Previous Next

محیط‌زیست توان مقابله با «مافیای آشغال» را ندارد/ فقط ۳ درصد زباله جنگل‌های شمال کمپوست می‌شوند!

انباشت ۶۰ ساله زباله در جنگل‌های شمال کشور، کار را به جایی رسانده که هر هفته در سازمان محیط‌زیست به خاطر آن جلسه برگزار می‌شود و البته نتیجه عملی‌ای هم ندارد!

محیط‌زیست توان مقابله با «مافیای آشغال» را ندارد/ فقط ۳ درصد زباله جنگل‌های شمال کمپوست می‌شوند!

به گزارش گروه دیگر رسانه‌های خبرگزاری فارس، روزنامه جوان نوشت: انباشت ۶۰ ساله زباله در جنگل‌های شمال کشور، کار را به جایی رسانده که هر هفته در سازمان محیط‌زیست به خاطر آن جلسه برگزار می‌شود و البته نتیجه عملی‌ای هم ندارد! رئیس سازمان حفاظت محیط‌زیست دیروز در این‌باره هشدار داد که پسماند در جنگل‌های شمال تمام منابع آب و خاک آن را از بین برده‌است. به گفته معاون رئیس‌جمهور هنوز بر سر مالکیت پسماند دعواست و با وجود مافیا پشت این پول کثیف، اجازه ساماندهی در این زمینه داده نمی‌شود.

بیش از نیم قرن است که زباله‌های شمال کشور میهمان ناخوانده جنگل‌های هیرکانی هستند. بارش باران هم باعث افزایش تولید شیرابه‌های سمی خطرناک و در نتیجه نابودی گونه‌های بی‌نظیر تنوع زیستی می‌شود. بررسی‌های گروه محیط‌زیست دانشگاه نوشیروانی بابل نشان می‌دهد که یک سوم سایت‌های دفن زباله‌های شمال در جنگل‌ها قرار دارد.

احداث تصفیه خانه ناقص

ترکیب انواع پسماند‌های شهری، صنعتی و بیمارستانی در جنگل‌های شمال و بعضاً با ارتفاع ۹۰ متری از سطح زمین، امکان جابه‌جایی و انتقال آن برای طراحی یک محل جدید دفن زباله را بسیار سخت کرده‌است. از آنجایی که زباله‌ها به صورت روباز، بدون عملیات خاک‌پوشی، فشرده‌سازی و جمع‌آوری گاز‌های خروجی در جنگل تخلیه شده‌اند، هم آب را آلوده و هم به خاک نفوذ کرده‌اند.

یک نمونه از خسارت‌های زباله در شمال مربوط به شیرابه‌های سایت جمع‌آوری زباله در جنگل‌های سراوان است. این شیرابه‌ها با سرعت ۵تا ۲۰ لیتر بر ثانیه وارد رودخانه سفیدرود، سپس زرجوب و در نهایت راهی تالاب بین‌المللی انزلی می‌شود. جنگل‌های سراوان در گیلان از مراکز مهم انباشت زباله در شمال است. این مرکز زباله شهر‌های رشت، صومعه‌سرا، آستانه اشرفیه و فومن را پوشش می‌دهد و روزانه ۸۰۰ تا ۱۰۰ تن زباله به آنجا انتقال داده می‌شود. احداث تصفیه خانه شیرابه سراوان در دولت قبل انجام شد، اما ظرفیت این تصفیه خانه سه لیتر در ثانیه است و جوابگو نیست، چراکه باید به ۶ لیتر در ثانیه ارتقا پیدا کند. در شرایط عادی ۱۸۰۰ تن و در ایام تعطیلات و حضور مسافران در گیلان، حدود ۲ هزارو ۵۰۰ تن زباله تولید می‌شود.

کمپوست فقط برای ۳ درصد از حجم کل زباله‌ها

وضعیت پسماند در جنگل‌های مازندران هم وخیم است. فقط در منطقه جنگلی «انجیلسی» بابل‌کنار هم روزانه حدود ۲۵۰ الی ۲۸۰ تن زباله از شهر‌های بابل، زرگرشهر، گتاب، امیرکلا، گلوگاه و روستا‌های مجاور جمع‌آوری و دفع می‌شوند. عملیات کمپوست روزانه هم فقط به میزان ۳ درصد از حجم کل زباله‌ها صورت می‌گیرد!

به علت قرارگرفتن محل دپو زباله در دل جنگل، پرندگان بیشماری از این محل تغذیه می‌کنند و افزایش تولید مثل این پرندگان به علت تغذیه از زباله‌ها باعث بروز نوعی آفت برای سایر پرندگان و حیواناتی است که شکارچی آن‌ها هستند. پرندگان زباله‌ها را از محل دپوی زباله، روی درخت‌ها یا در حیاط خانه‌ها و باغات برداشته و از آن‌ها تغذیه می‌کنند. این قضیه باعث بروز مشکلاتی برای ساکنان اطراف محل دپو زباله و همچنین خشک‌شدن بسیاری از درختان شده‌اند.

از سوی دیگر شیرابه‌ها به عنوان آلوده‌ترین سیال دنیا از محل دپو بدون انجام عملیات تصفیه خارج‌شده و به سمت جنگل‌ها و زمین‌های کشاورزی پایین دست می‌رود. از آنجا هم به رودخانه بابل‌رود و سپس به دریا راه پیدا می‌کند. اهالی روستا‌های پایین دست منطقه جنگلی انجیلسی به ایسنا گفته‌اند بیماری‌های سرطانی در روستا‌های نزدیک جنگل پس از تأسیس دپوی زباله، شیوع فراوانی داشته‌است.

وجود مافیا پشت این پول کثیف

در همین رابطه روز گذشته رئیس سازمان حفاظت‌محیط زیست خبر داد که هنوز بر سر مالکیت پسماند دعوا است و با وجود مافیا پشت این پول کثیف اجازه کار در این زمینه داده نمی‌شود.

علی سلاجقه گفت: از ۶۰ سال قبل پسماند در جنگل‌های سراوان جمع‌شده و هر روز هم به میزان آن افزوده می‌شود که همین امر تمام منابع آب و خاک را از بین برده است، اما هنوز بر سر مالکیت پسماند دعوا است و با وجود مافیا پشت این پول کثیف اجازه کار در این زمینه داده نمی‌شود.

معاون رئیس‌جمهور افزود: یک برنامه چهار ساله برای پسماند شمال کشور در نظر گرفته شده‌است و اکنون برای رفع مشکل کوه پسماند سراوان رشت هر هفته در سازمان جلسه برگزار می‌شود. در مشهد زباله اسنپی است و در هر ساعتی با یک تماس زباله‌ها تحویل کارخانه بازیافت و در نهایت تبدیل به محصول می‌شود، بنابراین در نظر داریم این شیوه را در کشور اجرا کنیم.

صاحب شریفی اسدی، عضو شورای شهر شیرگاه و نماینده مازندران در شورای عالی استان‌ها هم اخیراً در خصوص مافیای پسماند به ایرنا گفت: در موضوع دفع مناسب زباله‌ها با مافیای قدرتی در شهر‌ها و شهرداری‌ها مواجه هستیم که در حوزه پسماند فعال هستند و مانع تصمیم‌گیری درست برای تعیین‌تکلیف زباله‌ها می‌شوند. زباله در برخی شهر‌ها منبع درآمد برخی افراد خاص است و این افراد سودجو با ارتباطات خاصی که دارند، عامل بازدارنده در مدیریت صحیح زباله در استان‌های شمالی کشور به شمار می‌روند.

خلأ قانونی و تعلل محیط‌زیست

یک کارشناس و فعال محیط‌زیست هم در این خصوص به پایگاه خبری فردا گفت: قانون مدیریت پسماند، مالکیت زباله‌ها را خرد کرده و به این ترتیب هر شهری مالک زباله‌های خودش شده‌است، در این شرایط وقتی می‌خواهیم کارخانه زباله‌سوزی احداث کنیم که بهره‌وری اقتصادی برای کشور داشته باشد، باید ظرفیت هزار تن زباله داشته‌باشد، اما در این میان شهری وجود ندارد که هزار تن زباله تولید کند. به همین دلیل باید چند شهر با هم یک زباله‌سوز داشته باشند، اما هیچ شهری حاضر نیست زباله‌هایش را به شهر دیگر بدهد.

سهیل اولادزاد افزود: از محل تفکیک زباله‌ها درآمد کلانی برای شهر‌ها وجود دارد که البته این شکل تفکیک به صورت غیر‌قانونی و غیربهداشتی است. این سود کلان و مافیای پسماند به وجود آمده، اجازه نمی‌دهد برای وضعیت نامناسب پسماند در مازندران کاری شود.

گفتنی است هم اکنون از مالکیت پسماند این استنباط وجود دارد که زباله در مالکیت شهروند است و می‌تواند آن را بفروشد، اما، چون این زباله بازیافت می‌شود، مدیر اجرایی آن شهرداری‌ها است. محیط‌زیست هم ناظر بر این روند است و حداقل کاری که می‌تواند انجام دهد حل کردن خلأ قانونی کارخانه زباله‌سوزی و گرفتن حکم جلب خاطیان این ماجراست.

 

مشاهدات میدانی خبرنگار ایرنا/ دماغه شرقی خلیج گرگان خشکید

گرگان – ایرنا – گرمای تابستانی اردیبهشت و خرداد، تبخیر فراوان در کنار کاهش بارندگی فصل بهار، در حال تثبیت خشکسالی و نشان دادن چهره جدید طبیعت برای گلستان است که در آخرین نمونه آن مطابق مشاهدات خبرنگار ایرنا، افزون بر ۵۰۰ هکتار از دماغه شرقی خلیج گرگان در حاشیه بندرترکمن به زمینی خشک و باتلاقی تبدیل شد.

 

طبق مشاهدات خبرنگار ایرنا از نوار ساحلی دماغه خلیج گرگان واقع در شمال شرقی این زیستگاه آبی در کرانه های ساحلی شهرستان بندرترکمن این بخش حیاتی خلیج گرگان و مناطق ساحلی موسوم به “محل شنا” و “جوی خروجی” به طور کامل خشک شده و به سختی می توان ردی از آب در آن پیدا کرد.

بر این اساس ارتباط کانال چپاقلی، به طور کامل با خلیج گرگان قطع شده و مصب داخلی کانال چپاقلی در خلیج هم کمتر از چند هکتار نمور و دارای عمق آب چند سانتیمتری است.

 به گل نشستن ده ها فروند قایق موتوری یا شناور پارویی، روی دیگر طبیعت برای نشان دادن عوارض خشکسالی و بحران کم آبی در گلستان است.

خلیج گرگان در سده‌های پیشین با برخورداری از آب فراوان زمینه ایجاد بندرگاه هایی چون گز و ترکمن را فراهم کرده و بر رونق و شکوه این مناطق افزوده بود اما در چند سال اخیر گرفتار خشکسالی شده و آن همه شکوه و عظمت تاریخی به نمایشی از مرگ تدریجی و نیستی تبدیل شده است.

افزایش دمای هوای کره زمین، تغییر اقلیم و در نتیجه تبخیر بیشتر آب در کنار حفر چاه های متعدد کشاورزی و کاهش فراوان سفره آب زیرزمینی که موجب مکش آب خلیج گرگان برای جبران این برداشت ها می شود موجب شد روز به روز از سطح  و عمق آب خلیج گرگان کاسته شده و بر مساحت صحرای بی آب و علفی که قبلا بخشی از مساحت این پهنه آبی بود، افزوده شود.

به گزارش ایرنا ،آیت الله سید ابراهیم رییسی رییس جمهور در جریان سفر اسفند پارسال به گلستان دستور فوری آغاز لایروبی و رسوب برداری از کانال های سه گانه منطقه را صادر کرد و پس از مدت کوتاهی با هماهنگی سازمان بنادر و دریانوردی به عنوان مجری و قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا به عنوان پیمانکار ، مرحله نخست این عملیات آغاز شد اما طبیعت منتظر اتمام این پروژه نمانده و آرام آرام عوارض خشکسالی را هویدا کرد.

مهاجر معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی استاندار گلستان هم دیروز دوشنبه گفته بود: احیای خلیج گرگان و نجات این پهنه آبی از خشکسالی به توجه بیشتر احتیاج دارد و اگر به این موضوع رسیدگی نشود پیامدهای آن استان‌های شمالی را با مشکلات زیست محیطی بسیاری روبرو خواهد کرد.

پروین غفاریان رییس پژوهشکده علوم جوی پژوهشگاه ملی اقیانوس شناسی و علوم جوی گفت: خلیج گرگان در صورت خشک و حتی نیمه خشک شدن می‌تواند به منبع گرد و غبار محلی تبدیل شود که تا ۵۰ کیلومتر اطراف حوضه آبریز خزر را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

به گفته وی با توجه به اهمیت حفظ خلیج گرگان، در سال ۲۰۱۶ مدلسازی انجام شده نشان می دهد که خلیج گرگان در صورت خشک شدن می تواند به عنوان یک منبع گرد و غبار محسوب شود و غلظت قابل ملاحظه ای داشته باشد و بیش از هزار میکروگرم از هوای خشک را تا سطح بالای جوی ببرد، البته شدت گرد و غبار به میزان باد وابسته است اگر هفت متر بر ثانیه باشد می تواند غبار شدیدی را در منطقه ایجاد کند و تا ۵۰ کیلومتر را تحت تاثیر قرار دهد.

خلیج گرگان سال‌هاست که گرفتار چالش‌هایی از جمله کمبود آب برای تجدید حیات آبزیان، شکار بی رویه، لایروبی نکردن کانال های آبرسان، افزایش تعداد آب بندان و مزارع پرورش ماهی در بالا دست شده و این عوامل بر بحرانی شدن شرایط منطقه افزوده و ضرورت تلاش برای حل آن را جدی تر کرده است.

ثبت خلیج گرگان در سال ۱۳۵۴ به همراه تالاب میانکاله و لپو زاغمرز در استان مازندران به‌ عنوان نخستین مجموعه تالاب بین‌المللی جهان در فهرست تالاب‌های کنوانسیون رامسر ثابت کرد این خلیج و نواحی اطراف آن یک مجموعه ارزشمند زیست ‌محیطی است که علاوه بر حفظ چرخه زیست دریای خزر در معیشت جوامع محلی اثرگذاری مستقیم دارد.

خلیج گرگان با کارکرد اقتصادی و اکولوژیکی در تکثیر آبزیان، ماهیان استخوانی و غضروفی، جذب پرندگان مهاجر و حفظ چرخه زیست دریای خزر دارای اهمیت بوده و در معیشت جوامع محلی نیز اثرگذاری مستقیم و نقش مهمی دارد.

خلیج گرگان یکی از بزرگترین مخازن آب شیرین متصل به دریای خزر نیز هست و تداوم زندگی بسیاری از جانداران در بزرگ‌ترین دریاچه زمین به اتصال آن با دریا وابسته است.

این پهنه آبی از لحاظ موقعیت جغرافیایی در جنوب شرقی دریای خزر و حوزه شهرستان های بندرترکمن، بندرگز، نوکنده و بهشهر از ۶۰ کیلومتر طول و حداکثر ۱۲ کیلومتر عرض برخوردار بوده و دارای امتداد شرقی – غربی است.​

ماجرای جنگل‌خواری در گلوگاه چیست؟

ساری – ایرنا – تصاویری که در فضای مجازی با عنوان جنگل‌خواری در گلوگاه مازندران منتشر شده و حساسیت دوست‌داران محیط زیست را برانگیخته، پیشینه‌ای چند دهه‌ای دارد که به گفته مسئولان منابع طبیعی مازندران خارج از محدوده مدیریتی و سیاسی این استان قرار دارد و در محدوده استان گلستان واقع شده است.

به گزارش خبرنگار ایرنا، انتشار فیلم و عکس‌هایی از یک محدوده خالی از درخت در دل جنگل‌های سبز شمال طی روزهای اخیر باز هم توجه به چالش‌های محیط زیستی نوار شمالی ایران و بویژه مازندران را افزایش داد.

در این تصاویر مساحت قابل توجهی زمین در دل جنگل‌های انبوه منطقه و روی دامنه کوه دیده می‌شود که به طور کامل پاک‌تراشی شده است. طبق بررسی‌های خبرنگار ایرنا از روی Google earth / گوگل‌ارث، مساحت این عرصه به طور تقریبی نزدیک به ۱۲۰ هزار متر مربع، معادل ۱۲ هکتار است که عدد قابل توجهی به حساب می‌آید.

اما بررسی‌ها و پیگیری‌ها نشان می‌دهد بر خلاف ادعای مطرح شده مبنی بر وجود این عرصه تسطیح شده جنگلی در محدوده شهرستان گلوگاه مازندران، این منطقه در حوزه جغرافیایی، مدیریتی، سیاسی و قضایی استان گلستان قرار دارد و خارج از مرزهای مازندران است. بر همین اساس اداره منابع طبیعی شهرستان گلوگاه و اداره کل منابع طبیعی مازندران اختیار قانونی برای ورود به این ماجرا و پیگیری و بررسی آن ندارند.

رئیس اداره منابع طبیعی گلوگاه روز سه‌شنبه در گفت‌وگو با خبرنگار ایرنا، بیرون بودن این عرصه از محدوده تحت مدیریت اداره کل منابع طبیعی مازندران را تایید کرد و گفت: ما بلافاصله پس از مشاهده عکس و فیلم بر حسب وظیفه پیگیر موضوع شدیم و در نخستین گام نیز مشخص شد که این محدوده خارج از حوزه مدیریتی گلوگاه و مازندران است.

کمیل قلی‌نژاد افزود: این منطقه از لحاظ حوزه سیاسی، قضایی و منابع طبیعی هیچ ارتباطی با شهرستان گلوگاه ندارد. موقعیت جغرافیایی این محدوده بین نوکنده و روستای بنفش‌تپه در منطقه معروف به نوده استان گلستان است.

وی اظهار کرد: طبیعتا و طبق مقررات با توجه به خارج بودن این محدوده از حوزه استحفاظیه مازندران، ما مجاز به ورود به این ماجرا نیستیم و اطلاعات و جزئیات مربوط به این عرصه نیز در اختیار اداره کل منابع طبیعی گلستان است.

هرچند که رئیس اداره منابع طبیعی گلوگاه اطلاعاتی از این عرصه ارائه نکرد، اما بنا به اظهارات برخی منابع محلی، این عرصه چند دهه است که در مالکیت شخصی قرار دارد و از مستثنیات محسوب می‌شود. از سوی دیگر بررسی تصاویر ماهواره‌ای مربوط به سال‌های اخیر نیز نشان می‌دهد که این زمین در برخی ماه‌های سال برخلاف تصویر کنونی‌اش که بدون پوشش و با رنگ خاک دیده می‌شود، پوششی سبز دارد که بیان‌گر زیر کشت رفتن این زمین است. موضوعی که البته از نگاه کنش‌گران محیط زیست نمی‌تواند توجیهی برای احیا نشدن عرصه‌های جنگلی باشد.

 پیشینه چند دهه‌ای پاک‌تراشی

اظهارنظرهای دیگری که درباره این محدوده جنگلی بین منابع محلی مطرح است از پاک‌تراشی شدن جنگل در دهه‌های گذشته خبر می‌دهد.

به گفته این منابع محلی، پاک‌تراشی عرصه مشاهده شده در تصاویر مربوط به زمان حضور ارتش شوروی در ایران است ؛ موضوعی که برخی کنش‌گران محیط زیست هم به استناد نقشه‌ها و اسناد به آن اذعان دارند.

 این نکته را محمد درویش فعال برجسته محیط زیست نیز در صفحه اینستاگرام خود تایید کرده است. درویش که نخستین منتشر کننده ویدئو و تصویر این عرصه بود در پست اینستاگرامی خود نوشته است:

این تصاویر را که آقای علی‌اکبر کاوسی در اختیار نگارنده قرار داده، مربوط به منطقه گلوگاه در مازندران است؛ متاسفانه از این لکه‌های پاکتراشی شده در هیرکانی کم نیست، اما امیدوارم با افزایش حساسیت ملی و با ترغیب نهادهای نظارتی به پیگیری و پاسخگویی، نگذاریم تماشای چنین جنایت‌هایی عادی شود.

این کنش‌گر محیط زیست در ادامه متن نوشت: مطابق بررسی‌هایی که دوست بزرگوارم حمیدرضا میرزاده انجام داده، ظاهراً این پاکتراشی برمی‌گردد به اشغال ارتش شوروی سابق. البته چند هموطن دیگر هم اطلاعات دیگری برایم فرستاده‌اند. یکی از مدیران منابع‌طبیعی هم اطلاع داد که به زودی شخصا به منطقه رفته و پیگیری می‌کند که چرا به هر دلیل که این پاکتراشی انجام شده، سازمان منابع‌طبیعی به جای احیای مجددش، اجازه تغییر کاربری داده؟

حمیدرضا میرزاده از فعالان حوزه محیط زیست که محمد درویش در پست اینستاگرامی خود به بررسی‌های او استناد کرده نیز در صفحه شخصی خود با انتشار تصاویری از این عرصه نوشته است:

این پاک‌تراشی در سالیان دور رخ داده و در حال حاضر این عرصه به عنوان زمین کشاورزی مورد استفاده قرار می‌گیرد. از نظر تقسیمات کشوری، این زمین در استان گلستان و در نزدیکی مرز استان مازندران واقع شده و فاصله کمی تا گلوگاه دارد.

منابع محلی می‌گویند که این زمین در زمان جنگ جهانی دوم پاک‌تراشی شده و پایگاهی نظامی برای ارتش شوروی در آن قرار داشت. شخصا به منابع و اطلاعات کافی برای تایید یا رد این گفته دسترسی ندارم. اما چیزی که مسلم است، در نقشه سال ۱۳۴۳ (اسلاید سوم) این زمین فاقد درخت مشخص شده و می‌توان با اطمینان گفت که پاکتراشی بیش از ۵۸ سال قدمت دارد.

با این حال، این به معنای رد وجود پاک‌تراشی در جنگل‌های هیرکانی و سایر عرصه‌های جنگلی کشور نیست. همه می‌دانیم پاک‌تراشی‌های متعددی با هدف احداث معدن، احداث سد، ساخت ویلا و خانه‌های مسکونی و… در نقطه نقطه جنگل‌های ارزشمند کشور رخ داده که اولا باید جلوی این پاکتراشی‌ها گرفته شود و ثانیا باید برای احیای این اراضی اقدامی صورت گیرد.

در هر حال طبق بررسی‌های انجام شده توسط ایرنای مازندران، اظهارنظر درباره این عرصه خارج از حیطه اختیارات اداره کل منابع طبیعی مازندران است و ابعاد و زوایای بیشتر آن باید توسط مسئولان منابع طبیعی گلستان روشن شود. اما پرسش فعالان محیط زیست این است که چرا سازمان متولی منابع طبیعی کشور به جای تلاش برای احیای این رویشگاه جنگلی ارزشمند پس از پایان یافتن اشغال ارتش شوروی چراغ سبز به تغییر کاربری داد؟

مازندران با ۲۴ هزار کیلومترمربع وسعت حدود یک میلیون و ۳۰۰ هزار هکتار اراضی جنگلی دارد که تحت مدیریت دو اداره کل منابع طبیعی و آبخیزداری منطقه ساری و نوشهر اداره می‌شود. اداره کل منابع طبیعی منطقه ساری عرصه‌های طبیعی محدوده گلوگاه تا نور را مدیریت می‌کند و اداره کل منابع طبیعی نوشهر از نور تا رامسر را تحت مدیریت دارد.

دادستان بردسیر: ۶ متهم مرگ ماهی‌های سد حلبی‌ساز تحت تعقیب قرار گرفتند

کرمان- ایرنا – دادستان عمومی و انقلاب بردسیر گفت: طی کمتر از ۴۸ ساعت گزارش کارشناسی فاجعه زیست‌محیطی سد حلبی‌ساز این شهرستان به دادستانی وصول شد و در این زمینه ۶ متهم تحت تعقیب قضایی قرار گرفتند.

به گزارش ایرنا به نقل از روابط عمومی دادگستری شهرستان بردسیر، افشین صالحی‌نژاد افزود: به محض اطلاع دادستانی از مرگ هزاران ماهی به دلیل خشکی یکباره آب در سد حلبی ساز بردسیر، موضوع با قید فوریت در دستور کار دادستانی قرار گرفت.

وی توضیح داد: گزارش کارشناسی واصله حاکی از این است که زارعین بدون در نظر گرفتن حیات آبزیان رودخانه های منتهی به سد، اقدام به برداشت بی‌رویه آب کرده‌اند به میزانی که صرفاً گل و لای و رسوبات پشت سد باقی مانده است.

این مقام قضایی یادآور شد: طبق بررسی های انجام شده هیچگونه مجوزی از سوی اداره امور آب یا جهاد کشاورزی شهرستان در خصوص این نحوه برداشت آب صادر نشده است.

صالحی نژاد ادامه داد: با توجه به اینکه بخشی از این ماهی ها توسط جهاد کشاورزی به آب سد ریخته شده اند، می بایست نظارت نیز توسط آن مرجع صورت می گرفت.
دادستان بردسیر با بیان اینکه برای ۲ اداره مرتبط با موضوع، پرونده قضایی تشکیل شده اعلام کرد: در گزارش کارشناسی کمبود آب رودخانه ها، تبخیر آب موجود و بالا آمدن رسوبات نیز از علل این حادثه ناگوار برای آبزیان اشاره شده است اما به هیچ عنوان پذیرفته نیست پس از وقوع یک حادثه، متولیان امر دلایل توجیه کننده برای ترک فعل های خود ارائه کنند.

به گزارش ایرنا چند روز قبل تصاویری به دست خبرنگار ایرنا رسید که پس از بررسی و مشاهدات میدانی، نشان از خشکی دریاچه و مرگ هزاران ماهی در سد حلبی ساز این شهرستان داشت که گزارش ایرنا در این زمینه را می‌توانید از طریق لینک زیر مطالعه کنید:

دریاچه حلبی‌ساز در فاصله ۳۰ کیلومتری غرب شهرستان بردسیر به سمت سیرجان و در جاده روستای حاج کاکا قرار دارد.شهرستان بردسیر در ۶۰ کیلومتری غرب مرکز استان کرمان واقع شده است.

حجم تالاب‌های لرستان حدود ۳۰ درصد کاهش یافته است

خرم‌آباد – ایرنا – معاون فنی حفاظت محیط زیست لرستان گفت: کاهش منابع آبی و بروز خشکسالی‌های پی در پی در استان موجب خشک شدن و کاهش حجم ۳۰ درصدی تالاب‌ها شده است.

حجم تالاب‌های لرستان حدود ۳۰ درصد کاهش یافته است

 ” نبی الله قائد رحمت ” روز دوشنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا بیان کرد: از مجموع تالاب های ۱۱ گانه شهرستان پلدختر هشت تالاب دایمی هستند که اکنون تالاب های پیکه، گوری بلمک و زردآبه خشک شده اند و این در حالی است که تالاب گوری بلمک امسال برای نخستین بار در طی سالیان گذشته خشک شده است.

وی با بیان اینکه بیشتر تالاب های استان بین ۲۵ تا ۳۰ درصد با کاهش حجم مواجه شد، اظهار داشت: تالاب تنوردر دورد امسال پیش از موعد همیشگی خشک شده است و تالاب بیشه دالان بروجرد نیز براساس مشاهدات و بازدید های اخیر کارشناسان این اداره کل ۳۰ درصد کاهش حجم داشته است.

قائدرحمت ادامه داد: تالاب مصنوعی خروسان ازنا نیز از ۱۲.۷ هکتار به ۱۰.۷ هکتار کاهش یافته است.

وی با بیان اینکه اکنون رودخانه چغلوندی خشک و رودخانه های هرو و قلعه سنگی نیز در حال خشک شدن هستند، عنوان کرد: وضعیت موجود منابع آبی استان در شرایط مناسبی قرار ندارد و دستگاه های آب منطقه ای و جهاد کشاورزی استان همکاری لازم را در این راستا محیط زیست استان انجام ندادند چراکه رعایت الگوی کشت و جلدگیری از کشت های آب دوست در حاشیه رودخانه ها و تالاب ها ممنوع است و از طرفی موتور تلمبه های غیر مجاز نیز در سطح استان جمع آوری نشده است.

وی با تاکید بر اینکه منابع آبی استان بعنوان منابع استراتژیک در معرض نابودی قرار گرفته است، گفت: در صورت تداوم این روند طی چند سال اینده چشمه های استان نیز خشک خواهند شد و تخت فشار قرار دادن آبخوان استان حاصلی جز از بین رفتن منابع آبی استان نخواهد داشت.

وی ادامه داد: تالاب تنوردر دورود نیز در معرض خشکیدگی است.
کمبود نزولات جوی و زهکشی‌های انجام شده در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ سبب شده که آب این تالاب‌ها خارج شود و سبب خشکیدگی آن شوند.
تالاب گوری بلمک پلدختر و تنودر دورود به دلیل رهکشی‌ها برای تغییر کاربری و استفاده کشاورزی و پرورش آبزیان خشک شدند.

فرار از مدار قدیس‌ها و سیاست؛ نویسندگان از حال‌وروز ادبیات‌ عرب می‌گویند

فرناز سیفی

ماه گذشته برای اولین بار در پایتخت آمریکا، جشنواره‌ی ادبیات عرب از سوی «مؤسسه‌ی خاورمیانه» با همکاری «بنیاد موسیقی و هنر ابوظبی» و «مرکز بین‌المللی نویسندگان الن چیوس» در دانشگاه جورج میسون برگزار شد. این جشنواره‌ در چهار پنل مجزا، به بررسی وضعیت رمان و رمان‌نویسی، شعر مدرن عرب، چشم‌انداز و امکان و راه‌های توسعه‌ و گسترش ادبیات عرب پرداخت.

ربیع علمالدین، داستان‌نویس و نقاش مشهور لبنانی-آمریکایی، سخنران اصلیِ این مراسم بود که جشنواره با سخنان او شروع شد. تازه‌ترین رمان علم‌الدین به نام انتهای غلط تلسکوپ، اخیراً برنده‌ی جایزه‌ی ادبی معتبر «انجمن قلم فالکنر» شد. علم‌الدین انگشت انتقاد را بیش از هرکس و هرچیز بهسوی خود جهان عرب، خوانندگان آثار ادبی در جهان عرب، گرفت.

او سخنرانی خود را با ذکر خاطره‌ای از آخرین ماه‌های حیات ادوارد سعید، نظریه‌پرداز ادبی، منتقد فرهنگی و و بنیان‌گذار نظریه‌ی پسااستعماری، شروع کرد. علم‌الدین گفت که ادوارد سعید در اواخر عمر طی سفری به بیروت رفت. مراسم سخنرانی مفصلی برای او برگزار کردند. اما نهتنها او بلکه بسیاری دیگر از نویسندگان، روشنفکران، دانشجویان و علاقه‌مندان آثار سعید را به مراسم راه ندادند زیرا ده‌ها سیاست‌مدار که هرگز در عمرشان کلمه‌ای از آثار سعید را نخوانده بودند، هجوم برده بودند تا با ادوارد سعید عکس یادگاری بگیرند. علم‌الدین گفت:

برای آنها ادوارد سعید یک «سلبریتی» بود، نه نویسنده و منتقد فرهنگی و نظریه‌پرداز. با سعید همچون «قدیس» رفتار می‌کردند و با همان اغراق رایج همیشگی خاورمیانه، از او با صفاتی مثل «نابغه، معرکه و بهترین» یاد می‌کردند. جایی برای آدم‌هایی باقی نگذاشته بودند که واقعاً آثار سعید را خوانده بودند، حتی اگر همه‌ی آنچه را که سعید می‌گفت، نفهمیده بودند. جایی برای این باقی نبود که سعید را در کسوت اصلی‌اش، یعنی منتقد و نظریه‌پرداز، دید و او را هم‌زمان تحسین و از وی انتقاد کرد.

ربیع علم‌الدین تأکید کرد که این روحیه‌ی «قدیس‌سازی» منحصر به سیاستمداران نبوده و نیست. او به جبران خلیل جبران، شاعر لبنانی، اشاره کرد که برای بسیاری از لبنانی‌ها «قدیس» است و سر سوزنی انتقاد یا نگاه خارج از قالب به او را برنمی‌تابند چون جبران به آنها حس غرور می‌دهد و توان آن را ندارند که فراتر از این غرور، اثر را هم ببینند:

من هیچ‌وقت طرفدار قلم جبران خلیل جبران نبودم. به‌‌نظرم نوستالژی او حوصله‌سربر است، با آثار او ارتباط برقرار نمی‌کنم. حالا اگر همین را به لبنانی یا در لبنان بگویم، انگار کفر گفته‌ام و واقعاً به یک «پیامبر واقعی» توهین کرده‌ام! جبران سخن مشهوری دارد که ورد زبان عرب‌هاست: «اگر کسی را دوست داری، او را رها کن. اگر متعلق به تو باشد، بهسوی تو برمی‌گردد. اگر برنگشت، هرگز از آنِ تو نبوده.» خب حالا اگر این معشوق من برگشت و ماشین او را زیر گرفت چی؟ «مال من» بوده یا نبوده؟! ما در جهان عرب، هر روز صبحانه ملودرام می‌خوریم!

علم‌الدین اما از مخاطبان غربی آثار جبران هم انتقاد کرد:

آنها هم از آن سوی بام افتاده‌اند و جبران خلیل جبران را دروغگو و شارلاتان می‌دانند و معرفی می‌کنند. چند سال پیش مجله‌ی نیویورکر شرح‌حال مفصلی درباره‌ی او نوشت و جوری وانمود کرد که انگار جبران هیچ نکته‌ی مثبتی نداشت. نه حرف لبنانی‌ها درست است که جبران را پیامبر می‌دانند، نه حرف غربی‌ها و بهخصوص آمریکایی‌ها که او را سراپا شارلاتان و جعلی می‌بینند. فهم آنها از آثار مهم خاورمیانه کج‌وکوله است؛ همان‌طور که مولانا و حافظ و سعدی را کج‌وکوله فهمیدند. آثار جبران را باید در بستر بخشی از تاریخ ادبیات عرب و ادبیات خاورمیانه دید و بررسی کرد. جبران، منفک و بی‌ربط به ادبیات کهن عرب و فارسی نیست. برای فهم جبران باید تاریخ این دو ادبیات در منطقه را فهمید و دانست که این دو بی‌ربط به هم نبودند و در ادامه‌ی سنت یکدیگر پوست‌اندازی داشتند. خودمان چیز زیاد و واقعی از ادبیاتمان نمی‌دانیم و نمی‌خوانیم، از بقیه هم نمی‌شود انتظار خارق‌العاده‌ای داشت. و وقتی این‌قدر کم از ادبیات خودمان می‌دانیم، از ادبیات سایر ممالک و زبان‌ها چه می‌دانیم؟‌ در سال ۲۰۱۱ شانس آدونیس زیاد بود که نوبل ادبیات را ببرد و وقتی نوبل را به توماس ترانسترومر دادند، اعراب فریادشان به هوا رفت که نوبل ادبیات را به یک «هیچ‌کاره» داده‌اند. خب، اینها فهم کج‌وکوله و بی‌سوادی و گرفتارماندن در خود است؛ وگرنه کسی که ادبیات جهان را دنبال کند، می‌داند که ترانسترومر چه شاعر مهمی است.

ربیع علم‌الدین سخنان خود را با این امید به پایان برد که اعراب و مردم خاورمیانه درباره‌ی ادبیات خود بیشتر و بهتر بخوانند و بدانند که ادبیات این منطقه، منفک از جهان نیست، تنها بخشی از تجربه‌ی ادبیات جهان است و برای فهم دقیق‌تر آن و اینکه حدواَندازه‌اش را درست بفهمیم، باید ادبیات خودمان را در بستر همان تجربه‌ی جهانی ادبیات ببینیم و بسنجیم: «شخصاً نه لبنانی‌ام و نه آمریکایی. من خودم‌ هستم، هر دوی اینها هستم و نیستم.»

 شعر عرب امروز وضعیت دوگانه‌ی پیچیده‌ای دارد؛ از یک طرف، آن‌قدر تأثیرگذار است که به شعار تظاهرات تبدیل می‌شود و از طرف دیگر، آن‌قدر بی‌اثر و کم‌مخاطب است که در قفسه‌ی کتاب‌فروشی‌ها کمتر از هرچیزی کتاب شعر به چشم می‌خورد و ناشران عرب کمتر از هر زمان دیگری به انتشار کتاب شعر تن می‌دهند.

در میزگرد «رمان‌نویسی عرب در حال حاضر و چالش‌های نوشتن درباره‌ی منطقه»، سه نویسنده از پیشینه‌های گوناگون شرکت کردند. احمد ناجی نویسنده‌، روزنامه‌نگار و منتقد هنری اهل مصر است که تاکنون سه رمان از او منتشر شده است. در سال ۲۰۱۶، خواننده‌ی یکی از رمان‌هایش از وی به دادگاه شکایت و ناجی را متهم کرد که «توهین به مقدسات» کرده و به «عرف و اخلاقیات جامعه» اهانت کرده است. دادگاه در کمال حیرت احمد ناجی را به دو سال حبس محکوم کرد و ناجی دو سال زندانی شد و در زندان برای زندانیان کلاس داستان‌نویسی برگزار می‌کرد. او حالا در لاس‌وگاس زندگی می‌کند. رشا عباس اهل سوریه است و از سال ۲۰۱۵ در پی جنگ داخلی سوریه، به برلین پناهنده شده است. او تاکنون سه مجموعه‌ی داستان منتشر کرده و دبیر بخش فرهنگی وب‌سایت «الجمهوریه» است. زینه عرفات فلسطینی-آمریکایی و از نویسندگان دگرباش جنسی است. رمان او با عنوان تو زیادی حضور داری، برنده‌ی جایزه‌ی جشنواره‌ی ادبی «لامبادا» شد که به آثار نویسندگان متعلق به اقلیت‌های جنسی اختصاص دارد. اداره‌ی این میزگرد بر عهده‌ی متیو دیویس، رئیس «مرکز بین‌المللی نویسندگان الن چیوس» در دانشگاه جورج میسون، بود.

رشا عباس که در اوج جنگ داخلی سوریه مجموعه‌ی داستان طنزی با عنوان اختراع دستورزبان آلمانی نوشت، در پاسخ به این پرسش که چرا در اوج بیچارگی، زبان طنز را برگزید، آنهم در خاورمیانه که چندان با طنز در داستان میانه‌ای ندارد، گفت:

طنزنوشتن دشوار است. شاید یکی از سخت‌ترین ژانرهای ادبیات و خطرکردن‌ها برای نویسنده همین باشد. شکستخوردن در طنزنویسی هم دشوارتر از سایر ژانرها است. اگر در طنزنویسی شکست بخوری، خواننده تو را به گوشه‌ای پرتاب می‌کند و به کمتر از مرگت رضایت نمی‌دهد. اما طنز، ما را از وضعیت «قربانیبودن» و مدام قصه‌ی خودمان را با لحن و زاویهی دیدِ «قربانی» روایتکردن، کمی بیرون می‌کشد. طنز به تو اجازه می‌دهد که قصه‌ی بدبختی‌ات را بهدور از حس حقارت مدام «قربانی» روایت کنی. علاوه بر این، من از اینکه همه از نویسندگان کشوری مثل سوریه انتظار دارند که داستانی درباره‌ی «مسائل مهم و سیاهی‌های جامعه» بنویسند، خسته بودم. دلم می‌خواست قصه‌ای تعریف کنم که خنده‌دار است چراکه هر ملتی در اوج بدبختی هم چیزی فراتر از صرف بدبختی است.

احمد ناجی با صداقتی کم‌نظیر و بهدور از ادعای قهرمانی گفت که اگر می‌دانست که این بخش از کتاب او ممکن است برایش دردسرساز شود، آن را نمی‌نوشت و خودسانسوری می‌کرد. ناجی گفت که حتی قبل از بازداشت، هنوز خود را بیشتر روزنامه‌نگار و فیلم‌ساز می‌دانست تا داستان‌نویس. اما در زندان اتفاقی افتاد که ناگهان او را بیش از پیش متوجه‌ اهمیت داستان و قدرت بی‌نظیر داستان‌گویی کرد:

پیرمردی در زندان بود که محکوم به دزدی ۴۰۰میلیون دلار پول شده بود. خودش می‌گفت درواقع ۲۰۰میلیون دلار دزدیده است. این مرد، هرگز هیچ احساسی از خود نشان نمی‌داد. حتی روزی که یکی از زندانیان سکته کرد و همه‌ی ما زندانیان می‌دویدیم و هراسان بهدنبال کمک و نجات او بودیم، این پیرمرد خونسرد نشسته بود و سیگارش را می‌کشید. نیمه‌شبی ساعت دو که همه خواب بودند، به دستشویی بند رفتم. ناگهان دیدم که این پیرمرد نشسته و زارزار گریه می‌کند. دستپاچه از او پرسیدم: «چی شده؟ آیا حالت بده؟» گفت: «نه، نه. هیچ‌چی نشده. فقط رمان در قلب من یک دختر عبری زندگی میکند را خواندم و اشک‌هایم سرازیر شده. چقدر این قصه خوب است، چقدر قلب من را مچاله کرد و… .» این رمان، داستان رمانتیک بی‌ارزشی در زمره‌ی ادبیات کم‌مایه و آبگوشتی است اما ناگهان مرا با این پرسش مهم مواجه کرد که این چه جادوی یگانه‌ای است که داستان دارد؛ جادویی که پیرمردی قوی را که هیچ‌چی در او احساسی برنمی‌انگیزد، چنین برانگیخته و به هق‌هق انداخته است. این قدرت پنهان داستان، منحصربه‌فرد است.

در میزگرد «شعر مدرن در جهان عرب» سه زن شاعر حضور داشتند. نجوم الغانم شاعر و فیلم‌ساز اهل امارات متحده‌ی عربی است که تاکنون هشت مجموعه‌ی شعر منتشر کرده است. مستندهای او نیز بارها برنده‌ی جوایز متعددی شده‌اند. او که عضو هیئتامنای جایزه‌ی معتبر «داستان عرب» است که معادل نوبل ادبیات در جهان عربزبان به شمار می‌رود، در معرفی شعر زنان عرب به جهان غیرعرب نقش مهمی داشته است؛ شعری که بهقول او «هم‌زمان منادی امید و اندوه» است. الغانم می‌گوید که در جهان عرب کماکان دودستگی مشهودی بین طرفداران شعر کلاسیک عرب و شعر مدرن وجود دارد. شاعران نسل جوان، دیگر مقهور شیوه‌های کلاسیک شعر عرب نیستند و زبان و فرم‌های تازه‌ای را انتخاب و تجربه می‌کنند. آنها بهمراتب بیشتر به مباحث سیاسی و اجتماعی و بی‌عدالتی در شعر می‌پردازند و شعر دیگر برای آنها صرفاً زبان سخنگفتن از عشق و ماتم و معنویات نیست.

زینه هاشمبک، شاعر اهل لبنان که پادکست معروفی درباره‌ی شعر عرب به نام «مقصوده» را میزبانی می‌کند، می‌گوید شعر عرب در مدرسه بهشیوه‌ای تدریس می‌شود که انگار «خداست»؛ شیوه‌ای که بیش از هرچیز دانش‌آموزان بسیاری را پس می‌زند یا شعر عرب را به امری غیرقابل‌فهم تبدیل می‌کند: «وقتی به‌طور جدی شروع به مطالعه‌ی شعر عرب کردم، خیلی زود فهمیدم چقدر پیداکردن کتاب شعر عربی سخت است! وارد کتاب‌فروشی می‌شوی و به‌ندرت چیزی جز محمود درویش، نزار قبانی و غاده السمان در قفسه‌های کتاب‌فروشی پیدا می‌شود! مسئله‌ی دیگر، همین پخش و بازاریابی شعر عرب است.»

دنیا میخائیل، شاعر عراقی ساکن ایالات متحده‌ی آمریکا که کتاب زنبوردار: نجات زنان ربودهشده‌ی عراق به قلم او یکی از نامزدهای نهایی جایزه‌ی ملی کتاب ترجمه‌شده در آمریکا در سال ۲۰۱۹ بود، می‌گوید مخاطبان شعر عرب در کشورهای عربی اغلب از شاعران انتظارات ویژه و مشخصی دارند؛ انتظارات زیادی که بهندرت از یک داستان‌نویس دارند:

در جریان اعتراضات در بهار عربی، این شعرها بودند که شعار شدند و در دستان معترضان بودند. مخاطب عربزبان امروز می‌خواهد شعر شاعران درباره‌ی درد و رنج و مشکل او باشد. بهندرت به چیزی خارج از این قاعده تن می‌دهد. شعر عرب امروز وضعیت دوگانه‌ی پیچیده‌ای دارد؛ از یک طرف، آن‌قدر تأثیرگذار است که به شعار تظاهرات تبدیل می‌شود و از طرف دیگر، آن‌قدر بی‌اثر و کم‌مخاطب است که در قفسه‌ی کتاب‌فروشی‌ها کمتر از هرچیزی کتاب شعر به چشم می‌خورد و ناشران عرب کمتر از هر زمان دیگری به انتشار کتاب شعر تن می‌دهند. مجموعه‌ی شعر، «بفروش» نیست و این امر که زبان نوشتار عربی با گفتار متفاوت است، دلیل دیگری است که ناشران چندان حاضر به ریسک برای انتشار شعر نیستند. به‌ویژه چون مردم هر سرزمین عربی، گویش عربی خودشان را دارند و هرچند شنیدن اشعار به گویش‌ خودشان برایشان خوشایند است، خواندن اشعار به زبان نوشتاری استاندارد عربی برایشان جذاب نیست. مجموعه‌ی این دلایل، شعر و شاعر عرب امروز را در وضعیت پیچیده‌ و ویژه‌ای قرار داده است.

هنوز بسیاری از شاعران و نویسندگان عرب حتی یک صفحه‌ی ویکی‌پدیا ندارند

در میزگردی با عنوان «توسعه‌ی عرصه‌ی ادبی»، افرادی حضور داشتند که هریک بهشیوه‌ای از سال‌ها قبل کوشیده‌اند تا ادبیات جهان عرب را به غیرعرب‌ها معرفی کنند. ایزابل ابوالهول که اهل بریتانیا است، از سال ۱۹۶۸ میلادی ساکن دبی شد و در سال ۱۹۷۵ اولین کتاب‌فروشی زنجیره‌ای موفق را در امارات تأسیس کرد که به یکی از معدود مکان‌هایی تبدیل شد که نهتنها کتاب‌های انگلیسی ارائه می‌کرد بلکه آثار متنوعی از ادبیات کودک و نوجوان و ادبیات ترجمه‌شده از سایر زبان‌ها به عربی را به خوانندگان عرب معرفی می‌کرد. او که رئیس هیئت‌مدیره‌ی کتابخانه‌ی «محمد بن الراشد» است، بهپاس سال‌ها تلاش‌ برای ایجاد ارتباط میان ادبیات عرب و غیرعرب، از ملکه الیزابت «نشان امپراتوری بریتانیا» و از شیخ محمد بن الراشد آل مکتوم، مدال ویژه‌ی پیشگامان در امارات متحده‌ی عربی را گرفت. ایزابل ابوالهول می‌گوید:

بسیاری از ناشران در خاورمیانه، کوچک و مستقل‌اند. اغلب این کسب‌وکار، پایدار نیست. در جهان عرب کماکان مقاومت زیادی علیه کتاب الکترونیک وجود دارد. هنوز حتی برخی نویسندگان عرب تن به ویراستار نمی‌دهند و انگار اهمیت و لزوم کار ارزشمند ویراستار را درک نکرده‌اند. اینها از جمله مسائلی است که هنوز جای کار بسیار دارد و باید اصلاح شود. هنوز بسیاری از شاعران و نویسندگان عرب حتی یک صفحهی ویکی‌پدیا ندارند، درحالیکه یکی از اصلی‌ترین جاهایی که افراد برای جست‌وجوی نام کسی می‌روند، ویکی‌پدیا است. اینها مسائل ظاهراً پیش‌پاافتاده اما بی‌اندازه مهمی است که باعث می‌شود حفره‌های جدی در زنجیره‌ی نشر و معرفی و تبلیغ و بازاریابی برای نویسندگان عرب ایجاد شود.

کریستوفر مریل مدیر «برنامه‌ی بین‌المللی نویسندگی» در دانشگاه آیوا است. این برنامه یکی از معتبرترین دوره‌های نویسندگی جهان محسوب می‌شود که وظیفه‌ی اصلی خود را «دیپلماسی فرهنگی» می‌داند. مریل خاطره‌‌ای از همکاری نادری بین این برنامه‌ی دانشگاهی با دانشگاه تهران در اولین سال‌های رویکارآمدن محمود احمدی‌نژاد تعریف کرد. در آن سال‌ها، بخش فرهنگی وزارت خارجه‌ی آمریکا به سراغ آنها آمد تا در صورت امکان برنامه‌ا‌ی فرهنگی با نهادهای دانشگاهی و نویسندگان ایران برگزار و پلی بین دو کشور ایجاد کنند. مریل چند بار به ایران سفر کرد و چند پروژه‌ی ادبی و فرهنگی را با دانشگاه تهران برنامه‌ریزی کرد. در یکی از این پروژه‌ها، مریل تصمیم گرفت که ۵۲ بخش شعر «نغمهی من»، سروده‌ی معروف و مهم والت ویتمن، شاعر بزرگ آمریکا در قرن نوزدهم، را به مخاطبان فارسیزبان معرفی کند. اد فولسوم، مهم‌ترین پژوهشگر شعر ویتمن، در این پروژه مشارکت داشت و برای هر بخش از این شعر، معرفی شاعرانه‌ای نوشت و در انتهای هر بخش، سؤالی را مطرح کرد. آنها کل این شعر و معرفی و پرسش‌ها را به فارسی ترجمه کردند (محسن عمادی مترجم این کار بود). مریل گفت:

از ابتدا حدس می‌زدیم که جایی در میان این پروژه، مقامات ایرانی جلوی این پروژه را خواهند گرفت و بساط همکاری دانشگاهی بین ما و دانشگاه تهران را برخواهند چید؛ بهخصوص که شعر ویتمن و باورهای او با بسیاری از باورهای مقامات جمهوری اسلامی ایران در تضاد است. ویتمن شاعری بود که به دموکراسی، حقوق بشر و حقوق فردی و عشق میان همجنسگرایان پایبندی داشت و این‌ مفاهیم خوشایند مقام‌های ایرانی نیست. تا یک سال توانستیم هر هفته این برنامه را پیش ببریم و بخشی از این شعر را به مخاطب ایرانی ارائه کنیم. این اقدامات گرچه کوچک‌اند، اما دریچه‌های مهمی به فرهنگ دیگری‌اند و تأثیر شگرفی بر فهم مشترک ما از یکدیگر دارند. مخاطبان و مترجم ایرانیِ اثر سؤال‌هایی را از ما می‌پرسیدند که هرچند بارها این شعر ویتمن را خوانده بودیم، به ذهنمان خطور نکرده بود چراکه آنها داشتند از زاویه‌ی دیگر و تازه‌ای شعر را می‌خواندند.

کریم ابوزید مترجم و ویراستاری است که آثار نویسندگان عرب را به آلمانی و فرانسه ترجمه می‌کند. او مترجم آثار برخی از مهم‌ترین شاعران و نویسندگان عربزبان از جمله آدونیس، مروان درویش و رابعه جابر است. ابوزید گفت تا سال ۲۰۰۳ آثار ترجمه‌شده از عربی به زبان‌های اروپایی و انگلیسی بسیار محدود بود. این وضعیت امروز کاملاً تغییر کرده و دلیل اصلی هم مسائل سیاسی است. بعد از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر در آمریکا و متعاقب آن حمله‌ی نظامی آمریکا و متحدانش به عراق و افغانستان، استقبال از ترجمه‌ی آثار ادبی عرب افزایش یافت و ناگهان اشتیاقی نسبت به شناخت جهان عربزبان پدید آمد و ناشران به سراغ انتشار این آثار رفتند. منابع برای ترجمه بیشتر شدند و کیفیت ترجمه‌ها از عربی به زبان‌های دیگر بسیار بهتر شده، خلاقیت بیشتری پیدا کرده و مترجمان از اسارت در دام ساختار زبان عربی و ترجمه‌های عمدتاً تحت‌اللفظی رهایی یافتند.

آخرین میزگرد این جشنواره‌ی ادبی درباره‌ی «تبلیغ ادبیات عرب معاصر» بود. سوزان هریس سردبیر «Words Without Borders» است؛ ماهنامه‌ی ادبی شناخته‌شده‌ای که در هر شماره بر ادبیات یک کشور یا زبان تمرکز کرده و شعر، داستان، مقاله و نقد ادبی از این زبان یا کشور را به انگلیسی ترجمه و معرفی می‌کند. این مجله نیز در سال ۲۰۰۳ و به قول هریس، در روزگار ترویج «پیام محور شرارت از سوی جورج بوش» تأسیس شد و هدفش معرفی ادبیات غیراروپایی به انگلیسیزبان‌ها بود، آنهم نه ادبیاتی سیاست‌زده و شعاری بلکه واقعیت آنچه نویسندگان و شاعران آن سرزمین می‌نویسند و به آن می‌اندیشند. او می‌گوید که میل به شناخت زندگی روزمره‌ی واقعی مردم سرزمین‌های دیگر، بهدور از حکومت و سیاست، روند روبهرشدی داشته و ادبیات، یکی از بهترین حوزه‌ها برای فهم بهتر واقعیت‌های روزمره است.

یاسمینه جریصاتی بنیان‌گذار آژانس ادبی «رایا» است؛ آژانس ادبی ویژه‌ای که ادبیات سطح بالای عرب را نمایندگی می‌کند و حقوق انتشار و ترجمه‌ی آن را به ناشران ادبی دیگر کشورها و زبان‌ها می‌‌فروشد. جریصاتی در موافقت با هریس گفت که وقتی وقایع تروریستی ۱۱ سپتامبر رخ داد، او هم مثل بسیاری دیگر فهمید که آمریکایی‌ها هیچ‌چیز از اعراب نمی‌دانند و اعراب، برعکس، همه‌چیز را درباره‌ی آمریکا می‌دانند! جریصاتی می‌گوید یکی از مشکلات فعلی تبلیغ و ترویج ادبیات عرب، «نگاه سیاست‌زده به ادبیات» است:

به‌ویژه وقتی با ناشران بزرگ سروکار داریم، در وضعیت پیچیده‌ای قرار می‌گیریم. از یک طرف، می‌خواهی در همان زمان کم، کتاب را چنان جذاب و تأثیرگذار معرفی کنی که نماینده‌ی ناشر ترغیب شود و کتاب را بپذیرد و از طرف دیگر، می‌خواهی کتاب را از اینکه ابزار سیاست و دعوای سیاسی باشد، در امان نگاه داری و کتاب فقط ادبیات باشد و بس. اگر چیزی از اهمیت و ربط کتاب به وضعیت سیاست آن کشور و بازار نگویی، کسی کتاب را نمی‌خرد. اگر هم زیاد به سیاست ربطش دهی، به ادبیات و نویسنده وفادار نبوده‌ای و کتاب را در تلهی سیاست انداخته‌ای. متأسفانه من وضعیتی را تجربه کردم که کتاب داستان نویسنده‌ای که او را نمایندگی می‌کردم، بعد از انتشار فقط با مشتی سؤال مرتبط با سیاست روبه‌رو شد زیرا ناشر، کتاب را با توضیح و خلاصه‌ای کاملاً سیاست‌زده به بازار عرضه کرد. نویسندهی مذکور، کلافه و عصبانی و خسته بود که اثری داستانی نوشته و ناگهان انگار مقام مسئول کشورش است و باید به ده‌ها سؤال سیاسیِ نامربوط به کار و حرفه‌اش جواب بدهد. ما بهتجربه آموخته‌ایم که قبل از انتشار کتاب و در هنگام مذاکره، مفادی را در قرارداد بگنجانیم تا مطمئن شویم که چنین سرنوشتی در انتظار اثر ادبی نیست.

اقبال به ادبیات عرب، به‌ویژه در جهان انگلیسیزبان، فرانسه و آلمان، در دو دهه‌ی اخیر فزونی یافته است. همان‌طور که برخی از مهمانان این جشنواره‌ نیز تأکید کردند، یکی از علل اصلیِ این اقبال، رویدادهای بعد از ۱۱ سپتامبر و جنگ در خاورمیانه بود. کماکان نیز اکثر نویسندگان عرب، حتی اگر در سرزمین دیگری متولد شده باشند و به زبانی غیر از عربی بنویسند، خواسته یا ناخواسته بارِ سیاست در کشورهای عربی را نیز به دوش می‌کشند. گرچه ادبیات عرب گسترده‌تر شده و تنوع چشمگیر آن بیش از پیش به زبان‌ها و کشورهای غیرعرب رسیده است، اما هنوز سایه‌ی سنگین سیاست و حکومت‌های کشورهای عربی بر سرِ نویسندگان سنگینی می‌کند.

 

یکی از مدیران محمدباقر قالیباف در شهرداری به «تجاوز جنسی» متهم شد

حساب توییتری جنبش «من هم»، شاخه ایرانی جنبش «می تو»، با انتشار چند روایت از زنانی که به شهرام گیل‌آبادی، رئیس پیشین مرکز ارتباطات شهرداری، اتهام «تجاوز جنسی» وارد کرده‌اند، هویت یکی از این زنان را «خبرنگار اجتماعی» معرفی کرده است.

هشدار سازمان ملل نسبت به احتمال اجرای حکم «قطع انگشت» ۸ نفر در ایران: مجازات‌های بدنی را حذف کنید

سخنگوی دفتر حقوق بشر سازمان ملل متحد روز چهارشنبه با انتشار بیانیه‌ای نسبت به خطر قریب‌الوقوع اجرای حکم قطع انگشتان ۸ نفر در ایران هشدار داد.

قوه قضائیه از «بهره‌کشی سازمان‌یافته» از کودکان توسط «پیمانکاران شهرداری» خبر داد

در ایران بر اساس ماده‏ ۷۹ قانون کار، اشتغال به کار کودکان زیر ۱۵ سال ممنوع است و اگر یک کارفرما کودک زیر ۱۵سال را به کار بگیرد، متخلف محسوب می‌شود.

جرم‌انگاری «معاونت و مباشرت» در سقط جنین در ایران 

رئیس اداره جوانی جمعیت وزارت بهداشت ایران در توضیح این موضوع گفت: «اگر فردی که در سقط دست داشته جزء گروه پزشکی باشد، پروانه پزشکی‌اش حتی با یک بار سقط جنین عمدی باطل می‌شود.»