Previous Next

ده سال تعویق در تعطیلی دو نیروگاه هسته‌ای بلژیک

دو نیروگاه هسته‌ای بلژیک، ۱۰ سال بیشتر از زمان برنامه‌ریزی شده به فعالیت خود ادامه می‌دهند. این دو نیروگاه قرار بود تا سال ۲۰۲۵ تعطیل شوند. این تصمیم به دلیل جنگ در اوکراین و افزایش قیمت انرژی اتخاذ شده است.دولت بلژیک تعطیلی رآکتورهای هسته‌ای خود را برای مدت ۱۰ سال به تعویق انداخت. به این ترتیب، نیروگاه هسته‌ای تیانژ ۳ در نزدیکی مرز آلمان و همچنین نیروگاه هسته‌ای دوئل ۴ در نزدیکی شهر آنتورپ بلژیک حداقل تا پایان سال ۲۰۳۵ میلادی به فعالیت خود ادامه خواهند داد.

این دو نیروگاه قرار بود تا سال ۲۰۲۵ تعطیل شوند.

الکساندر دکرو، نخست‌وزیر بلژیک نیز روز ۲۷ اسفند (۱۸ مارس) در توییتی، با تایید ادامه فعالیت‌های این دو نیروگاه به مدت ده سال نوشت: «در عین حال، ما در حال تسریع انتقال به انرژی‌های تجدیدپذیر هستیم؛ بهترین راه برای استقلال ما در انرژی».

هدف از افزایش فعالیت این دو نیروگاه، تضمین امنیت انرژی در بلژیک است اما جنگ در اوکراین و افزایش چشم‌گیر بهای انرژی نیز در رسیدن به این تصمیم، نقش داشته است.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

تصمیم دولت بلژیک برای تمدید فعالیت‌های این دو نیروگاه، موضوعی است که از سال‌ها پیش باعث نگرانی مقام‌های دولت آلمان بوده است. تاکنون در هفت رآکتور هسته‌ای فعال در بلژیک، چندین بار نقص‌هایی همچون فرسودگی قطعات دیده شده است.

از این رو، دولت آلمان تاکنون بارها خواستار تعطیلی نیروگاه‌های هسته‌ای در کشور همسایه خود، بلژیک، شده است. قدیمی‌ترین نیروگاه بلژیک، در دهه ۱۹۷۰ میلادی احداث شده است.

با این حال، اخیرا بار دیگر موضوع ادامه استفاده از انرژی هسته‌ای در آلمان مورد بحث قرار گرفته است. جنگ در اوکراین و افزایش شدید بهای گاز نشان داده که اروپا تا چه اندازه‌ای به سوخت‌های فسیلی به‌ویژه منابع طبیعی روسیه وابسته است. حدود ۴۰ درصد از گاز اتحادیه اروپا و ۵۵ درصد از گاز آلمان توسط روسیه تامین می‌شود.

در همین خصوص، نخست‌وزیر ایالت بایرن می‌گوید که استفاده طولانی‌تر از نیروگاه‌های هسته‌ای باقی‌مانده در آلمان در کوتاه‌مدت می‌تواند ”کمک زیادی” کند.

تاثیر جنگ در اوکراین

روبرت هابک، وزیر اقتصاد فدرال آلمان به صراحت اعلام کرده که کار‌های لازم برای تعطیلی سه نیروگاه هسته‌ای آلمان تا پایان سال جاری میلادی آنچنان به انجام رسیده‌اند که استمرار فعالیت این نیروگاه‌ها امکان‌پذیر نیست.

در بلژیک نیز با وجود آنکه تعطیلی نیروگاه‌های هسته‌ای این کشور در سال ۲۰۰۳ میلادی به تصویب رسیده بود اما بحث درباره آن سال‌ها به طول انجامید و سرانجام، دولت بلژیک سال گذشته به دو راه حل رسید. طرح اول، تعطیلی نیروگاه‌ها تا سال ۲۰۲۵ و سرمایه‌گذاری بیشتر بر روی نیروگاه‌های گازی جدید و طرح دوم، ادامه فعالیت این دو نیروگاه.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

تا پیش از آغاز جنگ در اوکراین، بسیار بعید به نظر می‌رسید که طرح دوم، به اجرا برسد. حالا اما با تهاجم نظامی روسیه به اوکراین و افزایش شدید بهای انرژی، شرایط به کلی تغییر کرده است به طوری که حتی در میان افکار عمومی نیز استفاده از انرژی هسته‌ای، قابل دفاع به نظر می‌رسد.

از جمله، وزیر انرژی بلژیک نیز که پیشتر در مقابل استمرار فعالیت نیروگاه‌های هسته‌ای این کشور مقاومت کرده بود، می‌گوید: «ما [در زمینه انرژی] سیاستی مبتنی بر مقرون به صرفه بودن، امنیت عرضه و پایداری داریم».

”مشکل حل نشده است”

بلژیک مجهز به پایانه گاز طبیعی مایع است و نسبت به آلمان، وابستگی کمتری به منابع گازی روسیه دارد. با این وجود، در بلژیک نگرانی فراوانی در زمینه کمبود برق و انرژی دیده می‌شود و دولت این کشور تصمیم دارد تا هرچه زودتر، به وابستگی بلژیک به منابع گازی روسیه پایان دهد.

در همین زمینه، میکل اشنایدر، تحلیلگر مستقل مسائل انرژی می‌گوید که برای نگرانی‌های کنونی در زمینه ادامه فعالیت نیروگاه‌ها در بلژیک، هیچ راه حلی وجود ندارد.

به گفته او: «با این تصمیم مشکل در درازمدت حل نشده بلکه تنها چند سال به تعویق افتاده است».

مبلغی که برای توسعه فنی این نیروگاه‌ها سرمایه‌گذاری می‌شود، می‌تواند به انرژی‌های تجدیدپذیری اختصاص پیدا کند که گازهای گلخانه‌ای و دی اکسیدکربن بسیار کمتری تولید می‌کنند.

با آغاز تهاجم نظامی روسیه به اوکراین، بحث‌ها در خصوص وابستگی اروپا به منابع انرژی روسیه بالا گرفته است. مقام‌های مسئول در کشورهای اروپایی همچنان در پی راه حلی هستند تا به‌ویژه از وابستگی خود به واردات گاز روسیه بکاهند.

احتمال خروج سپاه پاسداران از فهرست تروریستی آمریکا

جن ساکی، سخنگوی کاخ سفید در یک نشست خبری به صورت تلویحی از خروج سپاه پاسداران از فهرست تروریستی آمریکا دفاع کرد و گفت که آمریکا امروز ناامن‌تر از گذشته شده است.جن ساکی، سخنگوی کاخ سفید جمعه ۱۸ مارس (۲۷ اسفند) در یک نشست خبری در پاسخ به سوال خبرنگاران در مورد احتمال خروج سپاه پاسداران از فهرست تروریستی آمریکا گفت که امروز رفتار سپاه پاسداران “تهاجمی‌تر” از قبل شده است.

او با انتقاد از اقدامات دولت دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور پیشین آمریکا تصریح کرد: «این تصور که اقدامات دولت گذشته برای خروج از توافق هسته‌ای با ایران باعث کاهش اقدامات سپاه پاسداران شده، نادرست است.»

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

جن ساکی در پاسخ به این سوال که آیا نباید سپاه پاسداران از لیست تروریستی خارج شود، با اشاره به دو برابر شدن بودجه سپاه پاسداران از سوی دولت ایران گفت که “شرایط موجود به هیچ وجه باعث امن‌تر شدن آمریکا نشده” و بر خلاف تصور عموم “سپاه پاسدارن قوی‌تر هم شده است”.

نخست‌وزیر و وزیر امور خارجه اسرائیل ۱۸ مارس از ایالات متحده آمریکا خواستند که سپاه پاسداران را از فهرست سازمان‌های تروریستی خارج نکند.

نفتالی بنت و یائیر لاپید در بیانیه مشترکی دولت آمریکا را فراخواندند که در جریان توافق احتمالی برای احیای برجام،‌ از حذف سپاه پاسداران از فهرست سازمان‌های تروریستی ایالات متحده خودداری کند.

دولت دونالد ترامپ سه سال قبل سپاه پاسداران را در فهرست “سازمان‌های تروریستی خارجی” قرار داده بود.

بنا بر اعلام دولت قبلی آمریکا‌، این اقدام به منظور “انزوای بیشتر ایران” و مقابله با اقدامات “بی‌ثبات کننده” این کشور در خاورمیانه انجام شد.

جنگ اوکراین و آینده‌ی جهان

ان اپلبام
تیموتی اسنایدر
یووال نوح هراری

ان اپلبام: امروز با تیموتی اسنایدر و یووال نوح هراری گفتگو خواهیم کرد. موضوع گفتگویمان بسیار مهم است. دربارهی اوکراین صحبت خواهیم کرد، نه تنها دربارهی تهاجمی که در جریان است و ویرانیای که بر صفحات تلویزیون شاهدش هستیم بلکه دربارهی جایگاه اوکراین در تاریخ جهان و اروپا و اهمیت و معنای این تهاجم برای اروپاییان و آمریکاییها و در واقع برای تمام مردم جهان.

تیموتی اسنایدر یکی از متخصص‌ترین افراد درباره‌ی اوکراین و تاریخ اوکراین است. کتاب او، سرزمین‌های خونین، در واقع یکی از نخستین کتاب‌هایی بود که به فهم ما از نقش اوکراین و اهمیت آن در جنگ جهانی دوم کمک کرد و نشان داد که این کشور یکی از اساسی‌ترین عناصر در منازعه‌ی بین نازی‌ها و شوروی بود. او همچنین نوشته‌هایی خواندنی درباره‌ی «میدان» و وقایع سال 2014 دارد. یووال نوح هراری تاریخ‌نگارِ همه‌چیز است! او تاریخ‌نگار برجسته‌ی نوع بشر است و اخیراً نیز درباره‌ی اهمیت این جنگ برای مردم جهان نوشته است و این که چرا ما را به عقب برمی‌گرداند و چرا به برخی از دستاوردهای بشریت در چند دهه‌ی گذشته آسیب می‌رساند و آنها را تضعیف می‌کند.

گفتگو را با تیم آغاز می‌کنیم.

آیا امکان دارد که درباره‌ی اهمیت اوکراین در تاریخ اروپا برایمان صحبت کنی؟ در چند روز گذشته زمانی که در تلویزیون یا مجامع عمومی درباره‌ی اوکراین حرف می‌زدم اغلب متوجه می‌شدم که مردم اطلاعات زیادی درباره‌ی تاریخ اوکراین ندارند. چرا آنها با مردم اوکراین و نقش ویژه‌ی آنها در تاریخ اروپا چندان آشنا نیستند؟

تیموتی اسنایدر: بسیار خُب. اوکراین یک کشور اروپایی خاص است. اوکراین یک دوره‌ی قرون وسطی دارد که بسیاری از ویژگی‌های جالب تاریخ قرون‌ وسطی را در آن می‌توان دید. تغییر مذهب به مسیحیت در آن روی داد اما نکته‌ی جالب این که گزینه‌های اسلام و آیین یهود و مذاهب مختلف مسیحیت نیز مد نظر بودند. افرادی که تغییر مذهب دادند وایکینگ‌ها یا اخلاف آنها بودند، امری که در تاریخ اروپا بسیار رایج است اما شاید وجه متمایز آن این باشد که این وایکینگ‌ها در فاصله‌ای بسیار دور از سکونتگاه اصلی خود اقدام به ایجاد دولت کردند. تاریخ ابتدای دوران مدرن اوکراین نیز بسیار جالب است. این کشور تجربه‌ی رنسانس و اصلاح مذهبی را دارد اما در رنسانس مسائل زبانی متعددی مطرح بود، بر خلاف سایر قسمت‌های اروپا که تنها یک مسئله‌ی زبانی داشتند، و در اصلاح مذهبی هم بر خلاف سایر قسمت‌های اروپا، گزینه‌های دینی متعددی وجود داشت. دوره‌ی مدرن اوکراین نیز بسیار خاص است.

در قرن نوزدهم، در قلمروی کنونیِ اوکراین، در شمال دریای سیاه، جنبش ملی‌گرایانه‌ای وجود داشت که با شدّتی غیرعادی در امپراتوری روسیه سرکوب شد. با اهمیت یافتن اتریش در قرن بیستم، اوکراین به سمت این کشور متمایل شد. پس از جنگ جهانی اول مبارزه‌ای برای آزادی ملی در اوکراین آغاز شد اما شکست خورد و دلیل عمده‌ی آن موفقیت انقلاب روسیه و ایجاد اتحاد جماهیر شوروی بود. در شوروی همه اذعان داشتند که اوکراین یک ملت است. شکلی که شوروی به خود گرفت به علت اهمیت مسئله‌ی اوکراین بود. شوروی صرفاً دولتی انقلابی نبود بلکه تقسیمات ملی و واحدهای فدرال داشت که یکی از آنها اوکراین بود.

در قرن بیستم، اوکراین در کانون توجه هر دو سودای تمامیت‌خواهانه‌ی عمده بود. استالین امیدوار بود که با استثمار اوکراین، اتحاد جماهیر شوروی را ایجاد کند و هیتلر نیز میخواست عمدتاً از طریق استثمار اوکراین یک امپراتوری آلمانی در شرق اروپا تأسیس کند. این به آن معنا بود که در دوران تمامیتخواهی تاریخ اروپا، یعنی زمانی که استالین و هیتلر در قدرت بودند (1933-1945)، اوکراین خطرناکترین مکان بود.

از زمان فروپاشی شوروی در سال 1991 اوکراین کشوری مستقل بوده است و بسیاری از ساکنان اوکراین و افرادی که برای آن می‌جنگند به همین دوران تعلق دارند. در سال‌های 2004 و 2014 مردم اوکراین قیام کردند تا اجازه ندهند که یکی از الیگارش‌های مورد حمایت روسیه نهادها، دولت و آینده‌ی آنها را تضعیف کند. همین تجربه است که توضیح می‌دهد چرا حتی اگر ندانیم که اوکراینی‌ها کیستند خودشان خیلی خوب می‌دانند که کیستند.

اَن اپلبام: جنبه‌‌ی جالب اوکراینی‌بودن برای من این است که در واقع هویتی است که روحیه‌ی شورش در برابر یک نظام مستقر به آن شکل داده است، این نظام مستقر ابتدا اشراف و امپراتوری تزاری بود و سپس امپراتوری شوروی و اخیراً هم ایده‌ی یک دیکتاتوری خودکامه‌ی دزدسالار. یکی از نکات منحصر‌به‌فرد درباره‌ی اوکراین این است که هویت ملی، تعریف این که ما چه کسی هستیم، اکنون با ایده‌ی دموکراسی در‌هم‌آمیخته است: ما اوکراینی هستیم چون خواهان دموکراسی و پیوستن به غرب و این شکل از تمدن‌ایم. به همین دلیل است که اوکراینی‌ها مشغول جنگ با روسیه هستند، زیرا در واقع آنها با مردم روسیه نمی‌جنگند بلکه به روس‌ها خیلی علاقه دارند، به زبان روسی صحبت می‌کنند و عناصر بسیاری از فرهنگ روسی را جذب کرده‌اند؛ آنها با با پوتینِ مستبد می‌جنگند و آنچه به آن اعتراض دارند شکلی از نظام سیاسی روسیه است.

از نظر من، نکتهی جالب دیگر دربارهی اوکراین این است که بی‌آنکه کسی به آنها چیزی دربارهی تفاوت بین ناسیونالیسم قومی و ناسیونالیسم مدنی بگوید، خودشان شکلی از ناسیونالیسم مدنی را برگزیدهاند. به عبارت دیگر، اگر فکر می‌کنید که اوکراینی هستید، اوکراینی به حساب خواهید آمد و مهم نیست که زبانتان روسی یا اوکراینی است. شما می‌توانید اوکراینیِ یهودی باشید، رئیس‌جمهور کشور یهودی است. تا زمانی که مایل باشید در این برنامه‌ی ملی مشارکت کنید شما با «ما» هستید، نه به این معنا که شما عضوی از این قبیله‌ی خاص هستید بلکه به این معنا که عضوی از جامعه‌ی اوکراین محسوب می‌شوید.

آیا امکان دارد درباره‌ی جایگاه این ایده صحبت کنید؟ آیا این ایده جدید است؟ آیا مشاهدات شما درباره‌ی اوکراین این ایده را تأیید می‌کند؟

یووال نوح هراری: فکر می‌کنم که این جنگ در کلیّت خود به موجودیت کشور اوکراین مربوط است. نظر پوتین این است که چیزی به نام اوکراین وجود ندارد. این توجیه او برای آغاز جنگ است. در خیال‌پردازی‌های او اوکراین وجود ندارد، اوکراینی‌ها همان روس‌ها هستند و می‌خواهند که جذب روسیه شوند اما گروهی‌ از نازی‌ها مانع از این کار شده‌اند. این خیال‌پردازی باعث لشکرکشی او به اوکراین شد و انتظار داشت که زلنسکی فرار کند و ارتش تسلیم شود و مردم با پرتاب گل به استقبال تانک‌های روسی بیایند. اما تمام این برداشت‌ها درباره‌ی اوکراین کاملاً نادرست است. همان‌طور که دیدیم، اوکراین ملتی بسیار بسیار واقعی است. زلنسکی فرار نکرد، ارتش به سختی می‌جنگد و مردم با پرتاب کوکتل مولوتف به استقبال تانک‌ها رفته‌اند. از این نظر، پوتین هم اکنون هم جنگ را باخته است. زیرا این جنگ به موجودیت ملت اوکراین مربوط است و اکنون تمام جهان این را می‌داند. نمی‌دانم یک یا دو هفته پیش مردم جهان درباره‌ی اوکراین چه می‌دانستند اما اکنون همه می‌دانند که اوکراین ملتی واقعی است و ما شاهد ستایش اوکراین در سراسر جهان هستیم.

 درسی که آلمانی‌ها، و البته به شکلی گسترده‌تر اروپاییان، از تاریخ گرفته‌اند این است که باید صلح‌طلب باشیم و نباید بجنگیم. اما این درس اشتباهی است. درس درست این است که باید با ستمگر، با خودکامه و با نسل‌کشی مبارزه کرد.

تصور می‌کنم که مسئله‌ی عمیق‌تری نیز وجود دارد که علت واکنش‌های اروپا، آمریکا و سایر نقاط جهان است: این که غرب پاره‌پاره شده است. غرب در سال‌های اخیر به واسطه‌ی جنگی فرهنگی بین راست و چپ، بین لیبرال‌ها و محافظه‌کاران چندپاره شده است و محور اصلی این جنگ فرهنگی در واقع مسئله‌ی ملی‌گرایی و لیبرالیسم بوده است. در غرب این باور نادرست شکل گرفته است که باید دست به انتخاب بزنیم و ملی‌گرایی و لیبرالیسم در تقابل با یکدیگر قرار دارند و شما می‌توانید یا لیبرال باشید یا ملی‌گرا. این ریشه‌ی اصلی جنگ فرهنگی در غرب است. اوکراین به ما نشان می‌دهد که این نادرست است و لازم نیست در قالب این دوگانگی بیندیشید. ملیگرایی و لیبرالیسم میتوانند متحد یکدیگر باشند، به شرط آن که ملیگرایی را نه نفرت از خارجیها و اقلیتها بلکه محبت نسبت به هموطنان و مراقبت از آنان بدانیم. ملی‌گرایی و لیبرالیسم با یکدیگر همراه‌اند و بر سر ارزش‌های آزادی و محبت نسبت به هم‌وطنان با یکدیگر اتحاد دارند. به همین دلیل است که وقتی سی‌ان‌ان و فاکس‌نیوز را نگاه می‌کنید، می‌بینید که آنها ناگهان با یکدیگر همراه شده‌اند و قهرمانان یکسانی را ستایش می‌کنند. در نتیجه، فکر می‌کنم که یکی از نتایج مهم این جنگ این است که می‌توان آن را فرصتی برای پایان دادن به جنگ فرهنگی در غرب دانست. فرصتی برای یادآوری به خودمان که بین لیبرالیسم و ملی‌گرایی تعارضی وجود ندارد و هر دو دشمنان واحدی دارند که چهره‌ی آن پوتین و ایدئولوژی پوتینیسم است.

ان اپلبام: ممنون. با حرف‌های شما موافق‌ام. حتی تصور می‌کنم که اگر شما به جای ملی‌گرایی از واژه‌ی میهن‌دوستی استفاده کنید مردم خود به خود منظور شما را بهتر درک می‌کنند. برداشت ما این است که نقشه‌ی پوتین در اصل این بود که وارد اوکراین شود و در کی‌یف به کمک نوعی کودتا قدرت را در دست بگیرد. این نقشه با شکست مواجه شد. چرا این نقشه شکست خورد و اکنون استراتژی روسیه چیست؟

تیموتی اسنایدر: اکنون با توجه به نحوه‌ی انجام عملیات و برخی مدارکی که به طور اتفاقی منتشر شدند، می‌دانیم که هدف این بود که به سرعت وارد کشور شوند، رهبر دولت را به قتل برسانند و دولت دیگری بر سر کار بیاورند و تصور می‌کردند که مردم اوکراین همراهی خواهند کرد. اما چنین اتفاقی رخ نداد.

من هم موافق‌ام که وارد مرحله‌ی دوم شده‌ایم. در مرحله‌ی اول مسئله این بود که مردم روسیه برای جنگی طولانی آمادگی نداشتند. ایده این بود که جنگ چنان به‌سرعت به نتیجه خواهد رسید که لازم نیست مردم روسیه را برای جنگ آماده کنیم و به همین علت است که پروپاگاندای روسیه این بار بسیار کند وارد عمل شده و برای بسیاری از مردم روسیه قانع‌کننده نبوده است. اکنون پوتین با مقاومت مواجه شده است. مرحله‌ی دوم جنگ نوعی ابراز خشم تصادفی است. تصور می‌کنم این مرحله نیز با دقت طراحی نشده است اما چون رهبر روسیه عصبانی و پر از عداوت است ما شاهد تاکتیک‌های رایج روسیه خواهیم بود. این تاکتیک‌ها متأسفانه عبارت‌اند از محاصره‌ی مردم غیرنظامی در شهرها و تلاش برای نابودی آنها. فکر می‌کنم این چیزی است که شاهدش خواهیم بود.

یووال نوح هراری: فکر می‌کنم مشکل پوتین، همانند اغلب دیکتاتورها، این است که افراد پیرامون او از گفتن حقیقت می‌ترسند و در نتیجه او دروغ‌های خودش را کاملاً باور کرده است. او چند بار گفته بود که اوکراین وجود ندارد و کسانی که اطرافش هستند این حرف را تأیید کرده و گفته بودند که اوکراینی‌ها می‌خواهند به روسیه بپیوندند. به این ترتیب، او ارتباطش را با واقعیت از دست داده است. مسئله‌ی خطرناک این است که وقتی کسی که قدرت زیادی دارد ناگهان با واقعیت مواجه می‌شود به اشتباه خود اعتراف نمی‌کند. این مشکل بنیادین دیکتاتورها است که وقتی اشتباه می‌کنند نمی‌توانند به آن اقرار کنند و هیچ‌کس هم اطراف آنها وجود ندارد ــ نه احزاب مستقل، نه شهروندان و نه رسانه‌ها ــ که بتواند به او بگوید تو اشتباه کردی. به این ترتیب، او در استراتژی خود راسخ‌تر می‌شود.

اگر بخواهیم بدانیم که مراحل بعدی چیست باید به سوریه نگاه کنیم. زیرا پوتین عامل اتفاقاتی است که در حُمص و حلب روی داد و چیزی که شب‌ها خواب را از چشمانم ربوده این است که می‌ترسم او همین کار را در کی‌یف و خارکیف هم انجام دهد و امیدوارم که مردم روسیه مخالفت خود را نشان دهند. روسیه در حلب و حمص از آسمان بمباران می‌کرد اما این سوری‌ها بودند که سوری‌ها را می‌کشتند. اما هنگامی که سربازهای روس با اوکراینی‌ها بجنگند و آنها را بکشند و خودشان نیز کشته شوند، وضع فرق می‌کند. روس‌ها و اوکراینی‌ها ارتباطات خانوادگی دارند، در بعضی خانواده‌ها برادر در مسکو است و خواهر در کی‌یف. به همین علت با وجود پوتین من امیدی ندارم. او هیچ حد و مرزی نمی‌شناسد اما امیدوارم که مردم روسیه مخالفت خود را نشان دهند.

ان اپلبام: تیم، تو پوتین را مطالعه کرده‌ای و دست‌کم یک کتاب و مقاله‌های زیادی درباره‌ی او و ذهنیتش نوشته‌ای. به نظرت او قادر به انجام چه کارهایی است؟ چرا برداشت نادرستی از اوکراین داشت؟ چه چیزی می‌تواند او را متوقف کند؟

آرمانی را انتخاب کنید که با آن همدلی دارید و سپس سازمانی را بیابید که به این آرمان اختصاص دارد. اگر چنین سازمانی وجود ندارد، آن را بسازید. نکته‌ی اصلی این است که باید سازمان‌ها را تقویت کرد زیرا این امر بنیاد جامعه‌ی مدنی و دموکراسی است.

تیموتی اسنایدر: همان‌طور که یووال گفت، با مسئله‌ی کلاسیک خودکامگان مواجه‌ایم. این مسئله در جمهوری افلاطون مطرح شده است و اینجا ما وارد قلمرو افلاطون و شکسپیر می‌شویم. مشکل خودکامگان این است که نمی‌توانند به حرف دیگران گوش کنند. مسئله‌ای که می‌خواهم بر آن تأکید کنم با این موضوع مرتبط است و به گذشته و آینده ارتباط دارد. ما شاهد نوعی از مواجهه بین افسانه و تاریخ، به معنای چیزهایی که واقعاً روی می‌دهند و مردمی که دست به انتخاب‌های مهم می‌زنند، هستیم. پوتین افسانه‌ای دارد. افسانه‌ی او این است که برای هزار سال اوکراین، روسیه و بلاروس با هم همراه بوده‌اند و اگر چیزی باعث آشفته شدن این افسانه شود حتماً عاملی بیرونی است، حتماً غرب است که مسئول این وضعیت است. به نظر می‌رسد که پوتین واقعاً به این مسئله باور دارد، او معتقد است که اوکراین همه چیز خود را مدیون روسیه است و در جنگ جهانی دوم فقط روس‌ها رنج دیدند و نه یهودیان یا اوکراینی‌ها. به نظر می‌رسد که به او این چیزها عقیده دارد و دغدغه‌ی اصلی‌اش وقایع جاری نیست بلکه می‌خواهد در آینده به عنوان رهبری بزرگ از او یاد کنند. تصور می‌کنم این دلیل دیگری است که نشان می‌دهد او شخصاً نسبت به کشته‌شدن سربازان روسیه یا اقتصاد کشور یا اینترنت روسیه اهمیت چندانی نمی‌دهد. به همین علت است که وجود تحریم و سایر سیاست‌های سخت‌گیرانه‌ ضروری است تا در داخل روسیه و در میان اطرافیان پوتین گفتگوهایی صورت بگیرد و به این ترتیب این مسائل به گوش پوتین هم برسد.

ان اپلبام: یووال آیا با این تحلیل موافقی؟

یووال نوح هراری: بله، فکر می‌کنم که او در این مرحله به جایگاه خود در تاریخ می‌اندیشد و البته تصورش کاملاً اشتباه است. روس‌ها و اوکراینی‌ها پس از فروپاشی شوروی به دشمن یکدیگر تبدیل نشدند، البته درست است که هر کدام، به عنوان عضوی از یک خانواده، راه خود را در پیش گرفت. این پوتین است که با دست خود دارد آنها را به دشمن یکدیگر تبدیل می‌کند و این میراث او خواهد بود. او بذر نفرتی را می‌کارد که اثرش تا نسل‌های آینده باقی خواهد ماند و این میراث او برای تاریخ منطقه است.

اگر شما با نگاهی وسیع‌تر به کل جهان بنگرید می‌بینید که او در حال کشاندن کل بشریت به جنگل است، یعنی به دورانی از جنگ که تصور می‌کردیم دیگر پشت سر گذاشته‌ایم. پس از سال 1945 دیگر قابل‌قبول نبود که قدرتی بخواهد ملتی ضعیف‌تر را از روی صحنه‌ی روزگار محو کند. بله، انواع جنگ‌های داخلی وجود داشتند و حتی برخی کشورها بر اثر اختلاف‌های داخلی از هم پاشیدند اما آنچه در گذشته اصلی اساسی بود ــ یعنی این اصل که بزرگ‌ترها به خاطر بزرگ‌تر و قوی‌تر بودنشان می‌توانستند به همسایگان ضعیف خود حمله کنند و آنها را نابود کنند ــ به امری غیرقابل‌قبول تبدیل شد. واکنش شگفت‌انگیز مردم اروپا به طور خاص و سایر مردم جهان نشان می‌دهد که آنها به صورت غریزی دریافته‌اند که اگر تجاوز و یورش در اوکراین به پیروزی دست پیدا کند، اگر بار دیگر کشوری بزرگ بتواند همسایه‌ی ضعیف‌تر خود را نابود کند، همه‌ی ما دوباره به جنگل باز خواهیم گشت. علت آن تنها این نیست که بسیاری از کشورهای دیگر این وقایع را دنبال می‌کنند تا ببینند آیا آنها هم می‌توانند دست به اقدامات مشابهی بزنند بلکه به این موضوع از منظر ارقام نیز باید توجه کرد. گاهی مردم می‌گویند که ایده‌ی صلح طولانی، یعنی دوره‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، خیال‌پردازی شاعران، هنرمندان و روشنفکران چپ‌گرا است. به بودجه‌ی دفاعی کشورها در سال 2020 نگاه کنید، در سطح جهان میانگین بودجهی نظامی کشورها حدود شش درصد از کل بودجه است، در اروپا مقدار آن سه درصد است. از نظر تاریخی این وضعیت بسیار شگفتانگیز است، در اغلب دوران تاریخ امپراتورها، شاهان و حکمرانان 40 تا 70 درصد بودجهی خود را صرف امور نظامی میکردند. بودجهیِ سه تا شش درصدی نشاندهندهی آن است که ما نظام سلامت و نظام آموزشی خوبی داریم. اما درست یک روز پس از تهاجم روسیه، آلمان بودجه‌ی نظامی خود را دو برابر کرد. من با آنها موافق‌ام، در چنین شرایطی باید چنین کاری کرد اما همه متوجه هستند که اگر اجازه دهیم تجاوز و حمله پیروز شود، تنها کسانی که به شکل مستقیم در اوکراین و روسیه حضور دارند آسیب نخواهند دید بلکه تمام افراد بشر متضرر خواهند شد.

ان اپلبام: کاملاً موافق‌ام، ما به وضعیت کنونی جهان عادت کرده‌ایم و یاد گرفته‌ایم مطابق با آن زندگی کنیم و متوجه نبودیم که پوتین می‌تواند آن را با خطر مواجه کند. تیم شاید بتوانی درین‌باره برایمان صحبت کنی. دو هفته قبل، من در یک برنامه‌ی تلویزیونی آلمان بودم و استدلال می‌کردم که آلمان باید اوکراین را تجهیز نظامی کند و استدلالم این بود که اگر شما خواهان صلح در اروپا هستید و می‌خواهید پوتین به اوکراین حمله نکند، باید اوکراین را از نظر نظامی تجهیز کنید تا آنها بتوانند مانع تهاجم روسیه شوند. در این برنامه سه سیاستمدار آلمانی هم حضور داشتند که به‌شدت مخالف من بودند و می‌گفتند تنها می‌توان گفتگو کرد و راه‌حل ما باید صلح‌آمیز باشد و آلمان نمی‌تواند در هیچ جنگ اروپایی مشارکت کند. درست دو هفته بعد، لحن آلمان کاملاً تغییر کرد. آیا می‌توانید بگویید که علت آن دیدگاه اولیه چه بود و بعد چه اتفاقی باعث تغییر نگرش آلمان شد؟

تیموتی اسنایدر: اجازه بدهید نگاه جامع‌تری را به این موضوع مطرح کنم. فکر می‌کنم آنچه شاهدش هستیم با فرآیند گسترده‌تری در تاریخ اروپا مربوط است، یعنی این پرسش که پس از پایان دوران امپراتوری چه باید کرد؟ پاسخ اروپایی‌ها به این پرسش، ادغام اروپا بود. برای سه نسل، ادغام اروپا مبنایی اقتصادی و فرهنگی برای ایجاد صلح و آبادانی بود. مردم اوکراین به خوبی از این مسئله آگاهی دارند و به همین علت است که در سال‌های 2004، 2014 و اکنون درخواست عضویت در اتحادیه‌ی اروپا را دارند. با وجود آن که در حال مبارزه‌ای شگفت‌آور هستند اما اروپا در کانون اندیشه و حرف‌های آنها قرار دارد. شما در اروپا یا میتوانید ادغام و اتحاد داشته باشید یا امپراتوری. روسیه آخرین کشور اروپایی مهمی است که هنوز در جبههی امپراتوری است. ساختار دولت روسیه اکنون به شکلی است که با توجه به وجود الیگارشی، فقدان حاکمیت قانون و عدمامکان سیاستگذاری داخلی تنها چیزی که باقی میماند ماجراجوییهای امپراتوری است، تلاشی برای خشنود ساختن رهبر و پرت کردن حواس مردم. تصور می‌کنم آنچه رهبران اروپا به آن پی برده‌اند، و رهبران آلمان در این میان نقشی اساسی دارند، این است که فرآیند ادغام اروپا، که با اقتصاد آغاز شد و به‌تدریج به سمت سیاست رفت، اکنون باید شامل امنیت در گسترده‌ترین معنای کلمه نیز باشد. اروپایی که می‌خواهد مجموعه‌ا‌ی کامل و آزاد باشد باید بتواند از خود دفاع نیز کند. اکنون تاریخ اروپا در اوکراین در حال رقم خوردن است زیرا این اوکراینی‌ها هستند که جان خود را به خطر انداخته‌ و به استقبال مرگ رفته‌اند تا از چیزهایی محافظت کنند که برای اکثر مردم مهم تلقی می‌شود.

در سطح جهان میانگین بودجه‌ی نظامی کشورها حدود شش درصد از کل بودجه است، در اروپا مقدار آن سه درصد است. از نظر تاریخی این وضعیت بسیار شگفت‌انگیز است، در اغلب دوران تاریخ امپراتورها، شاهان و حکمرانان 40 تا 70 درصد بودجه‌ی خود را صرف امور نظامی می‌کردند. بودجه‌یِ سه تا شش درصدی نشان‌دهنده‌ی آن است که ما نظام سلامت و نظام آموزشی خوبی داریم.

اما مسئله‌ی دیگری نیز وجود دارد که به آلمان، و بسیاری از غربی‌ها، مربوط می‌شود و می‌خواهم خیلی خلاصه آن را توضیح دهم. این مسئله تحریف زبان هولوکاست است. هنگامی که آقای پوتین می‌گوید که هدف او نازی‌زدایی از اوکراین است ناخواسته واکنش‌های احساسی زیادی برمی‌انگیزد. در گفتگوهای خصوصی‌ای که با بسیاری از افراد برجسته‌ داشتم، می‌دیدم که سعی می‌کنند معنای این سخن را دریابند. زیرا آنها متوجه بودند که جنگی که هدفش کشتن رئیس‌جمهوری یهودی و از بین بردن دموکراسی‌ای است که به نام نازی‌زدایی برپا شده، از بیخ و بن اشتباه است. فکر می‌کنم مردم در چند روز گذشته متوجه شده‌اند که روسیه فقط با ملتی بی‌گناه مشغول جنگ نیست بلکه روسیه، یا دست‌کم رهبران آن، آگاهانه در حال از بین بردن ساختارهای زبانی و اخلاقی‌ای هستند که محصول جنگ جهانی دوم‌اند. واژگان نسل‌کشی و نازی برای ساختار اخلاقی‌ اهمیت بسیاری دارند، ساختاری که بر مبنای آن بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی و همچنین سایر کشورها پس از جنگ جهانی دوم زندگی بهتری فراهم کردند. آقای پوتین با تحریف و بی‌مقدار کردن تمام این مبانی نه تنها به یک کشور حمله کرده، که فی‌نفسه کار بسیار نادرستی است، بلکه کل ساختار اخلاقی را نیز نشانه گرفته است. به نظرم، مردم متوجه این موضوع شده‌اند و از نشانه‌های آن همین همبستگی است، اطمینان از این که تهاجم روسیه کاملاً نادرست است و تنها هدفش کشتن مردم و ویران کردن یک کشور نیست بلکه نوعی هیچ‌انگاری کلبی‌مسلکانه است.

یووال نوح هراری: مایل‌ام نکته‌ای را درباره‌ی آلمان اضافه کنم. ما تاریخ‌نگاران کاملاً از این موضوع آگاهی داریم که گذشته نقشی محوری در شکل دادن به اکنون و آینده دارد. من به‌عنوان یک تاریخ‌نگار، یک یهودی و یک اسرائیلی می‌خواهم به مردم آلمان و سیاستمداران آلمانی بگویم که ما می‌دانیم که شما نازی نیستند و لازم نیست مدام آن را اثبات کنید. نترسید، اگر سلاح در دست بگیرید و صدایتان را بلند کنید ما فکر نخواهیم کرد که شما نازی هستید. آنچه از آلمان انتظار داریم این است که محکم و استوار بایستد و رهبری را در دست بگیرد. آلمان اکنون رهبر اروپا است. اگر واقعاً می‌خواهید جنایت‌های دوران نازی‌ها را جبران کنید راهش این نیست که بی‌طرف بمانید و فقط تماشاگر باشید، باید در خط مقدم مبارزه برای آزادی و دموکراسی باشید.

ان اپلبام: یکی از نتایجی که این چند روزه به آن رسیده‌ام این است که درسی که آلمانیها، و البته به شکلی گستردهتر اروپاییان، از تاریخ گرفتهاند این است که باید صلحطلب باشیم و نباید بجنگیم. اما این درس اشتباهی است. درس درست این است که باید با ستمگر، با خودکامه و با نسلکشی مبارزه کرد.

یووال نوح هراری: فکر می‌کنم نباید پیام صلح‌طلبی را کاملاً کنار گذاشت. بله پیام این است که باید پیش از شروع جنگ، هر کاری از دستمان بر می‌آید انجام دهیم، باید تمام گزینه‌های دیگر را بررسی کنیم زیرا جنگ فاجعه است، به‌ویژه زمانی که جنگ بین ابرقدرت‌هایی باشد که از توان اتمی برخوردارند.

این هم اشتباهی است که دیکتاتورها مرتباً مرتکب می‌شوند، زمانی که می‌بینند کشورهای لیبرال و دموکراتیک می‌کوشند از جنگ اجتناب کنند، به دنبال راه‌حل‌های دیپلماتیک و آرام کردن اوضاع هستند، آن را نشانه‌ی ضعف می‌دانند. این ضعف نیست، می‌دانید که زیر لایه‌های چربی عضله‌های بسیاری قرار دارند. اما این درک وجود دارد که نباید از عضله‌ها استفاده کرد زیرا به ضرر همه است. اما این تعهد نیز باید وجود داشته باشد که زمانی که راه‌حل دیگری وجود ندارد، باید عضله‌ها را به کار گرفت. فکر می‌کنم آنچه اکنون در حال وقوع است این است که مردم آلمان و سایر کشورها دریافته‌اند که اکنون لحظه‌ی سرنوشت‌ساز است، حفظ این عضلات برای زمانی دیگر بی‌فایده است، اکنون روز موعود است، اینک لحظه‌ی سرنوشت‌ساز است.

تیموتی اسنایدر: اما یووال آنها این نکته را به لطف مردم اوکراین دریافته‌اند. من حرف اَن را این‌گونه صورت‌بندی می‌کنم که اگر شما واقعاً صاحب ارزش‌هایی مانند دموکراسی و آزادی هستید، این ارزش‌ها ذاتاً مخاطراتی را نیز به همراه دارند. این ارزش‌ها خودبه‌خود ایجاد نمی‌شوند، هیچ فرایند تاریخی‌ای وجود ندارد که بتواند برقراری آنها را ضمانت کند و هیچ ترتیبی برای حفظ همیشگی آنها وجود ندارد. همان‌طور که تاریخ‌نگاران می‌دانند، لحظاتی وجود دارند که در آنها انتخاب‌های فردی اهمیت پیدا می‌کنند و اکنون یکی از آن لحظات است. مردم اوکراین باعث شده‌اند تا آلمانی‌ها، اروپاییان، آمریکایی‌ها و دیگران راحت‌تر به این ارزش‌‌ها پی ببرند و از آنها دفاع کنند زیرا آنها خودشان مشغول دفاع از این ارزش‌ها هستند. به شکلی عجیب آنچه مردم اوکراین در این ساعت‌ها و روزها انجام می‌دهند تأثیر عظیمی بر مردم سایر جهان دارد. احساس می‌کنم هر روز که مردم اوکراین به مقاومت خود ادامه می‌دهند به ما یک سال یا یک دهه فرصت می‌دهند تا آن نوع زندگی‌ای را که به آن عادت داریم ادامه دهیم. هر روز که آنها می‌جنگند به ما فرصت می‌دهند که درباره‌ی ارزش‌های خود تأمل کنیم، آنها را تأئید کنیم و بر اساسشان دست به اقدام بزنیم.

یووال نوح هراری: بله کاملاً موافق‌ام، حتی بیشتر از آن، آنها به مردم جهان شجاعت می‌دهند. در روزهای اول و دوم که مردم هنوز خیلی از اوضاع اطمینان نداشتند وقتی دیدند که مردم اوکراین با دست‌های خالی تلاش می‌کنند تا تانک‌ها را متوقف کنند، همه‌ی مردم از سیاستمداران در بروکسل و واشنگتن گرفته تا شهروندان معمولی از خود می‌پرسیدند اگر آنها می‌توانند با دست‌های خالی با تانک‌ها بجنگند من چه کار می‌توانم انجام دهم؟

ان اپلبام: یکی از چیزهای دیگری که در هفته‌ی اخیر ناگهان تغییر کرد، فرض پیشرفت بود، یعنی این فرض که جهان همواره در حال بهتر شدن است و دموکراسی چیزی است که همواره رو به گسترش است. این فرضِ ناگزیربودن پیشرفت و بهبود در چند سال گذشته تضعیف پیدا کرده است، به طور خاص در آمریکا به واسطه‌ی واکنش‌های سیاسی. تیم، تو مطالب زیادی درباره‌ی این ناگزیربودن نوشته‌ای، مثلاً زمانی که مردم تصور می‌کنند اوکراین نجات پیدا خواهد کرد بی‌آنکه لازم باشد ما کار خاصی انجام دهیم، یا این که تصور می‌کنند همه‌چیز به همین شکل خواهد ماند زیرا آشکار است که این بهترین جهان ممکن است. برای ما درباره‌ی نادرست‌بودن این فرض کمی صحبت کن و بگو که چگونه باید به شکلی متفاوت بیندیشیم. اگر جهان خودبه‌خود بهتر نمی‌شود چه کار باید بکنیم؟ این مسئله چه تأثیری بر رویکرد ما نسبت به اوکراین دارد؟

تیموتی اسنایدر: بلکه فکر می‌کنم جنگ اوکراین تمام این مطالبی را که مطرح کردی آشکار می‌کند. یکی از اشتباه‌های بزرگ فکری که بسیاری از مردم به آن دچار شدند این بود که پس از پایان گرفتن کمونیسم در اروپا در سال 1989 یا فروپاشی شوروی در سال 1991 تصور می‌شد که دیگر هیچ بدیلی وجود ندارد (به نقل از مارگارت تاچر). این اشتباه بود، همیشه بدیل‌هایی وجود داشت. بسیاری از غربی‌ها فکر می‌کردند که سرمایه‌داری خودبه‌خود دموکراسی را پدید خواهد آورد. این فکر تسلی‌بخش است زیرا می‌توانید فرایند دموکراسی را به نیرویی عظیم و غیرشخصی واگذار کنید، به دستی نامرئی. اگر این دست‌ نامرئی کارها را پیش می‌بَرد شاید دیگر لازم نباشد که هیچ کاری انجام دهید. بعدها مشخص شد که این فکر نادرست بود. روسیه و چین، هر یک به روش خاص خود، نشان دادند که استبداد را بهراحتی میتوان با سرمایهداری آمیخت. بدتر این که اگر شما تمام کارهای مربوط به آزادی را بر عهده‌ی آن نیروی غیرشخصیِ تاریخی بگذارید، در واقع معنای آزادی را فراموش کرده‌اید. آزادی یعنی به رسمیت شناختن نیروهای شخصی و مقاومت در برابر نیروهای غیرشخصی و تبدیل کردن خود به نیرویی شخصی. این تفکر در حد اعلای خود یعنی این که برای رسیدن به آزادی همه‌چیز را به حال خود رها کنیم. نتیجه‌ی آن وضعیت فاجعه‌باری مانند اوضاع روسیه خواهد بود که در آن ثروت به‌قدری متمرکز و در دست افراد معدودی است که دیگر در برابر استبدادی که یووال از آن صحبت می‌کرد نمی‌توان مقاومت کرد.

شما در اروپا یا می‌توانید ادغام و اتحاد داشته باشید یا امپراتوری. روسیه آخرین کشور اروپایی مهمی است که هنوز در جبهه‌ی امپراتوری است. ساختار دولت روسیه اکنون به شکلی است که با توجه به وجود الیگارشی، فقدان حاکمیت قانون و عدم‌امکان سیاست‌گذاری داخلی تنها چیزی که باقی می‌ماند ماجراجویی‌های امپراتوری است، تلاشی برای خشنود ساختن رهبر و پرت کردن حواس مردم.

نخستین گام برای اصلاح این وضعیت این است که به مردم اوکراین گوش کنیم و بپذیریم که تاریخ به دست ما ساخته می‌شود و آزادی خود نوعی ارزش است و نه نتیجه‌ی نوعی فرایند. گاهی برای تأیید این ارزش باید دست به اقداماتی مخاطره‌آمیز زد. باید در برابر مفهوم پیشرفت مقاومت کرد اما به مفهوم سرنوشت نیز نباید تن داد. آنچه آقای پوتین درباره‌ی آن صحبت می‌کند سرنوشت است، این سرنوشت اوکراین است که با روسیه باشد، این سرنوشت بلاروس است که با روسیه باشد. تخیل دیکتاتور درباره‌ی گذشته باعث ایجاد مسیر واحدی می‌شود که آینده باید در آن به راه خود ادامه دهد. باید با فکر ناگزیربودن پیشرفت، این خوش‌بینی نسنجیده، و ایده‌ی ازلیّت، یعنی این که تنها یک مسیر وجود دارد که گذشته را به آینده متصل می‌کند، مخالفت کرد. برای این منظور باید خلاق بود، باید آینده‌های مختلفی را تصور کرد. در این رابطه مردم اوکراین، از زمان اعتراضات میدان تا کنون، بسیار مفید بوده‌اند. آنها به ما کمک کرده‌اند تا بتوانیم امور را به شکلی متفاوت تصور کنیم و خوش‌بینی و بدبینی نابجا را از خود دور کنیم.

اگر قرار باشد لحظه‌ای که اکنون در آن قرار داریم، لحظه‌ای که بسیار هولناک است، نتیجه‌ی مثبتی داشته باشد آن نتیجه‌ی مثبت این است که مردم اوکراین به ما کمک کنند تا به آینده‌های بهترِ متعددی فکر کنیم.

یووال نوح هراری: اغلب با این تفکر مواجه می‌شویم که گذشته، حال را رقم می‌زند، یعنی تنها بر حال تأثیر ندارد بلکه حال و آینده را رقم می‌زند. در نتیجه می‌بینید که مردم می‌گویند که روس‌ها صدها سال در نظامی خودکامه زندگی کرده‌اند و به همین علت نمی‌توانند دموکراسی داشته باشند. اما اوکراین نشان می‌دهد که این مسئله درست نیست. روسیه و اوکراین تحت نظام خودکامه‌ی تزاری، و تحت نظام خودکامه‌ی شوروی زندگی کرده‌اند. حتی وضعیت ابتدایی اوکراین از روسیه بدتر بود زیرا مانند روسیه صاحب منابع طبیعی نبود. پس در واقع آنها کشور فقیرتری بودند اما انتخاب متفاوتی داشتند، لیبرال دموکراسی را برگزیدند و برای محافظت از آن مکرراً مبارزه کردند. این به آن معناست که حتی اگر صدها سال پیشینه‌ی خودکامگی داشته باشید می‌توانید دموکراسی را انتخاب کنید. فکر می‌کنم این یکی از چیزهایی است که باعث می‌شود پوتین نسبت به اوکراین خشمگین باشد. زیرا مانند پوستری در برابر دیدگان مردم روسیه است که به آنها می‌گوید، ببینید می‌توانید انتخاب متفاوتی داشته باشید. زیرا اگر تنها مثالی که برای مردم روسیه وجود داشت هلند یا سوئد بود که تاریخ کاملاً متفاوتی با روسیه داشتند، می‌گفتند که دموکراسی با ما ارتباطی ندارد. اما زمانی که مردم در مسکو به کی‌یف نگاه می‌کنند، از خود می‌پرسند که اگر آنها توانسته‌اند چرا ما نتوانیم؟

در مورد چین و تایوان نیز همین مسئله وجود دارد. نظریه‌هایی وجود دارند مبنی بر این که چیزی در تاریخ چین وجود دارد که مانع از برقراری دموکراسی در چین است. اگر این طور است، پس چه توجیهی برای وضعیت تایوان وجود دارد؟ تایوان و چین، حتی بر مبنای اظهارات چینی‌ها، مردمی واحد و کشوری واحد هستند و تاریخ و زبانی واحد دارند. پس چطور توانسته‌اند انتخاب متفاوتی داشته باشند؟ از منظر تاریخی، فهم این مسئله بسیار مهم است که تاریخ به‌رغم اهمیت فراوانش بر حال تنها تأثیر دارد و هرگز حال و آینده را رقم نمی‌زند. شما همواره می‌توانید انتخاب کنید.

ان اپلبام: نوعی از تفکر درباره‌ی سیاست بین‌المللی وجود دارد که من نه تنها در این دو هفته بلکه در چند سال گذشته بر ضد آن صحبت کرده‌ام. در این نوع تفکر، گویی با یک صفحه‌ی شطرنج مواجه‌ایم که هر مهره نقش تعیین‌شده‌ای دارد. مثلاً روسیه همواره خودکامه است، ایالات متحده کشوری است که همواره در لحظه‌ی آخر وارد جنگ می‌شود. طبق این دیدگاه، سیاست بین‌المللی یعنی آشنا بودن با این نقش‌ها و تطبیق یافتن با آنها. فکر می‌کنم صحبت‌های شما نشان می‌دهد که در واقع چنین چیزی نیست و کشورها می‌توانند نقش خود را تغییر دهند. خودکامگی یا دزدسالاری در روسیه امری اجتناب‌ناپذیر نیست، اوکراین ناگزیر نیست که مستعمره‌ی روسیه باشد، در حالی که برای سال‌های بسیار در دوران امپراتوری شوروی و پیش از آن در امپراتوری روسیه وضعیت از این قرار بوده است.

یووال نوح هراری: دقیقاً. تاریخ یا جغرافیا یا آب‌وهوا چیزی را رقم نمی‌زند. مردم می‌گویند روسیه مناطق بایر و یخ‌زده‌ی زیادی دارد، اما کانادا نیز به نحوی بخش‌های یخ‌زده‌ی بایر دارد و اگر کانادا می‌تواند دموکراتیک باشد پس روسیه هم می‌تواند.

آلمان مثال خوبی است. در سال 1945 بسیاری از مردم می‌گفتند که آلمانی‌ها اقتصادی ورشکسته دارند و از دست‌رفته‌اند، آلمان همواره کشوری نظامی و تمامیت‌خواه خواهد بود و تنها کاری که می‌توان با آن کرد این است که کشور را به شاهزاده‌نشین‌هایی تقسیم یا مردم را به کشاورز تبدیل کنیم. چند دهه پس از شکست نازیسم آلمان یکی از رهبران جهان آزاد است، یکی از لیبرال‌ترین و دموکراتیک‌ترین کشورهای جهان است. اما جغرافیا، آب وهوا و زبان همان است و تغییری نکرده. یادم می‌آید یکی از دانشجویانم مقاله‌ای درباره‌ی داستان‌های پریانِ برادران گریم می‌خواند که در آن گفته شده بود اگر این نوع داستان‌ها را برای کودکان بخوانید دیگر نمی‌توان از نازیسم اجتناب کرد. اما این درست نیست، آنها هنوز هم در آلمان همان داستان‌ها را می‌خوانند اما به یکی از لیبرال‌ترین و دموکراتیک‌ترین کشورهای جهان تبدیل شده‌اند.

تیموتی اسنایدر: هانا آرنت در کتاب سرچشمه‌های توتالیتاریسم، که کتاب بسیار غمناکی است، این ایده را مطرح می‌کند که مهم‌ترین چیز در زندگی آغاز دوباره است، یعنی توانایی یافتن و ابداع چیزهای جدید. اگر به زبانی که آقای پوتین استفاده می‌کند نگاه کنیم، می‌بینیم با امری کاملاً متضاد با این ایده مواجه‌ایم. این زبان درباره‌ی از بین بردن تخیل و ممنوع کردن بدیل‌ها است، او می‌گوید هر آنچه در گذشته روی داده باید دوباره و دوباره تکرار شود، آن هم به‌شکلی که دیکتاتور می‌خواهد. نکته‌ی هیجان‌انگیز دموکراسی، که مردم اوکراین به یادآوری آن کمک می‌کنند، این است که دموکراسی پیش‌بینی‌ناپذیر است. ببینید ولودیمیر زلنسکی چقدر پیش‌بینی‌ناپذیر بود. او یک کمدین روس‌زبان بود، فردی یهودی که در انتخاباتی آزاد به ریاست‌جمهوری برگزیده شد. این کاری است که دموکراسی انجام می‌دهد، نتایج پیش‌بینی‌ناپذیر دارد. اکنون او رئیس‌جمهور دوران جنگ است، همراه مردمش است و شجاعتش الهام‌بخش اروپاییان و آمریکایی‌ها شده است. هر اندازه دموکراسی بیشتر باشد میزان پیش‌بینی‌ناپذیری سرآغازهای جدید نیز بیشتر است، امکان بیشتری برای بیرون رفتن از این تیرگی وجود دارد، یعنی وضعیتی که در آن دیکتاتورها برای همیشه در قدرت هستند و هیچ چیز جدیدی هرگز نمی‌تواند مطرح شود و همه‌چیز اندوه‌بار و هراس‌انگیز است. دموکراسی به ما کمک می‌کند تا از این شرایط خارج شویم، مردم اوکراین به ما کمک می‌کنند تا خود را از این شرایط نجات دهیم.

ان اپلبام: زمان کمی برایمان باقی مانده و دوست دارم در این لحظات آخر گفتگویمان درباره‌ی این صحبت کنیم که ما در غرب و سایر نقاط جهان چه کاری می‌توانیم انجام دهیم. چه کمکی از دست ما ساخته است و چگونه می‌توانیم به حکومت‌های خودمان اهمیت این جریان را نشان دهیم.

یووال نوح هراری: ما در مقام شهروندان عادی، و نه سیاستمداران و رهبران کشورها، می‌توانیم کارهای مختلفی انجام دهیم. می‌توانیم پول اهدا کنیم، اگر ثروتمند نیستیم می‌توانیم کت قدیمی خودمان را بدهیم، افرادی هستند که لباس‌ها را جمع‌آوری می‌کنند و برای پناهجویان می‌فرستند. اهدای یک کت قدیمی صرفاً دادن کت نیست بلکه این کار شما را توانمند می‌کند. اگر قبلا تصور می‌کردید که کاری از دست شما ساخته نیست، پس از اهدای کت با خود خواهید گفت خُب این کار را انجام دادم، شاید کارهای دیگری هم از دستم بربیاید. می‌توان به فعالیت‌های آنلاین ملحق شد و به‌عنوان شهروندی اروپایی وارد جنگ آنلاین شد. سیاستمدارانی که تحریم‌ها را اعمال می‌کنند خیلی دقیق واکنش‌های مردم را بررسی می‌کنند. فکر می‌کنم که بسیاری از آنها می‌خواهند تحریم‌های سخت‌تر و بیشتری را اعمال کنند اما می‌ترسند اگر به طور کامل دسترسی بانک‌های روسی را قطع کنند یا واردات نفت و گاز را به طور کامل قطع کنند به واسطه‌ی افزایش قیمت نفت و کمبود گاز برای گرمایش با نارضایتی عمومی مواجه شوند. بنابراین، به‌عنوان شهروند می‌توانید نظر خودتان را بیان کنید و بگویید که نه من حاضرم این دشواری‌ها را تحمل کنم و به این صورت به سیاستمداران خود دل و جرئت دهید که اقدامات بیشتری انجام دهند. از همه مهم‌تر این که همکاری کنیم و به سازمان‌ها بپیوندیم؛ برای مثال، 50 نفر با همکاری یکدیگر می‌توانند طوری به پناهندگان کمک کنند که از عهده‌ی 500 فرد مجزا برنمی‌آید. آرمانی پیدا کنید، لازم نیست همه‌ی مسائل جهان را حل کنید، آرمانی را انتخاب کنید که با آن همدلی دارید و سپس سازمانی را بیابید که به این آرمان اختصاص دارد. اگر چنین سازمانی وجود ندارد، آن را بسازید. نکتهی اصلی این است که باید سازمانها را تقویت کرد زیرا این امر بنیاد جامعهی مدنی و دموکراسی است.

اَن اپلبام: تیم، چه کار باید کرد؟

تیموتی اسنایدر: فکر می‌کنم همه‌ی ما باید کمک نقدی کنیم. باید برای سیاستمداران این مسئله را روشن کنیم که این موضوع نقشی تعیین‌کننده در رأی آنها دارد. باید اعلام کنیم که ما فقط به فکر مسائل مالی نیستیم بلکه به آینده‌ی جهان، یا آینده‌ی «جهان آزاد»، اهمیت می‌دهیم. ما می‌دانیم که آزادی به شکلی جهانی کم و زیاد می‌شود و این مسئله برای ما مهم است و بر اساس جهت‌گیری سیاستمداران نسبت به این موضوع به آنها رأی می‌دهیم. ما سیاستمدارانی را که برای پوتین و تهاجم او توجیه می‌تراشند تحمل نخواهیم کرد. کار دیگری که می‌توان کرد این است که به شکل آنلاین با مردم روسیه ارتباط برقرار کنیم و در این ارتباط حتماً از اطلاعات حقیقی و دقیق استفاده کنیم. منابع خوبی وجود دارد که توضیح می‌دهد در اوکراین اوضاع از چه قرار است و ما به سهم خود می‌توانیم به روس‌ها کمک کنیم تا متوجه این موضوع شوند و بتوانند تصمیم‌های درستی بگیرند. می‌توانیم در راهپیمایی‌ها شرکت کنیم، حضور فیزیکی در عرصه‌ی عمومی به خاطر مردم اوکراین امر باارزشی است، آنها به شکلی فیزیکی در فضایی حضور دارند که بسیار مخاطره‌آمیز است. کمترین کاری که می‌توانیم بکنیم این است که با حضور در عرصه‌ی عمومی نشان دهیم که به این قضیه اهمیت می‌دهیم. در پایان این جنگ، که ممکن است که خیلی زود فرا برسد، مردم اوکراین باید بتوانند ببینند که آینده‌ی آنها در داخل اروپا است، پس از این جنگ باید به چیزی برسند که پیشتر نداشتند. مسئله این نیست که به خاطر این جنگ آنها شایسته‌ی [عضویت در اتحادیه‌ی اروپا] هستند بلکه این امر بخشی از آینده‌ی بهتری است که می‌توانیم اکنون آن را تصور کنیم. اوکراین باید در برابر خود چشم‌انداز عضویت در اتحادیه‌ی اروپا را ببیند.

اَن اپلبام: در انتها مایل‌ام با تکرار برخی نکاتی که مطرح شدند بر اهمیت آنها تأکید کنم. برخی چیزهایی که اوکراین نیاز دارد اسلحه، سلاح‌های ضدتانک و پهپاد است. آنها خیلی سریع به این تجهیزات نیاز دارند و در واقع قبل از آغاز این جنگ باید این وسایل به آنها داده می‌شد. کسانی که صلح‌دوست هستید و از جنگ بیزارید به یاد داشته باشید که این سلاح‌ها برای دفاع در برابر خشونت است. شما با دادن اسلحه تبدیل به جنگ‌طلب نمی‌شوید بلکه به مردم اوکراین کمک می‌کنید تا از خود دفاع کنند و در امان بمانند. با این کار باعث می‌شوید که جنگ زودتر خاتمه پیدا کند. روسیه مشغول بمباران بی‌هدف شهرهای اوکراین است، و اگر بتوان بدون تحریک روسیه و گسترش جنگ، منطقه‌ی پرواز ممنوع ایجاد کرد هواپیماهای روسیه نخواهند توانست که شهرها را بمباران کنند. کمک‌های نقدی به پناهندگان و مردم داخل اوکراین و واحدهای پزشکی بسیار مهم است. به یاد داشته باشید که مردم اوکراین شجاعانه نه تنها در خیابان‌ها می‌جنگند بلکه افرادی هم هستند که بیمارستان‌ها را اداره می‌کنند و در خانه‌ از کودکان مراقبت می‌کنند، مواد غذایی را بین مردم توزیع می‌کنند و اقتصاد را سرپا نگه داشته‌اند.

 

در خاتمهی گفتگو از هر دو نفر میخواهم تا سخنان پایانی خود را مطرح کنند.

یووال نوح هراری: می‌خواهم دو نکته‌ی مهم را تکرار کنم. این جنگ به موجودیت اوکراین و مردم آن مربوط است و در این معنا پوتین در همین مرحله هم جنگ را باخته است زیرا حتی مردمی که تا دو هفته قبل چیزی درباره‌ی اوکراین نمی‌دانستند اکنون به خوبی می‌دانند که با یک ملت بسیار واقعی مواجه‌اند که در حال مبارزه برای بقای خود است. پوتین هر خیالاتی هم که در سر داشته باشد نمی‌تواند این کشور را تصرف کند. مسئله‌ی دیگر به آینده مربوط می‌شود، به نظرم این سطح از تحسین و امتنان که نه فقط اروپایی‌ها بلکه مردم جهان نسبت به اوکراین و اوکراینی‌ها اظهار می‌کنند ضمانتی است برای این که پس از جنگ به بازسازی اوکراین به‌عنوان کشوری آباد و دموکراتیک کمک خواهند کرد، من خودم شخصاً برای این کار حاضر خواهم بود. ما شما را فراموش و رها نخواهیم کرد.

اَن اپلبام: تیم، حرف‌های پایانی تو چیست؟

تیموتی اسنایدر: در مقام یک مورخ ابتدا سعی کردم تأکید کنم که اوکراین در کانون فرایند تاریخ جهان بوده است، در کانون تمامیت‌خواهی قرن بیستم، در کانون نقشه‌های هیتلر و استالین برای جهان. در قرن بیست‌ویکم نیز می‌بینیم که اوکراین در کانون تحولات بسیار مهمی است، در کانون جنگ سایبری و مبارزه با الیگارشیِ هیدروکربنی، یعنی یکی از بزرگ‌ترین مسائل قرن بیست‌ویکم. و از آنجا که آینده‌ی ما در گرو فائق آمدن بر مسائل قرن بیستم و بیست‌ویکم است، اوکراین در آینده نیز در کانون تحولات قرار خواهد داشت.

اَن اپلبام: از هر دو مهمان برجسته بسیار سپاس‌گزارم.

 

برگردان: هامون نیشابوری


ان اپلبام از نویسندگان نشریه‌ی «آتلانتیک»وهمکار مؤسسه‌ی آگورا در دانشگاه جانز هاپکینز در آمریکا است. تیموتی اسنایدر استاد تاریخ در دانشگاه ییل در آمریکا است. یووال نوح هراری استاد تاریخ در دانشگاه عبری اورشلیم در اسرائیل است. آن‌چه خواندید برگردان بخشی از این گفتگوی آنلاین با عنوان اصلیِ زیر است:

Anne Applebaum, Timothy Snyder and Yuval Noah Harari, The War in Ukraine and the Future of the World, 2 March 2022.

لاوروف: رابطه روسیه و چین تنگاتنگ‌تر می‌شود

مطابق ارزیابی سرگئی لاوروف،  وزیر خارجه روسیه شرایط کنونی فقط به تحکیم مناسبات پکن و مسکو منجر می‌شود. پیشتر رئیس جمهوری آمریکا به همتای چینی خود هشدار داد هر گونه حمایت پکن از حمله روسیه به اوکراین پیامد خواهد داشت.وزیر خارجه روسیه معتقد است در شرایط کنونی روابط این کشور و چین مستحکم‌تر می‌شود. اشاره او به تشدید تحریم‌های غرب علیه روسیه به خاطر تهاجم به اوکراین و افزایش تلاش کشورهای غربی برای منزوی کردن مسکو است.
خبرگزاری روسی اینترفاکس شنبه، ۲۸ اسفند (۱۹ مارس) از قول سرگئی لاوروف نوشت، با توجه به تحولات اخیر همکاری‌های روسیه و چین نزدیک‌تر می‌شود.
بنابر این گزارش لاوروف کشورهای غربی را به در هم ریختن آشکار بنیادهایی متهم کرد که نظام بین‌الملل بر آن استوار است و افزود در چنین شرایطی روسیه و چین به عنوان دو قدرت بزرگ باید به این فکر کنند که چه روشی باید در پیش گیرند.
جو بایدن، رئیس جمهوری ایالات متحده پیش از این در گفت‌وگو با همتای چینی خود شی‌جین‌پینگ هشدار داد هرگونه حمایت چین از تهاجم نظامی روسیه به اوکراین پیامد خواهد داشت. سخنگوی کاخ سفید می‌گوید این پیامدها می‌تواند روابط تجاری با چین را تحت تاثیر قرار دهد.

لهستان خواستار ممنوعیت کامل تجارت با روسیه شد

لهستان پیشنهاد کرده هر گونه داد و ستد کشورهای عضو اتحادیه اروپا با روسیه به طور کامل متوقف شود.
ماتئوس موراویتسکی، نخست‌وزیر لهستان می‌گوید قطع تمام روابط تجاری با روسیه می‌تواند مسکو را به سمت خاتمه دادن به این “جنگ بی‌رحمانه” سوق دهد.
بر همین اساس ورشو به اتحادیه اروپا پیشنهاد کرده به عنوان بخشی از تحریم‌ها علیه مسکو به خاطر لشکرکشی به اوکراین، تمام مراودات تجاری با روسیه، چه از طریق دریا و چه از راه‌های زمینی متوقف شود.

آمریکا: سربازان روسیه در اوکراین تاکنون تقویت نشده‌اند

بر پایه ارزیابی لوید آستین، وزیر دفاع ایالات متحده تا کنون شواهدی از تلاش روسیه برای جبران خسارت‌ها و تلفات خود در حمله نظامی به اوکراین مشاهده نشده است.
آستین در جریان بازدید از پایتخت بلغارستان، یکی از کشورهای عضو ناتو، تاکید کرده که آمریکا هنوز نشانه‌هایی دال بر این که روسیه مشغول بسیج نیرو برای جبران تلفات قابل ملاحظه نظامیانش در اوکراین مشاهده نکرده است.
وزیر دفاع آمریکا می‌گوید با توجه به اختلال‌هایی که در پیشروی نیروهای روسی در اوکراین رخ داده منطقی است که روسیه بخواهد توانایی‌ها خود را افزایش دهد اما تا کنون چنین چیزی رخ نداده است. او تهاجم روسیه به اوکراین را به عنوان یک اقدام “ظالمانه” به شدت محکوم کرد.
ستاد کل نیروهای مسلح اوکراین روز شنبه در بیانیه‌ای اعلام کرد ارتش روسیه از آغاز جنگ تا کنون ۱۴ هزار و ۴۰۰ سرباز، ۹۵ هواپیما، ۱۱۵هلی‌کوپتر و ۴۶۶ تانک و زره‌پوش را از دست داده است.
روسیه این آمار را تائید نکرده، منابع مستقل نیز امکان راستی‌آزمایی آن را ندارند. با این حال تمام شواهد حاکی است تهاجم روسیه به اوکراین آن گونه که مسکو انتظار داشته پیش نرفته است.

گزارش صوتی و تصویری کمیته دفاع از حقوق پیروان ادیان ، ۱۳ مارس ۲۰۲۲

جلسه سخنرانی کمیته دفاع از حقوق پیروان ادیان یکشنبه ۱۳ مارس ۲۰۲۲ در ساعت ۱۷:۰۰به وقت اروپای مرکزی با حضور جمعی از فعالان حقوق بشر و دیگر مهمانان از طریق فضای مجازی زووم ، یوتوب و اپلیکشین کانون با مدیریت امین بل وردی بهمن برگزار گردید. سخنرانان عبارتند از:1) شروع جلسه: امین بل وردی بهمن، …

ادامه‌ی مطلب

وال استریت ژورنال: ایران شبکه مخفی پولشویی تشکیل داده است

به گزارش روزنامه آمریکایی وال استریت ژورنال، حکومت ایران یک شبکه مخفی پولشویی را با هدف بی‌اثر کردن تحریم‌ها در خارج از کشور ایجاد کرده و به‌ وسیله آن، ”ده‌ها میلیارد دلار” پول را جا به جا می‌کند.وال استریت ژورنال روز جمعه ۲۷ اسفند (۱۸ مارس) از قول یک دیپلمات غربی نوشت، حکومت ایران، یک سیستم بانکی و مالی مخفی را ایجاد کرده تا بتواند سالانه ده‌ها میلیارد دلار پول به دست آمده از معاملاتی را که مشمول تحریم‌های آمریکا هستند، مدیریت کند.

این گزارش می‌افزاید که جمهوری اسلامی، این شبکه را با هدف ”مقاومت در برابر محاصره اقتصادی ناشی از تحریم‌های آمریکا” و به عنوان ”یک اهرم فشار در مذاکرات احیای برجام” تشکیل داده است.

این روزنامه از قول مقام‌های غربی می‌نویسد، شبکه مخفی یاد شده، برای جمهوری اسلامی آن چنان خوب کار کرده که حکومت ایران تصمیم دارد آن را به بخشی دائمی از اقتصاد ایران تبدیل کند تا از آن نه تنها برای دور زدن تحریم‌های آتی بلکه برای تجارت بدون نظارت بین‌المللی استفاده کند.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

یک مقام غربی در گفت‌وگو با وال استریت ژورنال، شبکه زیرزمینی حکومت ایران را ”یک عملیات پولشویی حکومتی بی‌سابقه” توصیف کرده است.

بر پایه این گزارش، آمارهای صنعتی نشان می‌دهند که در صورت دستیابی ایران به توافقی با غرب و برقراری روابط تجاری این کشور با اقتصاد جهانی، باز هم بعید به نظر می‌رسد که بانک‌ها و شرکت‌های غربی به سرعت روابط خود را با ایران از سرگیرند چرا که این نهادها، نگران تحریم‌های آینده علیه ایران و پولشویی و تامین مالی تروریسم از سوی تهران هستند.

شرکت‌ها و حساب‌های بانکی فراوان در داخل و خارج از ایران

وال استریت ژورنال با بررسی مدارکی که به آنها دست یافته، از نقل و انتقال صدها میلیون دلار بین ۶۱ حساب بانکی وابسته به شبکه زیرزمینی ایران در ۲۸ بانک خارجی در کشورهای ترکیه، چین، هنگ کنگ، چین، امارات و سنگاپور خبر داده است.

بر پایه گزارش، این شبکه پولشویی مخفی در داخل ایران، موسسات مالی متعددی برای ترخیص ارز خارجی دارد و در خارج از ایران نیز شامل شرکت‌های پوششی و وابسته و همچنین حساب‌های پرشماری در بانک‌های تجاری است.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

بر اساس آخرین گزارش گروه ویژه اقدام مالی علیه پولشویی FATF در مهر ۱۴۰۰، حکومت ایران همچنان در فهرست سیاه قرار دارد.

گروه ویژه اقدام مالی، نهادی بین‌المللی است که با هدف مبارزه با پولشویی در سطح جهانی فعالیت می‌کند. این گروه تصویب چند لایحه مرتبط با پولشویی را برای خروج ایران از فهرست سیاه لازم می‌داند.

مقام‌های مسئول در جمهوری اسلامی تاکنون بارها به روش‌های مختلف برای دور زدن تحریم‌های جهانی اذعان کرده‌اند.

در یکی از آخرین موارد و در ۲۴ آذر، محمد مخبر، معاون رئیس جمهور ایران با اشاره به ”مشکلات انتقال پول” برای واردات تجهیزات واکسن کرونا به ایران، اذغان کرد که یکی از سفرای جمهوری اسلامی این تجهیزات را با عنوان ”اسباب خانه” به ایران وارد کرد.

عباس آخوندی، وزیر پیشین راه و شهرسازی نیز در اردیبهشت ۱۴۰۰ هزینه دور زدن تحریم‌ها از سوی جمهوری اسلامی ایران در ۱۶ سال گذشته را بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ میلیارد دلار تخمین زده بود.

هشدار فرمانده سنتکام درباره برنامه موشکی ایران

ژنرال مک‌کنزی، فرمانده سنتکام می‌گوید که جمهوری اسلامی همچنان “بزرگ‌ترین مشکل در خاورمیانه است”. او به شدت درباره فعالیت‌های گسترده موشکی ایران و همچنین، در خطر قرار گرفتن نیروهای آمریکایی در منطقه هشدار داد.ژنرال فرانک مک‌کنزی، فرمانده سنتکام (ستاد فرماندهی کل نیروهای ارتش آمریکا در خاورمیانه و شمال آفریقا) روز جمعه ۲۷ اسفند (۱۸ مارس) گفت: «ایران به‌ شدت روی موشک‌های بالستیک خود سرمایه‌گذاری می‌کند و مصمم به نابودی اسراییل است. نگرانی من از در خطر گرفتن نیروهای ما در عراق یا سوریه،‌ در جریان این تبادل آتش است».

مک‌کنزی که در آخرین کنفرانس مطبوعاتی‌اش در سمت فرماندهی سنتکام سخن می‌گفت، خطاب به فرمانده بعدی این نیروها گفت که ”ایران، همچنان بزرگ‌ترین مشکل است”.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

او افزود که سنتکام، ”فعالیت‌های جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتی آن را به منظور جلوگیری از آسیب زدن به منافع ایالات متحده، زیر نظر دارد”.

به گفته او، حکومت ایران در بیش از شش ماه گذشته، تعدادی از نیروها و تأسیسات آمریکایی را بارها مورد حمله قرار داد اما ”اقدام‌های بسیار خوب از سوی نیروی زمینی”، هرگونه آسیب به آمریکا را خنثی کرد.

مک‌کنزی تصریح کرد: «فکر می‌کنم که اگر آمریکا در جریان این حملات ایران، دچار تلفات می‌شد، الان در شرایط بسیار متفاوتی قرار می‌گرفتیم.»

هشدار مکنزی درباره هزاران موشک ایران

ژنرال مک‌کنزی یک روز پیشتر نیز در سخنانی در جلسه استماع کمیته نیروهای مسلح سنای آمریکا هشدار داده بود که ایران سه هزار فروند انواع موشک بالستیک دارد.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

او افزود: «برخی از موشک‌های ایران می‌توانند به تل‌آویو برسند اما هیچ‌یک از آنها هنوز به اروپا نمی‌رسند».

فرمانده سنتکام گفت که در نتیجه سرمایه‌گذاری‌های گسترده ایران در برنامه موشکی، طی ۵ تا ۷ سال گذشته، برد و دقت این موشک‌ها به طرز چشمگیری افزایش یافته است.

مک‌کنزی از سه سال پیش (ماه مارس سال ۲۰۱۹) تاکنون در این سمت حضور داشت.

او پیشتر نیز بارها درباره اقدام‌های بی‌ثبات کننده ایران در داخل و خارج از منطقه هشدار داده و از جمله یکی از آخرین موارد، روز ۱۲ اسفندماه در گفت‌وگو با یک روزنامه اسراییلی گفته بود: «ما ایران را اصلی‌ترین بازیگر منفی در منطقه می‌دانیم و بر روی ایران به عنوان مجموعه‌ای از تهدیدها هم در داخل و هم در خارج از منطقه کاملاً متمرکز هستیم.»

ژنرال مایکل کوریلا، به زودی فرماندهی ستاد کل نیروهای ارتش آمریکا در خاورمیانه و شمال آفریقا را بر عهده می‌گیرد.

پس از ١١ سال یک کشور عربی از بشار اسد میزبانی کرد

رئیس جمهور سوریه برای اولین بار در ١١ سال گذشته به امارات سفر کرد. از زمان آغاز جنگ داخلی سوریه در سال ٢٠١١ کشورهای جهان عرب ارتباط خود با سوریه را تعلیق کردە بودند.بشار اسد، رئیس جمهور سوریه در سفری از پیش اعلام نشدە، جمعه ٢٧ اسفند (١٨مارس) وارد امارات متحده عربی شد و با مقامات بلندپایه این کشور دیدار و گفت‌وگو کرد.

این اولین‌بار است کە بشار اسد پس از آغاز جنگ‌ داخلی سوریه در سال ٢٠١١، به یک کشور عربی سفر می‌کند.

طبق اعلام خبرگزاری رسمی امارات (WAM)، اسد در این سفر با شیخ محمد بن زاید ولیعهد ابوظبی و حاکم امارات دیدار کرده و موضوع گفت‌وگو، “روابط برادرانه” بین دو کشور و “صلح” در منطقه بوده است.

شیخ محمد بن زاید در این دیدار ابراز امیدواری کرده کە این سفر مقدمه “خیر و صلح و ثبات” برای سوریه و کل منطقه باشد. طرفین بر لزوم “حفظ تمامیت ارضی سوریه و خروج نیروهای خارجی” تاکید کرده‌اند.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

بشار اسد در این سفر با شیخ محمد بن راشد آل مکتوم، حاکم دبی نیز دیدار کرد.

پس از شروع درگیری و جنگ‌های داخلی در سوریه، اتحادیه عرب درهای دیپلماتیک خود را به روی بشار اسد بست. همچنین امارات یکی از کشورهای بود کە بە اپوزیسیون مسلح اسد کمک می‌کرد.

این دیدار در شرایطی رخ می‌دهد که روسیه به عنوان متحد اسد، درگیر جنگی شدید در اوکراین است. سوریه از جمله محدود کشورهایی است کە از تجاوز روسیه به اوکراین حمایت کرده است.

در حال حاضر روسیه، آمریکا، ایران و ایالات متحده آمریکا در سوریه حضور نظامی دارند و تقریبا یک‌سوم این کشور در شمال و شمال شرق تحت کنترل نیروهای کرد است.

بازسازی و تقویت روابط با جهان عرب

کارشناسان جهان عرب، سفر بشار اسد را نشانه‌هایی از تلاش او برای تقویت و بازسازی روابط با جهان عرب قلمداد می‌کنند.

تلاش‌های اسد از یک سال گذشته آغاز شدە است. او قبلا با ملک عبدالله، پادشاه اردن که از متحدان اصلی آمریکا در منطقه محسوب می‌شود در یک تماس تلفی گفت‌وگو کردە بود.

واشنگتن قبلا اعلام کرده بود کە با هرگونه تلاش‌برای عادی‌سازی روابط با اسد، بدون یافتن راه‌حلی سیاسی به منظور بحل حران داخلی و اتمام جنگ در این کشور، مخالف است.

در نوامبر سال گذشته نیز، وزیر خارجه امارات با اسد در دمشق دیدار کرد. آمریکا این دیدار را تلاش‌برای عادی‌سازی روابط با یک رئیس‌جمهوری «دیکتاتور» توصیف و آن را محکوم کرد.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

جنگ داخلی در سوریه

از زمان آغاز درگیری‌های سوریه در سال ٢٠١١ و پس از آنکه اعتراضات علیه دولت با سرکوب وحشیانه در سراسر کشور مواجه شد، نزدیک به نیم میلیون نفر کشته و میلیون‌ها نفر آواره شده‌اند.

سوریه درگیر جنگی ویرانگر، پیچیده و فرسایشی شد که بسیاری از گروهای جهادی و قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی را به خود جذب کرد.

اوایل ماه مارس، کمیسیون تحقیق سازمان ملل متحد در امور سوریه، خواستار “بازنگری در اجرا و اثرات تحریم‌های اعمال شده علیه سوریه” با توجه به وخامت شرایط زندگی شد.

اما بریتانیا، فرانسه، آلمان، ایتالیا و ایالات متحده در بیانیه‌ای مشترک اعلام کردند کە از تلاش‌ها برای عادی‌سازی روابط با رژیم اسد حمایت نمی‌کنند.

جهش صادرات و سقوط اقتصاد ایران در سال ۱۴۰۰

در حالی که صادرات نفت ایران هم از لحاظ حجمی و هم ارزشی دو برابر شده و صادرات غیرنفتی نیز رشدی ۴۲ درصدی در سال ۱۴۰۰ نسبت به پارسال دارد، اما شاخص‌های کلان اقتصادی ایران کماکان سیر قهقرایی را طی می‌کند.آمارهای رسمی کشور نیز نشان می‌دهد متوسط نرخ ارز، تورم، کسری بودجه، فقر و کسری آب، برق و گاز کشور روند افزایشی طی کرده و در برخی موارد به مرحله بحران رسیده که هیچ نوری در انتهای تونل دیده نمی‌شود.

جهش صادرات

آمارهای شرکت‌های ردیابی نفتکش‌ها، از جمله شرکت اطلاعات داده «کپلر» نشان می‌دهد از فروردین امسال تا روزهای پایانی سال ۱۴۰۰ متوسط صادرات روزانه نفت خام ایران روزانه ۷۰۰ هزار بشکه بوده که بیش از دو برابر پارسال است. همچنین آمارهای اوپک نشان می‌دهد قیمت نفت ایران (بدون در نظر گرفتن تخفیف و هزینه دور زدن تحریم‌ها) حدود ۷۵ دلار بوده که تقریبا دو برابر سال ۱۳۹۹ است. به عبارتی اگر تغییرات قیمت و حجم نفت صادراتی ایران را روی هم بگذاریم، درآمدهای صادرات نفت خام کشور چهار برابر سال ۱۳۹۹ شده است.

البته وزیر نفت ایران ۲۴ اسفند گفت که درآمدهای صادرات نفت ایران در سال جاری ۲.۵ برابر شده است. این موضوع نشان می‌دهد تقریبا یک سوم درآمدهای نفتی کشور صرف ارائه تخفیف و هزینه دور زدن تحریم‌ها یا هزینه واسطه‌ها برای تهاتر نفت ایران با کالاهای وارداتی می‌شود.

البته ایران به غیر از نفت خام، روزانه حدود نیم میلیون بشکه صادرات محصولات نفتی مانند نفت کوره، گازوئیل، بنزین و غیره نیز دارد که اگرچه از لحاظ وزنی رشدی نداشته، اما هم‌پای نفت خام، افزایش قیمت داشته است.

در حوزه صادرات غیرنفتی، آمارهای گمرکی نشان می‌دهد اگرچه صادرات غیرنفتی کشور در ۱۱ ماه ابتدایی سال از لحاظ وزنی افزایشی نداشته، اما تحت تاثیر جهش قیمت نفت، از لحاظ ارزشی ۴۲ درصد رشد داشته است.

نیمی از صادرات غیرنفتی کشور مربوط به محصولات پتروشیمی، فلزات و مواد معدنی می‌شود که قیمت آنها در بازارهای جهانی در سال جاری خورشیدی هم‌تراز با رشد قیمت نفت، افزایش یافته است.

اعتراف دولت رئیسی به کسری شدید بودجه، بیکاری، گرانی و تورم

برای نمونه آمارهای گمرکی نشان می‌دهد که در ۱۱ ماه ابتدایی سال ۱۸.۵ میلیون تن صادرات محصولات نفتی انجام شده که حتی یک میلیون تن کمتر از دور مشابه پارسال است، اما درآمدهای صادرات محصولات پتروشیمی در سال جاری به ۱۰.۷ میلیارد دلار رسیده که ۷۰ درصد بیشتر از دور مشابه پارسال است.

این موضوع نه تنها در مورد محصولات معدنی و فلزات، بلکه حتی در مورد محصولات کشاورزی نیز صادق است. صادرات محصولات کشاورزی ایران در ۱۱ ماه ابتدایی امسال هیچ رشدی نسبت به دور مشابه پارسال نداشته، اما از لحاظ ارزشی نزدیک ۴۰ درصد رشد داشته و به ۷.۶ میلیارد دلار رسیده است.

بدتر شدن وضعیت اقتصادی

به رغم چنین رشدی در درآمدهای صادراتی، متوسط نرخ ارز در کشور طی سال جاری خورشیدی نسبت به سال گذشته حدود ۱۳ درصد رشد داشته و نرخ هر دلار آمریکا به ۲۶ هزار تومان رسیده است.

داستان اقتصاد “یک تریلیون دلاری” ایران

از طرفی حتی در آمارهای رسمی، در حالی که پارسال نرخ تورم در ایران حدود ۳۴ درصد بود، امسال به حدود ۴۱ درصد رسیده است.

همچنین تحلیل نهادهای حکومتی، مانند مرکز پژوهش‌های مجلس و دیوان محاسبات نشان می‌دهد حدود ۶۵۰ هزار میلیارد تومان از بودجه سال ۱۴۰۰ تحقق نخواهد یافت که رقمی بی‌سابقه است.

در این میان، نرخ سبد معیشت خانوارها به ۱۲ میلیون تومان رسیده که تقریبا دو برابر پارسال است و به معنی فقیرتر شدن هر چه بیشتر مردم ایران است.

بدتر شدن وضعیت معیشتی مردم و کسری بودجه کشور با وجود رشد چشمگیر درآمدهای صادراتی نشان می‌دهد که افزایش درآمدهای ارزی و حتی لغو تحریم‌ها الزاما به معنی بهبود زندگی مردم نیست و تحقق چنین امری نیاز به تغییرات ساختاری در اقتصاد و مدیریت کشور، مبارزه بی‌امان با فساد و رانت و همچنین شفافیت اقتصادی دارد که اصولا با توجه به ساختار کنونی جمهوری اسلامی امری ناممکن است.

برای نمونه، اخیرا بنیاد آمریکایی «هریتیج» در گزارش جدید خود از افت ۴.۸ پله‌ای شاخص آزادی اقتصادی ایران در سال ۲۰۲۱ نسبت به سال قبل آن خبر داد و اعلام کرد ایران به جایگاه ۱۷۰ در میان ۱۷۷ کشور از لحاظ آزادی اقتصادی سقوط کرده است.

با روی کار آمدن دولت ابراهیم رئیسی و باز شدن میدان برای جولان سپاه و نهادهای تحت نظارت رهبری که کمترین اطلاعاتی درباره فعالیت اقتصادی آنها منتشر نمی‌شود، انتظار می‌رود اقتصاد کشور و معیشت مردم هرچه بیشتر در باتلاق فساد و فقر گرفتار شود.

حتی با وجود لغو تحریم‌ها، ایران در لیست سیاه گروه ویژه اقدام مالی قرار دارد که برای مبارزه با پولشویی و تامین مالی تروریسم فعالیت می‌کند و جمهوری اسلامی کماکان زیر بار قوانین و تعهدات این نهاد نمی‌رود.

بحران انرژی

امسال برای اولین بار کسری برق کشور از اوایل بهار آغاز شد تا زمستان ادامه یافت و کسری گاز کشور از نیمه تابستان آغاز شد و احتمالا تا نیمه بهار ادامه یابد. همچنین بحران کم‌آبی کشور عمیق‌تر شده است.

آمارهای وزارت نیرو نشان می‌دهد پارسال تولید برق از نیروگاه‌های آبی کشور ۲۸ درصد نسبت به سال ۹۸ افت کرده بود و در ۱۱ ماه ابتدایی امسال دوباره ۴۴ درصد افت داشته است.

همچنین پارسال تنها نیمی از اهداف رشد تولید برق کشور محقق شد و تنها ۱۸۶۸ مگاوات نیروگاه جدید راه‌اندازی شد، اما در ۱۱ ماه ابتدایی امسال این رقم حتی به هزار مگاوات نیز نرسید که کمترین میزان رشد تولید برق در دهه‌های گذشته، به استثنای سال ۱۳۹۴ است.

پارسال دولت برای جبران کسری برق، واردات آن را بیش از دو برابر کرد و امسال نیز دوباره واردات برق ۱۰ درصد رشد کرد و از طرفی صادرات برق ۴۲ درصد کاهش یافت. با این‌حال باز هم کسری برق و خاموشی‌ها تا زمستان ادامه یافت که امری بی‌سابقه است.

تنها حوزه آب و برق نیست که با بحران مواجه شده، بلکه ایران به رغم دارا بودن جایگاه دوم جهان از لحاظ ذخایر گازی، زمستان امسال با کسری روزانه ۲۵۰ میلیون متر مکعب کسری گاز (معادل کل مصرف گاز ترکیه) مواجه شد، در حالی که این رقم در زمستان سال ۱۳۹۹ حدود ۱۳۰ میلیون متر مکعب در روز بود.

ایران برای جلوگیری از کسری برق باید ظرفیت عملی نیروگاه‌های برقی خود را ۲۵ درصد و تولید گاز کشور را نیز تا همین حدود افزایش دهد که به معنی صرف نزدیک ۱۰۰ میلیارد دلار هزینه و صرف حداقل پنج سال زمان و جلب گسترده شرکت‌های بین‌المللی است. انجام چنین کاری شبیه معجزه است.

اگر چنین کاری انجام نشود، بحران انرژی در کشور سال به سال افزایش خواهد یافت؛ چرا که مصرف انرژی کشور بصورت طبیعی سالانه ۵ تا ۷ درصد افزایش می‌یابد.

سال ۱۴۰۰ و چالش کنشگری سیاسی سازمان‌یافته و مستمر

با پایان سال ۱۴۰۰ ایران با هر تفسیری پا به پانزدهمین قرن هجری شمسی می‌گذارد. قرن چهاردهم میلادی دوران تعیین‌کننده و پر تلاطمی در سیاست ایران بود که سه پادشاه و دو ولی فقیه صد سال بر آن حکمرانی کردند.منهای احمدشاه قاجار مابقی معمار سیاست داخلی و سیاست خارجی در دوره زمامداری‌شان بودند. یک انقلاب تمام عیار و دو نیمه انقلاب در قرن سپری شده رخ دادند. همچنین نظام سیاسی در ایران دو بار از طریق مجلس موسسان (خبرگان) تغییر یافت؛ نخست از «سلطنت مشروطه قاجار» به «پادشاهی مشروطه پهلوی» و سپس از حکومت متاخر به «جمهوری‌اسلامی ایران». چهار همه پرسی نیز اعم از «انحلال مجلس شورای ملی»، «انقلاب سفید شاه وملت»، « همه پرسی آری یا نه به جمهوری‌اسلامی» و «قانون اساسی جمهوری‌اسلامی ایران» در دو نوبت برگزار شدند.

نهضت ملی‌شدن نفت و «جنبش سبز» ویژگی‌های شبه انقلابی داشتند. نهضت ملی‌شدن نفت به رهبری دکترمحمد مصدق اگر در برابر حرکت مشترک “واپس‌گرایی دینی”، “استبداد داخلی” و “استعمار خارجی” شکست نخورده بود یا خواست قدیمی استقرار نظام «جمهوری» را برآورده میساخت که پیش از «مشروطه» و همزمان با طلوع اندیشه‌های مدرن در عرصه عمومی ایران پدیدار شده بود و یا سلطنت مشروطه مطابق خواست «انقلاب مشروطه» را از نو بازسازی و تثبیت می‌کرد که با سلطنت مطلقه رضا شاه نابود شده بود. جنبش سبز در شرایط متفاوتی رخ داد اما اگر می‌توانست اراده خود را غالب کرده و انتخابات جنجالی ریاست‌جمهوری دوره دهم تکرار می‌شد می‌توانست مسیر کاهش قدرت ولی‌فقیه و «مشروطه ولایی» را هموار کند و یا در شرایطی زمینه را برای تغییر نظام و یا دست‌کم قانون اساسی را مساعد نماید اما هیچ‌کدام اتفاق نیفتادند.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

سال ۱۴۰۰ در شرایطی به روزهای آخر رسید که فقدان مشروعیت سیاسی نظام مستقر تثبیت شده ‌است. اصلاح‌طلبی پارلمانتاریستی موسوم به دوم‌ خردادی در ضعیف‌ترین دوره خودش به سر می‌برد. اصول‌گرایان در حالیکه کنترل سه قوه حکومتی را در دست دارند اما کماکان از تشتت و پراکندگی رنج برده و فاقد چشم‌انداز قبضه دائمی قدرت هستند. موقعیت برتر کنونی آنها شکننده است. نهاد ولایت فقیه اگرچه هنوز مرجع قدرت اصلی کشور است اما با انتقادات و نارضایتی‌های فزاینده از درون و برون مواجه است که به موازات فرسایشی شدن، کاهش نیروهای حامی و نبود ایده‌های نو برای بازسازی استمرار بقای آن با چالش‌های عمده‌ای روبه‌رو است.

اما مخالفان نیز نتوانسته‌اند قدرت اپوزیسیون سیاسی ساختارشکن و خواهان تغییر کلیت نظام را به سطحی توانمند ارتقاء بدهند. کماکان موازنه قوای شکننده به نفع جمهوری‌اسلامی است. پروسه فروپاشی نظام مستقر شروع نشده ‌است و نوعی وضعیت قفل‌شدگی بین حکومت و مخالفان برقرار است.

در آخرین سال قرن چهاردهم خورشیدی با توجه به تغییر کیفی در شیوه اعتراضات از دی ۹۶ و آبان ۹۸ به سمت بیرون از نظام و بزرگ‌ترین تحریم انتخاباتی تاریخ جمهوری‌اسلامی ایران انتظار می‌رفت که اقتدار حکومت دچار افت شود که این اتفاق نیفتاد.

وسیع‌ترین حرکت سیاسی شالوده‌شکنانه که در آن شعارهایی علیه ولی‌فقیه و کلیت نظام سر داده شد در جریان اعتراضات به کم‌آبی در خوزستان مشاهده شد که چندین شهر کشور را فرا‌گرفت. علاوه بر آن حرکت‌های اعتراضی صنفی – معیشتی معلمان، کارگران، پرستاران، کارکنان دولت، بازنشسته‌ها، نویسندگان، کادر درمان، کشاورزان و قومیت‌ها نیز رخ دادند که سازمان‌یافته‌ترین آنها اعتراضات معلمان بود. این اعتراضات به دلیل انسداد سیاسی، برخورد سرکوب‌گرانه نظام، بی‌کفایتی و بحران ناکارآمدی عمیق حکومت و دشواری تحقق مطالبات انباشته‌شده عملا سیاسی شده‌اند. مشکلات ساختاری نیز باعث شده تا مطالبات صنفی بدل به خواسته‌های «سیاسی» شود.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

منتهی این “سیاسی شدن” فقط سویه اعتراضی به عملکرد جمهوری ‌اسلامی و طرح برخی شعارهای ساختارشکنانه را در بر داشته است و هنوز به یک جنبش اعتراضی سیاسی ارتقاء نیافته است. هنوز فاصله مشخص و پررنگی بین این اعتراضات و یک جنبش سیاسی وجود دارد. اگرچه در اغلب اعتراضات فوق کنش اعتراضی دیده شده و شعارهای سیاسی نیز طرح شدند اما بروز حرکت‌های اعتراضی فوق حالت توده‌ای و به یک باره داشت و شکل سازمان‌یافته پیدا نکرد. همچنین استمرار نداشت و به صورت جرقه‌وار و طوفانی ظهور پیدا کرد و بعد هم فرونشست. ماهیت توده‌ای و نظم‌گریز این حرکت‌های اعتراضی کار آنها برای موفقیت و ایجاد دستاوردهای ماندگار را دشوار ساخته ‌است. تنها برنامه‌های معلمان دوام و سازمان‌یافتگی را به نمایش گذاشته است که مانایی آن نیز قطعیت ندارد.

نیروهای جامعه مدنی چون دانشجویان، زنان، سازمان‌های مردم‌بنیاد، سندیکاها و انجمن‌های صنفی در سال ۱۴۰۰ در رکود به سر بردند.

تحریم‌انتخابات ریاست‌جمهوری سیزدهم نیز حالت بروز خشم و قهر سیاسی را داشت و فاقد کنشگری فعالانه در قالب عاملیت سیاسی بود. اتحاد نانوشته شده ایجاد شده بعد از انتخابات رنگ باخت و بدل به میراث پایداری نشد.

در آن سوی میدان وضعیت سیاسی بلوک قدرت نیز در سالی که گذشت نابسامان‌تر شد. عواملی چون “تداوم ریزش در درون پایگاه اجتماعی حکومت”، “مسئله دار شدن برخی از گرایش‌های افراطی نسبت به شکاف بین عمل و حرف‌های ظاهری خامنه‌ای”، “عملکرد ضعیف دولت ابراهیم رئیسی” و از همه مهمتر “مرعوب نشدن جامعه در برابر تندتر شدن سیمای حکومت و افرایش قدرت جناح بازها” بحران مشروعیت، کارآمدی، رضایت، امید و اعتماد را تعمیق کرد.

اما کماکان نوعی انسداد سیاسی در کشور حاکم است که اجازه پیشروی به هیچ طرف در شکاف گسترده وترمیم‌ناپذیر حکومت – ملت را نمی‌دهد. تغییر این وضعیت قفل‌شده محتاج ابتکار و خلاقیت سیاسی است و به روش‌ها و راهکارهای جدید نیاز دارد. به لحاظ مقتضیات اجتماعی نیاز است تا فضای پلیسی شکسته شود و این امر از اعتراضات مستمر ولو کوچک حاصل می‌شود که اراده دستگاه سرکوب را فرسوده سازد. به موازات نیروهای سیاسی اپوزیسیون باید به دنبال تولید محتوی و ایده برای ایجاد هماهنگی و هم‌بردارسازی نیروها، شکل دادن به رهبری موثر در قالب عقلانی ( نفی اشکال کاریزماتیک و منجی‌گرایانه) و ارائه چهره‌ای جذاب برای جلب اعتماد مردم ایران فراتر از اراده‌گرایی و نگاه تخیلی به سیاست باشند.

سال ۱۴۰۰ نشان داد کماکان سیاست به معنای تغییر بنیادین که در تمامی ابعاد جامعه به دنبال حاکم کردن خیر همگانی بوده و انسان در کانون آن باشد، حلقه مفقوده جامعه است. منتهی این سیاست فقط از اراده و شجاعت ابراز حاصل نمی‌شود بلکه مهارت، تدبیر و توانایی فنی و اجتماعی نیز می‌طلبد.