روی جلد | پشت جلد |
در هر 10 دقیقه حداقل یک مورد نقض حقوق بشر در ایران اتفاق می افتد
در شماره 327 آزادگی، می خوانید
بودجه ۱۴۰۳ آیینه تمام نمای تضاد با اهداف انقلاب مردمی،بخش1
|
ژاله وفا
|
3
|
ناپلئون، امپراتوری مدافع تبعیض علیه زنان
|
سجاد زند
|
6
|
راه حل و راهکاری برای پایان جنگ اسرائیل و حماس:
|
اکبر دهقانی ناژوانی
|
7
|
کولبری برای تامین معیشت
|
کریم ناصری
|
10
|
چکمهپوشانِ چرتکه بهدست
|
علیرضا اشراقی / رؤیا ایزدی
|
11
|
زنان روزنامه نگار پیشگام؛ قلمی که هرگز بر زمین نمیافتد
|
نزهت بادی
|
13
|
جنگ بس است.!!*
|
رحیم قمیشی
|
15
|
تقی ارانی
|
نسرین جهانی گلشیخ
|
16
|
تجاوز جنسی به زندانیان در ایران از دیر باز
|
لیلا باستانی نوشهر
|
17
|
درباره ترور جنایتکارانه در کرمان،
|
بیانیه مجامع اسلامی ایرانیان
|
18
|
وقتی کودکان همچنان اعدام میشوند، چه میتوان کرد؟
|
مهسا یاحق
|
19
|
هوش مصنوعی(AI): "تهدید یا فرصت"
|
ساره استوار
|
20
|
احمدآباد کجاست؟ گزارش جنایتی ازپیشبرنامهریزیشده
|
سام بدیعی
|
21
|
شهر خرم (خرمشهر) بخش سوم
|
رامین احمدزاده
|
23
|
عبدالرضا برزگری مروارید گرانسنگ تاریخ فوتبال ایران
|
سید ابوصالح دانشفر
|
26
|
هزینۀ ایمان و باورهای مذهبی
|
شیما یاحق
|
29
|
مدیر مسئول و صاحب امتیاز:
منوچهر شفائی
همکاران در این شماره:
معصومه نژاد محجوب
مهین ایدر
مهسا شفوی
نسرین جهانی گلشیخ
ساره استوار
طرح روی جلد و پشت جلد:
پانیذ تراب نژاد
امور گرافیک، فنی و اینترنتی :
عباس رهبری
چاپ و پخش:
یادآوری:
- آزادگی کاملاً مستقل و زیر نظر مدیر مسئول منتشر میشود.
- نشر آثار، سخنرانیها و اطلاعیهها به معنی تائید آنها نبوده و فقط به دلیل اعتقاد و ایمان به آزادی اندیشه و بیان میباشد.
- با اعتقاد به گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه بدون هیچ محدودیتی کاملاً آزاد است.
- مسئولیت هر اثری بر عهده نویسنده آن اثر است و آزادگی صرفاً ناشر افکار میباشد.
آزادگی
آدرس:
Azadegy _ M. Shafaei
Postfach 52 42
30052 Hannover – Deutschland
Tel: +49 163 261 12 57
Email: shafaei@azadegy.de
بودجه ۱۴۰۳ آیینه تمام نمای تضاد با اهداف انقلاب مردمی،بخش1
ژاله وفا
در بهمن ماه امسال، و در آستانه سالگرد انقلاب مردمی ۵۷ بودجه سال ۱۴۰۳ بر ضد اهداف مردم ایران در آن انقلاب، توسط مجلس نظام در۷ بهمن ۱۴۰۲ تصویب شد.
چرا این بودجه آئینه تمام نمای تضاد با اهداف انقلاب مردم است، زیرا:
دولتهای تک پایه، از لحاظ بودجه و در تمامی زوایا و بخشهای اقتصاد، سیر جدایی از ملت و بیگانگی با نیازهای واقعی ملت، از اینرو تخریب اقتصاد را طی میکنند.
دولت پهلویها را زیادت هزینههای نظامی – که بخش بزرگ آن اختلاس میشد – و شدت سرکوب داخلی و اقتصاد مصرف محوری که اقتصاد تولید محور را از پایه ویران میکرد، از پا درآورد و چون بودجه، نه صرف رفع نیازمندیهای واقعی جامعه بلکه صرف تکاثر طلبی حاکمیت میشد، یکی از عوامل انقلاب اعتراض مردم به هدر داده شدن نیروهای محرکه از جمله سرمایهها در بودجههای نظام پهلوی بود. تجربه میگوید که وابستگی جامعه به بخش دولتی اقتصاد، به دولتهای تک پایه ثبات و دوام نمیبخشد بلکه عامل بیثباتی آن نیز میشود.
چنانچه به تجربه بها دهیم، حتی دلایل بیثباتی را نیز در اختیار ما قرار میدهد: رابطه مسلط – زیر سلطه، پویائی خود را دارد و این پویاییها، سبب میشوند که بودجه دولت مدام بزرگتر شود و هزینههای جاری بودجه را ببلعند. در نتیجه، دولت از سرمایهگذاری ناتوان میشود. حجم نقدینه بزرگ و تورم رو به افزایش مزمن میگذارد و بیکاری نیز افزایش مییابد. اقتصاد مصرف و رانت محور، نابرابری بر نابرابری و فقر بر فقر میافزاید. موجهای مهاجرت را بر میانگیزد. بند از بند ساختهای جامعه میگسلد. برغم فرار نیروهای محرکه، دولت نه میتواند نیروهای محرکه فرار نکرده را بکارگیرد و نه تمامی آنها حذف کند. در نتیجه، ایننیروها برضدش فعال میشوند. این بلا را نظام پهلوی بر سر بودجه و اقتصاد ایران آورد و به نحو بدتری نظام ولایت فقیه ادامه داده است. در واقع بودجههای دولتهای نظام ولایت فقیه منجمله بودجه ۱۴۰۳ بیانگر همین سیر قهقرایی هستند.
برای مشاهده ضدیت این بودجه با نیازهای واقعی مردم و اهداف انقلاب ۵۷ که برابری و آزادی و استقلال کشور و رشد بر پایه میزان عدالت اجتماعی بود به بررسی ویژگیهای بودجه ۱۴۰۳ میپردازیم:
خوانندگان مستحضرند که مجلس نظام در لایحه بودجه ۱۴۰۳ جرح و تعدیلاتی داده است که در طول این بررسی به آن خواهیم پرداخت.
مشخصات کلی قانون بودجه ۱۴۰۳
ماده واحده- بودجه سال ۱۴۰۳ کل کشور از حیث منابع و مصارف بالغ بر ۶۴ میلیون و ۵۸۷ هزار و ۱۲۳ میلیارد و ۹۹۷ میلیون ریال است. برای تسهیل خوانش اعداد یعنی حدود ۶,۴ هزار میلیارد تومان است که با قیمت هر دلار ۵۵۰۰۰ تومان در بازار آزاد برابر است با حدود ۱۱۶میلیارد و ۳۶۴ میلیون دلار و با نرخ تسعیر درج شده در لایحه بودجه (ایسنا ۱ آذر ۱۴۰۲) همانا هردلار ۳۱ هزار تومان قیمت، بالغ بر ۲۰۶ میلیارد و ۴۵۲میلیون دلار میباشد.
– بودجه سال جاری همانا ۱۴۰۲ کل کشور، از حیث منابع و مصارف بالغ بر چهل و نه میلیون و نهصد و چهل و هفت هزار و یکصد و چهل و چهار میلیارد و هشتاد و سه میلیون (۴۹، ۹۴۷۱۴۴،۰۸۳۰۰۰۰۰۰) ریال. یعنی ۴ میلیون و ۹۹۴ هزار میلیارد تومان. یعنی حدود ۱۵ در صد افزایش یافته است. از این رو بودجه سال ۱۴۰۳ نسبت به بودجه سال جاری رشد کرده و انقباضی است.
الف- منابع بودجه عمومی دولت (بودجه سالیانه به طور کلی از دو بخش تشکیل میشود. بودجه عمومی و بودجه شرکتها. سر و کار ما عجالتا با بودجه عمومی است (بودجه عمومی در واقع حساب دخل (مالیات، نفت و…) و خرج دولت و دستگاههای دولتی و ادارات (دستمزد کارمندان، هزینههای روزمره و هزینههای عمرانی و… ) است.
درآمدها شامل :
واگذاری داراییهای سرمایهای و مالی (شامل منابع نفتی و منابع مالی از طریق صندوق توسعه ملی، فروش اوراق مشارکت، اخذ وامهای داخلی و خارجی) و مصارف بودجه عمومی دولت از حیث هزینهها و تملک داراییهای سرمایهای و مالی
(شامل بودجه عمرانی و اعتبارات مالی که صرفا برای تسویه بدهیهای مالی دولت در نظر گرفته می شود)
بالغ بر ۲۸ میلیون و ۳۷۱ هزار و ۴۰۰ میلیارد ریال شامل:
۱- منابع عمومی بالغ بر ۲۵ میلیون و ۶۲۰ هزار و ۴۰۰ میلیارد ریال
۲- درآمد اختصاصی وزارتخانهها و موسسات دولتی بالغ بر ۲ میلیون و ۷۵۱ هزار میلیارد ریال
(توضیح آنکه درآمدهای اختصاصی،درآمدهایی هستند که همانجا مصرف میشوند. مثلا بخشی از درآمد دانشگاهها یا بیمارستانها درآمد اختصاصی است. این درآمد نیز مانند درآمد عمومی اول به حساب خزانه (استانی یا مرکزی) واریز میشود.)
ب- بودجه شرکتهای دولتی، بانکها و موسسات انتفاعی وابسته به دولت از لحاظ درآمدها و سایر منابع تامین اعتبار بالغ بر ۳۷ میلیون و ۴۱۵ هزار و ۷۲۳ میلیارد و ۹۹۷ میلیون ریال و از حیث هزینهها و سایر پرداختها بالغ بر ۳۷ میلیون و ۴۱۵ هزار و ۷۲۳ میلیارد و ۹۹۷ میلیون ریال که مبلغ یک میلیون و ۲۰۰ هزار میلیارد ریال مبالغ دوبار منظور شده از سرجمع بودجه کل کشور کسر می شود.
(توضیح آنکه بودجه شرکتها مربوط به حساب دخل و خرج شرکتهای دولتی، بانکها است که حساب دخل و خرج داخلی آنها را نشان میدهد. بودجه شرکتها هر سال در یک پیوست مفصل جداگانه به چاپ میرسند و همراه با لایحه بودجه به مجلس داده میشوند. مجلس بودجه شرکتها را بررسی نمیکند!)
آیا درآمدهای مندرج در قانون بودجه ۱۴۰۳ قابل تحقق هستند؟
این درآمدها شامل در آمد حاصل از صادرات نفت و میعانات گازی و نیز شامل در آمدهای مالیاتی است.
در حوزه منابع حاصل از نفت و میعانات در بودجه ۱۴۰۲ به میزان ۶۲۳ هزارمیلیارد تومان بوده که در بودجه ۱۴۰۳ به ۵۸۳ هزار میلیارد تومان کاهش یافته است یعنی 3 در صد کاهش نسبت به سال جاری.
در نگاه اول، این تصور میرود که وابستگی به نفت در بودجه سال آینده کمتر شده و سهم منابع پایدار درآمدی (از جمله مالیات) در تأمین هزینههای دولت بالا رفته است.
اما وقتی به میزان وصول این درآمدهای نفتی در سال جاری (۱۴۰۲) نگاه کنیم میشاهده میشود که طی هفت ماهه سال جاری فقط ۵۵ درصد درآمدهای نفتی و گازی تحقق یافته است! اخیرا نیز رئیس سازمان برنامه و بودجه اعلام کرده است که در سال جاری ۳۰ درصد کسری بودجه داریم یعنی از ۱۰۵۴ همت (هزار میلیارد تومان) برای درآمدهای مصوب سال جاری ۵۲. ۴ درصد تحقق یافته است. به همین دلیل، دولت تاکنون از صندوق توسعه ملی-که در قانون بودجه سال جاری میزان برداشت از صندوق صفر بوده- ۲۵ همت برداشته و بنا به اعلام مرکز پژوهشهای مجلس، دولت بنا دارد برای جبران کسریها ۱۷۰ همت دیگر از این صندوق برداشت کند که در این صورت، این دولت بدهکارترین دولت به صندوق توسعه ملی با رقم ۱۹۵ همت (هزار میلیارد تومان) خواهد شد.
در واقع دست اندازی دولت «ابراهیم رئیسی» (این جنایتکار تاریخی) به داراییهای صندوق توسعه ملی که یک دارایی و سرمایه بین نسلی ایرانیان است با اذن و حکم حکومتی خامنهای! ً
شاهد: برای سال جاری (۱۴۰۲) براساس آنچه «حمید امانی همدانی»، معاون هماهنگی برنامه بودجه و نظارت سازمان برنامه و بودجه گفته (تسنیم ۱۱ در ۱۴۰۲): سهم صندوق توسعه ملی از صادرات نفت در بودجه ۱۴۰۲ مطابق برنامههای بالادستی ۴۰ درصد بود و مطابق استجازه صادر شده (منظورش حکم حکومتی خامنهای است) در آذر ماه سهم صندوق توسعه ملی از صادرات نفت به ۲۰ درصد کاهش یافت! این تغییر سهم صندوق توسعه ملی حدود ۱۳۰ همت منابع برای بودجه ۱۴۰۲ دولت ایجاد خواهد کرد.”
بدین ترتیب کسری بودجه سال جاری را دولت از سرمایه بین نسلی ایرانیان رفع کرده و آیا همین کار را در سال آیند ه نخواهد کرد ؟
و اما چون بعلت سیاستهای مخرب و بحران ساز رژیم ولایت فقیه، اقتصاد ایران گرفتار تحریم است و چشم اندازی برای رفع تحریمها وجود ندارد، مشکلاتی در فروش نفت وجود دارد و درآمدهای نفتی حاصل از تجارت نفت بر مردم پوشیده مانده و به خزانه واریز نمی شود. در حال حاضر رژیم حاکم، نفت را ارزانتر از قیمت جهانی میفروشد و در واقع به حراج منایع ملی میپردازد و ادامه شرایط تحریمی موجب میشود که منابع درآمدی بودجه محقق نشوند.
بگذریم که اغلب دولتها در رژیم ولایت فقیه منجمله دولت رئیسی (این جنایتکار تاریخی) هزینههای جاری را همواره از منابع سرمایهای از جمله نفت پرداخت میکنند که شدیدا تورم افزا است، زیرا خرج کردن ثروتهای ملی برای هزنیه های جاری بدین معناست که دولت تولید و خروجی نداشته اما پول تزریق کرده است. در واقع منابع سرمایهای از جمله نفت را باید در بخش هزینههای سرمایهای و زیربنایی خرج کرد که به درآمدزایی منجر شود در حالیکه هزینههای جاری از جمله پرداخت حقوق از این منابع، تورم به دنبال دارد.
یک نمونه از عدم تخصیص بودجه ها را از زبان یکی از “نمایندگان ” مجلس نظام نقل می نمایم: یحیی ابراهیمی، عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس نظام اظهار کرد (تابناک ۱۵ آذر ۱۴۰۲): “در حال حاضر در استان لرستان یک ریال بابت تبصره ۱۸ بودجه ۱۴۰۲ پرداخت نشده و از بسیاری از عزیزانی که قرار است به عنوان تولیدکننده به افزایش تولید کمک کنند، حمایت نمیشود و بسیاری از پروژهها خوابیده است!” این ضربه زدن به بنیان تولید، در زمینه های مختلف صورت می گیرد.
آمارهای بانک مرکزی ایران نشان میدهد میزان خالص تشکیل سرمایه ثابت در چهار سال اخیر، عملاً صفر بوده است.
منظور از سرمایه ثابت، ساختمانها و ماشینآلاتی است که بنگاههای اقتصادی برای تولید از آنها استفاده میکنند. میزان «تشکیل سرمایه ثابت خالص» عبارت از ارزش سرمایهگذاریهای جدید دولت و بخش خصوصی، منهای کاهش ارزش ابزارهای تولید در نتیجه استهلاک آنهاست.
افزایش نیافتن میزان سرمایه ثابت خالص نشان میدهد ظرفیت تولید در اقتصاد کشور عملاً بالانرفته است.
آیا در آمد های مندرج در قانون بودجه ۱۴۰۳ قابل تحقق و وصول هستند؟
درآمدهای مالیاتی از ۷۴۸ همت (هزار میلیارد تومان) در بودجه سال ۱۴۰۲، در لایحه بودجه سال ۱۴۰۳ با افزایش ۴۹.۸ به ۱۱۲۲ همت رسیده است و مالیات بر واردات در بودجه سال جاری ۱۴۵ همت بوده که این میزان در لایحه بودجه سال آینده با کاهش ۴درصدی به ۱۴۰ همت رسیده است.
دولت مدعی است که بخش زیادی از مالیاتها مربوط به درآمدها است و از آنجا که سود بنگاهها متناسب یا تورم افزایش مییابد و تورم کنونی حدود ۴۴ درصد است، پس طبیعتا بخش زیادی از افزایش مالیات مربوط به افزایش قیمتهااست و فشار جدیدی وارد نمیکند. بقیه افزایش مالیات هم از محل جلوگیری از فرار مالیاتی تأمین میگردد.
آیا دولت در این زمینه راست میگوید؟!
به چند دلیل خیر .
الف :اگر دولت بر مالیات بر درآمد حاصل از شرکتهای دولتی تکیه دارد بایستی گفت :
گرچه دولت پیشبینی کرده است سال آینده ۶۰ هزار میلیارد تومان از سود شرکتهای دولتی درآمدداشته باشد که دو برابر رقم این درآمد در بودجه امسال است و این پیشبینی بر اساس کاهش تعداد شرکتهای زیانده دولتی به ۱۶ شرکت است اما طبق گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، ۱۵۰ شرکت دولتی در شش ماه اول امسال زیان دادهاند. علاوه بر آن شركتهاي بزرگ دولتي و نيز شركتهاي نهادها و بنيادها و موسساتي كه در قسمت تاريك و غيرشفاف بودجه قرار دارند، تنها حدود يك درصد گردش مالي سالانه خود را ماليات ميدهند و برکسی پوشیده نیست که اغلب آنها یا از دادن ماليات معافند و یا براحتی از دادن مالیات اجتناب می کنند. بگذریم که واقعیت امر این است که دست به تصرف غیر قانونی در اموال دولتی نیز میزنند و بجای تبعیت از قانون همین نظام در موظف بودن به واریز کردن در آمدهای خود به حساب خزانه داری کشور، درآمدهای خود را درحسابهاي فرعي خودشان نگهداري ميكنند! (به مثابه نمونه بیاد خوانندگان گرامی می آورم که در
سال ۱۳۹۵ ماجرای واریز سالانه ۲۵۰ میلیارد تومان بعنوان سود حاصل از سپردههای ثابت قوه قضائیه بصورت غیر قانونی به بیش از ۶۳ حساب شخصی به نام “صادق آملی لاریجانی” “رئیس قوه قضایی وقت، افشا شد. صادق آملی لاریجانی در واقع داراییهای مسدود شده افراد را در حسابی دپو میکرده و سود آنها را به حسابهای خودش منتقل میکرده است.
ب- اگر دولت معتقد است درآمدهای مالیاتی قابل وصول هستند بایستی در پاسخ گفت: طی ۷ ماهه سال جاری از ۷۴۹ همت مالیات مصوب فقط ۴۰۹ همت محقق شده و به نظر نمیرسد تا پایان سال رقم مصوب تحقق یابد! پس چگونه میشود که این رقم هنگفت برای مالیاتها در سال آتی محقق شود؟ و چنانچه این رقم وصول نشود، خود بدل به کسری عظیمی در بودجه سال آینده خواهد شد. دولت همچنین مدعی است میخواهیم از طریق فرار مالیاتی، افزایش درآمد داشته باشیم. اما دولت طی دو سال گذشته دو میلیون مؤدی را به چهارمیلیون افزایش داده، در سال ۱۴۰۳ دیگر چقدر میخواهد به این عدد اضافه کند؟!
به زعم نگارنده حتی اگر درآمد مالیاتی پیش بینی شده، صد درصد هم تحقق پیدا کنند، در مجموع۲۰۰ همت (هزار میلیارد تومان) میشود. اما این رقم حتی بودجه جاری کشور را تامین نمیکند در نتیجه دولت ناچار به ارائه بودجه انقباضی است تا کسری نداشته باشد. چون ادعایشان این است که میخواهیم تورم را مهار کنیم و در این شرایط باید بودجه را به نحوی ببندند که کسری بودجه نداشته باشند. (به بحث کسری عظیم بودجه در سال ۱۴۰۳ در بخش دیگر وضعیت سنجی خواهم پرداخت)
در واقع این حجم از مالیات در چنین نظامی قابل وصول نیست چرا که با توجه به نرح رسمی ۴۲ درصدی تورم و عدم رشد اقتصادی، بنگاههای اقتصادی و بخشهایی که مالیات میدهند، تحمل افزایش مالیات بیشتر از این را ندارند. چرا همانگونه که ذکر آن رفت بخشهای دولتی و نهادهای خاص، مالیاتی پرداخت نمیکنند. در واقع امر درحال حاضر در کشور حدود ۱۲۰ نهاد، ارگان و بنیاد مختلف فعالیت بسیار وسیع اقتصادى دارند که مطلقا کنترلی بر عملکردشان وجود ندارد. هم اکنون نزدیک به نیمی از تولید ناخالص داخلی کشور در اختیار بخشهایی است که هیچگونه حسابرسی قانونمند و کنترل منظمی روی آنها اعمال نمیشود. ۱۰ نهاد معروف که اتفاقا بیشترین سهم را در اقتصاد پنهان جمهوری اسلامی دارند از معافیت دادن نسبت به اموال خود معاف هستند.
خوانندگان بیاد دارند که سازمان امور مالیاتی کشور در بخشنامهای در سال ۱۳۹۷، اسامی بنیادها و نهادهای انقلاب اسلامی که بر اساس نظر رهبری نظام مشمول مالیات نیستند را اعلام کرد. (منبع: خبرگزاری مهر ۲۹ آبان ۹۷ و این معافیت تا کنون ملغی نشده است)
۱- بنیاد شهید و امور ایثارگران انقلاب اسلامی
۲- کمیته امداد امام خمینی (ره)
۳- سازمان تبلیغات اسلامی
۴- دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
۵- بنیاد مسکن انقلاب اسلامی
۶- بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی
۷- ستاد اجرایی فرمان امام خمینی(ره)
۸- مرکز خدمات حوزههای علمیه
۹- موسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
۱۰- جامعه المصطفی (ص) العالمیه
شایان توجه است که بیشتر این نهادها از دولت بودجه نیز دریافت میکنند!
اما فعالیت های اقتصادی نهادها و بنیادها از مالیات معاف نیستند.توضیح اینکه این نهدها بابت املاکی که در اختیاردارند از مالیات معاف ولی برای فعالیت اقتصادی خود بایستی در واقع مالیات پرداخت کنند. الا اینکه تاکنون برای مردم رقم دقیقی از گردش مالی نهادهای زیرمجموعه بیت رهبری منتشر نشدهاست تا بتوان در نظر گرفت این مالیاتها با وسعت فعالیت اقتصادی این بنیاد تناسب دارد یا خیر؟
مطابق ماده دو قانون مالیات های مستقیم، کلیه فعالیت های اقتصادی بنیادها و نهادهای انقلاب اسلامی موظف پرداخت مالیات بوده و معافیتی ندارند.
توجه خوانندگان محترم را به این نکته جلب می کنم که «ستاد اجرایی فرمان امام» که در سال ۱۳۶۸ و برای مدیریت اموالِ در اختیار خمینی تاسیس شد، در حال حاضر مالک بیش از ۵۰ شرکت در حوزههای مختلفی همچون نفت، گاز و پتروشیمی، کشاورزی، صنعت، معدن، دارو و ساختمان است و «بنیاد برکت» نیز زیر مجموعه این ستاد است.
بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی نیز که با هدف تجمیع اموال و داراییهای مصادره شده، فعالیت خود را در سال ۱۳۵۷ و به عنوان جایگزین «بنیاد پهلوی» آغاز کرد، هم اکنون بزرگترین نهاد اقتصادی غیردولتی ایران به شمار میرود که مالکیت و مدیریت بیش از ۱۸۵ شرکت را در قالب ۱۰ هلدینگ برعهده دارد و مدیریت بنیاد علوی را نیز داراست و ملک طلق رهبری نظام محسوب می گردد.
بر طبق خبر خبرگزاری مهر در ۱۲ دی ماه ۱۴۰۱ معاون برنامه ریزی و امور مجامع بنیاد مستضعفان اعلام کرد که این بنیاد مالیات فعالیتهای اقتصادی خود را در بین سالهای ۱۳۹۷ تا ۱۴۰۰ به ترتیب در حدود ۷۰۰ میلیارد، یک هزار میلیارد، یک هزار و ۸۰۰ میلیارد و یک هزار و ۳۰۰ میلیارد تومان بوده است، پرداخت کرده است..
همانگونه که اشاره رفت بشرطی میتوان محسابه کرد که میزان این مالیات تناسب درستی با سود حاصل از فعالیت اقتصادی این بنگاهها و نهادها دارد که گردش مالی آنها برای مردم مشخص باشد. اما از مردم پنهان است.
البته معافیت مالیاتی یک ابزار دست حکومت برای تطمیع نیز است. برخی از افراد حقیقی و یا حقوقی و در کل مافیای مالی- نظامی نیز برای جلب حمایت، از مالیات معاف هستند. بنابراین در مجموع معافیت مالیاتی به معنای خروج برخی از درآمدها و داراییها، به طور موقت یا دائمی، از پرداخت مالیات است.
پس این جهش نزدیک به ۵۰ درصدی در آمدهای مالیاتی، بیشتر متوجه بخش خصوصی و کسبه و اقشار کم درآمد میشود و فشاری مضاعف بر گُرده بخش خدمات و تولید کشور وارد میآورد. همان بخشی که در حاشیه امنیت معافیت از مالیات و یا وصل به مافیای مالی- نظامی حاکم برای گریز از پرداخت مالیات نیستند.
افزایش نرخ مالیات بر ارزش افزوده
دولت برای رسیدن به هدف افزایش ۵۰ درصدر در آمدهای مالیاتی، به افزایش نرخ مالیات بر ارزش افزوده از ۹درصد به ۱۰درصد روی آورده است.
این افزایش مالیاتی به دنبال خود منجر به افزایش صعودی قیمت کالاها آنهم چندین درصد خواهد شد. در واقع دولت در ظاهر کاهش اتکا به درآمدهای نفتی را با افزایش مالیات بر ارزش افزوده و افزایش قیمت کالاها جبران می کند. در حقیقت این دولت که مصرف محوری را اصل قرار داده بجای تسهیل شرایط تولید در کشور و بجای ایجاد منابع جدید درآمدی و مدیریت در مصارف با جلوگیری از ریخت و پاش ها در اجرای پروژه های عمرانی، مصارف را دامن می زند چرا که براساس بودجه پیشنهادی دولت برای سال ۱۴۰۳ تولید کننده داخلی تحت فشار قرار میگیرد و در مقابل وارد کننده و تولید کننده خارجی تحت رانت ویژهای قرار خواهد گرفت.
حاصل سخن
خوانند گان محترم مشاهده می نمایند که در بخش درآمدها، قانون بودجه ۱۴۰۳ با مشکلات عدیده عدم تحقق روبرو است. واقعیت امر این است که این عدم تحقق تحصیلِ در آمدها منجر به کسری بودجه می گردد و تنها راه برای تامین کسری بودجه در اقتصاد ایران را دولتهای نظام ولایت مطلقه فقیه، از طریق چاپ پول و استقراض از نظام بانکی بطور موقت رفع کرده اند و همین خود باعث رکود تورمی و معضلات بسیاری شده که گریبانگیر اقتصاد ایران است.
جالب توجه اینکه مجلس نظام، با وجود اذعان به عدم تحقق تحصیل درآمدها، تغییراتی در لایحه داده است که حتی بر میزان مصارف افزوده است چرا که طبق لایحه بودجه ۱۴۰۳، در حالی که نرخ رسمی تورم بیش از ۴۴ درصد است، دولت قصد دارد حقوق کارکنانش و بازنشستگان را در سال آینده به ترتیب، تنها ۱۸ و ۲۰ درصد افزایش دهد که این به معنی کاهش حدوداً ۲۰ درصدی قدرت خرید آنها در مقایسه با امسال است. اما رحیم زارع، سخنگوی کمیسیون تلفیق لایحه بودجه ۱۴۰۳ با اشاره به پایان بررسی لایحه بودجه در صحن مجلس به مهمترین تغییرات مجلس بر بودجه ۱۴۰۳ اشاره کرد و گفت: یکی از مهمترین مصوبات مجلس، اختصاص ۳ هزار امتیاز فوقالعاده خاص به همه گروههای حقوقبگیر بود. همسانسازی حقوق بازنشستگان با عزم مجلس انجام شد. همچنین در حقوق سربازان تغییراتی داده شد و از سوی دیگر حقوق مددجویان کمیته امداد و بهزیستی ۳۰ درصد افزایش یافت. سقف خالصِ پرداختی برای کارکنان را مشخص کردیم. همچنین ۱۸ درصد افزایش حقوق شاغلین و بازنشستگان را به ۲۰ درصد افزایش دادیم. کف حقوق را برای شاغلین حداقل ۱۰ میلیون تومان و برای بازنشستگان ۹ میلیون تومان در نظر گرفتیم. این موارد از تغییرات مهمی است که بار مالی ایجاد کرد و سقف بودجه را افزایش داد.
دولت و سازمان برنامه بودجه از این تغییرات مجلس نظام ناراضی است و معتقد است که کمیسیون تلفیق مجلس نظام هر آنچه به بخش هزینههای بودجه اضافه کرده، حقوق و هزینههای جاری است و منبع وصولش معلوم نیست. مجلس نظام از زبان جبار کوچکینژاد، عضو هیات رئیسه کمیسیون تلفیق بودجه ۱۴۰۳این ادعای دولت را رد میکند و معتقد است؛ منابع افزایش حقوقها را دیدهایم. یک درصد افزایش مالیات ارزش افزوده منبع همسانسازی حقوق بازنشستگان است. همچنین واگذاری داراییها را افزایش دادیم. سال گذشته دولت، ۱۰۶ همت آورده بود که در بودجه ۱۴۰۳ به ۶۰ همت کاهش داده بود که ما افزایش دادیم و منبع دیگری برای افزایش حقوقها شد. از نظر ما بودجه تراز است و مشکل ناترازی نداریم. در شماره آینده وضعیت سنجی، نگارنده به وجود این ناتزاری واقعی خواهد پرداخت . می دانیم که بر روی کاغذ ایجاد تراز در بودجه ساده است. منابع، بایستی از لحاظ عددی برابر با هزینه ها گردد! ولی اینکه آیا درآمدها بطوری واقعی قابل تحقق هستند و امری عینی و نه ذهنی، امری است که کسری های عظیم بودجه هر ساله گواه این ناترازی است. و اما یکی از این تغییرات نامطلوبی که مجلس نظام در لایحه داده است که به زیان شهروندان عادی است کاهش منابع واردات کالاهای اساسی از ۱۵ میلیارد یورو به ۱۰ میلیارد یورو بود. در واقع ۵ میلیارد یورو از پولی که برای واردات کالاهای اساسی مانند دارو، برخی از اقلام غذایی، نهادههای دامی، گوشت و… بود در مجلس کاهش پیدا کرد که این موضوع مردم را دچار مشکل میکند. یعنی بجای اینکه جلو تخصیص ارز به مافیا را بگیرند (همانند مافیای چای دبش) از تخصیص ارز به کالاهای ضروری مردم مثل دارو می کاهند. خوانندگان بیاد دارند که حسن قاضی زاده هاشمی” وزیر” بهداشت دولت روحانی در ویدئویی با اشاره به کمبود بودجه وزارت بهداشت گفته بود: «نمیشود برای یکی دو سال بیشتر زنده ماندن یک بیمار یک میلیارد هزینه کرد!” بدینسان در منطق مسئولان رژیم ولایت فقیه مافیای چای دبش حق تخصیص ارز دارد ولی جان بیماران سرطانی در این نظام بی ارزش است و بایستی با درد و بیماری خود تنها گذارده شوند. موارد دیگر همچون مبحث کسری بودجه و یارانه ها و همچنین انتشار اوراق نیز با توجه به عمق کم بازار سرمایه، امکانپذیر نیست. به این مسئله و سایر ویژگیهای بودجه ۱۴۰۳ در وضعیت سنجی آینده خواهم پرداخت.
ناپلئون، امپراتوری مدافع تبعیض علیه زنان
سجاد زند
میگویند اگر ایرج پزشکزاد داییجان ناپلئون را نمینوشت، این چهرهی تاریخی برای ما ایرانیان احتمالاً شخصیتی میشد مثل بیسمارک (نخستین صدراعظم آلمان)، نیکولا (تزار روسیه) یا یکی از پادشاهان نروژ و دانمارک که حتی اسمشان را هم نمیدانیم. به درستی یا نادرستیِ این ادعا کاری ندارم، اما هرچند ناپلئون در میانِ ما ایرانیان شهرهی خاص و عام است در هالیوود ناموفق و بدشانس بوده است.
تکاپوها برای ساخت فیلمی دربارهی ناپلئون در آمریکا نافرجام مانده است. حتی پروژهی مشهور استنلی کوبریک به سرانجام نرسید، زیرا در هنگام پیشتولیدِ آن، فیلم «واترلو» از نظر تجاری شکست خورد و سرمایهگذارانِ فیلم کوبریک هراسان شدند و پروژه را متوقف کردند. ای کاش چنین نمیشد، چون به احتمال زیاد کوبریک میتوانست پیچیدگیهای این مرد فرانسوی را بهتر از هرکس دیگری به نمایش بگذارد.
تولید فیلمی هالیوودی دربارهی ناپلئون در حاشیه ماند تا سرانجام در سال ۲۰۲۳ ریدلی اسکاتِ ۸۵ ساله، واکین فینیکس را برای بازی در نقش ناپلئون برگزید و او در مقابل ونسا کربی، در نقش ژوزفین، قرار گرفت. اسکات میخواست رابطهی پیچیدهی عشق و نفرت میان ژوزفین و ناپلئون، و البته نبردهای او، را به تصویر کشد. سابقهی او نشان میداد که در دومی موفقتر بوده است و در این فیلم هم نشان داد که در هشتادوپنجسالگی هنوز در ساختن درام حماسی موفق است.
برخلاف داریوش مهرجویی که در آستانهی هشتادوپنجسالگی به قتل رسید، ریدلی اسکات توانست در همین سن و سال فیلم بسازد. او دربارهی انتخاب این موضوع میگوید: «ناپلئون مردی بود که همیشه شیفتهاش بودهام. او از هیچ به همه چیز رسید و توانست حکومت را به دست گیرد. با این حال، او درگیر نزاعی عاشقانه با همسرش ژوزفین بود. او برای تسخیر دلِ ژوزفین با دنیا جنگید.»
آنچیزی که در فیلم اسکات حضور ندارد، بخش نخست ادعایش است؛ گرچه ما به تماشای نزاعی مالیخولیایی میان این زوج مینشینیم، اما اسکات در سطح میماند و نمیتواند پیچیدگیهای آن را به نمایش بگذارد. در فیلمِ او، ما نیمهی تاریک و ضد زن ناپلئون را نمیبینیم یا این جنبه از شخصیتش چنان در سایهی نبردهایش است که به چشم نمیآید. و حتی گاهی با او در مقابل معشوق خیانتکارش همدلی میکنیم.
در نوشتههای پایان فیلم، اسکات به کشته شدن بیش از سه میلیون فرانسوی در جنگهای ناپلئون اشاره میکند. به گمانم اگر بخش تاریک و ضدزن ناپلئون، از جان باختن سه میلیون فرانسوی در جنگهای او مهمتر نباشد، اهمیتی کمتر از آن ندارد، چرا که او نیمی از جمعیتِ فرانسه را پس زد و از حقوق اولیهای که در آستانهی دستیابی به آن بود، محروم کرد.
این بخش غایبِ فیلم ریدلی اسکات، بهانهای برای نگارش این متن شد.
انقلاب فرانسه و ناپلئون انقلاب فرانسه تحولات زیادی را در این کشور رقم زد و آغازگر استیفای حقوق زنان شد. گفته میشود که یکی از علل و عوامل انقلاب فرانسه، فعالیتهای زنان بود، زنانی که به وضعیتِ خود در جامعه معترض بودند. آنها خواهان احیای حقوق خود بودند و برای دستیابی به این حقوق و دفاع از اعضای خانوادهشان، در اعتراض به شرایط نابسامان اجتماعی و اقتصادی دست به شورش و طغیان زدند. زنانی همچون ترانویه دومونیکو، پولئن لئون و المپ دوگوژ پیش از انقلاب بهشدت فعال بودند و این حرکتهای اعتراضی و راهگشا به انقلاب فرانسه کمک کرد. هرچند این تلاشها به اعطای «حق رأی» به زنان نینجامید اما بابِ بحث و گفتوگو دربارهی این موضوعِ مهم را باز کرد. انقلاب فرانسه گامهایی به سوی آزادی و برابریِ جنسیتی برداشت. گرچه زنان نمیتوانستند رأی بدهند یا به مقام دولتی و رسمی برسند اما از برخی حقوق برخوردار شدند. برای مثال، زنان توانستند از ارث سهمی ببرند، بدون رضایت پدر و مادر ازدواج کنند، به آنها حق طلاق داده شد و ازدواج بهعنوان قراردادی رسمی و مدنی پذیرفته شد.
اما ناپلئون همچون تکهابری سیاه که جلوی تابش خورشید زمستانی را بگیرد، همان حقوق اولیه و حداقلیِ زنان را نیز کنار گذاشت. قانون مدنیِ فرانسه که در سال ۱۸۰۴ با نظارت ناپلئون به تصویب رسید، آزادیهای نیمبندِ زنان را به صلیب کشید. در این قانون، که «ناپلئونی» نام گرفت، زنان همچون «داراییِ» پدران و همسرانشان قلمداد میشدند. این قانونِ واپسگرا کنترل قانونیِ جان و داراییِ زنان را به پدران یا شوهران واگذار کرد. زنان باید از شوهرانِ خود اطاعت میکردند و شوهران میتوانستند زنان را طلاق دهند اما زنان چنین اجازهای نداشتند. در دوران ناپلئون، حق حضانت فرزندان پس از طلاق از زنان سلب شد در حالی که انقلابیون فرانسوی چنین حقی را به زنان داده بودند. دویست سال پس از دوران سیاه ناپلئون، هنوز زنان ایرانی با مشکلات مشابهی مواجهاند.
تضاد در رفتار ناپلئون
ناپلئون در زمانی به قدرت رسید که فرانسه دچار هرج و مرج بود زیرا اغلب قوانینِ قدیمی منسوخ شده بود اما قوانین جدیدی بهجای آن وضع نشده بود یا اینکه ضمانت اجرایی نداشت. شهروندان فرانسوی از ناپلئون استقبال کردند زیرا او وعده داده بود که به بینظمیها پایان خواهد داد، اما در عوض میخی بر تابوت آزادی کوبید.
در دوران ناپلئون، حق حضانت فرزندان پس از طلاق از زنان سلب شد در حالی که انقلابیون فرانسوی چنین حقی را به زنان داده بودند.
بیتردید، ناپلئون در مقایسه با بسیاری از محافظهکاران رفتار بهتری با زنان داشت، اما آنقدر آزادیخواه نبود که حقوق اولیهی زنان را بپذیرد. همه میدانستند که ناپلئون به مادرش احترام میگذارد و مسئولیت ادارهی دو بخش کوچک را هم به خواهرانش واگذار کرده بود، اما در کل او برای زنان چیزی بیش از نقش خانوادگی قائل نبود. بازتاب نگرشِ او را میتوان در رفتار و سیاستهایش دید.
او گمان میکرد که زنان به اندازهی مردان باهوش نیستند و نمیتوانند نقشی عمومی در جامعه ایفا کنند. برای مثال، به باور او زنان نمیتوانستند به سربازی بروند. «زن» ایدئالِ ناپلئون زنی بود که فرزندآوری کند، به شوهرش احترام بگذارد، لباس مناسب بپوشد و رفتار متواضعانه و محبتآمیز داشته باشد. به این ترتیب، او برای زنان فقط در خانواده، آنهم در سایهی شوهر، نقشی قائل بود. بری اومیرا در کتاب ناپلئون در تبعید به نقل از ژرمن دو استال نوشته است که وقتی از ناپلئون پرسیدند که «بزرگترین زنِ جهان کیست؟»، او پاسخ داد: «زنی که بیشترین تعداد فرزند را به دنیا آورده است.»
شانون سلین در کتاب ناپلئون در آمریکا نقل قولی از او را در گفتوگو با همسر اولش، ژوزفین، آورده است: «زن برای شوهر، و شوهر برای خانواده، کشور و عظمتش ساخته شده است.» در جایی دیگر سلین به گفتوگویی میان ناپلئون و خواهرش میپردازد، یکی از همان دو خواهری که مسئولیت اجتماعیِ کوچکی هم داشته است. او به خواهرش پائولین گفته بود که «سعی کن که خودت را دوست داشته باشی، ملایم و معتدل رفتار کنی و همیشه شوهرت را خوشحال کنی.»
نوستالژیای مرد مقتدر شرقی
امانوئل آگوست دیهدون در کتاب یادداشتهای خصوصی و مکالمات امپراتور ناپلئون در سنتهلن که در سال ۱۸۲۵ برای نخستین بار منتشر شد، گفتوگوی او با یک زن را در مهمانی روایت کرده است. امپراتور تبعیدی، در این گفتوگو مردان شرقی و غربی را با هم مقایسه میکند و طرف مرد شرقیِ مقتدر را میگیرد. با وجود این، چشمکی هم میزند تا نشان دهد که شوخی میکند، اما احتمالاً این شوخی ریشه در واقعیت داشته و او حرف دلش را بر زبان رانده است.امپراتور سابق فرانسه میافزاید که مردان غربی در رفتار با زنان «بیش از حد نابخردانه» رفتار کردهاند. او گلایه میکند که با سهلانگاری به زنان اجازه دادهاند که تقریباً در «رتبههای برابر» با مردان قرار گیرند. او میگوید که «مردانِ شرقی عقل و شعور بیشتری داشتهاند و در آنجا زنان داراییِ واقعیِ مرد شناخته میشدند و در واقع زنان چنین هستند». او همچنین باور داشت که «طبیعت، زنان را بردهی مردان» قرار داده است، و فقط «با تصوری احمقانه، زنان میتوانند آرزوی حکومت» داشته باشند. ناپلئون گمان میکرد که زنان با «سوءاستفاده از مزایایی که دارند»، میخواهند «مردان را مجذوب کنند و بر آنها حکم برانند.»
ناپلئون در ادامهی این گفتوگو سخنانی میگوید که تفکرات سنتی و زنستیز او را بیش از پیش به نمایش میگذارد. برای مثال، او از «ناکارایی» زنان در دوران بارداری یا در روزهایی که عادت ماهانه دارند حرف میزند. او معتقد بود که «هیچ چیز تحقیرآمیزی در نابرابریِ میان زن و مرد وجود ندارد؛ هر جنس دارای صفات و وظایف خاصِ خود است؛ ویژگیهای خانمها، زیبایی، لطافت، شیفتگی و اطاعت است.»
همانطور که بری اومیرا در کتاب ناپلئون در تبعید نقل میکند، او بر این باور بود که «زنان، وقتی بد هستند، بدتر از مردان میشوند و آمادگیِ بیشتری برای ارتکاب جنایت دارند.»
نگرش تحقیرآمیز ناپلئون نسبت به زنان چنان بود که هرگاه میخواست مردی را خوار کند، او را به داشتن صفات زنانه متهم میکرد. او در سال ۱۸۰۶، زمانی که از دست کاردینال ژوزف عصبانی شده بود، به او گفت که «تو در رم مانند یک زن رفتار میکنی. در چیزهایی دخالت میکنی که از آنها سر در نمیآوری»؛ در سال ۱۸۱۳ به نشانهی ابراز نارضایتی از ژنرالهای خود در اسپانیا به آنها گفت که «مثل زنها ترسو» هستند.
بازگشت جنبش زنان در دوران ناپلئون به سالها قبل
هرچند زنان فرانسوی در سالهای پیش از انقلاب، قدرتی قانونی نداشتند و نمیتوانستند در مناسبات اجتماعی نقشی مستقیم بازی کنند اما حضور دختران، همسران و مادرانِ وزرا و مدیران عالیرتبه در مهمانیها، به آنها نوعی نفوذ و اعتبار میبخشید. انقلاب فرانسه علاوه بر این پشتوانه، از حضور زنان تأثیرگذاری بهره میبرد که جایگاه زنان و حقوقشان را به رسمیت میشناختند.
علاوه بر این، فیلسوفان فرانسویِ قرن هجدهمی همچون ژان ژاک روسو و ولتر عقاید جامعه را به چالش کشیدند. آنها نظریههای تازهای دربارهی آموزش، طبقات اجتماعی و حقوق فردی مطرح کردند تا زنان (و البته همهی اعضای جامعه) با حقوقشان آشنا شوند.
گفته میشود که شهرت مهمانیهای عصرانهی پاریس مدیون زنان خوشپوش و شوخطبع فرانسوی بود و نه مردان حاضر در آن ضیافتها. افزون بر این، زنان فرصتی برای تحصیل یافته بودند و این آغاز آشنایی با حقوقشان بود. در آن دوران، بسیاری از زنان و مردان از حقوق انسانی و حقوق زنان حمایت میکردند، کسانی همچون اولمپ دو گوگه که شاید امروز چندان آنها را نشناسیم، اما این افراد زمینه را برای نگارش و انتشار «اعلامیهی حقوق بشر» در سال ۱۷۸۹ فراهم کردند، اعلامیهای که مقدمهای بر قانون اساسی فرانسه بود.
ناپلئون اما این دستاوردها را کنار گذاشت. او چنان خودرأی بود که برای مجلس، و در نتیجه، برای شهروندان احترامی قائل نبود. او گمان میکرد که افکار عمومی هیچ اهمیتی ندارد و هر زمان، هر جور که دلش خواست میتواند افکار عمومی را هدایت کند.
بنابراین، عجیب نیست که قانون اساسیِ شکلگرفته بر اساس این نوع تفکر که در سال ۱۸۰۴ منتشر شد، به برابریِ حقوقیِ زن و مرد بیاعتنا بود.
کوتاه سخن آنکه ناپلئون نه تنها با جنگافروزی سه میلیون فرانسوی را به کامِ مرگ فرستاد بلکه کل کشور، بهویژه زنان، را برای سالها به عقب راند.
راه حل و راهکاری برای پایان جنگ اسرائیل و حماس:
اکبر دهقانی ناژوانی
در شرایط جنگی فعلی اسرائیل و حماس از دو کشور در کنار هم و یا ادغام فلسطین با اسرائیل نباید صحبت کرد. اول باید چهارچوب این جنگ را بررسی و سپس به فکر پایان جنگ باشیم.
نتایج مخرب فعلی جنگ اسرائیل و حماس:
اولا این جنگ هنوز ادامه دارد و معلوم هم نیست تا کی ادامه داشته باشد و متاسفانه تلفات سنگین مالی و جانی برای فلسطینیان داشته و دارد . دوم اسرائیل هم ضرر های جانی و مالی داشته، ولی نه به اندازه مردم فلسطین. سوم این جنگ باعث شد که قد و قواره دولت افراطی فعلی اسرائیل در داخل اسرائیل و در سطح جهانی کوچک تر شود. مردم جهان و همچنین مردم اسرائیل و فلسطین پی برده اند که دولت فعلی اسرائیل، بخصوص نتانیاهو و دار و دسته افراطی او نه در داخل اسرائیل و نه در جهان وزنه ای نیستند و دولت فعلی اسرائیل تا حدود زیادی طبل توخالی است تا آن حدی که بسیاری از کشورها دولت اسرائیل را دولت تروریستی و بچه کش می نامند. چهارم این کوچک تر شدن قد و قواره و کم اعتبار شدن نتانیاهو و دار و دسته افراطی او، هم در اسرائیل و هم در سطح جهانی کمک می کند که تا نگاه مردم اسرائیل به این دار و دسته تغییر بیشتری بکند و سیاست جهانی، بخصوص سیاست آمریکا و اروپا نسبت به اسرائیل به رهبری نتانیاهو خواسته و نا خواسته تغییر کند.
راه حل برای پایان جنگ و سرایت نکردند آن به منطقه:
دست نتانیاهو و دار و دسته در این چند دهه و بخصوص در جنگ فعلی رو شده است. آنها از نظر اجتماعی ، فرهنگی، سیاسی، نظامی و اقتصادی حرف زیادی برای گفتن ندارند. نتانیاهو و دار و دسته و افراطگرایان اسرائیلی در این چند دهه و بخصوص در جنگ با حماس ضربه خورده و به مارهای زخمی تبدیل و به دور خودشان می پیچند و نمی خواهند کوتاه بیایند، چون از نظر ذهنی و روحی خراب و به هم ریخته و در بن بست هستند. از طرفی دیگر هرچه برای ناسیونالیست و مذهب افراطی صهیونیسم با دروغ، ظاهرسازی، عوامفریبی ساخته و درست کرده بودند به هم ریخته و بیشتر به هم می ریزد. این خرابی ها مدام به چالش ها و موانع برای دولت فعلی اسرائیل تبدیل شده تا آن حدی که با کمک کشورهای حامی اسرائیل و باکمک لابی های داخلی و خارجی هم نمی توانند این خرابی های چند دهه را بر طرف و صاف و صوف کنند. بدتر از همه تمام اینها در شرایط فعلی با جنگ گره خورده و حسابی گندش زده برون و کاری برایش نمی توانند بکنند، پس بنابراین اگر جلوی نتانیاهو و دار و دسته افراطی زخم خورده گرفته نشود نه فقط فلسطین را بطور کامل با بمب باران نابود می کنند، بلکه منطقه را به آتش می کشند. دوم در طرف مقابل کشورهای جهان بر علیه جنگ صدایشان در آمده و آمریکا و اروپا با تمام کردار و مریض با اسرائیل مجبور شده اند با گسترش جنگ مخالفت ورزند، ولی این مخالفت آنها کافی نیست، چون هنوز مالی و نظامی به اسرائیل کمک می کنند و معلوم هم نیست که این کمک ها و حمایتها تا کی ادامه دارد. آنها بر سر پایان جنگ هم هنوز چندان موضع جدی نمی گیرند. سوم آخرین اقدامات دادگاه عالی اسرائیل بر علیه نتانیاهو و دار و دسته را باید به فال نیک گرفت، ولی آنها هم کافی نیستند و به تنهایی جلوی نتانیاهو و دار و دسته و جنگ را نمی گیرند. چهارم شکایت آفریقای جنوبی از اسرائیل در دادگاه بین المللی دادگستری لاهه در هلند تحت عنوان نسلکشی در نوار غزه با وجودی که زیاد سر و صدا کرده خیلی خوب است، ولی ممکن است در عمل چندان جواب ندهد. پس در چنین شرایط بحرانی راه حل درست تر چیست؟ نگارنده بر این باورم که در این شرایط جنگی و بحرانی که هیچ کسی نمی داند که چه پیش می آید، راه حل اساسی این است که باید اراده مردم اسرائیل، مردم منطقه و مردم جهان کاری بکنند تا این جنگ بخوابد و بیشتر از این به مردم فلسطین ضربه نزند و نتواند به منطقه و جهان سرایت کند. باید مردم اسرائیل و مردم منطقه و جهان به صحنه بیایند و با تظاهرات بیشتر و گسترده تر برای پایان جنگ و دفاع از صلح بسیج شوند.
برای شروع تظاهرات صلح بهتر است که از خود اسرائیل شروع شود، چون اسرائیل و فلسطینیان در مرکز چنین بحران قرار دارند و فلسطینیان در وضعیتی نیستند که به آن معنی تظاهرات راه بیندازند، پس نقش کلیدی اسرائیلها در این تظاهرات صلح برجسته می شود. در شرایط بحرانی فعلی بخشی از مردم اسرائیل که افراط مذهبی و ناسیونالیستی کمتری دارند و بیشتر دارای عقل سلیم و احساس سالم هستند باید گرد هم آیند و برای پایان دادن به جنگ و حمایت از صلح تظاهرات یک مرتبه و یا دو مرتبه در هفته را راه بیندازند، مثلا در همان روزهای شنبه و یا روزهای دیگر ، ولی باید هر هفته این تظاهرات تداوم پیدا بکند. شعار های اصلی باید صلح و پایان جنگ را در بربگیرند و می توان لا به لای این شعارهای اصلی به شعار آزادی گروگانها و زندانیان هم پرداخت، ولی نباید که جای شعارهای اصلی مربوط به صلح و پایان جنگ را بگیرند. طبیعی است که در ابتدا تعداد افراد شرکت کننده در تظاهرات کمتر است، چون در اسرائیل در شرایط فعلی جو جنگی حاکم است. در این جو جنگی افراطگرایی و دشمنی قبل از جنگ بعد از جنگ چند برابر شده است. اما چون موضوع صلح و پایان دادن به جنگ است اکثرا به آن تمایل دارند . با ادامه تظاهرات صلح مدام بر تعداد مخالفین جنگ و مدافعان صلح در داخل اسرائیل بیشتر می شود و مردم بیشتر در تظاهرات شرکت می کنند، البته به شرط اینکه شعارهای اصلی صلح و پایان جنگ در تظاهرات سر داده شوند و نه شعارهای انحرافی افراد نفوزی و افراطگرایان. از طرفی دیگر جهانیان که اکثرا خواهان صلح و با جنگهای داخلی، منطقه ای و جهانی مخالف هستند تحت تاثیر تضاهرات هفتگی در اسرائیل قرار گرفته و با تظاهرات خودشان در سراسر جهان از تظاهرات صلح و پایان جنگ اسرائیل و فلسطین حمایت می کنند و جو حمایت از صلح و ضد جنگ در داخل اسرائیل و در سراسر جهان بالا می گیرد. فراموش نکنیم که جنبش انقلابی مهسا که در ایران پا گرفت توانست که حمایت جهانیان را هم با خود داشته باشد. در این راستای صلح و پایان دادن به جنگ مردم کشورهای منطقه خاورمیانه هم باید کوشا باشند. در چنین جو صلح و ضد جنگ در سراسر جهان و در داخل اسرائیل و منطقه، دولت های جهان، بخصوص دولت آمریکا و کشورهای اروپایی در داخل کشورهای خود با مردم خود و در رابطه با مردم جهان بیشتر مشکل پیدا می کنند و بیشتر مجبور می شوند که تا حمایت خود را از دولت فعلی اسرائیل بکاهند و تلاش جدی و گسترده بکنند تا این جنگ هر چه زود تر به پایان برسد و جلوی یک جنگ منطقه ای و جهانی نیز گرفته شود. این تظاهرات جهانی حمایت از صلح نیز کمک می کند که در آینده مردم جهان بیشتر در صحنه باشند و آمادگی بیشتری داشته باشند برای تغییرات بنیادی در ساختار نظام جهانی سرمایه داری قبل از اینکه بحران سرمایه داری بطور کامل از کنترل خارج و جنگ جهانی سوم را کلید بزند. فراموش نکنیم که نظام سرمایه داری گرفتار دو دشمن عقلکور و احساسکور و جنگهای آنها با هم هستند و هرج و مرج در سراسر جهان حاکم است، پس باید جلوی جنگ اسرائیل و فلسطین و جلوی افراطگرایی دولت اسرائیل و حماس ایستاد تا به این جنگهای عقلکور و احساسکور بیشتر دامن نزنند و آنها را به منطقه و جهان نکشند.
ایرانیان خارج از کشور در حمایت از صلح:
این احتمال هم هست که تظاهرات در اسرائیل بر علیه جنگ شروع نشود و یا دیر شروع و جسته و گریخته ادامه پیدا بکند. فراموش نکنیم که این مشکل فقط تنها مشکل اسرائیل و فلسطین نیست و مشکل منطقه خاورمیانه و ایران هم هست و کشورهای منطقه هم باید تظاهرات صلح راه بیندازند. در ایران خودمان چنین امکاناتی فعلا وجود ندارد. اما ایرانیان، انجمنها ، سازمانهای مختلف و گروه ها و احزاب سیاسی در خارج از کشور باید برای برپایی صلح و پایان دادن به جنگ اسرائیل و فلسطین تظاهراتی در کشورهای مختلف میزبان بر پا کنند. هر چه بیشتر بهتر و جهانیان را هم دعوت کنند که به تظاهرات صلح بپیوندند و یا اگر خارجی ها تظاهرات برای صلح راه انداختند ما ایرانیان هم به آنها بپیوندیم. در هر کدام از این تظاهرات و تجمعات ممکن است عوامل نفوزی و جاسوسان دولت اسرائیل و جمهوری اسلامی نفوز و بخواهند تظاهرات صلح را منحرف و به نفع خودشان تمام کنند، نباید شعارهای انحرافی داده شود، مثلا شعارهای ضد یهودی و ضد اسرائیلی نباید داده شود، پس بنابراین شعارها فقط مربوط به صلح، ضد جنگ و پایان جنگ باید باشند. در تظاهرات ایرانیان بهتر است شعارها به زبان فارسی و به زبان کشور خارجی میزبان باشند تا هم حق مطلب درست اداء شده باشد و هم مردم کشورهای میزبان به تظاهرات صلح ما پیوسته تا دامنه این تظاهرات صلح گسترده تر و جو حمایت از صلح و ضدیت با جنگ تشدید و کمک بکند که این جنگ هرچه زودتر تمام شود. از پرچم و شعارهای گروهی و حزبی پرهیز شود، چون نبودن این شعارها و پرچم ها افراد ایرانی و خارجی های بیشتری را به تظاهرات صلح می کشاند که برای تظاهرات بعدی هم مفید و مردم دلگرم تر امیدوارتر و بهتر و راحت تر مشارکت می کنند. باید در تظاهرات از افراد نفوزی و یا فریب خورده بعضی از گروه های افراطی که شعارهای انحرافی سر می دهند جلوگیری کنیم. اگر مقاومت کردند بدون هر نوع درگیری پلیس کشور میزبان را باخبر کنیم، پس بنابراین در هر تظاهراتی به انتظامات خودی نیاز داریم که اطراف تظاهرکننده ها قرار گرفته و برای هر گونه اتفاق ناگوار آمادگی داشته باشند،البته زیر نظر پلیس کشور میزبان. همه اینها کمک می کنند که هر موقع بخواهیم بتوانیم از کشور میزبان مجوز برای تظاهرات صلح آمیز دریافت کنیم. این همگرایی تظاهرات صلح می تواند برای نزدیک کردن جهانیان به هم و همچنین ایرانیان به هم و همچنین برای نزدیک کردن گروه ها و احزاب سیاسی ایرانی به هم کمک کنند. توافق ایرانیان با هم و توافق بین گروه های سیاسی ایرانی بر سر هر موضوعی و در هر سطحی به راحتی صورت نمی گیرد، ولی این همگرایی ایرانیان به هم و همگرایی گروه ها و احزاب در این تظاهرات صلح برای نزدیک شدن به این توافقهای سیاسی به ایرانیان و گروه های سالم سیاسی کمک می کنند و کمکی هم به اتحاد و آگاهی بیشتر و به سرنوشت ما ایرانیان در آینده خواهد بود، پس بنابراین هیچ جریان مردمی و سیاسی اگر سالم باشد نمی خواهد با شعار های انحرافی حمایت مردمی ایرانیان را از دست بدهد. از طرفی دیگر تظاهرات صلح ایرانیان در خارج از کشور نه فقط به پایان جنگ اسرائیل و فلسطین کمک می کند، بلکه تظاهرات صلح ایرانیان برای کشور خارجی میزبان و کشورهای جهان بیشتر جا می اندازد که مردم ایران صلح طلب هستند و با رژیم منفور آخوندی فرق دارند و از طرفی دیگر مردم جهان نسبت به هم دید بهتری داشته و بهتر و آگاه تر همدیگر را پیدا کنند برای مشکلات بعدی.
اتفاقات بعد از جنگ حماس و اسرائیل:
۱- اگر این جنگ هر چه زودتر به پایان برسد و به منطقه سرایت نکند با تمام تلفات سنگین این جنگ تا به حال باید پایان این جنگ را به فال نیک گرفت و بشریت یک قدم از افراطگرایی و جنگ فاصله می گیرد. ۲- توقف دائمی جنگ از قد و قواره دولت فعلی اسرائیل در داخل اسرائیل و در سراسر جهان بیشتر می کاهد. دولت افراطی فعلی اسرائیل بعد از جنگ رسوا تر و بادش بیشتر خالی خواهد شد و امثال بایدن دیگر نمی گویند که من صهیونیسم هستم.
۳- باد دولتهایی که روی نتانیاهو و دولت او حساب باز کرده بودند نیز خالی خواهد شد . این کشورها سعی می کنند از خصلت صهیونیستی اسرائیل فاصله بیشتری گرفته و در کشور خود و در جهان شکر زیادی نخورند تا مردم کشور خود و کشورهای جهان را بر علیه خودشان نشورانند. به همین نسبت دشمنی ها و جنگهای عقلکور و احساسکور که ذهن و روح بشر را در سراسر جهان پر کرده اند کمتر می شوند. ۴- از توانایی های لابی های(لاوی) اسرائیل و لابیگری های آنها در سراسر جهان، بخصوص در آمریکا و اروپا کاسته و جو داخلی این کشورها امن تر و از هرج و مرج کمتری برخوردار خواهد شد. این برای یهودیان این کشورها هم خوب خواهد بود، چون این یهودیان دُم خودشان را از دم دولت فعلی اسرائیل قیچی کرده و به همین نسبت یهودیان در این کشورها امنیت و امکانات بیشتری پیدا می کنند برای رشد بهتر و درست تر. ۵- با کوچک شدن قد و قواره دولت افراطی فعلی اسرائیل از افراطگرایی مذهب افراطی یهود( صهیونیسم) و افراطگرایی ناسیونالیستی اسرائیل در این چند دهه ، بخصوص بعد ار جنگ بیشتر کاسته می شود. این برای اسرائیل، منطقه و جهان خیلی خوب است. ۶- مردم اسرائیل از این جو بسته صهیونیستی نتانیاهو و دار و دسته افراطیش نجات پیدا کرده و بیشتر عقل سلیم و احساس سالم پیدا می کنند و از توهمزایی، خیالپردازی، خودبزرگ بینی و مطلقگرایی مذهبی و ناسیونالیستی افراطی خود می کاهند، در نتیجه دولت افراطی نتانیاهو و دار و دسته کنار رفته و قانون کشورداری در اسرائیل تغییر و بهتر می شود. مردم اسرائیل یک دولت مردمی تر که افراط و رادیکال کمتری دارد را انتخاب می کنند تا هم افراطگرایی داخلی به مرور کم و صلح بیشتری هم در داخل اسرائیل و هم در فلسطین و هم در منطقه خاورمیانه و هم در جهان بر قرار شود. به همین نسبت مردم اسرائیل، مردم فلسطین ،مردم کشورهای منطقه و جهان درست تر رشد ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی پیدا می کنند و کمتر گرفتار افراطگرایی مذهبی و ناسیونالیستی می شوند. ۷- کشورهایی که روی قدرت اسرائیل حساب زیادی باز کرده بودند کمی شیر فهم می شوند که عزیز جون مذهب، ناسیونالیست و قومگرایی افراطی و کلا ایدئولوژی ها همه کهنه و راکد هستند. هر ایده ای از طرف هر کس، هر گروه و هر کشوری اگر به کار نیامد کهنه می شود و باید کم کم کنار گذاشته شوند تا زیادی خرابی به بار نیاورند، حتی علمگرایی و نوگرایی اگر انحصاری شد و فقط برای ثروتمندان کار، درآمد و منفعت میلیاردی درست کرد نیز افراطی و به طرف کهنه گرایی رشد می کند و باید به مرور و حساب شده دامنه اش را کوتاه کرد که تا به دشمنی و جنگهای عقلکور و احساسکور نیفزایند و ما را به جنگ جهانی سوم سوق ندهند.
نگارنده این مبحث را در مقاله ای تحت عنوان «احساسکور و عقلکور بر علیه هم دشمن تراشی می کنند» بررسی کرده و برای آنها راه حلهایی را ارائه داده ام. این مقاله را قبلا منتشر و برای عزیزانی که نخوانده اند و مایل هستند که آن را بخوانند بعد از انتشار مقاله فعلی آن را از نو منتشر خواهم کرد تا بیشتر در دسترس سایر دوستان عزیز دیگری قرار گیرد.
۸- کاهش افراط و تفریط مذهبی و ناسیونالیستی اسرائیل نه فقط برای اسرائیلی ها خوب است، بلکه فشارها بر روی فلسطینیان و جهانیان را کمتر می کند، چون بعد از کوتاه شدن دست دولت فعلی اسرائیل بر روی سرنوشت مردم اسرائیل و سرنوشت مردم فلسطین و سرنوشت مردم منطقه و جهان فشارهای همه جانبه کشورهای جهانی حامی اسرائیل و فشارهای همه جانبه دولت فعلی اسرائیل بر روی مردم فلسطین کمتر می شوند. این یعنی کم شدن دشمنی و جنگهای عقلکور و احساسکور در سراسر جهان و بخصوص در اسرائیل و فلسطین و منطقه خاور میانه. فشارها که بر روی مردم فلسطینی برداشته شوند تحدیدها، محدودیتها و محرومیتها تا حدود زیادی از روی مردم فلسطین برداشته می شوند. به همین خاطر فلسطینیان از افراطگرایی مذهبی و ناسیونالیستی عربی خود کاسته و همانند مردم اسرائیل کمی عقل سلیم و احساس سالم پیدا می کنند.
آنها آگاه تر و با خودآگاهی جمعی فعال شده و سعی می کنند که کمتر خودشان را منزوی، تنها، بی یار و یاور، به حاشیه رانده شده، ترسو و تنبل و جدا از جهان حس کنند. آنها با همدیگر بطور منظم در هر سطحی کوچک و بزرگ کار تشکیلاتی می کنند تا خودشان و همنوع خودشان را درست و منطقی بار آورده و بسازند. آنها کم کم یاد می گیرند که در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست کجاها عقلی، کجاها احساسی و کجاها از هر دو استفاده کنند که هم این محیطها را درست تر بسازند و هم این محیط ها تاثیرات درست روی رشد ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی آنها داشته باشند تا افراد فلسطینی با خودآگاهی جمعی از محدودیت، رکود، انزوا، تنفر، دشمنی و دشمن تراشی که بخش عمده ای از آنها را خودشان(فلسطینیان) ساخته اند بکاهند. به همین دلایل بیش از حد گرفتار افراطگرایی مذهبی و ناسیونالیستی عربی خود نمی شوند و بیشتر به سیستم جهانی نزدیک می شوند و در منطقه و جهان بیشتر مطرح خواهند شد.
بر فرض اگر امثال حماس هم بخواهند به افراطگرایی مذهبی خودشان ادامه بدهند و مثل گذشته بخواهند که استادان دانشگاه و دانشجویان را بر کنار کنند و یا اگر بخواهند از نو وارد جنگ داخلی شبیه جنگ با الفتح شوند و با دستان خودشان فلسطینیان را تضعیف کنند، دیگر مثل قبل نمی توانند چنین کارهای افراطی را بکنند، چون مردم فلسطین خودآگاه و روشن تر و کمتر جذب گرایشهای افراطی مذهبی و ناسیونالیستی و کمتر جذب حماس افراطی و امثال حماس افراطی می شوند، البته این تنها حماس نیست که تا به حال افراطی بوده، بلکه خود مردم فلسطین و گروه های فلسطینی دیگر از جمله چپی ها و خود الفتح سازمان آزادی بخش فلسطین هم افراطی بوده اند، چون همگی در این فضای بسته غزه و در منطقه کرانه باختری رود اردن به سر می برده اند. در این مناطق که به اجبار دولت فعلی اسرائیل و حامیان جهانیش بسته و راکد باقی مانده اند به غیر از انزواطلبی، توهمزایی و خیالپردازی، افراطگرایی مذهبی، چپگرایی افراطی ، ناسیونالیستم افراطی و قومگرایی افراطی چیز به درد بخور و عقلانی دیگری رشد نمی کند، منتها این عقب ماندگی و افراطگرایی در مذهبی ها و ناسیونالیستها و قومگرایان افراطی بیشتر رشد کرده اند، چون ریشه کهنه و راکد قدیمی هزار و چند هزار ساله دارند، بخصوص اگر در بیابانهای برهوتی به سر برده باشند این خیلی بدتر است، چون در بیابان خشک و بی آب و علف و گرم و سوزان با طوفانهایی همراه با شن و ماسه و گرد و خاک رشد بشر خیلی کم است. تو خود حدیثی مفصل بخوان از این مجمل.
۹- زمانی که به مرور از هر دو طرف فلسطینی و اسرائیلی افراطگرایی کم شد هم مردم فلسطین و هم مردم اسرائیل دارای عقل سلیم تر و احساس سالم تر شده و بیشتر به علمگرایی و نوگرایی روی می آورند. هر دو طرف انعطاف پذیر تر، منطقی تر، تعامل پذیرتر ، تأمل پذیر تر، انتقادپذیرتر و راحت تر می توانند با هم حرف بزنند و با هم کنار بیایند و همدیگر را تحمل کرده و بپذیرند . در چنین جو سازنده ای این دو می توانند به تنهایی و یا با میانجیگری کشورها در باره ادغام و یا تشکیل دو کشور مستقل اسرائیلی و فلسطینی وارد گفتگو و تعامل شوند و هر نوع سوء استفاده از طرف هر کس و هر کشوری از بین می رود، چون مبنا ها و پایه ها بر روی عقل سلیم و احساس سالم و آگاهی ها و خودآگاهی های فلسطینیان و اسرائیلی ها استوار شده است. پس بنابراین فعلا باید هر طور می شود تلاش کرد که این جنگ به پایان برسد تا از این جو مذهبی، ناسیونالیستی افراطی و دشمنی و دشمن تراشی آنها از هر دو طرف اسرائیل و فلسطین کاسته شود. اگر بخواهد این جنگ ادامه پیدا کند با این کشت و کشتار و این ویرانه ای که در غزه بر جا مانده و با این دشمنی و جنگ و ادامه آنها نه فقط از افراطگرایی دو طرف کم نمی کند، بلکه برای چند دهه افراطگرایی مذهبی و ناسیونالیستی هر دو طرف دامنه جنگ را زیادتر و گسترده تر می کند و تنفر و دشمنی این دو را بالا می برد. در چنین جو مخربی نمی توان در باره تشکیل یک دولت ادغام در هم و یا دو دولت مستقل اسرائیلی و فلسطینی صحبت کرد، بی فایده است.
۱۰- حتی ممکن است که ادامه این افراطگرایی و این جنگ به کشورهای منطقه نیز کشیده شود، چون یک چنین شرایط و وضعیتهای دگم و دست و پا گیر که اسرائیل و فلسطین هست در کشورهای منطقه از جمله ایران خودمان نیز وجود دارد، یعنی در این کشورها هم در اندازه های مختلف تضاد، دشمنی، دشمن تراشی و جنگهای عقلکور و احساسکور حاکم هستند. باید به همان روش بالا با آنها مبارزه کرد تا دامنه تضاد و دشمنی عقلکور و احساسکور کم و بشر از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی کمتر گرفتار آنها باشد و کمی بیشتر عقل سلیم و احساس سالم پیدا کند، به عبارت دیگر مردم کشورهای منطقه خاورمیانه در اندازه های مختلف در ذهن و روح خودشان گرفتار خدایان احساسکور و عقلکور هستند و ذهنی و روحی به دعوا و جنگ این دو گرفتار و مدام در جنگ و جدا با خود و خودشان را می خورد. افراد در رابطه و اصطکاک با هم به این جنگ و جدالهای درونی دامن می زنند و به سختی همدیگر را تحمل و کنترل می کنند که تا رابطه آنها با همدیکر انفجاری نشود. وای به وقتی که بحرانهای اسرائیل و بحرانهای فلسطین و جنگ آنها کنترل نشوند و تشدید و لبریز شده و بخواهند به منطقه خاور میانه سرایت کند. در چنین شرایطی جنگهای عقلکور و احساسکور داخلی کشور های خاورمیانه در رابطه با هم تشدید و کشیده می شود به کشورهای همدیگر و همه کشورهای منطقه می افتند به جان همدیگر و سر و کله کشورهای بزرگ هم پیدا و برای منافع شخصی و برای کوتاه کردن دامنه جنگهای عقلکور و احساسکور کشورهای خودشان وارد بازی جنگ در خاورمیانه می شوند و با سلاح فروختن کمی از مشکلات داخلی کشورهای ثروتمند خود می کاهند. جه بسا این جنگ نیز جهانی شود، پس باید جنگ بیدادگر و ویرانگر اسرائیل و فلسطینیان هرچه زودتر به پایان برسد و به منطقه سرایت نکند.
موفق و مؤید باشید! پاینده و جاویدان ایران عزیز ما!
کولبری برای تامین معیشت
کریم ناصری
بخش بزرگی از مناطق مرزنشین در ایران از روی اجبار روی به کاری آوردند، به نام کولبری. به کولبری نه تنها به عنوان یک شغل نمیتوان نگاه کرد، بلکه وجود این نوع از اجبار به کار نقض فاحش قوانین حقوق بشری شمرده میشود. مجموع مرزهای ایران ۱۱۲۴۰ کیلومتر است، که ۶۳ درصد مرز خشکی و ۳۷ درصد مرز آبی است و یکی از طولانیترین و مهمترین مرزهای ایران با کشور عراق است، که از استان خوزستان شروع میشود و استانهای ایلام، کرمانشاه، کردستان و آذربایجان غربی را شامل میشود. ایران در بین همسایگانش با داشتن مسافتی حدود ۱۴۵۸ کیلومتر که بخشی از آن را رودخانه اروند تشکیل میدهد طولانیترین مرز را با کشور عراق دارد. اغلب کولبران در استانهای غربی ایران در شهرهای مرزی ساکن هستند. از نظر خود کولبران، آنان کولبری را یک شغل نمیدانند و تنها از روی فقر، بیکاری و تنها برای تامین معیشت خود و خانوادهشان دست به این کار میزنند. فراگیر شدن فقر و بیکاری و نبود ثبات اقتصادی و تقسیم ناعادلانه ثروت و امکانات در جهت توسعه یافتن شهرها از دلایل مهم به وجود آمدن و بیشتر شدن کولبری شده است. بر اساس آمارهای مرکزی ایران نرخ شاخص بیکاری در سال ۱۴۰۱ در استان کرمانشاه 12.۹ درصد، کردستان13.8، ایلام 6.4درصد و آذربایجان غربی نیز 8.4 بوده است. اغلب بیکاران در این استانها جوانان هستند. جوانانی که به امید داشتن شغل و درآمد به تحصیل پرداختند، اما بعد از پایان تحصیلات و یا حتی در حین تحصیل برای تامین نیازهای اولیه خودشان مجبور به کولبری شدهاند. محدوده سنی کولبران از ۱۳ سالگی تا 70 سالگی است. یعنی کودکان از کودکی و کهنسالان در سنین پیری مجبور به کولبری هستند. در این بین زنان هم سهم چشمگیری دارند. در این سالهای اخیر فعالان حقوق بشری خبر از روی آوردن زنان به ناچار و از روی فقر به کولبری دادهاند. با این حال برخی منابع از وجود ۲۵ هزار تا ۴۰ هزار کولبر در سراسر مرزهای کشور اعلام کردند. آمار مرگ در بین کولبران هم بسیار حائز اهمیت است و میتوانیم به عواملی همچون سقوط از کوه و ارتفاعات، غرق شدن در رودخانههای مرزی، ایست قلبی، تصادف و واژگون شدن ماشین در مسیر یا حین کولبری، ضرب و شتم، شکنجه، تعقیب و گریز توسط ماموران مرزبانی، انفجار مین، ریزش بهمن و سرمازدگی اشاره کنیم. اما عمدهترین و بارزترین عامل مرگ کولبران شلیک مستقیم نیروهای انتظامی و ماموران دولتی به کولبران است. روند رو به افزایش قربانیان کولبری نشان میدهد که ماموران نظامی در مرزها آتش به اختیار هستند. به این معنی که مامور شخصاً تصمیم میگیرد که جان یک انسان را سلب کند و یا فرصتی برای زندگی به او بدهند. بسیاری از کولبران دارای کارت کولبری و تردد از مرزها به صورت قانونی هستند، اما موارد بسیاری ثبت شده است، که کولبران با وجود داشتن کارت کولبری هدف شلیک نیروهای نظامی قرار گرفتهاند. به گفته کولبران بسیاری از آنها بعد از نشان دادن کارت کولبریشان با ترس بسیاری به راه خود ادامه میدهند و یا حتی عدهای با وجود داشتن مجوز تردد مجوز خود را به ماموران دولتی از ترس کشته شدن نشان نمیدهند، چرا که در اغلب موارد پس از نشان دادن کارت تردد از فاصله چند متری به آنها شلیک میشود. آن دسته از کولبرانی هم که کشته نمیشوند، با انواع و اشکال مختلف خشونت از سوی ماموران نظامی مواجه میشوند. بسیاری از آنها مورد توهین، اهانت و فحاشی، آزار و اذیت روحی و جسمی قرار می گیرند و حتی در بسیاری از موارد ماموران با تهدید جان کولبران آنها را وادار به کار در پایگاههای نظامیشان میکنند. همچنین در اغلب موارد کالا و بارهای کولبران و یا اسب و قاطرهای آنان را ضبط و یا میکشند. بر اساس آمارهای نهادهای حقوق بشری تنها در ۵۰ روز اول پاییز امسال فقط در مرزهای بانه با شلیک مستقیم نیروهای مرزی دست کم ۳ کولبر کشته و ۲۸ کولبر زخمی شدهاند. جمهوری اسلامی ایران به کولبری یک نگاه اقتصادی ندارد، بلکه به آن یک نگاه سیاسی دارد.
در طول چهار دهه گذشته استراتژی برخورد با کردها، کشتار و عادیسازی خشونت روزمره در مناطق مرزی در دستور کار جمهوری اسلامی ایران بوده است.
به همین دلیل حکومت به بهانه حفظ امنیت در مرزها دست به کشتار وسیع در مناطق مرزی کشور میزنند و بنابراین سیاست آتش به اختیار بودن نیروهای نظامی برای کشتار سیستماتیک کولبران عملاً از حمایتهای قانونی، سیاسی و امنیتی برخوردار هستند. اما مقامهای جمهوری اسلامی ایران به دلایل اینکه کولبری را نوعی قاچاق میدانند، هیچگونه بیمهای چه در زمینه درمان و چه در زمینه نقص عضو و بازنشستگی برای کولبران و خانوادههایشان در نظر نمیگیرند. به هیچ کدام از زنان حق بیمه بیسرپرستی تعلق نمیگیرد و هیچ نهادی مسئولیت زندگی و آینده این زنان و فرزندانشان را در تامین نیازهای اولیه بر عهده نمیگیرد و عملاً این زنان به ناچار به ادامه راه همسرانشان به عنوان زنان کولبر دیده میشوند. زندگی کولبران همیشه تحت فشار شدید اقتصادی و روانی بوده است. اعضای خانواده همیشه در انتظار بازگشت عضوی از خانوادهشان به سلامت هستند و این خانوادهها در قبال این استرس طاقت فرسا و کار پرمخاطره و سخت درآمدی بسیار ناچیز را به دست میآورند تا بتوانند فقط مایحتاج زندگی یک روز خانواده خود را تامین کنند،آن هم به شرط سالم ماندن خودشان و بارشان و حتی شکایت و پیگیری خانوادهها برای احقاق حقوق زخمیها و جان باخته هایشان در دادگاهها به جایی نمیرسد و مسئولان به عمد با مسکوت گذاشتن پروندههای کولبران کاری میکنند، که خانوادهها از پیگیری خسته شوند و خودشان از ادامه دادن پروسه رسیدگی به پرونده هایشان در دادگاهها منصرف شوند. هر منطقهای از کشور که سهمش از توسعه یافتگی ناچیز باشد، نرخ بیکاری در آن بالاتر است و به همین دلیل آسیبهای اجتماعی هم بیشتر خواهد بود. بنابراین این یک حق طبیعی برای مردم این مناطق است، که از موقعیتهای منطقهای خود در جهت امرار معاش خود استفاده کنند. اما گسترش روزافزون خشونت آن هم در مقیاس کلان نشانگر نقض فاحش حقوق بشر و همچنین نقض قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در برابر گروهی از مردم در منطقهای خاص در کشور است. نقض حقوقی مثل حق حیات، ارزش انسانی برابر در برابر قانون اساسی و کار،حق امنیت اجتماعی و قوانین داخلی مثل اصل ۳، ۲۰، ۲۱، ۲۹ و ۳۰ را در بر میگیرد. اینها قوانینی هستند، که برای حکومتی همچون جمهوری اسلامی ایران فقط بر روی کاغذها حائز اهمیت قانونی هستند. اما ما به عنوان شهروندان یک کشور با آگاهی از حقوق خود طبق همین قوانین میتوانیم حقوق از دست رفته خودمان را مطالبه کنیم و در راستای احقاق حقوق از دست رفته خود تلاش کنیم.
چکمهپوشانِ چرتکه بهدست
علیرضا اشراقی / رؤیا ایزدی
بازدید فرمانده سپاه فجر فارس از پروژه مترو شیراز (شهرداری شیراز)
* این مقاله یکی از سلسله مقالاتِ پروندهی «نظامیان و اقتصاد» است که پیشتر در وبسایت دانشکده منتشر شده است.
از سال ۱۹۵۰ تا امروز، نیروهای نظامیِ حداقل ۵۴ کشور وارد فعالیتهای اقتصادی سودآور شدهاند؛ کارهایی مانند گرداندن هتلها، کارخانهها، بانکها، شبکههای تجاری، و بسیاری فعالیتهای دیگر که به حوزهی نظامی و نظامیگری ربطی ندارد. این رقمی خیرهکننده است: تقریباً یکچهارم کشورهای جهان نظامیانی دارند که هم با چکمه و هم با چرتکه سروکار دارند. با این حال، مطالعات انگشتشماری دربارهی پدیدهی حضور نظامیان در اقتصاد، نحوهی عملکرد اقتصادی و نتایج این فعالیتها، و تأثیری که در روابط و ساختار قدرت به جای میگذارد انجام شده است.
در ادبیات اقتصاد سیاسی معمولاً به دو بازیگر عمده پرداخته میشود: دولت و بخش خصوصی. از یک طرف دولت بازار را تنظیم میکند و بسته به ساختار اقتصادی کشور ممکن است بخشی یا همهی اقتصاد کشور را بگرداند. از سوی دیگر بخش خصوصی مشتمل بر شهروندان غیرنظامی است که بسته به اینکه دولت چه فرصتهایی برای فعالیت در فضای اقتصادی در اختیارشان بگذارد، ممکن است قوی یا ضعیف باشند.
نیروی نظامی در مقام بازیگر اقتصادی پدیدهی غریبی است.
درست است که نیروی نظامی هم یکی از ارکان دولت است، اما سازوکاری که دولت با آن کسبوکارها را میگرداند اساساً با سازوکاری که نیروی نظامی دارد متفاوت است.
کسبوکار دولتی معمولاً مشتمل بر افراد غیرنظامی است که حقوقهای مشخص میگیرند و در بخش معینی برای دولت کار میکنند. سودی که از این فعالیتها حاصل میشود به خزانهی دولت واریز میشود و بر اساس تصمیمات دولت خرج میشود. کسبوکارهایی که نیروی نظامی اداره میکند اما معمولاً از حوزهی نظارتِ «دولتِ بیتفنگ» خارج است، سود حاصل از آنها لزوماً به خزانه نمیرود، و بنا به تصمیم نظامیان ارشد خرج میشود.
مهار تفنگبهدستان
ارتش مدرن در اصل بهعنوان بازوی امنیتی دولت به وجود آمده است، و مهمترین رکن ارتش مدرن، نظارت مدنی بر آن است. نظارت مدنی یعنی ارتش باید غیرسیاسی و خارج از دعواهای قدرت فعالیت کند. حتی در شرایط جنگی هم تصمیمگیریهای استراتژیک بر عهده غیرنظامیان است. درست است که غیرنظامیان از مشاورهی نخبههای نظامی خود نیز بهره میبرند، اما در نهایت این غیرنظامیان هستند که تصمیمگیر هستند و نظامیان فرمانبردار. از زمان پیدایش ارتشهای مدرن در اواخر قرن ۱۸ میلادی تاکنون، دولتها همیشه در پی ایجاد و یا تقویت نظارت دستگاه مدنی بر دستگاه ارتش بودهاند. نظامیان بازوی امنیتی دولت به شمار میآیند، در عین حال، در قالب بزرگترین سازمان مسلح میتوانند خطری بزرگ برای دولت باشند. کودتاها بیشترین تغییرات غیرمتعارف در رهبری را در جهان رقم زدهاند. از سال ۱۹۵۰ تا ۲۰۲۲، تعداد ۴۸۷ کودتا در دنیا رقم خورده است که از میان آنها ۲۴۳ مورد با موفقیت رئیس دولت را کنار زدهاند. به همین دلیل، تقویت نظارت مدنی بر نیروهای نظامی اولین و مهمترین هدف دولتها در ارتباطشان با نیروهای نظامی است. یکی از مهمترین راههای تقویت نظارت مدنی بر نیروهای نظامی، ایجاد سازوکار جدیدی برای تأمین مالی ارتش است. در دوران پیشامدرن، سربازان به جای گرفتن حقوق به فعالیتهایی مثل دزدی، غارت و تصرف عدوانی میپرداختند. سربازان به جای دریافت کارمزد از غنایم جنگی امرار معاش میکردند و اجازه داشتند که به غارت سرزمین بپردازند. در شرایط صلح هم ارتشها به فعالیتهایی مثل کشاورزی میپرداختند. در دوران مدرن و با پیچیدهترشدن دستگاه جنگ و سازمان اداری ارتش، سربازان مستمری منظم و حقوق دریافت کردند تا بهاینترتیب سازمان نظامی به لحاظ مالی و به طور کامل به بخش غیرنظامی یا مدنی دولت (civil) وابسته شود. دولت مدنی از همین طریق هزینهها و مصارف مالی ارتش را تنظیم و توزیع میکند و بر این مصارف کنترل و نظارت دارد. بنابراین لازمهی داشتن این سازوکار مالی جدید، حرفهایکردن ارتش و اطمینانیافتن از تبعیتش از دولت مدنی است. اما پرداختن نیروی نظامی به فعالیت اقتصادی، اصل بنیادینِ مهار تفنگبهدستان توسط غیرنظامیان را نقض میکند.
وقتی منابع مالیای که حاصل از فعالیت اقتصادی نیروی نظامی است، مستقیم به خزانهی همین نیرو سرازیر میشود، و این منابع دیگر بخشی از بودجهی دولت مرکزی نیستند، وابستگی نیروی نظامی به دولت مدنی کاهش مییابد و فرمانبرداریاش از دولتِ مدنی سست میشود. وقتی نیروی نظامی منابع جداگانهای برای درآمدزایی و تأمین مالی دارد، منافع جداگانهای نیز پیدا میکند که لزوماً با منافع ملت و حتی منافع نخبگان سیاسی غیرمسلح تجانس ندارد. مداخلهی نظامیان در اقتصاد بهتدریج از نظارت دولت مدنی بر آنها میکاهد، و هرچه حوزهی فعالیتهای اقتصادی نیروی نظامی گستردهتر شود، دامنهی این نظارت هم محدودتر میشود.
امروزه کارکرد ارتشها در سرتاسر جهان با مفهوم امنیت ملی و روابط نظامیان با دولتهای مدنی در هم تنیده است، و از همین رو، وضعیت ارتش بهشدت وابسته به سیاستهای یک کشور در زمینهی امنیت ملی است. بسته به موقعیت جغرافیایی، تهدیدات منطقهای، تواناییهای دولت و عوامل دیگری از این قبیل، کشورها سیاستهای امنیت ملی متفاوتی اتخاذ میکنند؛ همهی این سیاستها اما سه خصوصیت مشترک دارند.
نخستین خصیصه، کارکرد ارتش در مقام دستگاهی جنگی است.
ارتشها تأسیس شدهاند تا بازوی امنیتی دولتها باشند؛ تا در برابر تهدیدات خارجی (و گاه داخلی) بجنگند، و حاکمیت دولت مرکزی بر قلمرو کشور را تضمین کنند.
دومین خصیصه این است که سالیانه از سوی مقامات مرکزی دولت بودجهای به ارتش تخصیص مییابد. اینکه باید برای تضمین نظارت دولت مدنی بر ارتش، سالیانه از منابع عمومی بودجهای به این نهاد تخصیص داده شود و محل مصرف این بودجه نیز باید معین باشد و دولت مرکزی هم باید آن را مشخص کند، مسئلهی جاافتادهای است.
این بودجه ممکن است هر سال با سال دیگر متفاوت باشد. سومین خصیصه این است که ارتش در مقام رکنی از دولت باید به لحاظ سیاسی بیطرف باشد. لازمهی برکناربودن ارتش از منازعات مدنی، بیطرفی سیاسیاش است و اینکه اطاعت از فرمان مقامات مدنی را وظیفهی خود بداند، و از دعواهای غیرنظامیان بیرون بماند.
آسیبهای فعالیت اقتصادی نظامیان
اشتغال نیروی نظامی به فعالیت اقتصادی تمامی خصایص سهگانهی بالا را مخدوش میکند. همین که ارتش درگیر فعالیت اقتصاد شود، کارکردش دیگر حفظ امنیت نخواهد بود. فعالیتهای اقتصادی منابع مالی ارتش را از مقاصد دفاعی به سمت کسبوکارهای سودآوری میکشانند که اکثرشان به بخش دفاع نامربوطند. این امر بر کارآیی نظامی ارتش، درکش از تهدیدات امنیتی و واکنشش به این تهدیدات اثر میگذارد.
وقتی نیروهای نظامی در فعالیتهای اقتصادی شاغل میشوند، بودجهی این نیروها دیگر به مخارج سالیانهی نظامی محدود نمیشود، و این امر باعث میشود که به لحاظ مالی خودمختار شوند و برای تأمین منابع و ادامهی کارشان به دولت وابسته نباشند. به محض اینکه نظامیان وارد فعالیتهای اقتصاد شوند، دیگر از نظر سیاسی بیطرف نخواهند ماند.
فعالیت اقتصادی باعث میشود منافع سیاسی نظامیان از دامنهی حفظ امنیت ملی فراتر برود و افسران برای مداخله در سیاست انگیزه و منفعت پیدا کنند. از آنجا که نظامیان منابع مالی مستقلی در اختیار دارند، بهراحتی میتوانند این منابع را صرف انگیزهها و منافع خود کنند و در بافت جامعه و ساخت سیاسی به یارگیری بپردازند. این انگیزهها و منافع هم ممکن است در جهت حفظ وضع موجود باشد و هم ممکن است مستلزم اعمال فشار برای تغییر اوضاع به سمتی باشد که منافع بیشتری برایشان به بار آورد. یکی از انگیزههایی که تعیین میکند نیروهای نظامی در مواجهه با اعتراضات و قیامهای مردمی چه موضعی میگیرند این است که ببینند آیا وفادارماندن به حکومت برایشان نفع اقتصادی دارد یا نه.
فعالیتهای اقتصادی نیروی نظامی موجب میشود تا منافع این نهاد شبیه منافع یک شرکت یا بنگاه اقتصادی شود؛ منافعی که دیگر در چارچوب امنیت ملی نمیگنجد. پیامدهای چنین فعالیتهایی این است که نیروی نظامی در هر حوزهای که با فعالیت اقتصادیاش همپوشانی داشته باشد، نظیر یک بنگاه حریص عمل میکند؛
خصوصاً در حوزهی سیاستگذاریهای اقتصادی. نیروهای نظامی درگیر در اقتصاد نه فقط انگیزه و منفعتشان ایجاب میکند که بر روندهای خرد و کلان سیاستگذاری اقتصادی نظارت و در آنها مداخله کنند، بلکه همچنین با بخش خصوصی رقابت میکنند و اگر منافع اقتصادی افسران توسط بخش خصوصی به خطر بیفتد علیه آنها وارد عمل میشوند.
ساختار این مجموعه
منابع پژوهشیای که برای این مجموعه دستچین شدهاند ــ و هر هفته چندتاشان منتشر میشوند ــ ما را با پدیدهی حضور نظامیان در اقتصاد آشنا میکنند. همانطور که گفتیم، فعالیتها و دخالتهای اقتصادی نظامیان رواج گستردهای در سراسر جهان داشته است؛ با وجود این، کمتر از دو دهه است که مطالعه و تحقیق در این باره آغاز شده و هنوز پرسشهای بسیاری بدون پاسخ ماندهاند. بخشی از دشواری پژوهش در این زمینه ناشی از سرشت نظامی-امنیتی مورد مطالعه است: از آنجا که فعالیتهای اقتصادی نظامیان در ملأ عام و تحت نظارت عمومی نیست، دسترسی به اطلاعات کافی برای تحلیل دشوار است.
در بخش اول این مجموعه، ما با چارچوبهای مختلفی برای تحلیل کسبوکارهای نظامیان و تأثیری که بر اقتصاد سیاسی کشور و ساختار قدرت میگذارند، آشنا میشویم. تمرکز منابع پژوهشی این بخش روی سه منطقهی مهم در جهان ــ خاورمیانه، آمریکای لاتین و جنوبشرق آسیا ــ است، مناطقی که تجربهای طولانی و غلیظ (و متأسفانه جاافتاده) از حضور نظامیان در عرصهی اقتصادی داشتهاند.
در بخش دوم به این میپردازیم که چه عوامل و شرایطی امکان ورود نظامیان به اقتصاد را فراهم میکنند، و اصلاً چرا دولتها و نخبگان سیاسی غیرنظامی حاکم به آنها اجازهی ورود به اقتصاد میدهند. یک تحلیل رایج در ایران این است که ورود نظامیان، بهویژه سپاه پاسداران، به اقتصاد ناشی از سیاستهای نئولیبرالیستی دولت وقت در دههی هفتاد شمسی برای برونسپاری بوده است. چنین تحلیلی از یکسو نادیده میگیرد که نیروی نظامی نیز بخشی از دولت محسوب میشود، و از سوی دیگر نمیتواند بهدرستی انگیزهها و شرایطی را که منجر به ورود نظامیان به عرصهی کسبوکار شد شناسایی کند. در این بخش به بررسی تجربهی دولتهایی نظیر چین، ویتنام، کوبا و سوریه میپردازیم که جزو بلوک سوسیالیستی به شمار میرفتند. این تجربهها اتفاقاً سرمشقهایی برای زمامداران جمهوری اسلامی به شمار میرفتند. همانطور که رؤیا ایزدی در مطالعهی تطبیقی خود نشان داده است، سیاست تخصیص منافع اقتصادی به نظامیان بیشتر از سوی دولتها به عنوان راه حلی استراتژیک برای حفظ وفاداری آنها، بهخصوص پس از فروکشکردن بحرانها و منازعههایی که موجودیت نظام سیاسی را تهدید میکردند، اتخاذ شده تا اینکه ناشی از گرایش نئولیبرالیستی برای سبککردن بار تعهدات دولت باشد.
بیرون کشاندن نظامیان از اقتصاد
شاید مهمترین پرسش این باشد که چگونه میتوان پای نیروهای نظامی از کسبوکار را بیرون کشید و فرآیندی برای خلع ید اقتصادی (divestiture) را رقم زد. متأسفانه، نمونههای موفق در این زمینه، بهخصوص برای کشورهایی که نیروی نظامیشان چنبرهی گسترده و عمیقی بر اقتصاد انداخته، وجود ندارد. در بخش سوم این مجموعه به مطالعهی سه تجربهی خلع ید اقتصادی نظامیان میپردازیم. سادهترین این تلاشها در آرژانتین پس از دورهی دیکتاتوری نظامی به ثمر نشست: کسبوکارهای نظامیان به خاطر سوءتدبیر و بیکفایتیشان ورشکسته و زیانده بودند، و آنها خود عملاً ریشه به تیشهی منافع اقتصادیشان زده بودند. در سال ۲۰۰۴، در اندونزی دولت شکنندهی شبهدموکراتیکی، که تازه از دوران دیکتاتوری ژنرال سوهارتو سر برآورده بود، برنامهای پنجساله را برای بیرونراندن کامل نظامیان از اقتصاد اعلام کرد؛ این برنامه هنوز که هنوز است قرار است محقق شود!
چین در زمینهی خلع ید اقتصادی نیروی نظامی پیشرفتهای بهمراتب بیشتر و بهتری داشته، گرچه در این کشور نیز هنوز نظامیان درگیر کسبوکارند. تجربهی چین به عنوان رژیمی اقتدارگرا توجه ویژهای میطلبد. هدف زمامداران چینی از خلع ید اقتصادی ارتش این نبود که اصلاحاتی دموکراتیک را به اجرا گذارند، بلکه تنها میخواستند با مهار اقتصادی نظامیان از بههمخوردن توازن قوا جلوگیری کنند، و در عین حال، کارآمدی و سودآوری بنگاهها را متناسب با خیز چین برای رقابت در بازار جهانی افزایش دهند.
رهبران وقت چین، به دنبال اصلاح یکشبهی نیروی نظامی نرفتند؛ برعکس، طی فرآیندی آرام تلاش کردند تا مقاومت و نارضایتی افسران از برنامهی خلع ید اقتصادی را کاهش دهند. اجرای چنین برنامهای پیش از هر چیز نیازمند اتفاق قاطعانهی نخبگان غیرنظامی بود. ابتدا، امتیازهای خاصی که بخش نظامی برای دسترسی به زیرساختها و انجام فعالیتهای خاص اقتصادی داشت، کنار گذاشته شد و نظامیان وادار به رقابت با دیگر بازیگران شدند.
راههایی نیز برای دلجویی از افسران و جبران خسارتشان در قبال ازدستدادن منافع اقتصادی اندیشیده شد. یک نهاد موقت و مخصوص، با حضور برخی از چهرههای بازنشستهی نظامی، در دولت تشکیل شد تا مجری و ناظر برنامه باشد. در ادامهی مسیر، فرماندهان قدیمی کنار گذاشته و رهبران نظامی تازهای منصوب شدند که حاضر به مماشات با برنامهی خلع ید اقتصادی بودند. زمامداران چینی همچنین به تقویت دستگاه قضایی برای مقابله با فساد اقتصادی در ارتش، بهخصوص فساد دانهدرشتها پرداختند.
نظامیان و انواع دخالتهای اقتصادی
نمونهای در جهان نمیتوان یافت که ارتش هیچگونه دخالت یا نفوذی در سیاست نداشته باشد. کلود ولش بهدرستی میگوید که مسئلهی نقشآفرینی نظامیان «مسئلهی دخالتکردن یا نکردن نیست، بلکه چقدر و چگونه دخالتکردن» است. در دو بخش پایانی این مجموعه به معرفی و بررسی نمونههای متنوع حضور نیروی نظامی در اقتصاد میپردازیم. بخش چهارم به سراغ کشورهایی میرود که نظامیانش سرمایهگذاریهای انبوه و دخالت مستقیم در کسبوکارها و سیاستگذاریهای اقتصادی دارند؛ کشورهایی نظیر روسیه، پرو، ترکیه، مصر، پاکستان، ویتنام و اتیوپی. بخش پنجم و پایانی این مجموعه به دیگر قالبهای نفوذ نظامیان در اقتصاد سیاسی و ادارهی کسبوکارها در کشورهایی نظیر آمریکا و اسرائیل میپردازد که دستگاه جنگی فعال و گستردهای دارند.
ممکن است برخی ادعا کنند که دخالت نیروهای نظامی در اقتصاد بایستی بنا به موقعیت سیاسی، اقتصادی، و استراتژیک کشورها بررسی شود و چه بسا چنین دخالتهایی گاه اجتنابناپذیر و حتی ضروری باشند. اما نگاهی بر تجربهی کشورهای مختلف نشان میدهد که هیچگونه دخالت اقتصادی در هر سطحی به تجربهی مثبتی برای سیاست و اقتصاد کشورهایی که چنین دخالتهایی را تجربه کردهاند، نینجامیده است. ورشکستگی اقتصادی، فساد گستردهی سازمانی، بیکفایتی، و ناکارآمدی نظامی نتیجهی مداخلات اقتصادی ارتشها در طول تاریخ مدرن بوده است. یکی از مهمترین اهداف دولتها، بهخصوص دولتهای تازهتأسیس، باید بهوجودآوردن نهادهای نیرومندی باشد که نظارت قوای غیرنظامی را بر ساختار ارتش تضمین کنند. از مهمترین این نهادها میتوان به آموزش حرفهای نظامی و نظارت دموکراتیک بر نیروهای نظامی اشاره کرد.
زنان روزنامه نگار پیشگام؛ قلمی که هرگز بر زمین نمیافتد
نزهت بادی
همچون دیگر عرصهها، مرجعیت و اعتبار در تاریخ روزنامهنگاریِ معاصرِ ایران نیز به مردان صاحبنام تعلق داشت، کسانی همچون میرزا صالح شیرازی، میرزا تقیخان امیرکبیر، میرزا ابوالحسنخان نقاشباشی، میرزا جهانگیرخان شیرازی، میرزا علیاکبر قزوینی (دهخدا)، میرزا قاسمخان تبریزی و سید حسن کاشانی که آغازگر این مسیر شناخته میشدند. اما با پیدایش جنبش آزادیخواهیِ زنان در دوران مشروطه، آنان نیز پا به فضای مطبوعات گذاشتند و به انتشار روزنامه و نشریه برای زنان پرداختند. انتشار این روزنامهها، صدای غایب و سرکوبشدهی زنان را به گفتمان مردانهی حاکم بر جامعه وارد کرد و خواستهها و مطالبات از یاد رفتهی زنان را مطرح کرد. در نتیجه، زنانی که همواره به پردهنشینی و سکوت در اندرونیها محکوم بودند، نمایندگانی در فضای اجتماعی و سیاسیِ ایران یافتند.
چاپ این نشریات در شرایطی رخ داد که هنوز زنان اجازهی خواندن و نوشتن نداشتند و مدارس دخترانهای که به همت زنان گشایش یافته بود، با خشم و خشونت گروههای مذهبی متعصب به آتش کشیده میشد. در چنین دورانی زنانی همچون دکتر کحال، مریم عمید، محترم اسکندری، صدیقه دولتآبادی و فخرآفاق پارسا نه تنها پشت چادر سیاه و روبندهی سفید پنهان نشدند و به پستوهای خانه عقبنشینی نکردند، بلکه با جسارت قدم در عرصهی رقابت با مردانِ روزنامهنگار گذاشتند و برای دفاع از حقوق زنان به مجادلههای قلمی پرداختند. مروری بر سرگذشتِ این زنانِ روزنامهنگارِ پیشگام نشان میدهد که آنچه بهعنوان روزنامهنگاریِ زنان برای ما به یادگار مانده، حاصل مبارزهی زنانِ مقاومی است که کلماتشان بزرگترین سلاحِ آنها در نبرد با جهل، تعصب، استبداد، تبعیض، ظلم و سرکوب بود. در دوران پس از انقلاب، شمار زیادی از زنانِ روزنامهنگار به علت پرداختن به حقوق زنان به زندان افتادند یا تن به ترک وطن و تبعید دادند اما قلمی که زنان آزادیخواه پیشگام در دستانِ ما گذاشتند، میراثی جاودانه است و همواره زنانی خواهند بود که قلمِ افتاده از دستِ خواهرانشان را بردارند و بهجای آنان از زن، زندگی و آزادی بنویسند.
دکتر کحال، ریشهی استوار زنان عفت سیاح سپانلو، مشهور به دکتر کحال، اولین زن روزنامهنگاری بود که نشریهای اختصاصی برای زنان چاپ کرد و در دورانی که روزنامهنگاری در انحصار مردان بود، به اولین زنِ صاحبامتیاز و سردبیر و ناشر در مطبوعات بدل شد. او دخترِ میرزا محمد حکیمباشیِ همدانی بود که این امکان را برای دخترش فراهم کرد تا تحصیلاتش را در مدارس مبلغان مسیحی در تهران تکمیل کند و نزد میسیونرهای آمریکایی در ایران طبابت بیاموزد و بهعنوان نخستین زنِ چشمپزشک اجازهی طبابت کسب کند. او با دکتر حسین کحال، از مشروطهخواهان و مدافعان حقوق زنان، ازدواج کرد و از تشویق و حمایت همسرش برای چاپ نشریهای مخصوص زنان بهرهمند شد. اولین روزنامهی اختصاصی زنان با نام دانش در سال ۱۲۸۹ شمسی، چهار سال پس از مشروطه، منتشر شد و در نخستین شماره ماهیت و رویکرد خود را چنین معرفی کرد: «روزنامهای است اخلاقی، ]در باب[ علم خانهداری، بچهداری، شوهرداری، مفید به حال دختران و نسوان و به کل از سیاست و پلتیک سخنی نمیراند.» هرچند حالوهوای حاکم بر این نشریه با مبارزات اجتماعی و سیاسیِ زنان پس از مشروطه همخوان نبود اما چاپ اعلامیههای «انجمن نسوان وطنخواه» در این نشریه نشان میدهد که دکتر کحال با جنبش زنانِ ایران آشنایی و ارتباط داشته است.
او با لباس و کلاه فرنگی و کتابی در دست کنار فرزندش روبهروی دوربین نشست و عکس گرفت و شمایل زن تحصیلکرده و اهل دانشی را ثبت کرد که تغییر وضعیت جامعه را ثمرهی آگاهی و سوادِ مادران میدانست و به همین علت بر نقش و تأثیر زنان در تربیت نسل آینده و تحول کشور تأکید میکرد. انگیزهی دکتر کحال از انتشار نشریهی دانش، تشویق زنان به تحصیل علم و دانش بود: «خانم نجیبهی محترمه اگر سواد ندارد، باید خود در پی تحصیل سواد برآید. زیرا زن بیسواد، صاحب عقل و تمیز نخواهد بود. اگر سواد دارد، باید بیشتر اوقات خود را مصروف روزنامه خواندن کند. به جهت اینکه کسی که روزنامه میخواند، همهچیز میداند.» نشریهی دانش یک سال دوام آورد و ۳۰ شماره از آن منتشر شد اما بعد از مرگ همسر دکتر کحال، تداوم نیافت و چاپِ آن متوقف شد. دکتر کحال بنا بر سنتِ آن دوران با برادر شوهرش ازدواج کرد که ثمرهاش چهار فرزند بود ــ خسرو سینایی، سینماگر سرشناس ایرانی، نوهی دختری دکتر کحال بود. دکتر کحال در سال ۱۳۴۴ از دنیا رفت اما در همان دوران کوتاه فعالیت مطبوعاتیاش به رؤیای زنان برای چاپ نشریهای اختصاصی جامهی عمل پوشاند.
مریم عمید، ثمرهی مقاومت زنان مزینالسلطنه، ملقب به مریم عمید، یکی از زنان روزنامهنگاری بود که راه دکتر کحال را ادامه داد و دومین نشریهی اختصاصی زنان با عنوان شکوفه را در سال ۱۲۹۲ منتشر کرد. او دختر میرسیّد رضی سمنانی، پزشک قشون ناصرالدین شاه و اولین نمایندهی سمنان و شاهرود در مجلس شورای ملی، بود. مریم عمید سواد را نزد پدرش آموخت و تحصیلاتش در زبان فرانسه و عکاسی را نزد دیگر استادان تکمیل کرد. او در شانزدهسالگی با عمادالسلطنه، یکی از شاهزادگان قاجار، ازدواج کرد اما بعد از یک سال جدا شد و هفت سال بعد با فردی روشنفکر که با تفکراتش در زمینهی حمایت از حقوق زنان همسویی داشت، ازدواج کرد. چاپ نشریهی شکوفه، که دو بار در ماه منتشر میشد، چهار سال ادامه یافت. در زمانهای که زنان حق اظهار نظر و ابراز وجود نداشتند و از هیچ حمایتی برخوردار نبودند، تداوم انتشار نشریات مستقلِ زنان بسیار دشوار بود، اما مریم عمید زنی نبود که میدان را خالی کند. نقل کردهاند که یکبار وقتی برای انتشار نشریه با مشکلات مالی مواجه شد، همهی جااستکانیهای نقرهاش را فروخت تا مخارج نشریه را تأمین کند. یکی از علل اهمیت تاریخیِ شکوفه این است که به نشریهی رسمیِ «انجمن همت خواتین» بدل شد و بهطور گسترده در مدارس دخترانه توزیع میشد و در دسترس دختران قرار میگرفت. این نشریه در شکلگیریِ نسلی از زنان آگاه و آزادیخواه نقش مهمی داشت.
شکوفه در ابتدا بیشتر بر موضوعاتی همچون برابریِ حقوق زن و مرد و ترویج دانشاندوزی در میان زنان تمرکز میکرد اما بهتدریج لحن انتقادیتری یافت و به مسائل حساسیتبرانگیز، از جمله انتقاد صریح از سنت ازدواج دختران در سنین پایین، نیز پرداخت. این نشریه همچنین میکوشید اعتقادات خرافی و آداب و رسوم ارتجاعی را متزلزل سازد. یکی از اقداماتی که مریم عمید را در معرض اتهام و آزار قرار داد، انتشار اخبار و گزارشهایی دربارهی زنانِ جهان و دستاوردهای آنان بود تا زنانِ ایرانی از حقوقِ خود آگاه شوند. او به مشارکت سیاسیِ زنان اهمیت میداد و یکی از مهمترین اقداماتش معرفیِ نامزد مورد قبول زنان در انتخابات دورهی سوم مجلس شورای ملی بود که به مخالفت و دشمنی با وی دامن زد. محیط طباطبایی در کتاب تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران دربارهی اهمیت نشریهی شکوفه نوشته است: «پس از تعطیلیِ اجباری نشریهی دانش، خانم مزینالسلطنه رضایت نداد که افق مطبوعات از روزنامهی زنان خالی بماند.» مریم عمید روزنهای را که دکتر کحال با رنج و سختیِ بسیار گشوده بود، برای زنانِ روزنامهنگار باز نگه داشت.
صدیقه دولتآبادی، زبان رسای زنان
صدیقه دولتآبادی فرزند حاجمیرزا هادی، یکی از روحانیون متجدد اصفهان، بود. او تحصیلاتش را نزد معلمان خصوصیِ دارالفنون در خانه تکمیل کرد. تقریباً شانزدهساله بود که با اعتضادالحکما، حکیم دربار ناصرالدین شاه، ازدواج کرد اما اختلاف سنیِ چشمگیرشان سرانجام به طلاق انجامید. صدیقه دولتآبادی بعد از مرگ پدر از اصفهان به تهران رفت و فعالیت در زمینهی امور زنان را آغاز کرد. راهاندازی انجمنهای زنان، تأسیس مدارس دختران و انتشار مجلات زنان او را به یکی از شاخصترین فعالان انقلاب مشروطه و جنبش زنان در ایران تبدیل کرد. زبان زنان سومین نشریهی اختصاصیِ زنان در ایران است که به همت صدیقه دولتآبادی در سال ۱۲۹۸ منتشر شد و بیش از نشریاتِ پیشین به مسئلهی برابریِ جنسیتی و تساوی حقوق زن و مرد در ایران پرداخت و نقش مهمی در شکلگیری و تثبیت و گسترش جنبش زنان داشت. زبان زنان فقط نوشتههای زنان را منتشر میکرد و از همان ابتدا با انتخاب چنین عنوانی به مبارزه علیه سکوت و خاموشیِ تاریخیِ زنان برخاست. در زمانهای که به قول افسانه نجمآبادی، زباندرازی، تنبیهشدنی و زبانِ زنانِ خاطی، بریدنی بود، نویسندگان این نشریه به مجادلهی قلمی با مردان پرداختند و گفتمان غالبِ مردانه را به چالش کشیدند. قمرتاج دولتآبادی در خاطرات خود مینویسد: «روزی را به خاطر دارم که روزنامههای “زبان زنان” را طوری روی هم چیده بودند که فقط “زبان زنانِ” آن که با خط درشت نوشته میشد، به چشم میخورد و در سرتاسر اطاق دیده میشد. من با دقت به آنها نگاه میکردم. خواهرم [صدیقه دولت آبادی] پرسید “به چی اینطور خیره شدهای و نگاه میکنی؟” گفتم “به اینکه زبانِ زنان چقدر دراز شده، نگاه میکنم”. خندهاش گرفت و گفت “الهی که زبانِ زنان روزی از این هم درازتر شود.”»
صدیقه دولتآبادی از مدافعان سرسختِ حق رأی زنان و از مخالفان جدیِ حجاب بود و در نشریهاش بر مشارکت اجتماعی و سیاسیِ زنان تأکید میکرد، امری که آتش خشم روحانیان و اقشار مذهبی را برمیانگیخت. برادر صدیقه که از مجتهدان بانفوذ شهر بود، از او خواست که نشریه را تعطیل کند و خطاب به او نوشت: «من رئیس جامعهی علمای اصفهان هستم. امروز در جمع خودمان نشستی درباره مسئلهی شما و روزنامهتان داشتیم. ما دربارهی مقالهی زنان محجبه بحث و گفتوگو کردیم و تصمیم گرفتیم که انتشار روزنامه متوقف شود. چون روزنامهای زنگراست و آشکارا به نام زنان منتشر میشود. اگر این تصمیم علما مورد موافقت شما قرار نگیرد، ما به دفتر روزنامه میرویم و همهی وسایل آنجا را میشکنیم.» مخالفان مرتجع و متعصب، این نشریه را در خیابانها سوزاندند، به خانه و محل کار صدیقه دولتآبادی حمله کردند، «کانون بانوان» را که بنیان نهاده بود، آتش زدند، بسیاری از دستنوشتهها، نمایشنامهها و کتابهایش را از بین بردند و در پی قتلِ او برآمدند. سرانجام، مخالفت آشکار دولتآبادی با قرارداد ۱۹۱۹ به توقیف نشریهاش انجامید. اما او پس از توقیف زبان زنان، تسلیم نشد و با سفر به کشورهای اروپایی و شرکت در «اتحادیهی بینالمللیِ حقوق زنان» و نگارش مقالاتی دربارهی لزوم استقلال و آزادیِ زنانِ ایرانی در روزنامههای فرانسوی، زبانِ گویای زنان باقی ماند. بعد از انقلاب، سنگِ مزار او را تخریب کردند تا نام و یادی از وی باقی نماند اما صدایش همچنان از زبانِ زنانِ روزنامهنگارِ نسلهای بعدی به گوش میرسد.
فخرآفاق پارسا، همت بلند زنان فخرآفاق پارسا فرزند پدری مذهبی و سختگیر بود، و به دور از چشمِ او و با کمک مادرش پنهانی به دبستان «دوشیزگان» رفت، همان دبستان دخترانهای که طوبی آزموده برای دختران بنیان نهاده بود. اما مخالفت پدر سبب شد که از ادامهی تحصیلات باز مانَد. پس از ازدواج با فرخدین پارسا در چهاردهسالگی فرصت یافت با معلم خصوصی تحصیلاتش را در خانه تکمیل کند. همسرش که سابقهای طولانی در فعالیتهای مطبوعاتی و همکاری با ملکالشعرای بهار در مجلهی نوبهار داشت، فخرآفاق را به نگارش مقالات برای نشریات تشویق کرد. آن دو در سال ۱۲۹۹ مجوز نشریهی «جهان زنان» را به دست آوردند و فخرآفاق پارسا درحالیکه فقط ۲۲ سال داشت، مسئولیت انتشار مجلهای اختصاصی برای زنان را پذیرفت. مهمترین دغدغهی او که در این نشریه بازتاب مییافت، سوادآموزی و کسب آگاهی زنان و برابریِ زن و مرد بود. او در یکی از مقالاتش با صراحتی بینظیر از وضعیت حقارتبار زنان ایرانی سخن گفت و نوشت «آیا در تمام دنیا ملتی محرومتر از ایرانی سراغ دارید؟ آیا در سرتاسر کره از ما نسوانِ ایران بدبختتر کسی را میشناسید؟ حتی وحشیهای آفریقا بر ما مزیت دارند! زیرا مدتهاست که مسئلهی خریدوفروشِ سیاهان حبشی غدغن شده، با کمال آزادی امرار حیات مینمایند. بیچاره مسلمان! بیچارهتر زن مسلمان! در یک چنین عصری که نهال آزادی در تمام دنیا سر زده، ما از آن محروم… طوق رقیت و بندگی را به گردن ما میاندازند، بیآنکه حقوق مشروعهی ما رعایت شده باشد. هنوز ما را به چشمِ حقارت مینگرند و با ما رفتار عادلانه نمینمایند، هنوز ما را ضعیفه و ناقصالعقل میخوانند! هنوز ما را شریک زندگی خود نمیدانند! بلی ملتی که نصف پیکر خود را که عبارت از زنان میباشد مفلوج بخواهد، این است جزای او که با چشم میبینیم.»
انتشار مقالاتی در انتقاد از ازدواج دختران در سنین کم و همچنین تأکید بر کشف حجاب، لزوم تعلیم زنان و حضور برابرِ زنان و مردان در مشاغل، نشریهی او را به مخاطره انداخت. گروههای مذهبیِ تندرو او را به ضدیت با دین متهم کردند و کافر و بیگانهپرست نامیدند؛ به خانهاش حمله کردند و او از بیمِ جان در خانهی یکی از دوستانش مخفی شد. حسن مدرس در نامهای تند خطاب به امیر اعلم، وزیر معارف وقت، فخرآفاق پارسا را جاهل و فاقد قابلیت برای نگارش و انتشار مطالب عنوان کرد و نوشت «شمارهی پنجم مجلهی جهان زنان را مطالعه کردم… مُجملات و مبهماتی است که از روی جهل و بیاطلاعی از حقوق مشروع و غیرمشروع زنهای مللِ دنیا اظهار شده… اگر نویسنده انکار دارد، بفرمایید حاضر شده… تا واضح شود که صاحب این کلمات ابداً واقف از حقوق زنها به قانون اسلام نیست؛ تا بفهمد که حقوق آنها در قانون اسلام، زاید بر آنچه خیال میکنند، مراعات شده…» در نهایت، نشریهی جهان زنان توقیف و لغو امتیاز شد و فخرآفاق پارسا و همسرش به اراک تبعید شدند، اما از ترس کشته شدن به اتهام بهائیبودن به اراک نرفتند و در قم ماندند. فخرآفاق پارسا اولین زن روزنامهنگار تبعیدی در تاریخ مطبوعات ایران بود و بهرغم رنجهایی که به او تحمیل شد، دست از روزنامهنگاری برای زنان نکشید و بعد از تعطیلی نشریهاش به جمع دیگر زنانِ آزادیخواه در روزنامههای عالم نسوان و زنان میهنپرست پیوست.
محترم اسکندری، قامت ایستادهی زنان محترم اسکندری دختر شاهزاده محمدعلی میرزا اسکندری و از نوادگان عباسمیرزا بود که نسبش به فتحعلیشاه میرسید. پدرش از بنیانگذاران «انجمن آدمیت» بود، انجمنی که یکی از مهمترین اصولش احترام به حقوق اجتماعیِ افراد، بهویژه زنان، بود. محترم اسکندری تحصیلات ابتدایی را نزد پدری فرا گرفت که پیشرفت ایران را مشروط به وجود زنانِ باسواد میدانست. سپس زبان فرانسه و تاریخ و ادبیات را نزد میرزا علیمحمد محققی آموخت. محترم اسکندری یکی از مهمترین انجمنهای سرّیِ زنان در دوران مشروطه، «جمعیت نسوان وطنخواه»، را بنیان گذاشت که در آن زمان ۷۴ عضو فعال داشت ــ بسیاری از آنان زنانِ تأثیرگذاری همچون نورالهدی منگنه، مستوره افشار، ملوک اسکندری، نصرت مشیری، عصمتالملوک شریفی و هایده افشار بودند. دستیابی به برابریِ حقوقیِ زن و مرد، برخورداری از حق تحصیل برای زنان، مبارزه با حجاب اجباری و تأسیس بیمارستان برای زنان فقیر از مهمترین اهداف این انجمن بود. محترم اسکندری یکی از نخستین زنانی بود که همچون صدیقه دولتآبادی و فخرآفاق پارسا حجاب از سر برداشت. او در سال ۱۳۰۳ در واکنش به انتشار و توزیع جزوهی «مکر زنان»، همراه با شماری از دیگر اعضای «جمعیت نسوان وطنخواه» به میدان توپخانه رفت و این جزوهها را به آتش کشید، امری که به دستگیریِ او و همراهانش انجامید. تعدادی از خطبا و وعّاظ بر منابر مسجدها علیه او و «جمعیت نسوان وطنخواه» سخنرانی کردند و گفتند آنها میخواهند چادر از سر زنان بردارند. در پی رواج شایعاتی مبنی بر بیدینی و فساد اخلاقیِ محترم اسکندری، آزار و اذیتِ او افزایش یافت، تا جایی که بچهها به تحریک گروههای مذهبیِ متعصب در کوچه و خیابان به او سنگ میزدند و وی را به خاطر مشکل کمرش «قوزی» صدا میکردند.
به گفتهی ژانت آفاری، فعالیتهای اجتماعی و سیاسیِ محترم اسکندری از زمان انقلاب مشروطه آغاز شد و او به سرعت به یکی از پیشگامان جنبش آزادیخواهیِ زنان تبدیل شد. محترم اسکندری برای ارائهی نظرات و دیدگاههای «جمعیت نسوان وطنخواه» دست به انتشار نشریهای با عنوان زنان میهنپرست زد. صدیقه دولتآبادی و فخرآفاق پارسا بعد از تعطیلیِ اجباریِ نشریات خودشان به هیئت تحریریهی نشریهی محترم اسکندری پیوستند و در آن قلم زدند. یکی از ویژگیهای متمایز این نشریه بخش ادبیاش بود که آثار زنان نویسنده و شاعر اروپایی را منتشر میکرد. محترم اسکندری در این نشریه به زنان توصیه میکرد که تمامِ وقت و توانِ خود را صرف خانهداری و بچهداری نکنند و به مشارکت در عرصههای اجتماعی و سیاسی روی بیاورند. او فقط چهار شماره از این نشریه را به چشم دید زیرا در پی جراحیِ ستون فقرات در بیستونهسالگی از دنیا رفت. صدیقه دولتآبادی فقدان او را مصیبتی بزرگ دانست و در مرثیهاش نوشت «فراموش نمیکنم که مکرر در کنفرانسها او را مورد سخره قرار میدادند. به گوشِ خود میشنید و ابداً تکدرخاطر حاصل نمیکرد. با عزمِ ثابت و قدمِ قوی رو به مقصود میرفت. در عمرِ خودم این اول زن ایرانی بود که دیدم خسته نشد و فکرِ خود را تعقیب کرد. امیدوارم خواهران وطنم نگذارند زحماتِ آن زن محترمه از بین برود.» محترم اسکندری بهرغم آسیبدیدگیِ ستون فقرات، کمر به تغییر وضعیت زنان بست و در برابر جامعهی مردسالار ایستاد و هرگز زانو نزد. او پیش از عمل جراحی به دوستان و همراهانش در «جمعیت نسوان وطنخواه» سفارش کرد که حتی لحظهای از فعالیت برای زنان بازنایستند.
جنگ بس است.!!*
رحیم قمیشی
🔹 در طوایف جنوب رسمی است برای جلوگیری از نزاع و خونریزی ، به آن میگویند ؛ خونبس. به خوب و بد بودن آن رسم نمیخواهم بپردازم و از ظلمی که به دختران میشود ، اما اساس آن رسم ایناست که خون نباید حتما با خون پاک شود .
دختری میدهند، دختری میگیرند و خونریزی را خاتمه میدهند ف. میدانند جنگها اگر مهار نشوند نسلی از بشر باقی نخواهد ماند .
و ما چیزی به نام جنگِ خوب نداریم .!!
🔹 گفتند در جنگ هشت ساله دویست هزار شهید دادیم ، نیم میلیون جانباز و پنجاه هزار اسیر ، و جنگ تمام شد .
اما دروغ گفتند .!! گفتند سی و پنج سال است دیگر شرایط جنگی نداریم.ف
اما دروغ گفتند .
🔹 دوستی شمالی داشتم، نوجوان بود که اسیر شده بود ، چقدر خوشرو، چقدر زیبا، چقدر دوست داشتنی ، پانزده سال پس از آزادی برای دیدن دوستان آزاده عازم دیارشان شدم . پیرمردی خمیده را نشانم دادند؛ “این علیرضا است!!”
با دندانهایی افتاده، با صورتی چروکیده ، با چشمهایی بی رمق.
نمیتوانستم باور کنم که خودش است .
او معتاد شده و رسیده بود به مواد کشنده صنعتی .
به همسر خستهاش گفتم علیرضا از زیبا روترین و خوش اخلاق ترین بچههای اردوگاه بود .
صورتش را برگرداند و آهی کشید .
و علیرضا که شارژ شده بود با صدای کشدارش :
– خانوم ببین آقا رحیم چی میگه .!!
و قطره اشکی که از چشمش افتاد.
دلم آتش گرفته بود ، چه کار میتوانستم برایش بکنم ؟
شماره تلفنم را گرفت.
تلفنم فقط یک بار چند ماه بعد با اسم او زنگ خورد، همسرش بود که میگفت ؛
“علی مُرد. تنهایی“ علیرضا جزو آمار تلفات جنگ نبود ، او معتاد بوده ، او وقتی برگشته بود کسی نگفته بود چطور باید کمکش کرد .
دروغ گفتند دویست هزار تلفات جنگ بوده …
🔹 دوستم ش. م. که شهید شد پدرش هیچوقت با شهید شدن او کنار نیامد ، از بس او نازنین بود ، از بس برای پدرش یکدانه بود، از بس دلسوز خانواده بود. راستش من هم تا ماهها شهادتاش را نمیتوانستم باور کنم . از بس دوستش داشتم . پدرش پس از شهادت او ، دیگر خودش نبود ، زمزمههایی میکرد ، نمیشنید اطرافیانش چه میگویند . یک روز که از پل سفید اهواز رد میشد ، ناگهان رفت روی نردهها و خودش را پرت کرد وسط آب .
هیچکس نفهمید تصویر پسرش را در اب دیده بوده ؟ هیچکس نفهمید دیشب خواب پسرش را دیده دست در گردنش ؟
فقط دو روز بعد پیکر بیجانش را در کناره کارون یافتند .
او هم جزو تلفات جنگ نبود .!!
🔹 “مهندس” که از اسارت برگشت ، همسرش ازدواج کرده بود، ۴ سال مفقود بود و قرار نبوده برگردد.!!
سخت نگرفت ، اما قلبش نکشید . چند سال بیشتر نماند و رفت.
&او هم جزو تلفات جنگ نبود .!!
🔹 محمدعلی که برگشت چند ماه نگذشته بود پیامی داد برای مراسم ختم همسرش برویم، همسرش خودکشی کرده بود. هیچوقت دلم نیامد از او بپرسم چرا او خودش را کشت .
او دیگر مُرده بود و جنگ هم تمام شده بود .
چند سال بعد هم که خبر فوت محمدعلی آمد تعجب نکردم .
محمدعلی اهل هنر بود ومگر قلب یک هنرمند چقدر جا دارد .!!
به دروغ گفته بودند جنگ هشت ساله تمام شد.
ولی مگر جنگ تمام میشود ؟
با سوختن تنها یک نسل ؟
نسل قبل را هم میسوزاند . نسل بعد را هم، و بیشتر .!!
🔹 عدهای که جنگیدن را افتخار خود میدانند چه میدانند جنگ چطور نابود میکند زندگیها را .
چه میدانند جنگ با اعلامیه تمام نمیشود همانطور که با اطلاعیه شروع نمیشود .
🔹 امروز هم که به دروغ می گویند جنگ نیست .!!
جنگ مگر چه شکلی است ؟!
وقتی کشتیهای انباشته از نفت ما را مصادره میکنند و ما هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم .
وقتی سرمایههای همه ما در بورس ناگهان دود میشود و هیچکس نمیگوید چه شد .
وقتی یک خارجی میگوید ما نفت مجانی ایران را داریم، و هیچکس تکذیبش نمیکند .
وقتی مردم ندارند با تورم صد در صدی کنار بیایند ..!!
وقتی وعده میدهند بقیه گرانیها ماند برای سال بعد .!!
وقتی سفیر کشور بیگانه با وقاحت میگوید پایگاه هوایی ایران ماهها در اختیارمان بوده .
وقتی داروهای مان ناگهان دو برابر میشوند .
وقتی مایحتاج مان ناگهان چند برابر میشوند .
آنکه بگوید جنگ نیست ، دیوانه است.!!
🔹 زندگی زیر سایه جنگ چند سال ممکن است ؟
شنیدن مداوم کلمات دشمن و جنگ چقدر ممکن است ؟
بعضی از جنگ خوش شان میآید .
بعضی از دیدن خون حال شان بد نمیشود .
بعضی از دیدن فقر مردم قلبشان درد نمیگیرد .
بعضی جنگ را تکذیب میکنند .!!
مگر بحران بورس جنگ نیست ؟
بحران اخلاق نشانه جنگ نیست ؟
بحران فقر و بیکاری نشانه جنگ نیست ؟
بحران مهاجرت علامت جنگ نیست ؟
وقتی دنیا را دشمن میپنداریم
وقتی دست خونریزان را میفشاریم
نشانههای جنگ نیستند !؟
🔹 وقتی “دوستت دارم” ها کم میشوند
وقتی دلها میمیرند. وقتی زندانی بیگناهان عادی میشود
یعنی جنگ است
فقط اعلامیهاش صادر نشده !!
*🔹ما از جنگ بیزاریم .*
*هر جنگ صدها سال آثارشومش میماند.*
تقی ارانی
تقی ارانی در سال ۱۲۸۲ در تبریز زاده شد.
پس از گذراندن دبیرستان در دارالفنون در مدرسه عالی پزشکی که بعدها دانشکده پزشکی شد، طب خواند.
۱۹ ساله بود که به آلمان رفت، نخست فلسفه و سپس فیزیک و شیمی خواند و همزمان با ایرانیان مقیم برلین در مجله های «کاوه»، «ایرانشهر» و ««نامه فرنگستان» قلمفرسایی میکرد.
پس از اینکه با سوسیالیستهای آلمان پیوند خورد، روزنامه «پیکار» را به راه انداخت و از جمله به نظام خودکامه رضاشاه تاخت.
۲۲ ساله بود که با چند همفکر و همرزمش «فرقه جمهوری انقلابی ایران» را در برلین برپا کرد.
۲۵ ساله بود که با پایاننامه «کاهش تأثیرات اسید هیپوفوسفوریک بر تشکیل ارگانیک» دکترای شیمی گرفت و پس از مدت کوتاهی تدریس در برلین، به تهران بازگشت.
نخست در نهادهای صنعتی ارتش کار میکرد و سپس دبیر فیزیک، شیمی و زبان آلمانی دبیرستانهای تهران شد و در کنار تدریس برای دانشآموزان و دانشجویان در خانهاش نشستهای مطالعه و گفتوگو درباره فلسفه و علوم اجتماعی ترتیب میداد.
او در کنار زبان مادری و فارسی بر زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و عربی مسلط بود.
۳۲ ساله بود که با همکاری ایرج اسکندری و بزرگ علوی مجله «دنیا» را گشود و در مقدمه شماره نخست آن را «علمی، صنعتی، اجتماعی و هنری» معرفی کرد و هدف آن را آشنایی خوانندگان با مبانی علوم جدید و راهنمایی جوانان به راه حقیقی تکامل نوشت. از آنجا که او بر دیدگاههای مارکسیستی پا میفشرد، مجلهاش پس از دو سال توقیف شد.
۳۴ ساله بود که دستگیر شد، در زندان هم با وجود شکنجه و فشار بسیار به باورهایش وفادار ماند و از آخرین دفاعش برای افشای خودکامگی و فشارهای غیر قانونی نظام حاکم وقت استفاده کرد.
تقی ارانی در ۳۶ سالگی _۱۴ بهمن ۱۳۱۸_در زندان تهران بر اثر شکنجه، جان باخت.
- ••
هر پرسشی که از زندانیان سیاسی میشود، سرنیزهای زیر گلو است.
پس باید همیشه “نه” بگویید تا گلویتان از سرنیزه دور بماند.
تقی ارانی
- ••
تو نمیدانی غریو یک عظمت
وقتی که در شکنجه یک شکست نمینالد
چه کوهیست!
تو نمیدانی نگاه بیمژه محکوم یک اطمینان،
وقتی که در چشم حاکم یک هراس خیره میشود،
چه دریاییست!
تو نمیدانی مردن،
وقتی که انسان مرگ را شکست داده است
چه زندگیست!
تو نمیدانی زندگی چیست، فتح چیست،
تو نمیدانی «ارانی» کیست…
احمد شاملو
- ••
و استفراغِ هر خون از دهانِ هر اعدام
رضای خودرویی را میخشکاند
بر خرزهرهی دروازهی یک بهشت.
و قطرهقطرهی هر خونِ این انسانی که در برابرِ من ایستاده است
سیلیست
که پُلی را از پسِ شتابندگانِ تاریخ
خراب میکند
و سوراخِ هر گلوله بر هر پیکر
دروازهییست که سه نفر صد نفر هزار نفر
که سیصد هزار نفر
از آن میگذرند
رو به بُرجِ زمردِ فردا.
و معبرِ هر گلوله بر هر گوشت
دهانِ سگیست که عاجِ گرانبهای پادشاهی را
در انوالیدی میجَوَد.
و لقمهی دهانِ جنازهی هر بیچیزْ پادشاه
رضاخان!
شرفِ یک پادشاهِ بیهمهچیز است.
احمد شاملو
- ••
سرگشته بهراهِ زندگانی
در تیرگیِ زمانه بودیم
تابید بهناگهان شراری
ما چشم بهراه خود گشودیم
از راهنمائیِ “ارانی”.
سردستهی رهزنان بلرزید
زآن روشنیِ نشاطانگیز
تا زندگیاش دوام یابَد
تاریک کند زمانه را نیز
آن بارقه را نمود “فانی”.
آتش به دلِ ستمکشان زد
داد از همه سر، امید بر باد
دزدید ز ما چراغ ما را
بنشست بخاطر خوشو شاد
بر مسند خود به “حکمرانی”.
دیری ولی آن کجی نپائید
دورانِ تلاش او سر آمد
برخاست غبار از برِ راه
باز آتشِ جاودان برآمد
با رنگِ نشاطش “ارغوانی”.
آتشِ جاودان|
اسماعیل شاهرودی
تجاوز جنسی به زندانیان در ایران از دیر باز
لیلا باستانی نوشهر
تجاوز جنسی به زندانیان در ایران به بررسی تاریخچه رواج تجاوز جنسی به زندانیان در ایران میپردازد. تجاوز، ممکن است برای شکنجه و تخریب روحی و روانی زندانیان، یا دلایل دیگر، صورت پذیرد. با توجه به اینکه تجاوز جنسی، آثار بسیار مخربی بر روحیه افراد مورد تجاوز قرار گرفته دارد و همچنین باعث احساس شرمساری این افراد میشود، از این رو، تعداد کمی از زنده ماندگان این موارد، حاضر شدهاند که با رسانهها مصاحبه کنند. در چند برهه از تاریخ جمهوری اسلامی ایران، نظام جمهوری اسلامی ایران متهم به تجاوز جنسی گسترده به زندانیان سیاسی شد. در زمان اعدام زندانیان سیاسی در دهه ۶۰، اشخاصی همچون حسینعلی منتظری که در آن زمان قائممقام رهبر جمهوری اسلامی ایران بود طی نامهای به تجاوز به زندانیان دختر اعتراض میکند. در آنچه به نام «پرونده وبلاگ نویسان» شهرت دارد، متهمان پرونده از «تهدید شدن به تجاوز» در زمان بازداشت، خبر دادند. در دوران ریاست جمهوری محمود احمدینژاد و اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی توسط پلیس، افرادی که در این خصوص در بازداشتگاه کهریزک حبس شدند از تجاوز، برهنه کردن عورت و ادرار بر روی زندانیان سخن گفتهاند و گزارشهایی از شکنجه و آزار جنسی بازداشت شدگان اعتراضات به دهمین انتخابات ریاست جمهوری نیز، مطرح شدهاست. چنانکه یکی از کاندیداهای انتخابات دهم ریاست جمهوری به نام مهدی کروبی قویاً خواستار بررسی آن شد. به جز این نیز حکومت ایران در موارد پراکنده دیگری، همچون پرونده زهرا کاظمی، به اعمال تجاوز جنسی به منظور شکنجه زندانیان متهم شدهاست.دهه ۵۰ (سالهای ۵۷–۵۰) در دهه ۵۰ و به دنبال ایجاد گروههای چریکی -عمدتاً چپ- در ایران، زنان فعال سیاسی زندانی شدند. در خاطراتی که توسط برخی از این زنان ثبت شده مواردی از تجاوز توسط بطری و باتون برقی -به قصد شکنجه زندانی- ذکر شدهاست .در دوره جمهوری اسلامی تجاوز جنسی در زندانهای [جمهوری اسلامی] ایران موضوعی قطعی است…. من ۷ هزار زندانی سیاسی را در ۴ سال ونیم دوره زندان شاه دیدم، با آنها زندگی کردم، حتی در یک مورد نشنیدم کسی [از زندانیان مرد] به من بگوید که به خودش تجاوز شده یا اینکه مشاهده کرده یا شنیده که به یک زندانی، تجاوز جنسی، صورت گرفتهاست». محسن مخملباف .بر پایهٔ گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در امور حقوق بشر ایران، در گزارش خود از شکنجه و تجاوز جنسی در زندانهای ایران و نیز سرکوب سازماندهیشده اقلیتهای دینی، قومی و جنسی در این کشور، انتقاد کردهاست.
تهدید، آزار (دشنام جنسی یا لمس بدن…) و تجاوز جنسی، از جمله، بر ضد زندانیان عقیدتی و سیاسی، یکی از شیوههای شکنجه در نظام جمهوری اسلامی ایران است. برخی از بانوان که در زندان به آنها تجاوز جنسی میشد، بعد از مدتی، خودکشی میکردند.
در زندانهای جمهوری اسلامی به مردان هم، برای خُرد کردنشان تجاوز میشود؛ ولی به گفته برخی از زندانیان در دوره پهلوی، هیچ مردی، مورد تجاوز قرار نگرفت .در برخی از گواهیها از بودن مکانهایی برای تجاوز در زندانهای جمهوری اسلامی، یاد شدهاست.بردهداری جنسی در زندان به گواهی برخی از زندانیان سیاسی، (برای نمونه) در یک شب، به یک جوان، ۷ بار تجاوز جنسی شد و پس از شکایت وی به مسئولان زندان، به سلول انفرادی، برده شده.
بردگی جنسی در زندانهای حکومت جمهوری اسلامی، رایج است و برخی از افراد مربوط، مفعولان (بردگان جنسی) خود را به زندانیان دیگر میفروشند.سازماندهی تجاوزها در برخی از شهادتنامههای بانوان زندانی، از سازماندهی شده بودن انجام تجاوزهای جنسی به زندانیان عقیدتی و سیاسی و امنیتی، یاد شدهاست.
آزار جنسی دگرباشان جنسی معترض همچنین ببینید: نقض حقوق دگرباشان جنسی در جمهوری اسلامی ایران بیش از ۴۰ درصد از دگرباشان جنسی، مورد تعرض جنسی، قرار میگیرند که ۲۰ درصد آنان پس از کمک گرفتن از نیروی انتظامی یا قوه قضاییه، مورد توهین و خشونت گفتاری، فیزیکی و حتی جنسی، قرار گرفتند.دهه ۶۰ آیا میدانید که جنایاتی در زندانهای جمهوری اسلامی به نام اسلام در حال وقوعند که شبیه آن در رژیم منحوس شاه، هرگز دیده نشد؟! آیا میدانید که تعداد زیادی از زندانیها تحت شکنجه توسط بازجویانشان کشته شدهاند؟! آیا میدانید که در زندان [شهر] مشهد، حدود ۲۵ دختر به خاطر آنچه بر آنها رفته بود، مجبور به درآوردن تخمدان یا رحم شدند؟! آیا میدانید که در برخی زندانهای جمهوری اسلامی، دختران جوان به زور، مورد تجاوز قرار میگیرند!»نامه منتظری به خمینی پس از اطلاع از اعدام دستهجمعی زندانیان عقیدتی-سیاسی ایران در تابستان ۱۳۶۷[ در اوایل دهه ۶۰ هجری خورشیدی حکومت وقت به سرکوب شدید مخالفان پرداخت و هزاران تن توسط نیروهای سپاه پاسداران اعدام گشتند. در این دوران گزارشها متعددی از شکنجه، شرایط نامناسب زندان، بازداشتهای دلبخواهی و نقض بنیادیترین اصول حقوق بشر منتشر شد و اتهاماتی مبنی بر تجاوز جنسی به زندانیان زن و ازدواج اجباری و موقت آنها (متعه) با نگهبانانشان پیش از اعدام به گوش رسید. حسین علی منتظری قائممقام رهبر ایران در آبان ۱۳۶۵ در نامهای به روحالله خمینی در شرح مشکلات کشور با عبارت «آیا میدانید در بعضی زندانهای جمهوری اسلامی دختران جوان را به زور تصرف کردند؟ آیا میدانید هنگام بازجوئی دختران استعمال الفاظ رکیک ناموسی رایج است؟» به این موضوع اشاره کردهاست.
رینالدو گالیندو پل فرستاده ویژه سازمان ملل در گزارش خود پیرامون وضعیت حقوق بشر در ایران به گفتههای خانوادههای اعضای مجاهدین خلق اشاره میکند که مقامات رسمی زندان مدارک ازدواج دختر زندانیشان را به آنها دادهاند. مدارکی که به مفهوم تجاوز جنسی به دختران زندانی پیش از اعدام است. ژاله احمدی، پزشک و پژوهشگر، در «دائرةالمعارف زنان و فرهنگ اسلامی»، مینویسد در بین سالهای ۶۰ تا ۶۶ هزاران زندانی سیاسی زن بازداشت شده و در زندانهایی مانند اوین و گوهردشت نگاهداری شدند. به گفته احمدی این دسته از زندانیان که تحت نظارت نزدیک توابین و ناظران زن و در دستان محافظان مرد زندان قرار داشتند که آنها را شکنجه داده، به آنها تجاوز کرده، با آنها ازدواج کرده یا آنها را اعدام میکردند. احمدی سپس به توصیف شکنجهها پرداخته و با بیان اینکه زندانیان تحت شستشوی مغزی، تحقیر و تخریب روحیه قرار داشتهاند، میگوید که برخی از زندانیان جهت پایان این شکنجهها تصمیم به ازدواج موقت با زندانبانها میگرفتند و برخی دست به خودکشی میزدند.
رضا افشاری، تاریخنگار حقوق بشر، در مورد یک نوع از شکنجه میگوید: برخی از زندانیان سیاسی سابق که موفق به ورود به اروپا شدهاند صحبت از روشی از شکنجه کردهاند که در آن زندانیان را با مجرمان خشن معمولی هم سلول میکردند تا توسط آنها مورد تجاوز قرار بگیرند، اما از طرف دیگر هیچکدام از خاطرههای معتبرتر زندان صحبت از چنین برخوردی نمیکنند.
به گفته افشاری امکان تصور اینکه چنین برخوردهایی در زندانهای شهرستانها اتفاق بیفتد هست؛ عفو بینالملل گزارشهایی مبنی بر آزار جنسی از انواع مختلف و حتی تجاوز جنسی دریافت کردهاست. اما اطلاعات به گفته او موثق موجود از زندانهای تهران مطالب بسیار کمی در مورد تجاوز فیزیکی آشکار میکنند، اگر چه آزار جنسی زبانی در برخی موارد مشاهده میشود.
رضا افشاری استدلالی از شهرنوش پارسیپور را نقل میکند که یک دلیل اینکه چرا داستانهای معتبر کمی از آزار جنسی وجود دارد را اینطور توضیح میدهد که به زنانی که نزدیک به اعدام بودند تجاوز میکردند و از آنجایی که آن زندانیان کشته میشدند امکان اینکه داستان خود را بنویسند را نداشتند. رضا افشاری در جمعبندی میگوید که در هر حالت اشارات به تجاوز جنسی پراکنده بوده و اغلب چیزی بیش از شایعه نیستند.اکرم میرحسینی، پژوهشگر، در همین راستا، تجاوز را روال معمول در زندانها بیان کرده و میگوید که این کار اغلب به عنوان مجازات در ملأ عام و برخی اوقات مقابل چشم کودکان انجام میشود. وی در ادامه صحبت از تجاوز چندباره به زنی که به بهانه هواداری سازمان مجاهدین خلق به زندان افتاده بود کرده، و میگوید که این زن بهدلیل این تجاوزها دچار جراحات رودهای شده و مجبور به بستری شدن به مدت یک سال و نیم در بیمارستان شد. همچنین میرحسینی میگوید که زن دیگری را بهدلیل اینکه در مقابل درخواستهای جنسی بازجویش مقاومت کرده شلاق زدهاند و او را مجبور کردهاند که شکنجه شدن دیگران را مشاهده کند.
عزت مصلی نژاد دربارهٔ توجیه مذهبی تجاوز مینویسد که اگر چه قرآن مجازاتی برای زنا مشخص میکند ولی در زمینه تجاوز ساکت است و روحانیون هم به ندرت حکم شرعی دربارهٔ تجاوز دادهاند و این چراغ سبزی به پلیس و سپاهیان داده که با خیال آسوده تجاوز کنند؛ از جمله نمونههای آن هم میتوان از تجاوز به پسران نوجوان در زندان توسط توابین نام برد.
بهگفتهٔ مصلی نژاد قرآن به صورت روشنی اجازه مبدل کردن زنان اسیر به برده جنسی را میدهد و این توجیه مذهبی تجاوز در زندان را فراهم کردهاست: در ایران به زندانیان سیاسی به عنوان مفسد و افرادی که در حال جنگ با خدا هستند نگاه کرده، و استدلال میکنند که این افراد در این جنگ اسیر آنها شدهاند و بنابراین میتوان آنها را به برده جنسی خود تبدیل کرد. آذر آل کنعان، کتایون آذری و مارینا نمت از جمله افرادی هستند که با رسانهها مصاحبه کرده و میگویند که مورد تجاوز قرار گرفتهاند: آذر آل کنعان (نام مستعار: نینا اقدم)، یکی از فعالان کُرد، در یک مصاحبه ویدئویی گفته که در اوایل سال ۱۳۶۱ به همراه کودک یکساله خود دستگیر شده، در حضور دخترش به شدت شکنجه شده و یکبار نیز در زندانی در کردستان توسط بازجویش به او تجاوز جنسی شدهاست. کتایون آذری میگوید که در سن ۱۷ سالگی در یکی از زندانهای جمهوری اسلامی توسط بازجوی خود که شخصی به نام حاج آقا صفایی بوده به طرز بسیار خشنی مورد تجاوز قرار گرفتهاست. مارینا نمت کتابی به نام زندانی تهران نوشتهاست که در آن نوشته که در سن ۱۶ سالگی به خاطر نوشتن مطالب ضد حکومت در مدرسه دستگیر شده و به اعدام محکوم شده ولی به واسطه ماجراهایی زنده ماندهاست. نمت در این کتاب مینویسد که برای نجات جانش مجبور به ازدواج با بازجویش که علی نام داشت شدهاست. بهگفتهٔ شهرنوش پارسیپور کتاب مارینا نعمت، از این جهت حائز اهمیت است که متوجه میشویم تجاوز در زندان کاری شدنی است در حالی که پیش از انتشار این کتاب اثبات اینکه دختران در زندان مورد تجاوز قرار گرفتهاند به سختی ممکن میشد .
درباره ترور جنایتکارانه در کرمان،
بیانیه مجامع اسلامی ایرانیان
افزایش اعدامها، تقدیس جهل و “سخن گفتن خدا” از زبان خامنه ای
تجربه به ما می آموزد که هرگاه هدف، نه استقلال و آزادی و محترم شمردن حقوق انسانها بلکه کسب قدرت و حفظ آن به هر وسیله باشد، لاجرم، فساد، خشونت کور، نقض حقوق و کرامت انسانی و اشاعه خرافه و تقدیس جهل (خواه دینی و یا مرامی) سکه رایج می گردد.
بنا بر آموزه قرآنی، جان انسانها، ورای دین ومرام، قومیت و جنسیت محترم است (هر کس نفسی را بدون حق و یا بیآنکه فساد و فتنهای در زمین کرده، بکشد مثل آن باشد که همه مردم را کشته، و هر کس نفسی را حیات بخشد (از مرگ نجات دهد) مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده) و انسان از کرامت برخوردار است.
در نظامهای استبدادی با تمایلات تمامیت خواهی، که حفظ نظام در اولویت است اعمال خشونت و کیش شخصیت روش میشوند، لاجرم کار مستبد به جایی می رسد که دم از نمایندگی خدا و دیرتر، خدایی خواهد زد، فرعونیت در قرآن به جز این تمایل نیست.
از آنجا که در ایران، هدف حاکمین رژیم ولایت مطلقه فقیه (که خود، ام الفساد است) حفظ قدرت و اعمال آن برای بقا است، شاهد رشد روزافزون فساد و خشونت، نقض حقوق و کرامت انسان و نیز اشاعه خرافه و تقدیس جهل هستیم. از سویی همراه با گسترش فساد، شاهد افزایش اعمال خشونت بار از جمله رشد آمار اعدامها هستیم. به طور کلی، ازآنجا که حکم اعدام مجازاتی جبران ناپذیر است باید لغو شود و ما خواستار لغو این مجازات هستیم.
باید پرسید، با توجه به اینکه قوه قضائیه درایران مستقل نیست بلکه به مثابه ابزار سرکوب در خدمت استبداد مطلقه عمل می کند این اعدامها وگرفتن جان انسانها مصداق جنایت علیه بشریت نیست؟
از سوی دیگر، آقای خامنه ای که حتی بنا بر قوانین خود نظام جمهوری اسلامی تمامی شرایط لازم برای رهبری را نداشت و تنها با جعل قول و نامه از سوی آقای خمینی توسط رفسنجانی و احمد خمینی به مقام ولایت مطلقه برگزیده شد در استکبار کامل، دم از دریافت وحی زد و جاری شدن سخن خداوند از زبان خویش را اظهار نمود. چه بسا دیر نخواهد بود که دم از خدایی نیز بزند.
حال باید از آقایان مراجع و علما، آنان که دغدغه دین دارند ونه هوای نفس و سر سپردگی به قدرت فرعونی، پرسید که آیا ولایت مطلقه با اختیاراتی که خداوند به پیامبر و ائمه نداد وهن دردین نیست؟
این اقدام آقای خامنه ای مصداق ادعای پیغمبری نیست؟
همانطور که آقای منتظری گفت ولایت مطلقه مصداق بارز شرک نیست؟ سکوت شما در مقابل بی اعتبار کردن دین از چه روست؟
به قتل رسیدن جمعی از هموطنان ما، از کودک و نوجوان، جوان و پیر، در عملیاتی تروریستی در کرمان باری دیگر شهادتی براین امر واقع مستمر تاریخی است که تقدیس جهل و تعصب مرگ آفرین است. مجامع اسلامی ایرانیان این ضایعه را به هموطنان عزیز تسلیت می گویند.
اما در طرف دیگر ماجرا، بخشی از مخالفین رژیم جمهوری اسلامی نیز که کسب قدرت را هدف قرارداده اند نمیتوانند به غیر از همان شیوه زور گویان را رویه کنند:
دسته ای تحت عنوان دین و تبعیت از ” خلیفه مسلمین” در بیعت با او ریختن خون هر آنکس که با مرام آنها همصدا نیست را مباح می دانند و دست به ترور کور و قتل می زنند که نمونه هایی از آن را در عملیات تروریستی در بلوچستان و کرمان، کابل و عراق شاهدیم. دسته ای نیز که مخالفت با نظام ولایت مطلقه فقیه را نه بر اساس حقوق، بلکه صرفا جایگزینی قدرت می دانند کشته شدن انسانها در پی این گونه عملیات را خواه دردرون مرزخواه در برون مرز، در حرکتی بیشرمانه به ” فال نیک” گرفته و بر جنازه آنها پایکوبی می کنند و رسانه های وابسته به بیگانگان، در تبلیغاتی وقیحانه، این عمل خلاف انسانیت آنها را به مردم ایران که از استبداد حاکم به تنگ آمده اند نسبت می دهند.
نظام استبدادی حاکم بر ایران و خشونت ناشی از استبداد آن، با حیات ملی ایران در تضاد است و هر روز ادامه آن، خطر را افزایش می دهد. تنها راه برون رفت از این مهلکه استقرار نظام جمهوری به معنای واقعی کلمه می باشد که در آن دین و مرام از دولت جدا و ضامن استقلال و آزادی، برخورداری ایرانیان از حقوق انسانی خود، حقوق شهروندی و حقوق ملی و نیز حقوق طبیعت ایران باشد. گذاراز نظام جمهوری اسلامی و تغییر، نه با مراجعه به قدرتهای سلطه گر و عوامل آنها، بلکه تنها به دست توانای مردم ایران با جنبش عمومی خشونت زدا، و محدود و کوچک نمودن دایره عمل حاکمیت ممکن است. عدم شرکت در انتخابات و تحریم آن از سوی عموم مردم، مبارزه مدنی و از جمله این اقدامات است.
مجامع اسلامی ایرانیان ۱۹ دی ۱۴۰۲ برابر با ۹ ژانویه ۲۰۲۴
dabirkhaneh@majame.com
وقتی کودکان همچنان اعدام میشوند، چه میتوان کرد؟
مهسا یاحق
راهکارهای عملی برای مبارزه با اعدام کودکان امید رضایی- برای پایان دادن به چرخه خشن اعدام کودکان در ایران، چه میتوان کرد؟ یک فعال حقوق بشر، یک حقوقدادن و یک فعال حقوق کودک به این سوال پاسخ دادهاند.ایران همچنان از معدود کشورهایی است که افراد را بهخاطر جرمی که قبل از سن قانونی مرتکب شدهاند، اعدام میکند: اعدام کودکان.ایران − قربانی سر بر سینه جلاد نهاده است البته تغییرات مثبتی در قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۹۲ در خصوص جزییات مسئولیت کیفری اطفال و محدوده سنی بین بلوغ شرعی و قانونی ایجاد شده است. بر اساس این تغییرات، صدور حکم اعدام برای افراد زیر ۱۸ سال (برای جرائم مشمول تعزیر) منع شده است. بنابراین از زمان تصویب این قانون تابهحال، هیچ قاضیای برای افراد زیر ۱۸ سال که مرتکب جرم شدهاند، حکم اعدام صادر نکرده است اما احکام صادر شده از سالهای قبل (مشمول قانون مجازات سابق) همچنان اجرا میشوند.
گرچه قوه قضاییه اعلام کرده است مجرمان مشمول قانون جدید میتوانند تقاضای اعاده دادرسی کنند، اما این افراد بعضا آگاهی کافی نسبت به حقوق خودشان و امکان استفاده از اعاده دادرسی ندارند.
برای نمونه، فردین جعفریان، کودکی که در ۱۴ سالگی مرتکب قتل شده بود، در مهر ماه سال ۹۳، در ۱۸ سالگی در زندان مرکزی تبریز اعدام شد.سالار شادیزی هم محکوم به اعدام دیگری است که قوه قضاییه با تقاضای تجدید دادرسیاش موافقت کرده است، اما بارها برای اجرای حکم به انفرادی برده شده و تکلیفش نامشخص است
دهم اکتبر، روز جهانی مبارزه با اعدام است. برای پایان دادن به چرخه خشن اعدام کودکان در ایران، چه میتوان کرد؟
یک فعال حقوق بشر، یک حقوقدادن و یک فعال حقوق کودک به این سوال رادیو زمانه پاسخ دادهاند.
رایزنی با دستگاه قضا، کمک گرفتن از مراجع، حساس کردن افکار عمومی کوهیار گودرزی، فعال حقوق بشر مقیم آمریکا، رایزنی با قوه قضاییه برای اعاده دادرسی محکومان به اعدام بر اساس قانون سابق را یکی از راهکارهای جلوگیری از اعدام نوجوانان میداند: «این مساله میتواند با تشکیل گروهی از وکلا و فعالان مدنی و اصحاب رسانه در ایران پیگیری شود و با توجه به فشار و حساسیت افکار عمومی (که دستکم در مورد اعدام نوجوانان حساستر است و مخالفتهای بیشتری با آن میشود) احتمال دستیابی به چنین هدفی و نهایتا صدور دستور اعاده دادرسی توسط ریاست قوه قضاییه کم نیست.»کوهیار گودرزی این فعال حقوق بشر همچنین معتقد است با توجه به نظر مثبت قوه قضاییه برای رفع نقصهای قانونی، گروهی از وکیلان داوطلب میتوانند با شناسایی نوجوانان محکوم به اعدام، به صورت موردی برای آنها درخواست اعاده دادرسی براساس قانون جدید یا درخواست تخفیف مجازات کنند.او همچنین میگوید که میتوان از مراجع کمک گرفت: «با وجود کوششهای فعالان مدنی در دهههای گذشته کماکان یکی از مهمترین عوامل منجر به تغییر ساختاری در ایران مرجعیت شیعه بوده و هست. میتوان با توجه به نظر مخالف برخی مراجع در رابطه با اعدام کودکان، از آنها در مورد عطف قانون جدید به موارد سابق استفتا کرد و از فتوای احتمالی جهت تغییر رفتار قوه قضاییه سود جست.»اما جز این راهحلهای موردی، در بلندمدت چه میتوان کرد؟
کوهیار گودرزی در پاسخ به این سوال میگوید: «در بلندمدت هیچ راهحل روشنتری بهجز تغییر نگاه عموم جامعه به مقوله اعدام، همراه با اصلاح روح قانون و مجازات مرگ وجود نخواهد داشت.
همین حساسیت افکار عمومی در ایران و جامعه جهانی در مورد اعدام کودکان، مهمترین عامل تغییر و رفع این ایراد در قانون مجازات اسلامی جدید بوده است.»امضای بیقید و شرط پیماننامه، تغییر در قانون حسین رئیسی، حقوقدان مقیم کانادا، دو راهحل برای پایان دادن به رویه اعدام کودکان در ایران پیشنهاد میدهد.
از نظر او راه حل حقوق بشری این است که ایران پیماننامه حقوق کودک را بیقید و شرط و به طور کامل اجرا کند.
به این ترتیب ماده ۳۷ کنوانسیون جهانی حقوق کودک مانع اعدام کودکان به دلیل ارتکاب جرم در کمتر از ۱۸ سالگی خواهد شد.اما راه حلی که این حقوقدان با اتکا به منطق حقوقی و حقوق اسلامی ارائه میکند، کمی پیچیدهتر است: «بر اساس منابع حقوق ایران یعنی موازین اسلامی و حتی آموزههایی از قرآن، تنها انسانی که واجد شرایط عامه تکلیف است، مکلف به اجرای امر و نهی حقوقی است و در صورت انجام امر ناهی، از مسئولیت مطلق مدنی و کیفری برخودار است.»او میگوید که شرایط عامه تکلیف، شرایطی است که همه تکالیف شرعی به آنها مقید است. مانند بلوغ، عقل، قدرت و اختیار.
از نظر این حقوقدان، قانونگذار در جمهوری اسلامی در تشخیص بلوغ و عقل دچار دو خطای فاحش شده است: «از یک طرف بلوغ را مترادف با عقل دانسته است و از طرف دیگر بلوغ را فرایند تدریجی نمیشناسد.
در حالیکه عقل و بلوغ امکان تحقق آنی ندارند. تحلیل دقیق و علمی این دو موضوع و انطباق با دستاوردهای علمی بشری پاسخ روشنی برای رفع این دو خطا ارائه میدهد.»حسین رئیسی رئیسی میگوید: «وقتی در امور حقوقی، واژهای وضع یک حالت یا قاعده حقوقی میکند باید حالت متعارف را لحاظ کند.
در غالب مردم تحقق بلوغ و عقل در حد ایجاد مسئولیت یا رفع آن، تدریجی است و از نظر علمی اثبات شده است که بعد از سن ۱۸ سالگی انسانها به درجهای از شعور و عقل میرسند که مصداق کمال عقل است و به آنها “رشید” گفته میشود. به تعبیری دیگر کسی که به درجهای از عقل کامل نرسیده است، از نظر عرفی و پدیدارشناختی عاقل و رشید خطاب نمیشود. در نتیجه این افراد مشمول حکم نهی نخواهند شد. پس فاقد مسئولیت مطلق حقوق و کیفری در وقایع و اعمال حقوقی هستند.»این دو اشتباه باعث شده در قانون مدنی و قانون مجازات اسلامی ایران، شرط مسئولیت مدنی و کیفری، رسیدن به سن بلوغ باشد و به این ترتیب اماره بلوغ (نشانه قانونی بلوغ) عبور از سن ۹ سالگی برای دختران و ۱۵ سالگی برای پسران در نظر گرفته شده است.
رئیسی اما میگوید: «حال آنکه وصف بالغ و عاقل به این گروه سنی از نظر حقوقی به خصوص از نظر اصول استنباط حقوقی (منطق حقوقی) بار نخواهد شد.»همچنین نبود یا حتی تردید بین بود و نبود هر یک از شرایط ایجادکننده مسئولیت حقوقی، باعث سلب مسئولیت است و علاوه بر آن، نقصان بلوغ و عقل به دو شرط دیگر تکلیف، یعنی قدرت و اختیار خلل وارد میکند.
حسین رئیسی حتی اجرای حکم اعدام برای جرائمی که فرد در کمتر از ۱۸ سالگی مرتکب شده است را مغایر مبانی اسلامی میداند: «فتواهایی که سنین ۹ و ۱۵ سالگی را سن مسئولیت کامل میدانند مبتنی بر نقل روایات اسلامی و فاقد تحلیل علمی متکی بر منطق حقوقی است.
همچنین در مقابل آن برخی نظرات مخالف که کمالالعقل را شرط جاری کردن مسئولیت مطلق میداند، بین برخی متفکرین اسلامی وجود دارد.» این حقوقدان در نهایت میگوید: «قصاص و هر نوع مجازات سالب حیات برای کودکان و نوجوانان کمتر از ۱۸ سال به منزله نفی موازین تحلیلی اسلامی علاوه بر نقض اصول حقوق بشر است.»بر مبنای تحلیل این حقوقدان، با اصلاح مقررات مربوط به بلوغ و مسئولیت در قانون مدنی و مجازات اسلامی، امکان بهبود سایر شرایط حقوقی درباره کودکان نیز فراهم میشود: مثلا امکان ممنوعیت ازدواج زودتر از ۱۸ سالگی. طرح مساله در فضای عمومی یک فعال حقوق کودک در ایران، که مایل به ذکر نامش نیست، به رادیو زمانه میگوید که بخشی از معضل اعدام کودکان، در خود مساله اعدام نهفته است:
«قبل از هر چیزی باید روی فرهنگ انتقامگیری کار کرد.
فرهنگی که سریالهای تلویزیونی در اشاعه آن نقش دارند.
۸۹ قسمت کینه و انتقام و کدورت، در یک قسمت بخشش، آن هم مصنوعی. بخشش در این سریالها نوعی بزرگواری و بزرگمنشی محسوب میشود، در صورتی که باید به عنوان یک رفتار مدنی و اجتماعی صحیح نشان داده شود.»کارتون از مانا نیستانی این فعال حقوق کودک همچنین معتقد است باید قوانین را تغییر داد: «به نظر من این که خبرنگاران اجتماعی سه ماه عزم جزم کنند و هفتهای یک مطلب درباره غیرانسانی بودن اعدام و دلایلش بنویسند، در کنارش انجیاو ها برنامههای ویژه برای اطلاعرسانی داشته باشند، دستکم مساله در فضای عمومی جامعه مطرح میشود و آنوقت بر اساس واکنشهای عمومی، میتوان تعیین کرد از چه دری و از چه راهی میتوان یک فرایند اقناع عمومی را شروع کرد و پیش برد.»
به گفته این فعال سابق خانه کودک، علاوه بر اینها باید به جامعه نشان داد که «نمیتوان از بچهها و نوجوانان انتظار داشت که در مواقع بحرانی، الزاما تصمیم درستی بگیرند.
مساله تا حدود زیادی هورمونی و بیولوژیک است.»همچنین آموزش مهارتهای زندگی مانند حل مساله و کنترل خشم، میتواند تا حدودی راهگشا باشد:
«چیزی که متاسفانه انجیاو ها تاکنون روی آن کار جدی نکردهاند.»این فعال حقوق کودک همچنین میگوید که باید با ایجاد رسانههای جایگزین، چنین پیامهایی را منتقل کرد: «مثلا ساخت کلیپهای کوتاه که چند متخصص درباره موضوع به زبان ساده حرف بزنند و جذابیت بصری هم داشته باشند.»او تاکید میکند که نباید فراموش کرد موضوع اعدام کودکان، یک موضوع اضطراریست:
«آن کودک، نوجوان یا جوان محکوم تا فردای موعود -که فرهنگسازی نتیجه بدهد- جانش را از دست داده است.
بنابراین لازم است که انجیاو ها سعی کنند تیمی تشکیل دهند که روی موضوع رضایت گرفتن کار کند تا بشود جان کودکانی را که پای چوبه دار هستند، نجات داد.»
هوش مصنوعی(AI): “تهدید یا فرصت”
ساره استوار:
“نقش هوش مصنوعی در زندگی بشر”
امروزه به هرجا نگاه میکنیم و گوش میسپاریم و بویژه گشتی در فضای مجازی میزنیم یا به اصطلاحی وب گردی میکنیم ،حرف از هوش مصنوعی است و خیلی از آدمها فقط با اسم این واژه آشنا هستند، بعضیها هم سعی در بالا بردن دانش و آگاهی خود در این زمینه مطالعاتی انجام میدهند و بعضیها هم به دنبال استفاده از هوش مصنوعی جهت بالا بردن سطح اقتصادی و رفاه بیشترهستند، اما واقعاً نمیدانیم که هوش مصنوعی تهدید است یا فرصت و زاویه دید ما چگونه است؟
در ابتدا ضروریست تعریف سادهای از هوش مصنوعی را بیان کنیم که افراد متوجه معنای نسبی آن شوند، میتوانیم بگوییم که هوش مصنوعی در حقیقت نوعی منحصر به فرد و ویژه از تکنولوژی است که میتواند با استفاده از ابزارهای کامپیوتری و رایانهای و مجازی اموری را انجام دهدکه تا قبل از این، تنها انسانها قادر به انجام دادن آن بودند.
یا به عبارت دقیقتر هوش مصنوعی میتواند اطلاعات کاربران را جمع آوری کرده، آنها را طبقهبندی کند، تجزیه و تحلیل کند و در این مسیر به نتایجی برسد که حائز اهمیت است.
هوش مصنوعی را میتوانیم به یک کودک تشبیه کنیم که در حال یادگیری، رشد و بالندگی است که در زمان بلوغ حتی ممکن است از یک انسان بالغ نیز باهوشتر باشد.
ولی باید این نکته را بدانیم که هنوز بر خلاف انسانها هوش مصنوعی کامل نیست و دارای نواقصی است و به طور کامل نمیتواند جای انسان را برای انجام امور بگیرد.
شاید باور نکنیم ولی استفاده از هوش مصنوعی سالهاست در زندگی تک تک ماها رواج دارد و اشکال متفاوتی را در بر میگیرد، از کسب و کار گرفته تا شرکتهای خصوصی و دولتی، حتی هوش مصنوعی پا را فراتر از این گذاشته و تنها محدود به حوزه کسب و کار نیست بلکه در زندگی روزمره ما نقش بسزایی را بازی میکند، از اپلیکیشنهای موقعیتیابی، اشتراک فیلم و عکس، صنعت بازی رایانهای، سیستمهای دستیار هوشمند، سیستمهای اتوماسیون اداری و غیره.
همچنین نباید از تاثیر هوش مصنوعی بر حمل و نقل، سلامت، مراقبتهای درمانی، رسانهها، تاثیر بر اقتصاد جهانی، بازاریابی دیجیتال که هر کدام بنحوی زندگی ما را تحت تاثیر خود قرار میدهد غافل ماند، چرا که روز به روز شاهد یک رنسانس جدید در این حوزهها هستیم.
آینده هوش مصنوعی و زندگی انسان از مباحث به روز در جامعه امروزی است با پیشرفتهتر شدن سیستمهای هوشمند در آینده میتوان گفت سطح کیفیت زندگی انسان نیز دستخوش تغییرات مثبتی میشود.
در حال حاضر ۱۴ درصد از خانوادهها از رباتهای هوشمند در خانه استفاده میکنند یا از سوی دیگر شاهد این هستیم که بسیاری از تولید کنندگان محصولات خانگی در ساخت لوازم هوشمند سرمایهگذاری کلانی میکنند که این هم به نوبه خود تاثیر بسزایی در زندگی تک تک ماها دارد. امروزه اصطلاح خانه هوشمند بسیار رایج شده است که نقش هوش مصنوعی در اینجا بسیار مشخص و تاثیرات مثبتی بر زندگی روزمره انسانها دارد.
مباحث حوزه هوش مصنوعی بسیار گسترده است سعی بر آن است که در یادداشتهای بعدی در هر مرحله به یکی از شاخههای تاثیر هوش مصنوعی بر زندگی انسانها مطالبی در خور توجه بنویسیم اگر بخواهیم به یک جمعبندی مختصر برسیم باید بگوییم هوش مصنوعی یکی از رشتههای جذابی است که کاربردهای وسیع آن را میتوان در سایر علوم به روشنی مشاهده کرد، یا به عبارت دیگر استفاده از (AI)باعث شده که تحولات عظیمی در جنبههای مختلف زندگی بشر ایجاد شود که در خلال متن به برخی از آنها اشاره کردیم.
و این هم باید متذکر شویم که هر دستاوردی میتواند جنبههای مثبت و منفی داشته باشد، چنانچه از دستاوردهای نوین هوش مصنوعی در جهت قدرتنمایی و قدرت طلبی استفاده شود، بیشک پیامد ماشین مخرب است و علی رغم مزیتهای مهمی که در زندگی انسان دارد چنانچه برای پیشبرد اهداف منفی به کار گرفته شود میتواند به عنوان تهدیدی برای صاحب بشر به شمار رود حال میطلبد دولتها و سردمداران حکومتها با یک برنامهریزی اصولی، منطقی و عقلانی از هوش مصنوعی در جهت رشد، بالندگی و خود شکوفایی جامعه، انسانها ،صنایع، ارتباطات و بطور کلی
هر آنچه که در دنیای امروز باعث رفاه انسانها هست، گام بردارند.
احمدآباد کجاست؟ گزارش جنایتی ازپیشبرنامهریزیشده
سام بدیعی
اگر از شهر ساری در استان مازندران حدود یک ساعت به سمت جنوب برانید، بعد از عبور از پانزده روستا، به دهکدهای میرسید به نام احمدآباد. احمدآباد در دو طرف جادهی اصلی قرار دارد.
در هر دو طرف، خانههایی قدیمی وجود دارد ساختهشده از کاهگِل و چوب، و خانههایی جدیدتر مبتنی بر ماسه و آجر و دیگر مصالح. در سمت راست بعد از خانهها خشکزارهایی را میبینید که در دامنهی کوه پراکندهاند و بعد از آن جنگل است و کوه.
در سمت چپ بعد از خانهها، شالیزارها دیده میشوند و بعد از آن نوبت به رودخانه و جنگل و کوه میرسد. احمدآباد، روستایی است در میان دو کوه که نماد استقامتاند، در کنار جنگلهایی که نماد سبزی و وسعتاند و بهرهمند از رودخانهای که نماد جوشش است و بخشندگی.
اما این روستا و اهالیاش، که اکثراً بهائیاند، در ۱۱ دیماه ۱۴۰۲، هدفِ تازهترین اقدام حکومت ایران برای سرکوب و تصاحب داراییهای بهائیان قرار گرفتند.
*** تاریخچهی احمدآباد
در سال ۱۳۲۸ هجری شمسی فردی از روستای روشنکوه (روستای دیگری در استان مازندران) به منطقهای که اکنون آن را احمدآباد مینامیم مهاجرت میکند تا به رسم همهی کشاورزانِ آن زمان و آن منطقه، در مجاورت رودخانه شروع به کشاورزی کند و برای آبادانیِ آن منطقه بکوشد. به تدریج چند خانوادهی دیگر از روستاهای مجاور به احمدآباد رفتند و در آنجا ساکن شدند. بهویژه بعد از انقلاب اسلامی، بعضی از خانوادههای بهائی در روستاهای اطراف، مثل بازارخیل و اَمرِه و سَرتا، که مورد حمله و ضرب و شتم همسایگانِ خود قرار گرفتند و بیخانمان شدند به احمدآباد مهاجرت کردند. در آن زمان، اهالی این روستاها بسیار بیشتر از امروز تحت تأثیر روحانیون بودند و بعد از هر سخنرانی و فتوای روحانیون علیه بهائیان، با سنگ و چوب و مُشت به جان ساکنانِ بهائی روستای خود میافتادند و تصرف اموال آنان را بر خود حلال میدانستند. یکی از زمیندارانِ آن ناحیه «احمد» نام داشت و به علت تشویقهای او برای آبادانیِ آن منطقه، این روستا که پیشتر کُنتا نامیده میشد به «احمدآباد» شهرت یافت.
در دههی ۱۳۳۰، مدرسهای ابتدایی در احمدآباد ساخته شد، مدرسهای که قبل از انقلاب اسلامی پذیرای معلمانِ بهائی نیز بود اما بعد از انقلاب فرهنگی و اخراج معلمان بهائی در سراسر ایران، تنها آموزگارانِ مسلمان مجاز به تدریس در آن بودند.
این مدرسه تا خرداد سال ۱۳۸۰ میزبان بسیاری از کودکانِ احمدآباد و روستاهای مجاور بود.
در سال ۱۳۷۲ این منطقه برقکشی شد و در نتیجه زندگی برای اهالی آسانتر شد. به مرور زمان، بسیاری از خانوادههای ساکن در این روستا برای تحصیل فرزندانِ خود در مقاطع بالاتر از ابتدایی به شهرهایی مانند ساری کوچ کردند و تعداد ساکنان دائمیِ روستا کاهش یافت.
اما همهی افرادی که پدران و پدر بزرگهایشان زمینهایی در احمدآباد داشتند هر فصل برای کشتِ جدید و برداشتِ محصول به احمدآباد رفتوآمد میکردند. ساکنان احمدآباد گندم، سویای روغنی و انواع صیفیجات میکارند و به پرورش درختانی مثل گردو، سیب، آلوچه، و بعضی مرکبات نیز مشغولاند.
مثل اکثر کشاورزان شمال ایران، شش ماه اول سال برای همهی اهالی که به شالیزاری مشغولاند پرکارترین ماههاست. بعضی از روستاییان چند رأس گاو و گوساله و گوسفند نیز دارند.
در زمان رضاشاه طرحی برای ساخت یک سد به نام سد ظالمرود در جوار این روستا تهیه شد، سدی که بنا بود یکی از بزرگترین سدهای خاورمیانه باشد. این طرح تا امروز معوق مانده است اما گاه و بیگاه افرادی برای تحقیق و خاکشناسی به احمدآباد میآمدند.
در پی این رفتوآمدها بهائیان احمدآباد تصمیم گرفتند که حدود و ثغور زمینهای خود را مشخص کنند، چون تا قبل از آن به رسم روستاییان، همه از حد زمینِ خود خبر داشتند و در محدودهی خود به کشت و زرع میپرداختند. حدود یک سال قبل، چند نفر از مسئولان به روستای احمدآباد رفتند و شروع به عکسبرداری و فیلمبرداری از زمینهای کشاورزی کردند. آنها گفتند که احتمالاً در مسیر بخشی از زمینهای کشاورزیِ احمدآباد جادهای ساخته خواهد شد و بنابراین میخواهند حدود و ثغور زمینها مشخص باشد تا بتوانند زمینهای لازم را بخرند، و حتی قیمت زمینها را نیز به صاحبانِ آن اراضی اعلام کردند. حدود شش ماه قبل، عدهای از مسئولان به اهالی احمدآباد، که هنوز از گازکشی محروم است، گفتند که «دولت میخواهد به اینجا امتیاز گاز بدهد، بنابراین اینجا را لولهکشی کنید و کنتور نصب کنید». ساکنانِ روستا نیز برای این کار هزینهی زیادی پرداختند. اما دو ماه قبل دادستانِ منطقه برای سرکشی به روستا رفت و گفت که نیازی به گازکشی به این روستا نیست. وقتی بعضی از اهالیِ بهائیِ روستا خواستند با دادستان صحبت کنند، او اجازه نداد که کسی به وی نزدیک شود و سخن بگوید.
تصاحب زمینهای بهائیان
در سالهای گذشته و به لطف معاشرت با بهائیان ساکن احمدآباد، به تدریج نگرش اهالی روستاهای اطراف نسبت به بهائیان تغییر کرد و دیگر نه تنها مانند گذشته تحت تأثیر نفرتپراکنیِ سیستماتیک علیه بهائیان قرار نمیگرفتند بلکه پیوندهای دوستی و محبت بین اهالی بهائی و غیربهائیِ روستاهای همسایه تقویت شد. شنبهشب، ۹ دیماه، یکی از اهالیِ روستاهای اطراف به یکی از بهائیانِ احمدآباد خبر داد که فردا عدهای میخواهند زمینهایی را در احمدآباد تصرف کنند.
صبح یکشنبه، ۱۰ دی، اهالی روستا با افرادی مواجه شدند که تعداد زیادی چوب برای حصارکشی و پهپادهایی برای فیلمبرداری به روستا آورده بودند. یکشنبه شب تعدادی از اهالی روستاهای اطراف با ساکنان احمدآباد تماس گرفتند و گفتند که از آنها خواستهاند ساعت ۶ صبح دوشنبه در احمدآباد باشند چون قرار است که آنجا را حصارکشی کنند.
بهائیانِ احمدآباد به این ترتیب از این تصمیم مطلع شدند، نه حکمی، نه دادگاهی، و نه احضاریهای. تنها چند تماس تلفنی، آن هم نه از طرف مسئولان بلکه از جانب شماری از اهالیِ روستاهای همجوار که از این تصمیم خبردار شده بودند. صبح دوشنبه ۱۱ دی، وقتی تعدادی از صاحبان زمینها از ساری به احمدآباد رفتند در نزدیکیِ آنجا فردی را دیدند که پیاده در آن مسیر به پیش میرفت.
به رسم اهالیِ آن منطقه او را سوار کردند و وقتی از مقصدش جویا شدند فهمیدند که یکی از جنگلبانان اطراف است. روز قبل با او تماس گرفته و گفته بودند فردا به روستای احمدآباد برود و در تصاحب زمینهای بهائیان کمک کند. او را تهدید کرده بودند که اگر در آنجا حاضر نباشد از کار اخراج خواهد شد. به عبارت دیگر، یکی از مشارکتکنندگان در تصاحب زمینهای بهائیان با اتوموبیل یکی از بهائیانِ صاحبزمین به احمدآباد رسید! وقتی صاحبان زمینها به جنگلبان گفتند که همراهیِ او با ظلم و ستم سبب میشود که آنها کل دارایی و سرمایهی خود را از دست بدهند، جنگلبان گفته بود که «من مأمور هستم و معذور»!
وقتی به روستای احمدآباد رسیدند با حدود ۲۰۰ نفر از مأموران اطلاعات، نیروهای یگان ویژه، مأموران ادارهی منابع طبیعی، جنگلبانان، نیروهای پلیس، و تعدادی از کارکنان صدا و سیمای مازندران مواجه شدند. بهائیان در صحبت با بعضی افراد فهمیدند که اکثر جنگلبانان با تهدید به اخراج، بهعنوان نیروی کمکی حضور یافتهاند. این تیم ۲۰۰ نفره شروع به حصارکشیِ زمینهای زراعیِ بهائیان کردند. اولین زمینی که حصارکشی شد زمینی بود که در آن گندم کاشته شده بود، گندمهایی که بذرشان آبانماه، یعنی دو ماه قبل، از ادارات دولتیِ کشاورزی گرفته شده و، به روال معمول، زمین توسط آنها بیمه شده بود.
یکی از اهالی گفت، «من دو ماه پیش از اداراتِ خودِ شما گندم گرفتم. چرا آن موقع نگفتید که میخواهید زمینها را بگیرید؟ حکم شما برای مصادرهی این زمینها کجاست و بر اساس چه قانونی زمینها را مصادره میکنید؟» در پاسخ به او گفتند که «ما خودمون قانون هستیم».
بر خلاف ادعاهای منتشرشده در رسانههای حکومتی، تا کنون هیچ سند، مدرک یا حکمی مبنی بر قانونیبودن تصاحب این اراضی ارائه نشده است. بعضی از ساکنان و زمینداران به مأموران گفتند «شما میگویید گندم برکت است، برکت محمدی است.
این گناه نیست که اینطور روی محصولی که تازه کاشته شده راه میروید و محصولات کشاورزیِ این سرزمین را نابود میکنید؟
به اعتقاد خودِ شما این گناه نیست؟
اگر خانوادهی خودتان هم اینجا ساکن بودند بدون هیچ دلیلی با حاصل زحمتِ آنها این گونه میکردید؟»
بعضی از مأموران در پاسخ گفتند «ما رو نفرین نکنید. ما مأموریم و مجبوریم که این کار رو انجام بدیم».
در نهایت، مأموران به حصارکشی ادامه دادند و از وسط زمینهای تازه کشت شده گذشتند.
همزمان در گوشهای دیگر تعدادی از کارکنان صدا و سیما سرگرم تهیهی گزارشی دربارهی قانونیبودن تصاحب این زمینها بودند. بهائیان به آنها توضیح دادند که زمینها از سال ۱۳۲۸ متعلق به این خانوادهها بوده و قانون اراضیِ منابع طبیعی در دههی ۴۰ به تصویب رسیده است. یکی از بهائیان گفت «من سند رسمیِ این زمین رو دارم» اما یکی از مأموران با گویش مازندرانی جواب داد:
«اون سند اُو بَکش بَخور»، به این معنا که «در کوزه بذار و آبش رو بخور». مأموران تلفن همراه بعضی از اهالی روستا را ضبط کردند تا دیگران خبردار نشوند و کسی نتواند عکسبرداری و فیلمبرداری کند و پوشش این عملیات منحصراً در دست صدا و سیما باشد! اگر کسی به کارشان اعتراض میکرد، کارت ملیاش را میگرفتند و از آن عکس برداری میکردند.
سپس نوبت به تصاحب و حصارکشی زمینهای شالیزاری رسید، شالیزارهایی که یگانه منبع درآمد بعضی از خانوادههای ساکن احمدآباد بود. تمام این زمینها در حاشیهی رودخانه قرار داشت، امری که در مورد دیگر شالیزارهای روستاهای این منطقه نیز صدق میکند.
اما زمینهای اهالیِ مسلمانِ روستای کناری که هممرز زمین یکی از بهائیان بود از حصارکشیِ معطوف به تصاحب در امان ماند و حصارها فقط دور تا دور زمینهای بهائیان را فرا گرفت. مأموران در ابتدا برای حصارکشی فاصلهی زمینها از رودخانه و دیگر محاسبات را در نظر میگرفتند اما بعد از مدتی بدون هیچ محاسبهای فقط دور تمام زمینها را حصار کشیدند.
یکی از مأموران به دیگران گفت: «وزیر که مجوز رو به ما داده، بزنید بره» ــ اینگونه بود که حصارکشی به معنای واقعی به غارت بدل شد. حدود ساعت ۳ بعد از ظهر، پس از پایان تصاحب زمینها، مأموران برای صرف ناهار به شرکت سدسازی در همانجا رفتند، و یکی از آنها در تماسی تلفنی گفت «بله، همهی کارها انجام شد، کمکم بقیهی زمینها رو هم که بگیریم میتونیم اینا رو بفرستیم عکا». در سراسر آن روز، پاسخ مأمورانِ حکومت به بهائیانی که خواهان ارائهی حکمی قانونی بودند در این خلاصه میشد که «ما خودمون حکم و قانون هستیم». نیروهای کمکیِ جنگلبانی و دیگر نهادها نیز میگفتند «ما مأموریم و معذور». عباراتی که یکی وقیحانه و دیگری عذرخواهانه است، اما هر دو از رویکردی مشابه در مقابله با ظلم حکایت میکنند: شانه خالی کردن از زیر بارِ مسئولیت فردی، در اولویت قرار دادن منفعت شخصی و همراهی با ستمگر. آن روز یکی از بهائیان ساری به نیروی انتظامیِ این شهر مراجعه کرد تا از این اقدام غیرقانونی شکایت کند، به این امید که شاید چند مأمور نیروی انتظامی برای مقابله با مصادرهی غیرقانونیِ زمینهای بهائیان به احمدآباد اعزام شوند. اما یکی از مسئولان نیروی انتظامی گفت «تمام نیروهای ما الان در احمدآباد هستند»!
*** در نتیجهی تصاحب بیش از ۱۰۰ هکتار از زمینهای زراعیِ بهائیان احمدآباد، حدود ۳۰ خاندان و حداقل ۲۰۰ خانواده زمینهای کشاورزیِ خود را از دست دادند، زمینهایی که یگانه منبع درآمد بسیاری از این خانوادهها، بهویژه سکنهی احمدآباد، بود.
این در حالی است که بهائیانِ ایران نیز همچون دیگر هموطنانِ خود با گرانی، تورم و دیگر مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند. آیا مصادره و تصاحب اموال و بستن تمام راههای امرار معاشِ بهائیان یکی از دیگر نشانههای تلاش حکومت برای سرکوب و حذف گروهی از ایرانیان نیست؟
آنچه در احمدآباد اتفاق افتاد اولین تجربهی جامعهی بهائی ایران از این دست نیست.
در سالهای گذشته اقدامات مشابهی در روستاهای ایول و روشنکوه در مازندران انجام شده است.
متأسفانه به نظر نمیرسد که مصادرهی غیرقانونیِ اموال بهائیان در احمدآباد آخرین نمونه از چنین جرائمی باشد. اما سؤالی که هر یک از ما میتوانیم از خود بپرسیم این است که برای مقابله با نقض فاحش حقوق بشر چه باید کرد؟
اگر اقدام مشابهی علیه هر یک از ایرانیان، فارغ از تعلقات دینی و جنسیتی و قومی، انجام شود چه خواهیم کرد؟
شهر خرم (خرمشهر) بخش سوم
رامین احمدزاده
البته جلو شما نباید این حرف رو میزدم خوشی خانم. اما خوب این واقعیت جامعه ماست. این گربه ها با هم دوست میشن و بعد از مدتی کوتاه چند تا توله به دنیا میاد که سرپرستی ندارن و همین ها میشن مجرمین و تبه کاران شهر که هیچ قانونی رو رعایت نمیکنن. نظر شما چیه؟
با خودم میگفتم چه اشتباهی کردم همون اول پیش کوشا نرفتم. تا اومدم برای سوالش جوابی پیدا کنم کمک از غیب رسید.
میبینم که منتقدین خانم هم برای شنیدن حرف هاش اینجان. جداً از دیدنت تعجب کردم. تو که دیروز کلی گلایه از خانم داشتی. واقعا امشب برای چی اومدی؟!
تا حالا اینقدر از دیدن “چشم بادومی” خوشحال نشده بودم. با دو تا از دوست هاش تازه به محل سخنرانی رسیده بود. نمیدونم طوسی چه صحبت هایی رو باهاش داشته، اما برای حفظ پرستیژ ظاهریش هم که شده از من عذرخواهی کرد و گفت :
از دیدنتون خوشحال شدم. بحثمون رو در زمان دیگه ای ادامه میدیم. و ناگهان به طرفم خم شد و آروم گفت :
میتونید من رو اطراف “هتل رویال اروند” پیدا کنید. بلدید که؟ کنار “مجتمع تجاری امام رضا”.
بعد برگشت و به طرف چشم بادومی رفت. همین طور که با هم صحبت میکردن قدم زنان ازم دور شدن.
تو مدتی که طوسی در حال گفتن نظریاتش بود، گربه های زیادی خودشون رو به محل تجمع رسونده بودن و اطراف کوشا هم پر شده بود و به ناچار بیخیال جابجایی شدم.
از ابتدای سال تمام سخنرانی ها رو با شجاع میومدم. شنیدن صحبت های مسئولین شهر رو دوست دارم. چه گربه ها و چه انسانها. مسئولین آدم ها هم مثل ما قبل از انتخابات برای مردم شهر حرف میزنن.
اولین بار بود که همه گربه ها برای گوش کردن به سخنرانی خانم دعوت میشدن. به همین دلیل از حالت ها و نگاهشون مشخص که بعضی ها از این دعوت همگانی متعجبن. تعدادی هم ذوق دیدن خانم رو برای اولین بار دارن. چون خانم به هیچ عنوان در سطح شهر و بین گربه ها دیده نمیشه. اون با خانوادش در مکانی تحت حفاظت شدید، به نام “خانه پیشوا” زندگی میکنه. گربه های شهر از محل زندگی خانم اطلاعی ندارن و برای حفظ امنیتش، این مکان در یک جای مشخص نیست و مرتب بین ساختمان های فرسوده و غیر قابل سکونت زیادی که در شهر هست جابجا میشه.
با اینکه نماینده ها آروم صحبت میکنن، اما انگار برخی گلایه هایی دارن. برام جالب بود، تا حالا اعتراض نماینده ها رو نشنیده بودم. احتمالاً دلیلش تاخیر خانمِ. اومدنش برای سخنرانی هیچ وقت اینقدر طول نمیکشید. جمع شدن این همه گربه یک جا میتونست خطرناک باشه. با گذشت زمان ممکنِ محل تجمع لو بره و به گربه ها حمله بشه.
نماینده “دیزل آباد” که گربه ای سالخورده هست از گربه ها خواست که آروم باشن و به صحبت هاش گوش بدن. فاصله زیاد باعث میشد فقط کلماتی از حرف هاش رو متوجه شم.
اشکال از. . . متحد . . . تغییر بدیم. باید بدون . . . آگاهی . . . بگیم. تا . . . . تحمل کنید.
عصبی شدم. میخواستم بدونم دقیقا چی میگه. میترسیدم اگر جابجا شم شجاع بیاد و همدیگه رو نبینیم.
باقی نماینده ها هم شروع به صحبت کردن. تمرکز بیشتر هم برای متوجه شدن حرف هاشون فایده ای نداشت. فاصله زیاد بود و پچ پچ گربه ها هم شنیدن صدای نماینده ها رو سخت تر میکرد.
دارم خسته میشم. اطرافم رو نگاه میکنم و هیچ خبری از شجاع نیست. ناامید شدنم از اومدنش و حس کنجکاویم باعث شد جام رو عوض کنم و نزدیک تر برم. تا جایی که صحبت ها رو متوجه بشم جلو رفتم. اونجا بود که نماینده ها رو در حال بگو مگو با هم دیدم.
نماینده محله “اداره بندر” که از برخی انتقادها عصبی شده بود گفت :
دلیل نارضایتی شما چیه؟! الآن در بهترین شرایطیم. و این رو مدیون “پیشوا” عزیزمون هستیم. خیلی ها حسرت داشتن زندگی شما رو دارن. با این صحبت ها راه رو برای حمله دشمنان باز میکنید. همان طور که “پیشوا عزیزمان” میفرمایند :
“نباید هرگز اجازه نفوذ به دشمنان رو داد”.
ما باید پشتیبان “پیشوا” بزرگمون باشیم تا به “سازمان” ما آسیبی وارد نشه.
نماینده “کوی بهروز” که چندان از این حرف ها خوشش نیومده بود شروع به صحبت کرد :
چرا همه چیز رو به دشمن ربط میدید؟! ما هم اگر مثل شما جای خوب شهر و تو شرایط مطلوب زندگی میکردیم همین حرف ها رو میزدیم. شما مثل ما با مشکلات دست و پنجه نرم نمیکنید.
نماینده “منازل دادگستری” با صدایی خیلی خشن فریاد زد :
یعنی شما مخالفِ مقام والای پیشوا و سازمان هستید؟
نماینده کوی بهروز از شنیدن این سوال شگفت زده شده و میخواست با عصبانیت جوابش رو بده که نماینده “کوی آریا” جلوش رو گرفت و با لحنی آهسته گفت :
منظور ایشون این نبود. شرایط بعضی از جاهای شهر برای زندگی سخت شده که مطمئنم خانم و مسئولین راه حلی برای بهتر کردن اوضاع دارن.
نماینده “محله آرش” که از افزایش احتمالی “مالیات” و “سهم راهبر” ناراحت بود گفت :
فکر میکنم با توجه به شرایط سختی که پیش اومده، نباید این دو رو در سال جدید افزایش داد.
یکدفعه نماینده “محله داوودی” شروع به اعتراض کرد که مگه وضعیت رو نمیبینن. یک وعده غذا هم زورکی گیرمون میاد. آخه چرا باید مالیات و سهم راهبر رو بیشتر کنن؟!
پشت سرش نماینده “کوتِ شیخ” هم این صحبت رو تائید کرد و ادامه داد :
ما همین الآن هم به سختی از عهده پرداخت مالیات و سهم راهبر برمیایم، قطعا هر چه شرایط زندگی سخت بشه جمعیت گربه ها کمتر خواهد شد.
از هر طرف نظرات مختلفی شنیده میشد. شاید دلیل آغاز این صحبت ها تاخیر خانم باشه. همیشه سر وقت برای سخنرانی و جلسات حاضر میشه. نهایتا چند دقیقه بعد از نماینده ها میومد.
در حال گوش دادن به صحبت ها بودم که متوجه شدم گربه ای کنارم ایستاده. خیلی ترسیدم و با سرعت به سمتش برگشتم.
شجاع رو در حالی که خم شده بود و دست هاش رو لیس میزد دیدم. بدون اینکه نگاهم کنه پرسید :
خواهر بازیگوش من چطوره؟ چرا جای همیشگی نرفتی؟
با اینکه خیلی از دیدنش شاد بودم و دوست داشتم کلی بوسه به گونه هاش بزنم، اما خودم رو ناراحت نشون دادم و گفتم :
اول شما بگو کجا بودی؟ چند روزِ خبری ازت نیست.
همین اطراف بودم. اینجا چه خبره؟
چطور همین اطراف بودی و از سخنرانی خانم خبر نداری.
برگشت و لبخندی بهم زد و مثل همیشه با چشم های مهربونش فریبم داد.
سرم رو بوسید و گفت :
میبخشید نگرانت کردم خوشی نازم. خیلی گرفتار بودم.
کمی آروم تر شدم و من هم بوسه ای به گونش زدم. میدونستم حتما خیلی درگیر بوده. واقعا این همه گربه برای چی جمع شدن؟
خانم گفته همه بیان، هیچ گربه ای نمیدونه چی میخواد بگه. عجیبِ که اینقدر دیر کرده. اینجا خیلی شلوغ شده، امکان داره محل سخنرانی لو بره. خبر حمله گربه های سیاه رو شنیدی شجاع؟ آره، باز هم پیمان صلح رو زیر پا گذاشتن. پیگیرم ببینم جریانش چی بوده. کوشا رو اون جلو میبینی؟ انگار داداشم به شنیدن سخنرانی علاقه مند شده.
شجاع که انگار اندازه من متعجب نشده بود، خیلی راحت گفت :
آره دیدمش. جای خوبی هم رفته. تپلی هم نتونست بیاد. شنیدم حمله شده رفتم پیشش. گفت با خوشی دنبالت گشتیم. یکی از دوست هاش بدجور آسیب دیده. شجاع نگاه کن، بالاخره خانم اومد.
آره عزیزم، میبینمش. خیلی دوست دارم بدونم این همه گربه رو برای گفتن چه صحبت هایی جمع کرده. خانم مغرورانه سر و گردنش رو بالا گرفته و با نگاهی جدی به گربه ها به سمت محل سخنرانی حرکت میکنه. به دلیل آسیب دیدگی پای راست، بسیار آهسته راه میره و همین به جدیتش اضافه میکنه.
“خانم” که به “پیشوا” معروفِ، گربه ای درشت هیکل هست که میان سالگی رو رد کرده. پوست تنش از دو رنگ سیاه و سفید تشکیل شده. در صورتش به صورت نامتقارن هر دو رنگ دیده میشه.
زیر شکم، دست و پاهایش سفیدی بیشتری داره. و رنگ سیاه با خطوط باریک و لکه های کوچک سفید رنگ در گردن، کمر تا دمش به چشم میاد. اما بالای کلش کاملا سیاهِ. مثل این میمونه که همیشه کلاهی مشکی رنگ به سر داشته باشه.
برداشتن قدم های آهسته بهش کمک کرد تا تک تک نماینده ها رو برانداز کنه. از نگاهش میشد فهمید که از اعتراض ها با خبره.
پس از ورود خانم، همه گربه هایی که جمع شده بودن به احترام دم هاشون رو پائین گرفته و روی دست و پا کاملا صاف نشستن. همراهانش هم با دم هایی رو به پائین به آهستگی پشت سرش حرکت میکنن. هر جا که خانم باشه، فقط اون میتونه دمش رو بالا بگیره و حرکت بده، و بقیه باید به احترامش دم هاشون رو بدون بازی دادن پائین نگه دارن.
در همه سخنرانی ها بجز محافظین، همیشه دو گربه خانم رو همراهی میکنن. “سرپرست اجرا” و “راهبر مذهبی”. خانم، القابی مثل : “حاکم” و “فرمانروای گربه های مخلص” داره. اما لقبی رو که میپسندیده “پیشوا” هست، و دوست داره با این عنوان صداش کنن.
پس از انقلاب، رهبری گربه های شهر با گربه سالخورده ای به نام “کویر” بود که بعد از مدت کوتاهی مرد. بعد از کویر خانم به عنوان حاکم گربه های شهر انتخاب شد.
مهمترین موضوع ها برای خانم : “نگهداری از سازمان”، “دشمن شناسی”، “اجرای دستورات مذهبی” و “انتخابات” هست.
خانم بعد از صحبت های کوتاه و آهسته ای که با “راهبر مذهبی” داشت روی بلندی رفت و شروع به صحبت کرد. از دیدن این اجتماع بزرگ گربه های شهر خرم خوشحالم. این نشانه ای از اتحاد گربه های این شهر و ضربه ای به توطئه های دشمنان ماست. ای “گربه های شهر خرم”، ما در زمانی حساس تر از همیشه به سر میبریم. دشمنان دور تا دور ما رو احاطه کردن. اونها هرگز به ما رحم نخواهند کرد. اگر خودمون رو آماده مبارزه نکنیم قطعا شکست سختی خواهیم خورد. باید به یاد بیارید که در راه آزادی چه دوستان و عزیزان گرانقدری رو از دست دادیم.
نباید اجازه داد که خون های ریخته شده در راه انقلاب بزرگ ما پایمال بشه. قطعا “جانباختگان انقلاب” الآن خوشحال پیش “گربه مادر” هستن و دارن ما را نگاه میکنن که چقدر خوب از میراث آنها محافظت میکنیم.
من به عنوان “پیشوای انقلاب” با همیاری شما، هرگز اجازه نخواهیم داد که “دشمنان” بر ما پیروز بشن. هیچ وقت نباید “دشمنانمون” رو فراموش کنیم.
“آدمها”؛ اونها بدترین دشمنان ما هستن. دوستی با آدمها بزرگترین خیانت به سازمان ماست. همیشه ما رو آزار میدن، ما رو با سنگ میزنن، با ماشین از روی ما رد میشن، عمداً شیشه های شکسته رو توی زباله میریزن تا به ما آسیب بزنن، توله هامون رو میکشن و برخی از گربه ها رو فریب میدن و اونها رو به خونه های خودشون میبرن. اون ها شهر رو به نابودی کشوندن و دارن به ویرانه ای تبدیلش میکنن. آدمها به “منابع غذایی” ما حمله میکنن و هر روز به “سطل های زباله ای” که متعلق به ماست دستبرد میزنن. اونها هیچ وقت به ما رحم نمیکنن. باید نشونشون بدیم که نباید به جاهایی که متعلق به ماست نزدیک بشن. امیدوارم روزی همه آدمها از این شهر برن تا دوباره شاهد آبادی اینجا باشیم. متاسفانه دیده شده برخی از گربه ها از دست آدمها غدا میخورن و با انسانها دوستی میکنن. قطعا این گربه ها هم ردیف گربه هایی که با آدمها زندگی میکنن خائن به سازمان بوده و مجازات خواهند شد. همه با هم بلند بگید “مرگ بر آدمها” و همه سه بار پشت سر هم گفتن مرگ بر آدمها.
“سگ ها”؛ دشمنان قسم خورده ما. هیچ سگی خوب نیست و همه ذاتی خبیث دارن. هرگز از یک سگ اتتظار ترحم نداشته باشید. بارها و بارها به گربه های شهر حمله کردن و تعداد زیادی از اونها رو کشتن. هیچ زمان حمله سگ ها به “جلسه تقدیر” رو نباید فراموش کنید که تعداد زیادی از “گربه های مبارز” رو از دست دادیم. اونها مثل آدمها “سطل های زباله” ما رو غارت میکنن. امیدوارم روزی همشون از روی زمین پاک بشن. و باز هم نمیدونم چطور برخی از روی حماقات با سگ ها دوست میشن. قطعا این گربه ها خائن هستن و به سختی تنبیه خواهند شد. “مرگ بر سگ ها”، و همه سه بار گفتن مرگ بر سگ ها.
“رژیم گربه های تهران”؛ “رژیم تهران” علت تمام بدبختی های ماست. اونها خواهان نابودی دین ما و دشمن گربه های محروم و ستمدیده هستن. وظیفه هر گربه ای در شهر خرم مبارزه تا نابودی کامل رژیم تهران هست. کوچکترین غفلت از سمت ما باعث میشه اونها دوباره امور شهر رو به دست بگیرن. همه گربه های “مخلص” تا نابودی کامل این حکومت ستمگر باید با هم فریاد بزنند “مرگ بر رژیم گربه های تهران”.
و همه سه بار تکرار کردن، “مرگ بر رژیم گربه های تهران”
“گربه های آبادان”؛ خود فروخته های فریب خورده. همیشه با ما دشمنی دارن و علیه سازمان ما توطئه میکنن. اونها برای نابودی ما با سگ ها همکاری و دوستی میکنن و به گربه های خائن پناه میدن. شاید به ظاهر شرایط زندگیشون بهتر از ما باشه. اما به چه قیمتی؟!
حکومت آبادان دست نشانده و غلام حلقه به گوش رژیم تهرانِ. ما اگر در سختی هستیم اما افتخار میکنیم که به جایی وابسته نیستیم و آزادیم.
حتما درباره حمله ظالمانه امروز شنیدید. “دستگاه اطلاعات” ما یکی از گربه هایی که در این حمله دست داشت رو گرفت. اون گربه اعتراف کرد که از طرف حکومتِ فاسد آبادان فرستاده شدن تا وحشت و ناامنی رو در شهر ایجاد کنن. اما با هشیاری ما این حمله بی نتیجه موند. فقط تعدادی از گربه های شهر مجروح شدن که الآن حال همگی خوبِ. مطمئن باشید همه همدستان این گربه پلید رو دستگیر میکنیم.
برای درس عبرت دشمنان و نشان دادن اقتدار سازمان، گربه دستگیر شده رو پس از اعتراف، اعدام کردیم و جنازش رو در رود انداختیم. تا همه بدونن که جزا هرگونه توطئه و جنایت علیه “سازمان مقدس” ما مرگِ.
بلند بگید “مرگ بر گربه های آبادان” و این شعار هم سه مرتبه تکرار شد. و در آخر “گربه های منافق”؛ گربه ای که علیه سازمان ما باشه منافقِ. بدترین منافقین “گربه های خانگی” و “گربه ای که با آدمها دوستی میکنه” هستن. چندین بار گزارش شده که گربه هایی در شهر از دست آدمها غذا میخورن. هر جا اونها رو دیدید بهشون حمله کنید. اگر احساس کردید گربه ای میخواد توطئه ای علیه سازمان کنه، برای حفظ امنیت باید به “محافظین شهر” اطلاع بدید تا سریع گربه منافق و خائن دستگیر بشه.
“مرگ بر گربه های منافق”
و سه دفعه گربه ها داد زدن، “مرگ بر گربه های منافق”.
فردا شروع سال جدیدِ. امیدوارم سال خوبی برای گربه های شهر خرم و سازمان ما باشه. با توجه به شرایط حساسی که داریم، باید در سال جدید بسیار هشیار باشیم و هر گونه توطئه دشمنان رو سرکوب کنیم.
برای امسال سازمان قوانینی رو تصویب کرده که هدفش رشد و شکوفایی گربه های شهر خواهد بود.
شما هم باید در هر مسئله ای از خودگذشتگی داشته باشید. شاید مجبور باشید بیشتر غذا پیدا کنید اما کم تر بخورید. بیشتر کار کنید و کمتر استراحت کنید. متاسفانه در چند وقت اخیر رشد جمعیت بسیار کم شده و دلیلش ناآگاهی از اهمیت این موضوع هست.
شما حتی اگر با من یا سازمان اختلاف نظری دارید باید دو کار رو برای پیشرفت شهر انجام بدید.
اول : “شرکت در انتخابات” ،
دوم : “افزایش تولید مثل”.
برای حفظ شهر باید توله گربه های زیادی به دنیا بیاد. ما با جمعیت زیاد میتونیم هر کاری انجام بدیم و در مقابل هر دشمنی ایستادگی کنیم. با برنامه ریزی های انجام شده تا پایان سال جدید باید جمعیت گربه های شهر دو برابر بشه. و این از خودگذشتگی زیادی میخواد. این کار خدمت به سازمان مقدس ماست.
قطعا با جمعیت بیشتر، ما آینده ای بهتر خواهیم داشت. به همین دلیل اولین قانونی که برای رفاه حال گربه های شهر تصویب شد، این که هر گربه با به دنیا آوردن هر توله، یک هفته از پرداخت “مالیات” و “حق راهبر” معاف خواهد شد.
خانم که انتظار داشت همه بعد از شنیدن این خبر هورا بکشند و خوشحالی کنند مکثی کرد و به گربه ها خیره شد. اما هیچ خبری از شادی گربه ها نبود. “راهبر مذهبی” که سریع متوجه موضوع شد، بلند داد زد :
زنده باد پیشوا، زنده باد سازمان.
خیلی از گربه ها هم تا حدودی با اکراه شعار رو سه بار تکرار کردن.
خانم که سعی میکرد ناراحتی و عصبانیتش رو مخفی کنه به صحبت هاش ادامه داد.
یکی دیگه از مسائلی مهمی که به حفظ سازمان و داشتن جامعه بهتر کمک میکنه “پرداخت مالیات” و “حق راهبر” هست.
متخصصین ما تخمین زدن اگر در سال جدید پرداخت مالیات و حق راهبر رو دو برابر کنیم قطعا در آینده ای نزدیک، ما بهترین شهر برای زندگی گربه ها در این سرزمین خواهیم بود. البته من به شخصِ با این مقدار پرداخت ها مخالف هستم، اما مسئولین و منتخبین شما پافشاری داشتند که برای حفظِ سازمان، برقراری امنیت و بهتر شدن شرایط زندگی گربه ها باید این کار انجام بشه.
چیزی که مشخصِ، روز به روز قدرت حکومت تهران در حال ضعیف شدن هست و مطمئن باشید کمتر از ده سال دیگه شهر خرم به عنوان ابرقدرت جدید این سرزمین معرفی خواهد شد. و چیزی که در شکل گیری این اتفاق تاریخی کمک میکنه پرداخت منظم مالیات و حق راهبرِ.
بنا به دلایلی که گفتم و اهمیت عملکرد شما گربه های شهر برای تحقق اهداف سازمان، امسال رو سالِ “مبارزه، صبوری، از خودگذشتگی و اتحاد” نامگذاری می کنم. این دفعه با اشاره سریع “راهب مذهبی” گربه های اطراف خانم و برخی از نماینده ها هورا کشیدن و سه بار گفتن :
“مبارزه، صبوری، از خودگذشتگی و اتحاد”.
و بعد از اونها، سایر نماینده ها و گربه های شهر سه مرتبه عنوان نام گذاری سال جدید رو تکرار کردن.
در سال جدید نباید هیچ سطل زباله ای رو از دست بدیم. ما باید پیش از آدمها و سگ ها به سطل های زباله پر از غذا برسیم.
این رو هم بدونید که در قبال دو برابر کردن مالیات امنیت شهر رو حفظ میکنیم، و اجازه نمیدیم دشمنی وارد شهر بشه و شما رو مورد آزار و اذیت قرار بده. همان طور که میدونید حق راهبر هم فقط برای امور مذهبی که برای همه ما اهمیت زیادی داره خرج خواهد شد.
“خانواده های جانباختگان انقلاب” همیشه درخواست دارن که با خائنین به سازمان به شدت برخورد بشه. شما مطمئن باشید که ما هرگز اجازه نخواهیم داد که خون ریخته شده این عزیزان پایمال بشه.
باز هم شنیده شده که گربه هایی مخفیانه به آبادان میرن. از امروز نگهبانان مرز آبادان رو دوبرابر کردیم. ورود به خاک آبادان یعنی اعلام دشمنی با سازمان. هر گربه ای از مرزِ تعیین شده عبور کنه خائن بوده و به بدترین شکل ممکن مجازات میشه.
همچنین از فردا رفتن هر گربه ای بعد از نیمه شب به محله های دیگه ممنوع بوده و با گربه خاطی به سختی برخورد خواهد شد.
صبح ها زودتر از خواب بیدار شید و شب ها دیرتر بخوابید. از خواب ظهر هم کم کنید و اصلا میتونید ظهرها نخوابید. باز هم میگم برای داشتن زندگی و آینده ای بهتر باید فداکاری کنید.
به هیچ عنوان نگران کم شدن غذا نباشید. تولید زباله روز به روز در این شهر بیشتر میشه و سال گذشته بارها اتفاق افتاد که زباله ها برای چندین روز و حتی هفته توسط انسانها جمع آوری نشدن. درسته که آدمها و سگ ها به مهمترین منابع غذایی ما حمله میکنن. اما یادتون باشه که ما “نماد مبارزه و مقاومتیم”. با دشمنانمون میجنگیم و حقمون رو میگیریم.
انتظار دارم به چیزهایی که گفتم بخوبی عمل کنید. حالا به محله هاتون برید و این صحبت ها رو به گربه های دیگه انتقال بدید.
راهب مذهبی بلند داد زد :
“مرگ بر مخالفین پیشوا”
“مرگ بر آدمها”
“مرگ بر سگ ها”
“مرگ بر رژیم تهران”
“مرگ بر رژیم آبادان”
“مرگ بر منافق”
و همه با صدای نسبتا بلند شعارهای “مرگ بر” رو تکرار کردن.
نماینده ها یکی یکی از جلو خانم رد شدن و بعد از احترام، خداحافظی کردن. برخی هم بوسه ای به دست خانم زدن. و همه گربه ها به سمت محله هاشون رفتن.
هر چقدر چشم چشم کردم خبری از کوشا نبود و تو شلوغی گمش کردم. با شجاع قدم زنان به سمتِ پل جدید رفتیم. خیلی تو خودش بود و حرفی نمیزد.
تصمیم گرفتم که از این حال درش بیارم.
خیلی تو فکر فرو رفتی. به چی فکر میکنی؟
آره عزیزم، بعضی از صحبت های خانم برام عجیب بود.
کدوم یکی؟ افزایش تعداد گربه ها، دو برابر کردن مالیات و حق راهبر، نام گزاری سال جدید یا عدم تردد به محله ها بعد از نیمه شب؟
راستش بیشتر صحبت نکردنش درباره حمله گربه های سیاه. دوست تپلی که حال بهتری داشت با اطمینان میگفت که زخمی کردنشون کار اونها بوده. این موضوع خیلی ذهنم رو درگیر کرده.
شجاع خوب میدونی دو سالی میشه که بین ما و گربه های سیاه پیمان صلح بسته شده. و تو این مدت هیچ درگیری با هم نداشتیم. خانم گفت که گربه دستگیر شده هم اعتراف کرده که از طرف آبادان اومده. فکر میکنم دوست تپلی تو تشخیص اشتباه کرده باشه.
این هم ممکن. باید ته و تو این ماجرا رو در بیارم.
فکر میکنی قوانینی که تصویب شد به نفع گربه هاست؟
با شنیدن این سوال، شجاع ایستاد و نگاهم کرد. لبخندی زد و پرسید :
نظر تو چیه؟ فکر میکنی تصویب این قوانین به نفع ماست؟
من که انتظار شنیدن این سوال رو نداشتم سکوت کردم و با تعجب به شجاع خیره شدم.
شجاع متوجه حالم شد و با خنده به طرفم اومد. چرا این طوری نگاه میکنی خوشی؟
آخه هیچ وقت درباره این چیزها باهام حرف نمیزدی. احتمالاً فکر میکنی این مسائل رو نمیفهمم.
شجاع خندید و گفت :
این طور نیست خواهر نازم. هر وقت خواستی درباره این چیزها صحبت میکنیم.
آره، میخوام. خیلی دوست دارم.
اما باید قول بدی صحبت بین خودمون بمونه و هیچ جا دربارشون حرفی نزنی.
حتما داداش. بهت قول میدم.
دوست داشتم امشب بیشتر با هم باشیم خوشی، اما کار واجبی دارم که باید انجام بدم. لطفا مراقب تپلی باش، از اتفاقی که برای دوست هاش افتاده خیلی ناراحتِ. بهش بگو که هیچ کدوم با هیچ گربه ای در خصوص حمله گربه های سیاه حرفی نزنن.
هم دیگه رو بوسیدیم و شجاع ازم دور شد. از الآن دلم براش تنگ شده. خیلی خوشحال بودم. دوست داشتم دوباره و خیلی زود با هم صحبت کنیم.
زیاد فاصله نگرفته بود که صداش کردم و به طرفم برگشت.
از “آبی” هم خبر داری؟
آره، حالش خوبه. دلش خیلی برات تنگ شده. بهت قول میدم که خیلی زود همدیگه رو میبینید.
خوشحال شدم و بغض کردم.
مثل همیشه لبخندی زد و بعد با سرعت رفت و ناپدید شد.
فصل سوم : “اعلام جنگ” شروع اولین روز از سال جدید با بیخوابی شروع شده. بیشتر از یک ساعت به طلوع خورشید مونده. هنوز نتونستم بخوابم، ذهنم درگیر اتفاقات دیروز.
تصمیم گرفتم دوری تو شهر بخورم تا خسته شم و شاید خوابم ببره. فکر نمیکنم این ساعت از روز ممنوعیتی برای عبور و مرور باشه.
اون دست “بلوار ساحلی”، روبروی “اداره پست” چهار تا سگ در حال رفتن به طرف گمرک هستن. فکر میکنم تعدادشون تو شهر بیشتر از ماست. هر ساعتی و هر جا اونها رو میبینی.
ادامه دارد
عبدالرضا برزگری مروارید گرانسنگ تاریخ فوتبال ایران
سید ابوصالح دانشفر
متن گفتگوی صمیمی وسازنده بامروراریددرخشان وچهره ماندگارفوتبال ایران جناب اقای عبدالرصابرزگری *کهگیلویه دهدشت* *دیماه ۱۴٠۲*
*شماره تماس موبایل استادعبدالرضابرزگری یکی ازبهترین بازیکنان تاریخ فوتبال ایران راگرفتم واستاد بلافاصله تماس را پاسخ دادند وخودم را به ایشان معرفی نمودم و پس، از چند دقیقه ای که ایشان بابرخوردی بسیار مناسب و شایسته که نشان از اخلاق والا و نجابت و روحیه جوانمردی ایشان بود با هم بحث وتبادل نظر نمودیم وازایشان درخواست مصاحبه نمودم که بدون هرگونه تکبرومنیت خواهی وغرورباگشاده رویی پذیرفتند و ما را بسیار گرم تحویل گرفتند بگونه ای که حقیقتا خودم سورپرایز شدم وهرگز تصورنمیکردم مروارید و شاه ماهی بی بدیل تاریخ فوتبال ایران اینقدر خوش برخورد و با متانت وکوچک نفس وخاکی باشد و به هرحال باایشان برای یک وقت مناسب برای مصاحبه هماهنگی نمودم و سپس در روز و ساعت مقرر استاد با اولین زنگ تماس حقیربلافاصله پاسخ دادند:*
*((سیدمن درخدمت شماهستم وبه سئوالاتتان پاسخ خواهم داد و جالبتر اینکه بسیار اصرار نمودند که باید اجازه بدهید خودم تماس بگیرم وهرچه اصرارکردم که تماس گرفته شده ونیازی نیست اما اصلا نپذیرفتند و ما بناچار تماس راقطع کردیم واستاد خود بلافاصله اقدام به برقراری تماس نمودند و حقیقتا با این رفتار و ادب و شخصیت ما را بشدت شیفته خود نمودند و برایم غیرقابل باوربود این متانت ونزاکت وادب رفتاراحترام امیز مروارید گرانسنگ فوتبال ایران و حالا مشخص میشود که چرا عبدالرضا برزگری دلهای میلیونها نفر علاقمند ورزشدوست ایرانی را تسخیر کرده وهمچنان محبوب وماندگارباقی مانده است وسپس مصاحبه را اغاز نمودیم:*
*جناب اقای برزگری باسلام وعرض ادب واحترام وباتشکرازحضرتعالی که بذل محبت فرموده واین افتخاررابه مادادیدتادریک گفتگوی صمیمی و سازنده با حضرتعالی مصاحبه ای داشته باشیم و خیلیها در سراسر کشور و حتی خارج از ایران بازیهای درخشان و نمایشهای فوق العاده جذاب حضرتعالی را در میادین مختلف ورزشی چه دررده باشگاهی وچه در تیم ملی ایران بخاطر دارند و حضرتعالی هم در بعد فتی و هم در بعد اخلاقی بدون تعارفات معمول الگو واسوه بودید و هستید بفرمائید فوتبال را چگونه و از کجا اغاز کردید؟*
*باسلام وعرض احترام خدمت مخاطبان بزرگوار من فوتبال رامثل همه بچه های هم سن وسالهایم درکوچه پس کوچه های ابادان درسنین پائین اغازکردم وسپس هنگامی که وارداموزشگاه ابتدایی شدم استادفارق فتاحی ازبزرگان فوتبال ابادان بعنوان مربی ورزش اموزشگاه ماراتحت تعلیم قراردادندودرهمان اغازفعالیت ورزشی استادوقتی استعدادحقیررامشاهده نمودنداظهارداشتندشمادراینده فوتبالیست بسیارخوبی خواهیدشد*
*وپس ازمدتی فوتبال راازیک تیم محلی شروع کردم ومربی مادراین تیم محلی جناب اقای حسن علیپوربودند وپس ازمدتی درتیم فوتبال شهرداری ابادان زیرنظراستادرضامجدی که دروازه بان تیمهای شاهین ونفت ابادان بودشروع به فعالیت نمودم وسپس همراه بابازیکنان واستادرضامجدی به تیم فوتبال باشگاه سپه ابادان نقل مکان کردیم وپس ازمدتی رسمابه عضویت تیم بزرگ ومحبوب وسابقه دارصنعت نفت ابادان پیوستم که ان زمان اقایان شادروانان پرویزدهداری منوچهرسالیا علی پورجانکی مسئولیت فنی ان رابرعهده داشتند درامدم ودرتیم صنعت نفت چهره شدم وتوانائیهاواستعدادهایم رابه نمایش گذاشتم وبه عضویت تیم ملی جوانان وامیدوبزرگسالان ایران درامدم وانتخاب شدم وملی پوش گردیدم*
*جناب اقای برزگری مرواریددرخشان وبی بدیل فوتبال ایران مشوق و مرببان تاثیرگذاردرپیشرفت حضرتعالی چه کسانی بودند؟*
*مشوقان من اقایان رضامجدی فاروی فتاحی وشادروانان پرویزدهداری ومنوچهرسالیابودند*
*که حقیقتاحق بزرگی برگردن من دارندوتاهمیشه به نیکی ازانان یادمیکنم*
*اقای برزگری حضرتعالی یکی ازبهترینهای فوتبال ایران بودیدکه باید بسیارزودتروبیشتردرتیم ملی ایران حضورداشته باشیدوسالها چهره درخشان تیم ملی باشیداماچرااینگونه نشدمیشه دلایل راتوضیح بدهید؟*
*من در زمانی که به عضویت تیم ملی ایران در قبل ازانقلاب درامدم دراولین مسابقه تیم ملی بزرگسالان ایران درمقابل تیم ملی شوروی سابق حضور یافتم وبازی کردم و بعد از ان انقلاب شد و تا مدتی خبری از تشکیل تیم ملی نبود تا اینکه مجددا به عضویت تیم ملی ایران درامدم و در مسابقات قهرمانی اسیا درسنگاپور حضور یافتیم و درانجا نیزقهرمان شدیم و قرار بود به عنوان نماینده اسیا در المپیک مسکو در کشورشوروی شرکت کنیم که دولت وقت ایران بدلیل اشغال افغانستان توسط نیروهای شوروی مسابقات المپیک مسکو را تحریم نمود و ما از شرکت در مسابقات المپیک مسکو محروم شدیم که باتوجه به اینکه انموقع دراوج امادگی بودم واقعا حیف شد که نتوانستم توانمندی هایم رادرتیم ملی درالمپیک مسکو به نمایش بگذارم و سپس تیم ملی به مدت ۷تا۸ماه تعطیل گردید و پس ازمدتی مجددا تیم ملی تشکیل شد جهت جام ملتهای اسیا در کویت و مادر کویت حضور داشتیم و درگیر مسابقات بودیم که متاسفانه عراق به ایران حمله کرد و جنگ هشت ساله اغاز شد و ما در شرایط بد روحی و روانی که ناشی ازحمله به خاک کشور عزیزمان بود سرانجام دراین مسابقات به مقام سوم دست یافتیم و به ایران برگشتیم وبه هرحال بدلیل مشکلاتی که برای تیم ملی بوجود امد ما هم نتوانستیم انطورکه باید در رده ملی بیشتر حضور داشته باشیم*
جناب برزگری حضرتعالی هم درتیمهای ایرانی وبخصوص بیشتردرتیمهای مطرح کشورهای حوزه خلیج فارس سالهابازی کردیدونمایشهای دلپذیری ارائه نمودید از ان تیم ها برایمان تعریف کن و درکدام تیم بیشتردرخشش داشتید و راضی بودید؟*
*دراولین سال درتیم النصردوبی بازی کردم اماهنگام بازگشت به ایران مقامات وقت فدراسیون فوتبال اظهارداشتندکسانی که درخارج ازایران بازی کرده اند نمیتوانند در تیم ملی ایران بازی کنندکه حقیقتا قوانین من دراوردی مسخره وغیر قابل قبولی بودولذا اجازه ندادند ما در تیم ملی ایران باردیگرعضو شویم اما بهترین تیمی که دران بازی کردم وراضی بودم تیم باشگاهی النادی المصری کشور مصر بود که بهترین دوران بازیگریم رادرانجاگذراندم*
*اقای برزگری خیلی ازهمبازبان شماچه دررده ملی وچه در باشگاهی پس از اویزان کردن کفش ها به مربیگری روی اوردند وفعال شدند چرا علیرغم اینکه حضرتعالی یکی ازبهترین بازیکنان ایران بودید وتجرببات بسیاری در ایران و خارج از کشور داشتید وارد عرصه مربیگری نشدید؟*
*بایدخاطرنشان کنم که من درخارج ازایران بیش ازبیست سال سابقه مربیگری دارم ودربهترین تیم کشورامارات متحده عربی یعنی تیم باشگاه بزرگ نادی العین که یکی ازبهترین تیمهای اسیامیباشد بیست سال مربیگری نمودم ولی متاسفانه درداخل ایران شرایط مربیگری برایم فراهم نشدزیرااهل رانت نبودم وپارتی هم نداشتم وبهمین خاطر هرگزنتوانستم درعرصه مربیگری درداخل کشورعزیزم فعال باشم وبرای مربیکری درداخل کشورباید ازراههای دیگری واردشویدکه من هرگز اهلش نبودم ونخواهم بود*
*وهیچکس درایران هم سراغی ازمانگرفت ودرخواست همکاری نشد.
*جناب برزگری تفاوتهاوامکانات وزیرساختهاوشیوه باشگاهداری درایران وخارج ایران رابیان فرماییدوعلت این تفاوتهادر چیست؟*
*حقیقتا تفاوت سطح امکانات وزیرساختهای کشورماباکشورهای حوزه خلیج فارس اززمین تااسمان میباشد وشیوه باشگاهداری در ایران وخارج بسیارمتفاوت است مثلا باشگاه هایی که در کشورا مارات خصوصی هستندتعدادانهااندک میباشدولی بقیه باشگاه ها در همه رده های سنی ازهفت سال به بالابسیارفعال هستند و تعداد بازی های بسیارهرساله دررده های سنی برگزار میکنند تا استعدادها شکوفا گردد امامن که در شیرازهستم متوجه میشود مسابقات رده های سنی درایران بسیاراندک هستندوکیفیت انان نیزبسیارپائین است من شاهدبازی رده سنی امیدبین تیم سبزشیرازونفت بودم که چندان چنگی به دل نمیزدوکیفیت بالایی نداشت درکشورهای عربی دررده های سنی هرسال حداقل بیش از۳٠تا۴٠مسابقه برگزار میکنند حال انکه درایران این تعداد مسابقات بسیار اندک میباشد و ان امکانات پیشرفته ومربیان کارازموده ومجرب وتوانمنداموزش دیده هم به اندازه کافی فعال نیستند*
*وبهمین خاطرمانمیتوانیم دررده های سنی موفقیتهای خوبی کسب نمائیم ونتایج قابل قبولی داشته باشیم*
*جناب برزگری درعرصه مسابقات ورزشی دوستان بسیارزیادی رابدست اوردیدودرکنارانها بازی کردیدممکن است بفرمائیدباکدامیک ازانهاراحت تربودیدوراضی بودید؟*
*دررده باشگاهی. دوستان زیادی داشتم که عاشق اخلاق ورفتارانان بودم ودلم میخواست همیشه درکنارانان باشم ازانجمله شادروان علیرضا عزیزی ابراهیم قاسمپورهمچنین کسانی که بازی کردن در کنار انان برایم بسیارخاطره انگیزبود سید طاهر موسوی متصور روستا و یک بازیکن در تیم نیروی اهواز بنام مانی ملک زاده اما در رده ملی ازبازی کردن در کنار حمیدعلیدوستی حسین فرکی و شادروان حبیب خبیری برایم لذت بخش بود*
*جناب اقای برزگری بهترین گلهایی که دررده باشگاهی وملی زده ایدراذکرفرمائید*
*بهترین گلم دررده ملی به تیم ملی هندوستان درکشورسنگاپور ودررده باشگاهی هم به تیم پرسپولیس تهران زدم*
*استادبرزگری الگوی شمادربین بازیکنان داخلی وخارجی چه کسانی بودند؟*
*الگوی من درداخل کشوریک بازیکنی درتیم. منتخب خوزستان بنام اصغردوستانی بودکه چندان معروف نبود اما برای من بسیار حائز اهمیت بود وشایسته ودارای اخلاق نیکوبود*
*بهترین مربی باشگاهی وبهترین مربیان ملی ایران راکه بنظرحضرتعالی بازدهی بهتری داشتندمعرفی فرمائید*
*بهترین مربی ازنظرمن دررده ملی استادحشمت مهاجرانی ودر رده باشگاهی جناب اقای حسن حبیبی بودند*
*استادبرزگری برای پیشرفت فوتبال ایران چه پیشنهادی داریدوموانع رشدوشکوفایی فوتبال ایران رادرکجامیدانید؟*
*دررابطه باپیشنهادبرای پیشرفت فوتبال ایران من بیشتربرای پیشرفت فوتبال استان خودم نظرمیدهم واینکه استان خوزستان معدن بسیارعظیم طلای سیاه یعنی نفت میباشدکه بااستفاده ازپول نفت بیشتربودجه ایران تامین میگرددچرانبایدازهمین فروش نفت برای پیشرفت فوتبال استان خوزستان هزینه گردد و امکانات و زیر ساختهای لازم وپیشرفته در اختیار این استان فوتبال خیز قرار گیرد وبنظرمن باید از افراد خبره و متخصص و مجرب و توانمندی استفاده شوددرجهت مدیریت فوتبال این استان ازدانش و تجربه بزرگمردانی همچون اساتید دهکردی و لفته سه برادران که هر کدام ازاین دوچهره برجسته استان خوزستان بیش ازشصت سال تجربه کاری وعملکردی دارند و دیگر افراد متخصص که دراستان خوزستان بسیارند اما نمیدانم چه دستهایی درکاراست که اجازه نمیدهند دلسوزان و افراد برنامه ریز پای کاربیایند وبه فوتبال خوزستان خدمت نمایند*
*استاد اگر ممکنه یکی ازبهترین خاطرات ورزشی ات را تقدیم دوستداران بنمایید، تا انها هم با خاطرات ورزشی حضرتعالی اشنا گردند*
*یکی ازبهترین خاطرات من درهنگام مسابقات قهرمانی اسیا درتیم ملی بزرگسالان. درکشورسنگاپوربودکه همه اعضا وبازیکنان تیم ملی ایران بسیارهمدل ومتحدومنسجم وهماهنگ وصمیمی بودند و برای موفقیت تیم ملی ازجان مایه میگذاشتند وهنگامی که جهت شرکت درمسابقات برای رفتن به استادیوم سواراتوبوس میشدیم در بین راه بپه هاهمه باهم اهنگ بسیارمعروفی راکه همه دوست داشتند با هم میخواندیم و شادی میکردیم و بسیارخوش میگذشت وما بسیار شاد و مسرور و خوشحال میشدیم و روحیه میگرفتیم من هرگزان لحظات شادرافراموش نمیکنم*
*استادبرزگری باعذرخواهی ممکنه دررابطه بازندگی خصوصیتان سئوال کنم که درچه سالی ازدواج کردید؟ الان چند فرزند دارید؟ وبه چه کاری مشغولند؟*
*من ۳۳سال پیش یعنی سال ۱۳۶۹ازدواج نمودم که ثمره این ازدواج دو پسر و یک دختر میباشد پسربزرگم سینا در کشورعمان سکونت دارد و مربی باشگاه نادی سور کشورعمان میباشد و در مدارس فوتبال نیزفلال میباشد دیگر فرزند پسرم بنام محمد در کشور المان سکونت دارد و مدرس مدارس فوتبال المان میباشد و کار فیزیوتراپی نیزانجام میدهد*
*اما دخترم بنام سوزان دکتردندانپزشک هستند*
*استاد اگر به شما درخواست همکاری خدمت به فوتبال کشور را بدهند ایا میپذیرید؟*
*بله قطعادوست دارم به پیشرفت وشکوفایی استعدادهای درخشان کشورم کمک کنم چون تجربیات بسیار بالایی دارم البته من چون در شیرازسکونت دارم بیشتردوست دارم یک مدرسه اموزش فوتبال یا اکادمی بزنم اما متاسفاته مشاهده میکنم در شیراز مدارس فوتبال بسیار زیادند و ضمن اینکه کسانی بعنوان مسئولان این مدارس و مربیان اموزش دهنده کارمیکنند که اصلا تجربه و تخصص و فنون اموزش علمی واصولی را بلد نیستند و صلاحیت ندارند و نباید اجازه داد هرشخصی که تقاضای تشکیل مدرسه فوتبال کرد بلافاصله بدون هیچگونه معیار و تخصصی وتجربه و سابقه کاری مجوز مدرسه فوتبال رابه انان داد و در واقع هدف انها فقط درامد زایی میباشد و به کیفیت اموزش اصلاتوجهی نمیشودومن هم بهمین خاطر دلسرد شدم و از تشکیل مدرسه فوتبال و اکادمی انصراف دادم*
* استاد ببخشید: ازمسئولان ورزش ایران چه انتظاراتی دارید؟*
*متاسفانه فوتبال کشور ما نسبت به دیگر کشورهای جهان بسیارلقب مانده و فاقد کیفیت لازم است بیش ازچهل سال است که قهرمان جان ملتهای اسیانشده ایم درحالیکه سه بارپی درپی ماقهرمان جام ملتهای دراسیا شدیم و بیش از چهل سال است که به المپیک راه پیدا نکرده ایم درحالیکه سه بار قبلا در المپیک ها حضور داشتیم اگرقبلا موفق شدیم بخاطر استفاده از افراد توانمند و لایق و مدیر و برنامه ریزی اصولی و استفاده بهینه ازانه ظرفیتهای لازم وهمه پای کاربودند انها الان سومدیریت درورزش ایران بیداد میکند و برنامه ریزی و اینده نگری وجودندارد وهیچ چیز سر جای خودش نیست و از فکر و درایت و توانمندی افراد دلسوز و مجرب استفاده نمیشودوبرای پیشرفت وموفقیت باید دارای زیر ساختهای لازم وکافی واستفاده از تکنولوزی روز دنیا واهمیت دادن به اموزش برای مربیان و داوران و استفاده ازبازیکنان توانمند و فنی سرلوحه برنامه ریزی قرارگیرد وازهم پتانسیلهای لازم و نیروهای مجرب و کار امد استفاده گردد*
*استاد ببخشیدسئوال اخر*
*ازاستان کهگیلویه و بویراحمد ایا شناختی واطلاعاتی هم دارید؟*
*بله من ازاستان کهگیلویه و بویر احمد هم خاطرات تلخ دارم وهم خاطرات شیرین*
*من دردهه شصت بیش ازشش ماه همراه باخانواده درشهرستان گچساران سکونت داشتم وزندگی کردم مردم گچساران مثل دیگر مردم ایران گل هستند و با مرام و با معرفت و میهمان نواز و اگر چه تعداد زیادی از ابادانی های همشهری من بخصوص بازیکنان تیم صنعت نفت مثل برادران بشاگردی وشادروان صفدر بنده و مهران قلمی وسهیل جمعه زاده انجا سکونت داشتند اما مردم واقعا برای مااحترام قائل بودند*
*امایک خاطره بسیارتلخ ازاستان شمادارم که هرگزفراموش، نمیکنم*
*ازتیم صنعت نفت ابادان جهت دوبازی دوستانه دعوت گردید که به استان شما سفر کنیم یک مسابقه در شهر یاسوج برگرارکردیم که بااستقبال بسیار مردم روبرو گردید و استادیوم مملو از تماشاچی شدو اما برای مسابقه دوم وارد گچساران شدیم .
اما من چون دراوج امادگی بودم باید برای بستن قرارداد با یک تیم قطری عازم قطرمیشدم اما شادروان منوچهرسالیا مربی ما اصرار داشت که بمانم و بازی کنم اما من خواهش کردم که من میخواهم قرارداد ببندم حتما باید عازم قطرشوم اما استاد زیاد اصرار کردند و بناچاربه احترام ایشان برای مسابقه درگچساران وارد زمین شدیم که در اینجا هم استقبال تماشاگران فوق العاده بود و از شانس بسیار بد من درهمان سی ثانیه اول مسابقه یک بازیکن گچسارانی دردقیقه اول با تکلی وحشتناک سبب شکستگی ساق پایم گردید و بشدت صدمه دیدم .
و از زمین شروع نشده خارج شدم وراهی بیمارستان شدم و متاسفانه نتوانستم عازم کشور قطر جهت بستن قرارداد شوم و مدتها درحال درمان پای شکسته بودم و این بدترین خاطره وضربه ای بودکه برای من پیش امد*
*استادبرزگری سخن ناگفته ای اگرداریدبفرمایید*
*من درتیم. ملی جوانان ایران درکشورامارات درمسابقات جوانان جهان بازی میکردم ویک مربی برزیلی داشتم که درمسابقه اول مرا در نیمه دوم به زمین فرستاد و من در نیمه دوم بسیارخوش درخشیدم واقای میلان میلانووبچ مربی یوگسلاوی که شاهد نمایش من بود با مربی برزیلی ما بشدت معترص شد که چرا ایشان را درهمان نیمه اول درترکیب نگذاشتید و خلاصه دران مسابقات مربی برزیلی از من خواست که به کشوربرزیل بروم ودرانجابازی کنم و اظهار داشتند که شما میتوانید در برزیل بسیارعالی بدرخشی ونمایش بدهی که من نپذیرفتم*
*جناب اقای استادعبدالرصابرزگری بزرگمرد بی بدیل تاریخ فوتبال ایران از اینکه دعوت مارابه این مصاحبه پذیرفتید بی نهایت متشکر و سپاسگزارم و موفقیت حضرتعالی راکه یکی ازگنجینه های ناب و سرمایه عظیم تاریخ فوتبال ایران هستید ازدرگاه دادار دادگر دادگستر خواهانم وامیدوارم طول عمربا عزت در کنار خانواده محترمتان داشته باشید*
*بااحترام فراوان ومخلص وخاک پایتان*
هزینۀ ایمان و باورهای مذهبی
شیما یاحق
آزار و اذیت وتعقیب قضایی پروتستان ها و نوکیشان مسیحی در ایران”
برخلاف ادعاهای حکومت ایران مبنی بر احترام گذاشتن به حقوق اقلیت های شناخته شدۀ مذهبی، جامعۀ مسیحی ایران با آزار و اذیت سیستماتیک دولتی و تبعیض روبرو است. وضعیت اسف بار پروتستانهای ایرانی باعث نگرانی ویژه ای است. این جامعه با محدودیتهای جدی در انجام آیین مذهبی خود و استفاده از تجمع و انجمن، دستگیریهای خودسرانه و بازداشت به دلیل پیروی از مذهب خود، و نقض حق حیات از طریق احکام اعدام و قتل های فراقضایی روبرو است. مسیحیان در ایران در سال ۲۰۱۰، پایگاه اطلاعاتی مسیحیان جهان (دبلیو سی دی) تعداد ۲۷۰۰۵۷ نفر مسیحی را در ایران ثبت کرده است که رقمی در حدود ۰٫۳۶% کل جمعیت ۷۴٫۷ میلیونی ایران را تشکیل می دهند.
اکثریت آنها مسیحیان قومی ایران هستند، که شامل ارمنی ها و آسوری ها (یا کلدانیان) میشود که زبان و آیین فرهنگی خود را دارا می باشند.
بیشتر مسیحیان قومی اعضاء کلیساهای ارتدکس جوامع خود می باشند. بیشتر مسیحیان غیر قومی ایران اعضاء کلیساهای پروتستان می باشند و اکثر آنها نوکیشانی هستند که در خانواده های مسلمان به دنیا آمده اند. پایگاه اطلاعاتی مسیحیان جهان در سال ۲۰۱۰ گزارش داد که در ایران تقریبا ۶۶۷۰۰ مسیحی پروتستان وجود دارد که در حدود ۲۴% جامعۀ مسیحیان ایران را تشکیل می دهند.
دولت ایران نوکیشان را به عنوان مسیحی شناسایی نمیکند و بسیاری از نوکیشان از ترس آزار و اذیت آیین خود را در ملاء عام دنبال نمی کنند. بنابراین تعداد مسیحیان نوکیش در ایران احتمالا کمتر از تعداد واقعی آنها گزارش می شود. پروتستان ها جامعۀ پروتستان ایران نسبت به گروههای مسیحی قومی با محدودیت های دولتیِ و موارد نقض حقوق بشر به مراتب شدیدتری رو به روست. دلایل این امر استفادۀ آنان از زبان فارسی در مراسم نیایش و نشریات و همچنین تعهد آنها نسبت به تبلیغ (دلایلی که همگی تغییر دین را تسهیل می کنند، و موجبات تکفیر آنان را توسط رژیم فراهم می کنند)، همراه با ارتباطاتی که برخی کلیساهای پروتستان با شعب و شبکه های خارج از کشور دارند می باشد.
رهبر ایران سید علی خامنه ای وسایر مقامات ایرانی اعتقاد دارند که نوکیشان مسیحی مرتد هستند و حضورشان بخشی از یک توطئۀ خارجی با هدف تضعیف حمایت ایدئولوژیک از رژیم است.در حالیکه جمعیت پروتستان های ایران کم تر از یک درصد جمعیت کل ایران است، عمدتا در نتیجۀ رشد تبلیغات دینی، تعداد پروتستانها رو به افزایش بوده است. در دهۀ ۱۹۹۰ میلادی، میزان رشد پیوستن به مسیحیت شروع به ایجاد نگرانی در میان مقامات ایران کرد و به شیوۀ فزاینده ای منتج به اجرای مقررات سرکوبگرانه ای مانند اعمال محدودیت برای حضور در کلیسا، تعطیلی ناشر اصلی چاپ انجیل به زبان فارسی، دستگیری رهبران کلیسای انجیلی، واز همه مهم تر، اعدام یک کشیش سرشناس به اتهام ارتداد در سال ۱۹۹۰ بود. در نتیجۀ این سیاست های سرکوبگرانه، خیلی از مسیحیان پروتستان شروع به گردهمایی در کلیساهای غیر رسمی در منازل شخصی افراد، که موسوم به “کلیسای خانگی” شد، کردند. تا سال ۲۰۰۱، کلیساهای خانگی مکانهای نیایش مورد علاقه و منظم مسیحیان شده بودند.تشدید آزار و اذیت نوکیشان مسیحی در سال ۲۰۰۵، درحدود زمان انتخاب محمود احمدی نژاد به عنوان رییس جمهور ایران، دولت ایران سرکوب کلیساهای خانگی مسیحیان، کلیساهای پروتستان فارسی زبان، و نوکیشان را تشدید کرد.
به علاوه، از سال ۲۰۱۰ به بعد، تحت این عنوان که مسیحیان انجیلی یک شعبۀ انحرافی مسیحیت هستند و این مسیحیت از مسیحیتی که حکومت آن را به رسمیت شناخته است متفاوت است، و این که جنبش کلیساهای خانگی به “قدرتهای غربی” و “صهیونیسم” که علیه رژیم اعلام جنگ نرم کرده اند متصل است، تلاشهای خود را در این زمینه شدت بخشیده است. در این راستا، دولت ، قوۀ قضاییه، و سازمانهای امنیتی و اطلاعاتی ایران به نحو فزاینده ای با نوکیشان مسیحی به عنوان تهدیدی علیه امنیت ملی رفتار کرده اند. در واقع طبق گزارشات، از سال ۲۰۰۵ تا کنون نهاد حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مسئولیت نظارت بر کلیساهای مسیحی ایران را به عهده گرفته است.محرومیت از آزادی مذهب تحت مادۀ ۱۸ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، ایران متعهد به تضمین آزادی مذهب می باشد. با وجود اینکه قانون اساسی ایران حقوق متعددی را که در میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی ذکر شده است تا حدودی محافظت می کند، دولت ایران در عمل حمایت های بین المللی و حقوق ذکر شده در قانون اساسی خود را برای جامعۀ پروتستان ایران رعایت نمیکند. اقدامات سیستماتیک دولت ایران، شامل ایجاد محدودیت برای حضور در کلیسا، منع شکل گیری کلیساهای جدید، بستن کلیساها، محدود سازی توزیع کتاب انجیل و متون مسیحی، آزار و اذیت و نظارت بر گروه های کلیسایی، دستگیری، بازداشت و محاکمۀ رهبران کلیسا، برخورد با تبلیغات مسیحی به عنوان جرم، و اجبار کردن مسیحیان برای بازگشت به اسلام، همگی تحت میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی ممنوع است. از مطرح کردن اتهام ارتداد، که جان نوکیشان را تهدید می کند، تا زندانی کردن اعضائی از کلیسا که در کار تبلیغ دخیل بوده اند، مقامات ایران همواره مشغول دنبال کردن الگویی برای نقض حقوق بشربوده اند و طی آن عملا اعتقادات دینی و موارد عملی آن را جرم تلقی کرده اند.
تحقیقات کمپین نشان میدهد که بازجویان، دادستانها، و دادگاهها مرتبا آیین عادی مسیحیت را به عنوان گواهی از فعالیتهای مجرمانه و یا خود جرم تلقی می کنند.
عضویت در یک کلیسای خانگی، فعالیتهای تبلیغی، و شرکت در یک کنفرانس مسیحی همگی توسط مقامات ایرانی به عنوان رفتار مجرمانه دیده میشوند و ماموران امنیتی در خلال دستگیری افراد، مرتبا اقلام عادی مرتبط به دین مسیحیت مانند انجیل، انتشارات مسیحی و صلیب را مصادره می کنند. متعاقبا، بسیاری از نوکیشان مسیحی ایرانی، شامل خیلی از افرادی که برای این گزارش مصاحبه شده اند، از کشور گریخته اند تا خود را در برابر اذیت و آزار قبلی و یا احتمالی محافظت کنند.نقض حق حیات نقض حق حیات شدیدترین مورد نقض حقوقی است که جامعۀ پروتستان ایران با آن روبروست. جان نوکیشان بخصوص در خطر است چون در نگرش برخی مقامات مذهبی، ارتداد جرمی محسوب میشود که مجازات آن مرگ است. ارتداد، یا عمل ترک یا بازگشت از مذهب، در قوانین مجازات ایران به عنوان یک جرم محسوب نمیشود، اما مقامات مجری قوانین، دادستان ها و دادگاهها غالبا با آن مانند یک جرم برخورد میکنند. به منظور دور زدن کمبود مواد قانونی برای پیشگیری از ارتداد، دادستانها و قضات به موادی از قانون اساسی ایران استناد می کنند که به دادگاهها اجازه می دهد تا از فقه اسلامی استفاده کنند.
در حالی که قوانین اسلامی پذیرای تفاسیر مختلف درمورد این موضوع است، دادگاههای ایران به طور معمول روی تفاسیر سخت گیرانۀ روحانیون محافظه کار، مانند بنیانگزار جمهوری اسلامی آیت الله خمینی که عمل ترک اسلام برای هر مذهب دیگری را به عنوان جرمی که مجازات آن مرگ است تشخیص داده است، تکیه می کنند. در قوانین کیفری جدید ایران، که مجلس ایران آن را در دسامبر ۲۰۱۱ تصویب کرد اما هنوز منتظر تصویب نهایی است، ارتداد هنوز یک جرم تعریف نشده است. با این حال، قانون مجازات جدید شامل یک ماده است که به اصل ۱۶۷ قانون اساسی ایران اشاره می کند. این اصل با صراحت به قضات دستور میدهد تا در غیاب تعریف جرم ها و یا مجازات ها، منابع حقوقی اسلامی را مورد استفاده قرار دهند. این ماده باب ادامۀ استفاده از فقه، که ارتداد را یک جرم بزرگ تلقی می کند، مفتوح میگذارد.قتلهای فراقضایی بسیاری معتقدند بیشترین تهدیدات جانی که نوکیشان پروتستان عموما با آن روبرو هستند، خطر قتلهای فراقضایی است. مهدی دیباج، یکی از کشیش هایی است که قبلا از آنها یاد شد. او که به ارتداد متهم شد، در سال ۱۹۸۴ دستگیر شد و در سال ۱۹۹۳ به اعدام محکوم شد.او در ژانویۀ سال ۱۹۹۴، پس از اینکه خبر پرونده اش در رسانه های بین الملل منعکس شد و فشار روی نمایندگان مجلس کشورهای خارجی، سازمانهای حقوق بشری، اتحادیۀ اروپا، مجلس نمایندگان آمریکا و رهبران کلیسا زیاد شد آزاد گردید. او ده سال را در زندان سپری کرده بود. شش ماه پس از آزادی مهدی دیباج، جسدش در یک جنگل پیدا شد. کسانی که مسئول قتل او بودند هرگز شناسایی نشدند.همچنین هاییک هوسپیان که در عرصۀ عمومی ازمهدی دیباج دفاع می کرد، تحت شرایط مشکوکی کشته شد. هوسپیان که خود یک کشیش بود، در سال ۱۹۹۴، سه روز پس از اینکه به آزادی دیباج کمک کرد ناپدید شد. یازده روز بعد جسدش پیدا شد ، اما قاتلان وی هرگز شناسایی نشدند. اعضای خانوادۀ هوسپیان به کمپین گفتند که در تحقیقات مرگ هاییک هوسپیان اشکالات بسیار زیاد و نشانه های کوتاهی شدیدی وجود داشته است.همچنین جسد تاتیوس میکائیلیان، کشیشی که پس از مرگ هوسپیان رییس شورای پروتستانها شد، در حالی که چندین بار به سرش شلیک شده بود نیز در سال ۱۹۹۴ پیدا شد. مقامات ایرانی ادعا کردند که گروه مخالف مجاهدین خلق این جنایت را مرتکب شده است و سه عضو سازمان مجاهدین خلق را که به این جرم اعتراف کرده بودند را محکوم کردند. اما منابع مطلع نسبت به نقش سازمان مجاهدین خلق در قتل میکائیلیان ابراز شک کرده اند و مقامات وزارت اطلاعات را مسئول آن دانسته اند.در واقع چندین گزارش مربوط به قتل مشکوک رهبران مسیحی توسط مهاجمین ناشناس ومتعاقبا نقص بررسی وتحقیق در مورد این حوادث وجود داشته است.
در سالهای بعد از انقلاب سال ۱۹۷۹، مهاجمان ناشناس پروتستانهای سرشناس ایران مانند کشیش ارسطو سیاح و بهرام دهقانی را به قتل رساندند و تلاش کردند تا اسقف کلیسای انجیلی حسن دهقانی، پدر بهرام دهقانی، را به قتل برسانند.
مرگهای مشکوک دیگر شامل مرگ اسقف محمدباقر یوسفی است که طبق گزارشات جسد او در سال ۱۹۹۶ در حالی که از درختی دار زده شده بود کشف شد و همچنین کشیش قربان تورانی، رهبر یک کلیسای خانگی که مطابق گزارشات گلوی وی در مقابل خانه اش در سال ۲۰۰۵ بریده شد. فقدان تلاش برای تحقیقات در پی این قتل ها نشانه از همدستی دولت یا در قتل و یا در سرپوش گذاشتن بر آن دارد. محکومیت به ارتداد، اعدام حسین سودمند، و سوء قصدهای لاینحل رهبران مسیحی زنگ خطری برای همۀ مسیحیان است. همچنین افرادی که مورد مصاحبه قرار گرفتند به کمپین گفتند که ماموران قضایی یا امنیتی در زمان دستگیری، بازجویی، و بازداشت آنها را مستقیما با اتهام ارتداد و اعدام تهدید می کردند و یا آنها را تهدید میکردند که بعد از آزادی به صورت فراقضایی کشته خواهند شد. دستگیری و بازداشت خودسرانه پروتستانها در ایران همچنین به صورت فزاینده ای مورد دستگیری و بازداشت خودسرانه قرار گرفته اند. از زمان ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد در سال ۲۰۰۵، تعداد دستگیریها، بازداشتها، و محاکمات افزایش یافته و پس از سال ۲۰۰۹ شدت نیز یافته است. از تعداد سی و یک مسیحی که کمپین با آنها مصاحبه کرده، پانزده تن از آنها توسط مقامات دستگیر و بازداشت شده اند. بازداشتها از چند ساعت تا یک سال و نیم طول کشیده و در ۹ مورد به محاکمه کشیده شده است. مقامات رسما ۱۱ نفر از آنها را به جرمهای مختلف تفهیم اتهام کردند که منتهی به ۹ مورد محاکمه شد. طبق گزارش احمد شهید، گزارشگر ویژۀ سازمان ملل متحد برای حقوق بشر در ایران، از سال ۲۰۱۰ تا کنون، در سراسر کشور بیش از ۳۰۰ مسیحی به صورت خودسرانه دستگیر و بازداشت شده اند که ۴۱ نفر از آنها به مدتی از یک ماه تا بیش از یک سال در بازداشت بوده اند.آمارهای قابل دسترسی عمومی، تعداد دستگیریها و بازداشتهای مسیحیان را به مراتب کمتر از واقعیت ذکر می کنند، چون بسیاری از دستگیرشدگان هراس دارند که اگر ابراز وجود کنند ممکن است از ناحیۀ دولت مورد آزار و اذیت بیشتری قرار بگیرند.
بیشتر مسیحیانی که توسط مقامات دستگیر میشوند بالاخره آزاد میشوند، اما غالبا با وثیقه های سنگین. اما در بسیاری موارد تحقیقات هرگز خاتمه نمی یابد و اگر اتهاماتی هم وجود داشته باشد هرگز تبرایی از آنها وجود ندارد.این به دولت این قدرت را میدهد تا انجام آیین های مذهبی افراد را از طریق تهدید به دستگیری و محاکمۀ آتی محدود کند. گفته میشود که وزارت اطلاعات مسئول بیشتر دستگیریهایی است که به صورت عمومی اعلام می شوند. اما از آغاز ماه مه سال ۲۰۱۲، کمپین گزارشاتی از منابع متعدد در خصوص نقش داشتن سپاه پاسداران جمهوری اسلامی در دستگیریها دریافت کرده است.وقتی افراد دستگیر شده بازداشت می شوند، در بیشتر موارد به دلیل اخذ اعترافات بازداشت شدگان تحت فشار قرار میگیرند. بازجویان غالبا تهدیداتی مانند محاکمۀ جنایی بازداشت شدگان، بدرفتاری، دستگیری اعضاء خانواده، بازداشت طولانی، و یا اعدام به جرم ارتداد را برای وادار کردن بازداشت شدگان به ارائۀ اطلاعات دربارۀ فعالیتهای کلیسایی خویش و فعالیتهای سایر اعضاء کلیسا را طرح می کنند. قول آزادی در ازاء اطاعت ارائه می شود. در بعضی موارد بازداشت شدگان با بازداشتهای طولانی بدون هیچگونه اتهام، کیفرخواست رسمی، محاکمه، و یا احکام قضایی روبرو شده اند.شکنجه یا بدرفتاری در طول بازداشت مصاحبه های کمپین با مسیحیان بازداشت شده بیانگر تجربه های دست اول شکنجه و بدرفتاری در طول بازداشت بود. مادۀ ۷ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی اعلام می دارد: “هیچکس نباید مورد شکنجه یا رفتار و یا تنبیه خشن، غیر انسانی، و تحقیرکننده قرار بگیرد.” کمیتۀ حقوق بشر در اظهارنظر شمارۀ ۲۰ خود یادآوری می کند که مادۀ ۷ به وضوح اعلام می کند که حبس انفرادی طولانی مدتِ فرد بازداشت شده یا زندانی ممکن است برابر با رفتارهایی که در مادۀ ۷ منع شده اند بشود. با این وجود، شش مسیحی که توسط کمپین مصاحبه شدند گفتند که برای مدتهای متمادی در حبس انفرادی، همگام با تماس حداقلی با خانواده، بازجویی های مکرر، استفاده از چشم بند، و شرایط نامناسب زندان نگهداری شده بودند. کمپین همچنین گزارشات دست اول آزار جسمی شامل کتک زدن، شلاق، آویزان کردن از قلاب و ضربات با کابل و شلنگ، و سوزاندن با سیگار را دریافت کرده است. طبق گزارشات، به بازداشت شدگان گفته شده است که اگر در مورد بازجویی و یا شکنجۀ خود با کسی حرف بزنند، کشته خواهند شد.محاکمۀ نوکیشان مسیحی به عنوان تهدید علیه امنیت ملی در حالیکه مقامات قضایی بعضی وقتها به مسیحیان اتهامات مذهبیِ ارتداد یا توهین به مقدسات (که به نظر می آید توسط دادستان ها و قضات به جای اتهام ارتداد استفاده می شود تا از انتقاد بین المللی جلوگیری کند) وارد می کنند، محاکمۀ نوکیشان پروتستان در دادگاههای انقلاب برای جرمهای سیاسی یا جرمهایی علیه امنیت ملی بیشتر متداول است. اتهاماتی که از همه بیشتر رواج دارند شامل “تبلیغ علیه نظام،” “اقدام علیه امنیت ملی،” “تماس با کشور متخاصم خارجی” و یا “تماس با گروههای ضد نظام” و “تبانی با دول اجنبی متخاصم” هستند. طبق یافته های کمپین مدارکی که مبنای این اتهامات و محاکمات قرار می گیرند فعالیتهای سادۀ مسیحیت مانند تبلیغ مسیحیت، میزبانیِ مراسمِ نیایش یا جلسات مطالعۀ انجیل، حضور در کنفرانس های مسیحی، و توزیع انجیل می باشند. همچنین مقامات ایرانی غالبا ارتباط با سازمانی که در خارج از کشور قرار داشته باشد را یک جرم علیه امنیت ملی محسوب می کنند.فقدان طی مراحل قانونی در جریان دادگاهها جریان دادگاهها در مواردی که به مسیحیان پروتستان مربوط میشود معمولا با فقدان طی مراحل قانونی در ایران روبروست. چندین مصاحبه شونده به کمپین گفتند که به وکیل دسترسی نداشتند و یا اینکه اگر به وکیل دسترسی داشتند، وکیل آنها از دسترسی کامل به پروندۀ موکلش منع شده بود و بنابراین قادر به ارایۀ یک دفاعیۀ کامل در دادگاه نبوده اند.آزار و اذیت و نظارت بر مسیحیان گروههای کلیسایی همچنین مرتبا مورد نظارت و آزار و اذیت حکومت ایران قرار می گیرند. این نظارت هم به شکل پیدا و هم به شکل پنهان اعمال می شود. وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی یا سپاه پاسداران رهبران کلیساها را برای سئوال احضار می کنند و تلاش می کنند تا آنها را به زور وادار به ارائۀ اطلاعات در خصوص فعالیتهای کلیساها، خدمات، برنامه های آموزشی، و اسامی و پیشینۀ اعضاء کلیسای خود نمایند. مسیحیانی که اطلاعات خود را با کمپین در میان گذاشتند گفتند که ماموران امنیتی به آنها گفتند که آنها را تعقیب می کنند و به مکالمات تلفنی آنها گوش می کنند. اطلاعاتی که توسط وزارت اطلاعات جمع آوری میشود، بعدا مبنای دستگیری ها، محاکمات، و تعطیلی کلیساها قرار میگیرد.تبعیض سیستماتیک علیه مسیحیان جامعۀ مسیحیان ایران و بخصوص نوکیشان پروتستان، همچنین با تبعیض سیستماتیک در کلیۀ مسایل زندگی روبرو هستند. مادۀ ۲۶ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی اعلام میکند:
“همۀ افراد در مقابل قانون برابرند و بدون تبعیض حق حمایت مساوی توسط قانون را دارا هستند.” اما دولت ایران نتوانسته مسیحیان را از تبعیض در بسیاری از حوزه های کلیدی مانند استخدام، تحصیل و دسترسی به عدالت محافظت کند. در برخی حوزه ها، مانند ازدواج و قوانین خانواده، مثل قانون جزایی ایران، قانون ایران بوضوح بین مسلمانان و مسیحیان تبعیض قائل میشود. تبعیض در استخدام مادۀ ۶ میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی حق افراد به کار را محافظت می کند. به این ترتیب، حکومت باید از تبعیض در محل کار و در استخدام و اخراج جلوگیری کند. تبعیض در استخدام یکی از عادی ترین اشکال تبعیض علیه مسیحیان، چه بین کارفرمایان بخش دولتی و چه در بخش خصوصی است. مصاحبه شوندگان به کمپین گفتند که بواسطۀ مذهبشان از شغل هایشان اخراج شدند و یا از استخدام آنها جلوگیری شد. فرم های استخدامی چه برای بخش خصوصی و چه برای بخش دولتی همیشه از متقاضیان میخواهد تا مذهب خود را اعلام کنند و ایرانیان معمولا می توانند فورا از نام فامیل افراد متوجه بشوند که آیا فرد یک مسیحی قومی، یک مسلمان، و یا از گروه دیگری است. مسیحیان همچنین ممکن است با موانعی برای آغاز کسب یا اخذ وامهای تجاری و مجوزها روبرو شوند. در برخی از موارد، مخصوصا در دولت، تبعیض استخدامی در قانون تعریف شده است. قانون اساسی ایران وقوانین قضایی آن برای برخی مقامات دولتی، مانند مقام رهبری، ریاست جمهوری، قضات، و کلیۀ نمایندگان مجلس به جز پنج کرسی که به جوامع اقلیت های مذهبی تخصیص یافته اند، مسلمان بودن را الزامی میکنند.محرومیت از حق تحصیل مادۀ ۱۳ میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی “حق همه به تحصیل ” را به رسمیت می شناسد و اصل ۳۰ قانون اساسی ایران اعلام میکند، “دولت باید برای همۀ شهروندان تا پایان دورۀ تحصیلات متوسطه تحصیل رایگان فراهم کند.” با این وجود، مسیحیان در تحصیل با تبعیض بسیار زیادی روبرو هستند. این تبعیض در شکل اخراج و یا محرومیت از پذیرش در مدارس مقطع دوم و یا دانشگاهها، و یا عدم موافقت با صدور دیپلم پس از تکمیل واحدهای درسی ظهور میکند. به عنوان یک سیاست، مقامات بخشی از شهروندان خود را به عنوان نوعی مجازات از تحصیلات عالی محروم میکنند تا پیشرفت اجتماعی دانشجویانی را که در فعالیتهای مذهبی یا سیاسی که حکومت آن ها را نمی پسندد شرکت می کنند محدود کنند. تبعیض در قوانین ازدواج و خانواده و در قوانین مجازات کیفری ایران قوانین ایران در خصوص ازدواج و خانواده به وضوح علیه مسیحیان (یا هر غیر مسلمانی) در خصوص قوانین ارث، ازدواج بین یک زن مسلمان و یک مرد غیر مسلمان، مواد قانونی مربوط به زنا، قیمومیت یک طفل و حق کفالت بچه ها در موارد طلاق، تبعیض قایل می شوند. قانوان مجازات کیفری ایران همچنین علیه غیر مسلمانان در موارد ارتباطات جنسی با رضایت طرفین و یا بدون رضایت طرفین و در موارد جرایم خشونت آمیز تبعیض قائل میشود.محرومیت از دسترسی به عدالت نوکیشان مسیحی در عمل از دسترسی به عدالت محروم هستند چون اعتقاد دارند که اگر در دادگاهی فاش شود که آنها به دین مسیحیت گرویده اند، به آنها به چشم مرتد نگاه خواهد شد. تقریبا تمام این مسیحیان ابراز کردند از اینکه علیه کسی اقامۀ دعوا کنند واهمه دارند چون میترسند قاضی “ارتداد” آنها را به عنوان خطایی به مراتب بزرگتر از خطای کسانی که به آنها ظلم کرده اند ببیند.نتیجه گیری شواهد آزار و اذیت سیستماتیک و تبعیض علیه نوکیشان مسیحی در ایران، که ناقض حقوق بین المللی و حقوق آنان طبق قانون اساسی کشور ایران است، از طریق شهادت دست اول و مستندات در این گزارش به تفصیل نمایش داده شده است.
همانگونه که در مورد تبرئۀ کشیش یوسف ندرخانی از اتهام ارتداد دیدیم، حکومت ایران نشان داده است که نسبت به فشار بین المللی پاسخگوست. اما صدها نوکیش پروتستان تحت عنوان اتهامات مبهم “امنیت ملی” هنوز اذیت و آزار میشوند و در خطر اتهام ارتداد و مسیحیان نوکیش هنوز از حقوق اولیۀ خود در تقریبا تمام زمینه های زندگی محروم هستند. کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران از جامعۀ بین المللی میخواهد تا ایران را برای موارد نقض حقوق بشر خود پاسخگو کند و دست به اقداماتی هماهنگ شده بزند تا از حقوق نوکیشان مسیحی حفظ و حمایت کند.