آگوست 29
گزارش ماهیانه نقض حقوق زنان در مرداد ماه ۱۳۹۹
آگوست 29
جانباختن تعدادی از زندانیان در زاهدان بر اثر کرونا
بنابه گزارشات رسیده به « فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران» تعدادی از زندانیان زندان زاهدان به دلیل ابتلاء به ویروس کرونا در زندان مرکزی زاهدان جانباختند.
طی هفته های گذشته صدها نفر از زندانیان زندان زاهدان به ویروس کرونا مبتلا شدند که متاسفانه تعدادی از آنها بدلیل عدم انتقال به بیمارستان و عدم رسیدگی های پزشکی و نگهداشتن آنها در زندان جانباختند.
در حال حاضر زندانیانی که به ویروس کرونا مبتلا شده اند به بند نسوان سابق (قرنطینه جدید ) ،بند قرنطینه و سالن ملاقات منتقل می شوند. زندانیانی که به این محل منتقل می شوند در وضعیت حاد قرار دارند که اکثرا در اینجا فوت می کنند. زندانیان بی دفاع از هرگونه درمان محروم هستند.
زندانیانی که وضعیت جسمی حادی ندارند در همان بندهای عمومی در کنار سایر زندانیان نگهداری می شوند.
در حال حاضر تقریبا در تمامی بندها ویروس کرونا شیوع یافته است . اسامی تعدادی از زندانیانی که در اثر ابتلا به ویروس کرونا جانباخته اند به قرار زیر است :
۱ـ ناصر شاهوزهی از بند ۳ زندان مرکزی زاهدان
۲ـ حسن ذوقی ۴۰ ساله از بند ۴ زندان مرکزی زاهدان
۳ـ پوریا سر حدی ۲۰ ساله از بند ۶ زندان مرکزی زاهدان
در حال حاضر چندین برابر ظرفیت سلولها و بندها زندانی جای داده شده. و از امکانات اولیه مانند مواد شوینده و بهداشتی محروم می باشند . اکثر زندانیان به دلیل سوء تقذیه شدید از مقاومت بدنی کافی نیز برخوردار نیستند .
زندانیان مبتلا به ویروس کرونا که در وضعیت حاد جسمی هستند بجای انتقال به بیمارستانهای خارج از زندان و مورد درمان قرار گرفتن، به بند های قرنطینه و سالن ملاقات زندان مرکزی زاهدان منتقل می شوند و عملا قصد حذف فیزیکی آنها را دارند.
همکاری نکنی تو را می کشیم، میگیم کرونا گرفتی
حمزه درویش زندانی عقیدتی سنی مذهب که از روز دوشنبه ۳۰ تیر ماه ۱۳۹۹، در اندرزگاه ۸ زندان لاکان رشت در اعتراض به عدم رعایت اصل تفکیک جرائم و نگهداری وی در میان مجرمان خطرناک و درخواست برای بازگرداندنش به زندان رجائی شهر کرج همچنان در اعتصاب غذا به سر می برد، با انتشار نامه ای از زندان به شرح شکنجه، ضرب و شتم، درخواست همکاری ارگان های اطلاعاتی و امنیتی و تهدید به قتل پرداخته و با انتشار این نامه خواسته صدای مظلومیتش شنیده شود.
حمزه درویش به اتهامات «تبلیغ علیه نظام» و «اقدام علیه امنیت ملی کشور» از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی مقیسه به تحمل ۱۸ سال حبس تعزیری محکوم شد.
با گذشت بیش از دو ماه از انتقال حمزه درویش به زندان لاکان رشت، این زندانی سنی مذهب همچنان از حقوق اولیه خود محروم مانده است.
بازجویان اطلاعات و قاضی ناظر پرونده به خانواده حمزه درویش گفتهاند «هدف از انتقال وی توقف فعالیت رسانه ای و قطع ارتباط با شبکه های مخالف نظام و رضایت دادن به اقامت در زندان لاکان رشت بوده است».
حمزه درویش زندانی عقیدتی سنی مذهب در قسمتی از نامهای که به دست کمپین رسیده است میگوید: «اگر برای من اتفاقی در زندان لاکان بیفتد، مسئولیت آن با دو بازپرس دادسرای مقدس ناحیه ۳۳ وزیری و محمد برائه است. همین دو بازپرس جانی دستور انتقال علیرضا شیرمحمدعلی را به زندان تهران بزرگ، بدون در نظر گرفتن قانون تفکیک جرائم دادند که منجر به کشته شدن او شد.»
نسخه ای از نامه حمزه درویش که جهت انتشار در اختیار کمپین دفاع از زندانیان سیاسی قرار گرفته است را در ادامه بخوانید:
رنجنامه حمزه درویش زندانی عقیدتی سنی مذهب محبوس در سلولی انفرادی در زندان لاکان رشت
«من حمزه درویش هستم ۲۷ ساله زندانی سیاسی اهل سنت. از تاریخ ۳۰ تیرماه ۹۹، در انفرادی زندان لاکان در اعتراض به اینکه اتهام من مربوط به این زندان نیست، امنیت جانی ندارم و با خواسته انتقال به زندان رجایی شهر دست به اعتصاب غذا زدم. متاسفانه در دومین روز اعتصاب غذایم به جای پاسخ دادن مرا به مدت سه روز و سه شب یعنی از تاریخ ۳۱ تیر تا دوم مرداد۹۹ در انفرادی دستبند و پابند زدند. طوری به من دستبند و پابندزدند که نمی توانستم دراز بکشم یا بلند شوم و در حالت نیم خیز مانده بودم.
سه شب و سه روز درحالت نشسته خوابیدم.
اتاق ۶ سالن امنیت (انفرادی زندان لاکان رشت) دوربین دارد و فیلم آن در حفاظت اطلاعات زندان موجود است.
روز چهارم مردادماه به دستور دادستان گیلان فلاح میری مرا به زور از انفرادی به سالن ۸ (سالن متهمان به قتل زندان لاکان) انتقال دادند. در بیستمین روز اعتصاب غذا پدر و مادرم در خانه در حمایت از من اعتصاب غذا کردند.
تا اینکه چند روز پیش کف اتاق را خیس کرده مرا کف اتاق خواباندند و مرا کتک زدند. دوباره مرا خیس کرده شلاقم زدند. چند بار این کار را تکرار کردند. سپس مرا دستبند و پابند به در اتاق زدند طوری این کار را انجام دادند که نمی توانستم بنشینم باید به همان شکل ایستاده می ماندم.
بیش از یک ساعت به حالت ایستاده نگهم داشتند. می گفتند باید اعتصابت را بشکنی و جلوی دوربین بگو که از اول اعتصاب غذا نکرده ای. خودت به درخواست خودت به زندان لاکان آمده ای و یا به درخواست خودت به سالن ۸ رفته ای. از سایتهایی که خبررسانی می کنند اعلام بیزاری بکن و بگو مطالبی که درباره تو منتشر می شود همه دروغ است وآنها از جانب خودشان به دروغ اطلاع رسانی میکنند.
الان مدت سه ماه است که با ضرب و شتم و فشار روحی روانی و تهدید از من می خواهند که همکاری کنم. می گویند اگر همکاری نکنی تو را آرزو بهدل می گذاریم. تو را می کشیم و می گوییم که تو را کرونا کشته است. به تو هپاتیت و ایدز منتقل می کنیم. تو را عقیم می کنیم. نمی گذاریم که سالم از زندان خارج شوی از طریق عواملمان در زندان کاری می کنیم که نقص عضو شوی، می گوییم که چشمت را کور کنند، با چاقو از ناحیه کلیه مجروحت کنند.
از من همکاریهایی می خواهند که امنیت جانی خود و خانواده ام به خطر می افتد. هیچ نهاد و ارگانی در کشور وجود ندارد که به ظلمهایی که اداره اطلاعات در حق من می کند پاسخگو باشد.
اگر برای من اتفاقی در زندان لاکان بیفتد، مسئولیت آن با دو بازپرس دادسرای مقدس ناحیه ۳۳ وزیری و محمد برائه است. همین دو بازپرس جانی دستور انتقال علیرضا شیرمحمدعلی را به زندان تهران بزرگ، بدون در نظر گرفتن قانون تفکیک جرائم دادند که منجر به کشته شدن او شد.
در آخر می خواهم این را بگویم در ۵ سالی که در زندان هستم، تازه معنا و مفهوم مرگ بر خامنه ای را درک کردم. الحق که مرگ برخامنه ای برازنده خامنه ای و زیردستانش است. کسانی که صدای من به آنها می رسد تلاش کنند که صدای مرا برسانند تا مردم بدانند آنچه از من در رسانه ها منتشر می شود حقیقت دارد.
کرونا در اوین؛ آنچه نشان داده شد فراتر از دروغ بود
اتاقهایی که بهعنوان محل زندانیان نشان داده شد مربوط به از جمله غارتگران صندوق ذخیره فرهنگیان و بانک سرمایه بود که از امکانات لوکس برخوردارند.
خبرگزاری هرانا – شب چهارشنبه ۲۲ مرداد برنامه خبری ۲۰:۳۰ برنامهای با هدف عادی جلوه دادن شرایط زندان اوین با وجود شیوع ویروس کرونا در بند ۸ این زندان پخش کرد. در این برنامه تعدادی از گزارشگران صدا و سیما با حضور در بندهای مختلف این زندان و انجام مصاحبههای تصویری با زندانیان از پیش گزینش شده سعی کردند با صحنهسازی و انجام مصاحبههای دیکته شده شرایط را در این زندان عادی نشان دهند. اکنون تعدادی از زندانیان سیاسی محبوس در بند ۸ زندان اوین با نوشتن نامهای اعتراضی جهت تنویر افکار عمومی به پخش این برنامه واکنش نشان دادند. روز یکشنبه ۱۹ مردادماه در پی وصول نتیجه آمایش رندوم (تصادفی) از هفده زندانی در اندرزگاه ۸ زندان اوین مشخص شد دوازده تن از زندانیان به ویروس کرونا آلوده شدهاند. مسئولین زندان پس از انتقال زندانیان به بهداری زندان اوین برای اطمینان بیشتر دوباره از آنان تست کرونا (تست گلو) گرفتند و روز سهشنبه ۲۱ مرداد جواب تستهای گرفته شده مشخص کرد تست ۸ نفر از ۱۲ نفر مجددا مثبت بوده و ۴ نفر دیگر نیز در اقدامی غیر مسئولانه به بند ۸ اوین بازگردانده شدند.
بهدنبال صحنهسازی و نمایش صداوسیما در مورد وضعیت کرونا در زندان اوین، شماری از زندانیان سیاسی بند ۸ اوین، روز پنجشنبه این نمایش رسوا را افشا و اعلام کردند: آنچه از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش شد فراتر از دروغ بود. تونل ضدعفونیکننده که در تصاویر ملاحظه کردید اساساً هیچکدام از ما از وجودش مطلع نبودیم، چه برسد به اینکه در حین ورودمان به زندان از آن استفاده کرده باشیم. قرنطینه بند یک، نه چهارده روز، بلکه چند ساعت و نهایتاً یک روز پذیرای زندانیان تازه وارد است و زندانیان تازه وارد در بندهای چهار، هشت، هفت، به شکلی فرمالیته و در جوار دیگر زندانیان بهاصطلاح قرنطینه میشوند؛ که برای نمونه شرح قرنطینه یکی از بندها را در پی خواهیم آورد.
گزارشی که از بند چهار پخش شد، مربوط به اتاقهایی میشد که افرادی مانند غارتگران صندوق ذخیره فرهنگیان، بانک سرمایه، مؤسسه ثامن و چندین اختلاسگر سرشناس دیگر و سلطان های خودرو و به همراه برخی سرداران تاریخ گذشتهٔ سپاه (که حتی از ترسشان نسبت به خشم ستمدیدگان اسامی مشخصی ندارند و برای نمونه گویا نام یکیشان سردار سیف است) و دیگر اسلافشان در آنجا سکونت داشته و دارند، و با اموال غارت شدهٔ مردم تحت ستم ایران و با خاصهخرجی اتاقهایی لوکس برای خود ترتیب دادهاند. اتاقهایی که در آنها افرادی چون حسین فریدون (برادر رئیسجمهور) و محمدعلی نجفی شهردار سابق تهران (فردی که با جرم قتل اساساً نباید در آن بند و این زندان باشند) و مهدی هاشمی (که در بند هفت در اتاق ویژه در ایامی که مرخصی نیست، بهسر میبرد) در آنجا سکونت دارند.
اما داستان بند۸ متفاوت است. بندی که قرار است به تعبیر خود زندانبانان نقش تبعیدگاه را داشته باشد. ابتدا اینکه بهداری که در تصاویر دیده بودید فاقد امکانات پزشکی لازم است و از فقر تجهیزات پزشکی و دارویی رنج میبرد و ناتوان از ارایه کوچکترین خدمات پزشکی برای بیماران است.
آگوست 29
ادامه سرکوب نوکیشان مسیحی در جمهوری اسلامی
خبرگزاری هرانا – طی روزهای گذشته شیرکو سیاوشی و مهدی ابراهیم زاده، نوکیشان مسیحی اهل شهرستان سردشت توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شدند.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، روز شنبه ۱ شهریور ۹۹، یک نوکیش مسیحی توسط نیروهای امنیتی در منزل شخصیاش در شهرستان سردشت بازداشت و به یکی از بازداشتگاههای اداره اطلاعات سپاه این شهرستان منتقل شد.
هویت این شهروند “شیرکو سیاوشی، فرزند محمد، متولد ۱۳۶۲، اهل شهرستان سردشت” توسط هرانا احراز شده است.
ماموران امنیتی حین بازداشت اقدام به تفتیش منزل کرده و برخی وسایل شخصی آقای سیاوشی از جمله لبتاب و هارد دیسک های وی را نیز ضبط کرده و با خود بردهاند.
از سوی دیگر یک نوکیش مسیحی دیگر در استان فارس بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شده است.
هویت این شهروند “مهدی ابراهیم زاده، فرزند ابراهیم، متولد ۱۳۶۲، اهل شهرستان سردشت” احراز شده است.
سه نوکیش مسیحی به ۳۵ سال زندان محکوم شدند
خبرگزاری هرانا – حکم صادره علیه هادی عسگری، کاویان فلاح محمدی و امین افشار نادری نوکیشان مسیحی در دادگاه تجدید نظر استان تهران عینا تایید شد. پیشتر هادی عسگری و کاویان فلاح محمدی هر کدام به ۱۰ سال زندان، و امین افشار نادری به ۱۵ سال زندان محکوم شده بود.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از سازمان ماده ۱۸، حکم صادره علیه هادی عسگری و کاویان فلاح محمدی امین افشار نادری در دادگاه تجدید نظر عینا تایید شد.
اولین جلسه دادگاه تجدید نظر این شهروندان به ریاست قاضی حسن بابایی در تاریخ ۵ اردیبهشت ۹۷ برگزار شد.
پیشتر هادی عسگری و کاویان فلاح محمدی هر کدام به ۱۰ سال زندان، و امین افشار نادری به ۱۵ سال زندان محکوم شده بودند.
سرکوب مسیحیان در ایران به دلیل باور و فعالیت عقیدتی، همچنان ادامه دارد و اخیراً دادگاه انقلاب بوشهر، روز یکشنبه، اول تیرماه، هفت نوکیش مسیحی را به دلیل باور دینی و فعالیتهای صلح آمیز عقیدتی، متهم به «تبلیغ علیه نظام» کرده و به زندان، جزای نقدی، تبعید، محرومیت از کار و حقوق اجتماعی محکوم کرده است.
علیرغم اینکه طبق قانون مسیحیان به عنوان یک اقلیت دینی به رسمیت شناخته میشوند، با این حال دستگاههای امنیتی مسئلهی گرویدن مسلمانان به مسیحیت را با حساسیت خاصی دنبال میکنند و برخورد قهرآمیزی با فعالان این عرصه دارند.
برخورد با نوکیشان مسیحی در ایران در حالی صورت می گیرد که طبق ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده ۱۸ میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی هر شخصی حق دارد از آزادی دین و تغییر دین با اعتقاد و همچنین آزادی اظهار آن به طور فردی یا جمعی و به طور علنی یا در خفا برخوردار باشد.
۱۳ سال حبس برای چهار نوکیش مسیحی در رشت
خبرگزاری هرانا – رامین حسن پور، هادی رحیمی، کاترین سجادپور و سکینه بهجتی چهار نوکیش مسیحی اهل شهرستان رشت مجموعاً به تحمل ۱۳ سال حبس تعزیری محکوم شدند.
به گزارش خبرگزاری هرانا، به نقل از ماده ۱۸، چهار نوکیش مسیحی اهل شهرستان رشت به تحمل حبس محکوم شدند.
بر اساس این گزارش، رامین حسن پور به پنج سال حبس تعزیری و مسلم رحیمی (هادی) به تحمل چهار سال حبس تعزیری محکوم شدند. کاترین سجادپور (سعیده) همسر آقای حسن پور و سکینه بهجتی (مهری) نیز هر کدام به تحمل دوسال حبس تعزیری محکوم شدند.
اتهام مطروحه علیه این شهروندان، «اقدام علیه امنیت ملی»، «شرکت در جلسات کلیساهای خانگی» و «ترویج مسیحیت صهیونیستی» عنوان شده است.
این نوکیشان مسیحی بهمن ماه سال گذشته در پی حضور ماموران امنیتی در منزل مورد بازجویی قرار گرفتند و پس از توقیف وسایل و مدارک شخصی به آنها گفته شده بود که به زودی به دادگاه احضار خواهند شد.
این شهروندان در اردیبهشت ماه سال جاری، طی یک تماس تلفنی به شعبه ۱۰ دادگاه انقلاب رشت احضار شده و پس از تفهیم اتهام، برای هر کدام از این افراد قرار وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی تعیین شد که روز پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه، به دلیل عدم توانایی در تودیع قرار وثیقه، به زندان لاکان واقع در شهرستان رشت منتقل شده بودند.
نهایتا، با کاهش قرار وثیقه به ۲۰۰ میلیون تومان، سعیده سجادپور، هادی رحیمی و سکینه بهجتی در تاریخ ۳۱ اردیبهشت و رامین حسن پور ۱ خرداد به طور موقت از زندان آزاد شدند.
لازم به اشاره است علیرغم اینکه طبق قانون مسیحیان به عنوان یک اقلیت دینی به رسمیت شناخته میشوند، با این حال دستگاههای امنیتی مسئلهی گرویدن مسلمانان به مسیحیت را با حساسیت خاصی دنبال میکنند و برخورد قهرآمیزی با فعالان این عرصه دارند.
برخورد با نوکیشان مسیحی در ایران در حالی صورت می گیرد که طبق ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده ۱۸ میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی هر شخصی حق دارد از آزادی دین و تغییر دین با اعتقاد و همچنین آزادی اظهار آن به طور فردی یا جمعی و به طور علنی یا در خفا برخوردار باشد.
بازداشت یک نوکیش مسیحی در تهران
خبرگزاری هرانا – روز چهارشنبه ۱۱ تیرماه، معصومه قاسمی، نوکیش مسیحی که یک روز پس از بازداشت فرزندش سمیه (سونیا) صادق، جهت کسب اطلاع از وضعیت وی به دادسرای زندان اوین مراجعه کرده بود، توسط ماموران بازداشت و به بازداشتگاه این زندان منتقل شد. این دو نوکیش مسیحی در تاریخ ۱۹ تیرماه با تودیع قرار وثیقه به صورت موقت آزاد شدند.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از محبت نیوز، روز چهارشنبه ۱۱ تیرماه ۱۳۹۹، معصومه قاسمی، مادر سمیه (سونیا) صادق، نوکیش مسیحی بازداشت و به بازداشتگاه زندان اوین منتقل شد.
بر اساس این گزارش، در پی بازداشت سونیا صادق در تاریخ ۱۰ تیرماه در یک کلیسای خانگی، ماموران وی را به منزل پدری اش در تهران برده و پس از تفتیش منزل، از انتقال او به زندان اوین خبر دادند.
بازداشت معصومه قاسمی، یک روز بعد در پی مراجعه وی به دادسرای اوین جهت پیگیری وضعیت فرزندش، صورت گرفت.
این نوکیش مسیحی همزمان با دخترش سونیا صادق، روز پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۹، پس از چند روز بازداشت از سوی شعبه ۳ دادسرای اوین با تودیع قرار وثیقه به صورت موقت آزاد شد.
گفته میشود قرار وثیقه ی تعیین شده برای این دو نوکیش مسیحی مجموعا مبلغی حدود ۸۰۰ میلیون تومان بوده است.
سمیه (سونیا) صادق، در تاریخ ۱۰ تیر ماه سال جاری همزمان با تعدادی دیگر از نوکیشان مسیحی توسط ماموران اداره اطلاعات در یک کلیسای خانگی بازداشت شده بود.
نیروهای امنیتی، بین عصر سه شنبه و صبح چهارشنبه، ۱۰ و ۱۱ تیر ماه، در تهران، کرج و ملایر دست به تفتیش منازل شهروندان مسیحی زده، عده ای از آنها را مورد ضرب و شتم قرار داده و دستکم ۹ نفر را بازداشت کردند.
از میان این شهروندان دستکم ده نوکیش مسیحی بازداشت شده تفهیم اتهام شدند. بر اساس این گزارش، اتهام مطروحه علیه این شهروندان “عضویت در مسیحیت صیهونیستی”، “تبلیغ علیه نظام” و “اقدام علیه امنیتی ملی” عنوان شده است.
سرکوب مسیحیان در ایران به دلیل باور و فعالیت عقیدتی، همچنان ادامه دارد و اخیراً دادگاه انقلاب بوشهر، روز یکشنبه، اول تیرماه، هفت نوکیش مسیحی را به دلیل باور دینی و فعالیتهای صلح آمیز عقیدتی، متهم به «تبلیغ علیه نظام» کرده و به زندان، جزای نقدی، تبعید، محرومیت از کار و حقوق اجتماعی محکوم کرده است.
علیرغم اینکه طبق قانون مسیحیان به عنوان یک اقلیت دینی به رسمیت شناخته میشوند، با این حال دستگاههای امنیتی مسئلهی گرویدن مسلمانان به مسیحیت را با حساسیت خاصی دنبال میکنند و برخورد قهرآمیزی با فعالان این عرصه دارند.
برخورد با نوکیشان مسیحی در ایران در حالی صورت می گیرد که طبق ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده ۱۸ میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی هر شخصی حق دارد از آزادی دین و تغییر دین با اعتقاد و همچنین آزادی اظهار آن به طور فردی یا جمعی و به طور علنی یا در خفا برخوردار باشد.
آگوست 28
تجمع مادران جان باختگان کشتار سال ۶۷ در خاوران
آگوست 28
عکس؛ صف برای پرواز به کیش در شرایط کرونايی
آگوست 28
رومینا اشرفی؛ حکم پدر قاتل فقط ۹سال حبس است
مادر رومینا اشرفی نوجوان ۱۳ساله تالشی که خرداد ماه امسال توسط پدرش به قتل رسید ، گفت: رای دادگاه برای همسرم تنها ۹ سال و برای بهمن خاوری ( پسری که رومینا با او فرار کرده بود) دوسال حبس اعلام شده است.
به گزارش ایلنا، رعنا دشتی مادر رومینا اشرفی افزود: با وجود تاکیدات مقامهای قضایی از “رسیدگی ویژه” به این پرونده، رای دادگاه ترس و وحشت به جان من و خانوادهام انداخته است.
با وجود آنکه در روزهای ابتدایی نشر خبر قتل رومینا به عنوان “نمونهای از نقض آشکار حقوق کودک” نام برده و گفته می شد که به دلیل ماهیت جرم، دادستان “مطابق با ماده ۵ قانون حمایت از کودک و نوجوان به عنوان “مدعیالعموم” در این پرونده وارد عمل می شود ؛ ولی رای دادگاه موجب برخی نگرانی ها برای مادر رومینا و تنها فرزند خردسالش شده است.
بر اساس قانون مجازات اسلامی پدری که فرزندش را بکشد قصاص نمیشود و در صورت محکومیت در دادگاه به پرداخت دیه و حبس محکوم میشود.
سندی روشن از همدستی رژیم اسلامی با قاتل رومینا
گزارش قبلی: روزنامه شهروند در مطلبی در مورد قتل دلخراش رومینا که با ضربات داس پدرش به قتل رسید نوشت: پدر رومینا قبل از قتل دخترش در مورد مجازات خود تحقیق کرده بود.
این منبع نوشت: پدر داس به دست به تعبیر خود غیرت را تمام کرده و دیگر ترسی از پلیس (قانون) نداشت. یک ماه قبل وقتی به دامادش که وکیل دادگستری است تلفن کرد فهمید که پدر، ولی دم است و قصاص نمیشود.
واکنش تند آمریکا علیه رژیم ملاها
مایک پمپئو وزیر خارجه ایالات متحده درباره قتلهای ناموسی در ایران گفت: من میخواهم به سه قتل ناموسی بیرحمانه که در ایران روی داد اشاره کنم. رومینا اشرفی ۱۴ ساله، فاطمه فرحی ۱۹ ساله، و ریحانه عامری ۲۲ ساله که خویشاوندانشان سر دو نفرشان را بریدند و نفر سوم را با میله آهنی آن قدر کتک زدند که جان سپرد. رهبران فاسد ایران برای مدت ۴۰ سال آدمکشی را تایید کردند، کرامت انسانی زنان را زیر پا گذاشتند،و به درخواستها برای عدالت بیاعتنایی کردند. آنها چه زمانی این حملات شرمآور نسبت به کرامت انسانی را به پایان خواهند رساند؟ .
دردمندانه میگویم؛ بشنوید صدای این آژیر خطر را!
احمد زیدآبادی در كانال تلگرامی خود نوشت: اینکه سران قوای مجریه و قضائیه به حوادث تکاندهنده و دردناکی مانند مرگ آسیۀ پناهی و رومینا اشرفی ورود رسمی و علنی میکنند، خود نشانۀ تحولی است که عمدتاً به عمومی شدن رسانه و قدرت آن مربوط میشود.
تا همین چند سال پیش وقایعی از این دست اغلب کتمان میشد و رسانههای کاغذی هم محدودیتهای خاص خود را برای خبررسانی در این زمینهها داشتند و اگر از دایرۀ محدودیتها نیز بعضاً پا فراتر میگذاشتند و به موضوعاتی از این قبیل میپرداختند، ممکن بود به اتهام تشویش اذهان، نشر اکاذیب، ایجاد یأس و سرخوردگی عمومی و حتی تبلیغ علیه نظام کارشان به محاکمه کشیده شود!
در این میان اما صِرف ورود سران قوا به وقایع دلخراش اجتماعی و اعلامِ نظری یا دادنِ دستوری از سوی آنان مشکلی را حل نمیکند. واکنش به اینگونه وقایع نیاز به علتیابی دقیق و مسئولیتپذیری صریح و علنی دارد که معمولاً در گفتار سران قوا مفقود است چرا که معمولاً این حوادث را به عواملی خارج از حیطۀ مسئولیت خود نسبت میدهند و در عین حال تلاش مؤثری هم برای کشف زمینههای عینی و ذهنی بروز این حوادث دردناک صورت نمیگیرد.
در موردی مانند مرگ آسیۀ پناهی واقعیت این است که فقر و بیکاری و گرانی سبب گسترش آلونکنشینی در حومۀ شهرهای کوچک و بزرگ بخصوص شهرهای با مشکلات انبوه مانند کرمانشاه شده است. مشکلات و نابسامانیهای ناشی از شکلگیری محلات زاغهنشین طبعاً بر کسی پوشیده نیست، اما حمله و هجوم و تخریب و در یک کلام برخورد مکانیکی با این پدیده نه فقط مشکلی از میان برنمیدارد، بلکه سبب فوت مادر رنجدیده و محروم و بیپناه و مستأصلی مانند آسیۀ پناهی میشود. برخورد مناسب با پدیدۀ زاغهنشینی نیازمند وجود برنامۀ توسعۀ شهری متوازنی است که افزون بر آنکه نیاز به مدیریت و دانش و پول و سرمایه دارد، توجه عمیق به وجوه فرهنگی و اجتماعی این پدیده را هم میطلبد!
اما کو برنامۀ توسعۀ متوازن؟ کو سرمایۀ لازم؟ کو مدیر و مجری پخته و با تجربهای که توان فهم یک معضل اجتماعی و اقتصادی را به صورت همه جانبه داشته باشد؟ پس باری به هر جهت، تصمیمی مکانیکی گرفته میشود، مادری ستمدیده جان خود را از دست میدهد و چند کارمند شهرداری هم دستگیر و راهی زندان می شند و خانوادههایشان به فلاکت میافتند! در مورد قتل فجیع رومینا اشرفی موضوع بسیار پیچیدهتر است. دراین چهل ساله رشد تکنولوژی بخصوص در حوزۀ ارتباطات، فرهنگ جهانی را دستخوش تغییرو تلاطم کرده و فرهنگ جامعۀ ایرانی نیز به تبع آن به کلی دگرگون شده و افزون بر آن، واکنش به جنبههای اجباری مدلی از زندگی، سطح دگرگونی را به پیچیدگی و معضل رسانده است!
متولیان فرهنگی کشور ما به جای آنکه به این واقعیت اعتراف کنند و در صدد راه چارهای برآیند، به دلایل گوناگون پای دیگران را وسط میکشند و معضلات فرهنگی کشور را به حساب توطئههای خارجی و عوامل داخلی آنها مینویسند و از این طریق بر دامنۀ شکاف بین نسلی و بروز مصائبی چون قتل دختری نوجوان میافزایند! در حقیقت، مسئلۀ “فرهنگ” و “جوانان” در اغلب کشورهای دنیا و از جمله همان کشورهایی که به توطئهچینی برای تخریب فرهنگ کشور ما متهم میشوند، به شبهبحران تبدیل شده است و دولتها برای حل یا کنترل آن واقعاً به زحمت افتادهاند!
به واقع معضلی که پدر بیچارۀ رومینا با آن روبرو شده است، بسیاری از پدر و مادرهای دیگر هم با آن روبرویند و اگر چه قساوت و سنگدلی او را برای سربریدن فرزند خود تقبیح میکنند، اما در کشاکش آشتیناپذیر بین ذهنیتات سنتی خود با ذهنیت بی در و پیکر فرزندان، کمترین آسایش و حلاوتی را در زندگی خود تجربه نمیکنند. چقدر عجیب است که نهادهای مسئول در ایران که وظیفهشان طرح این نوع مشکلات و جستجو و کشف و ارائۀ راهحلی عقلانی و انسانی برای آنهاست، گویی هیچ درکی از ماجرا ندارند و با محبوس کردن خود در دنیایی خیالی و مربوط به گذشته، عملاً باری از روی دوش جامعه که برنمیدارند، به کشاکشها و تضادهای ذهنی بین نسلی یکسره دامن میزنند و خانوادهها را به تلاطم میاندازند!
در واقع همین رویکرد، به نوعی جامعه گریزی و حتی جامعهستیزی هم در بین برخی افراد جامعه منجر شده است. برای نمونه آتشسوزیهای پی در پی این روزها همهاش اتفاقی به نظر نمیآید و گفته میشود مواردی از تعمد هم در کار بوده است. فردی که به هر دلیلی اقدام به آتشافروزی کند، روند جامعهپذیری را طی نکرده و به موجودی جامعهستیز تبدیل شده است. افزایش چنین افرادی میتواند هزینۀ بسیار سنگینی بر دوش کشور بگذارد. به هر حال، حوادث منفرد اما به واقع به هم مربوطی مانند مرگ آسیه و رومینا و آتشسوزیها، نمونههایی است که آژیر خطر را به صدا در آورده است، دردمندانه میگویم؛ بشنوید صدای این آژیر خطر را!
گزارش روزنامه لوموند درباره قتل دلخراش رومینا
قتل دلخراش رومینا اشرفی، بار دیگر موضوع قتلهای ناموسی و خشونت خانگی در ایران را در مرکز توجه اجتماعی قرارداده است. روزنامه فرانسوی لوموند در شماره امروز خود می نویسد این “تراژدی” جوش و خروش بسیاری در شبکه های اجتماعی برانگیخته و تیتر یک بعضی روزنامه ها را به خود اختصاص داده که از فقدان و یا ناکافی بودن قوانینی در ایران که بتواند زنان را در برابر خشونت محافظت کند، برآشفته اند.
به گزارش رادیو فرانسه، اکثریت واکنش ها به این “تراژدی” در این موضوع اشتراک نظر دارند که باورهای سنتی، فرهنگی و مذهبی به پشتوانه قوانین مردسالار زمینههای اصلی وقوع قتلهای ناموسی در ایران و خشونت علیه زنان را ایجاد می کند.
رومینا اشرفی دختر ۱۳ ساله در روستای “سفید سنگان لمیر” از بخش “حویق” شهرستان “تالش”در استان گیلان به خاطر آن که به قصد ازدواج با مردی که دوست داشته، خانه را ترک کرده بود، قربانی خشم پدر شد.
پدر برای یافتن و بازگرداندن او از پلیس کمک میخواهد. او را در خانۀ خواهر پسر مییابند و هر چند دختر هشدار میدهد که پدرم مرا خواهد کُشت، پلیس وی را تحویل خانواده میدهد و مرد خشمگین، شباهنگام با داس سراغ دختر میرود و او را به طرز فجیعی به قتل میرساند.
افزون بر این “تراژدی” که وجدان عمومی جامعه را تحت تاثیر قرار داد، آگهی ترحیم رومینا است که تناقض ها را در یک جامعه مردسالار که بخش هایی از آن، هنوز شدیداً تحت تأثیر مذهب قرار دارد، نشان می دهد. این آگهی با جمله” تسلیم در برابر مشیت الهی” آغاز می شود. انگار سربریدن این دختر نوجوان با خواست خدا انجام شده و انسان ها در برابر خواست او برای قتل رومینا فاقد اراده بوده اند.
همچنین در ابتدا نام قاتل او، یعنی پدر رومینا، رضا اشرفی درج شده است. نام پدر به لقب” کربلایی” مزین شده است. لابد بدین وسیله می خواسته پیام بدهد که یک “کربلایی” هیچگاه زیر بار اینگونه بی ناموسی ها نمی رود. این موضوع نقش مذهب و باورهای مذهبی را در شکل گرفتن اینگونه قتل ها تبیین می کند.
در آگهی ترحیم همچنین نام پدربزرگها، برادر، دایی و عموهای رومینا نیز به عنوان صاحب عزا آمده است. به روایت برخی گزارش ها، برخی از آنان در ایجاد این “تراژدی” بی تقصیر نبوده اند.
گزارشگر روزنامه لوموند می نویسد: در ایران هرساله تعداد زیادی زن و دختر نوجوان توسط مردان خانواده و به بهانه دفاع از آبرو به قتل می رسند. نام این قربانیان در هیچ گزارش رسمی دیده نمی شود. در سال ۲۰۱۴ یک مسئول پلیس تهران اعلام کرد که در حدود ۲۰ درصد قتل ها در ایران، قتل های ناموسی است.
در همین حال، انجمن ایرانی دفاع از حقوق کودکان، یک موسسه غیر دولتی و مستقل بر اساس مدارکی که در دست دارد، می گوید از سال ۲۰۰۱ حداقل ۳۰ دختر نوجوان در ایران به بهانه حفظ آبرو توسط پدرانشان به قتل رسیده اند. بر اساس این انجمن دفاع از حقوق کودکان بسیاری از فتل های ناموسی در ایران در رسانه ها بازتاب نمی یابد.
یونیسف: قتل رومینا ویرانکننده است
فیلم زیر: مزار رومینا اشرفی دختر معصوم ایرانی که در آتش جهل و نادانی سوخت. مسئؤل قتل دلخراش او رژیم قرون وسطایی و زن ستیز جمهوری اسلامی است. زن و کودک در این نظام مردسالار دو قشر مظلومی هستند که مدافعی ندارند و به خاطر شرایط خاصی که در جامعه امروز ایران حاکم است در معرض آسیبها و خطرات گوناگون و متعددی قرار دارند که به طور کلی جامعه را تهدید میکند.
صندوق کودکان سازمان ملل (یونیسف) امروز پنجشنبه در واکنش به قتل رومینا در بیانیهای اعلام کرد: از مرگ غمانگیز رومینا اشرفی دختر چهارده ساله ایرانی به دست پدرش به شدت متاثر شدیم. در حالی که این روزها، خانوادهها در سرتاسر دنیا در خانه میمانند تا از کرونا در امان باشند، این که یک کودک جانش را در چنین اقدام خشونتآمیز بیرحمانهای از دست بدهد، ویرانکننده است.
رومینا دختر نوجوانی بود که روز اول خرداد در یکی از روستاهای بخش حویق در شهرستان تالش توسط پدرش به قتل رسید. پدر رومینا در تحقیقات پلیس، انگیزه قتل دخترش را “فرار او از منزل” عنوان کرده است.
اما یک روزنامه داخلی در مصاحبه با خانواده فردی که رومینا به آنها پناه برده بود، ابعاد تازهای از قتل این دختر نوجوان به دست پدرش را نشان میدهد.
خواهر بهمن از موضوعی سخن به میان میآورد که روزنامه سازندگی بنا به شرایط به اشاره از آن گذر میکند؛ موضوعی که میتواند ادعایی مربوط به آزار جنسی رومینا توسط پدرش باشد.
این روزنامه مینویسد: خواهر بهمن اما پرده از رازهایی بر میدارد، رازهایی مگو که متاسفانه قابل انتشار نیست و اثبات آنها سخت. موضوعی که موجب میشود وقتی پدر رومینا به دنبالش میآید، خواهر بهمن سیلی محکمی به گوش پدر رومینا میزند.
به گزارش رکنا، عصر ۱ خرداد کانالهای محلی تالش از یک قتل فجیع ناموسی خبر دادند. دختری ۱۳ ساله در سفید سنگان لمیر از بخش حویق به دست پدرش در خواب سر بریده شد. رومینا دلباخته یکی از پسرهای همشهری شده بود. به گفته محلیها مخالفتهای شدید پدر دختر با ازدواج این دو به دلیل تفاوتهای فرهنگی، آنها را به فکر فرار از منزل وا داشت. اما پیگیریهای خانوادهها به دستگیری آنها توسط پلیس منجر میشود. به گفته افراد محلی رومینا به دلیل حفظ امنیت جانی خود و آشنایی با خلقیات پدرش تمایل به بازگشت به خانه نداشته، اما به ناچار و طبق قوانین به پدر خانواده تحویل داده میشود.
یک قتل ناموسی دیگر؛ دختر ۱۸ ساله در آتش سوخت
یک زن در محله سیماندارب رشت با انگیزه ناموسی توسط برادرش به آتش کشیده شد. او روز سهشنبه بر اثر شدت سوختگی در بیمارستان جان سپرد. در قوانین جمهوری اسلامی مواردی در نظر گرفته شده تا افرادی که مرتکب “قتلهای ناموسی” میشوند را از مجازاتهای سنگین معاف کند.
به گزارش خبرگزاری هرانا، به نقل از رشت۲۰، روز سه شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۹، زنی که توسط برادر خود با انگیزه ناموسی به آتش کشیده شده بود جان سپرد.
طبق این گزارش، این اتفاق هفته گذشته در محله سیماندارب رشت رخ داد و برادر مقتول با انگیزه ناموسی خواهرش را به همراه خانه ای که در آن حضور داشت به آتش کشید.
روز گذشته این زن به دلیل جراحات ناشی از سوختگی بالای ۹۰ درصد پس از یک هفته بستری بودن در بیمارستان جان سپرد.
گفته میشود برادر مقتول که عامل این قتل است در حال حاضر در بازداشت به سر میبرد.
قتل ناموسی و همسر کُشی در بلوچستان بیداد می کند
سعیده خاشی (نویسنده و فعال مدنی در سیستان و بلوچستان)
بعد از نوشتن از هاجر ؛خبر قتل زبیده نیز به من اطلاع داده شد؛ زبیده ی چهل ساله توسط همسرش به آتش کشیده شده و بر اساس ادعای نزدیکانش همسر وی که اکنون متواریست تلاش کرده که این حادثه را به صورت خودسوزی صحنه سازی کند. گویا زبیده اختلاف سنی زیادی با همسرش داشته و به خاطر فرزندش و نبود پوشش حمایتی قوی سکوت در برابر رفتار ستم بار همسرش را انتخاب کرده و در نهایت او بود و آتش و تنی که دیگر نه جان دارد و توان حتی برای سکوت در برابر ظلم. داستان سارا را نیز دیروز شنیدم؛ پانزده ساله بوده و توسط همسرش با ضربات چاقو به قتل رسیده است. سه اتفاق تلخ همسر کشی در فاصله ای کوتاه رخ داده است؛ “شر” تلخی رخ داده و جغرافیا نیز نمی شناسد؛ زنان از بدو پیدایش جوامع همواره تحت ستم و جبر نگاه های قیم مآبانه بوده اند و نه تنها خودشان قربانی شده اند بلکه قاتلان نیز قربانی جامعه هستند.
عمدتا مسایل اجتماعی تبدیل به دغدغه نمی شوند و مسایل مربوط به زنان تحت لوای حفظ آبرو و ناموس همواره ازدیده ها پنهان می شود و فعالیت های بسیار اندکی پیرامون پژوهش و تحلیل چرایی آن صورت می گیرد و اقدامات انجام شده برای توانمند ساختن زنان و رونق چرخه ی آگاهی بسیار کم رونق است! وقتی طرح های کاهش آسیب اجتماعی مرکز محور است و برای تمامی استان ها نقشه های راه یکسان است و جامعه ی مدنی نیز ضعیف و اندک فعالین حوزه ی زنان همواره تحت فشارهای ناروا از سوی جامعه ی محلی خود هستند طبیعتا جریان های توسعه طلب فرصت احیا و شکل گیری ندارند.
هر چند هر کدام از ما اگر به عنوان شهروندان عادی از این اتفاقات بنویسیم و بر علیه فراموشی مسلح به قلم شویم و در جامعه نیز به نشر حقیقت و فعالیت های میدانی هر چند اندک روی بیاوریم شاید بتوان اندکی از خلأهای موجود را پر کرد. فرقی نمی کند هاجر باشد یا سارا یا زبیده؛ هر کدام ازاینان نمونه هایی از قربانیان خشونت علیه زنان هستند که مرز هم نمی شناسند.
از تریبون هایی که مردم برایشان ارزش قائلند باید صدای حق خواهی و نهی خشونت علیه زنان شنیده شود؛ روحانیونی که برای حضور یک دختر در سریال های محلی آه و فغان سر می دادند باید دربرابر قتل زنان نیز سخن بگوید و روشنفکران و سیاسیونی که از نردبان تفکرات خوش رنگ و لعاب برابری طلبی؛توجه به جامعه ی زنان ؛برای خود موقعیت سیاسی و اجتماعی کسب کرده اند باید برای مبارزه ای کار آمد و راهگشا اقدام کرده و در پی سیاستگذاری های درست برای رسیدن به “عدالت” همه جانبه باشند. عدالتی که در آن دخترکی برای رفع تشنگی در هوتگ نمیرد و رویای نشستن پشت نیمکت های یک مدرسه ی ساده را نداشته باشد .
آگوست 28
صدور حکم اعدام برای سه برادر معترض در شیراز
برای سه زندانی سیاسی بازداشت شده در اعتراضات ۹۷ حکم اعدام و زندان سنگین صادر شد.
به گزارش هرانا، نوید، وحید و حبیب افکاری سنگری، سه برادر که از بازداشت شدگان اعتراضات سراسری مرداد ۹۷ هستند، توسط دادگاه انقلاب و دادگاه کیفری شیراز مورد محاکماتی جداگانه قرار گرفته و در نهایت به احکام اعدام، شلاق و زندان محکوم شدند. این افراد متهم به تشکیل گروه، قتل یک نیروی امنیتی، شرکت در اعتراضات و… هستند.
این سه زندانی سیاسی نوید (فرشید) افکاری سنگری، فرزند حسین، متولد ۱۳۷۲، مجرد، شغل گچکار و کشتی گیر (دارای چند مدال قهرمانی کشوری). وحید افکاری سنگری، فرزند حسین، متولد ۱۳۶۴، مجرد، گچکار. حبیب افکاری سنگری، فرزند حسین، متولد ۱۳۷۰، متاهل، شغل جوشکار و سعید دشتکی، ۲۲ ساله اهل شیراز هستند.
بر اساس این احکام نوید افکاری به ۲ بار اعدام، ۶ سال و ۶ ماه حبس و ۷۴ ضربه شلاق، وحید افکاری به ۵۴ سال و ۶ ماه حبس و ۷۴ ضربه شلاق، حبیب افکاری به ۲۷ سال و ۳ ماه حبس و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شدهاند. از میان این احکام، حکم اعدام نوید افکاری در دیوان عالی کشور نیز تایید شده و اعاده دادرسی آن نیز رد شده است. پروندهی این افراد از بابت چند اتهام دیگر نیز در دادگاه انقلاب کماکان در دست بررسی است.
این افراد متهم هستند در اعتراضات مردادماه ۹۷ کازرون و سپس شیراز نقش فعالی داشته اند. آنها متهم شده اند که یک نیروی امنیتی وابسته به حراست شرکت آبفا را به زعم مشارکت او در سرکوب شهروندان معترض به قتل رسانده اند.
یکی از آشنایان این خانواده گفت؛ نوید افکاری بعنوان فردی بدون سابقه کیفری و خوش نام که صاحب عنوان چندین قهرمانی کشتی در کشور است به همراه دو برادر و یک فرد دیگر در اعتراضات مرداد ماه ۹۷ مشارکت فعال داشتند، نهاد قضایی همراهی این برادران را بعنوان تشکیل جمعیت در نظر گرفته است. در حالی که آنها اساسا هیچگاه اقدامی که نشانه ای از این باشد که سه برادر یک گروه تشکیل داده اند نداشتند.
این منبع مطلع تاکید کرد “نوید و وحید افکاری به هدف اخذ اقرارهای اجباری به شدت در محل آگاهی شیراز که بسیار بدنام است، شکنجه شده اند و حتی اظهارات شاهدین در مورد ضرب و شتم و شکنجه آنها در پرونده مورد اشاره قرار گرفته است اما این اظهارات مورد توجه دادگاه قرار نگرفته است.
آگوست 28
عقب نشینی بنیاد غارتگر در برابر روستای ابولقضل
فیلم زیر: درگیری مردم روستای ابوالفضل اهواز با نیروی ویژه و شلیک گاز اشکآور و گلولههای ساچمه ای به مردم
بنیاد موسوم به مستضعفان در وحشت از خشم مردم، تخریب خانههای ساکنان محروم منطقه ابوالفضل در حومه اهواز را دو هفته به تعویق انداخت.
خاطرنشان میشود مردم و جوانان منطقه ابوالفضل اهواز با مأموران حکومتی که درصدد تخریب خانههایشان بودند، درگیر شدند و در برابر یورش وحشیانه مزدوران با ایستادگی و پرتاب سنگ به مقاومت برخاسته و آنها را وادار به عقب نشینی کردند.
آگوست 28
تحویل محموله بزرگ آلومینیا به کشتی سپاه در ونزوئلا
خبرگزاری رویترز به نقل از سه منبع آٰگاه گزارش داد که در ماه جاری میلادی (اوت) یک کشتی با پرچم جمهوری اسلامی بعد از این که بار خود را که اجناسی برای یک “سوپرمارکت ایرانی” در ونزوئلا بود تحویل داد، محمولهای از آلومینیا (پودر آلومینیوم) را بارگیری کرده است.
به گفته این منبع، کشتی “گلسان” با ظرفیت بارگیری ۲۲هزار و ۸۸۲ تن کالا متعلق به شرکت کشتیرانی “مسخر دریا” و تحت اداره شرکت “رهبران امید دریا” محموله آلومینیا را در ونزوئلا بار زده است.
هر دوی این شرکتهای مستقر در تهران از نوامبر ۲۰۱۸ تحت تحریمهای آمریکا قرار دارند.
چگونه قاچاق نفت تحریم شده ایران به ونزوئلا لو رفت؟
بر اساس تحقیقات صورت گرفته از سوی شبکه خبری “انبیسی”، چهار نفتکش توقیف شده توسط آمریکا به اتهام حمل غیرقانونی نفت ایران، خلع پرچم شدهاند.
تصاویر ماهواره ای منتشر شده از سوی شرکت “تانکر ترکرز” حکایت از ورود مخفیانه این نفتکش ها به آبهای ایران و انتقال نفت از طریق تانکرهای متعلق به جمهوری اسلامی به این تانکرها دارد. “تانکر ترکرز” حرکت نفتکشها در آبهای جهان را رصد میکند.
شرکت “تانکر ترکرز” در گزارش خود نوشته است که تعامل پیچیده بین تانکرهای رژیم ایران و این نفتکشهای خارجی برای پنهان کردن رد حمل نفت ایران صورت گرفته است. بر اساس گزارش این شرکت، هدف از این اقدامات، دور زدن تحریمهای نفتی رژیم ایران بوده است.
فروش نفت ایران بر روی آب، یکی از شیوههایی است که جمهوری اسلامی برای دور زدن تحریمها دنبال میکند.
بر اساس قوانین دریانوردی هر کشتی در حال حرکت در آبهای بینالمللی موظف به حمل پرچم کشوری مشخص است. بدون پرچم کشوری مشخص، این کشتیها قادر به پهلو گرفتن در بنادر یا بهره گرفتن از بیمههای دریایی نخواهند بود.
سازمان ثبت بینالمللی کشتیهای کشور یاد شده اعلام کرده است که با هرگونه فعالیتی که با هدف نقض تحریمها صورت بگیرد، قاطعانه برخورد خواهد کرد.
آگوست 28
درددلِ داغدارانِ آن ۱۹ ثانیه که بوی مرگ می داد
روزنامه شهروند نوشت: انتشار اطلاعات جعبه سیاه خانوادههای داغدار را با ابهامات بیشتری مواجه کرده است بسیاری از خانوادهها با وجود اینکه شکایتی در محاکم قضائی مطرح نکردهاند، اما خواهان معرفی و برخورد با همه مسببان این حادثه هستند.
ثانیهها رهایشان نمیکند. مدام به این فکر میکنند که در آن ۱۹ثانیه چه بر عزیزانشان گذشته. تنها چند نفس با مرگ فاصله داشتند. هر نفس، اما مرگ را فریاد میزد. وحشت بیپایانی که هیچ کس ندید جز ۱۷۶ سرنشین پرواز مرگ. این افکار مثل خوره به جانشان افتاده. ١٩ ثانیه جهنمی بین دو شلیک موشک، داغ آنها را تازه کرده. درد و زجر بازماندگان پرواز ٧٥٢ بیشتر شده.
گزارش اطلاعات جعبه سیاه، خاطره تلخ سقوط را دوباره رونمایی کرد. انگار همین دیروز خبر سقوط هواپیما را شنیدهاند. حرفزدن از آن حادثه برایشان دوباره سخت شده. بغض امانشان نمیدهد، گریهمیکنند و صدای غمگینشان را غمگینتر میکند. میپرسند چطور این هواپیما مسافربری تشخیص داده نشد، چرا پس از شلیک اول متوجه اشتباهشان نشدند. حسرت میخورند از اینکه همه ١٧٦ سرنشین آن پرواز تا قبل از اصابت دومین موشک سالم بودند و برای هواپیما مشکلی پیش نیامده بود و تا آخرین لحظه هواپیما در مدار درست و شرایط پروازی نرمال بوده است.
آنها میگویند در همه این چند ماه منتظر بودند تا علت این حادثه برایشان روشن شود، اما حالا با صحبتهای مطرحشده از سوی مسئولان سازمان هواپیمایی کشور درباره اتفاقات رخداده برای بویینگ ٧٣٧ ابهامات بیشتری برایشان ایجاد شده است. پریشانند و پرسشهای فراوانی دارند که برای هیچکدامشان پاسخ روشنی وجود ندارد، همین هم اندوهشان را بیشتر کرده.
در حسرت روی عزیزان
خانوادههای قربانیان آن پرواز ساقطشده انگار تاریخ برایشان در هجدهم دی ماه ٩٨ متوقف شده. همان روزی که خبر مرگ همه سرنشینان آن هواپیما اعلام و همه جا پر شد از خبرها و تصاویر دلخراش آن حادثه. با اینکه بیش از هفت ماه از آن روز گذشته، اما برای آنها همه چیز تازه است. درست مثل عباس دانشمند و همسرش.
این زوج سالخورده در آن حادثه دختر، داماد و دو نوهشان را از دست دادند. این پدر و مادر داغدار هنوز نتوانستهاند نبود عزیزانشان را باور کنند. عباس پزشک است و متخصص بیهوشی اتاق عمل، خودش میگوید از آن روز به بعد کار کردن برایش سخت شده و بیشتر اوقات را در خانه میماند: «ما هنوز در همان شرایط بحرانی روزهای نخست هستیم. همسرم که هر روز چند ساعتی گریه میکند. من سعی میکنم او را آرام کنم، اما واقعیت این است که حال خودم از او بدتر است.»
مژگان دانشمند همراه پدرام موسوی با دو فرزندشان راهی کانادا بودند. آنها سالها پیش از این برای ادامه تحصیل به آنجا رفتند و بعد هم همانجا ماندگار شدند. حاصل زندگی آنها دو دختر به نامهای دریا و درینا بود. همه اعضای این خانواده چهار نفره در آن پرواز به آغوش مرگ رفتند و حالا چند قاب عکس تنها چیزی است که از آنها به جا مانده: «من هر روز با عکسشان صحبت میکنم، ولی دلم آرام نمیگیرد. حسرت دیدن روی آنها را دارم، حتی برای یک لحظه. وضع پدر و مادر پدرام از ما هم بدتر است. پدر دامادم آقای موسوی، متخصص گوش و حلق و بینی است.
خلقوخوی او بعد از آن اتفاق به کلی تغییر کرد، پرخاشگر و عصبی شده. گاهی اوقات از فرط ناراحتی با صدای بلند فریاد میزند که چرا مانع بازگشت آنها به ایران نشده.» آمدن مژگان و همسرش به ایران داستان عجیبی دارد. آنطور که عباس میگوید آنها از آبانماه قصد داشتند برای تعطیلات ژانویه به ایران بیایند، اما هم او و هم پدر پدرام دلشان به آمدن آنها راضی نبود: «هیچ پدر و مادری نیست که از دیدن بچههایش خوشحال نشود، اما نمیدانم چطور شد که حس خوبی به آمدن آنها نداشتیم. حتی چندبار تلفنی به آنها گفتیم که برنامه سفرشان را به تابستان موکولکنند. اما انگار باید آن اتفاق میافتاد.»
عباس میگوید خیلی وقتها به آنها چند دقیقهای فکر میکند که به دختر و داماد و نوههایش در آن هواپیما چه گذشته است و حالا هم با انتشار اطلاعات جعبه سیاه هواپیما این افکار آزاردهنده جان تازهای گرفته است: «من آن لحظات و تکتک آن ثانیهها را هر روز با خودم مرور میکنم. عذاب میکشم و اشک میریزم» .
مژگان و پدرام به واسطه شغل پدرانشان با هم آشنا شدند. پدرام دانشجوی برق و مخابرات بود و مژگان هم مهندسی برق میخواند. بعد از مدتی هم هر دو برای ادامه تحصیل راهی کانادا شدند. مژگان تحصیلاتش را ادامه داد و درنهایت هم پس از اخذ مدرک دکتری در دانشگاه آلبرتا مشغول تدریس شد، پدرام هم در یک شرکت مخابراتی مشغول کار بود.
عباس چند هفته پس از تدفین آنها راهی کانادا شد تا اموالشان را تعیین تکلیف کند: «دخترم و همسرش همه داراییشان مشترک بود. نصف به نصف. مژگان وصیت کرده بود همه اموالش پس از مرگ به دختر خواهرش برسد. پدرام همه داراییاش را برای برادرزادهاش به ارث گذاشت. اسباب و وسایل خانه را هم را به یک بنیاد خیریه در کانادا واگذار کردم. همه این کارها چند هفتهای زمان برد و بعد هم به ایران بازگشتم.»
عباس درباره پیگیری پرونده این حادثه و خواستهاش میگوید: «هیچ چیزی برای من جای بچههایم را نمیگیرد. ما هیچ نیاز مالی نداریم. نه دیه خواستیم و نه خسارت. همان موقع هم گفتم که شکایت نمیکنم، چون به نظر من کار بیهودهای است، چون عزیزان من دیگر زنده نمیشوند. اما دوست دارم همه مسببان حادثه به شدیدترین شکل ممکن مجازات شوند» .
مادری با سوالهای بیجواب از مرگ فرزندش
اسم پدرام از دهانش نمیافتد، مدام اسم او را صدا میزند، در این چند روز وقتی فهمید پسرش با بقیه مسافران چند ثانیهای زنده بودند گریههایش بیشتر شده، کارش به جایی رسیده که چند نفر از زنهای فامیل از او مراقبت میکنند، مثل همان روزهای نخستی که خبر مرگ پدرام را برایش آوردند. اینها را یکی از نزدیکان پدرام جدیدی میگوید. پدرام یکی از مسافران آن پرواز بود. دانشجوی دکترای سازههای دریایی که کمتر از هشت ماه بود در دانشگاه ویندزور کانادا برای مقطع دکتری پذیرفته شده بود.
او هم مثل بسیاری از مسافران آن پرواز چندسال قبل برای ادامه تحصیل به این کشور رفته بود. اما درست یکسال قبل از این حادثه پدرش فوت کرد. پدرام بیستوهشت ساله برای حضور در مراسم سالگرد پدر مرحومش به ایران آمده بود و چند هفتهای در ایران ماند تا کنار مادر و خواهرش باشد، اما هیچکدام نمیدانستند این آخرین دیدار است: «پدرام عاشق درس و تحقیق بود. لیسانس عمران داشت. اما گرایش ارشد و دکترایش سازههای دریایی بود. تحقیقات زیادی روی پلهای متحرک دریایی انجام داده بود. استاد راهنمای رسالهاش بعد از این حادثه پیام تسلیتی برای خانوادهاش فرستاد، در آن نامه نوشته بود پدرام اگر چندسال دیگر فرصت داشت، با ایدههایش تحول بزرگی در صنعت و حملونقل دریایی ایجاد میکرد.»
آن طور که همکلاسیها و دوستان نزدیک پدرام میگویند، او قصد داشت پس از اتمام درسش به ایران بازگردد و به کارش در همین جا ادامه دهد. برنامههای زیادی برای آیندهاش داشت. حتی با چند نفر از همهدورههایش در دانشگاه خواجه نصیر صحبت کرده بود تا با تشکیل یک گروه سازههای دریایی طرح ساخت پل متحرک در بندر چابهار را عملیاتی کنند.
مادر پدرام بیش از هفت ماه است که روز و شب ندارد. از لحاظ روحی به شدت آسیب دیده است. از دست دادن شوهر و تنها پسرش آن هم در مدت یکسال حسابی او را به هم ریخته. روزها بیقرار است و شبها برای پسرش گریه میکند. از وقتی هم که خبر بازخوانی جعبه سیاه هواپیما را شنیده گریههایش بیشتر شده: «بعد از سقوط هواپیما، همه سعی کردیم مادر پدرام را از اخبار و حواشی آن حادثه دور نگهداریم. چون دکترها به ما گفتند اصلا شرایط روحی خوبی ندارد و باید به هر نحوی ذهن او را از این حادثه دور کنیم. شرایط او به قدری وخیم بود که احتمال آسیب جسمی و سکته هم وجود داشت. به همین دلیل هم مادر پدرام زیاد در جریان جزئیات این حادثه نبود. اما حالا با شنیدن این خبر حسابی به هم ریخته.»
مادر پدرام حالا مثل بسیاری از مادران و پدرهای داغدار سردرگم شده، توضیحاتی که تاکنون درباره این حادثه ارایه شده نتوانسته او را قانع کند. با این همه این خانواده هم پیگیر این پرونده نشده است: «مادر و خواهر پدرام شکایت نکردند. از طرف قوه قضائیه چندبار با آنها تماس گرفته شد، چند شخصیت نظامی هم برای تسلیت و سر سلامتی به خانه این مادر داغدار رفتند، اما او میگوید هیچکدام از کارها حتی مجازات مسببان این حادثه باعث نمیشود که پسرم زنده شود.»
همسری که هنوز هم چشم به راه است
خانواده نیکنام هم حال و روز خوشی ندارند. فرهاد از تعطیلاتسال نو میلادی استفاده کرد و برای دیدار اقوام و آشنایان به ایران آمد. این دندانپزشک چهلودو ساله، چندسال قبل همراه همسر و دو فرزندش به کانادا مهاجرت کرد و در شهر تورنتو ساکن شد. او از سالها قبل علاقه داشت در آن کشور طبابت کند. البته فرهاد ١٠سال در ایران فعالیت دندانپزشکی داشت. چند هفته قبل از سفرش به ایران در آزمون انطباق مدرکش پذیرفته شد و قرار بود پس از بازگشت به کانادا کارش را در مطب دندانپزشکی آغاز کند. اما سرنوشت تلخی که در انتظارش بود، مانع از این شد تا رویای چندین ساله فرهاد عملی شود.
همسر و دو دختر او در کشور کانادا زندگی میکنند و از آنجا پیگیر این پرونده هستند. یکی از دوستان نزدیک فرهاد که سالها با او رفاقت داشت، دراین باره میگوید: «همسر فرهاد افسردگی شدید دارد. هنوز منتظر است تا فرهاد از ایران به خانه بازگردد. با اینکه اقوام و آشنایان با او در تماس هستند، اما خب زندگی در کشور غریب آن هم در چنین شرایطی کار بسیار دشواری است.»
او درباره پیگیریهای این پرونده هم توضیح میدهد: «همسر فرهاد از همانجا ماجرا را دنبال میکند. در ایران هم اقوام فرهاد پیگیر هستند، اما صحبتهایی که تاکنون مطرح شده، اصلا قانعکننده نیست. شاید هم هیچ وقت معلوم نشود که چرا این هواپیما با آن همه مسافر هدف قرار گرفت یا اینکه مقصران اصلی اتفاق وحشتناک چه کسانی هستند. شلیک دو موشک با فاصله زمانی کوتاه به یک هواپیمایی که هنوز داشت ارتفاع میگرفت؛ موضوع واقعا عجیبی است که مرور جزئیات آن باعث ناراحتی و عذاب مضاعف میشود.»
آمریکا؛ تصویر یک فرمانده سپاه پشت میله های زندان
وزارت خارجه آمریکا در توئیتی که با تصویری از فرمانده هوافضای سپاه پاسداران پشت میله های زندان منتشر کرده او را مسئول قتل ۱۷۶ مسافرهواپیمای اوکراینی دانست و نوشت: اگر یک معترض به سرنگونی پرواز ۷۵۲ هواپیمایی اوکراین، به سه سال زندان محکوم میشود، امیرعلی حاجیزاده که مسئول کشته شدن ۱۷۶ سرنشین آن پرواز است، سزاوار چه حکمی است؟
اشاره وزارت خارجه آمریکا به حکم سینا ربیعی، دانشجوی دانشگاه تهران است که، به دلیل اعتراض به سرنگونی هواپیمای اوکراینی توسط سپاه پاسداران به سه سال حبس محکوم شده است.
در ماههای گذشته، قوه قضائیه جمهوری اسلامی برای ۲۱ نفر از کسانی که در تجمعات اعتراضی به سرنگونی هواپیمای اوکراینی شرکت کرده بودند، در مجموع ۲۷ سال زندان حکم صادر کرده است.
واکنش کانادا به بازخوانی جعبه سیاه هواپیمای اوکراینی
گزارش رژیم ایران در مورد جعبه سیاه هواپیمای اوکراینی گزارشی محدود و دست چین شده است و به پرسشهای زیادی پاسخ نداده است
وزیران خارجه و ترابری کانادا پس از انتشار گزارش جزییات بازخوانی جعبه سیاه هواپیمای اوکراینی بیانیه ای را صادر کردند.
در این بیانیه آمده است: این گزارش اولیه تنها اطلاعات محدود و گزیدهای را درباره این حادثه فاجعهبار ارایه میدهد. این گزارش فقط به حوادثی اشاره میکند که پس از شلیک موشک اول روی داد و نه [وقایع بعد از شلیک] دوم و تنها اطلاعاتی را تایید میکند که ما پیشتر میدانستیم.
مقامهای ارشد دولت کانادا خواستار روشن شدن علت شلیک موشکها و باز بودن آسمان بر پروازهای غیرنظامی در زمان حادثه شدند و از رژیم ایران خواستند در این زمینه شفاف باشد و به تمام پرسشهای کلیدی جواب دهد.
جزئیاتی از بازخوانی جعبه سیاه هواپیمای اوکراینی
به گفته رئیس سازمان هواپیمایی کشوری در ایران، به استناد از نتایج بازخوانی جعبههای سیاه هواپیمای ساقط شده اوکراینی، ۱۹ ثانیه پس از انفجارموشک اول، صدای ۳خلبان داخل کابین ضبط شده که نشان میدهد سرنشینان هواپیما در سلامت بودند
تورج دهقان زنگنه گفته: تا ۱۹ ثانیه بعد از انفجار موشک اول، مکالمات داخل کابین ضبط شده است و در این زمان دو خلبان و یک معلم خلبان درکابین حضور داشتهاند.
بررسیها همچنین نشان دادهاند این سه نفر بلافاصله بعد از انفجارمتوجه شرایط غیرعادی میشوند و تا آخرین لحظه مشغول هدایت هواپیما بودهاند.
بنا بهگفته رئیس سازمان هواپیمایی کشوری: فاصله انفجار موشک اول با دوم ۲۵ثانیه بوده که هر ۲ جعبه سیاه در زمان انفجار موشک دوم از کار افتاده بودند و ضبط مکالمات امکانپذیر نبوده است.
اطلاعات منتشر شده میافزاید: انفجار موشک اول باعث آسیب قابل توجهی به هواپیما شده و برخورد قطعاتی ناشی از آن به هواپیما باعث قطع FDR و CVR در مدت زمان ۱۹ ثانیه بعد از آن شده است.
چرا از انتشار اطلاعات می ترسند؟
معاون وزیر خارجه اوکراین می گوید اطلاعات جعبه های سیاه هواپیمای سرنگون شده خطوط هوایی این کشور در ایران از دخالتی غیرقانونی در پرواز این هواپیما حکایت دارد.
از سوی دیگر یک مقام کانادایی گفت: بسیاری از مسائل در مورد هواپیمای اوکراینی همچنان بیپاسخ مانده است و رژیم ایران مایل نیست که اطلاعات استخراجشده منتشر گردد.
به گزارش رادیو فرانسه، خانم کَتی فاکس رئیس دفتر امنیت ترابری کانادا هیچ توضیحی در بارۀ محتوای جعبۀ سیاه هواپیمای اوکراینی نداد و فقط گفت: “کار در پاریس شاید به پایان رسیده باشد اما بسیاری از مسائل همچنان بدون پاسخ مانده است”.
او گفت: “ما از رژیم ایران خواستهایم که اطلاعات برآمده از دستگاههای ثبت اطلاعات (متعلق به جعبههای سیاه) را هرچه زودتر منتشر کند”، اما به گفتۀ وی، تهران که رسماً رهبری تحقیقات را بر عهده دارد، اجازه نداده است که دفتر امنیت ترابری کانادا جزییاتی از اطلاعات بهدست آمده را منتشر کند.
بنابراین گزارش، سازمان تحقیقات سوانح و امنیت هوایی فرانسه نیز که به عنوان ارائهدهندۀ خدمات فنی در پرونده دخیل است، حق انتشار اطلاعات را ندارد.
واکنش خانوادهها به بازخوانی جعبه سیاه هواپیما
انجمن خانوادههای جانباختگان هواپیمای اوکراینی با صدور بیانیه ای با اشاره به بازخوانی جعبه سیاه هواپیما در فرانسه خواهان تحقیقات جامع درباره جنایت سرنگونی هواپیما توسط سپاه پاسداران شدند.
در بخشی از بیانیه خانواده جانباختگان آمده است: رژیم ایران تمام تلاش خود را کرد که راز جنایتش را به جعبه سیاه تقلیل دهد هر چند بازخوانی جعبه سیاه اولین قدم در انجام تحقیقات نسبت به این جنایت است.
در ادامه بیانیه؛ انجمن خانوادهها با اشاره به شواهدی چون بازگذاشتن آسمان ایران در شرایط خطیر جنگی، اجازه دادن به پرواز هواپیمای خطوط هوایی اوکراین، شلیک چندین موشک به هواپیما، تخریب سریع صحنه سقوط و ترساندن شاهدان و سرکوب خانوادهها، تأکید کرده است که آنها صرفا به اطلاعاتی که از طریق جعبه سیاه به دست میآید، دل خوش نکردهاند.
این در حالیست که وزیر خارجه کانادا نیز اعلام کرد که اعتبار زیادی برای گزارش رژیم ایران در این زمینه قائل نیست و این موضوع نمیتواند فقط خطای انسانی باشد.