اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
کرد. که این رخداد حاکی از فشارهایی است که بر این زندانیها که تا این زمان در زندان اوین بودند روا میداشتند. ادامهی فشارها کار را به جایی رساند که در روزهای بعد زندانیان سیاسی اوین اقدام به روزهی سیاسی (اعتصاب غذای محدود) کردند. مادر مسعود باستانی در نامهای سرگشاده به رییس قوه قضاییه که روز یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۸ منتشر شد از رعایت نشدن آیین دادرسی عادلانه در جریان رسیدگی به پرونده فرزندش شکایت کرد. او همچنین از آیت الله لاریجانی خواست با توجه به ارجاع پرونده باستانی به دادگاه تجدید نظر امکان آزادی با وثیقه این روزنامه نگار را فراهم کند. وی نوشت: « من فرزندم را این گونه می دیدم و می بینم که فانوس به دست به دنبال روزهای خوشبختی برای کشور و میهنش بود.» در پی این نامه و با وجود ادعای دادستانی مبنی بر صدور قرار کفالت برای مسعود باستانی این قرار نهتنها اجرا نشد بلکه تاکنون به آن هیچ توجهی نیز نشده است.خبرها از فشار روزافزون بر زندانیان سیاسی و روزنامه نگارهای دربند حکایت داشت. فشارهای گسترده بر اهالی مطبوعات شدت گرفت، به طوری که موج گسترده نقض آزادی بیان، دستگیریهای غیرقانونی، احضار و تعقیب قضایی روزنامه نگاران، ایران را تبدیل به بزرگترین زندان روزنامه نگاران در خاورمیانه کرد. روز ۲ بهمن ۱۳۸۸ خبر رسید که مسعود باستانی و تعداد دیگری از زندانیان سیاسی و مطبوعاتی با انتقال از بند ۲۰۹ به ۲۴۰ زندان اوین مجدداً از دسترسی به روزنامه، تلویزیون و برخی دیگر از امکانات معمول در بندهای عمومی زندان اوین محروم شدند. بند امنیتی ۲۴۰ که از شرایط سخت تر و بسته تری نسبت به بند ۲۰۹ اوین برخوردار است، در اختیار وزارت اطلاعات است و بطور معمول برای نگهداری زندانیان در شرایط ایزوله استفاده میشود و انتقال مجدد زندانیان به این بند نشانهی تنبیه انضباطی متهمان و یا رویکرد مجدد بازجویان در پیگیری روند بازجویی است. اما مسعود باستانی کمتر از چهار روز بعد با حکمی به امضای قاضی صلواتی، رئیس شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب، به زندان رجایی شهر کرج ـ که تاکنون بدون هیچ لحظه مرخصی، در آن بهسر میبرد ـ منتقل شد. مهسا امرآبادی همسر وی که در تمام این دوران، شبانه روز با تلاشهای طاقتفرسا پیگیر امور همسر خود بود ضمن اعتراض شدید به این انتقال خبر داد که روحیه مسعود بسیار بد و در تماس تلفنی که داشته با صدایی خیلی ضعیف صحبت میکرده است.او در مصاحبه هایش گفت: «مسعود یک روزنامهنگار است نمیدانیم دلیل واقعی انتقال او به زندان رجایی شهر که زندانی بسیار بد با شرایط بسیار نامناسب است چیست. در این زندان زندانیانی با جرایمی از قبیل قتل و دزدی و جرایمی از این دست نگه داری می شوند و این برای خانواده مسعود بسیار نگران کننده است. گویا این انتقال باستانی مجازاتی بوده که به دلیل آنچه قاضی تلاش باستانی برای آموزش روزنامهنگاری به زندانیان بند ۳۵۰ اوین نامیده، با انتقال به رجایی شهر اعمال شده بود.» اعتراضها نتیجه نداشت و مسعود باستانی و روزنامهنگارهای دیگر زندانی بر خلاف قانون به زندان رجایی شهر کرج که محل نگهداری مجرمین خطرناک است، منتقل شدند. و باستانی لقب «اولین روزنامهنگار رجایی شهر» را گرفت. و در اطاق و سلولی حبس شد که ۵ قاتل حرفهای قرار داشتند که یکی از آنها نیز مرتکب سه فقره قتل شده بود.. محمد شریف وکیل مسعود باستانی، نیز عنوان کرد که زندان رجایی شهر یا گوهردشت به دلیل وضعیت بهداشتی نامناسب، امکان تبادل مواد مخدر و حبس بزهکاران حرفهای در آن، از شرایط لازم برای نگهداری زندانیان سیاسی برخوردار نیست. او به این انتقال باستانی از اوین به زندان رجایی شهر لقب «حبس در تبعید» را داد که خود بهنوعی «مجازات مضاعف» و «اعمال فشار» بر زندانی بوده است. خانوادهی باستانی و خصوصاً مهسا امرآبادی همسر وی، دشواریهای بیشتری را مانند دوری راه و… پس از جابهجایی محل حبس، برای دیدار با مسعود باستانی تحمل میکنند، که بدون هیچ دلیل قانونی و عرفی تاکنون ادامه داشته است. مسعود باستانی از روز ۶ دی ماه به اتهامات واهی با عنوان تلاش به آموزش روزنامه نگاری در سلولهای چند نفره بند ۲۰۹ اوین و صدور بیانیه از داخل زندان، به زندان رجائی شهر منتقل شده بود، علیرغم گفتهی قاضی صلواتی که وی دستور انتقال مسعود باستانی را به زندان رجائی شهر را نداده است.همچنان در آن زندان بهسر میبرد. و این فصل دیگری از دوران حبس این روزنامهنگار جوان را آغاز کرد. فصلی دشوار که توام با مسائل و مصائب خاصی بود.. در این احوالات، از رجایی شهر هم هر لحظه خبرهای نگرانکنندهای میرسید. بهطوری که روز یکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۸ گفته شد مسئولان زندان شرایطی فراهم کرده اند که جان احمد زید آبادی و مسعود باستانی در خطر قرار بگیرد. این مسئولان با قطع ملاقاتهای همسلولیهای این دو روزنامه نگار به ایشان گفتهاند به علت اغتشاش این دو نفر شما از ملاقات محروم هستید و شرایط برخورد دیگر زندانیان را با ایشان فراهم کردند. این فشارها و عدم ملاقات و مرخصی برای مسعود باستانی نیز ادامه داشت تا نوروز ۱۳۸۹ را هم در زندان بگذراند. باستانی در آخرین ملاقاتاش در روز پنجشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۸ به همسرش مهسا امرآبادی میگوید که «دنیای جدیدش دنیای تکرارها و خاطرات است. آنجا همه آدم ها برای همدیگر تکراری هستند و شاید یک روزه یا نیم روزه بتوان دید و بازدیدهای نوروزی را به پایان برد اما در خیال به سراغ همه |