Previous Next

امیرعبداللهیان: ایران هیچ‌گونه مطالبه فرابرجامی ندارد

آمریکا و سه کشور اروپایی مطالبات فرابرجامی را علت شکست مذاکرات دوحه می‌دانند اما امیرعبداللهیان منکر این مطالبات است. وزیر خارجه دولت سیزدهم می‌گوید تمرکز ایران بر دریافت تضمین موثر اقتصادی از آمریکا است.یک هفته پس از خاتمه بی‌نتیجه مذاکرات غیرمستقیم نمایندگان جمهوری اسلامی و ایالات متحده در پایتخت قطر، حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران اتهام آمریکا مبنی بر طرح مطالبات جدید از سوی ایران را رد کرد.

امیرعبدالهیان روز چهارشنبه، ۱۵ تیر در یک نشست خبری مشترک با همتای قطری خود تاکید کرد مطالبات ایران کاملا در چارچوب توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ و برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) هستند.

مذاکرات احیای برجام فروردین سال گذشته با مشارکت غیرمستقیم نمایندگان آمریکا و حضور کشورهای باقی‌مانده در توافق هسته‌ای در وین آغاز و بیستم اسفند بدون نتیجه متوقف شد.

پس از حدود چهار ماه وقفه در مذاکرات، به ابتکار جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و هماهنگ‌کننده ارشد مذاکرات وین، نمایندگان ایران و آمریکا از طریق معاون او انریکه مورا دو روز در دوحه به رایزنی پرداختند که بی‌نتیجه ماند.

درخواست‌های فراتر از برجام و دور از واقعیت؟

رابرت مالی، نماینده ویژه ایالات متحده در امور ایران روز گذشته در گفت‌وگو با یک فرستنده رادیویی آمریکایی علت بی‌نتیجه ماندن مذاکرات دوحه را طرح درخواست‌های جدید “دور از واقعیت و فرابرجامی” از سوی ایران مطرح کرد و گفت تهران با این کار به یک فرصت دیگر پشت‌پا زد.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

همزمان، ند پرایس، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا نیز درخواست‌های جدید و فراتر از چارچوب توافق هسته‌ای از سوی ایران را علت بی‌نتیجه ماندن مذاکرات دوحه عنوان کرد و افزود آمریکا فعلا برنامه‌ای برای ادامه مذاکرات ندارد.

ایران: مطالبه زیاده‌خواهانه نداریم

به گزارش خبرگزاری دولتی ایرنا امیرعبداللهیان در نشست خبری مشترک با محمد بن عبدالرحمن آل ثانی گفت: «ایران برای رسیدن به توافقی خوب، قوی و پایدار مصمم است و برخلاف برخی ادعاهای رسانه‌ای طرف آمریکایی ما هیچگونه مطالبه زیاده‌خواهانه‌ای نداریم، هیچ‌گونه مطالبه فرابرجامی مورد ادعای آمریکا را نداریم.»

برخلاف این ادعا، مسئله طرح مطالبات فرابرجامی از سوی نمایندگان جمهوری اسلامی فقط “ادعای رسانه‌ای طرف آمریکایی” نیست و سه کشور اروپایی طرف توافق هسته‌ای نیز آن را تکرار کرده‌اند.

پس از بی‌نتیجه ماندن مذاکرات هفته گذشته، نمایندگان بریتانیا، فرانسه و آلمان دربیانیه مشترکی ایران را متهم کردند که به جای استفاده از فرصت گفت‌وگوهای دوحه، درخواست‌های جدیدی فراتر از برجام را پیش کشیده است.

درباره درخواست‌های فرابرجامی جمهوری اسلامی گمانه‌زنی‌ها و گزارش‌های زیادی منتشر شده است. ایران پیشتر یکی از شرط‌های احیای برجام را حذف سپاه پاسداران از فهرست سازمان‌های تروریستی آمریکا عنوان می‌کرد که ظاهرا به دلیل مخالفت‌ها در ایالات متحده و مقاومت دولت جو بایدن از آن عقب‌نشینی کرد.

تمرکز بر دریافت “تضمین موثر اقتصادی”

امیرعبداللهیان در نشست خبری روز چهارشنبه گفت: «ما در گفت‌وگوهای اخیر در دوحه یک موضوع اساسی که بر آن تمرکز کردیم بحث تضمین موثر از سوی آمریکا در حوزه هر آن چیزی است که بخواهد نفع کامل اقتصادی ایران از برجام را تحت تاثیر قرار دهد.»

برخی از تحریم‌های ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی که به دلیل حمایت از گروه‌های تروریستی و فعالیت‌های بی‌ثبات‌کننده منطقه‌ای اعمال شده، ارتباط مستقیمی با توافق هسته‌ای ندارند و دولت کنونی آمریکا نمی‌تواند در چارچوب احیای برجام آنها را لغو کند.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

به این ترتیب درخواست ایران آن گونه که امیرعبداللهیان مطرح کرده نیز فراتر از توافق هسته‌ای و برجام خواهد بود و فقط در یک توافق جامع‌تر قابل تصور است.

دونالد ترامپ، رئیس جمهوری پیشین آمریکا اردیبهشت ۱۳۹۷ فرمان خروج از برجام را امضاء کرد و پس از آن ضمن اعمال مجدد تحریم‌های تعلیق شده، تحریم‌های جدیدی علیه ایران اعمال کرد.

ترامپ هدف از این کار را وارد کردن فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی برای کشاندن ایران به پای میز مذاکره و دست یافتن به توافقی جامع عنوان می‌کرد که مسائل دیگری نظیر برنامه‌های موشکی و فعالیت‌های منطقه‌ای تهران را نیز در بر بگیرد.

بنابر گزارش‌ها آمریکا قصد ندارد پیش از سفر منطقه‌ای جو بایدن به مذاکرات دوحه ادامه بدهد. بایدن در این سفر از اسرائیل، کرانه باختری و عربستان سعودی بازدید می‌کند و گمان می‌رود فعالیت‌های هسته‌ای و منطقه‌ای جمهوری اسلامی یکی از محورهای مهم رایزنی‌های او باشد.

جدایی‌طلبان دونتسک دو کشتی تجاری را مصادره کردند

بیش از ۸۰ کشتی خارجی در بنادر اوکراین گیر افتاده‌اند. حال دو فروند کشتی تجاری توسط جدایی‌طلبان طرفدار روسیه در بندر ماریوپل مصادره شده است. یک مالک کشتی سلب مالکیت را نقض “تمام هنجارهای حقوق بین‌الملل» می‌داند.جدایی طلبان طرفدار روسیه دو کشتی باری با پرچم خارجی را در بندر ماریوپل در شرق اوکراین توقیف و آنها را در “مالکیت دولتی” اعلام کردند.

به گزارش خبرگزاری رویترز، این اولین سلب مالکیت از کشتی‌های تجاری در طول جنگ اوکراین است. “جمهوری خلق” خودخوانده دونتسک به دو شرکت کشتیرانی اطلاع داد که کشتی‌های آنها موضوع “تصرف اجباری اموال منقول با تبدیل اجباری به اموال دولتی” است و هیچ غرامتی در کار نخواهد بود.

به کانال اینستاگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

مالک یکی از دو کشتی مصادره شده، این اقدام را غیرقانونی و “بر خلاف تمامی موازین حقوق بین‌الملل” توصیف کرده است. این شرکت در بیانیه‌ای اعلام کرد که تصاحب اجباری، حقوق اساسی بشر مانند حق مالکیت را نقض می‌کند. چنین رویکردی تهدیدی جدی برای امنیت کشتیرانی و دریایی است.

این شرکت گفت که این کشتی باری اندکی پیش از شروع جنگ در ۲۱ فوریه در ماریوپل پهلو گرفت و در ماه مارس در اثر گلوله باران به شدت آسیب دید. قبل از مصادره، ارتش روسیه ۱۹ خدمه این کشتی باری را به زور به دونتسک آورد. خدمه پس از یک ماه حبس آزاد شدند.

یکی از مقامات وزارت خارجه اوکراین گفت که از اعلامیه «مقامات اشغالگر روسیه در دونتسک برای ایجاد یک ناوگان “ملی” با کشتی‌های به سرقت رفته از ماریوپل» آگاه هستند. دو کشتی توقیف شده نیز بررسی خواهند شد.

بر اساس گزارش سازمان بین‌المللی دریانوردی (IMO)، در حال حاضر بیش از ۸۰ فروند کشتی خارجی در بنادر اوکراین گیر افتاده‌اند. گفته می شود برخی از تأسیسات تحت کنترل روسیه هستند.

روز جهانی بوسه؛ بوسه‌های غم‌انگیز، بوسه‌های مرگ‌

بوسه می‌تواند نشانه عشق باشد و دوستی. بوسه زدن می‌تواند برای ابراز محبت باشد یا قدردانی. با اندیشیدن به بوسه معمولا خاطره‌ای زیبا یا روایتی دلنشین به ذهن خطور می‌کند. اما همه بوسه‌ها پایان شیرین یا داستان شیرینی ندارند.ردپای بوسه را می‌توان فراوان در ادبیات فارسی یافت. از نظامی که از زبان خسرو، از شیرین مراد می‌طلبد که:
“بده یک بوسه تا ده واستانی
ازین به چون بود بازارگانی”
تا گلایه حافظ از یار که:
“سه بوسه کز دو لبت کرده‌ای وظیفه من
اگر ادا نکنی قرض دار من باشی”
یا سعدی که وعده می‌دهد:
“مرا تا نقره باشد می‌فشانم
تو را تا بوسه باشد، می‌ستانم”.
اما بوسه‌ها همیشه پایان شیرینی ندارند و به گفته حافظ گاهی:
“در بهای بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دل‌ستانان، الغیاث”.

امروز ۶ ژوئیه برابر با ۱۵ تیر روز جهانی بوسه نام گرفته است. به همین مناسبت نگاهی انداخته‌ایم به بوسه‌هایی در افسانه‌ها و ادبیات جهان که گرچه مشهور و الهام بخش شده‌اند اما در حقیقت عاشق و معشوق در این داستان‌ها و افسانه‌ها پایان غم‌انگیزی داشته‌اند. همچنین نگاهی می‌کنیم به بوسه‌هایی که در حکم مرگ بوده‌اند یا منجر به محکومیت شده‌اند.

افسانه عاشقانه بوسه در کوچه تنگ

در گواناخواتو در مکزیک کوچه‌ای هست مشهور به کوچه بوسه که افسانه عاشقانه‌ای در مورد آن بر سر زبان‌هاست. افسانه‌ای که عشاق را از سراسر جهان به این کوچه می‌کشاند تا در یک کوچه تنگ، یار را ببوسند. بوسه‌ای که گفته می‌شود خوشبختی آنها را برای هفت سال تضمین می‌کند.

این افسانه اما برای قهرمانان آن، زوج عاشقی به نام آنا و کارلوس، پایان خوشی نداشت. آنا از خانواده‌ای ثروتمند، عاشق کارلوس فقیر شده بود. عشقی که پدر آنا آن را برنتافت. به همین دلیل دو عاشق هر شب مخفیانه روی دو بالکن که در دوسوی کوچه باریک روبروی هم قرار گرفته بود، با هم دیدار می‌کردند و همدیگر را می‌بوسیدند.

دویچه وله را در اینستاگرام دنبال کنید

اما آنچه نباید اتفاق بیفتد، روی داد و پدر آنا مچ دخترش را گرفت و با چاقو به او حمله کرد. یک نسخه از این افسانه می‌گوید که کارلوس در حال تلاش برای محافظت از آنا در برابر پدر، کشته شده و روایت دیگر حکایت از خودکشی کارلوس عاشق دارد.

بوسه‌های خارج از رابطه زناشویی با پایانی غم‌انگیز در هنر و ادبیات

افی در آغوش سرگرد کرامپاس غرق در بوسه‌های او تقریبا از حال می‌رود. اما سرگرد همسر افی نیست. افی شخصیت اصلی رمان “افی بریست” نوشته تئودور فونتانه نویسنده و شاعر آلمانی است. دختر نوجوانی که مجبور به ازدواج با مردی میانسال و جاه‌طلب به نام گرت بارون فن اینشتِتن شده که وقتی برای همسر جوان خود ندارد. افی وارد رابطه با مردی به نام سرگرد کرامپاس می‌شود. رابطه‌ای که سال‌ها بعد، سال‌ها پس از فراموشی ماجرا، پایانی غم‌انگیز برای کرامپاس و افی رقم می‌زند. همسر افی با پی بردن به این رابطه خود را مجبور به دوئل با کرامپاس می‌بیند. دوئلی که با مرگ سرگرد همراه است. بارون از افی جوان جدا می‌شود و افی که از نظر اجتماعی طرد شده، جوان و تنها می‌میرد.

دویچه وله را در تلگرام دنبال کنید

ردپای این بوسه‌ها را در قرن چهاردهم و در کمدی الهی دانته هم می‌توان یافت. پائولو برادر شوهر فرانچسکا او را می‌بوسد و شوهر فرانچسکا که این صحنه را دیده هر دو را با شمشیر می‌کشد.

عشق و بوسه ممنوعه فرانچسکا دا ریمینی، شخصیت دوزخی کمدی الهی، الهام‌بخش اگوست رودین، مجسمه‌ساز مشهور فرانسوی در خلق تندیس مرمرین “بوسه” نیز بوده است.

بوسه‌ای به قیمت بینی

نه، یعنی نه! “اگر مردی زنی را برخلاف خواسته او ببوسد، زن کاملا حق دارد که اگر خواست دماغ او را گاز بگیرد”، این جمله بخشی از حکم قاضی دادگاهی در بریتانیا در سال ۱۸۳۷ است. ماجرا از این قرار بود که مردی به نام توماس سیورلند تلاش کرده بود زنی به نام کارولین نیوتن را برخلاف خواسته او ببوسد. تلاش و بوسه‌ای که باعث شد، نیوتن تکه‌ای از بینی مرد را با گاز گرفتن بکند. سیورلند از نیوتن شکایت کرد. نتیجه دادگاه: قاضی روز ۳۰ آوریل ۱۸۳۷ حق را به زن داد.

بوسه مرگ

از بوسه‌های مشهور این دسته می‌توان به بوسه یهودا بر گونه مسیح اشاره کرد؛ بوسه‌ای خائنانه که طبق برخی روایات منجر به شناسایی و دستگیری عیسی مسیح شد.

بوسه مرگ الهام‌بخش هنرمندان در خلق برخی آثار هنری هم شده است. برای نمونه می‌توان به بوسه مایکل (با بازی آل پاچینو) در فیلم پدرخوانده بر چهره برادرش فردو اشاره کرد. مایکل به خیانت فردو پی برده و با این بوسه حکم مرگ او را صادر می‌کند، هرچند فردو بلافاصله پس از این صحنه نمی‌میرد اما چندی بعد مایکل دستور قتل او را صادر می‌کند.

جنوب اروپا در چنگ خشکسالی ادامه‌دار و در انتظار بارش باران

خشکسالی بسیار شدید و کمبود بارندگی مسئولان را به سمت ایجاد محدودیت برای مصرف آب در جنوب اروپا کشانده است. پیامد تغییرات اقلیمی که انسان‌ها مسئول آن هستند به شکل محسوسی در “قاره سبز” هم خود را نشان می‌دهد.اروپا را قاره سبز هم می‌خوانند زیر در منطقه معتدل شمالی قرار دارد و حدود یک سوم زمین‌های آن قابل کشاورزی و از این نظر پیشتاز قاره‌های جهان است.

این شهرت و این ویژگی، به خصوص در جنوب اروپا رفته رفته رنگ می‌بازد. در سال‌های اخیر دوره‌های خشکسالی در برخی مناطق اروپا مدام طولانی‌تر و میزان بارندگی به شکل نگران‌کننده‌ای کمتر شده است.

جنوب اروپا از ماه‌ها پیش با موج گرمای شدیدی روبروست که با بارندگی نازل و مصرف بیش از حد آب، ذخایر آبی را با چالش‌های کم سابقه‌ای مواجه کرده است.

مسئولان و سیاستمداران شهروندان را فراخوانده‌اند مصرف آب را به حداقل ممکن رسانده و به نیازهای ضروری محدود کنند تا تامین آب مورد نیاز همه شهروندان دچار مشکل نشود. اما در برخی مناطق صرفه‌جویی هم کمک زیادی نمی‌کند.

تیم شاوئنبرگ، همکار تحریریه مرکزی دویچه‌وله در گزارشی که چهارشنبه ششم ژوئیه (۱۵ تیر) منتشر شد به بررسی خشکسالی در اروپا پرداخت. او به نقل از نیهات زال، کارشناس امور آب نهاد محیط زیست اتحادیه اروپا می‌گوید خشکسالی یک مسئله است و مسئله دیگر این است که ما چه میزان آب از شبکه برداشت می‌کنیم.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

بنا بر این گزارش، مصرف خانگی آب در اروپا ۹ درصد است اما به طور میانگین حدود ۶۰ درصد منابع آبی در بخش کشاورزی به مصرف می‌رسد.

ایتالیا و بحرانی بی‌سابقه در ۷۰ سال اخیر

ظاهرا در حال حاضر وضعیت در شمال ایتالیا بحرانی‌تر از دیگر مناطق اروپا است و این کشور درگیر وخیم‌ترین خشکسالی طی ۷۰ سال اخیر است.

به دلیل خشکسالی شدید در بسیاری از مناطق شمال ایتالیا وضعیت اضطراری اعلام شده و در بیش از ۱۰۰ شهر مردم به کاهش مصرف آب تا حد ممکن فراخوانده شده‌اند.

بیشتر بخوانید: پژوهشی تازه: اروپا درگیر سخت‌ترین خشکسالی‌های دو هزار سال اخیر است

دولت ایتالیا روز سه‌شنبه، پنجم ژوئیه برای پنج منطقه تا پایان سال ۲۰۲۲ وضعیت اضطراری اعلام کرده و قصد دارد در کوتاه مدت ۳۶ میلیون یورو به مقابله با بحران خشکسالی اختصاص دهد.

در زمستان گذشته در بسیاری از مناطق شمال ایتالیا بارش برف به شدت کاهش یافته و به دلیل ماه‌ها خشکسالی آب دو رودخانه مهم در این منطقه به یک هشتم میزان معمول در چنین فصلی کاهش یافته است.

به خطر افتادن محصولات کشاورزی و جیره‌بندی آب

رودخانه “پو”، بزرگ‌ترین رود ایتالیا یکی از این رودخانه‌ها است و کشاورزان و باغدارانی که در اطراف آن فعالیت می‌کنند احتمال می‌دهند به دلیل کم‌آبی دست‌کم ۳۰ درصد محصولات خود را از دست بدهند.

در برخی مناطق شمال ایتالیا مصرف آب جیره‌بندی و آبیاری درختان میوه ممنوع اعلام شده تا برداشت محصولاتی مانند برنج به خطر نیفتد.

شهردار ورونا، شهری با حدود ۳۰۰ هزار نفر جمعیت، به تازگی اعلام کرد برای به خطر نیفتادن تامین آب شرب شهروندان، مصرف آب در مواردی نظیر آبیاری چمن ورزشگاه‌ها، شست و شوی خودرو و پر کردن استخرها تا پایان ماه اوت ممنوع است.

در شهر میلان، پایتخت اقتصادی ایتالیا نیز استفاده از آب در آب‌نماها و فواره‌ها متوقف شده و در شهر پیزا برای کسانی که از آب لوله‌کشی جز برای مصرف شخصی و نظافت استفاده کنند تا ۵۰۰ یورو جریمه در نظر گرفته شده است.

زنگ خطر زودهنگام در پرتغال

در پرتغال زنگ خطر بحران کم‌آبی و خشکسالی در سال ۲۰۲۲ خیلی زود و در زمستان به صدا درآمد زیرا به دلیل فقدان بارندگی، میزان آب در ذخیره‌گاه پشت سدها در ماه ژانویه به حد بسیار ناچیزی کاهش یافته بود.

دولت پرتغال فوریه امسال مقرر کرد فعالیت نیروگاه‌های برق‌آبی به دو ساعت در هفته کاهش یابد و هدف از این کار را تضمین تامین آب آشامیدنی حدود ده میلیون شهروند این کشور برای دست‌کم دو سال آینده عنوان کرد.

بیشتر بخوانید: سازمان ملل: بیش از دو میلیارد نفر از آب سالم محروم هستند

آنچه نشانه‌های آن در زمستان بروز کرده بود امروز در پرتغال کاملا آشکار شده است؛ آخر ماه مه ۹۷ درصد سرتاسر این کشور درگیر یک خشکسالی سخت بود.

مطابق ارزیابی کارشناسان به دلیل استفاده از سوخت‌های فسیلی احتمال بروز خشکسالی در کشورهای منطقه دریای مدیترانه که قبلا هر دهه یک بار رخ می‌داد، اکنون تقریبا دو برابر شده است.

خطر بیابان‌زایی در دو سوم اسپانیا

اسپانیا یکی دیگر از کشورهای جنوب اروپاست که به خاطر درگیری با خشکسالی شدید، گرمای زودرس و کم‌آبی مانند دیگر کشورهای این منطقه وضعیتی بحرانی دارد.

وضعیت اسپانیا به گونه‌ای بحرانی است که دو سوم مساحت این کشور را خطر بیابان‌زایی تهدید می‌کند و هر روز زمین‌های حاصل‌خیز بیشتری به صحرای شنی مبدل می‌شوند.

بر پایه ارزیابی سازمان هواشناسی اسپانیا زمستان امسال دومین زمستان خشک در این کشور از سال ۱۹۶۳ تا کنون بوده است. به همین دلیل در بسیاری از مناطق شمال اسپانیا از ماه فوریه، به اجبار تدبیرهای سخت‌گیرانه‌ای در دستور کار قرار گرفت.

در برخی مناطق کاتالونیا از مدتی پیش آب لوله‌کشی فقط چند ساعت در روز جریان دارد و در شماری از شهرهای استان بارسلونا چاه‌ها و جریان آب زیرزمینی خشک شده‌اند.

در شماری از شهرهای این منطقه نیز دسترسی به آب لوله‌کشی فقط برای چهار ساعت در صبح و همین مدت در غروب ممکن است.

اسپانیا سومین تولید کننده بزرگ محصولات کشاورزی در اتحادیه اروپا به شمار می‌رود و در آن دست‌کم ۷۰ درصد مصرف آب به همین بخش اختصاص دارد.

یک فعال اسپانیایی Greenpeace به دویچه‌وله می‌گوید نیاز به آب مدام افزایش می‌یابد و ما به جای این که تدبیرهایی برای صرفه‌جویی پیشنهاد کنیم طوری رفتار می‌کنیم انگار اندازه نروژ و فنلاند آب در اختیار داریم در حالی که در واقعیت بیشتر در سطح شمال آفریقا قرار داریم.

آمادگی برای پیامدهای ناگزیر تغییرات اقلیمی

در سال‌های گذشته آبیاری قطره‌ای در اسپانیا گسترش قابل توجهی یافته اما هنوز دست‌کم در یک پنجم این فعالیت‌ها از روش‌هایی استفاده می‌شود که میزان هدر رفت آب در آنها زیاد است.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

به گفته کارشناس امور آب نهاد محیط زیست اتحادیه اروپا برای غلبه بر بحران کم‌آبی باید از روش‌هایی مانند جیره‌بندی فاصله گرفت و به راهکارهای بلندمدت روی آورد.

او می‌گوید این حرف به این معناست که باید به بهره‌وری بیشتر در مصرف آب، به مدیریت ریسک آینده‌نگر و به افزایش آمادگی برای مواجهه با بحران‌های آینده توجه داشت.

به گفته این کارشناس امور آب، معنای دیگر این حرف این است که باید در سطح فردی، محلی و منطقه‌ای و در تمام سطوح خود را با واقعیت تغییرات اقلیمی منطبق کرد.

تصویب طرح تبادل زندانی با ایران در کمیته روابط خارجی پارلمان بلژیک

قانونگذاران بلژیکی مجوز اولیه طرح تبادل زندانی میان بلژیک و ایران را صادر کردند. کمیته روابط خارجی مجلس عوام بلژیک پس از دو روز بحث و رایزنی با این لایحه موافقت کرد. انتظار می‌رود مجلس عوام نیز با آن موافقت کند.قانون‌گذاران بلژیک با مجوز اولیه لایحه تبادل زندانی با ایران موافقت کردند که می‌تواند منجر به آزادی اسدالله اسدی، دیپلمات ایرانی متهم به برنامه‌ریزی برای بمب‌گذاری در تجمع مجاهدین خلق شود.

به گزارش خبرگزاری رویترز، کمیته روابط خارجی مجلس عوام بلژیک بعد از بیش از شش ساعت بحث و رایزنی در طول دو روز در مورد این لایحه، سرانجام آن را به تصویب رساند.

به کانال اینستاگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

این مصوبه هنوز باید در مجلس عوام که ۱۵۰ عضو دارد تصویب شود. به احتمال زیاد مجلس عوام نیز در طول دو هفته آینده با این لایحه موافقت خواهد کرد. پارلمان بلژیک به طور معمول از مصوبات کمیته‌های تخصصی خود پیروی می‌کند، زیرا آنها ترکیبات حزبی مشابهی دارند.

گفته می‌شود معاهده تبادل زندانیان ممکن است آزادی یک امدادگر بلژیکی را که در ماه فوریه در ایران بازداشت شده، تضمین کند. از سوی دیگر می‌تواند به آزادی احمدرضا جلالی، پژوهشگر سوئدی-ایرانی که در بلژیک تدریس می‌کرده و در ایران به اعدام محکوم شده است نیز بینجامد.

جمهوری اسلامی ایران خواهان آزادی اسدالله اسدی است که در بلژیک به جرم اقدام تروریستی به ۲۰ سال زندان محکوم شده است.

اسدالله اسدی در برنامه‌ریزی و تهیه ابزار و لوازم برای بمب‌گذاری در همایش مجاهدین خلق در پاریس در سال ۲۰۱۸ مشارکت داشت و بمبی را در یک جعبه پیتزا به عاملان این بمب‌گذاری تحویل داده بود.

او در آن زمان دبیر سوم سفارت جمهوری اسلامی در اتریش بود اما در آلمان دستگیر و به مقامات بلژیک تحویل داده شد.

اسدی و سه تن دیگر در دادگاه شهر آنتورپ بلژیک به زندان‌های طویل‌المدت محکوم شدند. این اولین محاکمه یک مقام ایرانی به اتهام تروریسم در اروپا پس از انقلاب ۵۷ بدین سو بوده است.

هنوز مشخص نیست چه زمانی ممکن است مبادله زندانیان انجام شود.

چندین قانونگذار پارلمان بلژیک در مخالفت با این طرح ابراز نگرانی کرده و گفته‌اند این قرارداد می‌تواند به “دیپلماسی گروگانگیری” منجر شود و سایر بلژیکی‌ها را در معرض خطر بازداشت قرار دهد.

مخالفت‌های بین‌المللی

بسیاری از کنشگران سیاسی، مدنی و فرهنگی، حقوق‌دانان ایرانی و نهادهای بین‌المللی حقوق بشری مانند عفو بین‌الملل نیز در مورد تصویب این لایحه هشدار داده‌اند.

بیانیه‌ای که با امضای بیش از ۴۳۰ نفر از فعالان اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایرانی و گروهی از خانواده‌های دادخواه منتشر شده می‌گوید، تصویب چنین لایحه‌ای به حکومت ایران اجازه خواهد داد به اقدامات آدم‌ربایی، گروگان‌گیری و تروریستی خود در اروپا و سایر کشورها ادامه دهد.

به گزارش رویترز، شورای ملی مقاومت ایران در تبعید، که همایش آن در سال ۲۰۱۸ در نزدیکی پاریس هدف توطئه بمب‌گذاری بود، این قرارداد را “شرم آور” خوانده و گفته است، اسدی باید در زندان بماند.

فرزین هاشمی، نایب رئیس کمیته روابط خارجی شورای ملی مقاومت در جریان تظاهرات حدود ۱۰۰ نفر از اعضای شورای ملی مقاومت در نزدیکی پارلمان بلژیک گفته است: «اگر او موفق می‌شد، صدها نفر کشته می‌شدند».

به کانال تلگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

هاشمی افزود: «تجربه چهار دهه گذشته نشان داده است که امتیاز دادن به یک رژیم تروریستی تنها باعث جسارت آن می‌شود و جان افراد بی‌گناه بیشتری را به خطر می‌اندازد.»

جمهوری اسلامی ایران اما تمام اتهامات مربوط به تروریسم را رد می‌کند و اتهامات مربوط به طرح بمب‌گذاری پاریس را “ادعای جعلی” مخالفان خود می‌داند. این در حالی است که دادگاه بلژیک اسدالله اسدی و سه همدست دیگر او را با اتکا به شواهد غیرقابل انکار محکوم کرده است.

شوک به فوتبال زنان اسپانیا؛ پارگی رباط زانوی بهترین بازیکن جهان

بسیاری الکسیا پوتلاس را بهترین فوتبالیست حال حاضر جهان در رده زنان می‌دانند اما حالا او به دلیل مصدومیت از ناحیه رباط صلیبی زانو، مسابقات قهرمانی اروپا را از دست داد.نشریات اسپانیایی امروز از مصدومیت الکسیا پوتلاس به عنوان شوک بزرگ به اردوی تیم ملی این کشور یاد کردند. روزنامه مارکا با این تیتر مصدومیت بازیکن تیم ملی اسپانیا را تایید کرد و آن را ناکامی بزرگی برای این تیم دانست: «یک پارچ آب سرد روی تن تیم ملی».

پس از انتشار ویدیویی از این بازیکن با دو عصا در فضای مجازی، گفته شد که او به دلیل مصدومیت در تمرین تیمش راهی بیمارستانی در لندن شده است تا عمق آسیب دیدگی‌اش مشخص شود. اما تنها چند ساعت بعد پارگی رباط صلیبی در زانوی چپ پوتلاس، به عنوان خبری مهم اردوی تیم ملی اسپانیا را تحت تاثیر قرار داد.

مصدومیت پوتلاس یک شوک برای تیم ملی زنان اسپانیا و البته ناامیدی بزرگی برای هواداران این تیم است. پوتلاس ۲۸ ساله اولین زن فوتبالیست اسپانیایی است که نامش در میان ۱۰۰ بازیکن برتر بین‌المللی قرار دارد. او در ماه ژانویه و پس از کسب سه‌گانه مهم لیگ، جام حذفی و لیگ قهرمانان اروپا به همراه بارسلونا، به عنوان بهترین بازیکن زن فوتبال جهان معرفی شد. باشگاه بارسلونا در سال‌های اخیر رشد چشمگیری در فوتبال زنان داشته است و امسال بیش از ۹۰ هزار نفر دو دیدار این تیم مقابل رئال‌مادرید و وولفسبوگ را از نزدیک تماشا کردند که رکورد مهمی به شمار می‌رود و پوتلاس یکی از نفراتی است که در درخشش این تیم نقش بسیار کلیدی داشت.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

در فوتبال اسپانیا از او به عنوان «قهرمان» یاد می‌شود. پوتلاس در کنار یوهان کرایف و لیونل مسی سومین بازیکنی است که نشان «سنت جورج کراس» را برای خدمت ویژه‌اش به کاتالونیا دریافت کرده است. او در تیم ملی این کشور نیز نقشی کلیدی داشته و در هیچ یک از ۳۳ بازی بین‌المللی گذشته این تیم غایب نبوده است.

بر اساس تخمین رسانه‌های اسپانیایی این بازیکن دست کم به مدت شش ماه قادر به بازگشت به میادین فوتبال نخواهد بود. نشریه «آس» اسپانیا در گزارشی نوشته است که مشخص نیست چرا پوتلاس باید این قدر بازی کند و به او هیچ فرصتی برای استراحت داده نشده است.

غیبت او در ترکیب تیم ملی اسپانیا در مسابقات قهرمانی زنان اروپا در شرایطی رقم خورده که پیش از این و به لطف درخشش او در این تیم، بسیاری اسپانیا را شانس اصلی قهرمانی در این مسابقات می‌دانستند. اسپانیا روز جمعه در این مسابقات به مصاف فنلاند می‌رود و در مسابقه دوم خود با تیم ملی زنان آلمان مقابله می‌کند. این تیم که در رده هفتم رنکینگ جهانی قرار دارد، پیش از این تنها در سال‌های ۲۰۱۳ و ۲۰۱۷ تنها موفق به صعود تا مرحله یک چهارم نهایی مسابقات قهرمانی اروپا شده بود.

کوه جادوییِ چِسواو میُوش

جوی نیومایر

در حاشیه‌ی پردیس دانشگاه برکلی، آنجا که زمین سفت‌وسخت با آمدوشد اتومبیل‌ها و ترافیک درگیر می‌شود، خیابان اقلیدس (Euclid Avenue) به‌سمت بالا و شمال، به‌سوی تپه‌های آن‌سوتر، کشیده می‌شود. معمولاً من سر چهارراه نخست برای خوردن پیتزا و آبجو در پیتزاخانه‌ی لا وال (La Val’s Pizza) توقف می‌کردم. اما گاه‌وبیگاه، سر راه برای رفتن به منزل یکی از اساتید یا مهمانی یک دانشجوی ارشد، با دوچرخه‌ی فرانسوی‌ام که آن را با خیال باطل قمپزدرکردن خریده بودم، غژغژکنان به بالارفتن ادامه می‌دادم. در طول مارپیچ‌های خیابان اقلیدس، سربالایی تمام می‌شود و چشم‌اندازی کامل از خلیج سان‌فرانسیسکو رخ می‌گشاید. در بالا، در گوشه‌ای که به بلوار گریزلی پیک (Grizzly Peak Boulevard) می‌رسد، یک خانه‌ی سیاه چوبی واقع شده است. برای مدت تقریباً بیست سال چسواو میُوش (Czesław Miłosz)، شاعر لهستانی، اینجا در گمنامی می‌زیست، هر روز راه سرپایینی را به‌سمت دانشگاه پیش می‌گرفت و به دانشجویان موبلندی که درکشان نمی‌کرد، ادبیات اسلاوی می‌آموخت ــ تا آنکه در یکی از روزهای سال ۱۹۸۰ کمیته‌ی نوبل به او زنگ زد و خبر داد که جایزه‌ی نوبل ادبیات به او اعطا می‌شود.

میُوش در سال ۱۹۱۱ در خانواده‌ای از نجبای لهستانی در لیتوانی (در آن هنگام بخشی از امپراتوری روسیه) زاده شد و شخصاً شاهد بسیاری از وقایع اصلی قرن بیستم بود: جنگ جهانی اول، انقلاب روسیه، جنگ جهانی دوم و ظهور جنگ سرد. در لهستانِ اشغال‌شده‌ی نازی‌ها او اشعاری می‌نوشت، از جمله «میدان گل‌ها» (Campo dei Fiori)؛ تأملاتی فراموش‌نشدنی در باب رهگذرانی که مشغول به بازی و عیش‌ونوش‌اند و بی‌اعتنا به شعله‌های آتشی که آن‌سوی دیوارهای گتوی (محله‌ی یهودی‌ها) ورشو زبانه می‌کشید: «همان باد داغ / چین دامن دخترکان را باز می‌کرد / و جمعیت می‌خندیدند / در آن یکشنبه‌ی زیبای ورشو.» اما پس از نقل‌مکان به کالیفرنیا در سال ۱۹۶۰ میُوش تا حد زیادی از تاریخ و سیاست کنار کشید تا به تأمل در باب مسائل درونی‌تر پردازد. او در شعری، برکلی را به صحنه‌ی کوه جادویی، رمان محبوب دوران جوانی‌اش، تشبیه می‌کند. هانس کَستورپ (Hans Castorp)، قهرمان رمان توماس مان، برای بازدید کوتاهی وارد آسایشگاهی در سوئیس می‌شود اما به بهانه‌ی ابتلا به بیماری اجازه می‌یابد که هفت سال در آنجا بماند و از جنگی که به‌زودی در آن پایین به راه می‌افتاد، دور بماند.

میُوش شهرت خود را در بیرون از لهستان با کتاب ذهن دربند (۱۹۵۳) به دست آورد؛ تحقیقی در باب آنکه چگونه روشن‌فکران اروپای شرقی فریب استالین‌گرایی را خوردند. او با توصیف چند شخصیت خاص نشان داد که چگونه ترکیبی از فرصت‌طلبی، فرسودگی و امید باعث شد که نویسندگان لهستانی برای سازش با دیکتاتور طریق تسلیم و تمکین بپیمایند. برخی موفق شدند، مانند «آلفای اخلاق‌گرا» (براساس زندگی یرژی آندرزیِوسکی [Jerzy Andrzejewski])، یک کاتولیک زاهد که به یک مارکسیست نامدار تبدیل شد. برخی دیگر به‌خاطر احساسات مختلطی که داشتند، دچار خفگی شدند، مانند «بتا، عاشق نومید» (براساس زندگی تادئوش بوروفسکی [Tadeusz Borowski])، یکی از بازماندگان آشویتس و نویسنده‌ی داستان‌هایی با نیش و کنایه درباره‌ی زندگی در اردوگاه که مدت کوتاهی در فضای «رئالیستی سوسیالیستی» می‌نوشت و سپس در ۲۸سالگی خود را با گاز خفه کرد.

ذهن دربند به تحقیقی کلاسیک درباره‌ی «تمامیت‌خواهی» تبدیل شد؛ چهارچوبی پایبند به روایت‌های جنگ سرد درباره‌ی غرب متمدن در برابر شرق عقب‌مانده. من نخست در یک سمینار دوره‌ی دکترا در پاییز ۲۰۱۴ آن را خواندم، درحالی‌که چندان حوصله‌ی مطالعه‌ی آثار نویسنده‌ای را که مرتجع به نظر می‌رسید، نداشتم. تخصص من تاریخ شوروی بود و تصور می‌کردم که تاریخچه‌ی فکر دوگانه‌ی (double-think) کمونیستی میُوش ــ که مثال آن «کتمان» است، یعنی پوشیدن نقابی که شک‌وتردیدهای درونی‌اش را مخفی می‌کند ــ این امر را نادیده گرفته که چگونه «جهان آزاد» نیز به دنباله‌روی و هم‌رنگیِ ریاکارانه مشغول است. ما در عصر پسافوکویاما زندگی می‌کردیم؛ هنگامی که از اعتماد به دموکراسی لیبرال کاسته شده بود، درحالی‌که شعارهایش همچنان باقی بود. با گذشتن بخش اعظم دوره‌ی دوم ریاست‌جمهوری اوباما و ناتوانی هر دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات در مواجهه با نابرابری یا تغییرات اقلیمی، هشدارهای میُوش درباره‌ی ایمان و اعتقاد پرشور، بسیار دور از ذهن به نظر می‌رسید.

آن برکلی‌ای که من می‌شناختم، به همین اندازه از دانشگاهی که شاعر در آنجا کار می‌کرد بسیار دور و پرت از ماجرا بود. در دهه‌های پس از آنکه میُوش رسماً در سال ۱۹۷۸ بازنشسته شد، بودجه‌ی دولتی برای آموزش عمومی در کالیفرنیا تقلیل یافت. تعداد اساتید صاحب کرسی ثابت ماند و رتبه‌ی کارمندانی که حقوق‌های بالا می‌گرفتند ارتقا پیدا کرد، درحالی‌که دانشگاه بودجه‌ی خود را به پروژه‌های بی‌حاصلی مانند احداث یک مرکز جدید ورزش‌های آبی اختصاص داد. در سال ۲۰۱۱ دانشجویان وابسته به جنبش اشغال (یک جنبش اجتماعی اعتراضی بین‌المللی علیه نابرابری اجتماعی و نابرابری اقتصادی که از وال‌استریت شروع شد) تحصنی را برای اعتراض به افزایش شهریه و بیکارکردن ترتیب دادند. اما شرکتی‌سازی (corporatization) برکلی، همچون دانشگاه‌های دیگر در ایالات متحده، تا حد زیادی یک عمل انجام‌شده بود. با پیدایش حباب مسکن در منطقه‌ی خلیج سان‌فرانسیسکو و اختصاص‌دادن مستغلات دامنه‌ی تپه برای دانشگاهیان ارشد و نخبگان جدید فناوری، دانشجویان ارشد قیمت‌های گزافی را برای اجاره‌ی اتاق‌هایی در دامنه‌ی کم‌ارتفاع جنوبی شهر می‌پرداختند که حاکی از آگاهی از این اوضاع‌واحوال بود که ما آماده‌ی ورود به حرفه‌ای شده‌ایم که شدیداً در حال انقباض و کم‌شدن فرصت‌های شغلی در آن است. به یمن بیمه‌ی درمانی عالی‌مان، مقرری ثابت گرچه ناکافی و خوراک رایگان باقی‌مانده از برنامه‌هایی که در پردیس دانشگاه برگزار می‌شد، ما نیز تا اندازه‌ای از امکانات محدود دانشگاه، هرچند برای مدتی کوتاه، بهره‌مند شدیم. درمورد من، حباب مسکن هنگامی که شروع کردم تا با یک دانشجوی دکترا که سرانجام خشن از آب درآمد قرار دوست‌یابی بگذارم ترکید و نهایتاً باعث شد تا به حومه‌ی شهر نقل‌مکان کنم، قضیه‌ی عنوان IX (Title IX) (قانون منع تبعیض جنسی در هر برنامه‌ی آموزشی که از بودجه‌ی فدرال استفاده می‌کند) را تعقیب کنم و به بازنگری در چیزی بپردازم که تصور می‌کردم درباره‌ی آدم‌های دیگر و خودم می‌دانم.

وقتی دانشجویی از او پرسید که ساکرامنتو چه فرقی با اردوگاه کار اجباری دارد، او گفت که سؤال‌کننده «نمی‌تواند میان خراش سر سوزن و شکنجه فرقی ببیند». میُوش به‌نحوی انتقادی درباره‌ی نابرابری نژادگرایانه‌ی این سرزمین می‌نوشت و جنگ ویتنام را به جنایات هیتلر و استالین تشبیه می‌کرد.

پس از اتمام دوره‌ی دکترا، هنگامی که برای همان یک یا دو شغلی در حوزه‌ی کاری من که موردتوجه صدها داوطلب کاملاً شایسته‌ی دیگر هم بود درخواست دادم، مقاله‌ای درباره‌ی خشونت خانگی و روایت به چاپ رساندم. با آمیختن تجربه‌ام با مثال‌هایی از تاریخ شوروی، به کاوش درباره‌ی این موضوع پرداختم که چگونه صاحب قدرتی که سوءاستفاده‌چی است، نظارت و کنترل را از طریق ایدئولوژی اطاعت و انقیاد کامل یا دست‌کم تظاهر به آن (زیرا همان‌طور که میُوش می‌دانست، جداکردن شخص و نقابش می‌تواند دشوار باشد) برقرار می‌کند. گرچه هنگام نوشتن این قطعه به ذهن دربند فکر نمی‌کردم، در بازنگری متوجه شدم که دل‌نگرانی‌های میُوش چقدر با آنِ من مرتبط است.

اخیراً، در جست‌وجوی پاسخ به این پرسش که چرا بسیاری از مردم به نظام‌هایی باور دارند که می‌دانند ویرانگر است ــ و چگونه برخی تصمیم به قطع ارتباط با نظام می‌گیرند ــ به آثار میُوش مراجعه کردم. دریافتم که او هنرمندی نیست که خود را به‌دور از جنجال تصور کند، بلکه متفکری است که دائماً درگیر با تنشی میان تعهد و تسلیم، اطمینان و تردید است. ذهن دربند با اعتماد و اطمینان کسی که ایمان خود را تغییر نداده است سخن نمی‌گوید. میُوش آن را نوشت تا تعلق مدامش را به کمونیسم و به دوستانش که در آغوش آن باقی مانده بودند، زایل کند.

میُوش از روزگار دانشجویی‌اش به ناتوانی‌اش در سرسپردگی، هم افتخار می‌کرد و هم از آن شرمسار بود. در خاطراتش، قلمرو بومی (Rodzinna Europa, Native Realm)، در سال ۱۹۵۹ می‌نویسد که حس دیگری‌بودن به‌مثابه‌ یک لهستانیِ زاده در لیتوانی و «حساسیت غریزی به هرچیزی که طعم “ملی” داشت» او را به جبهه‌ی چپ متمایل کرد. وقتی که او کوه جادویی را می‌خواند، با کستورپ و نیز نفتا (Naphta) هم‌ذات‌پنداری می‌کرد، صدای اهریمنیِ راست‌کیشیِ ایدئولوژیکی (هم یسوعی و هم مارکسیستی) که با ستمبرینی (Settembrini) اومانیست عصر روشنگری مخالفت می‌کند. بااین‌همه، سبک خودخوانده‌ی میُوش به‌عنوان سبکی انقلابی عمر کوتاهی داشت: «من که کاملاً ناتوان از عمل، نامناسب برای سازمان‌دهی یا رهبری کردن یا حتی اطاعت کورکورانه بودم خود را با همکارانم مقایسه کردم: آنان از خواندن آثار لنین نتایجی اخذ می‌کردند؛ آنان دلیر و پاک‌دل بودند.» میُوش که اطمینان داشت جامعه‌ به برابری بیشتری نیاز دارد اما اکراه داشت که از اتحاد شوروی یا زیبایی‌شناسی هنرمندانش حمایت کند، ناراحتی و رنج خود را با اتخاذ موضعی شفاف نسبت به خلوت‌گزینی کستورپ در اقامتگاه برگهوف (خانه‌ی تعطیلات هیتلر) مقایسه می‌کرد: «آیا هانس کستورپ خود را به مریضی نزده بود تا بتواند در داووس (Davos) در کوه جادویی، جایی که از جهان فاصله‌ی زیادی داشته باشد، بماند به این علت که جهان او را به وحشت انداخته بود؟»

پس از جنگ جهانی اول، ویلنیوس (Vilnius) به لهستانِ تازه‌‌استقلال‌یافته ضمیمه شده بود. میُوش به دانشگاه رفت و در یک ایستگاه رادیویی در این شهری که دارای «خیابان‌های باریک سنگ‌فرش و مجالس عیش و عشرت» است، کار کرد. اما در سپتامبر ۱۹۳۹ استالین به ویلنیوس هجوم آورد و آن را به لیتوانی که به حوزه‌ی نفوذ شوروی تحت پیمان با هیتلر تعلق داشت، ضمیمه کرد. سال بعد، هنگامی که تمامی این سرزمین به اتحاد شوروی ملحق شد، میُوش از ویلنیوس به ورشو گریخت. در آنجا، او در زندگی فرهنگیِ فوق‌العاده غنی لهستان اشغال‌شده‌ی نازی‌ها مشارکت ورزید و نمایش‌نامه‌هایی را برای انجمن تئاتر زیرزمینی ترجمه کرد و آثار ادبی غیرقانونی چاپ کرد. بر طبق ایدئولوژی نازی، لهستانی‌ها از نژادی پست بودند و تقدیرشان این بود که اسیر یا اعدام شوند. اما آنان، برخلاف یهودیان این کشور که ۳میلیون نفر از آنان در هولوکاست جان باختند، در معرض انهدام کامل قرار نداشتند. میُوش در اثر خود، «یک مسیحیِ بیچاره به گتو نگاه می‌کند»، احساس خود را به‌عنوان یکی از همدستانِ «یاری‌کنندگان مرگ/ ختنه‌نشدگان» بیان کرد. او برای دوستانی مرثیه سرود که در طول جنگ مردند، از جمله در شورش انتحاری ورشو در تابستان ۱۹۴۴، هنگامی که ارتش سرخ در سویه‌ی دیگر رود ویستولا (Vistula River) ایستاد و به تماشای نیروهای مسلح رایش سوم (Wehrmacht) پرداخت که شهر را با خاک یکسان کردند. میُوش در شعری در سال ۱۹۴۵ کشته‌شدگان جنگ را «تویی که من نتوانستم نجاتت دهم» خطاب کرد.

پس از جنگ، ملت جدید لهستان که در یالتا (Yalta) تأسیس شده بود، تحت سیطره‌ی شوروی افتاد. در آن زمان میُوش اعتقاد داشت که فقط کمونیسم می‌تواند ساختار اجتماعی نیمه‌فئودال کشور را براندازد و این ناحیه را از نو بسازد. اما او که از مشاهده‌ی تبدیل وطنش به یک «قلمرو استالینیستی» دل‌سرد و نومید شده بود، با کارکردن در خارج در مقام یک دیپلمات، به‌عنوان وابسته‌ی فرهنگی سفارت لهستان در ایالات متحده و فرانسه، حد وسط و راه میانه‌ای یافت. با وجود این، فرهنگ وفاداری و سرسپردگی به‌زودی برای او غیرقابل‌تحمل شد و در سال ۱۹۵۳ به فرانسه پناهنده شد. میُوش در آنجا، درحالی‌که با «تأثیرات فرساینده‌ی انزوا» دست‌وپنجه نرم می‌کرد ــ به‌گفته‌ی آندری فراناشک (Andrzej Franaszek)، زندگی‌نامه‌نویس، او مکرراً به خودکشی فکر می‌کرد ــ ذهن دربند را نوشت. او از موفقیت بین‌المللی این کتاب بیمناک بود؛ چه ممکن بود او را، هم از جبهه‌ی چپ و هم اعضای جبهه‌ی راست که هنوز او را نوکر کمونیست تلقی می‌کردند، دور کند. در ۱۹۶۰ او دعوت‌نامه‌ای برای تدریس در برکلی دریافت کرد و برای زندگی جدیدی در کالیفرنیا پاریس را ترک کرد.

سینتیا ال. هاون (Cynthia L. Haven) در کتاب اخیرش، چسواو میُوش: زندگی در کالیفرنیا، اشاره می‌کند که میُوش به‌تدریج با آب‌وهوا و فرهنگ جدید در برکلی همگون شد؛ دگرگونی‌ای که کار او را از حیث گستره‌اش عمومی‌تر ساخت. با وجود این، به نظر من اقامت او در آنجا چیزی متفاوت با رهبانیتی است که توسط جوزف برودسکی (Joseph Brodsky)، دوست او، بسط یافت؛ شخصی که بی‌اعتنایی به امور جهانی را رسالت خود کرد. میُوش هیچ‌گاه میل به فرزند زمانه‌ی خود بودن را رها نکرد ــ نه‌فقط مثل زبیگنیف هربرت (Zbigniew Herbert)، شاعر معاصرش با ذهن کلاسیکی که آثارش را ترجمه می‌کرد، بلکه مثل آدام میتسکیوویچ (Adam Mickiewicz) نیز، نویسنده‌ی رمانتیک و قهرمان ملی‌ای که در قسطنطنیه هنگامی که نیروهای لهستانی را سامان‌دهی می‌کرد تا علیه روسیه در جنگ کریمه مبارزه کنند، جان باخت. موضع او از موضع ضدکمونیسم بسیاری از مخالفان روسیه متمایز بود: از نظر لهستانی‌ها، ستیزه با شوروی کاری رمانتیک و ملی بود و سازگار با مبارزه برای سوسیالیسمی دموکراتیک‌تر. هنگامی که کتاب هاوِن را می‌خواندم، از خود می‌پرسیدم که آیا زمانی که شاعر در برکلی بود به این فکر نرسیده بود که عقب‌نشینی و خلوت‌گزینی راه نیل به هدف نیست، یا دست‌کم تنها راه نیست. همه‌چیز به‌کنار، در پایان کوه جادویی، هانس کستورپ آسایشگاه را برای رفتن به‌سوی سنگر ترک می‌کند.

با فروپاشی شوروی، او دوره‌ای را پیش‌بینی کرد از «سردرگمی و آشفتگی وحشتناک… که مردم مانده‌های سفره‌های غربی را مصرف می‌کنند و از هرچیز آمریکایی تقلید می‌کنند».

تئودور آدورنو در اخلاق صغیر: تصاویری از یک زندگی آسیب‌خورده می‌نویسد: «هر روشن‌فکر مهاجری، بدون استثنا، لت‌وپار شده است.» نظریه‌پرداز مکتب فرانکفورت گلایه می‌کند از اینکه مهاجر از زبان مادری‌اش محروم می‌شود و نیز از «بُعد تاریخی‌ای که دانش و شناخت او از آن تغذیه می‌کند». میُوش، به همین ترتیب، نگران جداشدن از فرهنگ و محیط وطنی‌اش (deracination) است. او در قلمرو بومی می‌نویسد: «نه، من هرگز از کسانی تقلید نخواهم کرد که ردّپاهای خود را پاک می‌کنند، گذشته‌ی خود را انکار می‌کنند و خشکیده و پژمرده‌اند، گرچه با کمک‌گرفتن از بندبازی ذهنی (mental acrobatics) وانمود می‌کنند که سرزنده‌اند.» «مسلم است که ریشه‌های من در بلوک شرق است.» میُوش پس از نقل‌مکان به برکلی به شعرسرودن به زبان لهستانی ادامه داد. اشعار او در سیزده سال نخست زندگی‌اش در ایالات متحده به انگلیسی ترجمه نشد. برخلاف اعضای مکتب فرانکفورت که در مدت تبعید خود در دوران جنگ در لس‌آنجلس در جایی سکنی داشتند که توماس مان «کالیفرنیای آلمانی» می‌نامید، میُوش به جماعت سرگردانی (دیاسپورایی) تعلق نداشت که به‌تنگی در‌هم‌بافته و روابط صمیمی داشته باشند. دوره‌های درسی او درباره‌ی فرهنگ لهستان جذابیت چندانی نداشت، حال‌آنکه کلاس او در باب داستایفسکی جمعیت زیادی را جلب می‌کرد. او تاریخی درباره‌ی ادبیات لهستانی نوشت، محفلی از دانشجویان ستایشگر خود ترتیب داد و زندگی آرامی را در خانه می‌گذراند، در باغچه‌ی منزلش گل پرورش می‌داد و وقتی آهوها گل‌هایش را می‌خوردند، درمانده می‌شد. در «یک کوه جادویی» (۱۹۷۵) جوّ انزوای برکلی باعث شد شاعر به تأمل درباره‌ی ناچیز و بی‌اهمیت‌بودن خودش بپردازد: «پس من قدرت نخواهم داشت، جهان را نجات نخواهم داد؟ / شهرت از کنار من خواهد گذشت، بدون کلاه، بدون تاج؟» او با پذیرفتن جایگاهش به‌عنوان یک خارجی گمنام که شعر به «زبانی که کسی آن را نشنیده است» می‌سراید، به راه‌پیمایی پایان‌ناپذیر زندگی و مرگ ملحق می‌شود که به‌مثابه‌ی مراسم فارغ‌التحصیلی‌ای برگزار می‌شود که در آن اساتید در کنار «نسل‌های مرغ مگس‌خوار» جا می‌گیرند.

گرچه تپه‌های برکلی گوشه‌ی خلوت آرامی باقی ماند، زندگی در آن پایین شلوغ‌تر شد. میُوش که از توالی بودایی‌های طرف‌دار مکتب ذِن، مری پرنکسترها (Merry Pranksters) (گروهی از افراد که حول کن کیسی [Ken Kesey]، نویسنده‌ی آمریکایی، در سال ۱۹۶۴ تشکیل شد و به ترویج داروهای روان‌گردان پرداخت)، و پلنگ‌های سیاه (Black Panthers) (یک سازمان سوسیالیستی آمریکایی که برای حقوق سیاه‌پوستان کار می‌کرد) که در خلیج شرقی سان‌فرانسیسکو پخش شدند، حیرت‌زده بود، نقش پدربزرگ کلّه‌شق را برای افراطی‌های خام‌دست ایفا کرد. او در مجموعه‌مقالات بینش‌هایی برخاسته از خلیج سان‌فرانسیسکو (۱۹۶۹) بیزاری خود را از «جوانانی که در رفاه و آسایش بزرگ شدند و خود را به‌شکل گدایانی با ایده‌های انقلابی درمی‌آورند»، نشان داد. او مثل آدورنو به تمایل ارتکاب به خشونتِ برخی از معترضان مظنون بود و جنبش آزادی بیان برکلی را «امری جزئی و پیش‌پاافتاده» تلقی می‌کرد. وقتی دانشجویی از او پرسید که ساکرامنتو چه فرقی با اردوگاه کار اجباری دارد، او گفت که سؤال‌کننده «نمی‌تواند میان خراش سر سوزن و شکنجه فرقی ببیند». در همان زمان، میُوش به‌نحوی انتقادی درباره‌ی نابرابری نژادگرایانه‌ی این سرزمین می‌نوشت و جنگ ویتنام را به جنایات هیتلر و استالین تشبیه می‌کرد. بار دیگر، او حس می‌کرد که ناظران و رهگذران با بی‌شرمی خود را از این وقایع کنار می‌کشند: «اگر بتوانیم دل‌سوزی کنیم و درعین‌حال ما را توانی نیست، پس در حالتی از خشم ناشی از یأس، روزگار می‌گذرانیم.»

سرانجام میُوش به شهرت رسید و از برج عاج پایین آمد. وقتی جایزه‌ی نوبل در سال ۱۹۸۰ به او اعطا شد، جنبش اتحادیه‌ی صنفی همبستگی در لهستان در اوج خود بود. پیمان همه‌جانبه‌ی همبستگی کارگران و روشن‌فکران هنگامی که با انتصاب پاپ ژان پل دوم که لهستانی بود درآمیخت؛ کسی که وقتی در سال ۱۹۷۹ به زیارت وطنش رفت، غرور ملی را برانگیخت و این، چالشی سهمگین را برای حکومت اتحاد جماهیر شوروی با بزرگ‌ترین اقمارش (وابسته یا تابع) رقم زد. میُوش در سخنرانی‌اش هنگام اعطای جایزه‌ی نوبل در دسامبر ۱۹۸۰ توجه خود را به تنش میان «بودن و عمل یا، در سطحی دیگر، تضاد میان هنر و همبستگی با هم‌نوعان خود» معطوف کرد. گرچه او این ستیزه را «لاینحل» می‌انگاشت، تلاش کرد نظرش را با سخن‌گفتن از رویدادهایی که همچنان در بلوک شرق سرکوب می‌شد، از جمله اعدام ۲۲هزار افسر لهستانی و اسرای جنگی در قتل‌عام کاتین (Katyń) در سال ۱۹۴۰ توسط استالین، با اهداف مشترک وفق دهد. تابستان بعدی، میُوش به لهستان سفر کرد و آنجا با لخ والسا، رهبر جنبش همبستگی (که متوجه شد یک بار به‌علت توزیع ذهن دربند دستگیر شده است)، ملاقات کرد و گل‌هایی در بنای یادبود جنبش همبستگی برای کارگران کشتی‌سازی که هنگام اعتصاب در گدانسک در سال ۱۹۷۰ کشته شدند، قرار داد. در این بنای یادبود این سطور از شعر میُوش، «شمایی که ستم کردید»، درباره‌ی تقدیر دیکتاتورها حک شده است: «ایمن مباش، زیرا شاعری می‌سپارد به یاد.»

آمریکای پس از جنگ می‌خواست نیرویی مرکزگرا بر چپ‌گرایان اروپایی اِعمال کند. میشل دین (Mitchell Dean) و دانیل زامورا (Daniel Zamora) در آخرین انسان ال‌اس‌دی مصرف می‌کند: فوکو و پایان انقلاب می‌گویند که مصرف ال‌اسدی در بیابان‌دره‌ی مرگ (desert acid trips) توسط فیلسوف فرانسوی موجب چرخش نئولیبرالی در فکر او شد. اما میُوش هرگز متمایل به جبهه‌ی راست نشد و حتی از جبهه‌ی چپ به مرکز هم چندان نزدیک نشد. آثار او منتقد اخلاق فردگرایی آمریکایی بود که کارگران را به آنجا می‌رساند که بیکاری را نوعی شکست شخصی بدانند. او در مصاحبه‌ا‌ی در سال ۱۹۹۱ گفت که جبهه‌ی چپ هنوز حامل این پیام حیات‌بخش است که «نباید نسبت به رنج انسانی بی‌اعتنا بود چون رنج‌دیده برای انتقام دست خود را به‌سوی آسمان دراز می‌کند». با فروپاشی شوروی، او دوره‌ای را پیش‌بینی کرد از «سردرگمی و آشفتگی وحشتناک… که مردم مانده‌های سفره‌های غربی را مصرف می‌کنند و از هرچیز آمریکایی تقلید می‌کنند». او آخرین سال‌های حیاتش را در کراکوف (Kraków) به مصاحبه‌ها و نگارش مقالات گذراند و به‌عنوان مرجعی اخلاقی در خدمت آگاهان (intelligentsia) چپ لیبرال لهستان بود. او در سال ۲۰۰۴ در ۹۳سالگی در آنجا درگذشت.

تونی جوت (Tony Judt) در مقاله‌ای برای نیویورک ریویو آف بوکس در سال ۲۰۱۰ ایمان به بازار را شکلی جدید از اسارت ذهنی توصیف کرده است. نئولیبرالیسم گزینه‌های دوزخی خودش، یعنی سازش و مقاومت، را که در زندگی‌های فردی در کار است پدید می‌آورد. هنگامی که در دانشگاه برکلی بودم، دانشجویان دوره‌ی دکترا به اتحادیه‌ای تعلق داشتند که برای ایجاد شرایط کار بهتر مبارزه می‌کرد اما پس از فارغ‌التحصیلی، با نظام بزرگ‌تری مواجه شدیم که آموزش، ما را برای این کار به‌درستی آماده نکرده بود. تعداد کمی از ما در بخت‌آزمایی دانشگاهی برنده شدند و شغل‌هایی به دست آوردند که آنها را در مسیر پیشرفت برای دستیابی به استادیِ تمام و امنیت شغلی قرار می‌داد؛ برخی با قراردادهای کوتاه‌مدت دستیار شدند؛ و اما تعداد زیادی از ما کارهای دولتی یا کارهایی در سازمان‌ها و شرکت‌هایی پیدا کردند که ارزش چندانی برای افرادی با مدارک دکترا قائل نبودند. ما درمورد بی‌رحمی بازار احساس هم‌دردی می‌کردیم اما با تأثیرات فرساینده‌ی آن به‌تنهایی مقابله کردیم.

من کالیفرنیا را ترک کردم و اکنون می‌کوشم با نویسندگی در ورشو گذرانِ زندگی کنم؛ میُوش و من جایمان را با هم عوض کردیم. به‌رغم مخاطرات قطعاً کمترِ بازگشت من به میهن، از خود می‌پرسم که آیا ترک‌کردن نظامی که وعده‌ی ثبات و تعلق (به‌ازای میزان ناشناخته‌ای از سازش) می‌دهد، واقعاً عاقلانه‌ترین حرکت است یا خیر. میُوش در ذهن دربند نوشت که خلاص‌شدن از فشارهای اجتماعی برای ساختن دنیای خود «یک عمل اعتقادی» بدون هیچ تضمینی است. اما طبقه‌ی دانشگاهی‌ای که وضعیت شغل و درآمدش بی‌ثبات است، موقعیت‌ها و امتیازات کمتری عرضه می‌دارد تا بوروکراسی کمونیستی. بنابراین، درواقع، مسیر مرا بیشتر ضرورت تاریخی دیکته کرده است تا انتخاب خودم. صرف‌نظر از اینکه در مقام دانشگاهی استخدام باشم یا نه، همواره ناظری خواهم بود که میان گذشته و حال و مشارکت و عزلت در نوسان است و برای گذشتن از این شکاف بر نوشتن تکیه می‌کنم. زیرا آموخته‌ام که آنچه در داخل پیله‌ی کرم ابریشم پدیدار می‌شود، می‌تواند پیوند ژرف‌تری با جهان آن‌سوی آن برقرار کند.

هنگامی که داشتم این مقاله را به پایان می‌بردم، روسیه تهاجمی پردامنه را به اوکراین آغاز کرد ــ تهدیدی که به‌نحو گسترده‌ای پیش‌بینی شده بود اما کسی آن را چندان جدی نگرفته بود. میُوش در قلمرو بومی به یاد می‌آورد که چگونه در زمان جوانی‌اش، دورنمای جنگ با روسیه «مبهم و بسیار دور» بود: «در آن زمان قابل‌پیش‌بینی نبود که یادبود شهدا که جایش در موزه‌ها بود، به‌زودی در همه‌جا آغاز می‌شود.» او برای فهم لحظات آموختنی به گذشته نگاه نکرد. در رساله‌ای در باب شعر، او روح تاریخ را به‌صورت خدایی تشنه‌ی خون ترسیم می‌کند که زنجیری از سرهای بریده را بر گردن دارد. بااین‌همه، او در نوشته‌هایش جایی برای قابلیت فرد در دفاع از «اهرم عمل آگاهانه» باز می‌گذارد. میُوش به‌خاطر شک‌وتردیدش به امور جمعی و اشتراکی، خودآفرینی را با همبستگی ترکیب کرده است. درحالی‌که تنش میان التزام و عقب‌نشینی چه‌بسا آشتی‌ناپذیر باشد، زندگی و کار او نشان می‌دهد که چگونه این کار می‌تواند سازنده و سودمند باشد. تخیلات او در تمام چشم‌اندازهای متغیر دیالکتیکی باقی ماند، از کوه بالا می‌رفت حتی هنگامی که آن را برای رفتن به جهان زیرین ترک می‌کرد. او در مجموعه‌مقالات اخیرش، سگ کنار جاده (۱۹۹۷)، نوشت: «باورکردن اینکه آدم بزرگی هستید … و کم‌کم به این کشف رسیدن که آدم بزرگی نیستید، برای یک زندگیِ انسانی به‌اندازه‌ی لازم کار دست‌وپا می‌کند.»

 

برگردان: افسانه دادگر


جوی نیومایر روزنامه‌نگار و تاریخ‌دان حوزه‌ی روسیه و اروپای شرقی است. آنچه خواندید، برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:

Joy Neumeyer, ‘Milosz’s Magic Mountain’, The Baffler, 2 May 2022.

پارلمان اتحادیه اروپا گاز و اتم را به عنوان انرژی‌‌ سبز شناخت

نمایندگان پارلمان اتحادیه اروپا انرژی‌های گازی و اتمی را به عنوان منابع پایدار رده‌‌بندی کردند. کمیسیون اتحادیه اروپا در اوایل ماه فوریه طرح‌هایی برای رده‌بندی این دو نوع انرژی در راستای اهداف اقلیمی ارائه داده بود.پارلمان اتحادیه اروپا روز چهارشنبه ۶ ژوئیه (۱۵ تیر) با اکثریت آرا مسیر سرمایه‌گذاری در گاز طبیعی و نیروی اتمی تحت شرایط معینی را هموار کرد و آن‌ها را به عنوان انرژی‌های پایدار به رسمیت شناخت.

در صورتی که ۳۵۳ نماینده از ۷۰۵ نماینده پارلمان اروپا به این طرح رأی مخالف می‌دادند، مهر سبز بر انرژی‌های اتمی و گاز نمی‌خورد. این طرح اما با ۳۲۸ رأی مخالف، ۲۷۸ رأی موافق و ۳۳ رأی ممتنع به تصویب رسید.

به کانال تلگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

بدین گونه از سال ۲۰۲۳ بازار مالی می‌تواند با استفاده از این مقررات رتبه‌بندی سرمایه‌گذاری‌های خصوصی را گسترش دهد. “مقررات رتبه‌بندی” اتحادیه اروپا یک سیستم طبقه‌بندی برای هدایت سرمایه‌گذاری‌های خصوصی به سوی فعالیت‌های اقتصادی پایدار، در چارچوب حمایت از مبارزه با تغییرات اقلیمی است.

بیشتر بخوانید: آینده تامین انرژی در اروپا و هزینه واقعی نیروگاه‌های اتمی

جلوی اجرای این پیشنهاد کمیسیون اروپا را تنها زمانی می‌توان گرفت که تا ۱۱ ژوئیه (پنج روز دیگر) دست‌کم ۲۰ کشور عضو این اتحادیه که حداقل ۶۵درصد جمعیت کل اتحادیه اروپا را نمایندگی می‌کنند، با آن مخالفت کنند.

انتظار می‌رود که شورای اتحادیه اروپا نیز به دلیل ذینفع بودن بسیاری کشورها در انرژی اتمی، به راحتی با آن موافقت کند و یک اکثریت مخالف شکل نگیرد.

فرانسه نیروی محرکه طرح پیشنهادی

نیروی محرکه پیشبرد این طرح مناقشه‌برانگیز فرانسه است. انرژی تولیدی این کشور به طور عمده متکی بر نیروگاه‌های هسته‌ای است که گرچه گازهای گلخانه‌ای مضر اقلیمی تولید نمی‌کنند، اما در عوض پس‌مانده‌های رادیواکتیو دارند.

در مورد گاز نیز برخی کشورهای اتحادیه اروپا مانند لهستان آن را در مقایسه با ذغال‌سنگ کمتر خسارت‌بار برای محیط زیست می‌دانند.

به کانال اینستاگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

مدافعان محیط زیست پیش از این از نمایندگان پارلمان اروپا خواسته بودند علیه این طرح رأی دهند. آن‌ها می‌گویند تولید انرژی از گاز طبیعی، گازهای گلخانه‌ای تولید می‌کند. در مورد انرژی اتمی نیز در کنار تولید زباله‌های رادیواکتیو، خطر بروز حوادث اتمی نیز وجود دارد.

آخرین وضعیت پرونده دو زندانی فرانسوی در ایران

سخنگوی قوه قضائیه پرونده دو زندان فرانسوی در ایران را “مربوط به تلاش‌ها و خدمات” وزارت اطلاعات دانست. دو زندانی فرانسوی به اتهام “اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی کشور” دستگیر شدند.مسعود ستایشی، سخنگوی قوه قضائیه روز چهارشنبه ۱۵ تیر (۶ ژوئیه) در نشست خبری خود با خبرنگاران در خصوص آخرین وضعیت دو زندانی فرانسوی در زندان‌های ایران گفت ضابط خاص به این پرونده ورود کرده و اقداماتی برای کشف جرم صورت گرفته است.

دویچه وله را در اینستاگرام دنبال کنید

ستایشی افزود تعقیب بر اساس دستور قضائی انجام شده و رسیدگی در مرحله دادسرا است. به گفته این مقام قوه قضائیه ایران “تحقیقات در مرحله دادسرا واجد محرمانگی است”. او همچنین توضیح داد در ۱۸ اردیبهشت دستور جلب صادر و تفهیم اتهام شدند و این دو نفر تحت قرار بازداشت موقت هستند.

این دو تبعه فرانسه سسیل کوهلر و همسر او ژاک پاری نام دارند و در گزارش رسانه‌های ایران از آنها به عنوان “جاسوسان فرانسوی”یاد می‌شود.

مقامات امنیتی جمهوری اسلامی پیش و پس از بازداشت این دو شهروند فرانسوی، ده‌ها تن از فعالان کارگری و سندیکایی را نیز بازداشت کردند. گفته می‌شود شمار این فعالان مدنی بازداشت‌شده به ۴۰ نفر می‌رسد.

خبرگزاری رویترز قبلا به نقل از یک عضو فدراسیون آموزش و فرهنگ سندیکای کار فرانسه FNEC FP-FO خبر داد که یک زوج فرانسوی زمانی که برای تعطیلات در ایران بوده‌اند، مفقود شده‌اند.

این خبر یک روز پس از آن منتشر شد که وزارت اطلاعات ایران اعلام کرد دو تبعه اروپایی را به اتهام “سازمان‌دهی آشوب و منحرف کردن مطالبات مردم” در ایران دستگیر کرده است.

گفته می‌شود، خانم سیسیل کوهلر، مسئول روابط بین‌الملل فدراسیون ملی کار آموزشی و فرهنگی (FNEC FP-FO) و همسرش آقای کوهلر، عضو همین فدراسیون هستند که نه از طرف فدراسیون بلکه به عنوان توریست به ایران سفر کرده‌اند.

اسماعیل خطیب، وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی اما گفته بود که دو فرانسوی بازداشت شده توریست نیستند و نیروهای امنیتی ایران از قبل به اطلاعاتی پیرامون آنها دست یافته بوده و از لحظه ورود به ایران آنها تحت نظر بودند.

وزارت خارجه فرانسه نیز در یک بیانیه از مقامات جمهوری اسلامی خواست تا فورا دو شهروند این کشور را آزاد کنند.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

از دید ناظران سیاسی هم‌زمانی این دستگیری با پایان دادگاه حمید نوری، متهم به مشارکت در اعدام‌ زندانیان سیاسی در دهه ۱۳۶۰ و نیز اعلام حکم قطعی همدستان اسدالله اسدی، دیپلمات جمهوری اسلامی که طراح نقشه بمب‌گذاری در تجمع سازمان مجاهدین خلق در پاریس در سال ۲۰۱۸ بود و به ۲۰ سال زندان محکوم شد، نمی‌تواند اتفاقی باشد.

همچنین قوه قضاییه ایران اعلام کرده که تا پایان اردیبهشت احمدرضا جلالی، شهروند ایرانی‌سوئدی متهم به جاسوسی را اعدام خواهد کرد.

این هم‌زمانی‌ها گمانه استفاده جمهوری اسلامی از سیاست گروگان‌گیری و قصد مبادله زندانیان را تقویت کرده است.

ورزشکاران ایران پشت سد ویزا؛ کاراته‌کارهای ایران حذف شدند

کاراته‌کارهای ایران حضور در مسابقات جهانی امریکا را به دلیل عدم صدور ویزای این کشور از دست دادند. این در حالی است که تیم ملی بسکتبال سه نفره زنان ایران نیز روز گذشته به همین دلیل حضور در مسابقات کاپ آسیا را از دست داد.صدور ویزا برای تیم‌های ایرانی در روزها و هفته‌های اخیر به معضل بزرگی برای ورزشکاران رشته‌های مختلف تبدیل شده است و بسیاری از آنها تنها به واسطه این مسئله، حضور در مسابقات مهم و جهانی را از دست داده‌اند. عدم صدور ویزای امریکا برای ورزشکاران ایرانی از جمله اتفاقاتی بوده که باعث شده بسیاری این موضوع را نشات گرفته از مشکلات سیاسی دو کشور بدانند.

در شرایطی که رقابت‌های World Games در قالب ۳۶ رشته ورزشی در بیرمنگام امریکا از بامداد پنجشنبه ۷ ژوئیه (۱۶ تیر) آغاز می‌شود، کاراته‌کارهای ایران به دلیل صادر نشدن ویزای امریکا برای این تیم، موفق به حضور در این مسابقات نشدند. در نتیجه فدراسیون جهانی کاراته اسامی ملی‌پوشان ایران را از میان نفرات شرکت کننده در این مسابقات که پیش از این موفق به کسب سهمیه حضور در آن شده بودند، حذف کرد.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

بهمن عسگری (۷۵-)، ذبیح‌الله پورشیب (۸۴-) و سجاد گنج‌زاده (۸۴+) کیلوگرم مردان و سارا بهمنیار در وزن (۵۵-) و حمیده عباسعلی در (۶۸+) کیلوگرم زنان، پنج نماینده ایران برای شرکت در این مسابقات بودند که امریکا از دادن ویزا به آنها خودداری کرد. به جز این نفرات همچنین ویزای سیدحسن طباطبایی و شهرام هروی رئیس و سرمربی تیم ملی کاراته نیز صادر نشد.

روزنامه «شرق» در بخشی از گزارشی که امروز در همین زمینه منتشر کرده، نوشته است: «هفته پیش بود که عنوان شد سفارت امریکا در ارمنستان با مشاهده کارت پایان خدمت سربازی سرمربی تیم کاراته حتی حاضر به بررسی سایر مدارک او نشده و درخواستش را لغو کرده است. ظاهرا سپری‌کردن دوران سربازی او و تعدادی دیگر از ورزشکاران ایران در سپاه باعث شده تا در خلال صدور ویزا تعلل صورت بگیرد. این موضوع به ‌تازگی دردسر زیادی برای ایرانی‌ها به بار آورده و برخلاف شایعاتی که خبر می‌داد آمریکا این بند را برای صدور ویزا حذف کرده، به نظر می‌رسد این موضوع همچنان پابرجاست.»

بیشتر بخوانید: آمریکا: دستورالعمل جدید درباره صدور ویزا شامل سپاه پاسداران نیست

پیش از داستان کاراته، پرسروصداترین اتفاقی که در حوزه صدور ویزا رخ داد مربوط به فدراسیون کشتی بود که آمریکا حاضر نشد ویزای علیرضا دبیر به‌ عنوان رئیس و چند نفر دیگر از اعضای تیم ملی را صادر کند.

سنگاپور و برتیانیا هم ویزا ندادند

امریکا تنها کشوری نیست که در مدت اخیر با عدم صدور ویزا برای ورزشکاران مانع از حضور آنها در مسابقات شده است. روز گذشته تیم ملی بسکتبال سه نفره زنان پس از تاخیر در صدور ویزا حضور در مسابقات کاپ آسیا را از دست داد. این تیم قرار بود روز دوشنبه با پروازی مستقیم راهی سنگاپور شود اما مشکل ویزای شادی عبدالوند، یکی از اعضای تیم ملی سه نفره بسکتبال، باعث شد تا دختران بسکتبالیست ایران شانس حضور در این مسابقات را از دست بدهند. در تیم ملی بسکتبال سه نفره مردان نیز ویزای سینا واحدی صادر نشد و به جای او،‌ متین جلالیان همراه این تیم راهی سنگاپور شد.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

مشکل عدم صدور ویزا چندی قبل نیز باعث شد تا مشکات‌الزهرا صفی، دختر تنیس‌باز ایران به دلیل صادر‌نشدن ویزای بریتانیا، حضور در مسابقات ویمبلدون جوانان را از دست بدهد.

سخت‌گیری‌های اخیر و تکرار چندین‌باره این اتفاقات نشان می‌دهد که موضوع عدم صدور ویزا برای ورزشکاران ایرانی در ما‌ه‌های اخیر شتاب بیشتری گرفته و این موضوع به حذف آنها از مسابقات جهانی و آسیایی منجر شده است.