Previous Next

نامه پنج سناتور آمریکایی به بایدن: به پزشکیان ویزا ندهید

پنج سناتور آمریکایی با انتشار نامه‌ای خطاب به جو بایدن، رئیس‌جمهوری آمریکا خواستار عدم صدور ویزا برای مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری جدید حکومت جمهوری اسلامی به منظور شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل متحد شدند.ریک اسکات، تام کاتن، جونی ارنست، مارکو ریبو و مارکوی مولین، پنج تن از سناتور‌های آمریکایی با انتشار نامه‌ای خطاب به جو بایدن، رئیس‌جمهوری آمریکا خواستار عدم صدور ویزا برای مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری جدید ایران به منظور شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل متحد شدند.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

در این نامه که متن آن روز پنجشنبه ۲۲ اوت (۱ ردیبهشت) منتشر شد، از جو بایدن خواسته شده است که ویزای ورود به خاک ایالات متحده آمریکا برای “دیکتاتورهای شرور ایران، کوبا و ونزوئلا” صادر نشود.

بیشتر بخوانید: استارمر در تماس تلفنی با پزشکیان: جنگ به نفع هیچ‌کس نیست

این نمایندگان در نامه خود تاکید کرده‌اند که ایالات متحده باید از تبدیل شدن مجمع عمومی سازمان ملل متحد به این صحنه‌ ممانعت کند که در آن، “شیطانی‌ترین رهبران روی زمین بتوانند برای خود کسب اعتبار کنند و دیدگاه‌های خطرناک خود را که تهدیدی علیه امنیت ملی ایالات متحده و متحدان این کشور به شمار می‌رود تبلیغ کنند.»

در نامه پنج سناتور آمریکایی به رئیس جمهوری ایالات متحده، از مسعود پزشکیان به عنوان رئیس‌جمهور “گماشته” علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی یاد شده است.

بیشتر بخوانید: تماس تلفنی شولتس با پزشکیان: از تشدید تنش نظامی جلوگیری کنید

در این نامه با اشاره به این که جمهوری اسلامی “جنگی نیابتی” علیه اسرائيل به راه انداخته و “در پی محو اسرائیل از روی زمین است” آمده که به همین دلیل نباید به رئیس‌جمهوری جدید حکومت ایران ویزا داد.

در نامه ۵ سناتور آمریکایی همچنین آمده که مسعود پزشکیان آشکارا متعهد شده که در هدف قرار دادن اسرائیل و ایالات متحده به سیاست‌های سلف خود ابراهیم رئیسی که از او با عنوان “قصاب تهران” یاد شده ادامه دهد.

نامه ۵ سناتور آمریکایی در ادامه می‌افزاید که جمهوری اسلامی “مسئول مستقیم حمله وحشتناک هفتم اکتبر به اسرائیل و حملات موشکی اخیر است که موجب کشته شدن ده‌ها اسرائیلی بی‌گناه از جمله کودکان در زمین فوتبال در بلندی‌های جولان شد.”

در این نامه همچنین آمده است که شبه‌نظامیان تحت حمایت حکومت ایران، اخیرا حمله‌ای را نیز به نیروهای آمریکایی مستقر در پایگاه هوایی عین‌الاسد عراق صورت داده‌اند که در نتیجه آن پنج آمریکایی به شدت زخمی شده‌اند.

نامه مشترک ریک اسکات، تام کاتن، جونی ارنست، مارکو ریبو و مارکوی مولین همچنین یادآور شده که شبه‌نظامیان تحت حمایت رژیم ایران در خاورمیانه از ۷ اکتبر تا کنون، “سه نظامی آمریکایی را کشته و نزدیک به ۲۰۰ نفر را مجروح کرده‌اند.”

بیشتر بخوانید: عباس عراقچی: سیاست ما در قبال آمریکا مدیریت تخاصم است نه رفع آن

در این نامه همچنین با اشاره به این که مجمع عمومی سازمان ملل متحد جایی برای مذاکره و گفتگوهای دیپلماتیک است، آمده است که آمریکا در طول تاریخ، “مواضعی اصولی را در برابر استقبال از آن دسته از رهبران خارجی که ارزش‌ها و منافع ایالات متحده را تهدید می کنند اتخاذ کرده است.”

بیشتر بخوانید: عراقچی: برجام دیگر قابل احیا نیست

در ادامه نوشته شده است: «به عنوان مثال، پرزیدنت رونالد ریگان در سال ۱۹۸۸ به یاسر عرفات [رهبر وقت سازمان آزادیبخش فلسطینی] به دلیل پشتیبانی از تروریسم دولتی، ویزا نداد و پرزیدنت ترامپ هم به طریق مشابه، به محمدجواد ظریف، وزیر وقت امور خارجه حکومت ایران ویزا نداد.»

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

در خاتمه نامه پنج عضو مجلس سنای آمریکا، از جو بایدن، رئیس‌جمهوری این کشور که در ماه‌های پایانی دولت خود به سر می‌برد خواسته شده است که از صدور ویزا برای “دیکتاتورهایی” همچون مسعود پزشکیان، میگل دایاز-کانل، نیکلاس مادورو و همچنین “رهبران دیگری که حضور آن‌ها در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، امنیت ملی آمریکا را تضعیف می‌کند” خودداری کند.

صدور هشدار امنیتی در پایگاه هوایی ناتو در آلمان

سطح هشدار امنیتی در پایگاه هوایی ناتو در گایلن‌کیرشن آلمان روز پنجشنبه ۲۲ اوت برای دومین بار طی هفته‌‌های اخیر به علت وجود یک “تهدید بالقوه” و “احتمال وقوع یک اقدام تروریستی” افزایش یافت.سخنگوی پایگاه هوایی ناتو در گایلن‌کیرشن در ایالت نوردراین-وستفالن آلمان اعلام کرد که سطح هشدار امنیتی در این پایگاه هوایی، روز پنجشنبه ۲۲ اوت (۱ شهریور) به علت وجود یک “تهدید بالقوه” و “احتمال وقوع یک اقدام تروریستی علیه ناتو” افزایش یافته است.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

به گفته این سخنگو، بر اساس بررسی‌های انجام شده، احتمال وقوع یک اقدام تروریستی علیه ناتو بسیار بالا ارزیابی شده است. این مقام پایگاه هوایی ناتو همچنین اعلام کرد، سطح این هشدار به دومین سطح با نام چارلی ارتقا یافته و در پی آن برخی از کارکنان این پایگاه هوابرد که شامل هواپیماهای تجسسی آواکس است به خانه فرستاده شدند.

در همین زمینه حساب کاربری اتحادیه آواکس در شبکه اجتماعی اکس (توییتر سابق) اعلام کرد، همه کارکنانی که حضور آن‌ها برای عملیات لازم نیست، در قالب یک اقدام احتیاطی به خانه فرستاده شده‌اند. حساب کاربری آواکس همچنین در ادامه نوشت: «امنیت کارکنان ما اولویت اول ماست. عملیات طبق برنامه ادامه دارد.»

در همین راستا، سخنگوی پایگاه ناتو بدون اشاره به جزئیات بیشتر درباره این هشدار امنیتی گفت: «جای نگرانی نیست و این یک اقدام صرفا احتیاطی است تا اطمینان حاصل شود که ما می‌توانیم عملیات مهم خود را ادامه دهیم.»

بیشتر بخوانید: احداث بزرگ‌ترین پایگاه نظامی اروپایی ناتو در رومانی

پلیس آلمان با تایید این موضوع اعلام کرد که در حال بررسی این هشدار است اما در عین حال جزئیات بیشتری در این خصوص، از جمله تعداد نیروهای شرکت‌کننده در انجام تحقیقات را اعلام نکرد.

در پایگاه گایلن‌کیرشن در نزدیکی آخن، هواپیماهای آواکس متعلق به این ائتلاف نظامی نگهداری می‌شوند که وظیفه نظارت بر فضای هوایی و دریایی ناتو را بر عهده دارند و از آن‌ها در ماموریت‌ها به عنوان یک نوع مرکز فرماندهی هوابرد برای هدایت هواپیماهای جنگی استفاده می‌شود.

بیشتر بخوانید: روسیه ناتو را به دخالت در طراحی حمله اوکراین به کورسک متهم کرد

ناتو دارای ۱۴ فروند از این هواپیماهای بوئینگ ۷۰۷ تغییریافته است. هواپیماهای نظارتی یادشده به طور مداوم در منطقه مرزی شرقی ناتو، نزدیک به روسیه و اوکراین، برای انجام ماموریت‌های نظارتی و هشداردهی به کار گرفته می‌شوند.

خبر افزایش سطح هشدار امنیتی پایگاه ناتو در آلمان که هواپیماهای نظارتی ناتو در آن مستقر است در شرایطی منتشر می‌شود که ناتو پیش‌ از این نسبت به اقدامات خصمانه روسیه شامل خرابکاری و نیز حملات سایبری، هشدار داده بود.

بیشتر بخوانید: ممنوعیت تردد در یک پادگان ارتش آلمان به ظن خرابکاری

پیش از این در هفته گذشته نیز گزارشی از تلاش برای ورود غیرمجاز به این پایگاه منتشر شده بود که سبب شد نیروهای امنیتی به بازرسی کامل محوطه پایگاه بپردازند. همچنین به گفته منابع امنیتی، در جریان این تحقیقات، یک نفر نیز در اطراف فرودگاه برای انجام بازجویی بازداشت شده بود.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

در همان زمان، یک پایگاه نظامی دیگر در حوالی شهر کلن نیز در پی احتمال وقوع خرابکاری در بخش تامین آب این پایگاه موقتا بسته شد اما ارتش آلمان با بررسی‌های بیشتر اعلام کرد که آب آشامیدنی در این پایگاه آلوده نشده است.

مقام‌های ناتو همواره تاکید کرده‌اند که این سازمان در معرض حملات مرتبط با فعالیت‌های اطلاعاتی روسیه قرار دارد. در مقابل، روسیه نیز همواره اعضای ناتو را به تهدید امنیت خود متهم می‌کند.

خبرگاه؛ محرومیت ۱۵ زندانی زن زندان اوین از تماس و ملاقات

هرانا از محرومیت ۱۵ زندانی زن زندان اوین از تماس و ملاقات با خانواده‌هایشان از ۱۶ مرداد به این سو خبر داده است. علت این حکم کمیته انضباطی، اعتراض این زندانیان به اعدام رضا رسایی، از بازداشت‌شدگان جنبش مهسا بوده است.خبرگاه دویچه وله فارسی مجموعه‌ای خبری از موضوعات و تحولات روز ایران، منطقه، آلمان و جهان در زمینه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، ورزشی و غیره است.

در “خبرگاه” می‌توانید رویدادهای متنوع را به شکلی کوتاه و فشرده دنبال کنید.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنیذ

ارتش آمریکا سه پهپاد حوثی‌های یمن را منهدم کرد
در ادامە تنش‌های خاورمیانه، فرماندهی مرکزی ایالات متحده موسوم به سنتکام اعلام کرد کە ارتش آمریکا روز پنجشنبه اول شهریور با موفقیت دو پهپاد حوثی‌های تحت حمایت جمهوری اسلامی را بر فراز دریای سرخ و یک پهپاد را در منطقه تحت کنترل حوثی‌ها در یمن منهدم کردە است.

سنتکام با انتشار پستی در شبکە اجتماعی اکس اعلام کردە کە ساقط‌کردن این سه پهپاد پس از آن انجام گرفت کە مشخص شد این پرتابه‌ها “تهدیدی آشکار و فوری برای کشتی‌های ایالات متحده و نیروهای ائتلاف و تجاری در منطقه” به حساب می‌‌آیند.

حوثی‌های یمن از آغاز جنگ در غزه به طور مرتب کشتی‌های تجاری و جنگی در دریای سرخ و خلیج عدن را به بهانه پشتیبانی از حماس و مقابله با اسرائیل مورد حمله قرار می‌دهند.

محرومیت ۱۵ زندانی زن محبوس در زندان اوین از تماس و ملاقات
بر ا‌ساس گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، از ۱۶ مردادماه به دستور کمیته انضباطی زندان اوین، ۱۵ زندانی زن محبوس در این زندان از برقراری تماس و ملاقات با خانواده محروم شدەاند.

این خبرگزاری اسامی این زندانی‌ها را پخشان عزیزی، الهه فولادی، پریوش مسلمی، نسرین خضری جوادی، زهرا صفایی، نرگس محمدی، سمانه اصغری، آنیشا اسداللهی، محبوبه رضایی، وریشه مرادی، گلرخ ایرایی، ریحانه انصاری نژاد، مریم یحیوی، سارینا جهانی و ساناز یکتا اعلام کردە است.

بە گفتە هرانا، در ۱۶ مرداد زندانیان زن زندان اوین در پی اطلاع از اجرای حکم اعدام رضا رسایی، از بازداشت‌شدگان جنبش مهسا دست به اعتراض زدند که منجر به درگیری میان آنها و گارد زندان شد.

در پی این اعتراض حدود ۳۰ تن از این زندانیان در همان روز به دستور کمیته زندان از برقراری تماس تلفنی و ملاقات با خانواده محروم شدند. سپس این زندانیان به این محرومیت‌ها نیز اعتراض کردند که پس از آن به برخی از این افراد امکان برقراری تماس و ملاقات داده شد. با این‌ حال ۱۵ زندانی کماکان با این محرومیت‌ها مواجه هستند.

در این گزارش آمده کە پخشان عزیزی و الهه فولادی هر یک به مدت سه ماه، نرگس محمدی، گلرخ ایرایی، سمانه اصغری، آنیشا اسداللهی، محبوبه رضایی، وریشه مرادی و ریحانه انصاری نژاد نیز هر کدام به مدت دو ماه و پریوش مسلمی، نسرین خضری جوادی و زهرا صفایی، مریم یحیوی، سارینا جهانی و ساناز یکتا هر یک به مدت یک ماه از برقراری تماس تلفنی و ملاقات با خانواده محروم شده‌اند.

پیش‌‌تر نیز برخی از این افراد، از جملە نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و برنده جایزه صلح نوبل از تاریخ ۱۱ آذر ۱۴۰۲ تا کنون، پخشان عزیزی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام و الهه فولادی از تاریخ ۱۶ تیرماه سال جاری و وریشه مردای دیگر زندانی سیاسی از اواسط اردیبهشت ماه به دستور قاضی ابوالقاسم صلواتی، رئیس شعبه پانزدهم دادگاه انقلاب تهران از ملاقات و امکان برقراری تماس تلفنی با خانواده محروم شده بودند.

کامالا هریس رسما نامزدی حزب دموکرات‌ در انتخابات آمریکا را پذیرفت

کامالا هریس در جریان چهارمین و آخرین شب مجمع ملی حزب دموکرات آمریکا در شیکاگو، رسما نامزدی این حزب را برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا و رقابت با دونالد ترامپ، نامزد حزب جمهوری‌خواه پذیرفت.در چهارمین و آخرین شب مجمع ملی حزب دموکرات که شامگاه پنجشنبه ۲۲ اوت (اول شهریور) در سالن یونایتد‌سنتر در غرب شیکاگو در ایالت ایلینوی برگزار شد، کامالا هریس به طور رسمی نامزدی این حزب را در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا پذیرفت.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

هریس در این مراسم اعلام کرد که این نامزدی را به نمایندگی از مادر خود و تمامی آمریکایی‌ها “فارغ از حزب، نژاد، جنسیت و یا زبانی که مادربزرگشان با آن تکلم می‌کند” می‌پذیرد.

بیشتر بخوانید: دومین روز مجمع ملی دموکرات‌ها؛ حمایت اوباما از کامالا هریس

هریس همچنین به حملات خود علیه دونالد ترامپ، نامزد حزب جمهوری‌خواه نیز ادامه داد و با هشدار به بازگشت ترامپ به کاخ سفید گفت که “ما با دونالد ترامپ به عقب برنمی‌گردیم.”

نامزد رسمی حزب دموکرات آمریکا در انتخابات ریاست جمهوری با اعلام پشتیبانی از حق اسرائیل در دفاع از خود، بر لزوم دستیابی به توافق آتش‌بس در غزه و آزادی گروگان‌های اسرائیلی تاکید کرد و همچنین افزود: «من در انجام هر گونه اقدامی که برای دفاع از نیروها و منافع‌مان در برابر ایران و تروریست‌های تحت حمایت ایران لازم باشد تردید نخواهم کرد.»

بیشتر بخوانید: مجمع ملی دموکرات‌ها آغاز شد؛ حمله هریس و بایدن به ترامپ

در جریان این مراسم علاوه بر کامالا هریس، تعدادی از اعضای حزب دموکرات شامل چند عضو کنگره و شماری از فرمانداران ایالت‌های مختلف نیز به سخنرانی پرداختد.

جو بایدن، رئیس‌جمهوری کنونی ایالات متحده نیز در زمان برگزاری مجمع ملی دموکرات‌ها و پیش از پذیرش نامزدی این حزب در انتخابات آمریکا از سوی هریس، با انتشار عکسی در حساب کاربری خود در شبکه اجتماعی اکس (توییتر سابق) گفت که همراه با همسرش “بی‌صبرانه منتظر پذیرش این نامزدی تاریخی” است.

در این مراسم همچنین چهره‌هایی همچون لئون پانه‌تا، رئیس پیشین سازمان سی‌آی‌ای و رئیس پنتاگون در دولت اوباما، سناتور الیزابت وارن، سناتور الکس پادیلا، سناتور تامی بالدوین، و همچنین چند نفر از اعضای مجلس نمایندگان ایالات متحده آمریکا، شامل ورونیکا اسکوبار، جو نگوس و کاترین کلارک به سخنرانی پرداختند.

بیشتر بخوانید: سومین شب مجمع ملی دموکرات‌ها؛ سخنرانی تیم والز و بیل کلینتون

افزون بر این در یک فیلم تبلیغاتی کارزار انتخاباتی کامالا هریس که در این مراسم پخش شد، از صدای مورگان فریمن، بازیگر مشهور رنگین‌پوست سینما استفاده شده بود.

در سوی دیگر رقابت انتخاباتی و پیش از آغاز مجمع ملی دموکرات‌ها، دونالد ترامپ، نامزد جمهوری‌خواهان که در سفر به منطقه مرزی ایالات متحده با مکزیک به سر می‌برد، به انتقاد شدید از سیاست‌های مهاجرتی حزب دموکرات و کامالا هریس پرداخت.

بیشتر بخوانید: ترامپ می‌گوید حق دارد به کامالا هریس حمله لفظی کند

هریس، معاون رئیس‌جمهوری آمریکا که در پی کناره‌گیری بایدن ۸۱ ساله از رقابت‌ها‌ی انتخابات ریاست جمهوری این کشور به عنوان نامزد حزب دموکرات مطرح شد، در صورت پیروزی در انتخابات ۲۰۲۴، نخستین رئیس‌جمهوری زن تاریخ آمریکا خواهد بود.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

کامالا هریس ۵۹ ساله همچنین نخستین زن رنگین‌پوست و نخستین شهروند آمریکایی با تبار جنوب آسیا محسوب می‌شود که نامزد نهایی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا می‌شود. او پیش از این، تیم والز، فرماندار ایالت مینه‌سوتا را به عنوان معاون خود معرفی کرده و از آن زمان، کارزاری فشرده را برای پیروزی بر دونالد ترامپ آغاز کرده است.

هریس پیش از آن که در سال ۲۰۲۱ به سمت معاونت بایدن انتخاب شود، از سال ۲۰۱۷ عضو مجلس سنا و نیز به مدت ۷ سال دادستان کل ایالت کالیفرنیا بود. انتخابات ریاست جمهوری آمریکا قرار است در ۵ نوامبر (۱۵ آبان) امسال برگزار شود.

درگیری بین ارتش عراق و نیروهای حشد الشعبی در کربلا

منابع امنیتی عراق روز پنجشنبه از تبادل آتش بین نیروهای ارتش این کشور با گروه حشد الشعبی، حین راهپیمایی زائران عازم اربعین در کربلا خبردادند. در عراق هر از گاهی میان این گروه و سایر نهادهای امنیتی زد و خوردهایی رخ می‌دهد.خبرگزاری فرانسه روز پنجشنبه اول شهریور ۱۴۰۳ از درگیری مسلحانه بین نیروهای ارتش عراق و اعضای یک جناح مسلح وابسته به حشد الشعبی در شهر کربلا در حین راهپیمایی زائران عازم اربعین خبر داد.

یک مقام وزارت کشور عراق به خبرگزاری فرانسه گفت که تبادل آتش در میان جمعیت زیادی از بازدیدکنندگان در نزدیکی یک ایست بازرسی ارتش صورت گرفت و در نتیجه آن، شش نفر از نیروهای حشد الشعبی که در این حادثه دخیل بودند، دستگیر شدند.

این مقام مسئول که از افشای نام خود خودداری کرده، توضیح داده است که این حادثه در پنج کیلومتری شهر کربلا رخ داده، جایی که صدها هزار زائر شیعه در حال حاضر برای رسیدن به حرم امام حسین، امام سوم شیعیان گرد هم آمده‌اند.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

همه ساله برخی از شیعیان ایران در ماه محرم که در آن حسین، امام سوم شیعیان به دست معاویه، خلیفه اموی کشته شد، به پیاده‌روی مذهبی می‌روند. پیاده‌روی اربعین یکی از بزرگ‌ترین مناسبت‌های مذهبی در فرقه شیعه به شمار می‌رود که حکومت ایران همواره برای پیش‌برد اهداف دینی از آن بهره می‌برد.

به گفته یک مقام وزارت کشور، این درگیری زمانی رخ داد که چهار خودرو از نیروهای بسیج تلاش کردند از یک ایست بازرسی ارتش در جاده ای که برای عابران پیاده و برای تردد خودروها بسته شده بود عبور کنند.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

به گفته همین منبع، با ممانعت سربازان از عبور خودروها، هر دو طرف به تیراندازی هوایی پرداختند. این حادثه تلفات جانی نداشته است.

اداره امنیت در خصوص اینکه چه کسی باعث ایجاد تبادل آتش در بین بازدیدکنندگان شده، تحقیقات خود را آغاز کرده است.

حشد الشعبی در سال ۲۰۱۴ برای مبارزه با گروه تروریستی داعش ایجاد شد. این گروه شیعه مسلح عراق از نظر تامین مالی، تسلیحات و آموزش با جمهوری اسلامی مرتبط است و به عنوان یکی از نیروهای نیابتی ایران در منطقه شناخته می‌شود.

بیشتر بخوانید:مقتدی صدر خواستار انحلال همه گروه‌های مسلح عراقی شد

به‌رغم ادغام نیروهای حشد الشعبی در نیروهای امنیتی عراق به رهبری نخست وزیر این کشور، تنش‌ها و زد و خوردهایی میان اعضای حشد الشعبی و سایر نهادهای امنیتی هر از گاهی حتی در پایتخت عراق نیز رخ می دهد.

بر اساس آمارهای رسمی، از ۶ اوت امسال تاکنون حدود دو میلیون و ۹۰۰هزار بازدیدکننده برای شرکت در مراسم اربعین وارد عراق شده‌اند که اکثریت آنها را ایرانیان تشکیل می‌دهند.

چند نهاد حقوقی خواستار آزادی فوری محمد سیف‌زاده شدند

جامعه حقوقی انگلستان و ولز به همراه کمپین حقوق بشر ایران با انتشار نامه‌ای سرگشاده، ضمن اعتراض به احضار محمد سیف‌زاده، وکیل و فعال حقوق بشر ایرانی که پیش‌تر به یکسال زندان محکوم شده بود، خواستار آزادی فوری او شدند.جمعی از وکلای دو کشور انگلستان و ولز به همراه کمپین حقوق بشر ایران با انتشار یک نامه سرگشاده خواستار آزادی محمد سیف‌زاده، وکیل حقوق بشری ۷۶ ساله شدند که قوه قضائیه جمهوری اسلامی پیش‌تراو را به تحمل یک سال زندان محکوم کرده بود.

جامعه حقوقی انگلستان و ولز و کمپین حقوق بشر ایران در این نامه همچنین خواستار پایان دادن به آزار و اذیت سیستماتیک مدافعان حقوق بشر در ایران شده‌اند.
اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

در این نامه تاکید شده است که محمد سیف‌زاده در طول سه دهه گذشته ۱۳ بار به زندان افتاده و به دلیل تحمل شرایط غیرانسانی بازداشت، دچار عوارض سلامتی متعددی شده است.

مطالب بیشتر در خصوص وضعیت نقض حقوق بشردر ایران را از اینجا بخوانید

این وکلا ضمن تاکید بر اینکه جمهوری اسلامی باید حق همه را برای دسترسی مؤثر به عدالت تضمین کند، خواستار آزادی وکلای ایرانی شدند که به دلیل دفاع از حقوق بشر و دفاع از زندانیان عادی و سیاسی محبوس شده‌اند.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

محمد سیف‌زاده اردیبهشت سال ۱۴۰۲ طی حکمی از سوی شعبه ۲۹ دادگاه انقلاب تهران به اتهام “فعالیت تبلیغی علیه نظام” و “نشر اکاذیب” به تحمل یک سال حبس تعزیری محکوم شد.

بیشتر بخوانید:حکم زندان برای دو وکیل دادگستری و یک فعال کارگری

این حکم توسط دادگاه تجدیدنظر عینا به تایید رسید و به شعبه اول اجرای احکام زندان اوین ارجاع شد. درپی صدور این حکم روز چهارشنبه۲۴ مرداد کمپین حقوق بشر ایران اعلام کرد که او در روزهای گذشته برای سپری کردن دوران محکومیت خود به زندان اوین احضار شده است.

دلیل محکومیت این وکیل دادگستری، انتشار نامه‌ای سرگشاده بود که توسط جمعی از وکلا و‌ مدافعان حقوق‌بشر در خصوص سرکوب اعتراضات “زن، زندگی، آزادی” در ایران توسط حکومت جمهوری اسلامی خطاب به دبیرکل سازمان ملل متحد نوشته شده بود.

سیف‌زاده جزو فعالان سیاسی و مدنی است که در بهمن ۱۳۹۶ خواستار برگزاری رفراندوم تحت نظارت سازمان ملل متحد برای گذار مسالمت‌آمیز از جمهوری اسلامی شدند.

چهاردهمین همایش دوسالانه‌ی ایران‌شناسی

ایقان شهیدی

«انجمن مطالعات ایرانی» (Association for Iranian Studies) که در سال ۱۹۶۷ تأسیس شد، یکی از مجامع علمی است که به ترویج ایران‌پژوهی اختصاص دارد. از میان فعالیت‌های این انجمن بین‌المللی می‌توان به برگزاریِ کنفرانس‌های دو‌سالانه، انتشار مجله‌ی «ایران‌شناسی»، ارائه‌ی جوایز موضوعی و دفاع از آزادی بیان اشاره کرد. انجمن مطالعات ایرانی در سال ۱۹۷۳ به‌عنوان یک سازمان غیرانتفاعی در نیویورک ثبت شد و با انجمن مطالعات خاورمیانه (Middle East Studies Association)، که فعالیتی مشابه در زمینه‌ای گسترده‌تر را دنبال می‌کند، همکاری کرده است.

امسال کنفرانس دوسالانه‌ی ایران‌شناسی از ۱۲ تا ۱۵ اوت برای نخستین بار در مکزیک و در دانشگاه مکزیکوسیتی برگزار شد. در این کنفرانس بیش از ۴۰۰ نفر از استادان، محققان و دانشجویان حوزه‌ی ایران‌شناسی از چهارگوشهی جهان گرد‌ هم آمدند تا در جلسات مختلف به ارائهی تحقیقات خود در زمینه‌های گوناگون بپردازند. دکتر فیروزه کاشانی-ثابت، رئیس فعلی انجمن مطالعات ایرانی، در مصاحبه‌‌ای با آسو می‌گوید: «این کنفرانس در ابتدا به صورت سالانه برگزار می‌شد اما به‌تدریج به کنفرانس دو‌سالانه تغییر پیدا کرد.» او افزود: «پنل‌های کنفرانس به صورتی طبیعی بر اساس پیشنهادات و چکیده‌های مقالات استادان و پژوهشگران حوزه‌ی ایران‌شناسی شکل می‌گیرد و طبعاً همگام با تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، پژوهش‌های مرتبط با رخدادهای معاصر نیز مورد توجه قرار می‌گیرد.»

جلسات امسال طیف وسیعی از موضوعات را در بر می‌گرفت که برخی از آنها ــ خلیج فارس، دین و سکولاریسم، عرفان و تصوف، جنبش‌های اجتماعی، ادبیات مدرن فارسی، روابط ایران و آمریکا، هنر و موسیقی ایران ــ به موضوعات طرح‌شده در سال‌های قبل شباهت داشت. موضوع برخی از جلسات ــ تاریخ و تاریخ‌نگاری ایران در دوران پهلوی، زنان و جنبش‌های معاصر ایران نظیر جنبش «زن، زندگی، آزادی» ــ نیز متناسب با اتفاقات و جریانات جاری ایران یا از جمله موضوعاتی بود که در سال‌های اخیر توجه به آنها افزایش یافته است.

همچون کنفرانس‌های گذشته، بخشی از فضای کنفرانس نیز به ناشران گوناگونی ــ خواه ناشران دانشگاهی انگلیسی‌زبان یا ناشران فارسی‌زبان ــ اختصاص داشت که کتبی مرتبط با ایران‌شناسی را منتشر می‌کنند. بخش دیگری از این کنفرانس‌ نیز به برنامه‌های هنری و فرهنگی ــ موسیقی‌ و رقص مکزیکی، تجلیل از فرهنگ‌ ایرانی و نمایش فیلم‌های مستند مرتبط با ایران ــ اختصاص یافته بود.

این انجمن به انتشار مجله‌ی «مطالعات ایرانی» می‌پردازد که تنها نشریه‌ی ایران‌شناسیِ آکادمیک خارج از ایران است و موضوعات گسترده‌ای در مورد ایران و میراث جهانی‌اش را پوشش می‌دهد. سردبیر این نشریه، دکتر نسرین رحیمیه، استاد دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در ارواین، می‌گوید:

«این مجله از همان سال ۱۹۶۷ منتشر شده است. علتش هم این بود که گروهی از پژوهشگران ایرانی دریافتند که برای انتشار مطالبشان در مورد ایران‌شناسی فضایی وجود ندارد. این مجله امروز در گروه مجلات برتر قرار گرفته است، به این معنی که دارای اعتبار بسیار بالایی از نظر آکادمیک است. میزان پذیرش مقالات این مجله در حال حاضر ۱۷/۵ درصد است، یعنی تنها هفده و نیم درصد از مقالاتی که توسط پژوهشگران به ویراستاران مجله ارسال می‌شود، در نهایت پس از داوری و بررسی پذیرفته و چاپ می‌شود.»

این مجله نه تنها از پژوهشگران ایران‌شناسیِ خارج از ایران، بلکه از پژوهشگران ساکن ایران نیز مقالات متعددی دریافت می‌کند. با توجه به وضعیت و محدودیت‌های علوم انسانی در ایران، این مجله نقش خاصی در گسترش آزادی بیان و تحقیقات ایفا می‌کند. بسیاری از مقالاتی که در مجله‌ی «مطالعات ایرانی» منتشر می‌شود، الهام‌گرفته از سخنرانی‌هایی است که در کنفرانس‌های این انجمن ارائه شده است.

این انجمن در هر دوره جوایزی را به کتاب سال، بهترین پایان‌نامه، بهترین سخنرانی کنفرانس، و مقالات و کتبی که در حوزه‌های معینی منتشر می‌شود اهدا می‌کند. برخی از این جوایز توسط مراکز ایران‌شناسیِ سراسر دنیا اهدا می‌شود که مرتبط با زمینه‌های خاصی نظیر ادبیات یا خلیج فارس است. این انجمن به مساعدت دانشجویانی می‌پردازد که سخنرانی‌های خوبی را در جلسات کنفرانس‌ ارائه داده‌اند؛ هدف این است که این دانشجویان بتوانند سخنرانی‌های خود را در قالب مقالاتی در مجله‌ی «ایران‌شناسی» منتشر کنند. برای مثال، جایزه‌ی «سعیدی سیرجانی» عمدتاً به کتب و مقالات مرتبط با تاریخ معاصر، جایزه‌ی «لطیفه یارشاطر» بیشتر به کتب و مقالات مرتبط با تاریخ جنسیت و زنان، جایزه‌ی «مهرداد مشایخی» به پایان‌نامه‌های برتر دوره‌ی دکترا، جایزه‌ی «حمید نفیسی» به کتاب‌ها و مقالات مرتبط با مهاجرت، و جایزه‌ی «پرویز شهریاری» به آثاری در حوزه‌ی ریاضیات و تاریخ علوم تعلق می‌گیرد. دکتر فیروزه کاشانی-ثابت می‌گوید:

«این جوایز بخش بسیار مهمی از کارِ ما است، به این دلیل که محققان در اکثر اوقات در انزوا به سر می‌برند و با کتاب، مقاله و اسناد تاریخی سر و کار دارند و همیشه فکر می‌کنند که آیا کسی مقالات و کتب ما را می‌خواند یا نه؟ این جوایز نوعی قدردانی و تمجید است، دقیقاً بر خلاف بخشی از فرهنگ آکادمیک که شاید بتوان آن را کمی خشن دانست ــ جنبه‌ای که مرتبط با نقد، رقابت، مواجهه و رفتارهای این‌چنینی است ــ من همیشه فکر می‌کنم که باید بتوانیم از یکدیگر حمایت کنیم و اگر چنین کنیم، روابط بین افراد عوض می‌شود و فرهنگ ایران‌شناسی و تحقیقاتی به مرور زمان لطیف‌تر می‌شود و بارقه‌هایی از روح مهر و محبت که ریشه در فرهنگ اصیل ایرانی دارد، در فعالیت‌های آکادمیک ایران‌شناسی نمایان می‌شود.»

«انجمن مطالعات ایرانی» انجمنی غیرسیاسی و چندرشته‌ای متشکل از بیش از ۵۰۰ عضو است و به آزادی علمی و تبادل افکار آزاد متعهد است. در سال ۲۰۰۵، این انجمن «کمیته‌ی آزادی فکری و علمی» (AIS-CAIF) را تأسیس کرد. دکتر کاشانی-ثابت می‌گوید «وظیفه‌ی ما این است که آزادی بیان را به خصوص در آکادمیا و دانشگاه حفظ کنیم، تا فضایی ایجاد شود که نه تنها کسی در آن آزار نبیند بلکه حتی تهدید هم نشود. این موضوع برای ما بسیار اهمیت دارد و بخشی از تاریخچه‌ی ما است. ما باید بتوانیم از استادان، دانشجویان و پژوهشگران، مخصوصاً آن‌هایی که تحت فشار سیاسی هستند، حمایت کنیم.» این اقدامات انجمن معطوف به حفظ ارزش‌های هنجارینِ حاکم بر فعالیت‌های آکادمیک و تأمین فضایی آزاد و امن برای انجام پژوهش‌های منصفانه‌ در حوزه‌ی ایران‌شناسی است.

 

دین چگونه در دنیایی بی‌خدا دوام می‌آورد؟

شادی حمید

تا چندی قبل، به نظر می‌رسید که دین رو به زوال است. تصور بر این بود که وقتی مردم ثروتمندتر و تحصیل‌کرده‌تر ‌شوند، نیاز به آرامش‌بخشی و معنابخشیِ دین کاهش خواهد یافت. بر اساس این تصور، این همان اتفاقی بود که در بخش غالب اروپا رخ داده بود، جایی که میزان عضویت در کلیسا در قرن گذشته افت فاحشی داشته است. بر اساس پژوهش مؤسسه‌ی «پیو» در سال ۲۰۱۸، در کشورهای اروپای غربی تنها ۱۱ درصد از مردم می‌گویند که دین بخش خیلی مهمی از زندگیِ آنهاست. طرفداران نظریه‌ی «مدرنیزاسیون» دین را سازوکاری دفاعی می‌دانند، یعنی دین حصاری برای حفاظت افراد از آشفتگی و ویرانی است. بنابراین در شرایطی امن‌تر، قانون‌مند‌تر و آسوده‌تر دین همواره پیروان خود را از دست خواهد داد. در سال ۲۰۲۰، رونالد اینگلهارت در صفحات همین نشریه‌ ادعا کرد که دین در سطح جهان در حال افول است. به گفته‌ی او «همچنان که جوامع رشد می‌کنند، احتمال بقاء افزایش می‌یابد و وقتی که به این ترتیب سطح امنیت افزایش می‌یابد، دین‌ورزی در میان مردم افول می‌کند.»

اما نگاهی گسترده‌تر به روندهای مرتبط با دین‌داری، نشان می‌دهد که واقعیت پیچیده‌تر از این است. قصه‌ی دین در قرن گذشته قصه‌ی کوچک‌شدن نیست بلکه حکایت رشد و تحکیم است. دست‌کم، این ادعای کتاب جدید پل سیبرایت، اقتصاد‌دان بریتانیایی، با عنوان اقتصاد الهی است. او در این کتاب با تأکید می‌گوید که «در دوران ما دنیا به‌تدریج و به میزان بی‌سابقه‌ای تحت تسلط چند دین قرار گرفته است». در میان این ادیان اسلام و مسیحیت از سایرین پیش‌تر هستند و اکنون به ترتیب در حدود ۲ میلیارد و ۲/۶ میلیارد پیرو دارند. هر دوی این ادیان با سرعتی چشمگیر در حال جذب پیروان جدید هستند، و مخاطبان و هواخواهان تازه‌ای در جهان، به‌ویژه در آفریقا، در میان جمعیت‌هایی یافته‌اند که سریع‌ترین رشد را دارند.

و بر خلاف پیش‌بینی‌های نظریه‌ی مدرنیزاسیون و نسخه‌های مختلف آن، رفاه و رشد اقتصادی، دین را از میان نمی‌برد. در چین به ادعای سیبرایت احتمالاً اکنون «تعداد مسیحیان و مسلمانانِ فعال دست‌کم به اندازه‌ی اعضای حزب کمونیست چین است». در هند، که از نظر جمعیت سریع‌ترین رشد را در میان کشورهای عضو گروه ۲۰ دارد، نقش دین در حیات عمومی اهمیت فزاینده‌ای یافته است. در ایالات متحده، عضویت در کلیسا در سال ۲۰۲۰ به کمتر از پنجاه درصد جمعیت رسید، در حالی که در بخش عمده‌ی قرن بیستم حدود هفتاد درصد بود. اما بر مبنای نظرسنجیِ مؤسسه‌ی پیو در سال ۲۰۲۳، هنوز ۸۸ درصد از آمریکایی‌ها به خدای کتاب مقدس یا نوعی قدرت متعالی یا نیروی معنوی عقیده دارند.

کسانی که تصور می‌کردند دین در مواجهه با علم و رفاه مادی به‌تدریج رنگ خواهد باخت، در درک ابعاد کامل آن دچار سوءتفاهم بودند. کافی نیست که دین را موضوعی مرتبط با باور شخصی و خصوصی قلمداد کنیم؛ دین در عین حال نوعی کنش یا عملکرد در بستر جامعه است که در شعائر و مناسک عمومی، تجربیات مشترک و هویت‌سازی منعکس می‌شود. دین تنها (یا حتی عمدتاً) به داشتن باورهایی خاص محدود نمی‌شود. بسیاری از کاتولیک‌ها در مراسم عشای ربانی شرکت و نان و شراب این مراسم را دریافت می‌کنند، حتی اگر به این باور که جسم و خون مسیح را دریافت کرده‌اند، شک داشته باشند. عجیب آنکه دست‌کم بر اساس بعضی از نظرسنجی‌ها، بخش بزرگی از مسیحیان تبشیری در مورد الوهیت مسیح تردید دارند، با اینکه مسلماً این باور شرطی اساسی برای تعلق به مسیحیت شمرده می‌شود. اما همان‌طور که سیبرایت اشاره می‌کند، واژه‌ی مذهب در اصل یونانی خود، symbolon، به «سازوکاری» اشاره دارد که «بر اساس آن می‌توان با چفت کردنِ دو تکه‌ی یک شیء نمادین، هویت شخص را تشخیص داد». این امر به ارجاع به مراجع ذی‌ربط و تشخیص تعلقات گروهیِ افراد ربط دارد، نه اینکه «در هنگام صحبت، احتمالاً چه نوع باور الهیاتی از ذهن آنان می‌گذرد.»

اگر دین را امری اساساً اجتماعی تلقی کنیم، یعنی کنشی که فقط در کنار دیگران جان می‌گیرد (یا به عبارت دیگر از این آگاهیِ فرد نشئت می‌گیرد که من نیز همان کاری را می‌کنم که دیگران می‌کنند)، در این صورت می‌توان از دلمشغولیِ شدید به باورهای فردی که امری درونی است رهایی یافت. اقتصاد الهی اثری بلندپروازانه است که می‌کوشد به آنچه اغلب ورای درک علوم اجتماعی تلقی شده، از منظری اقتصادی بیندیشد. سیبرایت استدلال می‌کند که موفق‌ترین و ماندگارترین پیام‌های دینی را می‌توان بر اساس منطق سود و زیان، عرضه و تقاضا و منفعت شخصیِ عقلانی توضیح داد. از نظر مؤمنانی که ایمان شخصیِ خود را توصیف‌ناپذیر و غیرقابل‌تقلیل به چنین مقوله‌های مادیِ کثیفی می‌شمارند، این رویکرد به دین ممکن است زمخت به نظر برسد. اما نگرش سیبرایت به دین به ما کمک می‌کند تا توضیح دهیم که چرا دین در دنیایی که سکولار شمرده می‌شود، تا این اندازه قدرتمند باقی مانده است.

 

آیا باورها مهم‌اند؟‌

در دنیایی که به مردم می‌گویند همه‌چیز باید «عقلانی» باشد، باور داشتن به چیزهای نامرئی مستلزم تکیه بر اعتمادی ایمان‌بنیاد است. برای مسیحی‌بودن بنا به فرض باید به مسیح باور داشت. برای مسلمان بودن، باید (باز بنا به فرض) به الهی‌بودن قرآن و نبوت محمد باور داشت.

اما از نظر تاریخی ماجرا کمی پیچیده‌تر از این بوده است. از آنجا که غیرممکن بوده (و هست) که بدانیم مردم واقعاً چه باوری دارند، رهبران دینی اقرار ظاهری به ایمان را صادقانه شمرده‌اند. به هر حال، هر چه جمع پیروان بزرگ‌تر باشد بهتر است. اکثر مردم برای گرویدن به یک دین انگیزه‌های اقتصادی داشته‌اند. انگیزه‌های دیگری هم در میان است. بر اساس قانون اسلامی، زنِ مسلمان تنها با کسی می‌تواند به طور شرعی ازدواج کند که حاضر باشد تعلقش به جامعه‌ی اسلامی را به شکلی علنی اعلام کند. در واقع، این با مسلمان‌شدن تفاوتی ندارد و بسیاری افراد ممکن است حاضر باشند که برای حفظ رابطه‌ی عاشقانه‌ به چیزی که ایمان ندارند، اقرار کنند.

در«اقتصاد الهی» سیبرایت ادیان را به نحوی تحلیل می‌کند که گویا شرکت تجاری هستند. بسیاری از آیین‌ها در طول هزاره‌ها جایگاه خود را از دست داده‌ و نتوانسته‌اند در بازار تقدس رقابت کنند. سیبرایت با چنین نگاهی به دین، در واقع سنتی دیرینه را ادامه می‌دهد که دست‌کم سابقه‌اش به آدام اسمیت می‌رسد؛ سعی این سنت بر آن بوده است که ایمان را بر مبنای مقوله‌های مادی درک کند. سیبرایت می‌نویسد «دستکش مخملیِ جذبه و افسون، دستِ آهنین سازمان را می‌پوشاند.»

از این گذشته، کسانی بوده‌اند که طالب ایمان بوده‌اند، اما به دلیلی نتوانسته‌اند ایمان بیاورند. در چنین مواردی، شرکت در آیین‌ها و مراسم مختلف می‌تواند تا حد زیادی چاره‌ی کار باشد. تعلق به جامعه ممکن است پیش از باور رخ دهد نه برعکس. جان راسکین، فیلسوف مسیحی، در دورانی که دچار دردهای درونی بود، آرزو داشت که نعمت‌های بهشت او را تسلی دهد، اما دیگر مطمئن نبود که بهشت وجود دارد. او در سال ۱۸۵۲ در نامه‌ای به پدرش نوشت‌ که «اگر انجیل واقعیت داشت، بر اساس آن عمل می‌کردم». آنِر لِویِ آمریکایی که پادکست‌ساز، نویسنده و تازه‌مؤمن به آیین کاتولیک است، چنین توضیح می‌دهد: «کافی است که آیین‌ها را انجام دهید تا ببینید که چطور دین برای شما واقعیت پیدا می‌کند، حتی اگر [در ابتدا] به آن باور نداشته باشید. دین چنین چیزی است». می‌توان صرفاً با استفاده از قوه‌ی اراده، تصمیم گرفت که خداوند واقعی است.

هرچند ممکن است چنین کارهایی نوعی بندبازیِ معنوی به نظر برسد، همگی نسخه‌هایی از استدلال دیرینه‌ (و اغلب بد‌فهمیده‌‌شده‌ی) قمار پاسکال هستند. به گفته‌ی بلز پاسکال، ریاضی‌دان فرانسوی قرن هفدهم، حتی اگر خداوند وجود نداشته باشد، باز هم نفع افراد در این است که راهی برای باور به خدا پیدا کنند. مزیت بالقوه‌ی چنین باوری رستگاریِ ابدی است و حتی احتمال اندک دستیابی به چیزی به این عظمت، یعنی ابدیت، زحمات توأم با این باور را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. همان‌طور که سیبرایت به خوانندگان یادآوری می‌کند، چیزی که کمتر به آن اشاره می‌شود این است که به اعتراف پاسکال در همان متن، این نوع باور درونیِ زورکی «شما را احمق‌تر می‌کند». اما استنباط کلی‌ترِ پاسکال، از آن نوعی است که می‌تواند اگر نه به همه، دست‌کم به اغلب حیطه‌های زندگی به آسانی تعمیم یابد.

 

اندیشیدن مثل یک اقتصاددان

در شکل‌گیری سازمان‌های دینی، امر دنیوی شالوده‌ی امر معنوی است. در اقتصاد الهی سیبرایت ادیان را به نحوی تحلیل می‌کند که گویا شرکت تجاری هستند. بسیاری از آیین‌ها در طول هزاره‌ها جایگاه خود را از دست داده‌ و نتوانسته‌اند در بازار تقدس رقابت کنند. سیبرایت با چنین نگاهی به دین، در واقع سنتی دیرینه را ادامه می‌دهد که دستکم سابقه‌اش به آدام اسمیت می‌رسد؛ سعی این سنت بر آن بوده است که ایمان را بر مبنای مقوله‌های مادی درک کند. سیبرایت می‌نویسد «دستکش مخملیِ جذبه و افسون، دستِ آهنین سازمان را می‌پوشاند.» او با وام گرفتن از اسمیت، به کاوش در این موضوع می‌پردازد که چگونه سائقه‌ی بازار ماهیت و محتوای پیام دینی را شکل می‌دهد. جنبش‌های دینی جدید، اگر بخواهند پیروانی بیابند، باید پویا، منعطف و نسبت به تکثر روادار باشند. اسمیت که در قرن هجدهم می‌زیست، مبلغان مذهبیِ پرشور و معمولاً جنجالیِ کلیسای متودیست را با کشیش‌های کلیسای انگلیکن که محتاط‌تر و معقول‌ترند، مقایسه می‌کند. گروه اول نیازمند جذب مخاطبان تازه بودند تا بتوانند ذخیره‌ی پیروان خود را افزایش دهند و به همین دلیل با شور و حرارتِ بیشتری به ترویج مذهب خود مشغول بودند. گروه دوم از درآمدهای مکفی، حمایت سیاسی و امتیازات نهادینه‌ای برخوردار بودند و به همین دلیل ضرورتی نمی‌دیدند که رفتار خود را تغییر دهند.

این مزایای نسبی را می‌توان با یارانه‌هایی مقایسه کرد که دولت‌ها به برخی شرکت‌های خصوصی می‌پردازند؛ در نتیجه، این شرکت‌ها انگیزه‌ی کمتری برای نوآوری و ریسک‌پذیری دارند. ادیان، مانند شرکت‌ها، باید بر سر مشتری رقابت کنند. گاهی، این بدان معناست که باید بر وجه تمایزشان تأکید کنند؛ گاهی دیگر، این بدان معناست که باید در مورد ادعاهای الهیاتیِ استیحاش‌آور کوتاه بیایند تا بتوانند با مخاطبان بیشتری ارتباط برقرار کنند. به قول سیبرایت، «پیام‌های آسمانی‌ای که به زیباترین وجه خلق شده‌ باشند، بدون منابع اقتصادیِ پشتیبان، در هیاهوی زندگی چندان مخاطبی پیدا نخواهند کرد». چنین کتابی، که در نهایت به این نتیجه برسد که علت اعتلای دین همان توضیحات آشنای اقتصادی بوده، هم نادر است و هم تازگی دارد.

اما فقط به این دلیل نمی‌توان چنین ادعایی را کاملاً موجه دانست. مسیحیت و اسلام (که عملاً در بازار دینی امروز مثل والمارت و اپل هستند) در آغاز پیدایش خود منابع نسبتاً اندکی داشتند. آنها قبل از آنکه قدرتمند شوند، ضعیف بودند، و این موضوع در تصلیب مسیح کاملاً مشهود است. سیبرایت به این موضوع نمی‌پردازد که دقیقاً چرا این دو دین برای مردم جذاب‌تر از سایر ادیان بود. اما او به شکل قانع‌کننده‌ای استدلال می‌کند که علت موفقیت و گسترش ادیان تأمین «کالاها»یی است که مردم به آنها نیاز دارند. داده‌ها این ادعا را تأیید می‌کنند: به طور میانگین، دین‌داران نسبت به بی‌دینان خوشحال‌تر و راضی‌ترند و با دیگر شهروندان رابطه‌ی نزدیک‌تری دارند. برای مثال، داستان گریس را در نظر بگیرید، زنی که سیبرایت او را در کشور غنا دیده بود و درآمدش به سختی کفاف نیازهایش را می‌داد، اما بخش چشمگیری از درآمدش را به کشیشی می‌پرداخت که ظاهراً بسیار ثروتمند بود. به گفته‌ی سیبرایت، دلیل این کار این بود که آن زن چیزی به دست می‌آورد. انگیزه‌ی عمل چنین شخصی نوعی منفعت عاطفی است. برخی از مزایای تدین ملموس است. گریس به‌عنوان عضو کلیسایی متشکل از افراد هم‌فکر می‌تواند مردانی را ملاقات کند که حاضرند صبح زود یکشنبه از خواب بیدار شوند. علاوه بر این، چنین مردهایی حاضرند که سه ساعت از وقتِ خود را صرف شنیدن موعظه‌ای طولانی کنند. واضح است که پیدا کردن همسر و احتمالاً پدری برای کودکان آتی‌، چیزی نیست که گریس بتواند برای آن قیمتی تعیین کند.

افزون بر این، دین نیازهای عمیق‌تری ورای امور مادی را برآورده می‌کند. انسان‌ها معناسازند و هم در جست‌جوی دنیایی رازآلوده‌اند و هم محصور در آن. سکولاریزاسیون جوامع نمی‌تواند این واقعیت را از میان بردارد. تا زمانی که انسان‌ها به معنا نیاز دارند، ادیان جایگاه منحصربهفردی برای تأمین آن خواهند داشت. انسان‌ها موجوداتی اجتماعی هستند، و ادیان نوعی از اجتماع را برای آنها فراهم می‌کنند که ایدئولوژی‌های سکولار از ایجاد چیزی شبیه به آن ناتوان بوده‌اند.

در دوران مدرن، ایدئولوژی‌های سیاسی سعی کرده‌اند که از اطمینان، ایمان و جذبه‌ی جمعی دین تقلید کنند. اما حتی وقتی موفق به تأمین چنین چیزهایی می‌شوند، احساس ایجادشده معمولاً زودگذر است و تقریباً همیشه در معرض افت‌و‌خیز‌های سیاسی قرار دارد. مردم ایدئولوژی‌ها را بر اساس موفقیت یا شکستِ دنیوی‌شان ارزیابی می‌کنند زیرا این دنیا تنها چیزی است که آنها می‌توانند ارائه کنند. اما ادیان از این نظر نوعی مزیت ذاتی دارند: مشغله‌ی آنها معنای نهایی است به شکلی که در ایدئولوژی‌های سکولار جا نمی‌شود. برای مثال، بعید است که اسلام و مسیحیت مثل کمونیسم و فاشیسم شکست بخورند.

با وجود این، رشد چشمگیر مسیحیت و اسلام در یک قرن اخیر اساساً نه به ضرر سکولاریسم بلکه به ضرر سنت‌های محلی و بومی (به قول پژوهشگران «ادیان غیرتعالی‌باور») در سراسر دنیا، به‌ویژه در آفریقا و بخش‌هایی از آمریکای لاتین، بوده است. در جوامعی که به طور فزاینده تحت تأثیر جهانی‌شدن قرار دارند، این ادیانِ محلی جایگاه خود را از دست می‌دهند. مسیحیت و اسلام که ادیانی تثبیت‌شده و فراگیرند، آیین‌ها و ساختارهای حمایتی‌ای دارند که بر تأثیرات ناشی از تحولات سریع و مشکلاتِ مهاجرت از مناطق روستایی به شهرهای در حال گسترش مرهم می‌نهد.

 

معمای سکولاریزاسیون

در دنیای واقعی، تأثیر فقدان پشتیبانی و حمایتی که دین آن را تأمین می‌کند، به اندازه‌ی کافی روشن است. در آمریکا افزایش آنچه «مرگ‌های ناشی از ناامیدی» خوانده شده بیش از همه در جاهایی تمرکز داشته است که شاهد بیشترین کاهش در مشارکت دینی (و نه در باورهای دینی) بوده‌اند. به عبارت دیگر، اکثر آمریکایی‌ها هنوز ایمان دارند، اما تواناییِ خود برای ابراز ایمان به شکلی که آنها را به اجتماعی بزرگ‌تر متصل کند از دست داده‌اند. بنابراین، به طور فزاینده این ایمان را در جهتی دیگر، یعنی به طرف سیاست حزبی، هدایت می‌کنند. به خوبی معلوم است که مسیحیانِ سفید‌پوست به شکل کاملاً نامتناسبی از دونالد ترامپ حمایت می‌کنند. چیزی که کمتر معلوم است، این است که مسیحیانِ «بدون کلیسا» هم وفاداری ویژه‌ای به او نشان داده‌اند. همان‌طور که «نیویورک تایمز» در ژانویه‌ی ۲۰۲۴ گزارش داد، کلیسا‌روندگان در کلهون کاونتی در آیووا، بین سال‌های ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۰ تقریباً یک سوم کاهش یافتند، اما اکثر اهالی هنوز خود را مسیحی می‌دانند. ترامپ بیش از ۷۰ درصد از آراء را در این منطقه به دست آورد.

شاید بتوان این را معمای سکولاریزاسیون خواند: حتی اگر دین برای افراد اهمیت کمتری داشته باشد، ممکن است برای کلیت جامعه اهمیت بیشتری پیدا کند. فقدان دین، همچون فقدان عشق و دوستی، می‌تواند وجودش را ملموس‌تر کند. هر چه جامعه سکولارتر می‌شود، چیزی که از آن محروم شده ملموس‌تر می‌شود و به همین دلیل است که دین‌داری در جوامع مختلف اروپایی با صدایی چنین ناموزون و گوش‌خراش ابراز می‌شود. در سراسر دنیا، دین همچنان با زندگیِ عمومی همنوا مانده است، زیرا به دغدغه‌های اساسی و بنیادینی می‌پردازد که آشوب ناشی از منازعاتِ سیاسی آنها را در کانون توجه قرار می‌دهد. خوب یا بد، دین به این پرسش که شهروند بودن به چه معناست، پاسخ‌هایی ارائه می‌دهد. می‌تواند خودِ هدف سیاست را روشن کند. و می‌تواند منبعی عمیق‌تر و مرجعی بالاتر در اختیار شهروندان قرار دهد که به مطالبه‌ی حقوقشان کمک می‌کند. اگر دنیایی وجود داشت که در آن مردم فقط به فکر حساب و کتابِ منافع اقتصادیِ خود بودند، قدرت دین به شکل چشمگیری از میان می‌رفت. اما جهانِ موجود چنین نیست و اگر تحلیل سیبرایت را جدی بگیریم، به این زودی‌ها نیز چنین نخواهد بود.

 

برگردان: پویا موحد


شادی حمید عضو شورای دبیران روزنامه‌ی «واشنگتن پست» و نویسنده‌ی کتاب مشکل دموکراسی: آمریکا، خاورمیانه و ظهور و افول یک ایده است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:

Shadi Hamid, ‘Secular Stagnation: How Religion Endures in a Godless Age’, Foreign Affairs, July/August 2024.

 

گوش کن، وزش ظلمت را می‌شنوی؟ جستاری درباره‌ی فیلم «منطقه‌ی موردنظر»

روزبه کمالی

منطقه‌ی موردنظر[1] (۲۰۲۳) ــ The Zone of Interest ــ ساخته‌ی جاناتان گلیزر، فیلم‌ساز انگلیسی، در مراسم اسکار امسال به‌عنوان بهترین فیلم خارجی برگزیده شد و جایزه‌ی بهترین طراحی صدا هم به آن تعلق گرفت. این اثر به مقطعی از زندگیِ آسوده و عادیِ رودُلف فرانتس فردیناند هُس، فرمانده‌ی اردوگاه کار و کشتار آشوویتس، و نیز خانواده‌اش در جوار کوره‌های آدم‌سوزی می‌پردازد ــ برهه‌ای که افسر نازی سرگرم کشتار جمعی و بی‌وقفه‌ی یهودیان بود.

داستان فیلم، بدون اوج و فرود و ‌بی‌ هول و ولا است. روایت با ضرباهنگ روال معمول زندگی پیش می‌رود و کمابیش هیچ صحنه‌ی دراماتیکی در آن نمی‌توان سراغ گرفت. دوربین ناظری است آرام بر زندگیِ روزمره‌ی رودلف هُس و خانواده‌اش. روزگار خوشِ والدینی با فرزندان متعدد، به سرپرستیِ پدری سخت‌کوش و وظیفه‌شناس و مادری تدبیرگر و توانا ــ در خانه‌ای بزرگ و باغی مصفا. اما به‌رغم فروگذاشتن تمهیدات دراماتیک کلاسیک، فیلم از شر و قساوت جاری در زندگیِ عادی این خانواده‌ی آلمانی گزارشی تکان‌دهنده و تنش‌افزا به دست می‌‌دهد. اثر با فاصله‌گیری از درام متعارف، شر را به‌مثابه‌ی امری روزمره و عادی بازنمایی می‌کند.

دیوار به دیوار خانه‌ی سرپرست آشوویتس، اتاق‌های گاز و کوره‌های سوزاندن اجساد جای دارند. اما دوربین از دیوار بر نمی‌گذرد و قاعده می‌گذارد که آن‌ سوی دیوار، اردوگاه کشتار، برای تماشاگران منطقه‌ی ممنوع است. در نتیجه‌ی این ممنوعیت، مخاطبان بیش‌تر زمانِ فیلم را با هُس و خانواده‌اش می‌گذرانند و در تجربه‌ی آن‌ها شریک می‌شوند. درون بازداشتگاه پیدا نیست، ضرب و جرح و قتل دیده نمی‌شود اما فریادها، نعره‌ها، زاری‌ها و شلیک‌ها از ورای دیوارهای ستبر می‌گذرند و به این ‌سو می‌رسند.

خودداری از نمایش صریح خشونت، به شر و قساوت ماهیتی ناپیدا می‌بخشد. آن را در مرز نامحسوس و محسوس می‌گذارد. صداها پرده‌ی گوش تماشاگران را می‌لرزاند، اما از حفره‌ی گوش شخصیت‌ها به مغز و قلب راه نمی‌یابد. جنایت نیست و هست. تصویرش تاریک است، اما صدایش روشن است. نمی‌بینیم، اما می‌شنویم. و بر سر این باید آورد که خودداری از تصویرسازی از خشونت، میان مخاطب و آن شرِ بی‌پایان و عریان نیز فاصله‌‌ می‌اندازد تا نزدیکیِ بیش از اندازه به شقاوتی بی‌پایان، رنگی عادی به آن نزند. در روشنایی و وضوح محض، همه‌ی غیرممکن‌ها معمولی به چشم می‌آیند. در چنین مختصاتی، صداها و آواها اهمیتی ویژه می‌یابند.

باند صدای فیلم، از صوت‌ها و آواهای متفاوت تافته شده است. گفت‌وگوها و آواهایِ کسانی که این ‌سوی دیوارند ــ خانواده‌ی آلمانی و خدمتکارانشان ــ از زندگیِ عادی خبر می‌دهند. در مقابل، اسیرانی که از اردوگاه برای خدمت به عمارت می‌آیند، کلمه‌ای نمی‌گویند و کاملاً زبان‌زدایی‌شده‌‌ و به اشیاء تقلیل یافته‌اند. صداهای محیط، آب و باد و پرندگان، حتی جابه‌جاییِ اشیاء به گوش می‌رسد، اما قربانیان صامت‌اند. آواها و نیز اندک‌کلمات، تنها هنگامی از حنجره‌‌ها بیرون می‌ریزد که دور از چشم بیننده در معرض عذاب و مرگ‌اند.

و افزون بر همه‌ی این‌ صداها هامِ مهیب، وهمناک و سنگین‌گذری نیز در هوا است. خروش ماشینی و غریبی که با کوره‌های هولناک و آتش دوزخش، و با دود غلیظ بیرون‌زده از برج دودکش اردوگاه نسبت دارد.

مخاطبان همه‌ی این صداها‌ را می‌شنوند، اما گوش‌های هُس و خانواده‌‌اش به این‌ هنگامه‌ها ناشنوا است. آن صداهای بی‌امان، شکنجه‌ها و کشتار آن ‌سو، در زندگیِ روزانه متوقفشان نمی‌کند و آرامش و آسایش آن‌ها را بر هم نمی‌زند. بی‌اعتناییِ تکان‌دهنده و بیمارگونه‌ی آن‌ها به آزار و آزردگیِ اسیران به‌طور خاص در عارضه‌ی ناشنوایی، نشنیدن صدای رنج دیگری، استعاره می‌شود. اگر در رمان کوری، اثر ژوزه ساراماگو، نابینایی نماد کوریِ ایدئولوژیک بود، این‌جا ناشنواییِ ایدئولوژیک مؤلفه‌ای ساختاری است.

این ثقل سامعه‌ی عجیب به آوا-دردها، در تلفیق با صفات همدلی‌برانگیز هُس و همسرش هدویگ، و زیبایی و شادیِ فرزندانشان ملغمه‌ای می‌سازد. آنان به بچه‌های‌ خود مهر می‌ورزند و وظایفشان را مسئولانه انجام می‌دهند. این ضعف در شنوایی در برابر ویترین آراسته‌ی رفتارشان، همچون نقصی کوچک به نظر می‌رسد. هیچ‌گاه این دو را در حین اِعمال خشونتی فیزیکی بر اسیران نمی‌بینیم. در واقع، قساوت روزمره‌شان در نشنیدن صدای قربانیان، وجهی کنش‌پذیرانه به خود می‌گیرد. خشونتِ کنش‌پذیرانه فیزیکی و آشکار نیست، بلکه خشونتی است ساختاری و ژرف‌تر، پیچیده‌تر و خطرناک‌تر.[2] خشونتی مثل نابینایی و ناشنواییِ ایدئولوژیک.

خودداری از نمایش صریح خشونت، به شر و قساوت ماهیتی ناپیدا می‌بخشد. آن را در مرز نامحسوس و محسوس می‌گذارد. صداها پرده‌ی گوش تماشاگران را می‌لرزاند، اما از حفره‌ی گوش شخصیت‌ها به مغز و قلب راه نمی‌یابد. جنایت نیست و هست. تصویرش تاریک است، اما صدایش روشن است. نمی‌بینیم، اما می‌شنویم.

عارضه‌ی ناشنوایی فاشیستی، دست‌کم در دو صحنه از فیلم‌، به طرزی بارز نشانه‌گذاری شده است. هُس و پسر نوجوانش در دشت و جنگل اطراف خانه‌ اسب‌سواری می‌کنند. صدای پرندگان و طبیعت به گوش می‌رسد که ناگاه فریادهایی آمرانه و تهدید‌گر فضا را می‌شکافد. پدر از فرزند می‌پرسد شنیدی؟ گویا می‌خواهد برخلاف روال معهود او را به سروصدای تنش‌زا توجه دهد، اما بی‌درنگ می‌افزاید که صدای حواصیل است. گوش مرد از ورای بانگ خشم و نفرت، به‌نحوی تکان‌دهنده، به آوای پنهان پرنده‌ می‌رسد، بی‌آنکه صوت خراشنده را با شنیدن محسوس سازد. گویی اندام شنوایی‌اش ساختار فیزیولوژیک متفاوتی دارد و طول موج خاصی از اصوات را باز نمی‌شناسد.

جایی دیگر هدویگ، همسر هُس، مادرش را به تماشای باغش می‌برد. صدای پارس سگ‌ها و نهیب و تیراندازی از پس دیوار شنیده می‌شود ولی همسر به شیوه‌ای عادی (بخوانید غیرعادی) به‌ آن‌ها ناشنوا است. مادر می‌شنود و پیداست که ناآرام شده، گرچه می‌کوشد واکنش نشان ندهد. توان شنیدنِ صدای دیگری، که در او به‌تمامی محو نشده، سرانجام سبب می‌شود که آشفته از آتش و فریادهای آن‌ سو، خانه را ترک کند.

آن طنین هام و همهمه‌ی ترس‌آور نیز که از آشوویتس برمی‌‌آید، در ترکیب با فغان قربانیان و تطاول دژخیمان، موسیقی-‌آوای برآشوبنده‌‌ی فیلم را هم پدید می‌آورد.

کل این مجموعه‌ی ناهموار، این صداهای ناسازگار، لکه‌هایی شده‌اند بر سطح صاف و براق زندگیِ کامیابانه‌ی هُس و خانواده‌اش. لکه‌هایی صوتی که گوش‌ها را به تعارض با آنچه چشم می‌بیند ــ چشم‌انداز زندگی سعادتمندانه‌ی خانوادگی ــ می‌کشانند؛ همچون مازادهایی مداخله‌گر و ناهم‌ساز.

برای ردگیریِ کنش‌ها و واکنش‌های صوتی فیلم، می‌توان نمای نخست را راهنما گرفت. در آغاز در تاریکی مطلق، مغاک ابدی تهی، آن موسیقی آشو‌بنده، نوای فاجعه و غرش و شیون غریب ــ با رزونانسی نزدیک‌شونده ــ دوررونده می‌پیچد. این هیابانگ طنین‌انداز، در ظلماتی عاری از نظم نمادین انسانی، از قعر هاویه‌ای جوشان برمی‌آید. شورش آن مه‌بانگ تروماتیک و نژندآوا در تاریکیِ مطلق را می‌توان پیداییِ ناگهانی و دهشت‌انگیز چیزی مطلق و محال دانست. چیزی که در نظم نمادین نمی‌گنجد. صدایی که جسم ندارد. صوت‌-مازادی توفانی و طغیان‌گر، اصواتی خزیده از ژرف‌ترین لایه‌ها و اعماق دوزخ درون. اثر با مازاد آغاز می‌کند. و از پی آن در طول فیلم مازادها مدام یادآوری می‌شود و به صورت صداها و چیزها ــ اشیاء، دود، خاکستر و … ــ به بیرون نشت می‌کند. این امر مطلق و محال ربطی وثیق می‌یابد با میل منحرف و مبهم و پنهان و روزمره‌ی جنایت که در پس دیوارهای آشوویتس ظاهراً پنهان است. و تنها در کالبد صداها پدیدار می‌شود.

در سکانسی درخشان هُس، دختر و پسر کوچکش را به قایق‌سواری در رودخانه می‌برد. مرد به ماهی‌گیری و بچه‌ها به آب‌بازی سرگرم می‌شوند اما ناگهان چیزی شناور بر سطح رودخانه به پای هس می‌خورد. وحشت می‌کند؛ تکه‌جمجمه‌‌ی انسانی، چشم‌خانه‌‌ای تهی در رود. مازاد و بقایای اجساد به رودخانه راه یافته است. پدر شتابان و هراسان، فرزندان را به خانه بازمی‌گرداند. مادر و خدمتکاران بچه‌ها را مضطرب‌ حمام می‌کنند. مرد نیز عصبی و مشوش خود را می‌شوید. خدمتکاری وانِ آلوده به خاکستر اجساد را می‌سابد و آب می‌گیرد و مایع تیره در چاه ناپدید می‌شود.

بیننده انگار در حال تماشای صحنه‌ای هیچکاکی است با همه‌ی آن مفاهیم آشنای وسواس، انحراف، مازاد و مغاک. در فیلم «روانی»، نورمن پس از کشتن ماریون با وسواس و دقت حمام و توالت را می‌شوید. پیش‌تر خون دختر سلاخی‌شده، مازاد برجای‌مانده از قتل، در راه‌آبِ وان حمام، سیاه‌چال ناکجا، ناپدید شده است. اما اگر مازاد مدفون‌شده به بیرون طغیان کند چه رخ خواهد داد؟ این‌جا می‌توان از فیلم دیگر سراغ گرفت که با این وضعیت سروکار دارد. در صحنه‌ی افشای جنایت در «مکالمه» (فرانسیس فورد ‌کاپولا) ــ اثری که گویی با «روانی» مکالمه دارد ــ هری، متخصص شنود و تعقیب-مراقبت، با ناامیدی در هتلی به دنبال قرائن جنایتی می‌گردد. اتاق و حمام و توالت از تمیزی برق می‌زنند و ظاهراً هیچ نشانه‌ای از قتل به چشم نمی‌آید. حتماً شخصی وسواسی ــ یکی مثل نورمن ــ آن را شسته است. هری در حال وارسی بی‌اختیار دست می‌برد و سیفون را می‌کشد. ناگاه خون و مازاد جنایت از ورطه‌ی پنهان، از کاسه‌ی توالت، از محل دفع و دفن فضولات، بیرون می‌زند. این‌جا با سیری وارونه مواجه‌ایم. خونی که در «روانی» به ورطه ریخته و پنهان شده بود، اکنون از چاه، از سوراخی که به جهان اسفل راه می‌برد و دروازه‌ی ورود به مغاکِ پشتِ نظم نمادین است، به خارج راه می‌گشاید.[3]

به همین قیاس، آیا آن مازاد‌ها، تکه‌جمجمه و خاکسترها، که ناگاه از ناکجا در رودخانه پدیدار می‌شوند و هُس و فرزندان کوچک و زیبایش را می‌آلایند، ابژه‌هایی نیستند که از مغاک بیرون زده‌اند و انحرافی هولناک و نهان ــ جنایت‌های آن ‌سوی دیوار ــ را آشکار می‌کنند؟ ناسازهایی که در ورطه‌ی‌ زیرین و ناپیدا مدفون شده بودند و سیمای پاکیزه‌ی فرمانده‌ی نازی و خانواده‌اش را نمی‌آلودند. (بی‌دلیل نیست که هُسِ وسواسی و همسر و فرزندانش در سراسر فیلم همواره از پاکیزگی و آراستگی می‌درخشند.)

در صحنه‌ی شست‌وشوی وسواسیِ پدر و فرزندان و شستن وان، آیا شاهد رفتار جنایتکار منحرفی نیستیم که آثار جرم را می‌زداید؟ و آیا این همان رفتاری نیست که بعدتر هم هُس تکرار می‌کند؟ آن‌جا که پس از کام‌جویی از زنی قربانی ــ که به نمایش در نمی‌آید ــ در دخمه‌ای ترش و تاریک و پنهان در زیرِ زمین ــ در دهلیزی نمور که می‌توان تصور کرد به غرقاب اسفل فضولات و مازادها راه دارد ــ اسافلش را با وسواس می‌شوید و پاک می‌کند.

فاشیسم زیر نقاب بیزاری از دیگری، در واقع در ستیز با خلأ درونیِ خویش است که بر دیگری فرا می‌افکند.

از این‌جا می‌توان به سراغ پیوند غامض هسته‌ی ایدئولوژی فاشیسم با مفهوم مازاد رفت. رابطه‌اش با مازادی که می‌خواهد از شرش خلاص و پاکیزه شود، پیچیده و متناقض است. سازوکار هویت‌سازی در فاشیسم بر نفی استوار است. یهودی برهم‌زننده و مانع ثبات پایدار اجتماعی قلمداد می‌شود، اما در واقع بدون ارجاع به این پاره‌مازاد آشوبنده و اخلال‌گر، هسته‌ی متخاصم و تروماتیکِ هویت جمعی برساخته نمی‌شود.[4] فاشیسم به‌طرزی وسواسی همواره درگیر کسانی است که بی‌مقدار و غیرخودی می‌پندارد و می‌خواهد جامعه را از آنان بزداید. آنان به‌رغم آن که رشته‌ی حیاتشان بریده می‌شود، اهمیتی حیاتی دارند، زیرا فانتزی و توهم جامعه‌ی آرمانی و منسجم تنها با ارجاع به دشمنان، ناشایستگان و مازادهایی که مانع‌اند،‌ امکان استمرار دارد. به بیان دیگر، عنصر خارجی‌ای که سبب‌ساز بی‌سامانیِ جامعه به شمار می‌رود، تصویر خیالیِ آن را به‌مثابه‌ی کلی یکدست و همگون امکان‌پذیر می‌سازد.[5]

در «منطقه‌ی موردنظر»، هُس از آغاز تا پایان درگیر یهودیان و در تقلای ذهنی است. در تفریح، سر میز غذا، مهمانی و اتاق خواب تمام فکر و خیالش مشغول آن‌ها است. هدویگ و دوستانش نیز به شوخی و جدی مدام از یهودیان می‌گویند و می‌شنوند و از غنایمی که نصیب برده‌اند حرف می‌زنند. حتی پسر خانواده با دندان‌های برکنده‌ی (مازاد) یهودیانِ سوزانده‌شده ور می‌رود و سرگرم می‌شود. اشتغال آنان به یهودیانی که مخرب و مازاد می‌دانند مستمر است. جریان کار و زندگی نیز از طریق یهودیان و برخورداری از خدمات و غنیمت‌هایشان روان است. حتی خاکستر پیکرشان گل‌ها و گیاهان باغ خانواده‌ی نازی را تغذیه می‌کند. آنان ناخواسته حلقه‌ی وصل نظامیان و صنعتگران نیز به شمار می‌آیند. صنعت به یاری می‌آید تا کشتارشان را مقرون به صرفه و بهینه کند. سلسله‌مراتب بوروکراتیک پیچیده‌ای شکل گرفته که به عملیات سرشماری، انتقال، استثمار و نابودی‌شان نظام می‌بخشد. ارتقای عنصری همچون هُس نیز معلول نقش فعالش در حذف سازمان‌دهی‌شده‌ی آن‌ها است. از دیگر سو، چنان که هدویگ اشاره می‌کند، زن و شوهر فانتزی‌هایی درباره‌ی تحقق خانواده‌ی آرمانیِ مطلوب پیشوا دارند. و ادامه‌ی حیات تصویر خیالیِ خانواده‌ی آرمانی تنها از طریق کشتار یهودیانی که مانع تحقق‌ این آرمان‌‌ تلقی می‌شوند، امکان‌پذیر است.

پیش‌تر گفتیم که طفره‌روی از تصویرگریِ کشتار یهودیان با فاصله‌یابی از امر ناممکن، امر بی‌نهایت هولناک، نسبت دارد. نازی‌ها در اشاره به کشتار جمعی و سیستماتیک یهودی‌ها می‌گفتند که ما ناممکن را ممکن ساختیم. جان‌به‌دربردگان به‌زحمت می‌کوشیدند تا به چیزی شهادت دهند که ناممکن بود. می‌گفتند و می‌نوشتند که آنچه دیده‌ایم به شرح در نمی‌آید. نازی‌ها می‌گفتند هرقدر بگویید باز هم کسی باور نخواهد کرد که بر شما چه گذشته است.[6] نمی‌توان به چشم‌انداز هولوکاست، به شر فوران‌کننده ــ چیزی به طرزی غیرقابل تحمل واقعی ــ مستقیم نگریست. از جنس امر واقع لاکانی است، که نزدیکی را برنمی‌تابد. تنها با نگاهی زیرچشمی و از کنار می‌توان به این قساوت بی‌انتها نظر کرد، از راه روی‌آوردن به صدا ــ امر غیرتصویری ــ و در قالب اصوات حاشیه‌. بنابراین، صداها و آن هامِ غریب و موسیقی اثر، کارکرد دیگری نیز می‌یابند.

جمله‌ی مشهور تئودور آدورنو که شعر سرودن پس از آشوویتس را عملی وحشیانه و به دور از تمدن و فرهنگ می‌دانست، زبانزد عام و خاص است. اسلاوی ژیژک در تفسیری متفاوت از این جمله می‌گوید تفاوتی هست میان حقیقت مبتنی بر فاکت‌ها با حقیقی‌بودن در معنای صادقانه‌بودن. عصبیت، لکنت و درهم‌ریختگیِ روایتِ فردی آسیب‌دیده از تعرض جنسی، بازتاب تروما و هراس و در عین حال نشانه‌ی راستین حقیقی‌بودنش به شمار می‌رود. اگر قربانی شرحی سرد و منطقی و دقیق از تحقیر روح و جسمِ خود بیان کند، در اصالتِ روایتش تردیدهای جدی روا می‌دارند.

در خاطرات آنا آخماتووا، شاعر روسی، می‌خوانیم که در بلوای دادگاه‌های نمایشی و اعدام‌های استالینی، هر روز به زندان لنینگراد می‌رفته تا از پسرش خبری بگیرد. روزی زن جوانی او را می‌شناسد و با اشاره به آن فضای سرد و پر هراس و هولناک می‌پرسد: آیا می‌توانی این وضعیت را توصیف کنی؟ شاعر پاسخ می‌دهد که آری، می‌توانم. آخماتووا می‌نویسد که بر چهره‌ی زن، که از وحشت و نگرانی و سرما به سیمای آدمی نمی‌مانست، لبخندی کم‌جان و گذرا نقش بست. احساس تسکین از این ‌که می‌توان روایتی از این تجربه‌ی دوزخی به دست داد، در او امیدی دمیده بود. بدیهی است که این‌جا مقصود گزارش فاکت‌محور و میدانیِ وضعیت نیست، بلکه بیانی هنرمندانه است که وحشت و سرسام این سرگردانیِ انسانی را بازمی‌تاباند. بنابراین، شاید بهتر است که در جمله‌ی مشهور آدورنو تجدید نظر کنیم. برای گزارش مصیبتی فراانسانی همچون هولوکاست باید به زبان شعر توسل جست. هنری که در پی بیان مستقیم نیست، با استعاره‌ سخن می‌گوید و از ن‍ظم معمول زبان و واژه و صرف و نحو سر می‌پیچد. هنگامی صداها و آواها زبان می‌گشایند که کلمات زبان‌بریده به کنجی می‌نشینند.[7]

پس آیا آن نغمه‌ی سازشده در «منطقه‌ی موردنظر»، آن موسیقی متن ناساز، شرحی ترومازده، شوریده و آسیمه‌سر از ترس‌ها و عذاب‌های دوزخ آشوویتس در قامت شعری آوایی sound poetry)) نیست؟ نوایی که به‌کلی از کلام زدوده شده است، اما کابوس‌ها و مصائب قربانیان را حمل می‌کند؟

در میانه‌های فیلم، هُس، با لباسی سفید و پاکیزه بر تن، در حیاط خانه‌اش ایستاده و پشت به دیوار اردوگاه سیگار دود می‌کند. در پس‌زمینه از برج دودکش دودی سیاه به آسمان برخاسته است، اما جامه‌ی سپید او را نمی‌آلاید. در قرینه‌ای بصری و درخشان، هم‌زمان با دمش، در دود برخاسته از باروی کوره‌ها آتش تنوره می‌کشد. چه بسا آشوویتس تنها کوره‌ی آدم‌سوزی نیست، بلکه تنور ناخودآگاه و نهاد (id) او است، انباشته از غرایز و امیال منحرف، که فانتزی‌های خوف‌انگیز جنایت و کشتارش در آن برافروخته. (و چه تصویری آشکارتر از این برای نشان‌ دادن رابطه‌ی مازاد و فانتزی در فاشیسم. مازاد می‌سوزد و فانتزی شعله‌ور می‌شود.) این دود محسوس/نامحسوس ــ که مشام و چشم او و اطرافیانش را نمی‌آزارد و آلوده نمی‌کند؛ همچون صداها که گوش‌هایشان را ــ از تنور فانتزیِ‌ فرمانده‌ی آشوویتس برمی‌خیزد. و آن هامِ ممتد طنین‌یافته، در عین حال غرش آتشگاه خودآگاه منحرفِ اوست.

در صحنه‌ی پایانی فیلم نظم زمانی روایت ناگهان بر هم می‌خورد و فیلم به آینده می‌جهد. هُس لحظه‌ای راهش را در راه‌پله‌های تاریک ساختمانی گم می‌کند. او که حکم انتصاب مجددش به فرماندهیِ اردوگاه آشوویتس را دریافت کرده و سرخوش است و در ضیافتی رسمی نوشیده، در پاگردها یکی دوبار می‌ایستد و عق می‌زند. بعد در جست‌وجوی مسیر درست، در راهرویی دمی به سمت دوربین، به جانب مخاطبان، می‌نگرد. نگاهش چشم را خیره می‌کند. ظاهراً به انتهای دالان زل زده تا راهش را بیابد، اما تاریکی‌ای که دوربین بر آن مکث می‌کند، همچون لکه‌ای چشمانش را به خود کشیده است. مخاطبان ناخواسته ابتدا به چشمانش خیره می‌شوند و بعد به تاریکی و مغاکی که به آن چشم دوخته. باریکه‌ی ‌نوری از روزنی راه می‌یابد. دری گشوده می‌شود و هم‌زمان روشنایی از بیرون به درون می‌ریزد. فیلم پرتاب می‌شود به اکنون، به موزه‌‌ی آشوویتس، و انبوه انباشته‌ی‌ چمدان‌ها و کفش‌های فرسوده‌ی یهودیان مقتول ــ توده‌ی بقایای آنان برای تماشای دیگران.

چرا هُس در این صحنه ناگهان به سیاهی چشم می‌دوزد و دوربین لختی بر آن می‌ایستد؟ فاشیسم زیر نقاب بیزاری از دیگری، در واقع در ستیز با خلأ درونیِ خویش است که بر دیگری فرا می‌افکند. آن ورطه‌ی تیره‌ی اعماق که پر نمی‌شود. کمی پیش‌تر دیدیم که کوره‌خانه‌ی میل هُس گرم و روشن است و دود می‌کند؛ با این‌حال، خلأ درونی‌اش حتی با آن کشته‌ها و کشتارها نیز پر نمی‌شود. از چشمان و نگاه خیره‌ی‌ هُس به مغاک تاریک و بی‌انتهایش راهی گشوده می‌شود. و از آن سیاهی به نمایشگاه توده‌ی مازادها می‌رویم. آیا آن عق‌زدن‌های شدید و پیاپی در راه‌‌پله نشانه‌ی لحظه‌ای تلاقی با همین ورطه‌ی‌ دهان‌گشاده نبوده؟ تاریکیِ‌ بی‌پایانی که بعد به دریای مازادهای بی‌نام و نشان در موزه پیوند می‌یابد که همچنان از پر کردن آن خلأ بی‌پایان ناتوان‌‌اند؟

و البته همچنان می‌توان پرسید که چرا فیلم ناگهان به موزه‌ی آشوویتس پرتاب شد؟ آگامبن در نقد سرمایه‌داری، این سویه را می‌گشاید که سرمایه‌داری چگونه همچون دین، با مقدس‌سازی، پدیده‌ها را تفکیک می‌کند و از دسترس بیرون می‌گذارد. چنان‌که در روزگارانِ کهن مقدسات و امور دینی کنار گذاشته می‌شدند، متعلق خدایان به شمار می‌آمدند و استفاده‌ی آزاد از آن‌ها ممنوع بود. در سرمایه‌داری نیز هر پدیده‌ای ممکن است به چیزی موزه‌ای یا یک موزه بدل شود و به عرصه‌ی نمایش‌گری و مصرف انتقال یابد. بسیاری از امور در دنیای امروز چنین شده‌اند. و تجربه‌‌کردنشان، به‌رغم شانه‌به‌شانه‌بودن و رودررو بودن با آن‌ها، جز به شیوه‌ای توریستی-موزه‌ای ممکن نیست.

در صحنه‌ی پرش روایت به آینده، به موزه‌ی آشوویتس، بقایا و نشانه‌های رنج نامتناهیِ قربانیان، چمدان‌ها و کفش‌ها همچون مازادهایی تاکسیدرمی‌شده پشت ویترین‌ها به نمایش درآمده‌اند. و کسانی بی‌اعتنا به آن‌همه رنج و تاریخ متراکم، به نظافت موزه در چارچوب نظم عادی و اداری و روزمره‌ی امور می‌پردازند. موزه‌ای‌کردن رنج و درد دیگران، به بی‌اعتناییِ عمیقی دامن‌ می‌زند که دستکم در بازتولید بی‌حسیِ اخلاقی، به روزمرگی و معمولی‌شدن تجربه‌ی شر شباهت دارد. بهداشتی و بی‌خطر کردن محنت و مشقت آدمیان، و جاگذاری‌اش در مکان‌هایی حفاظت‌شده آیا گونه‌ی دیگری از برساختن منطقه‌ی ممنوع، و صورت دیگری از جداسازی را دیوار به دیوار زندگیِ جاری پدید نمی‌آورد؟ وحشت قربانیان در آکواریوم نگهداری می‌شود و به نمایش درمی‌آید، اما در روال عادیِ امور اختلالی ایجاد نمی‌کند و بر رنگ متالیک زندگیِ جاری خط‌ و خش نمی‌اندازد.

بنابراین، آیا پرش «منطقه‌ی موردنظر» به زمان حال، در تقابل با این ایزوله‌سازی، کل آن گذشته را به اکنون و این‌جا فرا نمی‌خواند؟ آن تاریخ را به زمان حال استمراری شلیک نمی‌کند تا آن را از پشت شیشه‌های موزه‌ بیرون بیاورد و در دسترس قرار دهد؟ همچون تصویری از گذشته که اکنون‌ یکی از مسائل حاد امروز به شمار می‌رود؟[8] آیا فیلم پیشنهاد نمی‌کند که آشوویتس را همچون تصویر نمونه‌وار هر گونه نسل‌کشی بر امروز بیفکنیم؟ راهی نمی‌گشاید که به جای حیرت از وقوع چنین فجایعی در زمان کنونی،[9] از جمله در غزه، از شر حباب تجربه‌ی موزه‌ای رهایی یابیم؟ در حالی که قربانیان سلاخی می‌شوند،‌ بی‌تفاوتی به قتل عام در غزه بازتولید می‌شود. در تجربه‌ی روزمره، آدم‌ها گویی در موزه‌ای به تصویری ناخوشایند برخورده‌اند و پس از ابراز تأسف از جنایت‌ها در آن خطه، روند روزمره‌ی تحصیل منافع را پی‌ می‌گیرند.

بی‌سبب نبود که جاناتان گلیرز، کارگردان فیلم، نیز در سخنانش در مراسم اسکار، با اشاره به وضعیت غزه، بر خصلت امروزیِ اثرش آشکارا تأکید کرد. او (نقل به مضمون) گفت که می‌خواستیم این فیلم زمان حال را بازنمایی کند و به چالش بکشد. قصدمان این نبود که بگوییم ببینید آن‌ها در گذشته چه کرد‌ه‌اند، بلکه می‌خواهیم بگوییم که ببینید ما امروز چه می‌کنیم.


منابع

اسلاوی ژیژک. از نشانگان خود لذت ببرید: ژاک لکان در هالیوود و بیرون از هالیوود. ترجمه‌ی فتاح محمدی. ۱۳۸۹. زنجان: نشر هزاره‌ی سوم.

اسلاوی ژیژک. خشونت: پنج‌ نگاه زیر چشمی. ترجمه‌ی علی‌رضا پاک‌نهاد. ۱۳۸۹. تهران: نشر نی.

اسلاوی ژیژک. گزیده‌ی مقالات: نظریه، سیاست، دین. گزینش و ویرایش: مراد فرهادپور، مازیار اسلامی، امید مهرگان. ۱۳۸۴. تهران: گام نو.

اسلاوی ژیژک. عینیت ایدئولوژی. ترجمه‌ی علی بهروزی. ۱۳۸۹. تهران: طرح نو.

امید مهرگان. تاریخ به‌مثابه شوک: شرحی بر عبارتی از والتر بنیامین. ۱۳۸۸. تهران: انتشارات گام نو.

جورجو آگامبن. باقی‌مانده‌های آشویتس. ترجمه‌ی مجتبی گل‌محمدی. ۱۴۰۲. تهران: نشر بیدگل.

جورجو آگامبن. حرمت‌شکنی‌ها. ترجمه‌ی صالح نجفی، مراد فرهادپور. ۱۳۹۹. تهران: نشر مرکز.

والتر بنیامین. عروسک و کوتوله: گفتارهایی درباره‌ی فلسفه‌ی زبان و فلسفه‌ی تاریخ. ترجمه‌ی مراد فرهادپور، امید مهرگان. ۱۳۸۵. تهران: گام نو.

والتر بنیامین. متافیزیک جوانی و چند مقاله‌ی دیگر. ترجمه‌ی محسن ملکی. ۱۴۰۳. تهران: انتشارات ناهید.

هانا آرنت. آیشمن در اورشلیم: گزارشی در باب ابتذال شر. ترجمه‌ی زهرا شمس. ۱۴۰۳. تهران: نشر برج.

هانا آرنت. توتالیتاریسم. ترجمه‌ی محسن ثلاثی. ۱۳۶۶. تهران: انتشارات جاویدان.

اسلاوی ژیژک. درباره‌ی سینمای آندری تارکوفسکی: شیء مطلق فضای درون. ترجمه‌ی صالح نجفی.

میشل شیون. ترسیم صدا روی تصویر. ترجمه‌ی امید مهرگان . فصل‌نامه‌ی ارغنون. زمستان ۱۳۸۳. شماره‌ی ۲۳. صص ۲۰۸-۱۸۷.

 


[1] «منطقه‌ی موردنظر» ــ Interessengebiet ــ اصطلاح رایج در مکاتبات اداری نازی‌ها بود برای عدم اشاره‌ی صریح به آشوویتس و آنچه در آن می‌گذشت.

[2] اسلاوی ژیژک، خشونت: پنج نگاه زیر چشمی، ص ۱۰.

[3] اسلاوی ژیژک، از نشانگان خود لذت ببرید، صص ۱۳۶-۱۳۵.

[4] اسلاوی ژیژک، عینیت ایدئولوژی، ۲۸۶

[5] از نشانگان خود لذت ببرید، ۱۵۶-۱۵۷.

[6] جورجو آگامبن در کتاب باقی‌مانده‌های آشوویتس ــ که تلاشی است برای بررسی امکان و نحوه‌ی شهادت‌ بر امر محالی همچون قتل عام یهودیان ــ به تفصیل به این معنا می‌پردازد.

[7] خشونت، پنج نگاه زیر چشمی، صص ۱۴-۱۲.

[8] «[…] هر تصویری از گذشته که از سوی زمان حال به‌منزله‌ی یکی از مسائل امروز بازشناخته نشود، می‌ر‌ود تا برای همیشه ناپدید گردد.» تزهایی درباره‌ی تاریخ، ص ۱۵۴.

[9] همان، ص ۱۵۶.

 

چطور می‌توان به جنگ بر سر آب پایان داد؟

رومن کرزناریچ

صدها سال است که هر پنج‌شنبه‌ظهر، نُه مرد سیاه‌جامه ــ که یکی از آنها کلاهی لبه‌دار با نواری رنگی بر سر و نیزه‌ای تشریفاتی در کنار دارد ــ بیرون درِ غربیِ کلیسای جامع والنسیا جلسه‌ی هفتگیِ خود را تشکیل می‌دهند. این «هیئت حل اختلاف آیووِس» است ــ دادگاهی آبی که شاید قدیمی‌ترین نهاد قضائی در اروپا باشد.

شاید این دادگاه یادگاری از گذشته به نظر برسد اما در واقع، در بحبوحه‌ی بحران جهانیِ آب، چنین هیئتی هیچ‌وقت به اندازه‌ی امروز مهم نبوده است. تمدنِ ما ممکن است آب را نابود کند. به علت خشک‌سالی‌های ناشی از تغییرات اقلیمی، گسترش کشاورزیِ صنعتی و شهرسازیِ فزاینده، در دهه‌های آینده از هر چهار نفر یک نفر از کمبود آب متأثر خواهد شد، و شهرهای دنیا از لس آنجلس و قاهره تا ملبورن و سائوپائولو با کمبود شدید آب مواجه خواهند بود. منازعاتِ آبی، هم در داخل کشورها و هم بین کشورها، در حال افزایش است ــ اکنون منازعات آبی بیش از منازعات ارضی و نفتی رواج دارد. علاوه بر این، در کشورهایی مثل بریتانیا، شرکت‌های خصوصیِ آب و فاضلاب از یک طرف قیمت‌ها را بالا می‌برند و سودهای کلان می‌اندوزند و از طرف دیگر فاضلاب را به رودخانه‌ها می‌ریزند.

اما این سنتِ دیرین اسپانیایی مایه‌ی امیدواری است. هر یک از اعضای «هیئت حل اختلافات آبی» به‌طور دموکراتیک توسط کشاورزان انتخاب می‌شود و نماینده‌ی یکی از کانال‌های آبیاریِ محلی است که آب زمین‌های زراعیِ حاصل‌خیز این شهر را تأمین می‌کنند. این هیئت توزیع منصفانه‌ی منابع آبیِ کمیاب را تضمین می‌کند و با برگزاریِ جلسات دادرسیِ علنی کشاورزانی را که بیش از سهمیه‌ی مقرر برداشت کرده یا در مراقبت از آبراهه‌ی خود قصور ورزیده‌اند جریمه می‌کند.

این هیئت یکی از بارزترین مثال‌های مدیریت دموکراتیک منابع در دنیا است، گرچه از نحوه‌ی پیدایش آن چیز زیادی نمی‌دانیم. در دیدار اخیرم یکی از اعضای این هیئت به من گفت که شاید این نهاد ریشه در سامانه‌های پیچیده‌ی مدیریتِ آب داشته باشد که پس از فتح اسپانیا توسط مسلمانان در قرن هشتم میلادی در والنسیا پدید آمد؛ در آن زمان، کشاورزان برای پرورش زیتون، بادمجان و میوه کانال‌های آب حفر کردند. وقتی مسیحیان در سال ۱۲۳۸ این منطقه را بازپس گرفتند، قوانینِ موجود را برای حل مناقشه‌های آبی به کار بردند. تا قرن پانزدهم، برگزاری جلساتِ منظم بیرون از «باب رسولان» کلیسای جامع والنسیا کاملاً مرسوم شده بود.

البته این نظام بی‌عیب و نقص نیست. این هیئت متکی به استخدام تعدادی نگهبان است که نمی‌گذارند هیچ‌کسی آب همسایگانش را بدزدد. و وقتی که از عضو این هیئت پرسیدم که چرا همه‌ی اعضایش مردانی سالخورده‌اند ــ که برای بعضی از آنها بالا رفتن از پله‌های کلیسای جامع دشوار است ــ با لحنی کمی تدافعی پاسخ داد که این کشاورزانِ مادام‌العمر مخزن عظیم دانش‌اند، و افزود که در سال ۲۰۱۱ برای اولین بار زنی هم به عضویت این هیئت انتخاب شده بود.

با وجود این، عمر بسیار طولانیِ «هیئت حل اختلافات آبی» یکی از نشانه‌های موفقیتِ آن است. هر بار که یک پرتقال والنسیاییِ آبدار را می‌خورید، به یاد بیاورید که مدیون هزار سال مدیریت جمعیِ خردمندانه‌ی منابع آبی هستید.

از هر ۱۰ هزار قطره‌ی آب روی کره‌ی زمین، فقط کمتر از یکی از آنها آب آشامیدنیِ دست‌یافتنی در رودخانه‌ها و دریاچه‌ها است.

الینور اوستروم، برنده‌ی جایزه‌ی نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۹، به این هیئت بسیار علاقه داشت و آن را نمونه‌ی خوبی از مدیریت «منابع مشترک» می‌دانست که از طریق آن جوامع گوشه و کنار دنیا برای توزیع و مدیریتِ پایدار منابع کمیابِ خود، از آبراهه‌ها تا ماهی‌خانه‌ها و جنگل‌ها، قوانینی را وضع کرده‌اند. این هیئت بر نظریه‌ی نادرست «تراژدی منابع مشترک» خط بطلان می‌کشد: بر اساس این نظریه، اگر ما را به حالِ خود رها کنند، منفعت‌طلبیِ شخصی حتماً سبب خواهد شد که بیش‌ازحد از منابع مشترک استفاده کنیم. نمونه‌هایی مثل هیئت حل اختلاف در والنسیا، و همچنین «هیئت‌های آبی» در هلند که آبراهه‌ها را اداره می‌کنند و نظام آبیاریِ سوباک در بالی که در هزاره‌ی گذشته آب را میان شالی‌کاران تقسیم کرده است، نادرستیِ این نظریه را نشان می‌دهند.

خب، برای امروز چه درس‌هایی می‌توان آموخت؟ دولت جدید بریتانیا می‌گوید که شرکت‌های ناموفق آب و فاضلاب را ملی نخواهد کرد و فقط نظارت بر آنها را افزایش خواهد داد. اما چرا راه‌حل‌های نوآورانه‌تری مثل مدیریتِ جمعیِ آب به سبک والنسیا را در نظر نگیریم، یا حداقل یکی از صندلی‌های هیئت مدیره‌ی این شرکت‌ها را به مصرف‌کنندگان و افراد ذی‌نفع محلی اختصاص ندهیم؟

این الگو را می‌توان گسترش داد و در سطح کلان به کار برد. برای مثال، می‌توان به «کمیسیون بین‌المللی حفاظت از رود دانوب» اشاره کرد که به نمایندگی از طرف ۸۱ میلیون نفر در ۱۹ کشور، آب‌های حوضه‌ی آبخیز دانوب را، که از «جنگل سیاه» سرچشمه می‌گیرد و به «دریای سیاه» می‌ریزد، مدیریت می‌کند. این کمیسیون نقش مفیدی دارد زیرا مسئولان دولتی، دانشمندان و سازمان‌های جامعه‌ی مدنی را برای کنترل آلودگی و سیل دور هم جمع می‌کند. در عین حال، می‌توان به این کمیسیون ساختاری واقعاً دموکراتیک بخشید و نوعی هیئت منطقه‌ای مثل مجمع شهروندان را نیز برای پاسخگو کردن کمیسیون به آن افزود.

حتی کشورهای خشک خاورمیانه هم می‌توانند از دادگاه آبیِ والنسیا درس‌هایی بیاموزند. بیش از یک دهه‌ی قبل، عبدالرحمن التمیمی، آب‌شناس نامدار فلسطینی، گفت که باید «الگوی “هیئت حل اختلافات آبی” را وارد و جرح و تعدیل کرد… نه فقط برای حل اختلافات میان کشاورزان، بلکه برای کاستن از تنش‌ها میان اسرائیلی‌ها، فلسطینی‌ها و اردنی‌ها». به عقیده‌ی او، بدون چنین سازوکارهایی نمی‌توان به تقویت اعتماد و گفت‌وگو میان مردم، که برای مدیریت کارآمد منابع کمیابِ آب ضروری است، امیدوار بود. تمیمی گفت، «می‌توانیم بر سرِ آب بجنگیم یا با یکدیگر همکاری کنیم ــ این به ما بستگی دارد.» او اضافه کرد: «اولین قدم این است که به یکدیگر اعتماد کنیم.» جنگ کنونی صرفاً نیاز به همکاریِ بلندمدتِ آبی را تشدید کرده است.

۷۱ درصد از سیاره‌ی ما را آب فرا گرفته است، اما این امر می‌تواند گمراه‌کننده باشد: از هر ۱۰ هزار قطره‌ی آب روی کره‌ی زمین، فقط کمتر از یکی از آنها آب آشامیدنیِ دست‌یافتنی در رودخانه‌ها و دریاچه‌ها است. تاریخ پویای «هیئت حل اختلافات آبی» می‌تواند ما را به تحقق عدالت آبی در سطح جهان و حفظ و توزیع منصفانه‌ی چنین منبع ارزشمندی که گنجینه‌ی مشترک همه‌ی آدمیان است امیدوار کند.

 

برگردان: عرفان ثابتی


رومن کرزناریچ پژوهشگر ارشد در «مرکز سعادت و شکوفایی انسان» در دانشگاه آکسفورد است. عنوان جدیدترین کتاب او تاریخ برای فردا: الهام از گذشته برای آینده‌ی بشر است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:

Roman Krznaric, ‘How will we solve the world’s water wars? An ancient Spanish court offers one answer’, The Guardian, 26 July 2024.