روی جلد | پشت جلد |
در هر 10 دقیقه حداقل یک مورد نقض حقوق بشر در ایران اتفاق می افتد
در شماره 316 آزادگی، می خوانید
مدیر مسئول و صاحب امتیاز:
منوچهر شفائی
همکاران در این شماره:
معصومه نژاد محجوب
لیلا قناعت زاده
مهین ایدر
مهسا شفوی
طرح روی جلد و پشت جلد:
لیلا قناعت زاده
امور گرافیک، فنی و اینترنتی :
پریسا سخائی، عباس رهبری
چاپ و پخش:
مصطفی حاجی قادر مرحومی
یادآوری:
- آزادگی کاملاً مستقل و زیر نظر مدیر مسئول منتشر میشود.
- نشر آثار، سخنرانیها و اطلاعیهها به معنی تائید آنها نبوده و فقط به دلیل اعتقاد و ایمان به آزادی اندیشه و بیان میباشد.
- با اعتقاد به گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه بدون هیچ محدودیتی کاملاً آزاد است.
- مسئولیت هر اثری بر عهده نویسنده آن اثر است و آزادگی صرفاً ناشر افکار میباشد.
آزادگی
آدرس:
Azadegy _ M. Shafaei
Postfach 52 42
30052 Hannover – Deutschland
Tel: +49 163 261 12 57
Email: shafaei@azadegy.de
لایحه بودجه ۱۴۰۲ آینه تمام نمای ورشکستگی رژیم ولایت فقیه(بخش۱)
ژاله وفا
بودجه سالانه هرکشوری مهمترین سند مالی حاکمیت به شمار میرود.
شایان توجه است که هر بودجه سالم و منطبق بر واقعیتی بایستی بر اساس نیازهای اصلی کشور تنظیم شود تا افزایش رفاه و امنیت ملی را محقق کند و نیز داده های بودجه بایستی منطبق بر واقعیت تعیین شوند و نه اینکه تنها بر روی کاغذ حساب درآمدها و هزینه ها تراز شود. مصارف بودجه بایستی متناسب با درآمدهای قابل حصول باشد؛ یعنی ابتدا درآمدها بدون توهم و براساس واقعیات و ظرفیتهای اقتصادی موجود مشخص و سپس مصارف متناسب با آن طراحی شود. در غیر اینصورت، با بیش برآورد درآمدها به منظور تراز بخشی از بودجه، بر حجم مصارف افزوده خواهد شد و هر سال بودجه با ارقام درشتتری نسبت به سال قبل بسته میشود. جدای از آن، بودجه بایستی شفاف باشد بدین معنی که هم مردم و هم کارشناسان بتوانند نحوه کسب درآمدها و نحوه هزینه شدن بودجه را ردیابی کنند و نتایج این منابع به دستآمده و تخصیص داده شده را بر توسعه کشور ارزیابی کنند. در صورتی که در نظام ولایت فقیه خصوصا از بعد از جنگ، ما هیچگاه با بودجه شفاف روبرو نبوده ایم.
در رژیم مطلقه ولایت فقیه بودجه های دولتها به دلیل ضعف در برنامه ریزی، عدم شفافیت و فقدان انضباط مالی، واقعی نبودن میزان درآمدها و ترکیب ضد تولیدی ای که دارند یعنی برداشت از تولید ملی نیستند و خلاصه می شوند در قرضه داخلی و فروش و حراج منابع کشور و نیز کسری بودجه، نه تنها فاقد کارایی اند بلکه خود عامل گسترش فقر و تمرکز ثروت در دست مافیای نظامی-مالی می باشند. علاوه بر آن با رشد دیوان سالاری که نتیجه آن افزایش هزینههای دستگاه عریض و طویل کشور است و همچنین سایر هزینه هایی که ربطی به دولت ندارد و مربوط به نهادهای غیر دولتی است که نه تنها سودی به کشور نمی رسانند بلکه بر بودجه تحمیل میشوند، ارزیابی واقعی منابع غیرممکن میشود و همین امر نیز خود باعث افزایش کسری بودجه میشود.
اینگونه است که دولت برای جبران کسری بودجه، رو به قرضه از سیستم بانکی، همانا چاپ پول بی پشتوانه می آورد و تورم افسارگسیختهای را به اقتصاد تحمیل میکند و درنهایت بشدت از قدرت خرید مردم می کاهد و یا دولت با کاستن از ارزش پول ملی، از ارزش بدهی های دولتی می کاهد و بدینسان از جیب مردم کسری بودجه ر ا تامین می کند. با این مقدمه به ویژه گیهای لایحه بودجه 1402 دولت سیزدهم نگاهی بیافکنیم:.
بودجه ۵۲۶۱ هزار میلیارد تومانی سال ۱۴۰۲کل کشور که نسبت به بودجه ۱۴۰۱ حدود ۴۰ درصد یعنی ۱۵۰۲ هزار میلیارد تومان بیشتر است، توسط دولت سیزدهم به مجلس نظام تقدیم شد و مورد موافقت مجلس نظام نقرار گرفت. این لایحه شامل ۲۱۶۴ هزار میلیارد تومان بودجه عمومی و ۳۰۹۷ هزار میلیارد تومان بودجه شرکتهای دولتی، بانکها و مؤسسات انتفاعی وابسته به دولت است.
به این ترتیب، در لایحه بودجه سال ۱۴۰۲، منابع عمومی دولت با رشد۵ ۴درصدی نسبت به سال ۱۴۰۱ مواجه خواهد شد. براساس لایحه بودجه ۱۴۰۲، کل منابع عمومی دولت نسبت به بودجه سال جاری با درنظرگرفتن افزایش حقوق کارکنان و بازنشستگان در نیمه سال ۱۴۰۱ و انتقال بخشی از منابع و مصارف تبصره ۱۴ بودجه عمومی به یکهزار و ۹۸۴هزار میلیارد تومان رسید.
همچنین براساس این لایحه درآمدهای عمومی نسبت به سال جاری ۴۰ درصد افزایش داشته و به ۹۷۸هزار میلیارد تومان رسیده است. منابع حاصل از واگذاری داراییهای سرمایهای(دارایی های ناشی از فروش منابعی همچون نفت و گاز و میعانات گازی ) نسبت به بودجه ۱۴۰۱، ۳۷درصد افزایش یافته است. اعتبارات تملک داراییهای سرمایهای(خرید سهام و اوراق بهادار و پرداخت سود سهام منتشر شده و…)۳۲۷هزار میلیارد تومان پیشبینی شده است که حدود 26درصد افزایش یافته است.
این حجم از بودجه در حالی است که حجم نقدینگی ناشی از افزایش پایه پولی در پایان شهریور۱۴۰۱ که توسط مرکز آمار منتشر شده، به ۵۵۹۵ میلیارد تومان رسیده است که ۸۴۱ هزار میلیارد تومان بیش از حجم نقدینگی در پایان اسفند ۱۴۰۰ است. یعنی به طور میانگین هر ماه ۱۴۰ هزار میلیارد تومان بر حجم نقدینگی اضافه شده است که نقش عمده ای در ایجاد تورم دارد و چنانچه رشد نقدینگی بر همین روند پیش رود، پیشبینی میشود در پایان سال جاری با حجم نقدینگی حدود ۸۰۰۰ میلیارد تومان روبرو خواهیم شد که همچون بمب ساعتی عمل می کند.
بودجه 1402 انبساطی است به دو دلیل.
آمارها نشان میدهد جمع منابع و مصارف عمومی دولت در سال، در لایحه بودجه ۱۴۰۲، نسبت به لایحه ۱۴۰۱، 45درصد و نسبت به قانون بودجه ۱۴۰۱، ۴۲درصد افزایش یافته است. بررسی ارقام لایحه بودجه سال ۱۴۰۲ نشان میدهد که بودجه ۱۴۰۲ انبساطی است. در واقع اگر هدف گذاری نرخ تورم در سال آینده بین ۲۰ تا ۳۰ درصد باشد، بودجه انبساطی خواهد بود. از سوی دیگر، آمارها نشان میدهد میزان انتشار خالص اوراق مالی در لایحه بودجه ۱۴۰۲ نسبت به قانون بودجه ۱۴۰۱ بیشتر شده است، که این موضوع حکایت از این دارد که هزینهها نسبت به درآمد بیشتر شده است، که از این منظر نیز بودجه انبساطی است.
براساس دادههای موجود، از ۹۷۸هزار میلیارد تومان درآمد پیشنهادی؛ ۸۲۶ هزار میلیارد تومان معادل۴.۵ ۸درصد از طریق مالیات تامین خواهد شد.
در مقابل، صرفا ۹۶هزار میلیارد تومان معادل ۹.۸ درصد، از طریق درآمد ناشی از مالکیت دولت و ۵۶ هزار میلیارد تومان معادل ۵.۷ درصد باقیمانده را، سایر درآمدها تشکیل میدهد. به عبارتی میتوان گفت که در بودجه سال آینده، سهم مالیات از درآمدهای دولت سیزدهم به رکورد خود در ۱۳ سال اخیر رسیده است. در عین حال بخشی از هزینههای دولت که مربوط به هزینههای دستگاههای تبلیغاتی و خبری، نهادها و برنامههای ذهنیتسازی، نهادهای حوزوی و تشکیلات امنیتی است، رشد قابل توجهی کرده است. یک نمونه عجیب آن اختصاص بودجه به قرارگاه خاتم الانبیاء سپاه پاسداران است که جزو نهادهای بودجهگیر از دولت است که در سال آینده در دو ردیف جداگانه اعتباری بالغ بر ۱۶ هزار میلیارد تومان دارد! اما اینکه این قرارگاه با توجه به فعالیتهای عمرانی و درآمدهای بالایی که از پروژههای مختلف دارد، چه نیازی به بودجه دارد، هم محل سوال است که البته معنایی بجز حرص پایان ناپذیر مافیای نظامی ندارد. در شماره آینده به این نوع خاصه خرجیها در لایه بودجه ۱۴۰۲ خواهم پرداخت.
به تحلیل داده های بودجه بپردازیم:
آیا در آمدهای پیش بینی شده در لایحه بودجه قابل تحقق هستند؟.
در بخش در آمدهای پیش بینی شده بایستی گفت که به هیچ وجه واقع بینانه نیستند و غیر قابل تحققند. چرا؟ زیرادولت پیشبینی کرده است که در سال آینده به درآمد ۶۰۳ هزار میلیارد تومانی از محل فروش نفت دست یابد. برای تحقق این میزان درآمد نفتی نیز به فروش روزانه ۴/۱ میلیون بشکه نفت با قیمت ۸۵ دلاری و نرخ تسعیر ۲۳ هزار تومانی ارز دل خوش کرده است. میزان تحقق درآمدهای نفتی دولت در نیمه سال جاری اما تنها ۵۶ درصد بوده آن هم در شرایطی که قیمت نفت بالای ۱۰۰ دلار بوده است. درحالی که کارشناسان انرژی قیمت نفت برای سال آینده را کمتر از سال جاری برآورد میکنند.
به گزارش رویترز، اداره اطلاعات انرژی ایالات متحده در آخرین چشم انداز کوتاه مدت انرژی که در ژانویه سال ۲۰۲۳ منتشر شد، پیش بینی کرده است که قیمت نفت خام برنت در سال ۲۰۲۳ به طور متوسط ٨۳ دلار در هر بشکه و در سال ۲۰۲۴ به ۷٨ دلار در هر بشکه خواهد رسید. میدانیم که قیمت نفت سنگین ایران بمراتب ارزانتر از نفت برنت است لذا در صورتی که قیمت نفت را برای سال ۱۴۰۲، ٧٠ دلار و نرخ تسعیرٍ را ٢٨۵٠٠ تومان در نظر بگیریم، با احتساب سهم سایر بخشها به تقریبا ١٣٠٠ هزار بشکه صادرات نفت نیاز است. با توجه به تولید ٢.۵ میلیون بشکه و مصرف ١.٨ میلیون بشکه نفت در روز، صادرات روزانه برابر با ٧٠٠ هزار بشکه است. با فرض قیمت نفت ٧٠ دلار و نرخ تسعیر٢٨۵٠٠ تومانی و صادرات ٧٠٠ هزار بشکه در روز، عدم تحقق منابع این سرفصل برابر با ٢٠٠ هزارمیلیارد تومان خواهد بود. خصوصا که علاوه بر تحریم فروش نفت، برخی دیگر از نهادهای دولتی و همچنین افراد حقیقی و حقوقی هم جدیدا توسط آمریکا و اتحادیه اروپا مشمول تحریم شدند و به این ترتیب راههای دور زدن تحریم های ایران بیش از پیش در کانون نظارت تحریمکنندگان قرار خواهد گرفت و دولت در فروش و صادرات نفت به مشکل خواهد خورد. این موضوع به این معناست که درآمدهای نفتی دولت در سال آینده در صورت تداوم شرایط موجود محقق نخواهند شد.
بگذریم که درلایحه بودجه ۱۴۰۲ فساد علنی و آشکار است. چرا که بخشی از فروش نفت توسط اشخاص و نهادهای مختلف صورت می گیرد! یعنی با وجود وزارت نفت که بایستی متولی فروش نفت توسط کارشناسان باشد هیچ کاره است و افراد و نهادهای فاقد تخصص تشویق به فروش نفت می شوند! در واقع باز شاهد رشد رانتخواری و ایجاد پدیده هایی مثل بابک زنجانی خواهیم بود و میلیاردها دلار منابع نفتی کشور باز از بین خواهد رفت. دولت با فروش خصوصی نفت در واقع پنهان از مردم به کسب در آمد برای پرداخت نیروهای سرکوبش جهت خاموش کردن جنبش انقلابی مردم ایران دست می یازد.
افزایش ۵۹ درصدی درآمدهای مالیاتی برای دولت و اثر آن بر معیشت مردم
دولت همچنین در این لایحه قصد دارد از مردم ۸۳۸ هزار میلیارد تومان مالیات اخذکند. یعنی مردم بایستی به طور میانگین ۱۹ درصد بیشتر از تورم مالیات بدهند. بر همین اساس نیز دولت سیزدهم در لایحه بودجه درآمدهای مالیاتی بودجه ۱۴۰۲ را ۵۹ درصد بیشتر از بودجه امسال در نظر گرفته است. افزایش فشارهای مالیاتی به اقتصاد رکود زده کشورمان، به معنای رکود بیشتر واحدهای تولیدی است. اینگونه است که در مقدمه تاکید کردم بودجه نویسی های دولتها در نظام ولایت فقید ضد تولید هستند زیرا با شرایط اقتصادی ایران از قبیل رکود، ضعف بنگاههای تولیدی، حساب منفی سرمایه و زیان ناشی از کرونا و همچنین عوارض تحریمها، سازگاری ندارد. فشار مالیاتی بر بخش خصوصی و اقشار کم در آمد بیشتر به زیان تولید و اقتصاد کشور است. در صورتی که دولت سیزدهم بر نهادهای پرقدرت فرادولتی که مالیات گریزند و میزان مالیات گزیزی این نهادها تا حدود ۱۸۰ هزار میلیارد تومان برآورد شده است، فشاری وارد نمی کند.
اما این افزایش درآمد دولت از طریق افزایش اخذ مالیات از مردم، کجا صرف می شود؟ آیا در امور بنیادی و اساسی در عمران کشور در رفع نیاز دانشگاهها، در ساخت بیمارستانها و یا نجات محیط زیست از فلاکت صرف می شود؟ نه. چرا؟ چون در همین لایحه مشاهده می کنیم که بودجه دستگاههای دولتی ۸۸۰ همت افزایش یافته! یعنی نزدیک به ۴۰ درصد نسبت به سال جاری! دولت رسما اعلام کرده در حال حاضر تورم بیش از ۴۰ درصد است، ولی مشاهده می کنیم که به طور میانگین حقوقها ۲۰ درصد افزایش پیدا می کند یعنی ۲۰ درصد کمتر از تورم! به زبان ساده دولت در سال آینده نه تنها قدرت خرید مردم را جبران نخواهد کرد، بلکه عامدانه حداقل ۲۰ درصد حقوق کارکنان را تضعیف کرده است. در واقع به همان میزان که سفره دستگاههای ناکارآمد دولتی بزرگ و بزرگتر می شود، سفره مردم و بازنشستگان به میزان حداقل ۲۰ درصد کوچکتر می شود. دولت سیزدهم همانقدر که نسبت به دستگاههای دولتی سخاوتمند است نسبت به مردم خست بخرج میدهد به نحوی که در این لایحه حتی یارانه نقدی و معیشتی را با صفردرصد افزایش برای مردم درنظر گرفته است .
بطور خلاصه: تورم ۴۰درصد، افزایش رقم بودجه ۴۰درصد، افزایش وصول مالیات از مردم نزدیک به ۶۰درصد، افزایش حقوق مردم ۲۰ درصد، افزایش یارانه صفر درصد!.
یعنی مردم در واقع در خوشبینانه ترین حالت با ۴۰ درصد تورم مواجهند و ۴۰ درصد هم افزایش پرداخت به دولت (فاصله مالیات پرداختی با حقوق دریافتی). این امر زمانی ملموس تر می شود که بدانیم تورم خورد و خوراک در ۶ ماه ابتدایی سال ۱۴۰۰ به ۸۰درصد رسید، بنابراین برای دهکهای کمدرآمدی که هزینههای اصلیشان صرف مسکن و خوراک میشود، افزایش ۲۰ درصد به هیچ وجه کمکی نیست و بدین ترتیب در سال آینده بخش دیگری از مردم به زیر خط فقر سقوط خواهند کرد. در واقع امر هر نوع مالیات بایستی از تنعم گرفته شود نه از عسرت. مردم و طبقات زحمتکس مردم را تحت فشار قرار دادن و کسب در آمد از کم درآمدها یعنی شیره اقتصاد را کشیدن. در نظام ولایت فقیه در اقتصاد مصرف محوری که درست کرده است تولید ارزش چندانی ندارد تا از آن مالیات گرفته شود.
بدین ترتیب دولت با وجود افزایش ۵۹ درصدی درآمدهای مالیاتی همچنان به درآمدهای فروش نفت وابسته است. بررسیها نشان میدهد که بدون در نظر گرفتن منابع تبصره ۱۴، وابستگی لایحه بودجه ۱۴۰۲ به درآمدهای نفتی حدود ۴/۳۰ درصد است. با محاسبه منابع ۶۶۰ هزار میلیارد تومانی تبصره ۱۴، وابستگی بودجه سال آینده به درآمدهای نفتی به بیش از ۴۷ درصد نیز خواهد رسید. بنابراین پرسش اساسی این است که دولت چگونه میتواند به کاهش تورم در سایه بودجهای که ارائه کرده خوشبین باشد؟ آنهم در شرایطی که دولت هیچ چشماندازی برای بهبود روابطش با غرب ترسیم نکرده و تحریمها با شدت بیشتری علیه کشورمان اعمال میشود. به این ترتیب میتوان با صراحت اعلام کرد که بودجه سال آینده پیام تورمی به اقتصاد میدهد. با این حساب سال آینده شاهد افزایش تورم، اقتصاد ضعیفتر و بحرانهای غولآسا خواهیم بود. یکی از آنها وضعیت بسیار بد معیشت بازنشستگان است که همراه با سایر ویژه گیهای لایحه بودجه ۱۴۰۲ در وضعیت سنجی آینده مورد بررسی قرار خواهم داد.
دفتر دوم به قلم امیر خاکی ( پسر داستان )
اعظم کفیلی و امیر خاکی
قسمت 1
بچه ی آرومی بودم. بیشتر وقت ها تو جمع پسرای فامیل و دوستام از همه ساکت تر بودم. یادمه همیشه بابام از دستم ناراحت بود. بهم تلنگر میزد. میشینیدم که به مامانم میگه این پسره رو انقدر لی لی به لا لالش نزار. خیلی شله و ول بازی داره درمیاره. روحیش ضعیفه. مامانمم میگفت چرا انقدر حساسیت نشون میدی بچس دیگه گناه داره. دلش توجه و محبت میخواد. همیشه تو جمع از دستم عصبانی میشد چرا حرف نمیزنم. چرا مظلومم. چرا خجالتیم. همیشه این حرفای بابام تو گوشم بود. ناراحت میشدم اما کاری نمیتونستم بکنم. منم دوست داشتم قوی باشم. بابام بهم افتخار کنه.کسی فکر نکنه بی عرضه ام. خواهرام دوسم داشتن. هوامو داشتن اگر کسی تو خیابون یا تو کوچه یا فامیل حرفی بهم میزد اونا باهاشون دعوا میکردن و از من دفاع میکردن.مامانم خیلی بهم توجه و محبت داشت. هر کاری میکرد تا اب تو دلم تکون نخوره.یکم که بزرگتر شدم و رفتم دوران راهنمایی بچه های بزرگتر زورگویی میکردن به کوچیکترا . تمام همکلاسی هام از پسر بزرگا حساب میبردن. بعضی وقتها کتک میخوردن. از طرفی همچنان بابام اصرار داشت انقدر شل و ول نباش قوی باش. زود عقب نشینی نکن بری یه گوشه بشینی نتونی از خودت دفاع کنی. زرنگ باش. یادمه که وقتی رسیدم سوم راهنمایی یه بادی به قبقبم انداختم که حالا دیگه ما جز بزرگا شدیم.دیگه هیچکس نمیتونه بهمون زور بگه. حالت دیگه ما حرف اولو میزنیم. چند باری تو مدرسه دعوا راه انداختیم. فقط برای اینکه بگیم بزرگ شدیم.بگیم بابام اصرار داشت برم کلاس رزمی. ثبت نامم کرد گنگ فو. از وقتی باشگاه میرفتم بیشتر احساس غرور میکردم. وارد دبیرستان شدم. دوستای جدید پیدا کردم از دعوا و کل کل دیگه دور شدم.مامانم همیشه نگران این بود که با کی میرم با کی میام.با کیا دوستم..تا قبل از این همه فکرو ذکرمون هفت سنگ تو کوچه و دوچرخه سواری و گل کوچیک و بزن بزن بود. ولی از وقتی رفتم دبیرستان مسیر حرفامون با دوستام عوض شد.چنتا دوست شیطون و پر جنب و جوش داشتم. میفهمیدم راجب دخترا حرف میزدن.
قسمت ۲
اوایلش به حرفاشون زیاد توجه نمیکردم. میگفتم چه بیکارن اینا چرا هی راجب دخترا حرف میزنن.یه روز یکی از دوستام گفت امیر تو چرا عینه اسکوالا از مدرسه بدو بدو میری خونه زشته به خدا مثلا پسری مجید و رضا و داوود و من. همش باهم بودیم. احساس میکردیم یه سروگردن از همه بهتریم نمیدونمم چرا.اما خوب حسی بود که داشتیم. خاطرات خوبی داشتیم. هرروز تو مدرسه سر زنگ دوم صدای شکمامون شنیده میشد. باهم قرار میزاشتیم هر روز یکی پولشو بده بریم ببینیم کی از خونه ساندویچ اورده ازش بخریم تقسیم بر 3 کنیم بخوریم.بعضی وقتا هم قرارمیشد شرط بندی کنیم. مسابقه بیخ دیواری میزاشتیم. هرکی میباخت اون بایدخوراکیاشو میداد بهمون.اماوقتی زنگ اخر میخورد فضا فرق میکرد. بعد از زنگ مجید و داوود میرفتن تو دستشویی سروصورتشونو میشستن لباساشونو میتکوندن.یه دست خیس لای موهاشون میکشیدن که جذاب تربه نظر برسن. من زیاد توفاز این کارانبودم. خداحافظی میکردم میرفتم خونه.یه روز مجید گفت امیرتوچراباما برنمیگردی خونه پیاده. میگفتم حال ندارم پیاده راه برم. میگفتن برو بابا بیا باهم بریم خیلی خوش میگذره تو راه.چه خبره بدوبدو میری خونه میترسی دیر بری مامانت دعوات کنه؟
به حالت مسخره بهم برخورد.گفتم چی میگی تو!میگم حال ندارم پیاده راه برم.مجید گفت حالا تو یه بار بیا خود به خود حالشو پیدا میکنی.برای اینکه دوباره حرف مفت نزنن فکر کنن من از کسی میترسم گفتم باشه میام باهاتون.توراه داشتن راجب یه دختری به اسم الهام حرف میزدن. مجید میگفت پسر این دفعه دیگه مخشو میزنم.داوود میگفت عمرا. تاحالا به هیچ کی محل نداده.مهدی هم میخواست باهاش دوس شه نتونسته بود. رفتیم باهم جلو در مدرسه دخترونه داوود یه مشت تخمه از جیبش دراورد وایسادیم به شکوندن تا زنگشون بخوره. یهو همه دخترا ریختن بیرون. از قرار معلوم وایساده بودیم که الهام بیاد بیرون تا بیفتیم دنبالش. مجید گفت اوناها اومدن.اوناجلوتر میرفتن.مام پشت سرشون. سه نفر بودن .الهامی که میگفتن وسطی بود. راه میرفتن میخندیدن. الهام هی برمیگشت نگاه میکرد. دوباره یه چیزی بادوستاش میگفت میخندیدن. من جیزی نمیگفتم کلا با هاشون راه میومدم. رضا اول مسیر جدا میشدازمون. من میموندم و داوود و مجید.مجید پشت سرشون هی میگفت خانما براتون تاکسی بگیرم.زدم پشت سرش گفتم اخه بد بخت تو پولداری چرا حرف الکی میزنی.میگفت تو حرف نزن بلد نیستی. وایساببین چجوری راهشو پیدامیکنم. داوود واسه خودش هی تیکه مینداخت الهامم محل نمیزاشت. تقریبا یه چهارپنج روزی همین کارمون بود.برام جالب بود. سرگرم یه جدید بود. توحرفای دخترا که همدیگروصدا میکردن فهمیدم اسم یکیشون سلمازه اسم یکی دیگشون هدیه. دیگه ازاون روزامنم هر روز توبحث درمورد دختراشرکت میکردم.
قسمت 3
نظر میدادم.میگفتم شماها بیخودی خودتونو الاف کردین بابا.داوود گفت خیلی داری منم منم میکنی. اصلا شرط میبندیم ببینیم خودت چی بلدی. اگه بتونی مخو الهامو بزنی تا یه هفته وسایالتو من میارم تا خونه.گفتم نامردی اگه نکنی. گفت قبول.انگار مثال دوست شدن با این دختره جز افتخاراتمون حساب میشد.وارد پانزده سالگی شده بودیم.قرار شد بریم ببینیم چی میشه.زنگشون خورد. سه تایی اومدن بیرون. افتادیم دنبالشون.سولماز هی داوود و نگاه میکرد .انگار خوشش اومده بود ازش. داشتیم میرفتیم من شماره تلفن خونرو نوشتم منتظر یه فرصت بودم تا لحظه ای که وایسادن سر خیابون از هم خداحافظی کنن من برم و شماره بهش بدم. وایسادیم. یهو دوست الهام همون هدیه. یهو برگشت تو صورت من گفت اوهوووو چه پسر سر سنگینی هستی شما. یهو میخکوب شدم.بچه ها داوودو مجید بهم خندیدن. یه ان هیچی نتونستم بگم.از خنده بچه ها لجم گرفت. کلا یادم رفت قراره به الهام شماره بدم. الهام خداحافطی کرد. هدیه راه افتاد سمت خونشون.خیلی حرص داشتم ازش. پیش خودم گفتم حالتو جا میارم. به من تیکه میندازی؟
انقدردنبالش رفتم تا یه چیزی بهش بگم. اومدیم تا رفت توکوچه اومد بره تو دیگه نتونستم جلو دهنمو بگیرم.داد زدم هووووو دختره عوضی مگه من باتو شوخی دارم.برگشت خندید رفت تو.رفتم بالا احساس میکردم جلو بچه ها اب شدم.شرطو که نبردم هیچی تازه ضایعم شدم.این حس تا شب ادامه داشت.یواش یواش حرصم خوابید.رفتم بخوابم.داشتم فکر میکردم. گفتم ولی عجب دختره پرویی بودا.چه جسارتی. یهو خندم گرفت.گفتم ولی نه..جالب بود.باید دختر هیجان انگیزی باشه. احساس کردم دلم میخواد بیشتر بشناسمش.توذهن من کلا این جا افتاده بود که ادم باید پررو باشه.جسارت داشته.دیگه از فاز شرط بندی با بچه ها اومدم بیرون. هی این دنده اون دنده شدم فردا چی بهش بگم که باهام دوست بشه. هزارتا حرفو پیش خودم گفتم.مثلا سلام خانم خوبین .نه خانم چیه اخه. سلام ببخشید میتونم وقتتونو بگیرم. نه خیلی مسخره بود. اه چی بگم.حالا ول کن. فردا یه چیزی میگم دیگه. اگه باهام دوست نشد اون وقت یه جور دیگه حرفشو بهش پس میدم. تو این چند روز میدیدم هر بار یه مدل سوییشرت و کفش میپوشه.خیلی باحال بود. هر روز یه تنوعی تو لباساش داشت.هم پررو بود هم خوشتیپ.
قسمت 4
صبح رفتم مدرسه.تا رسیدم مجیدو داوود خندیدن بهم.گفتن چی شد پس اقا زرنگه. توام که خیط شدی. گفتم برین بابا دختره انقدر زشتو بیخوده که ترجیح دادم خودت بری تلاش کنی.گفتن باشه تو که راست میگی. زنگ اخر خورد رفتیم در مدرسه.اومد بیرون. دیدمش. بهش یه اشاره کردم بیا کارت دارم محل نزاشت. مجبور شدم با بچه ها باز راه بیفتم. خداحافظی که کردن تنها شد گفتم الان وقتشه بهش گفتم یه لحظه وایسا. اصلا برنگشت نگام کنه. سرعتشو زیاد کرد. منم باهاش سرعتمو زیاد کردم. یهو دویید رفت سمت در خونشون.گفتم اکه هی.. انقدر بد حرف زدی دختره کلا بدش اومد ازت. وایسادم. داشتم فکر میکردم که برم معذرت خواهی کنم بهتره. یهو درو وا کرد خوشحال شدم. گفتم مگه نگفتم وایسا.با یه حالت عصبانی گفت چرا باید وایسم. موندم چی بگم. گفتم کارت دارم. گفت چی کار.گفتم خوب الان دارم میگم. لبخند زد.تو دلم گفتم ایول تونستی.گفت فردا جوابتو میدم.دوویدم رفتم خونه. خوشحال بودم دوست دختر پیدا کرده بودم.هنوز بهم جواب نداده بود اما میدونستم قبول میکنه.میدونستم ازم خوشش میاد.فرداش قبول کرد.دیگه راهمو از بچه ها سوا کردم.گفتم من دیگه با شما برنمیگردم. گفتن چرا گفتم دوست دختر پیدا کردم. خندیدن. گفتن تو؟؟؟ چه غلطا.حالاکی هست؟
گفتم دوست الهام. یهو داوود زد پس کله یمجید گفت خاک عالم تو سرت. دیدی .بیا این رفت قاطی مرغا تو هنوز هیچ غلطی نکردی. خلاصه گردنم انداختن ساندویچ کالباس از بوفه حیاط بخرم.یه نون که توش یه پر کالباس بودو دوتا تیکه گوجه و دوتا تیکه خیارشور. ده تومن بود. دیگه هر روز با هدیه باهم میرفتیم میومدیم.خیلی بامزه بود. خیلی شورو هیجان داشت. من اروم بودم. از مسابقاتش تعریف میکرد. تو کوچه یهو میرفت رو جدول چرخ و فلک میزد میخندید.عشقش ورزش بود روحیشو دوست داشتم. حرفای قشنگ میزد. بهش وابسته شدم. هر روز احساس میکردم بیشتر دلم میخواد ببینمش. از وقتی خداحافظی میکردیم کلا تو خونه وقتمو با آتاری میگذروندم که زمان بگذره دوباره فرداش ببینمش. صبحا یه دونه شکلات از تو کیفش درمیاورد میگفت اینو زنگ تفریح بخور یاد من کن و میخندید.حال و هوام باهاش عوض شده بود.یه روز احساس کردم باید بهش بگم چقدر دوسش دارم. تو راه موقع برگشتن برای بار اول بهش گفتم خیلی دوستت دارم. نگام کرد. با ذوق. یه روز صبح پاشدم طبق معمول مسواک زدم. سرمو مرتب کردم ژل زدم. رفتم پایین سرکوچشون تا بیاد بریم. یهو دیدم جلو در حیاط سوار ماشین باباش شد رفتن. فهمیدم نمیشه باهم بریم امروز.
قسمت 5
سریع یه تاکسی گرفتم نشستم تو ماشین راننده بوق زد جلو پای مسافر بعدی گفتم اقا پنج نفرو باهم حساب میکنم برو.کسیو سوارنکن اون موقع جلو دونفر سوارمیکردن. جلو در مدرسه پیاده شدم. دیدم داره از ماشین باباش پیاده میشه.همینجوری وایسادم ضد حال بدی خوردم. گفتم بیخیال نمیرم مدرسه همینجا پرسه میزنم تا بیاد ببینم چی شده. یهو دیدم از در مدرسه اومد بیرون اشاره کردم بیاد یه ذره جلوتر.دیدم با یه قیافه ی داغون و باد کرده اومد. سر دماغش قرمز چشاش پف کرده. گفتم چی شدی عزیزم.گفت مامانم دیشب فهمیده ما باهم دوستیم.گفتم خوب فهمیده که فهمیده. گفت آخه سرویسیم میکنن. دوسش داشتم. دوست نداشتم گریشو ببینم.حالم بد میشد.خواستم بهش دلگرمی بدم دلم براش سوخت. خیلی گریه کرده بود. گفتم ببین من ولت نمیکنما. مامان بابات هرکاری هم بکنن من پیشت هستم.وقتی این حرفارو میزدم احساس غرور داشتم. فکر میکردم حالا که دوست دخترمه صاحب اختیارش منم.باید یه کاری میکردم بهم افتخار کنه.فکر نکنه ترسیدم.یا قراره بشینم عقب نگاه کنم.باید از حقم دفاع کنم.هدیه هم حق من بود. گفتم وسط راه از سرویس پیاده شو من خودم دنبال سرویستون میام تا پیاده شدی خودم میبرمت تا خونه حالا مثلا انگار قرار بود کولش کنم یا ماشین داشتم این حرفو زدم.اما خوب دوست داشتم خودمو نشون بدم. یکم قیافش اروم شد.بهش گفتم بره تو.اون روز وقتی رفتم خونه فکرم درگیر هدیه بود. همش یاد قیافه پف کردش میفتادم عصبی میشدم. هرروز با کلی شیطنت و بگو و بخند همدیگرو میدیم. عاشقش شده بودم.هی به خودم می گفتم نمیزارم کسی اذیتش کنه.حتی مامان باباش اون دیگه ماله منه.من درسم تموم شه باهاش ازدواج میکنم.اینارو پیش خودم میگفتم و واسه خودم نقشه میکشیدم. اماشب موقع خواب گفتم گناه داره. اصلا ولش کن میرم میگم بیا همدیگرو نبینیم.تو اذیت میشی.مامان بابات اذیتت میکنن. نمیخوام به خاطر من گریه کنی.نمیخوام باعث ناراحتیت بشم.بعد دوباره به خودم میگفتم خاک تو سرت. مثلا مردی. ترسیدی پسر؟
همه جربزت همینه.تا فهمیدی مامان باباش فهمیدن جا زدی. تلنگر زدم به خودم. گفتم نه من دوسش دارم نمیتونم نبینمش. اصلا اون نباشه انگار یه چیزی تو زندگیم کمه.کی بهم بگه دوستت دارم. کی صبحا برام لقمه درست کنه.اصلا به چه انگیزه ای برم مدرسه .تازه از همه مهمتر دلش میشکنه. نمیتونم خودم باعث ناراحتیش بشم. تا آخرش پاش وایمیستم.هرچی میشه بزار بشه
قسمت 6
اون روز سریع خودمو از مدرسه رسوندم به در حیاط مدرسه دخترونه. داشتم دقت میکردم ببینم سوار کودوم سرویس میشه.میدونستم اولین ایستگاهی که نگه میداره کجاست. خودمو رسوندم اونجا تا منتظرشم مینی بوس برسه. پیاده شد. خوشحال شدم دیدمش. دلم تند تند براش تنگ میشد. دوست داشتم همش جلو چشمم باشه. دستشو گرفتم. داشتیم راه میرفتیم که یهو هدیه گفت امیر بابام. قلبم وایساد. دستشو ول کردم و فرار همینجوری میدوویدم که دیدم در حیاط یه خونه ای بازه.رفتم تو درو بستم.نفس نفس میزدم.یه چند لحظه وایسادم بعد درو واکردم رفتم بیرون.عصبی بودم.از دست خودم.هیچ کاری نمیتونستم بکنم.پیش خودم گفتم الان فرار کردی پیش خودش فکر میکنه من چه ترسوییم. واقعا که گند زدم. بعد از ظهر رفتم تو کوچه پیش رفیقام. با نیما همسایمون خیلی رفیق بودم. جریان و بهش گفتم. گفت پسر چرا خودتو از الان درگیر این چیزا کردی. بابا ملت دو روز با یکی دوست میشن خداحافطی میکنن میرن با یکی دیگه. تو جرا ول نمیکنی. حالا حتما بابای دختره باید بیاد بکشتت ول کنی.این نشد یکی دیگه.از من میشنوی ولش کن.حوصله حرفاشو نداشتم.گفتم داداش دمت گرم.اومدم دوکلام حرف بزنم باهات ببینم چی کار کنم بدتر گند زدی به اعصابم. خواهرام هی میگفتن چته امیر چرا تو فکری چی شده. مامانم نگرانم شده بود. همش میگفت کجا بودی.با کی پایین بودی.چرا دیر اومدی بالا.چرا درست غذا نمیخوری. کلافم کرده بودن از بس سوال میپرسیدن. اون موقع که مامان باباش میومدن دنبالش برای مدرسه من نتونستم ببینمش.حالم خیلی بد بود.تو خونه هرکی بهم حرف میزد دعوام میشد باهاش. دائم داد میزدم. همش پیش خودم فکر میکردم چی کار کنم. یادمه یه روز مدرسه نرفتم.رفتم پشت دیوار مدرسشون. ساعت نه ونیم زنگ تفریح خورد.اومدن توحیاط.به یه پسره گفتم داداش دمت گرم من اینجا با یکی کار واجب دارم میشه قلاب بگیری برای من.اولش منمن کرد.گفتم صد تومن بهت میدم.قبول کرد.کفشامو دراوردم با جوراب رفتم رودستش.سرمو بردم بالا قشنگ کل حیاطو دیدم.چشم گردوندم اشنا ببینم.الهامو دیدم یه سوت زدم. چند نفر نگاه کردن الهامم نگاه کرد گفتم هدیه کو.؟
گفت نیومد پایین تو کلاسه.گفتم صداش میکنی؟
گفت اره. من صبر کردم.پسره میگفت داداش خسته شدم.گفتم یه دقه حرف نزن.الان میام پایین. هرچی صبر کردم نیومد.اومدم پایین صد تومنم دادم.بعدا فهمیدم الهام اصلا به هدیه نگفته بود من اومده بودم.وایسادم همونجا. مجید و داوودم اومدن. گفتن امیر اینجا چی کار میکنی ؟
داستانو گفتم براشون.زنگ خورد. دیدم یه دختری داره میاد سمتم.
ادامه دارد
خشونت کلامی سیستماتیک علیه زنان معترض
پویان مکاری
از آغاز اعتراضات سراسری در ایران، حقوق زنان، بهویژه حق انتخاب پوشش، یکی از اساسیترین مسائلی بوده که معترضان بر آن تأکید کردهاند. با وجود این، جمهوری اسلامی حاضر نشد که به این خواستهی معترضان ــ لغو حجاب اجباری ــ تن دهد و در عمل سعی کرد تا با تشدید سرکوب زنان در عرصههای مختلف اجتماعی، وضعیت را به روزهای پیش از جنبشی بازگرداند که خواستههایش در یک شعار تداعی یافته بود:
زن، زندگی، آزادی. سؤال این است که نظام تمامیتخواه جمهوری اسلامی چگونه تلاش کرده است تا جای خالی گشت ارشاد را پر کند. اعلام تعاریف و جرایم جدید برای «بدحجابی» یا «بیحجابی» و اعزام مأموران زن «چادری» به مترو و خیابان بخشی از تلاشی بوده که تا امروز نتیجهی مطلوبی برای حکومت در پی نداشته است. اما اینها تنها اقدامات رسمیِ جمهوری اسلامی است. بر اساس روایتهای زنان معترض، مأموران نیروی انتظامی، لباسشخصیها و حامیان حکومت ایران برای مقابله با زنان معترض روشی «سیستماتیک»، غیر رسمی و تا حدی نامحسوس را دنبال میکنند.
اولین عرصه؛ خیابان : اولین و شاید مهمترین عرصهی منازعه میان معترضان و حکومت خیابان است. با گذشت تنها چند هفته از اعتراضات، ویدیوهای مختلفی از تعرض مأموران نیروی انتظامی، لباسشخصیها و گارد ویژه به زنان معترض منتشر شد. این در حالی بود که گزارشهای شهروندان و شهروند-خبرنگاران در چند هفتهی نخست حاکی از عدم برخورد مأموران با زنانی بود که حجاب از سر برداشته بودند. روایت برخی معترضان بر این امر صحه میگذارد که رفتار مأموران در سطح خیابان با گذشت حدود دو هفته ناگهان تغییر کرده است.
روایت اول؛ زنی جوان از قلب پایتخت: «من بیشتر در مرکز تهران رفتوآمد میکنم و هیچ وقت در تجمعات شرکت نکردهام. اما پس از کشته شدن ژینا امینی سعی کردم تا در حد ممکن بدون روسری در خیابان باشم. در روزهای ابتداییِ اعتراضات مأموران نیروی انتظامی با من راحت برخورد میکردند، حتی به من نگاه هم نمیکردند و از کنار من میگذشتند. شاید هم دوستانه تذکر میدادند. نمیدانم این از روی ترسِ آنها بود یا از روی سهلانگاری. اما تقریباً بعد از دو هفته روند تغییر کرد. نگاه مأموران به من بیشتر شبیه هیزی کردن بود. بعد از چند بار متوجه شدم که این رفتار تعمدی است. حتی گاهی افرادی که از نظر ظاهری مشخص بود که حزباللهی هستند مستقیماً در خیابان به شکل کلامی به من توهین میکردند، متلک میانداختند و حرفهای رکیک جنسی میزدند.
این رفتار هنوز هم ادامه دارد و چیزی فراتر از مزاحمت خیابانی است که در گذشته ما زنها در ایران میشناختیم. الان آن دست مزاحمتها از سمت شهروندان عادی از بین رفته و مشخصاً مزاحمت از سوی افراد خاصی است که حکومتیبودن خود را پنهان نمیکنند و بر آن تأکید میکنند. به نظرم میخواهند با این روش ما را به گوشهی خانهها برگردانند.»
روایت دوم؛ دختر معترض در کرج: «فرقی ندارد که با دوستانم در خیابان باشم یا تنها به خیابان بروم. مهم نیست که خیابان خلوت باشد یا شلوغ. سرکوبگران جوری به خانمها نگاه میکنند که مجبور میشویم سرمان را پایین بیندازیم. آنها در واقع زل میزنند به ما و نگاه کاملاً هیزی دارند. اگر نزدیک باشند حتی تیکه هم میاندازند و الفاظ جنسی به کار میبرند.
لباسشخصیها، که بسیجیبودنشان کاملاً مشخص است، وقیحترند و معمولاً دستهجمعی گوشهی خیابان میایستند و وقتی در حال رد شدن هستیم، به شکلی در پیادهرو قرار میگیرند که مجبور باشیم دقیقاً از وسط آنها رد شویم. نگاه آنها بسیار خیره و بد است.
اگر کسی با آنها همکلام شود و بخواهد پاسخ آنها را بدهد، از الفاظ جنسی دریغ نمیکنند و ترسی از دعوا ندارند. به گمانم علتش مسلحبودن و پشتوانهای است که از طرف حکومت دارند و خیالشان در این مورد راحت است. اما در اوایل اعتراضات آنها ترجیح میدادند که سکوت کنند و فقط در مواقع حساس ما را آزار دهند. الان حتی اگر ماشینی رد شود که خانم داخل آن بدون روسری باشد از هیچ حرکت شنیعی کوتاهی نمیکنند.»
دومین عرصه؛ محل کار
تا قبل از جنبش اخیر، جملهی «از ارائهی خدمات به زنان بدحجاب معذوریم» در بسیاری از اماکن دولتی و غیردولتی مشاهده میشد. اما پس از جنبش، بسیاری از معترضان سعی کردند تا نه تنها مراکزی از این دست را تحریم کنند بلکه به مراکزی که به حق پوشش زنان احترام میگذاشتند، توجه بیشتری نشان دادند. از سوی دیگر، در شبکههای اجتماعی گزارشهای فراوانی از زنانی منتشر شد که در محل کارِ خود از حق انتخابِ پوششِ خود دفاع میکردند. در چهار ماه اخیر، بعضی از این زنان در فضای مجازی اعلام کردهاند که به علت برداشتن حجاب در محل کار، از کار اخراج شدهاند یا مرکز اقتصادیای که در آن فعالیت میکردند از سوی نهادهای حکومتی با محدودیت مواجه شده است. در این مورد هم روایتهای زنان حاکی از توسل مأموران و حامیان حکومت به خشونت کلامی-جنسی است.
روایت اول؛ سختیهای کار در یک بانک در اصفهان: «من در یکی از بانکهای اصفهان کار میکنم. از زمان اعتراضات سعی کردم تا در بانک جوری شالم را روی شانهام بگذارم که انگار سهواً افتاده است. در ابتدا کسی با این رفتار مشکلی نداشت، و حتی افراد مذهبی و طرفدار حکومت هم تنها اخم میکردند یا تذکر میدادند اما از یک جا به بعد، شاید بعد از یک ماه، رفتارها عوض شد. متلکهای رکیک جنسی از سوی طرفداران حکومت بیشتر شد. حتی متوجه شدم که یک جوان کمسن و سالِ بسیجی بدون اینکه در بانک کاری داشته باشد در محل انتظار مراجعان مینشیند و با شهوت به من نگاه میکند. مشخصاً میخواست که او را ببینم.»
روایت دوم؛ زنی متخصص در غرب ایران: «من در شهری در غرب ایران زندگی میکنم و به دلیل تخصصم کارم متعلق به خودم است. پیش از شروع جنبش ژینا (مهسا) امینی هم در دفترم روسری به سر نداشتم و مراجعانم هم به این امر عادت کرده بودند. اما با گذشت چند روز از جنبش وضعیت تغییر کرد و از آن به بعد فرد یا افرادی که میتوان به آنها بسیجی گفت گاه و بیگاه در نزدیکیِ محل کارم برای من مزاحمت ایجاد میکردند. معلوم نیست که آیا کسی به آنها گزارش داده است یا خودشان من را در محل کار دیدهاند. اما آنها بارها به این امر اشاره کردهاند که من در دفترم حجاب ندارم. رفتارشان آنقدر مشمئزکننده است که نمیتوانم آن را بازگو کنم. جملات جنسی و رکیکی میگفتند که تا آن زمان نشنیده بودم. حتی چند مرتبه با پلیس ۱۱۰ هم تماس گرفتم اما پلیس هیچ وقت به این مسئله رسیدگی نکرد.»
سومین عرصه؛ دانشگاه: دانشگاهها همواره یکی از عرصههای مهم رویارویی میان معترضان و حکومت بودهاند. فعالان دانشجویی و بسیاری از دانشجویانی که اعتراضات سالهای ۹۶ و ۹۸ را تجربه کرده بودند، بخش عمدهای از بارِ اعتراضات اخیر را به دوش کشیدند. در این میان، بخشی از اعتراضات به تفکیک جنسیتی و حجاب اجباری در دانشگاه معطوف بود. در زمان اعتراضات سراسری، اخبار فراوانی از دانشگاههای مختلف ایران منتشر شد که بر اساس آن، دانشجویان بدون رعایت تفکیک جنسیتی در غذاخوریِ دانشگاه حضور پیدا کرده بودند و حتی دیوارهایی را که پس از عدم رعایت تفکیک جنسیتی ساخته شده بود، تخریب کرده بودند. حضور دختران دانشجوی بیحجاب در کلاسهای درس، تجمعات، تحصنها و فضای معمول دانشگاه نیز بخش دیگری از مبارزهی دانشجویان در چهار ماه اخیر بوده است.
نکتهی مشترک در این روایتها حضور مأموران جدید حراست است که رفتارشان با دانشجویان آشکارا تغییر کرده و آزار جنسیِ کلامی آنها به شکل محسوسی افزایش یافته است.
حکومت ایران هم بیکار نبوده و به شیوههای همیشگیاش، از جمله ارعاب، تهدید، بازداشت، محرومیت از تحصیل، محرومیت ورود به دانشگاه و خوابگاه و صدور احکام انضباطی روی آورده است. افزون بر این، دانشجویان از نحوهی جدید برخورد حراست دانشگاه سخن میگویند. در ۱۲ دی ۱۴۰۱ دانشجویان دانشکدهی زبان دانشگاه تهران در متنی اعلام کردند که در دانشگاه «آزار جنسی و کنایههای ناخوشایند بیجا» در حال تشدید است و این رفتار «آزار جنسیِ عیانی است که به اسم “تذکر مسئول حراست” زیر سایهی مدیریت بیکفایت دانشکده هر روز بر روح و جان دانشجو تازیانه میزند.»
روایت اول؛ حراست جدید و الفاظ رکیک: «حراست دانشکدهی زبان و ادبیات خارجی دانشگاه تهران، که یک ماه است آمده، نه تنها به من بلکه به همکلاسیهایم توهین جنسی کرده و میکند. آنقدر الفاظ رکیک را مثل نقل و نبات استفاده میکند که حتی رویم نمیشود که آنها را تایپ کنم. این رفتارها واقعاً در شأن هیچ انسانی نیست، دانشجو که جای خود دارد، آن هم دانشگاه تهران.»
روایت دوم؛ دامن بلند : «هفتهی قبل با دامن بلند رفته بودم دانشکده و آقایی که قبلاً آنجا ندیده بودم و پیراهن شومیز آبی و شلوار سیاه به تن داشت به من گفت: “همین یه تیکه رو هم در بیار لذت ببریم دیگه.”»
نکتهی مشترک در این روایتها حضور مأموران جدید حراست است که رفتارشان با دانشجویان آشکارا تغییر کرده و آزار جنسیِ کلامی آنها به شکل محسوسی افزایش یافته است. اما این رفتار تنها به دانشگاههای تهران محدود نشده است.
روایت سوم؛ دانشگاهی در شیراز : «از زمانی که مشخص شد موج اعتراضات سرِ باز ایستادن ندارد (شاید بعد از یک ماه)، ورودیهای دانشگاه توسط مأموران حراست بهشدت کنترل میشود. مأموران حراست هر چند روز یک بار عوض میشوند و بسیاری از آنها را نمیشناسیم. تعداد آنها هم زیاد شده و اگر قبلاً در ورودیِ دختران فقط یک یا دو مأمور زن حراست وجود داشت الان پنج یا شش مأمور در کانکس حراست هستند. ما سعی میکنیم تا از درِ پارکینگ وارد شویم که حراست روی آن کنترل ندارد. روزی که دانشگاه کاملاً در اعتصاب بود و کلاسها را تعطیل کرده بودیم، برای کاری اداری به دانشگاه رفته بودم. مقنعه روی شانههایم بود و هیچ آرایشی نداشتم. هنگام خروج دیدم که درِ پارکینگ بسته است و مجبور شدم که از در خروجی بیرون بروم. یکی از مأموران مرد حراست قبل از خروجی چند بار با متلک گفت که “خوشگله، عزیزم مقنعه را سرت کن تا یه جوری نشدم” و وقتی با بیاعتناییِ من روبهرو شد به مأموران حراست زن گفت که من را نگه دارند. مأموران زن رفتار بدی با من نداشتند اما مأمور مرد حتی جلوی آنها هم سعی میکرد تا با متلک و الفاظ رکیک با من صحبت کند. آن روز بعد از کمی معطلی و تذکر دادن اجازه دادند که بروم.»
چهارمین عرصه؛ شبکههای اجتماعی : از زمان اعتراضات سال ۸۸ شبکههای اجتماعی یکی از عرصههای مهم برای بیان اعتراضات و وقایعی بوده که در رسانههای رسمی ایران سانسور میشدند. از سوی دیگر، این شبکهها بهعنوان پل ارتباطی میان ایرانیان داخل و خارج از کشور عمل کردهاند. این نقش در اعتراضات امسال نیز پررنگ بوده است. بهخصوص توئیتر که میتوان آن را سیاسیترین شبکهی اجتماعیِ فارسیزبان نامید. بسیاری از کاربران زن توئیتر فارسی تأکید میکنند که در پی گسترش اعتراضات خشونت جنسیِ کامنتهای طرفداران حکومت و اکانتهای موسوم به سایبری افزایش یافته و هدف آنها به شکل مشخص معترضان زن است. «تتو آرتیست»، حسابی با بیش از ۱۰ هزار فالوئر، یکی از کاربرانی است که تأکید میکند که روش برخورد حسابهای توئیتریِ حامیِ حکومت به شکل واضحی تغییر کرده است.
روایت تتو آرتیست : «در اوایل خیزش سراسری سایبریها و حکومتیها با حمایت شدید از حکومت سعی میکردند که ما را عصبانی کنند و مردم را آزار دهند. اما بعد از گذشت مدتی سایبریها روش را عوض کردند و در کامنتها و منشنها سعی کردند که فحاشی جنسی کنند. حتی اکانتهای ناشناس و سایبریِ حکومتی اکثراً در مورد خانمها، از کوچکترین اشخاص تا نمایندهها و اعضای رسانهها، جملات و الفاظ جنسی به کار میبرند که نمونهی بارز تعرض جنسی و نقض حقوق زنان است.»
به نظر میرسد که جمهوری اسلامی سعی کرده است تا در عرصههای مختلف با استفاده از خشونت و تعرض جنسی، حداقل به صورت کلامی و روانی، عرصه را بر زنان معترض تنگتر کند. در روزهای نخست اعتراضات سراسری چنین نبود و ویدیوها و عکسهای زنان بیحجاب در نزدیکیِ گاردهای ضدشورش و مأموران نیروی انتظامی در آن روزها مؤید این امر است. اما پس از چند هفته تعداد این تصاویر کاهش یافت و معترضان از رفتار آزارگرانهی مأموران و حامیان حکومت در خیابان، محل کار، دانشگاه و فضای مجازی سخن گفتند. به گفتهی شاهدان، مأموران و حامیان حکومت، آشکارا به چنین روشهایی متوسل میشوند و میخواهند با استفاده از آن فشار روانی بر زنان معترض را افزایش دهند.
سراب خود اصلاحی در ۴۴ سالگی انقلاب
عباس رهبری
آیا خود اصلاحی در ۴۴ سالگی انقلاب ۵۷ سراب است؟ یا راهبردی است واقع گرا؟و دوباره در پاسخ به پرسش همیشگی:چه باید کرد؟ و از کجا آغاز کنیم؟پرسشی که بیش از یکصدسال پس از انقلاب مشروطیت و ۴۴ سال پس از انقلاب ۵۷ همیشه روشنفکران، سیاستمداران و کنشگران جامعه مدنی آنرا عنوان کرده و می کنند؛ اما با این وجود، برای نهادینه شدن دمکراسی، ما همچنان در یک دور باطلی از ایستایی، و در عدم چرخش قدرت، در دوران مدرنیته و پسا مدرنیزم، بیشتر و بیشتر متجدد تر شده ایم تا متمدن تر!
مرگ مهسا امینی (که توسط گشت ارشاد اسلامی بازداشت شده بود)، آغاز ویژه ای از اعتراضات خیابانی در بعد از ۴۳ سالگی انقلاب۵۷ بود که تبلور انقلابی دیگر را رقم زد و افکار عمومی دنیا را متوجه ی ایران کرد.هر چند نظام ولایت فقیه در زبان بدنبال راهکارهایی عملی برای دیکته ی شیوه های گذشته است، اما با جنبش مهسا جامعه ی ایرانی دیگر به گذشته بر نمی گردد.
در درون میهن، سید محمد خاتمی لیدر جبهه ی اصلاح طلبان(حکومتی) با انتشار آرزوهای خود، واژه ی خود اصلاحی را مطرح کرد.
او می خواهد همچون سیدجمال الدین اسد آبادی از تعامل با حکومت، اصلاحات را به پیش ببرد.اما میر حسین موسوی رهبر جنبش سبز مثل حضورش در انتخابات ریاست جمهوری و پس از ۲۰ سال کناره گیری از سیاست، معادلات را بهم زد و با عبور از نظام ولایت فقیه، خواستار رفراندوم و انتخاب مجلس موسسان برای تدوین قانون اساسی جدید شد. او با این اقدام یک خندق ایجاد کرد.او هر چند راهکار عملی ارائه نمی دهد ولی با انداختن توپ در زمین حریف، به زبان به زبانی افکار عمومی را مخاطب قرار داده تا در کف خیابان، مسالمت آمیز، در تحقق جامعه مدنی و برای تغییر در فرم و محتوا، خود رهبر این مبارزه باشند.میر حسین موسوی همچنین با این بیانیه، میان اصلاح طلبان حکومتی و وسط بازها خندق ایجاد کرد که یا طرف مردم باشند، یا طرف حکومت و استمرار ماله کشی!در این میان نقش وسط بازان را هم نباید ندید گرفت؛ که از همه ی طیف ها، از اصولگرا و اصلاح طلب و مستقل ها در آن ها هست، که با نسخه ی خود افیون تزریق می کنند و با غش در معامله، نمی گویند در صحنه ی مبارزه، یزیدی اند یا حسینی؟!این اظهار نظر ها و تغییر رویکردها و حوادث جنبش مهسا باعث نشد تا سید علی خامنه ای حاکم حکومت ولی فقیه کوتاه بیاید و همچنان طبق سنت همیشگی اش، همه ی مصائب کنونی را تقصیر دشمن دانست و خواستار اتحاد ملی شد!!در آن سوی مرز ها، جبهه ی ناهمگون اپوزیسیون در یک موضوع و لفظ اشتراک عقیده دارند و آن براندازی می باشد؛ ولی در عمل، تشتت و تنش در نحوه ی براندازی، آن ها را با هم درگیر کرده است!بخشی از این اپوزیسیون صادرات نظام ولایت فقیه هستند.
در این ۴۴ سال، بجای صدور انقلاب، اپوزیسیون صادر کرده است!آنان به هر دلیل (درست و واقعی، و نادرست؟ جعلی و قلابی) توانسته اند با خروج از ایران در وجوه مختلف مثل فعال سیاسی و فعال حقوق بشر و فعال حقوق اقلیت ها و فعال حقوق زنان و... یا به عنوان کارشناس به استخدام درآمده اند و یا برای خود فعالیت هایی ترتیب داده و سعی دارند با پوشش خبری، چهره شوند. دغدغه ی آنان بیشتر جلب افکار عمومی در داخل ایران است.از میان آن ها، برخی هم البته وسط باز، نفوذی های حکومت ولایت فقیه و یا حکمران اصلی، یعنی همان دولت سایه یا دولت پنهان هستند.
از این برخی از این اپوزیسیون، بعضی پیش از انقلاب هم در دوره ی رژیم پهلوی اپوزیسیون بوده اند و با مبارزه علیه سلطنت پهلوی هم طعم تلخ زندان و شکنجه را چشیده اند و هم با خروج از میهن در غربت، هجرت را.
همین بعضی، باز دوباره در رژیم ولایت فقیه یا به زندان رفتند و باز شکنجه شدند و باز با زندگی در غربت و در هجرت مبارزه ی خود را استمرار داده اند.در این میان عده ای هم هر چند مخالف نشان می دهند ولی در راستای مصالحه سازی، لابی گری می کنند. و برخی هم بر خلاف جهت آنان، با درخواست اعمال تحریم بیشتر و حتی راهکار جنگ، اقدامات شاذ از دولت های بیگانه طلب می کنند و سعی دارند در بحبوبه ها و بحران ها با انحصار رسانه که در اختیار دارند، با سوار بر موج، موج سواری کرده و برای خود در اشکال متفاوت و متعدد نوشابه باز کنند.طبیعی است که در میان این اپوزیسیون، انسان های وارسته و مستقل و بدون کمک از بیگانگان، و یا رانت پنهان حکومت ولایت فقیه، افکار، ایده ها و راهبردهای خود را برای تغییر در فرم و محتوا، به اصولی ثابت پایبند هستند و حاضر نیستند برای رسیدن به هدف، از هر وسیله ی نامشروع و غیر اخلاقی استفاده کنند.با فروکش کردن مقطعی اعتراضات، سید محمد خاتمی با استفاده از این فرصت، طرح باصطلاح خود اصلاحی را پیش کشید تا ثابت کند جبهه اصلاح طبان همچنان نقش محوری داشته و تنها جانشین معتبر و محبوب، آن ها هستند. وی بدون چشم انداز و راهکار عملی، همچنان می خواهد ۴۴ سال سلطنت فقیه را ترمیم کرده و تعمیر کند.تجربه نشان داده آن ها که از قطار انقلاب به بیرون پرت شده اند، دیگر هیچگاه بازگشتی نداشته اند. و تجربه هم می گوید سپاه پاسداران که به یک تراست و کارتل تبدیل شده است، هیچگاه اجازه نمی دهد تا قدرت و ثروتش تقسیم و یا مصادره گردد! تجربه، هم چنین می گوید با این قانون اساسی، که همه ی قدرت قانونی و فرا قانونی را در یک شخص بنام ولی فقیه، تجمیع کرده، و آن فرد هم مقدس شده و حرفش کلام الله قلمداد می شود، نمی توان خود اصلاحی کرد!!شرط اول و نخست و پایه ی خود اصلاحی، برائت جستن از اصل ولایت فقیه است.شرط خود اصلاحی توبه نصوح است. در توبه نصوح علاوه بر تطهیر باطنی و جسمی از آلودگی و نجاست، آنچه به عنوان حق الناس بر گرده اش سنگینی می کند را باید تصفیه و تسویه کند و از قدرت کناره گیری کرده و به ریاضت و خودسازی بپردازد.خود اصلاحی یعنی حر شدن در میان لشگر یزید که مقابل حق نایستد؛ همانطور که میرحسین موسوی با عبور از نظام ولایت فقیه خواستار برگزاری رفراندوم و قانون اساسی جدید شد.
کدام خود اصلاح طلبی شجاعت و شهامت آنرا دارد که رو در روی علی خامنه ای بایستد و با پیروی از این کلام حق، که افضل الجهاد کلمه الحق عندالسلطان الجائر، بگوید که او مسبب به انحراف رفتن انقلاب ۵۷ است. و خودشیفتگی او که به مالیخولیای خود حق پنداری منجر شده و خود را حق مطلق دانسته تا همه ی عالم و آدم بر محور وی طواف کرده در چرخش به گرد او لبیک لبیک گویند!! دلیل فلاکت فعلی است!لازمه ی خوداصلاحی، شستن آلودگی با عدالت است!با سیستمی که بر فردگرایی و تقدس بنا شده است و مردم را به خواص و عوام و خودی و بی خودی و نخودی تقسیم می کند و آنان را صغیر، نابالغ و محتاج قیم می داند، و به این وسیله ۴۴ سال با تحمیل تحریم و انقباضی شدن معیشت زندگی و ترساندن از تجزیه طلبی، سوریه ای شدن و داعش و لولویی بنام آمریکا مردم را در قرنطینه ی خود حبس کرده پدیده ی وقوع انقلابی دیگر محتمل تر است.خود اصلاحی سید محمد خاتمی چیز شبیه یک طنز تلخ است.
مگر خود اصلاحی، اصلاح کردن نیست؟اصلاح شدن امور بدست چه کسانی؟
کسانی که سال هاست با چرخش در مدیریت های کلان و خرد، چهره تکراری شان دائم در صفحه اول مطبوعات و صدا و سیما دیده شده و از این پست به آن شغل و آن مدیریت؟
راه خود اصلاحی به صحنه آوردن مردم به شکل مسالمت آمیز است تا با فشار افکار عمومی، حاکم وادار به عقب نشینی شده و تن به اصلاح دهد. این یعنی خود اصلاحی.
انقلاب ها شدنی هستند، انقلاب ها می شوند. مثل همان مرگ فرزند خمینی (مصطفی) که با انتشار آن یادداشت در روزنامه اطلاعات مورخ ۱۷ دی ۱۳۵۶ با عنوان [ ایران و استعمار سرخ و سیاه] وحمله به خمینی، که برای برخی اهانت به اسلام و مرجعیت شیعه بود و لذا برای آن ابتدا در شهر قم اجتماعی صورت گرفت، که با کشته شدن چند نفر، آتش زیر خاکستر _که ناشی از تبعیض و دو قطبی بودن جامعه، که برخی می توانستند آزادانه هر چه بخواهند بپوشند، هر چه بخواهند بنوشند، اما نمی توانستند هر چه بخواهند بگویند و یا هر چه بخواهند بنویسند_ را شعله ور کرد و با امتداد آن در برگزاری هفته و چهلم کشته شدگان (سنت مردم شیعی مذهب) و با اجتماع در مساجد _که در اختیار روحانیت بود_ در کمتر از یک سال سلطنت پهلوی را (با اتحاد همه ی مخالفین اعم از چپ مارکسیست تا مسلمان سنتی و روشنفکردر قبول رهبری خمینی) سرنگون و انقلاب ۵۷ را در ۲۲ بهمن ۵۷ در تاریخ ثبت کنند!همانطور که کشته شدن مهسا امینی جرقه ی وقوع انقلابی دیگر، آن هم با شعار زن، زندگی آزادی، چندین ماه است نظام ولایت فقیه را درگیر کرده، به نحوی که تمامی نگاه ها و افکار عمومی در ایران و جامعه ی بین الملل را به خود جلب و سبب شد تا دوباره پیرامون چه باید کرد و از کجا آغاز کنیم، یادداشت ها، کنفرانس ها، میتینگ ها و ائتلاف ها در داخل و خارج از ایران بوجود آید.انقلاب ۵۷ اگر سرانجام بدی پیدا کرد دلیلش مقصر بودن انقلاب کنندگان(مردم عادی) نیست؛ علتش رهبران آن بود که در دعوای پس از پیروزی، برای سهم بیشتر به حذف هم پرداختند.آن هایی که اکنون بخاطر شرایط کنونی، با متلک پرانی، و با باصطلاح بیان ۵۰ و هفتی ها مردم آنزمان را به سخره می گیرند و تحقیر می کنند، همان ها اینک در واقعه ی جنبش مهسا، از مردمی که نسل تربیت شده ی حکومت ولایت فقیه، حکومت ریاکاران، و ابلهان و نفوذی هاست، می خواهند تا در طواف دور رضا پهلوی به صرف اینکه فرزند شاه پیشین است، و در حالی که این شاه در کارنامه خود ساواک، و کودتای ۲۸ مرداد و … را دارد، چشم و گو بسته مثل دوره ی انقلاب ۵۷ که مردم به خمینی اقبال نشان دادند، رهبری رضا پهلوی را بپذیرند. و با در اختیار داشتن و انحصار رسانه ها، به ضرب پروپاگاندای خود می خواهند از ایشان چون خمینی یک رهبر کاریزما بسارند.
این در حالی است که در سوابق زندگی رضا پهلوی پس از خروج از ایران، جز گفتن سخنان کلیشه ای شیک و شسته و اتو کشیده شده _که همه هم دیکته دیگران است_ او از این شاخه به آن شاخه پریده و همواره خاله بازی در سیاست را به سیاست ورزی در سیاست ترجیح داده است!این جماعت ۴۴سال است با زدن بر سر و کله ی هم، هنوز به قدرت نرسیده برای مخالفین خود شمشیر را از رو بسته و خط و نشان می کشند، آن ها چگونه می توانند بر قلوب مردم رخنه کرده و بخواهند در کف خیابان در صحنه ی حق و باطل حاضر شوند؟یا آن ها که دائم بر طبل جنگ و تحریم و تجزیه طلبی می کوبند چگونه انتظار دارند از نسلی که بعد از انقلاب تربیت و متولد شده و الان به مرز ۵۰ سالگی رسیده و همواره روز به روز در شرایط بحرانی و ناهنجاری اجتماعی و ناگواری و بدخیمی در معیشت _که هشتش گرو ۹ اش هست_ زندگی روزمرگی داشته، برای شان هورا بکشند و بیایند وسط میدان؟خب شما که عرضه ی هدایت و رهبری مردم با شیوه های مدنی را ندارید، مردم چه گناهی کرده اند که می خواهید با تحریم بیشتر به براندازی برسید؟ و سوار بر اسب قدرت شوید؟ همانطورکه حکومت ولی فقیه هم می خواهد با نعمت و بهانه ی تحریم و مثل پیشتر، به بهانه ی نعمت جنگ، هر جور و جنایتی را انجام داده و توجیه کند! و یا برای حفظ نظام، دفع افسد به فاسد می کند و به مصداق الناس علی دین ملوکهم، فرهنگ ریاکاری دو دوزه بازی را مثل خون که در رگ جاری است، را به جامعه تزریق.
انقلاب ۵۷ فوری شروع و فوری هم تمام شد!نظام ولایت فقیه برای حفظ و بقای خود، هم تن به برخی اصلاحات داده هم با نصربالرعب ادامه اش را تا الان ممکن ساخته است.ایدئولوژی و عقیده ی اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه این اجازه را به ولی فقیه و عوامل تحت فرمان و مدیرانش می دهد که برای بقا از هر وسیله ی نامشروعی هم سود ببرند.آیا با این وجود و وجود اعتراضات مکرر در کف خیابان و در ۴۴سالگی انقلاب ۵۷، امکان تغییر و خود اصلاحی هست؟
همانطور که تربیت از بدو تولد فرزند در دامان والدین و سپس محل تحصیل و اشتغال و زندگی در اجتماع شیوه ی رفتاری ما را بنیان می نهد و این بنیان با فاکتورهای دیگر مثل معیشت و تحصیل، متمایز از دیگری و متفاوت می شود و شخصیت را شکل می دهد، و آن همه با هم جامعه را تشکیل می دهند، جوامع هم مستقل از افراد، یک موجود زنده و دارای وجود و شعور و خواست واراده و رای و دیدگاه و سنت و فرهنگ و عقیده خاص خود هستند!همانطور که روانپزشک و روانشناس شخصیت فردی و خصوصی افراد را آنالیز و تجزیه می کند و برای بهبودی وی نسخه می پیچد، برای جوامع هم (به خصوص جوامع بیمار، ضغیف و ناتوان و مستهلک و درمانده و خسته) می شود نسخه نوشت؟خود اصلاحی،اصلاحات و انقلاب از جمله ی آن و جواب آن چه باید کرد و از کجا آغاز کنیم است!وقتی یک سیکل معیوب، یک دور باطل جریان داشته باشد، داده و نتیجه صفر است. صفر ضرب در صفر صفر است. ولی در یک مسیر متعادل هر چند مسیر ناهموار، امکان امتداد و رو به جلو رفتن هست و با آن امکان تصحیح و برداشتن ناهمواری هم ممکن است.گفته می شود آدمی در۴۰ سالگی پخته می شود. اما آیا این پختگی مترادف با سر عقل آمدن و برگزیدن راه صواب است؟ یا که نه، از مغزهای زنگ زده ی حرام خور فاسد رانتخوار کلاه شرع گذار تقیه باز ریا کار شارلاتان ذوب نما شده در ولایت فقیه جز از کوزه همان برون تراود که در اوست، نیست؟و البته، همین هم ضد خود را می سازد و راهی نو برای برون رفت از ظلمتکده باز خواهد کرد. ولی چگونه قطره به رود و رود به دریا و دریا به اقیانونس تبدیل شود؟
من ماهی ام، نهنگم، عمانم آرزوست!نظام ولایت فقیه در ۴۴ سالگی بهمن ۵۷، در چنبره ی مدیریت نالایق و نادان خود، روز به روز گره ی طناب دار خود را صفت می کند؟
اما آیا باخود اصلاحی میسور و ممکن است.آنالیز و تجزیه و تحلیل پدیده ها و رویدادها در تحلیل تاریخ، پیشگویی نمی کند. ولی می شود پیش بینی کرد. و پیش بینی هم باید بر اساس درک درست لز واقعیت های جوامع باشد. و این درک جامع و کامل باید بی طرفانه از تاریخ باشد. تا پیش بینی ها هم پیشگویی شود!بی شک و بی تردید انقلاب کردنی نیست؟
این نیست که یک عده تصمیم بگیرند و نقشه بریزند و مهندسی کنند که انقلاب کنند؟ و انقلاب ها از بیرون انجام نمی گیرد. مثل تغییر نظام سیاسی عراق.انقلابی که ناشی از بیرون باشد، گره اش به منافع ملی بیگانه بسته شده و حامیانش بیش از هر چیز وامدار آن ها هستند.
آنطور که برخی از باصطلاح اپوزیسیون و مخالفین در خارج از ایران، از بیگانکان انتظار دارند.
و بیگانگان هم در فرصت دقیقه ی ۹۰، در قبول تحولات، با پا پیش نهادن به جلو، درصدد هستند رهبران تحمیلی برای جوامع انقلاب زده تحمیل کنند. و لذا با دیدارهای مکرر و تبلیغات زیاد در رسانه ها از آن ها چهره سازی می کنند. چهره هایی که وقتی به سوابق مبارزاتی، سیاسی، و علمی و دیگر ویژگی هایشان نگاه کنید ویژگی ویژه ای نمی بینید و لذا آنان صرفا با تبلیغات و توی چشم آمدن سعی دارند با دیده شدن های مکرر از خود شخصیت سلزی کنند تا در آلترناتیو آینده نقش اساسی و اصلی را بازی کنند!البته برای انقلاب کردن یا ایجاد انقلاب، پس زمینه و مقدماتی هست، ولی با این همه، انقلاب ها شدنی هستند.یک اتفاق، شاید ناخواسته، شاید ابلهانه، شاید مهندسی شده و هزاران شاید دیگر… می تواند در دل خود آن خاکستر نهفته را به شعله ی آتش تبدیل و بسوزاند و بروبد و بشوراند؟اما آیا این حسن است یا قبح؟
هر انقلابی باید در فرم و محتوا انقلاب کند، وگرنه استحاله شده و به ضد خود تبدیل می شود؛ همانطور که انقلاب ۵۷ ففط فرم را تغییر داد، ولی سلطنت پهلوی تبدیل به سلطنت فقیه شد.
تهدید به تجاوز ، شکنجه سفید است
لیلا قناعت زاده
صدایی از یکی از زندانیان زن داخل زندان ارومیه در اختیار «ایرانوایر» قرار گرفته است، که نشان میدهد زنی جوان به نام «افسانه» اهل یکی از روستاهای اطراف «بوکان»، که در اعتراضات دستگیر شده است، در بازجویی توسط نیروهای «اطلاعات سپاه» مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و به دلیل وخامت حال روحی و جسمی در زندان، به تیمارستان رازی در نزدیکی تبریز منتقل شده است.این زن جوان که گفته میشود ۲۲ ساله است، چند روز در بیمارستان روانی بستری شده، مجدد به زندان ارومیه بازگردانده شده و پس از آزادی، خودکشی کرده است. افسانه، زمان ورود به زندان ارومیه با داد و فریاد به زندانیان زن میگوید حالش بسیار وخیم است و مورد تجاوز پیدرپی قرار گرفته و میخواهد هرچه سریعتر خانواده خود را ببیند.
فاطمه داوند، فعال سیاسی و زندانی سابق، از قول زندانیان زندان ارومیه میگوید: «از آغاز اعتراضات تاکنون حدود ۱۵۰ نفر زن که اکثر آنها را دختران جوان تشکیل میدهند، از شهرهای کردنشین استان آذربایجان غربی، شهرهایی مثل مهاباد و بوکان، به زندان ارومیه منتقل شدهاند.
دلیل این مساله نبود زندان در این شهرها عنوان شده است. این زنان ابتدا در بازداشتگاههای موقت «اطلاعات سپاه» بازجویی شدهاند و بعد به زندان ارومیه، بند نسوان منتقل شدهاند.
زندانیان قدیمی به فاطمه داوند گفتهاند از زنان معترض زندانی در زندان ارومیه به عنوان اغتشاشگر نام میبرند و از زمان انتقال به زندان، آنها را به صورت ایزوله، دور از سایر زندانیان نگهداری کردهاند. یکی از زندانیان زندان ارومیه به فاطمه گفته که: «معترضان بازداشتی از حق هواخوری، تلفن و صحبت کردن با سایر زندانیان محروم هستند و در حالتی ایزوله شبیه قرنطینه نگهداری میشوند.
درهای زندان را با ورود این زنان جوش دادهاند، که زندانیان با شورش داخل زندان نتوانند این زنان را به داخل محوطه عمومی زندان ببرند.» به گفته این زندانی قدیمی، بازداشتیهای اعتراضات را از در پشتی زندان، و به صورت مخفیانه به داخل زندان بردهاند.» فاطمه که خود زمانی در همین زندان در بازداشت بهسر برده است میگوید: «تصور اینکه ۱۵۰ زن را در دو اتاق کوچک و یک راهرو جا دادهاند، خیلی سخت است. احتمال دارد حیاط زندان را فرش کرده باشند و زندانیها آنجا نگهداری میشوند. آنها حتی به آشپزخانه راه داده نمیشوند و ظرفهای غذا برای آنها به پشت در محل نگهداریشان برده میشود تا کسی با آنها برخورد و گفتوگو نداشته باشد.از زمان ورود زندانیان اعتراضات اخیر و از دو هفته پیش، هواخوری برای تمام زندانیان زن زندان ارومیه نیز ممنوع شده است.» به گفته خانم داوند، این زنان که اغلب آنها را دختران جوان تشکیل میدهند، بعد از حدود دو هفته بازجویی و قرنطینه توسط اطلاعات سپاه به زندان تحویل شدهاند:
«البته زمان بازجوییها، بسته به نوع اتهامی که به فرد معترض وارد کرده باشند، متفاوت است.»۸ مورد تجاوز و درخواست قرص ضدبارداری برای زنان زندانیتنها یکی از زنان معترض دستگیر شده، به مدت ۱۰ دقیقه یا حتی کمتر، در فاصله گرفتن چای از آشپزخانه زندان توانسته به سایر زندانیان خبر دهد که حداقل ۸ نفر از زنانی که در اعتراضات دستگیر شدهاند، تحت شکنجه و بدترین تجاوزهای جنسی در خلال بازجوییها قرار گرفتهاند. سن این زنان بین ۱۷ تا ۲۳ سال عنوان شده است. یکی از زندانیان ارومیه نیز به فاطمه داوند گفته، در جریان بازجویی زن جوان ۱۸ سالهای حضور داشته، که با لباس خواب به بازداشتگاه آورده شده است.
یعنی شبانه به خانه آنها حمله کرده و دختر خانواده را بازداشت کردهاند. فاطمه میگوید همه زنان را در خیابان و در جریان اعتراضات دستگیر نکردهاند، برخی را شناسایی و انتخاب کرده و با حمله به خانههایشان آنها را بازداشت کردهاند.یک نفر نماینده از میان زنان معترض بازداشتی به یکی از زندانیان قدیمی، در یک تکه کاغذ بسیار کوچک لوله شده پیامی رسانده که حاوی این درخواست بوده است:
«برای زنان بازداشتی جدید یک بسته قرص ال دی، قرص ضدبارداری، تهیه کنید.»زندانیان قدیمی به فاطمه داوند گفتهاند شماری از زنان دستگیر شده در اعتراضات، به خاطر تجاوز در خلال بازجوییها به شدت نگران باردار شدن هستند. فاطمه داوند میگوید: «متاسفانه به دلیل سختگیرییهای زیاد، تاکنون هیچ زندانی موفق نشده قرص ضدبارداری به دست زنان تازه وارد به زندان برساند.» خانم داوند میگوید: «یک دختر ۱۷ ساله هم شماره تلفن خانوادهاش را به زندانی معتمدی داده است و گفته به خانوادهاش خبر دهند که داخل زندان است، به آنها تجاوز شده و گفته نمیتواند حرف بیشتری بزند. او گفته خیلی بد مورد شکنجه قرار گرفته است.» زنان زندانی به فاطمه گفتهاند این دختربچه خیلی ترسیده بود و مرتب سوال میکرد «آیا امکانش هست باز هم مرا برگردانند بیرون زندان برای بازجویی؟» میترسید از اینکه دوباره به آنجا (بازداشتگاه موقت اطلاعات سپاه که به او تجاوز شده) برده شود.
خانم داوند میگوید، از تجاوز به عنوان سلاح جنگی علیه زنان جوان بازداشتی استفاده کردهاند. فاطمه این را هم اضافه میکند که خیلی از زنان از ترس آبرو و لکه ننگی که جامعه بر آنها بزند و از ترس خانواده، حرفی از تجاوز نمیزنند، ولی نباید سکوت کرد، چون بازجوهای اطلاعات سپاه به راحتی به زنان معترض تجاوز میکنند.
زنان معترض را چگونه در زندان ساکت میکنند؟به گفته خانم داوند، هر شب ساعت ۸ به اجبار قرص خواب به زندانیان میدهند. به آنها گفتهاند به خاطر حفظ روحیه شما و به دلیل فشاری که این مدت بر شما وارد شده است، این قرص به شما داده میشود.
فاطمه توضیح میدهد: «به اکثر بازداشت شدههایی که خیلی داد و بیداد میکنند و اعتراض میکنند، یک آمپول میزنند و بعد او را به تیمارستان رازی (روانپزشکی سابق) منتقل میکنند.
نمیدانیم در بیمارستان رازی چه بر سر این افراد میآید که بعد از دو سه روز که به زندان برگردانده میشوند، حالت عادی قبلی را ندارند.» به گفته فاطمه داوند، وقتی معترضان بازداشتی اعلام کردند به آنها تجاوز شده، زندانیان قدیمی به حمایت از آنها اعتراض میکنند، گارد ویژه اطلاعات وارد زندان میشود، حدود ۱۰ – ۱۲ نفر از زندانیان زن را به اجبار به وزارت اطلاعات برده و مورد ضربوشتم وحشیانه قرار میدهند. برای هریک از آنها، پرونده جدید در دادگاه انقلاب تشکیل شده است. کارکنان زندان چنان خشونتی اعمال کردند که دیگر کسی نتواند از آنها حمایت کند.
تجاوز به زنان در زندانها؛ ۴ دهه اجبار به تن فروشی در ازای چند روز مرخصیروز یک در آذر ۱۴۰۱، شبکه خبری «سیانان» با انتشار یک گزارش تحقیقی از «تعرض جنسی و تجاوز» به بعضی از بازداشت شدگان اعتراضهای اخیر، در زندانهای ایران خبر داد.گزارش «سیانان» با استناد به شهادت تعدادی از بازداشتشدگان آزاد شده، یا منابع بیمارستانی منتشر شد. این گزارش تایید کرد که زنان جوان و دختران و پسران نوجوان، در زندانها مورد تجاوز قرار گرفتهاند.
«سیانان» از ۱۱ مورد خشونت جنسی علیه معترضان در زندانهای ایران مطلع شده و توانسته تقریبا نیمی از آنها را تایید کند. اما این مساله در زندانهای ایران تازگی ندارد.فاطمه داوند، زندانی سیاسی سابق، در دوران سپری کردن بازداشت خود در زندان ارومیه با زنی آشنا شده که ۱۵ سال حکم زندان داشته است. این زن به فاطمه گفته که بر اثر تجاوز بازجوها از هوش رفتم و زمانی که به هوش آمدم هیچکدام از لباسهای زیرم تنم نبود، ۳ مامور مردی که در اتاق بودند به من گفتند: «خودتو جمع کن.»این زندانی زن به فاطمه گفته در مکانی شبیه یک سوییت آپارتمان بوده و نمیدانسته که توسط چه ارگانی بازداشت شده است؛ ماموران نه از اطلاعات سپاه بودند، نه وزارت اطلاعات.
این زن به فاطمه گفته است چهرههای این افراد لباس شخصی را دیده و کاملا به خاطر دارد. این زن زندانی مدعی شده است که هر سه مرد به او تجاوز کردهاند. به گفته فاطمه، تجاوز به زنان نوعی سلاح اعتراف گیری، تهدید و ایجاد رعب و وحشت و تحقیر علیه زنان است. یکی از زندانیان زندان ارومیه هم پیشتر به فاطمه گفته بود، ابتدا جلوی چشمم بازجوی مرد یک بطری شیشه نوشابه داخل واژن دوستم فرو کرد و مرا ترساندند و تهدید کردند. من با دیدن این صحنه داد زدم هر چیزی میخواهید انجام میدهم و هر اعترافی میخواهید میکنم. فاطمه میگوید مثل حیوان با زندانیان رفتار میکنند. نمیخواهند با بازداشتیها رابطه جنسی داشته باشند، فقط میخواهند از این حربه برای ترساندن و رعب و وحشت بازداشتیها استفاده کنند.
میخواهند زنان را پست نشان دهند و بگویند شما کسی نیستید، چیزی نیستید و ما میتوانیم هرکاری با شما انجام دهیم. فاطمه داوند شرایط یکی از زندانیان زن متهم به قتل که نام او نزد «ایرانوایر» محفوظ است را چنین توصیف میکند:
«در زندان از یکی از ماموران داخل زندان حامله شد و در نهایت زمانی که با رضایت شاکی آزاد شد، توانست جنین را سقط کند.
این مامور به تازگی برای من پیام فرستاده بود و سراغ این زن را که با هم در زندان دوست شده بودیم گرفته، و پرسید خبری از او داری؟» مرخصی و پابند الکترونیکی در ازای سکس گرفتن مرخصی ده روزه و یا پابند الکترونیک، از جمله مواردی است که در صورت درخواست زندانیان در مقابل سکس با مسوول مربوطه، مورد معامله قرار میگیرد. فاطمه میگوید بسیاری از زنان زندانی به این شرایط تن نمیدهند، ولی برخی از آنها فریب خورده یا به خاطر شرایط بسیار سختی که با آن مواجه هستند، مجبور به در اختیار گذاشتن تن خود میشوند. فاطمه، از ماموری در زندان ارومیه به نام «آقای فرامرزی» بازرس پرونده زندانیان و مسوول بخش اداری نام میبرد.
میگوید: «لیلا در زندان از دوستان من بود، برای دیدن فرزندان خود درخواست مرخصی یا دادن پابند الکترونیک برای خروج از زندان داشت که آقای فرامرزی گفت این تقاضا باید در یک هیات ۵ نفره بررسی شود و در نهایت خود فرامرزی است که باید موافقت کند و در قبال آن، از لیلا سکس میخواهد. لیلا قبول نکرد و نتوانست به دیدن فرزندان خود برود.» آقای فرامرزی به فاطمه هم چنین پیشنهادی کرده تا در ازای دریافت مرخصی با پابند الکترونیکی، با او رابطه جنسی خارج از زندان برقرار کند. این در حالی است که این زن، سه فرزند و همسر دارد. فاطمه میگوید ماموران بسیاری در داخل زندان با زنان زندانی ارتباط جنسی برقرار میکنند. فاطمه داوند، از بازداشتشدگان آبان ۱۳۹۸ و از شاهدان دادگاه مردمی آبان است. خانم داوند در جریان اعتراضات آبان ۱۳۹۸ بازداشت، و از سوی دادگاه به ۳ سال و ۹ ماه حبس محکوم شد و دوران محکومیت خود را در زندان ارومیه سپری کرد.
او آبان ۱۴۰۰، پس از سپری کردن یکسوم دوران محکومیت خود، مشمول عفو مشروط شد و از زندان مرکزی ارومیه آزاد شد.خانم داوند که از شاهدان دادگاه بینالمللی آبان نیز بوده، در زمستان ۱۴۰۰ به دلیل فشار مداوم نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی، ایران را ترک کرد و به ترکیه رفت.
بیانیه پیوستن اتحاد سوسیالیستی کارگری به شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست
در پنجمین ماه حرکت انقلابی مردم ایران برای سرنگونی رژیم اسلامی آشکار است که برآیند رقابت میان طالبان سلطنت، جمهوری خواهان و سوسیالیستها در داخل و خارج کشور، هم تعیین کنندهی مسیر حرکت انقلابی مردم است و هم تعیین کنندهی سرنوشت نظام سیاسی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آینده در ایران. هر سه جریان سلطنت طلب، جمهوریخواه و سوسیالیست در بر گیرندهی دهها حزب و سازمان هستند؛ منتها مستقل از اینکه احزاب و سازمانها در درون هر بلوک چه مناسباتی با هم دارند و تا چه حد از هم دور و یا نزدیک هستند، سرنوشت هر یک از آنها به سرنوشت کلیت بلوکی که در آن قرار دارند، گره خورده است. نقش هر یک از این بلوکها در مبارزه علیه رژیم اسلامی و سهم هر یک از بلوک ها در نظام آینده، سرنوشت عمومی هر بلوک را تعیین میکند.
در این میان، تا آنجا که به بلوک سوسیالیستها بر می گردد نتیجه نقش و سهم آنها در نظام آینده مستقیما تعیین کننده میزان بهرهمند شدن دهها میلیون مردم کارگر و متحدینش در جنبش زنان، دانشجویی، رفع ستم ملی، معلمان و بازنشستگان از نان، کار و آزادی در نظام پس از رژیم اسلامی است. لذا منافع عمومی جنبش کارگری و متحدینش سوسیالیستها را ناچار میسازد تا صفوف خود را علیه دو جریان دیگر سروسامان دهند.
تا قبل از آغاز حرکت انقلابی جاری در اعتراض به قتل ژینا با شعار زن زندگی آزادی، هر یک از احزاب و سازمان های سوسیالیست برنامه، تحلیل و خط مشی مستقل خود را داشتند؛ اما پیش از آن که هر کدام بتوانند تاثیر اساسی مد نظر خود را بر سوسیالیسم و جنبش کارگری و متحدانش داشته باشند اوضاع چند ماههی ایران یک سرنوشت مشترک را برای همهی سوسیالیستها به عنوان یک مجموعه ایجاد کرد. اکنون مستقل از برنامه و پروژه ویژه ای که هر حزب و سازمان سوسیالیستی دارد و هنوز هم ضروری است تا آنرا دنبال کرده و پیش ببرد؛ آنچه که روشن است نیروهای سوسیالیست یا دسته جمعی پیروز میشوند یا هیچیک به تنهایی موفق نخواهد شد تا تغییرات اساسی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مورد نظر خود را در زندگی دهها میلیون کارگر و متحدینش بوجود آورد.
از نظر اتحاد سوسیالیستی کارگری بلوک سوسیالیستها برای اثر بخشی تاریخی در انقلاب ایران باید چهار مشخصه اساسی داشته باشد.
1 ــ بتواند خطوط عمومی یک حرکت سوسیالیستی را در مقابل سلطنت طلبان و جمهوری خواهان بیان و نمایندگی کند.
2ــ بتواند خطوط کلی مواضع، خواستها و برنامه عمومی یک حرکت سوسیالیستی را بطور اثباتی به دهها میلیون مردم کارگر و متحدینش معرفی کند و بکوشد تا کارگران و جنبشهای متحدش متحد و متشکل شوند.
3ــ بتواند جریان مباحث نظری بین سوسیالیستها را بعنوان یک راه اساسی برای پالایش سوسیالیسم ایران و با هدف تبدیل شدن به یک نیروی عظیم اجتماعی متشکل در تحولات ایران و همچنین برای پاسخگویی به مسائل جنبش های اجتماعی و طبقاتی سوسیالیسم دنیای پس از جنگ سرد تضمین کند
4 – جهت کمک و دستیابی به اهداف بالا انواع رسانه های قدرتمند را سازمان دهد.
با صدور این اطلاعیه اتحاد سوسیالیستی کارگری پیوستن اش به “شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست” را اعلام می دارد. از نظرما “شورای همکاری…” ظرفیت فعالیت در راستای تحقق اهداف فوق و نیز توان و ظرفیت رفع کم و کاستی های احتمالی را دارد.
شورای مرکزی اتحاد سوسیالیستی کارگری
سرنگون باد رژیم اسلامی
زنده باد انقلاب
زنده باد جنبش نان کار آزادی
زنده باد سوسیالیسم
15 بهمن 1401
4 فوریه 2023
مواد مخدر در جمهوری اسلامی
سارا آسیابان
بر اساس اطلاع ستاد مبارزه با مواد مخدر ۹۵۰ تن و ۶۲۵ کیلو گرم انواع مواد مخدر در سال ۹۸ در ایران کشف شده است .
۸۰ درصد از مجموع موادمخدر مکشوفه تریاک بوده که حدود ۷۶۱ تن و ۱۷۰ کیلوگرم بوده و ۲۲ درصد نسبت سال ۹۷ افزایش داشته است. همچنین ۸۹ تن از کشفیات در سال ۹۸ حشیش و در مجموع نسبت به سال ۹۷ ،حدود ۱۱ درصد کاهش داشته است. میزان کشفیات هروئین نیز ۲۲ تن و ۴۲۴ کیلوگرم بوده است و حدود ۶ درصد کاهش نسبت به مدت مشابه سال ۹۷ داشته است. میزان کشفیات شیشه ۱۶ تن و ۹۷۴ کیلوگرم بوده و نسبت به سال گذشته ۲۰۸ درصد افزایش داشته است. سایر مواد مخدر مکشوفه ۳۵ تن و ۹۷۹ کیلوگرم بوده و ۱۳۹ درصد رشد نسبت به مدت مشابه در سال ۹۷ را داشته است.
۸۶ درصد کشفیات توسط نیروی انتظامی، ۱۱ درصد توسط وزارت اطلاعات، ۳ درصد سازمان بسیج مستضعفین و سپاه، ۰.۰۳ صدم درصد توسط گمرک و یک صدم نیز توسط سازمان زندانها صورت گرفته است . برنامه مبارزه با قاچاق مواد مخدر بنا بر داده های نظام ، اطلاعاتی شده است و از ظرفیتهای اطلاعاتی در سطح کشور استفاده می شود . شیوه اطلاعاتی در حوزه های مختلف در زمینه مبارزه با مواد مخدر ۷۲ درصد می باشد .
در سال ۹۸ تعداد ۴۱۴ هزار و ۸۰۹ نفر در ایران در رابطه با مواد مخدر دستگیر شده اند . از این تعداد ۲۲۴ هزار و ۲۷۰ نفر قاچاقچی عمده و توزیعکننده خرد بوده و ۱۹۰ هزار و ۵۳۹ نفر معتادان متجاهر بودهاند .
اگر مبارزه با تولید و توزیع مواد مخدر واقعا و بطور صحیح انجام گرفته بوده باشد باید تعداد معتادان کمتر و در عمل مافیای عمده و خرده فروشی کوچکتر و غیر قابل عمل می گردیدند . آمار نشان می دهد که عملکرد نظام ولایت فقیه در ۴ دهه جهت تولید ترس و وحشت در دل توزیع کنندگان و تولید کنندگان مواد مخدر به حکم اعدام موفق نبوده است . پس چرا این روش ادامه دارد؟این سوالی است که مسئولین این نظام باید به آن پاسخ دهند . شواهد می گوید که تعدادی از قاچاقچیان را اعدام می کنند تا جامعه درمقابل این خشونت بزرگ ،کز کردگی بیشتری پیدا کند.
نظام می گوید مبارزه آنها علیه قاچاقچیان مواد مخدر آنقدر خوب بوده است که از نیمه دوم سال ۹۶ حمل مواد مخدر تغییر مسیر از خشکی به دریا را داشته است .
در حال حاضر بیان می شود که ۸۰۰ ماده روان گردان در بازار جهانی وجود دارد که این مواد تحت نامهای مختلف در ایران نیز موجود است . در حال حاضر رایجترین و پر مصرفترین ماده مخدر در ایران تریاک ، حشیش ، هروئین و شیشه می باشد . گرایش اعتیاد به شیشه نسبت به گذشته روزانه دارد بیشتر می شود و متاسفانه اعتیاد به این ماده در بین جوانان و زنان بیشتر است .
آمارهای انتشار یافته می گوید ، ۶۷ درصد از معتادان به مواد مخدر در ایران تریاک و شیره، ۱۲ درصد علف، ماریجوانا و گل، ۱۱ درصد هروئین و کراک و ۸ درصد شیشه مصرف میکنند.
در ایران آشپزخانه های تولید شیشه وجود دارد و از کشور افغانستان مقدار زیادی شیشه به ایران نیز وارد می شود . متاسفانه افغانستان بالاترین تولید کننده تریاک در جهان است و آمریکا و انگلستان نتوانسته اند جلوی رشد کشت این ماده مخدر را بگیرند و بلکه تولید آن از قبل از حمله آمریکا به افغانستان و در دوران ملا عمر که رئیس طالبان بود تا امروز حدود ۱۵ برابر بیشتر شده است.
شیشه این ماده بسیار خطرناک قیمتی مابین ۶ تا ۳۰ میلیون تومان برای هر کیلو گرم دارد . قیمت شیشه بر اساس داده ها پایین آمده است و دلیلش تولید فراوان آن در افغانستان می باشد .
آمریکا و انگلیس تبلیغات فراوان نمودند که افغانستان را می خواهند از دست طالبان نجات دهند . امروز هم طالبان و هم مافیا و هم آمریکا و انگلیس در تولید و توزیع مواد مخدر افغانستان را به بزرگترین مرکز تولید مواد مخدر تبدیل نموده اند .
تعداد معتادین در ایران
طبق آمار رسمی ستاد مبارزه با مواد مخدرو به گفته ناصر اصلانی معاون «مقابله با عرضه و امور بینالملل ستاد مبارزه با مواد مخدر» در۲۵مهر۹۸ چنین اعلام کرده است : “در ایران مجموعا دو میلیون و ۸۰۸ هزار نفر مصرفکننده “مستمر” مواد مخدر وجود دارد. این آمار نشانگر افزایش بیش از دو برابری شمار معتادان به نسبت سال ۱۳۹۰ است. البته یک میلیون و ۶۰۰ هزار نفر هم افرادی هستند که مواد مخدر را بصورت روزانه مصرف نمی کنند بلکه آنها معتادین تفننی هستند . “اگر آمار او را مبنا قرار دهیم باید به این تعداد ۵۰۰ هزار الکلی نیز باید اضافه نمود که در مجموع می شود ۴ میلیون و ۹۰۰ هزار نفر معتاد به مواد مختلف در کشور . بر اساس اینکه هر معتاد با ۳ نفر از اعضای خانواده در رابطه مستقیم است ، تعداد افراد در رابطه مستقیم با اعتیاد حدود ۲۰ میلیلون نفر می باشند . به عبارت دقیقتر حدود یک ، چهارم جمعیت ایران مستقیم در رابطه با اعتیاد و معتاد قرار گرفته اند . اینها همه حاصل استبداد و جو خشونت در ایران است و عدم آزادیهای فردی و جمعی که مانع رشد استعداد ه است.
در چرخه اعتیاد آماری متاسفانه از معتادین به الکل حرفی زده نمی شود . قابل توجه اینکه قاچاق واردات مشروبات الکلی به کشور مابین ۴۲۰ تا ۶۰۰ میلیون لیتر در سال است و مقدار تولید دست ساز در داخل کشور نیز بسیار بالاست . تعداد افراد الکلی در کشور را حدود ۵۰۰ هزار نفر تخمین می زنند و از این تعداد حدود ۱۰۰ هزار معتاد زن به الکل می باشند . متاسفانه ده درصد معتادان ایران نیز گفته می شود که زنان هستند . در مجموع حدود ۵۰۰ هزار معتاد زن در ایران وجود دارد . آمار می گوید که سالانه ۷۵۰۰ نوزاد معتاد در ایران از مادران معتاد متولد می شوند . فاجعه اعتیاد ابعاد بسیار گسترده ای پیدا نموده است . طبق گزارش سازمان ملل متحد شیوع مصرف موادمخدر در ایران سالانه ۳۱.۳ درصد است که از این نظر بالاتر از همه کشورهای دنیا قرار دارد .کشورهای افغانستان، روسیه، مالدیو، اوکراین، ماکائو و آمریکا بهترتیب در رتبههای بعدی قرار میگیرند.
بر اساس رشد اعتیاد در ایران سالانه تعداد 162 هزار نفر به معتادان کشورمان اضافه می گردند. به این نکته مهم نیز باید توجه داشت که شخص معتاد سعی می کند در دوران زندگی خود ۵ نفر را مثل خود به اعتیاد بکشاند و معتاد نماید .
گردش مالی مواد مخدر
محمد ترحمی، «مدیرکل دفتر حقوقی و امور مجلس ستاد مبارزه با مواد مخدر» در ۲۱ مرداد ۹۸ گفته است : «۱۶۷ هزار میلیارد تومان گردش مالی مواد مخدر است در حالی که بودجه کشور ۴۰۸ هزار میلیارد تومان اعلام میشود.»باید توجه کرد که بر اساس کدامین آمار وی چنین محاسبه ای نموده است . هزینه مواد مخدر بر اساس آمار در این متن باید از این مقدار بسیار بیشتر باشد . هزینه درمان بیماری های ناشی از اعتیاد و کم کاریه های افراد معتاد و آلوده نمودن محیط از طرف معتادین و بیماریهای مختلف که ناشی از اعتیاد است و … را نیز به مخارج معتاد باید افزود . در حال حاضر بر اساس آمار ستاد مبارزه با مواد مخدر، بیش از ۲۲ درصد کارگران ایران از مواد مخدر استفاده میکنند.در استان خراسان تعداد کارگران معتاد ۳۲ درصد می باشد . یعنی از هر ۱۰ کارگر ۱ نفر معتاد است . آمار کارمندان معتاد داعم و تفننی نیز کمتر از کارگران نیستند . توجه کنیم که اعتیاد چه تاثیر بد و مخربی در چرخه تولید در تمام زمینه ها در ایران می گذارد .
دلایل اجتماعی اعتیاد
تاثیر نابسامانیهای اجتماعی که ناشی از سیاستهای خشونت طلبانه نظام حاکم بر ایران است اثر بسیار بدی بر روح مردم ایران گذاشته و می گذارد . بر اساس نظر روانشناسان بسیاری از مردم از تعادل روانی مطلوب برخوردار نیستند . افسردگی در ایران یکی از بیماریهای رایج شده است . اضطراب فراوان نسبت به گذران زندگی با بالا رفتن ساعتی قیمتها و تحقیر روزانه مردم از طرف نهادهای مختلف حکومتی و نبود آینده روشن و نبود امینت اقتصادی و سیاسی و اجتماعی ومخصوصا نبود امنیت قضایی باعث روی آوردن بسیاری به اعتیاد برای سرکوب این فشار در خود گردیده اند. این پدیده اعتیاد در کشورهای دیگر استبدادی نیز مشاهده می شود . مثلا در روسیه و کوبا و … روی آوردن مردم به الکل برای فرار از واقعیت تلخ فقر و استبداد امری معمولی گردیده بود .فشارهای اقتصادی منشا بسیاری از فشارهای روحی است . فقر ناشی از نبود اشتغال ونبود ثبات قیمتها و نبود ثبات اقتصادی تاثیر بسیار بدی را بر جامعه و مخصوصا جوانان وطن وارد می کند .
عده ای مواد مخدر را برای فراموشی دردهای اجتماعی و سیاسی که به آنها وارد می شود می دانند .روحانیت که باید مدافع معنویت و عدل در جامعه باشند خود عامل فسادهای سیاسی و دزدیهای بزرگ شده اند . عملی که روحانیت مخصوصا حاکم از خود نشان می دهد باعث گردیده که در نظر بخش بزرگی از مردم ، روحانیت کشنده معنویت شده است . روحانیت که بایستی نقش الگو بازی کند ، الگوی فساد گردیده است .
در دو دهه گذشته زمان تهیه موادمخدر را ما بین ۳۰ دقیقه و ۱ساعت می دانستند . در صورتی که امروز نیازی به رفتن و تهیه نیست. یک شماره تلفن و یک زنگ کوچک مشکل تهیه مواد مخدر را برای معتاد آسان نموده است . مواد مخدر در همه جا موجود است و شرم از خرید و مصرف مواد مخدر گویی برای بسیاری وجود ندارد .
راه حل چیست ؟
آمار می گوید که سالانه مقدار بالایی از مواد مخدر از فروشندگان و قاچاقچیان گرفته می شود و تعداد زیادی را به زندان می اندازند و اعدام فروشندگان بزرگ در دستور کار نظام وجود دارد با این حال هنوز اعتیاد یکی از معضلات اساسی مردم ایران است .
رژیم ایران پیشگیری با قاچاقچیان را در دستور خود دارد . در صورتی که این بیماری را در نطفه که حاصل معضلات مختلفی است که به اعتیاد سر باز می کند باید دید و در تمامی زمینه های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی به دنبال راه حل درمان این بیماری با ابعاد بزرگ گشت .
آموزش عمومی نسبت به سلامتی و حق زندگی در سلامت و نبود خشونت باید در دستور کار دولت و نهادهای مردمی بگردد . ایجاد محیط امن جهت شکوفا شدن استعدادهای در زمینه های مختلف . ایجاد فضای رشد اقتصادی و امنیت اقتصادی جهت ایجاد اشتغال کافی با حقوق مکفی برای زندگی حقوقمند و ایجاد امنیت شغلی و امنیت اجتماعی و حقوند شناختن انسان ایرانی به عنوان یک شهروند. امکان شکوفا شدن استعدادها با برخوردار شدن از حقوق و زیست در عدم خشونت روابط را از تنش به دوستی و مهر باز می گرداند تا انسان نیازی به مخدر برای سرکوب فشارهای وارد به خود استفاده کند .ت
غییر ذهنیت حاکم بر جامعه که مواد مخدررا وسیله ای برای خوش گذرانی میداند به شادی در حقوندی تغییر کند.
بجای عادت دادن نقش ذهنیت کودکان و جوانان با دیدن الگوی ماد و پدر معتاد به اعتیاد و گزیز از مشکلات باید تغییر و اعتماد به نفس و عمل به حقوق را الگو قرار داد .یعنی اعتیاد بعنوان عامل تخریب و عامل تضعیف روحیه و استعداد ها بدل به عمل به حقوق که مایه اصلی رشد استعدادها است بگرد .
نظام حاکم بر ایران بر ضد حقوق شهروندان عمل می کنند و باعث انواع خشونتها در سطح جامعه گردیده است . از تولید کننده خشونت نمی شود انتظار عدالت خواهی و رعایت حقوق همگان را از او داشت . اعتیاد با استبداد حاکم بر ایران همخوانی دارد .
شخص معتاد برای درگیر بودنش با اعتیاد برای خود نقشی در تغییر نظام نمی بیند و بنا بر این در عمل خود آگاه یا نا خود آگاه متحد نظام و فساد اومی گردد .
ایران زمانی از بیماری اعتیاد نجات می یابد که جامعه باور به انسان حقوقمند بیابد و خود را از دست استبداد نجات دهد و خواهان زیست در آزادی و استقلال و حقوندی بگردد .
در چنین فضایی خشونت از روابط کم و کمتر گشته و نیازی به مخدر برای فرار از فشارها نخواهد داشت . تا رسیدن به تحول هموطنانی که در راه سلامت هموطنان خود را مسئول می دانند باید بکوشند که فرزندان و عزیزانشان به اعتیاد روی نیاورند . آنها که به نام تفنن مواد مخدر می کشند ، خود را گول نزنند بلکه الگو رهایی از اعتیاد بگردند تا بتوان با اعتیاد مبارزه حقوقمند نمود .
هنر اعتراضی در اعتراضات اخیر ایران
محمود رضا صالحی
هنر اعتراضی اثری خلاقانه است که توسط کنشگران و جنبشهای اجتماعی تولید میشود و به مکتب، سبک یا تفکری که آن را بر حق نمیداند یا به رسمیت نمیشناسد اعتراض میکند. این اعتراض میتواند جنبهٔ انتقاد داشته باشد و در برخی موارد به شعارهایی تبدیل شود. هنر معترض احساسات مخاطبان خود را برمیانگیزد و ممکن است شرایط تنش را افزایش داده و فرصتهای جدیدی برای اختلاف نظر ایجاد کند.اگر اعتراض را یک عبارت توصیفی در آثار هنری در نظر بگیریم، نمیتوان آغاز دقیق و نقطه شروعی برای آن در نظر گرفت به همین روی به جای طبقه بندی تاریخی هنر اعتراض این عبارت را میتوان در هر دورهی تاریخ هنر مورد تحلیل قرار داد.
هنر ظرفیت قدرتمندی دارد برای بیان دیدگاهها. هرچند همیشه تأکید میشود هنرمند فیلسوف یا معلم اخلاق نیست، اما با ابزار و ارتباطاتی که دارد، میتواند ذرهبین بر مشکلات بگذارد و حرف مردم را سریعتر منعکس کند؛ گاهی با هنر تفسیرپذیر، گاهی تند و مستقیم. در طول تاریخ اغلب هنرمندان در برابر نابرابریها واکنش نشان دادهاند و هنرشان را در دفاع از افراد بیصدا و به حاشیه راندهشده به کار بستهاند.هنرانتقادی یا اعتراضی، مرزها، سلسلهمراتب و قوانین سنتی را به چالش میکشد و ازاینرو کارکردش بسیار اهمیت دارد. میتواند بر تفکر عموم مردم و همچنین دولتمردان و سیاستمداران تأثیر بگذارد.
اغلب، تصاویر صدای بلندتری نسبت به کلمات دارند و میتوانند یک پیام را قابلدسترس و جهانی کنند و از حصار زبان فراتر بروند.خیزش گستردهی مردم ایران و حضور زنان و دختران در صف مقدم این خیزشها خلاقیتهایی را که در قلب جامعهی ایران خفته بود، بیدار کرده و هنر اعتراضی و نماد برجستهی آن را امروزه در جایجای امواج اخیر مبارزات در سراسر ایران شاهدیم. این فراز باشکوه و تاریخی هنر اعتراضی و جلوههای آن به یمن تکنولوژی ارتباطی به سرعت از مرزهای ایران گذر کرد و بین هنرمندان و کنشگران خلاق در سطح جهان موج نوینی از هنر اعتراضی را به وجود آورده است.
از لحظهای که مهسا یا ژینا امینی، دختر ۲۲ ساله سقزی، در تخت بیمارستان کسری تهران جان داد، هر روز دهها نقاشی، ترانه و پرفورمنس به یاد او و برای وصف حال یک ملت «عزادار» تولید شد.تحولات اجتماعی که منجر به انقلاب های بزرگ می شود را باید درتسریع روند آگاهی طبقاتی دید و نقش هنر به مثابه یک روبنا می تواند کارنامه درخشانی در بازسازی ساختار اجتماعی داشته باشد.
سرودهای خیابانی و رپ اعتراضی برای اعتلای جامعه ای است که قبل ازهرچیز آبستن یک رویداد تاریخی بزرگ است و مشارکت هنرمندان خیابان در کانالیزه کردن یک موج نوی هنر اعتراضی می تواند سیمای متفاوتی از جامعه ما را نشان دهد که متکی به نیرو و قدرت نسل جوان است.می توان گفت هنر اعتراضی یا همان «Protest Art»، در یک تعریف مختصر و ساده، اثری خلاقانه است که توسط جنبشهای اجتماعی مخالف ساختار قدرت و سرکوب تولید میشود و یک راه ارتباطی است برای متقاعد کردن شهروندان و تزریق نیروی تازه به بدنه جنبش و پیشبرد آن. به این روش که احساسات آنها را برمیانگیزد و فرصتهای تازهای برای ابراز حس مقاومت و مخالفت ایجاد میکند، ابزاری مهم برای شکلدهی آگاهیهای اجتماعی و اطلاعرسانی عمومی است.یکی از راههای به نمایش گذاشتن این هنر، هنر مفهومی یا «Conceptual Art» است و هنر اجرا را که ما آن را به نام پرفورمنس میشناسیم، شامل میشود. در روز خاکسپاری ژینا (مهسا) امینی، زمانی که زنان کرد روسریهای خود را از سر برداشتند اولین پرفورمنس و اولین هنر اعتراضی جنبش زن، زندگی، آزادی اجرا شد.
روسری برداشتن عمومی آنها، سوای مخالفت در برابر حجاب اجباری و گفتن یک «نه» بزرگ به سیستم ضد زن حاکم، به نوعی هنر محسوب میشود. درست مثل حرکت قلممو بر روی تابلوی نقاشی یا سکانسی از یک فیلم و اجرای یک پرده از نمایشی بر صحنه تئاتر.
مهم نیست که این اثر توسط هنرمند یا غیر هنرمند، بداهه یا فکر شده، برنامهریزی شده یا نشده، در قالب یک اثر هنری یا فقط یک حرکت اعتراضی دستهجمعی اجرا شده، مهم این است که تمام ویژگیهای یک اثر هنری را داراست. نقطه شروع و اوج دارد، حاوی پیام است، هدفی را دنبال می کند، مخاطب دارد و همین طور ابزار اجرایی. حاصلش هم ماندگاری و تأثیرگذاری است و البته دوربینهایی که ثبتش کردند.با این معیار که بدن من خود ابزاری است برای ارائه هنر و این هنر، اعتراض من است.
و برعکس آن؛ بدن من ابزاری است برای نمایاندن اعتراض و این اعتراض، هنر من است. حالا می شود هنر اعتراضی را با تعریف دیگری عنوان کرد. هنر کنشگرا (Activist art) که تاریخش به اوایل دهه ۶۰ میلادی برمیگردد. وقتی در جنبش اخیر، مسبب خلق آثار هنری بدن، مو و کنش زنان باشند در نتیجه این تن، که خصوصیترین عنصر وجودی اوست تبدیل به ابزار سیاسی میشود، پس هر اثر هنری که در این حیطه شکل بگیرد تبدیل به هنر کنشگرا خواهد شد. بر پایه این اصل و ضمن این که هنر کنشگرا اغلب میتواند ادامهدار یا جامعهگرا باشد و به سرعت در بین اقشار مختلف نفوذ کند، حرکت آن روز زنان کرد، سریعاً پیام خود را به تمام ایران مخابره کرد. در حقیقت آنها با این حرکت یک فراخوان عمومی به تمام زنان ایرانی صادر کردند.
در روز بعد، وقتی زنان و دختران جوان در سراسر ایران عمل آنها را تکرار کردند، روسریها را برداشته و یا با چرخیدن و رقصیدن و آواز خواندن آن را در آتش سوزاندند، به این فراخوان اولین پاسخ را ارسال کردند.من اسم این موج را روسریپران و روسریسوزان میگذارم. یک جنبش فعال که با گذشت بیش از سه ماه همچنان ادامهدار است. چون شروعش به شدت قوی و محکم بود. در حال حاضر زنان هنری را اجرا می کنند که قرار است زندگیاش کنند. آزادیای که فیالواقع در زندگی روزمرهشان وجود ندارد، اما بر این باورند که آن را به حقیقت نزدیک خواهند کرد. در آن لحظه که روسری برمیدارند، قانونی را میشکنند اما اگر این اعتراض ادامه پیدا نکند، همین اجرا در همان لحظه میماند و دیگر میتواند به یک امر محال تبدیل شود.
مسأله دیگر این که چون زنان در صف اول این نمایش هستند آنچه میآفرینند به همان اندازه در ردیف نخست قرار میگیرد، بیشتر دیده میشود و بر جامعه اثری علیحده دارد، به اقشار مختلف جرأت و جسارت افزونتر میدهد و البته سبب خلاقیتهای بیشتر در بین معترضان میشود
.و نکته آخری که در این مقوله اهمیت ویژهای دارد، این است که بسیاری از خالقین هنر کنشگرا ممکن است هنرمند نباشند یا خود را هنرمند ندانند بلکه صرفاً فعال سیاسی، مدنی باشند یا به آن بدل شوند.
در امتداد تمام این مباحث و تعاریف، آنچه که این جنبش را تا این حد متمایز، زیبا و یگانه میکند مطلع آن است. اتفاقی که در روز خاکسپاری ژینا در گورستان شهر سقز رخ داد؛ زنانی که به واسطه آن رخداد به فاصله کوتاهی تبدیل به هنرمند و فعال مدنی شدند.
آنها خالصانه و خلاقانه اثر هنری ماندگاری آفریدند که به گویاترین و گیراترین حرکت اعتراضی بدل شد.
زن ، زندگی ، آزادی ، از کجا شروع شد
عبدالرحمان حسن سوری
به کردی: ژن، ژیان، ئازادی شعاری سیاسی و اجتماعی است که نخستین بار توسط زنان کرد در کردستان ترکیه استفاده شد این شعار به سایر تجمعات اعتراضی سطح جهان نیز راه یافت در ایران، پس از کشته شدن مهسا امینی به دست مأموران گشت ارشاد و در خیزش سراسری پس از آن این شعار از سوی معترضان سر داده شد. این شعار در میانه خاکسپاری مهسا ( ژینا ) امینی در سقز سر داده شد و در کمتر از چند ساعت در خیابانها و صحن دانشگاههای ایران طنین انداخت و به سرعت به شناسنامه جنبشی جوان در ایران تبدیل شد .در روز خاکسپاری ژینا (مهسا) امینی، زمانی که زنان کرد روسریهای خود را از سر برداشتند اولین پرفورمنس و اولین هنر اعتراضی جنبش زن، زندگی، آزادی اجرا شد. روسری برداشتن عمومی آنها، سوای مخالفت در برابر حجاب اجباری و گفتن یک «نه» بزرگ به سیستم ضد زن حاکم، به نوعی هنر محسوب میشود.
درست مثل حرکت قلممو بر روی تابلوی نقاشی یا سکانسی از یک فیلم و اجرای یک پرده از نمایشی بر صحنه تئاتر.مهم نیست که این اثر توسط هنرمند یا غیر هنرمند، بداهه یا فکر شده، برنامهریزی شده یا نشده، در قالب یک اثر هنری یا فقط یک حرکت اعتراضی دستهجمعی اجرا شده، مهم این است که تمام ویژگیهای یک اثر هنری را داراست.
نقطه شروع و اوج دارد، حاوی پیام است، هدفی را دنبال می کند، مخاطب دارد و همین طور ابزار اجرایی. حاصلش هم ماندگاری و تأثیرگذاری است و البته دوربینهایی که ثبتش کردند.با این معیار که بدن من خود ابزاری است برای ارائه هنر و این هنر، اعتراض من است.
و برعکس آن؛ بدن من ابزاری است برای نمایاندن اعتراض و این اعتراض، هنر من است. این شد که آغازگر هنر اعتراضی در این جنبش، زنان بودند.اگر بخواهیم براساس نظریه زیبایی شناسی آدورنو، هنر استعلایی را تعریف کنیم، با توجه به این که هدفش رستگاری است و مهمترین کارکردش انتقاد از ساختار سلطه و سرکوب، نمایشهای نمادین اعتراضات زنان در جنبش زن، زندگی، آزادی به سمت درست هدایت می شود و مثل یک اثر هنری مؤثر و بادوام و مکرر، جنبش را به هدف خود نزدیک میکند. در اینجا خود زنان میتوانند تمام عوامل موجود در این بستر باشند. ابزار ارائه هنر، هنرمند، تماشاگر و البته کنشگر.نزدیک به پنج ماه از جنبش «زن، زندگی، آزادی» و خیزش مردمی در ایران میگذرد. در طول ماههای گذشته، هر چه قدر وسعت خیزش مردمی و عمقش بیشتر شده است، تلاش دولت ایران برای استفاده از زور و خشونت علیه معترضان هم افزایش داشته است .نگاهی به الگوی اعمال خشونت علیه زنان در مبارزات ماههای اخیر نشان میدهد که خشونتهای دولت رییسی بسیار شدیدتر از گذشته علیه زنان اعمال شده است. حضور فعال زنان در این جنبش در ابتدا با درماندگی نیروهای سرکوب دولتی مواجه شد. آنها هر آنچه که در چنته داشتند برای مقابله با زنان به کار گرفتند، اما این مساله نتوانست از میزان اعتراضات زنان در این جنبش کم کند. دلیل آن هم تفاوت جنبش زن، زندگی، آزادی با جنبشهای گذشته و افزایش عاملیت زنان و تلاش برای تغییر و رسیدن به هدف خاصی سیاسی بوده است. این دلیل به همراه دلایل دیگر به خشونتهای دولتی علیه زنان دامن زده و عملکرد دولت ایران را برای حذف فیزیکی زنان وارد فاز دیگری کرده است. تفاوتهای زیادی میان این جنبش و جنبشهای دیگر وجود دارد که میتوان به چند نکته مهم زیر اشاره کرد.
عاملیت سیاسی: یکی از اتفاقاتی که در جنبش زن زندگی آزادی افتاد این بود که خلاف جنبشهای گذشته این بار زنان عامل تغییر شدند. این عامل تغییر دچار دوگانگی و تزلزل و تاثیر پذیری در مبارزات نشد، بلکه توانست در چند دوره به صورت مشخص برای تغییر باقی بماند.
مفهوم عاملیت سیاسی، یعنی اینکه زنان به عنوان عاملان تغییر وارد مبارزات سیاسی شدهاند و هسته اصلی این مبارزات باقی ماندهاند. همچنین عاملیت سیاسی به معنای تغییر و تاثیر بر یک جامعه و توانایی شرکت در مبارزات مدنی با محوریت زنان است. سالهاست که زنان در ایران در تلاشند تا بتوانند در مبارزات سیاسی سهمی تاثیر گذار داشته باشند. این تلاش از همان روزهای اول انقلاب ایران آغاز شد و هیچ گاه نتوانست تماما به ثمر برسد. هرچند که جنبش زنان در ایران دستاوردهایی داشته است، اما محوریت زن به معنای عامل سیاسی، یعنی تغییر دهنده سیاسی همواره یا غایب بوده یا حضورش کوتاه مدت بوده است.
اما اتفاقی که در این جنبش افتاد، این بود که زنان با تقویت عاملیت سیاسی، به اعضای فعال در تغییرات سیاسی – اجتماعی تبدیل شدند. دولتی که همیشه تلاش کرده بود زنان را با سرکوب، فشارهای امنیتی و همینطور زندانی کردن از میدان به در کند یا عاملیت سیاسی آنها را تغییر دهد، این بار از عهده چنین کاری بر نیامد و مسلما راه استفاده حداکثری از خشونت را برای سرکوب این عاملیت به کار گرفت.
تغییرات ساختاری زن – مرد در مبارزات سیاسی: در عین حال که عاملیت سیاسی با حضور زنان در جنبش زن، زندگی، آزادی شکل گرفته است، باید توجه خاصی به مساله تغییر ساختاری نقش زن- مرد در این جنبش اشاره کرد. مساله حضور زن- مرد در یک جنبش، در دهههای مختلف در ایران متفاوت بوده است. شاید نمونه اصلی آن را بتوان اعتراض به حجاب اجباری در سال ۱۳۵۸ دانست که، یک سال بعد از انقلاب، به دلیل عدم حمایت مردان نهایتا به نتیجه نرسید. اما در سالهای گذشته با گذشت نسلها، جایگاه زن – مرد در جنبش اجتماعی تفاوت کرده است. نقش زن و مرد که پیشتر حکومت ایران آنها را مقابل هم قرار داده بود، این بار خلاف آن عمل کرده است.
زنان و مردان همراه هم شدهاند و این تغییر ساختاری موجب شده است که زن و مرد با هم یکی شوند و در مقابل دولت بایستند. حمایت زنان و مردان از یکدیگر در این ساختار مبارزه سیاسی و تغییر الگوی سنتی نیروهای سرکوبگر را بر آن داشت خشونت بیشتری را برای سرکوب معترضان به کار گیرند.
حضور زنان جوان و نوجوان: یکی دیگر از تغییرات اساسی در این خیزش حضور زنان جوانی و نوجوانی است که استفاده از فضای مجازی در طول این سالها و آگاه شدن از کمپینهای مختلف مانند چهارشنبههای سفید، کمپین نه به حجاب اجباری (که توسط مسیح علینژاد راهاندازی شد) و نشان دادن خشونت گشت ارشاد در فضای مجازی توانستهاند بعد دیگری از این اعتراضات را به نمایش بگذارند.
دختران نوجوان و زنان نوجوان بر عکس نسلهای گذشته، با حضور مستمر از یک و از سوی دیگر با تکنولوژیزه شدن اعتراضاتشان، یعنی با دسترسی به فضای مجازی و پخش آن توانستهاند سهم مهمی در این مبارزات ایفا کنند. با اینکه خشونت علیه زنان توسط دولت در سالهای اخیر همواره جاری بوده است، اما نشر آنها در فضای مجازی، فشار بیشتری را به نیروهای سرکوبگر وارد کرد، طوری که بسیاری از آنان از یک طرف با تعدد مشارکت زنان مواجه شدند و از سوی دیگر با تکنیکهای جدیدی روبهرو شدند که برای از بین برداشتن فیزیکی آنها نیاز به خشونت بیشتری بود. جدا از عواملی که خشونت دولتی را علیه زنان افزایش داده است، دولت وقت ایران از خشونتهای عریان و فیزیکی هم برای مقابله با زنان استفاده کرده است.
اما این مبارزه همچنان ادامه دارد…
قشر خاکستری جامعه تا به حال چگونه رشد کرده؟
قسمت دوم: بعد از انقلاب ۵۷ از کِی بیداری نصیب جامعه شد؟
اکبر دهقانی ناژوانی
در قسمت اول گفته شد که مشکلات جامعه ایران قبل از انقلاب و بخصوص بعد از انقلاب ۵۷ روی هم انباشته و از روی بی عقلی کار درستی بر روی آنها صورت نگرفته و احساس کور مذهبی بدون یاور عقلی در ذهن و روح مردم همه چیز را با دروغ سرهمبندی به خورد مردم فقیر می داده است، مشکلات پیچیده و یک سر آنها در ذهن و روح آخوندهای فاسد و مذهب افراطی آنها، سر دیگر آن در ذهن و روح مردم عقب مانده و سر سوم آنها در گرو بافت جامعه و محیط زیست و خرابی های آنها و سر چهارم در دست اربابان مفتخور غارتگر خارجی بوده و هست که چندین قرن این ملت را می چاپند، در نتیجه مردم بی عقل، متوهم، منزوی، مسخ شده و فقیر و درمانده شدند. در ۴۴سال بعد از انقلاب ۵۷ موضوعات و واقعیات اجتماعی و محیط زیست ناقص، کند و ضد و نقیض رشد می کرده اند. این تضادهای رشدیابنده برای مردم یک جنگ، یک بحران روانی و ذهنی، یک بحران اجتماعی، یک بحران محیط زیست آفریده و می آفرینند و افراد در رابطه با هم آنها را تشدید می کرده اند.
محیط اجتماعی و محیط زیست در مرحله ای که بیش از حد خراب و طاقت فرسا شده بودند پیش مادرمان زمین به این وضعیت شکایت کردند. مادرمان زمین به مردم گفت، فرزندان عزیزم ! آهای ایرانیها! معلوم هست که چه کار می کنید؟
آخوند جماعت نفهم با شما مردم ایران اینطوری که برخورد می کند نه فقط دودش در چشم همه شما می رود، بلکه قانون طبیعت من و نیروی جاذبه ام را هم به هم می ریزد؟
مردم گفتند ما چرا، ما که خیلی خوب هستیم؟
کره زمین مادرمان با عصبانیت گفت، چرا شما بی عقلها همه جوری به آخوندها کمک کرده و می کنید که تا این عقب افتاده ها بر گرده شما سوار باشند؟
فراموش کرده اید که شما و محیط اجتماعی، محیط زیست و من مادرتان در رابطه با هم رشد می کنیم؟
پس بنابراین هر طور خوب یا بد شما با این محیط ها برخورد کنید متقابلا این محیط ها هم خوب یا بد با شما آدمها برخورد می کنند . اگر شما مردم و محیط اجتماعی و محیط زیست در رابطه با هم از رشد متضاد همدیگر بکاهید، در این صورت جامعه و محیط زیست رشدیابنده و پیشرفت می کنند. آثار پیشرفت آنها را در علوم طبیعی و علوم انسانی، در صنعت، اقتصاد، سیاست، فرهنگ ، قانون, حقوق فردی و جمعی و غیره می بینید. در غیر این صورت دشمنی و تضاد بین شما مردم و این محیط ها رشد کرده و نهایتا با هم به بن بست می رسید و از جنگ، کشتار، قحطی و خرابی و ویرانی محیط اجتماع و محیط زیست سر در می آورید. شما مردم فقیر بی سواد بی عقل بیشتر تنبیه می شوید که اجازه داده اید که این مذهبی های افراطی و این آخوندهای پلید شیطان صفت عقلتان را در صندوقچه ذهن و روح خاکستری شما زندانی کنند.
من شما فرزندانم را دوست دارم و رشد همه جانبه شما مردم تابع رشد من است. مگر نمی بینید که من نسلهای جدید را از نسلهای قبلی رشدیابنده تر می آفرینم؟ مگر نمی بینید که هر چه علم جلوتر می رود پیشرفته تر و با خودش صنعت جدید تر و کامل تری را بوجود می آورد؟ به همین نسبت اجتماع و محیط زیست باید نو شوند. عقل، احساس، ذهن،روح شما عزیزان فردی و جمعی باید نو شوند و با واقعیات این محیط ها سازگاری داشته باشند، چون همه ما تابع قانون فیزیک هستیم. همه ما با هم و در رابطه با هم رشد داریم و طبق قانون فیزیک روی رشد همدیگر تاثیر می گذاریم، پس بنابراین همه چیز و همه کس باید طبق قانون فیزیک رشد رو به جلو داشته باشند. شما فرزندانم ۸۵ میلیون آدم هر کدام از شما صد و یا هزار تا تجارب و شناختهای تلخ و بحرانی از زمان شاه و از زمان رژیم منفور ولایت فقه دارید.این تجارب و شناختهای تلخ میلیونی شما را یاری می دهند که همدیگر را پس از چند قرن بهتر بفهمید و با هم بهتر عمل کنید. شرطش این است که با هم مشورت کرده و بدانید کجا ها از عقل و کجاها از احساس و کجاها از هردو درست و بجا استفاده کنید. این تجارب و شناختهای تلخ در چگونگی شناختن و نوع برخورد شما با واقعیات اجتماعی و محیط زیست عقل و احساس شما را یاری می دهند. بدین طریق از هر نو چیز کهنه و افراطی از جمله مذهب افراطی، ناسیونالیست افراطی، کمونیست افراطی، قومگرایی افراطی و هر چیز افراطی دیگری فاصله می گیرید تا ذهن و روح خاکستری چند قرنه شما عزیزانم از توهمزایی، دشمن تراشی، دروغگویی به خود و دیگران، توجیه گرایی، فریبکاری، شیطان صفتی و پلیدی پاک شود تا در ذهن و روح خودتان عقل سلیم و احساس سالم پیدا بکنید. این یعنی شما کم کم دارید الفبای آزادی و دموکراسی را می فهمید و لمس می کنید و آن را در ذهن، روح، عقل، احساس و جسم خودتان می رویانید و متناسب با رشد خودتان همه جانبه الفبای آزادی و دموکراسی را رشد می دهید که متناسب با رشد خودتان، رشد اجتماع و محیط زیست و رشد من مادرتان زمین است.
رشد بیداری جامعه با تمام سختی های پر فراز و نشیب
کو گوش شنوا؟ ۴۴سال طول کشید که تا مردم مسخ شده و فریب خورده ایران بفهمند که مادرشان کره زمین چه می گوید، تازه فهمیدند که ای داد و بیداد چه بلایی آخوندها بر سر این مردم و بر سر این مملکت و محیط زیست آن آورده اند .
در چنین بحران ۴۴ ساله منجلاب مذهبی ولایت فقیه عده ای توان تحمل فشار های مختلف از نا ملایمات را نداشته و به بیماریهای ذهنی، روحی و جسمی گرفتار و هزار بلا سر خود آورده اند.
عده ای در زندانها زیر شکنجه مردند و عده ای اعدام شدند. اما بودند افرادی که از زندگی و سرنوشت شوم این عزیزان از دست رفته درس گرفته و توانسته اند با ناملایمات زندگی و تاثیرات مخرب آنها بجنگند و دوام آورند. خودشان را از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی آبدیده کردند. تجارب و شناختهای تلخ زمان شاه و زمان ولایت فقیه خیلی به آنها کمک کردند.
امروزه پس از ۴۴ سال این مردم پس از تلفات سنگین جانی و مالی می دانند که اولا رشد آنها در رابطه با محیط اجتماعی و محیط زیست و مادرشان کره زمین است.
دوم در برخورد با این محیط ها باید از تجارب و شناختهای چند دهه همدیگر استفاده و تاثیرات درست عقلی و احساسی روی این محیط ها بگذارند تا این محیط ها هم تاثیرات درستی روی رشد ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی این مردم بگذارند.
سوم امروزه مردم می دانند که انقلاب مذهبی آخوندیسم ۵۷ از روی نادانی و شست و شوی مغزی بوده و در صدد بر آمده اند که با همدیگر و آگاهانه خودشان را با کمک هم اصلاح کنند.
چهارم تجارب و شناختهای تلخ این چند ساله فلاکت مذهبی آخوندی را به مردم شناساندند و مردم فلاکتها را با پوست و استخوان خود لمس کرده و مداوم آنها را با ذهن، روح، عقل، احساس و جسم خودشان سبک و سنگین کرده.
پنجم در نبرد با فلاکت منجلاب مذهبی و تاثیرات مخرب این فلاکت، مردم چگونگی رشد خودشان را با این کنش و واکنشهای متضاد رنگ و وارنگ مخرب مذهبی تنظیم کرده اند که کمتر ضربه ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی از آنها بخورند.
شناختها و تجارب این مردم بیشتر و آنها در برابر این ناملایمات بیشتر دوام آوردند.
به همین نسبت ظرفیت روحی، ذهنی، عقلی، احساسی و جسمی آنها قوی تر شد.
ششم به همین نسبت برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست بهتر و مردم بر شناختها و تجارب قبلی خود، تجارب و شناختهای نو و بهتری افزوده و با این جو بحرانزای۴۴ ساله بهتر مبارزه کرده و می کنند که یک سر این بحران درذهن و روح خود مردم و سر دیگر در ذهن و روح آخوند لجن و مذهب افراطی و سر سوم در اجتماع و محیط زیست خراب و سر چهارم این بحران در دست اربابان مفتخور خارجی است .
هفتم امروزه تجارب و شناختهای تلخ زمان شاه و زمان آخوندیسم به این مردم یاد دادند که چرا و چگونه از آخوند، مذهب افراطی، ناسیونالیست های افراطی، کمونیست های افراطی و از اربابان شرق و غرب ضربه خورده اند. نگارنده با هیچ مذهب، ناسیونالیست، قومگرایی و کمونیست مخالفتی ندارم اگر افراط گرایی خودشان را کنار بگذارند.
در این مبارزات با آخوند و لجن مذهبی بعضی نقطه ضعفها و نقطه قوتهای ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی این مردم در سطح های مختلف برایشان روشن تر شده و مردم متقابلا نقطه ضعفها و نقطه قوتهای رژیم منفور را هم سنجیدند . به همین نست مردم بین کهنه و نو، بین بد و بدتر، بین خوب و خوب تر ، بین بی ارزش و با ارزش قدرت تشخیص بهتر و بیشتری پیدا کرده اند، پس بنابراین پس از ۴۴ سال مبارزه با رژیم آخوندی بر اثر تجربه و شناخت و بر اثر تمرین و تکرار هر اتفاق کوچک و بزرگ چه خوب و چه بد از طرف هر کس و از طرف هر رخداد اجتماعی و محیط زیست برای این مردم ناگهانی و غیره منتظره نیست و راههای چگونه برخورد کردن با آنها را یاد گرفته اند، هر چند هنوز در بعضی زمینه ها ضعیف هستند. مردم امروز ایران آگاه تر، کمتر متوهم، کمتر ذهنگرا، کمتر بی عقل، کمتر دشمن تراش، کمتر ضد خود و ضد همنوع خود و کمتر افراطی . به همین نسبت افراد فعال تر، پویاتر، جویاتر و از چیزهای کهنه و راکد فاصله گرفته و به چیزهای نو و با ارزش بیشتر گرایش پیدا کرده اند، بخصوص نوجوانان و جوانان. امروزه افراد مسن تر هم از نظر فهم و شعور نسبت به گذشته های خودشان تا حدود زیادی فاصله گرفته و تغییرات نو و رو به جلو پیدا کرده اند. به همین خاطر از رکود و درجا زدن ذهنی و روحی قشر خاکستری جامعه مدام کاسته شده و می شود. شناختها و تجارب فرد و افراد در رابطه با هم زیاد تر شده و از تضادهای رشدیابنده همدیگر کاسته اند. فرد و افراد نه فقط با خود، بلکه متقابلا با همدیگر بیشتر آشتی کرده و می کنند. تضاد این مردم با اجتماع و محیط زیست کمتر و این محیط ها را از خودشان می دانند و بهتر واقعیات این محیط ها را درک می کنند، چون همانطور که مادرمان زمین گفت رشد مردم در گرو رشد این محیط ها و کره زمین و نیروی جاذبه اش می باشد. به مرور این مردم از نظر ذهنی و روحی کمتر گرفتار احساسکور مذهبی، قومگرایی، ناسیونالیستی و کمونیستی افراطی کهنه و قدیمی می باشند و به همین نسبت کمتر افراطی و مثل گذشته عقل آنها در صندوقچه ذهن آنها چندان زندانی نیست. هر چند احساسکور مطلقگرای خدای مذهبی آخوندی مدام داد و فریادش به آسمان بلند است که شما مردم به چه حقی عقلگرا شده اید. عقل کفر است و عاقل کافر و ریختن خونش واجب. اما مردم، حتی با زندان و شکنجه و اعدام دیگر فریب نمی خورند . مردم واقع بین تر و تا حدود زیادی از دشمنی با هم کاسته و به هم نزدیک و دشمن واقعی، یعنی آخوند را بیشتر شناخته و کم کم با رژیم منفور لجن تصفیه و تسویه حساب کرده و از صف رژیم منفور جدا و به صف مردم بر علیه رژیم منفور آخوندی می پیوندند. بطور خلاصه در این جنگهای سرنوشت ساز مردم با رژیم منفور مذهبی آخوندیسم، کسانی برنده اند که اولا مادرمان کره زمین به آنها پشت نکند. دوم این افراد مردمی با پشتگرمی و تکیه به مادرمان زمین با رژیم منفور عقب افتاده مذهبی افراطی آتش به اختیار که مادرمان به آن پشت کرده است بجنگند. برای مردم تلفات دارد. اما تلفات آن از قحطی، میلیونها کشته، میلیونها آواره و جنگ و تجزیه ایران به مراتب کمتر است. خوشبختانه مردم این را فهمیده اند. سوم مردم برای دوام خودشان و پیروز شدن بر رژیم منفور آخوندی باید با هم بیشتر متحد و حساب شده از تضادهای خود با هم کاسته و با کار تشکیلاتی درست بر جنگ و بر تضادهای خود با رژیم منفور آخوندی بیفزایند، چون رژیم آخوندیآتش به اختیار و هیچ منطق و گذشتی سرش نمی شود. چهارم هر روز اتحاد و همبستگی مردم بیشتر و از تضادهای خودشان با همدیگر و با اجتماع و محیط زیست می کاهند . رشد ما با این محیط ها هماهنگ تر و نیروی جاذبه روی ذهن، روح، عقل، احساس و جسم ما تاثیرات مثبت تر و ما با اجتماع خود و با محیط زیست و مادرمان کره زمین و نیروی جاذبه اش بیشتر آشتی می کنیم. مادرمان زمین و ما مردم ایران به آخوند افراطی و مذهب افراطی پشت می کنیم. مردم در این نبردهای ۴۴ساله با احساسکور مذهبی افراطی آخوندیسم توانسته اند که احساسکور در ذهن و روح خودشان را تا حدودی از زیر سلطه احساسکور مذهبی آخوندی خارج کنند، در نتیجه این مردم تا آن حدی که می توانند عقل خود را از صندوقچه ذهن و روح خود آزاد کرده و با کمک عقل احساسکور در ذهن و روح خودشان را اصلاح و سالم تر کرده اند و از توهم، انزوا، ترس، محافظه کاری بی جای قشر خاکستری ذهن و روح خود کاسته اند. پس از شکست احساسکور مذهبی آخوندی و فرستادن آن به قعر تاریخ این طریق راه حلهای درست برای برخورد با محیط اجتماعی و محیط زیست باید ادامه پیدا کنند. اما در هر زمان این مردم به راحتی نمی توانند از کنار مشکلات پیچیده رد شوند. باید ما مردم نسبت به خودمان بیشتر جنبشی برخوردکنیم و کمتر شورشی، یعنی باید نسبت به هم انتقاد پذیر، دوراندیش، تعامل پذیر،انعطاف پذیر، تحمل و تأمل همدیگر را داشته باشیم، نسبت به هم ملاحظه و مراعات داشته و منطقی و قانونمدار باشیم. مواقعی اگر لازم شد باید در حد مناسب و حساب شده با خودمان شورشی، سفت تر و قاطع تر برخورد کنیم. در برابر دشمنی که شمشیر را از رو بسته است، مثل جمهوری اسلامی آتش به اختیار باید با کار تشکیلاتی و حساب شده شورشی و قاطع برخورد کرد. اما همیشه در حالتهای جنبشی و شورشی برخورد کردن احتیاج به عقل و احساس و کار تشکیلاتی داریم که در قسمت سوم آنها را شرح خواهم داد. موفق باشید! پاینده و جاویدان ایران عزیز ما
سنگسار یا رجم!؟
فهیمه تیموری
به بهانه ادعای جواد لاریجانی دبیر سابق ستاد حقوق بشر قوه قضاییه در مصاحبه با فارس با دفاع از اجرای حکم سنگسار گفت:
«رجم (سنگسار) یکی از قوانین خوب اسلامی است و بازدارندگی بسیار خوبی تا کنون داشته است.» او افزود:
«رجم یک قانون بازدارنده بسیار مهم برای محافظت از قرارداد ازدواج خانوادههاست.» این مقاله را آماده و ارائه می کنم.
سنگسار، نوعی مجازات بدنی است که بهطور معمول، به مرگ درد آور و پر زجر محکوم منتهی میشود.
فردی که به سنگسار محکوم شده است را مطابق سنت حاکم، در پارچه سفید و کفنمانندی میپوشانند.
اگر مرد است، تا لگن خاصره و اگر زن است تا کمر او را در خاک دفن میکنند. سپس، با سنگهایی که حتی ابعاد آن نیز در تشریفات قانونی اجرای حکم، تعریف شده است، او را هدف قرار میدهند.
سنگها باید به گونهای انتخاب و پرتاب شوند که به یکباره به مرگ محکوم منجر نشود و محکوم در حین اجرای حکم تا پیش از مرگ، درد و زجر زیادی بکشد
رجم و یا سنگسار یک نوع مجازات دینی- مذهبی (شرعی در اسلام و یهودیت) است که همانند عناوینی همچون «دار زدن، تیرباران، سوزاندن در آتش، زنده به گور کردن، سر بریدن، اتاق گاز، تزریق سم، خفه کردن، صندلی الکتریکی و گیوتین » زیر مجموعه کلمه اعدام است…
سنگسار در مورد زنای با شرایط خاص به کار میرود. روش آن بدینگونه است که زانی و یا زانیه، با شرایط خاص در ملاء عام سنگباران میشوند، تا آنگاه که زیر باران سنگ بمیرد.
یکی از غیرانسانیترین صحنههای اجرای حدود شرعی، سنگسار است.
شماری از نظریه پردازان خرافاتی و افراطی داخل ایران به این موارد استنباط میکنند که چونکه در آیاتی از قران کلمه (عادون)استفاده شده و برداشت از این کلمه به معنی تجاوزکاران است و ذکر شده که معنی این واژه مربوط به مردان و زنانیست که غریزه ی جنسی خود را به غیر از همسران و کنیزان خود ارضاء می کنند و یک مورد آن در مورد قوم لوط که به رذیله ی لواط یا همان همجنسگرایی کنونی اشاره شده و چون قوم لوط توسط باران سنگ مجازات شد ….
بنابراین نتیجه میگیریم که برای زانیان محصنه هم باید همین سرنوشت رقم بخورد…و ایاتی از قران را هم گواهی میگیرند که باید از خدا و رسول او اطاعت کرد…
مجازات سنگسار پیشینه تاریخی بلندی دارد. در کتابهای تاریخی، به رواج سنگسار به عنوان یک مجازات در یونان باستان اشاره شده است. در منابع ادیان ابراهیمی، یهودیت، مسیحیت و اسلام نیز به مجازات سنگسار اشاره شده است. درباره مجازات سنگسار زناکار، از آنجایی که در متن قرآن اشاره صریحی نشده است، فقهای اسلامی آرای گوناگونی دادهاند؛ حتی برخی از فقیهان قدیمی، دقیقاً به همین دلیل، مجازات سنگسار را رد کردهاند، اما در کل، از آنجایی که این مجازات بنا به سنت پیامبر مسلمانان در صدر اسلام اجرا میشده است، نوعی”اجماع تاریخی” در میان فقها دیده میشود…
دستکم در خصوص سنگسار زناکاری که “محصن” است- در پیوند با این موضوع، احدایث مختلفی بیان شده است. یکی از جالبترین آنها از عایشه همسر پیامبر اسلام نقل شده است:
وقتی آیات مربوط به رجم (سنگسار) و “رضع کبیر” نازل شده بودند، آنها را بر روی کاغذی نوشته بودند و زیر بالین من قرار داشت.
بعد از وفات پیغمبر، درحالی که ما مشغول سوگواری برای ایشان بودیم، یک بز آن قطعه کاغذ را خورد.” البته این خورده شدن آیات الهی توسط “بز” نتوانست، سنت مجازات سنگسار را در میان مسلمانان از میان بردارد.
سنگسار امروزه در برخی از کشورهای مسلمان که حکومت اسلامی دارند یا نظام کیفری آنها بر پایه موازین فقهی-شرعی تعریف شده است و اجرا میشود. در طول دههای اخیر، موارد متعددی از اجرای سنگسار در ایران، افغانستان، نیجریه، سودان، عربستان سعودی و امارات متحده عربی گزارش شده است.
حال برگی از تاریخ را ورق میزنیم و به مقوله مجازات سنگسار در جمهوری اسلامی میپردازیم کمیته بینالمللی علیه سنگسار و اعدام، فهرستی از قربانیان حکم شرعی- اسلامی سنگسار را از سال ۱۹۸۰ گردآوری کرده است.
برپایه این گزارش، به طور رسمی ۶۹ مورد حکم قضایی سنگسار صادر شده است که از میان آنها، ۲۱ مورد به اجرا درآمده و ۱۵ مورد نیز، در نهایت با تبرئه متهمین، اجرا نشده است.
در این فهرست، به اجرای ۱۰۹ مورد سنگسار اشاره شده است.
علاوه بر سکینه محمدیآشتیانی، به نام ۲۴ قربانی دیگر محکوم به سنگسار نیز اشاره شده است که اسامی آنها از طریق رسانهها منتشر شده است و تلاشها برای توقف و لغو این احکام آنها کماکان ادامه دارد.
کمیته علیه اعدام و سنگسار در خصوص انتشار این فهرست یادآور میشود: “تهیه لیست کامل و واقعی قربانیان سنگسار در جمهوری اسلامی ایران به دلیل سانسور دولتی و تلاش سازمان یافته جمهوری اسلامی برای مخفی کردن خبر سنگسارها کاری بسیار دشوار و پیچیدهای است
.”نفربه باور بسیاری از حقوقدانان و فعالان حقوق بشری، این دست اقدامات تنها به ابهامهای موجود در خصوص اجرا یا عدم اجرای مجازات سنگسار در ایران افزوده است.
به باور این حقوقدانان، تا هنگامی که کلیت این مجازات از قانون به طور صریح و شفاف حذف نشده است به هیچ وجه نباید خوشبین و امیدوار بود.
نوری همدانی، مکارم شیرازی، جعفر سبحانی، علوی گرگانی، موسوی اردبیلی و حسینی زنجانی همه بر این اعتقاد هستند که “حکم الهی تغییرپذیر نیست”، اما نحوه اجرای آن را “حاکم شرع” بر مبنای “شرایط فعلی” میتوان جایگزین کند.بنا به اعتقاد این مراجع تقلید شیعه، در صورتی که حاکم شرع تشخیص دهد که اجرای حکم سنگسار موجب “وهن اسلام” و ضرر به اصل دین است، میتواند آن را تغییر دهد. در این میان، نکته محوری این است که تمامی این مراجع مزبور، در اظهارنظرهای خود به نوعی بر اصل وجود و اعتبار حکم سنگسار در قوانین فقهی اسلام تاکید کردهاند.به عبارت دیگر، بر پایه نظرات این آقایان، “مجازات رجم، قابل تغییر نیست.” ولی چنانچه اجرای آن برخلاف “مصالح اسلام و مسلمین” باشد، فقیه جامعالشرایط میتواند حکم به عدم اجرا م یا تغییر آن دهد.واقعیت امر این است که “زنا” چه محصنه باشد و چه غیر محصنه، در زمره “حدود الهی” است. تمامی مجازاتهای حدی نیز از پیش در کتابها و منابع فقهی مشخص شدهاند و غیر قابل تغییرند. “قضاوت” و “مجازات” نیز ازجمله حوزههایی است که فقها می دانند و میخواهند تمامی تشریفات فقهی در آن لحاظ شود خود را در آن حاکم مطلق وهیچ امر عرفی در آن دخالت داده نشود.حال این سوال ذهن همگان را درگیر میکند که… آیا سنگ ها بسته خواهند شد؟ماجرای حکم سنگسار در قانون جدید، در مجموع با واکنشهای منفی حقوقدانان و فعالان زن مواجه شده است. بسیاری از صاحبنظران، حذف این موارد از متن قانون را به معنای حذف واقعی این بندها از نظام حقوقی- قضایی ایران نمیدانند و مدعیاند که قانونگذار با توسل به این شیوه، در واقع مجازات سنگسار را “مسکوت” گذاشته است، بدون آنکه با آن مخالفت خاصی کند.بسیاری بر این اعتقادند که مسکوت گذاشتن مجازات سنگسار، تنها به منظور ژست بینالمللی است. به نظر میرسد اگر از این به بعد هم در گوشهای از ایران هم حکم سنگسار صادر یا اجرا شد، بیگمان مقامات جمهوری اسلامی مسئولیت آن را بر عهده نخواهند گرفت و مسئله را به سلیقه و نظر قاضی پرونده ارجاع خواهند داد.آیا بشر امروزی که با دانش فوقالعاده خلاقش به موشکافی جهان هستی برخاسته، این قدر ارادهاش ضعیف و متزلزل است که فقط کیفر های بسیار سنگین باید عامل بازدارندگی وی قلمداد شود؟
آیا با اعمال چنین مجازاتی، به دنبال چنین تصوری هستیم که منزلت و جایگاه بشر کنونی را به مثابه اعصار گذشته تلقی کرده و از این منظر، از یادگارهای مقنن در آن اعصار به عنوان عامل بازدارنده برای عصر حال استفاده کنیم؟! چرا به این نتیجه نمیرسیم که بدون خدشه به اصول و مبانی، فضا برای مانور و ایجاد تغییرات در برخی از کیفرها وجود دارد؟البته در زمینهی جایگزینی مجازاتها باید تحقیقات گستردهای صورت گیرد، را که اصولاً برای هر جرمی، باید با رعایت تناسب جرم و مجازات، کیفرِ جایگزین تعیین شود. در غیر این صورت رفتن به سمت مجازات بدنی، کوتاهترین راه است، اما نه الزاماً درستترین راه!برگزاری میزگردهایی از این دست، بستری برای اندیشیدن مجدد روی تحولات زندگی بشر امروز و تکامل بسیار چشمگیر شعور انسانی ایجاد میکند که موجب میشود به جای تکرار تجارب گذشتگان، جایگزینهای مناسبی برای جامعهی امروز- خصوصاً در بحث مجازاتها- ایجاد شود.
مادهی ۵ اعلامیهی جهانی حقوق بشر، به طور کلی هرگونه مجازات برخلاف انسانیت و شئون بشری یا موهن را مطلقاً ممنوع کرده است.
با این توضیح که وقتی مادهی ۶ میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، حق حیات را از حقوق ذاتی هر انسان میداند، آن را صرفاً شامل زندگی کردن عادی نمیداند؛ بلکه رفتارها و مجازاتهای بدنی موهن را نیز تعرض به کرامت انسانی برمیشمارد.
این همان موضوعی است که اگرچه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به سکوت برگزار شده، لیکن مقررات بینالمللی با همان صراحتی که اشاره شد، بر ممنوعیت آن تاکید دارد.
هرچند، نباید از اصل ۲۲ قانون اساسی ایران غافل شویم که مصونیت حیثیت افراد را در مقام بالایی قرار داده است.
حال باید دید که آیا میتوان مدعی شد که «مجازات سنگسار» تنها و آخرین حربه برای مقابله با یکی از قدیمیترین جرمهای بشر یعنی زنا است؟
کشتن آدم ها توسط کلمات
مهدی افشارزاده
حرفهایی که می زنیم دست دارند، دستهای بلندی که گاهی گلویی را می فشارند و نفس فرد را می گیرند، حرفهایی که می زنیم پا دارند، پاهای بزرگی که گاهی جایشان را روی دلی می گذارند و برای همیشه می مانند، حرفهایی که می زنیم چشم دارند، چشم های سیاهی که گاهی به چشم های دیگران نگاه می کنند و آنها را در شرمی بی کران فرو می برند!
سختترین روزهای زندگی همان روزهایی است که انسان خسته میشود. نه خستگی که برای کار زیاد یا مشغلههای روزمره دچارش میشوی. نه. این خستگی با هیچ استراحتی رفع نمیشود. یک چیزی فراتر از جسم است و ذهن و روح انسان را درگیر میکند. گاهی با یک اتفاق کوچک خودش را نشان میدهد و گاهی با یک تصمیم اشتباه. گاهی هم حرفِ مردم آن را برایمان به ارمغان میآورد. خوب فکر کن، حتما تا حالا تجربهاش کرده ای! یا خودت کسی را خسته کردی یا کسی تو را خسته کرده است. حرفِ همان آدمهایی که چیزی از تو نمیدانند، اما نصیحت ها، کنایه ها، قضاوتها و سوالهایشان تمامی ندارد.
شاید آنها خبر ندارند که انسانِ خسته گوشه گیر و فراری میشود، از دورهمی و جمعهای دوستانه و به به آهنگهای غمگین و تنهایی رو میآورد. انسان خسته روز به روز کم حرفتر و تنهاتر و خستهتر میشود و بعضیهایشان به قدری خسته میشوند که با مرگ خود خواسته را انتخاب میکنند و به یک خواب طولانی میروند! اما از چه زمانی آدم ها بدون هیچ شناختی به خودشان اجازه اظهار نظر های غیرکارشناسانه در مورد زندگی دیگران میدهند، آن هم نه در خلوت بلکه در قلبِ جمعیت و در میان دسته ای از افرادی که شاید آنها هم نسبت به تو غیر آشنا هستند! شاید از همان زمانی که بزرگترهایمان، همان هایی که سال های سال است ما را میشناسند و ما را بلدند و به اصطلاح «چند تا پیراهن بیشتر از ما پاره کردهاند» سکوت اختیار کردهاند!
جملات و کلماتِ گلوله صفت! / چه حرفهایی مردم را به چاله یاس و ناامیدی میاندازد؟ در جایی خواندهام «در جهانی زندگی میکنیم که کلمات بیشتر از گلولهها آدم کشته اند!» جملهای در خورِ تامل است. برای فهم بهترش بیایید چندتا از این جملات و کلماتِ گلوله صفت را مرور کنیم. جملاتی که در آن روی پنهانش چاقو را به دست فرد یا طناب را به دور گردن فردِ خودکُش میاندازد و او را به این باور میرساند که زندگی پوچ و تُهی و خالی از هدفی دارد و به هیچ دردی نمیخورد؛دختری هنوز ازدواج نکرده است (به هر دلیلی)، فامیلی او را در مهمانی میبیند میگوید: «شوهر نکردی؟ میتُرشیا» حرفش را میزند و میرود ولی روح و روان دختر را به هم میریزد و این احساس را به او میدهد که به اندازه کافی خوب نیست! یا خانمی زایمان میکند، دوستش میگوید: « شوهرت برای تولد بچه، برات هیچی نخرید؟ یعنی براش هیچ ارزشی نداری؟» همین جمله خانم را تحریک به دعوا و با همسرش و آشوب در زندگی مشترکش میکند.یا مثلا جوانی از رفیقش میپرسد «کجا کار میکنی؟ ماهانه چقدر حقوق میگیری؟ صاحبکار قدر تو رو نمیدونه!» همین حرف جوان را که تازه اول راه است، از شغلش دلسرد میکند و احساس کمبود به او دست میدهد. یا پدر یا مادری در نهایت خوشبختی هستند؛ اما یک نفر به یک کاره به آنها میگوید: «چرا پسرت یا دخترت بهتون سر نمیزنه؟ یعنی برات وقت نمیگذاره؟ برات احترام قائل نیست.» با این حرف صفای قلب پدرومادر پر میکشد و آنها را به چاله ناامیدی هل میدهد! در حقیقت سوالات ما شاید از روی کنجکاوی باشند و حرفهای ما از سرِ بیفکری و نادانی؛ «چرا نخریدی؟ چرا نداری؟ چطور زندگی میکنی؟ یه گوشواره نداری بندازی تویِ گوشت؟ چطور این بچه یا این زندگی را تحمل میکنی؟ یا چقدر چاق شدی چقدر لاغر شدی؟ چرا موهات این رنگیه؟ چرا مدل پاهات این شکلیه؟»
در طول روز خیلی سؤالها را ممکن است از همدیگر بپرسیم، اما نمیدانیم چه آتشی به جان شنونده میاندازیم و چطور ناامیدی را به رگهای مخاطب تزریق میکنیم. حرفهایی که اگر قبل از مطرح کردنشان، به بازخورد آن و تاثیرش روی طرف مقابل هم فکر کنیم، طبیعتا از گفتنش صرف نظر خواهیم کرد.
چرا آنقدر چاقی؟! هنگامی که وارد مجلس و محفلی میشویم، جملهای که مثل نقل و نبات شنیده میشود، اظهار نظر در مورد لاغری و چاقی افراد است؛ «وای چقدر چاق شدی؟! چقدر غذا میخوری؟ چرا رژیم نمیگیری؟» یا «چقدر لاغر شدی؟! تو خونتون غذا بهت نمیدن؟!» آیا میدانید شما بدون اینکه چاقو را بردارید، او را زخمی کرده اید؟! انتقاد و انتقادپذیری خوب است، اما در درجه اول باید بدانیم این حرف را به چه شخصی میزنیم. آیا او ظرفیت شنیدن این انتقادها را دارد و سرخورده نمیشود؟ برخی از افراد با شنیدن این جملات و انتقادات که بیشتر جنبه تحقیر دارد دست به خودکشی میزنند!نازنین، دختر جوانی است که خودش را با قرص برنج کشته است! یکی از دوستان او میگوید: «همیشه از تنهایی شکایت میکرد و میگفت حرف دیگران آزارش میدهد که چرا چاق است! یا چرا کمتر غذا نمیخورد و ورزش نمیکند، او بعد از مدتی که از وزن زیاد و حرف مردم رنج کشید، خودش را کشت.
این ها روایاتی است که از گوشه و کنار در مورد آن کم نشنیدهایم؛ پس بهتر نیست این بار که وارد مجلس و محفلی میشویم به جای اینکه با چاقوهای نامرئیمان افراد بیگناهی را قربانی کنیم، از مهمانیمان لذت ببریم؟ باور کنید لذتش بیشتر است.
فکر میکردم به درد هیچی نمیخورم! برای آرامگرفتن از رنجش آدمها، قرص آرامبخش را انتخاب کرد. سرخوردگی تنها دلیلش بود برای این انتخاب سخت. اما خوشبختانه در این اقدام موفق نبود. بعد از بهبود از او میپرسند چرا این کار را کرده است، میگوید: «یکی از دوستام بهم گفت تو ناقصی. حتی نمیتونی دامن بپوشی!» صدای گریهاش در اتاق میپیچد؛ پزشکها از مشکل مادرزادیاش گفته اند؛ از کوتاهبودن یکی از پاها. سهسال بیشتر نداشت که بارها و بارها زیر تیغ جراحی رفت. میگوید: «فکر میکردم به درد هیچی نمیخورم.» فکری که او را به یاد قرصهای آرامبخشاش انداخت!
کلماتی که از راه دور هم میکشند! مدتی قبل، ماجرای پسر جوانِ غربی را شنیدم که در ماشینی پر از دود، خودکشی میکند. پسری که هیچکس خودکشی او را باور نمیکردند. بعدها کاشف به عمل آمد که بله. او عاشق دختری بوده که در تمام آن لحظات مهیبِ مرگ و زندگی، با او تلفنی حرف زده است! مدتی بعد، با افشای رابطه آن دو، معلوم میشود که دختر از همه چیز خبر داشته است. پلیسها میفهمند که دختر، خسخس نفسهای آخر پسر را هم شنیده، اما هیچ تلاشی نکرده تا منصرفش کند!
میگویند حتی دختر داستان، کاتالیزوری عمل کرده و باعث شده پسر زودتر قال قضیه را بکند و خودش را بکشد! شاید چون در آن لحظه فکر میکرد، همه اینها یک بازی بچهگانه و مسخره است. کمی بعد، دختر را به جرم قتل غیرعمد، به دادگاه میکشند. دادستان، سوالی میپرسد که عمیق، هراسناک و حیرتآور است. «آیا کسی میتواند از راه دور، دیگری را با کلمه بکشد؟»
کلماتی که هم دست دارند، هم پا و هم چشم! از یک جامعهشناس شنیده ام؛ حرف هایی که میزنیم دست دارند، دستهای بلندی که گاهی گلویی را میفشارند و نفس فرد را میگیرند. حرفهایی که میزنیم پا دارند، پاهای بزرگی که گاهی جایشان را روی دلی میگذارند و برای همیشه میمانند. حرفهایی که میزنیم چشم دارند، چشمهای سیاهی که گاهی به چشمهای دیگران نگاه میکنند و آنها را در شرمی بیکران فرو میبرند. حرفها از دهان ما آدمها متولد شده و به دنیا آمده و رشد میکنند و تا سالها اثرات خود را بر روی افراد، جامعه، عقاید و حتی طبیعت میگذارند!
سکوتی که به غریبه ها اجازه اظهار نظر میدهد اما همانطور که در ابتدای مقاله گفته شد، شاید نکته ای که باعث میشود هرکسی بیگُدار به آب بزند و به خودش اجازه اظهار نظر بدون داشتن شناخت کافی بدهد، این باشد که بزرگتر های جمع دیگر کما فی السابق تجربیات خود را در اختیار کوچکترها قرار نمیدهند. چه بسا که بزرگتر ها در گذشته با روایت یک قصه یا حتی مثال زدن بخشی از زندگی خودشان و در خلوتی دو نفره تجربیات شان را در اختیار کوچکترهای جمع قرار میدادند و کوچکترها را نصیحت میکردند و اشتباهاتشان را به آنها گوشزد میکردند، اما حالا که بزرگتر ها سکوت اختیار کردهاند و به دلیل معیوب بودن روابط اجتماعی هرکسی به خودش اجازه میدهد بدون اینکه شناخت کافی از مخاطب داشته باشد کلمات مرگ باری را بر زبان جاری کند.
انقلاب 57 افتخار وعصاره فرهنگ و جان ملت ایران
ژاله وفا
سالگرد انقلاب مردمی 57 را گرامی میداریم و به ملت توانای ایران و همه شرکت کنندگان در انقلاب، بویژه وفاداران به اهداف انقلاب تبریک و تهنیت می گوییم. انقلابی که حاصل جنبش خودانگیخته و خودجوش و همگانی ملت با فرهنگ ایران بود که برای مبارزه با استبداد شاهی و ساختن آینده ای مبنی بر آرمانهای والایی همچون استقلال طلبی، آزادیخواهی و عدالت پروری رخ داد. این انقلاب را نه می توان و نه عقل سلیم ایجاب می کند که با نظامی که بعد از آن انقلاب، آنهم با خیانت به اهداف مردم انقلابی بوجود آمده و استبداد را در اسم جدید بازسازی کرده، یکی شمرد. در هیچ کجای دنیا و در هیچ انقلابی مردم آن کشور انقلاب خود را دو دستی به رژیم بعد از انقلاب تقدیم نمی کنند و حساب انقلاب و رژیم بعد از انقلاب را بویژه که به بازسازی استبداد پرداخته، یکی نمی انگارند. زیرا که این امر جفا است به ملتی که با گذشتن از جان فرزندان عزیز خود و قبول زحمت بسیار برای تحقق آرمانشان به انقلاب برخاسته اند. بر ما مباد که این جفا را در حق ملت خود روا داریم.
نگارنده افتخارعمرش را شرکت در انقلاب و جنبش همگانی مردم ایران و مخالفت خود با ستم و تبعیضی می داند که نظام پهلوی بر مردم ایران اعمال می داشت.
مبرهن است، زمانی در کشوری انقلاب روی می دهد که هم در سطح رژیم حاکم و هم در سطح جامعه عواملی پدید آمده باشند. در هنگامه انقلاب این سطوح دیگرفعال شدهاند. اما گاهی چه در سطح رژیم وچه جامعه همه عوامل پدید نمیآیند و یا بطور کامل بوجود نمی آیند و دارای کاستی هایی هستند و البته زمان می طلبد برای تکمیل آن. در بسیاری کشورها بعد از انقلاب شاهد شکل گیری و باز سازی استبداد در پی سقوط رژیم استبدادی بوده ایم. در فرانسه دوران ترور و خفقان روبسپیر و بعد بناپارتیسم بوجود آمد و در ایران در پی انقلاب مردمی 57، نظام ولایت مطلقه فقیه بازسازی شد. به میزانی که این کاستی ها کم و یا بسرعت رفع گردنند، انقلابها دیرتر و یا زودتر به تحقق اهداف خود موفق می شوند.
علل بازسازی استبداد بعد از انقلاب
علل بازسازی استبداد ها بعد از انقلابها، وجود کاستیها، بخصوص در عواملی است که، نقش اصلی را بعد از سقوط رژیم، بازی میکنند همانند:
1- کاستی در رهبری جنبش مردم و یا
2- بدیلی که بایستی جانشین رژیم حاکم شود و اهدافی را تحقق بخشد که برای آن انقلاب روی داده است ویا
3- وجود کاستی هایی در وجدان همگانی روشن و شفاف آنهم نسبت به اصول راهنمای انقلاب و یا
4- کاستی در نیروهای محرکه اجتماعی برخوردار از فرهنگ استقلال و آزادی و یا
5- کاستی مخربی که بازی دوگانه آن بخش از رهبری است که دست بالا را دارد. همانند دو رویی و خدعه ای که آقای خمینی در بدعهدی نسبت به قولهایی که در پاریس در مقابل جهانیان نسبت به رعایت آزادی ها و تعهد به اهداف انقلاب مردم داد و بعد در ایران اظهار داشت که بنا بر مصلحت حرفهایی زده ام! و بویژه تغییر رویه در دخالت مستقیم بنیاد دینی در دولت و یا
6- کاستی ناشی از جهل چنین رهبری بر انقلاب و عدم درک عظمت اهداف مردم و شتابی که در اجرای طرح محرمانه بازسازی استبداد بخرج داد و یا
7- قلیل بودن گروههای سیاسی وفادار به اهداف انقلاب که قدرت را هدف نیانگارند و آزادی و استقلال را پاس بدارند و عدالت را بعنوان میزان رفتار و برنامه ها و مبارزه خود رعایت کنند.
8- و برعکس وجود سازمانها و گروه های سیاسی که انقلاب را فرصتی میانگارند برای پیشدستی گرفتن بر یکدیگر در تصرف دولت.
9- و یا تعجیل برخی از گروهها برای ساختن ستون پایه های استبداد همانند طرح نهضت آزادی و آقای ابراهیم یزدی در پیشنهاد بوجود آوردن سپاه در مقابل ارتش و نیز دادگاههای انقلاب و یا کمیته ها که در واقع ستون پایه های استبداد جدید را پی ریزی کرد و یا
10- وجود عواملی همچون جنگ و حمله نظامی به وطن از سوی قدرتهای خارجی که بخش قابل ملاحظه ای از توجه را معطوف حفظ تمامیت ارضی وطن می نماید و نه پاسداری از اهداف انقلاب و …
این 10 عامل تمام کاستی های در حین و بعد از انقلاب نیست و بسته به روشهای یک ملت انقلابی و تاریخچه و نوع سازماندهی گروههای سیاسی و تمرینی که در استبداد و یا دموکراسی دارند، عوامل دیگری بدان می توان افزود و مسلما عوارض این کاستیها، برجا ماندن ساختارهای اداری و بروکراسی و نظامی بر پایه قدرت و نه حقوق خواهند شد. همچنین ایجاد ستون پایههای جدید استبداد (دادگاه انقلاب، سپاه پاسداران، کمیتهها و…) بر سرعت بخشیدن به بازسازی استبداد نقشی اساسی ایفا می کنند.
اکنون بعد ازتجربه ایم و رژیمی با اختیارات مطلقه بر وطن ما ایران حاکم شده ولی مردم ایران دست از مبارزه برای تحقق اهداف خود نکشیده و به جنبشی انقلابی برای تحقق اهداف خود دست زده اند. جنبشی که با شعار مبتنی بر شعور یک ملت بنام ” زن، زندگی، آزادی” آغاز و بسوی همگانی شدن ادامه دارد. ناگفته هویدا است که هیچ جنبشی ابتدا بساکن رخ نمی دهد ونمی تواند بدون استفاده از درس تجربه جنبشها و انقلابات تاریخی نسلهای پیشین بوجود آید و به حیات و پویایی خود ادامه دهد. ملتهای بالغ و با سابقه تاریخ و فرهنگی کهن، همچون ملت ایران، مبارزات نسلهای قبلی را نادیده نمی گیرند بلکه آنها را همچون گنجینه ای تاریخی می انگارند که درساخت آن عصاره تمدن و فرهنگ و جان ملتی بکار گرفته شده است و از اینرو با ارزشترین سرمایه های ملی است. جنبش کنونی ملت ایران نیز قدر این سرمایه ملی را میداند و هم به قوتهای انقلاب 57 تکیه دارد و هم در پی نقد و کم کردن و زدودن کاستی های آن است.اکنون البته زورپرستانی که انقلاب دولتشان را سرنگون کرده است، انقلاب را مقصر جلوه میدهند تا دستنشاندگی خود را توجیه کنند و به قدرتهای خارجی بویژه امریکا دخیل بستهاند تا مگر، دولت آنان را بازسازد و تحویلشان دهد و چون نیازمند مراجعه به قدرتهای خارجی اند و نیز می دانند قدرتهای خارجی به میهن دوستی و استقلال طلبی مردم ایران در طول تاریخ واقفند، در صدد برآمدند که از مردم برای این مراجعه به قدرتهای خارجی وکالت بگیرند! و این طرح وابسته ساز البته بعلت عدم استقبال مردم ایران مفتضحانه شکست خورد. وابستگان، هیچ وقت به توانایی ملت در موفق شدن به جنبش و انقلاب خود اعتماد و باور ندارند از اینرو است که کمک قدرتهای خارجی را دریوزگی میکنند، آنهم در واقع در ظاهر بنام کمک به جنبش ولی در عمل مردم را وسیله می بینند برای بقدرت رسدین خود توسط قدرتهای خارجی. این قبیل زورپرستان توانا به درک این امر نیستند که ملتی که توانا است موازنه عدمی و دموکراسی را به عنوان فرهنگ خود عملی سازد، نیازمند کمک قدرتهای خارجی نیست بلکه همبستگی ملتها و نه دولتها است که بار معنوی جنبش را بالا می برد. در کدام یک از انقلابهای موفق دنیا قدرتهای خارجی به کمک پیروز شدن یک ملت برخاسته اند؟ که جنبش مردم ایران دومین آن باشد؟ هر ملتی عوامل پیروزی جنبش را در خود دارا است و مایه شگفتی همه جهانیان خواهد شد. جنبش “زن، زندگی، آزادی” نیز بعلت بپا خاستن ملت، بدون تکیه به قدرتهای خارجی، مایه شگفتی جهانیان شد و تحسین آنها را برانگیخت. اکنون زورپرستان وابسته وقاحت را از حد گذرانده و برای مخالفت با سالگرد انقلاب شکوهمند ملت ایران ترتیب تظاهرات می دهند اما غافل از این هستند که ملت با فرهنگ ایران نه انقلاب خود را دو دستی به نظام استبدادی ولایت فقیه تحویل می دهد و نه خیانت و توهین رانده شدگان استبداد قبلی را به توانایی ملت ایران فراموش می کند. البته گرایشهایی در رژیم نیز بوده و هستند که انقلاب را خشونتبار توصیف می کردند زیرا در وضع موجود، سهمی از قدرت را حاضر نبوده و نیستند از دست بدهند و نگران این امرند که با از میان برخاستن دولت جبار، بیخانمان میشوند. اما خوشبختانه برخی از آنها از نظام حاکم بالاخره دل کندند. من باب نمونه آقای موسوی بعلت اینکه مبارزه را بر سهم خواهی قدرت ترجیح داد و در دوران به ناحق حبس خانگی از فرصت استفاده کرد و به تحول ذهنی پرداخت و از خواسته قبلی خود، همانا “بازگشت به دوران طلایی خمینی” و ماندن در چارچوب قانون اساسی کنونی دست کشید و بر لزوم تدوین قانون اساسی جدید تاکید کرد. هرچند این تغییر نظر مبارک است و قدمی است به معنای دور شدن از وابستگی نظری به نظام ولایت فقیه و نزدیکتر شدن بسوی مردم و اهداف آنها و نیز به میزانی که نیروهایی از بدنه نظام جدا شده و محل عمل سیاسی خود را بیرون از نظام ولایت فقیه تعریف کنند، بایستی از این جدا شدن حسن استقبال را کرد اما هنوز از جنبشی مردمی که تمام قد از نظام حاکم عبور کرده بسیار فاصله دارد.
نسل انقلاب 57 و نسلهای بعد از انقلاب بایستی بدانیم که با انقلاب به مثابه امری که واقع شده است، سر و کار داریم. نمی توان انقلاب 57 را از تاریخ ایران حذف کرد و یا از خاطره ها زدود و یا سانسور کرد! هرچند برخی از زورپرستان متعلق به استبداد پهلوی آنرا اتفاقی شوم تعریف کرده و رژیم ولایت فقیه نیز در صدد قبضه بتمام آن انقلاب و تحریف اهداف آن است اما تا نسل بیدار انقلاب 57 حضور دارد هیچ کدام از استبدادیون قدیم و جدید موفق به آن تخریب و این تحریف نخواهند شد.
نسل کنونی اگر بخواهد به بهترین نحو انقلاب را به سامان برساند و از شر هر استبدادی رها شود پس ناگزیر بایستی برای این پرسش که ” روش ما در قبال انقلاب، بمثابه تجربه انجام گرفته چه باید باشد؟” پاسخ روشن و شفافی بیابد.
این پاسخ یکی از این دو میتواند باشد:
1-انقلاب، تجربه بدی بود و شکست خورد، باید به حال خود رهایش کرد و در تدارک کاری دیگر شد.
2- انقلاب، تجربهای بود حاصل از بیداری یک ملت برای اراده حیات کردن و نجات وطن از دزدی و غارت و تخریب توسط سلسه ای که مقامی بی مسئولیت و پراختیار را بر هست و نیست وطن حاکم کرده بود و بازسازی استبدادی مخوف تر حتما به کاستی هایی ربط دارد که اگر نخواهیم آنرا دوباره زندگی و تجربه کنیم، باید آن کاستیهای تجربه قبلی را رفع کنیم و با متحقق کردن اصول راهنمای آن، زندگی حقوند در جامعهای برخوردار از فرهنگ دموکراسی را پیدا کنیم.
به تاریخ جهان بنگریم، بسته به پاسخ اول و یا دومی که هر ملتی به پرسش فوق داده اند، دو نوع زندگی نیز برگزیده اند:
امید که جنبش انقلابی مردم ایران به قوتهای انقلاب مشروطیت و جنبش ملیکردن صنعت نفت و انقلاب 57 بیش از پیش تکیه کند و با رفع کاستی های تاریخی هر سه انقلاب، جنبش خود را با تاکتیکها و استراتژی های نو و بدیلی جمعی، لایق، مستقل وآزاد و حقوند مجهز سازد و تا تحقق آرمانهای انقلاب خود پیش ببرد.
ژاله وفا عضو مجامع اسلامی ایرانیان
بودجه ۱۴۰۲ بودجهی سرکوب، جنگطلبی، دروغپراکنی و خرافاتگستری
مریم حبیبی
بودجه دولتی برآوردی از درآمدها و هزینههای یک کشور برای یک سال مالی است. در برخی کشورها دولت برای بودجه پیشنهادی تهیه میکند، در برخی دیگر بودجه توسط مجلس قانونگذاری تدوین میشود. در بیشتر کشورهای دموکراتیک، مجلس نمایندگان مردم در مورد بودجه دولتی به عنوان ابزاری برای نشان دادن خطوط اصلی سیاست اقتصادی کشور تصمیم میگیرند.درآمدهای دولتی پیشبینیشده مانند مالیات بر درآمد، مالیات شرکتها، عوارض گمرکی در بودجه مشخص میشود. هزینهها و مخارج عمومی پیشنهادی مانند بهداشت، آموزش و دفاع در سند بودجه روشن میشود. مخارج دولت از مخارج کالاها و خدمات جاری (مصرف دولتی) سرمایهگذاری در زیرساخت، بهبود محیط زیست، آموزش و پژوهش، رفاه همگانی، آموزش حرفهای جویندگان کار، بهبود مزایای بیکاری یا بازنشستگی (سرمایهگذاری دولتی) تشکیل شده است.پس از تصویب بودجه، استفاده از وجوه هربخش، در اختیار دولت، وزارتخانهها و سایر نهادها قرار میگیرد.توازن دخل و خرج دولت یکی از بنیادیترین ویژگی بودجه است. بودجه میتواند متوازن، با کسری یا با مازاد باشد. بودجهی متوازن، بودجهای است که درآمدهای دولت، با مخارج دولت برابر است. بودجه کسریدار، بودجهای است که مخارج دولت بیش از درآمد و دریافتی دولت است. بودجهی دارای مازاد، بودجهای است که درآمدهای دولت از مخارج دولت بیشتر است.به زبان ساده بودجه یک دولت نشان میدهد: خرج و دخل دولت کدام است؟ الویت دولت کدام است؟ گرایش عمده توسعه کشور در چه عرصهای متمرکز است؟ دولت کدام مشکل جامعه را میخواهد حل کند؟ دولت آسایش و رفاه کدام طبقه یا قشر جامعه را میخواهد بهبود ببخشد؟ ویژگی کلی بودجههای دولتی ایرانبودجههای حکومت اسلامی ناروشن و تمام بودجه کشور نیست. بخشی زیادی از تولید، توزیع و ثروت کشور به ولی فقیه و سپاه تعلق دارد که دولت و مجلس کنترل و مدیریتی بر آن ندارند. این بخش طبق رهنمود خمینی به ولی فقیه تعلق دارد و او به هیچکس جوابگو و به هیچ قانونی پایبند نیست:آنچه گفته شده است تاکنون، و یا گفته میشود، ناشی از عدم شناخت ولایت مطلقه الهی است. …. باید عرض کنم حکومت، که شعبهای از ولایت مطلقه رسول الله … است، یکی از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتی نماز و روزه و حج است. …. حکومت میتواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند. و میتواند هر امری را، چه عبادی و یا غیر عبادی است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامی که چنین است جلوگیری کند. حکومت میتواند از حج، که از فرایض مهم الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست موقتاً جلوگیری کند.این بنیان ولایت مطلقه و تمامیتخواه فقیه و قدرت بیکران و ناپاسخگوی سیاسی، اقتصادی، مالی، اجتماعی و فرهنگی خامنهای است.بودجه حکومت اسلامی با برنامه توسعه ناهمخوانی دارد. ابراهیم رئیسی همزمان با ارائه لایحه بودجه ۱۴۰۲به مجلس، در نامهای خواسته است تا برنامه ششم توسعه که پیش از این هم یک سال تمدید شده بود، برای یک سال دیگر نیز تمدید شود، که کار بررسی و تصویب بودجه سال آینده مشکل قانونی نداشته باشد.احکام و مصوبات برنامه و بودجه در حکومت اسلامی، حتی آن قسمت آشکار آن و بدون درنظر گرفتن بودجه مخفی سپاه قدس و بیت رهبری، رعایت نمیشود. تدوین و تصویب این اسناد یک نوع نمایش تبلیغاتی وتشریفات اداری برای دولت و مجلس است.درآمدهایی بودجه در حکومت اسلامی در عموم محقق نمیشوند و هزینههای دولت سال به سال بر دوش اقتصاد ایران سنگینتر میشود. کسری بودجه با چاپ اسکناس جبران میشود و مردم با افزایش تورم آنرا میپردازند. ویژگی بودجه ۱۴۰۲ابراهیم رئيسی، ۲۱ دیماه ۱۴۰۱، لایحه بودجه سال ۱۴۰۲ را با سقف کلی ۵۲۶۱ هزار میلیارد تومان، با نزدیک به ۴۰ روز تاخیر، بدون تدوین برنامه هفتم توسعه، به مجلس ارائه کرد که نسبت به سال قبل حدود ۱۵۰۲ هزار میلیارد تومان معادل ۴۰درصد افزایش نشان میدهد. این بودجه با مالیات ۴۷ درصدی بسته شده است، با حداقل حقوق ۷ میلیونی، تورم ۴۰درصدی، افرایش حقوق ۲۰ درصدی.اقتصاد ایران بدترین شرایط خود در سالهای اخیر را پشت سر میگذارد؛ دلار رکورد ۴۴ هزار تومانی را هم زده و قیمتها بهشدت افزایش پیدا کردهاند. بر اساس گزارش مرکز آمار ایران، نرخ تورم سالانه آذرماه ١٤٠١ برای خانوارها در ایران به ٤٥ درصد رسیده است. همزمان نرخ تورم نقطهای گروه عمده «خوراکیها، آشامیدنیها و دخانیات» به ٦٥.٣ درصد و گروه «کالاهای غیرخوراکی و خدمات» به ٣٨.٩ درصد رسیده است. در این وضعیت، رئیسی آشکارا دروغ میگوید و به مجلس گزارش میدهد: «در شرایط فعلی شاهد ۱۹ واحد درصد کاهش تورم هستیم.»ارزیابیهای منتشر شده نشان میدهد، کسری بودجه سال ۱۴۰۱ حدود ۶۵۰ هزار میلیارد تومان بود. کسری بودجه در سال ۱۴۰۲ از ۵۰۰ هزار میلیارد تومان تجاوز خواهد کرد و بدهیهای دولت به پیمانکاران که سپاه و بیت رهبری عمدهترین آنها هستند، با انباشت به رقم بیسابقهای میرسد. این کسری بودجه که آنرا «ام المصائب» اقتصاد ایران مینامند و ترسناکترین کابوس تورم بودجه ۱۴۰۲ به حساب میآید.دخل دولتلایحه بودجه سال ۱۴۰۲ با کسری تراز عملیاتی، بالغ بر ۴۷۶ هزار میلیارد تومان تدوین و به مجلس ارائه شده است. کسری تراز عملیاتی بودجه امسال، به معنای تفاوت درآمدها و هزینههای جاری دولت، حدود ۳۰۱ هزار میلیارد تومان است. با این حساب، کسری تراز عملیاتی بودجه سال آینده در مقایسه با رقم کسری امسال، ۵۸ درصد بیشتر خواهد شد. کسری تراز عملیاتی بهطور معمول، از محل فروش نفت و فرآوردهها، فروش اوراق و اموال دولت جبران میشود. با این کسری، تراز عملیاتی نگر هر کدام از درآمدهای نفتی یا درآمدهای ناشی از فروش اوراق و واگذاریها عملی نشود، بودجه سال آینده با کسری باز هم بیشتری مواجه خواهد شد.منابع حاصل از نفت و فرآورده در بودجه سال آینده، ۶۰۴ هزار میلیارد تومان برآورد شده است. این رقم در مقایسه با درآمدهای نفتی در لایحه بودجه امسال، ۵۸.۱ درصد و در مقایسه با درآمدهای حاصل از فروش نفت و فرآورده در قانون مصوب مجلس، ۲۳ درصد افزایش نشان میدهد.
اگر وضعیت فروش نفت در سالآینده شبیه به وضعیت امسال باشد، بعید است این درآمدهای نفتی عملی شوند. کسب چنین درآمدی با احتساب هر بشکه نفت ۸۵ دلار و فروش روزانه یک میلیون و ۴۰۰ هزار بشکه، بیش از حد خوشبینانه است.
مجموع درآمدهای مالیاتی پیشبینی شده در لایحه بودجه سال آینده حدود ۸۳۹ هزار میلیارد تومان در نظر گرفته شده است، که در مقایسه با رقم درآمدهای مالیاتی در لایحه بودجه امسال، نزدیک به ۵۸ درصد رشد نشان میدهد. با این حساب، ۴۲ درصد از کل منابع عمومی دولت در سال آینده از محل درآمدهای مالیاتی تامین خواهد شد. این فشار مالیاتی با هدف تحقق رشد ۸ درصدی و رونقبخشی به اقتصاد همخوانی ندارد.بیشترین فشار مالیاتی در سال آینده بر شرکتها و اشخاص حقوقی وارد خواهد آمد، سهم مالیات اشخاص حقوقی در لایحه بودجه سال آینده ۲۹۶ هزار میلیارد تومان است که در مقایسه با رقم مالیاتی سال جاری از این محل که ۱۳۳ هزار میلیارد تومان بوده، ۱۲۲ درصد افزایش داشته است.
دولت برای سال آینده، فروش ۱۸۵ هزار میلیارد تومان اوراق در نظر گرفته است. این رقم در مقایسه با درآمدهای ناشی از فروش اوراق در لایحه بودجه امسال، ۱۱۰ درصد رشد نشان میدهد. اگر مبنای مقایسه را قانون بودجه امسال قرار دهیم، انتظار دولت از درآمدهای فروش اوراق در لایحه ۱۴۰۲ در مقایسه با قانون بودجه ۱۴۰۱، بیانگر افزایشی ۸۰ درصدی است.
این افزایش قابل توجه برای فروش اوراق به عنوان یکی از منابع درآمدی، نگرانیها از سنگینشدن بدهی دولت در سالهای آتی را افزایش میدهد. جالب آنکه مقامهای دولت سیزدهم بارها از عملکرد دولت قبل گلایه و انتقاد کرده بودند که با فروش اوراق بسیار، بار بدهی سنگینی بر دوش این دولت گذاشته است.در کل، بیش از نیمی از در آمد بودجه بر منابع ناپایدار و نامطمئن استوار است.خرج دولت بررسی اعداد و ارقام بودجه ۱۴۰۲ بر حسب امور ۱۰ گانه و فصول مرتبط با آن نشان میدهد که ۳۶درصد از کل بودجه، صرف امور رفاه اجتماعی میشود که در مقایسه با لایحه بودجه امسال، رشدی کمتر از ۳ درصد داشته است. در رده دوم، بودجهها «امور دفاعی و امنیتی» قرار دارد، با سهم ۲۴درصدی از بودجه. علاوه بر این بودجه، مبلغ ۳ میلیارد یورو برای «تقویت بنیه دفاعی» اختصاص داده شده است.«امور آموزش و پژوهش» با سهم ۱۹درصدی در رتبه سوم قرار دارد، که در مقایسه با سهم این امور در بودجه امسال، ۱.۲ واحد درصد افزایش داشته است.سهم «امور قضایی» از کل بودجه، کمتر از ۳ درصد است که در مقایسه با سهم این امور در بودجه امسال، کاهش ۱.۵ واحد درصدی را تجربه کرده است.هر چند مشکلات محیط زیست ایران چون کمآبی، آلودگی آب و هوای کلان شهرها، ریزگردها، دفع ناکارآمد زباله ها، مشکلات تصفیه فاضلابها، صنایع قدیمی خودروسازی و … از مهمترین مشکلات مردم ایران است، کمترین سهم بودجه از میان امور ۱۰ گانه، سهم «امور محیط زیست» با ۰.۲ درصد از کل بودجه است. استفاده از انرژی های تجدید پذیر مانند انرژی خورشیدی، باد، موج و جزر و مد دریا، نور خورشید، باران، و گرمایش زمینگرمایی بر خلاف برنامههای اعلام شده در برنامه پنجم توسعه، در بودجه سال آینده جایی ندارد.
علیرغم مشکلات بزرگ مسکن در ایران، «امور مسکن، عمران شهری و روستایی» فقط ۰.۹ درصد در بودجه سهم دارد.با وجود اینکه کشور با مشکلات اقتصادی و محیط زیستی کلان روبرست، دولت بودجههای نظامی، تبلیغی-دینی و صدا و سیما را افزایش یافته است. بودجه پیشنهادی دولت برای «موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی» که محمدتقی مصباح یزدی در سال ۱۳۷۴ تاسیس، در سال جدید، ۱۴۱ میلیارد تومان است. بودجه صدا و سیما نسبت به سال گذشته ۴۲ درصد افزایش دارد و به ۷ هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان خواهد رسید.
ردیف مستقل بودجه زنان سرپرست خانوار، یعنی زنانی که اقتصاد خانواده بر درآمد آنها متکی است، در لایحه بودجه ۱۴۰۲ حذف شد. این حذف به این معنی است که در لایحه بودجه سال آینده سهم زنان و دختران آسیبپذیر، شامل زنان مطلقه، بیوه، دارای شوهران معتاد، همسران کشتهشدگان در جنگ ایران و عراق، زنان مهاجر تنها، زنان دارای شوهران زندانی، زنان دارای شوهران بیکار، زنان دارای شوهران بیمار، زنان مجرد، زنان خودسرپرست (زنان سالمند تنها)، همسران مردان از کارافتاده و زنان دارای شوهران مجهولالمکان، زنانی که خارج از ازدواج دائم یا بدون ازدواج صاحب فرزند شدهاند یا کودکی را به سرپرستی گرفتهاند، سهمی در بودجه ملی ندارند.ردیف اعتباری مربوط به حقوق افراد دارای معلولیت در لایحه بودجه ۱۴۰۲ حذف و مبلغی به سرجمع به بودجه سازمان بهزیستی افزوده شده است.اعتراض گروهی از مردم به حذف بودجه مستقل «قانون حمایت از حقوق معلولان» در لایحه بودجه ۱۴۰۲ مقابل ساختمان مجلس عوارض خروج از کشور ۲۰ درصد افزایش مییابد.کلیه طرح (پروژههای) زودبازده و عام المنفعه که توسط نیروهای داوطلب بسیجی و بسیج سازندگی و گروههای جهادی در مناطق محروم و کمبرخوردار روستایی و شهری و استانی اجرا میشود از پرداخت هرگونه مالیات و عوارض معاف میباشند. کلیه ردههای بسیج مستضعفین (پایگاهها و حوزههای بسیج) پاسگاهها، کلانتریها و موزههای دفاع مقدس از پرداخت حق انشعاب برق، گاز، آب و فاضلاب معاف میشوند. مالیات قرارگاه خاتم الانبیا، وابسته به سپاه پاسداران و بیت رهبری ناروشن است.
علیرغم مشکلات معیشتی مردم، دولت بر افزایش جمعیت سرمایهگذاری میکند. برای فرزند سوم و بیشتر که از آبان ماه سال ۱۴۰۰ به بعد متولد شدهاند، به ازای هر فرزند ۱۵ درصد تخفیف مالیاتی در نظر گرفته شده است.بودجه دارو کاهش یافته است.
به باور کارشناسان، بودجه حدود ۶۹ هزار میلیارد تومانی شاید فقط پاسخگو حدود نصف نیازهای سال آینده باشد.در لایحه بودجه سال ۱۴۰۲ اعتبارات مربوط به یارانه شیر خشک، یارانه کاهش خودپرداخت بیمه های درمان تکمیلی (فرانشیز) و داروهای صعبالعلاج و طرح دارویاری به شدت کاهش پیدا کرده و حتی از اعتبارات امسال هم کمتر است.
همچنین ۵۶ هزار میلیارد تومان نیز برای یارانه نان در نظر گرفته شده است.بر اساس بند «د» تبصره ۲۰ لایحه بودجه سال آینده، کارکنانی که در سال ۱۴۰۲ بازنشسته میشوند، در صورت داشتن حداقل مدرک کارشناسی و مشروط به اعلام نیاز دستگاه رضایت خودشان، بدون رعایت شرط سنی میتوانند به مدت دو سال دیگر به کار خود ادامه دهند.علیرغم تورم ۴۰درصدی، حقوق کارکنان دولت وبازنشستگان در سال آینده بهطور متوسط ۲۰درصد افزایش خواهد یافت.
براساس لایحه بودجه سال ۱۴۰۲، افزایش حقوق کارکنان و مستمریبگیران، پلکانی خواهد بود و حقوقهای پایینتر افزایشی بیشتر از حقوقهای بالاتر خواهد داشت.افزایش میانگین ۲۰درصدی حقوق کارکنان و مستمری بازنشستگان در حالی است که نرخ تورم در محدوده ۴۰ درصد و بالاتر در نوسان است.
به عبارتی، میزان افزایش حقوق کارکنان و مستمریبگیران دولت در سال آینده کمتر از نصف تورم افزایش مییاید و قدرت خرید آنها در سطح فعلی حفظ نخواهد شد.مبلغ یارانههای پرداختی ماهانه به یارانهبگیران ثابت باقی خواهد ماند. با تورم ۴۰درصدی، قدرت خرید فرودستترین قشر جامعه باز هم کمتر میشود.
چکیده بودجه ۱۴۰۲ بیش از پیش بر تقویت دستگاه سرکوب، جنگ گستری، مسابقه تسلیحاتی، تبلیغات ایدئولوژیک و گسترش خرافات تاکید دارد. حمایت از فرودستان، پرداختن به مشکلات معیشت، مسکن و یا داروی شهروندان و حل معضلات محیط زیست، بیآبی، کمآبی، توسعه صنعت، کشاورزی، باغداری و دامداری، تولید انرژی پاک و تجدیدپذیر در آن برجسته نیست.
آیین زرتشت
کریم ناصری
دین زرتشت یکی از آیینهای باستانی در ایران به شمار می رود و تا قبل از ورود اسلام به ایران این آیین یکی از محبوبترین آیین در بین مردم بوده است. آیین زرتشت آیینی است، که بر شکلگیری اساس هستی بر مبنای تقابل دو نیروی خیر “اهورامزدا” و شر “اهریمن” تکیه دارد. به این معنی که در آیین زرتشت جهان میدان نبرد حق در برابر باطل است، که در انتها نیکی بر بدی پیروز خواهد شد. قدمت این دین به هزاره دوم پیش از میلاد باز میگردد و برای بیش از هزاران سال دین رسمی ایران باستان بوده است. قدیمیترین پیامبر در این دین” زرتشت ” نام دارد. برخی از محققان زمان حیات او را هزار سال پیش از میلاد مسیح تخمین میزنند و طبق اتفاقاتی که در کتاب زردتشت صورت میگیرد، برخی از کارشناسان او را از اهالی بلخ یا سمرقند می دانند و برخی دیگر او را متعلق به منطقه سیستان می دانند. اما محل زندگی زرتشت در منطقهای بین افغانستان امروزی و تاجیکستان تخمین زده شده است. بر اساس منابع تاریخی موجود مجموعه سرودهای زرتشت که به “گاتاها” شهرت دارد و همچنین کتاب “اوستا” منبع خوبی برای آشنایی با زندگی و اتفاقات زندگی او به شمار می رود. گاتاها که به نام های “گاهان” و “گاتها” هم نیز شناخته میشوند، سرودهای پیامبر آیین زرتشت را در بر میگیرد، که این سرودها حاوی آموزه ها و پیامهای هستند و اساس دین “مزدیسنا” را تشکیل می دهد. همچنین کتاب اوستا، که به معنی آگاهی نامه و یا دانشنامه است، مجموعهای از کهن ترین نوشته ها و سروده های زرتشتیان را در بر میگیرد. بخشهای مختلف اوستا در دوره های مختلف و توسط افراد گوناگون به شکل مکتوب درآمده است. اما کتاب اوستای امروزی دارای پنج بخش به نامهای “یسنا”، که به مراسم مذهبی در آیین زرتشت اشاره دارد.”ونیداد”، که به معنای قوانینی برای تقابل با دیو و پلیدی است. “ویسپرد”، که یکی از بخش های شش گانه اوستا به شمار می آید، “یشت ها”، که به معنی ستایش و نیایش است. “خرده اوستا”، که بخشی جدیدتر از کتاب اوستا است و در آن آیینها و نمازهای روزانه، سرود های آیینی و دعا ها آمده است. دین زرتشت بر ۹ اصل اساسی تکیه دارد، که این نه اصل عبارتند از: اعتقاد به یگانگی خداوند، اعتقاد به پیامبری زرتشت، اعتقاد به عالم معنا و جهان، اعتقاد به نظم و درستی کار جهان، اعتقاد به جوهر آدمیت، باور به فروزههای هفتگانه خداوند، باور به نیکوکاری، و باور به تقدس عناصر چهارگانه آب، باد، آتش و خاک. زرتشتیان در آیین خود بر این باورند، که جهان متعلق به خداوند است و چون یکی از ویژگی های خداوند آفرینش و افزون نعمت ها است، بندگان خداوند هم باید از طریق کشاورزی به این مسئولیت خود عمل کنند. آیین زرتشت کار را لازمه زندگی و اهریمن سستی و تن پروری را موجب گسترش فقر میداند. زرتشتیان بر این باورند که جهان شاهد سه دوره سه هزار ساله خواهد بود و با پایان هر کدام از این سه هزار سال یک منجی از تبار زرتشت ظهور خواهد کرد و هنگام ظهور آخرین منجی جهان به پایان می رسد. همچنین احترام به آتش یکی از ویژگیهای این آیین باستانی به شمار میآید و برای گرامیداشت آتش با مراسم ویژهای در معابد به دور آتش گرد هم میآیند و مراسم خود را برگزار میکنند. در آیین زرتشتی اعیاد و جشن های بسیاری وجود دارد، اعم از آیین سدره پوشی، به معنی تولد دوباره است و برای کودکان بین ۷ تا ۱۰ ساله برگزار میشود و یا جشنهایی مثل اردیبهشتگان و خردادگان، تیرگان و غیره. اما یکی از مهمترین جشن ها جشن نوروز است. در آیین زرتشتی جشن نوروز شش روزه است و در زمان اعتدال بهاری و مقارن با روز تولد زرتشت برگزار می شود. اما در آیین زرتشتی دو جشن مهم دیگر هم به نامهای، جشن سپندارمذگان و جشن سده وجود دارد. جشن سپندارمذگان از جشنهای باستانی ایران است و به دلیل تقارن نام ماه و روز در پنجمین روز اسفند ماه برگزار میشود و در این جشن، زنان گرامی داشته میشوند. و جشن سده در دهمین روز بهمن ماه یا صدمین روز زمستان با برپایی آتشی بزرگ برای گرامیداشت آفرینش آتش برگزار میشود. به باور پیروان این آیین، آتش نشانه فروغ اهورایی محسوب میشود و میتواند بازمانده سرما را که نشانه اهریمن است از بین ببرد. در پایان باید گفت، اگرچه با ورود مسلمانان به ایران، این دین در کشور ایران جایگاه خود را از دست داد و در ایران امروزی جز آیین رسمی ایران به شمار نمیرود، اما پیروان این آیین همچنان نه تنها در ایران کماکان وجود دارند، بلکه طبق آمارهای موجود حدود ۱۱۰ تا ۱۲۰ هزار زرتشتی در سراسر جهان وجود دارند، که اغلب آنها در ایران، عراق و هند زندگی می کنند.
حاملهای؟ نمیخوای باشی؟ به جِین زنگ بزن
نهال تابش
مروری بر مستند «جِینها»، روایت شبکهای از زنان کنشگر که بیش از نیمقرن قبل با فراهمکردن امکان سقط جنین غیرقانونی اما امن در آمریکا نقش مهمی در احقاق حقوق زنان بازی کردند.
*** گروه تعاونیِ جِینها شبکهای متشکل از زنان کنشگری بود که در اواخر دههی ۱۹۶۰ و اوایل دههی ۱۹۷۰ در شیکاگو شکل گرفت و مخفیانه به زنان امکان سقط جنین میداد. کار این گروه در آن دوره غیرقانونی بود اما آنها مطابق با موازین و روشهای درست پزشکی فعالیت میکردند. کار این گروه تا سال ۱۹۷۳ که سقط جنین با صدور حکم معروف به «رو در برابر وید» (Roe v. Wade) در آمریکا قانونی شد، ادامه یافت. در این مدت، این گروه بیش از ۱۱هزار سقط جنین ترتیب داد، از جمله برای بسیاری از زنان فقیری که از امکانات محروم بودند.
اکثر اعضای این گروه که اکنون در سنین بالای هفتادسالگی هستند، در آن دوره معروف نبودند اما امروز بسیاری کارشان را تقدیر میکنند. سال گذشته فیلم مستندی دربارهی آنها ساخته شد، به نام جِینها (The Janes) که پخش آن مصادف شد با رأی دیوان عالی آمریکا مبنی بر لغو حق قانونی سقط جنین. این مستند به نسل امروزِ آمریکا یادآوری میکند که غیرقانونیشدن سقط جنین دوباره ممکن است به چه ماجراهایی بینجامد.
مستند جینها «در یکی از جلسههای “دانشجویان حامیِ جامعهای دموکراتیک” که در محوطهی دانشگاه برگزار میشد، قرار بود که دربارهی بهاصطلاح “مسئلهی زن” بحث کنند. همینطور که داشتم حرف میزدم، یکی از بچهها گفت: “اَه، خفه شو”. جا خوردم. زدم روی شونهی زنهای گروه و گفتم: “اینجا جای ما نیست، بریم.”»
هدر بوث، بنیانگذار گروه جینها «سه تا بچه دارم و بیپولم»، «پنج دلار دارم»، «هفده سالمه، میخوام برم کالج، بورسیه دارم و اگه الان سقط نکنم…»، «شوهرم ترکم کرده». اینها برخی از اطلاعات و مشخصاتی است که در پروندهی مراجعان «جینها» ثبت شده. یکی از جینها به یاد میآورد که: «یکی از زنها، روی پیامگیر پیام گذاشت: وقتی باهام تماس میگیرید، اگه تلفنچی گفت ادارهی پلیس شیکاگو، نگران نشید. این جاییه که کار میکنم، شمارهی محل کارم رو گذاشتم. جودی[ گفت: مراجعمون پلیسه، کدومتون قبولش میکنه؟» گرچه در نگاه اول به نظر میرسد که مستندِ «جینها»، روایت زنان پایهگذار این گروه است اما داستان اصلی، داستان زنان درماندهای است که هرکدام بهعلتی خواهان ختم بارداری ناخواستهی خود بودند اما قانون مانعشان میشد؛ زنانی که میگویند: «انتخاب دیگهای نداشتم. میخواستم تموم بشه و چطورش برام مهم نبود. اینقدر ناامید بودم.» مستند «جینها» اینطور آغاز میشود: زنانی که با شجاعت علیه وضع موجود اقدام میکنند. داستان گروهی که با همکاری و بهرهگیری از پتانسیل رادیکال جامعهای کوچک، کاری خارقالعاده در مقیاسی بزرگ در شیکاگو انجام دادند. جودی هاوارد، یکی از رهبران این گروه که در سال ۲۰۱۰ درگذشت، میگوید: «برای بیاحترامی به قانونی که به زنان بیاحترامی میکرد، تعهدی فلسفی داشتیم.»
گروه جینها، در فاصلهی سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۳ شرایط سقط جنین زیرزمینی و امن را برای زنان شیکاگو فراهم کرد. اکثر اهالی شیکاگو در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، کاتولیکهای متعصبی بودند که سقط جنین را قتل عمد میدانستند. و زنان برای انجام سقط جنین ناچار به مراجعه به گروههایی مافیایی بودند که سقط جنین را با بهایی بسیار گزاف انجام میدادند. بعضی از اعضای جینها، یا خود یا یکی از زنان نزدیکشان بهطور غیرقانونی سقط جنین کرده بودند؛ زنانی که سازمانها یا گروههای اطرافشان نگران حقوق زنان نبودند و با اعضایی که سعی میکردند تا دربارهی مرگ زنان در خط مقدم تولیدمثل گفتوگو کنند، چندان میانهای نداشتند. مایکل، وکیل و همسر یکی از جینها، میگوید: «به ما “وکلای رادیکال” میگفتند، وکلایی که همسنوسال من بودند و تمایل زیادی داشتند تا مانع از پیشرفت جنگ شوند. البته ما به روابط نژادی و حقوق مدنی هم بسیار علاقهمند بودیم. بدون هیچ علاقهای به مسائل مربوط به حقوق زنان.»[2] در چنین شرایطی بود که گروه جینها شکل گرفت؛ زنانی که از طردشدن و ساکتشدن و در اولویت نبودن مسائلشان خسته شده بودند.
زمانی که دوستی از هدر بوث، دانشجوی دانشگاه شیکاگو، برای سقط جنین خواهرِ باردارش کمک خواست، هدر با دکتری که او را از زمان جنبش حقوق مدنی میشناخت تماس گرفت و دکتر با انجام عمل موافقت کرد. بعد از آنکه این خبر دهان به دهان پیچید، افراد زیادی با هدر تماس گرفتند و از او کمک خواستند. درخواستها چنان زیاد شد که هدر از تعدادی از دیگر زنان تقاضا کرد که برای مدیریت تماسها و قرار با پزشک به او کمک کنند و این چنین بود که گروه «جینها» متولد شد. جین نام زنی بود که زنان حاملهای که خواهان ختم بارداری بودند با او تماس میگرفتند؛ نامی «ساده و زیبا» و بسیار کارآمد و البته مستعار. آگهیای که روی تابلوی اعلانات دانشگاه و دیگر نقاط شهر چسبانده میشد، شمارهی تلفنی با این متن بود: «حاملهای؟ نمیخوای باشی؟ به جین زنگ بزن.» جینها با مراجعان تماس میگرفتند و پس از ارائهی مشاورههای اولیه، آنها را برای سقط جنین به آپارتمان یا خانهای امن میبردند. مراجعان جینها آنچه در توان مالیشان بود، پرداخت میکردند.
تقسیم وظایف بر اساس جنسیت و سقط جنین
یک پزشک زنان در مستند «جینها» تأیید میکند که در آن دوران، حدود ۹۵درصد از پزشکان متخصص زنان و زایمان، مرد بودند.
در دوران باستان، برخلاف زِنا، سقط جنین نه جرم بلکه امری طبیعی قلمداد میشد. اما از قرن نوزدهم و با نفوذ کلیسای کاتولیک و ریشههای عمیق پدرسالاری، سقط جنین در غرب ممنوع اعلام شد. از آن زمان تاکنون سقط جنین به موضوع مناقشهانگیزی تبدیل شده است.
در پروندهی مهم و جنجالبرانگیز «سازمان تنظیم خانوادهی آمریکا علیه کیسی»، حق سقط جنین چنین توصیف شده است: «آزادیِ بهرهمندی از انتخابهای خصوصی و شخصیای که برای کرامت و استقلال شخصی ضروری است.»
همدستیِ پدرسالاری با نهادهای مذهبی و تعصبات نژادی و طبقاتی، سقط جنین را به یکی از دشوارترین مسائل پیش روی جنبشهای فمینیستی تبدیل میکند. در غیاب سقط جنین امن و قانونی، این زنان، بهویژه زنان طبقات فرودست، هستند که آسیب میبینند و از نظر دولتهای مخالفِ عمل سقط، مرتکب جرم میشوند. در احکام و تبصرههای قانونی این دولتها، زنان دستگاه باروری به شمار میروند و در صورت سقط جنین، آنان را با احساس سرزنش و عذابوجدان ناشی از قتل نفس مواجه میکنند. در این نگاه، زنان مسئولیتی جز تولیدمثل و مادری ندارند. «در آن دوران اگر باردار بودید، نمیتوانستید شاغل باشید. نشستن زنی باردار پشت ماشین تحریر را مسئولیتی وحشتناک میدانستند. و اگر فرزندان کوچکی در خانه داشتید، باید تلاش برای یافتن شغل را فراموش میکردید.» در دولتهایی با ساختار شکلگرفته بر اساس نظام پدرسالاری، تقسیم وظایف زن و مرد، سنتی و ازپیشتعیینشده است. زنان در درون خانه مسئولیت کارهای خانگی، فرزندآوری، تربیت فرزندان، مراقبت از خانواده و تمامیِ وظایف لازم برای بازتولید نیروی کار را بر عهده دارند. مردان اما نقشهایی با ارزشِ افزودهی اجتماعیِ چشمگیر، از جمله مسئولیت در عرصههای سیاسی، مذهبی و نظامی را ایفا میکنند.بر همین اساس، اینگونه جوامع در برابر تغییرِ نقشهای جنسیتی مقاومت میکنند. درنتیجه، قوانین نهتنها سقط جنین بلکه روشهای پیشگیری از بارداری، روابط خارج از چارچوب ازدواج، ازدواج همجنسگرایان، تبعیضزدایی و هر حق بالقوهی دیگری را که با مردسالاری و هنجارهای اجتماعی همخوانی ندارد، هدف قرار میدهند.
زنان جوامع فقیر و بهحاشیهراندهشده به عللی همچون هنجارهای فرهنگی و مذهبی، نابرابریهای جنسیتی، نابرابری در دسترسی به آموزش و فقر، بهشکلی گستردهتر قربانیِ سقط جنین ناامناند. در آمریکا زنان فقیر، جوان و سیاهپوست بیش از دیگران آسیب میبینند و بیشتر از همه میمیرند. این زنان کسانی هستند که بیشترین عواقب اخلاقی، بهداشتی یا اقتصادیِ سقط جنین غیرقانونی را متحمل میشوند. یکی از جینها میگوید:
وقتی در سال ۱۹۷۰ سقط جنین در نیویورک قانونی شد، یه جورایی به این معنی بود که همهی اون دانشجوهای سفیدِ کالج که میتونستن سوار هواپیما بشن، به نیویورک برن، سقط کنن و با یه پرواز برگردن، در واقع همین کار رو کردند… این وسط زنهای طبقات متوسطِ رو به پایین و فقیر، گرفتار بودن. اگه بچهی دیگهای داشتید یا اگه پول نداشتید، سقط سخت بود. اون زمان تو شیکاگو یه آپارتمان یکخوابهی مناسب حدود ۱۵۰ دلار در ماه اجارهش بود. سقط غیرقانونی بین ۵۰۰ تا ۶۰۰ دلار هزینه داشت. زنان رنگینپوست فقط بهخاطر این که از عهدهی هزینهش برنمیاومدن، ازش محروم بودن.
آنجلا دیویس، فعال سیاسی، در کتاب زنان، نژاد و طبقه، مینویسد که در نیویورکِ دههی ۱۹۷۰:
۸۰درصد از زنانی که بر اثر سقط جنین غیرقانونی جانشان را از دست میدادند، سیاهپوست و پورتوریکویی بودند… آمار بالای درخواست سقط جنین از سوی زنان سیاهپوست و داستانهایی که تعریف میکنند بیشتر نه دربارهی تمایل به خلاصی از بارداری، بلکه درمورد شرایط بد اجتماعیای است که آنها را از آوردن فردی دیگر به این دنیا منصرف میکند. زنان سیاهپوست از اولین روزهای بردهداری، خود دست به سقط جنین زدهاند. بسیاری از زنانِ برده، از آوردن کودکان، به دنیای کار اجباری پایانناپذیر خودداری کردند، جایی که زندگی روزمرهی زنانش زنجیر، شلاق و آزار جنسی بود.
در ایران بنا بهگفتهی دبیر شورای راهبردی جمعیت استان تهران، آمار سقط غیرقانونی، سالیانه نزدیک به ۳۷۰ هزار مورد است.
رایجترین روش سقط جنین زنان نوجوانانِ با سطح تحصیلات پایین، استفاده از چای، گیاهان دارویی و مایعات است. روشی که اغلب به بستریشدن در بیمارستان ختم میشود، جایی که بهعلت ساختار مردسالار و سنتی، زنان در معرض نوع دیگری از خشونت هستند. جودی در مستند «جینها» از تجربهی سقط قانونی، بهدلایل پزشکی در بیمارستان میگوید: «حرفهی پزشکی که یک جورهایی تحت سلطهی مردان است، اختیار کنترل بدنِ زنان را داشت. این مبارزه برای من نوعی برندهشدن و بازپسگرفتن کنترلِ بدنم از پزشکان بود. حس میکردم که بدنم زندانی نظامِ درمانی است.» یک پزشک زنان در مستند «جینها» تأیید میکند که در آن دوران، حدود ۹۵درصد از پزشکان متخصص زنان و زایمان، مرد بودند.جرمانگاریِ سقط جنین، همواره طبقهی مشخصی از زنان را هدف میگیرد. همان قوانین و لوایحی که سقط را با استدلال حمایت از زندگی داخل رحم، جرمانگاری میکند، در واقع زندگی زنان را نادیده میگیرد. از سوی دیگر، ممنوعیت سقط جنین به محو یا کاهش سقط جنین نمیانجامد و صرفاً دسترسی زنان به سقط امن را محدود کرده و سلامت آنان در معرض مخاطرهای جدی قرار میدهد.
ایران و اجبار زنان به ادامهی بارداری طبق مصوبهی سال ۱۳۸۴ مجلس، سقط جنین در ایران غیرقانونی و جرم قلمداد میشد و تنها در مواردی قبل از پایان چهارماهگی و پس از تشخیص پزشک متخصص و تأیید پزشکیِ قانونی با رضایت زن مجاز بود. اما مطابق مادهی ۵۶ قانونِ «حمایت از خانواده و جوانیِ جمعیت» که در سال ۱۴۰۰ در مجلس به تصویب رسید، مجوز سقط قانونی در صورت ناهنجاریهای جنینی یا خطر جانی برای مادر، با تشکیل «کمیسیون سقط جنین قانونی» و براساس ضوابط تعیینشده و با صدور رأی قاضیِ ویژهی کمیسیون، صادر میشود. در واقع، مادهی ۵۶ طرح جوانیِ جمعیت و حمایت از خانواده، سقط درمانی را منسوخ میکند. بر اساس تبصرههای این ماده، هرگونه کمک پزشک، ماما یا داروفروش که خارج از مراحل این ماده، وسایل سقط جنین را فراهم سازند یا مباشرت به سقط جنین کنند علاوه بر مجازات مقرر در مادهی ۶۲۴ قانون مجازات اسلامی (کتاب پنجم ـ تعزیرات و مجازاتهای بازدارنده)، ابطال پروانهی فعالیت را در پی دارد. گرچه در جمهوری اسلامی ایران، تصمیم دربارهی سقط جنین هرگز به زنان واگذار نشده بود اما تا پیش از تصویب طرح فوق، سقط بنا بهدلایل پزشکی و بنا به تصمیم پزشکان، مجاز بود. اکنون این تصمیم به قضات سپرده شده و در واقع، حق مالکیت زنان بر بدن و نظارت بر آن به مردان قاضی واگذار شده است.
فشار برای افزایش جمعیت در ایران تنها به افزایش جمعیت در میان طبقات فرودست و حاشیهنشینان میانجامد و باعث افزایش آسیبهای اجتماعی، فقر و بیکاری میشود. از سوی دیگر، زنان را بهسمتی سوق میدهد که به سقط جنین ناامن، حتی به قیمت جانشان، روی میآورند. در ایران بنا بهگفتهی دبیر شورای راهبردی جمعیت استان تهران، آمار سقط غیرقانونی، سالیانه نزدیک به ۳۷۰ هزار مورد است.
مستند جینها این مستند بهخوبی نشان میدهد که در غیاب عدالت و قدرت سیاسی، چطور اقدامات جمعی نجاتبخش است. گروه جینها در فاصلهی سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۳ بیش از ۱۱هزار سقط جنین امن و بدون هیچگونه تلفات جانی انجام دادند. این زنان وقتی فهمیدند که فردی که عمل سقط را انجام میدهد فاقد تحصیلات پزشکی است، نهتنها عملیات را متوقف نکردند بلکه بهسادگی با طرح این پرسش که «اگر او میتواند، چرا ما نتوانیم»، پس از آموزشدیدن، انجام عمل سقط را بر عهده گرفتند.
مستند «جینها» نه داستانی تاریخی بلکه تاریخ روزانهی زنان در زمانهای است که هنوز مالکیت زنان بر بدنشان به رسمیت شناخته نمیشود. برای زنان در کشورهایی مثل ایران که نابرابری و ستم همهجانبه را تجربه کردهاند، تماشای این مستند و اندیشیدن به موضوع سقط جنین، یادآور حس اختیار و ارادهای است که در مبارزه برای عدالت و آزادی به آن نیاز دارند.
هفت زمستان در تهران»؛ روایتی از اعدام ریحانه جباری
مریم میرزا
اشتفی نیدرزول، کارگردان ۴۲ سالهی آلمانی را در یک صبح آفتابیِ زمستان ۲۰۲۳ در آپارتمانش در منطقهی کویتزبرگ برلین، تنها چند خیابان دورتر از آخرین تکههای بههمپیوستهی باقیمانده از دیوار برلین ملاقات میکنم.کتاب چگونه پروانه شویم (با عنوان اصلی Wie man ein Schmetterling wird) تازه منتشر شده و فیلم او «هفت زمستان در تهران» (با عنوان اصلی Sieben Winter in Teheran) نخستین فیلم بخش «پرسپکتیو» در این دوره از جشنوارهی فیلم برلین است. کتاب و فیلم هر دو یک موضوع دارند، ریحانه جباری. کتاب را اشتفی نیدرزول و شعله پاکروان، مادر ریحانه جباری، با هم نوشتهاند. مستند بلند «هفت زمستان در تهران» روایت هفت سال از زندگی دردناک اما آمیخته با شعور و آگاهیِ ریحانه جباری در زندان است. نامههای او از زندان شاهدی قوی بر آمیختگیِ رنج و آگاهیِ دختر جوانی است که از ۱۹ سالگی تا ۲۷ سالگیاش را به اتهام قتل مردی که قصد تجاوز به او را داشت، در انتظار اجرای حکم اعدام گذراند. نامههای ریحانه در فیلم با صدای زهرا امیرابراهیمی، بازیگر ایرانی، خوانده شدهاند. فیلم علاوه بر نامهها، دربرگیرندهی مجموعهای از فایلهای صوتی و ویدیوست که خانوادهی ریحانه در سالهای زندانیبودنش ضبط و مخفیانه از ایران خارج کردهاند. در میان مواد فیلم، عکسهایی از ریحانه در داخل زندان دیده میشود. تولید «هفت زمستان در تهران»، به تهیهکنندگی مشترک آلمان و فرانسه، بیش از پنج سال طول کشیده است و حالا درست در روزهایی در برلیناله نمایش داده میشود، که انقلاب «زن، زندگی، آزادی» در ایران در جریان است. امسال برلیناله به لطف حضور گلشیفته فراهانی، بازیگر و مخالف نامدار جمهوری اسلامی، در هیئت داوران بخش مسابقه، و همچنین ممنوعیتِ حضور افراد و نهادهای وابسته به حکومت ایران در جشنواره، از اعتراضات انقلابی در ایران تأثیر پذیرفته است.
موضوع «هفت زمستان در تهران» قصاص است، «قانون چشم در برابر چشم»، اما در عین حال دربارهی شکنجه، اعترافات اجباری و نقض سیستماتیک حقوق زنان در ایران است. به همین علت شاید زمانی بهتر از این برای نمایش این فیلم وجود نداشته باشد. همانطور که این انقلاب بیش از هر چیز حاکی از قدرت و مقاومت زنان ایرانی است، این فیلم نیز تصویر شفافی از مقاومت زنان در ایران را ارائه میدهد.
دیدار با اشتفی نیدرزول اشتفی نیدرزول مشتاق است که بداند نظرم دربارهی فیلم چیست. او روشن میکند که برایش خیلی مهم است که نظر مخاطب ایرانی را بداند. سپس از او میپرسم که چطور تصمیم گرفت تا به پروندهی ریحانه جباری بپردازد. او در پاسخ، از سفرهای متناوبش به استانبول در سال ۲۰۱۶ میگوید و اینکه به واسطهی دوستپسر سابقش که سینماگری ایرانی است با بعضی از اعضای خانوادهی جباری در استانبول آشنا شده است. در آن زمان پروندهی ریحانه جباری در آلمان بر سر زبانها بود و نیدرزول که کارش فیلمسازیِ مستند نبوده است، ناگهان خودش را در میان انبوهی صدا و تصویر و روایت میبیند. او میگوید: «ما میلیونها قطعهی کوچک داشتیم و مدت زیادی طول کشید تا بفهمم که چه چیزهایی دارم و چگونه میتوانم از آنها فیلم بسازم.» ملاقات او با شعله پاکروان، مادر ریحانه جباری که او هم تحصیلات و سابقهی فیلمسازی و بازیگری دارد، در سال ۲۰۱۷ و بعد از خروج شعله از ایران رخ میدهد. اشتفی نیدرزول این دیدار را «جادویی» توصیف میکند. او میگوید: «بعد از تماشای آنهمه ویدیو احساس میکردم که شعله را میشناسم و حتی انگار آن روز که شعله بیرون زندان در خودرو منتظر این بود که بشنود آیا دخترش اعدام شده یا بخشیده شده، کنارش نشسته بودم. حس نزدیکی و آشنایی با شعله داشتم اما خب برای شعله غریبه بودم.» شعله پاکروان هم به گفتهی این فیلمساز آلمانی، از ابتدا خیلی روشن دربارهی دخترش و آنچه بر او گذشته توضیح داده و از سالهایی گفته است که نه تنها با دردِ زندانیبودن دخترش زیسته بلکه با کمک روایتهای ریحانه از داخل زندان با غیرانسانی بودن قوانین و زنستیزانه بودن نظام حاکم مواجه شده و از آن آگاهی یافته است.
اشتفی نیدرزول تعریف میکند که شعله پاکروان تصاویر و صداها را ضبط میکرده است تا دخترش پس از آزادی از زندان بفهمد که در آن سالها چه کسانی چقدر برای آزادیاش کوشیدهاند. اما همه چیز جور دیگری پیش رفت، ریحانه از شرط بخشیدهشدنش ــ اعلام اینکه مقتول قصد تجاوز به او را نداشته ــ سر باز زد، و پسر ارشد مقتول صندلی را از زیر پایش کشید. اشتفی نیدرزول میگوید که پیش از ساخت «هفت زمستان در تهران» با مفهوم قصاص آشنایی داشته است اما در جریان تولید فیلم بوده که ابعاد قصاص را درک میکند و میفهمد که «قصاص نه تنها زندگیِ کسی را که بر اساس این قانون اعدام میشود بلکه دستکم زندگی دو خانواده را نابود میکند.» به نظر او، اینکه خانوادهی مقتول دربارهی زندگی و مرگِ طرف مقابل تصمیم میگیرد، بسیار «بی رحمانه» است. اما هدف نیدرزول از ساختن این فیلم نه فقط روایت یک پرونده از بیشمار پروندهی قصاص، بلکه نمایش خشونت سیستماتیک در نظام قضائی ایران و، بهویژه سرکوب سیستماتیک زنان در این نظام است. او میگوید که در جریان تحقیقاتش با پروندههای فراوانی مواجه شده است که زنان متهم در دادگاه «تنها بعد از پنج دقیقه محاکمه حکم اعدام گرفتهاند». او به نمونهای که در فیلم هم به آن پرداخته شده است اشاره میکند: «دادگاه سمیرا که در فیلم هم حضور دارد، نیم ساعت طول میکشد. در این نیم ساعت، قاضی به سمیرا، خواهر یازده سالهاش و مادرشان هر سه حکم اعدام میدهد.» نیدرزول ادامه میدهد: «میدانم در ایران مردها هم بهشدت سرکوب میشوند اما اگر متن قانون ایران را بخوانی، متوجه میشوی که وقتی از سرکوب سیستماتیک زن حرف میزنیم از چه حرف میزنیم. برای همین است که در اعتراضات کنونی هم زنان در خط مقدم هستند.»
او امیدوار است که مخاطب غیرایرانی با تماشای این فیلم متوجه شود که مشکل زنان در ایران صرفاً حجاب اجباری نیست، و «سرکوب زنان در ایران لایههای زیاد و عمیقی دارد.» در عین حال، امیدوار است که مخاطب احساس وظیفه کند که به کمک کسانی بشتابد که هماکنون در انتظار اجرای حکم اعدام هستند. نیدزول میگوید که «ما هیچ وقت نمیتوانیم مطمئن باشیم که وقتی برای آزادیِ یک زندانی امضا جمع میکنیم، چقدر اثر دارد، ولی من بعد از حرف زدن با شعله فهمیدم که اثرش بر خانواده غیرقابل انکار است.» او میگوید که هر قدم کوچکی مهم است زیرا به خانواده این احساس را میدهد که تنها نیستند.
دیدار با شعله پاکروان شعله پاکروان پیش از من به محل قرارمان در منطقهی ودینگ برلین رسیده است. به یکی از کافهها سر زده و به علت شلوغی و همهمه به جای دیگری رفته است. کارگر این غذاخوریِ کوچک یک جوان فارسیزبان است و پاکروان با مهربانیِ مادرانهای با او رفتار میکند و معلوم است که قبل از رسیدن من با او گپ زده است. در طول گفتگوهای بعدیمان به من میگوید که از روزی که ریحانه اعدام شده است، احساس میکند که «جوانهای گرفتار» فرزند خودش هستند. و من با شنیدن این جمله به یاد رفتار مهربانش در آن غذاخوریِ خالی از مشتری میافتم. شعله پاکروان ۵۹ ساله است. او ۲۳ ساله بود که ریحانه متولد شد. پاکروان خودش را نه کارگردان یا بازیگر بلکه «سرباز عدالت» میداند و تعریف میکند که چطور زندانیشدن و اعدام ریحانه او را در تماس با مادرانی قرار داد که فرزندانشان اعدام شده بودهاند. از میان تصاویری که او با جملات شیوایش ترسیم میکند یک تصویر برایم پررنگ میشود. او میگوید که قبل از این اتفاق زندگیِ خوب و موفقی داشته است، اما پس از آن متوجه میشود که «انگار همهی این سالها در خواب» میزیسته است: «فهمیدم زمانی که من ریحانهی چند ماههام را در آغوش داشتهام و از شدتِ خوشی اصلاً در این دنیا نبودهام، مادرانی بودهاند در همان شهر، که سرشان را در بالش فرو میکردهاند و زار میزدهاند.» او فعالیتهایش در مبارزه با اعدام را با تلاش برای بخشیدهشدن زندانیهای زیر حکم قصاص آغاز میکند، و بعد از مدتی به تماس و برقراریِ ارتباط با مادرانی روی میآورد که فرزندانشان به علل سیاسی اعدام یا کشته شدهاند. او دربارهی فعالیتهای کنونیاش میگوید: «کلی تجربه پیدا کردهام و به دلیل همذاتپنداری با خانوادههایی که بچههایشان در زنداناند، سعی میکنم که با آنها تماس بگیرم و اگر موفق به تماس شوم به آنها چیزهایی یاد بدهم. میگویم مثلاً این کار به نفع است و این کار نه. و اگر خانوادهای عزیزش زیر حکم اعدام باشد از تجربیات خودم میگویم. علاوه بر این، با کسانی که عزیزانشان کشته شدهاند صحبت میکنم و از آنها میخواهم که ساکت نباشند و دعوتشان میکنم که به جنبش دادخواهی بپیوندند.» او میگوید «خیلی وقتها موفق بودهام، خیلی وقتها هم نه.». اما حتی تجربههای ناموفق هم شعله پاکروان را از ادامهی مسیر باز نمیدارد زیرا هر خبر اعدامی او را بهشدت درگیر میکند: «انگار کنار مادرانشان ایستادهام و استخوانهایشان را که دارند میلرزند احساس میکنم.» از او میپرسم که چرا در شبکههای اجتماعی از انتشار کتاب و فیلم بهعنوان دو بال یاد کرده است. میگوید: «ریحانه در وصیتنامهاش از من خواسته بود که تسلیم سرنوشت شوم و او را به دستِ باد بسپارم. این فیلم و این کتاب درست مثل بالهای باد است. فکر میکنم که بالهای باد میتواند او را به خانههای مختلف و کشورهای مختلف ببرد.»هرچند هنوز از پخش کتاب چگونه پروانه شویم یک ماه هم نگذشته است، پاکروان میگوید از طریق ناشر پیامهایی از مردم در سوئیس و شهرهای مختلف آلمان دریافت میکند: «میبینم ریحانه به خانههایی رفته است که اصلاً محال بود تصورش را بکنم. برای همین فکر میکنم که این فیلم و کتاب چیزی بود که او را به آرزویش رساند.»از او میپرسم فرایند ساختن فیلم چه کمکی به او کرده است؟ او میگوید: «من پذیرفتهام که ریحانه دیگر برنمیگردد. سالهای اول با اینکه خاکسپاریاش را دیده بودم اما نمیتوانستم بپذیرم که این اتفاق افتاده است. موقعی که شروع کردم به تعریف کردن داستان با زیر و بم و جزئیات، انگار یک نوع تراپی اتفاق افتاد. در جریان کار عصبانی میشدم، گریه میکردم و اشتفی هم به گریه میافتاد و همدیگر را بغل میکردیم یا من قرص خواب میخوردم و میخوابیدم… خیلی اتفاقات اینجوری میافتاد ولی احساس میکنم همین که با تک تکِ سلولهایم پذیرفتم که ریحانه دیگر برنمیگردد بزرگترین کمک بود.»او اما میگوید تواناییِ تماشای فیلم را ندارد و یک بار که یکی از نسخههای نهایینشدهی فیلم را دیده، حالش بد شده و مدتها کابوس میدیده است. شعله توضیح میدهد: «من از نظر مالی چیزی نمیگیرم و تنها شرطم برای ساختن فیلم این بود که فیلم را قبل از همه ببینم ولی خودم داوطلبانه گفتهام که نمیخواهم ببینم چون فقط یک بار توان دارم که فیلم را روی پردهی بزرگ سینما ببینم و آن یک بار را میگذارم برای آخرین اکران فیلم در جشنوارهی فیلم برلین و بعدش پروندهی فیلم برایم بسته میشود.»او میگوید، «شاید این هم نوعی کمکِ این فیلم به من بوده است که خودم را شناختهام و میدانم که تواناییِ دیدنِ این فیلم را ندارم.» پاکروان با این کار تلاش دارد بتواند در اکرانهای دیگر فیلم توان و انرژی برای سوال و جواب با تماشاگران را داشته باشد. پاکروان امیدوار است که به این ترتیب در پایان هر اکران توان و انرژی لازم برای پاسخ دادن به پرسشهای تماشاگران را داشته باشد.
نگاهی گذرا به زنان و مجازات مرگ در ایران
مهین ایدر
◾️برای بررسی بستر و عوامل آشکار و پنهان منجر به اعدام زنان در ایران، باید نگاهی به چارچوب قوانین منجر به صدور این احکام انداخت و نقض حقوق اساسی مانند دادرسی عادلانه را بررسی کرد، به موازات آن، پرداختن به شرایط تبعیض آمیز اجتماعی و حقوقی زنان در ایران ضروری است
◾️طبق مندرجات کنوانسیون جهانی حقوق مدنی و سیاسی که در سال ۱۹۷۵ به امضای ایران رسید، استفاده از مجازات مرگ جز برای جرائمی که تحت عنوان «جدی ترین جنایتها» قرار نگیرند، ممنوع است. مثال هایی برای جدی ترین جنایتها می تواند جنایت علیه بشریت و کشتار دسته جمعی باشد.
◾️با این حال، در میان ۱۶۴ اعدام ثبت شده بین سال های ۲۰۱۰ تا زمان انتشار این گزارش در سال ۲۰۲۱، به جز دو مورد اعدام به اتهام جاسوسی، همگی با یکی از دو اتهام «قتل» یا «جرائم مرتبط با مواد مخدر» اجرا شده اند.
◾️در ایران، اکثریت قریب به اتفاق احکام اعدام، تنها بر مبنای «اعتراف» متهم صادر می شود. از سوی دیگر، تمامی زندانیان محکوم به اعدام که در بیش از یک دهه اخیر طرف مصاحبه سازمان حقوق بشر ایران قرار گرفته اند، بلا استثنا شهادت داده اند که برای «اعتراف» به جرم انتسابی تحت شکنجه قرار گرفتند، شکنجه، محدود به زندانیان سیاسی نیست.
◾️تقریبا تمامی متهمان مواد مخدر و مظنونان قتل عمد یا تجاوز جنسی، به محض بازداشت به سلولهای انفرادی برده می شود و مورد بازجویی با شدیدترین انواع ضرب و جرح و ازار فیزیکی و روانی قرار می گیرند.
◾️در این مرحله، متهمان حق داشتن وکیل در کنار خود را ندارند. در بخش قابل توجهی از پرونده های منتج به حکم اعدام، هیچ سند و شاهدی غیر از اعتراف متهم علیه خود وجود ندارد.یکی از مهم ترین نکات قابل ذکر، این است که مبانی روند قضائی و دادرسی عادلانه در این محاکمه ها بشدت نقض می شوند و استفاده از شکنجه در حین بازجویی، به دلیل عدم استقلال و شفافیت قوه قضائیه در ایران، نادیده گرفته می شود.
◾️زنان در قوانین جمهوری اسلامی ایران جایگاهی برابر با مردان ندارند. در پرونده های قتل عمد، شهادت یک زن ارزش قضایی ندارد و در برخی پرونده های جزایی دیگر، شهادت زن نصف مرد محسوب می شود.
◾️زنان پیش از اقدام به بزه انتسابی، در معرض نابرابری های اجتماعی جدی قرار دارند. بررسی آمارهای جهانی نشان میدهد که در تمامی نقاط دنیا، فقر از عوامل پنهان جرائمی بوده که منتهی به صدور حکم اعدام می شوند.
◾️در احکام اعدامی که در ایران برای زنان متهم به جرائم مرتبط با مواد مخدر صادر می شود، فقر حضوری برجسته دارد. این مساله در بسیاری از پرونده های قتل عمد نیز به چشم می خورد. در بسیاری از خانواده های سنتی، تنها مردان نان آور خانه» محسوب می شوند.
◾بنابراین زمانی که به هر دلیل، زنان در این طبقات اجتماعی در پی رویدادهایی مانند طلاق، مرگ یا زندانی شدن همسر مجبور می شوند بدون آموزش و مهارت های کافی برای کسب شغل مناسب، خانواده و کودکان را سر پرستی کنند، تحت فشار مضاعفی قرار می گیرند.
◾️در یکی از پرونده ها هنگامی که مادر پنج کودک، از جمله یک کودک معلول، با اتهام مرتبط با مواد مخدر اعدام شد، خانواده اش حتی توان پرداخت هزینه خاک سپاری او را نداشتند. متأسفانه پرونده های مشابه بسیاری در این رابطه وجود دارند.
◾️زنان همچنین در معرض آسیب ازدواج اجباری اند. شش تن از زنانی که از سال ۲۰۱۰ تا کنون به اتهام قتل عمد اعدام شدند، در کودکی ازدواج کرده بودند. یک زن به نام صفيه غفوری، عروس خون بس» بود و بر خلاف میل باطنی اش برای فيصله دعوای قبیله ای بر سر یک قتل، به عقد اجباری پسری از خانواده مقتول در آمده بود.
◾️پس از ازدواج نیز زنان به خودی خود حق طلاق ندارند. حتی بسیاری از پرونده های خشونت خانگی و ضرب و جرح و آزار همسران، باعث صدور رأی طلاق در دادگاه نمی شوند.
◾️بیماری های روانی نیز از فاکتورهای پنهان در بسیاری از این پرونده ها هستند. چندین زن که اعدام شدند، پیش از ارتکاب جرم انتسابی داروهای اعصاب و روان مصرف می کردند اما این موضوع مورد توجه دادگاه قرار نگرفت.
✔️آمار و ارقام زیر مربوط به اعدام زنان در ایران هستند که سازمان حقوق بشر ایران بین یکم ژانویه ۲۰۱۰ تا روز انتشار این گزارش در هفته اول اکتبر ۲۰۲۱ ثبت کرده است
✔️از ابتدای سال ۲۰۱۰ تا زمان انتشار این گزارش، دست کم ۱۶۴ زن اعدام شده اند
✔️زنان حدود سه درصد از کل اعدام شدگان در این فاصله زمانی را تشکیل میدهند
✔️تنها ۳۱ درصد از اعدام ها (۵۱ تن) توسط منابع رسمی اعلام شده اند. ۶۹ درصد از اعدام ها (۱۱۳ تن) به صورت پنهانی با در سکوت خبری اجرا شده اند
✔️دست کم ۸۶ تن از ۱۶۴ زن اعدام شده، متهم به جرائم مرتبط با مواد مخدر بوده اند
✔️دست کم ۶۰ تن به اتهام قتل عمد با حکم قصاص نفس اعدام شدند که اتهام دو سوم آنها قتل همسرشان بوده است سه تن با اتهام های امنیتی اعدام شدند که اتهام ۲ تن از آنان جاسوسی بود
✔️اتهام یک تن دیگر (شیرین علم هولی) محاربه از طریق عضویت در گروههای اپوزیسیون گرد بود
✔️اتهام دقیق ۱۵ زن دیگر که در این مدت اعدام شدند، روشن نیست
✔️پس از سال ۲۰۱۷ و در پی تغییر قانون مواد مخدر در ایران تعداد کمتری با اتهام مرتبط با مواد مخدر اعدام شدند. این در حالیست که از این سال به بعد، آمار زنانی که به اتهام قتل عمد با مجازات قصاص نفس روبه رو شدند، حدودا دو برابر شد
✔️۳ تن از زنان اعدام شده، کودک مجرم بودند
✔️یک تن (زهرا بهرامی در ارتباط با تظاهرات سراسری سال ۱۳۸۸ بازداشت شد. او به رغم این که ابتدا با اتهام های سیاسی روبه رو شده بود، در پرونده ای پر ابهام، با اتهام های مرتبط با مواد مخدر اعدام شد
♻️بین سال های ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۱، غیر از سه تن که به اتهام های امنیتی اعدام شدند، تمامی اعدام ها با اتهام های قتل عمد و مواد مخدر صورت گرفت. اتهام دقیق ۱۵ تن مشخص نیست
♻️بین سال های ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۱، تنها ۳۱ درصد از اعدام ها (۵۱ تن) توسط منابع رسمی اعلام شد. ۶۹ درصد از اعدامها (۱۱۳ تن) رسما اعلام نشدند
♻️بین سال های ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۱، غیر از سه تن که به اتهام های امنیتی اعدام شدند، تمامی اعدام ها با اتهام های قتل عمد و مواد مخدر صورت گرفت. اتهام دقیق ۱۵ تن مشخص نیست
♻️۸۶ تن با اتهام های مربوط به مواد مخدر، ۶۰ تن با اتهام قتل عمد و سه تن با اتهام های امنیتی اعدام شدند. دلیل اعدام ۱۵ تن مشخص نشده است
میانگین افرادی که سالانه با جرائم مربوط به قتل عمد اجرا می شدند، پس از سال ۲۰۱۷ تقریبا دو برابر شد. این در حالیست که در آن سال به دلیل اجراشدن قانون جدید مبارزه با مواد مخدر، از آمار اعدام های مرتبط با مواد مخدر بشدت کاسته شد