Previous Next

نظرسنجی گالوپ: استرس در سطح جهانی در بالاترین سطح خود

نتایج نظرسنجی جدید مؤسسه گالوپ در مورد وضعیت کار و رضایت از شرایط زندگی افراد شاغل در سراسر جهان، خبر از رکوردی جدید می‌دهد: بالاترین سطح استرس. از سوی دیگر تعلق سازمانی کارکنان به شدت کاهش یافته است.گالری عکس در سایت

https://p.dw.com/p/1IFiP

نتایج یک نظرسنجی گسترده از سوی مؤسسه گالوپ نشان می‌دهد که سطح استرس در سراسر جهان در طول بحران کرونا به اوج خود رسیده است.

وضعیت آلمان در مقایسه با آمریکا و در مقایسه جهانی بهتر است. در این کشور از هر ۱۰۰ فرد شاغل، پاسخ ۴۰ نفر به این پرسش که آیا روز گذشته به هنگام کار استرسی به آنها وارد شده، “بله” بوده است. در ایالات متحده ۵۲ نفر به این پرسش مؤسسه گالوپ پاسخ مثبت داده‌اند. میانگین جهانی این افراد ۴۴ نفر است.

برای تهیه گزارش “وضعیت محیط کار در سطح جهان در سال ۲۰۲۲” بیش از ۱۰۵ هزار شاغل در ۱۴۶ کشور به پرسش‌های مؤسسه گالوپ در مورد تأثیر کرونا بر کار و محیط کار و رضایتمندی از وضعیت زندگی خود پاسخ داده‌اند.

گالوپ یک شرکت آمریکایی مشاوره مدیریتی است که به دلیل نظرسنجی‌هایی که انجام می‌دهد، با نام مؤسسه گالوپ شناخته شده است.

با بررسی گزارش گالوپ می‌توان به این نتیجه رسید که شهروندان اروپایی در سطح جهانی، به طور کلی جزو خوشبخت‌ترین‌ها هستند اما از نظر رضایت از رؤسا و مدیران خود جزو ناراضی‌ترین‌ها به‌شمار می‌روند.

دویچه وله را در اینستاگرام دنبال کنید

مارکو نیک، مدیر بخش تحقیقات و آنالیز مؤسسه گالوپ، استرس زیاد را بیش از هر چیز از پیامدهای همه‌گیری جهانی کرونا می‌داند. به باور او دلیل وضعیت بهتر آلمان در این حوزه نسبت به کشورهای دیگر این است که شاغلان در این کشور از ترکیبی از امنیت شغلی و سیستم باثبات اجتماعی–درمانی بهره می‌برند.

به اعتقاد او به همین دلیل شاغلان در آلمان نسبت به کشورهای دیگر نگرانی کمتری در مورد معیشت خود دارند. به باور این کارشناس، الزام دورکاری (کار از خانه) در آلمان که باعث حذف مسیر رفت و برگشت به محل کار شده، به کاهش سطح استرس روزانه هم کمک کرده است.

در میان کشورهای اتحادیه اروپا هلند از نظر امکان دورکاری برای کارکنان با ۵۴ درصد در صدر جدول قرار دارد و رومانی و بلغارستان در قعر جدول.

تقریبا نیمی از کارکنان به دنبال شغلی جدید

نتایج این نظرسنجی همچنین نشان می‌دهند که تعلق سازمانی شاغلان و تعهد و التزام شغلی در اروپا کاهش چشمگیری داشته و بر شمار کسانی که در جستجوی شغل و کارفرمایی دیگر هستند افزوده شده است.

نتایج نشان می‌دهند که تقریبا نیمی از کارکنان مؤسسات و شرکت‌ها در اروپا در کنار شغل فعلی در حال جستجوی موقعیت کاری جدیدی هستند و معتقدند، اکنون زمان برای تغییر شغل مناسب است.

دویچه وله را در تلگرام دنبال کنید

بر پایه نتایج این نظرسنجی تنها ۱۶ درصد از پرسش‌شوندگان در آلمان به خاطر مدیران خود احساس تعلق سازمانی دارند.

در حوزه احساس تعلق سازمانی در میان شاغلان، اروپا با ۱۴ درصد کمترین رتبه را در میان ده منطقه بررسی شده در جهان به خود اختصاص داده است. بیشترین حس تعلق سازمانی را شاغلان در ایالات متحده و کانادا نشان می‌دهند.

رضایت از زندگی و نارضایتی از مدیران در اروپا

رضایت از زندگی در مقایسه با سال گذشته در سطح جهانی کاهش داشته است: یک سوم از پرسش‌شوندگان گفته‌اند که از شرایط زندگی خود راضی‌ هستند.

میانگین رضایت افراد از وضعیت و شرایط خود، در سطح اروپا ۴۷ درصد است و در آلمان ۵۶ درصد.

علت پایین بودن رضایتمندی از زندگی در سطح جهانی را شاید بتوان با این مسئله در ارتباط دانست: تنها یک پنجم از تمامی پرسش‌شوندگان گفته‌اند، درآمدشان به حدی است که می‌توانند با آن به خوبی زندگی کنند. در اروپا ۴۲ درصد از پرسش‌شوندگان درآمد خود برای اداره یک زندگی خوب را مناسب توصیف کرده‌اند.

بر اساس نظرسنجی گالوپ خشنودترین شاغلان در کشورهای اسکاندیناوی زندگی می‌کنند. در فنلاند، دانمارک، ایسلند و نروژ میزان رضایت دو سوم یا بیشتر است.

مارکو نیک می‌گوید: «خلاصه این نتایج این است که اروپا برای زندگی عالی است اما نه برای کار. در حالی که رضایتمندی از زندگی در میان شاغلان اروپایی بالاتر از حد متوسط جهانی است اما آنها در عین حال از مدیران و شیوه مدیریتی که در محیط کار خود تجربه می‌کنند نسبت به سایر نقاط جهان مأیوس‌تر و ناراضی‌تر هستند.»

گانتس: برای مقابله با ایران باید همکاری نظامی با اعراب گسترش یابد

وزیر دفاع اسرائیل می‌گوید، کشورش باید برای مقابله با تهدیدات ایران اشتراک مساعی نظامی و امنیتی خود همراه با کشورهای عربی را تقویت کنند. در ماه‌های اخیر بحث ایجاد یک “ناتوی عربی” برای مشارکت اسرائیل دائما مطرح بوده است.به گفته بنی گانتس، وزیر دفاع اسرائیل کشورش و آن دسته از کشورهای عربی که در مورد “تهدیدات” جمهوری اسلامی دغدغه‌‌های مشابه‌ای دارند باید زیر چتر حمایت آمریکا یک نیروی مسلح مشترک تشکیل دهند.

گانتس این سخنان را روز سه‌شنبه، ۱۴ ژوئن (۲۴ خرداد) در آستانه سفر رئیس جمهور آمریکا به منطقه عنوان کرد. قرار است جو بایدن در ماه میلادی آینده برای اولین بار در دوران ریاست جمهوری‌اش از عربستان سعودی و اسرائیل دیدن کند.

برنامه هسته‌ای ایران و مذاکرات بین‌المللی احیای توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ (برجام) که تا کنون به نتیجه نرسیده‌اند، بخش از مباحثی خواهد که بایدن با رهبران دو کشور یادشده مطرح خواهد کرد.

به کانال اینستاگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

گانتس در سخنرانی خود با اشاره به مناسبات امنیتی اسرائیل با کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و نیز با اردن و مصر، گفت تلاش‌هایی در جریان است که این مناسبات گسترش یابند.

اسرائیل از سال ۲۰۲۰ در پی تلاش‌های دولت وقت آمریکا و در چارچوب توافق موسوم به “توافق صلح ابراهیم” با دو کشور امارات متحده عربی و بحرین مناسبات عادی برقرار کرد. بحث‌های و شایعات بسیاری در باره به جریان افتادن چنین روندی با سایر کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس نیز مطرح بوده است.

گاننس در ادامه سخنرانی خود تصریح کرد، آنچه که اسرائیل و کشورهای هم‌سو نیاز دارند نه تنها همکاری، بلکه تقویت و ارتقای نیروهای مسلح خود در منطقه تحت رهبری آمریکا است که توان همه شرکا و متحدان را افزایش دهد.

در متنی که از سخنرانی گنس انتشار یافته دقیقا مشخص نیست که منظور او ایجاد واحدهای نظامی مشترک با دیگر کشورهاست یا ارتقای عمومی توان و ظرفیت‌های ارتش‌‌های این کشورها.

ایجاد “ناتوی عربی” با مشارکت اسرائیل، بحث روز

نفتالی بنت، نخست‌وزیر اسرائیل نیز در اواخر آذرماه سال گذشته در جریان سفرش به امارات و بحرین ایده تشکیل نوعی ائتلاف ناتوی عربی با مشارکت اسرائیل را مطرح کرده بود.

اوایل فروردین امسال نیز پس از دیدار سه‌جانبه رهبران اسرائیل، مصر و امارات در شرم‌الشیخ، رسانه‌های اسرائیلی گزارش دادند که بنت در این دیدار ایده یک اتحاد نظامی مانند ناتو بین کشورهای عربی و اسرائیل در برابر ایران را مطرح کرده است.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

این اتحاد نظامی بنا بر پیشنهاد بنت می‌تواند نوعی “راهبرد دفاع مشترک” منطقه‌ای در برابر جمهوری اسلامی تلقی شود که علاوه بر بحرین و امارات دو کشور دیگر حوزه خلیج فارس، یعنی قطر و عربستان را که هنوز روابط رسمی با اسرائیل ندارند، در برگیرد و کارکردش عمدتاً دفاع مشترک موشکی و مقابله با حملات پهپادی ایران را شامل شود.

اسرائیل با توجه به مبهم‌ترشدن چشم‌انداز احیای برجام و احتمال شکست قطعی مذاکرات وین بر تدابیر و اقدامات امنیتی خود برای مقابله با جمهوری اسلامی بیش از پیش افزوده است.

حملات پیگیر به نیروها و امکانات جمهوری اسلامی و متحدان آن در سوریه و تحکیم هر چه مناسبات امنیتی و نظامی با کشورهای مختلف در همسایگی ایران، از جمله این اقدامات هستند.

جنگ در اوکراین جنگی استعمار‌گرانه است

تیموتی اسنایدر

هنگامی که ولادیمیر پوتین وجود کشور اوکراین را غیر واقعی تلقی می‌کند، به زبان آشنای امپراتوری سخن می‌گوید. به مدت پانصد سال، اروپاییانِ فاتح جوامعی را که با آنها مواجه می‌شدند «قبیله» می‌خواندند و با آنها طوری رفتار می‌کردند که گویا نمی‌توانند کشور خود را اداره کنند. ویرانه‌های شهرهای اوکراین و عملکرد روس‌ها در آنجا، از جمله کشتار دسته‌جمعی، تجاوز و تبعید اجباری، نشان می‌دهند که ادعای عدم وجود یک کشور تمهیدی کلامی برای نابودی آن کشور است. 

روایت امپراتوری، عاملان را از اسباب متمایز میکند. همانطور که فرانتس فانونِ فیلسوف، استدلال میکند استعمارگران خود را عاملانی هدفمند تلقی می‌کنند و مردم مستعمره را اسبابی برای تحقق رؤیای امپریالیستی خود می‌دانند. پوتین یک دهه پیشتر، هنگامی که دوباره به ریاست جمهوری رسید، تغییری آشکارا استعمارگرانه در روش خود داد. در سال ۲۰۱۲، او روسیه را یک «دولت-تمدن» نامید که بنا به طبیعت خود، فرهنگ‌های کوچک‌تر مانند اوکراین را در خود جذب می‌کند. سال بعد، او ادعا کرد که روس‌ها و اوکراینی‌ها «وحدتی معنوی» با هم دارند. در مقاله‌ای طولانی درباره‌ی «وحدت تاریخی» که در جولای سال گذشته منتشر شد، او ادعا کرد که اوکراین و روسیه کشوری واحد هستند که سرآغازی واحد آنها را به هم پیوند میدهد. بنا بر تصور او، با جهانی چند‌‌پاره مواجهایم که باید با خشونت دوباره یک‌پارچه شود. روسیه تنها با نابودی اوکراین می‌تواند دوباره به وضعیت اصلی خود بازگردد.

مردم اوکراین که موضوع این لفاظی‌ها و هدف جنگ ویران‌گری هستند که به این واسطه تجویز می‌شود، معنای این حرف‌ها را به خوبی می‌دانند. البته اوکراین تاریخ خود را دارد و اوکراینی‌ها واقعا یک ملت هستند. اما امپریالیسم بنا به خصوصیت خود، شیءانگاری را بر مردم سرزمین‌های حاشیه‌ای و فراموشی را بر مردم سرزمین مرکزی تحمیل می‌کند. امپریالیسم مدرن روسیه مستلزم تحمیل قوانین حاکم بر حافظه است که بر اساس آنها بحث جدی درباره‌ی گذشته‌ی شوروی ممنوع است. روس‌ها مجاز نیستند کلمه‌ی «جنگ» را درباره‌ی حمله به اوکراین به کار ببرند. همچنین گفتن این واقعیت‌ها مجاز نیست که استالین در ابتدای جنگ جهانی دوم با هیتلر متحد شد و برای حمله به لهستان توجیهی مشابه با حمله‌ی پوتین به اوکراین داشت. هنگامی که در فوریه حمله به اوکراین شروع شد، به ناشران روسیه دستور داده شد که هر اشاره‌ای به اوکراین را از کتاب‌های درسی حذف کنند.

در مواجهه با ترکیبی از خیال‌پردازی و تابوانگاری که کرملین به طور رسمی درپیش گرفته، این وسوسه به وجود می‌آید که نشان دهیم مخالف این ادعاها درست است: اینکه اوکراین جاودان است نه روسیه، اینکه حق همواره با اوکراینی‌ها است و نه روس‌ها و ادعاهایی از این دست. با این حال تاریخ اوکراین چیزی ارائه می‌دهد که جالب‌تر از روایتی صرفا ضد امپراتوری است. از همان ابتدا احساسات ملی اوکراینی وجود داشت. اما در اوکراین معاصر، معنای ملت چندان ضد استعماری نیست و با انکار قدرت امپراتوری‌ خاصی پیوند نخورده بلکه بیشتر پسا‌استعماری است و از آفرینش چیزی جدید حکایت دارد. 

بخش جنوبی اوکراین، یعنی در جایی که اکنون نیروهای روسیه شهرها را محاصره و بیمارستان‌ها را بمباران می‌کنند، برای مردم باستان به خوبی شناخته شده بود. در اسطوره‌های مربوط به پیدایش آتن، ایزدبانو آتنا به این شهردرخت زیتون را هدیه داد. در واقع، این شهر تنها به این دلیل توانست زیتون کشت کند که دانه‌هایی از بندر‌های ساحل دریای سیاه وارد کرده بود. یونانیان این سواحل را می‌شناختند، اما از سرزمین‌های ورای آن ناآگاه بودند، جایی که به تصور آنها موجوداتی افسانه‌ای از مزرعه‌های غذاهای خدایان و طلا محافظت می‌کردند. از همان زمان نگرشی استعماری به اوکراین وجود داشت: سرزمینی رؤیایی، که هر کس آن را تصاحب کند هر آرزویی برای او روا خواهد بود.

شهر کی‌یف، در دوران باستان وجود نداشت با این حال شهری بسیار قدیمی است، حدود پانصد سال قدیمی‌تر از موسکو. این شهر احتمالا در قرن ششم یا هفتم میلادی و در سرزمینی شمالی‌تر از همه‌ی سرزمین‌های مورد ادعای یونانیان و رومی‌ها ساخته شد. اسلام در حال پیش‌روی و مسیحیت در حال اروپایی‌شدن بود. امپراتوری روم غربی سقوط کرده بود و شکلی از مسیحیت را به جا گذاشته بود که تحت تسلط پاپ قرار داشت. امپراتوری روم شرقی (بیزانس) پابرجا مانده بود و اکنون چیزی را که کلیسای ارتودوکس خوانده می‌شد، در دست داشت. در همان حال که رم و قسطنطنیه در گرویدن نوکیشان تازه با هم رقابت می‌کردند، مردم شرق کی‌یف به اسلام میگرویدند. کی‌یفی‌ها به زبانی اسلاوی حرف می‌زدند که فاقد رسم‌الخطی برای نوشتن بود و تابع نوعی از کافرکیشی بودند که بت یا معبدی در آن وجود نداشت. 

چشم‌انداز «وحدت» پوتین با پیوستن این مردم به مسیحیت مرتبط است که در چنین شرایطی وقوع یافت. در قرن نهم، گروهی از وایکینگ‌ها که به رُس (Rus) معروف بودند، به کی‌یف رسیدند. آنها که برای تجارت برده‌ی خود به دنبال راهی به جنوب بودند، رودخانه‌ی دنیپرو را یافتند که از درون شهر می‌گذشت. سران این گروه برای تصاحب محدوده‌هایی که امروز اوکراین، بلاروس و شمال شرقی روسیه خوانده می‌شوند، وارد جنگ شدند و در این میان کی‌یف همواره هدف اصلی آنها بود. در اواخر قرن دهم، وایکینگی به نام ولادمار این شهر را با کمک لشکری از اسکاندیناوی فتح کرد. او در ابتدای حکومت خود کافرکیش بود. اما در حدود سال ۹۸۷ وقتی بیزانس دچار انقلابی درونی شد، احساس کرد فرصتی به وجود آمده است. به کمک امپراتور آمد و با خواهر او ازدواج کرد. در این فرایند، ولادمار به مسیحیت گروید.

امپریالیسم مدرن روسیه مستلزم تحمیل قوانین حاکم بر حافظه است که بر اساس آنها بحث جدی درباره‌ی گذشته‌ی شوروی ممنوع است.

پوتین ادعا می‌کند که این زنجیره‌ی پرآشوب وقایع نشان می‌دهد که اراده‌ی خداوند روسیه و اوکراین را برای همیشه به هم پیوند زده است. به سادگی میتوان تعبیر نادرستی از ارادهی خداوند داشت؛ در هر حال، ملت‌های مدرن در آن زمان موجود نبودند و کلمات «روسیه» و «اوکراین» معنایی نداشتند. ولادمار نمونه‌ی بارز حاکمان کافرکیش اروپای شرقی در زمان خود بود و پیش از آنکه برای پذیرش دین یگانه‌پرستانه‌ی مرجح خود دست به انتخابی راهبردی بزند، گزینه‌های یگانه‌پرستانه‌ی دیگری را نیز مد نظر قرار داده بود. کلمهی «رُس» دیگر به معنای وایکینگهای بردهدار نبود بلکه به جامعهای مسیحی دلالت داشت. خاندان حاکم حال با پیوندهای زناشویی با دیگران آمیخته بود و مردم محلی را رعیت‌هایی تلقی می‌کرد که باید مالیات بدهند و نه برده‌هایی که باید فروخته شوند.

با این حال درباره‌ی اینکه چه کسی بعد از مرگ حاکم کی‌یف قدرت را به دست خواهد گرفت، هیچ قانونی تعریف نشده بود. درست است که ولادمار شاهزاده‌ای بیزانسی را به عنوان همسر خود برگزید، اما صرف نظر از حرم چندصدنفری زنانش، نیم دو جین همسر دیگر هم داشت. وقتی در سال ۱۰۱۵ مرد، یکی از پسران خود به نام سویاتوپولک را به زندان انداخته بود و با یکی دیگر از آنها به نام یاروسلاو در جنگ بود. سویاتوپولک بعد از مرگ پدرش آزاد شد و سه برادر دیگر خود را کشت اما در جنگ با یاروسلاو شکست خورد. دیگر پسران نیز وارد این معرکه شدند و یاروسلاو تا سال ۱۰۳۶ به تنهایی حکومت نمی‌کرد. این فرایند جانشینی بیست و یک سال طول کشید. دست کم ده نفر از دیگر فرزندان ولادمار در طول این دوران کشته شدند. 

برخلاف ادعای پوتین این وقایع بر وجود یک امپراتوری جاودان دلالت ندارند، اما اهمیت محوری فرایند جانشینی را یادآوری می‌کنند، موضوعی که برای رابطه‌ی اوکراین و روسیه در امروز اهمیت زیادی دارد. طرز تلفظ «ولادمار»، در اوکراینی «ولودیمیر» است، یعنی نام رییس‌جمهور امروز اوکراین. در اوکراین قدرت از طریق انتخابات دموکراتیک انتقال می‌یابد: وقتی ولودیمیر زلنسکی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۹ پیروز شد، رییس‌جمهور قبل شکست خود را پذیرفت. طرز تلفظ روسی همین نام «ولادیمیر» است. روسیه شکننده است: هیچ اصل جانشینی در آن وجود ندارد و مشخص نیست که وقتی ولادیمیر پوتین می‌میرد یا از قدرت برکنار می‌شود چه خواهد شد. اندیشه‌ی مرگ طرز فکر امپریالیسستی را تقویت می‌کند. مستبدی سالخورده که با وسواس به فکر میراث خود است، به تصوری خیالی از عظمت درمی‌آویزد که به او نامیرایی می‌بخشد: «وحدت» روسیه و اوکراین. 

در داستان‌های باستانی ایسلند، یاروسلاو را لنگ میخوانند. در اروپای شرقی او را حکیم و بنیان‌گذار قانون می‌دانند. با این حال او مشکل جانشینی را حل نکرد. بعد از حکومت او، سرزمین‌های اطراف کی‌یف بارها چندپاره شد. در سال ۱۲۴۰، شهر تسلیم مغول‌ها شد؛ بعدتر اغلب بخش‌های قدیم متعلق به رُس‌ها به تملک دوک بزرگ لیتوانی درآمد که در آن زمان بزرگ‌ترین کشور اروپا بود. لیتوانی شیوه‌ی سیاست‌ورزی کی‌یف و بخش قابل توجهی از قوانین آن را وام گرفت. برای دو قرن دوک‌های بزرگ لیتوانی بر لهستان نیز حاکم بودند. اما در سال ۱۵۶۹ بعد از فروپاشی پادشاهی لیتوانی، اتحادیه‌ای لهستانی-لیتوانیایی شکل گرفت و سرزمین‌های اوکراین تحت حاکمیت لهستانی‌ها درآمد. 

این تغییر تعیین‌کننده‌ای بود. بعد از سال ۱۵۶۹، کی‌یف دیگر منبع قوانین نبود، بلکه قوانین بر آن اعمال می‌شد، یعنی الگویی که در موقعیت‌های استعماری اتفاق می‌افتد. استعمار بود که اوکراین را از سرزمین‌های سابق رُس‌ها جدا کرد و بر اثر آن خصوصیت‌هایی در اوکراین به وجود آمد که امروزه نیز قابل مشاهده است: بدبینی نسبت به دولت مرکزی، بحران در سازمان‌دهی، و تصوری از آزادی که به معنای حفظ اصالت خود علی رغم حضور همسایه‌ای قوی است. 

در طول قرن‌های شانزدهم و هفدهم، به نظر می‌آمد که تمام نیروهای جهانی‌سازی اروپا اوکراین را در چنگ خود گرفته‌اند. استعمارگری لهستان با استعمارگری اروپاییان در سایر نقاط جهان مشابهت داشت و تا حدی آن را ممکن میکرد. اشراف لهستانی شیوه‌های مدیریت زمین را مرسوم کردند (و مدیران زمین را که اکثرشان یهودی بودند به این کار گماردند) و این امر به آنها اجازه داد تا مزرعه‌هایی پرسود تأسیس کنند. فرماندهان نظامی محلی در اوکراین بلافاصله این نظام را الگو قرار دادند و عناصری از فرهنگ لهستان را اقتباس کردند، از جمله مسیحیت غربی و زبان لهستانی را. در عصر اکتشاف، دهقانانی که به کار اجباری گرفته شده بودند، برای بازاری جهانی کار می‌کردند.

استعمار اوکراین با رنسانس و نیز با شکوفایی چشمگیر فرهنگ لهستانی هم‌زمان بود. پژوهشگران لهستانی همانند دیگر اندیشمندان رنسانس دانش باستان را احیاء و در مواردی آن را بی‌اعتبار کردند. کوپرنیک که میراث کتاب المجسطی بطلمیوس را باطل و گردش زمین به دور خورشید را تأیید کرد، خود لهستانی بود. لهستانی دیگری به نام مَچه میچویتا، جغرافیای بطلمیوس را اصلاح کرد و نقشه‌ی اوکراین به عنوان سرزمین غذای خدایان و طلا را کنار گذاشت. اما همچون دوران باستان شخم زدن زمین ثروتی عظیم تولید میکرد و این پرسش را به وجود میآورد که چرا کسانی که کار می‌کنند و کسانی که از این کار بهره می‌برند، چنین سرنوشت‌های متفاوتی دارند. 

در دوران رنسانس به مسئله‌ی هویت از دریچه‌ی زبان مینگریستند. در سراسر اروپا بحثی در جریان بود که آیا لاتین که حال احیاء شده بود برای فرهنگ کفایت می‌کند و یا اینکه برای این کار به زبان‌های معمول محلی نیز نیاز است. در اوایل قرن چهاردهم، دانته در این مناقشه طرف زبان ایتالیایی را گرفت؛ نویسندگان زبان‌های انگلیسی، فرانسه، اسپانیایی و لهستانی با مدوّن ساختن سایر زبانهای محلی، زبانهای ادبی دیگری به وجود آوردند. در اوکراین، زبان ادبی لهستانی بر زبان بومی اوکراینی‌ها غلبه کرد و به زبان تجارت و نخبگان فکری تبدیل شد. این مسئله تا اندازه‌ای عادی بود: لهستانی زبانی مدرن بود، مانند انگلیسی و ایتالیایی. اما در اوکراین، زبان محلی مردم لهستانی نبود. پاسخ اوکراین به مسئله‌ی زبان عمیقاً استعمارزده بود در حالی که در بقیه‌ی اروپا این پاسخ را می‌توان عموماً دموکراتیک تلقی کرد. 

در حالی که روایت پوتین درباره‌ی اوکراین مبتن بر دست سرنوشت است، خاطرات اوکراینی‌ها از کازاک‌ها داستان آرزوهای برباد رفته است. 

اصلاحات دینی نیز نتیجه‌ای مشابه به همراه داشت: نخبگان محلی به پروتستانیسم و سپس به فرقه‌ی کاتولیک روم پیوستند، کاری که باعث شد با جمعیت ارتدوکس فاصلهی بیشتری پیدا کنند. تلاقی استعمار، رنسانس و اصلاح دینی مختص اوکراین بود. در دهه‌ی ۱۶۴۰، صاحبان بزرگ زمین عمدتاً به زبان لهستانی صحبت می‌کردند و کاتولیک بودند، و کسانی که برای آنها کار می‌کردند اوکراینی صحبت می‌کردند و ارتدوکس بودند. جهانیشدن تفاوت‌ها و نابرابری‌هایی را ایجاد کرده بود که مردم را به سوی عصیان سوق می‌داد. 

امروزه اوکراینی‌ها در حال جنگ، برای مقابله با روایت پوتین به هیچ افسانه‌ی کهنی تکیه ندارند. اگر پیشینه‌ای وجود داشته باشد که برایشان مهم باشد، تاریخ کازاک‌ها است، گروهی از مردم آزاد که در استپ‌های دوردست اوکراین زندگی می‌کردند و قلعه‌های خود را در جزیره‌ای در وسط دنیپرو می‌ساختند. آنها که از نظام زمین‌داری و دهقانی لهستان گریخته بودند، می‌توانستند انتخاب کنند که رسما به عنوان «کازاک» ثبت شوند و برای خدماتشان به ارتش لهستان دستمزد بگیرند. با این حال، آنها شهروند محسوب نمی‌شدند و از میان آنها عده‌ی بسیاری می‌خواستند رسماً به عنوان کازاک به ثبت برسند، اما پارلمان لهستان-لیتوانی این اجازه را نمی‌داد. 

طغیان کازاک‌ها در سال ۱۶۴۸ آغاز شد. یک کازاک پرنفوذ به نام بوهدان کملنیتسکی مقابل چشمان خود دید که یکی از اشراف لهستان، زمینش را مصادره و به پسرش حمله کرد. کملنیتسکی وقتی دید که قانون از او حمایتی نمی‌کند، به کازاک‌های هم‌قوم خود روی آورد تا علیه قدرتمندان لهستانی‌زبان و کاتولیک قیام کنند. شکایت‌های انباشته‌ی فرهنگی، دینی و اقتصادی مردم به سرعت انقلاب را به چیزی بسیار شبیه به قیامی ضد استعماری تبدیل کرد و خشونت نه تنها علیه ارتشهای خصوصی این قدرتمندان، بلکه علیه تمام لهستانی‌ها و یهودی‌ها آغاز شد. قدرتمندان لهستانی دهقانان و کازاک‌ها را مجازات کردند و سر آنها را بر نیزه زدند. شوالیه‌های لهستانی-لیتوانیایی به جنگ مردمی رفتند که خود در کودکی جزئی از آنها بودند. طرفین جنگ یکدیگر را بسیار خوب می‌شناختند.

در سال ۱۶۵۱، کازاک‌ها که متوجه شده بودند به کمک نیاز دارند، به قدرتی شرقی، یعنی روسیهتزاری روی آوردند که درباره‌ی آن چیز زیادی نمی‌دانستند. وقتی رُس‌های کی‌یفی سقوط کردند، اغلب زمین‌های آنها به لیتوانیایی‌ها رسید، اما برخی از سرزمین‌های شمال شرقی آنها تحت حاکمیت جانشینان مغول‌ها باقی ماند. در آنجا در شهری جدید به نام موسکو، رهبرانی که تزار خوانده می‌شدند کشور‌گشایی وسیعی را آغاز کرده و قلمرو خود را تا شمال آسیا گسترانده بودند. در سال ۱۶۴۸، یعنی همان سالی که شورش کازاک‌ها شروع شد، کاوشگری از اهالی موسکو به اقیانوس آرام رسیده بود.

جنگ اوکراین به روسیهی تزاری اجازه داد که توجه خود را به اروپا معطوف کند. در سال ۱۶۵۴ کازاک‌ها توافق‌نامه‌ای با نمایندگان تزار امضاء کردند. سپاهیان روسیهی تزاری از شرق به کشور لهستان-لیتوانی حمله کردند؛ اندکی بعد، سوئد نیز از شمال حمله کرد و بحرانی را آغاز کرد که در تاریخ لهستان از آن به عنوان «سیلاب بزرگ» یاد می‌کنند. در نهایت در سال ۱۶۶۷ میان لهستان-لیتوانی و روسیهی تزاری صلح برقرار شد و اوکراین کمابیش از وسط و در طول دنیپرو به دو بخش تقسیم شد. کی‌یف بعد از هزارسال از تاسیس خود برای نخستین بار از نظر سیاسی با مسکو پیوند خورد. 

کازاک‌ها چیزی شبیه به یک جنبش ملی‌گرایانه‌ی اولیه بودند. مشکل این بود که مبارزه‌ی آنها علیه یک قدرت استعماری راه را بر قدرتی دیگر باز کرد. در سال ۱۷۲۱، سرزمین روسیهی تزاری به امپراتوری روسیه تغییر نام داد که به رُس‌های قدیم اشاره داشت. کشور لهستان-لیتوانی هرگز بعد از «سیلاب بزرگ» کاملا احیاء نشد و بین سال‌های ۱۷۷۲ و ۱۷۹۵ تجزیه شد و از میان رفت. روسیه‌ به این ترتیب بقیه‌ی اوکراین را نیز تصاحب کرد، البته به جز منطقه‌ای غربی به نام گالیشیا که به تصاحب هابسبورگ در آمد. در همین دوران یعنی در سال ۱۷۷۵ کازاک‌ها جایگاه خود را از دست دادند. آنها حقوق سیاسی‌ای را که می‌خواستند به دست نیاوردند و دهقانانی که از آنها حمایت کرده بودند مالکیت خاک حاصلخیز را از دست دادند. زمین‌داران لهستانی در اوکراین باقی ماندند، و قدرت سیاسی هم به روسیه رسید. 

در حالی که روایت پوتین درباره‌ی اوکراین مبتن بر دست سرنوشت است، خاطرات اوکراینی‌ها از کازاک‌ها داستان آرزوهای برباد رفته است. سرود ملی این کشور که در سال ۱۸۶۲ نوشته شد، درباره‌ی ملتی نوپا سخن می‌گوید که هنوز سرنوشت به آنها روی خوش نشان نداده است اما روزی در آینده لیاقت آن را خواهند یافت که به «ملت کازاک» تبدیل شوند. 

قرن نوزدهم دوران احیای ملت‌ها بود. وقتی جنبش اوکراینی‌ها در خارکوف که متعلق به امپراتوری روسیه بود آغاز شد (جایی که امروز خارکیف نامیده می‌شود و عمدتا ویران شده است) تمرکز این جنبش بر میراث کازاک‌ها بود. گام بعدی این بود که در میان این مردمان تاریخی مشترک را به شکل روایتی از یک فرهنگ پایدار جستجو کنند. در ابتدا به نظر نمی‌آمد که چنین کوششی حاکمیت امپراتوری را تهدید کند. اما بعد از شکست روس‌ها در جنگ کریمه در سال ۱۸۵۶، و تحقیر شورش لهستانی‌ها در سال‌های ۱۸۶۳ و ۱۸۶۴ روس‌ها اعلام کردند که فرهنگ اوکراینی‌ها اصلا وجود ندارد. اغلب آن را برساخته‌ی نخبگان لهستانی تلقی می‌کردند (ایده‌ای که پوتین در مقاله‌ی خود درباره‌ی «وحدت تاریخی» بر آن صحه می‌گذارد). اندیشمندان پیشرو اوکراینی به گالیسیا مهاجرت کردند، جایی که می‌توانستند آزادانه سخن بگویند. 

جنگ جهانی اول اصل حق حاکمیت ملی را با خود به همراه آورد که نویدبخش رهایی از حاکمیت امپراتوری‌ها بود. اما در عمل اغلب از این اصل برای نجات امپراتوری‌های قدیمی یا ساختن امپراتوری‌های جدید استفاده کردند. در سال ۱۹۱۷ با فروپاشی امپراتوری روسیه به دلیل انقلاب، جمهوری ملی اوکراین تأسیس شد. در سال ۱۹۱۸ اتریش و آلمان به ازای وعده‌ی دریافت محصولات غذایی، این کشور را به رسمیت شناختند. وودرو ویلسون مروج اصل حاکمیت ملی بود، اما اتحادیه‌ی پیروز او اوکراین را نادیده گرفت و در عوض ادعاهای لهستان را پذیرفت. ولادیمیر لنین نیز بر همین اصل تاکید داشت، گر چه تنها این مسئله را در نظر داشت که استفاده از خواسته‌های ملی می‌تواند انقلاب طبقاتی را به پیش برد. چیزی نگذشت که اوکراین در کانون جنگ داخلی روسیه قرار گرفت، جنگی که در آن ارتش سرخ به رهبری بلشویک‌ها و ارتش سفیدِ مدافع امپراتوری ساقط شده، هر دو حق اوکراینی‌ها را برای حاکمیت ملی انکار می‌کردند. در این جنگ هراس‌انگیز که چهار سال طول کشید، میلیون‌ها انسان، از جمله‌ ده‌ها هزار یهودی، کشته شدند. 

وزیر امور خارجه‌ی روسیه، سرگئی لاوروف، استدلال کرده است که روسیه مجبور بود به اوکراین حمله کند چون ممکن بود اوکراین جنگ را آغاز کند.

اگر چه ارتش سرخ در نهایت پیروز شد، رهبران بلشویک‌ها می‌دانستند که مسئله‌ی اوکراین را نمی‌توان کنار گذاشت. پوتین ادعا می‌کند که بلشویک‌ها اوکراین را به وجود آوردند، اما واقعیت دقیقا عکس این است. بلشویک‌ها جمهوری ملی اوکراین را نابود کردند. آنها که می‌دانستند هویت اوکراینی واقعی و فراگیر است، کشور جدید خود را طوری طراحی کردند که کلیت آن را در بگیرد. اینکه اتحاد جماهیر شوروی در شکل نهایی خود به صورت فدراسیونی از واحد‌هایی درآمد که نام‌های ملی داشتند، عمدتاً نتیجه‌ی حضور اوکراین در آن بود. 

شکست اوکراینی‌ها در به دست آوردن حق حاکمیت ملی به هیچ وجه منحصر به فرد نبود. تقریبا تمام کشورهایی که بعد از جنگ جهانی اول تأسیس شدند، در طول دو دهه‌ی بعد به دست آلمان نازی، اتحاد جماهیر شوروی یا هر دوی آنها نابود شدند. در تصورات سیاسی هر دوی این رژیم‌ها، اوکراین سرزمینی بود که تصاحب آن به آنها اجازه‌ی برتری در نظم جهانیِ بعد از جنگ را می‌داد و آنها را قادر می‌کرد که جهان را به شکلی که می‌خواهند در آورند. همچون قرن شانزدهم، گویا تمام نیروهای تاریخ جهان بر کشوری واحد تمرکز یافته بودند. 

استالین خواهان شکلی از استعمارگری داخلی بود که در آن دهقانان مورد بهره‌برداری قرار می‌گرفتند تا اتحاد جماهیر شوروی بتواند به پای سرمایه‌داری برسد و سپس آن را شکست دهد. سیاست کشاورزی جمعی او که بر اساس آن زمین از کشاورزان گرفته می‌شد، به طور خاص خوشایند مردم اوکراین نبود زیرا انقلاب آنها را از شر زمین‌داران (که هنوز اغلب لهستانی بودند)‌ خلاص کرده بود. با این حال خاک حاصلخیز اوکراین نقشی محوری در نقشه‌های استالین داشت و او اقدام به تصاحب آن کرد. در سال‌های ۱۹۳۲ و ۱۹۳۳ او مجموعه‌ای از سیاست‌گذاری‌ها را به اجرا گذاشت که به مرگ تقریبا چهار میلیون نفر از گرسنگی یا بیماری‌های مرتبط با آن منجر شد. پروپاگاندای شوروی اوکراینی‌ها را در این ماجرا مقصر قلمداد می‌کرد و ادعا داشت که آنها برای بی‌اعتبار کردن حکومت شوروی در حال کشتن مردم خود هستند، تاکتیکی که امروز پوتین نیز آن را تکرار می‌کند. اروپایی‌هایی که سعی داشتند برای نجات مردم از قحطی غذا تامین کنند، به بهانه‌ی اینکه نازی‌ هستند، کمکشان رد شد.

نازی‌های واقعی قحطی استالین را نشانه‌ای از آن می‌دانستند که از کشاورزی اوکراین می‌توان برای یک برنامه‌ی امپریالیستی دیگر نیز بهره برد: برنامه‌ی خودشان. هیتلر می‌خواست قدرت شوروی را سرنگون و شهرهای شوروی را از جمعیت خالی کند و تمام بخش غربی کشور را تحت استعمار در آورد. چشم‌انداز او برای اوکراینی‌ها شدیداً استعمارگرانه بود: او تصور می‌کرد که می‌تواند میلیون‌ها نفر از آنها را گرسنگی دهد و اخراج کند و کسانی که باقی می‌ماندند را به کار اجباری وادارد. میل هیتلر به تصاحب خاک اوکراین بود که میلیون‌ها یهودی را در چنگ آلمان گرفتار کرد. به این معنا، منطق استعماری درباره‌ی اوکراین پیش‌شرطی ضروری برای وقوع هولوکاست بود. 

بین سال‌های ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵، استعمارگری شوروی و نازی‌ها اوکراین را به خطرناک‌ترین مکان در جهان تبدیل کرد. تعداد شهروندانی که در اوکراین در اثر اقدامات شرورانه به قتل می‌رسیدند از هر جای دیگر در جهان بیشتر بود. در این محاسبه سربازان کشتهشده به حساب نیامدهاند: تعداد اوکراینی‌هایی که در جنگ با آلمانی‌ها در جنگ جهانی دوم کشته شدند، بیش از مجموع سربازان فرانسوی‌ها، آمریکایی‌ها و بریتانیایی‌ها بود. 

اصلی‌ترین مبارزه در طول جنگ جهانی دوم، جنگ آلمان و شوروی‌ بر سر اوکراین بود که بین سال‌های ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ اتفاق افتاد. اما وقتی در سال ۱۹۳۹ جنگ شروع شد، اتحاد جماهیر شوروی و آلمان در عمل با هم متحد بودند و با هم به لهستان حمله کردند. در آن زمان آنچه اکنون اوکراین غربی نامیده می‌شود، جنوب غربی لهستان محسوب می‌شد. گروه کوچکی از ملی‌گرایان اوکراینی در آنجا به آلمانی‌ها پیوستند زیرا تصور میکردند که آنها به دنبال نابودی اتحاد جماهیر شورویاند. وقتی مشخص شد که آلمان‌ها شکست خواهند خورد، این ملی‌گرایان ارتش آلمان را ترک کردند و در سال‌های ۱۹۴۳ و ۱۹۴۴به قتل عام قومیتی لهستانی‌ها دست زدند و سپس در مقابل شوروی مقاومت کردند. در متون پوتین، آنها دیو‌هایی تصویر می‌شوند که به طور کلی عامل جداافتادگی اوکراینی‌ها شده‌اند. این در حالی است که ظهور آنها محصول همکاری وسیع استالین با هیتلر بود. نیروهای شوروی آنها را در سرکوبی خونین در هم شکستند و امروزه راست‌گرایان افراطی در اوکراین تنها یک تا دو درصد طرفدار دارند. در همین زمان، لهستانی‌هایی که نیاکانشان قربانیان اصلی ملی‌گرایی اوکراینی بودند، نزدیک به سه میلیون پناهنده‌ی اوکراینی را پذیرفته‌اند و با این کار یادآوری می‌کنند که تنها راه مواجهه با تاریخ روایت داستان قربانی بودن همیشگی نیست.

بعد از جنگ، اوکراین غربی به اوکراین شوروی ضمیمه شد. نسبت به این جمهوری سوءظن وجود داشت دقیقاً به این خاطر که پیشتر تحت اشغال آلمان بود. محدودیت‌های جدیدی بر فرهنگ اوکراینی اعمال شد و برای توجیه آن به شکلی ساختگی خود اوکراین را گناهکار قلمداد میکردند. این منطق مبتنی بر دور (ما شما را مجازات می‌کنیم پس حتما گناهکار هستید) امروز نیز به پروپاگاندای کرملین شکل می‌دهد. وزیر امور خارجه‌ی روسیه، سرگئی لاوروف، استدلال کرده است که روسیه مجبور بود به اوکراین حمله کند چون ممکن بود اوکراین جنگ را آغاز کند. پوتین نیز که عیناً همین سخن را گفته، به وضوح از لفاظی‌های استالین استفاده می‌کند. بنا بر این سخنان، باید بپذیریم که پیروزی شوروی در جنگ جهانی دوم روسیه را برای ابد پاک و اوکراینی‌ها را برای همیشه گناهکار کرده است. در مراسم تشییع سربازان روسیه، به والدین عزادار گفته می‌شود که فرزندانشان در حال جنگ با نازی‌ها بوده‌اند. 

تاریخ استعمار اوکراین، مانند تاریخ هر موضوع پرمناقشه و تفرقهبرانگیزی دیگری‌، می‌تواند به ما کمک کند تا از شر افسانه‌ها خلاص شویم. دوران گذشته‌، چندین شیوه‌ی گفتار استعمارگرانه را در اختیار پوتین گذاشته، و او آنها را ترکیب و تشدید می‌کند. این گفتار ما را نیز به زبانی تبعیض‌آمیز مبتلا می‌کند: هر گاه از کلمه‌ی The Ukraine (به سیاق دوران شوروی) استفاده می‌کنیم، هر گاه نام پایتخت این کشور را به شیوه‌ی روس‌ها تلفظ می‌کنیم یا طوری رفتار می‌کنیم که گویا آمریکایی‌ها می‌توانند به اوکراینی‌ها بگویند که چه زمان و چگونه صلح کنند، در واقع با استفاده از شیوه‌ی گفتار امپریالیستی به این گفتار استمرار می‌بخشیم. 

گفتار ملی‌گرایانه‌ی اوکراین از زبان امپریالیستی پوتین انسجام کمتری دارد و به همین دلیل واقعی‌تر و انسانی‌تر است. وقتی شوروی در سال ۱۹۹۱ فروپاشید، اوکراین استقلال یافت. از آن زمان، سیاست این کشور دچار فساد و نابرابری بوده اما روح دموکراتیک هم در کنار آگاهی ملی در آن در حال رشد بوده است. در سال ۲۰۰۴، جنبشی عمومی کوشش برای تقلب در یک انتخابات را ناکام گذاشت. در سال ۲۰۱۴، میلیون‌ها اوکراینی علیه رییس‌جمهوری که از اتحادیه‌ی اروپا پا پس کشیده بود، اعتراض کردند. بسیاری از معترضان کشته شدند، رییس‌جمهور فرار کرد و روسیه برای نخستین بار به اوکراین حمله کرد. اوکراینی‌ها بارها و بارها رییس‌جمهور‌هایی را انتخاب کرده‌اند که خواهان مصالحه با روسیه بوده‌اند و بارها و بارها در این کار ناموفق مانده‌اند. زلنسکی نمونه‌ای ویژه است: او با تبلیغات درباره‌ی صلح با روسیه به قدرت رسید، و با حمله‌ی روسیه مواجه شد. 

اوکراین کشوری پسااستعماری است که خود را نه بر اساس مخالفت با استثمار بلکه با پذیرش و گاه حتی تحسین پیچیدگیهای ناشی از رهایی از آن تعریف می‌کند. مردم آن دو زبانه هستند و سربازانش هم به زبان خود و هم به زبان متجاوزان به کشورشان سخن می‌گویند. جنگ به شیوه‌ای غیرمتمرکز انجام می‌شود و به اتحاد اجتماع‌های محلی متکی است. این اجتماع‌ها متنوع هستند اما همگی از تصوری از اوکراین دفاع می‌کنند که آن را ملتی از نظر سیاسی مستقل تعریف می‌کند. الگوی ملت به عنوان یک امپراتوری کوچک دیگر کهنه شده است، الگویی که بر اساس آن نابرابری‌های امپراتوری‌ها در مقیاسی کوچک‌تر دوباره حاکم می‌شود و هدفش ایجاد نوعی یکدستی است که با هویت اشتباه گرفته می‌شود. 

تضاد میان یک امپراتوری قدیمی و شکل جدیدی از ملت، در خود زلنسکی انعکاس دارد، کسی که حضورش به خودی خود ایدئولوژی کرملین را بی‌معنا می‌کند. او که در سال ۱۹۷۸ به دنیا آمده، فرزند اتحاد جماهیر شوروی است و با خانواده‌ی خود به زبان روسی سخن می‌گوید. او یهودی است و به ما یادآوری می‌کند که دموکراسی می‌تواند چندفرهنگی باشد. او نمی‌خواهد به امپریالیسم روسیه پاسخی کوبنده دهد و ادعای شکل سیاسی حکیمانه‌تری ندارد، بلکه می‌خواهد در کنار روسیه، هستی خود را حفظ کند. لازم نیست از پوتین تقلید کند، تنها حضور او کافی است. او هر روز، با حرف‌ها و کارهای خود بر وجود ملت خود گواهی می‌دهد. 

اوکراینی‌ها وجود ملت خود را با کارهای ساده‌ی ناشی از اتحاد خود به اثبات می‌رسانند. علت مقاومت آنها در برابر روسیه فقدان امری یا وجود برخی تفاوتها نیست زیرا آنها نه روس هستند و نه مخالف روسها. آنها به خاطر امری اساسیتر دست به مقاومت میزنند: خطر انقراض ملی که استعمارگری روسیه آن را نمایندگی می‌کند، جنگی ویرانگر که آشکارا برای حل «مسئله‌ی اوکراین»‌ طراحی شده است. اوکراینی‌ها می‌دانند که مسئله مواجهه با یک مشکل نیست بلکه آنچه در میان است زندگی‌ای است که باید آن را زیست و در صورت نیاز، به خطر انداخت. آنها مقاومت می‌کنند زیرا از وجود خود آگاهند. وقتی پروپاگاندای روسیه ادعا کرد که زلنسکی از کی‌یف گریخته است، او در یکی از اولین ویدیوهایی که بعد از شروع حمله‌ی روسیه منتشر کرد دوربین را به سوی خود برگرداند و گفت: «رییس جمهور همینجاست.» همین. اوکراین اینجاست.

 

برگردان: پویا موحد


تیموتی اسنایدر استاد تاریخ در دانشگاه ییل در آمریکا است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ با عنوان اصلیِ زیر است:

Timothy Snyder, ‘The War in Ukraine Is a Colonial War’, The New Yorker, 28 April 2022.

انجام اولین پرواز استرداد پناهجویان از بریتانیا به روآندا

اولین هواپیمای حامل پناهجویانی که از بریتانیا جواب رد گرفته‌اند امشب لندن را به مقصد روآندا ترک می‌کند. این پناهجویان از ملیت‌های مختلف هستند و چند ایرانی و افغان نیز بین آنها وجود دارد.یک پیروزی معنادار برای وزارت کشور بریتانیا، علیرغم مناقشه حقوقی و قضایی: اولین هواپیمای حامل پناهجویان سه‌شنبه شب (۱۴ ژوئن) لندن را به مقصد رواندا، ۶۵۰۰ کیلومتر آنسوتر، ترک می‌کند.

به گزارش خبرنگار سایت آلمانی تاگس‌شاو، معاون وزارت امور خارجه بریتانیا سیاست مورد مناقشه پناهجویی این کشور را اینگونه توجیه کرده است: «ما بیش از این نمی‌توانیم اجازه دهیم که انسان‌ها از طریق مسیر خطرناک کانال مانش و با برنامه‌ریزی باندهای تبهکار که پول مردم را می‌گیرند و اصلا به این توجه نمی‌کنند که آنها به مقصد می‌رسند یا نه، به اینجا بیایند به همین دلیل این روند باید متوقف شود.»

پتر بون، نماینده محافظه‌کار مجلس بریتانیا نیز همین دیدگاه را دارد. او قبلا رییس گروه کاری فراحزبی مقابله با قاچاق انسان بود. او بازگرداندن پناهجویان را به این علت ضروری می‌داند که ابزار کار قاچاقچیان انسان را از آنها می‌گیرد. این نماینده پارلمان می‌گوید: «این کاملا اخلاقی است. من سالها با قاچاقچیان انسان مبارزه کردم. آنها بدذات‌ترین انسان‌های این جهان هستند. ما باید هرکاری می‌توانیم انجام دهیم تا جلوی آنها را بگیریم.»

به کانال اینستاگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

دورنمای فرستادن پناهجویان به روآندا این است که آنها از بازگشت به بریتانیا منصرف شوند. دولت بریتانیا ۱۲۰ میلیون پوند به این منظور به رواندا داده است. با این پول باید پناهجویان با ملیت‌های مختلف پیش از هرچیز در روآندا سرپناه داشته باشند.

اعتراضات نهادها و چهره‌های مشهور

به نوشته تاگس‌شاو بیش از ۱۶۰ نهاد و گروه‌های اکتویسیت از دولت بریتانیا خواسته‌اند تا این پروسه را متوقف کند. مقامات بلندپایه کلیسا نیز جزو مخالفان این برنامه هستند؛ از جمله اسقف اعظم کانتربری، جاستین ولبی.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

شاهزاده چارلز نیز ظاهرا برنامه بازگرداندن پناهجویان به روآندا را رد کرده است. نشریه ساندی تایمز خبردار شده که او در یک گفت‌وگوی خصوصی این روند را “نفرت‌انگیز” نامیده است.

دهها چهره مشهور دنیای موسیقی، ادبیات و ورزش نیز با برنامه بازگرداندن پناهجویان به روآندا مخالفت کرده‌اند، از جمله ستاره فوتبال گری لینکر. این افراد به شرکت‌های هواپیمایی نامه نوشته و از آنها خواسته‌اند تا پرواز به رواندا را انجام ندهند.

بلیطی یک‌سره

یکی از اعضای موسسه کمک‌رسانی به پناهجویان و پناهندگان Detention Action به شبکه جهانی بی‌بی‌سی گفته است: «بلیط به روآندا یک بلیط یک‌سره است، یعنی هیچ راهی برای بازگشت این افراد به بریتانیا وجود ندارد حتی اگر تقاضای پناهجویی‌شان در روآندا پذیرفته شود. این یعنی ما به طور کامل از زیر بار مسئولیت محافظت از انسان‌های تحت خطر و تعقیب شانه خالی کرده‌ایم.»

به نوشته تاگس‌شاو، دفتر پناهندگان سازمان ملل UNHCR نیز دولت بریتانیا را به شدت مورد انتقاد قرار داده است. این نهاد گفته نمی‌توان پناهجویان را به همین سادگی و بدون قوانین حمایتی و استانداردهای لازم به یک کشور سوم فرستاد. بر این اساس بریتانیا وظایف بین‌المللی‌اش را نقض کرده است.

اتحادیه خدمات عمومی و تجاری، سندیکایی که ۸۰ درصد مرزبانان بریتانیا را نمایندگی می‌کند، نیز خواهان توقف برنامه بازگرداندن پناهجویان شده است. رییس این اتحادیه پس از آنکه تقاضای توقف این حکمدر دادگاه با شکست روبرو شد گفته بود که به شدت سرخورده و ناامید شده است.

به گفته او حالا مرزبانان باید کاری را انجام دهند که می‌تواند غیرقانونی باشد: «این که سیاست بازگرداندن پناهجویان واقعا مبتنی بر قانون هست یا نه باید در ماه ژوئیه در دادگاه به طور کامل بررسی شود.»

روآندا یکی از پرجمعیت‌ترین و فقیرترین کشورهای آفریقاست و در شرق این قاره قرار دارد. نابسامانی سیاسی و وضعیت بد اقتصادی این کشور را در سال ۱۹۹۴ به سمت یک جنگ داخلی سوق داد که در جریان آن ۸۰۰ هزار نفر از قبیله توتسی توسط هوتوها کشته شدند.

وزیر کار ایران برای “افزایش هماهنگی در دولت” استعفا داد

وزیری که گفته بود با یک میلیون تومان می‌شود شغل ایجاد کرد، ۳۰۰ روز پس از انتصاب به این سمت از مقام خود کناره‌گیری کرد. مجلس پیشتر درخواست استیضاح حجت‌الله عبدالملکی را طرح کرده بود.حجت‌الله عبدالملکی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی از سمت خود استعفا داد. او با نوشتن متن استعفایش در توییتر این خبر را اعلام کرد و دلیل کناره‌گیری‌اش را “افزایش هماهنگی در دولت” دانست.

اظهارات عبدالملکی درباره اشتغال‌زایی با یک میلیون تومان سرمایه، اعتراضات و انتقادات زیادی به دنبال داشت. او دی ماه گذشته ضمن بازدید از یک نمایشگاه گفته بود: «سه سال پیش مطرح کردیم که با یک میلیون تومان هم می‌شود شغلی ایجاد کرد و اکنون با وجود گذشت چند سال و گرانی مواد اولیه هنوز هم می‌توان با یک میلیون تومان شغلی را ایجاد کرد.»

او بعدتر نیز گفت در وزارت کار ۴۳۰ شغل را شناسایی کرده‌اند که برای شروع به کارشان سرمایه یک تا ده میلیون تومانی نیاز است.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

این سخنان با اعتراضات و انتقادات زیادی روبرو شد. محمود جام‌ساز، اقتصاددان در گف‌وگو با سایت فرارو گفت: «اظهاراتی که مسئولین در این رابطه می‌کنند، پایه و اساس علمی ندارد و مبتنی بر واقعیات ملموس جامعه نیست.»

کمال اطهاری، اقتصاددان و پژوهشگر توسعه نیز طرح مسائلی همچون ایجاد شغل با یک میلیون تومان را “بسیار بچگانه و ابتدایی” دانست.

زهرا کریمی، اقتصاددان و استاد دانشگاه نیز در این باره گفت: «اگر می‌شد با یک میلیون تومان شغل ایجاد کرد که خیلی‌ها تاکنون مشغول به کار شده بودند. در حال حاضر با ۱۰۰ میلیون تومان هم نمی‌شود شغل ایجاد کرد.»

به کانال اینستاگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

در شبکه‌های اجتماعی نیز این سخنان بازتاب زیادی داشت. شماری از کاربران لیست خریدهایشان یا غذاهای معمولی را که بیرون خورده‌اند و مبلغش یک میلون تومان شده منتشر کردند و از جمله نوشتند: «با یک میلیون می‌شود پنج همبرگر خورد نه اینکه شغل ایجاد کرد.»

طرح استیضاح

حجت عبدالملکی در دوران کوتاه وزارتش به عنوان جوان‌ترین وزیر کابینه ابراهیم رییسی، یک بار نیز هدف تلاش برای استیضاح از سوی نمایندگان مجلس قرار گرفت. در بهمن ماه سال گذشته ۳۲ امضا برای استیضاح او جمع‌آوری شد.

منتقدان عبدالملکی را ناکارآمد، کم‌تجربه و بیگانه با حوزه کاری وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی دانسته و از انتصاب‌های او در این وزارت‌خانه به شدت انتقاد داشتند. به گفته منتقدان، عبدالملکی بدون توجه به کارایی و شایستگی، افرادی از نزدیکان و خانواده خود را در وزارت کار منصوب کرده است.

واکنش ترامپ به اظهارات علیه او در کمیته حقیقت‌یاب

ترامپ در بیانیه‌ای ۱۲ صفحه‌ای کمیته حقیقت‌یاب منتخب مجلس نمایندگان آمریکا را به “ریشخند عدالت” متهم کرد. در تازه‌ترین جلسه علنی استماع این کمیته در مورد حمله به ساختمان کنگره، شهادت برخی از شخصیت‌های دولت ترامپ شنیده شد.دونالد ترامپ، رئیس جمهور پیشین آمریکا با انتشار بیانیه‌ای چند صفحه‌ای اتهامات مطرح شده علیه او در جریان جلسات کمیته حقیقت‌یاب مجلس نمایندگان آمریکا برای بررسی وقایع ششم ژانویه را رد کرد.

او در این بیانیه نشست‌های کمیته تحقیق و تفحص را “به سخره گرفتن عدالت” خواند و کمیته را متهم کرد که از دعوت کسانی که شهادتشان منجر به تبرئه شدن او از اتهامات مطرح شده می‌شوند، جلوگیری کرده است.

در این بیانیه ۱۲ صفحه‌ای ترامپ ادعای خود در مورد تقلب گسترده در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را دوباره تکرار کرده است. او جو بایدن و دموکرات‌ها را متهم کرد که کشور را به سمت ویرانی هدایت می‌کنند. رئیس جمهور پیشین آمریکا در این بیانیه مدعی شد: «دموکرات‌ها هر آنچه در توان دارند به کار می‌بندند تا مرا متوقف کنند. اما ما متوقف شدنی نیستیم.»

در دومین جلسه علنی استماع کمیته منتخب مجلس نمایندگان آمریکا برای بررسی وقایع ششم ژانویه، شهادت چندین شاهد از جمله برخی شخصیت‌های برجسته دوران ریاست جمهوری ترامپ، شنیده شد.

کمیته حقیقت‌یاب درباره حمله گروهی از هواداران دونالد ترامپ به ساختمان کنگره آمریکا در ششم ژانویه ۲۰۲۱ تحقیق می‌کند.

“ترامپ ارتباطش را با واقعیت از دست داده”

یکی از شدیدترین اظهارات از سوی ویلیام بار، دادستان کل پیشین ایالات متحده آمریکا بیان شد. به گفته او، دونالد ترامپ از اواخر سال ۲۰۲۰ ادعای دروغین دستکاری در سیستم‌های اخذ رأی را مطرح کرد.

در بخشی از فیلم اظهارات ویلیام بار در این مورد که در دومین جلسه استماع کمیته حقیقت‌یاب پخش شد، دادستان کل پیشین می‌گوید: «ناامید شدم و با خودم گفتم، اگر او واقعا به این گفته باور دارد، پس ارتباطش را با واقعیت از دست داده است.»

ترامپ اما به ایده‌ی توطئه خود پایبند بود. یکی از اعضای کمیته به نام زوئی معتقد است ترامپ از گسترش تئوری توطئه و تقلب گسترده در رأی‌گیری برای نگه داشتن حامیان و جلب کمک‌های مالی صدها میلیون‌دلاری از آنها بهره گرفته است.

کمیته حقیقت‌یاب در دومین جلسه عمومی خود به آوریل ۲۰۲۰ اشاره کرد. درآن زمان ترامپ در جمع حامیانش از امکان تقلب در انتخابات سخن گفت. او در آن زمان از “تقلب در انتخابات” به عنوان “تنها راه ممکن” برای پیروزی رقیب و شکست خود در این انتخابات یاد کرده بود.

دویچه وله را در اینستاگرام دنبال کنید

جیسون میلر، سخنگوی ستاد انتخاباتی دونالد ترامپ یکی دیگر از شخصیت‌هایی بود که در جلسه دوم تحقیق و تفحص وقایع ششم ژانویه سخن می‌گفت. میلر گفت، هنگامی که در شب انتخابات هنوز برنده مشخص نبود – چون هنوز رأی‌های ارسال شده از طریق پست در بسیاری از ایالت‌ها شمارش نشده بودند- ترامپ رودی جولیانی، وکیل خود را برای تصمیم‌گیری زیر فشار قرار داد. میلر می‌گوید: «پیشنهادی وجود داشت که فکر کنم از سوی جولیانی مطرح شده بود که می‌گفت اعلام کنیم که ما برنده انتخابات شده‌ایم.»

بیل استپین، مدیر ستاد انتخاباتی ترامپ هم در این جلسه دوم استماع تأکید کرد که او با این ایده مخالفت کرده است. استپین گفت: «برای چنین اعلامی خیلی زود بود. هنوز در حال شمارش آراء بودند، حتی یک روز بعد.»

تاگس شاو، وب سایت شبکه یک تلویزیون آلمان می‌نویسد، کمیته تحقیق و تفحص در مورد وقایع ششم ژانویه در تلاش است نشان دهد که دونالد ترامپ با وجود شکست در انتخابات هیچ‌گاه حاضر نشد که از قدرت صرف نظر کرده و کنار رود. رفتاری که در واقع خلاف سوگندی بود که پیش تر او به عنوان رئیس جمهور یاد کرده بود.

اقدامات ترامپ علیه کسانی که با او مخالفت کردند

ترامپ با دیدن مخالفت وکلای خود آنها را عوض کرد. هنگامی که جمهوری‌خواهانی چون ال اشمیت از فیلادلفیا، تقلب در انتخابات را که از سوی ترامپ مطرح شده بود، دروغ نامیدند، ترامپ به طور علنی در توییتر به او حمله کرد. اشمیت می‌گوید، پس از انتشار این توییت تهدیدها علیه او شدت گرفته، دقیق‌تر و واضح‌تر شدند. به گفته این سیاستمدار جمهوری‌خواه تهدیدهای حامیان ترامپ پس از این توییت رئیس جمهور، شامل اعضای خانواده او هم شده است.

در پایان دومین جلسه علنی استماع، بنی تامپسون، مدیر کمیته حقیقت‌یاب، بار دیگر ویدیویی از حمله هواداران ترامپ به ساختمان کنگره آمریکا در روز ششم ژانویه ۲۰۲۱ پخش کرد.

در این ویدیو حمله کنندگان همگی “دروغ انتخابات دزدیده شده” را تکرار می‌کنند. ترامپ بارها اعلام کرده بود، در انتخابات به نفع جو بایدن “تقلبی گسترده” صورت گرفته و خود را پیروز انتخابات نامیده بود.

دویچه وله را در تلگرام دنبال کنید

برخی نمایندگان مجلس نمایندگان آمریکا شواهد موجود در خصوص “مسئولیت” دونالد ترامپ در حمله ۶ ژانویه ۲۰۲۱ به کنگره ایالات متحده را “بسیار قوی” و “غیرقابل انکار” می‌دانند.

جلسه بعدی استماع به وکلایی اختصاص دارد که ترامپ را به ماندن در قدرت و کوتاه نیامدن، تشویق کردند.

کمیته حقیقت یاب کنگره ماه‌هاست که چندین جلسه استماع غیرعلنی برای بررسی رخدادهای ششم ژانویه ۲۰۲۱ برگزار کرده است. این کمیته اکنون با برگزاری یک سری جلسات علنی در مورد یافته‌های تا کنون، به کار خود ادامه می‌دهد.

برخی افراد مورد اعتماد دونالد ترامپ چون استیو بنن، مشاور ارشد ترامپ از همکاری با کمیته در این تحقیقات امتناع کرده‌اند.

جلسه بعدی استماع علنی قرار است روز چهارشنبه این هفته (۱۵ ژوئیه) برگزار شود.

گذرنامه پنج خدمه ایرانی هواپیمای ونزوئلا در آرژانتین موقتا توقیف شد

دادگاهی در بوئنوس آیرس دستور توقیف ۷۲ ساعته گذرنامه‌های پنج خدمه ایرانی هواپیمای بوئینگ ونزوئلا را صادر کرد. این افراد مظنون به همکاری با سپاه پاسداران هستند.گذرنامه پنج ایرانی کادر پرواز هواپیمای باری بوئینگ ۷۴۷ ونزوئلا به طور موقت توقیف شد تا ارتباط آنها با سپاه پاسداران بررسی شود.

خبرگزاری فرانسه از بوئنوس آیرس گزارش داده که یک قاضی در روز دوشنبه ۱۳ ژوئن دستور توقیف ۷۲ ساعته گذرنامه‌های این افراد را صادر کرد. این دستور پس از آن صادر شد که وزیر امنیت آرژانتین، آنیبال فرناندز گفت از یک “سازمان خارجی” اطلاعاتی دریافت شده مبنی بر این که در میان خدمه پرواز افرادی مرتبط با سپاه پاسداران وجود دارند.

سپاه پاسداران در لیست گروه‌های تروریستی ایالات متحده آمریکا قرار دارد. وزیر امنیت آرژانتین روز دوشنبه به رادیو “پرفیل” گفت پس از بررسی‌های معمول “چیزهایی یافت شد که منطقی نیستند”.

به گفته فرناندز تعداد خدمه اعلام‌شده در این پرواز کمتر از تعدادی بود که در هواپیما حضور داشتند. او گفته این موضوع در دست بررسی است و پنج ایرانی در هتل به سر می‌برند.

پاسپورت‌های این افراد پیشتر و پس از توقیف هواپیمای باری گرفته شده بود اما مقامات آرژانتین گفته بودند در صورتی که در حین تحقیقات برای یافتن منشأ هواپیما، این افراد با پروازی عادی آرژانتین را ترک کنند، گذرنامه‌هایشان به آنها بازگردانده می‌شود.

به کانال اینستاگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

هواپیمای باری بوئینگ ۷۴۷ ونزوئلا که گفته شده بود حامل قطعات خودروست دوشنبه هفته گذشته (۶ ژوئن) در کوردوبا در آرژانتین به زمین نشست اما بعد تلاش کرد تا به سمت کشور همسایه اوروگوئه پرواز کند اما از ورود آن به اوروگوئه جلوگیری شد و به اسیسا در خارج از بوئنوس آیرس منتقل شد.

خدمه پرواز که شامل ۱۴ ونزوئلایی هستند آزاد شدند. وزیر کشور پاراگوئه نسبت به حضور این هواپیما در منطقه هشدار داده و گفته بود: «به سایر سرویس‌های امنیتی در این منطقه هشدار داده شده بود و به همین دلیل آرژانتین و سایر کشورها وارد عمل شدند.»

تکذیب ایران

خبرگزاری رویترز روز یکشنبه ۲۲ خرداد (۱۲ ژوئن) از توقیف هواپیمای بوئینگ ۷۴۷ در فرودگاه بوئنوس‌آیرس، پایتخت آرژانتین خبر داد. طبق گزارش‌های اولیه رویترز این هواپیما به ونزوئلا کرایه داده شده اما هنوز در مالکیت ایران است و توقیف این هواپیما رسما توسط ایران تائید نشده است.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

سعید خطیب‌زاده سخنگوی وزارت خارجه ایران روز دوشنبه ۲۳ خرداد گفت هیچ هواپیمایی از ایران در هیچ کجای دنیا توقیف نشده است. او گفت: «این چند هفته اخیر مدام پر از خبرسازی و عملیات روانی است و برخی اظهارات برای ایجاد حس ناامنی است. براساس اعلام ماهان این هواپیما به ونزوئلا فروخته شد و خدمه آن هم ایرانی تنها نیستند و اتباع کشورهای دیگر هم هستند.»

شرکت هواپیمایی ماهان تحت تحریم آمریکاست. این شرکت مظنون به حمل سلاح برای سپاه پاسداران است.

فرود این هواپیما چند روز پس از سفر نیکولاس مادورو رییس جمهوری ونزوئلا به تهران صورت گرفت. در جریان این سفر روز شنبه ۲۱ خرداد دو کشور متحد که هردو تحت تحریم‌های شدید آمریکا قرار دارند قرارداد همکاری ۲۰ ساله امضا کردند.

دستور روز دوشنبه دادگاه آرژانتین برای توقیف ۷۲ ساعته پاسپورت‌های خدمه ایرانی این پرواز پس از آن صادر شد که انجمن یهودیان آرژانتین DAIA درخواست داد تا نامش به عنوان شاکی در تحقیقات برای منشأ این هواپیما درج شود و با این پیشنهاد موافقت شد.

پلیس اینترپل برای برخی از مقامات پیشین ایرانی که مظنون به دست داشتن در انفجار مرکز یهودیان آمیا در بوئنوس آیرس در سال ۱۹۹۴ هستند، حکم بازداشت صادر کرده است. در جریان این انفجار ۸۵ نفر کشته شدند. آرژانتین بزرگترین جامعه یهودیان در آمریکای لاتین را دارد.

زلنسکی: شولتس و دولتش باید تصیمشان را بگیرند

ولودمیر زلنسکی در مصاحبه با شبکه ZDF آلمان بار دیگر از اولاف شولتس خواست تا برای حمایت از اوکراین تضمین دهد. پس از تخریب آخرین پل رودخانه سیورودونتسک، این شهر به اشغال روسیه درآمده و ارتباطش با دنیای خارج قطع شده است.ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهوری اوکراین، دوشنبه شب (۱۳ ژوئن/ ۲۳ خرداد) در مصاحبه با شبکه تلویزیونی ZDF آلمان بار دیگر از اولاف شولتس، صدراعظم آلمان، خواست تا تضمین دهد که از اوکراین حمایت می‌کند. او گفت: «ما از صدراعظم شولتس می‌خواهیم تضمین دهد که آلمان از اوکراین حمایت می‌کند. او و دولتش باید تصمیم خود را بگیرند.»

زلنسکی همچنین از تاخیر در ارسال سلاح از سوی آلمان انتقاد کرد و بار دیگر خواستار ارسال سیستم‌های دفاع هوایی مدرن به اوکراین شد. به گفته او از آغاز حمله روسیه در ۲۴ فوریه تا کنون، ۲۶۰۰ موشک روسی به شهرهای اوکراین اصابت کرده است. زلنسکی گفت: «اینها جان‌هایی بودند که می‌توانستند نجات داده شوند، جلوی مرگ آنها می‌توانست گرفته شود اگر به اوکراین گوش داده شده بود.»

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

یکی از مشاوران رئیس‌‌جمهور در کی‌یف نیازهای ارتش اوکراین را مجموعا ۱۰۰۰ توپخانه هویتزر، ۳۰۰ موشک‌انداز چندگانه، ۵۰۰ تانک، ۲۰۰۰ خودروی زرهی و ۱۰۰۰ پهپاد اعلام کرده است. سفیر اوکراین در آلمان نیز از اولاف شولتس خواسته تا با ارسال تانک‌های لئوپارد و نفربرهای زرهی ماردر موافقت کند.

پاسخ شولتس

اولاف شولتس، صدراعظم آلمان، پس از مصاحبه زلنسکی با کانال ZDF به برخی از انتقادات رئیس‌جمهوری اوکراین پاسخ داد. او در جمع خبرنگاران تاکید کرد که برای استفاده از سلاح‌های مدرن و پیچیده نیاز به آموزش ارتش اوکراین است. او گفت: «موضوع بر سر دستگاه‌های واقعا سنگین و پیچیده است. برای استفاده از آنها باید آموزش دید و این کار در حال حاضر در آلمان در حال انجام است.»

به کانال اینستاگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

شولتس گفت تمامی سلاح‌هایی که قول آن داده شده، ارسال شده‌اند.

صدراعظم آلمان درباره انتقاد زلنسکی از تاخیر در ارسال سلاح گفت: «من فکر می‌کنم خوب است هرکس قبل از آنکه نظرش را درباره این یا آن موضوع بگوید، کمی درباره آن فکر کند.»

“کریمه را پس می‌گیریم”

ولودیمیر زلنسکی در پیام ویدیویی روزانه‌اش به مردم اوکراین قول داد که شبه جزیره کریمه را از روسیه بازپس می‌گیرد. او گفت: «پرچم اوکراین یک بار دیگر بر فراز یالتا و سوداک‌، بر فراز جانکوی و یفپاتوریا به اهتزاز در خواهد آمد.»

او تاکید کرد: «معلوم است که کریمه‌مان را نیز آزاد خواهیم کرد.» زلنسکی همیشه در گفته‌هایش به بازپس گیری کریمه از روسیه اشاره کرده بود اما این موضوع تا کنون به عنوان یک هدف جنگی عنوان نشده بود.

روسیه شبه جزیره کریمه واقع در دریای سیاه را در سال ۲۰۱۴ و در زمانی که اوکراین به دلیل جابه‌جایی قدرت در موضع ضعف بود، اشغال کرد. پس از آن در این منطقه یک رفراندوم تاییدنشده از سوی مجامع بین‌المللی برگزار شد و روسیه کریمه را بخشی از خاک خود اعلام کرد.

قطع ارتباط سیورودونتسک با دنیا

نبرد در شهر سیورودونتسک در منطقه دونتسک در شرق اوکراین هفته‌هاست که میان نیروهای روسیه و اوکراین جریان دارد. بر اساس آخرین گزارش‌ها این شهر پس از تخریب سومین و آخرین پل رودخانه سیورسکی دونتسک به طور کامل به تصرف نیروهای روسیه درآمده است.

فرماندار سیورودونتسک گفته است: «متاسفانه دیگر غیرممکن است که بتوان به داخل شهر رفت یا چیزی را به داخل شهر برد. خارج کردن مردم نیز غیرممکن است.»

به گفته فرماندار تنها ارتش اوکراین یک راه بسیار محدود برای ورود به شهر در اختیار دارد. او گفته: «نیروهای اوکراین می‌توانند زخمی‌ها را به بیمارستان منتقل کنند.» به گفته او ارسال سلاح و مهمات نیز “سخت اما ممکن” است.

زلنسکی در پیام ویدیویی‌اش نبرد در شرق دونباس را یکی از “خونین‌ترین نبردها در تاریخ اروپا” نامید و گفت: «این نبرد برای ما بسیار گران تمام شده و این واقعا وحشتناک است.»

رییس جمهوری اوکراین ادامه داد: «ما هرروز به متحدانمان یادآوری می‌کنیم که تنها سلاح‌های توپخانه‌ای مدرن به تعداد کافی می‌توانند برتری ما را تضمین کنند.»

آخرین شهر در شرق دونباس است که هنوز به طور کامل به اشغال نیروهای روسیه درنیامده است.

تعداد مصدومان انفجار کارخانه فیروزآباد به ۱۳۳ نفر رسید

کل تعداد مصدومان حادثه انفجار در کارخانه کربنات سدیم فیروزآباد در استان فارس ۱۳۳ نفر اعلام شد. رئیس پلیس راه شمالی استان فارس نیز گفته محور جم فیروزآباد شیراز که به دلیل این حادثه مسدود شده بود، بازگشایی شده است.تعداد مصدومان حادثه انفجار در کارخانه کربنات سدیم واقع در فیروزآباد استان فارس به ۱۳۳ نفر رسید.

رییس دانشگاه علوم پزشکی شیراز با اعلام این خبر به خبرگزاری ایسنا گفت که ۱۱۴ نفر از مصدومان ترخیص شده‌اند.

به گفته او این حادثه فوتی نداشته است و مصدومان بیشتر دچار آسیب‌های تنفسی شده‌اند.

رییس پلیس راه شمالی استان فارس نیز به ایسنا گفته محور فیروزآباد جم که به دلیل انفجار کارخانه کربنات سدیم و انتشار گاز آمونیاک در محدوده این کارخانه مسدود شده بود، بازگشایی شده است. به گفته او از ساعت ۲۳ روز دوشنبه (۲۳ خرداد) در این مسیر تردد عادی برقرار است.

دوشنبه شب و در پی “نشت یکی از مخازن آمونیاک” انفجار بزرگی در کارخانه کربنات سدیم فیروزآباد روی داد.

کارخانه کربنات سدیم شهرستان فیروزآباد فارس در کیلومتر ۳۵ جاده فیروزآباد به عسلویه واقع است و در مرداد ۱۳۹۹ افتتاح شد. این کارخانه در زمینه تولید کربنات سدیم فعالیت می‌کند و ظرفیت سالانه آن ۳۲۰ هزار تن است.

بیش از ۱۰۰ زخمی در پی انفجار در کارخانه شیمیایی فیروزآباد

در پی وقوع انفجاری در کارخانه کربنات سدیم فیروزآباد در فارس بیش از ۱۱۰ نفر مجروح شدند. مدیرکل مدیریت بحران استانداری فارس علت این انفجار را نشت یکی از مخازن این کارخانه شیمیایی اعلام کرده است.به گزارش رسانه‌های ایران در پی انفجار بزرگی در کارخانه شیمیایی کربنات سدیم فیروزآباد واقع در فارس دوشنبه شب ۲۳ خرداد (۱۳ ژوئن) بیش از ۱۱۰ نفر از کارکنان این کارخانه مصدوم و به بیمارستان‌ها منتقل شدند.

به گزارش ایرنا محمدجواد مرادیان، مدیر حوادث و فوریت‌های پزشکی استان فارس گفت که ستاد مدیریت عملیات بحران دانشگاه فعال شده و تا کنون ۱۰۹ مصدوم از حادثه انفجار کارخانه کربنات سدیم شهرستان فیروزآباد به بیمارستان حضرت قائم این شهرستان اعزام شده‌اند.

خلیل عبدالهی، مدیرکل مدیریت بحران استانداری فارس علت انفجار را “نشت یکی از مخازن کارخانه کربنات سدیم” اعلام کرده است. او گفت که “مصدومان این حادثه بیشتر در زمینه‌های تنفسی ناشی از گاز نیتروژن آسیب دیده‌اند” و دلیل اصلی بروز این حادثه در دست بررسی است.

در پی نشت گازهای سمی و عدم ایمنی جاده جم به فیروزآباد مسدود شد.

کارخانه کربنات سدیم شهرستان فیروزآباد فارس که واقع در ۳۵ کیلومتری جاده فیروزآباد به عسلویه واقع است در مرداد ۱۳۹۹ افتتاح شد. این کارخانه در زمینه تولید کربنات سدیم فعالیت می‌کند و ظرفیت سالانه آن ۳۲۰ هزار تن است.

تولیدات این کارخانه در صنایع شیشه و بلور، صنایع شوینده و پاک کننده، تصفیه آب و پتروشیمی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

به گزارش ایرنا در زمان بهره‌برداری این کارخانه اعلام شد که این واحد صنعتی با سرمایه گذاری ۲۰ هزار و ۶۷ میلیارد ریال و با اشتغال بیش از هزار و سه نفر در شهرستان فیروزآباد به بهره برداری رسیده است.

فیروزآباد در فاصله ۹۳ کیلومتری جنوب شرقی شیراز قرار دارد.