اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
متوالی بازجویی در اطلاعات گرفته تا بازپرسی و تفهیم اتهام در اوین و آزادی با سند و حالا شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب. و من که روزی در رشته حقوق تحصیل می کردم تا برای مردم احقاق حق کنم ، می رفتم تا خود روی صندلی متهم بنشینم. قاضی پشت میزش نشسته است . نمی دانم شاید حکم از اول مشخص باشد اما هرچه هست من آمده ام تا حرف هایم را بگویم . پیش از این که او قاضی باشد و من متهم ، با خود می اندیشم که هر دو انسانیم و هر دو هموطن . حتی اگر او دنیا دنیا از تفکر من دور باشد. نفس عمیقی می کشم تا دلم از هر احساس منفی و تلخی خالی شود. نمی خواهم کینه ، لحظه ای در من شکل بگیرد. این همان اصلی ست که در برابر بازجوها هم رعایت می کردم. خوب می دانستم که ما هرگز نمی توانیم یکدیگر را اصلاح کنیم . نه او مرا ونه من او را . هر دو باید اول خودمان را اصلاح می کردیم تا ظرفیت شنیدن نظر مخالف را داشته باشیم. روزهای متوالی با دنیایی از اختلاف نظرها در برابر هم نشستیم و ساعت ها مکالمه کردیم . اما شاید همان تلاش من برای کینه سوزی به جای کینه توزی بود که سبب شد روزی یکی از بازجوها اعتراف کند که مرا یک وطن پرست واقعی شناخته است . حالا در مقابلم قاضی نشسته و من از او و اختیاراتش ترسی ندارم .از محاکمه و مجازات و زندان و انفرادی هم نمی ترسم . نه از او نه از بازجوها و نه از هیچ تهدید و ارعابی … شاید نمی دانند که شاعران در عشق بازی دیوانه اند .
ترس من از حاکمان این سرزمین نیست . ترس من از فرهنگ حاکم بر این سرزمین است. دغدغه من نه سیاست است نه سرکار آمدن حزب یا جناح خاصی. دغدغه من آبادی این سرزمین است . و این سرزمین را برای آرامش و آزادی مردمش می خواهم که هر سرزمینی بدون مردمش یک خاک مرده و بی ارزش است. برای همین از کینه ها و انتقام جویی ها می ترسم. از عمیق تر شدن این شکاف ها ، از همسایه ستیزی ازخود رایی می ترسم. تاریخ خود را دوباره تکرار می کند شاید به همین خاطر پیش بینی آینده ایران کار سختی نیست آنچه قابل پیشگیری ست ، نه تکرار تاریخ که ریشه دار شدن فرهنگ هاست . قاضی همان اول آب پاکی را روی دستمان می ریزد و می گوید ارتکاب جرم برای ما محرز است . برگه را می دهد تا دفاعیاتم را بنویسم و من باز می نویسم آنچه را که باید. حتی اگر مطمئن باشم هیچ تاثیری ندارد . در آن میان قاضی با وکیلم هم صحبت می شود و می گوید جالب اینجاست که نود درصد متهمین سیاسی مجرد هستند. با خودم می گویم خیلی از آنهایی هم که متاهل بودند بعد از این ماجراها مجرد شدند. دوست دارم به او بگویم آیا چیزی می دانید از طلاق های سیاسی و یا طلاق هایی که فرآیند روزهای تعقیب و گریز و زندان بود ؟ دوست دارم به او بگویم ما هم عاشقانه داریم ، زندگی داریم ، آرزو داریم . میان تمام دغدغه های شخصی و تفکر سازندگی ایران، قرار بود سیاست تنها میهمان برخی از روزهای زندگیمان باشد که چنین شد . دوست دارم سر از روی برگه بلند کنم و بگویم آقای قاضی ( درد عشقی کشیدم که مپرس ) تا گمان نکند ما آرزوهای خاک خورده و دردهای شخصی نداریم . اما سکوت می کنم و به نوشتن ادامه می دهم : جناب آقای قاضی، لازم به ذکر می دانم از دو سال گذشته که مسیر عادی زندگی من دستخوش تحولات اجتماعی دچار تغییرات و توقفات بسیاری شده است که از جمله آن اینکه از ادامه تحصیل بازمانده ام و یک سال هست که شغل خود را از دست داده ام ، فعالیت های انجمن نیستان را متوقف کرده ام و هیچ گونه فعالیت اجتماعی و هنری نداشته ام و نزدیک به یک سال است که مرتب در رفت و آمد احضارها و عبور از مراحل قانونی هستم وتحولات بسیاردیگری که جایی برای بحث در این جلسه ندارد… پس از آنکه نزد بسیاری از هموطنانم شناخته شدم از سر احساس مسئولیت معنوی ، با وجود فرصت های مختلف، هیچ گونه فعالیت یا همکاری هنری ، فرهنگی و اجتماعی که جنبه مالی یا تجاری داشته باشد انجام نداده ام و به طور کلی در ۲ سال گذشته ریالی از راه شعر و هنر و فرصت های پس از کسب مخاطب به دست نیاورده ام . پیش از ممنوع الخروج شدن هم با وجود موقعیت های تحصیلی و شغلی مناسب در بیرون از این مرزها حتی فکر رفتن و عافیت طلبی از سرم عبور نکرد تا مبادا شبهه موج سواری و فرصت طلبی در ذهن کسی ایجاد شود و باورها و دغدغه های قلبی و انسانی من مورد اتهام منفعت طلبی و قضاوت های نادرست قرار بگیرد. تا بتوانم امروز که بعد از دو سال در محضر این دادگاه برای دفاع از اندیشه های وطن دوستانه خود حاضر می شوم با حسابی پاک پاک اعلام کنم جز خدمت به مردم و سرزمینم کاری نکرده ام و تحت هیچ شرایطی فکر پلید خیانت به کشورم از سرم عبور نخواهد کرد و حکم حضرتعالی هرچه باشد باز در سرزمینم می مانم و بی توقع به خدمت و تلاش برای سرزمینم ادامه می دهم و بعد از این اگر شرایط فراهم باشد می خواهم به زندگی عادی و هنری خود بازگردم و باب جدیدی برای ادامه تحصیل و فعالیت های شغلی و همکاری های هنری و سایر شخصی های خود باز کنم . و در آخر اینکه خدای متعال چنان در طول این سالها به خصوص دو سال گذشته همراه و پشتیبان من بوده و هست و چنان آرامشی در قلب من نهاده که ایمان دارم از این پس هم هرچه پیش آید باز هم خیری ست که او برایم رقم زده است . من تمام گفتنی ها را گفتم و به قولی (بنده هرچقدر هم تدبیر کند باز هم محتاج تقدیر خداست .) بنابراین خوب می دانم حکم شما هرچه باشد نه خواست شما که خواست خدای رمضان است پس گوارای جان می باشد.
|