Previous Next

هشدار در مورد آلودگی آب رودخانه سن برای شناگران المپیک

از یکصد سال پیش تا کنون شنا در آب رودخانه سن در پاریس ممنوع است. پایتخت فرانسه میزبان برگزاری بازی‌های المپیک ۲۰۲۴ است و قصد دارد آب این رود را جهت انجام برخی مسابقات شنا به پاکیزگی لازم برساند.حدود دو ماه به برگزاری مسابقات المپیک تابستانی ۲۰۲۴ در پاریس باقی نمانده است. طبق برنامه‌ها قرار است که برخی از مسابقات شنا در چارچوب این بازی‌ها در آب رودخانه سن انجام شوند.

سازمان “سارفرایدر” (Surfrider) که نهادی غیردولتی است، در پی تازه‌ترین تحقیقات خود اعلام کرده که آب این رودخانه همچنان از پاکیزگی لازم برخوردار نیست و میزان برخی باکتری‌های خطرناک در آن همچنان از مرز تعیین‌شده عبور می‌کند.

صحبت از باکتری‌های “انتروکوک” و “اشریشیا کلی” است که در سیستم هضم و گوارش انسان و جانواران وجود دارد و از طریق فضولات می‌‌توانند وارد آب رودخانه‌ها و دریاچه‌ها شوند.

در واخر ماه ژوئیه قرار است که ورزشکاران رشته سه‌گانه در چارچوب رقابت‌های المپیک تابستانی مسابقات شنا را در آب رودخانه سن انجام دهند و در ماه اوت نیز قرار است مسابقات شنا در آب‌های آزاد در این رودخانه صورت گیرد.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

نقطه آغاز مسابقات پل “آلکساندر سوم” خواهد بود. سازمان سارفرایدر در پی آزمایش‌ها و تحقیقات خود اعلام کرد، میزان باکتری‌”اشریشیا کلی” در این نقطه از رودخانه سن سه برابر بیشتر از حداکثر میزانی است که از سوی فدراسیون‌های شنا تعیین و اعلام شده است.

آن هیدالگو، شهردار پاریس پاکیزه کردن رود سن و آماده‌سازی آن برای بازی‌های المپیک تابستانی ۲۰۲۴ را یکی از مهم‌ترین برنامه‌های خود اعلام کرده و مسئولان این شهر و همچنین برنامه‌ریزان بازی‌های المپیک اقدامات متعددی را در این راستا تدارک دیده و اجرایی کرده‌اند.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

البته بیم آن می‌رود که بارش باران‌های کوتاه اما سنگین پیش از آغاز بازی‌ها کیفیت آب‌رود سن را به مراتب پایین بیاورد و برگزار‌کنندگان ناچار شوند، انجام مسابقات را چند روز به تعویق بیاندازند.

شنا در رودخانه سن در پاریس از سال ۱۹۲۳ به این سو ممنوع بوده است. مسئولان پایتخت فرانسه امیدوارند که پس از برگزاری بازی‌های المپیک تابستانی ۲۰۲۴ بتوان قسمت‌هایی از این رودخانه را به عنوان “استخر باز” برای علاقمندان و گردشگران دائر کرد.

هشدار نهاد غیردولتی در مورد آلودگی آب رودخانه سن برای شناگران المپیک

از یکصد سال پیش تا کنون شنا در آب رودخانه سن در پاریس ممنوع است. پایتخت فرانسه میزبان برگزاری بازی‌های المپیک ۲۰۲۴ است و قصد دارد آب این رود را جهت انجام برخی مسابقات شنا به پاکیزگی لازم برساند.حدود دو ماه به برگزاری مسابقات المپیک تابستانی ۲۰۲۴ در پاریس باقی نمانده است. طبق برنامه‌ها قرار است که برخی از مسابقات شنا در چارچوب این بازی‌ها در آب رودخانه سن انجام شوند.

سازمان “سارفرایدر” (Surfrider) که نهادی غیردولتی است، در پی تازه‌ترین تحقیقات خود اعلام کرده که آب این رودخانه همچنان از پاکیزگی لازم برخوردار نیست و میزان برخی باکتری‌های خطرناک در آن همچنان از مرز تعیین‌شده عبور می‌کند.

صحبت از باکتری‌های “انتروکوک” و “اشریشیا کلی” است که در سیستم هضم و گوارش انسان و جانواران وجود دارد و از طریق فضولات می‌‌توانند وارد آب رودخانه‌ها و دریاچه‌ها شوند.

در واخر ماه ژوئیه قرار است که ورزشکاران رشته سه‌گانه در چارچوب رقابت‌های المپیک تابستانی مسابقات شنا را در آب رودخانه سن انجام دهند و در ماه اوت نیز قرار است مسابقات شنا در آب‌های آزاد در این رودخانه صورت گیرد.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

نقطه آغاز مسابقات پل “آلکساندر سوم” خواهد بود. سازمان سارفرایدر در پی آزمایش‌ها و تحقیقات خود اعلام کرد، میزان باکتری‌”اشریشیا کلی” در این نقطه از رودخانه سن سه برابر بیشتر از حداکثر میزانی است که از سوی فدراسیون‌های شنا تعیین و اعلام شده است.

آن هیدالگو، شهردار پاریس پاکیزه کردن رود سن و آماده‌سازی آن برای بازی‌های المپیک تابستانی ۲۰۲۴ را یکی از مهم‌ترین برنامه‌های خود اعلام کرده و مسئولان این شهر و همچنین برنامه‌ریزان بازی‌های المپیک اقدامات متعددی را در این راستا تدارک دیده و اجرایی کرده‌اند.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

البته بیم آن می‌رود که بارش باران‌های کوتاه اما سنگین پیش از آغاز بازی‌ها کیفیت آب‌رود سن را به مراتب پایین بیاورد و برگزار‌کنندگان ناچار شوند، انجام مسابقات را چند روز به تعویق بیاندازند.

شنا در رودخانه سن در پاریس از سال ۱۹۲۳ به این سو ممنوع بوده است. مسئولان پایتخت فرانسه امیدوارند که پس از برگزاری بازی‌های المپیک تابستانی ۲۰۲۴ بتوان قسمت‌هایی از این رودخانه را به عنوان “استخر باز” برای علاقمندان و گردشگران دائر کرد.

بلینکن: حمایت از اوکراین را با شرایط جنگی تطبیق می‌دهیم

وزیر امور خارجه ایالات متحده می‌گوید که از زمان حمله روسیه به اوکراین، آمریکا همواره در حمایت از اوکراین خود را با شرایط “تطبیق” داده است. به گفته او، سلاح‌های آمریکایی به “تثبیت خط مقدم” در اوکراین کمک می‌کنند.آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه ایالات متحده روز چهارشنبه ۲۹ مه (۹ خردادماه) گفت کشورش از آغاز تهاجم نظامی روسیه به اوکراین، حمایت خود را از کی‌يف با شرایط “تطبیق” داده است.

او که به مولداوی سفر کرده، در یک کنفرانس مطبوعاتی مشترک با مایا ساندو، رئیس جمهور این کشور تصریح کرد که از زمان آغاز تهاجم مسکو به کی‌یف، “شرایط و میدان جنگ تغییر کرده است؛ روسیه سیاست تجاوز و تشدید تنش خود را تغییر داده است، بنابراین ما نیز خود را با این شرایط سازگار کرده‌ایم.”

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

بلینکن ادامه داد: «این رویه‌ای است که تا کنون داشته‌ایم و از این به بعد نیز به این رویکرد ادامه خواهیم داد.»

دولت آمریکا بارها تاکید کرده که اوکراین را به استفاده از تسلیحات آمریکایی برای حملات مستقیم به روسیه تشویق و ترغیب نمی‌کند.

وزیر امور خارجه آمریکا در پاسخ به سوالی در همین زمینه و درباره احتمال تجدیدنظر دولت بایدن در این رویکرد خاطرنشان کرد که “سیاست آمریکا تطبیق داده می‌شود و تنظیم خواهد شد.”

بلینکن تاکید کرد: «اوکراین باید خودش تصمیم بگیرد که چگونه از خود دفاع کند. ما اطمینان حاصل خواهیم کرد که اوکراین تجهیزات لازم را دریافت می‌کند.»

مولداوی نخستین ایستگاه بلینکن در جریان سفر اروپایی او به شمار می‌رود. افزایش حمایت‌ها از اوکراین از سوی متحدان سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) از جمله اهداف این سفر او اعلام شده است.

بلینکن افزود که تسلیحات ارسال شده از سوی کشورش به اوکراین، به “تثبیت خط مقدم” در اوکراین در جریان تشدید حملات روسیه کمک خواهد کرد به طوری که روسیه موفق نشود به اهداف خود در منطقه خارکیف در اوکراین دست یابد.

هم‌صدایی شماری از کشورهای غربی

به تازگی بحث درباره استفاده اوکراین از تسلیحات غربی علیه مواضعی در خاک روسیه بالا گرفته است. به‌کارگیری تسلیحات غربی توسط اوکراین علیه اهدافی در خاک روسیه، تاکنون یک خط قرمز تلقی می‌شد.

از جمله مهمترین اظهارات در این خصوص، ینس استولتنبرگ، دبیرکل ناتو، از کشورهای عضو خواست تا “امکان اجازه استفاده اوکراین از سلاح‌های غربی علیه خاک روسیه را بررسی کنند”.

بیشتر بخوانید: مخالفت آمریکا با استفاده اوکراین از تسلیحات غربی علیه روسیه

او گفت: «دست اوکراینی‌ها به دلیل خطوط قرمز برخی از کشورهای ناتو بسته است. به همین دلیل ضروری است تا به رفع برخی محدودیت‌ها توجه شود.»

امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه نیز با صراحت خواستار آن شده که به اوکراین اجازه داده شود تا با سلاح‌های غربی به مواضع روسیه حمله کند.

معاون وزارت دفاع لهستان هم می‌گوید “اوکراین آزاد است از تسلیحات ارائه شده توسط لهستان هرطور که بخواهد استفاده کند”. سزاری تامچیک از کشورهای غربی خواست که در این زمینه، “محدودیت‌های خود را نیز لغو کنند.”

ملانی جولی، وزیر خارجه کانادا هم در یک کنفرانس خبری در سوئد گفت که کشورش هیچ شرطی برای تحویل تسلیحات به اوکراین قائل نیست و به همکاری با نیروهای مسلح اوکراین ادامه خواهد داد.

مطالب بیشتر در زمینه جنگ در اوکراین را اینجا بخوانید

الینا والتونن، وزیر امور خارجه فنلاند نیز دیگر مقام غربی است که اعلام کرده اوکراین می‌تواند با تسلیحاتی که از فنلاند دریافت کرده، مطابق با قوانین بین‌المللی به روسیه حمله کند.

این رویکرد کشورهای غربی، خشم ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه را به دنبال داشته است.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

او با ادبیاتی تهدیدآمیز هشدار داده چنانچه متحدان غربی اوکراین به کی‌یف اجازه دهند تا از کمک‌های تسلیحاتی آنها برای حمله به داخل روسیه استفاده کند، یک درگیری جهانی آغاز خواهد شد.

آلمان خویشتن‌داری می‌کند

آلمان در این زمینه تا کنون موضعی را اتخاذ کرده که از سوی بسیاری از محافل و کارشناسان، موضعی خویشتندارانه توصیف شده است.

بیشتر بخوانید: اتفاق نظر شولتس و مکرون در مورد دو جنگ اوکراین و خاورمیانه

اولاف شولتس، صدراعظم آلمان می‌گوید مقرراتی برای کاربست سلاح‌های تحویلی به اوکراین وجود دارد که “همیشه باید در چارچوب قوانین بین‌المللی عمل کند”.

او تاکید کرد که استفاده کی‌یف از تسلیحاتی که از آمریکا، فرانسه و آلمان دریافت کرده باید همواره با قوانین بین‌المللی مطاقبت داشته باشد.

صدراعظم آلمان همواره تاکید کرده که کشورش مستقیما در جنگ علیه روسیه شرکت نخواهد کرد.

کره شمالی دست‌کم ۱۰ موشک بالستیک آزمایش کرد

ارتش کره جنوبی اعلام کرد که کره شمالی دست کم ده موشک بالستیک به سمت ژاپن شلیک کرده است. کره جنوبی، ژاپن و ایالات متحده آمریکا این اقدام را محکوم کردند.طبق اعلام کره جنوبی، کره شمالی حدود ده موشک بالستیک به سمت ژاپن و دریای آزاد شلیک کرده است.

ستاد فرماندهی کل ارتش کره جنوبی ۳۰ مه (۱۰ خرداد) همچنین اعلام کرده که این موشک‌ها احتمال بالستیک بوده و بردی کوتاه داشته‌اند. موشک‌های بالستیک بر حسب نوع می‌توانند کلاهک‌های هسته‌ای حمل کنند.

آنگونه که ارتش کره جنوبی گزارش داده، این موشک‌ها از منطقه پیرامون پیونگ‌یانگ، پایتخت کره شمالی شلیک شده و پس از طی کردن مسیری به طول ۳۵۰ کیلومتر درون آب‌های دریای میان کره جنوبی و ژاپن فرو رفته‌اند.

همچنین اعلام شد که کارشناسان ایالات متحده و ژاپن سرگرم بررسی و ارزیابی دیگر داده‌های مربوط به این مورد هستند.

کره شمالی به خاطر برنامه‌های هسته‌ای و موشکی خود با تحریم‌های شدید بین‌المللی روبروست. افزون بر آن، قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل این کشور را از انجام آزمایش‌های موشک‌های بالستیک با هرگونه بردی منع کرده است. این ممنوعیت‌ها پرتاب ماهواره را نیز شامل می‌شود.

کره شمالی اما در طی سال‌های گذشته همواره این قطعنامه‌ها را با انجام آزمایش‌های مختلف نقض کرده است.

آزمایش‌های موشکی تازه کره شمالی تنها دو روز پس از تلاش نافرجام این کشور برای پرتاب یک ماهواره انجام می‌گیرد که قرار بود برای مقاصد نظامی از آن استفاده شود.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

کره شمالی روز دوشنبه ۲۷ ماه مه (۸ خرداد) اعلام کرد که در تلاش برای پرتاب دومین ماهواره جاسوسی نظامی به فضا شکست خورده است. به گزارش “یونهاپ”، راکت حامل این ماهواره در هوا منفجر شد.

نخستین‌ ارزیابی‌ها نقص موتور را دلیل این انفجار دانسته‌اند. بنا به اعلام ستاد کل ارتش کره جنوبی چهار دقیقه بعد از پرتاب موشک حامل ماهواره، “تکه‌های متعددی از زباله” در دریا مشاهده شد.

این کشور نوامبر سال ۲۰۲۳ و پس از دو تلاش نافرجام یک موشک حامل ماهواره شناسایی “مالی‌گیونگ -۱” را از استان فیونگان به فضا پرتاب کرد. این موشک با موفقیت مسیر مورد نظر را طی کرده و ماهواره جاسوسی را “دقیقا” در مدار خود قرار داد.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

کره شمالی در آن زمان اعلام کرد که این ماهواره تصاویری را از مکان‌های مهمی در ایالات متحده آمریکا و کره جنوبی از جمله کاخ سفید و پنتاگون مخابره کرده است.

کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی که در نظر دارد از طریق ماهواره‌های جاسوسی، یک شبکه نظارتی جهانی ایجاد کند، از پرتاب ماهواره‌های دیگر برای جاسوسی نظامی خبر داده است.

موتور یک هواپیمای جت در فرودگاه آمستردام یک مسافر را بلعید

در فرودگاه اسخیپول آمستردام، فردی توسط یک هواپیمای جت کە آمادە پرواز بود، به درون موتور کشیده شد و جان داد. وزیر زیرساخت‌های هلند گفتە کە شوکە شدە است. شماری از مسافران کە شاهد این صحنە مرگبار بودەاند تحت مراقبت هستند.بر ا‌ساس گزارش رسانه‌های هلند، در فرودگاه اسخیپول آمستردام، فردی توسط یک هواپیمای جت کە آمادە پرواز بود به درون موتور کشیده شد و جان داد. شرکت هواپیمایی کاال‌ام هلند، اعلام کردە کە این هواپیما در حال برخاستن بە مقصد بیلوند در دانمارک بودە کە این حادثه رخ دادە است.

این شرکت هواپیمایی هیچ اطلاعاتی در مورد فرد قربانی ارائە ندادە است و معلوم نیست کە فرد قربانی یک مسافر بودە یا کارمند فرودگاه.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

پلیس مرزی هلند کە مسئولیت حراست از فرودگاه اسخیپول آمستردام را بر عهده دارد، می‌گوید کە مسافران از یک هواپیما خارج شدەاند، ولی هنوز جزئیات این حادثە در دست بررسی است.

بسیاری از مسافران شاهد وقوع این صحنە دلخراش و مرگبار بودەاند، بە این دلیل توسط اورژانس اجتماعی تحت مراقبت هستند.

مارک هاربرز، وزیر زیرساخت‌های هلند نیز بە این حادثه واکنش نشان دادە است و گفتە کە از شنیدن این حادثە شوکە شدە است. او در پستی در شبکه اکس نوشتە است: «به بستگان قربانی و شاهدان حادثه تسلیت می‌گویم».

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

رسانه‌های محلی گزارش دادەاند کە این هواپیما از تولیدات شرکت هواپیمایی Embraer است و مالکیت ایرلاین KLM Cityhopper بودە است. این هواپیمای کوتاه برد قادر بە حمل ٨٨ تا ١٣٢ مسافر است.
هنوز مشخص نیست کە چند نفر در این هواپیما حضور داشتەاند یا شاید این صحنە مرگبار بودەاند. تلویزیون هلند تصاویری منتشر کردە کە حضور ماشین‌های آتش‌نشانی و آمبولانس‌ها در کنار هواپیما را نشان می‌دهد.

اسرائیل کنترل منطقه حائل در جنوب غزه را در دست گرفت

اسرائیل اعلام کرد منطقه حائل در جنوب نوار غزه را که در مرز با مصر قرار دارد، تحت کنترل خود درآورده است. طول این منطقه حائل مرزی بر ۱۴ کیلومتر بالغ می‌شود. مصر این خبر را نادرست خوانده است.ارتش اسرائیل روز چهارشنبه (۲۹ مه / ۹ خرداد) اعلام کرد، کنترل منطقه حائل “فیلادلفی” واقع در جنوب نوار غزه را در دست گرفته است. “فیلادلفی” نام رمزی است که ارتش اسرائیل بر کریدور ۱۴ کیلومتری امتداد مرز این باریکه با مصر گذاشته است.

دانیل هاگاری، سخنگوی ارتش اسرائیل تصریح کرد که سازمان تروریستی حماس از “کریدور فیلادلفی” برای قاچاق اسلحه و دیگر نیازهای خود استفاده می‌کرده است. او افزود که ارتش اسرائیل در این منطقه حائل ۲۰ تونل را ردیابی کرده که از غزه به مصر منتهی می‌شده‌اند. همچنین ۸۲ راه ورود به این تونل‌ها کشف شده است.

مجموعه مطالب:جنگ در خاورمیانه

این منطقه حائل یکی از بزرگ‌ترین مناطق “غیرنظامی‌شده” میان اسرائیل و مصر محسوب می‌شود و در سال ۱۹۷۹ میلادی در چارچوب قرارداد صلح میان دو کشور ایجاد شد.

ارتش اسرائیل تا زمان عقب‌نشینی خود از غزه در سال ۲۰۰۵ از این منطقه برای انجام گشت‌های خود استفاده می‌کرد. به باور اسرائیل سازمان‌ها و گروه‌های شبه‌نظامی فلسطینی از این کریدور برای قاچاق و انتقال اسلحه از مصر به غزه استفاده می‌کنند.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

رسانه‌های اسرائیلی به نقل از مقامات ارتش این کشور گفته‌اند که نیروهای اسرائیلی در این کریدور مستقر شده‌اند. بنا بر گزارش این رسانه‌ها ارتش اسرائیل از شماری از تونل‌های موجود در این منطقه آگاه بوده و شماری دیگر نیز تازه کشف شده‌اند.

گزارش‌ها همچنین از کشف ده‌ها سکوی پرتاب موشک حماس و همچنین از منفجر کردن و تخریب این تونل‌ها توسط ارتش اسرائیل حاکی هستند. راستی‌آزمایی این گزارش‌ها و داده‌ها به طور مستقل ممکن نیست.

بنابر این گزارش‌ها اسرائیل مصر را در جریان این تحولات قرار داده است. این در حالی است که اطلاعات اعلام شده از سوی اسرائیل را نادرست خوانده است. یک منبع ارشد مصری به شبکه خبری تلویزیونی “القاهره” گفته است که “خبرهای منتشره در مورد وجود چنین تونل‌های در مرز نوار غزه و مصر حقیقت ندارد”.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

آمریکا عملیات ارتش اسرائیل در مرز نوار غزه با مصر را ناقض عملیات محدود در رفح نمی‌داند. جان کربی، سخنگوی شورای امنیت ملی آمریکا گفت، اشغال یک کریدور در منطقه مرزی با داده‌های مربوط با عملیات محدود در رفح که اسرائیل به آمریکا ارائه کرده بود، هماهنگی دارد.

به گفته او هنگامی که اسرائیل آمریکا را در جریان برنامه‌ها و عملیات خود در رفح قرار داد، گفته شد که نیروهای اسرائیلی در خارج از رفح و در امتداد این کریدور تحرک خواهند داشت تا “حماس را در رفح زیر فشار گذارند”.

خبرگاه؛ چین خواهان برپایی کنفرانس برای پایان جنگ در خاورمیانه است

شی جین‌پینگ، رئیس جمهوری چین در نشستی با نمایندگان کشورهای عربی خواهان برگزاری یک کنفرانس صلح به منظور پایان جنگ میان اسرائیل و حماس شد.خبرگاه دویچه وله فارسی مجموعه‌ای خبری از موضوعات و تحولات روز ایران ، منطقه، آلمان و جهان در زمینه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، ورزشی و غیره است.

در “خبرگاه” می‌توانید رویدادهای متنوع را به شکلی کوتاه و فشرده دنبال کنید.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

چین خواهان برگزاری کنفرانس برای پایان جنگ در خاورمیانه شد
شی جین‌پینگ، رئیس جمهوری چین خواهان برگزاری یک کنفرانس صلح به منظور پایان جنگ میان اسرائیل و حماس شد. او روز پنجشنبه ۳۰ مه (۱۰ خرداد) در نشستی با نمایندگان کشورهای عربی گفت، پکن در این راستا از برگزاری یک کنفرانس صلح با “مشارکتی گسترده” پشتیبانی می‌کند. رئیس جمهوری چین تصریح کرد که “جنگ نباید تا ابد ادامه یابد و بی‌عدالتی نباید تا ابد برقرار بماند”.

چین که با اسرائیل مناسباتی خوب دارد، خواهان راه حل دو کشوری است که در آن یک کشور مستقل فلسطینی در کنار اسرائیل موجودیت دارد. پکن همچنین از عضویت کامل فلسطینی‌ها در سازمان ملل متحد حمایت می‌کند.

شی جین‌پینگ در این نشست همچنین گفت که چین قصد دارد، همکاری‌های خود با کشورهای عربی در زمینه انرژی را تعمیق بخشد. او افزود: «چین همکاری استراتژیک با کشورهای عربی در عرصه نفت و گاز را گسترش خواهد داد.

چین در دوران اخیر کوشیده است، نقش خود در خاورمیانه را پررنگ‌تر کرده و مناسبات خود با کشورهای عربی را تقویت کند. پکن در سال گذشته گذشته میلادی میان جمهوری اسلامی و عربستان سعودی میانجی‌گری کرده و در ماه آوریل سال جاری میلادی نیز میزبان نشستی میان نمایندگان دو سازمان فلسطینی رقیب، فتح و حماس بود.

اقدام ترویکا برای “تصویب قطعنامه” علیه ایران در شورای حکام

رویترز به نقل از دیپلمات‌های اروپایی گزارش داده است که سه کشور اروپایی عضو برجام علیرغم مخالفت‌های آمریکا پیش‌نویس قطعنامه‌ای علیه ایران را میان اعضای شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی توزیع کرده‌اند.خبرگزاری رویترز روز چهارشنبه ۲۹ مه (۹ خرداد) با استناد به گفته‌های سه دیپلمات اروپایی گزارش داد که کشورهای فرانسه، آلمان و بریتانیا با وجود مخالفت‌ ایالات متحده پیش‌نویس قطعنامه‌ای علیه جمهوری اسلامی را میان ۳۵ عضو شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی توزیع کرده‌اند. این سه کشور اروپایی عضو برجام هستند.

رویترز چندی پیش در گزارش با اشاره به مخالفت‌های آمریکا نوشته بود، به اعتقاد واشنگتن تصویب قطعنامه علیه ایران ممکن است سبب تشدید تنش‌ها شده و انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده در نوامبر امسال را تحت الشعاع قرار دهد. این در حالی است که فرانسه، آلمان و بریتانیا سیاست “خویشتنداری” با جمهوری اسلامی را بی‌دستاورد ارزیابی می‌کنند.

رویترز در گزارش تازه خود به نقل از یک دیپلمات ارشد اروپایی نوشت: «آمریکاییان علیرغم پافشاری ما همچنان معتقدند که نباید کاری کردکه منجر به تشدید تنش با ایران شود، اما این سیاست تا حال هیچ دستادوری نداشته و به اعتقاد ما باید رویکردی قاطعانه از خود نشان دهیم.»

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

جمهوری اسلامی تا کنون با تندی به چنین قطعنامه‌هایی واکنش نشان داده و فعالیت‌های هسته‌ای خود را تقویت کرده‌است.

شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای آخرین بار ۱۸ ماه پیش قطعنامه‌ای علیه جمهوری اسلامی به تصویب رسانده بود.

در این قطعنامه از تهران خواسته شد تا با آژانس از جمله به منظور شفاف‌سازی موضوع کشف آثار اورانیوم در سه سایت اعلام‌نشده ایران همکاری کند. جمهوری اسلامی اما در این مدت با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی همکاری لازم را نکرده است. این نهاد تا کنون بارها نگرانی خود را از تشدید فعالیت‌های هسته‌ای ایران ابراز کرده است.

بیشتر بخوانید: آژانس: ایران ذخایر اورانیوم با قابلیت تسلیحاتی را افزایش داد

جمهوری اسلامی همواره اتهامات مربوط به تلاشش برای دستیابی به سلاح هسته‌ای را رد کرده و برنامه هسته‌ای خود را “صلح‌آمیز” خوانده است.

آژانس بین‌المللی انرژی اتمی چند روز پیش (۷ خرداد) در گزارشی اعلام کرد که جمهوری اسلامی در سه ماهه گذشته ذخایر اورانیوم خود را تا مرز مورد نیاز برای تولید تسلیحات هسته‌ای افزایش داده است.

بنا بر این گزارش ایران حدود ۱۴۲ کیلوگرم اورانیوم با خلوص ۶۰درصد دارد که تقریباً ۲۱ کیلوگرم بیشتر از ماه فوریه است. به گفته کارشناسان برای ساخت یک کلاهک هسته‌ای به حدود ۵۰ کیلوگرم از این ماده نیاز است. این اورانیوم باید برای کاربرد نظامی، کمی بیشتر تا سطح ۹۰درصد غنی‌سازی شود.

بر اساس داده‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی ایران به اندازه کافی مواد شکافت‌پذیر با غلظت بالا برای ساخت سه بمب هسته‌ای را در اختیار دارد.

نشریه وال استریت ژورنال نیز به تازگی در گزارشی به رویکرد متفاوت آمریکا و کشورهای اروپایی عضو برجام پرداخته است.

بیشتر بخوانید: اختلاف آمریکا و اروپا بر سر محکومیت ایران در شورای حکام آژانس

طبق این گزارش دیپلمات‌های اروپایی هشدار داده‌اند که اقدام نکردن در مورد گسترش برنامه هسته‌ای تهران، اقتدار آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را تضعیف می‌کند. به گفته آنان این امر همچنین اعتبار فشار غرب بر ایران را تضعیف خواهد کرد.

خبرگزاری رویترز در گزارش روز چهارشنبه (۲۹ مه / ۹ خرداد) به نقل از سه دیپلمات اروپایی نوشت، پیش‌نویس قطعنامه ارائه‌شده توسط سه کشور اروپایی به اعضای شورای حکام بر تحقیقات در مورد برنامه هسته‌ای ایران” متمرکز است.

این پیش‌نویس حاکی از احتمال درخواست از رافائل گروسی، رئیس آژانس به منظور ارائه “گزارش جامع” در باره فعالیت هسته‌ای ایران است؛ گزارشی که گسترده‌تر و جامع‌تر از گزارش‌های فصلی معمول آژانس است.

از لوله‌‌ی هر تفنگی میخک نمی‌روید

آرش جودکی

۲۵ آوریل، روز پیروزیِ «انقلاب میخک‌ها» را امسال در پرتغال، به مناسبت پنجاهمین سالگردش، باشکوه‌تر جشن گرفتند. این انقلاب در واقع کودتایی نظامی بود، اما بی‌خشونت و بی‌خون‌ریزی که به ۴۸ سال دیکتاتوری پایان داد. با توجه به این نمونه، پرسشی که انگیزه‌ی اصلیِ جستارِ پیش رو را شکل می‌دهد، این است: «آیا می‌توان چنین پیشامدی را در ایرانِ امروز هم شدنی پنداشت؟» از خلال همسانی‌ها یا ناهمسانی‌هایی که میان پرتغالی‌ها و ایرانیان و میان حکومت‌هایشان، گفته و ناگفته ترسیم می‌شوند، باید این پرسش را همواره پیش چشم داشت. پاسخ منفی به آن، پس از بررسی سالازاریسم و انقلاب میخک‌ها می‌آید.

 

۱. سالازاریسم: دیروز و امروز

۲۴ فوریهی ۱۸۷۷ ویکتور هوگو به مناسبت سالگرد انقلاب ۱۸۴۸ می‌نویسد: «یادبودها توانِ ما هستند. با فراخواندن این تاریخ‌ها : ۱۴ ژوئیه، ۲۲ سپتامبر، ۲۴ فوریه، تیرگی‌ها را می‌زداییم. نگذاریم سالگردهای شایسته‌ی یادآوری فراموش شوند. هنگامی که سیاهی می‌کوشد بازگردد، باید تاریخ‌های سترگ را افروخت، همان‌گونه که مشعل‌ها را می‌افروزیم.» یکی از این تاریخ‌های سترگ، ۲۵ آوریل است. پنجاه سال پیش، با سرنگونیِ قدیمی‌ترین رژیم دیکتاتوری در اروپا که سالازار، نخست‌وزیرِ وقت و همیشگیِ پرتغال، از سال ۱۹۳۲ به نام «دولت نوین» (Estado Novo) پایه‌گذاری کرده بود، فصل تازه‌ای در تاریخ این کشور آغاز شد. «دولت نوین» حتی پس از کناره‌گیری سالازار، از پی خون‌ریزیِ مغزی در سال ۱۹۶۸ و سپس مرگش در سال ۱۹۷۰، به همان سرشت و شیوه‌ای که او خواسته بود، اگرچه لرزان، به دلیل استواریِ آن بر شخص و شخصیت او، تا سال ۱۹۷۴ پایید. یعنی رژیمی اقتدارگرا، ناسیونالیست و سنت‌گرا. اما نه این سنت‌گرایی، در راستای پیمان دیرینِ سریر و صلیب، از دولت کاتولیکِ او تئوکراسی ساخت و نه آن ناسیونالیسم به کشورگشاییِ جنگی کشید. زیرا بزرگ‌ترین دستاورد قانون اساسی ۱۹۱۱، جدایی کلیسا و دولت، هرگز زیر پا گذاشته نشد و جنگ تنها برای نگهداری آنچه بخشی از کشور شمرده می‌شد، دستاویز قرار گرفت.

پس از پرتغال، در فاصله‌ی زمانی کوتاهی، یونان و اسپانیا هم که دچار رژیم‌های ضد دموکراتیک و ضد لیبرال بودند، راه دموکراسی را پیش گرفتند. اما تنها پرتغال بود که این راه را با انقلاب گشود. در یونان، بحران قبرس سرنگونیِ حکومت سرهنگ‌ها را به دنبال آورد و در اسپانیا، مرگ فرانکو زمینه‌‌‌ی دوران گذار به دموکراسی را فراهم ساخت. به دلیل همین انقلاب، تا پنج سال پیش، باور غالب این بود که شبح گرایش‌های شبه‌فاشیستی که در اروپا می‌چرخد، به پرتغال نخواهد رسید. اما نادرستیِ این باور هنگامی نمایان شد که از پی انتخابات اکتبر ۲۰۱۹، آندره ونتورا،[1] رهبر حزب راست‌گرای افراطی «شگا»، به پارلمان راه یافت. از آن زمان تا کنون، شمار نمایندگان این حزب، در پارلمانی که ۲۳۰ عضو دارد، از یک به پنجاه رسیده است. چهار واژه‌ای که شعار حزب شگا را شکل می‌دهند: «خدا، میهن، خانواده و کار»، برگرفته از معروف‌ترین سخنرانی سالازار هستند. در ۲۸ مه ۱۹۳۶ در شهر براگا به مناسبت دهمین سالگرد کودتای نظامی ۱۹۲۶ که به نخستین جمهوری پرتغال (۱۹۲۶-۱۹۱۰) پایان داد، سالازار «خدا، میهن، فرمان‌گذاری، خانواده و کار» را چیزهایی خوانده بود که بر سرشان نباید بحث کرد.[2] ونتورا در آخرین انتخابات ریاست‌جمهوری که در سال ۲۰۲۱ برگزار شد نزدیک ۱۲ درصد از رأی‌ها را به‌‌دست آورد. گویی پس از پنجاه سال، سالازاریسم دوباره در سپهر شهروندین (سیاسی) مجال خودنمایی یافته است.

اما پیدایش ناگهانی آن در این سپهر، هنگامی می‌تواند شگفتی ‌بیافریند که سالازاریسم را از بُن ریشه‌کن‌شده بپنداریم و پیوندش را با نوستالژیِ دوران سالازار نادیده بگیریم. این نوستالژی ریشه‌ در یادگارهای آن زمان دارد و توانسته است از باورها و روحیه‌ی مردم پرتغال هم مایه بگیرد. هرچند سخن گفتن از روحیه‌ی یک ملت و بر آن نامی نهادن گونه‌ای کلی‌گویی‌ باشد، اما به میانجیِ همین کلی‌گویی‌ها که از پیچیدگیِ پدیده‌ها می‌کاهند، واقعیت هم‌ بهتر دریافته می‌شود. چون به یاریِ شناختی که از همین دریافت به‌دست می‌آید، می‌توان پرتوی بر آن پیچیدگی افکند. یکی از سویه‌های پیچیدگیِ پدیده‌ی نوستالژیِ دوران سالازار این است که روحیه و باورهای مردم پرتغال و یادگارهایی که از طبیعتِ حکومت و چگونگی فرمان‌فرماییِ چهل ساله‌اش می‌آیند، برهم اثر می‌گذارند و از هم اثر می‌گیرند.

رژیم سالازار، با همه‌ی خشونت و خودکامگی‌اش، برخی از مؤلفه‌های بنیادینی را که بر اساسشان رژیم‌های فاشیستی بازشناخته می‌شوند، نداشت یا کم داشت. همچون این رژیم‌ها حکومتی تک‌حزبی، ضد پارلمانی، ضد دموکراتیک، ضد لیبرال، ضد کمونیست، ناسیونالیست، صنفی‌گرا و سرکوبگر بود. اما سالازار، استاد کرسیِ مالیه‌ی عمومی و اقتصاد سیاسی در دانشگاه کویمبرا، که نه نظامی بود و نه پیشینه‌ی نظامی‌گری داشت، قدرت را با زور به‌چنگ نیاورد، بلکه به پشتوانه‌ی دانش و کاردانی‌اش‌ نظامیان را به فرمانبری از خود واداشت. هم‌چنین با تکیه بر حزبی به‌راستی فاشیستی که کارش پادگانی کردن جامعه باشد، حکومت نکرد. از جمله تفاوت‌های مهم می‌توان به سه ویژگی حکومت‌های فاشیستی اشاره کرد که در سالازاریسم نبود: دست‌یازیِ پیوسته و گسترده به خشونت، بسیج ایدئولوژیک توده‌ها و خواستِ چیرگیِ تمامیت‌خواهانه بر سراسر جامعه.[3] برخلاف فاشیسم که با ادعای انقلابی بودن دغدغه‌ی آفرینش انسانی نوین، جنگنده و کشورگشا را داشت، سالازار با نگاهی به گذشته، می‌خواست پرتغالی‌ها به آیینِ نظم کهن و تغییرناپذیرِ زندگیِ روستایی و اخلاق دهقانی بزییند، پیشه‌ی خود را دنبال کنند و کارهای همگانی را به فرزانگان بسپرند. هنگامی که سالازار در سال ۱۹۱۰، هم‌زمان با برپاییِ نخستین جمهوری پرتغال، در رشته‌ی حقوقِ تنها دانشگاه کشور، دانشگاه کویمبرا، نام‌نویسی کرد، سه‌چهارم جمعیت پرتغال سواد خواندن و نوشتن نداشتند. از این دیدگاه، سالازاریسم که حکمرانیِ نخبگانِ دانشگاهی است، رونوشت پرتغالیِ نیک‌شهر افلاطونی را به‌دست می‌دهد. به همین دلیل برای توصیف این خودکامگیِ سنت‌گرا و دیوان‌سالارانه، افزون بر «پدرسروریِ اقتدارگرا»، گاهی نوواژهی کرسی‌سالاری،Cathédocratie ، یا دیکتاتوریِ دانشگاهیان را نیز به‌‌کار می‌برند.

در تمام دوران حکمرانی‌اش تا پیش از جنگ‌ در مستعمره‌ها که از سال ۱۹۶۱ به‌تدریج توجه جهانیان را به وضعیت پرتغال برانگیخت، سالازار توانسته بود کشورش را در موقعیتی انگار بیرون از جهان بگذارد. حتی در زمان جنگ جهانی دوم، سالازار با زیرکی پرتغال را بی‌طرف نگه داشت. او از پس این بندبازیِ دشوار با حفظ موازنه‌ای ظریف برآمد. از یک‌سو با اتکا به پیمان ویندسور که از سده‌ی چهاردهم تا کنون پرتغال و انگلستان را متحد کرده است، رابطه‌‌ای آشتی‌جویانه با متفقین برقرار ساخت. و از سوی دیگر، با فروش تنگستن به آلمان نازی که برای زرادخانه‌ی نظامی‌اش به آن نیازمند بود، دوستی‌اش را با متحدین نگاه داشت. پرتغال پیوندهای بازگانی‌اش را با آلمان تنها در ژوئن ۱۹۴۴ گسست. یعنی پس از بستن قراردادی با آمریکا و انگلستان در نوامبر ۱۹۴۴ که به نیروهای نظامیِ آنها اجازه‌ی بهره‌برداری از جزیره‌هایش را در اقیانوس آرام می‌داد. مهم‌ترین دستاورد این بازی‌های شطرنج پیچیده با چند حریف و هم‌زمان، دور کردن خطر اشغال پرتغال از سوی اسپانیا بود که فرانکو به پشت‌گرمیِ هیتلر سودای آن را در سر می‌پخت. سالازار، به پشتوانه‌ی رابطه‌ دوستانه‌اش با هیتلر و چرچیل، معاهده‌ی عدم تعرض را با اسپانیا در سال ۱۹۳۹ امضا کرد که شبه‌جزیره‌ی ایبری را در اقیانوس پرتلاطم جنگ دوم به جزیره‌ی صلح بدل ساخت. پس از جنگ، پرتغال به آمریکا نزدیک شد و از نخستین کشورهایی بود که در سال ۱۹۴۹ به پیمان ناتو پیوست.

امروزه که دوباره پوپولیسم راست‌گرا در اروپا و جهان سر بلند کرده است، خاطره‌ی پرستیژ سالازار در عرصه‌ی جهانی همراه با یادگار اسطوره‌ای که پروپاگاندای رسمی در پهنه‌ی داخلی از او پرداخته بود، دست به دست هم، به نوستالژیِ دوران او دامن می‌زنند. روحیه و باورهای دیرینِ مردم پرتغال هم در این میان بی‌نقش نیستند. یکی از این باورها سباستیانیسم است. پس از مرگ سباستین یکم، هنگام کارزار «قصر الکبیر» در مراکش به تاریخ ۱۵۷۸، اسطوره‌ی موعودگرای «شاه غایب» پدید آمد که بی‌شباهت به «امام غایب» در سنت شیعی نیست. از آنجایی که پیکر او هرگز پیدا نشد، این اعتقاد باطنی شکل گرفت که سباستینِ نجات‌دهنده بازمی‌گردد و شکوه پرتغال را به او برمی‌گرداند. این اسطوره با روحیه‌ای که پرتغالی‌ها آن را بنیاد شیوه‌ی بودن خود در جهان می‌دانند، یعنی سوداد، Saudade، هم‌خوانی دارد. معنای این واژه را که از گروه واژگانِ ترجمه‌ناپذیری است که هر زبان و فرهنگی دارد، ادواردو لورنسو، فیلسوف پرتغالی، چنین تعریف می‌کند: «سوداد چیزی نیست مگر آگاهیِ زنده و زیسته از اینکه هستیِ ما با همه‌ی نزدیکی هرگز به خودش دست نمی‌یابد. دست‌نیافتی چون نزدیک.»[4] سوداد هم بی‌شباهت به حزن و حس غربتی نیست که در ادبیات کهن فارسی، مینیاتور ایرانی و موسیقی سنتی می‌یابیم. بر زمینه‌ی باور به نجات‌دهنده و ملانکولیِ پرتغالی که گونه‌ای هستن در گذشته و بودن در اکنون است، نوستالژیِ سالازاریسم هم که به شکل پوپولیسم راستگرای بیگانه‌ستیز نمود یافته، می‌تواند ببالد.

آنچه این پوپولیسم با فاشیسم مشترک دارد انکار واقعیت در رویکردی اسطوره‌ای-پارانویاک با هدف رواج دروغ است. اسطوره‌ی سالازار او را قهرمان نجات‌دهنده‌ی کشور و نابغه‌ی به‌سامان‌آورنده‌ی اقتصاد می‌شناساند. با بالا‌گرفتنِ تبِ تبارگرایی و ناسیونالیسم افراطی بر زمینه‌ی بحران‌های اقتصادی جهانی، این پوپولیسم هم اسطوره‌ی سالازار را به‌روز می‌کند. اما آنچه سالازاریسم را خطرناک می‌سازد بیشتر از این به‌روز‌شدگی‌اش در پرتغال است. سویه‌ی دیگر این اسطوره: «نجات‌دهنده‌ی قانون‌گذاری که نیالوده به ایدئولوژی‌های مرگبار اما مقتدرانه و وفادار به منش و روش نیاکان نظمی نو برای زندگیِ به‌هنجار برپا می‌کند»، می‌تواند از محدوده‌ی پرتغال فراتر برود و در سطح جهانی الگویی برای رژیم‌های اقتدارگرای نوین باشد. پس به زبان هوگو، هنگامی که سیاهی می‌کوشد بازگردد، می‌باید از یادبودها نیرو گرفت. با نگاه به موقعیت تاریخیِ خودمان هم که سیاهی هنوز پا پس نکشیده، یادبود ۲۵ آوریل ۱۹۷۴، مجالی برای اندیشیدن به آینده‌ی نزدیک را فراهم می‌آورد. در چنین چشم‌اندازی، ترکیب انقلاب پرتغال و سالازاریسم، در ترتیب تاریخیِ وارونه‌ای، می‌تواند هم‌چون راه حلی برای آینده‌ی نزدیک ایران به چشم بیاید. چون سالازار زمانی قدرت را به‌دست گرفت که پس از کودتای ۱۹۲۶ ناکارآمدیِ نظامیان در گرداندن چرخ کشور آشکار شد. امروزه که ناهنجاری‌های فزاینده‌ی زندگی از یکسو و سرکوب فراگیر در نبودِ اپوزیسیونی کارآمد از سوی دیگر، ترس از آینده و احساس فروماندگی را گسترش می‌دهند، آیا می‌توان پنداشت که سپاه پاسداران کودتا کند و سپس حکومت را به کاردانان بسپرد؟

 

۲. از «جنبش سروان‌ها» تا «انقلاب میخک‌ها»

سرشت و سابقه‌ی رژیم حاکم، وضعیت و زمان رخداد انقلاب، و هم‌چنین اندیشه و روند روانیِ انقلابیان، عوامل هرچند مستقل اما به‌هم‌پیوسته‌ای هستند که به حال‌وهوای هر انقلابی و سمت‌و‌سویش، دست‌کم در آغاز، شکل می‌دهند. «انقلاب میخک‌ها» زمانی روی داد که دشواری‌های حکومت به اوج خود رسیده بود. رژیم سالازار از سال ۱۹۶۱ و با آغاز جنگ‌های استعماری، در سه جبهه‌ی آنگولا، موزامبیک و گینه‌‌بیسائو می‌جنگید و در کشور هم با اعتراض‌های فزاینده دست به گریبان بود. پس از مرگ سالازار، با روی کار آمدن جانشین او، مارسلو کائتانو،[5] استاد حقوق دانشگاه لیسبون، نرمه نسیمی، نویدبخشِ انجام دگرگونی‌هایی برای اصلاحِ رژیم، وزیدن گرفت. اما هنوز برنخاسته، فرو‌نشست. تکنوکرات‌های دولتِ او که به هوای فراهم‌آوردنِ زمینه‌ی پیوستن پرتغال به اتحادیه‌ی اروپا، خواهان گشایش سیاسی و پایان جنگ بودند، سرخورده، به حاشیه رانده شدند. جنگ بدون کوشش برای یافتن راه حلی سیاسی ادامه یافت و بر فقر و نارضایتی افزود. هرچند سالازار فقر را ابزار کارسازی برای فرمان‌بریِ مردمان می‌دانست، اما جنگِ پرهزینه‌ای که چهل درصد بودجهی کل کشور خرج آن می‌شد، نتیجه‌ی وارونه‌ای به همراه داشت. چون فقرِ گسترده و پیدایشِ نارضایتیِ فراگیر از جنگ در همهی لایه‌های اجتماعی، که کلیسای کاتولیک نخستین بازتاب‌دهنده‌ی آن بود، در پایان کار را به نافرمانیِ همگانی کشاند.

از سال ۱۹۵۷ تا ۱۹۷۴ یک‌ونیم میلیون پرتغالی به دلیل فقر و جنگ از کشور مهاجرت کردند.[6] از سال ۱۹۶۸ مدت خدمت سربازی چهار سال شد که دو سال آن می‌بایستی در یکی از مستعمره‌ها می‌گذشت. در سال ۱۹۶۹ معافیت دانشجوییِ فعالان انجمن دانشجویان که چپ‌گرایان در آن اکثریت را به دست آورده و دانشگاه کویمبرا را به تئاتر اصلیِ اعتراض‌ها تبدیل کرده بودند، برداشته شد.[7] با این همه، در سال ۱۹۷۰، بیست درصد از مشمولانْ خود را معرفی نکردند. اما مشکل ارتش بیشتر از کمبود سرباز، کمبود افسر بود. در بهار ۱۹۷۳، شمار افسران کمتر از نصف رقمی بود که ارتش برای ادامه‌ی جنگ در سه جبهه به آن نیاز داشت.[8] دولت به‌ناچار در ژوئیه، تصویب‌نامه‌ای را صادر کرد که به افسران وظیفه، دانشجویانی که نه تجربه‌ی میدانی داشتند و نه آموزش نظامیِ بایسته‌ای دیده بودند، اجازه می‌داد سریع‌تر از افسران کادر در سلسله‌مراتب نظامی پیشرفت کنند. در اعتراض به این تصویب‌نامه بود که «جنبش سروان‌ها» پدید آمد، افسرانی که همگی در قلمروهای فرادریایی جنگیده و دریافته بودند که جنگ استعماری قانقاریایی است که کشور را به نابودی کشانده است. «انقلاب میخک‌ها» از دل همین جنبش برآمد.

طرفه اینجاست که نطفه‌ی سرنگونی سالازاریسم با صنف‌گرایی بسته شد. از دید سالازار، «صنف» اصل پایه‌ در پهنه‌ی‌ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است: میان هم‌صنفان و میان آنها با ‌صنف‌های دیگر حسِ همبستگی در کار و در زندگی میهنی را می‌آفریند و به واسطه‌اش مردمان در قالب حکومت ریخته می‌شوند تا دولت-ملت شکل بگیرد. از‌این‌رو، اصل پنجم قانون اساسی ۱۹۳۳، نظام سیاسی پرتغال را «جمهوری یک‌پارچه و صنفی» می‌نامد. هرچند برای سالازار حکومت صنفی نه بنایی برافراشته، که ساختمانی در دست ساخت بود و به گفته‌ی کائتانو، بیش از آنکه یک واقعیت باشد، یک خواسته ماند.[9] با این‌ حال، افسران معترض را همین حس همبستگیِ صنفی گرد هم آورد. اما رفتار صنف‌گرا خیلی زود جای خود را به کنش شهروندین داد که با توجه به جوّ حکم‌فرما بر ارتش چندان نامنتظر نبود. از اواخر دهه‌ی پنجاه میلادی، بیشتر افسران، برخلاف افسران قدیمی‌تر که خاستگاه اجتماعی‌شان آریستوکراسی یا توانگران بود، از لایه‌های میانیِ جامعه، خرده‌بورژوازیِ شهری و روستایی می‌آمدند و نسبت به بیدادها و نابرابری‌ها حساس‌تر بودند.[10] به دلیل همین آمادگیِ حسی، دانشجویانی هم که به علت لغو معافیتشان برای خدمت سربازی یا برای جبران کمبود کادر افسری در ارتش بودند، بهتر می‌توانستند برای حرف‌هایشان گوش‌های شنوایی در میان افسرانی بیابند که دیگر نه می‌خواستند بکُشند و نه فرمان بدهند، مگر همگی و با هم. ترانه‌‌‌ی «گراندولا، شهر آفتاب‌سوخته»[11] که پخش آن از رادیو در نخستین دقایق روز ۲۵ آوریل نشانه‌ی آغاز کودتا بود، بیانگر اندیشه و روند روانیِ کودتاگران است: «گراندولا شهر آفتاب‌سوخته/ ای سرزمین برادری/ در پهنه‌ی تو ای شهر/ مردم فرمان می‌رانند/ در هر گوشه‌ی خیابان یک دوست/ بر هر چهره‌ای برابری/ گراندولا شهر آفتاب‌سوخته/ ای سرزمینِ برادری».

انجام یک کودتا که فکرش از اکتبر ۱۹۷۳ پا گرفته بود، در دسامبر، با شکل‌گیریِ کمیسیونی اجرایی که از «جنبش سروان‌ها» زاده شد و کمی بعد «جنبش نیروهای مسلح»، ام.اف.آ،[12] نام گرفت، به مرحله‌ی برنامه‌ریزی رسید و پس از برکناریِ فرمانده‌ی کل ستاد ارتش، ژنرال کوستا گومز، نزدیک به ام.اف.آ، و جانشینش، ژنرال اسپینولا، در نیمه‌های مارس ۱۹۷۴، دیگر ناگزیر می‌نمود. این برکناری‌ها از پی جنجالی پیش آمد که چاپ کتاب پرتغال و آینده در فوریه برانگیخت. در این کتاب، اسپینولا، که با الگوگیری از پینوشه و به پشتگرمیِ طرفدارانش هوای کودتایی همچون کودتای ۱۹۲۶ می‌پخت، پیروزیِ جنگی را حتی اگر دست بدهد ناپایدار دانست. این نخستین‌بار بود که یک مقام بلندپایه‌ی نظامی، فرماندار نظامیِ گینه‌بیسائو از ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۳، ادامه‌ی جنگ را زیر سؤال می‌برد. نافرجامیِ کودتای هواداران اسپینولا در ۱۶ مارس، به دلیل ناآمادگی و بی‌اعتناییِ مردم، برای ام.اف.آ که در آن شرکت نداشت، آموزنده بود. ام.اف.آ که می‌پنداشت نمی‌تواند روی پشتیبانیِ مردمی حساب کند، برنامه‌ریزیِ کودتا را به سرگرد اتلو سارایوا دوکاروای‌یو[13] واگذار کرد. با نگاه به پیروزیِ‌ کم‌وبیش ساده‌اش شاید آن را طرحی شکست‌ناپذیر بپنداریم. اما بدون مردم که با فریادهای «پیروزی، مرگ بر فاشیسم، و آزادی» نظامیان را همراهی کردند و نماد حضورشان گل میخکی است که زنِ گل‌فروشی به‌جای سیگار به سربازی داد و دیگر گل‌فروشان هم از او پیروی کردند، کودتای ام.اف.آ به «انقلاب» بدل نمی‌شد. همچنین بدون پایمردیِ قهرمانانی که آن را پیش بردند، انقلاب یا پیروز نمی‌شد یا با خونریزی به پیروزی می‌رسید. تروتسکیِ باورمند به دترمینیسم تاریخی هم، هنگام نگارش تاریخ انقلاب اکتبر، کاراکتر و ظرفیت‌های فردی را فراموش نمی‌کند.

اگر بخواهیم تنها از یک تن نام ببریم که بدون شجاعت و خون‌سردی‌اش جریان رویدادها آنچنان نمی‌بود که پیش آمد، سروان سالگِه‌یرو مایا[14]است. پنج و سی دقیقه‌ی بامداد روز ۲۵ آوریل، مایا و نیروهایش وزارت‌‌خانه‌های اصلی، بانک مرکزی و ایستگاه رادیوییِ دولتی را، همگی در میدان بازرگانی[15] لیسبون، در دست داشتند. اما از ساعت شش و نیم، پاتک نیروهای مسلح وفادار به دولت آغاز شده بود. ساعت ده صبح هنگامی که مایا با دستمال سفیدی در دست و نارنجکی در جیب به سوی دو یگان تانک و خودروی زره‌پوش نیروهای دولتی، مستقر نزدیک میدان بازرگانی، می‌رفت پیروزی یا شکست کودتا بر دوش او بود. مایا در آن لحظه دیگر سروانی نبود که فرمان می‌برد، بلکه شهروند بود. زیرا فرمانی را به‌جا می‌آورد که خود همراه با دیگران رانده بود. و با شجاعتش به سربازان یگان‌های دولتی هم اجازه داد که به آنچه از آنها، با تعریف ارسطو، شهروند می‌سازد آگاه شوند: فرمان‌بر چون فرمان‌گذار. ژنرالی که پاتک دولتی را فرماندهی می‌کرد دستور شلیک داد، اما سربازان یکی پس از دیگری سرپیچی کردند. زیرا به مایا نه چون دشمن یا مافوقی نظامی، بلکه ‌چون هم‌شهروند، یعنی دوستی در گوشه‌ی دیگر خیابان با نقش برابری بر چهره نگریستند. دموکراسی در آن دم آغاز شد. رعایت سلسلهمراتب و اطاعت از دستورِ بالادست، اساس هر ارتشی است. اما سرپیچیِ سربازانی که به روی او آتش نگشودند و نافرمانیِ افسرانی که با خطر فدا کردن آیندهی شغلی‌شان، پادگان و یگان‌هایشان را بدون درگیری به ام.اف.آ سپردند، فرمان‌بری از دستوری بالاتر بود. آنها در این کنش شهروندین‌ به روح آنچه برپایه‌اش آنها را فرمان‌بر بار آورده بودند نزدیک‌تر شدند: خویشکاریِ ارتش، پاسداری از جانِ هم‌وطنان است، نه ریختن خونشان.

 

۳. کودتای سپاه پاسداران: رؤیا یا واقعیت؟

انقلاب از آن دسته رخدادهایی است که پیوستار اجتماعی-تاریخی‌ را برهم‌‌می‌زنند و خاستگاه پیدایش آرایشی نو می‌شوند. هرچند هرگز نمی‌توان به روشنی دریافت که چرا مردم در یک لحظه‌ی خاص انقلاب می‌کنند، اما بخشی از علت‌های آن، که شبکه‌ی درهم‌تنیده‌ای از پدیده‌هاست، پس از اینکه اتفاق افتاد، امکان آشکاری مییابد. با‌این‌حال، پاسخ به این پرسش که چرا گره‌خوردگیِ‌‌ پدیده‌ها‌ در آن زمانِ ویژه به چنین رخدادی انجامید، هربار از دیدگاه اکنون انجام می‌گیرد. یا به زبان دیگر، به یاریِ دانسته‌های کنونی‌مان آن را بازبینی می‌کنیم. پس در زمانی دیگر، یا تافته‌های دیگری در شبکه‌ی پدیده‌ها می‌بینیم، یا جوری دیگر به همان پدیده‌ها می‌نگریم. همه‌ی این‌ها هنگامی که به چیزی شدنی می‌اندیشیم، پیچیده‌تر می‌شود. پس برای اندیشیدن به امکانی در آینده، باید آن را با رخدادهایی در گذشته برسنجید. این برسنجش (مقایسه)، بدون رخدادهایی که بتوان بر پایه‌شان میان «بوده» و «شاید‌بود» هم‌سانی‌هایی انگار کرد، شدنی نیست. اما همواره از دیدگاه کنونی و در راستای سودی که برای اکنون ما دارند به آینده می‌اندیشیم، آن را با گذشته برمی‌سنجیم و همسانی‌هایی میان آنها می‌انگاریم. چون آنچه از آزمودن درستی یا نادرستی یک پندار می‌آموزیم، بر ارزیابی‌ها و رویکرد کنونیِ ما تأثیر دارد. پس برپایه‌ی آنچه امروز از سالازاریسم و «انقلاب میخک‌ها» می‌دانیم و تنها در این چارچوب، شدنی یا ناشدنی بودن کودتای سپاه پاسداران را محک می‌زنیم. برای این‌ کار می‌باید ولایت‌فقیه را با سالازاریسم، و سپاه پاسداران را با ارتش پرتغال برسنجید. این‌گونه پیشینه، جایگاه و کارکرد این دو اُرگان هم بهتر نمود می‌یابند.

در نگاه نخست، با دو حکومت ستمگرِ آمیخته به مذهب و دیرسال، اما در موقعیت بحرانی سر و کار داریم که به هیچ اپوزیسیون قانونی‌ای امکان شکل‌گیری نمی‌دهند. پس ناگزیر، همچون حکومت پلیسی، به هر خواستِ دگرگونی با سرکوب پاسخ می‌دهند. زیرا سپهر شهروندین (سیاسی) را که باید همگانی باشد، خصوصی می‌کنند و درِ آن را به روی همگان می‌بندند. این دربستگیِ سپهر همگانی و خصوصی‌سازی‌اش ریشه در بنیاد این حکومت‌ها دارد که فرّ فرمانروایی را از آنِ کسانی می‌خواهد که از دیگران داناتر شمرده می‌شوند. هرچند مسیحیت در سالازاریسم جایگاهی دارد که یاد خواهد شد، اما نباید فرق اساسی میان این دو گونه دانایی را نادیده گرفت: در یک‌سو نخبگان راستین دانشگاهی و در سوی دیگر ادعای دروغین همه‌چیز‌دانیِ فقیه. با‌این‌حال، تفاوت اساسی میان سالازاریسم و ولایت‌فقیه، نسبتی است که با فاشیسم و توتالیتاریسم دارند. سه ویژگیِ حکومت‌های فاشیستی که پیشتر به نبود آنها در سالازاریسم اشاره شد، در حکمرانیِ اسلامی هم‌چون گرایش[16] حضور دارند: دست‌یازیِ پیوسته و گسترده به خشونت، بسیج ایدئولوژیک توده‌ها و خواستِ چیرگی تمامیت‌خواهانه بر سراسر جامعه. همچنین گرایش تمامیت‌خواهانه‌ی آفرینش انسانی نو را هم می‌یابیم. اما نمونه‌های انسان آرمانی جمهوریاسلامی، بسیجی و توّاب، به دلیل اینکه در چارچوب آخرت‌اندیشی آفریده می‌شوند، برای زیست این‌جهانی آمادگی ندارند و سرنوشتی جز مرگ انتظارشان را نمی‌کشد: شهادت برای بسیجی، با هدف بهروزیِ آن‌جهانی و اعدام برای توّاب، با هدف بازخریدِ گناهان پیشین. این‌میان، آنچه سالازاریسم و جمهوریاسلامی با فاشیسم مشترک دارند، طبیعتِ پلیسی حکومت است. با توجه به چگونگی حکومت پلیسی در دو رژیم، تفاوت میان ارتش پرتغال و سپاه پاسداران بازشناخته خواهد شد. اما پیش از آن باید به چگونگیِ آمیختگی دین و دولت در دو حکومت پرداخت. از این رهگذر می‌توان بر تفاوت‌های میان اُرگان‌های نظامی‌ و امنیتی‌شان نیز پرتوی دیگر افکند.

سالازاریسم چون خواهان چنگ‌اندازیِ تمامیت‌خواهانه بر سراسر جامعه نبود، قدرت را از نظر اخلاقی محدود و وابسته به اخلاق مسیحی می‌دانست. اما نمی‌گذاشت کلیسا در کشورداری دخالت کند. نتیجه‌‌ی این رویکرد دوگانه، پیوند اخلاقی با کلیسا و جداییِ اقتصادی و اداری از آن بود. پیوندی که کلیسا را ابزاری در دست حکومت می‌ساخت تا آن را برای پایندگیِ نظم جاودان زندگیِ دهقانی و دوریِ مردمان از سپهر شهروندین به‌کار بگیرد. و جدایی‌ای که به کلیسا، حتی در هم‌دستی با حکومت، اجازه می‌داد تا مرجعیت اخلاقیِ خود را نگاه دارد و بر نقش و نفوذش، در نبودِ حزب‌های قانونی و ناپویایی جامعه‌ی مدنی، بیفزاید. این نقش و نفوذ هنگامی برای حکومت مشکل‌زا شد که شیوه‌های پیگیریِ جنگ استعماری با ارزش‌های مسیحی که اکثریت جامعه‌ی پرتغال به آن پایبند بودند، از درِ ناسازگاری درآمد. با رسیدن بادِ تحول‌های شورای دوم واتیکان به کلیسای پرتغال، جداییِ کلیسا و حکومت هم از سال ۱۹۷۱ به بعد بیشتر شد. اما این جدایی برپایه‌ی همان پیوند اخلاقی انجام می‌گرفت. از آنجا که حکومت به نام ارزش‌های مسیحی نمی‌توانست سرکوب کند، یک‌پارچگیِ اخلاقی حفظ می‌شد. در‌حالی‌که در حکومت اسلامی، درهم‌آمیختگیِ ساختار فرمانروایی با دستور الهی، تباهی بنیان‌های اخلاقی را به دنبال داشته است. چون خود حاکمان و شریعت‌بانان هم پایبندی به ارزش‌هایی ندارند که می‌خواهند، به زور قانون‌گذاری‌های خودسرانه، هنجارهای زیستی را با آنها منطبق سازند. رفتارپریشی که نتیجه‌ی تن‌دادن اجباری به این انطباق و هم‌زمان از آن تن‌زدن است، نشانگر شکاف اخلاقی میان حکومت و مردم، و دوگانگیِ دستگاه ارزشیِ آنهاست. سرکوب این دوگانگی به نام ارزش‌های اسلامی بر عمق شکاف می‌افزاید که بهترین نمود آن مسئله‌ی حجاب است. و سپاه پاسداران در این سرکوب نقش اساسی دارد.

سویه‌ی مثبتی که سالازاریسم، دست‌کم در خاطره‌ها از خود به‌جا گذاشته، دربرگیرنده‌ی چیزهایی است که حکومت اسلامی ندارد: کارآمدی و یکپارچگیِ اخلاقی. در اوج بحران اجتماعی-اقتصادی، از پی بحران مالی منطقه‌ی یورو در سال ۲۰۰۹، اتلو کاروا‌ی‌یو، برنامه‌ریز و هدایت‌کننده‌ی کودتا، در مصاحبه‌ای با روزنامه‌ی «نگوسیوس»،[17] به تاریخ یازده آوریل ۲۰۱۱، مدعی شد که پرتغال برای رهایی از بحران به آدمی «با هوش و درستکاری سالازار، بدون سویه‌‌ی فاشیستی او» نیاز دارد. این داوری کاروای‌یو، که به‌هیچ‌رو نمی‌توان او را نوستالژیک دوران سالازار دانست، گویای رابطه‌ی آمیخته با تنش و ستایش ارتش با سالازار است. سالازار، بدگمان به ارتش و آگاه از خطر آنچه با تحقیر «انقلاب‌های پادگانی» می‌نامید، کسی نبود که بگذارد ارتش خواست‌هایش را به او دیکته کند. پس با دادن امتیازهای اقتصادی و اجتماعی به بلندپایگان ارتش و هم‌زمان با پاکسازیِ گسترده‌ی نظامیانِ جمهوری‌خواه در سال ۱۹۵۳ و هموار کردن ترفیع درجه‌ی نزدیکان به «دولت نوین» از سال ۱۹۳۷، ارتش را در راستای سیاست‌هایش سر به‌فرمان کرد. اما ارتش پرتغال نهادی کهن‌سال است و به دلیل جایگاهی که داشت، توانست استقلالش را حفظ کند. در سدهی بیستم، به دلیل سطح بالای آموزش علمی و فنی‌شان، نظامیان در کارهای اجرایی دولتی و طرح‌های نوسازی کشور نقش مهمی داشتند. وانگهی، قانون به آنها اجازه‌ی شرکت در زندگیِ سیاسی را می‌داد. از پایان جنگ جهانی دوم، جریان‌های مخالف «دولت نوین» در ارتش پا گرفت. وجود کانون‌های انتقادی در ارتش، در نبود حزب‌های سیاسی، به شکل‌گیریِ جریانی انجامید که آن را «پوپولیسم نظامی»[18] می‌نامند و چندین کودتا هم برنامه‌ریزی کرد. اما همگی نافرجام ماندند چون سه نظامیِ بلندپایه‌ای که از ۱۹۲۶ تا ۱۹۷۴ مقام ریاست‌جمهوری را داشتند، با استفاده از نفوذشان در ارتش از آنها جلوگیری کردند.

سالازار اما هرگز ارتش، کانون بخشی از نخبگان را که دانش و تواناییِ نظامی‌اش هم به دلیل عضویت در پیمان ناتو پیشرفت کرده بود، هم‌چون ابزار سرکوب به‌کار نبرد. عهده‌دار سرکوب، پلیس سیاسی، «پیده»،[19]سازمانی مخوف با بودجه‌ی کلان بود که دولتی در دولت را تشکیل می‌داد. سالازار خویشکاریِ ارتش را دفاع از میهن می‌دانست و آن را تکیه‌گاه ملت می‌خواست. از‌همین رو پس از مرگش، ارتش خود را «یگانه میراث‌دار سالازار و تنها نیرویی با توانِ هنجارآفرین برای رقم زدن سرنوشت پرتغال»[20]می‌دانست. جمله‌ی کاروای‌یو در ادامه‌ی همین پیشینه و «انقلاب میخک‌ها» تأییدی بر این تواناییِ سرنوشت‌آفرین ارتش پرتغال در آن زمان است. رژیم سالازاریست در اوج بحران نه تنها از یاریِ دو ستونی که به آن تکیه داشت، کلیسا و ارتش، بی‌بهره ماند، بلکه به دست یکی از آنها سرنگون شد. در حالی‌که مشابه این دو نهاد در حکومت اسلامی، یعنی پایگان آخوندی و سپاه پاسداران که خویشکاری‌اش از آغازِ پیدایش، نگهداریِ حکومت بوده است، پشتوانه‌های نظام نیستند، خودِ نظام هستند و از دستگاه‌های امنیتی و سرکوب تفکیک‌ناپذیرند. اگر خاستگاه اجتماعی و دانش افسران پرتغالی بر واکنششان به نابرابری و عقب‌ماندگی نقش داشت، سپاه پاسداران، بی‌بهره از سطح علمی ارتش پرتغال، برای نگهداری از نابرابری که اساس حکومت اسلامی است، برپا شده و از آن سود می‌برد. از‌همین‌رو اگر یکی از انگیزه‌های پیدایش «جنبش سروان‌ها» این بود که قدرت خریدشان در سال ۱۹۷۳، به نسبت سال ۱۹۶۰، ۴۵ درصد کاهش یافته بود،[21] سپاه پاسداران که بر تمامیِ پهنهی اقتصادیِ کشور چنگ انداخته است، حتی چنین انگیزه‌ای ندارد. مگر آنکه بخواهد مرغی را که برایش تخم‌های نفتیِ زرین می‌کند، به هوای صید سایه‌ی مرغی خیالی، از دست بدهد.  


[1] André Ventura

[2] Kian-Harald Karimi, «’Es wird nicht diskutiert !’ Die Ordnung des Diskurses im Neuen Staat», in : Henry Thorau (ed.) : Portugiesische Literatur, Frankfurt/Main, Suhrkamp, 1997, pp. 236–258.

[3] Yves Léonard, Salazarisme et fascisme, Paris, Chandeigne, 2020, p. 219.

[4] Eduardo Lourenço, Mythologie de la Saudade : Essai sur la mélancholie portugaise, Paris, Chandeigne, 1997, p.49.

[5] Marcelo Caetano

[6] Victor Pereira, La dictature de Salazar face à l’émigration, Paris, Presse de Sciences Po, 2014.

[7] Guya Accornero, « La répression politique sous l’Estado Novo au Portugal et ses effets sur l’opposition estudiantine, des années 1960 à la fin du régime », Cultures & Conflits 89, printemps 2013, p. 93-112.

[8] Yves Léonard, Sous les œillets la révolution, Paris, Chandeigne, 2023, p. 35.

[9] Yves Léonard, Salazarisme…, p. 111-116.

[10] Yves Léonard, Sous…, p. 35.

[11] Grândola vila morena

[12] MFA : Movimento das Forças Armadas.

[13] Otelo Saraiva de Carvalho

[14] Salgueiro Maia

[15] Praça de Comércio

[16] درباره گرایش توتالیتر حکومت اسلامی پیشتر اینجا نوشته‌ام:

https://www.aasoo.org/fa/articles/4453

[17] Jornal de Negócios

[18] D.L. Raby, Fascism and Resistance in Portugal, Manchester University Press, 1988, p. 150-218.

[19] PIDE : A Polícia Internacional e de Defesa do Estado

[20] José Freire Antunes, Salazar e Caetano : Cartas secretas 1932-1968, Lisboa, Difusão Cultural, 1994, p. 87.

[21] Yves Léonard, Sous…, p. 35.

گزارش جدید ستاد کل ارتش: وقوع خرابکاری در بالگرد رئیسی منتفی است

ستاد کل نیرو‌های مسلح در گزارش تازه خود اعلام کرد که “انفجار ناشی از خرابکاری”، “اختلال و جنگ الکترونیکی” در سقوط بالگرد حامل رئیسی و همراهان او منتفی است. گزارش به هیچیک از ابهامات اشاره نکرده و پاسخی نداده است.گزارش دوم ستاد کل نیروهای مسلح درباره سقوط بالگرد ابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهور پیشین جمهوری اسلامی و هئیت همراه او روز چهارشنبه نهم خرداد منتشر شد. این گزارش می‌گوید که هیچ نشانه‌ای از خرابکاری یا هرگونه اختلال دیگری در این حادثه به دست نیامده است.

بنا بر گزارش همه چیزدر زمان حادثه روالی عادی داشته، تنها وضع هوای مسیر برگشت بنا بر اسنادی که بررسی شده است و “اظهارات خلبانان و سرنشینان دو بالگرد دیگر نیاز به بررسی بیشتر دارد”.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

نتیجه بررسی حاکی از این است که “به لحاظ تعمیرات و نگهداری” نیز چیزی در اسناد به دست نیامده که “بتواند در وقوع سانحه موثر باشد”. همه موارد ایمنی، از جمله ظرفیت بالگرد از جهت تعداد سرنشین و تجهیزات به هنگام برخواستن از مبداء تا مقصد و مسیر برگشت “رعایت شده است”.

براساس این گزارش آخرین تماس با خلبانان بالگرد تا زمان وقوع حادثه و “عدم پاسخگویی آنها ۶۹ ثانیه طول کشیده” و “هیچ گونه اعلامی مبنی بر وضعیت اضطراری ضبط نگردیده است”. گزارش می‌افزاید که این زمان تقریبی اعلام شده است.

و بالاخره بررسی‌ها از “بقایا و قطعات بالگرد و نحوه پراکندگی آنها و فواصل اجزاء جدا شده از بدنه اصلی” نشان می‌دهد “وقوع انفجار ناشی از خرابکاری در جریان پرواز و لحظات قبل از برخورد به دامنه ارتفاعات منتفی” است.

بر اساس این گزارش، از آنجا که تا ۶۹ ثانیه قبل از سقوط تماس با بالگرد برقرار بوده و آخرین تماس نیز توسط فرمانده گروه پروازی صورت گرفته است، هرگونه اختلال در سامانه ارتباطی یا تداخل فرکانسی نیز “منتفی” است. گزارش تاکید می‌کند که ارتباط بین دو بالگرد دیگر کماکان تا لحظه فرود ادامه داشته است.

همچنین کارشناسان آثاری ناشی از “اقدامات جنگ الکترونیک” نیافته‌اند. گزارش می‌گوید که تا زمان کشف “علت اصلی” سقوط هلیکوپتر حامل رئیسی و همراهان او بررسی آزمایشات و تجزیه و تحلیل داده‌ها ادامه می‌یابد.

این گزارش تازه در حقیقت به هیچیک از ابهامات و تناقضاتی که در سخنان مقام‌های جمهوری اسلامی و گزارش‌های قبلی بود، پاسخ نداده است. به پاره‌ای اخبار کذب هم که در ابتدا در رسانه‌های رسمی جمهوری اسلامی منتشر شد اشاره‌ای نشده است. به عنوان مثال این خبر که رئیسی و هیئت همراهش به دلیل شرایط جوی “فرود اضطراری” داشتند و حرکت خود را به صورت زمینی ادامه دادند. در گزارش‌های بعدی از “فرود سخت” گفته شد که آنهم تنها بر ابهامات افزود.

نکته عجیب دیگری که در گزارش تازه اشاره‌ای به آن نشده، ادعای تماس تلفنی با آل‌هاشم امام جمعه تبریز است. غلامحسین اسماعیلی، رییس دفتر ریاست جمهوری گفته است: «من، آقایان محرابیان و بذرپاش با سرنشینان آن بالگرد تماس می‌گرفتیم ولی پاسخی دریافت نکردیم. بعد کادر پروازی به ما گفتند که با تلفن همراه کاپیتان مصطفوی تماس گرفتیم که آقای آل هاشم آن تماس را جواب داد و گفت در دره افتاده‌ام، ولی نگفت چه اتفاقی افتاده است. دوباره که من تماس گرفتم آل هاشم گفت حالم خوب نیست و متوجه نشدم چه شده است و نمی دانم کجا هستم لابلای درخت‌ها هستم و هیچ کسی را نمی‌بینم و تنها هستم. مشخصه جنگل و درخت را داد. برای ما معلوم شد بالگرد دچار سانحه شده است.»

بیشتر بخوانید:علت سقوط بالگرد حامل رئیسی؛ از “عامل جوی” تا “احتمال توطئه”

درباره حضور خبرنگاران ترکیه و رسیدن گروه‌های موتور سواری محلی قبل از نیروهای حکومت به محل سقوط بالگرد و بسیاری تناقضات دیگر در گزارش‌های قبلی نیز در این گزارش سکوت شده است.
اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

در یکی از گزارش‌ها خبرگزاری تسنیم وابسته به سپاه پاسداران گفته بود که بالگرد رئیس جمهور به دلیل اصابت با کوه متلاشی شده است. نه گزارش‌های قبلی و نه گزارش جدید به این ابهام جدی اشاره‌ای نکرده که در صورت برخورد بالگرد با کوه و سقوط آن چگونه یکی از سرنشینان می‌توانسته آنقدر سالم مانده باشد که بتواند با تلفن همراه صحبت کند: چرا تلفن همراه خلبان باید در دسترس یکی از مسافران باشد؟ و اگر چنین گفت‌وگویی صورت گرفته است، به معنی وجود سیگنال و ارتباط با دکل‌های مخابراتی است که می‌توانند به سهولت محل سقوط را پیدا کنند. ولی هیچ توضیحی داده نمی‌شود که چرا آنان تا شش ساعت بعد که هوا تاریک می‌شود، نتوانسته‌اند لاشه را پیدا کنند.