Previous Next

خبرگاه؛ بازی سپاهان و پرسپولیس فقط با حضور تماشاگران زن

بر اساس رای کمیته انضباطی تماشاگران مرد از حضور در مسابقات رفت و برگشت دو تیم سپاهان و پرسپولیس محروم شدند. این بازی‌ها فقط با حضور بانوان تماشاگر برگزار خواهد شد.خبرگاه دویچه وله فارسی مجموعه‌ای خبری از موضوعات و تحولات روز ایران ، منطقه، آلمان و جهان در زمینه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، ورزشی و غیره است.

در “خبرگاه” می‌توانید رویدادهای متنوع را به شکلی کوتاه و فشرده دنبال کنید.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

پیام گلرخ ایرایی به مناسبت چهاردهمین سالگرد اعدام فرزاد کمانگر
گلرخ ابراهیمی ایرایی، کنشگر مدنی زندانی، به مناسبت چهاردهمین سالگرد اعدام فرزاد کمانگر، زندانی سیاسی کرد، با گرامی‌داشت یاد او نوشت: «گفته بودی قوی بمانیم. با امید به آزادی، رهایی و نجات جان عزیزان محکوم به اعدام‌مان از چوبه‌های دار، ایستاده‌ایم و برای آزادی، برابری و عدالت می‌جنگیم.»

این نویسنده زندانی ضمن ستودن تلاش‌های مدنی کمانگر نوشت: «به تو که هنوز با نام فرزاد کمانگر، معلم آزاده یادت می‌کنیم، فکر می‌کنم. به ۱۳۶ روز تحمل حبس و شکنجه‌ات در زندان‌های جمهوری اسلامی و به بی‌دادگاهی چند دقیقه‌ای که به اعدام محکومت کرد فکر می‌کنم.»

دادستانی جمهوری اسلامی با صدور اطلاعیه‌ای در ۱۹ اردیبهشت ۸۹ اعدام چهار زندانی سیاسی کرد از جمله فرزاد کمانگر را تأیید کرد. دستگاه‌های امنیتی کمانگر به همراه علی حیدریان، فرهاد وکیلی و شیرین علم‌هولی را با اتهام‌هایی چون “عضویت در حزب کارگران کردستان ترکیه (پ‌ک‌ک)، عضویت در پژاک و بمب گذاری در تهران” دستگیر کرده بودند.
بیشتر بخوانید: شکایت از ایران به سازمان ملل در ارتباط با ۴ زندانی سیاسی کرد

فرزاد کمانگر در کامیاران آموزگار بود و در آن شهر فعالیت‌ مدنی داشت. وکیل او، خلیل بهرامیان، پس از آن که حکم اعدام موکلش در دیوان عالی کشور تأیید شد، در مصاحبه‌ای با دویچه وله با قطعیت دخالت او را در هر گونه فعالیت مسلحانه انکار کرد. بهرامیان در این گفت‌وگو خاطر نشان کرد: «موکل من نه اسلحه و نه چیز دیگری در دست داشته است. در هیچ سازمانی هم عضویت نداشته و فقط فعال حقوق بشر و روزنامه‌نگار و دبیر بوده و همین و همین و همین.»

به‌رغم اعتراض‌های گسترده ملی و بین‌المللی به اعدام این افراد، جمهوری اسلامی پیکر آنان را به خانواده‌هایشان تحویل نداد و هنوز محل خاکسپاری آن‌ها مشخص نشده است.

تکرار پیروزی یک بر صفر بورسیا دورتموند در برابر پاری سن ژرمن
تیم فوتبال بورسیا دورتموند آلمان موفق شد با تکرار پیروزی یک بر صفر دیدار رفت بر تیم فوتبال پاری‌سن‌ژرمن فرانسه، یک بار دیگر حریف خود را شکست دهد و به نخستین فینالیست لیگ قهرمانان اروپا امسال تبدیل شود.

پاری‌سن‌ژرمن در دقایق نخست بازی برگشت نیمه‌نهایی که در پاریس برگزار شد از همان ابتدای بازی تلاش داشت با تکیه بر ستارگان خود از جمله امباپه و دمبله، دروازه بورسیا دورتموند را باز کند اما در نهایت نتوانست بر دفاع منظم و گروهی دورتموند غلبه کند و از این رو با دریافت یک گل در نیمه دوم این بازی از حریف آلمانی خود شکست خورد.

دقایق پایانی این بازی با هیجان بسیاری روبرو شد و بازیکنان تیم فوتبال پاری‌سن‌ژرمن بارها نزدیک بود که توپ را وارد دروازه دورتموند کنند اما تلاش آن‌ها هر بار با دفاع محکم و یا تیر دروازه حریف مواجه شد و بی‌نتیجه ماند.

در جریان دیدار دیگر برگشت نیمه‌نهایی، دو تیم بایرن‌مونیخ و رئال مادرید در اسپانیا به مصاف هم خواهند رفت. این دیدار در مرحله رفت با نتیجه مساوی ۲-۲ خاتمه یافته بود. در صورتی که بایرن‌مونیخ بتواند رئال مادرید را در خانه این تیم شکست دهد، فینال مسابقات امسال میان دو تیم آلمانی برگزار خواهد شد.

رئال مادرید پرافتخارترین تیم در تاریخ مسابقه‌های باشگاهی اروپایی محسوب می‌شود اما تیم بایرن مونیخ نیز که امسال پس از یک دهه به جام قهرمانی در بوندس لیگا نرسیده، انگیزه زیادی برای موفقیت در لیگ قهرمانان اروپا دارد.

بازی‌های سپاهان و پرسپولیس فقط با حضور تماشاگران زن برگزار خواهد شد
بر اساس رای کمیته انضباطی در خصوص تخلفات صورت گرفته در دیدار دو تیم‌ پرسپولیس و سپاهان، این دو باشگاه هر کدام به پرداخت ۲۰۰ میلیون تومان جریمه محکوم شدند. در رای صادره همچنین آمده است که تماشاگران مرد از حضور در مسابقات رفت و برگشت دو تیم در فصل آتی لیگ برتر محروم شده‌اند و این بازی‌ها فقط با حضور بانوان تماشاگر برگزار خواهد شد.

این دو باشگاه همچنین ملزم شدند که در رابطه با استفاده تماشاگران از مواد آتش‌زا، لیزر و همچنین به کارگیری الفاظ توهین‌آمیز، در رسانه رسمی باشگاهی خود از هواداران عذرخواهی کنند.

بر اساس رای کمیته انصباطی همچنین تعدادی از لیدرهای دو تیم سپاهان و پرسپولیس نیز به مدت یک ماه از حضور در استادیوم‌ها محروم شده‌اند.

کمیته انضباطی پیش از این نیز در جریان پرونده دربی ۱۰۳ تهران، حضور تماشاگران را در برخی از سکوهای ورزشگاه آزادی در بازی فصل آتی استقلال-پرسپولیس ممنوع اعلام کرده بود.

میلر: بیانیه حماس پیشنهاد متقابل بود و نه پذیرش آتش‌بس

متیو میلر، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا ادعای حماس مبنی بر این که این گروه، پیشنهاد آتش‌بس را پذیرفته رد کرد. به گفته میلر، حماس صرفا به پیشنهاد طرف مقابل اصلاحیه‌ زده و با پیشنهادهای متقابل به آن پاسخ داده است.سخنگوی وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا، خبرهای منتشر شده مبنی بر این که حماس، اندکی پیش از پیشروی نیروهای اسرائیلی در رفح پیشنهاد آتش‌بس را پذیرفته است، رد کرد. متو میلر در نشست خبری در پاسخ به خبرنگاران گفت که حماس صرفا “به پیشنهاد طرف مقابل اصلاحیه‌ زده” و “با پیشنهادهای متقابل به آن پاسخ داده است.”

بیشتر بخوانید: ارتش اسرائیل کنترل گذرگاه مرزی رفح را در دست گرفت

او همچنین افزود که اسرائیل، با آن چه که آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه آمریکا اواخر ماه گذشته میلادی تحت عنوان “پیشنهادی سخاوتمندانه” توصیف کرد موافقت کرده بود. به گفته میلر، پیشنهادی که روی میز بود، این پیشنهاد بود و نه آن پیشنهادی که حماس پیش از حمله اسرائیل به رفح مدعی پذیرش آن شد.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

میلر در ادامه تصریح کرد: «به نظر می‌رسد حماس در بیانیه‌های عمومی خود به صراحت اعلام کرده است که دیروز آن پیشنهاد را پذیرفته‌ است. اما این کاری نیست که آن‌ها انجام دادند. آن‌ها با اصلاحیه‌ها یا پیشنهادهای متقابل پاسخ دادند و ما اکنون در حال بررسی جزئیات هستیم.»

این نخستین باری است که یکی از طرف‌های میانجی‌ طی ۲۴ ساعت گذشته به طور علنی در خصوص ادعای حماس مبنی بر پذیرش آتش‌بس شفاف‌سازی می‌کند.

اوایل امروز، جان کربی، سخنگوی شورای امنیت ملی کاخ سفید در اظهارنظری دوپهلو و مبهم گفته بود که پاسخ حماس “نشان می‌دهد که [طرف‌های درگیر] باید بتوانند شکاف‌های باقی‌مانده را پر کنند”.

بیشتر بخوانید: نتانیاهو: پیشنهاد حماس برای اخلال در عملیات رفح بود

اما اینک متیو میلر، سخنگوی وزارت امور خارجه ایالات متحده در اظهاراتی که موضع گروه تروریستی حماس و ادعای این گروه مبنی بر پذیرش آتش‌بس را روشن می‌کند یادآور شد: «اغلب رسانه‌ها بیانیه حماس را گزارش کردند که پیشنهاد میانجی‌گران قطری و مصری مبنی بر معامله گروگان‌ها را به طور واقعی پذیرفته است.»

میلر افزود: «من این گزارش دادن‌ها را مقصر نمی‌دانم. این همان چیزی است که بیانیه [حماس] گفته است. اما این بازتاب دقیقی از آنچه که اتفاق افتاده نیست. حماس پیشنهاد آتش‌بس را نپذیرفته است. حماس [صرفا به آن] پاسخ داده و در پاسخ خود چند پیشنهاد طرح کرده است.»

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

پیش از این بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل نیز پیشنهاد حماس را “بسیار دور از خواست‌های حیاتی اسرائیل” توصیف کرده و گفته بود که پیشنهاد حماس، “با هدف اخلال در ورود نیروهای ما به رفح بود”، اما “این اتفاق رخ نداد”.

بیشتر بخوانید: وزیر دفاع اسرائیل: انتخابی جز حمله به رفح باقی نمانده است

نتانیاهو همچنین افزود که به تیم مذاکره‌کننده اسرائیلی که در حال حاضر در قاهره است دستور داده است که “قاطعانه” بر روی شرایط اسرائیل برای آزادی گروگان‌ها و خواسته‌های امنیتی آن بایستند. او تاکید کرد که اسرائیل به موازات آن به عملیات نظامی خود علیه حماس ادامه می‌دهد.

“توزیع ۴۷هزار تن روغن خوراکی آلوده” در ایران؛ تکذیب‌های مبهم

یک روزنامه‌نگار تحقیقی در گزارشی از ماجرای توزیع ۴۷ هزار تن روغن مایع آلوده و تاریخ گذشته در دولت ابراهیم رئیسی خبر داده است. این ماده خوراکی پس از چهار آزمایش “غیرقابل مصرف خوراکی” تشخیص داده شده بود، اما توزیع شدند. یاشار سلطانی، روزنامه‌نگار تحقیقی، از واردات و توزیع ده‌ها هزار تن روغن خوراکی به ایران خبر داد. او با انتشار اسنادی در سایت خود، با ارائه اسنادی ثابت می‌کند که “این ماده غذایی آلوده و تاریخ مصرف آن‌ها گذشته بوده است”.

سلطانی در گزارش خود می‌نویسد که در مرداد ماه سال ۱۴۰۰ سه کشتی که از بندر‌هایی در ترکیه و آرژانتین بارگیری شده بودند در بندرعباس پهلو گرفتند. کشتی‌ها که در مجموع ۹۱هزار و ۴۸۶ تن روغن را حمل می‌کردند و باید مراحل ترخیص برای ورود به بازار ایران را طی می‌کردند.

وارد کننده این محصولات “شرکت مادر تخصصی بازرگانی ایران” بود و محصولات‌شان در مخازن “فریکو” و “خلیج فارس” گمرک شهید رجایی بندرعباس تخلیه شد تا سایر کار‌های ترخیص و ورود آن‌ها به بازار ایران انجام شود.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

سلطانی در گزارش خود می‌نویسد که تا زمانی نگارش این گزارش “احتمالا بخشی از این روغن‌ها وارد بدن من و شما شده است، اما اسناد و مدارکی که در ادامه این گزارش منتشر می‌کنیم نشان می‌دهد که یک فاجعه بهداشتی در حوزه سلامت ایرانی‌ها در جریان واردات این ۹۱ هزار تن روغن رخ داده است”.

نمونه‌گیری‌های مکرر با یک جواب قاطع: غیرقابل مصرف

در این گزارش آمده است که چهار بار فرایند نمونه‌گیری از این محصولات در آزمایشگاه‌های رسمی ایران انجام شد و نتایج همه‌ی آزمایش‌ها یکی بود: این روغن‌ها به دلیل مواد باقیمانده سموم کشاورزی “غیر قابل ترخیص و غیرقابل مصرف خوراکی هستند”.

اولین آزمایش رسمی در ۱۰ مهرماه ۱۴۰۰ از این محموله توسط کارشناسان معاونت غذا و داروی استان هرمزگان صورت گرفت و این محصولات غیر خوراکی توسط انسان و در نتیجه غیر قابل ترخیص شناخته شدند.

بر اساس نظر این کارشناسان، مواد باقیمانده سموم کشاورزی در این روغن‌ها بیشتر از استاندارد‌هایی بود که در ایران تعیین شده بود و در نتیجه این محصول برای مصرف خوراکی انسان مناسب نیست.

این آزمایش برای دومین‌بار در ۷ آذر ۱۴۰۰ تکرار شد. این‌بار نمونه‌ها به سه آزمایشگاه در بندرعباس، قشم و تهران ارسال شدند و خیلی زود نتیجه بررسی‌ها اعلام شد. نتایج دومین بررسی‌ها هم نشان می‌داد که این محصول مسموم بوده و به دلیل اثرات باقیمانده از سموم کشاورزی در آن به هیچ وجه مناسب مصرف انسان نیست و نباید وارد بازار مواد خوراکی ایرانی‌ها شود.

بیشتر بخوانید: فساد سیستماتیک؛ جزئیاتی از پرونده ۳.۷ میلیارد دلاری چای دبش

سومین آزمایش در تاریخ ۲ دی‌ماه ۱۴۰۰ به درخواست شرکت واردکننده (شرکت مادر تخصصی بازرگانی ایران) و طبق دستور مدیرکل وقت امور فرآورده‌های غذایی و آشامیدنی سازمان سازمان غذا و دارو انجام شد. در این آزمایش هم نمونه‌ها به آزمایشگاه مرجع کنترل غذا و دارو در تهران ارسال شد و مطابق دو آزمایش قبلی عدم انطباق آ‌نها از نظر مواد باقیمانده سموم و در نتیجه غیرقابل ترخیص و مصرف انسانی بودن آن‌ها مورد تایید قرار گرفت.

این گزارش افشاگرانه می‌افزاید: اول اسفند ماه سال ۱۴۰۰ سرپرست حوزه معاونت غذا و دارو در نامه‌ای به رئیس سازمان غذا و دارو اعلام می‌کند که سه بار از محموله روغن وارداتی که در گمرک شهید رجایی نگهداری می‌شود نمونه‌برداری و آزمایش شده و در هر سه آزمایش نتایج نشان می‌دهد که این محصولات به دلیل فاکتور‌های باقیمانده سموم کشاورزی در آن مناسب خوراک انسانی تشخیص داده نشده‌اند.

بیشتر بخوانید: فساد ۳.۴ میلیارد دلاری واردات چای‌ و بازداشت چند نفر

ده ماه پس از واردات این محموله، نمونه‌های چهارمین آزمایش هم به اداره کل آزمایشگاه‌های مرجع کنترل غذا و دارو و آزمایشگاه فاروق ارسال می‌شود و در ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۱ طی‌نامه‌ای به سازمان غذا و دارو بار دیگر اعلام می‌شود که این محموله “غیر قابل مصرف انسانی” است.

در این گزارش بیان می‌شود که این محموله آلوده به آفت‌کش‌های مالاتیون، دلتامترین، پیپرونیل بوتاکساید، پیریمیفوس متیل همانند نتایج آزمون قبلی می‌باشد. در این گزارش همچنین ذکر شده که میزان مالاتیون، پیپرونیل بوتاکساید و دلتامترین اختلاف فاحشی با حد مجاز تعیین شده در ایران دارد.

توزیع غیرقانونی ۴۵۰۰ تن روغن مسموم

گزارش می‌نویسد: در ماه‌های نخست ورود محموله به ایران و حد فاصل انجام نمونه‌برداری اول و دوم ۴۵۰۰ تن از این محموله بدون هماهنگی با گمرک شهید رجایی از مخازن خارج می‌شود.

این مجموعه بین کارخانه‌های شرکت مارگارین، شرکت نوش پونه مشهد، شرکت حیات هرمزگان، روغن نباتی گلناز، تعاونی فرآوری غذایی تارا، شرکت نرگس شیراز، فرآورده‌های روغنی ایران فریکو و شرکت روغن نباتی مریم طبرستان توزیع می‌شود. اما کمی بعد و با اطلاع مسئولان، دستگاه قضایی وارد عمل شدند و با صدور دستور قضایی جلوی مصرف این محصولات را در کارخانه‌های مورد نظر تا تعیین تکلیف استاندارد‌های بهداشتی آن می‌گیرد.

رای به ترخیص نیمی از محموله روغن‌های مسموم در ۱۴۰۲

اتفاق مهم در سرنوشت این محموله در شهریور ماه ۱۴۰۱ و یکسال پس از ورود این محموله به ایران رخ می‌دهد. در این تاریخ یک کمیته فنی نتایج به‌دست آمده در نمونه‌گیری‌ها را غیر قطعی دانست و به این ترتیب رای به آزادسازی محموله‌های دو کشتی که نزدیک به نیمی از کل محموله را شامل می‌شد، داده است.

با تأیید رئیس دانشگاه علوم پزشکی مجموعا ۴۷هزار تُن روغن خام آفتابگردان مورد تایید قرار گرفت و به اطلاع دادستان وقت هرمزگان رسید.

گزارش می‌افزاید: نکته‌ی عجیب اما این است که با توجه به گذشت زمان زیادی از تاریخ ورود این محصول تاریخ انقضای آن گذشته و به این ترتیب این محصول قابل مصرف نبود. با این حال طی مکاتبه‌ای که با سازمان غذا و دارو صورت گرفت تاریخ انقضای ۴۷ هزار تُن از این محموله در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ به مدت ۶ ماه دیگر تمدید شد!

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

بر اساس این گزارش، در این میان و تا اینجای کار ۴۴هزار تن باقیمانده از این محموله همچنان غیر قابل خوراکی تشخیص داده شده و در مخازن نگهداری می‌گردد؛ که قابل پیش‌بینی است این محصول هم با طی روند قبلی و دستکاری تاریخ انقضای آن به زودی وارد بازار شود.

“تکرار ماجرای صدیقی” و ماجرای تکذیب‌ها

عباس عبدی، تحلیل‌گر مسائل سیاسی در واکنش به این گزارش در پلتفرم ایکس (توییتر سابق) نوشت: «در یک جامعه متعارف پس از انتشار این خبر، همه دست‌اندرکاران را بازداشت و فوری بازپرسی می‌کردند. ولی ظاهراً قرار است این هم به سرنوشت ماجرای آقای صدیقی دچار شود.»

روز سه‌شنبه، ۱۹ اردیبهشت، مجتبی قهرمانی، رئیس کل دادگستری هرمزگان در اظهارتی مبهم با بیان این که “بیان اینکه نظارت دستگاه قضایی برحوزه بنادر و گمرکات مستمر و دقیق” از عدم ترخیص یک محموله ۴۴ هزار تنی روغن به ارزش ۷۰ میلیون یورو در بندر شهید رجایی” خبر داد که “به هیچ عنوان اجازه ترخیص به آن نمی‌دهیم”. میزان رقمی این محموله با آنچه که سلطانی عنوان کرده متفاوت است، و معلوم نیست که این یک محموله دیگر است یا نوعی تکذیب مبهم گزارش سلطانی است.

پیش‌تر نیز شرکت بازرگانی دولتی ایران به رغم آنچه که به طور مستند در گزارش یاشار سلطانی آمده است، در اطلاعیه‌ای نوشت: «از مجموع ۹۱ هزار تُن روغن وارداتی، سلامت ۴۷ هزار تُن در دی‌ماه ۱۴۰۱، تأیید و سلامت ۴۴ هزار تُن دیگر، مورد تایید قرار نگرفت که این مقدار در مخازن، باقی مانده و در حال طی مراحل مرجوع کردن به شرکتی است که روغن‌ها در سال ۱۳۹۹ از آن خریداری شده است.»

احتمالا در روزهای آینده عیار این تکذیب‌ها روشن‌تر خواهد شد.

نتانیاهو: پیشنهاد حماس برای اخلال در عملیات رفح بود

نخست‌وزیر اسرائیل می‌گوید آخرین پیشنهاد حماس برای توافق آتش‌بس “به منظور اخلال در ورود نیروهای ما به رفح بود” اما “این اتفاق رخ نداد”. سازمان ملل، اتحادیه اروپا و آلمان در مورد عملیات رفح به اسرائیل هشدار دادند.بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل می‌گوید، پیشنهاد حماس “بسیار دور از خواست‌های حیاتی اسرائیل” است.

نتانیاهو تاکید کرد: «اسرائیل نمی‌تواند پیشنهادی را بپذیرد که امنیت شهروندان و آینده کشور ما را به خطر می‌اندازد.»

نخست‌وزیر اسرائیل در یک بیانیه ویدئویی گفت که آخرین پیشنهاد حماس برای آتش‌بس، “با هدف اخلال در ورود نیروهای ما به رفح بود”، اما “این اتفاق رخ نداد”.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

نتانیاهو می‌گوید عملیات رفح به منظور بازگرداندن گروگان‌ها و از بین بردن حماس است. او تصریح کرد: «ما پیش از این در آزادی گروگان قبلی ثابت کردیم که فشار نظامی بر حماس پیش‌شرط بازگشت گروگان‌ها است.»

نخست‌وزیر اسرائیل در ادامه افزود: «به حماس اجازه نمی‌دهیم حکومت شریرانه خود را به نوار بازگرداند. اسرائیل به آن اجازه نخواهد داد که توانایی‌های نظامی خود را بازسازی کند تا به تلاش در جهت نابودی ما ادامه دهد.»

نتانیاهو گفت که به تیم مذاکره‌کننده اسرائیلی که در حال حاضر در قاهره است دستور داده است که بر روی شرایط اسرائیل برای آزادی گروگان‌ها و خواسته‌های امنیتی آن “قاطعانه” بایستند.

او تأکید کرد که اسرائیل به موازات آن به عملیات نظامی خود علیه حماس ادامه می‌دهد.

بیشتر بخوانید: پیشنهاد آتش‌بس جدید میانجیگران؛ موافقت حماس، مخالفت اسرائیل

رئیس دولت اسرائیل تصرف گذرگاه رفح را “گامی بسیار مهم” در راستای نابودی قابلیت‌های نظامی باقی‌مانده حماس خواند. او استدلال کرد که این یک گام کلیدی در از بین بردن توانایی‌های گروه تروریستی حاکم است.

نتانیاهو با ابراز افتخار گفت که نیروهای اسرائیلی در گذرگاه رفح “پرچم‌های حماس را با پرچم‌های اسرائیل جایگزین کردند”. به‌رغم اظهارات نتانیاهو، تصاویر ویدئویی نشان می‌دهند که تنها پرچم‌های فلسطین، و نه پرچم‌های حماس، در این گذرگاه تعویض شده‌اند.

سازمان ملل: اقدام نظامی اسرائیل در رفح می‌تواند جنایت جنگی باشد

سازمان‌های بشردوستانه سازمان ملل پیشروی اسرائیل در رفح را محکوم کردند. از جمعیت غیرنظامی در مناطق معینی در رفح خواسته شده که تخلیه کنند، اما هیچ مسیر امنی به سمت شمال وجود ندارد و هیچ پناهگاه امنی با تأسیسات بهداشتی و مواد غذایی کافی وجود ندارد.

بیشتر بخوانید: مجموعه مطالب درباره جنگ در خاورمیانه

راوینا شمداسانی، سخنگوی دفتر حقوق بشر سازمان ملل در ژنو، گفت که این موارد جزو الزامات اساسی برای تخلیه هستند. اگر این موارد رعایت نشوند، این به معنای جابجایی اجباری است که می‌تواند جنایت جنگی تلقی شود. او گفت که “نشانه‌های قوی” وجود دارد که عملیات نظامی به گونه ای انجام می‌شود که قوانین بین‌المللی را نقض می‌کند.

اتحادیه اروپا نسبت به “جنگ و قحطی بیشتر” هشدار داد

فراخوان اسرائیل برای تخلیه رفح انتقادهای تندی را برانگیخته است. جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا از نخست وزیر اسرائیل نتانیاهو خواست تا از این تهاجم صرف‌نظر کند. دولت آلمان نیز نسبت به یک “فاجعه با اعلام قبلی” هشدار داد.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

اتحادیه اروپا تخلیه بخش شرقی شهر رفح در جنوب نوار غزه به دستور اسرائیل را محکوم کرد. جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در پیام‌رسان ایکس (توییتر سابق) نوشت که با فراخوان ارتش می‌توان “بدترین وضعیت را پیش‌بینی کرد: جنگ و قحطی بیشتر”. و این “غیرقابل قبول است”. اسرائیل باید از حمله زمینی انصراف جوید. اتحادیه اروپا نیز باید همراه با جامعه بین‌الملل، برای جلوگیری از چنین سناریویی اقدام کند.

بربوک به اسرائیل درباره حمله به رفح هشدار داد

آنالنا بربوک، وزیر خارجه آلمان نیز به اسرائیل نسبت به حمله گسترده به شهر رفح در نوار غزه هشدار داد. این سیاستمدار حزب سبزها در پلتفرم ایکس (توییتر سابق) نوشت: «یک میلیون نفر نمی‌توانند در هوا دود شوند. آنها باید محافظت شوند و به کمک‌های بشردوستانه نیاز دارند. برای رسیدن به این هدف، باید به فوریت گذرگاه‌های مرزی رفح و کرم شالوم را بازگشایی کرد.»

هوای اصفهان ناسالم است/ کاشان در وضعیت قرمز آلودگی

خبرگزاری مهر

اصفهان- شاخص کیفیت هوای کلانشهر اصفهان، زرین‌شهر، قهجاورستان و کاشان در هجدهمین روز از اردیبهشت ماه وضعیت ناسالم را نشان می‌دهد. 18 اردیبهشت

به گزارش خبرنگار مهر، شاخص کیفی هوای کلان‌شهر اصفهان بر اساس داده‌های ۱۵ ایستگاه سنجش فعال در ۲۴ ساعت منتهی به ساعت هشت صبح سه‌شنبه هجدهم اردیبهشت با میانگین ۱۰۳ وضعیت ناسالم برای گروه‌های حساس (سالمندان، افراد دارای بیماری‌های تنفسی و قلبی، زنان باردار و کودکان کمتر از پنج سال) را نشان می‌دهد.

بر اساس داده‌های سامانه برخط کنترل کیفیت هوای سازمان محیط‌زیست (منطقه اصفهان) شاخص هوای این کلان‌شهر امروز در ساعت انتشار این گزارش در ایستگاه خیابان ۲۵ آبان با عدد ۸۸، میدان انقلاب ۸۳، پارک زمزم ۹۶، دانشگاه صنعتی ۹۴، رهنان ۶۲، خیابان فرشادی ۷۵، خیابان فیض ۸۱، بولوار کاوه و ولدان ۷۷ و خیابان میرزا طاهر ۵۶ AQI در وضعیت قابل قبول است.

شاخص هوای اصفهان همچنین در ایستگاه خیابان احمدآباد با عدد ۱۵۶، خیابان پروین ۱۷۰ و کردآباد ۱۵۵ AQI وضعیت قرمز و ناسالم برای عموم شهروندان را نشان می‌دهد و در بزرگراه خرازی با عدد ۱۲۸، خیابان زینبیه ۱۳۹ و سپاهان‌شهر ۱۱۰ در وضعیت نارنجی و ناسالم برای گروه‌های حساس قرار دارد.

امروز شاخص هوا در خمینی‌شهر با میانگین ۸۴، شاهین‌شهر ۵۵، مبارکه ۶۴ و نجف آباد ۹۴ AQI در وضعیت قابل قبول و در زرین شهر با میانگین ۱۳۴ و قهجاورستان ۱۱۶ ناسالم برای گروه‌های حساس و در کاشان ۱۵۷ AQI قرمز و ناسالم برای عموم شهروندان و در سجزی با میانگین ۲۴ پاک ثبت شد. ایستگاه سنجش آلودگی هوای منطقه صنعتی دولت آباد قطع است.

شاخص کیفی هوا از صفر تا ۵۰ هوای پاک، ۵۱ تا ۱۰۰ هوای سالم، ۱۰۱ تا ۱۵۰ ناسالم برای گروه‌های حساس، ۱۵۱ تا ۲۰۰ ناسالم برای عموم، ۲۰۱ تا ۳۰۰ بسیار ناسالم و ۳۰۱ تا ۵۰۰ خطرناک است.

این شاخص به طور معمول برای پنج آلاینده هوا شامل مونوکسیدکربن (CO) ، اُزن (O۳)، دی اکسید نیتروژن (NO۲)، دی اکسید گوگرد (SO۲) و ذرات معلق زیر ۲.۵ میکرون (PM۲.۵) اندازه گیری و به طور روزانه در ایستگاه‌های پایش هوا، ثبت می‌شود.

شاخص کیفی هوا ( Air Quality Index ) معیاری است که غلظت ترکیبات مختلف آلاینده موجود در هوا نظیر مونوکسید کربن، دی اکسید گوگرد، ترکیبات نیتروژن دار، اوزون و ذرات معلق ( ذرات کوچک‌تر از ۱۰ میکرومتر و ذرات کوچک‌تر از ۲.۵ میکرومتر) را که دارای حدود مجاز متفاوت با واحدهای مختلف است به یک عدد بدون واحد تبدیل می‌کند و وضعیت آلودگی هوا را نمایش می‌دهد.

عرصه مناسبی برای دفع پسماند در چهارمحال و بختیاری وجود ندارد

خبرگزاری تسنیم

مدیرکل حفاظت محیط زیست استان چهارمحال و بختیاری با اشاره به اینکه یکی از چالش‌های اصلی استان دفع پسماند است، گفت: در این استان عرصه مناسبی برای دفع پسماند وجود ندارد. 18 اردیبهشت

به گزارش خبرگزاری تسنیم از شهرکرد، سعید یوسف‌پور امروز در نشست مدیران کل منطقه 5 سازمان حفاظت محیط‌ زیست کشور و رؤسای مناطق 5گانه اظهار داشت: چهارمحال و بختیاری تقریبا یک درصد مساحت کشور را دارد، این استان دارای 12 شهرستان، 42 شهر و بیش از 1500 روستا است و سرچشمه سه رود کارون، زاینده‌رود و بخشی از رودخانه دز، این استان است.

وی گفت: در این استان عرصه‌های طبیعی داریم که یک پارک ملی، یک پناهگاه حیات‌وحش، 8 تالاب و مناطق حفاظت شده در آن قرار دارد که تالاب چغاخور در سایت کنوانسیون رامسر ثبت شد، امسال نیز در صدد هستیم تالاب گندمان را در این کنوانسیون ثبت کنیم. سابقه حفاظت در چهارمحال و بختیاری به سال 46تا 49 می‌رسد و از سال 1350 حفاظت از محیط زیست به صورت رسمی در استان شکل گرفته و در حال حاضر همه شهرستان‌ها به جز یک شهرستان، واحد اداری مستقر است.

مدیرکل حفاظت محیط‌ زیست چهارمحال و بختیاری عنوان کرد: بیش از 30 آبشار دایمی و فصلی در چهارمحال و بختیاری وجود دارد که در مناطق تحت مدیریت حفاظت محیط زیست قرار دارند. همچنین حدود 2000گونه از گیاهان تاکنون شناسایی شده که 80گونه بومی استان است.

وی با اشاره به اینکه 4 منطقه فسیلی باارزش در استان وجود دارد، مطرح کرد: همچنین 6 منطقه سبزکوه، زردکوه، سفیددانه، بازفت، گندمان و چغاخور برای ارتقا سطح معرفی شدند که امیدواریم در سال جاری انجام شود. مناطق حفاظت شده سبز کوه و تنگ صیاد به عنوان ذخیره‌گاه زیستگاه هستند و گونه‌های جانوری نظیر خرس قهوه‌ای، کل، بز، میش، غاز پیشانی سفید و… در استان وجود دارد. حفاظت محیط زیست چهارمحال و بختیاری 185 پرسنل و 24 پاسگاه محیط‌بانی دارد که به علت کمبود نیرو در برخی از پاسگاه‌ها نیرو مستقر نیست.

یوسف‌پور تشریح کرد: تلاش ما بر این است که هر سال با محوریت یک حوزه مسایل را پیگیری کنیم. سال 1401و 1402 تمرکز ما بر حوزه محیط طبیعی بود و تقریبا توانستیم به اهداف خود برسیم در سال1403 تمرکز بر حوزه پسماند است .چهارمحال و بختیاری و استان‌های حوزه منطقه 5توپوگرافی خاص دارند و عرصه مناسب برای دفع پسماند وجود ندارد، یکی از چالش‌های اصلی حوزه منطقه 5 بحث پسماند است.

مدیرکل حفاظت محیط‌ زیست چهارمحال و بختیاری با اشاره به اینکه حقوق پرسنل محیط‌زیست متناسب با تورم نیست، خاطرنشان کرد: انتظار داریم از نظر بودجه منطقه 5ویژه‌تر دیده شود، زیرا 40درصد آب شیرین در زاگرس تأمین می‌شود و در مناطق زاگرس‌‍نشین چرای مفرط دام منابع جنگلی و مرتعی را از بین می‌برد و فرسایش خاک وجود دارد.

قطع درختان پارک سرخه‌حصار برای ساخت رستوران!

خبرگزاری فرهیختگان

براساس گزارشات دریافتی، ظاهرا قرار است بخشی از درختان سرخه‌حصار قطع یا جابه‌جا شوند و در محوطه مذکور، رستوران احداث شود. 18  اردیبهشت

به گزارش فرهیختگان، چندی پیش برخی از رسانه‌ها درباره تراشیده شدن تنه و قطع بخشی از درختان پارک محافظت‌شده سرخه‌حصار خبر دادند. به دنبال انتشار این خبر، در ابتدا دادستانی تهران ورود کرد و پس از چندی نیز روابط عمومی حفاظت محیط‌زیست تهران اعلام کرد که این درختان بیمارند و قطع آن‌ها با مجوز منابع طبیعی بود و سازمان محیط‌زیست نیز از جریان قطع شدن و تراشیده شدن تنه این درختان بی‌خبر نیست. در آن اطلاعیه سازمان حفاظت محیط زیست به این نکته اشاره کرده بود که شهرداری تهران در هرصورت باید به‌جای درختان مذکور بیمار، درخت جایگزین کند.

قصه آن روز‌های درختان سرخه‌حصار تا همین‌جا مسکوت ماند و خبر دیگری از جایگزینی درختان یا دلیل تراشیده شدن تنه درختان منتشر نشد. اما ظاهرا ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌شود و هنوز هم پرونده درختان سرخه‌حصار باز است. براساس گزارشات دریافتی، ظاهرا قرار است بخشی از درختان سرخه‌حصار قطع یا جابه‌جا شوند و در محوطه مذکور، رستوران احداث شود.

طبق مشاهدات خبرنگار، محدوده‌ای که قرار است درختان آن قطع یا احتمالا جابه‌جا شوند، نزدیک ورودی دوم پارک سرخه‌حصار است. از ورودی دوم که وارد پارک می‌شوید، سمت چپ پارک، چندمتری که در خیابان «شقایق» قدم می‌زنید، درختان علامت‌گذاری شده با اسپری آبی رنگ را خواهید دید. درختان علامت‌گذاری‌شده در نزدیکی آلاچیق‌های آن راسته از پارک قرار دارند. همچنین تنه درختان تراشیده شده است و مساحت قابل‌توجهی از درختان آن محدوده با اسپری آبی‌رنگ، علامت گذاری شده‌اند.

در میان درختان علامت‌گذاری‌شده نیز سه تنه درخت تازه‌قطع‌شده دیده می‌شود. در آن محدوده، تراکم درختان پایین است و درختان علامت‌گذاری‌شده، به وضوح قابل مشاهده‌اند و ممکن است توجه عابران پارک را جلب کنند. چند متر بالاتر از این محدوده، تراکم درختان بیشتر می‌شود، اما باز هم در مجموع، نسبت به سایر قسمت‌های پارک، درختان کمتری دارد. در همان محدوده نیز در مساحت قابل توجهی باز هم درختان علامت‌گذاری‌شده با اسپری آبی‌رنگ و تراشیده‌شده دیده می‌شود. محدوده دوم شاید در فاصله ۱۰ الی ۱۵ متری محدوده اول قرار دارد. دسترسی هر دو محدوده از طریق خیابان شقایق پارک جنگلی سرخه‌حصار است و در مجاورت با بزرگراه یاسینی قرار دارند. همچنین هر دو دسته از درختان علامت‌گذاری‌شده، در محدوده نسبتا کم‌شیب پارک قرار دارند و دسترسی به آن‌ها سخت نیست.

به دنبال انتشار خبر‌هایی پیرامون جابه‌جایی درختان قیطریه، به تفصیل درباره جابه‌جایی درختان و معضلات جابه‌جایی درختان از نگاه زیست محیطی و خطرات آتی برای درخت پیش از این گفته بودیم. جابه‌جایی یا قطع درخت، در هر دو صورت مرگ درخت را به دنبال خواهد داشت و اگر درخت را یک موجود زنده بدانیم، جابه‌جایی درخت طول عمر درخت را کم می‌کند و درخت پس از جابه‌جایی نهایتا تا سه سال یا حتی کمتر زنده خواهد ماند.

به نظر می‌رسد شهرداری تهران بهتر است مساله درختان علامت‌گذاری‌شده پارک سرخه‌حصار را برای افکار عمومی شفاف‌سازی کند تا هم بنر‌های «زنده‌باد درخت» تبدیل به طنز نشود و هم اینکه این دوره از شهرداری تهران، در افکار شهروندان تهرانی به یک دوره ضدمحیط‌زیستی تبدیل نشود.

مراسم آغاز دوره جدید ریاست‌جمهوری پوتین؛ غیبت نمایندگان غرب

پنجمین دوره ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین در روسیه روز سه‌شنبه هفتم مه (۱۸ اردیبهشت) با ادای سوگند او آغاز شد. در مراسم تحلیف او در کاخ کرملین شمار زیادی از نمایندگان کشورهای غربی حضور نداشتند.ولادیمیر پوتین روز سه‌شنبه هفتم مه (۱۸ اردیبهشت) با برگزاری مراسم تحلیف و ادای سوگند در کاخ کرملین وارد پنجمین دوره ریاست جمهوری خود شد. پوتین که ۷۱ سال دارد از سال ۱۹۹۹ به عنوان ر‌ئیس‌جمهور یا نخست‌وزیر روسیه در قدرت بوده است.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

او اکنون می‌تواند بر اساس اصلاحات قانون اساسی در سال ۲۰۲۰ شش سال دیگر حکومت کند و حتی مجدادا نیز نامزد ریاست جمهوری روسیه شود و تا سال ۲۰۳۶ در راس قدرت بماند.

پوتین در جریان مراسم تحلیف خود گفت که رهبری روسیه یک “وظیفه مقدس” است.

او همچنین افزود: «مسکو گفت‌وگو با غرب را رد نمی‌کند اما چنین گفت‌وگویی باید در شرایط مساوی باشد. ما با هم پیروز خواهیم شد و روسیه از این زمان دشوار، قوی‌تر بیرون خواهد آمد.»

یولیا ناوالنایا: پوتین ظالم و قاتل است

یولیا ناوالنایا، رهبر اپوزیسیون روسیه در تبعید و بیوه الکسی ناوالنی، با انتشار ویدئویی قبل از مراسم تحلیف ریاست جمهوری در شبکه یوتیوب، پوتین را “ظالم و قاتل” خواند و از حامیان خود خواست که “به مبارزه علیه پوتین ادامه دهند.”

بیشتر بخوانید: ولادیمیر پوتین پیروزی خود در انتخابات را اعلام کرد

او تاکید کرد: «کشورمان در حال حاضر توسط یک دروغگو، دزد و قاتل رهبری می‌شود، اما این به پایان خواهد رسید.»

تحریم مراسم تحلیف

مراسم ادای سوگند پوتین در کاخ کرملین در حالی برگزار شد که ایالات متحده آمریکا و اغلب کشورهای عضو اتحادیه اروپا، این تشریفات را تحریم کردند و از آن دور ماندند.

با این حال، دولت‌های کشورهای اتحادیه اروپا ظاهرا در مورد نحوه برخورد با این موضوع توافق نداشتند.

به گزارش خبرگزاری آلمان و به نقل از دیپلمات‌های اتحادیه اروپا، برخی از کشورها مانند فرانسه، مجارستان و اسلواکی برای “ادامه برقراری کانال‌های ارتباطی” خود با مسکو، نمایندگانی به مراسم تحلیف پوتین فرستادند.

بیشتر بخوانید: “انتخاب” مجدد پوتین؛ واکنش منفی اروپا، تبریک تهران و پکن

اما بسیاری از کشورهای دیگر، از جمله آلمان حضور در این مراسم را با توجه به جنگ تجاوزکارانه روسیه علیه اوکراین، “نامناسب” دانسته‌اند.

یک سخنگوی وزارت امور خارجه آلمان روز دوشنبه ششم ماه مه (۱۷ اردیبهشت) اشاره کرده بود که کشورش “در این رویداد شرکت نخواهد کرد.”

در عین حال سفیر آلمان در روسیه، الکساندر گراف لامبسدورف نیز در حال حاضر در مسکو نیست. دولت آلمان اخیرا او را برای بررسی موضوعات مربوط به حملات سایبری منتسب به روسیه به حزب سوسیال دموکرات آلمان (SPD) و چندین شرکت آلمانی، به برلین فراخوانده است.

بیشتر بخوانید: توهین بایدن به پوتین؛ کرملین: بایدن مشاوران بهتری استخدام کند

پیشتر یک سخنگوی امور خارجه اتحادیه اروپا نیز گفته بود که هیچ نماینده رسمی از اتحادیه اروپا در مراسم مذکور در مسکو حضور نخواهد داشت.

پیش از برگزاری مراسم تحلیف پوتین، متیو میلر، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا نیز در این مورد گفته بود: «ما در این تشریفات نماینده‌ای نخواهیم داشت و قطعا انتخابات ریاست جمهوری در روسیه را آزاد و منصفانه نمی‌دانیم. اما پوتین رئیس‌جمهور روسیه است و به این سمت ادامه خواهد داد.»

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

ولادیمیر پوتین در انتحابات ریاست جمهوری روسیه در ماه مارس، رسما با بیش از ۸۷ درصد آرا پیروز شد. این انتخابات به علت حذف شمار زیادی از مخالفان پوتین از لیست کاندیداها، با انتقاد گسترده‌ای مواجه شد.

جامعه جهانی بهائیان: داستان ما و زنان ایران یکی‌ست

موج حملات به زنان بهائی در ایران اخیراَ شدت گرفته است. ده‌ها زن با احضار به دادگاه با اتهامات کیفری بی‌اساس که منجر به سال‌ها زندان می‌شود، روبرو شده‌اند. جامعه جهانی بهائیان می‌گوید، داستان ما و زنان ایران یکی است.از اواسط اسفند ماه گذشته، از مجموع ۸۲ نفر از بهائیانی که به دادگاه احضار یا زندانی شده‌اند، ۵۴ نفر، یعنی حدود سه چهارم آن‌ها زن بوده‌اند.

جامعۀ بهائی از سال گذشته و پس از اعتراضات سال ۱۴۰۱ در حمایت از حقوق زنان در ایران، شاهد افزایش چشمگیری در حملات علیه زنان بهائی بوده است. در حال حاضر، زنان بهائی دو سوم کل زندانیان بهائی در ایران را تشکیل می‌دهند. شمار قابل توجهی از بهائیان، به ویژه زنان، در ۲۰ ماه گذشته صرفًا به دلیل بهائی بودن دستگیر شده‌اند و برخی بدون طی مراحل قانونی و بدون اطلاع از محل نگهداری، در بازداشت به سر می‌برند.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

جامعه جهانی بهائیان با انتشار بیانیه‌ای می‌گوید، با در نظر گرفتن زمینە کلی سرکوب زنان در ایران و چالش‌های برابری جنسیتی، این افزایش چشمگیر آزار و اذیت علیه زنان بهائی، هشداردهنده و بسیار نگران‌کننده است چرا که گروهی از مردم را هدف قرار داده است که با آزار و ستم مضاعف روبرو هستند: هم به عنوان زن و هم به عنوان بهائی، بزرگترین اقلیت مذهبی غیرمسلمان ایران، که از زمان انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ به طور سیستماتیک مورد آزار و سرکوب قرار گرفته‌اند.

کمپین “داستان ما یکی‌ست”

سیمین فهندژ، سخنگوی جامعە جهانی بهائی در سازمان ملل متحد در ژنو، گفت: «حملات اخیر علیه زنان بهائی به روشنی نشان می‌دهد که به عنوان یک زن ایرانی، صرف‌نظر از اینکه بهائی، مسلمان، مسیحی، یهودی، زرتشتی، دیندار یا بی‌دین باشید، حکومت ایران شما را زندانی می‌کند، از دانشگاه اخراج می‌کند، از کار بیکار می‌کند و به دلیل تلاش برای تحقق آرزوی‌تان برای زندگی شایسته به عنوان انسان‌هایی برابر، در کنار هم و بدون توجه به جنسیت، پیشینه و باورتان، برای بهتر کردن کشورتان برای همه، شما را مورد آزار و سرکوب قرار می‌دهد. این فداکاری‌ها و تلاش‌ها برای تحقق آرمان‌های مشترک، به وضوح نشان می‌دهد که “داستان ما یکی است”.»

این افزایش آزار و سرکوب، نشان‌دهندۀ روندی گسترده‌تر از حملات در حال تشدید علیه بهائیان در ایران است. تحلیل و بررسی جامعە جهانی بهائی از سالهای ۲۰۲۱ تا ۲۰۲۳ نشان می‌دهد که از سال ۲۰۲۱، آزار و سرکوب سیستماتیک بهائیان در ایران تقریبا هر سال حدود ۵۰درصد افزایش یافته است.

بیشتر بخوانید: دیده‌بان حقوق بشر: سرکوب بهائیان در ایران جنایت علیه بشریت است

موارد آزار و سرکوب شامل دستگیری‌ها، دادگاه‌ها، احکام زندان و احضاریه‌ها، تفتیش منازل، مصادرە اموال، تخریب آرامستان‌ها و ممانعت از کفن و دفن، تعطیلی کسب و کار و محرومیت از تحصیل بوده است.

بیانیه جامعه جهانی بهائیان می‌افزاید، در ماه های اخیر، حملات علیه زنان بهائی حتی شدت بیشتری یافته است. در آبان‌ماه ۱۴۰۱، ۱۰ زن از اصفهان، که بسیاری از آنها در دهه بیست یا سی عمر خود بودند، دستگیر شدند. در همان ماه، ۲۶ بهائی که ۱۶ نفر از آن‌ها زن بودند، در مجموع به ۱۲۶ سال زندان محکوم شدند که نشان‌دهندە هدف قرار دادن مداوم زنان در جامعە بهائی است.

بیشتر بخوانید: بیش از سه دهه زندان برای شش بهایی در تهران

یک ماه بعد، در آذر ماه ،۱۴۰۲ شش زن بهائی دیگر از اصفهان به مدت یک ماه بازداشت شدند و شرایط سختی را در بخش قرنطینۀ زندان دولت‌آباد تحمل کردند. تأخیرهای عمدی در ارائۀ خدمات درمانی به آنها، محدودیت دسترسی به آب گرم و عدم ارائۀ اطلاعات در مورد دلیل دستگیری یا اتهامات وارده به آن‌ها، تشدید نگران‌کنندۀ روش‌های جدید و بسیار خشن‌تر حکومت ایران علیه جامعە بهائی را برجسته می‌کند.

بیشتر بخوانید: بازداشت ۱۴ بهایی و تفتیش منازل ۱۶ نفر دیگر در چند شهر ایران

مأموران وزارت اطلاعات، با هدف اخذ شکایت اجباری علیه این زنان بازداشت شده، در یک کارزار سازماندهی شده به ارعاب و تهدید همسایگان آنها روی آوردند.

خانم فهندژ گفت: «در ادامۀ کمپین “داستان ما یکی‌ست” که برای بزرگداشت ۱۰ زن بهائی که ۴۰ سال پیش اعدام شدند و نیز تمام زنانی که همچنان برای برابری جنسیتی فداکاری می‌کنند راه‌اندازی شده، شاهد اصرار حکومت ایران بر تلاش‌های کهنه و شکست خوردە خود برای ایجاد تفرقه میان شهروندان از طریق افزایش آزار و سرکوب، نفرت‌پراکنی و هدف قرار دادن زنان هستیم. اقدامات حکومت ایران ثابت می‌کند که داستان ۱۰ زن بهائی، داستان تمام زنان ایرانی امروز است و ناتوانی حکومت در ایجاد چنین تفرقه‌هایی، همان‌طور که در حمایت از کمپین “داستان ما یکیست” دیده می‌شود، نشان می‌دهد نفرت‌پراکنی و تبعیض نمی‌تواند عمیق‌ترین آرزوی قلب انسان، که وحدت و همکاری با دیگران در عین برابری کامل برای رسیدن به عدالت است را از بین ببرد.»

بیشتر بخوانید: موج جدید فشار بر بهاییان؛ تشدید سرکوب‌ها در یک سال اخیر

جامعۀ جهانی بهائی در اوایل سال جاری میلادی، گزارشی به کمیتە حقیقت‌یاب سازمان ملل متحد نیز ارائه کرد. این کمیته مأموریت داشته تا به بررسی نقض حقوق بشر در ایران از شهریورماه ۱۴۰۱ (سپتامبر ۲۰۲۲) به بعد بپردازد. گزارش جامعە جهانی بهائی به تأثیرات این اتفاقات بر جامعە بهائی در ایران، به ویژه بر زنان بهائی، پرداخته است.

در همین ماه گذشته، دیده‌بان حقوق بشر گزارش بی‌سابقه جدیدی منتشر کرد که در آن برای اولین بار، رفتار سرکوبگرانە حکومت ایران با بهائیان را از نظر حقوقی، مصداق “جنایت علیه بشریت” دانست. این گزارش که به همین دلیل در صدر اخبار جهان قرار گرفت، همچنین توصیه کرد که کمیتە حقیقت‌یاب سازمان ملل متحد بخشی از تحقیقات جاری خود را بر “افزایش هدف قرار دادن زنان بهائی” متمرکز کند.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

نماینده جامعه جهانی بهائیان افزود: «ما از جامعە جهانی، دولت‌ها و رسانه‌ها درخواست می‌کنیم که از حکومت ایران بخواهند سرکوب ظالمانە خود علیه بهائیان و به ویژه زنان را که هدف اصلی این تبعیض قرار گرفته‌اند، فورا متوقف کند و به اصل جهانی حقوق بشر برای همە شهروندان خود احترام بگذارد.»

گفت‌وگوهای زندان و جنبش مهسا

نامه‌ی آصف بیات به سعید مدنی

همکار گرامی جناب آقای دکتر مدنی،

با سلام و آرزوی سلامتی و سرافرازی. متأسفم که این یادداشت را در زمانی می‌نویسم که شما در بند و تبعید به سر می‌برید. کاش وضعیت چنان بود که می‌توانستیم روی نیمکت پارکی در تهران به گفت‌وگو بنشینیم. ولی گویی چنین اشتیاق معمولی در کشور ما به آرزو تبدیل شده است. امیدوارم که روزی چنین فرصتی فراهم شود.

اخیراً گفت‌وگوی خواندنی و پربار شما با آقای حسین رزاق را که در زندان صورت گرفته با اشتیاق فراوان خواندم. این گفت‌وگو مباحث مهمی را درباره‌ی وضعیت اجتماعی و سیاسیِ ایران پس از خیزش «زن، زندگی، آزادی» مطرح می‌کند. شما تأکید می‌کنید که کشور ما به‌طور مستمر با انواع و اقسام بحران‌ها از جمله بحران فقر، بیکاری، فساد، ناکارآمدی، کنترل اجتماعی و بحران مشروطیت مواجه بوده است. با خصلت‌بندیِ جامعه‌ی ایران در قالب جامعه‌ی «شبکه‌ای»، «بحرانی» و «جنبشی» استدلال می‌کنید که جنبش مهسا (ژینا) در اشکال مختلف، حتی در شکل اعتراضات خیابانی، در زمان‌های مناسب به مبارزه‌ی خود ادامه خواهد داد. شما به دقت توضیح می‌دهید که ناآرامی‌های سال‌های ۸۸، ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ حلقه‌ی پیوسته‌ای از اعتراضات مردمی را تشکیل می‌دهند که به‌صورت مستمر، با فاصله‌ی کاهنده و مشارکتِ فزاینده‌ جامعه‌ی ایران را «جنبشی» و واکنش حاکمیت را نهادینه کرده‌اند.

من با بسیاری از دیدگاه‌های شما در این گفت‌وگو همدلی دارم. تحلیل روشنِ شما نشانگر درک عمیق از دینامیک بغرنج جنبش‌های اجتماعیِ ایران است. به‌ویژه بحث شما درباره‌ی پیچیدگیِ حضور معترضان در خیابان (که مخلوطی است از حضور، عدم حضور، تردید، یا حضور موقتی) بسیار قابل توجه است، چرا که عقلانیت چندخطیِ مردمِ معترض را در ابراز عاملیتِ خود به نمایش می‌گذارد. در اینجا مایلم با عنایت به برخی از نظرات شما که شاید نیاز به تدقیق و تأمل داشته باشند پرسش‌هایی را مطرح کنم و نکاتی را در میان بگذارم. با این امید که قابلیت اندیشیدن داشته باشند و گفت‌وگوهای بیشتری را موجب شوند.

۱. مورد اول مربوط است به مفاهیم مرکزیِ مورد استفاده‌ی شما. در درجه‌ی اول، جامعه‌ی «شبکه‌ای» یعنی چه و تا چه حد کاربرد تحلیلی برای ایران دارد؟ چنان‌که می‌دانیم، مفهوم «جامعه‌ی شبکه‌ای» آن‌گونه که این روزها فهمیده می‌شود بیشتر توسط مانوئل کاستلز (Manuel Castells) جامعه‌شناس اسپانیایی-آمریکایی پرداخته شده و در چند جلد از کتاب‌های مشهور او )The Rise of the Network Society; The Power of Identity; End of Millennium( ترویج شده است. از دیدگاه کاستلز، «جامعه‌ی شبکه‌ای» دلالت دارد بر نفوذ گسترده‌ی شبکه‌های ارتباطیِ دیجیتالی، به‌ویژه اینترنت، بر عرصه‌های مختلف زندگیِ کنونیِ بشر از جمله آموزش، اقتصاد، سیاست، فرهنگ و روابط اجتماعی. «جامعه‌ی شبکه‌ای»، به‌زعم کاستلز، چند ویژگی دارد. اول اینکه در چنین جامعه‌ای فناوریِ دیجیتال و موبایل نقشی کلیدی در ارتباطات افراد و نهادها و تبادل اطلاعات در سطوح محلی، ملی و جهانی ایفا می‌کنند. دوم اینکه، شبکه‌های ارتباطیِ دیجیتالی عملاً ساختارهای سلسله‌مراتبیِ قدرت را به نفع ساختارهای غیرمتمرکز به چالش می‌کشند، به‌گونه‌ای که افراد به‌طور افقی و بدون واسطه در سطوح گسترده‌ای به هم پیوند می‌خورند و گروه‌های هویتی و جنبش‌های اعتراضی-اجتماعیِ متعددی را به وجود می‌آورند. این پدیده به نوبه‌ی خود پیامدهای مهمی در روابط قدرت به دنبال دارد. سوم، «جامعه‌ی شبکه‌ای» بر خلاف جوامع و نهادهای سنتی بسیار انعطاف‌پذیر و انطباق‌پذیر است، و از این رو کمک مؤثری به نهادهای اقتصادی می‌کند تا فعالیت‌های سودزاییِ خود را در مقابل تلاطم‌های بازار به‌سرعت تغییر و تطبیق دهند. و سرانجام اینکه در چنین جامعه‌ای «اطلاعات» نقش مرکزی در سازمان‌دهی جامعه، تولید اقتصادی، و روابط اجتماعی بازی می‌کند، به‌طوری که هر نهادی که بیشترین دسترسی به «اطلاعات» داشته باشد قدرتمندتر می‌شود.

با توجه به این ویژگی‌ها، آیا استفاده از مفهوم «جامعه‌ی شبکه‌ای» در مورد ایران صحیح است؟ شما به درستی نشان می‌دهید که بسیاری از مردم در ایران دست به ایجاد شبکه‌های ارتباطی، چه شبکه‌های دیجیتالی و چه سنتی (محلی، دوستی و کاری) می‌زنند و گروه‌های هویتی و اعتراضی به وجود می‌آورند. اما «جامعه‌ی شبکه‌ای» کاستلز، چنان‌که دیدیم، چیزی بیش از این است. از دیدگاه او، «جامعه‌ی شبکهای» گرایشی است در بستر جوامع صنعتیِ پیشرفته، و نه جوامعی مثل ایران.

مفهوم «جامعه‌ی جنبشی» هم وضعیت مشابهی دارد. به نظر می‌رسد که «جامعه‌ی جنبشی» اولین بار در سال ۱۹۸۴ توسط الن تورن در نوشته‌ی Return of the Actor مطرح شد. در دیدگاه الن تورن، این مفهوم اشاره به جامعه‌ای دارد که در آن جنبش‌های اجتماعی نقش مرکزی در شکل دادن دینامیک اجتماعی و سیاسی بازی می‌کنند. بعدها پژوهشگران دیگری مانند دیتر روخت، فریدهلم نیدهارت، و اخیراً سیدنی تارو به این مفهوم پرداختند. از دیدگان اینان، «جامعه‌ی جنبشی» در واقع تبلور تحولات اجتماعی و سیاسی پس از سال ۱۹۶۸ در کشورهای لیبرال‌دموکراسیِ غربی است که در آن قدرت در مفهوم تورنی و فوکویی‌اش در اغلب عرصه‌ها، نهادها و روابط اجتماعی تنیده شده و از این رو موجب بروز مقاومت گسترده در قالب جنبش‌های اجتماعی مانند جنبش زنان، جوانان، دانشجویان و محیط زیست شد. یادداشت آقای نصرالله لشنی حول مصاحبه‌ی شما به تفصیل به این موضوع پرداخته و تأکید کرده که مفهوم «جامعه‌ی جنبشی» مختص کشورهای دموکراتیک و پساصنعتیِ غربی است و در جوامعی مانند ایران کاربرد ندارد.

از دیدگاه من، استفاده از چنین مفاهیمی برای تحلیل مسائل اجتماعی و سیاسیِ ایران در اصل اشکالی ندارد، مشروط بر اینکه به سبق و نسب یا genealogy این مفاهیم آگاه باشیم و بتوانیم معنایی بومی به آن‌ها دهیم. به عبارت دیگر، اصلح این بود که شما توضیح می‌دادید که منظورتان از مفاهیم «جامعه‌ی شبکه‌ای» و «جامعه‌ی جنبشی» لزوماً آن نیست که واضعان و دیگران در غرب به کار می‌برند، بلکه شما آنان را برگرفته از مشاهده‌ی وضعیت ایران و در معانی خاص خودتان به کار می‌برید. در غیر این صورت، اطلاق این واژه‌ها می‌تواند سبب ابهام و سوءتفاهم شود. برای مثال، «جامعه‌ی شبکه‌ای» مورد نظرِ شما شامل شبکه‌های سنتی مانند شبکه‌های دوستی، محله‌ای و خانوادگی است، در حالی که شبکه‌های مورد نظر کاستلز اصولاً با فناوریِ نوینِ دیجیتالی پدید آمده‌اند.

«جامعه‌ی شبکه‌ای» گرایشی است در بستر جوامع صنعتیِ پیشرفته، و نه جوامعی مثل ایران.

۲. چنان‌که شما نشان داده‌اید، ماهیت سلطه در نظام ولاییِ ایران به‌گونه‌ای است که موجب بحران‌های گوناگون، نارضایتی‌های متعدد و اعتراضات پی‌درپی از سوی آحاد مختلف جامعه شده است. اما چگونه می‌توان ماهیت سلطه‌ی ولایی را تعریف کرد؟ به نظر من، نظام ولایی-نظامی کشور عملاً شکلی از «استعمار داخلی» (internal colonization) را ایجاد کرده است. طمع حاکمیت به کنترل زندگی شهروندان، به‌ویژه زنان، فرودستان، و اقلیتهای مذهبی و قومی، و همینطور عرصه‌ی فرهنگ و هنر و اقتصاد چنان است که گویی این مرز و بوم و هر آنچه در آن جاری است مستعمره‌ی ولایت محسوب میشود. با تکیه بر خشونت و مهندسی کردن گروهی به نام «مردم»، و مقوله‌ای به اسم خودی-ارزشی، حاکمیت ولایی می‌خواهد تصور خود از زندگی را بر این مرز و بوم و اکثریت مردمانش تحمیل کند، و در این راه از ارعاب و سرکوب و استیلا ابایی ندارد. از این لحاظ، حاکمیت ولایی از بسیاری جهات شبیه دشمن خود یعنی حکومت اسرائیل است. کافی است توجه کنیم به درجه‌ی ایدئولوژیک‌بودن هر دو رژیم؛ استفاده‌ی ابزاری از دین (یهودیت و اسلام شیعه) برای هویت‌سازی و استیلای سیاسی؛ نقش نهادهای اطلاعاتی-امنیتی در سیاست؛ کنترل شدید و قهرآمیز بر مردم غیرخودی (فلسطینی‌ها در اسرائیل و اکثریت در ایران)؛ برقراری نظام آپارتاید (آپارتاید قومی در اسرائیل و آپارتاید جنسیتی در ایران)؛ ایست‌های بازرسی برای کنترل مردم غیرخودی (checkpoints برای فلسطینی‌ها در اسرائیل و گشت ارشاد در ایران)؛ و سرانجام، توسعه‌طلبی در منطقه از طریق نفوذ سیاسی، نظامی و اقتصادی. به نظر من، ریشه‌ی این‌ها در خصلت استعماریِ سلطه‌ی آن‌ها است. در اسرائیل استعمار بر فلسطین و زندگیِ فلسطینی است (استعمار خارجی)، و در ایران استعمار بر ایران و زندگیِ ایرانی (استعمار داخلی). با وجود اینکه در ماهیت استعماری این دو کشور تفاوت‌های اساسی وجود دارد، قابل انتظار است که چنین نظام سلطه‌ای در خود حامل مقاومت‌های مردمی در زندگیِ روزمره و خیزش‌های رهایی‌بخش باشد، مانند انتفاضه در فلسطین و خیزش «زن، زندگی، آزادی» در ایران.

۳. اما چگونه می‌توان خیزش «زن، زندگی، آزادی» را خصلت‌بندی کرد؟ شما تصریح می‌کنید که «خیزش مهسا نوعی از جنبش اجتماعی بود، ولی کاربرد انقلاب برایش خطا است». و ادامه می‌دهید «به نظر من با وجود رادیکال بودن خیزش مهسا، این خیزش اساساً در پروسه‌ی انقلاب قرار نداشت و از ویژگیِ یک انقلاب برخوردار نبود». این گفته‌ی شما شامل چند واژه است («جنبش مهسا»، «خیزش مهسا»، «انقلاب» و «پروسه‌ی انقلابی») که باید معنایشان روشن شود، وگرنه می‌توانند موجب سوءتفاهم در درک ماهیت خیزش مهسا شوند. اولاً، به نظر من «جنبش اجتماعی» و «خیزش» تفاوت مفهومی دارند. جنبش اجتماعی اشاره دارد به عمل جمعیِ مبارزه‌جویانه‌ی (contentious) تعداد زیادی از مردم که خواهان تغییرات اجتماعی-سیاسی در یک جامعه هستند. خواسته‌ها گاهی محدودند و گاهی گسترده. تاکتیک‌ها گاهی رادیکال هستند و گاهی روتین و مسالمت‌آمیز. در حالی که جنبش‌های اجتماعی معمولاً خواهان تحقق خواست‌های مشخصی در بستر نظام موجود هستند، «جنبش‌های انقلابی» به دنبال تغییرات ساختاری در قالب ایجاد نظم سیاسیِ بدیل‌اند. جنبش‌های اجتماعی معمولاً با نوعی هویت، گفتمان، ادبیات و سازمان‌دهی همراه هستند و اغلب در بازه‌ی زمانیِ نسبتاً طولانی و مستمر به مبارزه می‌پردازند. با این توضیحات، «خیزش‌های اجتماعی» (uprising) متفاوت‌اند. «خیزش‌های اجتماعی» در واقع نوعی رپرتوار یا عملکرد خاصی از جنبش اجتماعی به شمار می‌روند که در زمان‌هایی خود را به صورت عمل جمعیِ اعتراضیِ افراد در خیابان‌ها، در طول زمانی کوتاه و با تأثیرات نسبتاً بالا نشان می‌دهند. از طرف دیگر، من بین «جنبش انقلابی»، «وضعیت انقلابی» و «انقلاب» تمایز قائلم. برای مثال، وقتی می‌گوییم خیزش اعتراضی در یک کشور وارد اپیزود انقلابی شده یا خصلت انقلابی گرفته، معنایش جریان «انقلاب» یا حتی بروز «وضعیت انقلابی» در کشور نیست.

به نظر من، آنچه در سال ۱۴۰۱ در قامت خیزش مهسا رخ داد انقلاب نبود، و حتی به «وضعیت انقلابی» هم نرسید. اما به زعم من خیزش مهسا خصلت انقلابی به خود گرفت. منظورم از «انقلاب» دگرگونگی‌های گسترده در جامعه است که در پی تغییرات سریع و ساختاری در سیستم حاکمیت بر اثر فشار یک جنبش انقلابی از پایین، آغاز می‌شوند. در مقابل، «وضعیت انقلابی» مبیّن شرایطی است که در آن جنبش انقلابیِ سازمان‌یافته‌ای با حمایت میلیون‌ها نفر در مقابل دولتی ضعیف و نیروهای امنیتی متفرق قرار می‌گیرد و عملاً به بروز شکلی از «قدرت دوگانه» می‌انجامد. اگر در این وضعیت، حاکمیت فرو بپاشد، یعنی بوروکراسی و نیروهای سرکوبش دیگر کار نکنند و جنبش انقلابی به پیروزی برسد، آن وقت می‌گوییم انقلاب رخ داده است. در اینجا روشن است که «جنبش انقلابی» و «انقلاب» یکی نیستند. «جنبش انقلابی» در واقع عامل مرکزی بروز «وضعیت انقلابی» و در نهایت مولد «انقلاب» است.

باید دقت کرد که هر اعتراض جمعی و گسترده، مانند اعتراضات ۸۸ یا ۹۶، لزوماً به معنای «جنبش انقلابی» نیست. یک جنبش اجتماعی زمانی خصلت انقلابی به خود می‌گیرد که گروه‌های گوناگون با منافع و نگرانی‌های مختلف (مانند زنان، جوانان، فرودستان، اقوام، اقلیت‌های اجتماعی و غیره) درد و درخواست مشترکی را حس و بیان کنند؛ زمانی که این گروه‌های پراکنده تبدیل می‌شوند به «مردم» ــ «مردم» در معنای ابرجمعی که در آن تفاوت‌های طبقاتی، جنسیتی، قومی، و مذهبی به نفع خیر عمومی بزرگ‌تر موقتاً رنگ می‌بازد. زمانی که این «مردم» خواستار تغییر نظام و تحول ساختاری شوند، می‌گوییم یک جنبش انقلابی به وجود آمده است. فکر می‌کنم که خیزش «زن، زندگی، آزادی» دارای چنین خصایلی بود، و از این رو با اعتراضات ۹۶ و ۹۸ تمایز کیفی داشت. من به تفصیل درباره‌ی این موضوع در مصاحبه با روزنامه‌ی «اعتماد» در مهر ۱۴۰۱ و در مقاله‌ی «آیا ایران در آستانه‌ی انقلاب دیگری است؟» صحبت کرده‌ام و در اینجا تکرار نمی‌کنم. اما مایلم به موضوع پیامدهای جنبش‌های اجتماعی که شما مطرح کرده‌اید بپردازم.

۴. پیامدهای جنبش‌های اجتماعی، و مسئله‌ی پیروزی و شکست جنبش‌ها، بحث مهمی است که شما هم به آن پرداخته‌اید. در پاسخ به این پرسش که «آیا جنبش مهسا شکست خورد؟»، می‌گویید «دوگانه‌ی پیروزی-شکست در جنبش‌ها افراد را دچار خطای جدی می‌کند». درست است، من هم تا درجه‌ی بالایی با این دیدگاه موافق‌ام. به عبارت دیگر، ما می‌گوییم که اثرات جنبش‌ها را نباید فقط در لحظه‌ی رخداد، بلکه باید در جریان بلندمدت هم دید. در آمریکا، مثلاً، اغلب می‌پرسند که نتیجه‌ی جنبش‌های پرشور «اشغال» (Occupy Movement) یا «جان سیاه‌پوستان هم ارزش دارد» (Black Lives Matter) چه بوده است؟ به نظرم یکی از پیامدهای جنبش اشغال را باید در ظهور سیاست‌های مترقیِ برنی ساندرز در کمپین انتخابات ریاست‌جمهوری در سال‌های ۲۰۱۶ و ۲۰۲۰ دید. به بیان دیگر، بخش مهمی از درخواست‌های جنبش «اشغال» وارد کارزار سیاست نهادی (institutional politics) شد. و یا اینکه، مثلاً، بسیاری از فعالان جنبش «جان سیاه‌پوستان هم ارزش دارد» وارد کارزارهای سیاست‌های محلی، شهری و حقوقی شدند، و برخی از درخواست‌ها و مبارزات جنبشی را به شکل‌های دیگری ادامه دادند. بنابراین، صحبت شما حول قضیه‌ی دوگانه‌ی پیروزی-شکست در جنبش‌ها بسیار مهم است.

نگرانیِ من، اما، این است که به نظر می‌رسد شما مجموعه‌ی مفاهیم جنبش، خیزش، انقلاب، و دموکراتیزاسیون را در قالب «جنبش اجتماعی» می‌بینید، به‌طوری که گویی این‌ها همه بیان‌کننده‌ی یک جریانند و از یک پدیده سخن می‌گویند. درست است که در واقعیت، این‌ها به هم ربط دارند و می‌توانند از یکی به دیگری منتهی شوند، مثلاً ممکن است جنبش به خیزش، خیزش به انقلاب، و انقلاب به دموکراتیزسیون تحول پیدا کند. ولی ضرورتاً چنین نیست. می‌توان گفت که یک جنبش اجتماعی که در پی ایجاد دموکراسی است می‌تواند، چنانکه شما استدلال می‌کنید، در پروسه‌ی مبارزه و بسیج به «ارتقاء فرهنگ سیاسی کمک کند». ولی «ارتقاء فرهنگ سیاسی» یک چیز است و تأسیس حاکمیت دموکراتیک چیز دیگر. گرچه پیوند بین آن‌ها انکارناپذیر است. من احساس میکنم که فرهنگ سیاسیِ شهروندان کشورِ ما، به‌ویژه پس از خیزش مهسا، به‌طور چشمگیری ارتقاء یافته است. با وجود این، حاکمیت کشور همچنان استبدادی و سرکوبگر باقی مانده تا جایی که گویی دارد با سرکوب خیابانی از زنان کشور انتقام می‌گیرد. می‌خواهم بگویم که تغییر نظام سیاسیِ یک کشور و ایجاد حاکمیت دموکراتیک مستلزم راهکار و استراتژیِ دیگری است، یعنی بسیج گسترده‌ی اقشار و گروه‌های مردمیِ متحد که از طریق سازمان‌دهی، خود را به‌عنوان نوعی بدیل مقبول عرضه کند و با فشار روی حاکمیت آن را وادار به تغییر ساختاری کند.

اتفاقاً در همین راستا است که آقای رزاق معضل فقدان «بدیل مقبول و مطلوب»، «خلأ هژمونیک» و «فقدان اپوزیسیون قابلی که اکثریتِ غالب را نمایندگی کند» را مطرح می‌کنند. اگر به راستی راجع به تغییرات بنیادی و ساختاری در نظم سیاسیِ کشور (و نه فقط ارتقای فرهنگ سیاسی) صحبت می‌کنیم به نظر من، این مسئله‌ی بی‌اندازه مهمی است که نیاز به تمرکز دارد. به عبارت دیگر، «مسئله‌ی سیاسی» (the political question)، یعنی مسئله‌ی دگرگونی حاکمیت و دولت، باید در مرکز تحلیل ما قرار بگیرد. البته شما هم به این مسئله اذعان دارید. شما، در کنار توصیف توانایی‌ها و دستاوردهای جنبش مهسا، به درستی نتیجه میگیرید که «در شکل‌گیری یک نیروی بدیل، خلأ وجود دارد»، و استدلال می‌کنید که در آینده چنین آلترناتیوی به وجود خواهد آمد، به این علت که مردم عادیِ داخل ایران در مقایسه با به‌اصطلاح «اپوزیسیون»، همگراییِ بسیار بیشتری دارند. از قضا من هم در یادداشتی با عنوان «اپوزیسیون علیه جنبش» بحث کرده‌ام که «اپوزیسیون» (عموماً در خارج کشور) از نوعی بیماری سیاسی در قالب فرقه‌گرایی و شکاف و نارواداری رنج می‌برد که عملاً آن را در مقابل جنبش رهایی‌بخش مردم قرار داده است. از این رو من نقد شما را به «اپوزیسیون» خارج کشور درک می‌کنم، اینکه، به قول شما، یک یا چند نفر آدم نمی‌توانند خودشان را وسط میدان بیندازند و بگویند «ما رهبر هستیم، از ما پیروی کنید». اما احساس می‌کنم که تصور شما از «ظهور رهبری در زمان مناسب» می‌تواند تعبیر متافیزیکی پیدا کند. وقتی می‌گویید «جنبش دموکراتیک در مسیر رشد و تحول و در مقطع مناسب به‌ تدریج شاهد شکل‌گیری رهبری یا نیروی مرجعی خواهد شد» انگار به معنای آن است که مسئله حل شده است، و تنها تحققش دیر یا زود دارد.

دیدگاه من مقداری متفاوت است. به نظرم، بحث و بررسیِ رهبری باید از این فراتر برود. لازم است به‌طور جدی به موضوع رهبری، سازمان‌دهی یا سازمان رهبری پرداخت، و امکانات، مشکلات، و موانع پیش رو را از حیث نظری و عملی مورد مداقه قرار داد. باید توجه داشت که ما در فضایی از فرهنگ سیاسیِ جهانی به سر می‌بریم که رهبری و سازمان‌دهی منزلت سنتیِ خودشان را از دست داده‌اند. افراد غالباً پیروی از «رهبر» را برنمی‌تابند و سازمان‌یابیِ سنتی را اغلب غیردموکراتیک می‌دانند. در حالی که به نظر من یک خیزش سیاسی بدون سازماندهیِ منسجم و رهبری مسئول و مورد اعتماد به‌سختی میتواند تغییر سیاسیِ معناداری را ایجاد کند. بهار عربی این را نشان داد. تنها در سودان بود که نیروهای مخالف توانستند با مذاکره و ائتلاف جبهه‌ی متحدی به وجود بیاورند و از این طریق حاکمیت و ارتش را مجبور به مذاکره برای گذار به نظم مدنی و دموکراتیک کنند (گرچه بعداً ارتش با ترغیب مصر، امارات و تونس دست به کودتا زد و نهایتاً جنگ داخلی به راه انداخت). به هر حال، در تجربیات جنبش‌های انقلابی، سنت مذاکره و ائتلاف‌سازی وجود دارد که نباید نادیده گرفته شود. تجربه‌ی سودان، به‌رغم موانع، نمونه‌ی نسبتاً خوبی بوده است. جالب است که جنبش مهسا بیش از خیزشهای بهار عربی موجد گفت‌وگو درباره‌ی مسئله‌ی رهبری و سازماندهی شده است، به این علت که فرصت داشته کاستی‌های بهار عربی را ببیند و به آن‌ها فکر کند.

خیزش سیاسی بدون سازمان‌دهیِ منسجم و رهبری مسئول و مورد اعتماد به‌سختی می‌تواند تغییر سیاسیِ معناداری را ایجاد کند.

۵. در این رابطه توصیف و تمایزِ طرح شده توسط شما میان «استراتژی گذار» از یک سو و «انقلاب» از سوی دیگر نکته‌ی قابل تأملی است. به نظر می‌رسد که شما مخالف «انقلاب» هستید، اما با استراتژی گذار موافقید. تصور می‌کنم که منظورتان از گذار، تحول به نظم سیاسیِ جدید و دموکراتیک باشد، آن‌گونه که آقای میرحسین موسوی تجویز می‌کنند ولی اذعان دارند که در این شرایط نمی‌دانند که چنین گذاری چگونه قرار است رخ دهد. اگر چنین است، برایم جالب است بدانم که استراتژی گذار از حیث نظری با انقلاب چه تفاوتی دارد؟ به نظر می‌رسد که شما «انقلاب» را به معنای براندازیِ قهرآمیز می‌دانید و از آن دوری می‌جویید. با توجه به تجربه‌ی دردناک این نوع انقلاب‌ها در قرن گذشته که با خود خشونت، بی‌ثباتی، ناامنی، و آسیب به زیرساخت اقتصادی را به همراه آوردند، موضع شما قابل درک است. اما در ادبیات جنبش‌ها و سیاست‌های مبارزه‌جویانه (contentious politics) بحثی هست حول اینکه آیا انقلاب لزوماً با براندازی و خشونت همراه است، آن‌گونه که هانتیگتون می‌دید؟ به عبارت دیگر، آیا تغییرات ساختاری از طریق بسیج مردمی و خیزش‌های سیاسی ضرورتاً باید با خشونت و تخریب همراه باشد؟ تجربه‌ی برخی از کشورها نظیر کشورهای اروپای شرقی در سال ۱۹۸۹ نشان می‌دهد که امکان انقلاب از راه مذاکره و خشونت‌پرهیزی (negotiated revolutions) وجود دارد، ولی شرایط و راهکارهای خودش را می‌طلبد. مطالعات اریکا چنووت Erica Chenoweth)) نمونه‌های قابل‌توجهی از تغییرات ساختاری به میانجیِ خیزش‌های سیاسی را نشان می‌دهد که نتایج نسبتاً ایجابی و کم‌هزینه داشته‌اند. در واقع، او تأکید می‌کند که مبارزات جمعیِ مدنی یعنی اعتراضات خیابانی، اعتصابات عمومی و نافرمانی مدنی بسیار بیشتر از مبارزات مسلحانه و خشونت‌آمیز در حصول به نتیجه موفق بوده‌اند. نمونه‌های انقلاب فیلیپین در سال ۱۹۸۶، صربستان در سال ۲۰۰۰، ماداگاسکار در سال ۲۰۰۲، گرجستان در سال ۲۰۰۳، و اوکراین در سال ۲۰۰۴ از این دسته است. همه‌ی این خیزش‌های سیاسی منجر به برکناری دیکتاتوری و حکومت‌های اقتدارگرا شدند و راه را برای تغییرات دیگر گشودند. البته این خیزش‌های نسبتاً موفق خالی از خشونت نبودند، ولی تقریباً در همه‌ی موارد خشونت از جانب حاکمیت بروز داده شد و نه از جانب جنبش‌ها.

۶. موضوع خشونت در مبارزات اجتماعی و سیاسی نیازمند کندوکاو جدی است. شما به‌صراحت و به‌طور سیستماتیک خشونت‌پرهیزی را توصیه می‌کنید و آنانی را که به عمد یا سهو خیزش «زن، زندگی، آزادی» را در مواقعی به خشونت کشیدند به‌شدت نقد می‌کنید. این قابل درک است. اما همچنان که شما به‌درستی بر پیچیدگی‌های کارکرد جنبش‌ها تأکید می‌کنید، به نظرم باید پذیرفت که خشونت هم جزئی از این پیچیدگی‌هاست. تصور کنید که چه فرصت مغتنمی می‌بود اگر مهاتما گاندی و فرانتس فانون رو در روی هم می‌نشستند و راجع به خشونت در جنبش‌ها گفت‌وگو می‌کردند. جالب می‌بود از آن‌ها بشنویم که درباره‌ی تاکتیک حماس در اسرائیل در قیاس با انتفاضه‌ی مردم فلسطین، و یا درباره‌ی خیزش مهسا چه فکر می‌کردند. اتفاقاً در برهه‌ی کنونی در جنگ غزه، موضوع خشونت در مبارزات رهایی‌بخش بار دیگر در سطح جهانی مورد بحث قرار گرفته است. ولی اختلافات همچنان ادامه دارد. به نظرم ریشه‌ی اختلافات تا حدی مربوط است به ابهام در معنای خشونت، تا اندازه‌ای به مسئله‌ی سود و زیانِ خشونت در مبارزه، و مقداری به توازن قوای جنبش و ضدجنبش یا قدرت. در سال گذشته در گفت‌وگویی با سایت «رویداد ۲۴» تلاش کردم به برخی از این پیچیدگی‌ها بپردازم.

موضوع خشونت یکی از مهم‌ترین مباحث مربوط به جنبش‌های اجتماعی و انقلابی است. تقریباً همه‌ی مباحث مربوط است به عقلانیت و اخلاقیتِ استفاده از خشونت از جانب جنبش‌های سیاسی برای حصول به اهدافشان. در یک طرف بحث فرانتس فانون قراردارد که می‌گفت در مقابل خشونتِ بی‌بدیل استعمارگران، مردم تحت استعمار برای رهایی‌ به خشونتِ گسترده روی می‌آورند، به‌طوری ‌که خشونت علیه استعمارگران مردم را تطهیر می‌کند و به آنان حیثیت و والایی می‌بخشد. در مقابل، مهاتما گاندی و مارتین لوترکینگ و بسیاری دیگر خشونت را از مصادیق شر می‌دانند که انسان‌ها باید از آن بپرهیزند، حتی اگر برای امر خیر به کار گرفته شود.

در این چارچوب سؤالات مهمی مطرح می‌شوند. آیا امتناع از خشونت به لحاظِ اخلاقی (ethical) است یا ابعاد سیاسی-استراتژیک دارد؟ به عبارت دیگر، آیا باید اصولاً و اخلاقاً از خشونت پرهیز کرد، چون جوهر خشونت بد است، یا اینکه خشونت به لحاظ سیاسی و استراتژیک و افکار عمومی زیان‌بخش است؟ از جانب دیگر، استفاده از خشونت صرفاً برای دفاع از خود را چگونه باید ارزیابی کرد؟ آیا چنین استفاده‌ای می‌تواند قابل قبول باشد؟ آیا رویکرد مطلق‌گرایانه به پدیده‌ی خشونت پذیرفتنی است؟ رویکرد پراگماتیستی چه ارزشی دارد، یعنی آیا، مثلاً، می‌توان در شرایطی استثنایی از خشونت به نفع جنبش استفاده کرد و در عین حال علی‌الاصول با خشونت مخالف بود؟

اما پرسش اصلی این است که خشونت یعنی چه؟ بسیاری از خشونتِ فقر، خشونتِ روانی و البته از خشونتِ جنسی صحبت کرده‌اند، و بعضی دیگر از آسیب رساندن به اموال و حتی اخلال در نظم عمومی، مانند آتش زدن لاستیک اتومبیل در خیابان‌ها، سخن گفته‌اند. گفتنی‌ها درین‌باره زیاد است. ولی باید به‌اختصار تأکید کنم که در مباحث جنبش‌های اجتماعی و انقلابی، خشونت کلاً به معنای آسیب زدن به جسم و جانِ انسان‌ها تعریف می‌شود. با این توصیف، اصل امتناع از خشونت در مبارزات اجتماعی و سیاسی عبارت است از امتناع از وارد کردن آسیب به جسم و جانِ انسان‌های دیگر، چه انسان‌هایی که خارج از معادله‌ی مبارزات هستند و چه آن‌هایی که در مقابل حرکت اعتراضی دست به خشونت می‌زنند. در ادبیات سیاسی، اصل امتناع از خشونت در مقابل عملیات مسلحانه مطرح می‌شود، اما محدود به آن نیست. در این معنا، اختلال در نظم عمومی مانند آتش زدن لاستیک اتوموبیل لزوماً از مصادیق خشونت نیست، بلکه شکلی از نافرمانیِ مدنی به شمار می‌رود. می‌بینیم که قضیه‌ی خشونت خیلی بغرنج‌تر از آن است که این روزها در رسانه‌ها و گفتار سیاستمداران جاری است.

۷. در انتها اجازه دهید به نکته‌ای در رابطه با دورنمای جنبش «زن، زندگی، آزادی» اشاره کنم که شما به تفصیل درباره‌اش صحبت کرده‌اید. بله، جنبش‌های اجتماعی در ایران، به‌ویژه جنبش مهسا، دستاوردهای مهمی در عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی داشته‌اند. و تردیدی نیست که زنان از پیشگامان مبارزه علیه استیلای حاکمیت بر زندگی مردم بوده‌اند. با وجود این، آقای رزاق به‌درستی تأکید می‌کنند که تاکنون ذره‌ای تغییر در رفتار حاکمیت و ساختار سیاسی ایجاد نشده است. بر عکس، در این لحظات که این سطور را می‌نویسم، حاکمیت با سوءاستفاده از «وضعیت جنگی» با اسرائیل، جنگی گسترده در خیابان‌های ایران علیه زنان به راه انداخته است. پس جنبش دارد کجا می‌رود؟

دیدگاه شما این است که جنبش کنونی در ایران تک‌خطی نیست، مبارزاتش بالا و پایین دارد، ولی در کل در «حال پیشروی آرام و تدریجی است». به عبارت دیگر، مبارزه‌ای که پس از قتل مهسا-ژینا به جنبشی اجتماعی-سیاسی تبدیل شد، پس از سرکوب و ارعاب حکومت حالا دوباره در شکل ناجنبش به مقاومتِ خود ادامه می‌دهد. به سخن کوتاه، جامعه همچنان بحرانی است و خصلتِ جنبشی خود را حفظ کرده است.

درین‌باره من عموماً با شما همفکری دارم. واقعیت این است که خیزش «زن، زندگی، آزادی» در طول صد روز خود مولد ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی و فرهنگیِ جدیدی شد. تحولی ذهنی در بسیاری از مردم رخ داد. اکثریت مردم از نظام کنونی گذشتند و خواستار تغییرات بنیادی شدند. زنان، به‌عنوان عاملان دگرگون‌کننده، و «مسئله‌ی زنان»، به‌عنوان کانون مبارزه، تصدیق شدند. حجاب اجباری به‌طور قاطع به چالش کشیده شد. این‌ها در مجموع نه تنها به‌خودی‌خود دستاورد محسوب می‌شوند، بلکه عملاً زمینه‌ی تنش و برخوردهای بیشتر با حاکمیت را فراهم می‌کنند و استمرار (نا)جنبش را رقم می‌زنند. برای مثال، حضور زنان بدون حجاب اجباری در خیابان‌ها عملاً به نوعی هنجار تبدیل شده است. حاکمیت باید به شکلی با این قضیه برخورد کند ــ یا عملاً (نه قانوناً) آن را بپذیرد یا روش سرکوب پیش بگیرد، که این روزها چنین می‌کند. اما این برخوردها می‌تواند زمینه را برای دور جدیدی از خشم عمومی و بحران اجتماعی فراهم بیاورد. گذشته از حجاب اجباری، به نظر می‌رسد که پایبندی به ارزش‌های دینی در بین بسیاری از مردم، از جمله اقشار فرودست جامعه، به‌شدت تضعیف شده است. در خبرها می‌شنویم که مساجد خالی شده‌اند، و بسیاری از افراد از هنجارها و مناسک دینی امتناع می‌ورزند. به‌رغم سرکوب حاکمیت، به نظر می‌رسد که مردم سبک زندگیِ خود را در زندگیِ روزمره عملاً تحقق می‌بخشند. به اختصار، دیدگاه شما درباره‌ی پیشرویِ آرام جنبش منصفانه به نظر میرسد.

با وجود این، شاید فردی مثل آلبرت هیرشمن سؤال کند که جای مفهوم exit یا «خروج» (از مبارزه- جنبش) در چارچوب تحلیلیِ شما کجاست؟ به عبارت دیگر، آیا نمی‌توان تصور کرد که جامعه خسته شود، مردم مهاجرت کنند یا به قول معروف «آهسته بیایند و آهسته بروند»، و در کل برگردند به زندگیِ خصوصیِ خودشان و کاری به کار سیاست نداشته باشند؟ تردیدی ندارم که می‌توان پاسخ‌های مستدلی به این پرسش‌ها ارائه کرد. ولی به هر حال باید به این سؤالات پرداخت. برای مثال، می‌توان پرسید آیا اصولاً امتناع شهروندان ایرانی از سیاست تحت حاکمیت ولایی-نظامی مقدور است؟ آیا زنان می‌توانند به زندگیِ خودشان بپردازند و کاری به کارِ حاکمیت نداشته باشند؟ من فکر نمی‌کنم که چنین چیزی محتمل باشد. به این علت ساده که این حاکمیت است که دست از سرِ مردم برنمی‌دارد و نمی‌گذارد آن‌ها به زندگیِ عادیِ خود مشغول باشند. به این دلیل که، به زبان عامیانه، مردمِ ما عادی‌اند ولی حاکمیت غیرعادی. فقط کافی است در این روزها نگاهی به خیابان‌ها و میادین و پارک‌ها، و به کافه‌ها و فروشگاه‌ها و دانشگاه‌ها بیندازیم تا ببینیم گشت ارشاد و دیگر دولتیان با زنان و مردانی که لزوماً نمی‌خواهند کاری به کارِ سیاست داشته باشند چه می‌کنند. به عبارت دیگر، «خروج» شهروندان ایرانی از کارزار سیاست، حتی اگر چنین بخواهند، نامحتمل است، دقیقاً به این علت که حاکمیت زندگیکردن را سیاسی کرده است.

 

با احترام،

آصف بیات

اردیبهشت ۱۴۰۳