا «اعترافات تلویزیونی» برای «اثبات جرم» را متوقف کند.
بروکسل با اشاره به اینکه مجازات اعدام «غیرانسانی» و «ناعادلانه» است از رژیم ایران خواسته است تااعدام را به طور کلی متوقف کند.
جزئیات اعدام روح الله زم در زندان رجایی شهر کرج
روح الله زم روز پنجشنبه ۲۰ آذرماه از بازداشتگاه سپاه در تهران به بند ۸ زندان رجایی شهر کرج موسوم به بند سپاه پاسداران منتقل شد. او عصر روز جمعه به زندان اوین منتقل و پس از آخرین ملاقات با خانواده مجددا به زندان رجایی شهر منتقل شد. او از زمان انتقال تا زمان اجرای حکم اعدام در اعتصاب خشک بسر برد. در زمان اجرای حکم اعدام این فعال سیاسی، امین وزیری، نماینده دادستان به همراه تنی از نیروهای امنیتی در صحنه اجرای حکم حاضر بودند.
بنا به اطلاع منابع هرانا، در زمان اجرای حکم اعدام آقای زم، تعدادی از نیروهای اطلاعاتی-امنیتی در صحنه حضور داشتند که در این میان “رئوف” از بازجویان بدنام اطلاعات سپاه پاسداران به عنوان یکی از نمایندگان سپاه و امین وزیری، نماینده دادستان و دادیار ناظر بر زندانیان سیاسی و شمار دیگری از مسئولان قضایی و امنیتی حضور داشتند. بعد از اعدام آقای زم پیکر او حدود بیست دقیقه بر دار ماند و نهایتا پس از حضور برخی مقامات انتظامی و امنیتی ازجمله رئیس نیروی انتظامی کرج که با تاخیر به سوله اعدام رسیده بود، پایین آورده شد.
محمدعلی زم، پدر روحالله زم در صفحه اینستاگرام خود در خصوص آخرین دیداری که به همراه خانواده با فرزندش داشته پرداخته و نوشته است که به درخواست مسئول پرونده در دیدار روز جمعه ۲۱ آذر به روحالله نگفتیم که حکم اعدامش در دیوان عالی تایید شده است. آقای زم مینویسد که در خلال دیدار وقتی برادران و خواهرانش شروع به بغض و گریه کردند، مسئول پرونده خطاب به روحالله زم گفت: “روحالله نگران نباش، این گریهها اشک شوق دیدار توست. اگر حکم تأیید شده باشد که به این سادگی نیست، اجرای آن فرایندی دارد که ما به تو خواهیم گفت”. روحالله زم خطاب به مسئولان پرونده میگوید: “مگر حکم اول را بهم گفتهاید؟!” و “با استخاره به این راه آمدم، هیچ نگرانی ندارم فقط اینها من رو تا کربلا آوردند اما نگذاشتند زیارت کنم”.
پدر روحالله زم در ادامه میگوید پسرش پرسید، آیا این روزها فیلمی علیه من پخش کردهاند؟ گفتم آری اتفاقاً شبکههای ۲ و ۳ سیمای ملی فیلمی در دو شب گذشته پخش کرده است که در آن پای «وایت بُرد» داشتی اسامی را مینوشتی! گفت عجب! این صحنه مربوط به یکماه پیش و بازجوییام توسط حفاظت قوه قضاییه بود، با اینکه پرونده مختومه و حکم هم صادر شده اما قوه حدود دو ماه مرا از اطلاعات سپاه تحویل گرفت که طی آن بازجوییهای طولانی توسط حفاظت قوه و سپس وزارت اطلاعات انجام گرفت. این تخته سفید مربوط به بازجویی قوه است، گفتند که آقای رئیسی میخواهد تو را در «طرح مبادله» قرار دهد! گفتم مبادله یعنی چه؟ گفت مرا بدهند و کسی را از آن طرف آزاد کنند، گفتند تو اینها را بنویس و ما این فیلم را فقط برای آقای رئیسی تهیه میکنیم و هیچ استفاده دیگری ندارد! گفتم باز هم تو گول خوردی؟ گفت چه کار دیگری میتونستم بکنم؟ با نگاه بیزبانی گفت اگر شما بودی چه میکردی! گفت عجب! باز هم دروغ!محمدعلی زم میگوید در ادامه در خصوص قاسم سلیمانی از او پرسیدم که گفت سال ٩۵ یکی از من سؤال کرد، سلیمانی کشته شده گفتم نه، اگر شده بود من میفهمیدم. گفتم دلارها چی؟ گفت پرینت حساب ورودی مرا از سال ۹۰ در اختیار دارند و کل ورودی آن را در کیفرخواست گفتهاند ٩٧/۵٠٠ دلار! چه جاسوسی؟ چه پولی؟سازمان گزارشگران بدون مرز در پیامی ضمن ابراز تاسف و تاثر نسبت به اعدام روح الله زم، اجرای حکم وی را ناعادلانه خواند.
دیانا الطحاوی، معاون دفتر خاورمیانه و شمال آفریقا در سازمان عفو بین الملل طی بیانیهای در واکنش به خبر اعدام روح الله زم گفت: «ما از اینکه مقامات ایرانی روح الله زم، خبرنگار مخالف را سحرگاه امروز اعدام کردند، مبهوت و وحشت زده هستیم. در روز ۱۸ آذر، مقامات اعلام کردند که دیوان عالی کشور حکم اعدام روح الله زم را تأیید کرده است. مقامات تنها چهار روز بعد حکم اعدام روح الله زم را به اجرا گذاشتند. به باور ما این شتابزدگی با هدف قبیح جلوگیری از شکلگیری یک کارزار بین المللی برای نجات جان وی صورت گرفته است.»
چرا این همه شتاب در اعدام؟نیاز رژیم خامنه ای به صدور پیاپی احکام اعدام برای زهر چشم گرفتن از درون و برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه به منظور سد کردن راه قیام مردم و حفظ نظام در بیرون
محمدعلی زم، پدر روحالله زم، در یادداشتی میگوید که سازمان حفاظت اطلاعات قوه قضاییه به فرزندش وعده داده بوده است که قرار است طبق نظر ابراهیم رئیسی، رئیس قوه قضاییه، با یک نفر «از آن طرف مبادله» شود.به گزارش رادیو فردا، او در یادداشتی که روز شنبه، ۲۲ آذر، منتشر کرد گفت که روز جمعه ۲۱ آذر به دعوت مسئول پرونده روحالله زم در سازمان اطلاعات سپاه همراه خانوادهاش به دیدار فرزندش رفته است.به گفته آقای زم، در این دیدار، مامور امنیتی سعی داشته که تایید حکم اعدام را مخفی نگه دارد و از او خواسته است که به فرزندش «خبر تأیید اعدام» را اطلاع ندهند.
این مامور امنیتی همچنین در جریان این دیدار به روحالله زم گفته است که «اگر حکم تأیید شده باشد که به این سادگی نیست، اجرای آن فرایندی دارد که ما به تو خواهیم گفت».علاوه بر بیخبری روحالله زم، خانواده او نیز از اجرای حکم در روز شنبه مطلع نبودهاند و پدرش هم در این نوشته تاکید کرده که قرار بوده روز سهشنبه هفته جاری به مشهد سفر کنند تا برای آزادی فرزندش دعا بخوانند.
چرا این همه شتاب در اعدام؟رادیو پیام اسرائیل نیز در گزارشی اعلام کرد: اعدام شتابزدۀ روح الله زم در تهران، نشان می دهد که رژیم ایران تا چه حد در هراس قرار دارد و تلاش می کند زبان آنانی را که به پخش گزارش های واقعی می پردازند ببرد و دهان آن ها را ببندد.
روح الله زم سردبیر وبسایت خبری آمد نیوز بود که با حیله گری از پاریس به بغداد آورده شد و از آن جا به تهران آورده شد و پس از یک محاکمه کوتاه و ساختگی به اعدام محکوم گردید و قوه قضائیه ایران به سرعت همه مراحل قانونی نمایشی را پشت سر گذاشت.
روح الله زم به جرم انتشار اخباری که رژیم آن ها را جعلی می نامد، سپیده دم امروز و کوتاه مدتی پس از قطعی شدن حکم اعدام به دار آویخته شد. این شاید نخستین بار باشد که یک روزنامه نگار حرفه ای، به جرم انتشار اخباری درباره واقعیات رژیم حلق آویز شد.در گذشته، رژیم ده ها تن از روزنامه نگاران و مسئولان امور رسانه ای را به شیوه های مختلف، حتی خارج از ایران به قتل رسانده بود، که یک نمونه آن قتل های زنجیره ای بود.خبر اعدام روح الله زم، که انتظار آن در این فاصله زمانی نمی رفت، بامداد امروز (شنبه) توسط تلویزیون دولتی از قول مقامات قضایی اعلام شد. او به اتهام آن چه که “افسد فی الارض” می نامند، یعنی فردی که فاسد ترین انسان به روی کره زمین است، حلق آویز گردید.قوه قضائیه چهار روز پیش اعلام کرده بود که حکم اعدام روح الله زم قطعی شده است. ولی تصور نمی رفت که حکومت، این حکم را با چنین شتاب زدگی به اجرا بگذارد.آگاهان می گویند: تردیدی نیست که برخی افراد در داخل حکومت، خبرهای دست اولی در اختیار روح الله زم می گذاشتند و حساب کاربری آمدنیوز طرفداران بسیار داشت و یکی از بهترین منابع خبریِ داخل حکومت محسوب می شد.
پیام نماینده آمریکا در امور ایرانالیوت آبرامز، نماینده ویژه در امور ایران روز گذشته طی پیامی در حساب فارسی وزارت خارجه آمریکا گفت: در روز حقوق بشر، دهههای وحشتی را که رژیم ایران بر مردم خود تحمیل کرده است، به یاد میآوریم. به همین دلیل این بسیار مهم است که اکنون سازمان ملل در حال بررسی کمیسیون مرگ رژیم ایران در سال ۱۹۸۸ (کشتار زندانیان سیاسی) است – ما هرگز نباید اجازه دهیم که قربانیان بسیار رژیم فراموش شوند. ما در کنار مردم ایران ایستادهایم و میدانیم روزی فرا میرسد که آنها دموکراسی را که مدتها بهدنبال آن بودهاند، و احترام به حقوقبشر را که از زمان کوروش کبیر تاکنون بخشی از تمدن آنها بوده است، احیا میکنند
نگاهی به جایگاه حقوق بشر درنظام جمهوری اسلامی ایران
پرویز مختاری،
مجمع عمومی سازمان ملل متحد آبان ماه امسال برای شست و هشتمین بار متوالی جمهوری اسلامی ایران را به دلیل نقض دائمی و سیستماتیک حقوق شهروندان ایران و همچنین منشور جهانی حقوق بشر و کنوانسیون های الحاقی به آن محکوم کرد.
مسئولین قضایی و اجرایی جمهوری اسلامی ایران مانند همیشه با انکار همه ای اتهامات وارده و حواله ای تدوین آن بدست دشمنان این قطعنامه را مردود و بی پایه اعلان کردند.
دولت ایران یکی از 51 دولتی به حساب می آید که با امضاء منشور سازمان ملل متحد در برپایی آن سهیم بود. این حکومت همچنین در سال( 1966 / 1345 خورشیدی) به میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که برای کشورهای امضاء کننده، تعهد آور و لازم الاجرا بوده و به اتفاق آرا به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسید.
هر دو این میثاقها در سال (1354 خورشیدی) به تصویب قوه قانون گزاری وقت ایران رسیده و بدین سان از منظر حقوق داخلی ایران جنبه قانونی یافته و تا کنون هم ملغی نگردیدهاند. علیرغم همه این ها شاید تاکنون هیچ دولتی بیش از جمهوری اسلامی مورد انتقاد نهادهای حقوق بشری و قوانین بین الملل ناظر بر آن وابسته به سازمان ملل متحد و گزارشگران ویژه قرار نگرفته باشد.اینجاهم نظام ولایی رکورد زده است.از سال 1364 شمسی / معادل 1985 میلادی تاکنون تقریبا همه ساله سازمان ملل متحد یک قطعنامه در محکومیت جمهوری اسلامی ایران صادر کرده است. تقریبا در تمامی این قطعنامه ها و اعتراضات به نقض حقوق بشر توسط دستگاها و ارگانهای حاکمیت اسلامی شامل موارد زیر می شوند:نقض حق آزادی بیان و اندیشه و بطور کلی همه ای آزادی های فردی و اساسی.دستگیری ها و توقیف های غیرقانونی شهروندان دگر اندیش ، روزنامه نگاران، وکلای حقوق بشری، مخالفان و منتقدان سیاسی، فعالین سندیکایی و کارگری، فعالین مدنی و اجتماعی.
اعمال شکنجه و رفتار ظالمانه، غیر انسانی و تحقیر آمیزاز جمله شلاق و کتک زدن توقیف شدگان سیاسی و تحقیر و کتک زدن مجرمین جزایی در ملاء عام و چرخاندن آنها در خیابانها.تعداد زیادی از اعدام های انجام شده تضمین ها و مقررات بین المللی را نادیده انگاشته و در عمل زیر پا نهاده است. ازجمله اعدام در ملاء عام و مکان های عمومی و اعدام افراد زیر سن قانونی ( اعدام نوجوانان و کودکان به بهانه قصاص ) .در حالی که اصول اساسی منشور جهانی حقوق بشر و معاهدات بینالمللی و سایر میثاق ها و پیمان نامه مرتبط با حقوق انسان ها بایستی بدون استثناء و بدون اعمال تبعیض در تمامی کشور های جهان اجرا شود و دول موظف به تامین و فراهم ساختن شرایط مناسب برای این مقصود هستند..در جمهوری اسلامی ایران اعمال و رفتار بی رحمانه تبعیض آمیز علیه دگر اندیشان و نقض حقوق اساسی اقلیت های مذهبی، چه به مذاهب رسمیت شناخته شده و چه به رسمیت شناخته نشده از جمله مسیحیان، یهودیان، دراویش و مسلمانان سنی ، تخریب زیارتگاه ها و مراکز مقدس آنان به طور مکرر انجام می شود.
آزار و اذیت بهاییان که در موارد چندی حتی اعدام و مفقود شدن دسته جمعی آنها منجر شده است، محروم کردن آنان از تحصیلات دانشگاهی ، تخریب و تعطیل مراکز تجاری و فروشگاه های متعلق به آنان و اخراج آنان از مشاغل دولت تنها برخی از مورد آزار شهروندان بهائی از سوی جمهوری اسلامی است.دستگیری و سرکوب خشونت آمیز زنان معترض به حجاب اجباری ، ممانعت از هرگونه تجمع مسالمت آمیز اعتراضی ، تحمیل مجازات بر زنان فمینست، ایجاد جو ارعاب آمیز از طریق انواع اقدامات انتظامی چون گشت ارشاد و گروه های امر به معروف و نهی از منکر، ارسال پیامک های تهدید آمیز و حتی کتک زدن بانوان که حجاب اسلامی را رعایت نمی کنند در خیابان و مراکز عمومی از جمله موارد نقض حقوق اساسی زنان هستند. در ادامه سعی می شود آن دسته از مواد اعلامیه جهانی منشور حقوق بشر که بطور مستمر و غیر قابل انکاری توسط جمهوری اسلامی ایران بطور سیستماتیک نقض می شوند و تقریبا درهمه ای قطعنامه یاد شده انعکاس داشته اند ذکر گردنند.
.ماده 2 منشور جهانی حقوق بشر ( پس از این تنها از واژه منشور به این منظور استفاده می کنم) میگوید ” هرکس می تواند بدون هیچگونه تمایز مخصوصأ از حیث نژاد،رنگ،زبان، مذهب، عقیده سیاسی یا هر عقیده دیگراز تمام حقوق و کلیه آزادی هایی که در اعلامیه حاضر ذکر شده است، بهره مند گردد”.سرشت این ماده چیزی نیست مگر ممنوعیت تبعیض .جمهوری اسلامی ایران نه تنها هیچ تلاشی برای به وجود آوردن شرایط رفع و جلوگیری از اعمال تبعیض بعمل نمی آورد، بلکه برعکس تبعیض را به صورت قانونی اعمال می کند .
قانون اساسی کنونی با تقسیم مردمان ایران به مسلمان و غیر مسلمان ، سپس تقسیم آنان به مرد و زن ، و درگام های بعدتر حتی مسلمانان را به شیعه و سنی بستر اعمال همه گونه تبعیضی را علیه سایر گروهای اجتماعی فراهم می اورد.ماده 18 منشور تاکید می کند ” هرکس حق داردکه از آزادی فکر، وجدن و مذهب بهره مند شود. این حق متضمن اظهار آزادانه عقیده و ایمان میباشد.و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است. هرکس میتواتند از این حقوق منفردأ و یا مجتمأ به طور خصوصی یا بطور عمومی برخور دار باشد.”جمهوری اسلامی ایران حتی به مسلمانان سنی اجازه ساختن یک مسجد در تهران نداده است. خانقاه های دراویش گنابادی را ویران ساخته و بهاییان را اعدام کرده و یا به زنجیر میکشد. در ۳۰ مرداد ماه 1359 ۹ نفر که عضو شورای ملی بهاییان ایران بودند به همراه دو نفر از فعالان بهایی هنگامی که در محلی جلسه داشتند، توسط افرادی ناشناس ربوده شدند و دیگر اثری از ایشان به دست نیامد.در ژوئن ۱۹۸۳ برابر با خرداد ۱۳۶۲، حکومت ایران ده تن از دختران و زنان بهائی را اعدام کرد. اتهام آنها تدریس در کلاسهای کودکان بهائی بود. آنها را تحت شدیدترین فشارها و شکنجه های جسمی روانی برای انکار باور خود و پرهیز از آن قرار دادند و در نهایت به اتهام جاسوسی اعدامشان کردند. در میان آنان یک دختر 17 ساله بنام مونا محمود نژادبود.در پی این اعدام، آیت الله محمدی گیلانی، رئیس دادگاههای انقلاب عصر طلائی امام خمینی هم در مصاحبهای اعلام کرد که “عضویت در جامعه بهایی مترادف با جاسوسی برای استعمار است. این عده که اعدام شده اند در دادگاه های شرع جمهوری اسلامی جاسوسی آن ها به نفع اسراییل و ایادی اش محرز شده و به حکم قران به سزای اعمال خویش رسیده اند.”چنانچه کسی که مسلمان زاده شده است بی دین و خدا ناباور گردد و یا به دین دیگری روی وآورد هم می تواند به جرم ارتداد اعدام شود. چنان که در «دوران طلایی خمینی » دو نفر به نام های حبیب الهه مهرام و موسی طالبی به جرم ارتداد اعدام گردیدند.حبیبالله اِلقانیان معروف به حاج حبیب القانیان، رئیس انجمن کلیمیان تهران، کارآفرین و سرمایهدار بزرگ ایرانی ، یکی از نخستین غیر نظامیان و اولین یهودی اعدامی پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران بود. وی ۲۷ بهمن ۱۳۵۷ در تهران بازداشت، و در بهار ۱۳۵۸ پس از دادگاهی بیست دقیقه ای، در زندان قصر، توسط صادق خلخالی اعدام شد. تمام اموال و کارخانههای او و خانوادهاش نیز در جریان مصادرهها، به نفع بنیاد مستضعفان مصادره شد و این رشته سر دراز دارد. در ضمن باید به نقض ماده 3 اعلامیه جهانی حقوق بشر اشاره کرد که بر اساس آن”هرکس حق زندگی،آزادی و امنیت شخصی” دارد.بنا بر ماده 5 این اعلامیه هم” احدی را نم یتوان تحت شکنجه یا مجازات یا رفتاری قرارداد که ظالمانه و یا بر خلاف انسانیت و شئون بشری یا موهن باشد.” آیا احدی را در ایران می توانید پیدا کنید که در دایره نیروهای امنیتی و حکومتی نباشد که حداقل یکبار در عمرش مورد تعدی و اهانت از سوی ماموران دولتی و قضایی واقع نشده باشد.
به شهادت صد ها هزار زندانی سیاسی و خانواده های آنها ،تمامی آنان بدون استثناء از زمان توقیف و دستگیری مورد فحاشی و اهانت و بی حرمتی قرار می گیرند ، شکنجه جسمی روانی می شوند ، برای مدت های طولانی در زندان انفرادی محبوس می شوند.
مواد 8، 9، 10 و 11 اعلامیه جهانی حقوق بشر از دیگر موادی هستند که می توان آنها را در لیست خلاف کاری ها و سرپیچی های جمهوری اسلامی ایران از قوانین بینالمللی ناظر بر حقوق بشر گنجاند.
ماده 8 که در مورد حق برخورداری مساوی از حمایت قانونی است، در موارد اعمال خشونت از سوی ماموران علیه شهروندان هرگز رعایت نمی شود. نگاه کنید به سرنوشت ریحانه جباری و یا کسانی که برای لقمه ای نان دست بدزدی می زنند و دزدان حکومتی که میلیاردها دلار پول مرم را به یغما برده اند و می برند.
ماده 9 که حفاظت از بازداشت و تبعید خود سرانه را مورد اشاره قرار می دهد، در قاموس قوه قضایی و ارگانهای امنتی جمهوری اسلامی هیچ محلی از اعراب ندارد. نگاه کنید به دستگیری دانشجویان و محروم کردن آنها از تحصیل ، ممنوع الخروج کردن افراد و الی آخر.
ماده10 که در مورد حق برخورداری از یک محکمه عادلانه و عمومی است، در مورد هیچ یک از صد ها هزار زندانی و ده ها هزار اعدام شدگان سیاسی هرگز صورت نگرفته است. ماده 11 که بر فرضیه بیگناهی متهم به ارتکاب یک عمل خلاف استوار است ،مگر اینکه جرم او در دادگاه های عادلانه محرز شده باشد گوهری است نایاب .
منتقدین ، نویسندگان و روزنامه نگاران که بر طبق ماده 19 منشور آن جا که اشاره می کند،” هرکس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد” بزرگترین گروهای اجتماعی که این ماده برای امنیت شغلی آنها پایه و اساس است بیشترین زندانیان سیاسی و بقتل رسیدگان با روش های تروریستی حاکمیت در ایران هستند .
بنگرید به لیست روزنامه نگاران، نویسنده ها و شعرا در بند و تبعیدی. و یا کشته شدگان نویسنده و شاعر از مختاری تا پوینده از حمید حاجی زاده ، آن شاعر کرمانی تا فرزند دشنه آجین شده ای نه ساله اش. سخن از آزادی عقیده و بیان و فعالیت سیاسی گفتن در جمهوری اسلامی ایران سخن از آتش و خون گفتن، سخن از دشنه آجین شدن، سخن از زندان و شکنجه و اعتراف گیری اجباری است.در پایان گزیده ای از مقدمه منشور را یاد آور می شوم که می گوید ” ار آنجا که اساسا حقوق انسانی را باید با اجرای قانون حمایت کر د تا بشر به عنوان آخرین علاج به قیام بر ضد ظلم و فشار مجبور نگردد” و میپرسم آیا برای مردم ایران علاجی جز قیام بر ضد این حاکمیت جبار و باند های مافیایی یغماگر باقی مانده است ؟مسئولیت حمله هوایی به خودروی این فرمانده سپاه با که بوده است
فعال حقوق بشر و عضو هیأت سیاسی و اجرای همبستگی جمهوری خواهان ایران
ادامه خودکشی نوجوانان ایرانی؛ این بار در شهرستان سقز
سحر حاجی قادری مرحومی
یک دختر دانش آموز ۱۷ ساله ساکن شهرستان سقز در استان کردستان روز پنجشنبه ۲۲ آبانماه از طریق حلق آویز کردن اقدام به خودکشی کرد و جان خود را از دست داد.
سهم نوجوانان ایرانی از خودکشی های سالانه از سوی سازمان پزشکی قانونی بیش از ۷ درصد اعلام شده است.
به گزارش خبرگزاری هرانا، روز پنجشنبه ۲۲ آبانماه ۱۳۹۹، یک دختر نوجوان در شهرستان سقز در استان کردستان از طریق حلق آویز کردن اقدام به خودکشی کرد و جان خود را از دست داد.
هویت این دختر نوجوان “پریا عابدی (مازواره)، ۱۷ ساله و دانش آموز یکی از دبیرستانهای شهر سقز” توسط هرانا احراز شده است.
دلیل خودکشی این دختر نوجوان مشکلات خانوادگی عنوان شده است و پیکر وی در قبرستان محل زندگی او در شهرستان سقز به خاک سپرده شده است.شهرستان سقز یکی از شهرستانهای استان کردستان در غرب ایران است. مرکز این شهرستان شهر سقز است.
نوجوان ۱۶ ساله خانه را بر روی خود به آتش کشید
یک نوجوان ۱۶ ساله در شهرستان پلدختر در استان لرستان اقدام به خودسوزی کرد و جان خود را از دست داد.
به گزارش خبرگزاری هرانا، به نقل از ایلنا، روز پنجشنبه ۱ آبان ماه ۱۳۹۹، یک نوجوان ۱۶ ساله در شهرستان پلدختر، با آتش زدن خود اقدام به خودکشی کرد و جان باخت.
بر اساس این گزارش، در پی اقدام این نوجوان خانه شان نیز به طور کامل در آتش سوخت.
خودکشی دختر ۱۶ ساله در رباط کریم
خبرگزاری هرانا – روز پنجشنبه ۳ مهر ماه، یک دختر ۱۶ ساله در شهرستان رباط کریم واقع در استان تهران، به دلیل اختلافات خانوادگی از طریق خوردن قرص برنج دست به خودکشی زد و جان باخت. سهم نوجوانان ایرانی از خودکشی های سالانه از سوی سازمان پزشکی قانونی بیش از ۷ درصد اعلام شده است.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از رکنا، روز پنجشنبه ۳ مهر ماه ۱۳۹۹، یک دختر ۱۶ ساله در شهرستان رباط کریم واقع در استان تهران، از طریق خوردن قرص برنج دست به خودکشی زد و جان باخت.
در این گزارش، انگیزه خودکشی این دختر نوجوان اختلافات خانوادگی با پدر و نامزدش عنوان شده است.
خودکشی دختر ۱۴ ساله در سنندج
روز دوشنبه ۳۱ شهریورماه، یک دختر ۱۴ ساله در سنندج، با حلق آویز کردن خود اقدام به خودکشی کرد و جان خود را از دست داد. سهم نوجوانان ایرانی از خودکشی های سالانه از سوی سازمان پزشکی قانونی بیش از ۷ درصد اعلام شده است.
بر اساس این گزارش، هویت این نوجوان روژان شریفی متولد ۱۳۸۵ و دانشآموز مقطع اول راهنمایی اعلام شده است.
خانواده این نوجوان ضمن تایید خبر خودکشی روژان، از دلایل و انگیزه خودکشی این نوجوان ۱۴ ساله اطلاعاتی ارائه ندادند.
خودکشی دختر نوجوان ۱۵ ساله در کرمانشاه
خبرگزاری هرانا – روز چهارشنبه ۱۲ شهریورماه، دختر نوجوان ۱۵ ساله در کرمانشاه با پرت کردن خود از طبقه پنجم یک ساختمان قصد خودکشی داشت، که با مداخله عوامل آتشنشانی از اقدام او جلوگیری شده. سهم نوجوانان ایرانی از خودکشی های سالانه از سوی سازمان پزشکی قانونی بیش از ۷ درصد اعلام شده است.
اقدام به خودکشی یک دختر ۱۷ ساله در استان گیلان
خبرگزاری هرانا – روز چهارشنبه ۱۵ مرداد، یک دختر نوجوان ۱۷ ساله در شهرستان خمام استان گیلان که با پرتاب خود از روی پل غیر هم سطح این شهرستان قصد خودکشی داشت با مداخله مردم حاضر در صحنه و نیروی انتظامی از اقدام او جلوگیری شد. سهم نوجوانان ایرانی از خودکشی های سالانه از سوی سازمان پزشکی قانونی بیش از ۷ درصد اعلام شده است.
این دختر اهل یکی از روستاهای بخش خمام بوده و با مداخله مردم حاضر در صحنه و دعوت به آرامش نیروی انتظامی از اقدام وی جلوگیری شد.بنابر این گزارش یک منبع آگاه محلی علت اقدام به خودکشی را مسائل شخصی عنوان کرده است.
ازدواج اجباری؛ خودکشی دختر نوجوان در مریوان
خبرگزاری هرانا – امروز دوشنبه ۱۳ مردادماه، یک دختر نوجوان در مریوان به دنبال مخالفت با ازدواج اجباری، دست به خودکشی زد و جان خود را از دست داد. سهم نوجوانان ایرانی از خودکشیهای سالانه از سوی سازمان پزشکی قانونی بیش از ۷ درصد اعلام شده است.
در این گزارش دلیل خودکشی وی در شبکه های اجتماعی مخالفت او با ازدواج اجباری، عنوان شده است.
با این وجود، طاهر، پدر این دختر نوجوان، مدعی شد که موضوع ازدواج اجباری و کتک زدن دخترش کذب است.
خودکشی یک دختر ۱۵ ساله دیگر در شهرستان خوی
خبرگزاری هرانا – یک دختر ۱۵ ساله در بخش قطور شهرستان خوی با پرتاب خود از پل هوایی دست به خودکشی زد و جان خود را از دست داد.به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از کردپا، یک دختر جوان ۱۵ ساله با پرتاپ خود را از روی پل هوایی قطور به زندگی خود پایان داد.
در این گزارش اشاره ای به هویت و دلیل خودکشی این نوجوان نشده است.روز شنبه ۲۸ تیرماه نیز یک دختر ۱۶ ساله در اردبیل با پریدن به داخل دریاچه شورابیل دست به خودکشی زد و جان خود را از دست داد. به گفته مادرش، این دختر نوجوان به دلیل شکست در ارتباط عاطفی دست به این اقدام زده است.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از شهروند، ظهر روز شنبه ۲۸ تیر ۹۹، گزارشی مبنی بر پریدن یک دختر نوجوان به قصد خودکشى به درون دریاچه شورابیل به آتشنشانان اردبیل اطلاع داده شد.
در این گزارش آمده است، ماموران نجات هنگامى به محل حادثه رسیدند که پیکر عسل ١۶ ساله به عمق دریاچه رسیده بود. آنها پس از ساعتها جستجو، جسم بیجان این دختر را یافتند و به بخش شمالی ساحل دریاچه منتقل کردند. مادر این دختر پس از حضور در محل حادثه گفت: “دخترم پیش از این گفته بود که قصد خودکشی دارد و حدود ساعت ١١ از خانه خارج شد، هرچه با موبایلش تماس گرفتم جواب نداد. با چند نفر از دوستانش تماس گرفتم، آنها هم از او خبری نداشتند تا اینکه از طریق یکی از کانالهای خبری اردبیل متوجه شدم دختر جوانی در شورابیل خودکشی کرده است”.وی افزود: “عسل حدود یکسال قبل با پسری به نام سعید آشنا شد. سعید آرایشگر بود و چند خیابان بالاتر از خانه پدری عسل مغازه داشت. آنها خیلی زود به هم علاقمند شدند. من هم در جریان علاقه دخترم قرار گرفتم تا اینکه روز جمعه او با حالتی پریشان و غمگین گفت که سعید دیگر او را دوست ندارد و به وی گفته است که باید به این ارتباط پایان دهند”.
مادر عسل گفت که دخترش همان روز جمعه بارها گفته بود که نمیتواند دوری سعید را تحمل کند و خودش را میکشد. اما من به تصور اینکه این صحبتها فقط واکنشی هیجانی است، به آن توجه نکردم.
سهم نوجوانان ایرانی از خودکشیهای سالانه از سوی سازمان پزشکی قانونی بیش از ۷ درصد اعلام شده است.
علاوه بر خودکشی ها قتل های ناموسی هم بهانه دیگری بر نابودی انسانیت و آزادی است
توجه کنید که زن جوان به بهانه ناموس توسط خانواده اش سر بریده شد زن ۳۱ ساله در سنندج به دلیل آنچه که “دلایل ناموسی” خواندە شده، توسط خانوادهاش به قتل رسیده است.بنابر گزارش رسیده به سازمان حقوق بشری ههنگاو، روز یکشنبه ۹ آذر ۹۹ (۲۹ نوامبر ۲۰۲۰)، یک زن جوان با هویت سرگل حبیبی ۳۱ ساله در روستای سرخهدزج (سوورازه) واقع در چند کیلومتری شهر سنندج به دست برادران خود به بهانه ناموسی بیرحمانه سر بریده شده و مثله مثله شده است.
سرگل حبیبی اصالتاً اهل روستای تودارملا (توارملا) از توابع بخش کلاترزان و ساکن شهر محله (کمربندی ۲۵) سنندج و مادر دو کودک خردسال بوده است.به گفته یک منبع مطلع، سرگل حبیبی چندی پیش به اتهام ارتباط با یک جوان توسط نیروهای کلانتری محل بازداشت لیکن هر دو پس از یک روز آزاد شدهاند.جسد سرگل حبیبی روز دوشنبه در قبرستان محمدی شهر سنندج درسکوت کامل خبری و بدون برگزاری هیچ گونه مراسمی دفن شد.بنابر اطلاع ههنگاو تا لحظه تنظیم خبر هیچ یک از برادرهای این زن جوان تحت تعقیب یا بازداشت قرار نگرفتهاند.
با استناد به آمار به ثبت رسیده در مرکز آمار و اسناد سازمان حقوق بشری ههنگاو، از ابتدای سال ۹۹ تاکنون دستکم ۴ زن در کُردستان به بهانه ناموس توسط افراد نزدیک خود به قتل رسیدهاند.
دختر دانش آموز توسط برادر به قتل رسید
طی روزهای گذشته یک دختر دانش آموز در شهر بنک از توابع شهرستان کنگان در استان بوشهر توسط برادرش تحت عنوان اقدام ناموسی به قتل رسید. در قوانین ایران مواردی در نظر گرفته شده تا افرادی که مرتکب “قتلهای ناموسی” میشوند را از مجازاتهای سنگین معاف کند.طی روزهای گذشته یک دختر دانش آموز در شهر کنگان از توابع استان بوشهر توسط برادرش تحت عنوان اقدام ناموسی به قتل رسید.هویت این دختر دانش آموز “زهرا نصوری” توسط هرانا احراز شده است. وی در دبیرستان دخترانه دوره اول شهید محمد تشانی کنگان (شهر بنک) مشغول به تحصیل بوده است.
یک منبع مطلع در خصوص قتل این دختر نوجوان به هرانا گفت: «زهرا نصوری چند روز پیش با انگیزه ناموسی توسط برادرش کشته شد. در گزارش پزشکی قانونی هم آمده است که او خفه شده است. متاسفانه قتلهای مشابه قتل زهرا پیش از این نیز در این منطقه رخ داده است. عموی همین خانواده چند سال پیش دختر خود را در چاه انداخت و پس از چند روز جنازه او را پیدا کردند. اقدام به خودکشی در بین دانش آموزان این منطقه هم متاسفانه شایع است.»بَنَک، شهری از توابع بخش مرکزی شهرستان کنگان در استان بوشهر و در جنوب غربی ایران قرار دارد.جنایتهای ناموسی یا قتل ناموسی به ارتکاب خشونت و اغلب قتل زنان یک خانواده به دست مردان خویشاوند خود گفته میشود.این زنان به علت «ننگین کردن شرافت خانواده خود» مجازات میشوند. این ننگ موارد گوناگونی را شامل میشود از جمله خودداری از ازدواج اجباری، قربانی یک تجاوز جنسی بودن، طلاق گرفتن (حتی از یک شوهر ناشایست)، رابطه با جنس مخالف، یا ارتکاب زنا. برای اینکه فردی قربانی جنایتهای ناموسی شود، فقط اینکه گمان برده شود او آبروی خانواده را بر باد داده است کافیست.در قوانین ایران مواردی در نظر گرفته شده تا افرادی که مرتکب “قتلهای ناموسی” میشوند را از مجازاتهای سنگین معاف کند.
دختر جوان با ضربه پتک پدر به کما رفت
خبرگزاری هرانا – امروز سه شنبه ۲۴ تیر، یک دختر ۲۰ ساله در کوهدشت توسط پدرش با ضربه پتک به کما فرورفت. مصدوم با اورژانس به بیمارستانی در خرم آباد اعزام و شرایط وی وخیم گزارش شده است. پدر این دختر جوان پس از این اقدام، دست به خودکشی زد و جان خود را از دست داد.به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از رکنا، امروز سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۹، یک دختر ۲۰ ساله در کوهدشت پس از اینکه توسط پدرش به وسیله یک پتک مورد ضرب و جرح قرار گرفت به کما رفت.بر اساس این گزارش، پدر خانواده تحت تاثیر مواد مخدر قصد داشته همسر خود را نیز به قتل برساند که با بیدار شدن زن و طلب کمک از همسایه ها، موفق به این کار نمی شود.دختر خانواده با اورژانس به بیمارستان خرم آباد اعزام شده است و با سطح هوشیاری ۵ درصد در شرایط وخیمی به سر می برد.پدر این دختر که گفته می شود، اعتیاد به مواد صنعتی داشته، پس از این اقدام با خوردن قرص برنج دست به خودکشی زده و پس از اعزام به بیمارستان جان خود را از دست میدهد.یک دختر دیگر قربانی قوانین مردسالار رژیم ملاها
بازهم دختری زیرِ خاک؛ اینبار نوبت به “حدیث” رسید. پدر برای زندگی با زنی جدید، دخترش را با کمربند خفه کرد، چون میدانست مجازات نمی شود. در قوانین جمهوری اسلامی مواردی در نظر گرفته شده تا افرادی که مرتکب “قتلهای ناموسی” میشوند را از مجازاتهای سنگین معاف کندمادر مقتول: بارها تهدیدم کرد که اگر اجازه ندهی با آن زن ازدواج کنم تو را میکشم. ماندم تا دختر بیپدر نشود، نمیدانستم همان پدر قاتلش میشود…
فردی چند ماه پیش دختر خود را به بهانه بلند کردن صدای تلویزیون کشت. به گزارش اعتمادآنلاین، پدری در تاریخ 28 اسفند 98 دختر 10 ساله خود را می کشد، اما مادر مقتول تازه بعد از رسانهای شدن دو قتل ناموسی رومینا و ریحانه و دیدن واکنشهای مردم جرات پیدا کرده است درباره آن صحبت کند.تنها 2 روز مانده به سال نو- صدای شیون از خانهای در شهرستان خوی شنیده شد؛ صدایی که حکایت از گریههای مادری داشت که بدن دختر 10سالهاش را در آغوش گرفته بود و به سمت بیمارستان میدوید. پلیس از همان ابتدا به پدر خانواده مشکوک میشود، اما مرد زیر بار نمیرود تا اینکه در نهایت اعتراف میکند و میگوید: دخترم صدای تلویزیون را خیلی بلند کرده بود. یک لحظه عصبانی شدم و دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم.
به گفته حسین. الف، یک لحظه عصبانیت عامل قتل این دختر 10ساله بوده است، اما وقتی سراغ پیگیری هرچه بیشتر این پرونده برویم، ابعاد دیگری نمود مییابد؛ ابعاد دیگری از حقیقت که با گفتههای این مرد تفاوتهای زیادی دارد.به گفته رحیمه فیضی، مادر دختر کشته شده، شوهرش همیشه در دعواها تهدید میکرد و میگفت بالاخره یک روز تو را میکشم اما او تصورش را هم نمیکرد که برای دخترش هم برنامهای داشته باشد. تا اینکه حسین. الف در دادگاه گفت که پیش از این حادثه از همسایه درباره جرم کارش هم پرسیده و فهمیده بود که اگر دخترش را بکشد، دیگر قصاصی بر گردنش نیست: حتما برای همین هم همیشه میگفت اگر تو را بکشم قصاص میشوم، اما فهمیده بود که با قتل دخترش قصاصی در انتظارش نیست. یک بار هم دخترم تعریف کرد که با دخترعمهاش در خانه بوده که پدرش سراغش میرود و خواسته خفهاش کند و وقتی دخترم اعتراض میکند، دستش را برمیدارد و میگوید، شوخی کردم.رحیمه حالا دیگر نمیخواهد صدای دخترش خاموش بماند: او میدانسته که چون پدر است قانون مجازات سنگینی برایش لحاظ نمیکند. گفته دیه میدهم و چند سالی هم در زندان میمانم، بعد هم با همان دختر زندگیام را میکنم. اما من از مسئولان درخواست میکنم اجازه ندهند او به هدفش برسد. یک قانونی بگذارید تا دختران ما اینطور قربانی نشوند. دختر 10ساله من هنوز فرصت گناه و اشتباه کردن هم پیدا نکرده بود. من دیگر زندگی ندارم. چرا آن قاتل باید روزی از زندان آزاد شود؟ من اشد مجازات و قصاص را برایش میخواهم. خواهشا صدای ما را به گوش مسئولان برسانید. حدیث من هیچ گناهی نداشت. حقش نبود.
واکنش تند آمریکا علیه رژیم ملاها
مایک پمپئو وزیر خارجه ایالات متحده روز چهارشنبه در یک کنفرانس خبری در محل وزارت خارجه آمریکا شرکت کرد و از جمله درباره قتلهای ناموسی در ایران گفت: من میخواهم به سه قتل ناموسی بیرحمانه که در ایران روی داد اشاره کنم. رومینا اشرفی ۱۴ ساله، فاطمه فرحی ۱۹ ساله، و ریحانه عامری ۲۲ ساله که خویشاوندانشان سر دو نفرشان را بریدند و نفر سوم را با میله آهنی آن قدر کتک زدند که جان سپرد. رهبران فاسد ایران برای مدت ۴۰ سال آدمکشی را تایید کردند، کرامت انسانی زنان را زیر پا گذاشتند،و به درخواستها برای عدالت بیاعتنایی کردند. آنها چه زمانی این حملات شرمآور نسبت به کرامت انسانی را به پایان خواهند رساند؟ .
مافیای زباله و کودکان خیابان
آذر ارحمی
کودکانی ایرانی بدون شناسنامه توسط مافیای زباله استثمار میشوند
پدیده کودکان کار در ایران به ویژه در کلانشهرها که جمعیت حاشیهنشین دارند به بحرانی اجتماعی برای مردم و مسئولان تبدیل شده است. این روزها، با شیوع ویروس کرونا و افزایش مشکلات اقتصادی، شاهد افزایش کودکان کار در سطح خیابانها هستیم. کافیست چند ثانیه پشت چراغ قرمز چهارراهها توقف کنید؛ میبینید که کودکان زیادی اسفند به دست یا با دستمال و شیشه پاککن متقاضی دریافت کمک از رانندگان هستند. بیشتر این کودکان توسط افراد سودجو به دلیل نیروی کار ارزان قیمت در خیابانها و کارگاههای فاقد شناسنامه استثمار میشوند.
به گزارش ایلنا، فرزانه احمدی (فعال حقوق کودکان کار) آسیبهای جسمی و روانی کودکان کار را برمیشمارد و معتقد است؛ بایستی حقوق این کودکان توسط دولت در نظر گرفته شود.
سازمانهای مردم نهاد (سمن) و فعالان حقوق کودکان کار در دوران کرونا چه برنامههایی برای آنها در نظرگرفتهاند؟ این برنامهها تا چه میزانی اجرا شده است؟
ما اعضای «انجمن پرنده درخت کوچک» هستیم. متاسفانه، برخی از کودکان انجمن از تحصیل عقب مانده بودند یا در چرخه تحصیل قرار نداشتند، کلاسهایی را برای آنها به صورت حضوری برگزار میکردیم. انجمن در روزهای کرونایی، برای کودکانی که در کلاسها حضور داشتند، ماسک، دستکش و ژل ضدعفونیکننده فراهم کرد. ۲ مربی از انجمن روزانه به ۴۰ کودک کار دختر و پسر ۷ تا ۱۲آموزش میدادند. مربیها به کودکان دروس مدرسه را آموزش میدهند ولی تمرکز اصلی انجمن، دروس ریاضی، علوم و فارسی است. متاسفانه پس از تشدید کرونا، برخی از مربیان مجموعه درگیر بیماری کرونا شدند و ما هم ناچار به تعطیلی کلاسهای حضوری شدیم. اگرچه کلاسهای حضوری تعطیل شده ولی تلاش کردیم، کلاسها را به صورت مجازی برگزار کنیم، اما عدهای از کودکانی به تلفن همراه دسترسی نداشتند و به همین دلیل در کلاسها شرکت نمیکردند. چرایی غیبت برخی از کودکان در کلاسها را بررسی کردیم. پس از بررسی انجام شده، متوجه شدیم برخی از کودکان از تلفن پدر خود استفاده میکنند و هنگامی که پدر در خانه نیست آنها نمیتوانند در کلاسها شرکت کنند. ناچار تعدادی تلفن همراه تهیه کردیم و در اختیار کودکان قرار دادیم تا از تحصیل بازنمانند.
به هر حال این کودکان در مکانهای عمومی و خیابانها حضور دارند و از سادهترین وسایل پیشگیری مثل ماسک محروم هستند. وضعیت سلامت کودکان کار در روزهای کرونایی چگونه است؟
شهرداری و بهزیستی با کمک یکدیگر کودکان کار را جمع آوری میکنند و در این میان ۳ نفر از کودکان انجمن هم دستگیر شدند. ۲ نفر از کودکان دستگیر شده هنوز به آغوش خانواده خود بازنگشتهاند و تلاشهای ما بیثمر بوده و نتوانستهایم برای این دو کودک کاری کنیم. در حال حاضر، بهزیستی شرایط خانوادگی این دو کودک را بررسی میکند. در طول چند سال گذشته، کودکان انجمن بیش از ۳۰ بار دستگیر شدهاند و تلاشهای ما اغلب برای آزادی بلافاصله آنها بینتیجه میماند.باید دانست که دستگیری کودکان کار بیفایده است و مشکلات آنها را حل نمیکند. اگر این کودکان آزاد باشند، انجمنهای بسیاری در حد توان خود از این کودکان حمایت خواهند کرد و آموزش آنها را تحت پوشش قرار میدهند. اگرچه وضعیت خانواده این کودکان مناسب نیست ولی دور بودن کودک از خانواده آثار منفی به همراه دارد. کودکانی که در خیابان مشغول به کار هستند به ناچار و از روی اجبار تن به کار دادهاند. اغلب فقر اقتصادی خانوادهها، کودکان کار را به خیابانها میکشاند، اما شهرداری و بهزیستی فقط کودکان را دستگیر میکنند که این نوع برخورد، مشکلی از آنها حل نمیکند. باید دید آیا بهزیستی و شهرداری میتوانند به خانواده کودکان کمک کنند؟ آیا اشتغال پدر خانواده را تضمین میکنند؟ پس از دوران کرونا، ساعت کاری کودکان افزایش یافته است. برخی از کودکان کار در مغازههای نجاری، مکانیکی از صبح تا شب مشغول به کار هستند درحالیکه پیش از دوران کرونا به مدرسه میرفتند و ساعتی را در مدرسه میگذراندند. در بدو ورود کودکان به مراکز هم گاهاً با آنها برخورد نامناسب صورت میگیرد. گاه پس از استحمام به کودکان لباس کهنهتر از لباس خودشان میدهند و بچهها باید محیط خودشان را تمیز کنند. تعداد کمی از کودکان را به بهزیستی میدهند ولی تعداد زیادی را پس از ده روز آزاد میکنند. کودکانی هم هستند که یک سال در این مرکز ماندهاند ولی هیچ آموزشی ندیدهاند.
اگرچه زبالهگردی ممنوع شده است ولی با افزایش مشکلات اقتصادی نه تنها تعداد زبالهگردان کم نشده، بلکه تعداد آنها افزایش یافته است و کودکان زبالهگرد زیادی را میبینیم که در باکسهای زباله مشغول جمعآوری زبالهها هستند. حتی برخی از کودکان، پسماندهای غذایی رستورانها و فستفودها را میخورند. برای بهبود شرایط کودکان کار چه باید کرد؟
تعداد زیادی از کودکان کار، زبالهگرد هستند. بارها کودکان زبالهگرد را در سطح خیابان میبینم که درون سطل زباله رفتهاند و به دنبال زباله میگردند. تمامی خانوادههای کودکان زبالهگرد زیر خط فقر هستند و در حال حاضر مشکلات اقتصادی آنها دو برابر شده است. بسیاری از خانوادههای کودکان زبالهگرد ماهی یکبار هم گوشت نمیخورند. کودکان به غذاهایی مثل کتلت علاقه دارند ولی به دلیل مشکلات اقتصادی، خانوادهها توانایی تامین این غذا را برای کودکان ندارند. برخی از کودکان زبالهگرد در مراکز بازیافت زندگی میکنند و عدهای از آنها هم شب را در کنار خانواده خود میگذرانند. محیط زندگی کودکان پر از زباله خشک است، بهتر است بگوییم، زباله بخشی از زندگی آنها شده است. شرایط کودکانی که در مراکز بازیافت زندگی میکنند نسبت به کودکان دیگر بدتر است؛ بسیاری از آنها در برابر مبلغ ناچیزی خریداری شدهاند و در ۲۴ ساعت شبانهروز تنها یک وعده غذایی دریافت میکنند. محل زندگی این کودکان اتاقهای تنگ و نمور اشتراکی است. اگرچه پیمانکاران شهرداری، کودکان کار را استخدام میکنند، ولی اثبات این موضوع زمانبر است و شهرداریهای مناطق این موضوع را رد میکنند و توضیح میدهند که شهرداریها هرگز کودکان را استخدام نمیکنند بلکه پیمانکار این کار را میکند. با این حال باید پرسید آیا پیمانکار زیر نظر شهرداری کار نمیکند؟ متاسفانه مسئولان شهرداری از پاسخگویی به این دست پرسشها شانه خالی میکنند. این درحالیست که برخی سمنها و انجمنها توانستهاند برای کودکانی که در کنار خانوادهها کار و زندگی میکنند، بستر آموزشی فراهم کنند تا آنها از تحصیل باز نمانند. همچنین توانستهایم با محدودیتهایی که داریم کمک ناچیزی به خانوادهها کنیم.
دولت در خصوص کودکان کار چه باید بکند؟
مطالبات اصلی شما به عنوان فعالان حقوق کودکان کار چیست؟
جمهوری اسلامی ایران، در سال ۷۹ به پیماننامه حقوق کودکان پیوست. اگر دولت مفاد پیماننامه حقوق کودکان کار را عملی کند، بزرگترین خدمت در خصوص کودکان را انجام داده است. دولت باید به تحصیل و بهداشت رایگان توجه کند و به کودکان زیر ۱۸ سال اجازه ندهد کار کنند. بسیاری از کودکان کار از خانوادههای مهاجر هستند. این کودکان با مشکلات بسیاری روبرو هستند و از حق تحصیل محروم هستند. کودکان کار بسیاری هنوز در پشت درهای بسته مدارس میمانند و از حق آموزش برخوردار نیستند. ما انتظار داریم، کودکان بدون هیچ قید و شرطی از حق تحصیل برخوردار باشند. اگر مهاجران به کرونا مبتلا شوند، باید دو برابر خانودههای ایرانی برای درمان کرونا هزینه کنند. ما فعالان حقوق کودکان کار، انتظار داریم تا پیماننامه حقوق کودکان کار اجرا شود و تحصیل و بهداشت رایگان در قانون اساسی نیز نوشته شده است. کشور ما، مهاجران داخلی هم دارد که به دلیل مشکلات بیکاری از شهرهای دور و نزدیک به تهران آمدهاند. مهاجران غالباً کارگران باربر و ساختمانی هستند و حتی توانایی پرداخت شهریه یا همان کمک هزینه به مدرسه را ندارند. در این شرایط، کودکان آنها از تحصیل بیبهره میمانند. یکی دیگر از مطالبات فعالان کودکان کار این است که دولت کودکان زبالهگرد را از میان گروههای بازیافت خارج کند. اگرچه آنها یکی از بازوهای درآمد خانواده هستند ولی بهتر است دولت آنها را از گروههای بازیافت خارج کند. دولت باید به دنبال چرایی حضور کودکان در گروههای بازیافت باشد. کودکان را به چه دلیل دستگیر و از سطح خیابان جمع میکنند؟ یک مددکار باید همراه تیم دستگیرکننده باشد و همراه با کودک به محل زندگی او برود. انجمنهای حامی کودکان کار بارها با بهزیستی گفتگو کردهاند. این انجمنها برای تدوین آییننامه و پذیرش آن از سوی بهزیستی دو سال تلاش کردهاند ولی این آییننامه هنوز خاک میخورد. ما در مجموع خواهان آموزش بیقید و شرط، درمان رایگان و توقف دستگیری کودکان هستیم.
وضعیت کار کودکان کار مادر ایرانی چگونه است؟ چند درصد از کودکان کار مادر ایرانی هستند؟ درخواستهای این کودکان چیست؟
اگرچه آمار دقیقی از تعداد کودکان کار مادر ایرانی ندارم ولی میدانم تعداد آنها کم است. ما کودکان کار سیستان و بلوچستانی داریم که شناسنامه ندارند و از تمامی حقوق خود محروم هستند. این کودکان ایرانی هستند و مهاجر نیستند؛ اما چرا به آنها شناسنامه نمیدهند؟ متاسفانه کودکان حاصل از ازدواج موقت هم وضعیت نابسامانی دارند، یعنی اینکه شناسنامه ندارند و از حقوق خود برخوردار نیستند.
برخی از کودکان کار از سوی کارفرما مورد خشونت یا تعرض قرار میگیرند. این خشونتها چه تاثیری بر کودکان دارد؟
به نظرم کودکان کار خیابان و چهارراهها نسبت به کودکانی که در مغازهها یا کارگاهها کار میکنند، آسیب جنسی کمتری میبینند. متاسفانه ادارات و سازمانهای مربوطه شرایط کارگاهها را بررسی نمیکنند تا از حضور کودکان کار مطلع شوند. بسیاری از کارفرماها بهکارگیری کودکان را کتمان میکنند ولی با یک بررسی ساده متوجه خواهیم شد کودکان کار در برخی از کارگاهها کار میکنند. در این محیطها بچهها علاوه بر آسیب جنسی، بارها شاهد خشونت از سوی کارفرما هستند. این واقعیت وجود دارد و انکارنشدنی است. آسیب جنسی یا جسمی کودکان، سبب بروز خشم درونی میشود و کودکان به دنبال جبران آسیبها هستند. اگر کودک برادر یا خواهر کوچکتر داشته باشد، آنها را کتک خواهد زد. وقتی کودکانی که مورد تعرض قرار گرفتهاند به ۱۵ سالگی میرسند، مسائل جنسی در آنها بیدار میشود در این شرایط، ما شاهد بازتولید همان کارفرما خواهیم بود یعنی اینکه کودک در بزرگسالی به دیگران آسیب خواهد رساند. اگر کودکان کار کتک بخورند به طور قطع کتک خواهند زد. ما بارها حتی هنگام بازی کردن کوکان شاهد درگیری یا کتک زدن، توسط آنها بودهایم. کار کودکان بازی کردن و درس خواندن است نه در کارگاههای زیرزمینی کار کردن. باید بدانیم تنها ۱۰ درصد کودکان کار در خیابانها هستند و بسیاری از آنها در کارگاهها کار میکنند یا زبالهگرد هستند. بسیاری از کودکان دختر کار، کارهای خانگی انجام میدهند یعنی به همراه مادر خود سبزی پاک کنند. آنها ساعت ۴ صبح از خواب بیدار میشوند و ساعت ۸ صبح سبزی پاک شده را به مغازهها میبرند. ای کاش اهالی هنر دوربین خود را در دست میگرفتند تا کودکانی را نشان دهند که ساعت ۴ صبح برای کار از خواب بیدار میشوند و کودکان کارگاههای قالیبافی یا خیاطی را نشان دهند. کودکان بسیاری در کارگاههای سراجی (کیف دوزی) خیابان امین حضور مشغول به کار هستند ولی دوربینها چیزی از آنها ضبط نمیکند. برخی کودکان هم در آتشسوزی کارگاهها صدمه میبینند ولی دوربینها تصویری از آنها ضبط نمیکند.
فقر درحاشیه تهران؛ تن فروشی در 10سالگی
روزنامه ایران نوشت: گندمهای طلایی در کنار جادهای فرعی که سطح پر دست انداز آن چیزی میان آسفالت و خاکی است، تکان تکان میخورند و بالای آنها ابری تشکیل شده است. همه چیز در آن سوی گندمزار کوچک در هالهای از غبار به چشم میآید. مردی سوار بر کمباین در میان گندمها حرکت میکند و دروی محصول، ابر کوچکی را در نزدیکی شهری با زندگیهای غبارآلود ایجاد کرده است. کمی جلوتر از آن، جاده به سمت خاکی شدن میپیچد و تا جایی پیش میرود که تا چشم کار میکند، خاک است و خاک و دخمههای آجری.
همین حوالی تهران، چند سال پیش مددکارها در کارگاهی را کوبیدند، مردی از کارگاه چوببری بیرون آمد و گفت هیچ کس اینجا نیست، اما کمی بعد از آن 4 دختربچه کمتر از ۱۰ سال با گریه و چهرههایی مستأصل به دو فرار کردند، بیرون آمدند و به مددکارها پناه بردند. آن طرفتر هم باغی است که پای دنیا دخترکی ۷ ساله را به خاطر تجاوز سرایدار به او به دادگاه باز کرد و پروندهاش را به دیوان عالی کشور رساند.
دختری که از ۴ تا ۶ سالگی به طور مستمر در همین باغ، به جسم نحیف و روح لطیفش تعرض میشده است. همین حوالی دختری زندگی میکند که پدرش افغان و مادر معتادش ایرانی است. ۱۰ ساله است اما شناسنامه ندارد. چند وقت پیش مادر او برای دریافت مواد تلاش میکرد تا کودکش را به مردی اجاره دهد، مردی که کارش همین و در محلههای فقیرنشین معروف است. رویا هم حتی پیش از آنکه به سن بلوغ برسد به همین ترتیب، تجربه تجاوز را از سر میگذراند.
اینجــــا، فقر و اوضــــاع نابسامان اقتصادی، کارهای سخت انجام دادن و تجربه خشونتهای جنسی و جسمی خاطرهای مشترک میان بچههایی است که بعضی افغان هستند، بعضی ایرانی و بعضیها نیز یکی از والدینشان ایرانی و دیگری افغان است. مدیرعامل سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران به تازگی با اعلام نتایج یک پژوهش درباره ۴۰۰ کودک کار گفته است:«ثابت میکنیم که به ۹۰ درصد کودکان کار تجاوز میشود.»
تجاوز میان زبالهها بالاتر از این منطقه، شهرکی از توابع جنوب تهران، در کنار کورههای آجرپزی بیغولههایی ساخته شده و چند خانوار آنجا کنار هم زندگی میکنند. دختربچههای لاغراندام با پیراهنهایی بلند در میان خاکها روزگار میگذرانند و به صاحب کوره «ارباب» میگویند. هوای عصر پاییز در این بیابان سرد است و آتشی روشن کردهاند. خاطره، دخترک 7 ساله آجرهای کوچکی برمی دارد، روی منبع آتش پرت میکند تا آن را خاموش کند، با مهارت دست هایش را برای نشان دادن نحوه کارش تکان میدهد و میگوید:«ما هم آجر میزدیم. آجرها را برمی داشتیم اینجوری اینجوری، خانه به خانه کنار هم میچیدیم. سخت بود. سنگین بودند.» رکود ساختمانی دامن کودکان کار در کورههای آجرپزی را نیز گرفته است و کسب و کار دیگری در این جغرافیای بیابانی رونق گرفته است.
یکی از اعضای جمعیت امام علی میگوید:«قبلاً بچهها در کورهها یا واحدهای صنعتی کار میکردند، اما مثل تمام بخشهای اقتصاد، این کار هم به رکود خورد. الان بچهها زبالهگردی میکنند و پول در میآورند.» حالا کورهها به گاراژی از ضایعات که حکم پول را برای کودکی بچهها دارد، تبدیل شدهاند. بچهها زبالهها را به کورههای متروک میآورند، آنها را دپو و تفکیک میکنند و به پیمان کارهای بازیافت شهرداری میفروشند. الهام فخاری، عضو شورای شهر تهران چند وقت پیش گفته بود:«سوءاستفاده جنسی بزرگترین آسیب برای بچههای زبالهگرد است.»اینجا، یکی از محلههای حاشیه است که از دردِ فقر، همه نوع آسیبی در آن جریان دارد. هر بار که خبری از قتل، تجاوز، کودک آزاری و… منتشر میشود، موجی از درد را همراه خود میکشاند، چند وقت بعد فراموش میشود تا کار به حادثه بعدی برسد. اما در سکونتگاههای فقیرنشین درد روایت هر روزه آن هاست. بچههایی که در میان خانوادههایی معتاد، کار میکنند و گاه نیز در کودکی بعد از تجربههای تجاوز کارشان به اعتیاد جنسی و تنفروشی میرسد.
کار میان اسید و سوزن صنعتیرعنا، دختر 19 سالهای است که از نخستین سالهای نوجوانی خود کار کرده است. نه دستفروشی، نه گلفروشی و نه پاک کردن شیشههای ماشینها سر چهارراه، او روزهای 11 تا 15 سالگیاش را در کارگاه قطعهسازی خودرو گذرانده است. حالا سیمای او نه دختر جوان 19 ساله، که زنی استخوان ترکانده با نگاهی رنج دیده است. او در این شهرک زندگی کرده، روستایی که تا چند وقت پیش حاشیه بوده و حالا بدون هیچ زیرساخت و تأسیساتی، به شهر تبدیل شده است. رعنا با حواسپرتی از روی زمان و سالها میگذرد و کارش را چنین روایت میکند:«در یک کارخانه خیلی بزرگ کار میکردم. سوله 700 متری بود. طاقچه و باکس ماشین میزدیم. برای همه جور ماشینهایی هم بود، پرشیا، 206 و… خیلی سخت بود و خطر داشت. یکبار داشتم طاقچهها را منگنه میزدم، دو تا انگشتم سوزن خورد و چسبید بههم. دو ساعت فقط گریه میکردم. نمیدانستم باید چه کار کنم. دست یکی از همکارهایمان هم قطع شد. از آنجا بیرونم کردند، پولم را درست ندادند.» او بعد از آن سرِ کاری رفته که اسمش را «آبکاری» میگذارد:«این چیزهای فلزی را که از آن لیوان و ظرف آویزان میکنند، آبکاری میکردیم.
در اسید میگذاشتیم که زنگ زدگیاش برود. خیلی وقتها اسید میپاشید و صورتم را میسوزاند. خیلی سخت بود. شبها هم که خانه میرفتم، نمیتوانستم بخوابم.آدم است دیگر، میترسد.» ترس او نه از زندگی فقیرانه در محله موادفروشها، بلکه از پدرش بوده است. پدری معتاد که به دخترهایش دست درازی و تعرض میکرد.
تن فروشی در 10 سالگی، برای 5 هزار تومان رعنا حالا در خانه علم جمعیت امام علی زندگی میکند و کارهای ساختمان را انجام میدهد، او میگوید:«الان خواهرم مشکلی دارد که نمیتوانم بگذارم خانه بماند، بزرگترین خواستهام این است که او را پیش خودم بیاورم.» دو تا از خواهرهایش در بهزیستی زندگی میکنند اما خواهر 13 ساله دیگرش را از بهزیستی بیرون کردهاند. او ابا دارد از مشکل خواهرش بگوید، اما روایت مددکاران از فاطمه که در8 سالگی تجربه تجاوز صاحبِ کارگاهی چوببری را از سر گذرانده، روشن است.
مسعود، یکی از مددکاران این خانواده چنین روایت میکند:«پدر خانواده حتی قرص تقویتی میخورد که شبها به بچههایش تعرض کند. بچهها از او میترسیدند و به آدمهای دیگر راحت اعتماد کردند. فاطمه در 8 سالگی برای مدتی هر روز به بهانه بستنی و… به کارگاه چوب بری کشیده میشد و آنجا مورد تجاوز قرار میگرفت. کار به جایی رسید که او به این وضعیت عادت کرد. 10 سالش بیشتر نبود اما حتی بلال فروش و کلهپز محل نیز به او دست درازی کرده بودند و با دریافتهای 2 هزار تومانی و 5 هزار تومانی، این کار هر روزش شده بود.» مسعود درباره وضعیتی که به آن اعتیاد جنسی میگویند، ادامه میدهد:«کار به جایی رسید که خودش آمد پیش ما و گفت از این وضعیت خسته شدم، از خودم بدم میآید.او را بهزیستی بردیم، اما آنجا هم به خاطر مشکلات روان شناختی زیادی که برایش پیش آمده بود، اذیت میکرد و بعد از دو ماه خودشان او را به خانه برگرداندند. یکی از وقتهایی که پدرشان میخواست بچهها را اذیت کند، دخترها با آجر به سر او زدند. ما با پلیس تماس گرفتیم، گفتند ساعت 12 شب حکم ورود به منزل نداریم و مجبور شدیم با کمپهای ترک اعتیاد تماس بگیریم.» بعد از آن، دو ماه طول میکشد تا مددکارها بتوانند به کمک وکیل، با جرم پرداخت نکردن نفقه و کودک آزاری که خود پدر به آن اعتراف کرده بود، حدود دو سال مرد معتاد را به زندان بیندازند. مددکار این خانواده میگوید: «حالا نیز دوران حبسش تمام و آزاد شده است. اما در این مدت، مادر خانواده هم دیگر از همه چیز عبور کرد و آنقدر وضعیت شان با فقر همراه بود که خانه را به پاتوقی برای کارهای خودش تبدیل کرد.»
چهره فاطمه با وجود قامت کوتاهش، شباهتی به دخترکان نوجوان ندارد، کم حرف است و در نگاهش تشویش زنان رنج کشیده و میانسال میگذرد. زندگی در محله ای فقیرنشین، تنها کودکی و نوجوانی را از او دریغ نکرده است؛ درد روایت هر روز بچههایی است که روزها و شب هایشان را با فاصله نیم ساعتی از پایتخت در محلههای فراموش شده میگذرانند و در هیاهوهای رسانهای نیز جایی ندارند. زندگی در اوضاع بد اقتصادی کار را به جایی رسانده است که معضلات اجتماعی به روندعادی زندگی بچهها تبدیل شده است. پسربچهای ۷ ساله میگوید:«اینجا پسر بزرگها با ما کاری میکنند که ما همان کارها را با دخترهای کوچکتر میکنیم.»
روایتی تکاندهنده از کودکان زبالهگرد افغاانی در کرج
خبرگزاری هرانا -چند دقیقهای که در محل بازیافت زباله میایستی، سینهات به خس خس میافتد. آنقدر زنبور و پشه و مگس توی هوا هست که اگرچند لحظهای غافل شوی، وارد دهانت میشود. ساعت ۸ صبح، کمی بالاتر از میدان والفجر کرج درست در مرکز شهر، در یکی از مراکز بازیافت زباله هستیم. نرگس صحرانورد، فعال حقوق کودکان همراهیمان میکند. مهمترین دغدغه این روزهای او، رسیدگی به وضعیت بهداشتی و سلامت این کودکان است.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ایران، ۷۰ مرد که ۳۰ نفرشان زیر ۱۸ سال سن دارند، همین جا زبالههایی را که جمع کردهاند به پیمانکار تحویل میدهند و مزد میگیرند. گفتهاند ساعت ۸ صبح اینجا باشیم تا بچهها را که با گاری دستیهایشان از کاسبی اول صبح برمیگردند، ببینیم. اینجا فقط محل کارشان نیست که محل زندگیشان هم هست. در میان زبالهها برای خودشان آلونکهایی ساختهاند و زندگی میکنند.
صبغتالله ۱۲ و عبدالله ۱۷ ساله را مقابل سولهشان میبینم. چند دقیقهای است از کاسبی برگشتهاند و میخواهند چایی بنوشند و دوباره راهی شوند. هر دو مثل اغلب ساکنان اینجا اهل هرات افغانستانند.
صبغتالله ساعت ۵ صبح از خواب بلند شده و رفته کاسبی: «قاچاقی آمدیم ایران. روزی ۳۰-۲۰ هزار تومان مزد میگیرم اما مزدمان را به خودمان نمیدهند، میفرستند برای خانواده.»
سولهشان را نشانم میدهد؛ یک اتاق خیلی کوچک با ابتداییترین وسایل زندگی بدون در و پیکر.
– صبغتالله زمستانها اینجا چطور زندگی میکنید؟
– زندگی میکنیم دیگه. آتیش روشن میکنیم. چیکار کنیم دیگه؟
– دستشویی کجا میروید؟
– همین جا لای خاکها.
– سرویس بهداشتی ندارید؟
– نه.
– پدر و مادرتان میدانند زبالهگردی میکنید؟
– آره میدونند آشغال جمع میکنیم.
یک سوله سیمانی را که کمی با ما فاصله دارد، نشانم میدهد: «اونجا برای خودمون حموم درست کردیم.» هیچ آب لولهکشی در مرکز وجود ندارد. بچهها و بزرگترها از آن طرف میدان والفجر و از تانکر گوسفندفروشی با دبه برای خورد و خوراک و مختصری شستوشو آب میآورند.
عبدالله میگوید: «شهرداری پول میدهد ما اینجا زندگی کنیم. لباس هم داده. ببین!» راست میگوید. همه بچهها یک لباس فرم نارنجی و سیاه بر تن دارند. پشت لباس نوشته شده مجری طرح تفکیک از مبدأ.
نرگس صحرانورد همینطور که ما را همراهی میکند، از بچهها درباره وضعیت سلامتیشان هم میپرسد. سؤالاتی مثل اینکه «دکتر رفتی؟»، «دندونت چطوره؟»، «وقت دکترت رو از دست ندی؟»، «وقت گرفتن دوباره سخته؟»، «واکسنت رو زدی؟»
نرگس میگوید: «بچهها همهشان مریضند، بیشترشان سوء تغذیه دارند. دائم گلودرد، دنداندرد، دلدرد و سوء تغذیه. ۷ ماه است میآیم و میبرمشان دکتر. تو بگو کسی اینجا با بوی زباله و کنار این همه آشغال زندگی کند، سالم هم باقی میماند؟»
عبدالله میپرد توی حرفهایمان و خطاب به نرگس میگوید: «تازه موشها هم هستند. یادته زیر اون سوله مرده بودند؟ هفت هشت تا بودند، خیلی بوی بدی میدادند. آوردیمشون بیرون. شبها حمله میکنند.»
موشها یکی از تهدیدهای اصلی زندگی بچهها هستند. آن طورکه نرگس هم برایم تعریف میکند زیر یکی از آلونکها مرده بودند و بوی تعفنشان همه جا را برداشته بود و بچهها همه با هم دلدرد گرفته بودند. چند روزی هست موشها را از زیر سولهها درآوردهاند.
ربان ۱۰ ساله با آن جثه و قامت کوتاهش از راه میرسد. ساعت ۸ و نیم صبح است. بچهها نشانش میدهند و میگویند لبش را موش گاز گرفته. یک بار هم سگ بازویش را. وقتی گاریاش را هل میدهد، میبینی چطور زیر سنگینی بار خم شده؛ با آن صورت بچگانه معصومش. بالای لبش جای یک زخم کوچک هست.
– ربان، موش گازت گرفت؟ کی؟ شب بود یا روز؟
– شب خوابیده بودم دیدم یک چیزی گازم گرفت. واکسن زدم.
– کجا واکسن زدی؟
– حصارک.
– سگ چی؟
– شانهام رو گاز گرفت.
با کمک نرگس، واکسن هاری هم زده است. ربان و برادرش فرهاد را پدرش آورد به ایران و بعد برگشت افغانستان. فرهاد ۱۶ ساله حالا همه پشت و پناه ربان است. ربان ۵ برادر دیگر هم دارد که در افغانستان زندگی میکنند.نرگس صحرانورد میگوید: «این بچهها واقعا بیپناهند. این بچهها را همه جور خطری تهدید میکند؛ هر چیزی که فکرش را بکنی از بیماری و تجاوز گرفته تا خطر مرگ. مگر میشود مسئولان شهر کرج ندانند که در این سولهها و مراکز چه میگذرد؟
گزارش تکاندهنده از تجاوز به کودکان کار
مدیرعامل سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران اعلام کرد که در سه ماهی که طرح حمایت از کودکان بدسرپرست اجرایی شد،۴۴٠٠ نفر کودک و بزرگسال از ٢٢ منطقه تهران جذب شدهاند. او گفت: “از این تعداد۴٠٠ نفر کودک هستند. متاسفانه از ۴٠٠ تایی که مددکاران بهزیستی با آنها صحبت کردهاند، به نزدیک به ٩٠ درصدشان تعرض شده است.”رضا قدیمی در گفت و گوی کوتاهی با «شهروند» در پاسخ به این سئوال که اخیرا آماری از تجاوز به کودکان کار اعلام کردهاید که پیش از این گفته نشده بود. اینکه ٩٠درصد از کودکان کار مورد آزار جنسی قرار گرفتهاند، آیا این عدد را براساس مطالعه و تحقیق ویژهای اعلام کردید؟ جامعه آماریتان چه بوده؟ گفت:
بله تحقیق شده. در طول اقداماتی که انجام شد، با این مسأله مواجه شدیم که تعداد بچههای زیر ١۵سال سر چهارراهها روزبهروز رو به افزایش است. وضع بسیار اسفباری است، برای این کودکان که در گرمای تابستان و سرمای زمستان سختی میکشند. متاسفانه از ۴٠٠تایی که مددکاران بهزیستی با آنها صحبت کردهاند، به نزدیک ٩٠درصدشان تعرض شده است.
تجاوز به دختران معلول در پرورشگاه پرورشگاه قرار بوده پناهگاهی باشد برای کودکانی که خانواده آنها را نپذیرفته یا خود به پای خود از آزار نزدیکان گریختهاند تا در فضایی امن بزرگ شوند اما بزرگ شدن پایان تلخی زندگی همه آنها نیست.
به گزارش مهر، ث. دختر ۳۰ سالهای است که همچون آتنا و بنیتا در دم یا طی چند ساعت تشنگی و گرسنگی به آغوش مرگ نرفته است. او چند سالی است که در یکی از مراکز نگهداری از معلولان عقب مانده ذهنی وابسته به سازمان بهزیستی زندگی میکند. او در یک خانواده بدسرپرست و آسیبدیده به دنیا آمده و بزرگ شدهاست اما زندگی در این مرکز که چند سال متوالی به عنوان بهترین مرکز بهزیستی معرفی شده هم نتوانسته آرامش و دوری از آزار و اذیت را برای او فراهم کند.یکی از مددکاران این مرکز که نخواسته نامش فاش شود از آزار و اذیت جنسی یکی از نیروهای تاسیساتی این مرکز به این دختر آن هم به دفعات متعدد پرده برداشته است اما به گفته این مددکار، پس از احراز این موضوع برای مدیر مرکز، هیچ اقدامی برای دفاع از این دختر انجام نشده و حتی قرار است برای حل و فصل ماجرا او به مرکز دیگری منتقل شود.
این مددکار در ادامه صحبتهایش تاکید میکند که ث. به تنهایی قربانی اهداف شوم این تاسیساتی نبوده و پیش از این، دو دختر دیگر نیز طعمه هوسرانی این فرد شده بودند و پس از اطلاع مدیر مرکز از ماجرا به مراکز دیگری منتقل شدهاند.
این کارمند تاسیساتی با قرداد حجمی یا شرکتی برای این مرکز کار میکرده و پس از روشن شدن ماجرای تعرض او به یکی از مددجویان، با ورود بهموقع و برخورد جدی بازرسی سازمان بهزیستی از کار بیکار میشود اما با این ادعای مدیر مرکز که نیروی تاسیساتی دیگری در اختیار ندارد بار دیگر به کار فراخوانده شده است.
نکته تلخ داستان اما اینجاست که فرد متعرض خود نیز پدر یک کودک عقبمانده ذهنی است. براساس قانون این دختر باید برای انجام مراحل قضایی و مجازات این مرد به پزشکی قانونی معرفی شود، کاری که مدیر این مرکز از آن خودداری میکند.
مددکار این مرکز ادامه میدهد: مدیر این مرکز که به تازگی ارتقا یافته و برای جلوگیری از بدنامی مرکزش میخواهد موضوع را در خفا حل و فصل کند دختر را برای معاینه به جای پزشکی قانونی به مطب یکی از متخصصان بیماریهای زنان فرستاد، با این حال این متخصص نیز اعلام کرده که برای اثبات تعرض، این دختر باید به پزشکی قانونی برود، موضوعی که مدیر این مرکز همچنان علاقهای به اجرای آن ندارد.
حتی او برای این که صورت مساله را پاک کند از روانشناس مرکز خواسته است تا گواهی صادر کند که براساس آن این دختر به دلیل داشتن عقب ماندگی ذهنی توهم داشته و صحبتهایش واقعی نیست؛ پیشنهادی که روانشناس مرکز از انجام آن خودداری کرده است. این در حالی است که به گفته این مددکار ث. تنها ۲۰ درصد معلولیت ذهنی دارد و به راحتی میتواند یک زندگی را با حمایتهای دور اداره کند و صحبتهای او خلاف واقع نیست.
«تنبیه بدنی نه! اذیت!» بازرسی سازمان بهزیستی به محض اینکه از ماجرا مطلع شده از مسئولان مرکز خواسته که هرچه سریعتر گزارش پزشکی قانونی را ارسال کنند، با این حال مدیر مرکز همچنان از این کار جلوگیری میکند و مصمم است صورت مساله را پاک کند.
اگرچه سازمان بهزیستی با جدیت تمام انواع مراقبتهای لازم را در دستور کار دارد اما متأسفانه اخبار مشابهی از مراکز دیگر هم به گوش میرسد. در یکی از مراکز نگهداری معلولان ذهنی که دختران ۳۰ تا ۳۵ ساله هم در بینشان هست، علیرغم تذکرات مکرر سازمان بهزیستی، دختر جوانی که میگوید خانواده ندارد و مجهولالهویه است و چون جایی برای رفتن ندارد اینجا مانده، اعتراف می کند که یکی از مسئولان مرکز و دو نفر از پرسنل آنها را «اذیت» میکنند. در پاسخ به این پرسش که «چطور اذیتی» تنها میگوید: «وسایلی که خیرین برای ما میآورند به ما نمیدهند. بعد برای اینکه آنها را بگیریم شرطهایی برای ما میگذارند.»
وقتی از او میپرسم بچهها شرطها را اغلب قبول میکنند یا نه میگوید: دختران معلول ذهنی و جسمی، مثل هر آدم دیگری نیازهایی دارند. طبیعی است که خیلی از پیشنهادها را سریع قبول کنند.
کسانی که به نحوی از این مرکز بیرون آمدهاند هم روایت مشابهی دارند. ش. کودک ۱۲ سالهای که به فروش مواد مخدر مشغول است، در پاسخ به اینکه چرا در مراکز نگهداری نمیماند میگوید: «اذیت میکنند.» و وقتی از او میپرسی: «یعنی چهجور اذیتی؟ تنبیه بدنی؟» پاسخ میدهد: «تنبیه بدنی نه. اذیت…»
یکی هم زیاد است مدیرکل پیشین اداره کودکان بی سرپرست و رئیس کنونی مؤسسه خیریه فرهاد که در زمینه زنان بیسرپرست مبتلا به سرطان فعالیت میکند در پاسخ به اینکه این اتفاقات چه اندازه صحت دارد و به چه میزان رخ میدهد میگوید: فرض کنید مثلا هزار مرکز داریم و در هر مرکزی ۲۰نفر ممکن است همکاری کنند.
اگر خدای نکرده یک درصد از این ۲۰ هزار نفر مشکل داشته باشند چون جامعه آماری ما بالاست به تعداد زیادی میرسیم.
نبیالله عشقی ثانی تأکید میکند: البته این استدلال که ۱۰ هزار بچه را نگه میداریم و دو تا بچه ما این طور شده پذیرفتنی نیست. یکی هم زیاد است. یک مرکز نمی تواند بگوید مواظب ۶۰ نفر بودم و یکی از دستم رفت چون نسبت به همه مسئولیت دارد.
وی تصریح میکند: البته باید پیشینه این افراد را هم در نظر بگیریم. من بچه ای را داشتم که توسط پدرش مورد آزار جنسی قرار می گرفت و ناپدری با او رابطه مکرر داشته و عمو و دیگران هم از او سوء استفاده میکردند. چنین فردی فرق می کند با کسی که در یک خانواده سالم اجتماعی زندگی می کند.عشقی میگوید: البته باید از تلاشهای شبانهروزی کارکنان خانههای کودکان و نوجوانان که یکی از مشکلترین مسئولیتهای مراقبتی و تربیتی ما را بر عهده دارند، سپاسگزاری کرد. سختترین کار در بهزیستی اداره کردن مراکز مراقبت است و سخت ترین کار مراقبت از بچه هایی است که خانواده ای ندارند. این اتفاقات می افتد و مسئولان هم شرعا هم قانونا مکلفند همه دقت ها را به عمل بیاورند، بچه ها را آموزش بدهند، به مربیان و کارکنان هم آموزش بدهند و به طور مستمر و پیوسته باید مراقب آنها باشند.مدیرکل پیشین اداره کودکان بی سرپرست درباره مراقبتهای لازم برای پیشگیری از اتفاقاتی همچون تعرض به ث. میگوید: بسیاری از آزارهای جنسی در جامعه ما متاسفانه ابتدا از بستگان شروع شده است. حال مرکزی داریم برای بچههایی که از نظر ذهنی و جسمی دچار معلولیت هستند. برای مثال فردی را داریم که ضریب هوشی معادل کودک هفت ساله را دارد.چنین فردی که شرایط جسمی دختر بالغ را دارد اصلا تشخیص نمی دهد و تصورش بازی است. اما طرف دیگر ممکن است بخواهد سوء استفاده کند.
عشقی تصریح میکند: مسلما در مرحله اول انتخاب کارکنان کنترل ها باید مستمرا اتفاق بیفتد و نظارت بر عملکرد کارکنان باید سالانه و حتی ۶ ماه یک بار باشد. باید منظم کلاس های آموزشی گذاشته شود و این مراقبت کردن چیزی نیست که یک بار انجام بدهید و تمام بشود.
وی در تأیید این اتفاق میگوید: مطالعات نشان می دهد آسیبها اغلب توسط افرادی همچون نگهبان، باغبان، خدمه، تمیزکار و مسئول تأسیسات رخ میدهد. افرادی که خودشان هم از تحصیلات پایین تری برخوردار هستند و خودشان هم ارتباطات منظم اجتماعی ندارد و بالاخره تمایلات ممکن است آنها را تشجیع کند یا شرایط مساعدی پیش بیاید که به سمت یکی از این بچه ها گرایش پیدا کند و خدای ناکرده اتفاقات بدی بیفتد. خانه بخت دختران پرورشگاهی سیاه است آزار و اذیت داخل مرکز پایان تلخیهای زندگی این دختران نیست. م. که اکنون چند سال است از مرکز بیرون آمده میگوید: وقتی از مرکز بیرون آمدیم، برای چند نفرمان خانه گرفتند تا بعد که ازدواج کردیم به خانه و زندگی خودمان برویم. مدتها گذشت و سرانجام مجبور شدیم باور کنیم که کسی با شرایط ما با ما ازدواج نمیکند. هر ۵ نفری که با هم بودیم روابط دوستانهای داشتیم، اما موفق به ازدواج نشدیم.
ادعای م. در فعالیتهای پژوهشی هم تأیید شده است. در یک پژوهش سه ساله روی دخترانی که از مراکز بیرون آمدهاند همه دخترانی که در پرورشگاه بزرگ شده بودند و بعد ازدواج کرده بودند ازدواجشان به طلاق منتهی شد و آنها که بچهدار شده بودند شرایطشان سختتر هم میشد.در بخشی از گفتگوهای نقل شده در این پژوهش آمده که یکی از دلایل نگاه منفی این دختران به مردان بوده است: اغلب دختران با توجه به آنکه از مراکز بیرون نمیآمدند با مردی مراوده نداشتند. مرد را موجود بیرحمی مثل پدرشان که آنها را رها کرده میدیدند و اگر هم او را به یاد نداشتند تنها مردی که میدیدند پیرمرد بداخلاق و زمختی بود که باغچهها را آب میداد. به همین دلیل از مردان بیزار بودند و بعد از ازدواج هم روش برخورد با شوهر را نمیدانستند.
مدیرکل پیشین اداره کودکان بی سرپرست در این باره میگوید: کسانی که در این مراکز زندگی میکنند به دلایل مختلف شرایط متفاوتی داشتهاند. یکی یک سال اینجا بوده و دیگری ۲۰ سال. از سوی دیگر مربیها ۲۴ ساعته عوض میشوند و هرکدام ویژگی خودشان را دارند و این تفاوت ویژگی های این افراد هم روی این بچه ها اثر می گذارد.
عشقی تأکید میکند: بعضی از بچه ها قبل از اینکه وارد بهزیستی شوند توسط مادر پدر و بستگان شکنجه شدهاند یا حداقل تربیت خوبی نشده اند. وقتی ۱۵ نفر با شرایط بسیار متفاوت و ویژگی های آسیب پذیری کنار همدیگر زندگی می کنند خواه ناخواه روی هم اثرهای منفی می گذراند همچنان که اثر مثبت هم می گذارند.
وی درباره شریط ازدواج آنها نیز توضیح میدهد: الان یکی از چالش های بزرگ جامعه ما چیست؟ متاسفانه ازدواج بسیار پایین است تعداد بسیار زیادی دختر داریم که سن ازدواج را پشت سر گذاشته اند عدد میلیونی است و به ۳۰ سال رسیدهاند و هنوز با خانواده زندگی می کنند. وقتی دختری میخواهد ازدواج کند خانوادهای وجود دارد که از نظر اقتصادی، آموزش آداب اجتماعی و از دیگر ابعاد به عنوان حامی دختر خودش را نشان می دهد. اما در مراکز، این چگونه اتفاق می افتد؟ البته مدیران مرکز و مددکاران اجتماعی مداخله میکنند و قواعد و اصول را یادآوری می کنند ولی یادمان باشد هیچ روان شناس و کارکرد دیگر اداری نقش مادر را نمی تواند اجرا کند.
عشقی تصریح میکند: سؤال دیگری که پیش می آید این است که چه کسانی با این بچه ها ازدواج می کنند؟ مسلماً خیلی از آقایان به دلایل مختلف ممکن است تمایلی به ازدواج با یک دختر خانمی که در خانه کودکان زندگی کرده اند نداشته باشند اگر چه این دختران سالم و با محبت و زیبا هستند و اگرچه آداب را می دانند و تحت حمایت هستند.
وی ادامه میدهد: سرانجام آنکه پس از ازدواج هم اغلب دختران در برهههای مختلف از مشاوره و حمایت مادر و خانواده خود برخوردارند. با همه اینها تعداد طلاق هایمان فوق العاده زیاد است. آمار رسمی بالای ۲۵ درصد است و بسیاری از جدایی ها در دو سه سال اول رخ میدهد. پس اول باید واقعیت های موجود در جامعه را ببینیم بعد حق داریم از خانه کودکان و نوجوانان و کسی که در آنجا زندگی می کند چه میزان انتظار داشته باشیم که بتوانند زندگی خوب و پایداری داشته باشند.
به جرأت میتوان اکثریت قریب به اتفاق کارکنان مراکز وابسته به بهزیستی، از مدیران و مددکاران گرفته تا نیروهای اداری و خدماتی را از زمره کسانی دانست که عمر خود را برای خدمت به بیپناهترین مردمان این سرزمین گذراندهاند. کسانی که به جای شغل ساده و ثابت پشت میز با ارباب رجوع شیک و اتوکشیده، کار سخت و پرمسئولیت نگهداری از کسانی را برگزیدهاند که حتی خانوادهشان نیز از نگهداری آنها شانه خالی کردهاست.
علیرغم این همه گاه رخدادهای کمشماری همچون سرگذشت ث. این کارنامه درخشان را لکهدار میکند و از این روست که اهمیت کنترل، بازرسی، دقت در فرایند انتخاب کارکنان و آموزش و مراقبت مستمر آنان دوچندان میشود
هشدار شدید انجمن جانبازان نخاعی به اوحدی
انجمن جانبازان نخاعی
فاش نیوز – انجمن جانبازان نخاعی در نامهای سرگشاده، خطاب به رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران، در مورد تغییر اهداف، خدمات، کارکرد و نوع مدیریت مراکز جامع توانبخشی جانبازان، شدیداً هشدار داد. به گزارش روابط عمومی انجمن جانبازان، این نامه با عنوان «سرنوشت مراکز جامع توانبخشی به کجا می رود؟» برای مهندس سعید اوحدی ارسال شده است. در ابتدای این نامه: به دنبال تغییر مدیریت عالی در بنیاد شهید و امور ایثارگران و تصمیمات جدید در خصوص ساختار و اهداف مراکز جامع توانبخشی، و نظر به اهمیت موضوع، انجمن جانبازان نخاعی، طی مکاتبه با ریاست محترم بنیاد شهید و امور ایثارگران مواضع خود را به استحضار ایشان رساند.انجمن جانبازان نخاعی در بخشی از این نامه همچنین آورده است: بنا بر ضرورت و وضعیت خاص جانبازان نخاعی، در دههی 80 انجمن با آیندهنگری طرح مراکز جامع توانبخشی را در دستور کار خود قرار داد و با پیگیریهای انجام شده، تأسیس این مراکز به عنوان یک طرح ملی در هیأت دولت وقت به تصویب رسید، تا با بودجهی ملی و کمکهای استانی به نسبت جمعیت جانباز نخاعی استان این مراکز در تمام استانها احداث گردد و با انعقاد تفاهمنامه میان وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی با ریاست بنیاد شهید، خدمات توانبخشی و ورزشی در این مراکز در قالب خدمات بیمهای به جانبازان نخاعی انجام شود.
در ادامه این نامه آمده است:در قدمهای بعدی پای موسسهی ایثار به میان آمد و با رویکرد اقتصادی و درآمدزایی و فراموشی خدمات جامعهی هدف، برنامهی مشارکت با وزارت بهداشت و درمان نیز به فراموشی سپرده شد و متاسفانه برخی از بخشهای این مراکز به چرخهی اقتصادی وارد گردید.
در این زمان با ورود انجمن و مکاتبه با ریاست وقت بنیاد، مقرر گردید با تشکیل کمیتهای متشکل از هیئت مدیرهی موسسهی ایثار، معاونت بهداشت و درمان، مشاوره عالی ریاست بنیاد و انجمن جانبازن نخاعی، آییننامهی نحوهی استفاده از مراکز، تهیه و به مورد اجرا درآید.
پس از تشکیل این کمیته و برگزاری جلسات کارشناسی مکرر، آییننامهی نهایی تهیه و مقرر گردید ظرف مدت کوتاهی به مرحله اجرا درآید. انجمن جانبازان نخاعی در ادامه گفته است:
معالاسف در حال حاضر یک بار دیگر با تغییر مدیریت کلان بنیاد، شاهد رجعتی عجیب هستیم و آن گونه که از گزارشات واصله برمیآید، به موسسه ایثار ماموریت داده شده که ادارهی آسایشگاهها را طی تحویل و تحولی به عهده بگیرد و اقدام به تجمیع آنها با مراکز جامع نماید.
این امر دو اشکال فاحش دارد:
اول– شائبهی این که قرار است یک بخش اقتصادی، ادارهی آسایشگاهها را به عهده بگیرد که موجبات نگرانی جانبازان بستری در آسایشگاهها را فراهم آورده است.
دوم– مهمتر آن که مقرر است آسایشگاهها را تجمیع نموده و فضاهای مربوط به آن، تغییر کاربری پیدا کند.
تجمیع به معنای انتقال جانبازان بستری در آسایشگاهها به مراکز جامع توانبخشی، نه تنها مشکل آسایشگاهها را مرتفع نمیسازد، بلکه مشکلات جدیدی از جمله دور شدن از هدف اصلی مراکز توانبخشی که برای این مراکز لحاظ شده را بهبار خواهد آورد؛ به علاوه این که سرنوشت جانبازان ساکن در منزل که سالها چشمانتظار بهرهمندی از خدمات این مراکز در شرایط خاص از جمله(امور پیشبیمارستانی، سپری کردن دوران نقاهت بعد از بیمارستان، شکستگی اندام، تب و لرز و عفونتهای ادراری که امکان اقامت در منزل نیست و ناتوانی همسران و نیز جانبازان بیرون از آسایشگاهها که به سن پیری و سالخوردگی رسیدهاند و نیاز به مراقبت در این مراکز در قالب آییننامه تنظیمی را دارند) همچنان بلاتکلیف خواهد بود. در این نامه همچنین بیان شده است: همهی اجزای این مراکز در حکم یک مجموعهی واحد بوده و تفکیک و تجزیه و تقسیم آن بین بخشهای مختلف بنیاد امری نسنجیده میباشد که مسئولین مربوطه باید پاسخگوی آن باشند. انجمن جانبازان نخاعی در ادامه این نامه با بیان اینکه همیشه راحت ترین تصمیمات بهترین نیستند، و بر مدیران لازم است بدانند که جامعه ایثارگری کالای تولیدی نیستند که در دوره هر مدیری بدون توجه به سوابق برای آنها تصمیمی جدیدگرفته شود تا کید کرده است: انجمن جانبازان نخاعی برای تحقق خواسته های خود در دوره هر مدیری تلاش جان فرسایی انجام می دهد تا مدیران را در جریان امور قرار داده و توافقی نسبی حاصل شود، لکن با تغییرات دائمی مدیران، معالاسف هر روز دریغ از دیروز.
این انجمن خاطرنشان کرده، انجمن جانبازان نخاعی به جد اصرار دارد که اتخاذ هرگونه تصمیم بدون جلب نظر و رضایت اکثریت جامعه هدف خصوصاً انجمن جانبازان نخاعی، نتیجهای جز شکست و نارضایتی نخواهد داشت و این امری است که ما نگران آن در دورهی تصدی مدیریت آزادهای گرامی و پرتلاش و جهادی در مدیریت کلان بنیاد هستیم.در ادامهی این نامه، بخشی از خواستههای انجمن از رییس بنیاد به شرح زیر بیان شده است:
۱- مراقبت و ارائهی بهترین خدمات به جانبازان نخاعی گردنی، چه در منزل و چه در آسایشگاهها(به گونهای که هیچ دغدغهای نداشته باشند)
۲- حفظ یکپارچگی مراکز و عدم تفکیک بخشهای آن میان بخشها و معاونتهای مختلف بنیاد.
۳- بازگشت و ابقاء اهداف اولیهی مراکز جامع توانبخشی و ارائهی خدمات بر مبنای آییننامه.
۴- احیای تفاهمنامه بین وزیر سابق بهداشت و درمان و ریاست قبلی بنیاد شهید.
۵- تسریع در تجهیز و بهرهبرداری از مراکز برای جامعهی هدف.
در پایان، انجمن جانبازان نخاعی ضمن آرزوی موفقیت و توفیقات روزافزون از درگاه خداوند متعال برای خدمتگزاران صادق و پرتلاش جامعهی ایثارگری، اظهار امیدواری کرده است، نسبت به خواستههای خود، پاسخ لازم را دریافت نماید تا بتواند به دغدغهها و نگرانیهای جانبازان نخاعی سراسر کشور پاسخگو باشد.
روابط عمومی انجمن جانبازان نخاعی ایرانیان
عدالت در استخدام قسمت سوم
سید علیرضا امامی
بديهي است اين تعريف اجتماعي از عدالت به معناي نفي هر نوع تفاوت و اختلاف در جامعه نيست، زيرا تساوي حقيقي همان ايجاد امكانات مساوي براي همه افراد است، به گونهاي كه هر كس به ميزان استعداد و بروز تلاش فردي خود، توان رسيدن به كمال لايق خود را در اين فضا داشته باشد.حقيقت مساوات تنها در جامعه انساني تجلي مييابد، در حالي كه اگر عدالت را به معناي «رعايت حقوق» تعريف نماييم حوزهي آن فراتر رفته و در حد روابط بشري خلاصه نميگردد، چرا كه انسان قطع نظر از زندگي اجتماعي، حقوق ديگري را بر ذمه دارد كه حق الهي و حق همهي موجودات، نمونهي آن است.
نكتهي ديگر اين كه تعريف سوّم از عدالت به معناي «اعطاي حق هر ذي حق» را نميتوان به ابهامگويي و كليگويي متهم ساخت. زيرا «يك تعريف آنگاه مبهم است كه بر كليت يا عموميت آن ايراد و نقدي وارد باشد. امّا اگر يك تعريف از اين زاويه داراي كاستي نباشد، مبهم نيست، هرچند كه شايد مصاديق آن روشن نباشند. براي تعيين مصاديق بايد به منبعي كه عهدهدار تطبيق آنهاست، رجوع كرد… [براي انجام اين كار و يافتن مصاديق] بايد هم پديدههاي هستي را شناخت، هم جايگاه هر پديده را در نظام آفرينش دريافت و هم دانست كه چگونه ميتوان هر پديده را در جاي خود نشاند [و بدين ترتيب است كه] ميتوان آن مفهوم كلي را بر مصاديق روشن تطبيق داد.»
تعريف سوم عدل نيز به عنوان يكي از صفات پروردگار عالم در حوزه كلام قابل بررسي است. پروردگار عالم، عادل است يعني در نظام تكوين به هر موجودي آنچه را كه قابليت دارد، اعطا ميكند.
گفتني است كمال و حقيقت تعريف چهارم به معناي «اعطاي حق هر ذيحقي» همان «قيام به قسط و عدالت اجتماعي» مورد نظر است كه همواره بايد در قوانين بشري رعايت شود و همگان آن را محترم بشمارند. علامه طباطبايی در تعريف اين عدالت میگوید: «عدالت اجتماعي … عبارت از اين است كه با هر يك از افراد جامعه طوري رفتار شود كه مستحق آن است و در جايي آورده شود كه سزاوار آن است و اين خصلتي اجتماعي است كه فرد فرد مكلفين مأمور به انجام آنند، به اين معنا كه خداي سبحان دستور ميدهد هر يك از افراد اجتماع عدالت را بياورد و لازمهي آن، امري ميشود كه متعلق به مجموع نيز بوده باشد، پس هم فرد فرد مأمور به اقامهي اين حكمند و هم جامعه كه حكومت، عهدهدار زمام آن است.»
بديهي است اين مسؤوليت فراگير بيش از همه بر دوش حاكمان جامعه و اداره كنندگان آن سنگيني ميكند: «عدالت اجتماعي، بدين معنا است كه فاصله ژرف ميان طبقات و برخوردهاي نابه حق و محروميتها از ميان برود… با قوانين لازم و تأمين امنيت قضايي در كشور، بساط تجاوز و تعدي به حقوق مظلومان و دستاندازي به حيطهي مشروع زندگي مردم، جمع شود… و همه افراد بدانند كه با كار و تلاش خود خواهند توانست زندگي مطلوبي فراهم آورند.»
در کشورهای صنعتی مطالعات جالبی در این زمینه ها به کار رفته است. مفهوم عدالت و به خصوص عدالت اقتصادي و اجتماعي يکي از مباحث بسيار مهم در علم اقتصاد امروز است، به گونهاي که بسياري از نظريهپردازان اقتصادي تنها براي بيان معنا و مفهوم عدالت، کتب و مقالات متعددي نوشتهاند و با يکديگر به مباحثه پرداختهاند. به عنوان مثال نظریه جان رالز ، از دید این اندیشمند، دو اصل اساسی عدالت اینگونه تبیین می شود: هر فردی باید فرصت یکسان برای کسب بسیاری از آزادیهای مختلف داشته باشد. همین طور این فرصت باید برای دیگر افراد در همان لحظه موجود باشد؛ دوم، نابرابری ها در جامعه تنها زمانی پذیرفته شده هستند که واقعاً به محروم ترین افراد در جامعه کمک کند، و نابرابریها در پی داشتن فرصت های برابر همه افراد جامعه حاصل شده باشد.
و به عقیده رالز عدالت مهمترین ویژگی نهادهای اجتماعی است زیرا تک تک افراد جامعه حرمتی دارند و حرمت اشخاص نباید حتی به قیمت رفاه کلی جامعه مخدوش شود.
خودکشی بجای کودکی
علیرضا جهانبین
ماده ۲ کنوانسیون کودک به این موضوع اشاره دارد که کشورهای طرف کنوانسیون تمام اقدامات لازم را جهت تضمین حمایت از کودک در مقابل تمام اشکال تبعیض، مجازات بر اساس موقعیت، فعالیتها، ابراز عقیده و یا عقاید والدین، قیم قانونی و یا اعضای خانواده کودک به عمل خواهند آورد، همچنین بر اساس ماده 3 کنوانسیون کودک، کشورهای طرف کنوانسیون متقبل میشوند که حمایتها و مراقبتهای لازمه را برای رفاه کودکان، با توجه به حقوق و وظایف والدین آنها، قیم و یا سایر افرادی که قانوناً مسئول آنان هستند، تضمین کنند و در این راستا اقدامات اجرائی و قانونی مناسب معمول خواهد گردید.
از این رو تمامی کشورهای جهان امروز، تلاش خود را بمنظور تامین آینده ای بهتر، بر تعلیم کودکان و آموزش روحی و روانی این آینده سازان خویش قرار داده اند. اما در ایران و بر اساس شواهد موجود میتوان گفت تمامی اتفاقات و اقدامات در جهتی مخالف در حرکت هستند.
کودکان در ایران تبعیضات بسیاری را تجربه میکنند. تبعیضهایی که در دوران کرونا شدت بیشتری نیز پیدا کرده است. در این روزها علاوه بر تبعیض های جنسیتی معمول سیستماتیک میان کودکان که حتی جدیدا به حذف تصویر دختران از روی کتابهای درسی نیز منجر شده است، به افزایش شکاف طبقاتی میان کودکان میتوان اشاره کرد. جایی که مدارس و شرکت در کلاسهای درس به نوعی تبدیل به نزاع دارا و ندار شده است. در حالیکه در ماده 28 کنوانسیون کودک، به اجباری و رایگان نمودن تحصیل ابتدائی برای همگان اشاره شده و بر اساس هدف 4 از سند 2030 یونسکو تضمین آموزش رایگان همگانی تا دیپلم به صورت رایگان و دسترسی به آموزش های پیش دبستانی از وظایف دولت است و با استناد به اصل 30 از قانون اساسی دولت جمهوری اسلامی ایران دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد.
علاوه بر مواردی چون فقر، بدسرپرستی، و دیگر مشکلاتی که این کودکان در خانواده و جامعه تجربه میکنند، تعداد بسیار زیادی از کودکان و نوجوانان از حداقل امکانات رفاهی و آموزشی بی بهره اند.
با توجه به شیوع ویروس کرونا و الزام مدارس و آموزشگاه ها به شرکت در کلاسهای آنلاین، درصد بسیار کمی از کودکان ایران توانایی و امکانات لازم شرکت در این کلاسها را دارند. در بسیاری از استانها و مناطق محروم، کودکان دسترسی به اینترنت را ندارند و مجبور هستند کیلومترها راههای پرخطر و صعب العبور را پشت سر بگذارند تا به اینترنت دسترسی پیدا کنند و یا بدلیل فقر خانواده از داشتن تبلت و گوشی هوشمند بی بهره اند. این کمبودها و مشکلات باعث ناامیدی و دلسردی در کودکان کم بضاعت شده وهمین موضوع تاکنون عواقب و پیامدهای ناگواری را بهمراه داشته است.
“آرمین کودک ۱۱ ساله ساکن محله جعفرآباد کرمانشاه به دلیل فقر با خوردن قرص خودکشی کرد.”
“سید محمد موسوی زاده، دانش آموز ۱۱ ساله ساکن شهرستان دیر در جنوب استان بوشهر که در خانوادهای بیبضاعت زندگی میکرد، به دلیل نداشتن گوشی همراه و عدم امکان حضور در کلاسهای آنلاین، خود را با طناب حلق آویز کرد.”
“یک نوجوان 15 ساله که به دلیل فقر و زندانی بودن پدرش، ترک تحصیل کرده و به کار در یک سنگفروشی مشغول بود اقدام به خودکشی کرد.”
“دختر ۱۷ ساله سقزی به دلیل فقر خانواده و عدم توانایی برای خرید جهیزیه خودکشی کرد.”
“پرستو جلیلی آذر، دانش آموز 13 ساله پایه هشتم، در دهستان طلاتپه ارومیه، به دلیل نداشتن گوشی همراه و عدم امکان حضور در کلاسهای آنلاین دست به خودکشی زد.”
این موارد تنها گوشه ای از خودکشیهایی است که در این چند ماه اخیر رخ داده است. مواردی که بسیار نگران کننده بوده و نشان از رشد یاس و ناامیدی در میان کودکان و نوجوانان دارد.
لازم است دولت ایران، بعنوان یکی از امضا کنندگان کنوانسیون کودک، هر چه سریعتر نسبت به این موضوع واکنش نشان داده و با به حداقل رساندن اختلاف طبقاتی و فقر موجود در جامعه، این کودکان را که آینده کشور، به سلامت روحی و روانی آنها بستگی دارد از این سیاه چاله یاس و سرخوردگی نجات دهد و موجبات رفاه، آموزش مناسب و دسترسی به دیگر امکانات لازم متناسب با کودکی آنها را فراهم سازد.
باز هم فاجعه ۷ خودکشی نوجوانان در ۶ روز !
حلیمه حسن سوری
اما خودکشی دانشآموز ۱۲ ساله در منطقه سعادتآباد فجیعترین خودکشی این روزهاست. ۲۲ آذر ماه این حادثه تلخ رقم خورد.
پسر نوجوان قبل از مرگش، دوربین فیلمبرداری را روشن کرده و در مقابل دوربین انگیزه خود از این مرگ را بیان میکند. «از زندگی خسته شدم و دیگر نمیتوانم به زندگی ادامه دهم.
خودکشیهای نوجوانان در پایان دهه ۹۰ همه را در شوک و بهت فرو برده است. آمار بالای خودکشیها و روشهای تکاندهنده این مرگهای خودخواسته یک فاجعه را نشان میدهد. اطلاعات سالنامه آماری مرکز آمار ایران که مربوط به سالهای ۷۵ تا ۹۱ است نشان از کمترین میزان اقدام به خودکشی نوجوانان را داشت.
به گزارش شهروند، نوجوانان ۵درصد از آمار ۱۷هزار و ۵۶ خودکشی در کشور را به خود اختصاص داده بودند که مصرف دارو شایعترین روش خودکشی این گروه سنی کوچک بود، اما اپیدمی خودکشیهای تکاندهنده نوجوانان شاید پس از مرگ محمد مهدی ۱۲ ساله درسال ۹۰ شکل گرفت. پسر نوجوانی که به تقلید از سریال پنج کیلومتر تا بهشت خود را تسلیم حلقهدار کرد تا روحش به پرواز درآید.
پس از محمد مهدی بود که اسامی دیگر نوجوانان در لیست سیاه مرگهای فجیع خودخواسته ثبت شد. یکی به تقلید از بازیگر یک سریال دست به خودکشی میزد و دیگری به تقلید از یک مراسم اعدام خیابانی. سیاهه مرگ این نوجوانان هرروز قطورتر میشد. دیگر از آمارهای کوچک خودکشیهای نوجوانان در دهههای گذشته خبری نبود.
آمار خودکشیهای نوجوانان هرسال ۵درصد افزایش پیدا کرد، اما پایان این دهه لیست مرگهای خودخواسته نوجوانان بیشتر از هر زمان دیگری خودنمایی میکند. هنوز از آمارهای رسمی خبری نیست. اما ۲۷ نوجوان از ابتدای مهرماه تن به مرگ دادهاند. تنها در ۶ روز گذشته ۷ دختر و پسر ۱۲ تا ۱۷ ساله خودکشی کردهاند. انتخاب روشهای این نوجوانان که زندگی را در انتها دیدهاند، اما ماجرا را تلختر میکند.
جزییات مرگهای خود خواسته
۳ دختر و ۴ پسر نوجوانی که در این ۶ روز گذشته خود را تسلیم مرگ کردهاند هرکدام یک زندگی بودند یک نفس، اما قطعشان کردند تا نباشند. با تصمیم وحشتناکشان داغ بزرگی گذاشتند. همه این قربانیان کوچک، مرگ را به زندگی ترجیح دادهاند.
سیما میان طناب دار
سیما آخرین قربانی لیست سیاه ۲۰ آذر ماه تا ۲۶ آذر ماه است. دختر ۱۷ ساله رامهرمزی چهارشنبه ۲۶ آذرماه ۱۳۹۹ خودش را دار زده است.
۲۰ ثانیه تلخ
۲۵ آذر ماه، اما یک فیلم تلخ از خودکشی نوجوان ۱۴ ساله دستبهدست شد. تصاویر این فیلم ۲۰ ثانیهای نشان میداد پسر دانشآموز پس از درآوردن کاپشن خود از بالای یک برج به پایین میپرد و جانش را از دست میدهد.
خودکشی در آبادان
۲۴ آذر ماه، اما مرگ خودخواسته دیگری در آبادان رقم خورد. پسر نوجوان دیگری در روستای ابوشانک با حلقآویز کردن خودش به زندگیاش پایان داد.
پایان یک نفس با مومو
بازی مومو باز هم در این روزها قربانی گرفت. ۲۲ آذر ماه پسر ۱۶ ساله در غرب تهران تحتتأثیر این بازی به زندگی خود پایان داد.
آتش اختلافات
زهرا اسماعیلی دختر ۱۶ ساله اهل روستای «باوان مرگور» ارومیه نیز روز شنبه ۲۲ آذر ماه خود را به دلیل آنچه «اختلاف خانوادگی» گفتهاند، به آتش کشید.
مرگ دردناک با چکاندن ماشه
اما خودکشی دانشآموز ۱۲ ساله در منطقه سعادتآباد فجیعترین خودکشی این روزهاست. ۲۲ آذر ماه این حادثه تلخ رقم خورد. پسر نوجوان قبل از مرگش، دوربین فیلمبرداری را روشن کرده و در مقابل دوربین انگیزه خود از این مرگ را بیان میکند. «از زندگی خسته شدم و دیگر نمیتوانم به زندگی ادامه دهم. حتی دستنوشتهای با این مضمون نیز از خود به جای میگذارد. در پایان این فیلم ۱۲ دقیقهای پسر نوجوان اسلحه کلت کمری را برداشته و به سرش شلیک میکند. پدر و مادر این پسر به تازگی از هم جدا شده بودند. این درحالی است که هنوز مشخص نیست این دانشآموز اسلحه را از کجا تهیه کرده است.
سوختن یک زندگی
روناک عزیزوند هم در لیست قربانیان این ۶ روز سیاه خودکشیها است. روناک عزیزوند هم دختر ۱۴ ساله اهل روستای «کانی رش» ارومیه ۲۰ آذر ۹۹ خودسوزی کرد. گفته میشود او به دلیل اختلاف با همسرش مرگ آتشین را انتخاب کرده است.
مرغ همسایه ی ما …
آمنه راه پیما
در خبر آمده بود
که پلیسی ز سر بی خردی
اندر آنسوی جهان
یک سیه پوست بکشت
و پس از آن اینجا زین خبر گوش فلک کر شده است
همه جا داد زدند حرمت رنگین پوست زیر پا له شده است
عدل و انصاف چه شد که پلیسی در شهر
روز روشن به ستم ، جان فردی بگرفت
شهرها بر هم ریخت ، مالها غارت شد
و خبرهایی داغ زین خبر در همه عالم پیچید
پیش تر هم فردی از دیار تازی در بلاد ترکان در سفارتکده ای
جان شیرین ز تنش بگرفتند
آن خبر هم اینجا با دو صد حاشیه و طبل و دهل
بر سر ملت کوبیدند
که ای خلایق هیهات
وای از ظلم و ستم
روز روشن کشتند
ظلم بی حد کردند
این طرف تر ، اینجا
پیش چشمان جهان
خانه ی پیرزنی ویران شد
و خودش بر اثر جور و ستم جان شیرین وا داد
و از این دست مثال
صد هزاران مورد
از تن کوله بران
تا جوانان وطن
از تورم در تنگ
کشته بر خاک وطن
خونشان سرخ نمود
بستر زخمی شهر
این خبرها هرگز در وطن پخش نشد
تیتر اخبار نشد
هیچکس پا به خیابان نگذاشت
هیچکس داد نزد
گویی اینجا انسان
قیمتش با آنجا
صد تفاوت دارد
گفتی انگار دیگر
مرغ همسایه ی ما غاز نه ، طاووس است
یا که نه مرغ وطن
بوف کوری عبس است
خلق ما را چه شده است
وسعت یعقوب چه شد
همت آرش آزاده کجاست
فهم خیام کجا خشکیده است
سی هزار بیت نفیس
پیر طوسم چون شد
این همه کاخ بلند
از ادب از حکمت
در کجا بر سر تو ویران شد
که صدایت به گلو خشک شده است
و دو دستت لرزان
پیش هر بی سر و پا
بهر یک لقمه نان
چه دراز است دراز
گاهِ آن نیست ز جا برخیزی؟!
قیمت خون ندا بستانی!
دست تقدیر نه آنست که او می گوید
دست تقدیر همان است که تو می سازی
خیز و تقدیر بساز
و دوباره از نو
قصه نام وطن
بر سر تارُک عالم بنویس
که بزرگ است و وسیع
و چو ققنوس
زخاکستر خویش
تا بلندای شکوه
گر تو همت بکنی خواهد رفت
و دوباره به غرور
گوهر شرق جهان خواهد شد…
چالشهای پیش روی فعالین حقوق بشر
رضا چهرازی
هر ساله در ماه آخر سال میلادی ، همه جریان های فکری نگاهی به تاریخ یکساله خود می اندازند و تحلیل هایی میکنند اما ماه دسامبر با توجه به مناسبت های بین المللی که در خود جا داده است گویا ماهی است که با نام حقوق بشر، پرچم دردست دارد و باد از هرسو موافقی می وزد تا به تاریخ یکساله گذشته حقوق بشر در ایران پرداخت و نقادی و تحلیل کرد. این بحث دلخواه تر میشود وقتی که تقریباً کسی شکی ندارد که چالشهای تاریخی در مسیر فعالیت های حقوق بشری در ایران که از مبدا آبان نودوهشت تا به امروز شکل گرفته است ، ساختار فعلی فعالیتهای حقوق بشر در ایران را تکانی داده است و با سوالاتی روبرو کرده است.
واقعیات هایی مانند آبانی که یکساله شد و با نام آبان خونین در افکار عمومی مردم هک شده است. سرکوب گسترده ای که به کشته شدن صدها نفر و دستگیری هزاران نفر در خیابان و دانشگاه انجامید و محدودیت شدید حق آزادی بیان در جامعه مدنی و اهل قلم را رقم زد. نظاره این خشونت بی سابقه و عریان توسط افکار عمومی و گزارشهای قابل تاییدی که توسط نهادها مختلف بین المللی از این اِعمال خشونت تهیه شدند مانند گزارش ویژه سازمان عفو بین الملل در مورد آبان که با عنوان ویرانگر انسانیت منتشر شد وازنقض های بنیادی حقوق بشر مخصوصاً در مورد بازداشت شدگان آبان پرده برداشت ، اَعمالی چون ناپدید سازی قهری ، اعدام شبیه سازی شده و انواع شکنجه روحی و جسمی، تهدید خانواده ها، اعترافات اجباری ،دادگاههای نمایشی و صدور حکم اعدام و همچنین گزارش ناظر ویژه سازمان ملل از وضعیت حقوق بشر در ایران که صراحتاً در آن اذعان شده است که شلیک ها به قصد کُشت بوده است، همگی این سوال را در اذهان پررنگتر میکند که پاسخ مناسب و درخور فعالان حقوق بشر به این حجم از خشونت و نقض فاحش حقوق انسانی چه خواهد بود ؟ حقیقت این است که آبان علاوه بر تاثیرهای عمیق بر تمام جریانهای فکری جامعه مان ، نقطه عطف عجیب در تمام نمودارها ست.جامعه مدافعان حقوق بشر ایرانی نیز دستخوش این آبان شد و تاریخچه فعالیت های حقوق بشری در ایران ورق خورد و بی شک یکی از رسالتهای فعالین حقوق بشر بازنگری جدی و متعهدانه به واقعیات آبان و ترسیم خط و مشی پسا آبانی است . جریان حقوق بشر اگر میخواهد شخصیت و رسالت خود را در نظر مردم ما که آبان را به چشم دیدند حفظ کند باید از پس دوران پسا آبانی برآید واین امر مستلزم این است که فعالین حقوق بشر در نگاهشان به دوران پسا آبانی ، نگاهی مطلقاً واقع گرایانه باشد. مخصوصاً در تقابل ها و تعاملات با حکومت و با راهبردی مشخص سعی در به انزوا بردن عناصری در حکومت کند که جز دکمه سرکوب و کشتارهیچ گزینه دیگری در مقابل خود نمی بینند. عناصری که تقریباً در تمام بخش های حکومت وجود دارند و بشدت تاریکند و اگر در نگاه فعالان به حکومت تغییری صورت نگیرد نه حق آبان را ادا شده است و نه حق افکارعمومی جامعه ، که از فعالین حقوق بشر انتظار اثر و عکس العمل و امید دارند.
جهشی که در آبان نود و هشت در افکار عمومی بخصوص در نظر به حکومت بوجود آمد از لحاظ کمی و کیفی قابل قیاس با هیچ اتفاق دیگری در قرن حاضر نیست جهشی که بانو نرگس محمدی در سالگرد آبان بسیار زیبا آن را روشن تر شدن مرز میان مردم و حکومت توصیف کردند جهشی که حاصل آن وفاداری مردم به آبانی است که حداقل یکسال گذشته تا به امروز ادامه داشته است و در فریاد بلند نه به اعدام معترضین و همچنین در سالگرد همدلانه و بینظیری که در فضای مجازی و قلم فرسایی و پرچم داری پدیدار شده است. جهشی که اگر فعالان حقوق بشر و نخبه های این جریان نتوانند آن را طی کنند تا به جامعه مدنی مخاطب خود ، نزدیک تر شوند قطعاً جایگاه مردمی آنها آسیب میبیند ، آسیبهایی که شاید فرصت ترمیم آنها سالها طول بکشد.
پس ازساقط شدن هواپیمای اُکراینی و فشار بر روی بازماندگان برای سکوت و بازداشت تعداد زیادی از دانشجویان و فعالان مدنی معترض و تضییع فرصت سوگواری از مردم و بازتاب گسترده و جهانی این حادثه تلخ که با واکنشهای دولتی کانادا واُکراین همراه بود و با طرح درخواست دادخواهی بازماندگان جانباختگان ادامه یافت ، این سوال را در اذهان عمومی مطرح میکند که آیا اساساً میتوان دولت ایران را در چنین مواردی پاسخگو کرد و آیا دادخواهی بازماندگان عملاً به معنای تام این کلمه است یا مردم ایران تنها شاهد یک روند طولانی و پیچیده خواهند بود که در مسیر خود ممکن است قلب ماهیت نیز پیدا کند؟
در سالی که گذشت فریاد دادخواهی جوانی کُشتی گیر از ایران در جهان برخواست و ازتمام سازمانهای بین المللی و حقوق بشری در جهان درخواست کرد که به فریادش برسند.
در زمانی که تنها صدای ایران ؛ نویدمان را نکشید؛ بود و پیش از آن افکار عمومی مخالفت خودش را در یک طوفان توییتری میلیونی با اعدام ، کتباً امضا کرده بود . نوید قبل از اعدامش حرفهایی زد که همه جهان شنیدند.
او در هنگام وداع با مردم همه نظم جهانی و ماهیت سازمانهای بین المللی و سازمانهای حقوق بشری را به چالش جلوگیری از اعدامش دعوت کرد. همه شنیدند و با آنکه فعالان حقوق بشر در ایجاد تمرکز افکار عمومی بر پرونده نوید کاملاً موفق و بی سابقه عمل کردند ولی در نهایت با تکیه بر قدرت افکار عمومی نتوانستند مانع اعدام او بشوند و برخی از تحلیل گران و منتقدان و مخالفان حقوق بشرنیز، علت اعدام پر شتاب نوید در ماه محرم را حاصل ایجاد تمرکز افکار عمومی دانستند.اگرچه این نقد ،ایرادات عمیقی دارد و نوعی حمله و تخریب است ولی آنچه غیرقابل صرف نظر کردن است چالش ناکارآمدی جریان موسوم به حقوق بشر در ایران است که در حال شکل گیری و رشد است . میتوان گفت تنها راهبرد سنتی فعالان تا به امروز ،آگاه کردن افکار عمومی و ایجاد هزینه برای ناقضان حقوق بشراست .
راهبردی که اگرچه در بسیاری از موارد منجر به احقاق حق شده است ولی منصفانه است که بگوییم لازم و ناکافی است و موضوع قابل تامل تر میشود وقتی که میتوان دید رویکرد ناقضان در مقابل این راهبرد سنتی به نوعی پاتک به حیثیت این جریان در افکار عمومی تبدیل شده است و سعی میکنند با مأیوس کردن افکار عمومی از جریان حقوق بشر در بزنگاههای متمرکزی مانند اعدام نوید افکاری از هرگونه اجماع عمومی به امید جلوگیری از نقض حقوق بشر،مردم را مأیوس کنند و به عبارتی آنها از صحنه هایی که به همت فعالان به نمایش عمومی در آمده برای نوعی عرض اندام استفاده میکنند. ناقضانی که بدشان نمی آید حاصل فعالیتهای فعالان حقوق بشر را به غارت ببرند و این جریان را ناکارآمد توصیف کنند تا فشار واقعی و غیرقابل انکاری که به همت فعالان حقوق بشر بر تصمیماتش حس میکند را از میان بردارند.
همه اینها شهادت بر آن دارد سالی که گذشت افکارعمومی ایران شاهد مسائلی در حیطه پر نقش فعالیت فعالان حقوق بشر بوده است که هیچ وقت تا قبل از آن به این نزدیکی آن را تجربه نکرده بود و مخصوصاً جوان ایرانی تا این حد این دست اتفاقات را که برخی برایشان قرینه تاریخی هم می یابند ، رصد نکرده بود .
غیر از خشونت که برای همه فعالین حقوق بشر امری بعید است . هر گزینه دیگری میتوانست جایگزین باشد و فعالین حقوق بشر تا کنون گزینه ای مشخص برای میانجیگری بین خشونت و تحمل وضعیت فعلی ارائه نداده اند اگرچه موضع گیری هایی کرده اند و افعال حقوق بشرانه زیادی را دیدیم مثل: تحصن ها ، اعتصابات ، نامه ها واز دعاوی حقوقی وکلای حقوق بشر گرفته تا شناسایی جان باختگان و بازداشتیها که تحسین برانگیز است و هوشیار کننده و مقاوم کننده بودند اما سوالهایی به روشنی پاسخ داده نشده اند مثل اینکه اگر فعالین حقوق بشر با تمام تلاشهای مثبتی که دارند و سعی میکنند حکومت را پاسخگو کنند و از جامعه جهانی میخواهند از طریق فشار دیپلماتیک از گستاخی حکومت در نقض حقوق بشر بکاهند آیا بویژه بعد از حوادث آبان خود فعالین حقوق بشر در نگاهشان به حکومت و پس از آن مخاطب قرار دادن آن از زاویه پسا آبانی چقدر باورپذیر و مشخص عمل کردند ؟
برای جستجوی پاسخ این سوال میتوان به پیامی از زندان زنجان که توسط خانم نرگس محمدی به فعالین این عرصه رسید اشاره کرد با این مضمون: پس از آبان نود و هشت من جای دیگری ایستادم ، عهد ما اصلاح نبود ، عهد ما چیز دیگری بود و ما به آن عهد پایبندیم. برداشت مستقیم از این پیام این است که اکثریت فعالین حقوق بشر موضع اصلاح خود را رها کرده اند و از اصلاح حکومت ناامید شده اند اما آلترناتیوی یا راه دیگری تا کنون معرفی یا اجماع نشده است و از سوی دیگرفعالان حقوق بشر تقریباً بعید است که پرچم براندازی بردارند ، چون نگاه آنها به حکومت متفاوت با سایر جریانات اصطلاحاً سیاسی است البته فعالان حقوق بشر همواره راه را فراهم کرده اند تا ملت بتواند خودش را فریاد بزند و پرچم آنها معمولا به رنگ پرچم وجدان عمومی بوده که شاید بعد آبان دیگر سبز نیست و گویا سرخ است.
اما بنابر راهبرد مشخص و سنتی فعالان در تلاش به انزوا بردن تفکرات تاریک درون حکومت به نظر میرسد که فعالین حقوق بشر مستقیم کلیت حکومت را هدف نگیرند اگر چه از نظر آنها مشروعیت حکومت با این حجم نفوذ تاریکی تقریبا از بین رفته است
ولی آنها میدانند که نباید با تغییر هدف حذف جریانات تاریک درون حکومتی به براندازی حکومت ، نوعی حفاظ ماهیتی و حکومتی برای تاریکی ایجاد کنند که موجودیت خود را با موجودیت حکومت گره بزند و از تمام ابزارات حکومتی برای حفظ بقای خود استفاده کند و با حفظ این راهبرد این پیام را به حکومت میدهند که راه اصلاح و تبری جستن از جریانات تاریک همواره باز است اگر چه حکومت فعالین را ناامید کرده است و آنها در مسیر دور شدن هر چه بیشتر از حکومت هستند وناامیدی خود را اعلام میدارند و مثلاً با تحریم شرکت در انتخابات مجلس توسط بانو نرگس محمدی آن را به عرصه نمایش گذاشتند و واضحاً قدم در مسیر مشروعیت زدایی از حکومت گذاشتند .
این راهبردی هوشمندانه است چرا که از یک سو حکومت را تحت فشار میگذارد تا به تحول و اصلاح خود بیاندیشد و برای بقای خودش هم که شده است ، تفکرات تاریک و منافذ نفوذ آنها را ببندد و یا دست در دست تاریکی شاهد سقوط خود باشد و هر روز شاهد دور شدن از مشروعیتی باشد که دیگر نمیتواند صرفاً با شوق انتخاباتی و وعده تا کنون محقق نشده اصلاح و دست در دست تاریکی برای خود کسب کند و در نهایت باید بین حق مردم و مشارکت مردمی یا مسخ تاریکی شدن یکی را انتخاب کند . راهبردی که تا حدی پاسخ مناسبی از فعالین حقوق بشر به حوادثی چون آبان است و نشان دهنده تغییر نگاه فعالین این عرصه نسبت به حکومت است ، اما آیا کافی است ؟
قدم بعدی چه باید باشد ؟
آیا انتظارات مردمی که امید دارند به جریان حقوق بشر برای احقاق حقوقشان برآورده کرده است ؟
حجم عظیمی از فعالیت های فعالین حقوق بشر در یکسال گذشته در تلاش برای روایت نقض های آشکار حقوق بشر گذشت و با تمام وجود تلاش کردند که از رنج و خشونت کم کنند ولی نخبه گان این جریان حق محور به موازات این جریانات عملی باید بتوانند به این جایگاهی که نه معتقد به اصلاح است و نه معتقد به خشونت است و نه گرفتن موضعی براندازانه را در دستور کار دارد و نه به مشروعیت حکومت اعتقاد دارد و هم متعهد به وجدان عمومی است و نه میتواند صرفا به راهبردهای سنتی خود اکتفا کند و هم ملزم به تغییر نگاه به حکومت است ،موضعی موجه و حق محوری را ارائه کنند. در غیر اینصورت علاوه بر شکاف میان خود فعالین و چند دستگی ، جایگاه مردمی خود را از دست میدهند و نتیجه اصلی آن گسترش خشونت در جامعه و جولان تاریکی خواهند بود.
حق کرامت انسانی در ایران
مریم افتخار
کرامت انسانی بدین معناست که هر انسانی دارای حرمت است و حق دارد در جامعه به طور محترمانه زیست کند و هیچکسی حق ندارد با گفتار و رفتار خویش حیثیت او را با خطر بیاندازد. قوه مقننه در تدوین قانون و قوه مجریه در اجرای قانون موظفند به گونه ای عمل کنند که موجب بی حرمتی به شخص مجرم نگردد. فیلسوف سرشناس آلمانی ،کرامت انسانی را اینگونه معنا میکند:« کرامت انسانی اصلی است، که مبتنی بر آن یک شخصیت انسانی هیچگاهی نباید به حیث یک شی و یا وسیله شناخته شود مگر به حیث جوهر ذاتی انسان بودنش…» پول ریکورفیلسوف و ادیب برجسته فرانسوی میگوید: کرامت انسانی ارزشی است که تنها “انسان بودن” واجد آن است؛ وجود کرامت انسانی، حضور انسان را می رساند. انسان ها بدون هیچ قید و شرطی حایز حق ارجمندی، حرمت و احترام هستند و مسایلی هایی چون تفاوت های دینی و مذهبی، سن، جنسیت، صحت جسمانی و روانی، هرگز باعث تغییر وغیابت کرامت انسانی نمی گردند. حقوق دانان بر این باورند که انسان موجودی دارای تعقل، اراده، احساس، قابلیت ها، استعدادها، توانایی ها و ظرفیت های ذاتی است. این ویژگی ها انسان را موجودی دارای کرامت میسازد این کرامت مشمول همه انسانهای جهان بدون هیچ قید و پیش شرطی صرفنظر از هر نژاد، دین، زبان، ملیت ،جنسیت و توانایی ویا ناتوانی ها ، … وهمه ابنا بشر را به جهت کرامت و ارزش انسانی برابر و یکسان می داند. دزد و رهزن و جنایت کار هم دارای کرامت هستند-سه تن از افرادی که به آنها لقب “اراذل و اوباش” دادند را با حکم دادستان شهرستان دهلران در حالیکه دستانشان را از ناحیه شانه بوسیله یک چوب بسته بودند و آفتابه ای به گردن هر کدام انداخته بودند در سطح شهر گرداندند. در مرداد ماه 1399 ، دو متهم در شهرهای کرمانشاه و اردبیل به ترتیب به 74 و 148 ضربه شلاق محکوم شدند. این در حالی است که کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی صراحتا استفاده از مجازات های تحقیر آمیز و نافی کرامت انسانی مانند شلاق را ممنوع کرده است. و طبق اصل ۳۹ .قانون اساسی جمهوری اسالمی ایران هتک حرمت و حیثیت کسی که به حکم قانون دستگیر، بازداشت، زندانی یا تبعید شده، به هر صورت که باشد ممنوع و موجب مجازات است . کرامت و ارزش انسانی به عنوان مهمترین موضوع در اعلامیه جهانی حقوق بشر هم در مقدمۀ و هم در مادۀ اول آن با کلماتی چون ” حیثیت ذاتی و حیثیت” نام برده می شود . در اولین جمله از مقدمه اعلامیۀ جهانی حقوق بشر میخوانیم : « از آنجا که شناسایی حیثیت ذاتی کلیه اعضای خانوادۀ بشری و حقوق یکسان و انتقال ناپذیر آنان اساس آزادی، عدالت و صلح را در جهان تشکیل میدهد.» و در مادۀ اول همان اعلامیه می خوانیم که: « تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابر اند…» .به همین ترتیب کرامت و ارزش انسانی به عنوان مهمترین اساس و پایه در این اعلامیه مطرح می شود. میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی سازمان ملل متحد مصوبه 16 دسامبر 1966 نیز دراولین جمله از مقدمۀ خود بازهم به کرامت بشری با اصطلاح “حیثیت ذاتی” به این مضمون تأکید می نماید: با توجه به اصولی که در منشور ملل متحد عنوان شده است، شناسائی حیثیت ذاتی و حقوق برابر و غیر قابل انتقال کلیه اعضاء خانواده بشر، مبنای آزادی، عدالت و صلح در جهان است، نظر به اینکه، حقوق مذکور ناشی از حیثیت ذاتی شخص انسان است، “و بدین ترتیب ارزش و کرامت انسانی را پایه و اساس تمامی حقوق انسانی قرار میدهد. با وجود نشر نمونه ها و شواهد زیادی ازنقض حقوق و کرامت انسانی مردم در ایران در رسانه های مختلف داخلی و خارجی که حتی مورد تایید خود دولت جمهوری اسلامی ایران است ، شاهد تصویب قوانین و دستورالعمل های جدید و جالبی همچون دستورالعمل حفظ کرامت و ارزشهای انسانی در قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران هستیم که به نقل از مرکز رسانه قوه قضائیه مشتمل بر پنج فصل و در ۳۳ ماده و هشت تبصره در تیرماه 1398 به تصویب رئیس قوه قضائیه رسید و مثلا لازم الاجرا شد. حال آنکه دولت ایران با این کار بانگ رسوایی خود را در سراسر جوامع حقوق بشری در جهان بلندتر کرد.. در ادامه تنها گزیده ای از مواد این دستورالعمل را به سمع شما می رسانم:
ماده ۳- اهداف دستورالعمل به شرح زیر است: الف: اهتمام بر رعایت اصول کرامت انسانی و تلاش در راستای گسترش عدل و آزادیهای مشروع؛
ماده ۴- در نظام قضائی ایران، دادرسی عادلانه مستند به اصول متعدد قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، از جمله اصول نوزدهم، بیستم، بیست و دوم، سی و دوم، سی و چهارم تا سی و نهم، یک صد و شصت و پنجم تا یکصد و شصت و نهم و برخی قوانین و مقررات است و بر این اساس، مراجع قضائی مکلفاند اصولی چون علنی بودن محاکمات، قانونی بودن جرم و مجازات، تساوی همگان در برابر قانون و عدم هرگونه تبعیض ناروا، منع بازداشت خودسرانه، حق متهم بر تفهیم اتهام و محاکمه در اسرع وقت و دسترسی به وکیل، برائت، منع شکنجه برای اخذ اقرار، حق دادخواهی، استقلال و بی طرفی مرجع قضائی، برابری امکانات دفاع، تناظر و همچنین حمایت از حیثیت و کرامت ذاتی انسان و حفظ حرمت و مصونیت جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص را در تمام فرآیند رسیدگی، مقررات قانونی مربوط رعایت نمایند ماده ۶- در اجرای اصول سی و ششم و سی و هفتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و قانون آئین دادرسی کیفری مبنی بر رعایت اصول قانونی بودن جرم و مجازات و برائت، مراجع قضائی مکلفاند موارد زیر را رعایت کنند: الف- اجتناب از احضار یا جلب افراد بدون آن که ادله، قرائن و یا اماراتی دال بر ارتکاب جرم از ناحیه آنها موجود یا در دست باشد؛ ب- اجتناب از تمدید قرار بازداشت موقت با هدف فراهم آوردن ادله وقوع جرم برای انتساب بزه به متهم؛ پ- تفهیم اتهام به متهم در سریعترین زمان ممکن، در صورت توجه اتهام؛ فرید پژوهی متولد ۱۳۷۳ و اهل شهرستان مریوان، روز سهشنبه ۸ آبان ماه ۹۷، توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد. به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل مرکز دموکراسی و حقوق بشر کردستان، علیرغم گذشت حدود 2 سال از دستگیری او ، وی کماکان در بازداشت و بیخبری به سر میبرد و از سرنوشت او اطلاعی در دست نیست. نقض ماده 6 همین دستورالعمل مبنی بر اجتناب از احضار یا جلب افراد بدون آن که ادله، قرائن و یا اماراتی دال بر ارتکاب جرم ، و اجتناب از تمدید قرار بازداشت موقت با هدف فراهم آوردن ادله وقوع جرم برای انتساب بزه به متهم؛ تفهیم اتهام به متهم در سریعترین زمان ممکن، در صورت توجه اتهام را شاهدیم. ماده ۸- در اجرای اصل سی و هشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مبنی بر رعایت اصل منع شکنجه برای اخذ اقرار، مراجع قضائی مکلفاند موارد زیر را رعایت کنند:الف- ممنوعیت صدور هرگونه دستور شفاهی یا کتبی خطاب به ضابطان دادگستری، متضمن استفاده از شیوههای غیرقانونی تحقیق که موجب آزار جسمی یا روحی و روانی متهم بازداشتی میشود؛ ب- استماع و مکتوب نمودن اظهارات متهم مدعی شکنجه جسمی یا روحی و روانی توسط معاون دادستان یا دادیار ناظر بر ضابطان دادگستری و عندالاقتضاء معرفی متهم به پزشکی قانونی و ارسال گزارش برای دادستان؛سه زندانی به نامهای هادی رستمی، مهدی شرفیان هفت چشمه و مهدی شاهیوند متهم به “چهار فقره سرقت حدی” در زندان ارومیه هم اکنون در خطر اجرای حکم قطع چهار انگشت دست راست قرار دارند. این شهروندان در آبان ماه سال گذشته توسط شعبه ۱ دادگاه کیفری یک ویژه اطفال و نوجوانان استان آذربایجان غربی محکوم شدند. این حکم تیرماه امسال 1399 در دیوان عالی کشور تایید شده است. و اخیرا برای اجرا به دفتر اجرای احکام دادگستری ارومیه ارسال شده است .صدور این حکم در حالی است که یکی از متهمان این پرونده به نام هادی رستمی در دفاعیات خود اعترافاتش را تحت فشار و شکنجه اعلام کرده و در زمان وقوع برخی از سرقتها در زندان تهران بزرگ در حال تحمل محکومیت پیشین خود بوده است. نقض همین ماده 8 رعایت اصل منع شکنجه برای اخذ اقرار و ماده 5 اعلامیه جهانی حقوق بشر و اصل 38 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مبنی برمنع شکنجه با این مضمون :هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند، مجاز نیست .ماده ۹- در اجرای اصل سی و نهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مبنی بر منع هتک حیثیت افرادی که به حکم قانون دستگیر، بازداشت، زندانی یا تبعید شدهاند، مراجع قضائی مکلفاند موارد زیر را رعایت کنند: الف- اجتناب از هر گونه رفتار تحقیرآمیز و موجب اذیت و آزار جسمی یا روحی و روانی یا بی حرمتی به متهمان یا محکومان؛ ب- اجتناب از هرگونه رفتار غیرقانونی یا سلیقهای مانند تراشیدن سر، استفاده از پابند، چشم بند، پوشانیدن صورت، نشستن پشت سر متهم و یا انتقال وی به اماکن نامعلوم توسط ضابطان دادگستری در جریان بازجویی؛ نقض ماده 9 بند ب انتقال به اماکن نامعلوم و بند پ از همین ماده از این دستورالعمل حفظ کرامت و ارزشهای انسانی در قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران در مورد اجتناب از بازرسی و تفتیش اسناد و اشیا غیرمرتبط با بزه انتسابی و یا متعلق به شخص ثالث … و ماده 6 بند الف آن را مبنی بر اجتناب از احضار یا جلب افراد بدون آن که ادله، تفهیم اتهام به متهم در سریعترین زمان ممکن، در صورت توجه اتهام و و همچنین ماده 1 و 2 ، 3 و 9، 12، 18 و 19اعلامیه جهانی حقوق بشرو اصول 32، 37،33، 166، 22و 23 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را در جریان بازداشت این خانواده بهایی با هم می شنویم. مژده اقترافی و هوشمند طالبی، زن و شوهر بهایی ساکن ویلاشهر از توابع بخش مرکزی شهرستان نجف آباد در استان اصفهان روز یکشنبه ۲ شهریورماه 1399 طی یک تماس تلفنی برای تحویل گرفتن وسایلشان که در سال ۹۷ توسط نیروهای اداره اطلاعات ضبط شده بود، به یکی از نهادهای امنیتی این شهر فراخوانده شدند. آنها هم سوار بر خودروی سواری خود شده و به آنجا رفتند. پس از حضور آنها در ساختمان این نهاد امنیتی ماموران خانم اقترافی را بازداشت و خودروی سواری ایشان را نیز توقیف کردند. پس از آن ۵ تن از ماموران همراه با آقای طالبی به منزل آنها رفته و آنجا را مورد تفتیش قرار دادند و برخی لوازم شخصی آنها ازجمله کلیه کتابها، لپتاپ، فلش، موبایل، وسایل و ادوات موسیقی فرزندانشان ازجمله پیانو بزرگ آکوستیک دخترشان را بار وانت کرده و با خود بردند. ماموران سپس به آقای هوشمند گفتند پشت کامیونت ایسوزو خود بنشیند و پشت سر آنها راه بیفتد. آقای هوشمند هم پس از حضور در این نهاد امنیتی بازداشت و کامیونت وی نیز توقیف شد. ضبط و توقیف دستگاه پیانو ودو خودروسواری و کامیونت این خانواده چه دلیلی میتواند داشته باشد. تا به امروز از دلایل بازداشت، اتهامات مطروحه و محل نگهداری این زن و شوهر بهایی اطلاع دقیقی در دست نیست. .در بخش دیگر صحبتم میخواهم در مورد هتک حرمت و نقض کرامت و شرافت انسانی زنان ایران، این قشر سرکوب شده در نظام آخوندی که به آنها متاسفانه و با کمال تاسف تنها به چشم یک شی بی ارزش و نه انسان دارای حق و آزادی نگاه میکنند بپردازم. همانطور که در رسانه ها و اخبار به گوش همگان می رسد، زنان در زندان های ایران مورد آزار و اذیت های مختلفی از جمله آزار جنسی قرار می گیرند شکنجه زنان تنها به توهین و تحقیر زبانی بسنده نشده و بسیاری از آنها را تهدید به تجاوز میکنند. شکنجه گران جمهوری اسلامی ایران در اتاق های بازجویی و اعتراف گیری شان از تجاوز به مرد و زن هیچ ابایی ندارند و در مقابل نه تنها برخوردی با آنها صورت نمیگیرد، بلکه همواره مورد تایید وحمایت این نظام آخوندی نیز بوده اند. در زندان قزل حصار که یکی از بزرگترین زندان های ایران به شمار می آید زنان را وادار می کردند که روی به دیوار بایستند و با ضربه به وسط پای انها می زدند طوریکه بسیاری از زندانیان دچار خونریزی شدید می شدند. بسیاری از این زنان یا باردار بوده و یا به همراه فرزندان خردسال راهی زندان می شدند. شکنجه دادن وکتک زدن مادران در حضورکودکانشان باعث شکنجه های روانی و روحی، هم در مادر هم در فرزندان می شد.یکی از هزاران جنایات و اعمالی که هتک کرامت و ارزش انسانی را به اوج خود میرساند و در قوانین کیفری فعلی ایران و با تایید دستگاه های قضایی در حال حاضر نیز اتفاق میفتد “صیغه دختر باکره قبل از اجرای حکم اعدام” میباشد. صرف نظر از اینکه اساسا اعدام در ذات خود جنایتی غیر قابل چشم پوشی است، تجاوز و تحدی وحشیانه عوامل حکومتی به دختری که چند ساعت بعد از آن نفس کشیدن را دریغ اش میکنند با هیچ آیینی و در هیچ کجای دنیا قابل توجیه نمیباشد. توجیه دینی ، ظالمانه و شرم آور آنها بر این قرار است که چون از نظر اسلام دختری که رابطه جنسی نداشته و باکره است بی گناه و معصوم به شمار می آید، اگر اعدام شود به بهشت می رود، پس طبق فتوای شرعی، برای جلوگیری کردن از بهشت رفتن دختران سیاسی محکوم به اعدام در شب پیش از اجرای حکم، آنها را مجبور به صیغه با یکی از پاسداران یا کارگزاران زندان می کنند تا با تجاوز، از آنها رفع بکارت شود و بعد اعدام شوند.و آنوقت خیال این آخوندها راحت می شود که دیگر این دختر به بهشت نمی رود.اسدالله لاجوردی رئیس زندان اوین خطاب به دختران ایران گفت فکر می کنید باکره اعدامتون می کنیم که برید بهشت؟! نه، باکره اعدام نمی شید! شایسته وطن دوست زندانی زندان بندرانزلی نیز شهادت می دهد که حسین موید عابدی، رییس زندان بندرانزلی نیز در جمع زندانیان سیاسی زن اعلام کرده است که : شما درست شنیده اید که ما دختران باکره را اعدام نمی کنیم، کسی که بخواهد اعدام شود باید به عقد یکی از برادرها در بیاید. سیمین بهروزی نیز در شهادت خود می گوید روحانیونی که برای موعظه زندانیان عادل آباد شیراز می آمدند در سخنرانی هایشان اشاره می کردند که اگر کسی گناهکار باشد نباید برود بهشت. اما کسانی که باکره هستند می روند به بهشت. شما گناهکارید، باکره هم هستید، اما نباید بروید بهشت. بنابراین به طور غیرمستقیم به ما می فهماندند که ما شما را از این حالت باکرگی در می آوریم که یک راست سرازیر جهنم شوید. اله (الهه) دکنما و سارا برومند در موقع دستگیری به ترتیب ۱۸ و ۱۷ سال بیشتر سن نداشتند. الهه و سارا را به اتهام بودن در جلسه ای که ۴۰ دختر دیگر هم در آن شرکت داشتند در خرداد سال ۶۰ دستگیر کردند و یکماه بعد هم هر دو در زندان عادل آباد شیراز اعدام شدند. ۲ روز بعد از اعدام این دختران صبح زودپاسداری به در خانه پدر لاله می رود و با خبر اعدام دخترش بسته ای حاوی پیراهن و روسری لاله و مقداری قند و کمی پول به پدر می دهد و میگوید میتواند برود جسد دخترش را تحویل بگیرد. پیراهن از ناحیه پایین تنه خونی بوده و پشت پیراهن رو لاله با خون نوشته بوده که به او تجاوز شده است. مونا محمودنژاد از پیروان آیین بهاییت در حالی که تنها ۱۷ سال داشت در خرداد ۱۳۶۲ به همراه ۹ زن بهائی دیگر در پادگان عبدالله مسگر (میدان چوگان شیراز) پس از تجاوز به او برای رفع پاکی و معصومیتش اعدام شد، وی در هنگام اعدام، دانشآموز دبیرستان و معلم کلاس اخلاق و تعلیمات دینی کودکان بهائی بود. این اتفاقات دردناک برگهایی از دفتر جنایات دولتمردان و مسیولین دولت جمهوری اسلامی ایران و نقض مفاد 2، 3، 9و 20 دستورالعمل حفظ کرامت و ارزشهای انسانی در قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران ، نقض مفاد 1، 2، 3، 6و 22 اعلامیه جهانی حقوق بشر و اصول 3، 20، 22، 38 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را نشان می دهد. همواره تا کنون شاهد نمونه های بیشماری از نقض حقوق و کرامت انسانی مردم ایران بوده ایم اما شاید اگر بخواهیم سمبل و گواهی همیشه صادق از این نقض کرامت انسانی را درتاریخ ایران مثال بزنیم ، مثالی کامل تر از بهاییان از هرجهت پیدا نمی کنیم. بهاییان در ایران به عنوان به حاشیه رانده شده ترین افراد به شمار می روند . اگرچه در قوانين جمهوری اسلامی، بهاييت نیز همانند برخی اقلیت های دیگربه رسميت شناخته نمی شود اما در ظاهر امر جرم هم محسوب نمیشود. در نتیجه دادگاههای جمهوری اسلامی ایران برای محکوم و سرکوب کردن پيروان اين آيين از روشهای ديگری استفاده میکنند. از آنجا که طبق اصل ۱۶۷ قانون اساسی، قاضی میتواند در فقدان مستندات قانونی برای چسباندن یک دلیل اتهام به فردی بیگناه ،به فتاوی فقها مراجعه کند لذا در هر شرایطی و به هر دليلی اگر قاضی بخواهد با يک بهايی برخورد کند، سراغ اين اصل و فتاوی فقها میرود و در فتاوی مراجع تقلید و علمای ایران احکام و لیبل های زیادی چون ، فرقه ضاله بهاییت، نجس، کافر، ملهد، مرتد و … برعلیه بهاییان وجود دارد که بهايیان را مهدورالدم به حساب می آورد. مهدورالدم به معنای :خونش هدر است، بها ندارد. يعنی اگر خونش را هم بريزند، حرجی نيست به خصوص اگر قاتل مسلمان باشد که ثواب بهشت را هم نصیب خود میکند. بهاییان در ایران نه تنها از حق تحصیل در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی و یا حق استخدام در ادارات دولتی محروم اند، بلکه همواره زندگیشان را با انواع توهینها و تحقیرها گذران میکنند و بعضاً حتی پس از فوت نیز از گزند تبعیضها و ظلم و آزارها در امان نمیمانند؛ قبرستان هایشان تخریب و سنگ قبر مردگانشان شکسته میشود. . اوایل آبان ماه 97، پیکر یک شهروند ایرانی بهائی به نام خانم شمسی اقدسی اعظیمیان از آرامگاهش در قبرستانی اطراف دماوند بیرون کشیده شد و در بیابانهای اطراف رها شد. این اقدام پس از اخطار مسؤولان محلی به جامعه بهایی منطقه نسبت به عدم دفن امواتشان در گورستان مخصوصشان صورت گرفت..این باورمندان همچنین از حقوق اقتصادی محروم اند و اجازه داشتن محل کسب خود تنها در رده های شغلی محدود در حدی که بتوانند درآمد بسیار کمی را داشته باشند آنهم اگر پیوسته به هر دلیل و بهانه ای پلمب نشوند را دارند. ضبط اموال و املاک ایشان در ایران نیز امری مسبوق به سابقه است. از خردادماه سال 95 تا کنون بیش از 50 واحد صنفی متعلق به بهاییان در سراسر ایران، بدون هیچ توضیحی پلمپ شدند. طبق ماده ۱ اعالمیه جهانی حقوق بشر :تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند . همه دارای عقل و وجدان می باشند و باید نسبت به یکدیگر با .روح برابری رفتار کنند. با امید روزی که با اتحاد و همبستگی مردم بتونیم پرچم این رژیم آخوندی و مستکبر رو برای همیشه پایین بیاریم و ،شاهد محقق شدن حداقل 5 هدف اول سند ۲۰۳۰ : پایان دادن به فقر در تمامی اشکال آن در همه جا، پایان دادن به گرسنگی، دستیابی به امنیت غذایی و بهبود تغذیه و ترویج کشاورزی پایدار،تضمین زندگی سالم و ترویج رفاه برای همه در تمام سنین، تضمین کیفیت آموزش فراگیر و عادلانه و ایجاد فرصت های یادگیری مادام العمر برای همه ، دستیابی به تساوی جنسیتی و توانمند سازی تمام زنان و دختران مبنی بر حفظ و احترام به کرامت انسانی در تمام دنیا بالاخص کشور عزیزمان ایران باشیم.
باب آیندهی ایران است
محمود صباحی در گفتگو با ایقان شهیدی
محمود صباحی جُستارنویس، جامعهشناس، مترجم و کارگردانِ تئاتر است که آخرین کتابِ او «تأملاتِ دیرهنگام: در بابِ آغازگریِ باب و آموزگریِ بهائی» را به تازگی انتشارات فروغ منتشر کرده است. او در ایران عضوِ هیئت علمیِ دانشکدهیِ هنر و معماری بود و در آنجا فلسفه و جامعهشناسی تدریس میکرد اما از سال ۱۳۸۹ پس از اخراج از دانشگاه در آلمان زندگی میکند. بعضی از آثارِ او از این قرار است: «جامعهیِ تعزیه: جُستاری در روانِ رنجورِ جامعهیِ ایرانی»، «پدرانِ فرزندخوار، حاکمانِ مردمخوار: جُستارهایی در نقدِ فرهنگ و جامعهیِ ایرانی»، «صوفیِ ملحد»، «هملت به روایتِ تارکوفسکی» و «یک درامِ تاریخی و یک تاریخِ درام» است. او همچنین سرایندهیِ مجموعهشعرِ «کتابِ نامقدس»، و نیز مترجمِ مجموعهی شعرِ «هم من هم میرقصم» از هانا آرنت و «دیترامبهایِ دیونیزوس» از فردریش نیچه است.
ایقان شهیدی: انگیزهی شما از نگارش کتاب «تأملات دیرهنگام: در باب آغازگری باب و آموزگری بهائی» چه بود؟ آیا مطالعات خاصی در این زمینه داشتهاید؟
محمود صباحی: از قبل در این زمینه مطالعاتی پراکنده داشتم اما انگیزهی من بعد از مطالعات و شناخت کاملتر شکل گرفت و احساس کردم که باید کاری در این باره انجام دهم. چون موضوع جنبش بابی برای ما ایرانیان اهمیت حیاتی دارد و در واقع درک همین مسئله بود که من را متقاعد کرد که باید این کتاب را بنویسم. متأسفانه این رویداد فرهنگیِ عظیم عامدانه نادیده انگاشته و پس رانده شده است و هدف من آن بود که این رویداد را از حالت پسراندگی و سرکوبشدگی به درآورم و با طرح و شناخت آن به جامعهی ایرانی کمک کنم تا از آن برای تغییر سرنوشت ناروای کنونی خود بهره گیرد.بیش از هر امر دیگری، به عنوان یک غیربهائی مشتاق و مایل بودم که دیوار حائل بین ملت ایران و جنبش بابی و بهائی را بردارم. من در کتاب اشاره کردهام که میخواستم این مرض بهائیهراسی را بشناسانم چون جامعهی ما به شدت دچار این مرض شده است. علت این که چرا این دیوار حائل روانی بین مردم و این جنبشهای غنی و پربار اجتماعی بالا آمده، خود موضوعی دیگری است که در کتاب به دلایل آن پرداختهام اما این دیوار شوربختانه وجود دارد و من سعی کردم که گامی برای رفع آن بردارم با این امید که این رابطه بین جامعهی ایران و اندیشهی بابی و بهائی دوباره برقرار شود.
به نظر شما هدف جنبش بابی چه بود و تا چه میزان توانست که به این اهداف دست پیدا کند؟ هدف جنبش بابی ورود ایران به ساحت اجتماعی و جهانی تازه، یک جهانبینی نوین و همچنین اندیشه و دنیایی جدید بود؛ دنیایی که تاریخی به شدت ظالمانه و جهانی به شدت ظلمانی در آن به پایان میرسد. در حقیقت صدا و اندیشهی باب، اندیشه و صدای تمام سرکوبشدگان تاریخ ایران است که از زبان و بیان باب، صدای خود را دوباره در این جامعه طنین انداختهاند تا شاید حقوق و هستی خود را دوباره به دست آورند.جنبش بابی به مثابهی یک رخداد در جامعهی ما اتفاق افتاده و حیات خود را بازیافته اما به طور کامل نتوانسته است محقق شود. دلایلش را در کتابم توضیح دادهام. طیف گسترده و قشرهای وسیعی در ایران بودند که منافع خودشان را با این جریان بزرگ اجتماعی سازگار ندیدند و تا جایی که توانستند مقاومت نشان دادند و سعی کردند در مقابل این جریان بایستند. اما ما در عصری زندگی میکنیم که میتوانیم پیام باب و در حقیقت هدف ظهور و رخداد باب را در تاریخ ایران پیگیری کنیم و دوباره به جامعهی ایران بشناسانیم و جامعهی ایران را بار دیگر به این حقیقت تاریخی وصل کنیم.
من مطمئن هستم که با آشنایی و مطالعهی کتاب بیان، جامعهی ما میتواند امکانات پیش روی خودش را بهتر بفهمد و درکی عمیقتر و آگاهانهتر از هستی تاریخی خود به دست آورد. من بر آنام که مطالعهی اندیشههای باب میتواند مسیر متفاوتی را پیشاروی جامعه و مردم ایران قرار دهد. کتاب بیان، کتابی بسیار غنی است و پرداختن به آن میتواند زمینه را برای خلاقیتهای ادبی، فلسفی، اجتماعی و سیاسی جامعهی ایرانی فراهم کند. ما باید رابطهی تاریخی قطع شده را با این آثار دوباره برقرار کنیم. زبان این آثار البته زبانی قدیمی است و برای همین به نظرم باید اندیشهها و آثار باب را به زبانی تازه از نو بیان بکنیم.
به نظر شما جنبش بابی تا چه اندازه توانست به اهداف خود دست پیدا کند؟ من فکر میکنم که جنبش بابی تا حد زیادی به دستاوردها و اهداف خودش رسید. این گونه نبود که این جنبش به کلی سرکوب شود. یکی از نشانههای این که این جنبش توانست به اهداف خود دست پیدا کند، شکلگیری جامعهی بهائی به عنوان فرجام قاطع و روشنی است که امروزه پیشاروی ما قرار دارد.
هدف جنبش بابی ورود ایران به ساحت اجتماعی و جهانی تازه، یک جهانبینی نوین و همچنین اندیشه و دنیایی جدید بود؛ دنیایی که تاریخی به شدت ظالمانه و جهانی به شدت ظلمانی در آن به پایان میرسد.
علاوه بر این، تغییرات عمدهی اجتماعی و سیاسی متعاقب قیام باب، به طور مستقیم متأثر از اندیشهی باب بود. بسیاری از دستاوردهایی که در تاریخ ایران به افراد یا رویدادهای دیگری نسبت داده میشوند، از جمله مدرنشدنی که به بسیاری از سیاسیون نسبت میدهند، به علت وجود فکری و حضور تاریخی باب و بابیهایی بود که به شکل نهان و غیرمستقیم به شکلگیری این رخدادهای تاریخی نظیر مشروطیت، یا مدرنیزاسیون جامعهی ایرانی یاری رساندند. اگر دقت و مطالعه کنیم، میبینیم که این جنبش چه تأثیرات دیرپایی در ایران داشت. باید بگویم که جنبش بابی زمینههای فروپاشی عصر کهن را برای ایران فراهم کرد. اگر این فروپاشی و سست شدن پایههای عصر کهن اتفاق نمیافتاد در واقع نمیتوانستیم پیشرفت کنیم. جنبش بابی گسستی عمیق بین گذشته و عصر معاصر ایران به وجود آورد. این حادثه به شکلی خودجوش رخ داد و برایند نوعی آگاهی تاریخی بود. از زمان قاجار تا به امروز هیچ رویدادی چنین تأثیر عمیقی بر جامعهی ایرانی نداشته است. خلاصه هر دگرگونی راستینی را الزاماً نه از دستاوردها و سرانجامها بلکه از سطح و عمق متحول شدن مردم و جامعه میتوان شناخت. به زبان ساده، بعد از پیدایش جنبش بابی مردم ایران دیگر همان مردم پیشابابی نبودند، هر چند ظاهر حوادث از نظر تاریخی نتیجهای معکوس را نشان میداد.
شما اشاره کردهاید که اگر آئین بهائی نبود بسیاری از دستاوردهای جنبش بابی از بین میرفت. به نظر شما ظهور بهاءالله تا چه اندازه تداومبخش و اصلاحکنندهی اهداف جنبش بابی بود؟ بدون شکلگیری آیین بهائی، ممکن بود که افکار بابی از مسیر خود منحرف شود. هر چند سرمایهی فکری باب آنقدر قوی است که چنین ادعایی میتواند واهی باشد اما به نظرم اگر جنبش بهائی نبود، تکاپوی بابیان به لحاظ تاریخی محو میشد. همانطور که میبینید، امروز جامعهی بابی (دستکم به صورتی فعال و شناختهشده) نداریم و همه از بین رفتهاند و هر چه که هست جامعهی بهائی است. از این زاویه تأکید میکنم که جامعهی بهائی به عنوان وارث جنبش بابی مسیر سنجیدهتر و دقیقتری را انتخاب کرد. از دید من، راه جامعهی بهائی، با اهداف بنیادی باب منطبقتر است. آگاهیای که در باب ظاهر شده بود و در آثار او منعکس بود، امروزه در جامعهی بهائی و آموزههای بهائی بیشتر جلوه میکند. به همین دلیل است که جامعهی بهائی و دین بهائی به عنوان نمایندهی این جریان در شرایط فعلی باقی مانده است و به تکاپوی خود ادامه میدهد و آینده از آنِ این جامعه خواهد بود. من در این موضوع تردیدی ندارم.
اشاره کردید که تفاوتهایی بین جنبش بابی و آیین بهائی وجود دارد و در آموزههای بهائی اصلاحاتی نسبت به جنبش بابی رخ داده است. لطفاً به نمونههایی از این تفاوتها و اصلاحات اشاره کنید.
من در کتاب تأملات دیرهنگام به این موضوع اشاره کردهام که یکی از هوشمندیهای جنبش بهائی پایان دادن به پنهانکاری است. پنهانکاری حتی اگر اهداف مثبتی داشته باشد به نتایج مطلوب نخواهد رسید. تقیه کردن و دخول عناصر شیعی در جنبش بابی با نیات مثبت و عالی، باعث شکست اقدامات بسیاری از بابیها شد. این عناصر بخشی از اندیشهی باب نبود اما در جنبش بابی وجود داشت. هر جا که بابیها بر عناصر فرهنگ شیعی، نظیر تقیه، پای فشردند، شکست خوردند. این یک اصل کلیدی است. پنهانکاری جنبش بابی، به هیچ عنوان با پیام و دنیای فکری باب سازگار نبود و همین امر نیز از نظر تاریخی جنبش بابی را به بیرون از جریانات تاریخی معاصر ایران پرتاب کرد اما بهائیت همچنان تازه و پرنشاط و پرنفس و فعال است و همین هم آن را برای وضع موجود خطرناک میکند.دیگر مزیت جنبش بهائی آن بود که به کلی از خشونت پرهیز کرد. آیین بهائی، روشی انسانیتر، مطمئنتر، سنجیدهتر و البته نزدیکتر به آثار و اندیشههای باب را به کار گرفت. این یکی از دیگر تفاوتهای بنیادین میان جنبشهای بابی و بهائی است.
چه مؤلفههایی در شخصیت و آثار باب برای شما برجستهتر است؟
در شخصیت باب، صراحت و قاطعیت گفتار و یکرویی رفتار است که بسیار برجسته است. در شخصیت او محافظهکاری جایی ندارد. به عنوان یک شخصیت در تمامی لحظات زندگی و البته آثارش حقایق را بیان میکرد. اساساً ما به چنین عنصری در فرهنگ و تاریخ ایران نیاز داریم و چنین فقدانی در فرهنگ فعلیمان وجود دارد. متأسفانه جامعهی ایرانی، تحت تأثیر عوامل مختلف، به شدت ریاکار و مزور شده است؛ خصوصیاتی که در شخصیت باب به هیچ وجه وجود نداشت و میتوان از آن الهام گرفت. باب در هنگامی کشته شد که همچنان بسیار جوان بود اما در همین عمر کوتاه او هم فاصلهای بین نحوهی زیستن و اندیشیدن و پیامی که برای جامعهی ایران داشت، وجود نداشت.
اگر جنبش بابی قدر و مقامش دریافته شود، جای پای نواندیشی دینی سست میشود و محوریت کنونی خود در جامعهی ایرانی را از دست میدهد. نکتهی دیگر، قدرت اندیشهی باب است که من را به شدت مجذوب او میکند. باب بیش از آن که نبی یا قدیس باشد، قدرت بیانگری فلسفی دارد. او انسانی اندیشهورز است و فلسفی میاندیشد و به همین خاطر بنیان و بیان فکری او نه صرفاً پندهای اخلاقی یا گزارههای مقدسنما بلکه استدلالات فکری و اندیشمندانه است.
برای من که از دنیای فلسفه و جامعهشناسی آمدهام، دنیای باب بسیار جذاب است. باب نشان میدهد که چگونه در بستری دینی میتوان افکار جدید را مطرح کرد و فلسفی اندیشید. او نشان میدهد که ساحت دینی به خودی خود مانع از اندیشیدن نمیشود. به همین علت وقتی که باب از امور روحانی و الهیاتی سخن میگوید و مینویسد تبدیل به یک فرد مذهبی متعصب نمیشود. هنگامی که باب از خدا یا حتی انسان سخن میگوید همانند یک اندیشمند برجسته سخن میگوید و همین است که مرا به او جذب کرده است.
شما در کتابتان میگویید که طاهره، بابِ زن است. چرا چنین توصیفی را دربارهی طاهره به کار بردهاید؟طاهره، قدرت بیانگری و حضور تاریخیاش دقیقاً در مقارنه و موازنه با باب است. وقتی با شهامت و قدرت بالای فکری این زن و اندیشهورزی او مواجه میشوم بیش از هر فرد دیگری، تصویر باب در ذهنم تداعی میشود. به همین علت یکی از بزرگترین ارزشها و ابعاد جنبش بابی، همزمانی و همگرانی نیروی زنانه و مردانه در این جنبش است. همان مقدار که مرد در این جنبش، در قالب باب، فعال است، همزاد باب نیز، در قالب زنی به نام قرةالعین فعال است.احترامی که باب به طاهره میگذارد به لحاظ تاریخی در جامعهی ما بیسابقه است. میدانیم که طاهره به دلیل کارهای سنتشکناش در کربلا و بَدَشت آماج انتقاد بسیاری از بابیها بود و حتی عدهای از بابیها در برابر او جبهه گرفته بودند اما باب از او به صورتی صریح و قاطع حمایت کرد و او را طاهره نامید. در برابر اتهاماتی که به قرةالعین وارد میشد باب به او لقب طاهره داد و وی را از تمامی اتهامات بری دانست. این برای تاریخ ما بسیار ارزشمند است. این میزان حمایت از وجه زنانه نوعی رخداد تاریخی بینظیر است. حتی بهتر است بگویم که به طور کلی در تاریخ ایران نمود زنانهی چنین جنبشی وجود نداشته است. برای آیندهی ایران وجود چنین زنی به عنوان یک چهرهی آرمانی بسیار ضروری و راهگشاست.
آخرین پرسش مربوط به تاریخ ایران معاصر است. چرا فکر میکنید که جریانهای فکری معاصر در ایران، نظیر نواندیشی دینی، به ندرت از جنبش بابی یا شخصیت باب حرف میزنند؟
به نظرم، پاسخ این پرسش دشوار نیست. نزدیک شدن به این جنبش، نیازمند زیرساختهای فکری است. فارغ از پیشنیازهای لازم برای نزدیک شدن به جنبشهای بابی و بهائی و متون آنها، علت این دوری گزیدن نواندیشان دینی تا حد زیادی ناشی از احساس خطر آنهاست. چون نزدیک شدن به جریان بابی یا بهائی میتواند به منافع سیاسی و اجتماعی و مشروعیت ظاهری آنها به شدت لطمه بزند.
دلیل دیگر آن است که عظمت مطالبی که باب فراهم آورده به قدری است که اگر آنها شناخته و فراگیر شوند بسیاری از افکار و ادعاهای نواندیشان دینی مقبولیت و جدیت خود را از دست میدهد. اگر جنبش بابی قدر و مقامش دریافته شود، جای پای نواندیشی دینی سست میشود و محوریت کنونی خود در جامعهی ایرانی را از دست میدهد.
خلاصه، این نواندیشان دینی یا هنوز به این خودآگاهی دست نیافتهاند یا همچنان مغرضانه خود را به نادانستگی و ناآگاهی از این امر میزنند که جنبش بابی و بهائی یکی از اصلیترین و بنیادیترین جنبشهای ایرانی دو سدهی اخیر است.
به عنوان نکتهی پایانی آیا مایل هستید که مطلب دیگری را بیان کنید؟
به عنوان نکتهی آخر، تنها میخواهم بگویم که این جنبش همچنان در آغازگاه است و هنوز ناشناخته است.
ابعاد این جنبش را هنوز نمیشناسیم. هنوز عصر باب فرا نرسیده است، اگر چه نشانههای حضور باب را در تاریخمان همچون یک زلزله میتوانیم احساس کنیم. هنوز ما با این حضور تاریخی به شکل آگاهانهای روبهرو نشدهایم اما زمانهاش به زودی فرا خواهد رسید. من نشانههایش را به روشنی میبینم. باب آیندهی ایران است؛ دروازهای است برای ورود جامعهی ایرانی به آینده! آیندهای که در آن فرزندان ما دیگر از ایرانی بودن خود شرمسار نخواهند بود!
17 سال از زلزله بم گذشت…
رزا جهان بین
جمعه بود و روز تعطیل.
همه خانواده دور هم جمع بودیم که با روشن کردن تلویزیون و دیدن شبکه های مختلف شوکه شدیم. زلزله ای در شهر بم اتفاق افتاده بود.
سال 1382 بود و من آن موقع نوجوانی بیش نبودم که غرق در افکار سرخوشانه خود بودم و معنی مرگ را کامل درک نمیکردم و به عمق فاجعه پی نمیبردم اما از نگاه به تلویزیون و حجم غمی که در ایران حکم فرما شده بود فهمیدم اتفاق مهم و بدی در سطح ملی افتاده است.
ماجرا از این قرار بود که زمینلرزهای با بزرگی ۶٫۶ ریشتر در ساعت ۵:۲۶ بامداد روز جمعه ۵ دی ۱۳۸۲ به مدت ۱۲ ثانیه شهر بم و مناطق اطراف آن در شرق استان کرمان را لرزانده بود و حدود ۵۰ هزار کشته برجای گذاشته بود.
که برای ما ایرانیان، سومین زمینلرزه پرتلفات تاریخ کشورمان بعد از زمینلرزه ۲۷۲ اردبیل و زمینلرزه ۲۳۵ دامغان به شمار می آید. داغ غم سنگین بود وقتی اخبار آمار فوت شدگان را اعلام میکرد و زمانی که به خاطر می آوردیم آخر هفته و روز تعطیل بوده و همه خانواده در کنار هم جمع بودند و به فکرشان هم خطور نمیکرده است که فردایی در کار نیست ناخوداگاه اشک بر چهره همه جاری میشد. نمیدانستیم یقه چه کسی را بگیریم؟
یک بلای طبیعی بود مثل صدها بلای طبیعی که همه ساله در سراسر جهان اتفاق می افتد و باعث میشود که عزیزانمان را از دست بدهیم. هرچند که براساس نظر کارشناسان، ساختمانهای شهر بم از استحکام کافی برخوردار نبودند و این خود سبب افزایش تلفات این زمینلرزه شده بود.اما چاره چه بود و چه کاری میتوانستیم انجام دهیم؟
هرکس هرکاری از دستش برمی آمد انجام داد.
از خواننده هایی که ترانه برای همدردی با داغ دیدگان می خواندند تا هنرمندان و ورزشکارانی که با جمع آوری کمک های مردمی به محل حادثه اعزام میشدند و سهم من هم که در آن زمان دانش آموز بودم ارسال کمک مالی و بطری های آب معدنی به محله حادثه بود تا شاید بتوانم کمی دردی که در قلبم احساس میکردم را تسکین بدهم.
متاسفانه بجز تلفات انسانی شاهد تلفات میراث فرهنگی هم بودیم. ارگ بم که بزرگترین و قدیمی ترین سازه گِلی جهان با قدمت 2500 ساله به شمار می آید بطور کامل تخریب شد و ویرانه ای از آن باقی ماند و حسرت از نزدیک دیدن این آثار باستانی برای من که همیشه عاشق فرهنگ، هنر و تاریخ هستم بر دلم ماند.اما با گذشت بیش از 17 سال از زلزله بم، اکنون شهر بم در چه وضعیتی است؟
طبق برنامهریزی مسئولان، بازسازی بم باید تا تابستان سال 1384 به پایان میرسید.اما ضعف مدیریت، ناهماهنگی میان نهادها، عدم استفاده بهینه از نیروهای متخصص خارجی، عدم آموزش صحیح امدادگران و سوء استفاده در کنار عوامل متنوع دیگر باعث شده تا بازسازی شهر به کندی انجام گیرد و هنوز به پایان نرسد.ضمن آنکه این مقاله را به تمام هموطنانم در شهر بم و خانواده هایی که عزیزان خود را در زلزله این شهر از دست داده اند و 17سال هست که در غم آنان شب را صبح میکنند و با تلخی روزگار دست و پنجه نرم میکنند تقدیم میکنم،
امیدوارم روند بازسازی این شهر سریعتر پیش برود و مردم به آنچه که لیاقت آن را دارند که همانا زندگی در کمال آرامش و استفاده از بهترین امکانات رفاهی هست، دست پیدا نمایند.
ستم جمهوري إسلامي برزنان إيراني بيشتر شده است .
حسین قاسمی
شیرین عبادی، حقوقدان ایرانی و برنده جایزه صلح نوبل، با اشاره به نقض آشکار حقوق زنان در ایران در گفتوگو با صدای آمریکا میگوید که وضعیت حقوق زنان در ایران از ابتدای تاسیس جمهوری اسلامی ناگوار بوده است و در حال حاضر نیز در بر همان پاشنه میچرخد.
به گفته خانم عبادی، مسائل سیاسی نیز بر مشکلات زنان افزوده است.
خانم عبادی میگوید:
«جمهوری اسلامی به دلیل واهمه از جنبش زنان و ترس از کمپینهایی که در رابطه با حجاب در ایران به راه افتاده، و نیز با توجه به مخالفت روزافزون زنان با حجاب اجباری، محکومیت برداشتن حجاب را – که پیش از این … مجازات بسیار خفیفی را به همراه داشت – به محکومیتهای طولانیمدت همچون ۱۰ سال و یا ۱۱ سال زندان تغییر داده است و دادگاهها، نسبت به سابق، احکام سنگینتری را صادر میکنند.»
صبا کردافشاری، فعال مدنی زندانی و از معترضان به حجاب اجباری، در اعتراضات مرداد سال ۹۷ بازداشت، به زندان محکوم و بهمن همان سال آزاد شده بود، اما خرداد ماه سال ۹۸ بار دیگر بازداشت و از آن تا زمان به امروز بدون حتی یک روز مرخصی دوران محکومیت خود را در بند نسوان زندان اوین سپری میکند
یک منبع مطلع به صدای آمریکا گفت، طی روزهای گذشته درخواست اعاده دادرسی صبا کرد افشاری، فعال مدنی زندانی در ایران از سوی دیوان عالی رد و حکم ۲۴ سال زندان این مخالف حجاب اجباری بار دیگر تایید شده است. این منبع نزدیک به خانواده صبا کرد افشاری که نخواست نامش به دلایل امنیتی فاش شود به صدای آمریکا گفت، درخواست اعاده دادرسی این فعال مدنی زندانی که اوایل مهر ماه سال جاری توسط وکیل پرونده به دیوان عالی ارائه شده بود از سوی شعبه ۲۸ دیوان عالی کشور رد و این حکم روز چهارشنبه ۱۴ آبان به وکیل صبا کرد افشاری ابلاغ شده است .
بر اساس حکم صادره، صبا کرد افشاری به ۲۴ سال زندان محکوم شده است که به استناد ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، ۱۵ سال از این حکم به عنوان اشد مجازات به مرحله اجرا گذاشته خواهد شد.
پیشتر این منبع مطلع به صدای آمریکا گفته بود، قاضی افشاری ریاست دادگاه انقلاب در ابتدا صبا کرد افشاری را به ۲۴ سال زندان که ۱۵ سال از این حکم قابل اجرا بود محکوم کرد، این حکم اسفند ماه سال گذشته در دادگاه تجدیدنظر به ۹ سال کاهش یافت، حکمی که تنها ۷ سال و شش ماه آن قابل اجرا بود. اما خرداد ماه سال جاری نامهای از دادسرا به صبا در زندان داده شده که بر اساس آن بار دیگر حکم ۲۴ سال زندان که ۱۵ سال آن قابل اجرا است به او ابلاغ شده است.
در چنین بزنگاهی که هیچکس صدای مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی را نمیشنود وظیفه تکتک فعالان حقوق بشر و سازمانهای حقوق بشری در جامعه جهانی أين است که بدون ترس و بدون آنکه خودی و غیر خودی کنند صدای صبا کرد افشاری را به جامعه جهانی برسانند. ما از جامعه جهانی میخواهیم در چنین شرایطی که آشکارا نقض حقوق بشرصورت میگیرد، سکوت نکنند
خبر خوب در باره واکسن کرونا از یک شرکت دیگر
وحید حسن زاده ابراهیمی
کارشناس بیماریهای عفونی و ویروسشناس آمریکایی ابراز خوشبینی کرد که دادههای اولیه نتایج مرحله سوم واکسن کرونای شرکت «مُدرنا» به اندازه کاندیدای واکسن کرونای شرکتهای «فایزر» و «بیون تک» امیدوارکننده خواهد بود.
به گزارش ایرنا به نقل از فوربس، درست قبل از اینکه شرکت بیوتکنولوژی مُدرنا اعلام کند که سرگرم آماده سازی ارائه نتایج اولیه آزمایشات مرحله سوم خود برای تجزیه و تحلیل های مستقل است، دکتر «آنتونی فاوچی» ابراز خوشبینی کرد که دادههای اولیه نتایج مرحله سوم واکسن کرونای شرکت «مُدرنا» به اندازه کاندیدای واکسن کرونای شرکتهای «فایزر» و «بیون تک» امیدوارکننده خواهد بود.
فاوچی که حدود ۴۰ سال به عنوان رییس موسسه آلرژی و بیماری های عفونی آمریکا خدمت کرده، در اجلاس جهانی داروسازی گفت: اگر شاهد درجه مشابهی از اثربخشی واکسن فایز و بیون تک در کاندیدای واکسن شرکت مُدرنا نباشیم، شگفت زده خواهد شد.
شرکت فایزر دوشنبه هفته گذشته اعلام کرد که کاندیدای واکسن کرونای این شرکت آمریکایی که با همکاری شرکت آلمانی «بیون تک» در حال ساخت است، در پیشگیری از ابتلا به عفونت کرونا ۹۰ درصد کارایی دارد. وی ادامه داد: این چشم انداز خوشبینانه او ناشی از شباهت میان این دو واکسن است که هر دو از فناوری پیشگام mRNA استفاده می کنند؛ این دو واکسن «از بسیاری جهات یکسان هستند».
چند ساعت بعد از اینکه فاوچی این اظهارت خود را در اجلاس جهانی داروسازی ایراد کرد، شرکت مُدرنا اعلام کرد که در آزمایشات مرحله سوم واکسن خود به جایی رسیده که بتواند آنالیزهای اولیه را شروع کند و اضافه کرد که در حال آماده سازی ارائه داده ها به یک هیات مستقل نظارت بر ایمنی داده (اطلاعات) است.
واکسن کرونای “فایزر” چه زمانی به ایران می رسد؟
خبر موفقیت واکسن کرونا که شرکت داروسازی فایزر آمریکا آن را تولید کرده در حالی در جهان دست بهدست میشود که کرونا مرگبارترین روزها را در ایران در تقویم هر روزه ثبت میکند.
در همین حال رئیس انجمن داروسازان ایران میگوید که اگر واکسن کرونا تأییدیههای جهانی برای تولید انبوه را بگیرد در بهترین حالت یک سال زمان میبرد تا به دست ما برسد.
وی گفت: درصورتی که این دارو بتواند تأییدیههای لازم را بگیرد، مراحل تولید واکسن سخت و پیچیده خواهد بود چرا که در تاریخ بشریت هیچ دارویی تا این اندازه متقاضی مصرف نداشته و هیچ شرکتی برای تامین این نیاز و تولید انبوه به مقدار تقاضای جهانی دارای زیرساخت و سرمایهگذاری کافی نیست. رئیس انجمن داروسازان ایران افزود: درصورتی که واکسن در شرکت فایزر به تولید انبوه برسد تامین نیاز مردم کشور سازنده، کشورهای همجوار و کشورهایی که با ایالات متحده آمریکا دارای روابط نزدیکتری هستند در اولویت قرار میگیرد و پس از آن این دارو در اختیار کشورهای دیگر و ازجمله ایران قرار میگیرد.
شرکت داروسازی «فایزر» پیش تر اعلام کرد: واکسن کرونای این شرکت که در همکاری با یک شرکت آلمانی توسعه داده شده در داوطلبان ایمنی ایجاد کرده است. به نقل از یک مقام شرکت داروسازی «فایزر»، دادههای اولیه از تزریق واکسن کرونا به داوطلبان، حاکی از ایمن بودن واکسن این شرکت است. فایزر میگوید، بررسی زودهنگام دادههای واکسن نشان میدهد واکسن کرونای این شرکت داروسازی 90 درصد ایمن است و میتواند از افراد در برابر کرونا محافظت کند. شرکت داورسازی فایزر در تازهترین اقدام خود و پس از تثبیت اثربخشی واکسن کرونا تصمیم دارد برنامه استفاده اضطراری از آن را به سازمان غذا و داروی آمریکا ارائه دهد.
آزمایش بالینی واکسن “کرونا” تولید اسرائیل آغاز شد
اسرائیل نخستین مرحله آزمایش بالینی واکسن کووید-۱۹ خود را از روز یکشنبه یک نوامبر (۱۱ آبان) آغاز کرد.
به گزارش یورونیوز، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل در زمان آغاز همهگیری کرونا موسسه تحقیقات بیولوژیکی این کشور را موظف کرد تا یک واکسن محلی علیه ویروس کرونا تولید کنند. تا کنون بیش از دو هزار و ۵۰۰ نفر در اسرائیل در اثر ابتلا به کرونا جان خود را از دست دادهاند.این واکسن روز دوشنبه به دو نفر شامل یکی در بیمارستان شیبا در نزدیکی تلآویو و دیگری در بیمارستان هاداسه در بیتالمقدس بهعنوان بخشی از نخستین مرحله آزمایشهای بالینی تزریق شده است. نتانیاهو در یک نشست خبری در بیمارستان شیبا گفت: «میتوانیم نوری را در تاریکی تونل مشاهده کنیم […] این نیشی از امیدواری است.»
سازمان جهانی بهداشت اعلام کرده است که در حال حاضر حدود ۴۰ واکسن بالقوه کرونا را فهرست کرده است که در مرحله آزمایشهای بالینی قرار دارند. ۱۰ نمونه از این واکسنها در مرحله پیشرفته آزمایشها قرار دارند که هم اکنون اثرگذاری آن روی هزاران نفر در حال آزمایش است. مقامهای اسرائیلی میخواهند واکسن تولید خود را در مرحله نخست روی ۸۰ نفر آزمایش کنند. در مرحله دوم واکسن به ۹۸۰ نفر تزریق میشود و در نهایت در مرحله نهایی ۲۵ هزار نفر مورد آزمایش قرار میگیرند. پیشبینی میشود که مرحله نهایی در ماه آوریل یا مه آینده آغاز شود. اسرائیل با ۹ میلیون جمعیت از زمان شروع همهگیری تا کنون ۳۱۴ هزار و ۵۳۵ ابتلا به ویروس کرونا را گزارش کرده است که از این تعداد ۲ هزار و ۵۴۱ نفر جان باختهاند.
احتمالا واکسن آنفلوآنزا کرونا را هم مهار میکند
نتایج تحقیقات اولیه منتشرشده در این ماه ممکن است انگیزه بیشتری برای دریافت واکسن آنفلوآنزا در شما ایجاد کند. شواهد نشان داد که واکسیناسیون علیه آنفلوآنزا منجر به کاهش خطر ابتلا به کووید-۱۹ در بین کارکنان مراقبتهای بهداشتی هلند شده است. اگرچه این نتایج قطعی نیست، اما این مطالعه اولین موردی نیست که نشان میدهد برخی از واکسنها میتوانند حفاظت جزئی و غیراختصاصی در برابر بیماری های عفونی که توسط واکسن مورد هدف قرار نگرفته است، ایجاد کنند.این مقاله تحقیقاتی در اواسط ماه اکتبر در وبسایت پیش از چاپ medRxiv توسط دانشمندان هلند و آلمان منتشر شد.
دانشمندان این دو تحقیق بیان کردند، واکسن آنفلوآنزا که زمستان گذشته در هلند استفاده شد، یک واکسن غیرفعال برای محافظت در برابر چهار سویه اصلی ویروس آنفلوآنزا در گردش خون بود که میتواند خطر ابتلا به کووید -۱۹ را نیز کاهش دهد. در بسیاری از کشورها، ازجمله ایالاتمتحده، این واکسن، نوع اصلی واکسن آنفلوآنزاست که سالانه مورداستفاده قرار میگیرد.ایده اصلی این است که برخی از واکسنها نهتنها میتوانند قسمتهایی از سیستم ایمنی بدن را که بهمنظور شناسایی یک میکروب خاص طراحیشدهاند، شناسایی کنند بلکه بهعنوان سیستم ایمنی تطبیقی نیز شناخته میشوند و بهطور موقت اثربخشی سیستم ایمنی ذاتی ما را نیز تقویت میکنند.
سیستم ایمنی ذاتی از یک سلاح گسترده برای دفع انواع میکروبهای مهاجم استفاده میکند و آن را به یکی از اولین خطوط دفاعی بدن در برابر تهدیدهای میکروبی ناآشنا تبدیل میکند. تصور میشود که یک واکسن میتواند برای مدت کوتاهی سیستم ایمنی ذاتی را هوشیارتر و آماده نگه دارد تا در برابر میکروبها از بدن دفاع و آنها را متوقف کند. دانشمندان این تقویت نظری را “مصونیت آموزشدیده” مینامند.
دانشمندان در تحقیقات آزمایشگاهی دریافتند، به نظر میرسد سلولهای ایمنی انسانی که در ابتدا در معرض واکسن آنفلوآنزا قرارگرفتهاند، برای واکنش به کروناویروس و درنتیجه کووید-۱۹ نیز آموزش میبینند. در بیمارستانهای هلند مشخص شد کارکنان بیمارستانهایی که با واکسن آنفلوانزای زمستان گذشته واکسینه شدهاند، در مقایسه با کارکنانی که واکسینه نشدهاند در معرض خطر کمتری در ابتلا به کووید-۱۹ قرار دارند. دانشمندان اظهار کردند: “درنتیجه، یک واکسن آنفلوآنزا غیرفعال چهار ظرفیتی میتواند پاسخهای ایمنی آموزشدیده در برابر سارس-کوو-۲ (SARS-CoV-۲) را تحریک کند و ممکن است منجر به محافظت نسبی در برابر کووید-۱۹ شود”.نتایج هنوز تایید نشده است به این معنی که باید بااحتیاط بیشتری به آن توجه شود. اگرچه دانشمندان این مطالعه دو دلیل برای نتیجهگیری خود ارائه دادهاند، اما هیچیک از این دو دلیل واضح نیست که واکسن آنفلوآنزا از ما در برابر کووید-۱۹ نیز محافظت کند. توضیحات احتمالی دیگری نیز وجود دارد که چرا کارکنان بیمارستان هلند با تزریق واکسن آنفلوآنزا کمتر به کووید-۱۹ مبتلا شدند. ممکن است این کارکنان احتیاط بیشتری کردند، چون ویژگی شخصیتی فرد واکسینه شده نیز مهم است و ممکن است آنان از قرار گرفتن در مکانهایی با انتشار بیشتر ویروس کووید-۱۹ خودداری کردند. این اولین مطالعه نیست که شواهدی در مورد کارایی واکسنهای موجود نشان داده است که میتوانند بهطور معنیداری از افراد در برابر کووید-۱۹ محافظت کنند؛ اما همه دادهها دلگرمکننده نبوده و برخی از کارشناسان همچنان نسبت به این نظریه تردید دارند مانند مطالعات انجامشده بر روی واکسن سل، ممکن است اثر ایمنی آموزشدیده ایجادشده توسط واکسن BCG همچنان وجود داشته باشد اما نه به مدت طولانی، همچنین این یافتهها بیان میکنند که این تئوری چیز مطمئنی نیست. حتی اگر مصونیت آموزشدیده واقعی باشد، مطمئنا محافظت کاملی در برابر بیماری همهگیر ایجاد نمیکند.
دانشمندان در حال انجام آزمایشهای بالینی هستند تا دریابند آیا واکسن BCG و سایر موارد میتوانند محافظت کوتاهمدت در برابر کووید-۱۹ ایجاد کنند یا خیر، آزمایشهایی که امیدواریم پاسخ روشنی به ما بدهد. درعینحال، واکسیناسیون آنفلوآنزا یکی از مفیدترین کارهایی است که میتوانید زمستان امسال برای خود و جامعه انجام دهید. اگر مشخص شود که خطر کووید-۱۹ را نیز کاهش میدهد که بهتر نیز است.
کشف نقطه ضعف ویروس کرونا دانشمندان دانشگاه جورجیا با استفاده از گونههای متفاوت ویروس کرونا توانستند نقطه ضعف این ویروس را پیدا کنند. بر اساس نتایج بدست آمده توسط دانشمندان موسسه علوم پزشکی در دانشگاه جورجیا، گروه ویروسهای کرونا ویروسهای SARS-CoV-۱، SARS-CoV-۲ و MERS-CoV ضعفهای یکسانی دارند که امید به ایجاد دارویی موثر را ایجاد میکند.
مشکل ضد ویروسهای سنتی این است که آنها بر روی آنزیمهای ویروسی عمل میکنند که جهش یافته و مقاومت دارویی ایجاد میکنند. بنابراین، تأثیرگذاری بر پروتئینهایی که مسئول تکثیر ویروس هستند، عامل مهمی است.دانشمندان بیش از ۳۰۰ پروتئین تولید شده توسط سلول آلوده را شناسایی کرده اند که با ویروسهای فوق، تعامل دارند. در حال حاضر کمتر از ۲۰ ذرات ویروسی در بدن انسان ، تحت تأثیر قرار گرفته اند. از جمله پروتئین گیرنده Tom۷۰ است که در حرکت مولکولهای پروتئین از سیتوزول به میتوکندری و فعال سازی پروتئینهای سیگنالینگ میتوکندری نقش دارد، بنابراین، Tom۷۰ به ویروسهای کرونا کمک میکند. با این حال، با تعامل با ژن کرونا ویروس Orf۹b، این آنزیم میتواند به عنوان یک هدف دارویی برای داروهای ضد ویروسی با طیف گسترده استفاده شود.
رعب آورترین یافتهها درباره ابتلای مجدد به کرونا
۱۰ ماه از همه گیری کرونا در جهان میگذرد. طی این مدت دانشمندان به طور گسترده در حال بررسی رفتارهای متفاوت ویروس و نیز علائم و عوارض بیماری هستند. با این حال، از آنجا که هنوز مدت زمان زیادی از شیوع کووید ۱۹ در جهان نمیگذرد، زوایای پنهان زیادی از رفتار این ویروس وجود دارد که دانشمندان هنوز موفق به کشف آن نشدند. در ابتدا دانشمندان تصور میکردند بیماران کرونایی پس از بهبودی در مقابل بیماری مصونیت پیدا میکنند. با این وجود، گذشت زمان نشان داد برخی افراد بیمار پس از گذشت مدتی، مجددا به این ویروس مبتلا شده اند. همین امر نشان دهنده رفتار پیچیده ویروس و نیز تفاوت بیماری در افراد مختلف است. یافتههای جدید محققان ابعاد دیگری از این ماجرا را آشکارتر میکند.تحقیقات جدید دانشمندان آمریکایی نشان میدهد احتمالاً افراد پس از ابتلای دوباره به ویروس کرونا شاهد علائم شدید بیماری خواهند بود.محققان دانشگاه نوادا اعلام کردند یک مرد ۲۵ ساله طی یک بازه ۴۸ روزه دو بار به کووید ۱۹ مبتلا شده است. بررسیهای دانشمندان بر روی این جوان نشان داد، شدت بیماری در بار دوم بسیار شدید بوده است.
این جوان پس از ابتلای مجدد به کرونا به دلیل وخامت حال در بیمارستان بستری شد. به دلیل تنگی نفس و ناتوانی این بیمار، پزشکان از دستگاه تنفس مصنوعی برای کمک به فرآیند تنفس او استفاده کردند.
دانشمندان میگویند این بدان معناست که ابتلای نخست او به کرونا منجر به ایجاد مصونیت در بیمار نشده است.این جوان یک بار در ماه آوریل به کرونا مبتلا و پس از مدتی بهبود یافت. علائم او در ابتلای نخست ملایم بوده و نیازی به بستری شدن در بیمارستان نداشت. تستهای کرونای این بیمار پس از بهبودی منفی اعلام شد، اما او در ماه ژوئن علائم شدید بیماری کرونا شامل تب، سردرد، سرگیجه، سرفه، حالت تهوع و اسهال را از خود نشان داد. پس از بستری شدن در بیمارستان و انجام تست معلوم شد که دوباره به کووید ۱۹ آلوده شده است. با این حال، او هم اینک برای بار دوم بهبودی خود از بیماری کرونا را بازیافته و از بیمارستان مرخص شده است.
مارک پاندوری، مدیر این پژوهش از دانشگاه نوادا در این رابطه میگوید: ما هنوز نادانستههای زیادی درباره ویروس کرونا، رفتار آن و نیز پاسخ ایمنی بدن به کووید ۱۹ داریم. با این حال، یافتههای ما روشن ساخت که یک بار ابتلا به ویروس کرونا، لزوماً منجر به ایجاد مصونیت در افراد به منظور جلوگیری از ابتلا مجدد نخواهد شد. با این وجود، این تنها یک نشانه از رفتار این ویروس است و ما هنوز نمیتوانیم این مورد را به صورت عمومی شامل همه بهبود یافتگان از کرونا بدانیم.
وحشتناک ترین فرضیه دانشمندان در باره ویروس کرونا ۱۰ ماه از همه گیری ویروس کرونا در جهان میگذرد. در این مدت ۳۶ میلیون و ۲۰۰ هزار تن در جهان به این ویروس آلوده و از این میان، یک میلیون و ۶۰ هزار تن جان خود را از دست داده اند. دانشمندان هنوز نتوانسته اند راهکاری قطعی و مطمئن برای مبارزه با کووید ۱۹ بیابند.تب، سرفههای خشک و مداوم، بی حالی و ضعف، بثورات پوستی، سردرد، از دست دادن حس بویایی و چشایی، و اسهال از رایجترین علائم ابتلا به کروناست. با این حال، موضوعی که باعث نگرانی بیشتر دانشمندان میشود علائم ماندگار کرونا در میان بهبود یافتگان است.
بر این اساس، مطالعات متعدد نشان داده است درصد قابل توجهی از مبتلایان به کرونا پس از بهبودی همچنان علائم بیماری را با خود دارند. براساس اعلام مرکز کنترل و پیشگیری بیماریهای آمریکا یک نفر از هر ۵ فرد، ۱۸ تا ۳۴ ساله که به کرونای خفیف مبتلا شده، نتوانسته است ۱۴ تا ۲۱ روز پس از ابتلا بهبودی خود را به طور کامل بازیابد و به زندگی پیش از بیماری بازگردد.علائم بلند مدت کرونا همچنان در این افراد باقی مانده که رایجترین آنها شامل تنگی نفس، سردرد، مشکلات مربوط به حافظه، خستگی دائمی و از دست دادن حس بویایی و چشایی است .دائمی یا موقت؛ مسئله این است علائم کرونا در بهبود یافتگان حتی پس از منفی شدن آزمایش و گذشت ماهها همچنان ادامه مییابد. از این رو، دانشمندان آن را “کرونای بلند مدت” نامیده اند. با این حال سوال رعب آور دانشمندان این است: آیا علائم کرونا در افراد موقتی است یا برای همیشه با بیماران کرونایی خواهد ماند؟محققان مرکز بریستول انگلیس با بررسی بیماران کرونایی اعلام کردند بیش از ۷۵ درصد بهبود یافتگان از کرونا همچنان از علائم این بیماری رنج میبرند. به طور میانگین این علائم برای سه ماه در بدن بیماران دیده شده است.تحقیقات گسترده در انگلیس نشان داده است بیش از ۶۰ هزار بیمار کرونایی برای بیش از ۳ ماه دارای علائم کرونا بوده اند.با این وجود، به دلیل آنکه مدت زمان زیادی از شیوع کووید ۱۹ در جهان نمیگذرد، نمیتوان با قطعیت درباره رفتار این ویروس اظهار نظر کرد. دانشمندان تاکید دارند تنها گذشت زمان میتواند نشان دهد علائمی مانند سرفه مستمر یا ضف و بی حالی که در بهبود یافتگان از کرونا دیده میشود موقت خواهد بود یا به طور دائمی در بدن انسان به یادگار خواهد ماند.
آزادی بیان اندیشه از نگاه من
پریسا سخائی
آیا میدانید : ۳۰ ماده اعلامیه جهانی حقوق بشر وجود دارد ؟
و از اساسی ترین حقوق انسانی شما هستند و متعلق به شماست.
ماده نوزدهم اعلامیه جهانی حقوق بشر؛ هرانسانی را محق به داشتن آزادی بیان و عقیده میداند و تاکید میکند که انسانها نباید بیم و اضطرابی برای بیان , احساس کنند. این حق جزء حقوق مهمی ست که دیگر اسناد بین المللی هم, الزام آنرا برای انسانها متذکر شده اند و در مفاد ۱۸ و ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی نیز , بدان تاکید شده است. ازادی بیان یک امتیاز نیست که بتوان آنرا سلب کرد، یک حق است و بدین معناست که حتی اگر در هیچ قانونی مندرج نباشد یک حق باقی میماند و هیچ قدرتی نمی تواند آن را سلب کند.
حق آزادی عقیده و بیان همچون حق تنفس و حق خوردن و آشامیدن است که اگر در قانونی ذکر نشده بود نمی توان آن را از شهروندان دریغ داشت .
عقیده یک امر قلبی و درونی ست، اما بیان یک امر بیرونی است و قلمرو گستردهای دارد؛ به گونهای که نه تنها در قالب گفتار که میتوان آنرا درقالب جلوههای غیرزبانی, نوشتاری، تصویری, رقص , موسیقی، کاریکاتور و … ابراز کرد .
و اما در قوانین ج.ا ایران به صراحت از عبارت آزادی بیان و اندیشه سخنی به میان نیامده و تنها اصل ۲۳ قانون اساسی؛ تفتیش عقاید را ممنوع دانسته است. و تاکید کرده که نمیتوان انسانی را به صرف داشتن عقیده ای مورد مواخذه قرار داد.
و در اصل ۲۴ نیز به یکی از مصادیق برجسته و بارز آزادی بیان یعنی«آزادی مطبوعات و نشریات» اشاره شده است
اما در حقیقت قوانینی محدودکننده دراین خصوص وجود دارد که به عدم آزادی بیان در ایران منجر شده است ؛ و این حقیقتی ست که باعثثث گرفتن این حق از افراد جامعه شده است و به کرات شاهد بازداشت و زندانی شدن روزنامهنگاران، وبلاگنویسان و حتا کاربران اینترنتی هستیم.
باور دارم که، آزادی بیان هنگامی محَقَق می شود که آزادی پس از بیان هم وجود داشته باشد.