فاطمه سیاح، بعد از ۳۲ سال زندگی در مسکو، تازه به تهران رسیده بود که احمد کسرویِ تاریخنگار در مجلهی پیمان سلسلهمقالاتی دربارهی رمان مینوشت و میگفت:
هر آدمی، چه مرد و چه زن، باید خواندن و نوشتن بداند. این کار اروپاییان بسیار نیک است که همهجا برای دختران نیز دبستان باز کردهاند. شرقیان نیز باید در همهجا دبستانها را برای بچگان برپا سازند و دراینباره دختران را از پسران جدا نسازند. ولی دانشی که به دختران باید آموخت نه آن دانشی است که به پسران میآموزند. دختر را باید دستور خانهداری و دوختن و پوختن و رشتن و بافتن یاد داد که با این هنرهای خود خانهی شوهر را بیاراید و مایهی خرسندی او و خویشتن باشد… زنان را باید جز درس خانهداری نیاموخت و آنان را از خواندن رمانها و افسانهها بازداشت. شگفتا از کسانی که به دختران جبر و مقابله میآموزند. با یاددادن زبانهای اروپایی عمر گرانبهای ایشان را هدر سازند.
کسروی از رمان و رماننویسی انتقاد میکرد و رمان را دورغپردازی و افسانهبافی میخواند که بهگفتهی وی: «اروپاییان سودهایی برای رمان میشمارند، بلکه مدعیاند که میتوان از این راه مردم را بر پاکدلی و درستکاری برانگیخته، اخلاق آنان را تصفیه نمود… بااینهمه، من رمان را کار بیهوده میدانم و نوشتن و خواندن آن را جز تباهساختن عمر نمیشمارم.»
دکتر فاطمه سیاح که عمرش را در مسکو گذرانده بود و تازه وارد ایران شده بود در بهمنماه سال ۱۳۱۲ مقالهای به نام «کیفیت رمان» در روزنامهی ایران نوشت و به انتقادهای کسروی پاسخ داد. «میگویند رمان سرتاسر حاوی مطالبیست که هرگز وجود خارجی نداشتهاند و منبع دروغ است و خوانندگان را گمراه کرده و آنان را به زندگانی خارج از حقیقت معتاد مینماید و میفرمایند که اگر دعوی رماننویسی تهذیب اخلاق است، این دعوی باطل است.»
سیاح خطاب به کسروی، بدون آنکه نامی از وی ببرد، نوشت:
ادبیات را باید براندازیم و تاریخ را بهجای آن بگذاریم، بلکه اگر بخواهیم منطقی باشیم و از استدلال منتقد خوب نتیجه بگیریم، باید بگوییم که تاریخ هم برای قائممقامی ادبیات کافی نیست، زیرا تاریخ نیز از حقیقت صرف عاری است و دلیلش آنکه هر مورخی قضایای تاریخی را به نوع دیگر بیان کرده و بعضی مورخین مسائلی را بهکلی بر ضد عقیدهی مورخین دیگر تفسیر نمودهاند… در تاریخ قضایای سیاسی ثبت میشود و حالآنکه نویسنده مطلبی را که مورخین فراموش کردهاند بیان مینماید و آن تاریخ عادات و اخلاق است.
سیاح با ذکر دیدگاه بالزاک دربارهی مورخ و تاریخ مینویسد: «وظیفهی نویسنده فوق وظیفهی مورخ است زیرا… تاریخ پایبند قانون نیست که بهسمت کمال و ایدئال متوجه باشد. تاریخ جز شرح وقایع تاریخی وظیفه ندارد، درصورتیکه رمان باید عالم بهتر را وصف کند.»
این مقاله دوباره با پاسخ کسروی مواجه شد که میگفت مقالهی شما را خواندم و استفاده کردم، اما دوباره حرفش را تکرار کرد: «شیوع یک چیزی در میان اروپاییان نزد من دلیل نیکی آن چیز نیست و شما نباید به چنین دلیلی تمسک نمایید، زیرا چهبسا کارهای بیهوده و زبانآوری که در جهان شیوع یافته و مدتها مردم را آلودهی خود داشته است.»
کسروی گفت که چهار سال زمان صرف کرده تا بداند آیا بهراستی اروپاییان از خِرد بیگانهاند و درنهایت به این نتیجه رسیده:
سرانجام، از راه دلیلهایی یقین کردم که بهراستی خرد از اروپا رخت بربسته و یکی از آن دلیلها رمانبافیِ اروپاییان است که بیشک با خرد سازش ندارد. این پیشگویی را هم کرده باشم که با همهی لافها و ستایشها که امروزه دربارهی رمان بر زبانهاست پس از دیری رمان نکوهیدهترین چیزی در نزد مردمان، بهویژه مردمان شرق، خواهد بود و شاید روزی برسد که کسانی به رمانسوزی برخیزند.
اولین برخورد فاطمه سیاح نشان میداد که اگرچه انقلاب مشروطه سرنوشت زن ایرانی را دگرگون کرد و کمکم زنانی وارد شدند که از حقوقشان با انتشار روزنامه و ایجاد نهادهای مدنی دفاع میکردند، اما جامعهی مردسالار همچنان در مقابل حضور زنان مقاومت میکرد.
نهضت زنان ایرانی وقتی رضاشاه به قدرت رسید فعالتر شد و «روشنفکرانی چون صدیقه دولتآبادی، هاجر تربیت، صفیه فیروز و فاطمه سیاح با تلاش مضاعف خود برای تثبیت حقوق زنان در جامعه حرکتی آرام اما مستمر را شروع نمودند».
دکتر فاطمه سیاح کیست؟
فاطمه سیاح فرزند میرزا جعفر رضازادهی محلاتی است که به همراه برادرش، میرزامحمدعلی، به سیاح معروفاند. برادران سیاح از جوانی زادگاهشان، محلات را ترک کرده و به سیاحت پرداختند. میرزا جعفر، پدر فاطمه، بعد از چند سال جهانگردی به روسیه رفت و همان جا ماندگار شد، اما عمویش، میرزا محمدعلی، سالها در سفر بود و کتاب سفرنامهی حاجی سیاحو خاطراتش معروف است.
پدر فاطمه، میرزا جعفر، در روسیه زبان روسی آموخت و در آنجا وارد مدرسهی لازرف شد و سالها آنجا ماند. خودش در گفتوگو با مجلهی عالم زنان در تیرماه ۱۳۲۳ میگوید: «پدرم، جعفر رضازادهی سیاح، مدت ۴۵ سال در دانشکدهی زبانهای شرقی در مسکو پرفسور زبان و ادبیات بودند.»
فاطمه سیاح در سال ۱۲۸۱ از مادری آلمانی در مسکو به دنیا آمد. او خودش میگوید:
تحصیلات متوسطه و عالی خود را در مسکو گذرانده و از دانشکدهی ادبیات «اونیورسیته مسکو» در ادبیات اروپایی به گرفتن درجهی دکترا موفق شدم. رسالهی دکترای خود را راجع به «آناتول فرانس» به رشتهی تحریر درآوردم. مدت چهار سال در دانشکدههای روسیه مشغول تدریس بودم و سپس در سال ۱۳۱۲ به ایران آمدم.
البته، پیشازاین، نخستینبار فاطمه سیاح در سال ۱۳۰۰ به ایران آمد. آنطور که در گزارشها آمده، فاطمه سیاح با پسرعموی خود، حمید سیاح، ازدواج کرده بود و حمید سیاح پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بهعنوان معاون سفارت ایران به مسکو رفت و «اولین عهدنامهی مودت بین دولت ایران و دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بهوسیلهی او و مشاورالممالک انصاری به امضا میرسد».
حمید سیاح مینویسد:
چون من در سال ۱۹۱۳ مسیحی، دانشکدهی حقوق دانشگاه مسکو را تمام کرده بودم و در تمام مدت تحصیل، چه در مدرسهی متوسطه و چه در دانشگاه، منزل عمویم، میرزا جعفرخان که معلم فارسی مدرسهی لازروف بود، منزل داشتم، میخواستم از این مأموریت استفاده نموده و ترتیب حرکت ایشان و خانوادهشان را به ایران بدهم… همه با هم، یعنی من و عمویم با عیال و اولادش، به راهآهن عازم بادکوبه شدیم.
در این زمان، بنا بر نوشتهی محمد گلبن، نویسندهی کتاب نقد سیاحت، فاطمه سیاح همسر حمید سیاح بوده است و در سال ۱۳۰۰ به ایران آمده و بعد از مدتی دوباره به روسیه برگشته است. محمدعلی جمالزاده در نامهای به محمد گلبن دربارهی زندگی و فعالیتهای فاطمه سیاح مینویسد:
از فاطمه سؤال کردم که چرا از حمید، عموزادهتان، جدا شدید و مجرد زندگانی میکنید؟ گفت جناب جمالزاده، من شرم داشتم با کسی زندگی کنم که بیسوادتر از من است. آزادی را نباید با هیچچیز عوض کرد. من حالا میتوانم احساس کنم که چه اندازه راحت و آسوده هستم تا آن مدتی که احساس میکردم یک فرمانده و یک آقابالاسر داشتم.
محمدعلی جمالزاده گفته: «خود من هم فاطمه سیاح را میشناختم. اول زن حمید سیاح، پسرعموی خود، بود و بعد طلاق گرفت. در تهران چند بار ایشان را دیدم و با سعید نفیسی رفتوآمد داشت.»
کارهای علمی و دانشگاهی
دکتر فاطمه سیاح وقتی برای دومین بار به ایران آمد، در وزارت فرهنگ استخدام و معاون «ادارهی تعلیمات نسوان» شد. فخری قویمی، نویسندهی کتاب کارنامهی زنان مشهور ایران، مینویسد:
در آن موقع… اهمیت زیادی برای فاطمه سیاح و معلومات او قائل نشدند و در وزارت فرهنگ شغل کوچک و کماهمیتی به او واگذار کردند. در همان ایام دانشسرای عالی افتتاح شد و چون استاد ادبیات نداشتند از خانم سیاح دعوت به عمل آمد تا در هفته پنج ساعت در دانشسرا تدریس کند. وزارت فرهنگ طی نامهای از دانشسرای عالی خواست که از تدریس فاطمه جلوگیری کند، ولی دانشسرا چون احتیاج زیادی به وجود این زن دانشمند داشت، از انجام این درخواست چشمپوشی کرد.
مقالات مربوط به حکیم ابوالقاسم فردوسی، که از این بانوی دانشمند بر جای مانده است، نشان میدهد که وی در ۳۲سالگی در حد دانشمندان طراز اول کشور بوده است
همزمان با حضور دکتر سیاح در ایران در سال ۱۳۱۲ دولت وقت در حال تدارک برگزاری هزارهی فردوسی بود. مدیریت این کنگره بر عهدهی محمدعلی فروغی بود و افرادی مثل ملکالشعرای بهار، سعید نفیسی، مجتبی مینوی، علیاصغر حکمت و رابیندرانات تاگور، شاعر هندی، در آن حضور داشتند، به عضویت کنگره برگزیده شد.
فاطمه سیاح در این کنگره مقالهای دربارهی شاهنامه ارائه کرد که «سخت مورد توجه قرار گرفت».
بهگفتهی دکتر توفیق سبحانی، «مقالات مربوط به حکیم ابوالقاسم فردوسی، که از این بانوی دانشمند بر جای مانده است، نشان میدهد که وی در ۳۲سالگی در حد دانشمندان طراز اول کشور بوده است».
او در مقالهای که مجلهی سخن منتشر کرده ضمن بررسی زمینههای تاریخی، اقتصادی و اجتماعی دورهی سامانیان دربارهی شاهنامه مینویسد:
سلطنت سامانیان اولین دورهی باشکوه تاریخ ادبی ایران را افتتاح مینماید و سلاطین آن ضمن اینکه سیاست استقلال نسبت به خلیفه را تعقیب مینمودند تجدد ادبی ملی ایران را تشویق میکردند. به این طریق، ظهور سامانیان برگشت و احیای زبان پارسی را که در اثر نفوذ اعراب از عالم ادبیات و علوم و ادارات طرد شده بود باعث گردید. بهطوریکه میدانیم، نفوذ اعراب ضربت کشندهای به پیشرفت ادبیات ملی ایران در زبان پهلوی زده بود، زیرا این ادبیات ارتباط کامل با روحانیون زردشتی داشت. زبان عربی در تمام مدت دو قرن از اواسط قرن هفتم تا آخرین ثلث قرن نهم (قرن اول تا اواسط سوم هجری) یگانه زبان ادبی و اداری در ایران بوده است.
بهعقیدهی خانم سیاح، سامانیان با حمایت طبقهی دهقانان برای استقلال سیاسی مبارزه میکردند و طرفدار تجدد فرهنگ و زبان ملی نیز بودند:
اگرچه کوشش سامانیان در میدان سیاست برای ایجاد یک حکومت مرکزی مستقل مقتدر با مخالفت رؤسا و بزرگان مواجه گردید، ولی برعکسْ کوشش آنها برای رهایی از نفوذ اعراب و تجدید فرهنگ ایرانی از طرف دهقانان حمایت گردید و این همکاری نزدیک بین حکومت و طبقهی روشنفکر کشور علت اساسی ترقیات شگفتانگیزی شد که در محیط زندگی روحی و معنوی دورهی سامانیان به ظهور پیوست.
با آنکه شاهنامه در دورهی غزنویان سروده شده، اما دکتر سیاح معتقد است:
از ابتدای پادشاهی سامانیان زبان پارسی مجدداً در میدان ادب ظاهر گردید. اما ادبیات جدید در زبان پهلوی نمیتوانست به وجود بیاید، زیرا زبان ادبی، آنچنان که قبل از تسلط اعراب تشکیل شده بود، بدون اصلاح کاملی قابلقبول و مناسب نبود و بایستی بهوسیلهی اخذِ لغات از عربی، که از حیث کثرت لغات جدید و از لحاظ اشکال ادبی بسیار غنیتر از زبان پهلوی بود، تکمیل شود. بنابراین، اوزان عروضی و قافیهی عربی، که ابداً در شعر ایرانی زبان پهلوی وجود نداشت، قبول شد و لغات زیادی از عربی در زبان فارسی وارد گردید.
فعالیتهای اجتماعی برابریخواهانه
فاطمه سیاح از همان زمان ورود به ایران در راه برابری و حقوق زنان میکوشید و در ۲۲ اردیبهشت سال ۱۳۱۴ با تشکیل کانون بانوان از سوی وزارت فرهنگ به عضویت آن درآمد. این کانون بعد از تعطیلی جمعیت نسوان وطنخواه تشکیل شد که رئیس آن شمس پهلوی، دختر رضاشاه، بود. اولین مدیر آن هاجر تربیت بود، اما از سال ۱۳۱۵ صدیقه دولتآبادی تا پایان عمرش در سال ۱۳۴۰ این نهاد را مدیریت کرد. بنا بر اساسنامه، این کانون موظف بود تا به تربیت فکری و اخلاقی بانوان و تعلیم خانهداری و پرورش طفل مطابق قواعد علمی بپردازد و با ایجاد مؤسسات خیریه به مادران بیبضاعت و اطفال بیسرپرست کمک کند و درعینحال ورزش و بهداشت را تشویق کند. کانون بانوان جلسات هفتگی برگزار میکرد و برای زنان انواع کلاسهای خانهداری، پرستاری، خیاطی و هنرهای دستی برگزار میکرد.
خانم سیاح در گفتوگویی دربارهی شرکت در نهضت بانوان میگوید:
از اولین سال ورود به ایران با یک عده از زنان روشنفکر به اقداماتی برای آزادی و نهضت بانوان دست زدهام و هنگامیکه وزارت فرهنگ در سال ۱۳۱۵ کانون بانوان را تشکیل داد، جزو هیئتمدیرهی این انجمن شدم. در همان سال پس از برداشتهشدن حجاب در ایران از طرف دولت ایران به سِمت عضویت هیئت نمایندگی ایران در هفدهمین دورهی جامعهی ملل تعیین و به ژنو رهسپار شدم و این اولین دفعه و متأسفانه تنها دفعهای بوده که یک بانوی ایرانی عهدهدار مأموریت سیاسی در خارجه گشته است.
دکتر فاطمه سیاح عضو هیئتمدیرهی کانون بانوان بود و از وقتی به ایران برگشت «جزو زنان آزادیخواه و مبارز و مدافع حقوق زنان» بود و «در واقع، فعالیت سیاسی خود را از سال ۱۳۱۴ خورشیدی به دنبال تأسیس کانون بانوان شروع کرد و تا هنگام مرگ با حضور پیگیر خود در عرصههای سیاسی و اجتماعی جهت بیداری و هوشیاری زنان ایران کوشید.»
فاطمه سیاح با همکاری صفیه فیروز، از جمله زنان تحصیلکرده و آزادیخواه، در سال ۱۳۲۲ حزب «زنان ایران» را تأسیس کرد که بعدها این حزب به «شورای زنان ایران» تغییر نام داد. «سیاح با این حرکت خود در پی تحقق آرمان زنان ایرانی، یعنی تأمین حرمت اجتماعی زن در تمام شئون اجتماعی، سیاسی و فرهنگی که شاید قرنها آرزوی زنان ایرانی بود، برآمد.»
کمی بعدتر فاطمه سیاح با همکاری صفیه فیروز، از جمله زنان تحصیلکرده و آزادیخواه، در سال ۱۳۲۲ حزب «زنان ایران» را تأسیس کرد که بعدها این حزب به «شورای زنان ایران» تغییر نام داد. «سیاح با این حرکت خود در پی تحقق آرمان زنان ایرانی، یعنی تأمین حرمت اجتماعی زن در تمام شئون اجتماعی، سیاسی و فرهنگی که شاید قرنها آرزوی زنان ایرانی بود، برآمد.»
حزب زنان و بعدها شورای زنان ایران از حضور زنان در امور اجتماعی و سیاسی، بهخصوص از حق انتخابکردن و انتخابشدن زنان ایران، دفاع میکرد.
فاطمه سیاح عضو حزب زنان و دبیر اول و منشی حزب بود و برای کسب حق رأی فعالیت داشت. او در مقالهای در مجلهی آینده به طرح اصلاح قانون انتخابات در مجلس پرداخت که در آن بر حق انتخابکردن زنان تأکید شده بود.
وقتی حسن نزیه مقالهای در مجلهی آینده نوشت که زنان را بهلحاظ روانشناسی فاقد استعداد برای احراز مقام سیاسی میدانست، سیاح پاسخ داد: «تابهحال در ایران از روی تجربه استعداد سیاسی زنان امتحان نشده، چون هیچ کار سیاسی به آنها واگذار نکردهاند.»
او با اشاره به کشورهایی نظیر انگلستان، روسیه، آمریکا و ترکیه تأکید کرد که اشتغال به امور سیاسی لطمهای به وظایف مادری وارد نمیکند و احراز مشاغل سیاسی منافاتی با مادرشدن و ازدیاد نسل ندارد.
سیاح در گفتوگویی با عالم زنان میگوید:
با آنکه طرفدار نهضت بانوان و تساوی حقوق ایشان میباشم، معهذا باز عقیده دارم که زنها نبایستی کورکورانه و مقلد مردها باشند. زن باید شخصیت خود را که طبیعت به او داده است حفظ کند. ازاینرو، وظیفهی مادری برای او مقدم بر وظایف دیگر است، اما مادر برای تربیت فرزندانش باید دارای فکرِ روشن و اطلاعات کافی باشد تا بتواند اطفال خود را نهفقط از لحاظ جسمی بلکه از لحاظ روحی و فکری نیز خوب تربیت کند.
او خواستار اصلاح قوانین مربوط به ازدواج و طلاق بود و معتقد بود که حقوق زن و مرد باید مساوی باشد.
سیاح معتقد بود زنها نباید کورکورانه از مردان تقلید کنند. قوانین باید اصلاح شود، خاصه قوانین مدنی که به ضرر زن است و تعلیمات برای زنان باید اجباری شود تا تعداد زنان بیسواد کاهش یابد.
وقتی مخالفان حضور زنان در سیاست صدایشان بلندتر شد، سیاح دوباره در مقالهای در مجلهی بانو در آذر ۱۳۲۵ با عنوان «خانم، اگر به مجلس شورای ملی رفتید، چه خواهید کرد؟» نوشت:
اگر روزی زنان وارد مجلس شوند، باید بیشتر از وکلای مرد در مسائل تربیتی زنان و مسائل اجتماعی و بهداشتی آنان بکوشند. از سوی دیگر، چون زنان اقلیت بسیار کوچکی را نسبت به مردان در مجلس تشکیل خواهند داد، باید در برابر این رجحان، اتحاد خود را حفظ کنند و متحدانه عمل نمایند… و با پشتکار و حس انتقادی درست در جهت اصلاح قوانین ناحق درمورد زنان باید گام بردارند تا بدینترتیب سرمشق نمایندگان مرد قرار گیرند.
او در این سالها یکی از پرچمداران نهضت زنان بود، تا آنجا که در سال ۱۳۲۳ به همراه هاجر تربیت به نمایندگی از حزب زنان ایران به ترکیه رفت و در مدت یک ماه و نیم در نشستهای مختلف نظرات خود را مطرح کرد. او در آنجا چندین سخنرانی دربارهی مسائل مختلف به زبان فرانسه داشت، از جمله دربارهی گوته و حافظ که بسیار مورد توجه اندیشمندان و استادان ترک قرار گرفت. هاجر تربیت تعریف میکند:
در ترکیه به من ثابت شد که ایران با داشتن دکتر فاطمه سیاح بهجرئت میتواند ادعا کند که یکی از بزرگترین و دانشمندترین زنان عصر حاضر را دارد… زیرا در سخنرانی که این فقید دانشمند در تالار بزرگ دانشکدهی حقوق و سیاست آن کشور (ترکیه) جلوی متجاوز از هزار مستمع به زبان فرانسه فصیح راجع به گوته و حافظ ایراد کرد مورد تحسین و تمجید دانشمندان ترکیه قرار گرفت.
خانم سیاح در گفتوگویی با عالم نسوان دربارهی سفرش به ترکیه با اشاره به تساوی حقوق زنان با مردان در ترکیه میگوید:
عدهی زنان تحصیلکرده و دانشمند ترک بر عدهی زنان تحصیلکردهی ایرانی فزونی دارد. در ترکیه زنان در کلیهی رشتههای اجتماعی و سیاسی شرکت دارند و پزشکان و ادبا و نویسندگان و وکلای عدلیه و قضات زن فراوان است. بدون تردید یکی از علل مهم پیشرفت زنان ترک داشتن تساوی حقوق است که راه را برای شرکت آنها در امور مختلف باز کرده و تشویق بزرگی برای ترقی فرهنگی آنها بوده است.
بهگفتهی سیاح:
[حضور گستردهی زنان ترک در عرصههای مختلف] دلیل روشنی بر ضد عقیدهی کسانی که با آزادی و تساوی حقوق زنان با مردان مخالف میباشد و نشان میدهد که اگر به زنان اجازهی شرکت در امور مختلف داده شود بهخوبی قدر آن را دانسته و سعی میکنند از آن سوءاستفاده نکنند، بلکه ثابت کنند که زنان نیز میتوانند دوشبهدوش مردان در راه تعالی و ترقی کشور و فرهنگ خود پیش بروند.
او با نوشتن مقاله، شرکت در مجالس مختلف و سخنرانی نظرات اصلاحطلبانهی خود را در زمینهی حقوق زنان مطرح میکرد و با نشریاتی چون بانو، آینده، سخن، پیام نور و عالم زنان همکاری داشت و نظرات خود را در آنها مطرح میکرد و پاسخ مخالفان را میداد.
در سال ۱۳۲۳ حزب زنان از طرف وزارت دادگستری مجوزی برای بررسی وضعیت زندان زنان گرفت و سیاح عضو هیئت بنگاه حمایت از زندانیان بود و خودش سرپرستی زندان زنان را در تهران بر عهده گرفت.
فاطمه سیاح تنها در عرصهی اجتماعی فعال نبود: او پژوهشگری بود که در همان روزهای بازگشتش به ایران خیلی زود خود را بهعنوان پژوهشگر و استادی که حرفی تازه برای گفتن داشت معرفی کرد.
او، علاوه بر این فعالیتها، رئیس هیئتمدیرهی انجمن معاونت عمومی زنان شهر تهران را بر عهده داشت که در خرداد ۱۳۲۴ به همت خودش تأسیس شده بود و هدفش گسترش بهداشت و بهبود رفاه عمومی، بهخصوص زنان، بود. اعضای این انجمن با شهرداریهای مناطق دهگانهی تهران برای اصلاح سازمانهای خیریه همکاری میکردند و «کوشش برای باسوادکردن رفتگرها، سرکشی به غسالخانهها و رختشورخانهها و جلب کمک زنان محل در زمینهی رسیدگی به وضع عمومی شهر از لحاظ بهداشت و تثبیت قیمتها از فعالیتهای انجمن بود».
او در سال ۱۳۲۴ از طرف شورای زنان در کنگرهی زن و صلح در پاریس حضور داشت که صدیقه دولتآبادی از کانون بانوان نیز در آن نشست حاضر بود.
فاطمه سیاح در سال ۱۳۲۵ به ریاست هیئتمدیرهی «انجمن معاونت عمومی زنان شهر تهران» انتخاب شد و در همان سال به عضویت کمیتهی مرکزی «سازمان زنان ایران» انتخاب شد. در همین سال نیز به عضویت جمعیت شیر و خورشید سرخ بانوان در آمد.
دفاع از حضور زنان در سیاست و اجتماع
سیاح مقالات متعددی دربارهی زنان نوشت، از جمله در مقالهی «زن در مغربزمین، پنجاه سال پیش و امروز» شرایط و موقعیت زنان را در غرب بررسی کرده و نوشته است: «در آن روزگار زن شخصیت حقوقی نداشت و تمام حیثیت او منوط به وجود شوهرش بود و طفیلی محسوب میشد و چون درمیگذشت، زنْ بیچاره و بدبخت و ناتوان میگشت.»
او با این مقدمه به زنان ایران میرسد و مینویسد: «منظور از این سطور بیان نکتهی اساسی و زحماتی است که زنان در راه ترقی و تعالی و تحصیل حقوق در این مدت پنجاه سال بر خویشتن هموار ساختهاند تا تفاوت میان حال و گذشتهی نزدیک واضح و آشکار گردد.»
او در سال ۱۳۱۷ در دانشسرا درس میداد. مخالفان نمیخواستند او به دانشیاری برسد و خودش مینویسد:
نخستین زنی که در کشور فرانسه مقام استادی یافت ماری کوری معروف بود که در سال ۱۹۰۶ از استادان سوربن محسوب گشت و رسیدن او به این مقام ارجمند مرهون حقوق علمی و مرگ جنونانگیز شوهرش، پییر کوری مشهور، بود که با همکاری وی به کشف رادیوم موفق گردید. کرسی استادی تنها بهملاحظهی خدمات علمی به مادام کوری اعطا نگردید، بلکه این کار بیشتر برای سپاسگزاری از حقوق شوهرش بوده است.
سیاح در مقالهی دیگری دربارهی مقام زن در هنر مینویسد:
زن در میدان وسیع هنرهای زیبا همیشه حالت قبولی و تقلید داشته است. اگر از روی دقت به اندازهگیری و چگونگی آثار زنان در این رشته بنگریم، دو مطلب دستگیرمان میشود: یکی اینکه عدهی زنان بااستعداد و مشهور نسبت به مردان ادیب و باذوق بسیار کم است، دیگر اینکه استعداد نبوغ زن فقط در برخی انواع نوشتههای ادبی توانسته است به درجهی کمال برسد… هیچیک از زنان رماننویس به خلق آثار فوقالعاده وسیع مانند «کمدی انسانی» بالزاک… یا «جنگ و صلح» تولستوی و یا «در جستوجوی ایام ازدسترفته» مارسل پروست موفق نشدهاند.
سیاح «علت این کمی انبساط نبوغ زن» را ناشی از دو دلیل میداند: یا از روی ترتیب علمِ وظایف الاعضا و یا از روی علم الاجتماع. با آنکه طرفداران حقوق زنان محدودیتهای اجتماعی را از دلایل اصلی میشمارند، سیاح معتقد است که با ازبینرفتن تفاوت اجتماعی بین زن و مرد آن نقص بهتدریج ناپدید خواهد شد.
اما فاطمه سیاح تنها در عرصهی اجتماعی فعال نبود: او پژوهشگری بود که در همان روزهای بازگشتش به ایران خیلی زود خود را بهعنوان پژوهشگر و استادی که حرفی تازه برای گفتن داشت معرفی کرد.
او بر پنج زبان روسی، فرانسه، انگلیسی، ایتالیایی و آلمانی تسلط داشت و ادبیات تطبیقی را در ایران بنیاد گذاشت. مقالاتش دربارهی نویسندگانی چون چخوف، بالزاک، داستایوفسکی، شولوخف، پوشکین، مارسل پروست و… نشان میدهد که او تا چه اندازه بر ادبیات روسیه و غرب تسلط داشت. همین تسلطش بر ادبیات سبب شد که اولین زن استاد دانشگاه تهران در ادبیات تطبیقی و سنجش زبانهای خارجی شود.
از میان شاگردانش میتوان سیمین دانشور، احمد سمیعی گیلانی، مهدی روشنضمیر و ابوالحسن نجفی را نام برد که از او بهعنوان «استاد مسلم ادبیات تطبیقی» یاد میکنند.
سیمین دانشور، که از دانشجویان فاطمه سیاح بود، تعریف میکند:
استادی داشتیم به نام خانم فاطمه سیاح که استاد بسیار باسوادی بود و ادبیات تطبیقی درس میداد. خانم سیاح به من گفت که بیا و رسالهی دکتریات را با من بنویس و موضوع آن را هم زیباییشناسی قرار بده. من هم پذیرفتم و خانم سیاح هم شروع به کار با من کرد. استادی دقیق، پرکار و راهنما بود… هفتهای دو روز به خانهاش میرفتم و فصلی که نوشته بودم برایش میخواندم و نقد و بررسی میکرد. بعد برایم پیانو میزد و با هم شام میخوردیم.
دانشور میگوید: «پنج سال زیر دستش کار کردم، هرچه کردم مدیون اویم، هرچه هستم مدیون اویم. اولین قصهای که نوشتم برای او خواندم… خانم سیاح گفت: تو دانشمند شو، دکترای ادبیات نگیر. قصهی دیگران را نگو، بگذار قصهی تو را بگویند.»
احمد سمیعی گیلانی، نویسنده و ویراستار برجستهی ایرانی که دانشجوی سیاح بوده، تعریف میکند که در امتحان شفاهی خانم سیاح از او خواست که انواع رمانها را نام ببرد و رمان علمی را توضیح بدهد و نمونه ذکر کند:
من از ژول ورن نام بردم. ایشان گفتند دیگر چه؟ گفتم که من فقط همین را میشناسم، چون فقط با زبان فرانسه آشنا هستم. بعد ایشان از انگلیسی، آلمانی و روسی از نویسندگان و کتابهای زیادی اسم بردند. البته او میخواست به من بفهماند که باید بیشتر پژوهش داشته باشم. من در آنجا واقعاً مجذوب وسعت معلومات ایشان شدم. ایشان به زبانهای متعدد آشنا بود: روسی، انگلیسی، فرانسه، ایتالیایی، آلمانی. نهفقط به پنج زبان آشنا بود، که به ادبیات و فرهنگ هرکدام از این زبانها تسلط داشت. درس ادبیات تطبیقی که ایشان میداد شایستهی ایشان بود. چون با ادبیات جهان کاملاً آشنا بودند.
از میان شاگردانش میتوان سیمین دانشور، احمد سمیعی گیلانی، مهدی روشنضمیر و ابوالحسن نجفی را نام برد که از او بهعنوان «استاد مسلم ادبیات تطبیقی» یاد میکنند.
فاطمه سیاح در سال ۱۳۱۷ بهعنوان اولین زنْ دانشیار دانشگاه تهران شد، «درحالیکه مخالفتهای شدید میشد که او به مقام دانشیاری نرسد». او اولین کسی بود که ادبیات تطبیقی را در ایران وارد دروس دانشگاهی کرد. او صاحب کرسی «سنجش ادبیات زبانهای خارجه» در دانشگاه تهران بود و در سال ۱۳۲۲ از سوی «شورای فرهنگ» استاد ادبیات روسی در دانشگاه تهران شد.
اولین کنگرهی نویسندگان ایران
اولین کنگرهی نویسندگان ایران در تیرماه ۱۳۲۵ به دعوت انجمن فرهنگی ایران و شوروی با شرکت ۷۸ نفر از نویسندگان و شاعران ایرانی برگزار شد که محمدتقی بهار ریاست این کنگره را بر عهده داشت و فاطمه سیاح، صادق چوبک، صادق هدایت، احسان طبری، جلال آل احمد، علیاکبر دهخدا و نیما یوشیج در آن شرکت داشتند.
خانم سیاح مقالهای در این گنگره داشت با عنوان «وظیفهی انتقاد در ادبیات» که در آن ضمن توضیح نقد در جهان گفت که دلیل انتخاب او برای این موضوع این بوده که «چه در گذشته و چه اکنون انتقاد ادبی در کشور ما در ضعیفترین رشته در عالم ادب به شمار رفته و میرود، حالآنکه نقش آن در تحول ادبیات جهانی، مخصوصاً در ادوار جدید، بسیار عظیم است».
خانم سیاح شرط اساسی در پیشرفت ادبیات را سنت میدانست، اما درعینحال معتقد بود که همین سنت گاه در ادبیات زیانبار است:
ذوق توده که مهمترین عناصر سنت به شمار میرود و بیش از هریک از سایر عوامل در تشکیل سنت ادبی دخیل است. در انتخاب شیوههایی که به حفظ آنها قیام میکند، تنها درجهی کمال آنها را به نظر نمیآورد، بلکه بیشتر ملاک انتخاب ذوق توده، آسانی آنهاست. درصورتیکه میدانیم شرط کمال و اهمیت یک سبک ادبی همیشه سادگی و آسانی آن نیست، بلکه گاهی نیز ساده و آسان، عامیانه و مبتذل است. ازاینگذشته… ذوق توده بهسبب همین حس آسانطلبی و سادهجویی بالطبیعه محافظهکار و بهعبارتدیگر دشمن هرچیز تازه و ابتکاری است، درصورتیکه بدون ابتکار و اختراع، پیشرفت و ترقی معنی ندارد… بدتر از همه اینکه مراد از ذوق توده، ذوق قسمت اعظم افراد جامعه یعنی طبقهی متوسط است و میدانیم که این طبقه نه ذوق و طبع سلیم دارد و نه اطلاعات و معلومات کافی. ازاینرو تبعیت مطلق یک نویسنده از ذوق این طبقهی متوسط و اطاعت کورکورانهی قوانینی که مورد پسند این طبقه است مانع کمال اثر وی خواهد گشت.
او «حس التزام» به شیوههای گذشتگان همانند شعرا و نویسندگان را جزو سنت ادبی برمیشمارد و هشدار میدهد که:
[وقتی شعرا و نویسندگان با پیروی از آثار گذشتگان] بهتزدهی آوازه و شهرت فراوان اسلاف خود هستند، بدانها تأسی جسته، سعی میکنند تا آنجا که ممکن باشد از آنان تقلید کنند و بدینترتیب، کمکم کاری جز تقلید و رونویسی آثار گذشتگان انجام نمیدهند، زیرا پیداست که هر اندازه بیشتر از آثار گذشتگان اقتباس کند، بیشتر شخصیت ادبیاش ضعیف میشود و کمکم بهکلی قریحهی خود را از دست میدهد.
او اشعار حافظ را مثال میزند که اثری جاودانه است، اما نسلهای بعد که از او در غزل پیروی کردهاند حاصلی جز تکرار در بر نداشته و از یک تقلید سطحی فراتر نرفته است، زیرا کسی نمیتواند اصطلاحات حافظ را برای آرایش سخنان بیمغز و خالی از افکار و احساسات تازه به کار برد. سیاح میگوید:
شعرای ایرانی مدتها جز زیروزِبرکردن کلمات و اصطلاحات استاد [حافظ] و بهکاربردن استعارات و تخیلات بیسروته و کممزه کاری نکردهاند… پس از حافظ و سعدی هیچکس را در دورهی ما حق آن نیست که وقت به ساختن اشعاری بیمغز و معنی مصروف دارد. لیکن هرکسی میتواند چیزی به شیوههای سابق افزوده و اوزان و قوافی تازهای که به روحیهی ما بیشتر ارتباط دارد پیدا کند، زیرا همانطور که دورهی ما با دورهی آنها تفاوت دارد، از حیث روحیه هم با آنها تفاوت داریم… بنابراین، بزرگترین وظیفهی شعرای امروزی ما این است که سبکها و موضوعهای ادبی را با روحیات ملت ایران امروز وفق دهند. رونویسی سرمشقهای کهنه کاری آسان لیکن بهمنزلهی فرار از ادای وظیفه است.
او نیما یوشیج را بهعنوان مبتکرترین نمایندهی روش نوین شعر تحسین میکند و آنها را که شعر او را انکار میکنند کهنهپرست مینامد و میگوید: «در اشعار نیما لحن تغزل و توصیف ظرایف طبیعت بهطرز محسوسی برتر و بیشتر از تأثیر غزلیات مغربزمینی و مخصوصاً لامارتین است… این اشعار از لحاظ تلفیق و قافیهپردازی و حجم بهقدری از انواع کلاسیک ممتاز بود که انتقادکنندگان کهنهپرست آن را شعر نمیدانستند.»
سیاح در نثر فارسی نیز از صادق هدایت بهعنوان یکی از بااستعدادترین نویسندگان دوران نام میبرد و میگوید: «سه مجموعه حکایت و قصص هدایت به نام سه قطره خون، سایهروشن و زندهبهگور در ادبیات کنونی منحصربهفرد و از نوادر است.»
فاطمه سیاح ۳۵ مقالهی تحقیقی دربارهی زن و ادبیات نوشت و بهگفتهی محمد گلبن این مقالهها «همه هنوز هم قابل استفادهاند».
او سالها به بیماری مزمن و طولانی دیابت مبتلا بود و بعد از چهارده سال زندگی در ایران در اثر سکتهی قلبی در ۱۳ اسفند ۱۳۲۶ درگذشت و در ابنبابویه در جنوب تهران به خاک سپرده شد.
پس از مرگ استاد سیاح، کرسی درس ادبیات تطبیقی بیاستاد ماند. دکتر علیاکبر سیاسی، رئیس وقت دانشگاه تهران، گفته بود:
با فوت بانو فاطمه سیاح دانشگاه تهران یکی از دانشمندترین استادان خود را از دست داد. کرسی درس ایشان عبارت از «سنجش ادبیات» و «ادبیات روسی» بود. برای تدریس ادبیات تطبیقی آشنایی با چندین زبان بیگانه لازم است. انجام این کار از عهدهی هرکسی برنمیآید و بدبختانه اینجانب تا این تاریخ کسی که صلاحیت تدریس این درس را داشته باشد در نظر ندارم. بنابراین، دانشگاه ناگزیر است فعلاً این درس را تعطیل کند.
منابع:
امید قنبری (۱۳۸۶) زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی دکتر فاطمه سیاح. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
مهری بهفر (۱۳۷۸) «گذاری بر گذران علمی-اجتماعی دکتر فاطمه سیاح»، حقوق زنان، شمارهی ۱۲.
مهری بهفر (بیتا) «گذاری بر گذران علمی-اجتماعی دکتر فاطمه سیاح»، سیاه، نقد و ادبیات نو، حقوق زنان، شمارهی ۱۳.
مهری بهفر (۱۳۷۹) «گذاری بر گذران علمی-اجتماعی دکتر فاطمه سیاح»، سیاه، جنبش زنان ایران، حقوق زنان، شمارهی ۱۴.
فاطمه سیاح (۱۳۲۵) وظیفهی انتقاد در ادبیات. نخستین کنگرهی نویسندگان ایران.