![]() |
![]() |
روی جلد | پشت جلد |
در هر 10 دقیقه حداقل یک مورد نقض حقوق بشر در ایران اتفاق می افتد
در 25مین سال فعالیت آزادگی شماره 339 آزادگی را می خوانید
همدستیِ قانون، مذهب، و مردسالاری، برای زنکشی به بهانهی ناموس |
مریم فومنی
|
3
|
گزارش سالانه اعدام در ایران؛ ۲۰۲۴ |
سیاوش نوروزی
|
6
|
عفو بینالملل به این نتیجه رسید، نسلکشی |
ساره استوار
|
7
|
شهر خرم (خرمشهر) بخش پانزدهم |
رامین احمدزاده
|
10
|
اتیسم درکودکان بخش اول |
پروین محمدی افقا
|
13
|
معبد کایلاسا در هند |
نسیبه گودرزی
|
14
|
قربانیان هالوکاست، هالوکاست را تکرار می کنند |
جهانگیر گلزار
|
16
|
آیا انقلاب بهمن شکست خورد؟! |
علی صدارت
|
15
|
درک دیوار آتش بزرگ ایران: بررسی عمیق سانسور اینترنت |
امیر پالوانه
|
19
|
روز جهانی عدالت اجتماعی |
فرجود تقی پور
|
20
|
مهاجرت نخبگان از ابتدای انقلاب اسلامی در سال ۵۷ تا سال ۱۴۰۳ |
محمدرضا باقری
|
21
|
دلنوشتهای با عنوان «کل ایران، زندان است» |
ملیکا نوری وفا
|
22
|
جشن سپندارمذگان : روز عشق ایرانی |
فرجود تقی پور
|
22
|
بررسی تطور تاریخی و چالشهای معاصر قصاص در قانون |
نسرین جهانی گلشیخ
|
23
|
چرایی انقلاب اسلامی: دغدغه نان یا اجرای شریعت؟ |
منصور خانی
|
26
|
از گشت جندالله تا گشت ارشاد |
نغمه ظریفی مقدم
|
27
|
مدیر مسئول و صاحب امتیاز:
منوچهر شفائی
همکاران در این شماره:
معصومه نژاد محجوب
مهسا شفوی
نسرین جهانی گلشیخ
ساره استوار
طرح روی جلد و پشت جلد:
پانیذ تراب نژاد
امور فنی و اینترنتی :
حسین بیداروند
چاپ و پخش:
محمد رضا باقری
همدستیِ قانون، مذهب، و مردسالاری، برای زنکشی به بهانهی ناموس
مریم فومنی
قتلهای ناموسی در ایران، نه اتفاق تازهای هستند و نه تعدادشان افزایش یافته است. هر چند هیچ تحقیق ملیِ جامعی دربارهی این قتلها وجود ندارد اما از همان پچپچهایی که دهان به دهان میپیچند و به خبر تبدیل نمیشوند، میدانیم که هر سال صدها زن در نقاط مختلف ایران به بهانهی ناموس و غیرت کشته میشوند.
ماجرا اما فقط کشته شدن این زنان یا حتی کشته شدن آنان در «خانه» و به دست مردان خانوادهی خودشان نیست.
«خانه» در همه جای جهان یکی از ناامنترین مکانها برای زنان است و زنان بیشتر از همه جا در خانههای خود به قتل میرسند. در قتلهای ناموسی اما قاتل و همدستان خانگیاش میخواهند که زن را به مثابهی لکهی ننگی از بین ببرند. به همین علت است که در بسیاری از موارد، آنها را سربهنیست میکنند. گاه نیمهشب زن را دفن میکنند و میگویند که گم شده و از او خبر نداریم. گاه میگویند که خودکشی کرده و گاه او را مجبور به خودکشی میکنند.
در خشونتهای خانگیای که به قتل زنان میانجامد، مرد اغلب در یک تصمیم لحظهای و از سر خشم، زن را به قتل میرساند و هیچکس خشونت او را تأیید نمیکند. در قتلهای ناموسی اما از مدتها قبل برای کشتن زن برنامهریزی و همدست پیدا میشود. گاه نقشههای جمعی کشیده میشود و حتی دیگر زنانِ خانواده در کنار مردان قاتل میایستند. زنی که قربانیِ غیرت مردانه میشود، اغلب بارها و بارها تهدید به قتل شده و میداند که هیچ حامیای در خانه و خانواده ندارد. مردان قاتل هم میدانند که برای این زنکشی مجازات سنگینی در انتظارشان نیست. به همین علت در بسیاری از مواقع، قاتل با افتخار به میانهی میدان میرود و میگوید: «من کشتمش.»
جعفری، رئیس دادگستری استان خوزستان، در توضیح تفاوت قتلهای ناموسی با دیگر انواع زنکشی میگوید: «عرف محلی، این نوع قتلها را مجاز میداند. به این معنا که کشته شدن زنان در این قتلها تأثری ایجاد نمیکند و حتی گاهی گفته میشود که حق آنها بوده است. برخلاف همهی قتلها، قاتل، فراری نیست و به راحتی خود را معرفی میکند و خانوادهی مقتولان معمولاً خواستار مجازات قاتل نیستند، حتی در مواردی قتل را وظیفهی قاتل دانسته و برای کاهش مجازات او تقاضای عفو میکنند.»
این نوع نگاه به قتلهای ناموسی و زنانی که به بهانهی ناموس کشته میشوند، فقط ریشه در سنتها و تعصبات سنتی و قبیلهای ندارد و در بسیاری از مواقع از سوی مبلغان مذهبی و نهادهای دینیِ نزدیک به حکومت نیز تأیید و ترویج میشود.
حتی پس از کشته شدن رومینای ۱۴ ساله به دست پدرش و جریحهدار شدن شدید افکار عمومی نیز مروجان این نگاه عقب ننشستند. علیرضا پناهیان، از روحانیون محافظهکار نزدیک به حکومت، با ادعای اینکه «چنین اتفاقاتی برای جامعهی اسلامی نیست و یک نیروی متدین و مذهبی هرگز دست به قتل و جنایت نمیزند»، زنان قربانی را هدف گرفت و اینگونه قتلهای ناموسی را «محصول بیبندوباری در خانواده» عنوان کرد.
«حوزهی علمیهی خواهران» نیز در اظهارنظری صریحتر زنان قربانی قتل ناموسی را «فریبخوردگانی» دانست که خانوادههایشان مجبور شدهاند میان «انتقام» از آنها و «تن دادن به خواستههای نامشروعشان» یکی را انتخاب کنند.
از دیدگاه این زنان حوزوی دلیل اصلی شیوع قتلهای ناموسی، مخالفت با ازدواج دختربچههای زیر ۱۸ سال است و اگر دختران تا کودک هستند به خانهی شوهر بروند، از کشته شدن هم در امان میمانند. در واقع، همانطور که فرج سرکوهی، روزنامهنگار، میگوید مفهوم «ناموس» از سویی از مردسالاری، سنت های دیرپا، نگاه به زنان، آموزههای مذهبی و اخلاقی و ساختارهای سنتی متأثر است و از دیگر سو از قوانین، رویهی قضایی، سیاستهای فرهنگی، اجتماعی و تبلیغی نهادهای حکومتی و مراجع روحانی در سه دههی اخیر تأثیر پذیرفته است.
قانونی که حامی قاتلان است
این در حالی است که امید چندانی به قانون و تغییر آن نیست. بهنام داراییزاده، وکیل دادگستری، توضیح میدهد که بر اساس موازین فقه شیعه، که قانون مجازات اسلامی بر اساس آن تدوین شده، تبعیض آشکاری میان مردان و زنان وجود دارد و «خشونتهای ناموسی» میتواند در چارچوب ضوابط حقوقی و شرعیِ حاکم توجیه شود. او با بررسی لایحهی موسوم به «صیانت، کرامت و تأمین امنیت بانوان در برابر خشونت»، که برای کاهش و کنترل خشونت علیه زنان تدوین شده، نشان میدهد که این لایحه نیز در مواجهه با خشونتها و قتلهای ناموسی کارآمد نیست.
مشاهدات میدانی فعالان مدنی هم گفتههای این وکیل دادگستری را تأیید میکند. پروین ذبیحی، فعال حقوق زنان میگوید در بیست سالی که در کردستان دربارهی قتلهای ناموسی کار میکند، تا به حال ندیده که قاتل یک زن قصاص شود: «آن کسانی که میکشند، میدانند که قانون با آنها هیچ کاری ندارد و حتی به نوعی مورد حمایت نیز قرار میگیرند، در نتیجه این فرهنگ تداوم پیدا کرده و باقی میماند. آنها میدانند که با حکمی سبک روبهرو بوده و با کوچکترین شانس، تبرئه میشوند.»
مسئله تنها این نیست که قانونی مناسب برای مجازات قاتلانی که به بهانهی ناموس زنان را میکشند وجود ندارد. مجریان قانون حتی همین قانون ناقص و ناکافی را هم درست اجرا نمیکنند و در بسیاری از موارد شاهد چشمپوشی و نادیده گرفتن این زنکشیها هستیم.
در قتلهای ناموسی اما از مدتها قبل برای کشتن زن برنامهریزی و همدست پیدا میشود. گاه نقشههای جمعی کشیده میشود و حتی دیگر زنانِ خانواده در کنار مردان قاتل میایستند
هیفا اسدی، فعال حقوق زنان، دربارهی وضعیت قتلهای ناموسی در مناطق عربنشین چنین میگوید: «شخصی که مرتکب چنین جنایتی میشود چند روز در بازداشت میماند و پس از آن به شکلی آزاد میشود. در مجموع مقامهای رسمی و نهادهای دولتی هیچگونه تلاشی برای ریشهیابی یا حمایت از زنان در مقابل ساختار مردسالار جامعهی عرب نمیکنند و حتی به جرئت میتوان گفت که عامدانه مردم عرب را به حال خود میگذارند و تا وقتی که مسئله فقط بین عربها باشد هیچگونه دخالتی در این گونه امور ندارند.»
در سیستان و بلوچستان هم ماجرا همین است. یکی از فعالان حقوق زنان در این منطقه که ترجیح میدهد با اسم مستعار مهتاب از او یاد شود، میگوید: «دولت اصلاً در قتلهای ناموسی که در طایفههای اینجا رخ میدهد، دخالت نمیکند، چون بلوچها را اقلیت میداند.»
تقلیل هویت قومیتها به قاتلان ناموسی
انتقادها به حکومت، فقط معلول کوتاهی در قانونگذاری و اجرای همین قانون ناقص فعلی نیست.
مردم مناطق حاشیهنشینی که بیشترین قتلهای ناموسی در آنجا رخ میدهد، از نگاهی که دولت و رسانههای دولتی به مردم این مناطق دارند و ترویج میدهند، نیز شاکی هستند.
مهتاب میگوید: «دولت نگاه بدی از ما در همه جا پخش کرده و وقتی بحث قتلهای ناموسی مطرح میشود، میگویند این وحشیگری است. خب هست. ولی چیزهای خیلی خوبی هم در بلوچها هست که مردم بلوچ دلشان میخواهد در کنارش گفته شود.»
این نگاه حکومتی بر رسانهها نیز تأثیر گذاشته است. قتلهای ناموسی، بهویژه در مناطق حاشیهنشین و در بین کردها و عربها و بلوچها، کمتر مورد توجه قرار میگیرد و به رسانهها میرسد اما در همان موارد اندک نیز نوع رسانهای کردن این قتلها، اغلب واکنش منفیِ مردم محلی را برمیانگیزد.
مهتاب تعریف میکند که پس از کشته شدن هاجر، بسیاری از بلوچها از این جنایت ناراحت بودند اما نمیخواستند دربارهی آن حرفی بزنند چون دیدهاند که چطور کل هویت مردم بلوچ به این خشونتها و قتلهای ناموسی تقلیل داده میشود: «خیلی از جوانهای ما این سالها در فضای مجازی فعال شدهاند و از طریق توریسم کسب درآمد میکنند. من در جریان قتل هاجر، به آنها پیام فرستادم که از هشتگ من-هاجرم حمایت کنید، بعضیهایشان که در کار گردشگری بودند اصلاً صحبت نکردند و میدانم دلیلش این است که به زحمت دارند تلاش میکنند آن ذهنیت بدی را که نسبت به بلوچها ایجاد شده از بین ببرند و حالا نگراناند که اگر بگویند چنین چیزی شده، دوباره ذهنیت مردم بد شود. ترسشان بیجا هم نیست. در زیرِ تنها گزارشی که دربارهی هاجر نوشته شد، کلی کامنت گذاشته بودند که بلوچها وحشی هستند، حق مردم بلوچ است که دولت با آنها اینجوری رفتار کند و بلوچها را باید از دم تیر گذراند.»
بخشی از هراس قومیتها که گاه به سکوت در برابر قتلهای ناموسی و انکار وقوع آنها میانجامد، شاید ناشی از نوع پوشش این اخبار باشد.
هیفا اسدی پوشش خبرهای قتلهای ناموسی را بر اساس «رویکرد از بالا به پایینِ مرکزگراها» و «بدون اشاره به اسباب و بستر این مصائب» میداند. او دربارهی علت اعتراض مردم عرب در هنگام انتشار اخبار قتلهای ناموسی میگوید: «فعالان مرکزگرا این اخبار را با تأکید بر عرب بودن این اشخاص منتشر میکنند، بدون اینکه هیچ وقت حتی کوچکترین اشارهای به هزاران سیاست خرد و کلان دولت مرکزی برای نهادینه کردن فقر فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی در میان ملت عرب داشته باشند.»
به گفتهی او: «مردم مناطق مرکزی ایران فرصت یافتهاند که در سایهی بودجههایی که صرف آبادسازی آنها شد، رشد کنند و از قید بسیاری از محدودیتهای اجتماعی رها شوند اما وضع ملت عرب و دیگر ملل غیرفارسِ ساکن در جغرافیای ایران نسبت به ۵۰ سال گذشته تغییر چشمگیری نیافته است.»
مهتاب نیز وقتی دربارهی قتلهای ناموسی در سیستان و بلوچستان صحبت میکند، این قتلها را مهرهی آخر تسبیحی میداند که دانه دانه پشت سر هم ردیف شدهاند: «شدت فقر و محرومیت در این منطقه خیلی زیاد است. بسیاری از خانوادهها دلشان میخواهد که بچههایشان درس بخوانند اما نداری باعث میشود که بچه را نفرستند مدرسه و در عوض زود شوهر بدهند یا اینکه بهخاطر نبود امنیت دخترها را مدرسه نفرستند. بعد این دختربچه بهخصوص اگر در روستا باشد و بگوید میخواهم طلاق بگیرم، میگویند این زن دریده است و صد در صد برایش حکم مرگ صادر میشود.»
قتلهای ناموسی، مجازاتی برای طغیان زنان
سویهی دیگری که در رابطه با قتلهای ناموسی کمتر مورد توجه قرار گرفته، شورش و طغیان زنان در برابر ساختار نابرابر و ضدزن است. طغیانی که از سوی فرهنگ مردسالار حاکم بر جامعه تحمل نمیشود و در فقدان حمایتهای قانونی و اجتماعی از این زنان، به کشته شدن آنها ختم میشود. هر چند بسیاری از قربانیان قتلهای ناموسی به علت شک و تردیدهای اثباتنشده کشته میشوند اما اغلبِ آنها پس از مخالفت با ازدواج اجباری، درخواست طلاق، داشتن روابط دوستانه یا جنسیِ خارج از ازدواج، فرار از خانه و در یک کلام رد کردن خط قرمزهای مردان خانواده، به قتل میرسند.
محمد اسماعیل ریاحی و وحید اسمعیلی در پژوهشی که در سال ۱۳۹۷ دربارهی قتلهای ناموسی در مریوان انجام دادند، نوشتند: «فرهنگ جنسیتی كُردی، دستكم شامل دو جزء متضاد است. یكی از مؤلفهها پدرسالاری و زنستیزی است كه در فرهنگ عامه، زبان، ادبیات، لطیفهها، رفتارها و در یك كلمه، در تجربهی زیستهی افراد وجود دارد و در خشونتآمیزترین شكلش، به صورت قتل ناموسی بهنمایش درمیآید اما جزء دیگر فرهنگ كُردی، كه عموماً ناشناخته، تأییدنشده و نامصوّب است، فرهنگ مبارزه برای برابری جنسیتی است.»
آنها با بیان اینکه «تقابل این اجزای متعارض و متضاد فرهنگ كُردی در تعامل مردان و زنان، ممكن است به میدان اجتماعیای شكل داده باشد كه یكی از پیامدهای بسیارِ آن، ارتكاب خشونت افراطی علیه زنان در قالب قتل ناموسی باشد» تأکید میکنند که فهم نگرش و رفتار كنشگرانِ مرد و زن كُرد در قبال قتل ناموسی باید در متن بافت و ساختار اجتماعی این مناطق انجام شود.
مشاهدات پروین ذبیحی یافتههای این پژوهشگران را تأیید میکند. به گفتهی او: «زنانِ این منطقه مثل گذشته حاضر به قبول تبعیض و خشونت نیستند، به شرایط موجود اعتراض میکنند، از خط قرمزها عبور میکنند و نمیخواهند تسلیم دگماتیسم و باورهای پوچ و سنتهای سیاه شوند. آنان حق تعیین سرنوشت و ادامهی زندگی دلخواهشان را میخواهند و به این دلیل هم کشته میشوند.»
مبارزه با خشونت علیه زنان، چند دهه است که در دستور کار جنبش زنان قرار گرفته اما در گروههای زنان، دستکم در تهران و شهرهای بزرگ که بدنهی مشهود جنبش زنان هستند، کمتر نشانی از فعالیت متمرکز بر قتلهای ناموسی دیده میشود.
فشار جامعه به مردانِ باغیرت برای کشتن زنان بیناموس
عاملان این فشار و سرکوب، فقط مردان خانواده نیستند. در اغلب موارد، جامعه چنان در برابر هرگونه آزادیخواهیِ زنان مقاومت نشان داده و بدون در نظر گرفتن عاملیتِ زنان، به مردان فشار میآورد که پدران و شوهران و برادران و … حاضر میشوند خون عزیزشان را بریزند اما بیآبرو و طرد نشوند.
پدر زعفران محمدی که پروین ذبیحی حال و روزش را تعریف میکند، یکی از این نمونهها است: «یکی از زندانیان سیاسی میگفت پدر زعفران محمدی که دخترش را کشته بوده، تمام طول شب تا صبح توی راهروهای زندان از شدت عذاب وجدان قدم میزد. زعفران بعد از طلاق از همسر اولش با مرد جوانی از خانه فراری شده بود. پدرش پیام داد که برگردد تا مراسم ازدواج برگزار کنند اما همان شب زعفران کشته میشود. بعد هم پیرمرد رفت وسط میدان روستا و گفت این هم جنازهی زعفران. حالا راحت شدید؟ دست از سرم برمیدارید؟ این مرد گفته بود وقتی میروم مسجد یا هیچکس با من حرف نمیزند یا بلند میشوند میروند. او تعریف کرده بود که چطور ماشینهای عبوری برایش نمیایستادند و کسی با پسرهایش معامله نمیکرده. گفته بود من دخترم را کشتم تا بقیهی اعضای خانواده راحت باشند و از سوی جامعه طرد نشوند.»
این فشارها آنقدر زیاد و شدید است که احد، مرد عرب هویزهای، حتی پیش از تولد دخترش نگران آن لحظهای بوده که مجبور به کشتن او شود: «دلم دختر میخواست اما خیالش هم مرا میکشت. شاید دخترم را نمیتوانستم با منطق طایفه بزرگ کنم. شاید میشد که خطایی بکند و آن وقت بود که هم دلبستهاش بودم هم محکوم میشدم به کشتن خاموشش. نمیخواستم جگرگوشهام را خودم بیغسل و کفن و عزت و آبرو بگذارم زیر خاک سرد. اما در عین حال هم نمیتوانستم در مقابل قوانینی که به اندازهی تاریخمان قدمت دارند بایستم. من مرد این جور جنگی نبودم.»
تجربهی کردستان، موفقیت کوتاهمدت جامعهی مدنی برای کاهش قتلهای ناموسی
در شرایطی که حکومت عزم و ارادهای برای تغییر این وضعیت ندارد، جامعهی مدنی، و بهویژه جنبش زنان، چه گامهایی برای کاهش و توقف قتلهای ناموسی برداشته است؟ مبارزه با خشونت علیه زنان، چند دهه است که در دستور کار جنبش زنان قرار گرفته اما در گروههای زنان، دستکم در تهران و شهرهای بزرگ که بدنهی مشهود جنبش زنان هستند، کمتر نشانی از فعالیت متمرکز بر قتلهای ناموسی دیده میشود.
اکثر اعتراضات مدنی به قتلهای ناموسی را زنان کُرد انجام دادهاند. تشکیل «کمیته علیه خشونتهای ناموسی» با هدف تحقیق و کار فرهنگی برای بسترسازی علیه خشونتهای ناموسی در کردستان، کرمانشاه، لرستان، ایلام و حاشیههای این مناطق، یکی از فراگیرترین اقدامات مدنی بوده است. این کمیته در سال ۱۳۸۷ در سالگرد قتل دعا خلیل اسود، دختر کرد ایزدی، به دست برادرانش تشکیل شد.
مراسم اعتراضی تشییع جنازه شهین نصراللهی
اولین حرکت اعتراضیِ این کمیته اعتراض به قتل شهین نصراللهی در تیرماه ۱۳۸۷ بود. فعالان مدنی مریوان، یک روز پس از قتل شهین، با پخش بیانیهای این قتل را محکوم کردند و برای شرکت در خاکسپاری شهین فراخوان دادند. روز خاکسپاری حدود ۴۰-۵۰ نفر جلوی بیمارستان رفتند و به دنبال جنازه راه افتادند. در آن منطقه رسم نیست که زنان دنبال جنازه بروند و این اولین بار در تاریخ دهات کردستان و اورامانات بود که زنان هم در تشییع جنازه شرکت میکردند. آنها با دو پلاکارد و چند تراکت در محکومیت قتلهای ناموسی تشییع جنازه را تبدیل به نوعی راهپیماییِ آرام کردند و این حرکتِ آنها از سوی روستاییان نیز حمایت شد، بهگونهای که روحانی روستا ناراحتی خود را از قتل سیمین ابراز کرد و گفت او بیگناه کشته شد. یکی از اهالی نیز اعلام کرد من از همهی کسانی که در اینجا حاضرند میخواهم بدانند که قتل ناموسی در فرهنگ این روستا نیست و مرگ این زن را ناشی از وجود سنت زنکشی در این روستا ندانند. اقدام بعدی زنان کردستان، تظاهراتی ۱۳هزار نفره در اعتراض به قتل فرشته نجاتی بود. زنان فعال کُرد همچنین در روستاها جلسات آموزشی میگذاشتند و سعی در تغییر فرهنگی داشتند که به کشتن زنان میانجامید.
در نتیجهی این فعالیتها تعداد قتلهای ناموسی در کردستان و بهویژه در مریوان برای مدتی کاهش پیدا کرد. به گفتهی پروین ذبیحی وبلاگها و سایتهای زیادی در این منطقه فعالیت میکردند و به محض اینکه قتلی اتفاق میافتاد، دربارهی آن اطلاعرسانی میکردند و اعتراضات مدنی را سامان میدادند. اینها روی افکار عمومی مردم تأثیر میگذاشت و کسانی که ممکن بود دست به چنین اعمالی بزنند، از ترس اعتراضات اجتماعی و اینکه خود و خانوادهشان انگشتنما شوند، از این کار منصرف میشدند.
این فعالیتهای مدنی اما ادامه نیافت. از سال ۱۳۸۸ پس از اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری و آغاز دور جدیدی از فشارها بر جامعهی مدنی، در کردستان نیز همچون دیگر نقاط کشور، جامعهی نوپای مدنی گرفتار خفقان شد و فعالیتهای جمعی در مبارزه با قتلهای ناموسی کمرنگتر شدند.
با این حال، پس از کشته شدن رومینا اشرفی، اولین اعتراض خیابانی را زنان کُرد سازماندهی کردند. در هشتم خرداد ۱۳۹۹ شماری از زنان سنندجی با پلاکاردهای اعتراضی در پارک جنگلی این شهر جمع شدند و بیانیهای در محکومیت قتلهای ناموسی خواندند. اینگونه اعتراضهای خیابانی در سالهای گذشته نیز کمابیش ادامه داشته و زنان در شهرهای مختلف کردستان با حضور در گورستانهای محل دفن قربانیان قتلهای ناموسی یا شهرهای محل زندگی آنها اعتراض خود را به این خشونتها اعلام کردهاند. در اردیبهشت ۱۳۹۸ در یکی از این اعتراضات شماری از شرکتکنندگان در این تجمع نیز بازداشت شدند.
در مناطق عربنشین اما تا کنون کمتر کار جمعیِ سازمانیافتهای در این رابطه انجام شده است. هیفا اسدی میگوید سازمانهای غیردولتی و مؤسسات فرهنگی «تحت تعقیب و سرکوب» حکومت هستند و «تلاشهایشان در مقایسه با تأثیر و انعکاسی که در کار کنشگران مرکز میبینیم به چشم نمیآید.»
در سیستان و بلوچستان هم اندک گروههای غیردولتی و مستقل زنان بیشتر بر حوزهی آسیبهای اجتماعی مثل زنان خیابانیِ کارتنخواب یا ترک اعتیاد زنان متمرکز هستند. اما قتلهای ناموسی همچنان منطقهی ممنوعه است. مهتاب میگوید پس از قتلهای ناموسیِ اخیر که سر و صدای آن در رسانهها بلند شده، نشانههای کوچکی از عزم زنان برای کار جدی در این حوزه دیده میشود: «بعد از قتل هاجر، تعدادی از زنان تحصیلکردهای که برخی از آنها در دستگاههای دولتی سِمتی هم دارند، گروههای واتساپی درست کردند که ببینند چه کار میشود کرد. آنها هم مخالف این قتلهای ناموسی هستند اما چون هیچ قانونی برای مقابله با این قتلها وجود ندارد، نمیدانند چه میشود کرد. بعضی از این زنان که مشاور بودند پیام میدادند که ما حاضریم مشاورهی رایگان بدهیم. ولی به غیر از اینها کار خاصی نمیتوانند انجام دهند.»
مهتاب از زندگی زنانی که در سکوت کشته و فراموش شدهاند، داستانها تعریف میکند و به درد مشترکی اشاره میکند که از سیستان و بلوچستان تا کردستان و خوزستان و گیلان و تهران احساس میشود: «هیچ وقت صحبتی از قتلهای ناموسی نیست. اصلاً انگار نه انگار که این کار قبحی دارد. همه میترسند حرف بزنند. نه روحانیون مذهبی دخالت میکنند، نه دولت و نه مردم.»
[1] قتل ناموسی؛ یگانگی فرد با فرهنگ حکومتی؟، فرج سرکوهی، رادیو فردا، ۱ اسفند ۱۳۸۶، قابل دسترس در اینجا.
[2] محمداسماعیل ریاحی، وحید اسمعیلی. «بررسی جامعهشناختی نگرش به قتلهای ناموسی و عوامل اجتماعی مؤثر بر آن در شهر مریوان»، مطالعات اجتماعی ایران، سال دوازدهم، پاییز ۱۳۹۷، شمارهی ۳ «ویژهی کردستان». قابل دسترس در اینجا.
[3] ماهرخ غلامحسینپور، خشونت شاید تنها یک «کلمهی پنج حرفی» باشد، خانهی امن، قابل دسترس در اینجا.
[4] سیمین (شهین) نصرالهی ۲۲ ساله اهل روستای دزلی در پی اختلاف و تهمت شوهرش به ارتباط تلفنی او با مرد دیگری، قهر کرده و به همراه فرزند پنجسالهاش به روستا و خانهی پدریاش رفته بود. شوهر او ابتدا اعلام کرده بود که ۴ میلیون تومان مهریهی سیمین را تهیه و او را طلاق خواهد داد. و اکنون پس از گذشت ۸ ماه به خانهی پدر سیمین مراجعه کرده و ضمن عذرخواهی و اذعان به اینکه «زن من از گل پاکتر است» از سیمین خواسته بود که به خانه برگردد، سیمین نیز پذیرفته بود. اما یکی از برادران سیمین به این دلیل که چرا سیمین بدون اجازهی برادرانش چنین تصمیمی گرفته است خواهر خود را هدف گلوله قرار داد و متواری شد.
گزارش سالانه اعدام در ایران؛ ۲۰۲۴
سیاوش نوروزی
دستکم ۹۷۵ تن درسال ۲۰۲۴ در ایران اعدام شدهاند. این عدد نسبتبه ۸۳۴ اعدام که در سال گذشته میلادی ثبت شد، ۱۷درصد افزایش یافته است. هفدهمین «گزارش سالانه اعدام در ایران»، کاری از سازمان حقوق بشر ایران و سازمان «با هم علیه مجازات اعدام» (ECPM)، به ارزیابی و تحلیل روند مجازات اعدام در سال ۲۰۲۴ در جمهوری اسلامی ایران میپردازد. تعداد اعدامها در سال ۲۰۲۴، روند آنها نسبت به سالهای گذشته، چارچوب قانونی و رویهها، اتهامات، توزیع جغرافیایی و تفکیک ماهانه اعدامها در این گزارش آمده است.
همچنین فهرست کودک-مجرمان و زنان اعدامشده در سال ۲۰۲۴ نیز در جدولهای تدوینشده در این گزارش ارائه شده است.
متن کامل گزارش را به فارسی بخوانید (پیدیاف)
این گزارش همچنین به جنبش لغو مجازات اعدام در ایران، دربرگیرنده جنبش بخشش، و سهم آن در کاهش بهکارگیری مجازات اعدام میپردازد و تحلیلی درمورد اینکه چگونه جامعه بینالملل میتواند در محدودکردن دامنه مجازات اعدام در ایران مشارکت کند، به دست میدهد.
گزارش ۲۰۲۴ نتیجه کار سخت اعضا و حامیان «سازمان حقوق بشر ایران» و داوطلبانی است که در گزارش، مستندسازی، گردآوری، تحلیل و نگارش محتوای آن مشارکت داشتند. ما بهویژه از منابع سازمان حقوق بشر ایران در داخل کشور سپاسگزاریم که با گزارش اعدامهای اعلامنشده و مخفیانه در زندانهای ۳۰ استان کشور، خطر قابلتوجهی را به جان میخرند. با توجه به شرایط بسیار دشوار و فقدان شفافیت رسمی در کنار خطرها و محدودیتهای آشکاری که مدافعان حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران با آن مواجهاند، این گزارش نمیتواند شامل تمامی موارد مجازات اعدام در ایران باشد. سازمان حقوق بشر ایران دستکم ۳۹ گزارش اعدام دریافتی را در این گزارش لحاظ نکرده است، چراکه تکمنبعی بودند و بنابر استانداردهای ما به آمار اضافه نشدهاند. با این حال، هدف از تدوین این گزارش، دستیابی به کاملترین و واقعیترین آمار در شرایط کنونی است. گزارش حاضر، مرگهای مشکوک در بازداشتگاه، زندانیان محکوم به اعدامی که قبل از اعدام در زندان جان سپردهاند، یا کسانی را که زیر شکنجه کشته شدند، شامل نمیشود.
سازمان «با هم علیه مجازات اعدام» (ECPM) از تدوین، فرایند ویرایش و انتشار این گزارش در چارچوب فعالیتهای بینالمللی خود علیه مجازات اعدام حمایت میکند.
تنها با اتخاذ یک استراتژی قوی برای نشر و توزیع اطلاعات میتوان بر معضل نبود شفافیت درمورد مجازات اعدام در ایران چیره شد. هدف سازمان حقوق بشر ایران و ECPM از انتشار این گزارشها، ارائه حقایقی است که بر دیدگاه بینالمللی اثر بگذارد و در نتیجه، به ایجاد تغییر در ایران درخصوص مجازات اعدام کمک کند. ایران به نسبت جمعیت، در صدر کشورهای اعدامکننده جهان قرار دارد.
- گزارش سالانه ۲۰۲۴ در یک نگاه دستکم ۹۷۵ تن در سال ۲۰۲۴ در ایران اعدام شدهاند. این عدد نسبتبه ۸۳۴ اعدام که در سال گذشته میلادی ثبت شد، ۱۷درصد افزایش یافته است.تنها ۹۵ اعدام (کمتر از ۱۰ درصد) از سوی مقامهای رسمی یا رسانههای داخلی گزارش شدهاند. این آمار ۱۵ درصد در سال ۲۰۲۳، ۱۲ درصد در سال ۲۰۲۲، ۱۶ درصد در سال ۲۰۲۱ و میانگین آن بین سالهای ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۰ حدود ۳۳ درصد بود. ۹۰درصد از کل اعدامهای گنجاندهشده در گزارش ۲۰۲۴، یعنی ۸۸۰ اعدام، از سوی مقامها اعلام نشده است.
- دستکم ۵۰۳ اعدام (۵۱.۶ درصد از کل اعدامها) با اتهامهای مربوط به مواد مخدر اجرا شدهاند. این آمار در سال ۲۰۲۳ برابر با ۴۷۱، در سال ۲۰۲۲ برابر با ۲۵۶ مورد (۴۴درصد) و در سال ۲۰۲۱ میلادی ۱۲۶ مورد (۳۸درصد) بوده است. اما بین سالهای ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۰ به طور میانگین سالانه ۲۴ تن به این اتهام اعدام شدند.
- تنها ۱۵ مورد یعنی سه درصد از ۵۰۳ اعدام مرتبط با مواد مخدر ازسوی منابع رسمی اعلام شده است.
- دستکم ۴۱۹ اعدام (۴۳درصد از کل اعدامها) به اتهام قتل بوده است.
- دو معترض در بین کسانی بودند که به اتهام قتل عمد اعدام شدند.
- دستکم ۳۱ نفر، ازجمله ۹ شهروند کُرد و یک تن که از کشورهای همسایه ربوده و به ایران برده شده بود، برای اتهامهای امنیتی (محاربه، بغی و افسادفیالارض) اعدام شدند.
- دستکم ۲۲ نفر به اتهام تجاوز جنسی اعدام شدند.
- ۴ نفر در ملأعام به دار آویخته شدند.
- دستکم ۱ کودک-مجرم در میان اعدامشدگان بود. پرونده ۳ مورد احتمالی دیگر در زمان تدوین گزارش در دست بررسی بود.
- دستکم ۳۱ زن اعدام شدند که بالاترین آمار اعدام زنان طی دستکم ۱۷ سال گذشته بوده است.
- دستکم پنج تن از اعدامشدگان از بیماریهای روحی روانی یا معلولیت رنج میبردند.
- دستکم ۸۰ شهروند افغان اعدام شدند. این آمار در سال ۲۰۲۳ برابر با ۲۵ تن و در سال ۲۰۲۲ برابر با ۱۶ تن بود.
- دستکم ۵۳۴ اعدام در سال ۲۰۲۴ و بیش از ۵۰۷۵ اعدام از سال ۲۰۱۰، بر اساس احکام اعدام صادرشده در دادگاههای انقلاب بوده است.
- دستکم ۶۴۹ زندانی که به اتهام قتل به اعدام محکوم شده بودند، ازسوی خانوادههای قربانیان قتل براساس قوانین قصاص بخشیده شدند.
گزارش سالانه هفدهم درباره مجازات اعدام در ایران که توسط سازمان حقوق بشر ایران (IHRNGO) و همبستگی علیه مجازات اعدام (ECPM) منتشر شده است، از افزایش نگرانکننده استفاده از مجازات اعدام توسط جمهوری اسلامی در سال ۲۰۲۴ پرده برمیدارد. در این سال، دستکم ۹۷۵ اعدام انجام شده است که نسبت به ۸۳۴ مورد ثبتشده در سال ۲۰۲۳ میلادی، ۱۷ درصد افزایش را نشان میدهد. این افزایش نشاندهنده بالاترین تعداد اعدامهای ثبتشده در ایران در بیش از دو دهه اخیر است، بهویژه در نیمه دوم سال که همزمان با تشدید تنشها میان ایران و اسرائیل بود.
محمود امیریمقدم، مدیر سازمان حقوق بشر ایران، در واکنش به این گزارش گفت:«درحالیکه توجه جهان به تنشهای فزاینده بین ایران و اسرائیل معطوف بود، جمهوری اسلامی از نبود نظارت بینالمللی سوءاستفاده کرد تا مردم خود را با اجرای روزانه ۵ تا ۶ اعدام به وحشت اندازد. چون مردمی که خواستار حقوق اساسی خود هستند، بزرگترین تهدید برای حکومت محسوب میشوند و مجازات اعدام همچنان قویترین ابزار سرکوب سیاسی آن است. این اعدامها بخشی از جنگ جمهوری اسلامی علیه مردم خودش برای حفظ قدرت است.»
از میان این اعدامها، تنها ۹۵ مورد (کمتر از ۱۰ درصد) بهطور رسمی اعلام شد، که این میزان نسبت به ۱۵ درصد اعلامشده در سال ۲۰۲۳ کاهش محسوسی را نشان میدهد. این عدم شفافیت عمدی، علاوه بر تضعیف پاسخگویی، باعث میشود که مقیاس واقعی استفاده حکومت از مجازات اعدام پنهان بماند.
بخش قابلتوجهی از این اعدامها به اتهام جرایم مرتبط با مواد مخدر انجام شده است، بهطوریکه دستکم ۵۰۳ نفر در این رابطه اعدام شدهاند؛ افزایشی چشمگیر در مقایسه با سالهای گذشته. این اعدامها بهطور نامتناسبی اقلیتهای به حاشیه راندهشده، ازجمله اقلیت بلوچ را تحت تأثیر قرار داده است.
با وجود این روند نگرانکننده، دفتر مقابله با مواد مخدر و جرم سازمان ملل (UNODC) در برابر این مسئله سکوت اختیار کرده و همچنان به همکاریهای اجرایی خود با جمهوری اسلامی ادامه داده است. این در حالی است که در ماه آوریل، ۸۴ سازمان حقوق بشری، ازجمله IHRNGO و ECPM، بیانیهای جهانی صادر کردند و از UNODC خواستند که پروژههای اجرایی خود را در ایران تا زمان توقف این اعدامها به حالت تعلیق درآورد.
رافائل شنوئیل-هزان، مدیر اجرایی ECPM، در انتقاد از ادامه همکاری های UNODC با ایران درحالیکه آمار اعدامهای مرتبط با مواد مخدر به بالاترین حد خود رسیده است، گفت:
«UNODC و کشورهایی که پروژههای اجرایی آن را در ایران تأمین مالی میکنند، باید مسئولیت خود را در اعدام صدها نفر به جرم جرایم مواد مخدر بپذیرند. با ادامه این همکاری، درحالیکه جمهوری اسلامی اعدامهای گسترده انجام میدهد، آنها در خطر همدستی در این جنایات هستند. UNODC باید فوراً پروژههای خود را در ایران به حالت تعلیق درآورد تا زمانی که همه اعدامهای مرتبط با مواد مخدر متوقف شود .»
سال ۲۰۲۴ همچنین شاهد بیشترین تعداد اعدامهای قصاص (قصاص النفس) در بیش از دو دهه اخیر بوده است، بهطوریکه دستکم ۴۱۹ نفر به اتهام قتل اعدام شدهاند.
قوانین قصاص که به شدت غیرانسانی و ظالمانه هستند، مسئولیت اجرای حکم اعدام را بر دوش خانواده قربانی میگذارند و از آنجایی که سقف قانونی برای دیه وجود ندارد، شمار زیادی از متهمان به دلیل ناتوانی در پرداخت مبالغ سرسامآور دیه اعدام میشوند.برای نمونه، عباس کریمی، پدری دارای دو فرزند، به دلیل عدم توانایی در پرداخت بیش از یک میلیون یورو دیه اعدام شد. در موردی دیگر، احمد علیزاده به مدت ۲۸ ثانیه به دار آویخته شد، سپس بنا به درخواست شاکی از چوبه دار پایین آورده و احیا شد، اما چند هفته بعد مجدداً اعدام گردید.
مقامات ایرانی در سال ۲۰۲۴ سرکوب مخالفان سیاسی را تشدید کردند و دستکم ۱۰ نفر را که با گروههای اپوزیسیون ممنوعه مرتبط بودند، اعدام کردند. از این تعداد، ۹ نفر زندانی سیاسی کرد و یک زندانی سیاسی دوتابعیتی ربودهشده از یک کشور همسایه بودند. تمامی این افراد پس از محاکمات نمایشی در دادگاههای انقلاب به اعدام محکوم شدند.
همچنین، محمد قبادلو و رضا رسایی، دو معترض جنبش زن، زندگی، آزادی، به اتهام قتل اعدام شدند. رضا رسایی، که یک معترض کرد و پیرو آیین یارسان بود، بر اساس اعترافات اجباری تحت شکنجه و علم قاضی محکوم شد. چندین معترض دیگر این جنبش همچنان در معرض خطر اعدام قرار دارند.
اعدام زنان نیز به سطحی نگرانکننده رسید، بهطوریکه دستکم ۳۱ زن اعدام شدند، که بیشترین تعداد از زمان شروع ثبت این آمار توسط IHRNGO در سال ۲۰۰۷ است.
دو فعال کرد، پخشان عزیزی و وریشه مرادی، به اعدام محکوم شدند، اما به لطف کارزارهای مردمی و فشارهای بینالمللی، اجرای احکام آنها تاکنون متوقف شده است.
جمهوری اسلامی همچنین به عنوان یکی از معدود کشورهای جهان، همچنان اعدام در ملأ عام و اعدام مجرمان کودک را ادامه داد. دستکم یک مجرم کودک اعدام شد و تحقیقات درباره سه مورد دیگر همچنان در جریان است. افزون بر این، حکومت سرکوب شهروندان افغانستانی را نیز تشدید کرد و با اجرای دستکم ۸۰ اعدام، که سه برابر آمار سال قبل است، سیاستهای تبعیضآمیز خود را علیه این گروه افزایش داد.
در مقابل این سرکوب فزاینده، مخالفتهای داخلی و بینالمللی با مجازات اعدام افزایش یافته است. در داخل ایران، زندانیان کارزار «سهشنبههای بدون اعدام» را آغاز کردند، که جنبشی اعتراضی با حمایت جهانی است و بیش از یک سال ادامه داشته است.
محمود امیریمقدم، مدیر سازمان حقوق بشر ایران، درباره این کارزار گفت:
«جنبش سهشنبههای نه به اعدام نقطه عطفی در جنبش لغو مجازات اعدام در ایران است. برای نخستین بار، جنبشی مردمی که زندانیان آن را هدایت میکنند، هر هفته علیه همه اعدامها، نه فقط اعدامهای سیاسی، اعتراض میکند. این نشاندهنده آغاز یک حرکت اجتماعی گستردهتر برای به چالش کشیدن اعدام در تمامی اشکالش است. مردم ایران، سازمانهای حقوق بشری و جامعه جهانی باید از این جنبش حمایت کنند.»
افزایش شدید اعدامها در سال ۲۰۲۴ نشان میدهد که جمهوری اسلامی بیش از پیش به مجازات اعدام متوسل شده تا مخالفان را خاموش و کنترل خود را حفظ کند. از سال ۲۰۱۰ تاکنون، بیش از ۸,۸۰۰ اعدام در ایران ثبت شده است.
همزمان با انتشار این گزارش، سازمان حقوق بشر ایران (IHRNGO) و ECPM از جامعه بینالمللی، از جمله شورای حقوق بشر سازمان ملل، UNODC، و دولتهایی که با ایران روابط دیپلماتیک دارند، درخواست میکنند که مسئله اعدام را در اولویت مذاکرات خود با مقامات ایرانی قرار دهند. فشار بینالمللی مستمر برای افزایش هزینه سیاسی اعدامها و توقف ماشین کشتار جمهوری اسلامی ضروری است.
عفو بینالملل به این نتیجه رسید، نسلکشی
ساره استوار
تحقیقات عفو بینالملل به این نتیجه رسید که اسرائیل در حال نسلکشی علیه فلسطینیان در غزه است
این سازمان در گزارش جدید و مهمی که امروز منتشر شد، اعلام کرد که تحقیقات عفو بینالملل مبنای کافی برای نتیجهگیری اینکه اسرائیل مرتکب نسلکشی فلسطینیان در نوار غزه اشغالی شده و به آن ادامه میدهد، پیدا کرده است. گزارش «احساس میکنی مادون انسان هستی»: نسلکشی اسرائیل علیه فلسطینیها در غزه، نشان میدهد که چگونه در طول حمله نظامی خود که در پی حملات مرگبار حماس در جنوب اسرائیل در 7 اکتبر 2023 آغاز شد، اسرائیل جهنم را به راه انداخته است. و ویرانگری بر فلسطینیان در غزه به صورت گستاخانه، مستمر و با مصونیت کامل. «گزارش عفو بینالملل نشان میدهد که اسرائیل اقداماتی را انجام داده است که بر اساس کنوانسیون نسلکشی ممنوع شدهاند و قصد دارند فلسطینیان در غزه را نابود کنند.
این اقدامات شامل قتل، وارد کردن صدمات جدی جسمی یا روحی و تحمیل عمدی شرایط زندگی فلسطینیان در غزه است که برای تخریب فیزیکی آنها محاسبه شده است. اگنس کالامار، دبیرکل عفو بینالملل گفت: «اسرائیل ماه به ماه با فلسطینیها در غزه بهعنوان گروهی مافوق بشری رفتار میکند که شایسته حقوق بشر و کرامت نیستند و قصد خود را برای نابودی فیزیکی آنها نشان میدهد». “یافته های نفرین آمیز ما باید به عنوان زنگ خطری برای جامعه بین المللی باشد: این نسل کشی است. اکنون باید متوقف شود. دولتهایی که در حال حاضر به انتقال سلاح به اسرائیل ادامه میدهند باید بدانند که تعهدات خود برای جلوگیری از نسلکشی را نقض میکنند و در خطر شریک شدن در نسلکشی قرار دارند. همه کشورهایی که بر اسرائیل نفوذ دارند، بهویژه تامینکنندگان کلیدی تسلیحات مانند ایالات متحده آمریکا و آلمان، بلکه سایر کشورهای عضو اتحادیه اروپا، انگلیس و دیگران، باید از هماکنون برای پایان دادن فوری به جنایات اسرائیل علیه فلسطینیان در غزه اقدام کنند. در دو ماه گذشته، بحران به ویژه در استان شمالی غزه، جایی که جمعیت تحت محاصره در میان بمباران بیامان و محدودیتهای خفقانآور کمکهای بشردوستانه نجاتبخش با گرسنگی، آوارگی و نابودی مواجه هستند، شدیدتر شده است. «تحقیقات ما نشان میدهد که اسرائیل برای ماهها بر ارتکاب اقدامات نسلکشی پافشاری میکند و کاملاً از آسیبهای جبرانناپذیری که به فلسطینیان در غزه وارد میکند آگاه است.
وی ادامه داد: این رژیم برخلاف هشدارهای بیشماری درباره وضعیت فاجعهبار انسانی و تصمیمات قانونی الزام آور دیوان بینالمللی دادگستری (ICJ) که به اسرائیل دستور میدهد تا اقدامات فوری را برای فراهم کردن کمکهای بشردوستانه به غیرنظامیان غزه انجام دهد، ادامه میدهد. اگنس کالامار. «اسرائیل بارها استدلال کرده است که اقداماتش در غزه قانونی است و می تواند با هدف نظامی اش برای ریشه کن کردن حماس توجیه شود. اما نیت نسلکشی میتواند در کنار اهداف نظامی وجود داشته باشد و نیازی نیست که تنها هدف اسرائیل باشد.» عفو بینالملل اقدامات اسرائیل در غزه را از نزدیک و در مجموع، با در نظر گرفتن تکرار و وقوع همزمان، و هم تأثیر فوری آنها و هم پیامدهای تجمعی و تقویتکننده آنها، بررسی کرد. این سازمان میزان و شدت تلفات و ویرانی ها را در طول زمان در نظر گرفت. همچنین اظهارات عمومی مقامات را تجزیه و تحلیل کرد و دریافت که اعمال ممنوع اغلب در وهله اول توسط مقامات عالی رتبه مسئول تلاش های جنگ اعلام یا درخواست می شد.
با در نظر گرفتن شرایط موجود، آپارتاید و اشغال نظامی غیرقانونی که در آن این اقدامات انجام شده است، تنها یک نتیجه معقول میتوان یافت: هدف اسرائیل نابودی فیزیکی فلسطینیان در غزه است، چه به موازات، چه اگنس کالامار گفت: به عنوان وسیله ای برای دستیابی به هدف نظامی اش در نابودی حماس. جنایات وحشیانهای که در 7 اکتبر 2023 توسط حماس و سایر گروههای مسلح علیه اسرائیلیها و قربانیان دیگر ملیتها انجام شد، از جمله کشتار عمدی و گروگانگیری، هرگز نمیتواند نسلکشی اسرائیل علیه فلسطینیان در غزه را توجیه کند. رویه قضایی بینالمللی به رسمیت میشناسد که مرتکب نیازی به موفقیت در تلاشهای خود برای نابودی گروه حفاظتشده، به طور کلی یا جزئی، برای انجام نسلکشی ندارد. ارتکاب اعمال حرام به قصد نابودی گروه به این صورت کافی است. گزارش عفو بینالملل به تفصیل نقضهای اسراییل در غزه را طی 9 ماه بین 7 اکتبر 2023 تا اوایل ژوئیه 2024 بررسی میکند. این سازمان با 212 نفر از جمله قربانیان و شاهدان فلسطینی، مقامات محلی غزه، کارکنان مراقبتهای بهداشتی مصاحبه کرد. شواهد بصری و دیجیتال، از جمله تصاویر ماهواره ای. همچنین اظهارات مقامات ارشد دولتی و نظامی اسرائیل و نهادهای رسمی اسرائیل را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
در موارد متعدد، این سازمان یافته های خود را با مقامات اسرائیلی در میان گذاشت، اما در زمان انتشار هیچ پاسخ اساسی دریافت نکرد. مقیاس و بزرگی بی سابقه اقدامات اسرائیل پس از حملات مرگبار حماس در 7 اکتبر 2023، جمعیت غزه را در آستانه فروپاشی قرار داده است. حمله نظامی وحشیانه آن تا 7 اکتبر 2024 بیش از 42000 فلسطینی از جمله بیش از 13300 کودک را کشته و بیش از 97000 نفر دیگر را مجروح کرد که بسیاری از آنها در حملات مستقیم یا عمداً بدون تبعیض، اغلب کل خانواده های چند نسلی را نابود کردند. این تخریب بیسابقهای را ایجاد کرده است که به گفته کارشناسان در سطح و سرعتی رخ داده که در هیچ درگیری دیگری در قرن بیست و یکم دیده نشده است، کل شهرها را با خاک یکسان کرده و زیرساختهای حیاتی، زمینهای کشاورزی و اماکن فرهنگی و مذهبی را تخریب کرده است. به این ترتیب بخش های وسیعی از غزه غیرقابل سکونت شد. محمد که در مارس 2024 به همراه خانواده اش از شهر غزه به رفح گریخت و دوباره در ماه مه 2024 آواره شد، تلاش آنها برای زنده ماندن در شرایط وحشتناک را شرح داد: «اینجا در دیرالبلاح، مثل یک آخرالزمان است… شما باید از فرزندانتان در برابر حشرات، از گرما محافظت کنید، و آب تمیز و توالت وجود ندارد، در حالی که بمباران هرگز متوقف نمی شود. اینجا احساس میکنی مافوق بشری.» اسرائیل شرایط زندگی را در غزه تحمیل کرد که ترکیبی مرگبار از سوء تغذیه، گرسنگی و بیماری ها ایجاد کرد و فلسطینیان را در معرض مرگی آهسته و حساب شده قرار داد. اسرائیل همچنین صدها فلسطینی از غزه را تحت بازداشت، شکنجه و سایر بدرفتاری ها قرار داد. برخی از اعمالی که عفو بینالملل مورد بررسی قرار میدهند، به صورت مجزا، نقض جدی قوانین بینالمللی بشردوستانه یا قوانین بینالمللی حقوق بشر است. اما با نگاهی به تصویر وسیعتر از عملیات نظامی اسرائیل و تأثیر انباشته سیاستها و اقدامات آن، نیت نسلکشی تنها نتیجه معقول است.
با در نظر گرفتن شرایط موجود، آپارتاید و اشغال نظامی غیرقانونی که در آن این اقدامات انجام شده است، تنها یک نتیجه معقول میتوان یافت: هدف اسرائیل نابودی فیزیکی فلسطینیان در غزه است، چه به موازات، چه اگنس کالامار گفت: به عنوان وسیله ای برای دستیابی به هدف نظامی اش در نابودی حماس. جنایات وحشیانهای که در 7 اکتبر 2023 توسط حماس و سایر گروههای مسلح علیه اسرائیلیها و قربانیان دیگر ملیتها انجام شد، از جمله کشتار عمدی و گروگانگیری، هرگز نمیتواند نسلکشی اسرائیل علیه فلسطینیان در غزه را توجیه کند. رویه قضایی بینالمللی به رسمیت میشناسد که مرتکب نیازی به موفقیت در تلاشهای خود برای نابودی گروه حفاظتشده، به طور کلی یا جزئی، برای انجام نسلکشی ندارد. ارتکاب اعمال حرام به قصد نابودی گروه به این صورت کافی است. گزارش عفو بینالملل به تفصیل نقضهای اسراییل در غزه را طی 9 ماه بین 7 اکتبر 2023 تا اوایل ژوئیه 2024 بررسی میکند. این سازمان با 212 نفر از جمله قربانیان و شاهدان فلسطینی، مقامات محلی غزه، کارکنان مراقبتهای بهداشتی مصاحبه کرد. شواهد بصری و دیجیتال، از جمله تصاویر ماهواره ای. همچنین اظهارات مقامات ارشد دولتی و نظامی اسرائیل و نهادهای رسمی اسرائیل را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. در موارد متعدد، این سازمان یافته های خود را با مقامات اسرائیلی در میان گذاشت، اما در زمان انتشار هیچ پاسخ اساسی دریافت نکرد. مقیاس و بزرگی بی سابقه اقدامات اسرائیل پس از حملات مرگبار حماس در 7 اکتبر 2023، جمعیت غزه را در آستانه فروپاشی قرار داده است. حمله نظامی وحشیانه آن تا 7 اکتبر 2024 بیش از 42000 فلسطینی از جمله بیش از 13300 کودک را کشته و بیش از 97000 نفر دیگر را مجروح کرد که بسیاری از آنها در حملات مستقیم یا عمداً بدون تبعیض، اغلب کل خانواده های چند نسلی را نابود کردند. این تخریب بیسابقهای را ایجاد کرده است که به گفته کارشناسان در سطح و سرعتی رخ داده که در هیچ درگیری دیگری در قرن بیست و یکم دیده نشده است، کل شهرها را با خاک یکسان کرده و زیرساختهای حیاتی، زمینهای کشاورزی و اماکن فرهنگی و مذهبی را تخریب کرده است. به این ترتیب بخش های وسیعی از غزه غیرقابل سکونت شد. محمد که در مارس 2024 به همراه خانواده اش از شهر غزه به رفح گریخت و دوباره در ماه مه 2024 آواره شد، تلاش آنها برای زنده ماندن در شرایط وحشتناک را شرح داد: «اینجا در دیرالبلاح، مثل یک آخرالزمان است… شما باید از فرزندانتان در برابر حشرات، از گرما محافظت کنید، و آب تمیز و توالت وجود ندارد، در حالی که بمباران هرگز متوقف نمی شود. اینجا احساس میکنی مافوق بشری.» اسرائیل شرایط زندگی را در غزه تحمیل کرد که ترکیبی مرگبار از سوء تغذیه، گرسنگی و بیماری ها ایجاد کرد و فلسطینیان را در معرض مرگی آهسته و حساب شده قرار داد.
اسرائیل همچنین صدها فلسطینی از غزه را تحت بازداشت، شکنجه و سایر بدرفتاری ها قرار داد. برخی از اعمالی که عفو بینالملل مورد بررسی قرار میدهند، به صورت مجزا، نقض جدی قوانین بینالمللی بشردوستانه یا قوانین بینالمللی حقوق بشر است. اما با نگاهی به تصویر وسیعتر از عملیات نظامی اسرائیل و تأثیر انباشته سیاستها و اقدامات آن، نیت نسلکشی تنها نتیجه معقول است.
عفو بینالملل برای اثبات قصد خاص اسرائیل برای نابودی فیزیکی فلسطینیان در غزه، الگوی کلی رفتار اسرائیل در غزه را تجزیه و تحلیل کرد، اظهارات غیرانسانی و نسلکشی مقامات دولتی و نظامی اسرائیل، بهویژه مقامات عالیرتبه را بررسی کرد و زمینه را بررسی کرد. سیستم آپارتاید اسرائیل، محاصره غیرانسانی غزه و اشغال نظامی غیرقانونی 57 ساله سرزمین فلسطین. عفو بینالملل قبل از اینکه به نتیجه برسد، ادعاهای اسرائیل مبنی بر اینکه ارتش این رژیم به طور قانونی حماس و سایر گروههای مسلح را در سراسر غزه هدف قرار داده است، و تخریب بیسابقه و رد کمکها نتیجه رفتار غیرقانونی حماس و سایر گروههای مسلح، مانند مکان یابی جنگندهها، را بررسی کرد. در میان جمعیت غیرنظامی یا انحراف کمک ها. این سازمان به این نتیجه رسید که این ادعاها معتبر نیستند. حضور جنگجویان حماس در نزدیکی یا درون یک منطقه پرجمعیت، اسرائیل را از تعهداتش مبنی بر انجام تمام اقدامات احتیاطی ممکن برای نجات غیرنظامیان و اجتناب از حملات بیمورد یا نامتناسب مبرا نمیکند. تحقیقات این سازمان نشان داد که اسرائیل مکرراً در انجام این کار شکست خورده است و جنایات متعددی را بر اساس قوانین بینالمللی مرتکب شده است که هیچ توجیهی بر اساس اقدامات حماس وجود ندارد. عفو بینالملل همچنین هیچ مدرکی مبنی بر اینکه انحراف کمکها بتواند محدودیتهای شدید و عمدی اسرائیل در کمکهای بشردوستانه نجات بخش را توضیح دهد، پیدا نکرد. در تحلیل خود، این سازمان همچنین استدلال های جایگزینی مانند این که اسرائیل بی پروا عمل می کند یا اینکه صرفاً می خواهد حماس را نابود کند و اهمیتی نمی دهد که آیا نیازی به نابودی فلسطینیان در این فرآیند دارد را در نظر گرفت و نشان داد که به جای نسل کشی، بی توجهی بی رحمانه به زندگی آنها نشان می دهد. قصد یافته های نفرین آمیز ما باید به عنوان زنگ خطری برای جامعه بین المللی باشد: این نسل کشی است. اکنون باید متوقف شود. اگنس کالامار، عفو بین الملل با این حال، صرف نظر از این که اسرائیل نابودی فلسطینیان را ابزاری برای نابودی حماس میداند یا محصول جانبی قابل قبول این هدف، این دیدگاه فلسطینیها به عنوان یک بار مصرف و غیرقابل بررسی، به خودی خود شاهدی بر نیت نسلکشی است. بسیاری از اقدامات غیرقانونی که توسط عفو بینالملل مستند شده بود، پیش از آن توسط مقاماتی صورت گرفت که به اجرای آنها تاکید داشتند. این سازمان 102 بیانیه ای را که توسط مقامات دولتی و نظامی اسرائیل و سایرین بین 7 اکتبر 2023 تا 30 ژوئن 2024 صادر شده بود، بررسی کرد و فلسطینیان را غیرانسانی کرد، خواستار یا توجیه اقدامات نسل کشی یا جنایات دیگر علیه آنها شد. از این میان، عفو بینالملل 22 بیانیه صادر شده توسط مقامات ارشد مسئول مدیریت تهاجم را شناسایی کرد که به نظر میرسید اقدامات نسلکشی را خواستار یا توجیه میکرد و شواهد مستقیمی از قصد نسلکشی ارائه میکرد. این زبان به طور مکرر از جمله توسط سربازان اسرائیلی روی زمین تکرار شده است، همانطور که توسط محتوای سمعی و بصری تأیید شده توسط عفو بینالملل نشان میدهد که سربازانی را نشان میدهد که خواستار «پاک کردن» غزه یا غیرقابل سکونت کردن آن میشوند و تخریب خانهها، مساجد، مدارس و فلسطینیان را جشن میگیرند. دانشگاه ها قتل و ایجاد صدمات جدی جسمی یا روحی عفو بینالملل با بررسی نتایج تحقیقاتی که در مورد 15 حمله هوایی بین 7 اکتبر 2023 تا 20 آوریل 2024 انجام داد که منجر به کشته شدن حداقل 334 غیرنظامی از جمله 141 کودک شد، اقدامات نسلکشی کشتار و آسیبهای روحی و جسمی جدی به فلسطینیان در غزه را مستند کرد. و صدها نفر دیگر را زخمی کرد. عفو بینالملل هیچ مدرکی مبنی بر اینکه هر یک از این حملات به هدفی نظامی انجام شده است، پیدا نکرد. در یک مورد گویا، در 20 آوریل 2024، حمله هوایی اسرائیل خانه خانواده عبدالل را در محله الجنینه در شرق رفح ویران کرد و سه نسل از فلسطینی ها از جمله 16 کودک را در حالی که در خواب بودند به شهادت رساندند. در حالی که این ها تنها بخشی از حملات هوایی اسرائیل را نشان می دهند، اما نشان دهنده الگوی گسترده تری از حملات مستقیم مکرر به غیرنظامیان و اشیاء غیرنظامی یا حملات عمدی و بدون تبعیض هستند. این حملات همچنین به گونهای انجام میشد که تعداد زیادی تلفات و جراحات را در میان مردم غیرنظامی ایجاد کند.
ایجاد شرایط زندگی که برای ایجاد تخریب فیزیکی محاسبه شده است این گزارش نشان میدهد که اسرائیل چگونه عمداً شرایط زندگی را برای فلسطینیان در غزه تحمیل کرد که در طول زمان به نابودی آنها منجر شد. این شرایط از طریق سه الگوی همزمان تحمیل شد که مکرراً تأثیرات ویرانگر یکدیگر را تشدید کرد: آسیب به و تخریب زیرساختهای حیاتی و سایر اشیاء ضروری برای بقای جمعیت غیرنظامی. استفاده مکرر از دستورات فراگیر، خودسرانه و گیج کننده «تخلیه» دسته جمعی برای جابجایی اجباری تقریباً تمام جمعیت غزه؛ و امتناع و ممانعت از ارائه خدمات ضروری، کمک های بشردوستانه و سایر حیات ها
شکست لرزهای و شرمآور جامعه بینالمللی برای بیش از یک سال در تحت فشار قرار دادن اسرائیل برای پایان دادن به جنایات خود در غزه، با به تعویق انداختن درخواستها برای آتشبس و سپس ادامه انتقال تسلیحات، لکهای بر وجدان جمعی ما بوده و خواهد ماند.
اگنس کالامار، عفو بین الملل اسرائیل بارها و بارها این شانس را داشت که وضعیت بشردوستانه در غزه را بهبود بخشد، با این حال بیش از یک سال است که مکرراً از انجام اقدامات آشکار در حد توان خود برای انجام این کار خودداری کرده است، مانند باز کردن نقاط دسترسی کافی به غزه یا رفع محدودیتهای شدید در مورد آنچه ممکن است وارد باریکه شوند یا مانع ارسال کمکهای آنها به غزه شوند، در حالی که وضعیت به تدریج بدتر شده است. اسرائیل از طریق دستورهای مکرر «تخلیه» خود، نزدیک به 1.9 میلیون فلسطینی – 90 درصد جمعیت غزه – را در شرایط غیرانسانی به سرزمینهایی که همیشه در حال کوچک شدن و ناامن هستند، آواره کرد که برخی از آنها تا 10 برابر میشد. این امواج متعدد آوارگی اجباری بسیاری را بیکار کرد و به شدت آسیب دید، به خصوص که حدود 70 درصد ساکنان غزه پناهندگان یا فرزندان پناهندگانی هستند که شهرها و روستاهای آنها توسط اسرائیل در جریان نکبت 1948 پاکسازی قومی شدند.
علیرغم اینکه شرایط به سرعت برای زندگی انسان ها نامناسب شد، مقامات اسرائیلی از در نظر گرفتن اقداماتی که می توانست از غیر نظامیان آواره محافظت کرده و نیازهای اساسی آنها را تامین کند، خودداری کردند و این نشان داد که اقدامات آنها عمدی بوده است. آنها به آوارگان اجازه بازگشت به خانه های خود در شمال غزه یا نقل مکان موقت به سایر مناطق فلسطین اشغالی یا اسرائیل را ندادند و همچنان از حق بسیاری از فلسطینی ها برای بازگشت طبق قوانین بین المللی به مناطقی که در سال 1948 آواره شده بودند، محروم کردند. بنابراین می دانستیم که هیچ جای امنی برای فرار فلسطینی ها در غزه وجود ندارد. پاسخگویی در قبال نسل کشی اگنس کالامار گفت: «شکست لرزهانگیز و شرمآور جامعه بینالمللی برای بیش از یک سال در تحت فشار قرار دادن اسرائیل برای پایان دادن به جنایات خود در غزه، ابتدا به تأخیر انداختن درخواستها برای آتشبس و سپس ادامه انتقال تسلیحات، لکهای بر وجدان جمعی ما بوده و خواهد ماند». .
دولتها باید از تظاهر به ناتوانی خود برای پایان دادن به این نسلکشی دست بردارند، نسلکشی که با چندین دهه معافیت از مجازات نقض قوانین بینالمللی توسط اسرائیل امکانپذیر شد. کشورها باید فراتر از ابراز تأسف یا ناامیدی صرف حرکت کنند و اقدامات بین المللی قوی و پایدار انجام دهند، هر چند که کشف نسل کشی ممکن است برای برخی از متحدان اسرائیل ناراحت کننده باشد.
حکم بازداشت دیوان کیفری بینالمللی (ICC) برای بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر و یوآو گالانت، وزیر دفاع پیشین بهخاطر جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت که ماه گذشته صادر شد، امید واقعی به اجرای عدالت طولانیمدت برای قربانیان است.
کشورها باید احترام خود را به تصمیم دادگاه و اصول جهانی حقوق بین الملل با دستگیری و تحویل افراد تحت تعقیب دیوان بین المللی کیفری نشان دهند. ما از دفتر دادستان دیوان کیفری بینالمللی (ICC) میخواهیم که فوراً اضافه کردن نسلکشی را به فهرست جنایاتی که در حال تحقیق است بررسی کند و از همه کشورها استفاده کند تا از هر راه قانونی برای محاکمه عاملان آن استفاده کنند.
هیچ کس نباید اجازه داشته باشد که نسل کشی کند و بدون مجازات بماند.» عفو بینالملل همچنین خواستار آزادی بدون قید و شرط همه گروگانهای غیرنظامی و بازخواست حماس و دیگر گروههای مسلح فلسطینی مسئول جنایات مرتکب شده در 7 اکتبر است.
این سازمان همچنین از شورای امنیت سازمان ملل خواست تا تحریم های هدفمندی را علیه مقامات اسرائیلی و حماس اعمال کند که بیشتر در جنایات تحت قوانین بین المللی نقش دارند.
پس زمینه در 7 اکتبر 2023، حماس و سایر گروههای مسلح بدون تفکیک موشکهایی به جنوب اسرائیل شلیک کردند و کشتار دسته جمعی و گروگانگیری عمدی در آنجا انجام دادند که منجر به کشته شدن 1200 نفر از جمله بیش از 800 غیرنظامی و ربودن 223 غیرنظامی و اسیر شدن 27 سرباز شد.
جنایاتی که حماس و سایر گروه های مسلح در این حمله مرتکب شدند، محور گزارش آتی عفو بین الملل خواهد بود. از اکتبر 2023، عفو بینالملل تحقیقات عمیقی را در مورد نقضها و جنایات متعدد بر اساس قوانین بینالمللی انجام داده است که توسط نیروهای اسرائیلی انجام شده است، از جمله حملات مستقیم به غیرنظامیان و اشیاء غیرنظامی و حملات عمدی و بدون تبعیض که منجر به کشته شدن صدها غیرنظامی و همچنین سایر حملات غیرقانونی به غیرنظامیان میشود. و مجازات دسته جمعی مردم غیرنظامی. این سازمان از دفتر دادستانی دیوان بین المللی کیفری خواست تا تحقیقات خود را در مورد وضعیت کشور فلسطین تسریع بخشد و برای آتش بس فوری تلاش می کند.
شهر خرم (خرمشهر) بخش پانزدهم
رامین احمدزاده
مطمئنم خیلی خجالت میکشیدم. یا از روی غرور و به دلیل اینکه شخصیت مزخرفم پیش گربه های شرور شهر حفظ بشه، حرف های معلم رو به تمسخر میگرفتم و با دادن چند ناسزا از اونجا دور میشدم.
این جمله رو یک بار از آدمی شنیدم که میگفت :
گاهی چقدر ارزون، خودمون رو در بازار نادونی میفروشیم.
به راستی که اون زمان در اوج جهل و حماقتی بی انتها بودم. ارزش بودنم رو درک نمیکردم، و وجودم رو به کمترین قیمت برای فروش گذاشته بودم. معلم به دانش آموزان گفت :
حالا کی میتونه شعر یا جمله ای در خصوص اهمیت ادب بگه؟
یکی از اونها سریع دستش رو بالا برد و گفت :
ما بگیم آقا؟
بگو عزیزم.
ادب از که آموختی، از بی ادبان.
آفرین. این حکایت از استاد سخن، سعدی شیرازی هست :
لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟
گفت: از بی ادبان! هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم. خوب بچه ها؛ حالا که یادی از پادشاه سخن کردیم، شعری زیبا در خصوص ادب از این شاعر بی نظیر برای شما میخونم.
پـیش اربـاب خـرد، مـایـه ی ایـمان ادب اسـت
لاجـرم پـیشه ی مردان سخن دان ادب است
بی ادب را به سمـاوات بقا منزل نیست
در سـمـاوات بـقـا مـنـزل مـردان ادب اســت
دامــن عـقـل و ادب گـیـر کـه در راه یقین
بر سر گنج وجود تو نگهبان ادب اسـت
آدمی زاده اگر بی ادب اسـت انسان نیست
فرق ما بین بنی آدم و حیوان ادب است
کردم از عقل سوالی کـه بگو ایمان چیست؟
عقل در گوش دلم گفت که ایمان ادب است
تکلیف شما هم برای جلسه بعد این که، شعر یا جمله ای درباره درس امروز بنویسید و با خودتون بیارید. خوب هم تمرینش کنید، چون باید اون رو برای بقیه هم کلاسی هاتون بخونید.
بعد از گفتن این جمله، ناگهان معلم برگشت و من رو پشت پنجره کلاس دید. مکسی کرد و با خنده گفت :
بچه ها نگاه کنید، حتی این گربه هم مجذوب زبان شیرین سعدی شده.
کل کلاس زدن زیر خنده. یکی از دانش آموزان گفت :
آقا اجازه، شاید از اونجائی که سعدی میگه :
فرق ما بین بنی آدم و حیوان ادب است، ناراحتش کرده.
باز هم کل کلاس خندیدن.
انگار دست و پاهام خشک شده بود و نمیتونستم جابجا بشم. البته واقعاً هم دوست نداشتم از اونجا برم. بعد از مدت ها حرف های زیبایی به گوشم خورده بود.
معلم همین طور که نگاهش به من بود، گفت :عزیزانم؛ مقصود سعدی از حیوان، این زبون بسته های بی آزار نیستن. منظور افراد بی ادبی هستن که متاسفانه، هر روز در کشور ما به تعدادشون اضافه میشه. و اگر برای تربیت خودمون تلاش نکنیم، ناغافل ما هم در این بین قرار خواهیم گرفت.
بعد از تو کیفش مقداری بیسکوئیت درآورد و جلوم گذاشت. تنها کاری که انجام میدادم، نگاه کردن به معلم بود. شیفته حرف ها و اخلاقش شده بودم.
وقتی نزدیکم شد، با همان مهربانی ذاتی که در رفتار و گفتارش مشخص بود، گفت :معلوم که به ادبیات علاقه داری. به دلیل حضورت در کلاس امروز، اسمت رو “ادب” میذارم. هر وقت دوست داشتی به کلاس ما بیا.
یکی از بچه ها که میزش نزدیک پنجره بود و صحبت های معلم رو به خوبی میشنوید، گفت :
آقا مگه میفهمه که شما چی بهش میگید؟معلم هم سوال رو این طور جواب داد :نگاهش کن چه با دقت گوش میده. من که فکر میکنم همه رو فهمیده. خدایی که ما رو به این زیبایی و شگفت انگیزی آفریده، میتونه گربه ها رو هم طوری خلق کرده باشه که حرف های ما رو بفهمن. شاید اینها سخن شاعری مثل سعدی رو بهتر از ما درک کنن. یا برعکس خیلی از انسانها به افکار و صحبت های درست و آموزنده، عمل کنن.
از فردا، هر روز به پشت پنجره اون کلاس میرفتم. اما معلم همیشه نبود. تنها دو روز در هفته در کلاس حاضر میشد و درس مداد. من هم از ابتدا تا انتها درس دادنش، پشت پنجره مینشستم و مسحور حرف های معلم میشدم. گاهی بعضی از بچه ها که به گربه ها علاقه داشتن بهم غذا میدادن. لحظه شماری میکردم تا روز درس دادن معلم برسه و بتونم ببینمش. با خودم میگفتم؛ چرا فقط دو بار در هفته کلاس ادبیات برگزار میشه؟! اینکه خیلی کمِ. درسِ به این زیبایی و مهمی رو باید هر روز خوند.
با اینکه مدتی بود که به گربه ها ناسزا نمیگفتم و آزارشون نمیدادم، هنوز از من دوری میکردن و بهم اعتماد نداشتن. اما این ناامیدم نمیکرد و برای تغییر چهره زشتی که از خودم ساخته بودم، دست از تلاش برنمیداشتم.
روزی که پشت پنجره در حال گوش کردن به حرف های معلم بودم، ابرها شروع به باریدن کردن. با اینکه از زیر باران بودن نفرت داشتم، اما به عشق شنیدن حرف های معلم خیس شدن رو تحمل میکردم. باران در اعماق پوستم نفوذ کرد، و از شدت خیس شدن شکلم عوض شده بود. وقتی معلم متوجه این موضوع شد، من رو داخل کلاس آورد و جلو بخاری گذاشت. بعضی از بچه ها اسم جدیدم رو صدا میکردن و از بودنم در کلاس ذوق زده بودن. اما اون روز از نگاه بعضی از دانش آموزان متوجه شدم که، تعدادیشون از بودن یک گربه در کلاس راضی نیستن.
جلسه بعدی مثل همیشه پشت پنجره نشسته بودم، که آقایی بعد از در زدن وارد کلاس شد. همه دانش آموزان به احترامش بلند شدن، و با اشاره دستش دوباره نشستن.
بعد از نشستن بچه ها، در حالی که من رو نگاه میکرد به معلم گفت :
پس راست میگن که گربه ای در این کلاس حضور داره.
معلم ادبیات با خونسردی و همون لبخند همیشگی خودش گفت :
خیلی خوش آمدید آقای مدیر. بله، ایشون آقای ادب هستن.
پس اسم هم داره! فکر نمیکنید جای گربه در کلاس نیست؟! قطعاً این گربه حواس بچه ها رو از درس پرت میکنه. حتی ممکن باعث مریض شدن بچه ها بشه.
معلم گفت : این گربه همیشه آروم پشت پنجره میشینه، و فقط به صحبت هایی که در کلاس انجام میشه گوش میده. با اینکه بیشتر وقت ها پنجره باز هست، حتی یک بار هم وارد کلاس نشده. فقط اون روز بعد از بارندگی، خودم آوردمش داخل. البته نمیخوام این موضوع رو توجیه کنم. اگر شما میفرمائید که دیگه این گربه پشت پنجره نباشه، حتما این کار انجام خواهد شد.
مدیر وقتی مطمئن شد که دیگه قرار نیست بچه ها من رو پشت پنجره ببینن، تشکری کوتاه از آموزگار کرد و از کلاس خارج شد. شوک بدی بهم وارد شده بود. داشتم از ملاقات معلم ادبیات و شنیدن حرف های زیباش محروم میشدم. همه به جز معلم، فکر میکردن که برای فرار از سرما و خوراکی پشت پنجره میرم. فقط اون بود که متوجه شد، من عاشق شنیدن صحبت ها و محبتش شدم.
با خودم میگفتم؛ میخواد باهام چه کار کنه؟! دیگه نمیخوام به زندگی گذشتم برگردم. مطمئن بودم که چیزی درونم تغییر کرده. کلی با گربه قبلی که بودم، فاصله داشتم. من دیگه ببری نبودم. داشتم تبدیل به ادب میشدم. همیشه بعد از اتمام کلاس، به سمتم میومد و دستی به سرم میکشید. بعد کمی بهم غذا میداد و میگفت :
مراقب خودت باش آقای ادب. جلسه بعدی منتظرتم. یک وقت غیبت نکنی. دلم برات تنگ میشه. و نگاهی همراه با لبخند بهم مینداخت و میرفت.
تو همین فکرها بودم که کلاس تمام شد و بچه ها خارج شدن. معلم منتظر موند تا آخرین دانش آموز هم کلاس رو ترک کنه. وقتی فقط من و اون در کلاس بودیم، نزدیکم شد و گفت :تصمیم گرفتم که تو عضو جدیدی از خانوادم باشی. اینجا موندنت دیگه جایز نیست. با هم به خونه میریم. باورم نمیشد. چی بهتر از این میتونست اتفاق بیفته. معلم من رو سوار ماشینش کرد و با خوش به خونه برد. حیاط خونه معلم باغچه ای زیبا داشت که پر بود از گل های کاغذی رنگارنگ. گوشه ای از باغچه، خونه کوچک و راحتی برام ساخت. اونجا زندگی خوب و آرومی داشتم. هیچ گربه ای نمیدونست کجا زندگی میکنم. تصمیم گرفتم از این فرصت مناسب، برای تغییر افکار و رفتارم استفاده کنم.
معلم دو فرزند داشت که هر دو با او زندگی میکردن. پسر حدود سی سال داشت، و دختر جوان هم چند سالی از برادرش کوچک تر بود. همسر معلم هر چند با گربه ها میونه خوبی نداشت، اما هیچ وقت رفتار بدی با من نکرد. حتی گاهی بهم غذا هم میداد. همون روز اول که تو بغل معلم دیدم، گفت : پس شما آقای ادب هستی که همسر من رو عاشق خودش کرده. بعد با حالتی که مشخص بود نمیخواد معلم ناراحت بشه گفت :
حالا که تصمیم گرفتی نگهش داری عیبی نداره، فقط لطفا داخل خونه نیارش.
دلیل اینکه معلم برای من در حیاط خونه ساخت، همین حساسیت همسرش به گربه ها بود. تو همون برخورد اول که متوجه این موضوع شدم، هیچ وقت داخل خونه نرفتم. آخه نمیخواستم دیگه باعث رنجش هیچ موجودی بشم. معلم، همسر و بچه هاش رو خیلی دوست داشت. اونها هم عاشقش بودن، و کل خانواده به هم احترام میذاشتن.
در حیاط میز فلزی و سفید رنگی با چهار صندلی قرار داشت. روزهایی که هوا خوب بود، معلم با یک فلاسک چای میومد تو حیاط، روی صندلی که مخصوص خودش بود مینشست، عینکش رو میزد و شروع به خوندن کتاب میکرد. من هم همیشه روی میز یا صندلی کناریش مینشستم. به هر مطلب زیبایی که برمیخورد، لبخندیی میزد و میگفت : آقای ادب به این جمله زیبا گوش بده. یا اینکه، این شعر بی نظیر تقدیم به آقای ادب. و بعد با صدای دلنشین و گرمی که داشت، طوری که انگار مطمئن بود همه رو متوجه میشم، برام میخوندش. حتی بعضی ها رو برام تفسیر میکرد و شرح میداد.
وقت هایی که معلم بیرون از خونه بود، خیلی دلتنگش میشدم. همه ساعت های نبودنش، منتظر بودم تا برگرده. تا درب حیاط رو باز میکرد، به سمتش میدویدم. تا بهش میرسیدم خم میشد و نوازشم میکرد. من هم تا درب ورودی خونه همراهیش میرفتم. بعضی وقت ها که خیلی خسته بود، دستی روی سر و گردنم میکشید و میگفت :امروز خیلی خسته ام ادب عزیزم. فردا با هم کتاب میخونیم.
یک شب که کنار معلم نشسته بودم و در حال مطالعه بود، یکدفعه کتاب رو بست و عینکش رو از روی چشم هاش برداشت. با چشم هایی مملو از غم بهم خیره شد و گفت :
ماه دیگه بازنشسته میشم آقای ادب. متاسفانه به دلیل بدی آب و هوای اینجا و بدتر نشدن بیماری خانمم، باید برخلاف میل باطنیم از آبادان بریم. خیلی سختِ که اینجا رو ترک کنم، آخه کلی خاطره خوب از اینجا دارم. اینجاست که همه من رو میشناسن و به همین دلیل بهم احترام میذارن.
بچه ها هم دیگه علاقه ای به اینجا موندن ندارن. میگن اینجا چی داره که جوونی و عمرمون رو توش تلف کنیم. تنها دلخوشیم این که دارم میرم شیراز. شهر حافظ و سعدی. تخته جمشید و کوروش بزرگ. چند تایی هم فامیل اونجا دارم. اما همه وجودم اینجاست. کی دوست داره از آبادان و مردم خون گرمش فاصله بگیره. کجا به خوبی این مردم برای من پیدا میشه. هر وقت دلم میگیره چرخی تو شهر میزنم و کلی با دوست هام شوخی میکنیم و میخندیم. چرا نباید شهرمون طوری باشه که بچه هامون دوست داشته باشن همینجا زندگی کنن؟ با این همه ثروت، حتی یک بیمارستان درست و حسابی هم نداریم. نه امکانات رفاهی مناسب، نه جای درست و حسابی برای تفریح. نه کاری برای جوانها. واقعاً زشت نیست که مردم برای پیدا کردن کار از آبادان و خوزستان خارج میشن؟! همه چیز رو نابود کردن.
ای آقای ادب، زمانی این شهر برای خودش برو و بیایی داشت. همه به آبادان میومدن و هیچکی دوست نداشت اینجا رو ترک کنه. سپردم که کاری تو شیراز برام پیدا کنن که خرج زندگیمون در بیاد. مملکت طوری شده که برای گذران زندگی، موقع بازنشستگی هم باید سخت کار کنیم. تو سنی که دوا و درمون ولمون نمیکنه. مثل تاکسی های قراضه ای شدیم که هر روز سختی جون میکنن تا هزینه تعمیر خودشون رو در بیارن.
چه دنیایی برامون ساختن. اینجا این طوری نبود آقای ادب. روزگاری اینجا همه شاد بودن. تو که نبودی تا روزهای آبادش رو ببینی. اینجا واقعاً آبادان بود. بعد خندید و ادامه داد :دوباره دیوونه شدم و با تو درد و دل میکنم. نمیدونم چرا، اما مطمئنم که همه حرف هام رو متوجه میشی. تو شنونده خوب و بی آزاری هستی آقای ادب.
حدود سه ماه بعد، معلم همراه خانواده به شیراز رفتن. مرتب دو دل بود که میتونه من رو با خودش ببره یا نه. موقع خداحافظی بغلم کرد و با بغض گفت :
دلم میخواد با خودم ببرمت، اما چون اونجا تو آپارتمان زندگی میکنم نمیشه. احتمالاً دیگه همدیگه رو نبینیم. دلم برات تنگ میشه. هر جا که باشم و همیشه به یادتم. مراقب خودت باش.
میدونستم که دیدار آخرمون هست. دست ها و صورتش رو لیس زدم و حسابی عطر تنش رو نفس کشیدم. هر دو از این جدایی غمگین بودیم. اما چاره دیگه ای نبود. معلم بهترین آدمی بود که تو زندگیم دیدم. اون بود که سرنوشتم رو تغییر داد.
با عادت کردن به شنیدن صحبت های زیبا و ارزشمند، دیگه علاقه ای به گوش دادن صحبت های بیهوده نداشتم. با اینکه از ادب بودن لذت میبردم، اما اضطراب این رو داشتم که دوباره به همون شخصیت گذشتم برگردم. برای غلبه بر این ترس، تصمیمم گرفتم دگرگونی بزرگی که درونم رخ داده رو حفظ کنم. برای رسیدن به این هدف، به گربه هایی که مثل ببری بودن و خودشون میخواستن تغییر کنن، کمک کردم. و تلاش میکردم که تا جای ممکن، گربه ای مثل ببری نشه.
تو این مدتی که در حال تغییر بودم، به این نتیجه رسیدم که ناسزا گفتن حاصل ناآگاهی ماست. وقتی علم سخن گفتن رو بیاموزیم، اولین واکنش ما برای آشکار کردن نارضایتی بَدزبانی نخواهد بود. دشنام دادن؛ پیش پا افتاده ترین، مبتذل ترین و احمقانه ترین راه بیان اعتراض هست.
در حال حاضر چون خیلی از گربه ها راه مبارزه با بیدادگری های سازمان رو بلد نیستن، فقط فحاشی میکنن. و گمان میکنن با این کار، گام بلندی جهت نابودی ستم و ستمکار برداشتن. باید بپذیریم که هر چقدر هم از خانم و سازمان متنفر باشیم، نباید به اونها ناسزا گفت. چون تا حالا هیچ نتیجه مفیدی از بَدزبانی ها نگرفتیم. شاید با این فحاشی ها کمی احساس رضایت بهمون دست بده، اما از هدف اصلی دور میشیم. باید بجای تمسخر، نفرین و فحاشی به خانم و سازمان، درست صحبت کردن و مهمتر از اون خوب گوش دادن به حرف های همدیگه رو یاد بگیریم و تمرین کنیم. بعد از پایان صحبت های ادب، نوبت به دانش رسید. اون با جدیت تمام صحبتش رو شروع کرد.
اون شرایط آموزش به بچه گربه های شهرخرم رو اسفناک توصیف کرد. گفت که سازمان به عمد، بهترین سن یادگیری اونها رو به تباهی میکشونه. و دانسته، مغزشون رو پر میکنه از خرافه و مطالب پوچ. دانش، از “تاریخ” به عنوان علمی مهم نام برد. و گفت که برای خوشبختی آیندگان، باید امانت دارانی راستگو در نگهداری از تاریخ باشیم. در انتها هم نکات جالبی رو توضیح داد :
یکی از بزرگترین اهداف سازمان و خانم، تحریف “تاریخ” هست. اونها میخوان ایده های خودشون رو تو ذهن نسل جدیدی که وقایع گذشته رو ندیدن جای بدن. وظیفه ما این که حقیقت رو زنده نگه داریم. نباید نفرت ما از یک گربه یا حکومت، باعث بشه حالا که قدرت در دستان ماست در خصوص اونها دروغ بگیم. ما باید همان طور که از خیانت ها و جنایت های حکومت های پیشین صحبت میکنیم، از کارهای نیک و درست اونها هم یاد کنیم. و اگر عمل درستی انجام دادن، راه اونها رو ادامه بدیم. و این یعنی پاسداری از علم ارزشمندی با نام تاریخ. همچنین باید تربیت و آموزش بچه گربه ها رو به آموزگارانی آگاه و متعهد بسپاریم. اونها باید یاد بگیرن که برای کسب علم سخت تلاش کنن. باید به آنها آموخت که تفاوت حرف های بی ارزش با سخنان سودمند رو متوجه بشن. و دانستنی ها رو از افرادی راستگو و خردمند یاد بگیرن.
اگر هدف ما کنار گذاشتن حکومتی مرموز مثل سازمان هست، باید علم این کار رو یاد بگیریم. وگرنه مثل این سالها، قطعا خواسته یا ناخواسته، برده سازمان و اهواز باقی خواهیم موند.
قطعاً پشت حکومت داری خانم علمی هست که تونسته به وسیله اون حتی در این مدتی که از او و سازمان ناراضی بودیم، ما رو فریب بده و فرماندهی شهرخرم رو حفظ کنه. نباید به کسب آگاهی از اینکه خانم و سازمان غلام حلقه به گوش اهواز هستن، افتخار کنیم. ما باید راه کنار گذاشتن ریشه ای عقاید مخرب سازمان رو پیدا و اجرا کنیم. و سرافرازی ما زمانی هست که وقتی بر سازمان پیروز میشیم، ظاهری قدرتمند و باطنی برده وار نداشته باشیم.
دانش بعد از پایان صحبت هاش چند گام عقب تر رفت، و آزاد جای اون رو گرفت.
آزاد که مشخص بود گربه سخنوری هست و پشت حرف هاش تفکر زیادی وجود داره، شروع به صحبت کرد :
همون طور که نباید دشمن رو دستِ کم گرفت، نباید خیلی هم بزرگ و شکست ناپذیر تصورش کرد. چیزی که مشخصه سازمان از طرف حکومت قدرتمند و با درایت اهواز حمایت میشه. درسته که ما اهواز رو به چشم یک حیله گر میبینیم، اما باید بپذیریم این جهل ما بوده که به اونها در راه چپاول کردنمون کمک کرده. احتمالاً از این ایده ای که میدم شگفت زده میشید، یا حتی اون رو به تمسخر میگیرید.
حکومت اهواز جزئی قدرتمند و جداناشدنی از این سرزمین هست. اونها شهرخرم و گربه هاش رو بهتر از خود ما میشناسن. و مادر فرزندی به نام سازمان هستن. و هیچ موجودی مانند مادر فرزند خودش رو نمیشناسه. من نمیگم مانند سازمان، گوش به فرمان اهواز باشیم. اما شاید در آینده یکی از راه های کنار گذاشتن خانم و این سازمان فاسد، مذاکره با حکومت اهواز باشه. همه میدونیم این اهواز بوده که سازمان رو خلق کرده، و شاید گزینه خوبی برای کمک به سرنگونیش هم باشه. ما میتونیم در مذاکرات با اهواز، از این واقعیت که این حکومت تنها به سودِ خودش فکر میکنه، برای کنار گذاشتن سازمان استفاده کنیم. البته این فقط یک ایده هست و باید تحلیل و بررسی بشه.
گاهی بهترین راه جلوگیری از سودجویی و تسلط دشمن، حفظ ارتباط با اون میتونه باشه.
قطعاً در راه پیروزی بر سازمان، گربه هایی آسیب دیده یا کشته خواهند شد. چون نگرش سازمان علیه مخالفینش تغییر نمیکنه. و مثل همیشه برای سرکوب اعتراضات؛ دست به خشونت، قتل، شکنجه و اعدام خواهد زد. ما میخوایم در این مبارزه، تعداد گربه های آسیب دیده و کشته شده به کمترین حد ممکن برسه. بخصوص گربه های جوان.
نباید مثل گذشته اجازه بدیم که قبل از شکل گرفتن “باور” پیروزی در ذهن بیشتر گربه های شهر، و همچنین آماده شدن شرایط برای انجام اعتراضات خیابانی، هیچ عاملی سبب تحریک گربه های جوان برای ریختن به خیابون ها بشه.
باید جلو گربه هایی که باعث ایجاد شور و هیجان بی ثمر در جوون ها میشن رو گرفت.
ما از این به بعد به جای مبارزات احساسی، نبرد هایی خردمندانه و با برنامه خواهیم داشت. در این چند وقت شاهد بودیم که بدون حاصل شدن هدف اصلی، چه تعداد گربه های جوان و دلیر رو در مبارزات رو در رو و خیابانی با ماموران زیاد و آموزش دیده سازمان از دست دادیم. گربه های ارزشمندی که هر روز کمیاب تر میشن و جایگزینی اونها بسیار دشوار خواهد بود. و ما ناخواسته با این کار، به تحقق هدف سازمان که شناسایی و از بین بردن گربه های با دل و جرات هست، کمک میکنیم.
یکی از بهترین راه حل ها مبارزه با سازمان، کار نکردن برای اونها و عدم پرداخت مالیات میتونه باشه. خانم مجبورِ برای حفظ سازمان، همیشه به حکومت اهواز باج بده. و تمام این رشوه ها با سرمایه شهرخرم صورت میگیره. عدم پرداخت مالیات توسط گربه های شهر، باج اهواز رو هم قطع خواهد کرد. در این صورت و به مرور زمان، اهواز از حمایت خانم و سازمان دست میکشه. البته انجام این کار برای گربه های شهرخرم بسیار دشوار خواهد بود، و هر گربه ای باید در این مبارزه نقش یک منجی رو به عهده بگیره.
دنبال این نیستم که شما به گربه منجی اعتقاد دارید یا نه. اما این رو بدونید که هر کدوم از شما درونتون یک گربه منجی دارید که بدون ظهور اون، هیچ خبری از پیروزی نخواهد بود. بیشتر از اینکه منتظر آمدن نجات دهنده باشید، سعی کنید منجی درونتون رو بیدار کنید. قطعاً اگر بخواهید، هر کدوم از شما میتونه یک گربه منجی باشه.
وقتی صحبت های آزاد به پایان رسید، دانا جلو اومد و گفت :
وقتش رسیده که با عضو چهارم انجمن اندیشه آشنا بشید. گربه ای که مدت هاست با ما همکاری میکنه، اما به دلیل حفظ جونش نمیتونستیم اسمی از اون ببریم. با تغییر شکل مبارزه، این گربه بی باک و فداکار رو به شما معرفی میکنم. گربه ای از شهرخرم به نام “شجاع”.
وقتی اسم شجاع رو گفت، تا زمانی که اون به سکوی سخنرانی رسید چیز دیگه ای نشنیدم. باورم نمیشد نفر چهارم شجاع باشه. البته در توانایی و لیاقتی که داشت شکی نداشتم، اما برام عجیب بود که چرا تا حالا چیزی بهم نگفته. خیلی خوشحال بودم و احساس غرور میکردم. ای کاش مادرمون زنده بود و این لحظات رو میدید. حتما به داشتن پسری مثل شجاع افتخار میکرد. همزمان کوشا رو هم به خاطر آوردم. واقعاً اگر مادر میدید که کوشا جزئی از افراد سازمان شده، چه واکنشی نشون میداد؟!
آرام هم کنارم ایستاده بود و مثل من از دیدن شجاع لذت میبرد. چهره شجاع سرشار از انگیزه و حس مبارزه بود. وقتی به جایگاه سخنرانی رسید سرش رو بالا گرفت و با اعتماد به نفس زیاد شروع به صحبت کرد :
هیچ مرزی نمیتونه شهرخرم و آبادان رو از هم جدا کنه. ما تا نابودی همه محدودیت های اجباری سازمان خواهیم جنگید.
سرنوشت ما در هم گره خورده و به چگونگی اتحاد ما بستگی داره. چطور میتونیم از زندگی و زنده بودن لذت ببریم، وقتی هم نوع و همشهری های ما در شرایطی سخت زندگی میکنن. دیگه منتظر نمیشیم تا دیگران برای رهایی ما قدمی بردارن. حالا بهتر از همیشه متوجه شدیم، بیشترِ دست هایی که برای کمک به سمتمون دراز میشن برای به استعمار کشیدنمون هستن. اونها فکر میکنن که ما به برده بودن عادت کردیم. چپاول گران هیچ تفاوتی با هم ندارن و هیچ فرقی نداره توسط چه حکومت یا گربه ای استعمار میشیم. یغماگر میتونه همشهری خودمون خانم باشه، یا یک حکومت خارجی مانند اهواز. در کل تفاوتی بین این دو نیست و هرگز هیچ کدوم به ما رحم نخواهند کرد.
ما تصمیم گرفتیم که به شهرخرم بریم تا امید رو زنده نگه داریم. با ادامه دادن راه گربه هایی که جان خودشون رو برای سرنگونی سازمان و آزادی شهرخرم از دست دادن، ثابت میکنیم که هرگز فداکاری بزرگ اونها فراموش نخواهد شد. اگر همه گربه ها از تلاش و مبارزه برای نابودی ظلم دست بردارن، ما هرگز تسلیم و دلسرد نمیشیم و علیه ستم های خانم و سازمان خواهیم ایستاد.
بعد از صحبت های شجاع، تو دسته های چند تایی دور هم جمع شدیم. من هم با آرام و آبی کنار چهار عضو انجمن هستیم و به سخنان دانا گوش میکنیم. اون آخرین حرف ها رو به چهار عضو انجمن، قبل از رفتنشون به شهرخرم می زد :
فردا شب شجاع، از مسیری امن شما رو به شهرخرم میبره. خیلی باید مراقب باشید به هیچ وجه نباید به سادگی دم به تله بدید. حتما مدتی جلسات رو به صورت پنهانی برگزار کنید تا ذهن ها برای مبارزه آماده بشه. مبارزه تن به تن با مامورها، و نبردهای خیابانی اخرین مرحله از برنامه ماست. باید احساسات و افکار گربه های جوان رو کنترل کنید. و اجازه ندید گربه های سالخورده اونها رو برای مبارزه پیش از موقع، تحریک کنن.
قطعاً کار دشواری برای آماده سازی افکار پیش رو دارید. و این صبر زیادی رو میطلبه. بعضی از گربه ها با پیشنهادهای وسوسه کننده سازمان به سمت اونها کشیده میشن که جلوگیری از این کار خیلی سخته. چون بیشتر اوقات، حرف خوب و درست نمیتونه جای پیشنهادات مادی رو بگیره. گربه ها برای آگاهی از اهمیت مبارزه، باید انگیزه ای فراتر از پیشنهادات وسوسه کننده سازمان به دست بیارن.
در راه پیاده سازی اهداف انجمن، با دو گروه از گربه های موافق و مخالف سازمان مواجه هستید. بعضی از گربه ها در هر دو گروه، اهل “تفکر” نیستن. هرگز چیزی در اونها تغییر نخواهد کرد. چون یا اینقدر به خودشون مغرور هستن که هیچ ایده و نظری رو قبول ندارن، و یا از تغییر افکارشون میترسن. هرگز وقت رو برای آگاه کردن این گربه ها تلف نکنید.
ادامه دارد
اتیسم درکودکان بخش اول
پروین محمدی افقا
سایه مرگ بر کودکان اوتیسمی:
چالشهای نگرانکنندهای که زندگی آنها را تهدید میکند.
کودکان اتیسمی با چالشهای زیادی در زندگی روزمره خود مواجهند، اما یکی از نگرانکنندهترین واقعیتها، آمار بالای مرگومیر در میان آنها نسبت به سایر کودکان است. شرایت کودکان اتیسم در ایران بسیار اسفناک است و این شرایت هر ساله بدتر میشود. برای ریشهیابی مشکلات این کودکان باید بطور ویژه شرایت زندگی آنها را برسی کرد.
بخصوص میباید در مورد نوع تحصیل و آموزش و نوع درمان این کودکان تحقیقات زیادی انجام داد.
مطالعات نشان دادهاند که افراد دارای اوتیسم، بهویژه کودکان، به دلایل مختلفی از جمله مشکلات پزشکی، خودآزاری، سوانح و خشونت، با خطر مرگ زودرس روبهرو هستند. چون بسیاری از کودکان اوتیسمی دارای مشکلات سلامتی همراه هستند که ممکن است تشخیص داده نشوند یا بهدرستی درمان نشوند. بیماریهایی مثل بیماری صرع: یکی از شایعترین دلایل مرگ در میان کودکان اوتیسمی، تشنجهای کنترلنشده یا همان بیماری صرع است.
تحقیقات صورت گرفته نشانگر آن است، که صرع در افراد اوتیسمی، نسبت به جمعیت عادی، بسیار رایجتر است و خطر مرگ ناگهانی را افزایش میدهد. مشکلات گوارشی دیگر مشکلات کودکان اتیسم است، چرا که این کودکان اغلب از مشکلات گوارشی رنج میبرند که ممکن است منجر به سوءتغذیه، کاهش سیستم ایمنی و سایر عوارض تهدیدکننده شود. بسیاری از این کودکان دارای اختلالات خواب هستند.
کمبود خواب مزمن در کودکانی با بیماری اتیسم میتواند ایجاد کننده مشکلات جسمی و روانی شدید شوند که سلامت کلی آنها را به خطرمیاندازد. مشکل حاد دیگر در کودکان اتیسم افزایش خودآزاری و خودکشی است. اما برای ریشهیابی دلایل خودآزاری و خودکشی میباید، حالات روحی این کودکان مورد برسی قرار گرفته شود. بسیاری از کودکان اوتیسمی مشکل در بیان احساسات، درد و نیازهای خود دارند. این ناتوانی در برقراری ارتباط باعث سرخوردگی، اضطراب و در نهایت بروز رفتارهای خودآزارانه میشود، حتی در بعضی موارد مشاهده میکنیم که بعضی از این کودکان برای جلب توجه دیگران با کاهشهای تنشهای درونی، به روشهای خطرناکی مانند ضربه زدن به سر، گاز گرفتن یا خراشیدن پوست خود متوسل میشوند. حساسیت های حسی بیش از حد مثل حساسیت به نور، صدا، و محرکهای محیطی که باعث افزایش استرس آنها و واکنشهای خودآزارانه میشود. حتی در بعضی موارد حساسیتهای حسی کم نیز باعث بروز اتقاقات میشود.
کاهی کودکان به دلیل کمبود حساسیتهای حسی، سعی میکنند برای جبران این کمبودها ، رفتارهای آسیبزننده مانند کوبیدن سر به دیوار یا کندن موهای خود را انجام دهند. درنتیجه استرسهای شدید و ناامیدی از دلایل مهم خودکشی عنوان شده، در نتیجه کودکان اتیسم به دلیل عدم توانایی در بیان احساسات خود عموما حس ناامیدی و استرس بالایی دارند که زمینه خودکشی را در این کودکان بیشتر میکند. باعث تاسف و ناراحتیست اما باید عنوان کرد که آمار خودشی در افراد اتیسمی در سنین پایین نیز، با مقایسه با سایر افراد بسیار بیشتر است. و این موضوع نشانگر اهمیت نوع نگهداری از کودکان اتیسم است. خانواده دارای کودکان اتیسم میباید بسیار با مسایل روانشناختی کودکان آگاه باشند.
تا این اتفاقات دردناک خانوادهها را داغدار نکند. حالا میپردازم به خطراتی که در محیط این کودکان اتفاق میافتد. سوانحی که حتی مرگ این کودکان را رقم میزند.
بسیاری از کودکان به دلیل مشکلات فیزیکی و حسی نیازمند مراقبتهای بیشتر در مکانهای بازی را دارند. این کودکان در استخرها و یا هر مکانی که میتوانند شنا کنند، میبایست با مراقبتهای ویژه اجازه شنا داشته باشند. متاسفانه خطرات محیطی و سوانح مرگبار محیطی نیز در کودکان اتیسمی بهمراتب بالاتر است.
مثل تصادفات رانندگی که در برخی کودکان اتیسمی باعث مرگ آنها نیز میشود. متاسفانه بعضی کودکان اتیسمی به دلیل ناتوانی در درک خطرات جادهای، بیشتر در معرض تصادفات قرار میگیرند.
در برخی مواقع کمبود مراقبتهای پزشکی نیز باعث اتقاقات ناگوار برای این نوع کودکان است.
بسیاری از خانوادههای کمبرخوردار قادر به تأمین مراقبتهای پزشکی کافی برای فرزند اتیسمی خود نیستند که این موضوع خطر بیماریهای تهدیدکننده را افزایش میدهد.
بعضیاوقات بیپولی و فشارهای روانی و اجتماعی بر خانوادههای این کودکان باعث میشود، در یک تصمیم گیری که تحت شرایط سخت عصبی بوده، یکی از اعضای خانواده اقدام به کشتن فرزند اتیسمی خود کنند، که این موضوع نیز هشداری باید باشد برای نیاز این خانوادهها برای حمایتهای اجتماعی. همانطور که میدانید آمار کودکان اتیسمی هر ساله روبه افزایش است. مدیرعامل انجمن اوتیسم ایران در سال ۱۳۹۷ اعلام کرد که بیش از ۲۰ هزار نفر مبتلا به اوتیسم در کشور وجود دارد. براساس گزارش سازمان جهانی بهداشت در مارس ۲۰۲۲، از هر ۱۰۰ کودک، یک کودک دارای اوتیسم است.
همچنین، طبق گزارش مراکز کنترل و پیشگیری از بیماریهای آمریکا در مارس ۲۰۲۳، از هر۳۶ نفر، یک نفر دارای اوتیسم است.
درنتیجه صد در صد در سال ۲۰۲۵ ما با آمار بسیار بالاتری روبهرو هستیم و لازم است برای رفاه این کودکان تدبیری اندیشیده شود. اما راهکارهای مثبت برای بهتر سازی شرایت این کودکان چیست و آیا دولت ایران کاری برای بهبود اوضاع میکند یا خیر. اولین برنامه برای بهبود شرایت خانوادهی دارای کودکان اتیسم. آموزش خانوادهها و پرستاران برای مدیریت بحرانهای رفتاری و خطرات پزشکی است.دولت میتواند با توسعه برنامههای حمایتی و قانونی برای جلوگیری از خشونت و تبعیض علیه این کودکان گامی برای بهبود شرایت بردارد. اگر آگاهی عمومی در این خصوص افزایش یابد جامعه میتواند به درستی این کودکان را پذیرا باشد. در نتیجه این تبعیص ها بهخودیخود از بین خواهد رفت. مسئولین دولتی میتوانند درآموزش ارتقاع مهارتهای ارتباطی، گامی برای بهبود این کودکان بردارد.
زیرا محیط آرام و بدون استرس بسیار مهم و قابل توجع است. و برای رسیدن به شرایط بهتر خانوادهها نیاز به حمایتهای دولتی بسیار به چشم میخورد.
اما متاسفانه این کودکان از طرف دولت ایران به درستی حمایت نمیشوند. افراد اتیسمی برای ادقام شدن در جامعه نیازبه برنامهریزی دارند. آنها نیز به (حق کار کردن ، آموزش درست ، ایجاد رفاه اجتماعی، نیازهای فردی ) نیاز دارند.
اما متاسفانه نهتنها این نیازها برطرف نشده بلکه خیلی از خانواده،حتی در تهیه داروی مورد نیاز کودکشان دچار مشکل هستند و حمایت درستی دریافت نمیکنند.
معبد کایلاسا در هند
نسیبه گودرزی
ساخت مجسمه سنگی یکی از سختترین رشتههای هنری به حساب میآید. هنری که به صبر زیاد و مهارت بالا نیاز دارد؛ صبری که باید شکل یک شی را روی سنگ سختی مثل مرمر نقش بزند. حالا تصور کنید چه صبر و مهارتی نیاز است تا یک معبد سنگی در دل یک کوه ساخته شود. معبدی به زیبایی و خیرهکنندگی «کیلاسا» (Kailasa) در «غارهای اِلورا» (Ellora Caves) که از جاهای دیدنی هند است.
معبدی با ساختار سنگی مستحکم
شاید این شایعه را شنیده باشید که انسانهای قدیمی برای ساخت بعضی از بناهای تاریخی مثل «اهرام ثلاثه مصر» (Pyramids) یا «استونهنج» (Stonehenge) از فنارویهای پیشرفته استفاده یا شاید هم آدم فضاییها در ساخت آنها به انسان زمینی کمک کرده باشند. اگر کسی به این شایعه اعتقاد دارد، بهتر است بهجای مثال زدن از اهرام مصر، اسم معبد کیلاسا را بیاورد.
به عکسهای این معبد در این مقاله کجارو یا اینترنت نگاهی بکنید. واقعا چقدر زمان، صبر و دقت لازم است تا چنین شاهکاری را خلق کرد؟ شاید حتی با کمک نیروهای فوقطبیعی هم نتوان چنین معبدی را ساخت. ولی به دور از بحث شایعه، ما معتقد هستیم که سلسهی «راشترکوته» (Rashtrakuta) که در دوران حکومتداری آنها این معبد فوقالعاده زیبا ساخته شده است، نیازی به کمک آدم فضاییها نداشتند.
سلسلهی راشترکوته خاندانی بودند که از قرن ششم تا دهم میلادی بر بخشی از شبهقاره هند حکومت میکردند. در بعضی از کتابهای تاریخی از این سلسله بهعنوان یکی از چهار امپراتوری بزرگ و پویای تاریخ نام برده شده است. در دوران حکومت آنها هنر سنگتراشی، ساخت مجسمه و بناهای سنگی بسیار رواج داشته است، به شکلی که هندیهای آن زمان در کل جهان سرآمد ساخت ساختمانهای سنگی بودند.معبد کیلاسا ارتفاعی نزدیک به ۳۰ متر دارد و حدودا دو برابر از ساختمان سنگی «پارتنون» (Parthenon) در یونان که کاربردی نیایشگاهی داشته و به پرستش الهه آتنا اختصاص داده شده بود، بزرگتر است.
البته اندازه بزرگ معبد کیلاسا تنها ویژگی متفاوت آن از سایر ساختمانهای سنگی مشابه نیست. بلکه این معبد بهعنوان نماد نوآوری در هنر معماری به حساب میآید که توانسته است این رشته هنری را یک گام جلوتر ببرد.
برخلاف سایر ساختمانهای سنگی که الگویهای منحنی یا مجسمههای سنگی زیادی دارند، معبد کیلاسا از بالا به پایین ساخته شده و تنها ابزار به کار رفته در ساخت آن تیشه و مته بوده است. سازندگان آن ابتدا از نوک قله کوه شروع به کندن یا به عبارت بهتر ساختن سقفهای فوقالعاده زیبا و البته پیچیده کردند، سپس ستونهای این معبد را تراشیدند و بعد به سراغ مجسمههای فیل شکل آن رفتند. مجسمههایی که تمام جزئیات ظاهری یک فیل واقعی را در خود جای داده است.
اگر گردشگران هنگام بازدید از معبد کیلاسا به کف آن دقت کنند، متوجه میشوند که حتی کف این معبد هم از سنگ تراشیده شده است و بخشی از زمین نیست. سنگی یک دست و صیقلی بهاندازه ۸۲ در ۴۶ متر. تاریخشناسان تخمین زدند که سازندگان این معبد جادویی، سنگ به کار رفته در کف آن را از یک تخته سنگ بزرگ دیگر به وزنی حدود ۲۰۰ تا ۴۰۰ هزار تن تراشیدهاند.
انقلابی در هنر سنگ تراشی
همان طور که گفته شد، هنر سنگتراشی در قرن نهم میلادی در هند یک هنر شناخته شده بود. کیلاسا هم تنها معبد سنگی منطقه اِلورا نیست. اگر به اینترنت یا کتابهای راهنمای گردشگری هند سری بزنید، متوجه میشود نام دقیقتر معبد کیلاسا «غار شماره ۱۶» است.
غارهای الورا، مجموعهای از ۳۴ غار سنگی است که با اهداف مذهبی تراشیده شدهاند. غارهای الورا در ۳۰ کیلومتری «اورنگآباد» (Aurangabad) در ایالت «ماهاراشترا» (Maharashtra) هند و در نزدیکی روستایی با نام «الورا» (Ellora) قرار دارند که بین قرنهای پنجم تا دهم میلادی ساخته شدهاند.
غارهای الورا شامل ۱۲ غار بودایی متعلق به قرنهای ششم و هشتم میلادی، ۱۷ غار هندو متعلق به قرنهای ششم و نهم و ۵ غار «جِین» (Jain یکی از مذاهب رایج کشور هند در قرنهای ۵ تا ۷ میلادی) متعلق به قرن هشتم و دهم میلادی است.
همگی این غارهای در نزدیکی هم ساخته شدهاند و نشان از هماهنگی مذهبی رایج در این دوره از تاریخ هند است. این آثار در سال ۱۹۸۳ در میراث جهانی یونسکو به ثبت رسید. معابد و صومعهسراها با تراشیدن دیوارههایی از جنس سنگ بازالت، درست در کنار همدیگر بنا و همگی بهترتیب زمان ساخت شمارهگذاری شدهاند.
ابتدای این شمارهگذاری از قدیمیترین غار مذهب بودایی که در قسمت جنوبی این منطقه است، شروع میشود. غارهای بودایی اولین سازههای ساخته شده در این منطقه هستند. آنها همزمان با پیشرفت ساخت غارها که مدام بهسمت شمال ادامه پیدا میکردند، ابعادشان نیز بزرگتر میشد. بهعنوان مثال، غار شماره یک بسیار ساده ساخته شده و با کمترین میزان سنگتراشی، دارای هشت سلول ساده است، در حالی که غار شماره یازده دارای سه طبقه بههمراه یک تالار بسیار بزرگ در طبقه دوم است.
غارهای متعلق به مذهب هندو در بخش مرکزی قرار دارند. حجاریها و نقوش برجسته بسیار این غارها که متعلق به یکی از خدایان آنها به نام شیوا است، دیوارهای غارهای پیروان آیین هندو را جذاب کرده است. این نقوش برجسته اتفاقات مختلفی که در کتاب مقدس این مذهب نوشته شده را به تصویر میکشند. غار شانزدهم یا همان کیلاسا بیرقیبترین و برجستهترین سازه در میان غارهای اِلورا است. معبدی مستقل که بهطور کامل از تراشیدن یک قطعه سنگ بزرگ به وجود آمده است. این غار نشاندهنده خانه خدای شیوا و کوه کایلاش (Mount Kailash) است.
هرچند غار کیلاسا یک غار هندو به حساب میآید، ولی قرارگیری آن در کنار غارهای از آیین بودایی و جین، این منطقه را به مهمترین مکان مذهبی این ادیان در کل کشور تبدیل کرده بود. دلیل این هماهنگی و همزیستی ادیان هم در شیوه حکومتداری سلسلهی راشترکوته است که به آزادی ادیان اعتقاد داشتند. دورهای طلایی از صلح و آرامش در هند که پیروان هر آیین بدون نگرانی و ترس از سایر آیینها، توانستند شاهکارهای معماری خاص خود را خلق کنند و برای حیرت آیندگان به ارث بگذارند.
غارهای مذهب جِین کاملا متفاوت هستند. روی سقف برخی از غارهای جِین نقاشیهای رنگارنگی وجود داشته است و برخی از بخشهای این نقاشیها همچنان قابل دیدن هستند. دیدنیترین غار در میان غارهای پیروان آیین جِین، غار 32 به نام «ایندرا سبها» (Indra Sabha) است.
البته باید این نکته گفته شود که غارهای الورا تنها معابدهای کشور پهناور هند نیست. کشور هند بهاندازهای معبد دارد که کتابهای راهنمای گردشگری خاصی برای معرفی آنها چاپ شده است. البته در هر مرجع گردشگری درباره کشور هند از غارهای اِلورا و بهویژه معبد کیسالا بهعنوان یکی از مهمترین و زیباترین معابد هند اسم برده شده است. مکانی که هر گردشگری که بهسمت هند میرود، باید از آن بازدید کند.
قربانیان هالوکاست ، هالوکاست را تکرار می کنند
جهانگیر گلزار
هولوکاست این واژه از ریشه یونانی “holókaustos” گرفته شده است که به معنای “سوزاندن کامل” است و اشاره به یکی از روشهای قتل (اتاقهای گاز و سپس سوزاندن اجساد) آلمانها بر علیه مخالفین خود دارد.
آلمان نازی به رهبری هیتلر حدود 6 میلیون یهودی را به بدترین شکل به قتل رساند . این جنایات در کشورهای تحت اشغال آلمان نازی، مخصوصا در اروپای مرکزی و شرقی، رخ داد.
کشورهای اصلی که در آنها هولوکاست به وقوع پیوست عبارتند از: آلمان، لهستان، اتریش، فرانسه، هلند، مجارستان، بلژیک، رومانی، ایتالیا و دیگر کشورهای اروپایی .
در این کشورها یهودیان و همجنس گراها و آنها که دارای معلولیت بودند و کولی ها و مخالفین سیاسی و کمونیستها را کشته و اکثر این افراد را در مراکز آدم سوزی، اجساد آنها را سوزاندند .
در جنوب آلمان و در لهستان مراکز کشتار و آدم سوزی که معروفترین آنها تحت نامهای داخو و آشویتس هنوز برای بازدید انسانها وجود دارد تا این جنایت فراموش نگردد .
هولوکاست به عنوان یکی از بزرگترین جنایات تاریخ بشریت در 100 سال گذشته شناخته میشود و کوشش جامعه مدافعین از حقوق انسان بر این بوده است که دیگر چنین جنایاتی تکرار نگردد . هولوکاست و جنایت آلمان نازی در اینکه علامیه حقوق انسان به نوشته درآید محرک اصلی بود . یکی از اهدام این اعلامیه متقید نمودن مردم و قدرتها به این اعلامیه بود تا دیگر جنایتی این چنین انجام نگیرد.
یاد آور می شوم ،بعد از انتشار اصول 30 گانه حقوق بشر، جهت تصویب به جامعه جهانی معرفی گردید. اعلامیه جهانی حقوق بشر بعد از اتمام برای مراکز دینی و فرهنگی 5 دین بزرگ و رسمی در جهان فرستاده شد تا آنها عنوان نمایند که آن اصول را قبول دارند یا خیر و همه مراکز دینی این پنج دین یهودیت ، مسیحیت ، اسلام ، یودیسم و هنویسم گفتند که در اصول با مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر هم نظر هستند . در ادامه کشورهای مختلف با عقاید مختلف متناسب با نظر حکام آنها با اصولی در اعلامیه مخالفت کردند .
تعداد کشته شدگان جنگ دوم جهانی
تعداد کشتهشدگان جنگ جهانی دوم بین 70تا 85 میلیون نفر تخمین زده می شود . این آمار شامل موارد زیر است:
- نظامیان کشته شده: حدود 21 تا 25 میلیون نفر.
- غیرنظامیان کشته شده: حدود 50 تا 55 میلیون نفر، شامل افرادی که در نتیجه بمبارانها، گرسنگی، بیماریها و کشتارهای جمعی مانند هولوکاست جان باختند.
- قربانیان هولوکاست: حدود 6 میلیون یهودی.
- مرگ ناشی از قحطی و بیماری: بخش زیادی از تلفات غیرنظامی به دلیل قحطی و بیماریهای مرتبط با جنگ در زمان جنگ و بعد از آن بوده است.
قابل توجه اینکه این تنها آلمان نازی نبوده که در 100 سال گذشته دست به جنایتهای بزرگ بر ضد انسانها زده است . چند جنایت بزرگ در سطح جهان که در 100 سال گذشته با عقاید مختلف دست به جنایتها زده اند را توضیح می دهم .
در اتحاد جماهیر شوری سابق در دوران استالین به عنوان دفاع از طبقه کارگر و بر اساس نظریه ماکسیسم ، میلیونها نفر در طی “پاکسازیها” که از دهه 1930 آغاز شد (1924-1953) ، به اتهام خیانت به دولت، جاسوسی یا فعالیتهای ضدانقلاب به اعدام، گرسنگی، کار اجباری در اردوگاههای گولاگ و مرگ در شرایط وحشتناک دچار شدند.
پاکسازی بزرگ مخالفین در دوره استالین حدود 700 هزار نفر را شامل شد و تعداد زیادی را حدود 1 تا 2 میلیون نفر را به اردوگاههای اجباری فرستاد که در شرایط سخت آنها جان دادند .
استالین اقلیتهای قومی را به مناطق دورافتاده تبعید کرد که بسیاری از آنها در مسیر یا به دلیل شرایط سخت این مناطق جان باختند. این آمار به صدها هزار نفر میرسد. کشته های دوره استالین را تاریخ دانان حدود 20 میلیون نفر تخمین می زنند. جنگ جهانی دوم به استالین امکانی داد که در ارتش مخالفین خود را به اتهام خیانت و دسیسه از بین ببرد . از دیگر جنایات در 100 گذشته تحت نام انقلاب فرهنگی در چین بوده است.
چین در سالهای (1966-1976)
تحت نام انقلاب فرهنگی که توسط مائو تسهتونگ برای تقویت ایدئولوژی کمونیستی و حذف سرمایهداری و عقاید “ارتجاعی” در جامعه چین آغاز شد، به یکی از خشنترین دورههای تاریخ 100 ساله تاریخ بشتریت تبدیل شد. منابع مختلف تعداد کشتهشدگان را بین 500 هزار تا 2 میلیون نفر اعلام نموده اندو منابع دیگر، تعداد کشته ها را 4 میلیون نفر تخمین زده اند . این قربانیان شامل روشنفکران، مقامات دولتی، و کسانی بود که به عنوان “دشمنان انقلاب” معرفی شدند.
کامبوج (خمرهای سرخ)
در دوران حکومت خمرهای سرخ به رهبری پل پوت در کامبوج (۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹)، بین ۱٫۵ تا ۳ میلیون نفر جان خود را از دست دادند. این تعداد تقریباً یکچهارم جمعیت آن زمان کامبوج را تشکیل میداد.این تلفات ناشی از اعدامهای دستهجمعی، کار اجباری، سوء تغذیه و بیماریهای گسترده بود.
نظریه «خمرهای سرخ» که توسط حزب کمونیست کامبوج، به رهبری پل پوت، توسعه داده شد، یک ایدئولوژی مبتنی بر نوعی کمونیسم افراطی و ضد غربی بود. این نظریه با هدف ایجاد یک جامعه کاملاً بیطبقه، کشاورزی خودکفا، و حذف تمام مظاهر مدرنیته و سرمایهداری تدوین شد.
یوگسلاوی (جنگهای بالکان و نسلکشیها)
در دهه 1990 و در جریان جنگهای یوگسلاوی حدود 100هزار نفر کشته شدند ، به ویژه در سربرنیتسا، نسلکشیها و کشتارهای گروهی به وقوع پیوست. سربرنیتسا یکی از وحشیانهترین موارد این کشتارها بود که طی آن بیش از 8,000 مسلمان بوسنیایی توسط صرب هاکشته شدند.
رواندا (نسلکشی رواندا)
در سال 1994، در عرض فقط 100 روز، حدود 800,000 نفر از اقلیت توتسی و میانهروهای هوتو توسط گروههای افراطی هوتو کشته شدند. این نسلکشی یکی از هولناکترین و سریعترین کشتارهای جمعی در تاریخ مدرن است.
آرژانتین (دیکتاتوری نظامی)
در دهه 1970 و 1980، در دوران دیکتاتوری نظامی در آرژانتین، “ناوگان مرگ یا جنگ کثیف ” به قتل، شکنجه و ناپدید کردن حدود 30000 از مخالفان سیاسی پرداخته و بسیاری از آنها هرگز پیدا نشدند.
در ایران بعد از انقلاب و دوره استبداد خمینی و خامنه ای
در وطن ما جنایت علیه مخالفین با دستورهای خمینی و بر خلاف تعهداتش در پاریس به ملت ایران شروع شد .
خاطرات خلخالی آمده است که وی حاکم شرع دادگاههای انقلاب به دستور خمینی گردید .
خاطرات او حکایت از جنایت علیه انسانهایی دارد که حتی از داشتن وکیل مدافع و دادگاه محروم بوده اند .
کشتاری که خمینی و حزب جمهوری اسلامی بعد از کودتا علیه بنی صدر در سراسر کشور انجام دادند هنوز اطلاع اماری دقیقی از آنها در دست نیست ولی قبرهای بدون نام، قبرهای بدون تاریخ تولد ، قبرستانهای بدون سنگ و اسم ، قبرهای بدون نشان بیانگر کشتار استبداد فقیه در ایران می باشند .
در خاطرات منتظری به حقیقتی اشاره می شود که در سال 1367 در مدت 3 روز 3700 نفر به فرمان خمینی به عنوان دگر اندیش اعدام شده اند . کشتارها و ترورهای دگر اندیشان تحت نام قتلهای زنجیره ای و دگر باوران هنوز ادامه دارد . به اینها اضافه می شود اعدام تحت هر نامی و به اینها اضافه می شود شکنجه و زندان بخاطر داشتن عقیده و به اینها باید افزود خیانت به امید مردم در فردای انقلاب و تعهد نسپردن به عهدی که خمینی به مردم بسته بود و انقلاب را بدست ضد انقلاب داد که هنوز حاکمند . در جهان شاهدیم که انسانها بخاطر داشتن عقیده و مرام و بخاطر وابستگی به قوم و منطقه ای و بخاطر مخالفت با استبدادهای مرکزی قتل عام شده اند . در جهان شاهدیم که استبدادها با عقاید مختلف ناسیونالیستی، دفاع از طبقه کارگر، دفاع از مارکسیسم افراطی، دفاع از انقلاب فرهنگی مائوو نوع دید او از کمونیسم ، بخاطر دستیابی به قدرت نظامیان در کشورهای مختلف و اعتقاد به اسلام در اشکال مختلف دست به جنایت زده و می زنند . در 3 دهه گذشته شاهد جنایتهای مختلف در افغانستان ، عراق، لیبی و … تحت نام مبارزه با تروریسم نیز می باشیم .
فصل مشترک استبدادها و جنایتها اعتقاد نداشتن به حقوق انسانهاست . اعتقاد نداشتن و مخالف بودن حقوق ذاتی انسانها که فصل مشترک آنها است، می باشد .
چرا قدرتهای سرکوبگر نیاز به دین و مرام دارند
قدرتها برای حاکم شدن بر جامعه و انسانها با توصل جستن به یک مرام و یا یک دین و یا یک نظریه فقهی جنایتهای خود را توجیه می کنند . در این توجیه گرایی همیشه افرادی و یا فردی اسطوره می شود تا حول محور او و نظر او بر مردم سلطه و یا سلطه مطلقه ممکن بگردد .
قدرت پرستان و مستبدین اول دین و مرام را از خود بیگانه می کنند و بعد آن را ابزار سلطه خود می گردانند . در این از خود بیگانه کردن دین و مرام نیاز به توجیه اخلاقی، ایجاد هویت، و سرکوب وجدان فردی، کشتار سیاسی را ممکن و حتی در نظر برخی ضروری جلوه دادن روش مرسوم در طول تاریخ بوده است .
کشتار انسانها تحت نام دفاع و مبارزه با تروریسم !!
بخشهایی از تحقیقات عفو بین الملل که اسرائیل در حال نسل کشی علیه فلسطینیان در غزه است را جهت اطلاع می آورم .
عفو بینالملل 5 دسامبر 2024 گزارش مفصلی را ارائه داد .
در بخشهایی از این گزارش آمده است :
+ گزارش عفو بینالملل نشان میدهد که اسرائیل اقداماتی را انجام داده است که بر اساس کنوانسیون نسلکشی ممنوع شدهاند و قصد دارند فلسطینیان در غزه را نابود کنند.
این اقدامات شامل قتل، وارد کردن صدمات جدی جسمی یا روحی و تحمیل عمدی شرایط زندگی فلسطینیان در غزه است که برای تخریب فیزیکی آنها محاسبه شده است. اگنس کالامار، دبیرکل عفو بینالملل گفت: «اسرائیل ماه به ماه با فلسطینیها در غزه بهعنوان گروهی مافوق بشری رفتار میکند که شایسته حقوق بشر و کرامت نیستند و قصد خود را برای نابودی فیزیکی آنها نشان میدهد». “یافته های نفرین آمیز ما باید به عنوان زنگ خطری برای جامعه بین المللی باشد: این نسل کشی است. اکنون باید متوقف شود.
دولتهایی که در حال حاضر به انتقال سلاح به اسرائیل ادامه میدهند باید بدانند که تعهدات خود برای جلوگیری از نسلکشی را نقض میکنند و در خطر شریک شدن در نسلکشی قرار دارند. همه کشورهایی که بر اسرائیل نفوذ دارند، بهویژه تامینکنندگان کلیدی تسلیحات مانند ایالات متحده آمریکا و آلمان، بلکه سایر کشورهای عضو اتحادیه اروپا، انگلیس و دیگران، باید از هماکنون برای پایان دادن فوری به جنایات اسرائیل علیه فلسطینیان در غزه اقدام کنند .
+ در خشی دیگر نوشته شده است : مقیاس و بزرگی بی سابقه اقدامات اسرائیل پس از حملات مرگبار حماس در 7 اکتبر 2023، جمعیت غزه را در آستانه فروپاشی قرار داده است. حمله نظامی وحشیانه آن تا 7 اکتبر 2024 بیش از 42000 فلسطینی از جمله بیش از 13300 کودک را کشته و بیش از 97000 نفر دیگر را مجروح کرد که بسیاری از آنها در حملات مستقیم یا عمداً بدون تبعیض، اغلب کل خانواده های چند نسلی را نابود کردند.+ ” اسرائیل شرایط زندگی را در غزه تحمیل کرد که ترکیبی مرگبار از سوء تغذیه، گرسنگی و بیماری ها ایجاد کرد و فلسطینیان را در معرض مرگی آهسته و حساب شده قرار داد.”
مقیاس و بزرگی بی سابقه اقدامات اسرائیل پس از حملات مرگبار حماس در 7 اکتبر 2023، جمعیت غزه را در آستانه فروپاشی قرار داده است. حمله نظامی وحشیانه آن تا 7 اکتبر 2024 بیش از 42000 فلسطینی از جمله بیش از 13300 کودک را کشته و بیش از 97000 نفر دیگر را مجروح کرد که بسیاری از آنها در حملات مستقیم یا عمداً بدون تبعیض، اغلب کل خانواده های چند نسلی را نابود کردند.
+ این تخریب بیسابقهای را ایجاد کرده است که به گفته کارشناسان در سطح و سرعتی رخ داده که در هیچ درگیری دیگری در قرن بیست و یکم دیده نشده است، کل شهرها را با خاک یکسان کرده و زیرساختهای حیاتی، زمینهای کشاورزی و اماکن فرهنگی و مذهبی را تخریب کرده است. به این ترتیب بخش های وسیعی از غزه غیرقابل سکونت شد.
تصور انسانهای حق طلب بر این بود که وجدان جهانی با کشتارها و تخریبها در اشکال مختلف تحت هر مرام و دینی مخالفت می کند تا جنایتها تکرار نگردد . متاسفانه در کشتارهای اسرائیل قدرتها به دفاع از دولت و سیاستهای اسرائیل یا سکوت کردند و یا پشتیبانی نمودند و در دوران هیتلر هم جامعه آلمانی سکوت کرده بود و بسیاری کشورها از سیاستهای هیتلر و جنایتهای او پشتیبانی می کردند .
وجدان جهانی در دفاع از حقوق ملتها امکان تحول در سطح جهان را می تواند ممکن نماید . در مخالفت با کشتار نتانیاهو و کابینه اش و طرفدارانش علیه مردم بی پناه غزه ، بخشی از جامعه جهانی سکوت نکرد . متاسفانه قدرتها و بسیاری از دولتها که رای از مردم می گیرند ، برای قدرت عمل میکنند .
عقاید و نظرهایی که از حقوق در ابعاد مختلف دفاع نمی کنند حکم زور هستند .
آنچه فصل مشترک انسانها ومی باشد حقوق آنهاست . این اشتراک در حقوق هر فرد را در مقابل خود و دیگری مسئول می کند . حقوق فردی و حقوق شهروندی و حقوق طبیعت و حقوق ملی و حقوق وطن به عنوان عضو جامعه جهانی فصل مشترک همه انسانها با هر عقیده و مرام می باشد . به میزانی که انسانها خود را آزاد و مستقل بیابند واز خشونت و سلطه دوری کنند و با حقوق خود آشتی نمایند امکان بوجود آمدن مستبدین را کمتر و کمتر می کنند و در صورت بوجود آمدن سلطه گری در یک کشور مردم جهان به عنوان وجدان جهانی در دفاع از مظلومین بر ضد مستبدد فعال می شوند . شاهد زمان ما کشتار اسرائیل از مردم فلسطین با رهبری نتانیاهو و مخالفت جمعی بسیاری از مردم جهان از عملکرد و جنایات او و کابینه اش بوده است .
تا رسیدن به استقلال و آزادی و کرامت انسانی بایستی کوشش بسیار نمود و هر نوع جنایتی را محکوم کرد تا انسانها با هر عقیده و مرام در کنار هم در امنیت تمام زندگی کنند . …
آیا انقلاب بهمن شکست خورد؟!
علی صدارت
آیا انقلاب بهمن شکست خورد؟! حتی اگر اینگونه باشد چگونه از تجربه آن بیاموزیم؟ خواهی نخواهی، انسان، چه در شکل فردی و چه در شکل جمعی، از طریق روش آزمون و خطا زندگی می کند. چرا که انسان به عنوان بودنی نسبی و در نتیجه با علم و اطلاعات نسبی همیشه در میان انتخابهای کم و یا زیاد، یا انتخاب می کند و یا “انتخاب” بر او تحمیل می شود. در هر حال، این انتخاب ها او را در وضعیتی جدید قرار می دهند و در وضعیت جدید می تواند احساس موفقیت کند و یا شکست. از آنجا که انسان کنشگر از شکست بیشتر می آموزد تا پیروزی، فرض را بر این بگذاریم که انقلاب بهمن در همه اهداف خود شکست خورد. با چنین فرضی، در پی این می شود که چه درسهایی از آن می تواند بیاموزد:
درس اول: انقلابات اجتماعی در تاریخ، همیشه در آغاز، جنبشهایی اصلاح طلبانه و رفرمیسم می باشند. ولی زمانی که مستبد و ساختارهای استبدادی، اصلاح را نپذیرند و انعطاف ناپذیر و سرسخت باقی بمانند، وجدان جمعی جامعه فرمان انقلاب را صادر می کند. نمونه اساطیری آن را در جنبش انقلابی کاوه آهنگر می بینیم که ضحاک حاضر نمی شود حتی آخرین فرزند کاوه را به او واگذارد و این جرقه ای می شود که در دامان خرمن خشم مردم افتاده و دودمان ضحاک را به باد می دهد.
درس دوم:انقلاب زمانی رخ می دهد که اصلاح ممکن نباشد. به سخن دیگر، زمانی که اصلاح ممکن است، انقلاب ناممکن است و زمانی که انقلاب ممکن است، اصلاح ناممکن. بنا بر این یکی را نمی شود جایگزین دیگری کرد. چرا که انقلاب، همیشه نتیجه اجتناب ناپذیر شکست در اصلاحات می باشد. بنا بر این آنهایی که می گویند چرا انقلاب کردیم و به راه اصلاح نرفتیم، یا با تاریخ پهلوی آشنایی لازم را ندارند و یا با قوانین و پویایی جنبشهای اجتماعی آشنا نیستند و یا ترکیبی از هر دو.
درس سوم: انقلاب اجتماعی، همیشه حاصل ترکیبی از جبر است و اختیار. توضیح اینکه ظهور انقلاب، نه فقط حاصل شرایط ساختاری جامعه ملی و جامعه بین المللی است و در نتیجه در خارج از عنصر فرد، و نه فقط محصول اراده جمعی جامعه ملی است بلکه ترکیبی از این دو، انقلاب را رقم می زند. فرهنگ و تغییرات فرهنگی مانند پلی، شرایط عینی را ذهنی کرده و سبب ساز انقلاب می شود. (1)
درس چهارم:مانند هر انقلابی، انقلاب بهمن نیز بر ضد استبداد و دیکتاتوری انجام شد و هدف عمده آن آزادی بود و مردمسالاری و استقلال. به سخن دیگر هدف، گرفتن حق حاکمیت از مستبد بود و باز گرداندن آن به مردم. ولی از آنجا که این خواسته عمومی، نخبگان کافی که معرف این اهداف باشند را نداشت، بهار آزادی در دوران مرجع انقلاب به پاییز و زمستان خفقان باز گشت و هیولای استبداد در شکل و فرم مهیب تری سر بر آورد. چرا که از یک طرف روحانیت ذوب شده در قدرت در پی ایجاد «دیکتاتوری صلحا» ی آیت الله بهشتی بود و سازمانهای چپ استالینیست و وابسته مانند حزب توده و چریکهای فدایی خلق نیز در پی استقرار «دیکتاتوری پرولتاریا» ی خود. اینگونه آزادیخواهان در سطح نخبگان، اقلیتی بیش نبودند و در میان آنها نیز تنش و برخورد وجود داشت از این رو زمانی که رئیس جمهور بنی صدر به عنوان آخرین مانع در برابر یورش استبدادیان مذهبی ایستاده بود، در سطح نخبگان، جز انگشت شماری، در کنار او نایستادند و به این ترتیب، کودتای خرداد 60 باز مانده های آزادی ها را در هم شکست.
درس پنجم: انقلاب 57 عظیمترین جنبش اجتماعی ایرانیان در طی قرون، مانند هر جنبش عظیم اجتماعی و ساختار شکن در جهان، تولید گر اثرات متفاوت و متضاد شد. توضیح اینکه، اثرات منفی آن را همگی بر آن آگاهیم ولی بسیاری توجه نمی کنند که انقلاب بهمن انرژی ای را در درون جامعه ملی آزاد کرد که استبداد حاکم، حتی در اوج سرکوب قادر به درهم شکستن آن نشد. مهمترین اثرات آن، ورود گسترده زنان به جامعه سیاسی بود. آنچنان که می توان گفت که انقلاب 57، تنها انقلابی در تاریخ است که بدون حضور فعال زنان نمی توانست پیروز شود. این ورود، با وجود سرکوبهای بعد از کودتای خرداد 60 هیچگاه سر فرود نیاورد و رژیم کودتا هیچگاه موفق نشد که حجاب را بطور کامل اجباری کند و مقاومت زنان در شکل “بد حجابی” خود را عرضه کرد. دیگر اینکه موجب حضور و ورود گسترده و عمیق زنان به فضای جامعه مدنی، علم و هنر و ورزش شد که هیچ با قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست. چرا که چنین ورودی تا قبل از انقلاب، محدود به بخش کوچکی از زنان جامعه می شد. علت جز این نبود که فرهنگ سنتی خانواده ها به عنوان ترمزی عمل می کرد تا دختران هر چه کمتر وارد این فضاها شوند. ولی فقط این نبود و از جمله اثرات شرکت در انقلاب این دختران که به مادران فردا تبدیل شدند، سبب افزایش اعتماد به نفس در میان فرزندان خود شدند.
درس ششم:انقلاب و عواقب و تبعات در حال انجام آن که سبب ساز تغییرات عمیق مثبت و منفی در اخلاق و رفتار و ارزشها و نرمها در جامعه شد ( فقط کافی است این تحولات را با وضعیت جوامع اطراف ایران مقایسه کنیم) به ما می می گوید که انقلاب اجتماعی نه فقط یک رویداد که پروسه و جریان است که گرچه نقطه عطف آن سرنگونی رژیمی که سبب ساز انقلاب شد می باشد ولی تا زمانی که اهدافی که سبب سازانقلاب شد برآورده نشده باشد، جنبش ادامه خواهد داشت.
جنبشهای اعتراضی و انقلابی دائمی ایرانیان، از جمله جنبش سبز و سالهای 96 و 98 و جنبش انقلابی زن زندگی آزادی، مهسا، سیمرغ ایران و اعتراضات گسترده کارگران و معلمان و دیگر اصناف، از این منظر است که بهتر فهم می شود.
درس هفتم:انقلاب اجتماعی موفق، در مرحله اول، توانا به سرنگونی استبداد می شود و اینگونه سرنوشت جبری را که مستبد بر جامعه حاکم کرده بود در هم می شکند. در نتیجه، آینده، باز می شود و هر چیزی ممکن. از جمله این ممکنات، همان باز سازی دوباره استبداد است، منتهی در شکل و نوعی دیگر و این همان چیزی بود که در انقلاب بهمن رخ داد. ولی این رخ دادن برای تحمیل و غالب کردن خود نیاز به ابزار خاص خود را دارد و سیستم آن را که در بطن جامعه وجود داشته است.
درس هشتم: استبداد تاریخی سلطنتی و مذهبی، برای استمرار، نیاز به ساختارهایی در جامعه دارد تا بر آن بنا شود. این بنا ها از برون به درون اذهان جامعه وارد و در عمیق ترین دهلیزهای ذهن که مراکز تولید نرمها و ارزشها در آن جای گرفته اند مستقر میشوند و تا زمانی که سیستم ارزشی و نوع نگاه به خود و جامعه تغییر نکند، برقرار می مانند.
درس نهم: استبداد تاریخی از منظر ساختاری بر سه ستون پایه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بنا شده بود. در سالهای 60 و زیر فشار جان اف کندی که در جریان جنگ سرد، شاه مجبور شد تا به سیستم زمینداری بزرگ ارباب و رعیتی خاتمه دهد، ساختار اقتصادی استبداد تاریخی درهم فرو ریخت و از جمله له این دلیل، رابطه روستا و شهر تغییر کرد. توضیح اینکه تا قبل از انقلاب اکثریت جامعه در روستاها زندگی می کردند و از سالهای بعد از انقلاب، اکثریت جامعه در شهرها زندگی می کند.
انقلاب بهمن، با سرنگونی رژیم پهلوی، ستون پایه سیاسی استبداد تاریخی را از بین برد و در جریان کودتای خرداد 60، ستون پایه فرهنگی – مذهبی استبداد تاریخی که روحانیت بود، از پرده برون آمد و جامعه دید که روحانیت در مقام قدرت هیچ در فساد و جنایت و خیانت از سلطنت کم ندارد. اینگونه، اعتبار چند قرنه خود را در طول چند سال از دست داد. نتیجه اینکه، از منظر ساختارها، جامعه ملی ایران در طول تاریخ خود هیچگاه اینقدر به استقرار مردمسالاری در وطن مستقل و آزاد نزدیک نبوده است.
درس دهم: ایران در یکی از خطیر ترین و استراتژیک ترین مناطق جهان قرار دارد و کشف نفت، اهمیت آن را برای قدرتهای سلطه گر هر چه بیشتر کرده است. شکست انقلاب مشروطه و جنبش ملی کردن نفت و انقلاب بهمن، از طریق دخالتهای این قدرت ها و همکاری کودتاچیان با آنها ممکن شده است. بقول دکتر فاطمی، اگر در ایران خائن نداشتیم، انگلستان هیچ غلطی نمی توانست بکند. اینگونه بود که رضا شاه با حمایت انگلستان دست به کودتا بر ضد انقلاب مشروطه زد و دربار و آیت الله کاشانی و بهبهانی به کمک انگلستان و آمریکا آمده تا مصدق و مردمسالاری در ایران مستقل را سرنگون کنند و سازش پنهان و خائنانه آقایان خمینی، خامنه ای، رفسنجانی و بهشتی با دستگاه ریگان بر سر گروگانهای آمریکایی بود که کودتای خرداد 60 بر علیه اهداف دموکراتیک و استقلال طلبانه انقلاب را ممکن کرد. همیشه بازسازی استبداد از طریق نقض اصل راهنمای «استقلال» ممکن شده است.
نتیجه گیری:هر جنبشی همیشه در بستر اجتماعی – تاریخی خود است که انجام می شود. زمانی که جنبش اجتماعی در چنین بستری انجام و تکرار می شود، صرف انجام آن می گوید که جنبشهای قبلی بعد از تجربه دوران مرجع خود، دچار سکته شده اند. این سکته، در مورد ایران، نتیجه سه کودتا ست. یعنی کودتای 3 اسفند 1299 و کودتا 28 مرداد 1332 و کودتای 30 خرداد 1360 ( این آخری به روایت به سرقت رفته انقلاب ایران تبدیل شده است. از جمله به این دلیل که کودتا چیان هنوز بر تخت قدرت قرار دارند.) البته پیروزی این کودتاها بیش از هر چیز مرهون گسست در میان آزادیخواهان، رقابتهای فردی و بخصوص نقض اصل استقلال و در نتیجه به خدمت قدرتهای خارجی در آمدن است.
دیگر اینکه و از آنجا که استبداد سیاسی – مذهبی حکم کوه یخی را دارد که بدنه آن جامعه ای می باشد که در طول تاریخ و به علت زندگی در زیر یوغ مستبد، بسیار از نرمها و ارزشهایی که استبداد تاریخی را درونی خود کرده است. به سخن دیگر، مستبد و جامعه اینهمانی جسته با استبداد، (بخش مهمی از جامعه) در رابطه ای اورگانیک استمرار استبداد تاریخی را ممکن کرده اند.
بنا بر این تا زمانی که این سیستم ارزشی، حداقل در بخش مهمی از جامعه تغییر نکند و نرمها و ارزشهای حقوق محور ( حقوق انسان، حقوق شهروندی، حقوق ملی، حقوق طبیعت و حقوق جامعه به عنوان عضوی از جامعه بشری.) در جامعه ملی ورود نکند و رفتار ها/attitude تبدیل به اخلاق/behaviour یعنی متحول شدن «رفتار» به «عمل» نشود حتی اگر فردا هم رژیم سرنگون شود، از کوه یخ استبداد تاریخی دوباره نوک یخ دیگری را از زیر آب برو خواهد آورد.بنا بر این در مبارزه برای به نتیجه رساندن جنبشهای بیش از 130 ساله ایرانیان برای استقرار جمهوری شهروندان ایران، کوشش مستمر برای مردمسالار کردن فرهنگ جامعه و برقراری رابطه حقوق محورِ انسان با خود و جامعه و طبیعت، امری لازم و حیاتی است. چنین کوششی نیاز به فرهنگ نقد دارد. چنین کوششی تفاوت «خود زنی» و «نقد» اشتباهات را نیک می داند ومی داند که از طریق نقد اشتباهات انجام شده در انقلابها و جنبشهای سه گانه ایرانیان، می توان آنها را به تجربه تبدیل و در مبارزه از آن به عنوان توشه راه استفاده کرد. جمهوری شهروندان ایران در وطن مستقل و آزاد، اینگونه است که واقعیت خواهد یافت. شرایطِ ساختاری همچون غرایزِ ثانوی عمل نمی کنند که «عامل» را برانگیخته و کورکورانه به تحرک وامی دارند. در حقیقت اصلاً چنین نیست. متغیرهای ساختاری در سایۀ خودمختاریِ نسبیِ فرهنگِ که شرایطِ خود را بر آنها تحمیل می کند، با هم واردِ کنش و واکنش می شوند. فرهنگ، هر دو متغیرِ ساختاری و عاملیتی را از صافیِ خود می گذراند، و به همین دلیل است که عواملِ مشابه در شرایطِ متفاوت نتایجِ متفاوتی را رقم می زنند. به ظهور رسیدنِ نتایجِ متفاوت در شرایطِ ساختاریِ مشابه بر این ادعا صحه می گذارد که فرهنگ پدیده ای انفعالی نیست که شرایطِ ساختاری را بدونِ هیچ تغییری به عامل منتقل کند، بلکه میانجی و مفسری است که خودمختاریِ نسبی دارد. از طریقِ فرهنگ، عامل نه تنها شرایطِ عینی ای را که در آن عمل می کند، ذهنی می کند (به عبارتی، انسان ها در درونِ محیط های عینیِ خاص، گزینشِ ذهنی می کنند)، بلکه در عینِ حال تفسیرِ ذهنیِ ساختار را عینی می کند (به کلامی، انسان ها به محیطی که در آن واقع شده اند، معنی می بخشند). به عبارتِ دیگر، از طریقِ تفسیر، فرهنگ شرایطِ ساختاریِ عینی را ذهنی کرده و تفاسیرِ ذهنی از واقعیتِ اجتماعی را عینی می کند. چنین فرآیندی در حیطۀ مجموعه یا مجموعه هایی از ارزش های فرهنگی صورت می گیرد. با توجه به این حقیقت که درکِ فرهنگ، تجربه ای ذهنی است، و بدین ترتیب تفسیرِ شرایطِ جدیدِ اجتماعی در کنش و واکنش با ارزش هایی که از پیش برقرار بوده اند یا به تازگی به منصه ظهور رسیده اند، روی می دهد، نتیجه نهاییِ چنین تفسیری نمی تواند از پیش معین باشد؛ و بر فرضِ مثال ممکن است به نتایجِ متفاوتی همچون ایجاد و درونی شدنِ فرمانبرداری، بی تفاوتی، مقاومتِ منفی، یا انقلاب بر ضدِ شرایطِ موجود، بیانجامد.”
درک دیوار آتش بزرگ ایران: بررسی عمیق سانسور اینترنت
امیر پالوانه
دیوار آتش بزرگ ایران (IRGFW) یکی از پیشرفتهترین سیستمهای سانسور اینترنت در جهان محسوب میشود.
این سیستم برای محدود کردن دسترسی به اطلاعات و سرکوب مخالفان طراحی شده است و با بهکارگیری تکنولوژیهای پیشرفته توانسته کنترل شدیدی بر فضای دیجیتال ایران اعمال کند.
این مقاله یک نگاه جامع به ساختار، استراتژیها و پیامدهای این سیستم ارائه میدهد، مبتنی بر گزارش فنی دسامبر ۲۰۲۴.
زمینه تاریخی: پیش از اعتراضات سراسری ۲۰۲۲ که با مرگ مهسا امینی آغاز شد، مکانیسمهای فیلترینگ اینترنت در ایران نسبتاً ابتدایی بودند. تکنیکهایی مانند مسدودسازی DNS و SNI به کار گرفته میشد، اما بازرسی عمیق بستهها (DPI) و پروبهای فعال حداقل بود. پس از اعتراضات، رژیم زیرساخت سانسور اینترنت خود را شدت بخشید و بهشدت از مدل “دیوار آتش بزرگ” چین الهام گرفت.
نتیجه این تلاشها، سیستمی متمرکز و پیشرفته بود که قادر به بازرسی و مسدودسازی دقیق ترافیک اینترنتی است.
اجزای اصلی دیوار آتش بزرگ ایران:
۱. بازرسی عمیق بستهها (DPI): تکنولوژی DPI به IRGFW این امکان را میدهد تا ترافیک اینترنتی را با جزئیات بالا تحلیل و فیلتر کند. با بررسی ۱ تا ۱۷ کیلوبایت اولیه جریان دادهها، سیستم میتواند پروتکلهای خاص، وبسایتها یا ترافیک رمزنگاری شده را شناسایی و مسدود کند. تاکتیکهای قابلتوجه شامل شناسایی TLS Handshake و استفاده از الگوهای پیشرفته برای مسدود کردن VPNها و پروکسیها است
. ۲. یکپارچگی با ارائهدهندگان خدمات اینترنت (ISP): ISPهای ایرانی از جمله شرکت ارتباطات سیار ایران (MCI)، ایرانسل (MTN) و شرکت مخابرات ایران (TCI) تحت نظارت شرکت زیرساخت مخابرات (TIC) فعالیت میکنند. این تمرکز، اجرای یکنواخت سیاستهای سانسور را در سراسر کشور تضمین میکند
. ۳. دستهبندی آدرسهای IP: IRGFW آدرسهای IP را به سه دسته تقسیم میکند: لیست سفید: ترافیک مجاز از منابع شناختهشده و امن. لیست خاکستری: ترافیکی که تحت نظارت است و دارای سرعت آپلود محدود و تأخیر بالا است. لیست سیاه: ترافیک کاملاً مسدود شده از منابع مشکوک. این دستهبندی امکان فیلترینگ پویا و کاهش سرعت بر اساس الگوهای ترافیک در زمان واقعی را فراهم میکند. ۴. دستکاری DNS: درخواستهای DNS به دلیل استفاده از DPI بهطور مکرر با اختلال مواجه میشوند. تکنیکهایی مانند DNS-over-TLS (DoT) و DNS-over-HTTPS (DoH) اغلب مسدود یا خاکستری میشوند و کاربران را مجبور به استفاده از سرورهای DNS ارائهشده توسط ISP میکنند. مسمومیت DNS و خاکستریسازی بیشتر، دسترسی ایمن به اینترنت را پیچیدهتر میکند.
استراتژیهای کنترل:
۱. الگوهای زمانی مسدودسازی: مسدودسازی از الگوهای زمانی خاصی پیروی میکند. به عنوان مثال، فایروال TIC لیستهای سیاه را روزانه همگامسازی میکند، در حالی که فایروال MCI از برنامههای پویا و غیرقابل پیشبینیتر استفاده میکند. این الگوها سانسور مداوم اما سازگار را تضمین میکنند
. ۲. پروبهای فعال: تا اواخر ۲۰۲۳، پروبهای فعال یکی از روشهای کلیدی برای شناسایی ابزارهای دور زدن سانسور بودند. این پروبها شامل ارسال بستههای آزمایشی به سرورهای مشکوک برای شناسایی عملکرد آنها بود. اگرچه پروبهای فعال از آن زمان متوقف شدهاند، قابلیتهای نظارت غیرفعال IRGFW به مراتب پیشرفتهتر شده است
. ۳. هدفگیری پروتکلها: بسیاری از پروتکلهای پرکاربرد مانند OpenVPN، Shadowsocks و WireGuard یا در لیست سیاه قرار دارند یا به شدت کاهش سرعت مییابند. پروتکلهایی که از تکنیکهای پنهانسازی استفاده میکنند میتوانند از فیلترهای اولیه عبور کنند، اما در نهایت توسط نظارت تطبیقی شناسایی و مسدود میشوند
.۴. کاهش سرعت ترافیک و قطعهقطعهسازی: با اعمال محدودیتهای پهنای باند و نرخ بالای لرزش (jitter)، IRGFW استفاده از ابزارهای دور زدن را دلسرد میکند. علاوه بر این، تکنیکهایی مانند قطعهقطعهسازی بستهها، ترافیک رمزنگاری شده را تشخیص سختتر میکند اما همچنان در برابر سیستمهای پیشرفته DPI آسیبپذیر است.
چالشهای دور زدن ، تلاشها برای دور زدن IRGFW نیاز به تکنیکهای پیشرفتهای دارد مانند
: پنهانسازی ترافیک:
تغییر هدرها و الگوهای بستهها برای جلوگیری از شناسایی.
مکانیزمهای پویا در: Handshake تصادفیسازی پروتکلهای Handshake برای جلوگیری از اثرانگشتگذاری. چندپخشی (Multiplexing): ترکیب چندین جریان داده برای کاهش قابل رویت بودن. اگرچه این روشها در کوتاهمدت مؤثر هستند، اما نیاز به بهروزرسانی مداوم دارند تا از تواناییهای در حال تکامل IRGFW پیشی بگیرند.
روندهای کنونی و چشمانداز آینده:
تا دسامبر ۲۰۲۴، IRGFW برخی از عملکردهای DPI خود را کاهش داده است که منجر به کاهش موقت شدت سانسور شده است. با این حال، این وقفه احتمالاً یک بازتنظیم استراتژیک برای توسعه تکنیکهای فیلترینگ دقیقتر است. تمرکز رژیم همچنان بر تشدید کنترل در دورههای حساس سیاسی است و از آخرین تکنولوژیها برای سرکوب مخالفان استفاده میکند.
نتیجهگیری:
دیوار آتش بزرگ ایران نمادی از روند رو به رشد استبداد دیجیتال است. ترکیب تکنولوژی پیشرفته و کنترل متمرکز، چالشهای حفظ دسترسی آزاد به اطلاعات در محیطهای سرکوبگر را برجسته میکند. برای افرادی که به آزادی دیجیتال متعهد هستند، یک رویکرد چندوجهی که نوآوری، تابآوری و حمایت جهانی را ترکیب میکند، ضروری است تا با این سیستم سانسور پیچیده مقابله کند. با روشن کردن سازوکارهای داخلی IRGFW، این گزارش نیاز فوری به همکاری جهانی برای دفاع از اصول اینترنت آزاد و باز را
کجا دیدی که مهمان عیب صاحبخانه را گوید
به ما گفتند آمریکاییان در خاک ما روزی
اگر جرمی کنند باید زبان از هر سخن دوزی
که شاه مملکت وابسته ی احکام بیگانه است
جواب اجنبی در خاک ما یک مشت جانانه است
همانی که همین را داد زد شیخا تو بودی، نه؟
همین ایراد را پیراهن عثمان نمودی، نه؟
شما که کرده بودی این سخن در بوق یا طبلی
چه فرقی می کند این دولت بی عرضه با قبلی
یکی از عاملان نهی از منکر به من گوید
کجا دیدی که مهمان عیب صاحبخانه را جوید؟
چه مهمانی همانی که به خاکت حمله آورده
حدود هشت سال این خاک را ماتم سرا کرده
همانی که درون کشورش، بغداد و کردستان
زنان آزاد می گردند در هر باغ و هر بستان
یقیین دارم اگر که باکری این صحنه را می دید
به قبر عاملان این وقاحت لعن میربارید
زن ملعونه ای که ابروانت نقش ابلیس است
تویی که کشورت امنیتش بند دوتا پیس است
غلط کردی زن یک روزه ی ده شیخ و صد مفتی
به ناموس من و هم میهنم این گونه بد گفتی
علی صاحب کار #
روز جهانی عدالت اجتماعی
فرجود تقی پور
وز جهانی عدالت اجتماعی که هر سال در ۲۰ فوریه (۱ اسفند) گرامی داشته میشود، فرصتی است برای بررسی چالشها و فرصتهای مرتبط با برابری، حقوق بشر و کاهش نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی. این روز که توسط سازمان ملل متحد نامگذاری شده، بر تلاش جهانی برای دستیابی به توسعه پایدار، تأمین حقوق کارگران، ایجاد فرصتهای برابر و کاهش تبعیضهای نژادی، اقتصادی و فرهنگی تأکید دارد.با این حال، وضعیت عدالت اجتماعی در کشورهای مختلف با توجه به شرایط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی متفاوت است. در این مقاله، ابتدا به اصول عدالت اجتماعی و اهداف آن پرداخته و سپس وضعیت ایران را از منظر عدالت اجتماعی بررسی کرده و آن را با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و اعلامیه جهانی حقوق بشر مقایسه خواهیم کرد. عدالت اجتماعی مفهومی است که بر برابری فرصتها، کاهش تبعیض و توزیع عادلانه منابع اقتصادی و اجتماعی تأکید دارد. این مفهوم شامل محورهای زیر است: ۱. دسترسی برابر به فرصتهای اقتصادی: مانند حق اشتغال عادلانه و دستمزد منصفانه. ۲. آموزش و بهداشت عمومی برای همگان: همه افراد، بدون تبعیض، باید به امکانات آموزشی و بهداشتی مناسب دسترسی داشته باشند. ۳. حقوق کارگران و حمایت از اقشار آسیبپذیر: جلوگیری از استثمار، کار کودکان و نابرابریهای جنسیتی. ۴. عدم تبعیض بر اساس نژاد، جنسیت، مذهب و طبقه اجتماعی: تمام انسانها باید از حقوق برابر برخوردار باشند. در ایران، عدالت اجتماعی یکی از شعارهای اصلی نظام جمهوری اسلامی بوده است، اما در عمل، چالشهای جدی در این زمینه مشاهده میشود: ۱. فقر و شکاف طبقاتی: نابرابری اقتصادی در ایران رو به افزایش است و اقشار کمدرآمد با مشکلات شدید معیشتی مواجهاند. ۲. عدم برابری جنسیتی: زنان در بسیاری از حوزهها، از جمله اشتغال، حقوق خانوادگی و مشارکت سیاسی، با تبعیضهای ساختاری مواجهاند. ۳. تبعیضهای مذهبی و قومی: اقلیتهای دینی (مانند بهاییان و مسیحیان) و اقوامی مانند کردها و بلوچها در برخی موارد با محدودیتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مواجه هستند. ۴. سرکوب آزادیهای مدنی و سیاسی: روزنامهنگاران، فعالان مدنی و مخالفان سیاسی با محدودیتهای شدید روبرو هستند و اعتراضات کارگری و صنفی اغلب با سرکوب مواجه میشود. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران برخی اصول مرتبط با عدالت اجتماعی را مطرح کرده است: – اصل ۳: دولت موظف به ایجاد عدالت اجتماعی و رفع تبعیض است. – اصل ۲۹: برخورداری از تأمین اجتماعی، بهداشت و درمان، حق همگانی محسوب میشود. – اصل ۴۳: تأمین نیازهای اساسی مردم مانند مسکن، تغذیه، آموزش و اشتغال. با این حال، در عمل بسیاری از این اصول بهطور کامل اجرا نشدهاند و مشکلاتی مانند فساد اقتصادی، تبعیضهای جنسیتی و مذهبی و سرکوب آزادیهای مدنی مانع تحقق عدالت اجتماعی شده است. اعلامیه جهانی حقوق بشر (۱۹۴۸) که ایران نیز یکی از امضاکنندگان آن است، اصولی را بیان کرده که در تضاد با برخی سیاستهای داخلی ایران قرار دارد: – ماده ۱: همه انسانها آزاد و برابر زاده میشوند. – ماده ۲۳: حق کار، دستمزد عادلانه و تشکیل اتحادیههای کارگری. – ماده ۲۶: حق آموزش رایگان و اجباری. – ماده ۱۸: آزادی عقیده و مذهب. در حالی که ایران این اعلامیه را پذیرفته، در بسیاری از موارد مانند آزادی بیان، حقوق زنان، آزادی عقیده و حق تشکیل اتحادیههای کارگری، با آن در تضاد قرار دارد. روز جهانی عدالت اجتماعی فرصتی برای ارزیابی عملکرد کشورها در زمینه برابری و حقوق بشر است. در حالی که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران برخی اصول عدالت اجتماعی را به رسمیت میشناسد، مشکلات ساختاری و اجرایی مانع تحقق این اهداف شدهاند. مقایسه وضعیت ایران با اعلامیه جهانی حقوق بشر نشان میدهد که در زمینههایی مانند حقوق زنان، آزادی بیان، برابری مذهبی و حقوق کارگران هنوز چالشهای جدی وجود دارد. تحقق عدالت اجتماعی در ایران نیازمند اصلاحات ساختاری، رفع تبعیضها و تقویت آزادیهای مدنی و سیاسی است تا جامعهای عادلانهتر و برابرتر شکل گیرد.
مهاجرت نخبگان از ابتدای انقلاب اسلامی در سال ۵۷ تا سال ۱۴۰۳
محمد رضا باقری
مهاجرت نخبگان از ایران، که بهعنوان «فرار مغزها» نیز شناخته میشود، یکی از چالشهای مهم اجتماعی و اقتصادی کشور در دهههای اخیر بوده است. این پدیده به معنای خروج نیروهای متخصص، تحصیلکرده و بااستعداد از کشور به مقصدهایی است که فرصتهای بهتری برای رشد و توسعه فردی و حرفهای ارائه میدهند. در این مقاله، به بررسی روند مهاجرت نخبگان از ابتدای انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ تا سال ۱۴۰۳ میپردازیم و با استفاده از آمار و دادههای موجود، ابعاد مختلف این مسئله را تحلیل میکنیم.
مقدمهمهاجرت نخبگان میتواند تأثیرات عمیقی بر توسعه علمی، اقتصادی و فرهنگی یک کشور داشته باشد. از دست دادن سرمایههای انسانی متخصص، میتواند منجر به کاهش نوآوری، کاهش بهرهوری و تضعیف رقابتپذیری در سطح بینالمللی شود. ایران، بهعنوان کشوری با تاریخچهای غنی در تولید علم و فرهنگ، در دهههای اخیر با چالشی جدی در زمینه مهاجرت نخبگان مواجه بوده است.
بررسی تاریخی مهاجرت نخبگان در ایران
دوره قبل از انقلاب اسلامی (تا سال ۱۳۵۷)
پیش از انقلاب اسلامی، ایران در مسیر توسعه و نوسازی قرار داشت و برنامههای آموزشی و علمی متعددی در حال اجرا بود. با این حال، به دلیل محدودیتهای آموزشی و فرصتهای محدود تحقیقاتی، تعدادی از نخبگان علمی و تحصیلی تصمیم به ادامه تحصیل و کار در خارج از کشور گرفتند.
دوره پس از انقلاب اسلامی (۱۳۵۷ تا ۱۳۶۷)
با وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ و تغییرات اساسی در ساختارهای سیاسی و اجتماعی، بسیاری از نخبگان و تحصیلکردگان به دلیل عدم اطمینان از آینده و تغییرات ایدئولوژیک، کشور را ترک کردند. جنگ تحمیلی عراق علیه ایران (۱۳۵۹-۱۳۶۷) نیز به این روند افزوده و باعث افزایش مهاجرت نخبگان شد.
دوره بازسازی و توسعه (۱۳۶۸ تا ۱۳۷۸)
پس از پایان جنگ و آغاز دوره بازسازی، تلاشهایی برای جذب نخبگان و بازگشت آنها به کشور صورت گرفت. با این حال، به دلیل مشکلات اقتصادی و محدودیتهای سیاسی، این تلاشها بهطور کامل موفقیتآمیز نبود و مهاجرت نخبگان ادامه یافت.
دوره اصلاحات (۱۳۷۸ تا ۱۳۸۴)
در این دوره، با افزایش آزادیهای سیاسی و اجتماعی، امید به بهبود شرایط در کشور افزایش یافت و برخی از نخبگان به کشور بازگشتند. اما با این وجود، مهاجرت نخبگان به دلیل مشکلات ساختاری و اقتصادی همچنان ادامه داشت.
دورههای بعدی (۱۳۸۴ تا ۱۴۰۳)
در دهههای اخیر، با تشدید تحریمهای بینالمللی، مشکلات اقتصادی و محدودیتهای اجتماعی، روند مهاجرت نخبگان افزایش یافته است. بر اساس گزارشها، در سال ۲۰۲۴، تعداد دانشجویان ایرانی در خارج از کشور به رکورد جدیدی رسیده است.
آمار و ارقام مهاجرت نخبگان
بر اساس گزارش اداره فدرال مهاجرت و پناهندگی آلمان، حدود ۴۷ درصد از پناهجویان ایرانی دارای مدرک بالاتر از دیپلم بودهاند.
قائممقام بنیاد ملی نخبگان در سال ۱۴۰۰ اعلام کرد که ۵۷ درصد از برگزیدگان المپیادهای علمی، ۳۹ درصد آنها مهاجرت کردهاند. همچنین، ۶۹ درصد از نفرات ۱ تا ۱۰۰ کنکور، ۲۷ درصد آنها مهاجرت کردهاند.
در سال ۲۰۲۴، تعداد دانشجویان ایرانی در خارج از کشور به رکورد جدیدی رسیده است. بر اساس گزارشها، ۱۱۰,۰۰۰ ایرانی در این سال در خارج از کشور تحصیل کردهاند.
عوامل مؤثر بر مهاجرت نخبگان عوامل اقتصادی تورم بالا، کاهش ارزش پول ملی و بیکاری از جمله عواملی هستند که نخبگان را به جستجوی فرصتهای بهتر در خارج از کشور ترغیب میکنند.
عوامل اجتماعی و سیاسی
محدودیتهای اجتماعی، عدم آزادیهای مدنی و سیاسی و نبود فضای باز برای بیان نظرات، از دیگر عواملی هستند که باعث نارضایتی نخبگان و تصمیم به مهاجرت میشوند.
عوامل آموزشی و پژوهشی
کمبود امکانات تحقیقاتی، محدودیت در دسترسی به منابع علمی و نبود حمایتهای کافی از پژوهشگران، از دیگر دلایل مهاجرت نخبگان به کشورهایی با زیرساختهای بهتر علمی است.
پیامدهای مهاجرت نخبگان
تأثیر بر توسعه علمی و فناوری
از دست دادن نخبگان میتواند منجر به کاهش تولیدات علمی، کاهش نوآوری و تضعیف جایگاه علمی کشور در سطح بینالمللی شود.
تأثیر بر اقتصاد
خروج نیروهای متخصص میتواند به کاهش بهرهوری، کاهش رشد اقتصادی و افزایش وابستگی به نیروی کار خارجی منجر شود.
تأثیر بر جامعه
مهاجرت نخبگان میتواند به کاهش سرمایه اجتماعی، کاهش اعتماد به نهادهای دولتی و افزایش نارضایتی عمومی منجر شود.
راهکارهای پیشنهادی برای کاهش مهاجرت نخبگان:
بهبود شرایط اقتصادی: ایجاد ثبات اقتصادی، کاهش تورم، افزایش اشتغال و ارائه بستههای حمایتی برای نخبگان و فارغالتحصیلان دانشگاهی میتواند انگیزه آنها را برای ماندن در کشور تقویت کند.
افزایش فرصتهای پژوهشی: تخصیص بودجه بیشتر به تحقیقات علمی، ایجاد مراکز تحقیقاتی پیشرفته و تسهیل دسترسی به منابع علمی و فناوری، میتواند شرایط را برای فعالیت نخبگان بهبود بخشد.
ایجاد فضای باز سیاسی و اجتماعی: تقویت آزادیهای مدنی، حذف محدودیتهای اجتماعی و فراهمکردن فضایی برای بیان نظرات و ایدهها، میتواند نخبگان را به ماندن در کشور ترغیب کند.
برنامههای بازگشت نخبگان: ارائه برنامههای مشخص برای بازگشت نخبگان، شامل مزایای اقتصادی، مسکن، تسهیلات شغلی و تضمینهای امنیتی، میتواند کمککننده باشد.
ارتقاء سطح آموزش و پرورش: سرمایهگذاری در نظام آموزشی کشور و ارتقاء کیفیت آن، از دوران ابتدایی تا تحصیلات عالی، میتواند نخبگان را از نیاز به تحصیل در خارج بینیاز کند.
ایجاد شبکههای ارتباطی جهانی: تقویت همکاریهای بینالمللی علمی و صنعتی، به نخبگان این امکان را میدهد که ضمن ارتباط با جامعه جهانی، در داخل کشور فعالیت کنند.
تشویق کارآفرینی و نوآوری: حمایت از استارتاپها و شرکتهای دانشبنیان، ارائه تسهیلات مالی و ایجاد محیطی مناسب برای نوآوری و کارآفرینی، میتواند انگیزه مهاجرت را کاهش دهد.
جمعبندی
مهاجرت نخبگان یکی از چالشهای بزرگ ایران در دهههای اخیر بوده است که ریشههای آن در مسائل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و علمی قرار دارد. این پدیده، تأثیرات منفی متعددی بر توسعه کشور داشته و برای مقابله با آن، نیاز به برنامهریزی جامع و اقداماتی هدفمند است.
ایجاد محیطی امن و جذاب برای نخبگان، شامل بهبود شرایط اقتصادی، تقویت آزادیهای اجتماعی، افزایش سرمایهگذاری در پژوهش و فراهمکردن فرصتهای شغلی و آموزشی، میتواند به کاهش مهاجرت نخبگان و حتی بازگشت آنها کمک کند.
سرمایه انسانی یکی از ارزشمندترین داراییهای هر کشوری است، و حفظ آن نیازمند درک اهمیت نخبگان و تلاش برای فراهمکردن شرایطی است که آنها را به ماندن در کشور ترغیب کند.
منابع: بنیاد ملی نخبگان، گزارشهای سالانه مهاجرت نخبگان. مرکز آمار ایران، گزارشهای مهاجرت داخلی و خارجی. بانک جهانی، شاخصهای اقتصادی ایران. روزنامه Financial Times، تحلیلهای مرتبط با مهاجرت ایرانیان. وبسایت عصر ایران، مقالات مرتبط با مهاجرت نخبگان. دانشگاه تهران، تحقیقات پژوهشی در مورد روند مهاجرت نخبگان.
دلنوشتهای با عنوان «کل ایران، زندان است»
ملیکا نوری وفا
کل ایران زندان است، اما زندانی که دیوارهایش با رنج و امید، با بغضها و لبخندها، و با سکوتهای سنگین اما پرمعنی مردمش ساخته شده است.
این زندان تنها یک جغرافیا نیست؛ اینجا مکانی است که در آن آزادی در حسرت نفس کشیدن است و عدالت در جستجوی جایگاه خود. اما حتی در این فضای تنگ و محدود، روح یک ملت چیزی نیست که بتوان آن را در زنجیر نگه داشت.
این زندان شاید بتواند جسمها را محصور کند، اما نمیتواند اندیشه را متوقف کند.
نمیتواند رویاهای آزادانهی ذهنها را در زنجیر بکشد یا صدای حقطلبی را خاموش کند. هر انسان در این سرزمین، شعلهای است که اگر با دیگران متحد شود، میتواند آتشی روشن کند که تاریکی را فروبلعد.
گذشتهی این ملت پر از داستانهایی است که نشان دادهاند هیچ دیواری همیشگی نیست. هیچ زندانی جاودانه باقی نمیماند.
وقتی ارادهی مردم به جوش آید، تاریخ به حرکت در میآید و هیچ نیرویی توانایی مقاومت در برابر آن را نخواهد داشت.
این زندان، شاید حال ما را تعریف کند، اما آیندهمان را نمیتواند رقم بزند. آینده از آنِ کسانی است که از همین لحظه، با شجاعت، عشق، و ایمان به آزادی، پایههای فردای بهتر را بنا میکنند.
کل ایران زندان است، اما این زندان تنها دیوارهای سیمانی یا مرزهای محدود نیست. این زندان گاهی در ذهنها ساخته شده، در ترسهایی که به نسلها منتقل شده، در سکوتهایی که ناخواسته بر لبها نشسته، و در نگاههایی که از امید دور شدهاند. این زندان از قوانین ناعادلانه، از فشارها، و از تبعیضها شکل گرفته است، اما آنچه همواره ثابت مانده، قدرت مقاومت انسانهاست.
مردمانی که در تاریکترین شبها چراغ امید را روشن نگه داشتهاند و با تمام سختیها، از تلاش برای تغییر دست نکشیدهاند.
در این زندان، آزادی معنای دیگری پیدا کرده است.
آزادی گاهی در لبخند یک کودک، گاهی در اشک یک مادر، و گاهی در فریادی است که سکوت را میشکند.
اینجا، هر کلمهای که از حقیقت بگوید، خود نوعی از آزادی است. هر قدمی که به سوی عدالت برداشته شود، شکستن زنجیری است. هر صدایی که برخلاف سکوت طنیناندازد، دروازهای است به سوی آیندهای روشنتر.
ایران، سرزمینی که تاریخش پر از فراز و نشیب بوده است، میداند که هیچ دیواری ابدی نیست. دیوارها فرو میریزند، و زنجیرها، هرچند محکم، سرانجام گسسته خواهند شد. زیرا تاریخ گواه است که هیچ قدرتی، هرچند بزرگ، نمیتواند مقابل ارادهی جمعی مردمی که خواهان آزادیاند، ایستادگی کند.
این زندان، گرچه سخت و سرد است، اما در دلهای مردمش آتش گرمی شعلهور است. آتشی که از عشق به زندگی، ایمان به عدالت، و باور به کرامت انسانی سرچشمه میگیرد.
این آتش همان چیزی است که دیوارهای بلند را فرو خواهد ریخت، سکوت را خواهد شکست، و تاریکی را به نور تبدیل خواهد کرد.
و اینجاست که امید معنا پیدا میکند. امید به روزی که این سرزمین نه زندان، بلکه خانهای آزاد باشد برای همه؛ خانهای که در آن هر صدایی شنیده شود، هر اندیشهای رشد کند، و هر انسانی با کرامت زندگی کند. این رویا، هرچند اکنون دور به نظر میرسد، اما با هر قدم کوچک، با هر صدای حقطلبانه، و با هر نگاه امیدوارانه به آینده، نزدیکتر میشود.
این زندان، اگرچه واقعیت امروز است، اما سرنوشت همیشگی ما نیست. ما همان مردمانی هستیم که بارها از دل خاکستر برخاستهایم.
و این بار نیز، اراده، اتحاد، و امید ما، این زنجیرها را خواهد گسست و این دیوارها را فرو خواهد ریخت.
آینده روشن است، چون ما آن را روشن خواهیم کرد.
جشن سپندارمذگان : روز عشق ایرانی
فرجود تقی پور
جشن سپندارمذگان یکی از آیینهای باستانی ایرانی است که ریشه در فرهنگ غنی و کهن این سرزمین دارد. این جشن در تقویم زرتشتی در روز ۲۹ بهمنماه (برخی منابع نیز ۵ اسفند را ذکر کردهاند) برگزار میشود و به عنوان روز بزرگداشت عشق، زمین و مقام زن شناخته میشود.
سپندارمذگان از نام «سپندارمذ» یا «اسفند» گرفته شده که یکی از امشاسپندان در آیین زرتشتی و نماد ایزد بانوی زمین، باروری، عشق و فداکاری است.
این روز به احترام زمین که نمادی از بخشندگی، صبر و عشق بیپایان است، جشن گرفته میشد.
در ایران باستان، مردان در این روز به همسران و زنان خانواده خود هدیه میدادند و عشق و احترام خود را به آنها ابراز میکردند. این جشن نوعی یادآوری برای ارج نهادن به مقام زن و تقدیر از عشق پاک و فداکارانه بود.
در جشن سپندارمذگان، مراسم و آیینهای زیبایی برگزار میشد که شامل هدیه دادن: مردان به زنان هدیه میدادند و عشق و محبت خود را ابراز میکردند.
جشن و سرور: خانوادهها گرد هم میآمدند و با شادی، موسیقی و خوراکهای سنتی این روز را جشن میگرفتند.
بزرگداشت زمین: به پاسداشت زمین بهعنوان مادر طبیعت، برخی از مردم در این روز به طبیعتگردی یا کاشت درخت میپرداختند.
تجلیل از مقام زن: زنان در این روز مورد تکریم قرار میگرفتند و مردان عشق و قدردانی خود را به آنان نشان میدادند.
برخی از افراد سپندارمذگان را معادل ایرانی ولنتاین میدانند. با این حال، تفاوتهایی اساسی میان این دو جشن وجود دارد.
سپندارمذگان نهتنها به عشق بین زوجین بلکه به عشق به زمین و مقام زن نیز توجه دارد.
این تفاوت باعث شده که بسیاری از ایرانیان تلاش کنند این جشن اصیل را جایگزین ولنتاین غربی کنند و فرهنگ بومی خود را احیا نمایند. در دنیای مدرن که روابط انسانی گاهی تحت تأثیر زندگی پرمشغله و فناوری قرار میگیرد، سپندارمذگان فرصتی است برای یادآوری اهمیت عشق، احترام به مقام زن و ارتباط نزدیک با طبیعت.
این جشن نشاندهنده ارزشهای اصیلی است که ایرانیان از دیرباز به آنها پایبند بودهاند و میتواند الهامبخش نسلهای آینده برای حفظ این فرهنگ زیبا باشد.
سپندارمذگان نمادی از عشق، فداکاری و احترام به زنان و طبیعت است.
این جشن یادآوری میکند که عشق و مهربانی ارزشهایی جاودانه هستند که باید در زندگی روزمره ما جریان داشته باشند.
احیای این جشن میتواند به ترویج فرهنگ اصیل ایرانی و تقویت پیوندهای انسانی کمک کند.
بررسی تطور تاریخی و چالشهای معاصر قصاص در قانون
نسرین جهانی گلشیخ
هستی و جوهرهی قصاص از گذشتههای دور بر یک قانون طبیعی بنا شده است: «بکشی کشته میشوی، چشم در برابر چشم و دندان در برابر دندان». این قانون مشهور پیش از ظهور ادیان ابراهیمی نیز وجود داشته؛ در سنگنگارههای تاریخی –از جمله لوح حمورابی که امروزه در موزهی لوور فرانسه نگهداری میشود (مربوط به ۱۸۰۰ سال پیش از میلاد مسیح)— نیز به این قانون اشاره شده است. در دورههایی از تاریخ، در ذات قصاص، اموری غیرطبیعی و آشوبی زمانی-مکانی نیز وجود داشته که پا را از حد مجاز فراتر میگذاشت. از یک طرف تلافی و تعاقب قصاص بهعهدهی ارشد اولاد و گاهی برادر و زمانی بهعهدهی همهی اعقاب یک پدر قرار میگرفت و جاییکه توان و امکان تلافی برای اعقاب و جانشینان فرد میسر نبود، قصاص به قبیله و شیخ یا پادشاه محول میشد و زمینهی یک ستیز طولانی را فراهم میآورد. از طرف دیگر مجازات، نهتنها خود فرد جانی، بلکه فرزندان و گاهی ایل و تبارش را نیز در بر میگرفت و گاه بهخاطر کشتن یک فرد، پسر فرد جانی کشته میشد و زمانی دو نفر در ازای یک نفر قصاص میشدند و بسته به مرتبه و جایگاه اجتماعی مجنی علیه، گاهی چندین نفر در ازای او و یا تمامی مردهای یک قبیله کشته میشدند و عمل کشتن همیشه با شکنجههای شدید همراه بود که خود تحقیق جداگانهای میطلبد.
در ادیان ابراهیمی بهخصوص یهودیت و اسلام، قصاص کارکردی دیگرگونه یافت و بهمثابه ابزاری برای محدود کردن انتقامجویی استفاده شد و برای آن ضابطه و معیارهایی مطرح گردید و تحولاتی بزرگ حاصل کرد. با این حال در این ادیان نیز تقابل شر با شر همواره پابرجا بود. در عهد عتیق و یهودیت در سِفر خُروج و یا لاویان (با کسر س و جمع اسفار) قصاص به دلالت کلماتی واضح درج شده است. گرچه مفسیرین زیادی با استنباط از اصولی مشترک نوعی قاعدهی ضمان و پرداخت خسارت نیز استنباط میکنند و برای آن درجاتی قائلند و جانی، مخیر بین انتخاب مرگ یا غرامت مالی بوده، حتی خارج از عهد عتیق در متونی همچون تلمود نیز بر این جنبه تاکید شده است.
سطح ضمانت مالی بهخصوص در جراحات وارده بر اعضا، در یهودیت به چند صورت تقسیمبندی شده و اگر مردی، دیگری را مجروح کند، از چند جهت مسئول جبران غرامت وارده بوده: «برای جراحت، برای درد، برای شفا، برای زمان ازدسترفته و نیز برای توهین و تحقیری که همراه با جنایت روا داشته است».
در مسیحیت، برخلاف اسلام و یهود، قانون قصاص از تفسیر تحتالفظی خارج شده و سعی بر آن بوده که با قاعدهی ضمان مالی جایگزین شود. آموزهی عیسی در بالای کوه جلیله بر این مضمون اشاره دارد: «… شنیدهاید که گفته شده است، چشمی به چشمی و دندانی به دندانی؟ لیکن من بهشما میگویم، با شریر مقاومت مکنید، بلکه هر کس به رخسارهی راست تو سیلی زند، سوی دیگر را نیز بهسوی او بگردان و اگر کسی خواهد با تو دعوا کند و قبای تو را بگیرد، عبای خود را نیز بدو واگذار…». بر این مبنا، قصاص در مسیحیت به خداوند واگذار شده و سعی بر این بوده که از انتقام بهعنوان محرک و انگیختاری مبتذل دوری کرده و عمل به ملکوت محول گردد، اما جای آنرا ضمانت مالی پر کرده است.
در اسلام و در متن کتاب قرآن آیات بسیار زیادی در مقام بیان اصل قاعدهی قصاص و احکام مختص آن آمده است. در آیات ۴۳ تا ۴۵ سورهی مائده، حتی به شان نزول قصاص در تورات نیز تصریح گردیده است: «ما در تورات قانون قصاص را مقرر داشتیم که اگر کسى عمداً بىگناهى را به قتل برساند، اولیاى مقتول مىتوانند قاتل را در مقابل، اعدام نمایند، جان در برابر جان».
در اسلام، تحولات مبنایی پیرامون قصاص به شرح ذیل حاصل گردید:
اول، اصل فردیکردن نظام مجازات تا حدودی استوار شد و سعی بر آن بود بهغیر از خود فرد، بستگان و فرزندان و اعقاب جانی را مصونیت بخشد. دوم، حتمیت قصاص بهعنوان حق و سلطهی ولی دم بر خون یا مابهازای خارجی آن، یعنی خونبها، تعریف شد. سوم، حتمیت اجرای قصاص به منزلهی نوعی پایان بخشی به جنایت و فصل خصومت و بسا مایهی حیات و نجات جامعه و عملی پیشگیرانه تعبیر شد. چهارم، شکنجه حین قصاص، بهطور خاص منتفی اعلام گردید. پنجم، در پایان هر آیهی قصاص، بر بخشش و گذشت تاکید شده است. ششم، مسئولیت عاقله در پرداخت خونبها تاسیس شد. هفتم، مرتبهی اجتماعی فرد رنگ باخت و هشتم برابری و تساوی قصاص با جنایت تصریح گردید.
اما در کنار این موضوعات مهم و مبنایی، پای مسایل اعتقادی و تفاوتگذاری از حیث جنسیت و زن یا مرد بودن و کلیت مطالبهی قصاص و نیز تفاوت در دین و مذهب و عقیده، جای پای خود را باز کرد و کثرت احادیث و روایات، منجر به نوعی اجماع فقها پیرامون احکام قصاص شده است.گرچه در قوانین موضوعه گاهی از این مبانی، عدول و تخطی شده و گاهی نیز از حد مجاز فراتر رفته است، اما عنصر زمانی و مکانی دین و حیات اجتماعی و مبانی امروزی حقوق بشری همواره نادیده گرفته شده است. حق، همیشه با مونتسکیو است که در روح القوانین، حدود و لزوم دخالت قوانین مذهبی در قوانین جزایی و مدنی را تبیین کرده است که آیا به حکم عقل، دفاع طبیعی از هر قانونی –ولو قانون مذهبی—، بالاتر از هر چیزی است؟ «ابهت و عظمت قوانین مذهبی در این است که در پی تکامل وضع روحی و سعادت آدمی است، ولی قوانین مادی در پی رفع احتیاجات بشری است. اصول محاکمات دنیوی نباید اصول محاکمات اخروی باشد. هیچ مذهبی نباید قوانین جزایی داشته باشد، چون مذهب خود دارای مقررات جزای معنوی و باطنی است و زمانیکه بخواهد قوانین جزایی مادی هم داشته باشد، مومن را بیروح و قسیالقلب میکند. از اینرو مسائل و موضوعاتی را که باید با قوانین الهی حل و فصل و تصفیه شوند، نبایستی با قوانین بشری حل و تصفیه کرد؛ چراکه این دو قانون، هم از حیث مبدا و ماهیت و مقصد با هم تفاوت دارند.» (۱)
در قوانین دیرپای جزایی و کیفری ما، با ورود حدود و قصاص به سطح قوانین کیفری و بر مبنای سلطهی اصل ۴ قانون اساسی، زمینهی اعمال قانون جزای الهی و دینی فراهم شده است.
در قانون مجازات مصوب ۱۳۷۰، از قصاص با عنوان مجازاتی که جانی به آن محکوم میشود و لزوم برابری آن با جنایت یاد شده بود، اما در قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲، از این تعریف عدول شده و قصاص به عنوان مجازات اصلی جنایات وارده بر نفس عضو و منافع عنوان شده است. قصاص منافع، به جهت سلب آندسته از منافعی است که بهطور طبیعی در اعضا و کارکرد آنها وجود دارد؛ یعنی بینایی در چشم، شنوایی در گوش، عقل در مغز و غیره که در فرض چنانچه عضو بدن منافعش در خطر بیافتد و مشمول نقصان گردد، بیآنکه لزوماً آسیب ببیند، سلب منافع مشمول قصاص است. کیفیت اجرای قصاص در این موارد و چگونگی سلب منافع بدون آسیب به عضو خود با تردید مواجه است و روشهای اجرای آن حتی با دخالت پزشک، امر را مشتبه و دشوار میکند و لاجرم بر تبدیل حکم قصاص به دیه بابت سلب منافع تردید روا نیست.
چند موضوع چالشبرانگیز و حل نشده در قوانین جزایی ما در رابطه با مبحث قصاص وجود دارد که میتوان نابرابری قصاص و دیهی بین زن و مرد و رویکرد جنسیتمحور در این زمینه و قصاص و اعدام کودکان زیر ۱۸ سال و تبعیض و تفاوتگذاری مبتنی بر عقیده و دین و مذهب و نیز چالشهای مربوط به قصاص عضو و عدم سنخیت و مطابقت آن با اصول حقوق بشر معاصر را نام برد.
نابرابری زن و مرد در احکام قصاص و دیات
مشهور نظریهی عمومی فقهائ، دیهی زن و مرد را در اعضائ (اطراف)، تنها تا ثلث (یک-سوم) مساوی میدانند و به مقدار ثلث یا بالاتر از آن و یا دیهی نفس حکم به تنصیف دیهی زن و مرد جاری است و همین نظریه در قانون جزای اسلامی نیز پذیرفته شده است. مستند عقلی این نظریه چندان روشن نیست و تنها احادیث و روایاتی متوانری از معصوم از قبیل: «عَقْلُ الْمَرْاَهِ مِثْلُ عَقْلِ الرَّجُلِ حَتَّى یَبْلُغَ الثُّلُثَ مِنْ دِیَتِهَا» بهعنوان مستند ذکر شده است.
مابقی نظریهها، هم در جنایت بر نفس و هم اعضائ، دیهی زن را در همهی حالات نیمی از دیهی مرد میدانند و از تفاوت، هم در عقل و هم در ارزش اقتصادی میان زن و مرد، سخن بهمیان آمده است. نقدهای وارده بر تنصیف دیه مبتنی بر اصول برابری و عدالت و رفع تبعیض میان زن و مرد و یکسانانگاری انسان در بهرهمندی از قوانین است که برخلاف گذشته از ورای سدههای نوظهور و مبانی حقوق بشرى معاصر، تفاوتگذاری میان زن و مرد موجه و پذیرفتنی نیست. به همین ترتیب در مبحث قصاص در صورتی که مرد را برای کشتن عمدی یک زن قصاص کنند اولیای دم زن کشتهشده باید نصف دیهی یک انسان را به قاتل بدهند تا حکم قابلیت اجرا داشته باشد.
بر اساس مادهی ۳۸۸ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲، نابرابری اعضای بدنی زن و مرد بهحدی است که دیهی قطع تمام پنج انگشت یک زن، معادل ۳۰۰ میلیون تومان است، اما دیهی قطع سه انگشت مرد مبلغ ۳۶۰ میلیون تومان خواهد بود. این مسئله ناشی از همین حکم فقهی و نظریهی عمومی ناسازگار با دنیای جدید یعنی عدم یکسانی و نابرابری ارزش دیهی زن و مرد در ثلث و مازاد بر آن است.
در نظامهای حقوقی مدرن و جدید ارزش اعضای بدن انسان و نفس و جان انسان، قابل ارزشگذاری و محاسبه به پول نیست لذا بایستی در کلیت احکام دیه نیز از حیث انطباق با دنیای امروز تحولی اساسی صورت گیرد.
تفاوت دیه و قصاص زن و مرد سابقهای طولانی در فقه دارد و محل تبعیض و دوگانگی احکام زیادی بوده و همواره نسبت به عنصر زمانی و مکانی روایات و احادیث و آیات، بیتوجهی شده و سیطرهی چنین احکامی در متن قوانین کیفری، منجر به کمارزشی جان و حیات زنان شده و گاه خود، موجبات ترویج نوعی خشونت در حق زنان بوده است.
در تعریف و شان حکمی قصاص، نوعی پیرویکردن از اثر فعل جانی وجود دارد و مبنای حرکت، فعل کشنده و زیانبار قاتل یا ضارب بوده است. بهعبارتی، قصاصکننده از اثر و فعل جانی پیروی میکند و این نشانه و حکم در همهی زمینهها جاری و ساری بوده است.
از اینرو گرچه در آیات، زن و مرد در مقابل هم قصاص میشوند، لیکن قصاص مرد برابر قصاص زن، اما با نصف دیه است و این خود نقض حکم کلی است. بههمین ترتیب اگر وراث یک زن کشتهشده بهجای قصاص، مطالبهی دیه کنند، تنها حق مطالبهی نیمی از دیه را از قاتل مرد دارند و این با مبنای عقلی امروزی و برابری انسانها سنخیتی ندارد و خود منشا نوعی ترویج خشونت در حق زنان است.
تفاوتگذاری در دین و مذهب و عقیده
اقلیتهای قومی و مذهبی در کشور ما، از جهات بسیاری در معرض نوعی تبعیض هم از حیث قوانین مدنی و هم مقررات کیفری قرار دارند. در قانون مجازات عمومی ۱۳۰۴ و آخرین اصلاحات آن در سال ۱۳۵۲، هیچ تفاوتی میان مسلمان غیرمسلمان ذکر نشده بود و مواد مختلف آن، همهی مجرمان را شامل میشد. گرچه طبق مادهی ۱ آن قانون نیز، با تفکیک میان محاکم شرعی و عمومی، کماکان زمینهی تبعیض و تفاوتگذاری نسبت به اقلیتها وجود داشت. در شرایط کنونی تبعیضات زیادی نسبت به اقلیتها در مقررات مدنی و کیفری کنونی ما قابل مشاهده است. در مادهی ۸۸۱ قانون مدنی «کفر از موانع ارث تلقی شده و کافر از مسلم ارث نمیبرد» که خود زمینهی سوئاستفادهی افراد را فراهم کرده است. گرچه به موجب ماده واحدهی الحاقی «قانون اجازه رعایت احوال شخصیه» مصوب ۱۰ مرداد ۱۳۱۲، ایرانیان غیرشیعه اجازه یافتند در احوال شخصیه بر طبق مقررات آیین خود رفتار کنند و طبق رای وحدت رویه شمارهی ۳۷ مورخه ۱۳۶۳/۳/۱۹ این قانون جز در مواردی که به نظم عمومی مربوط است کماکان معتبر و قابل استناد فرض شده است، اما این نیز تنها اقلیتهای چهارگانهی پذیرفته شده در قانون اساسی را شامل میشود و تنها شامل احوال شخصیهی آنها است.
نوع دیگری از تبعیض، تفاوت از حیث حقوق اجتماعی و تحصیلی است که در مناصب و موقعیتهای اجتماعی و انتخابات، بسیاری از اقلیتها امکان شرکت ندارند و یا جهت ادامه تحصیل فرزندان آنها در آزمونهای سراسری، با پرسش از مذهب مواجه هستند که بعضاً زمینهی حذف و محرومیت آنها فراهم گردیده است.
نمونهای از تبعیض کیفری در حق اقلیتها در بند ب مادهی ۲۲۴ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ ذکر شده است که رابطهی نامشروع مرد غیرمسلمان با زن مسلمان اعدام زانی (غیرمسلمان) را در پی دارد.
اما به طور خاص در مبحث قصاص نیز این تبعیض و تفاوتگذاری میان دین و عقیده و مذهب وجود دارد؛ بهنحوی که بین مسلمان و غیرمسلم بودن جانی و مجنیعلیه در مطالبهی حق قصاص یا دیه تفاوت است و اگر قاتل مردی غیرمسلمان باشد و مقتول زنی مسلمان، وراث زن، بدون دادن فاضل دیه، حق قصاص دارند و این در مادهی ۳۸۲ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ که خود تخصیصی بر قاعدهی پیشین است، تصریح شده است.
طبق مادهی۳۱۰ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ نیز اگر شخصی مسلمان، ذمی، مستامن و معاهد، بر غیرمسلمانی که ذمی، مستامن و معاهد نیست، جنایتی وارد کند، قصاص نمیشود، بلکه تنها براساس قانون تعزیرات و مجازاتهای بازدارنده، تعزیر میشود که میان کافر اهل کتاب (یهودی، مسیحی، زرتشتی) و کافر مشرک (غیر اهل کتاب) و مرتد، تفاوتهایی لحاظ و هر یک خود به چهار دستهی ذمی، معاهد، مستامن و حربی تقسیمبندی میشوند. اگرچه با وضع تبصرهی ۱ مادهی ۳۱۰ بهشرط دارا بودن تابعیت ایران یا اقامت قانونی، ذیل عنوان مستامن این مسئله و قاعده، بهنوعی حل و فصل میشود.
درخصوص مبحث مهدورالدم نیز، گرچه این عنوان از قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲ حذف شده است، اما کماکان طبق بند الف مادهی ۳۰۲ و مادهی ۳۰۳ از قانون یاد شده، کلیت آن حفظ شده و چنانچه مجنیعلیه (مقتول) با ادعای جانی مرتکب جرم حدى مستوجب سلب حیات شده باشد، قصاص نمیشود که به وجهی دیگر در سطح قوانین کیفرى ما کماکان مقولهی مهدورالدم حیات دارد.
قصاص و اعدام کودکان زیر ۱۸ سال
بهلحاظ اینکه کشور ما، پروتکل الحاقی کنوانسیون حقوق کودک را پذیرفته و بدان ملحق شده، لذا این سند مهم بینالمللی، بر اساس مادهی ۹ قانون مدنی، با طی فرایند طبق اصول ۷۷ و ۱۲۵ قانون اساسی، بهمثابه قوانین داخلی ما محسوب میشود. بر اساس مواد این کنوانسیون، به کلیهی افراد زیر ۱۸ سال، عنوان کودک اطلاق میگردد و طبق مادهی ۳۷ این مقرر آمره، اعدام کودکان مطلقاً ممنوع اعلام شده است. اما قوانین کیفری ما از بلوغ، تعریف دیگری بهدست داده است.
در یک تقسیمبندی سنتی میان نویسندگان حقوق جزا، کودکان به دو دستهی ممیز و غیرممیز تقسیمبندی شدهاند و «در مادهی ۹۱ قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲ نیز همین تقسیمبندی به شکلی دیگر پذیرفته شده؛ بهنحوی که امکان اجرای احکام حدود و قصاص، نسبت به کودکان زیر ۱۸ سال منوط به درک ماهیت، حرمت و ممنوعیت جرم ارتکابی از سوی این مرتکبین شده است و از طرفی طبق تبصرهی مادهی یاد شده، ملاک تشخیص رشد و تشخیص و تمیز کودک در این رابطه، نظریهی پزشکی قانونی و یا به هر طریق دیگر به تشخیص قاضی عنوان شده است». لذا طوری که تا امروز نشان داده است همین ماده زمینهی نوعی اعمال سلیقه و سوئبرداشت و استنباط ناصحیح از مواد قانون در زمینهی مفهوم رشد و نیز مبنای صدور احکام قصاص کودکان زیر ۱۸ سال در کشور ما بوده است. به عنوان آخرین اراده و رویهی یکسان شعب قضایی، همین برداشت در رای وحدت رویهی ۷۳۷ مورخه ۱۱ آذرماه ۱۳۹۳ هیات عمومی دیوان عالی کشور تصدیق شده است.
لذا قانونگذار ما با نادیدهگرفتن اصول و تعاریف مندرج در کنوانسیون حقوق کودک، تقسیمبندی سنتی سن مسئولیت کیفری را پذیرفته و بین اطفال زیر ۹ سال و کودکان ۹ تا ۱۵ سال و همچنین کودکان ۱۵ تا ۱۸ سال قائل به تفکیک شده و طبق بند ث مادهی ۸۸ قانون مجازات اسلامی مصوب ۹۲ در خصوص کودکان ۹ تا ۱۵ سال نیز مسئولیت کیفری کودکان پذیرفته شده است؛ کما اینکه در صدر مادهی ۸۹ از واژهی «مجازات» برای این دسته از کودکان ذکر به میان آمده است. گرچه نگهداری یا حبس کودک-مجرمان ۹ تا ۱۵ سال در کانونهای اصلاح و تربیت در راستای مقاصد اصلاحی عنوان شده، اما این کانونها که در راستای اعمال مقررات مندرج در مواد ۵۲۵ تا ۵۲۸ از قانون آئین دادرسی کیفری، زیر نظر سازمان زندانها تاسیس میشوند و اهداف و تشکیلات و ترتیبات آنها در مواد ۲۶۱ الی ۳۲۴ از آئیننامهی سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور مصوب ۱۴۰۰ آمده است نیز یکی از اشکال متنوع و منقسمی از نظام حبس و زندان در کشور ما هستند، با این تفاوت که اولویت برنامههای آنها، مقاصد و اقدامات اصلاحی با کمک نیروهای متخصص و مددکاران اجتماعی عنوان گردیده و از طرفی این مطلب که اقدامات تنبیهی و تربیتی در نظام قضایی کشور ما بسامان است یا خیر، خود بحث دیگری میطلبد.
برای قصاص کودکان شرط دیگری نیز در مادهی ۳۰۸ قانون مجازات اسلامی مصوب ۹۲ آمده و ناظر بر زمانی است که پس از بررسی و تحقیق از سوی قاضی در بالغبودن مرتکب در زمان ارتکاب جنایت تردید حاصل گردد که در این مواقع تنها ترتیب اثبات بلوغ و نه رشد کودک به عهدهی ولی دم یا مجنیعلیه بار شده است. لذا در بررسی مجموع مواد موصوف، بهنظر میرسد قانونگذار ما بلوغ و نه رشد کودک را شرط لازم و کافی برای مسئولیت کیفری کودکان و قصاص آنها دانسته است و از مفاد قاعدهی مبرابودن مطلق کودکان از مجازات تخطی شده؛ حال آنکه در مواد دیگر –بهویژه بند ب مادهی ۲۹۲ آن قانون—، جرائم ارتکابی افراد صغیر مشمول خطای محض تلقی شده است.
لذا قصاص کودکان زیر ۱۸ سال حتی با فرض بلوغ، با مبانی حقوق کیفری جدید و دستاوردهای حقوق بینالمللی بشر و مقررات مندرج در کنوانسیون حقوق کودک در تعارض است.
ماهیت چالشبرانگیز قصاص عضو در اجرا و عمل
قصاص عضو یا قصاص اطراف (غیرجان) نیز یکی از خشنترین مجازاتها در سطح قوانین کیفری ما محسوب میشود که همپای قصاص نفس و چه بسا در مرتبهای بالاتر از آن، وهن و نفرت زیادی را یدک میکشد و یکی از بزرگترین چالشهای موجود در قانون مجازات ما تلقی میشود و با تمام اهداف و اصول انسانیت و دستاوردهای علم پزشکی و اخلاقی و حقوق بشری دنیای امروز تعارض و ضدیت محض دارد. این نوع قصاص یادآور نوعی شکنجهی زجرآور و اجباری در حق مرتکبین جرائم علیه تمامیت جسمانی است که هم در نفس مجازات و یا مواد مرتبط و هم در روشهای اجرای آن نقدهای زیادی وارد است.
مادهی ۳۹۳ قانون مجازات، علاوه بر شرایط عمومی، شرایط اختصاصی دیگری را نیز برای قصاص عضو ذکر کرده و یکی از این شروط، تساوی با مقدار جنایت است که انعکاسی از سردرگمی فلسفهی مجازات و یا به تعبیری هنر دردرسانی مدرن در قاموس مجازاتی کهن با سوئاستفاده از علم پزشکی است که مطلقاً با اخلاق زیستی و رسالت پزشکی سازگاری ندارد.
به نظر میرسد شرط تساوی قصاص با مقدار جنایت، موجبات حذف کامل پزشکی از کل فرایند اجرای حکم چه قبل و حین اجرا را در پی داشته باشد، چرا که هیچ پزشکی حاضر نیست حتی با مجوز حکم قضایی، برخلاف سوگندی که در خدمت و حمایت از جان بیمار و فرد انسانی در هر موقعیتی ادا کرده، خود شخصاً به این عمل مبادرت ورزد.
چه بسا حذف پزشک حین اجرای حکم منجر به سپردن کار به افراد عامی و به تعبیری جلاد خواهد بود. چه آنکه، حذف پزشک قبل از اجرای حکم نیز، نظارت و تزریق داروهای تسکینبخش و تسهیل خونریزی و شدت آن را از میان بر میدارد؛ لذا کلیت این مجازات و الزامات پزشکی نهفته در آن، موجب انحراف مسیر پزشکی به سمت مقاصد پنهان و شوم گردد.
از این رو چه با تمسک به حکم کیفری یا بدون آن، بعید است پزشکی پیدا شود تا در این فرایند خونین مشارکت جوید و تصور مشارکت پزشکان در مراسم قصاص عضو، در همهی حالات –اعم از ایراد ضرب و یا جرح و یا قطع و از کارانداختن اعضای بدن—، به جهت اعمال قاعدهی تساوی در طول، عرض، عمق و ارتفاع جنایت، شرمساری زیادی در خود دارد. از اینرو بهنظر میرسد حیطهی ورود پزشک تنها پس از خاتمهی اجرای مجازات قصاص عضو است که چنین محکومانی را در محل بیمارستان نزد پزشکان میبرند تا مشغول مداوا و درمان و یا بخیه و یا پیوند شوند.
از طرفی دیگر مجموعهی تلاشهای اخلاقی و پزشکی در جهت حذف عنصر غیرضروری تحمیل درد به چنین محکومانی نیز با بنبست مواجه شده و نظریهی مشورتی و تفسیری ادارهی حقوقی قوهی قضاییه به سردرگمی در این زمینه پایان داد؛ چرا که بر ضرورت حذف مواد بیهوشکننده و با وسایل تسهیلکننده و آرامبخش در حین اجرای قصاص عضو به منظور تحقق کامل شرط مماثلت و تساوی قصاص با مقدار جنایت اعلام نظر نموده است.
حال آنکه عدم قابلیت اجرای چنین احکامی، جدای از نفرت زیادی که در ذات و اطراف آن وجود دارد با تمسک به نظریات پزشکی، خود مفری برای لغو اجرا و اعمال قصاص عضو بود و بدیهی است که مبنای این مجازات، هرگز مقولهی برابری و رعایت اعتدال در مقدار جنایت نیست، بلکه بیانگر نوعی قساوت و بیرحمی است که از مبنای اولیهی خود جدا شده و همین وجود اشکالی در ذات قصاص را نشان میدهد که شناعت آن را یک مرتبه از قصاص نفس فراتر میبرد؛ چرا که اهداف ترذیلی و خوارکنندگی زیادی در آن وجود دارد.
معادلاتی ریاضی و هندسیوار در نحوهی تمسک به اجرای قصاص عضو در حالات مختلف در این زمینه در قانون آمده است که گاهی امر را مشتبه میکند و خود آن نیز زمینهی تبعیض چندگانه و بداهت تعارض آن با حکم عقل و فطرت بشری را هویدا میدارد. به عنوان مثال، اگر یک نفر چند نفر را بکشد در صورتی که تنها یکی از ورثهی احد از کشتهشدگان، قصاص را مطالبه کند، در فرض، با پرداخت فاضل دیه به سایر وراث، حق قصاص هنوز پابرجاست و فرض برعکس در حالتی است که همین فرد دیه را مطالبه کند اما سایرین خواهان قصاص باشند که در این خصوص نیز بدون رضایت قاتل، حق دادن دیهی آن فردی که خواهان دیه است از اموال قاتل ندارند.
و یا در مادهی ۳۹۰ قانون مجازات اسلامی ۹۲ آمده است که اگر کسی جراحتهای مختلفی به فردی وارد کند، مجنیعلیه میتواند برخی جراحات را ببخشد و نسبت به برخی مصالحه کرده و یا دیهی آنرا مطالبه کند اما در عین حال میتواند خواهان قصاص عضو دیگر شود. برای مثال اگر فردی یک دست کسی را قطع کرده و چشمش را نیز کبود نموده و یک پایش را نیز شکسته باشد مجنیعلیه که بر او جنایت وارد شده میتواند در خصوص چشم مصالحه کند و در خصوص پای شکسته نیز گذشت یا مصالحه نماید اما کماکان خواهان قصاص و قطع دست بزهکار شود.
او همچنین در صورت دارا بودن مراتب جنایت بزهدیده میتواند با رضایت مرتکب قسمتی از جنایت را قصاص کند. مثلاً بهجای قطع دست از آرنج، آن را از مچ قطع کند و به کمتر قانع شود و حتی میتواند به قیمت قسمت قصاص نشده یعنی از مچ تا آرنج با طرف مصالحه کرده و یا دیه بخواهد و یا کلاً گذشت نماید.
حکم کلی که در مادهی ۳۹۲ آمده، جمع اجرای قصاص تمام جراحات است
چرایی انقلاب اسلامی: دغدغه نان یا اجرای شریعت؟
منصور خانی
در چهل و ششمین سالگرد انقلاب اسلامی، این سخنان از سوی کسی «چرا انقلاب شد؟ آیا هدف پیشرفت نظامی و علمی بود یا هدف از انقلاب، شامل دین و فرهنگ نیز میشد؟
امروز به گونهای وانمود میشود که خواسته ما، تنها رفاه مادی است؛ همان خواستهای که در کشورهایی که با خدا هیچ رابطهای ندارند نیز مطرح است!» در چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی، این سخنان از سوی کسی بیان می شود که اکنون رهبری فکری بخشی از جناح ارتدوکس و محافظهکار حامی انقلاب اسلامی را بر عهده دارد.
«محمدتقی مصباح یزدی» به جد بر این باور است که انتظارات اقتصادی و رفاه محور از انقلاب اسلامی داشتن، با اهداف آن انقلاب همخوان نیست. مصباح یزدی انگیزه های دینی را هدف اصلی انقلاب اسلامی تعریف می کند.آیا شواهد برجای مانده از دوران انقلاب اسلامی بر راستی و درستی نظر او شهادت میدهند؟
هر سال سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی که فرا میرسد بحث پیرامون چرایی رخداد بهمن ۵۷ اوج میگیرد. با توجه به اوجگیری نارضایتیها در سالهای اخیر، این پرسشها شدت بیشتری گرفته است و نسل جوانی که از طریق رسانهها پلی به گذشته میزند و آزادیهای اجتماعی در حکومت گذشته و رفاه نسبی مردم را میبیند و از طریق افراد سالخوردهتر توصیف آن روزگار را میشنود، از پدران و مادران خود این سوال بسیار پرسیده شده و – در عین حال – بسیار بنیادین را میپرسد که:«چرا انقلاب کردید؟»
حکومت روحانیون؛ تضمین اجرای شریعت:اگرچه تحلیلهایی وجود دارند که سعی میکنند علت اصلی انقلاب را به مسائل اقتصادی یا سیاسی گره بزنند اما آنچه شاید بتوان با اطمینان گفت این است که نزد نیروهای اسلامگرایی که برای سقوط محمدرضاشاه تلاش میکردند، بیش از آنکه دیکتاتوری محمدرضا شاه یا انگیزههای اقتصادی، تهییجگر مبارزه علیه حکومت شاهنشاهی باشند، علائق اسلامگرایانه و شریعتمحور، پیشرانههای اصلی برای براندازی حکومت بودند. که اکنون رهبری فکری بخشی از جناح ارتدوکس و محافظهکار حامی انقلاب اسلامی را بر عهده دارد. «محمدتقی مصباح یزدی» به جد بر این باور است که انتظارات اقتصادی و رفاه محور از انقلاب اسلامی داشتن، با اهداف آن انقلاب همخوان نیست. مصباح یزدی انگیزه های دینی را هدف اصلی انقلاب اسلامی تعریف می کند. آیا شواهد برجای مانده از دوران انقلاب اسلامی بر راستی و درستی نظر او شهادت میدهند؟
هر سال سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی که فرا میرسد بحث پیرامون چرایی رخداد بهمن ۵۷ اوج میگیرد. با توجه به اوجگیری نارضایتیها در سالهای اخیر، این پرسشها شدت بیشتری گرفته است و نسل جوانی که از طریق رسانهها پلی به گذشته میزند و آزادیهای اجتماعی در حکومت گذشته و رفاه نسبی مردم را میبیند و از طریق افراد سالخوردهتر توصیف آن روزگار را میشنود، از پدران و مادران خود این سوال بسیار پرسیده شده و – در عین حال – بسیار بنیادین را میپرسد که: «چرا انقلاب کردید؟»
حکومت روحانیون؛ تضمین اجرای شریعت:اگرچه تحلیلهایی وجود دارند که سعی میکنند علت اصلی انقلاب را به مسائل اقتصادی یا سیاسی گره بزنند اما آنچه شاید بتوان با اطمینان گفت این است که نزد نیروهای اسلامگرایی که برای سقوط محمدرضاشاه تلاش میکردند، بیش از آنکه دیکتاتوری محمدرضا شاه یا انگیزههای اقتصادی، تهییجگر مبارزه علیه حکومت شاهنشاهی باشند،علائق اسلامگرایانه و شریعتمحور، پیشرانههای اصلی برای براندازی حکومت بودند.
دکتر«قاسم افتخاری» – استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران – این نظر که خواسته اصلی روحانیت انقلابی، اجرای شریعت بود را تایید میکند و در توضیح میگوید: «محور مطالبات روحانیون این بود که حکومتها قوانین اسلامی را اجرا کنند. اولین بار ایده حکومت اسلامی و ولایت فقیه در کتاب یک روحانی اهل کرمانشاه در زمان قاجار مطرح شد. ایشان کتابی با عنوان ولایت فقیه نوشت ولی پی گرفته نشد تا اینکه آیتالله خمینی دوباره آن را مطرح کرد. تئوری اولیه اجرای شریعت توسط حکومت سکولار را کنار نهاد و به جای آن تئوری اجرا شریعت توسط ولی فقیه را مطرح کرد که بدین ترتیب باید روحانیت در مصدر قدرت باشد و شریعت را خود اجرا کند.»
در بالا به بخشی از سخنان مصباح یزدی اشاره شد. این چهره تاثیرگذار باز هم در این باره سخن دارد:«آیا فقط دغدغه ما این بود که به جای شاه، دیگری حکومت کند یا این انقلاب با هدف اصلی احیای ارزشهای دینی – در کنار حل مشکلات معیشتی – تحقق یافت؟ امام(ره) وقتی خیلی احساس خطر میکرد و میخواست خطر عظیمی را به مردم گوشزد کند، میفرمود من برای اسلام احساس خطر میکنم. اما نهایت خطری که ما احساس میکنیم، تورم و گرانی است!»
این سخن مورد تایید«روحالله حسینیان» رییس پیشین مرکز اسناد انقلاب اسلامی – نیز هست و او نیز سخنی بهصراحت در این باره گفته بود و اذعان کرده بود:«اگر قرار بر آباد کردن بود که شاه بهتر میتوانست ایران را آباد کند.» اگرچه این سخن با این کیفیت ذکرشده مورد تکذیب دفتر او قرار گرفت، اما حتی سخن تصحیحشده و «اصل سخن» نیز همان ادعای خطوط بالا را تایید میکند که اسلامگرایان اساسا برای خود اهداف اقتصادی از انقلاب تعریف نکرده بودند:«فرض کنید ایرانی مانند ژاپن ساختید، در انتها چه نتیجهای حاصل میشود؟ انقلاب اسلامی حرف دیگری داشت و شاه هم میتوانست ایران را آباد کند، اما ما انقلاب کردیم تا آبادانی همراه با معنویت و دین داشته باشیم.»
انقلاب برای اجرای شریعت؛ مورد مرتضی نبوی:«مرتضی نبوی» از جمله چهرههای انقلابی بود که در مقطع پیروزی انقلاب اسلامی جوانی ۳۱ ساله بود. او که تحصیلات خود در مهندسی برق را در دانشگاه تهران به پایان رسانده بود در دولت اول میرحسین موسوی پست وزارت پست، تلگراف و تلفن را برعهده داشت و پس از آن به عنوان یکی از بنیانگذاران روزنامه محافظه کار «رسالت» در این روزنامه مشغول شد. او اکنون عضو حقیقی مجمع تشخیص مصلحت نظام هست. نوع نگاه مرتضی نبوی به فضای تهران و دانشگاه در پیش از انقلاب اسلامی نگاهی قابل توجه است. از اینرو که نشان میدهد این تنها روحانیت نبود که تصمیم داشت سبک زندگی جامعه را تغییر بدهد و آن را به فضایی اسلامی منتقل کند؛ بلکه حتی جوانان تحصیلکرده که در بهترین رشتهها و در بهترین دانشگاههای کشور نیز تحصیل میکردند در جستجوی چنین هدف به زعم خود والایی بودند.مرتضی نبوی که در قزوین به دنیا آمده و در آنجا بزرگ شده بود، در خاطرات خود درباره قبولی اش در کنکور و نگاهی که به دانشگاه و تهران در آن سالها داشت، چنین میگوید:«در ۱۳۴۵ در رشته برق دانشکده فنی دانشگاه تهران قبول شدم و جزو نفرات ۲۵ تا سی ام کنکور بودم. تهران دارای فضایی باز بود. فضا فضای شهوترانی و فساد بود و دانشگاهها محیط آلودهای داشتند. رژیم هم میکوشید که محیط باز برای بی بند و باری و ارتباط دختر و پسر ایجاد کند و آنان را از مذهب دور سازد و در کنار محیط دانشگاه، محیط خود شهر تهران هم بی بند و باری بود. محیطی اینچنین در سالهای دانشجویی مرا رنج میداد. همیشه آن ایام در رنج بودم و به سختی و با روحیه بسیار بد دوران دانشکده را گذراندم. دخترها با وضع خیلی بدی ظاهر میشدند.» این سخنان را داشته باشیم تا برسیم به پس از پیروزی انقلاب اسلامی و سال ۱۳۵۹ که «محمدعلی رجایی» – نخست وزیر وقت – از مرتضی نبوی درخواست میکند که به شرکت و مخابرات برود و در آنجا مسئولیت بپذیرد. در آنجا نبوی سمت معاونت اداری – مالی شرکت را برعهده می گیرد؛ اما نخستین فعالیت او در شرکت به چه مربوط میشد؟ از زبان خود او بخوانیم:«در آن شرکت ابتدا مبارزه با بیحجابی را شروع کردیم و چون تیپ کارمندان آنجا مناسب نبود. پس از مدتی یک جو اسلامی در شرکت حاکم شد.»
حکومت به مثابه دستگاه اجرای احکام اسلامی:شاید این تردید مطرح شود که پرپیداست که انگیزههای اسلامگرایانه، در پی دموکراسی و آزادی لیبرالی نبودند، پس چرا بر این سخن ظاهرا بدیهی ابرام و اصرار ورزیده میشود؟دلیل آن است که اگر این مدعای اصلی را بپذیریم و نیز به یاد بیاوریم که روحانیت حکومتی و حامیان آنان، پیروز اصلی نزاع بر سر قدرت بودند، طبیعی است نمیتوانیم از حکومتی با بنمایههایی اینچنین انتظار داشته باشیم اهداف شریعتمحورانه خود را به کناری بنهد و با چرخشی۱۸۰درجهای نقش حکومتی نرمال همچون حکومت محمدرضاشاه را بازی کندیا باید به رفتار اسلامگرایانه حکومت تن داد یا اینکه علیه آن فعالیت کرد.خواست رفاه و توسعه از این حکومت مانند توقع بهبارنشستن درخت میوه در برهوت کویر است.
ضمن اینکه باید دقت داشت که در این گزارش ادعا نشده است که تنها انگیزه انقلاب اسلامی، انگیزههای مبتنی بر اجرای شریعت بودند؛ بیتردید نیروهای دیگری در جریان مبارزه علیه محمدرضاشاه حضور داشتند که زمینههای دیگری را بسترساز فعالیت خود علیه حکومت میدانستند، اما در این گزارش سخن این است که انگیزه اصلی روحانیت انقلابی و به طور کلی اسلامگرایان شیعی، برای براندازی حکومت شاهنشاهی آن بود که آیت الله خمینی گفته بود:«ما که به ولایت معتقدیم باید به ضرورت تشکیل حکومت معتقد باشیم و باید کوشش کنیم که دستگاه اجرای احکام و اداره امور برقرار شود.»
به دیگر سخن، حکومت برای اسلامگرایان شیعی، ابزاری برای «اجرای احکام» بود.اینکه بعدها پیچیدگیهای حکومت داری و اداره کشور آنان را وادار کرد که گاهی «مصلحت نظام» را بر اجرای احکام ارجح بدانند، نافی وجود چنین انگیزهای در آنان در دوره فعالیت علیه حکومت شاهنشاهی نیست.
از گشت جندالله تا گشت ارشاد
نغمه ظریفی مقدم
از زمانی که به تصاویر دوران مبارزات مردمی قبل از بهمن ۵۷ نگاه می کنیم، شاهد هستیم زنان بسیاری که مقید به حجاب نبودند در این تصاویر دیده می شوند و نقش مهمی در مبارزات انقلابی داشتند.
بحث حجاب از ابتدای انقلاب یکی از چالش های بزرگ برای حاکمیت بود.
اجباری شدن حجاب در ایران از سخنرانی آیت الله خمینی در ۱۵ اسفند ۵۷ آغاز می شود، او به حضور زنان بی حجاب در وزارتخانه ها اعتراض کرد و خواستار حضور زنان با حجاب شرعی شد
اما همین اظهارنظر آیت الله خمینی از سوی زنان سکولار و مخالف حجاب با اعتراضات گسترده روبه رو شد؛ نیروهای خودسر و کمیته های اوایل انقلاب شروع به سرکوب و برخورد با معترضین کردند. شدت این برخورد و تنش ها به قدری افزایش یافت که دفتر آیت الله خمینی مجبور به صدور اعلامیه در ۱۷ اسفند ماه شد: این اعلامیه هرگونه برخورد با زنان بی حجاب را ممنوع دانست و تنها نیحجاب اجباری از ۱۴ تیر ۵۹ به شکل جدی در تمامی ادارات، سازمان ها و مدارس اجباری و ورود زنان بی حجاب به این مراکز ممنوع اعلام شد، این روند تا رمضان سال ۶۰ ادامه داشت و در همان سال قوانین جدید برای حجاب مشخص شد.
می توان گفت آغاز برخورد گشت های ارشاد، حال تحت عنوان دیگری از همان ابتدای انقلاب وجود داشته و در تمامی ادوار حکومت در حال سرکوب و برخورد با زنان بر سر موضوع حجاب بودند.
با این که بیحجابی در تمام مراکز عمومی، دولتی و خصوصی ممنوع شده بود، اما قانون مجازات اسلامی در سال ۶۲ تصویب شد و براساس آن «زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شودند به ۷۴ ضربه شلاق تعزیری محکوم می شوند».
برخورد کمیته و قوانین مجازات اسلامی به این جا ختم نمی شوند؛ در سال ۶۲ بحث تازه ای تحت عنوان “بدحجابی” مطرح شد و کمیته های “جندالله” و “نیروهای مبارزه با منکرات” در همین دوره برای برخورد با “بدحجابی” تشکیل شدند و این کمیته ها در همان سال ها فجایع بسیاری مانند “فرو کردن پونز در پیشانی زنان” را رقم زدند.
موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب در سال های ابتدایی انقلاب، در اردی بهشت ۹۷ در مورد برخورد گشت های ارشاد با زنان گفت: «گشتهای ارشاد عملکرد موفقی نداشته و وضعیت حجاب حتی در خانواده های مذهبی بهتر از الان بود». (۱)
برخوردهای گشت های ارشاد و کمیته ها با روی کارآمدن دولت اصلاحات و به دلیل باز شدن فضای فرهنگی بسیار کم تر شد و مانند گذشته شکل محسوسی نداشت. تا این که در آخرین ماه های دولت اصلاحات در سال ۸۴ طرح گسترش حجاب و عفاف که از ابتدای دهه ۷۰ در دستور کار شورای عالی انقلاب فرهنگی قرار داشت، به تصویب رسید که راهبردها و راهکارهای اجرایی هرکدام از دستگاه های در آن مشخص بود، اما این مصوبه اجرایی نشد. (۲) تا این که در سال ۸۵ طرح اصلاح شده ساماندهی مد و لباس در مجلس و شورای نگهبان به تصویب رسید. این طرح یک طرح زیربنایی در مبارزه با بدحجابی محسوب می شد و وظیفه دستگاه های دولتی در آن مشخص شد.
در همان سال مراجع تقلید مانند گلپایگانی، فاضل و مکارم از کم توجهی مسئولین دولتی به مسائل فرهنگی –به خصوص حجاب- ابراز نگرانی کردند. همین موجب شد که مجدد از سال ۸۶ گشت های ارشاد تحت عنوان طرح “ارتقاء امنیت اجتماعی” شروع به فعالیت کنند. سازمان و ادارات بودجه های چند ده میلیاردی را جهت ترویج عفاف و حجاب تخصیص دادند.
با شروع مجدد فعالیت گشت های ارشاد و حمایت دولت وقت و حاکمیت از آن ها، برخوردهای شدیدتر با زنان انجام می شد. فرمانده انتظامی وقت تهران در سال ۸۷ زنان بدحجاب را به “مانکن های متحرک” تشبیه کرد. این برخوردها تا جایی پیش می رفت که بعضاً منجر به درگیری میان نیروهای انتظامی با زنان می شد. در همان زمان فیلمهای تهیه شده از این درگیری ها در ابعاد گسترده انتشار یافت و انتقادات فراوانی را متوجه نیروی انتظامی کرد.
با نزدیک شدن به فضای انتخاباتی ۸۸، “ارتقاء امنیت اجتماعی” و برخورد با زنان بدحجاب به دلیل شرایط انتخاباتی به صورت موقت کنار گذاشته شد، اما در سال ۸۹ بار دیگر بازگشت “گشت های ارشاد” تحت عنوان “متذکرین” مطرح شد و آن ها شروع به فعالیت مجدد کردند. (۳)
برخورد گشت های ارشاد و نیروی انتظامی با زنان مجدد در سال ۹۰ افزایش یافت و اما این طرح تنها به خیابان ها محدود نشد و در سال ۹۱ گشت های ارشاد در محل کنسرت ها و مراکز خرید برای برخورد با زنان بدحجاب حضور یافتند. بار دیگر با نزدیک شدن به فضای انتخابات ریاست جمهوری در سال ۹۲ از فعالیت این گشت ها کاسته شد.
بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ برای مدت کوتاهی حضور گشت های ارشاد کم رنگ شد، تا این که ساجدی نیا فرمانده انتظامی تهران، در سال ۹۵ خبر از حضور هفت هزار نیروی نامحسوس جهت پیشبرد طرح ارتقاء امنیت اجتماعی داد. بخشی از وظایف این نیروهای نامحسوس مقابله با مصادیق بدپوششی، کشف حجاب در خودروها بود، اما این طرح با مخالفت های گسترده روبه رو شد. در همان سال مرکز پژوهش های مجلس گزارشی را منتشر کرد و طرح گشت های نامحسوس را ناموفق دانست که باعث ایجاد دورویی و نفاق در جامعه می شود و علت اصلی این عدم توفیق را نیز در فقدان مطالبه و خواست عمومی دانست.
در سال های اخیر تصاویر برخورد گشت های ارشاد با زنان در شکل گسترده ای در شبکه های اجتماعی انتشار یافته که مسئولین دولت و نمایندگان مجلس را نسبت به این برخوردها به واکنش وا داشته است. فاطمه سعیدی نماینده اصلاح طلب مجلس در سال ۹۶ در توئیتر خود در مورد برخورد با گشت های ارشاد با دختران نوشت: «ای کاش به جای گشت های ارشاد، ما گشت دروغ می گذاشتیم. دروغ و فساد را رها کردیم و گرفتار چند تار موی دخترانمان شدیم».
نزدیک به ۴۰ سال است که جمهوری اسلامی با تشکیل کمیته و گشت هایی مانند (جندالله، انصار و ارشاد) و سازمان های تبلیغات اسلامی سعی کرده با بدحجابی مبارزه کند و خواسته زنان را که حجاب اختیاری است، سرکوب کند. در همین مسیر صدها میلیارد تومان هزینه و فعالین زنان را سرکوب و زندانی کرده است. با این حال هیچ گاه نتوانسته جلوی این اعتراضات را بگیرد و در طول این سال ها همیشه شکست خورده است.روهای انتظامی و کمیته ها را موظف به برخورد دانست.