Previous Next

سفر وزیر امور خارجه اسرائیل به ترکیه در میان تنش‌های امنیتی

یائیر لاپید قصد دارد این هفته به ترکیه سفر کند. علاوه بر روابط اقتصادی دو جانبه، نگرانی‌ دولت اسرائیل در مورد خطر از جانب جمهوری اسلامی برای شهروندان این کشور در ترکیه می‌تواند از موضوعات مورد بحث دو سیاستمدار باشد.دفتر وزیر امور خارجه اسرائیل روز یکشنبه، ۱۹ ژوئن (۲۹ خرداد) اعلام کرد که یائیر لاپید روز پنجشنبه به ترکیه سفر خواهد کرد. در ماه‌های اخیر روابط دو کشور گرم شده و علاوه بر این، دولت اسرائیل نگران است که شهروندان این کشور در ترکیه مورد حمله عوامل جمهوری اسلامی قرار بگیرند.

پیش‌تر رسانه‌های اسرائیلی گزارش داده بودند که نیروهای امنیتی ترکیه و اسرائیل به طور مشترک، ”هسته‌های تروریستی” حکومت ایران در ترکیه را که قصد حمله به اسرائیلی‌ها را داشتند، شناسایی کرده‌اند.

به کانال اینستاگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

تعداد شهروندان اسرائیلی در ترکیه، حدود ۲۰۰۰ نفر برآورد می‌شود.

یک مقام امنیتی ترکیه هم به خبرگزاری رویترز گفته بود که نیروهای امنیتی این کشور چندین مظنون را دستگیر کرده‌اند که احتمالاً از سوی سپاه پاسداران به ترکیه اعزام شده‌اند.

شورای امنیت ملی اسرائیل هم به گردشگران توصیه کرده، از ذکر و انتشار جزییات برنامه‌های سفر خود در شبکه‌های اجتماعی خودداری کنند.

تهران تاکنون در این باره اظهار نظر نکرده است.

وزارت امور خارجه ترکیه در بیانیه‌ای که روز ۱۳ ژوئن منتشر شد، بدون این که از کشوری نام ببرد اعلام کرد که ترکیه یک کشور امن با “مکانیسم‌های موثر همکاری برای نبرد با تروریسم” است.

در بیانیه دفتر لاپید آمده است که او در سفر روز پنجشنبه با مولود چاووش اوغلو، همتای ترکیه‌ای خود دیدار و گفت‌وگو خواهد کرد.

چاووش اوغلو ماه گذشته میلادی برای تشویق گسترش همکاری‌های اقتصادی میان آنکارا و تل‌آویو به اسرائیل رفت.

گسترش آتش‌سوزی در جنگل‌های براندنبورگ آلمان؛ ساکنان برخی مناطق تخلیه شدند

بر اثر خشکسالی و گرمای شدید هوا در آلمان، چندین جنگل در مناطق جنوبی برلین آتش گرفته‌اند. صدها نفر از نیروهای آتش‌نشانی همچنان برای مهار آتش تلاش می‌کنند. دستور تخلیه ساکنان شماری از شهرهای کوچک اطراف، صادر شده است.​​​​​​صدها نفر از نیروهای امدادی و آتش‌نشانی در حال تلاش هستند تا آتش‌سوزی‌ در جنگل‌های براندنبورگ آلمان را مهار کنند اما آتش در این جنگل‌ها همچنان شعله‌ور است و گسترش می‌یابد. آتش‌سوزی‌ در این جنگل‌ها از روز جمعه ۲۷ خردادماه در منطقه‌ای به مساحت ۶۰ هکتار شروع شده و همچنان بر وسعت آن افزوده می‌شود.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

مناطقی در اطراف شهر پوتسدام -حدود ۴۰ کیلومتری برلین- تحت تاثیر این آتش‌سوزی قرار گرفته‌اند و ساکنان شهر کوچک تروئن‌بریتزن هم از این شهر تخلیه شده‌اند. مقام‌های محلی می‌گویند که یک ”تیم مدیریت بحران” در این منطقه تشکیل شده و فهرستی از همه ساکنان این مناطق نیز در حال تهیه است. تمام رویدادهای فرهنگی نیز لغو شده‌اند.

این آتش‌سوزی بر اثر خشکسالی و گرمای شدید هوا رخ داده و شماری از کارشناسان هشدار داده‌اند که ورزش بادهای شدید می‌تواند بر شدت و دامنه شعله‌های آتش اضافه کند.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

با تصمیم مقام‌های محلی، یک تلفن اضطراری برای تماس شهروندان در این نواحی راه‌اندازی شده و شمار ماموران آتش‌نشانی نیز از ۵۰۰ نفر به ۷۵۰ نفر افزایش یافته است.

تا لحظه تنظیم این گزارش، خبری در خصوص مهار شعله‌های آتش‌ در جنگل‌های براندنبورگ منتشر نشده است.

آلمان و بسیاری از دیگر کشورهای اروپا با گرمای هوای شدید و کم‌سابقه ای روبرو شده‌اند. دمای هوا در برخی از شهرهای آلمان به حدود ۳۸ درجه رسیده به طوری که در نیمه‌های شب نیز دمای هوا در بسیاری از شهرهای این کشور، به کمتر از ۲۰ درجه نمی‌رسد.

در اسپانیا نیز هزاران هکتار از زمین‌های این کشور، دچار آتش‌سوزی شده‌اند. در فرانسه هم خطر آتش‌سوزی در جنگل‌های فرانسه افزایش یافته و بسیاری از مراسم‌ها، جشنواره‌ها و رویدادهای فرهنگی و ورزشی در شهرهای مختلف این کشور لغو شده‌اند.

ایتالیا هم با بدترین خشکسالی در ۷۰ سال گذشته مواجه شده به طوری که آب در برخی از مناطق کشاورزی در این کشور، جیره‌بندی شده است.

این همه در حالی است که طبق پیش‌بینی شماری از کارشناسان، دمای هوا در برخی از کشورهای اروپایی همچنان گرم‌تر خواهد شد.

سلمان رشدی، آیه‌های شیطانی و فتوای مرگ

سلمان رشدی نیمی از عمرش را در هراس و اختفا گذراند. آنچه پشت سر گذاشت نبردی همگانی و جهانی بود برای آزادی اندیشه و بیان و علیه خفقان. اسد سیف، منتقد ادبی، نگاهی انداخته است به زندگی و آثار این نویسنده که امروز ۷۵ ساله شد.با صدور فتوای قتل سلمان رشدی از سوی آیت‌الله خمینی، هستی او و آثارش به بخشی از هستی ما نیز تبدیل شد. پیامدهای این رخداد تاریخی آینه‌ای‌ست برای ما تا خود را در آن بهتر بنگریم.

سلمان رشدی و ادبیات

سلمان رشدی، زاده ۱۹ ژوئن ۱۹۴۷، نویسنده هندی‌تبار بریتانیایی (و اکنون ساکن آمریکا) پیش از انتشار “آیه‌های شیطانی” چهره‌ای شناخته‌شده در ادبیات جهان بود. انتشار “بچه‌های نیمه‌شب” که دومین کتابش بود، برایش شهرت به همراه داشت. موضوع این کتاب که به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده، به استقلال هند و دورانی می‌پردازد که هند مستعمره بریتانیا بود. این کتاب در سال ۱۹۸۱ میلادی جایزه “بوکر” را از آن خود کرد. این جایزه در سال ۲۰۰۸ نیز به این اثر به عنوان بهترین اثر در تاریخ چهار دهه این بنیاد اهدا شد و از سوی مجله تایم در شمار صد رمان برتر جهان قرار گرفت.

مهدی سحابی در سال ۱۳۶۴ خورشیدی آن را به فارسی برگرداند که با استقبالی بی‌نظیر روبرو شد و جایزه “بهترین رمان خارجی” کتاب سال جمهوری اسلامی را نیز از آن خود کرد.

او پس از این کتاب رمان “شرم” را در سال ۱۹۸۳ میلادی منتشر کرد که موضوع آن به جدایی هند و پاکستان اختصاص دارد و در پس‌زمینه‌های آن تأثیر و عملکرد فرهنگ اسلامی را در رفتار شخصیت‌ها می‌توان یافت. این کتاب را نیز در سال ۱۳۶۴ مهدی سحابی به فارسی برگرداند و در همین سال از سوی وزارت ارشاد به عنوان “بهترین رمان خارجی” سال معرفی شد.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

سلمان رشدی تاکنون بیش از ۲۰ عنوان کتاب منتشر کرده است که ۱۵ عنوان آن رمان هستند.

آیه‌های شیطانی

آیه‌های شیطانی چهارمین رمان سلمان رشدی است که در سال ۱۹۸۸ منتشر شد. این اثر به یکی از جنجالی‌ترین رمان‌های تاریخ معاصر ادبیات تبدیل شد. اگر “مادام بوواری” اثر گوستاو فلوبر و یا “عاشق لیدی چترلی” اثر د. اچ. لارنس را به عنوان رمان‌هایی “ضداخلاق” به دادگاه کشاندند، در رابطه با “آیه‌های شیطانی” همه‌جا صحبت از “تحریک احساسات مسلمانان” می‌شد. مسلمانان و از جمله روح‌الله خمینی پیش از آن‌که آن را بخوانند، علیه آن شوریدند، آن را به آتش کشاندند و مرگ نویسنده را فریاد زدند.

با فتوای قتل نویسنده از سوی خمینی، آیه‌های شیطانی و سلمان رشدی به دو مقوله ادبی و اجتماعی در جهان تبدیل شدند. خمینی این کتاب را توهین به “اسلام، پیامبر اسلام و قرآن” اعلام داشت. این‌که او می‌دانست و یا به وی گفته شده بود که سیمایی از او را نیز می‌توان در این کتاب یافت، معلوم نیست.

آیه‌های شیطانی رمانی‌ست در حدود ۵۰۰ صفحه که با سقوط یک هواپیمای ربوده‌شده بر فراز دریای مانش آغاز می‌شود. دو شخصیت از سرنشینان این هواپیما زنده می‌مانند: جبرئیل فرشته، بازیگر سینمای هند و صلاح‌الدین چمچا، یک مهاجر هندی ساکن بریتانیا که به کار دوبله فیلم مشغول است. این دو سرانجام به انگلستان می‌رسند و داستان نیز در دهه هشتاد در همین کشور اتفاق می‌افتد. داستان با بازگشت صلاح‌الدین به هند و آشتی با پدر و زینت وکیل، معشوق دوران جوانی، پایان می‌یابد.

زندگی این دو شخصیت به شکلی با هستی مهاجران در پیوند قرار می‌گیرد. نشان‌هایی از چند رخداد تاریخی را نیز می‌توان در ورای آن یافت؛ از جمله انقلاب ایران، شورش حاشیه‌نشینان محله بریکستون لندن علیه فقر و تبعیض نژادی در سال ۱۹۸۱، شهرت افسانه‌ای آمیتاب باپان، هنرپیشه محبوب هند که از افتخار “ستاره قرن” برخوردار است و او را “بزرگ‌ترین ستاره سینمای جهان” محسوب می‌دارند. هستی نویسنده که خود در خانواده‌ای مسلمان بزرگ شده بوده و تجربه او از زندگی در هند، به زمانی که آن‌جا زندگی می‌کرد نیز در این اثر دیده می‌شود. در ورای همین تجربه است که اسلام، زندگی پیامبر و داده‌های قرآن هم به شکل داستانی خویش، به رمان کشیده می‌شوند.

سلمان رشدی می‌گوید که پنج سال بر این رمان کار کرده است. حوادث تاریخی در آن با اساطیر و احادیث به تخیلی ناب درآمیخته و داستان شده‌اند. فرهنگ مهاجران و فرهنگ بریتانیا در این رمان در برابر هم قرار گرفته است تا واقعیت و رؤیا، غرب مدرن و اسلام سنتی در کشورهایی چون هند و پاکستان و عربستان و ایران، در رئالیسمی جادویی به داستان درآیند. نویسنده زندگی صلاح‌الدین چمچا و جبرئیل فرشته را از تولد آنان تا سفرها و ماجراجویی‌هایشان بهانه قرار داده تا حقیقت جهان هند مسلمان را در برابر مدرنیسم اروپایی بازبیند. در این راستا تجربه‌های تاریخی در کنار آرزوها و رؤیاها، شکست‌ها و پیروزی‌ها به داستان می‌نشینند.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

“آیه‌های شیطانی” پس از انتشار با استقبال جهانی روبرو شد. به فهرست نهایی جایزه “بوکر” راه یافت، ولی جنجال حاکم هراسی همگانی به همراه داشت و این جایزه در چنین موقعیتی به این رمان تعلق نگرفت. نشریات معتبر جهان، از جمله تایمز لندن، این اثر را برتر از “بچه‌های نیمه‌شب” ارزیابی کردند. در هیاهوی حاکم “آیه‌های شیطانی” به عنوان اثری “کفرآمیز” از جهان ادبیات حذف و به دنیای سیاست کشیده شد. در چنین احوالی همه‌جا صحبت از آن بود.

فتوای خمینی

در ۲۵ بهمن ۱۳۶۷ (۱۴ فوريه ۱۹۸۹)، روح‌الله خمينی خطاب به مسلمانان جهان فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کرد: «به اطلاع مسلمانان غيور سراسر جهان می‌رسانم، مؤلف كتاب “آيات شيطانی” كه عليه اسلام و پيامبر و قرآن تنظيم و چاپ و منتشر شده است، همچنين ناشرين مطلع از محتوای آن محكوم به اعدام می‌باشند. از مسلمانان غيور می‌خواهم تا در هر نقطه كه آنان را يافتند، سريعاً آنها را اعدام نمايند تا ديگر كسی جرئت نكند به مقدسات مسلمين توهين نمايد و هر كس در اين راه كشته شود، شهيد است انشاء‌الله. ضمناً اگر كسی دسترسی به مؤلف كتاب دارد ولی خود قدرت اعدام آن را ندارد، او را به مردم معرفی نمايد تا به جزای اعمالش برسد».

خمینی این فتوا را زمانی صادر می‌کند که سرانجام “جام زهر” را در جنگ ایران و عراق نوشیده و به پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل برای پایان جنگ تن داده است. شکست فاجعه‌بار او را در پذیرش صلحی که خواست قلبی او نبود، این فتوا تحت‌الشعاع قرار داد. خمینی با شکست در “صدور انقلاب” با این فتوا جبهه‌ای دیگر در برابر “استکبار غرب” گشود.

آن‌چه که مسلمانان “توهین به اسلام و محمد” می‌خواندند، به بخش دوم رمان مربوط می‌شود که در آن شیطان به حیله در لباس جبرئیل فرشته بر شخصیتی با نام “ماهوند” که تداعی‌گر پیامبر اسلام است ظاهر می‌شود، آیه‌هایی بر او می‌خواند و ماهوند آن‌ها را الهی می‌پندارد، بی‌آنکه بداند شیطانی هستند.

در تاریخ اسلام، از جمله در “تاریخ طبری”، این موضوع نوشته شده و از این آیه‌ها نیز با عنوان “غرانیق” نام برده می‌شود. در این آیه‌ها محمد هنگام خواندن سوره نجم، دو آیه‌ای را می‌خواند که در آن‌ها وجود سه خدای مکه را که دختران الله خوانده می‌شدند، می‌پذیرد و به ستایش آن‌ها می‌پردازد. بر اساس این افسانه، پیامبر بعدها پی می‌برد که این آیه‌ها فریبی بیش نبودند و او گول شیطان را خورده است و هم‌او آن‌ها را بر زبانش جاری کرده است. به همین علت غرانیق از آیات قرآنی کنار گذاشته می‌شود. در اسلام این آیه‌ها را “شیطانی” می‌خوانند و این عنوانی است که سلمان رشدی بر رمان خویش نهاده است.

این واقعه تا پیش از انتشار “آیه‌های شیطانی” موضوعی فراموش‌شده به شمار می‌رفت. این‌که شیطان بتواند پیامبر را بفریبد، در ذهن مسلمانان ناممکن به نظر می‌رسید. سلمان رشدی در این رمان آن را آشکار و همگانی کرد. پیامبر “آیه‌های شیطانی” انسانی‌ست چون دیگر انسان‌ها که می‌تواند فریب بخورد. و این آن چیزی بود که از نگاه بنیادگرایان، به قداست اسلام خدشه وارد می‌ساخت.

در همین فصل از رمان از یک شهر خیالی با نام “جاهلیه” نیز نام برده می‌شود که در “خانه عشق” آن دوازده روسپی به کار مشغولند. آنان برای کسب درآمد بیشتر، نام زنان پیامبر را بر خود می‌گذارند.

پیامدهای یک فتوا

پیش از آنکه فتوای خمینی صادر شود، مسلمانان در سراسر دنیا به اعتراض برخاسته بودند. دولت هند تحت فشار، انتشار “آیه‌های شیطانی” را در هند و هم‌چنین فروش نسخه‌های چاپ خارج را در این کشور ممنوع کرد.

دامنه اعتراض‌ها به غرب راه یافت. در انگستان مسلمانان نسخه‌های کتاب را به آتش کشیدند. عده‌ای از چهره‌های سیاسی بریتانیا نیز به طرفداری از اعتراض‌کنندگان پیوستند و در این میان حضور اسقف شهر بردفورد در میان تظاهرکنندگان معنادار بود. آنان از دولت مارگارت تاچر می‌خواستند تا علیه این کتاب و نویسنده آن اقدام کند. در آمریکا و استرالیا تظاهرکنندگان برای جمع‌آوری “آیه‌های شیطانی” به کتابفروشی‌ها هجوم بردند.

دامنه اعتراض‌ها به پاکستان، لبنان، اندونزی، مصر و دیگر کشورهای اسلامی رسید. همه اعدام نویسنده را طلب می‌کردند. سرانجام فتوای خمینی آن را در مسیری دیگر انداخت و بر خشم مسلمانان افزود. پنداری “امام” ساکن لندن در “آیه‌های شیطانی” جان گرفته و این‌بار در واقعیت، فرمان کتابسوزان می‌دهد. سیمای این امام که در لندن و در تبعید به سر می‌برد، به شخصیت خمینی نزدیک است. او با شعار “مرگ بر آمریکا” از مریدان خویش می‌طلبد که جز به کتاب الهی، به کتابی دیگر اعتماد نکنند و بهتر آنکه همه آن‌ها سوزانده شوند. این امام بی‌رحم و مکار همان کسی‌ست که همیشه با دعا و نیایش و در نهایت فریب، جوانان را به جبهه‌های جنگ می‌کشاند تا در راه خدا شهید شوند و به بهشت راه یابند.

“آیه‌های شیطانی” روابط جهان اسلام را با غرب دچار بحران کرد. در پی فرمان قتل نویسنده، زندگی مخفی بر سلمان رشدی تحمیل شد و این زندگی ۱۳ سال ادامه یافت. دولت بریتانیا از نویسنده خواست تا از مسلمانان جهان پوزش بطلبد. او به این کار تن داد، ولی بعدها این رفتار خویش را اشتباه خواند. خمینی در پاسخ گفت که «سلمان رشدى اگر توبه كند و زاهد زمان هـم گردد، بر هر مسلمان واجب است با جان و مال، تمامى هـمّ خود را به كار گيرد تا او را به درک واصل گرداند». بنیاد پانزده خرداد برای برای قاتل نویسنده یک میلیون دلار جایزه تعیین کرد؛ مبلغی که بعدها تا سه میلیون دلار هم افزایش یافت.

اگرچه محمد خاتمی در زمانی که وزیر ارشاد بود، اجرای “حکم امام” را لازم می‌دانست، در زمان ریاست جمهوری خویش اعلام داشت که سلمان رشدی را نخواهند کشت و این فتوا را باید خاتمه‌یافته تلقی کرد، ولی علی خامنه‌ای هیچ‌گاه در نفی فتوا سخنی بر زبان نراند.

در ایران چندین کتاب در تأیید فتوای خمینی نوشته شد که مشهورترین آن‌ها با عنوان “نقد توطئه آیات شیطانی” به عطاء‌الله مهاجرانی تعلق دارد. در این اثر که آن را وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی منتشر کرده، مهاجرانی بر قتل سلمان رشدی و اجرای فرمان خمینی تأکید دارد. او با رجوع به تاریخ اسلام، از قرآن و احادیث کمک می‌گیرد تا ثابت کند، مرگ حق سلمان رشدی است و او باید کشته شود. از “عالمان اسلام” و احکام آنها نقل می‌کند که هرکس پیامبر را توهین کند، قتل او واجب است و نتیجه می‌گیرد که حکم خمینی نیز بر این اساس قابل اجراست. جالب اینکه هم‌اکنون نیز که او ساکن لندن است، تغییری در نظر خویش نداده است.

جنجال انتشار “آیه‌های شیطانی” تلفات جانی نیز در پی داشت. مترجم ژاپنی آن کشته شد. مترجم ایتالیایی رمان در یک حمله تروریستی به شدت زخمی شد. ناشر نروژی اثر نیز مورد سوءقصد قرار گرفت و زخمی شد. عزیز نسین در حمایت از سلمان رشدی، آن را به ترکی برگرداند و بنیادگرایان در حمله به جلسه‌‌ای در شهر سیواس برای کشتن او اقدام به آتش‌ زدن مکان جلسه کردند. عزیز نسین در این یورش زنده ماند، ولی ۳۷ نفر از “علوی”های شرکت‌کننده در این جلسه به آتش بنیادگرایان مسلمان سوختند. از دیگر سو، ده‌ها نفر نیز در تظاهرات ضد سلمان رشدی کشته شدند.

اگرچه این اتفاق‌ها سلمان رشدی را از نوشتن بازنداشت، ولی بر نوشتن و کار خلاقه در داستان‌نویسی تأثیری منفی گذاشت. خودسانسوری، به ویژه در جوامع اسلامی، رواج یافت و نویسندگان از ترس به برخی موضوع‌ها نزدیک نشدند.

سلمان رشدی در رمان “جوزف آنتوان” که آن را “تاریخ شخصی” خویش می‌داند، از سال‌های مخفی زیستن خویش به عنوان “دوران وحشت‌بار هراس” نام می‌برد.

سلمان رشدی همچون یکی از ما

با فتوای خمینی افکار جهان متوجه خفقان حاکم بر ایران شد. مفتی الازهر در رقابت با خمینی که رهبر مسلمانان جهان خوانده می‌شد، فتوا را غیرشرعی خواند. روشنفکران جهان غرب در دفاع از دمکراسی و آزادی اندیشه و بیان، به دفاع از سلمان رشدی برخاستند. روشنفکران ایران نیز در جهان غرب، بزرگ‌ترین پشتیبان سلمان رشدی بوده و هستند. پشتیبانی از او به اعلامیه محدود نماند و سرانجام “آیه‌های شیطانی” به کوشش زنده‌یاد روشنک داریوش به فارسی برگردانده شد و بی‌آنکه نامی از مترجم آورده شود، انتشار یافت.

دفاع از سلمان رشدی برای ایرانیان در واقع دفاع از آزادی اندیشه و بیان و اعتراض به سانسور و خفقان حاکم بر ایران بود. سلمان رشدی حرف ایرانیان طرفدار آزادی را می‌زد. پنداری سخنگوی آنان بود در برابر خشونت حاکم بر ایران.

“غرانیق” نشان می‌دهد که پیامبر نیز به عنوان یک انسان می‌تواند اشتباه کند. سلمان رشدی چنین حادثه یا افسانه‌ای را از پستوی تاریخ اسلام بیرون کشید که خوشایند اسلام سیاسی نبود.

در عرصه ادبیات نیز “آیه‌های شیطانی” به ما نشان داد چه گنجینه عظیمی از دستمایه در خلق داستان در فرهنگ کهن خود داریم. سلمان رشدی در اثر دیگرش، رمان “دو سال و هشت ماه و بیست‌وهشت شب” به سراغ هزار و ‌یک شب رفت و از قابلیت‌های همین گنجینه در خلق داستان بهره گرفت. او تاریخ ننوشت، تاریخ را دستمایه داستان قرار داد. بنیادگرایان رمان را از تاریخ بازنشناختند و همین آتش خشم آنان را برافروخت.

در رفتار جمهوری اسلامی با هنر و ادبیات اما در این سال‌ها هیچ تغییری حاصل نشده است. همین رفتار را این روزها در رابطه با فیلم “عنکبوت مقدس” شاهدیم. آنان این‌بار نیز بی‌آنکه فیلم را ببینند و از آن خبر داشته باشند، به صرف شهرت آن و اختصاص جایزه بهترین بازیگر زن در فسیوال کن به زر امیرابراهیمی، در ورای این موفقیت توطئه‌ای را کشف کردند، آن را “شبنامه سخیف تصویری” خواندند که به باورهای ایرانیان و شیعیان توهین می‌کند و اعلام داشتند که «این فیلم درصدد است تا مسیری را طی کند که سلمان رشدی‌ها و آتش‌زنندگان قرآن کریم رفته‌اند».

و این داستان همچنان ادامه دارد.

* مطالب منتشرشده در صفحه “دیدگاه” نظر نویسنده بوده و الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.

تایید مصوبه دولت برای سقف اجاره‌بها؛ تصمیمی غیرکارشناسانه؟

تایید مصوبه دولت برای افزایش اجاره‌بها در ایران توسط سران سه قوه به بحث داغ روز رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی تبدیل شده است. کارشناسان می‌گویند، این مصوبه نشانه عدم توانایی دولت در حل بحران مسکن است.شامگاه شنبه، ۲۸ خرداد (۱۸ ژوئن) شورای‌عالی هماهنگی اقتصادی جمهوری اسلامی با حضور سران سه قوه مصوبه دولت برای تعیین سقف اجاره‌بها را تایید کرد.

بر أساس این مصوبه مالکان می‌توانند اجاره‌‌بها را در تهران سالانه تا سقف ۲۵ درصد و در دیگر شهرهای ایران تا ۲۰ درصد افزایش دهند.

رستم قاسمی، وزیر راه و شهرسازی اخیرا در صفحه شخصی خود در توییتر اعتراف کرده بود: «تیغ تیز اجاره‌بها بر روی گردن قشر آسیب‌پذیر است و برداشتن آن نیازمند حرکتی جهادی، بزرگ و اقدامی فراوزارتخانه‌ای است.» او در این راستا به “بسته جدید خروج از این بحران با همکاری صاحب نظران” گفته بود که اینک از جانب سران قوا تصویب شده است.

به کانال اینستاگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

مصوبه دولت در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های داخل ایران به بحثی داغ تبدیل شده است. بسیاری از کاربران شبکه‌های اجتماعی دولت را به ناتوانی در زمینه بحران مسکن متهم کرده و از “اجاره‌بهای سرسام‌آور” خود و بستگانشان نوشته‌اند. رسانه‌های گوناگون هم با عنوان‌های هشدارآمیزی چون ” آقای رئیس جمهور، اجاره‌بها کمر مستاجران را خم کرده است” یا “فصل عذاب مستاجرها” به تصمیم دولت واکنش نشان داده‌اند.

تصمیمی بر اساس نظر “کارشناسان”

به گفته رستم قاسمی سقف تعیین‌شده حاصل “کار کارشناسی ستاد تنظیم بازار” است. در حالی که کارشناسان این ستاد به این نتیجه رسیده‌اند که افزیش سالانه ۲۵ یا ۲۰درصد متناسب با تورم است، در هفته‌های اخیر بحث‌های زیادی در این باره درگرفت و بسیاری از کارشناسان مستقل به دولت هشدار دادند که چنین اقدامی معضل اجاره‌مسکن را حل نمی‌کند. آنها همواره بر این نکته تاکید کردند که تعیین سقف اجاره‌بها به عوامل گوناگونی از جمله تناسب عرضه و تقاضا در بازار مسکن و همچنین تورم بستگی دارد.

یک روز پیش از تصویب مصوبه دولت، معاونت مسکن و ساختمان وزارت راه ‌وشهرسازی آماری منتشر کرد که نشان می‌هند حد متوسط اجاره هر مترمربع واحد مسکونی در تهران در اردیبهشت‌ماه امسال نسبت به ماه‌های پایانی ۱۴۰۰ رشدی ۵۰درصدی داشته است.

روزنامه فرهیختگان در این راستا به نقل از مرکز آمار ایران و بانک مرکزی نوشت، در ۱۰ سال اخیر اجاره مسکن در شهر تهران ۱۴ برابر افزایش یافته در حالی که در این مدت درآمد خانوارها ۶/ ۱۲ برابر افزایش داشته است.

به کانال تلگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

روزنامه آرمان ملی هم به نتیجه‌ای خلاف آنچه که کارشناسان ستاد تنظیم بازار یافته‌اند رسیده است. این روزنامه به نقل از یک عضو اتحادیه مشاوران املاک می‌نویسد:‌ «تنها در سه سال گذشته میزان افزایش اجاره‌‌بها به ۳۰۰درصد رسیده و بخش عمده‌ای از این عدد متوجه همین چند ماه اخیر است و می‌توان گفت که میزان اجاره‌بها در چند ماه گذشته به‌طور وحشتناکی افزایش یافته است.»

عضو اتحادیه مشاوران املاک استان تهران گفته است: «هر سال شاهد این هستیم که محل سکونت مستاجران یک یا چند منطقه نزول پیدا می‌کند و این به معنای سرخوردگی در جامعه و تفاوت و تضاد فرهنگی در یک منطقه مسکونی است و همین باعث تنش و التهاب می‌شود.»

او هشدار داده است:‌«اگر این رویه ادامه پیدا کند، در بازار اجاره مسکن شاهد فاجعه خواهیم بود.»

در آلمان سقف افزایش اجاره مسکن طی سه سال نباید بیشتر از ۲۰درصد باشد. در مناطقی که بازار مسکن با فشار بالای تقاضا مواجه است، سقف افزایش اجاره در سه سال ۱۵درصد تعیین شده است.

سلمان رشدی ۷۵ ساله شد؛ مبارزی دائمی در راه آزادی بیان

سلمان رشدی به دلیل نگارش رمان “آیات شیطانی” تهدید به مرگ و مجبور به زندگی مخفی شد. او اکنون با حضور علنی جزو تلاشگران آزادی بیان است. این نویسنده بریتانیایی امروز ۷۵ ساله شد. نگاهی به زندگی، آثار و نظرات او.شخصیت، زندگی و آثار سلمان رشدی با روز ۱۴ فوریه ۱۹۸۹ (۲۵ بهمن ۱۳۶۷) گره خورده است. در این روز آیت‌الله روح‌الله خمینی، رهبر جمهوری اسلامی حکم فتوای اعدام و “قتل واجب” این نویسنده بریتانیایی را داد. علت این حکم فقاهتی خمینی کتاب “آیات شیطانی” سلمان رشدی بود که یک سال پیش از آن منتشر شده بود.

خمینی در متن فتوای خود به اطلاع “مسلمانان غیور سراسر جهان” رسانده است که “مؤلف کتاب «آیات شیطانى» که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم و چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتواى آن، محکوم به اعدام مى باشند”. او از مسلمانان “غیور” خواست “تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعا آن‌ها را اعدام نمایند” و “هر کس در این راه کشته شود، شهید است”.

به کانال تلگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

حدود دو سال پس از اعلام این فتوا “هیتوشی ایگاراشی” مترجم ژاپنی این اثر سلمان رشدی در یک سوءقصد به قتل رسید. اتوره کاپریولیو، مترجم ایتالیایی و ویلیام نیگارد، ناشر نروژی نیز از سوءقصدهایی که علیه آن‌ها صورت گرفت، با جراحات شدید جان سالم به در بردند.

زندگی با تهدید مرگ

مفهوم “آزادی” به اجبار به کانون زندگی سلمان رشدی راه گشوده است. او سالیان دراز در حفاظت پلیس در مخفیگاه‌های متفاوت به سر برد. از چند سال پیش اما در جامعه حضور علنی دارد.

رشدی در باره زندگی زیر سایه مرگ در اثر خود با عنوان “خودزندگی‌نامه جوزف آنتون” در سال ۲۰۱۲ می‌گوید که ملکه الیزابت دوم به رغم تمام اعتراضات مقامات تهران، در سال ۲۰۰۷ به پاس خدمات ادبی، نشان و لقب “شوالیه” به او اعطا کرد. “جوزف آنتون” نام مستعار سلمان رشدی در مخفیگاه و برگرفته از دو نویسنده محبوب او جوزف کنراد و آنتون چخوف بود.

سلمان رشدی در مصاحبه با دویچه وله در سال ۲۰۱۵ گفته بود: «ما باید از آزادی ارزشمند خود که آن را به سختی به دست آورده‌ایم، دفاع کنیم؛ و اگر مجبور باشیم برای حفظ آن باید بجنگیم.»

او هر چندگاه یکبار دفاعیه‌هایی در باره آزادی بیان داشته است، از جمله پس از سوءقصد خونین به دفتر نشریه طنز “شارلی ابدو” در پاریس که دفاع عاری از انتقادش از هیأت تحریریه و کاریکاتوریست‌های این نشریه به بهای از دست دادن شماری از دوستان او تمام شد. در نمایشگاه بین‌المللی فرانکفورت در سال ۲۰۱۵ که کشور مسلمان اندونزی میهمان افتخاری آن بود، در جشنواره ادبی مونیخ و یا در جشنواره بین‌المللی ادبی برلین نطق‌هایی در دفاع از آزادی بیان ایراد کرد: «آزادی بیان را باید درک و جذب کرد، مانند هوایی که نفس می‌کشیم، همچون امری بدیهی.»

کودکی در بمبئی

سلمان رشدی متولد ۱۹۴۷ در فضای جهان‌وطن و روادار بمبئی رشد کرد که امروز مومبای نام دارد. زمانی گفته بود که کودکی‌اش در هند “انبانی از قصه‌های تخیلی” و “داستان‌هایی درخشان از هر نوع” برای او به ارمغان داشته است.

خانواده‌اش تبار کشمیری داشت و پدرش تاجرش در دهلی به ثروت رسیده بود. از این رو در توان خانواده بود که فرزند خود را در ۱۴ سالگی به یک مدرسه شبانه‌روزی نخبگان بریتانیا بفرستد.

رشدی که ۱۹۶۴ تابعیت بریتانیا را دریافت کرد، برخلاف آن‌که پشتو، زبان مادری او بود، به نگارش ادبی به زبان انگلیسی روی آورد. در “کینگز کالج” کمبریج تاریخ خواند و در کلاس‌های تئاتر شرکت کرد، اما سال ۱۹۶۸ از ادامه تحصیل سر باز زد. بعدها در باره خود گفت: «من یک نماینده نمونه‌وار نسل ۶۸ بودم.»

کار حرفه‌ای خود را با خبرنگاری، هنرپیشگی و نگارش متن‌های تبلیغاتی آغاز کرد. چهار سال بعد اما کار در یک آژانس برای او به اشتغالی حاشیه‌ای بدل شد. نخستین رمان تجربی خود را با عنوان “گریموس” منتشر کرد که کمتر مورد توجه قرار گرفت. اما با دومین اثر “بچه‌های نیمه‌شب” به شهرت جهانی رسید. این رمان با موضوع سرنوشت خانواده‌ای در هرج‌ومرج استقلال دولت هند موفق به دریافت جایزه “من-بوکر” شد و در بریتانیا و آمریکا به پرفروش‌ترین آثار رسید.

مبارزه بر سر “حقیقت”

سلمان رشدی در طول سالیان شمار زیادی رمان، جستار و یک خودزندگینامه منتشر کرده است. این آثار به یکسان از کیفیت درخشان ادبی برخوردار نبودند، اما “بچه‌های نیمه‌شب” (۱۹۸۱)، “آیات شیطانی” (۱۹۸۸)، “آخرین آه عرب مغربی” (۱۹۹۵) و “جوزف آنتون” (۲۰۱۲) به آثار کلاسیک ادبیات جهانی پیوسته‌اند.

هیچ‌یک از آثار رشدی، چه در جهان اسلام و چه خارج از آن، عاری از مناقشه نبوده‌اند. برای مثال رمان “خشم” (۲۰۰۱) ماجرای یک پژوهشگر علوم انسانی است که در لندن همسر و فرزند را ترک می‌کند و در نیویورک زندگی جدیدی را می‌آغازد؛ این رمان در بریتانیا و آمریکا نظرات متنافری را برانگیخت.

سبک نویسندگی رشدی را “رئالیسم جادویی” می‌دانند، که همانا درهم‌تافتگی واقعیت و تخیل است. با این حال او خود را متعهد به “حقیقت” می‌داند و می‌گوید: «ادبیات، در هر سبک خود، رئالیستی یا تخیلی، همواره می‌کوشد شکلی از حقیقت در باره وجود انسانی ارائه دهد.»

“حقیقت” از نگاه او انگاشتی است که خطر فزاینده آن را تهدید می‌کند. این مفهوم در کانون آخرین اثر او نشسته‌اند که مجموعه‌ای از جستارهاست و در آلمان با عنوان “زبان‌های حقیقت” انتشار یافته است.

به کانال اینستاگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

حتا در ۷۵ سالگی نیز نشانی از خستگی در این نویسنده دیده نمی‌شود. برعکس، سلمان رشدی هر چند یک بار با پرشوری تمام در مباحثات داغ اجتماعی شرکت می‌کند، هرچند هم که خوشایند او یا دیگران نباشد. او می‌گوید: «حقی به نام دلخور نشدن وجود ندارد.»

رئیس جامعه جراحان ایران به رئیسی: اجرای حکم قطع انگشت زندانیان «وهن اسلام» است

در پی انتشار گزارش‌هایی مبنی بر درپیش بودن اجرای مجازات قطع دست چند زندانی در ایران، ایرج فاضل، وزیر پیشین بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در نامه‌ای به ابراهیم رئیسی، از او خواست برای «توقف اجرای حکم قطع انگشتان دست چند مجرم» دستور فوری صادر کند.

ادامه اعتراض‌ها در شهرهای مختلف ایران؛ از بازنشستگان تا رانندگان

ایران همچنان شاهد برگزاری تجمع‌های اعتراضی اصناف و گروه‌های مختلف اجتماعی است. شماری از بازنشستگان، رانندگان و خانواده معلم‌های بازداشت‌شده روز یکشنبه در شهرهای مختلف ایران دست به تجمع زدند.گزارش‌ها حاکی از آن است که در روز یکشنبه ۲۹ خرداد (۱۹ ژوئن)، در شهرهای مختلف ایران تجمع اعتراضی برپا شده است. از جمله گسترده‌ترین آنها، بازنشستگان در شهرهایی همچون اراک، ساری، اهواز، رشت، زنجان، شوشتر، کرمانشاه، دورود و شوش دست به تجمع زده‌اند.

بر اساس ویدئوهایی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده، معترضان شعارهایی همچون ”مدیر بی‌لیاقت، استعفا استعفا”، ”دولت بودجه نداره، به ما فشار میاره”، ”مدعی عدالت، خجالت، خجالت” و ”رزمندگان دیروز، گرسنگان امروز” سر داده‌اند.

دولت ابراهیم رئیسی روز ۱۵ خرداد اعلام کرد که حقوق بازنشستگان غیرحداقل‌بگیر را تنها ۱۰ درصد افزایش خواهد داد. این در حالی است که پیشتر و با موافقت شورای کار، قرار بود تا حقوق متوسط‍‌بگیران و سایر سطوح ۳۸ درصد افزایش یابد. بازنشستگان معترض، خواستار اصلاح مصوبه دولت و افزایش مستمری‌ها هستند.

در ویدئویی که در اکانت ”۱۵۰۰ تصویر” منتشر شده، بازنشستگان معترض در کرمانشاه یک سفره خالی را به طور نمادین تشییع کردند.

در اهواز نیز معترضان فریاد زدند: «رئیسی دروغگو، حاصل وعده‌هات کو.»

بازنشستگان و مستمری‌بگیران سازمان تامین اجتماعی در رشت نیز در برابر اداره تامین اجتماعی این شهر دست به تجمع زدند و شعار ”فریاد، فریاد، از این همه بیداد” سر دادند.

تجمع رانندگان در تهران

از پایتخت ایران نیز خبر می‌رسد که شماری از رانندگان کامیون‌های وارداتی، در مقابل ساختمان راهداری تهران دست به تجمع زده‌اند. این رانندگان معترض، برای پلاک گذاشتن بر روی کامیون‌های وارداتی خود، باید یک کامیون فرسوده و غیرقابل استفاده را خریداری و اسقاط کنند اما در پی افزایش شدید قیمت‌ها در ایران، از انجام این کار بازمانده‌اند.

رانندگان معترض، در این تجمع شعار ”ما اشتباه کردیم که واردات کردیم” سر دادند و در واکنش به حضور نیروی انتظامی فریاد زدند ”نیروی انتظامی، حمایت، حمایت”.

تجمع خانواده معلم‌های بازداشتی

در شهرستان سقز در استان کردستان هم خانواده‌های ۱۱ معلم بازداشت‌شده با برگزاری تجمع در مقابل دادگاه این شهر، خواستار آزادی فوری معلمان دربند شدند.

وبسایت‌های حقوق بشری، روز پنج‌شنبه ۲۶ خردادماه از بازداشت ده‌ها فعال صنفی فرهنگیان در شهرهای مختلف استان کردستان از جمله در سنندج و سقز خبر داده بودند. این فعالان، در آستانه تجمع سراسریِ دوباره معلمان با فراخوان شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران بازداشت و شماری از آنها بعد از ۲ روز آزاد شدند.

اعتراض اصناف و گروه‌های مختلف اجتماعی در شهرهای گوناگون ایران در حالی ادامه دارد که این اعتراض‌ها اغلب با سرکوب نیروهای امنیتی ایران مواجه شده و در هفته‌های گذشته، بسیاری از فعالان صنفی بازداشت شدند. شماری از کارشناسان می‌گویند که با توجه به وضعیت اقتصادی نامطلوب در ایران بویژه استمرار گرانی‌ها، این اعتراض‌ها همچنان ادامه خواهد داشت.

طالبان می‌خواستند چراغ دانشگاه‌ را خاموش کنند

عبدالعزیز محبی در گفت‌وگو با مریم فومنی

بعد از سقوط کابل و قدرتگرفتن طالبان در افغانستان، دانشگاه‌‌ها در این کشور تعطیل نشده اما طالبان بهدنبال اسلامی‌کردن دانشگاه‌ها هستند. نهتنها کلاس‌های درس مشمول تفکیک جنسیتی شده بلکه فضا و مناسبات حاکم بر دانشگاه بهطورکلی تغییر کرده است. به نظر عبدالعزیز محبی، رئیس سابق دانشگاه بامیان که زمستان گذشته افغانستان را ترک کرده است، آینده‌ی تحصیلات عالی در افغانستان تاریک است. اما استادانی که به‌رغم دشواری‌ها در افغانستان باقی‌ مانده‌اند، هنوز نگذاشته‌اند که طالبان چراغ دانشگاه‌ را خاموش کنند. عبدالعزیز محبی فارغ‌التحصیل دوره‌ی دکترای زراعت و مهندسی محیط‌زیست از دانشگاه کشاورزی و فناوری توکیو است، سال‌ها در دانشگاه کابل تدریس ‌کرده و از سال ۱۳۹۸ ریاست دانشگاه بامیان را بر عهده داشت. او که مشاور پارلمان افغانستان در کمیسیون منابع طبیعی محیطزیست نیز بوده است، پنج ماه پس از سقوط کابل، افغانستان را ترک کرد و اکنون در دانشگاه ترینیتی در دوبلین در ایرلند مشغولبهکار است.


شما دسامبر سال گذشته افغانستان را ترک کردید، حدود پنج ماه پس از به‌قدرت‌رسیدن طالبان و خیلی دیرتر از بسیاری از دانشگاهیان و فعالان مدنی و سیاسی. چرا در آن زمان افغانستان را ترک کردید و در آن چند ماه بر شما چه گذشت؟

دلیلی که ما نتوانستیم مثل دیگران زودتر بیرون شویم این بود که در آن روزهای اول ما در یک قریه پنهان‌ شده بودیم که طالبان نتوانند ما را پیدا کنند. از میدان هوایی هم خیلی دور بودیم. البته این هم فایده نداشت و طالبان دو روز پس از ورود به بامیان، پشت من آمدند و من را با خود به مرکز آوردند.

یک کسی را پیدا کردند که شماره‌ی تلفن من را داشت. من چون آن آدم را می‌شناختم، باورش کردم که ممکن است کس دیگری نباشد. زمانی که گوشی را بلند کردم، دیدم که طالب‌ها صحبت می‌کنند، همراهشان صحبت کردم و گفتند: «شما بیایید، مشکلی ندارد. ما ضمانت می‌کنیم که شما را کسی ضرر نرساند.» برای من هم دیگر چاره‌ای نبود. اگر نمی‌آمدم، ممکن بود فامیل ما در خطر جدی قرار بگیرد.

بعد که از آن قریه به مرکز بامیان آمدیم، یک دلیل اینکه دیر بیرون شدم این بود که نمی‌خواستم دانشگاه بامیان به‌کلی از بین برود چون برای سرپاشدن این دانشگاه بسیار زحمت کشیده بودیم. البته پاسپورت‌های من و خانواده‌ام هم تاریخ‌هایشان گذشته بود و ما نمی‌توانستیم برای ایران یا پاکستان ویزا بگیریم. وقتی‌ هم که پاسپورت‌هایمان آماده شد، من در شرایطی بودم که نمی‌توانستم از مرز به‌شکل عادی بگذرم. تحت‌تعقیب بودم و هر روز از طرف نماینده‌ی فوق‌العاده‌ی وزارت تحصیلات عالی با من تماس می‌گرفتند که «کجا هستی و چه می‌کنی؟» تهدید نمی‌کردند اما من را مانیتور می‌کردند. درنهایت، به آنها گفتم که پانزده روز رخصت گرفتم و مریض دارم. در این مدت از مرز افغانستان به‌سمت پاکستان بیرون شدیم. بعد هم توانستم از طریق برنامهی «پژوهشگران در خطر» و دولت ایرلند به این کشور بیایم و حالا در دو دانشگاه ترینیتی و مینوت مشغول کارهای تحقیقی هستم.

 

گفتید که نمی‌خواستید دانشگاه بامیان ویران شود. دانشگاه بامیان چه تاریخچه‌ای دارد و در این سال‌ها چه تغییراتی کرده؟ چند سال بود که ریاست آن دانشگاه را بر عهده داشتید؟

تاریخچه‌ی دانشگاه بامیان خیلی جالب است. این دانشگاه در سال ۱۳۷۵ شروع به کار کرد. در آن زمان طالبان در گوشه‌هایی از افغانستان بودند ولی حزب وحدت بر بامیان حاکم بود. دانشگاه از طریق حزب وحدت شروع شد و تا سال ۱۳۷۷ دوام پیدا کرد. سال ۱۳۷۷ طالبان آمدند. بامیان را که تسخیر کردند، دانشگاه هم کاملاً خوابید. در آن زمان ما چهار دانشکده داشتیم؛ دانشکدهی طب، علوم، زراعت و ادبیات. وقتی‌ که طالبان از بامیان بیرون شدند، دانشگاه بامیان دوباره در سال ۱۳۸۸ شروع به فعالیت کرد؛ این بار با دو دانشکده. من از سال ۱۳۹۸ ریاست این دانشگاه را بر عهده داشتم. در این اواخر ۳۴ رشته‌ی تحصیلی در ۷ دانشکدهی دانشگاه بامیان تدریس می‌شد و ۷۶۴۱ محصل داشتیم. یکی از افتخارات ما هم این بود که دانشگاه بامیان از لحاظ ترکیب جنسیتی دومین رتبه را در سطح دانشگاه‌‌های افغانستان داشت. ۳۷درصد از محصلان‌ ما زن بودند و بعد از دانشگاه «تعلیم‌وتربیت کابل» توازن جنسیتی دانشگاه بامیان بیشتر از دیگر دانشگاه‌های افغانستان بود.

 

شما گفتید که یکی از دلایل ترک دیرهنگام افغانستان، نگرانی شما برای دانشگاه بامیان بود. الان این دانشگاه چه وضعیتی دارد؟ در این یک سال چه بر آن گذشته است؟

وقتی بامیان سقوط کرد، من نگران بودم که اگر کسی در دانشگاه نباشد، طالب‌ها بگویند که کسی نیست و باید فعالیت‌های دانشگاه متوقف شود. خوشبختانه این اتفاق نیفتاد اما وضعیت فعلی دانشگاه‌ها در سراسر افغانستان، به‌خصوص در دانشگاه بامیان، اصلاً مناسب نیست. تعدادی از اساتیدی که در دانشگاه بودند، از افغانستان بیرون شده‌اند و استاد جایگزینِ متخصص کم است. در چنین شرایطی طبقه‌ی ذکور و اناث را هم جدا کرده‌اند. فعلاً دانشجویان زن و مرد در دو نوبت قبل‌ازظهر و بعدازظهر می‌آیند. اما بحث‌هایی در جریان است که باید روزهایشان هم جدا شود، روزهای جفت طبقه‌ی اناث و روزهای طاق طبقه‌ی ذکور درس بخوانند. در این صورت کیفیت تحصیل و تدریس پایین می‌آید.

وقتی که ما در دانشگاه بامیان بودیم، دانشگاه بامیان ۵۲ استاد کم داشت. الان ۲۰۰ استاد کم دارد. تعدادی از استادها بیرون شده‌اند و کردیت‌های (واحدهای درسی) مضامین اسلامی هم زیاد شده است. یعنی از ۳ کردیت به ۲۴ کردیت رسیده است. یعنی قبلاً این‌طور بود که دانشجویان هر رشته‌ای در کنار واحدهای تخصصی خودشان باید سه واحد مضامین اسلامی هم برمی‌داشتند. اما الان این تعداد بسیار بیشتر شده. اینها جایگزین واحدهای درسی تخصصی هر رشته می‌شوند و درنتیجه دانشجویان به‌جای درس‌های تخصصیِ رشته‌شان باید مضامین اسلامی بیشتری را بگذرانند.

 

آیا رشته‌هایی هم بوده‌اند که تدریسشان متوقف شده باشد؟

در دانشگاه بامیان برخی اساتید نگران هستند که رشته‌هایی مثل فلسفه‌ی غرب از برنامه‌ی درسی دانشجویان حذف شوند. اما هنوز این اتفاق نیفتاده است. اما در دانشگاه کابل دپارتمان موسیقی تعطیل شده است و محصلانش سرگردان‌اند. اساتید دانشکدهی موسیقی هم کاملاً از افغانستان بیرون شده‌اند.

 

ما در رسانه‌ها درباره‌ی خطراتی که فعالان مدنی و سیاسی را تهدید می‌کند، زیاد شنیده‌ایم. اما اساتید دانشگاهی با چه خطراتی مواجهند و چرا بسیاری از آنها هم مجبور به ترک افغانستان شدند؟

اساتید دانشگاه از دو لحاظ در خطر بودند: تعدادی از اساتید دانشگاه علاوه بر اینکه استاد دانشگاه بودند، فعال حقوق بشر و حقوق مدنی بودند یا فعالیت‌های سیاسی داشتند و از این جهت تحت خطر بودند. از لحاظ دیگر، در سال ۲۰۰۰ که طالب‌ها به بامیان آمدند، تعدادی از اساتید دانشگاه را گرفتند، برخی از آنها را کشتند، چشم‌هایشان را بیرون کردند و حتی پوستشان را کندند. رفتاری که طالب‌ها در آن دوره با اساتید دانشگاه داشتند، خیلی دردآور بود.

یکی از افتخارات ما هم این بود که دانشگاه بامیان از لحاظ ترکیب جنسیتی دومین رتبه را در سطح دانشگاه‌‌های افغانستان داشت. ۳۷درصد از محصلان‌ ما زن بودند و بعد از دانشگاه «تعلیم‌وتربیت کابل» توازن جنسیتی دانشگاه بامیان بیشتر از دیگر دانشگاه‌های افغانستان بود.

بحث دیگر هم بحث آزادی آکادمیک است. الان با تسلط طالب‌ها، آزادی آکادمیک در افغانستان وجود ندارد. استاد، علاقه‌مند است که آزادی آکادمیک داشته باشد. زمانی که آزادی آکادمیک محدود شد، علاقه‌ و شوقی برای اساتید باقی نمی‌ماند و استاد ترجیح می‌دهد که از افغانستان بیرون شود. تعدادی از اساتید هم با مؤسسات خارجی در بیرون از افغانستان کار کرده بودند و این‌ هم دلیل دیگری بود برای خروج برخی از اساتید چون طالب‌ها فکر می‌کردند کسانی که همراه خارجی‌ها کار کرده‌اند، غیرمسلمان شده‌اند و آنها را تهدید می‌کردند. البته وقتی با بزرگان طالب‌ها بهعنوان یک ژورنالیست صحبت می‌کنید، ممکن است فکر کنید که هیچ مشکلی نیست ولی طالب‌هایی که در سطح محلات و ولایت قدرت را در دست دارند، خیلی آنی تصمیم می‌گیرند و تهدیدها را عملی می‌کنند. به‌‌این‌خاطر همه از آنها می‌ترسند.

 

خود شما در آن چند ماهی که پس از سلطه‌ی طالبان در افغانستان بودید چه وضعیتی داشتید؟

دوره‌ی خیلی سختی بود. زمانی که طالبان وارد بامیان شدند، چون می‌دانستیم که دنبال ما خواهند بود، به قریه‌های بیرون از مرکز بامیان رفتیم. من چند شب حتی در کوه‌ها بودم و هر روز جای خودم را بارها تغییر می‌دادم. اگر یک روز در قریه بودم، روز دیگر خودم را در شهر نشان می‌دادم که من هنوز هستم و مشکلی نیست.

وقتی اوضاع خطرناک می‌شد که هیئتی از جانب طالبان می‌آمدند. هرجایی که بودید، زنگ می‌زدند و شما را می‌خواستند. یک وقتی هیئتی از وزارت دفاع آمدند، ساعت شش شب من را خواستند و گفتند که «باید فهرست اجناس دانشگاه را به ما بدهید». من گفتم که «شب است و من الان در خانه هستم. چطور می‌توانم این کار را بکنم؟» من را مجبور کردند که «حتماً باید بیایی». با راننده تماس گرفتم که «شما بیایید همراه من برویم». دلیلش هم این بود که یک کسی باید وجود می‌داشت تا اگر ضرری به من برسد، آگاه شود. زمانی که رفتیم دانشگاه، یک تیم بسیار کلان آمدند، همه هم مسلح بودند. به من گفتند: «امروز شما لیست را تهیه کنید.» گفتم: «امشب که هیچ‌کدام از کارمندها نیستند. شب است.» گفتند: «فردا تا ساعت یازده صبح باید این لیست را به ما بدهید.» ما فردا صبح لیست اجناس را رساندیم. بعد به من گفتند که از دانشگاه بامیان اجناسی مفقود شده و شما بهتر است که همراه ما به وزارت دفاع در کابل بیایید. جوانی همراه آنها بود، با او پشتو صحبت کردم و او کمک شد و نگذاشت که من را به کابل ببرند. این هم یکی از مواردی بود که تصمیم جدی گرفتم که باید از افغانستان بیرون شوم.

یک بار هم پشت دروازه‌ی خانه‌ام آمدند. سؤال کردند که «محبی کجاست؟» من بیرون شدم و گفتم: «بله، من هستم.» گفتند: «ما شنیدیم که شما با جبهه‌ی مقاومت در تماس هستید.» گفتم: «نه، من آدم دانشگاهی هستم، نظامی نیستم که با آنها تماس داشته باشم.» بعد اینها را با بعضی از افراد طالبان مطرح کردم. آنها گفتند: «نه، افراد ما نیستند. شاید کسانی باشند که می‌خواهند شما را به‌نحوی تهدید کنند تا دانشگاه را رها کنید.» در این وسط به هر صورت فکر کردم که ضرورت نیست که در دانشگاه ادامه بدهم. البته من عملاً بعد از آمدن طالبان دیگر رئیس دانشگاه هم نبودم. مستقیم کسی را جایگزین من نکردند ولی یک نفر را آورده بودند در دانشگاه و می‌گفتند که نماینده‌ی فوق‌العاده‌ی وزارت تحصیلات عالی است؛ یعنی همه‌کاره‌ی دانشگاه. دوازده نفر هم مسلح به دانشگاه آورده بودند که داخل دانشگاه با تفنگ راه می‌رفتند.

 

بعد از سقوط کابل و روی‌کارآمدن طالبان، دانشگاه چه وضعیتی پیدا کرد؟

زمانی که طالبان آمدند، تابستان بود و دانشگاه‌ها تازه آغاز شده بود. طالبان دانشگاه‌ها را بستند. تا هشت ماه دانشگاه بسته ماند. کلاس‌ها تعطیل بودند. کسی هم جرئت نمی‌کرد به دانشگاه بیاید. همه از وضعیت جاری می‌ترسیدند. من فکر می‌کنم که آینده‌ی تحصیلات عالی در افغانستان روشن نیست. مضامینی (دوره‌های آموزشی) که باید مسلکی (تخصصی) باشد، کمتر شده و تعدادی از اساتیدی که باتجربه بودند، از افغانستان بیرون شده‌اند. به‌خاطر تفکیک جنسیتی کلاس‌ها و بیشترشدن ساعت کاریِ استادان، کیفیت تدریس هم پایین آمده است.

یک روز، هیئتی از وزارت تحصیلات طالبان آمدند و به ما گفتند که «چرا یک استاد نمی‌تواند چند مضمون را تدریس کند؟» من حیران ماندم. گفتم: «استادها رشته‌ی تحصیلی و تخصصشان تفاوت دارد.» اما قبول نمی‌کردند و می‌گفتند: «اینها چطور استاد شده‌اند که نمی‌توانند چند واحد تخصصی متفاوت را تدریس کنند؟» دلیلش هم این است که این آدم‌ها ذهن مدرسه‌ای دارند. در مدرسه شما می‌دانید که یک ملا به شاگردهای خودش از الف تا یاء تدریس می‌کند ولی در دانشگاه متفاوت است. این آدم با آن ذهن می‌گفت که «چرا یک استاد از سال یک تا چهار نمی‌تواند تمام مضامین را تدریس کند؟» وقتی به آنها گفتم «ما فعلاً ۱۸۰ استاد داریم اما زمانی که شما زنان و مردان را جدا ‌کنید، این استادها باید ۳۶۰ نفر شوند»، جواب دادند که «این در توان امارت اسلامی نیست».

یکی از فرمان‌هایی که طالبان برای اسلامیکردن دانشگاه‌ها داده‌اند درباره‌ی لباس‌های محصلین است. برای مثال، در این فرمان آمده است که لباس‌ دانشجویان زن باید سیاه باشد و بدنشان معلوم نشود. لباس‌ها باید گشاد و روپوشیده باشد. زمانی که داخل دانشگاه می‌شوند، نباید آرایش کنند تا توجه مردها را جلب نکنند. خنده‌آور است. به پسرها هم گفتند که «نمی‌توانید شلوار تنگ بپوشید».

 

آیا مواردی هم بوده که طالبان مانع از تدریس برخی از استادان دانشگاه شوند و آنها را به‌دلیل عقاید سیاسی یا مذهبی‌شان از کار برکنار کنند؟

نه. خوشبختانه چنین مواردی نداشتیم. ولی اساتید دانشگاه کاملاً دل‌سرد شده‌اند چون آزادی آکادمیک و آزادی بیان وجود ندارد. به لباس استادها و سر و روی استادها کار دارند. طالبان می‌گویند: «سروصورت شما باید نبوی باشد.» فکر می‌کنند اگر ریش بلند و کلاه و لباس کشال (بسیار بلند و فراخ) داشته باشند، یعنی سیرت نبوی دارند. از طرف دیگر، استادها بسیار تحت فشار هستند و معاششان هم پایین آمده است. الان معاششان ۲۰درصد کمتر از قبل است اما یک وقتی ۵۰درصد هم پایین آمده بود. درواقع، اساتید دانشگاه را سه مشکل بسیار جدی تهدید می‌کند: مشکل امنیت، مشکل آزادی، مشکل اقتصادی.

 

آیا طالبان در محتوای درسی، به‌ویژه در رشته‌های علوم انسانی، هم دخالت می‌کنند؟ آیا مواردی بوده که بخواهند بر موضوعات کلاس‌های درس کنترل و نظارت داشته باشند؟

در دانشگاه کابل دپارتمان موسیقی تعطیل شده است و محصلانش سرگردان‌اند. اساتید دانشکده‌ی موسیقی هم کاملاً از افغانستان بیرون شده‌اند.

در این اواخر چند بحث در وزارت تحصیلات عالی شده که باید مضامین و محتویات‌ دروس دانشگاهی کنترل شود، به‌خصوص برای اساتیدی که در علوم انسانی، فلسفه و علوم سیاسی تدریس می‌کنند. تلاش طالب‌ها بر این است که آنچه طالب‌ها می‌گویند تدریس شود که این‌هم نوعی فشار اضافی بر اساتید است. طالبان می‌خواهند همه‌چیز را اسلامی کنند، اسلامشان هم اسلام سیاسی است، آن‌هم اسلام سیاسی‌ای که خود‌شان می‌خواهند و قبول دارند. با این شیوه‌ای که طالبان در دانشگاه‌ها در پیش‌ گرفته‌اند، اساتید خودشان را آزاد احساس نمی‌کنند، علاقه‌مندی‌شان تحت سؤال قرار می‌گیرد و در آینده بسیار دشوار است که در علوم انسانی و سیاسی علم تولید شود.

 

همان‌طور که اشاره کردید، دوره‌ی قبلی که طالبان به قدرت رسیدند دانشگاه‌ها بسته شد. بعد از بازگشایی دانشگاه‌ها، چند درصد از جوانان افغانستان به دانشگاه می‌رفتند و سطح دانشگاه‌ها چطور بود؟ ارتباطات و مبادلات علمی با دانشگاه‌های کشورهای دیگر چطور بود؟ آیا اکثر اساتید دانش‌آموخته‌های دانشگاه‌های افغانستان بودند یا کسانی بودند که در کشورهای دیگر درس خوانده بودند و بعد از سقوط طالبان به کشور برگشته بودند؟

دفعه‌ی قبل، زمانی که طالبان آمدند، تعدادی از دانشگاه‌ها از جمله دانشگاه بامیان بسته شدند ولی دیگر دانشگاه‌های افغانستان باز بودند. زمانی که طالبان بیرون شدند، دانشگاه‌های افغانستان بسیار رشد کردند. ما یک امتحان کنکور سراسری داریم که امتحان ورود به دانشگاه است. هرکسی که می‌توانست از امتحان کنکور عبور کند، وارد دانشگاه می‌شد. در مجموع ۸۵درصد از جوانان افغانستان قادر بودند که در دانشگاه‌های افغانستان ادامه‌تحصیل بدهند. ۶۵درصد از دانشجویان در دانشگاه‌های دولتی درس می‌خواندند و بقیه در دانشگاهی خصوصی که البته در این اواخر دانشگاه‌های خصوصی هم در افغانستان بسیار رشد کرده بود. ارتباطات و مبادلات علمی با دیگر کشورها تازه داشت به‌شکل اساسی و مطابق با اصول آکادمیک پیشرفت می‌کرد و تفاهمنامههایی با دانشگاههای کشورهای مختلف داشتیم. اکثر استادانی که فوق‌لیسانس و دکترا داشتند، دانشآموختهی کشورهای مختلف بودند. بعد از به‌قدرت‌رسیدن طالبان اکثر اساتیدی که بیرون از افغانستان بودند، دیگر به کشور برنگشتند.

 

آیا آماری از تعداد دانشجویان و نسبتشان با جمعیت افغانستان دارید؟

در افغانستان ما هنوز سرشماری دقیق نداریم و متأسفانه توافقی درباره‌ی تعداد دانشجویان در وزارت تحصیلات عالی وجود نداشت. البته وزارت تحصیلات عالی این را رد می‌کند و آمارهایی ارائه می‌کند ولی آن آمار درست نبود. برای همین متأسفانه من نمی‌دانم که در سراسر کشور دقیقاً چه تعداد دانشجو داشتیم. اما در بامیان، جمعیت حدود ۶۰۰هزار نفر است و ما در دانشگاه بامیان ۷۶۴۱ دانشجو داشتیم.

اما جدا از آمار، تا قبل از روی‌کارآمدن دوباره‌ی طالبان، دانشگاه‌ها خیلی خوب پیش می‌رفتند. تعداد دانشجوها زیاد شده بود و دانشگاه‌ها تلاش می‌کردند تا کیفیت را بالا ببرند. برای مثال، در دانشگاه بامیان تلاش می‌کردیم که دانشجویان پس از فارغ‌التحصیلی وارد مارکت (بازار) کار شوند. اکثر اساتید ما بیرون از افغانستان، در آمریکا، اروپا، ایران، هند و پاکستان تحصیل کرده بودند. این اواخر تعدادی از اساتید هم در چین و روسیه تحصیل کرده بودند. در این اواخر ارتباطاتی با کشورهای مختلف را شروع کرده بودیم و با دانشگاه‌های خارج از افغانستان برای تبادل فرهنگی و علمی تفاهم‌نامه امضا می‌کردیم.

 

فکر می‌کنید در زمان طالبان هم این مبادلات علمی می‌تواند ادامه پیدا ‌کند؟

بسیار مشکل است. طالبان با صدور مکتوبی گفته‌اند که بدون اجازهی وزارت تحصیلات عالی نمی‌توانید با هیچ مؤسسه‌ای در بیرون از افغانستان صحبت کنید. البته در زمان حکومت قبلی هم این ارتباطات مشکل بود و برای امضای یک قرارداد با دانشگاهی در خارج از افغانستان باید وزارت تحصیلات عالی، وزارت عدلیه، وزارت خارجه و بعد وزارت مالیه آن قرارداد را تأیید می‌کردند. ولی الان آن شرایط به‌کلی از بین رفته است. حتی مکتوب آمده که شما با مؤسسات محلی و منطقه‌ای هم نمی‌توانید ارتباط داشته باشید.

 

آیا می‌دانید که چه تعداد از اساتید دانشگاه بعد از قدرت‌گرفتن دوباره‌ی طالبان از افغانستان خارج شده‌اند؟

نظر بر آماری که بر اساس ارتباطاتم با رؤسای دانشگاه‌های افغانستان دارم، در حدود ۳۴۰ نفر از افغانستان بیرون شده‌اند. ما در دانشگاه‌های افغانستان حداقل ۷هزار استاد داریم که کمتر از ۱۰درصد آنها کشور را ترک کرده‌اند.

 

آیا هنوز امیدوارید که این اساتید بتوانند چراغ دانشگاه‌ها را در حکومت طالبان روشن نگه دارند؟

چراغ دانشگاه‌ها روشن می‌ماند ولی شعلهی آن ممکن است پایین باشد. کسانی که در افغانستان ماندند، خود را به‌نحوی برای نسلی که آنجا باقی مانده قربانی کردند و نگذاشتند طالب‌ها چراغ دانشگاه‌ را خاموش کنند. البته طالب‌ها هم تلاش می‌کنند که بادی بوزد که چراغ‌ها خاموش شود ولی چراغ دانش سخت است که خاموش بماند.

 

شما چند ماه بعد از آمدن طالبان در افغانستان بودید. می‌دانم که مخفی بودید و شرایطتان فرق می‌کرده ولی چیزی که در شهر و کوچه و خیابان می‌دیدید چطور بود؟ زندگی مردم عادی در همان مدت کوتاه چقدر فرق کرده بود؟

متأسفانه تغییرات منفی را به‌صورت آنی حس می‌کردید. قبل از طالب‌ها می‌دیدید که مردم شاد و سرحال مشغول کارهایشان هستند ولی زمانی که طالبان آمدند بازار و مارکت همه‌چیز سقوط کرد. مردم را بسیار کم در شهرها می‌‌دیدید. فعالیت اقتصادیِ مردم کاهش پیدا کرده بود. اجناس و مال و اموال کم شده بود و مردم توان خرید نداشتند و کار وجود نداشت. مردم زیاد نگران بودند و حالا هم نگران هستند که وضعیت چه خواهد شد. مردم احتمال می‌دادند که باز هم در افغانستان جنگ داخلی دربگیرد و روحیه‌ی مردم کاملاً از بین رفته بود. چهره‌های مردم خاک‌آلود و گرفته بود. مردم نمی‌دانستند که باید چه‌کار کنند تا از این وضعیت بیرون شوند. همهی چیزهایی که داشتند پس از یکی‌دو ماه تمام شده بود و در نگرانی بودند. متأسفانه فقر و گرسنگی خیلی زیاد شده بود؛ الان هم وضعیت همین‌طور است و در برآوردهای مختلف نهادهای بین‌المللی ۹۵درصد از مردم افغانستان برای تأمین نان روزانه با مشکل مواجهند.

 

زندگی خود شما چقدر تحت تأثیر قرار گرفت؟ هم زندگی خانوادگی و هم زندگی آکادمیکتان؟

زندگی آکادمیک من کاملاً دگرگون شد. ما در آنجا می‌خواستیم کارهایی را انجام بدهیم که همه‌شان متوقف شدند. به‌عنوان رئیس دانشگاه، شبکه‌ی آکادمیکی ساخته بودم و امیدوار بودم که این شبکه خیلی خوب پیش برود. ما یک مجمع آکادمیک ساخته بودیم، یک نهاد داشتیم به نام «مرکز مطالعات استراتژیک افغانستان» و با تعدادی از اساتید روی بعضی از مسائل تحقیقی و علمی کار می‌کردیم. همچنین شبکه‌ی اجتماعی‌ای ساخته بودیم که خیلی به پیشرفت آن امید داشتیم اما متأسفانه همه را از دست دادیم.

از لحاظ زندگی شخصی و خانوادگی هم بالاخره شما ۴۵ سال در جایی زندگی می‌کنید، خانه تشکیل می‌دهید، برای مسائل اقتصادی فکر می‌کنید، اما همه‌ی اینها یک‌باره از دست شما می‌روند که تأثیری بسیار منفی وارد می‌کند. از طرف دیگر، تعدادی از اعضای فامیل ما در افغانستان ماندند و از آنها جدا شدیم. برای فامیل و کسانم این جابه‌جایی آسان نیست چون تغییری ناخواسته و مهاجرتی اجباری بوده است. برای جوانان و اطفال به نظرم خوب است، آنها خوش هستند، به مدرسه‌ای که می‌روند علاقه‌مند هستند و تلاش می‌کنند که زبان بیاموزند. اما برای کسانی که سن زیادی دارند، مشکل است. با زبان و فرهنگ اینجا آشنا نیستند. ولی تلاش می‌کنیم با شرایط موجود کنار بیاییم.

پزشکانی که به دست “جوخه‌های امنیتی” حذف شدند

مرگ مشکوک دکتر پیوند علامه و پیوند آن با فاجعه متروپل آبادان، خاطره دیگر قتل‌ها، خودکشی‌ها و مرگ‌های مشکوک پزشکان در چند دهه گذشته را زنده کرد. ایرج مصداقی، تحلیلگر سیاسی، دستگاه امنیتی را عامل این مرگ‌ها می‌داند.دوم خرداد ۱۴۰۱ ساختمان متروپل فروریخت. همان روز خبر دستگیری حسین عبدالباقی، مالک متروپل، در رسانه‌های رسمی و دولتی انتشار یافت، اما روز بعد اعلام شد که وی در زیر آوار کشته شده است. اما حتی خبر دفن جنازه وی نیز افکار عمومی را قانع نکرد.

سه هفته پس از این ماجرا، انتشار خبر خودکشی دکتر پیوند علامه‌ بار دیگر آبادان و ایران را در بهت و نگرانی فرو برد.

به گزارش خبرگزاری‌های دولتی، روز جمعه ۲۷ خرداد ۱۴۰۱ پیوند علامه، پزشک اورژانس بیمارستان‌های آبادان، پس از سقوط از طبقه هشتم ساختمان محل زندگی خود، برج ساحلی اروند، جان خود را از دست داد. به گفته سعید حافظی، خبرنگاری آبادانی که سال گذشته بارها راجع به خطر ریزش ساختمان متروپل هشدار داده بود، پیوند علامه همان پزشکی است که هویت جسد حسین عبدالباقی، مالک ساختمان متروپل را در نیمه‌شب نخست پس از ریزش ساختمان تایید نکرد.

اگر چه مقامات نظام اسلامی اعلام کردند که “علت حادثه توسط کارشناسان ناجا در دست بررسی است”، اما تجربه نشان می‌دهد که این پرونده نیز همچون پرونده‌های قبلی به سرانجامی نخواهد رسید.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

ماجرای مرگ مشکوک یا قتل احتمالی دکتر پیوند علامه در ایران بحث‌های بسیاری برانگیخته و دوباره سرنوشت پزشکانی که در سال‌های گذشته توسط جوخه‌های امنیتی به قتل رسیده‌اند، مورد توجه مردم قرار گرفته است. این نوشته نگاهی خواهد داشت به سرنوشت تلخ این دسته پزشکان.

دکتر محمدتقی فلاح تفتی

در خردادماه ۱۳۷۱ دکتر محمدتقی فلاح تفتی جراح قلب و عروق و همسرش دکتر منیژه زرسازگار متخصص اطفال، به همراه فرزندانشان امید و هدیه، توسط مأموران امنیتی در منزل‌شان واقع در خیابان پاسداران بی‌رحمانه به قتل رسیدند. اگرچه آن‌ها از نخستین قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای بودند، اما انگیزه قتل‌شان هیچ‌گاه مشخص نشد.

چند روز پس از این حادثه علی یونسی، دادستان عمومی وقت تهران و وزیر اطلاعات بعدی، در گفتگو با کیهان مدعی شد: «در تحقیقات اولیه دادسرا مشخص شد که این جنایت با شرکت یکی از آشنایان خانواده دکتر صورت گرفته است… ساعاتی بعد از وقوع قتل نیز اتومبیل مرحوم تفتی همراه با یک جنازه نیم‌سوخته کشف شد. بر اساس قرائن و شواهد معلوم است جنازه متعلق به عامل اصلی یا یکی از عوامل اصلی جنایت است. دیگر عوامل جنایت نیز توسط این فرد نیم‌سوخته که از آشنایان دور مرحوم بودند وارد منزل شده و پس از قتل و سرقت برای اینکه ردپا از بین برود، عامل اصلی جنایت را با ۳ گلوله به قتل رسانده و جسدش را سوزاندند تا شناخته نشود. با مدارکی که از جیب جسد به دست آمد، تمام آشنایان این فرد شناسایی و حکم جلب آنها صادر شد. صاحب جسد سوخته معتاد بدسابقه‌ای بود که قبلا با افرادی نقشه این جنایت را در میان گذاشته بوده است. در ادامه ۴ نفر در مشهد سوار بر یک اتومبیل شورلت دستگیر شدند که از افراد مظنون به قتل هستند.»

با این حال دیگر در مورد این پرونده اطلاع‌رسانی نشد و دستگاه امنیتی با به قتل رساندن یکی از آشنایان خلاف‌کار این خانواده، پرونده را مختومه کرد.

دکتر جمشید پرتوی

دکتر جمشید پرتوی، متخصص قلب و پزشک احمد خمینی، در تاریخ ۷ دی‌ماه ۱۳۷۷ در منزل مسکونی‌اش در جماران و در نزدیکی خانه سید محمد خاتمی، رئیس جمهوری وقت، به قتل رسید و به جرگه قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای پیوست.

گفته می‌شد وی اطلاعاتی در مورد قتل احمد خمینی داشت که با دستگیری عاملان قتل‌های زنجیره‌ای بیم آن می‌رفت از پرده بیرون افتد. با آنکه در خاطرات رفسنجانی نیز به قتل دکتر پرتوی اشاره شده، اما چنان که انتظار می‌رفت این پرونده نیز به سرانجام نرسید و هویت قاتلان پوشیده ماند.

دکتر جهانگیر مهدی‌فر

محسن کدیور، یکی از شاگردان آیت‌الله منتظری، که در مورد مرگ مشکوک آیت‌‌‌الله آذری قمی در بیمارستان سپاه پاسداران تحقیق کرده، می‌نویسد: «۲۲ اسفند ۱۳۷۷ حدود یک ماه بعد از درگذشت آیت‌الله آذری قمی پسر وی برای ملاقات دکتر جهانگیر مهدی‌فر پزشک معالج پدرش به بیمارستان پاستور نو می‌رود، به مطب او هم سر می‌زند، متوجه می‌شود که وی یک هفته بعد از درگذشت بیمارش از دنیا رفته است! (اواخر بهمن ۱۳۷۷). خانواد آذری آگهی درگذشت وی را ناباورانه در روزنامه‌ها خواندند، اما موفق به ملاقات با خانواده وی نشدند. شنیده‌های ایشان حکایت از درگذشت دکتر مهدی‌فر به واسط تصادف در سطح شهر داشته است.»

دکتر رامین پوراندرجانی

رامین پوراندرجانی در سال ۱۳۸۷ به عنوان پزشک وظیفه نیروی انتظامی مشغول به خدمت سربازی شد. او از اردیبهشت سال ۱۳۸۸ مأموریت یافت تا به‌طور هفتگی به بازداشتگاه کهریزک اعزام شده و زندانیان بیمار را معالجه کند. وی در جریان وقایع تابستان ۱۳۸۸، جمعاً چهار بار به سوله کهریزک اعزام شده بود.

پس از تعطیلی بازداشتگاه کهریزک قرار بود به اتهامات متهمان در دادگاهی علنی رسیدگی شود. در گزارش رسمی ارائه‌شده به دادگاه، در رابطه با نحوه درگذشت محسن روح‌الامینی، اظهار شد که «او بر اثر استرس‌های فیزیکی، آسیب‌ها و جراحت‌های بدنی، ضربات متعدد به ناحیه سر، نگهداری در شرایط بد و عدم رسیدگی، کشته شده‌است».

پوراندرجانی پس از تأیید این موارد و ادای شهادت در این رابطه، توسط نیروی انتظامی به اتهام قصور در امور پزشکی بازداشت شد.

از زمان تعطیلی بازداشتگاه کهریزک تا زمان مرگ، پوراندرجانی بارها توسط بازرسی کل ناجا، دادسرای نظامی و شورای انتظامی پزشکی قانونی کشور مورد بازجویی قرار گرفت. او چندی بعد، با قرار وثیقه آزاد شد، اما به وی هشدار داده شد که در رابطه با مشاهدات خود در کهریزک با کسی صحبت نکند.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

دکتر رامین پوراندرجانی در تاریخ ۱۹ آبان ۱۳۸۸ در ساختمان بهداری نیروی انتظامی تهران درگذشت. مسئولان در رابطه با نحوه درگذشت او ادعاهای متناقضی مطرح کرده‌اند. آن‌ها در ابتدا علت مرگ وی را “سکته قلبی هنگام خواب” و سپس “خودکشی” و در نهایت “مسمومیت دارویی” عنوان کردند. مسئولان همچنین از کالبدشکافی جسد وی نیز جلوگیری کردند. علی‌رغم این که خانواده‌وی نسبت به قتل فرزندشان به صورت رسمی به دستگاه قضایی شکایت کرده‌اند، اما قوه قضاییه اقدامی در این رابطه نکرد.

دکتر عبدالرضا سودبخش

دکتر عبدالرضا سودبخش، دانشیار و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران، در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۳۸۹ به ضرب گلوله “افراد ناشناس” با سلاح مجهز به صدا خفه‌کن در بلوار کشاورز به قتل رسید. عاملان ترور که چهار نفر و با دو موتور بودند، پس از انجام مأموریت با حرکت در خلاف جهت بلوار کشاورز از صحنه گریختند.

دکتر سودبخش رئیس بخش عفونی و پزشک متخصص بیماری‌های عفونی در “بیمارستان امام خمینی” تهران و کارشناس دادگاه‌های پزشکی قانونی و نظام پزشکی کشور و یکی از پزشکان مرتبط با بازداشتگاه کهریزک بود. وی برای اعلام اینکه آن‌ها در اثر مننژیت فوت کرده بودند و نه در اثر شکنجه و آزار و اذیت، تحت فشار شدید مقامات امنیتی و بیمارستان بود.

سایت خبری “کلمه” سوم شهریور ۱۳۹۰ به نقل از فرزند دکتر سودبخش گزارش داد: «همه مدارک پدر من هست. پرونده‌های پزشکی او ثبت شده. برخی از بیمارانی که پدرم داشت کسانی بودند که در زندان به آنها تجاوز شده بود. پدر من پزشک متخصص بیماری‌های عفونی بود. من دقیقاً یادم است مدتی بود به‌شدت به هم ریخته بود طوری که می‌فهمیدیم اتفاقی افتاده. آن روزها خیلی توی خودش بود. وقتی به او می‌گفتیم چی شده حرفی نمی‌زد اما یکبار گفت چقدر نامرد هستند چگونه توانسته‌اند به یک بچه ۱۸ ساله در حدی تجاوز کنند که فوت کند؟ آخر چطور توانستند اینطور به بچه‌های مردم تجاوز کنند و… پرونده‌های پزشکی پدرم هست و نمی‌توان این مسئله را با انکار تمام کرد.»

او در ادامه می‌افزاید: «به او گفته بودند دربارهٔ قربانیان کهریزک رسماً گواهی دهد که تشخیصش مننژیت است. اما پدر من گفته بود باید آنها را ببیند. بعد که دیده بود گفته بود این بچه‌ها زیر شکنجه فوت کرده‌اند و مننژیت نبوده.»

فرزند دکتر سودبخش می‌گوید، در بررسی‌ها به آنها گفته‌اند که دوربین‌های بلوار کشاورز در آن زمان از کار افتاده‌اند. وی می‌گوید که داروخانه همان‌جا و مطب دوربین مداربسته داشته‌اند. به گفته او، فیلم‌ها را بردند، اما در مقابل درخواست شناسایی افراد پاسخی ندادند. وی می‌گوید، از آنجا که ضاربان نقاب به چهره نداشتند، با شهادت شاهدان عینی از آنها چهره‌نگاری شد، اما دادسرا و وزارت اطلاعات هیچ توجهی به این چهره‌نگاری نکردند.

عدم پیگیری پرونده قتل دکتر سودبخش در حالی است که پرونده دکتر غلامرضا سرابی، فوق‌تخصص قلب و عروق که روز بعد در مقابل مطبش به ضرب گلوله به قتل رسید، از آن‌جا که قتلی عادی بود، به سرعت با دستگیری قاتل و قصاص وی بسته شد.

تداوم خطر برای پزشکان مستقل

در پرونده‌های مربوط به قتل‌های مشکوک و نیز موضوعاتی با ابعاد ملی همچون جنایت کهریزک، متروپل و امثال آن‌ها، چون حفظ اطلاعات مربوط به قربانی مهم است و یا دستگاه امنیتی به گزارشی پزشکی مطابق میل خود نیاز دارد، جان پزشکان درگیر به خطر می‌افتد.

نمونه‌‌های فوق نشان می‌دهند که دستگاه امنیتی در صورت احساس خطر، در قتل بی‌رحمانه این دسته از پزشکان درنگ نمی‌کند. همانطور که در طول سال‌های گذشته شاهد بودیم، بسیاری از پزشکان به دلیل سوگند پزشکی و شرافت و وجدان حرفه‌ای حاضر به همکاری با دستگاه امنیتی نیستند.

در عین حال پزشکانی هم هستند که در خدمت جمهوری اسلامی از انجام هیچ جنایتی فروگذار نمی‌کنند. دکتر امیدوار رضایی، برادر کوچک‌تر محسن رضایی فرمانده اسبق سپاه پاسداران، تلاش بسیاری داشت تا پزشکان را وادار به تأیید مرگ قربانیان کهریزک در اثر مننژیت کند. او بالاخره موفق شد دکتر کشیک بیمارستان لقمان را پس از چندین بار احضار و تهدید توسط مقامات امنیتی، مجبور به تأیید خواسته‌شان کند.

نکته جالب توجه اینکه پسر امیدوار رضایی دوست محسن روح‌الامینی قربانی کهریزک و پسر دکتر عبدالحسین روح‌الامینی از نزدیکان برادران رضایی بود. بعد از کشته شدن محسن، دکتر عبدالحسین روح‌الامینی بارها به بیمارستان لقمان رفته و در اتاق ریاست بخش جراحی اعصاب چندین جلسه با امیدوار رضایی خصوصی صحبت کرد. روح‌الامینی به دلیل خدماتش، به مجلس شورای اسلامی راه یافت.

هما فلاح تفتی، همسر سعید مرتضوی دادستان اسبق انقلاب و عمومی تهران و متهم اصلی جنایت کهریزک نیز پزشک است. احتمالاً سعید مرتضوی با راهنمایی وی بر روی مرگ قربانیان در اثر مننژیت پافشاری می‌کرد، وگرنه خود او اطلاعات پزشکی نداشت.

شواهد نشان می‌دهد که با مرگ مشکوک دکتر پیوند علامه به عنوان جدیدترین قربانی دستگاه امنیتی، ماشین آدمکشی کماکان بر آن است تا آخرین روز برقراری نظام همچنان قربانی بگیرد.

* مطالب منتشرشده در صفحه “دیدگاه” بیانگر نظر نویسنده بوده و الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.

جانسون: غرب نباید کشورگشایی روسیه را بپذیرد

نخست وزیر بریتانیا از هم‌پیمانان غربی اوکراین خواست، فتوحات روسیه در این کشور را نپذیرند. او معتقد است که عدم جلوگیری از کشورگشایی ولادیمیر پوتین به ثبات و امنیت در جهان کمک نمی‌کند.بوریس جانسون در مقاله‌ای برای روزنامه انگلیسی ساندی تایمز نسبت به پیامدهای پیروزی احتمالی روسیه هشدار داده است.

او در این مقاله که روز یکشنبه، ۱۹ ژوئن (۲۹ خرداد) منتشر شد از متحدان غربی اوکراین خواسته است، از این کشور برای مدتی طولانی حمایت کنند و مطمئن شوند که اوکراین امکان “استقامت استراتژیک برای ادامه حیات و در نهایت پیروزی را دارد.”

نخست‌وزیر بریتانیا تاکید کرده است که غرب باید این کشور را در برابر تجاوز روسیه مسلح کند پیش از آن که متجاوز، فرصت تجدید توانایی نظامی خود را بیابد.

جانسون در مقاله خود یک طرح چهار ماده‌ای برای “کمک مالی و فنی پایدار” به اوکراین معرفی کرده است. او به صراحت نسبت به پذیرش دائمی دستاوردهای ارضی روسیه در اوکراین هشدار داده و خواهان بازپس‌گرفتن تمام سرزمین‌های اوکراین از روسیه شده است.

به کانال اینستاگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

نخست‌وزیر بریتانیا ضمن بیان این که اگر به ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه اجازه ادامه کشورگشایی‌داده شود، جهان آرام‌تر نخواهد شد تصریح کرده است، چنین اتفاقی “بزرگ‌ترین پیروزی برای یک متجاوز در اروپا از زمان جنگ جهانی دوم خواهد بود.”

بوریس جانسون روز جمعه به طور غیرمنتظره به ‌کی‌یف رفت و با ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهوری اوکراین ملاقات کرد.

به گفته دولت بریتانیا او در این دیدار یک “برنامه آموزشی بزرگ برای نیروهای مسلح اوکراین” ارائه کرده که در آن وعده داده شده است، نیروهای بریتانیا می‌توانند هر چهار ماه حدود ۱۰هزار سرباز اوکراینی را آموزش دهند.