اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
* با توجه به آن چه گفتيد، توجه صرف به فرم اثر، بدون توجه به ساخت وزيربناى شرايط و وضعيت اجتماعى كه در دوران اخير بسيار اهميت يافته، چه تبعاتى به دنبال خواهد داشت؟ همين تبعاتى را كه اكنون شاهدش هستيد. شعر كه به طور كلى با مردم قهر كرده است. يا بهتر است بگوييم مردم با آن قهر كرده اند. شعرهايى را كه اين روزها چاپ مى كنند ( آن هم با تيراژ بسيار اندك) همه را مى خوانم؛ البته فقط براى اين كه بگويم خوانده ام. هيچ لذتى از آن ها نمى برم. تنها چند شاعرى كه از گذشته مانده اند، مورد استقبال هستند. شعرهاى جديد را اغلب نمى فهمم. زور مى زنم ونمى فهمم. دوست دارم كه بفهم ام اما بى فايده است.عده یى از جوانان واقعن در اين زمينه تلاش مى كنند. حرف هايى هم دارند اما در اقليت هستند. جامعه بدون شعر يعنى گورستان. انسانى كه شعر روزگار خودش و مورد علاقه اش را زمزمه نكند، انسانى بى هويت و خود باخته یى است. اين واقعن مصيبت است. اين فاجعه از آن جا پيش آمده كه برخى با يكديگر مسابقه ی فرم گرايى وتئورى گرايى گذاشته اند كه البته در اين مسابقه هر دو طرف بازنده اند. تئورى هضم نكرده، مثل غذاى هضم نشده است. باعث مرگ مى شود. اين مرگ به سراغ داستان و رمان هم آمده است. مى گويند داستان و رمان مرا، سه چهار بار بخوان تا بفهمى . آخر مگر من مى خواهم براى امتحان يا كنكور بخوانم كه بايد سه چهار بار دوره اش كنم. من هميشه از دوره كردن متنفر بوده ام. در روزگار داستان هاى «مينى ماليستى» و دنياى سرعت وكمبود وقت، مى گويد رمان مرا چهار بار بخوان تا بفهمى. اگر كسى هم رمان يا داستانى را چهار بار يا بيش تر بخواند يا فيلمى را چندبار ببيند براى لذت بردن است. براى عشق كردن با لحظاتى درخشان از آن اثر است.
* لزوم چنين بحث هايى، اساسن در جامعه ی ادبى ما به خصوص در دهه هاى اخير حس نمى شود. باتوجه به اين كه چنين مسائلى مورد توجه بسيارى از جامعه شناسان وتئوريسين هاى ادبى جهان است. شما چه نگاهى در اين زمينه داريد؟ بحث درباره مسائل گوناگون از ادبيات گرفته تا اقتصاد و سياست، انگيزه مى خواهد. اين بحث ها زمانى رونق مى گيرند كه جامعه پرتلاش باشد واميدوار به آينده نگاه كند. وقتى همه چيز را قالبى و از پيش تعيين شده در برابرت بگذارند ويا بخواهند به خوردت بدهند، ديگر چه اميد و انگيزه یى براى بحث و گفت وگو باقى مى ماند؟ نتيجه اش اين مى شود كه ديگر بحث جالبى در نشريات ادبى و فرهنگى، درباره ی ادبيات نمى بينيم. شما كافى است شور و حالى كه در ادبيات و هنر در دهه هاى چهل و پنجاه وجود داشت را با امروز مقايسه كنيد. به دنبال معاش دويدن ، دو سه جا كار كردن، خستگى و افسردگى از ويژگى هاى جامعه امروز ماست ودر چنين جامعه یى، بحث ادبى و نقد و بررسى كتاب ـ كتابى كه خواننده ندارد، محال است. * با همه ی اين ها، چيزى كه در آثار شما، نمود زيادى دارد، مواجهه با انبوه مخاطب بوده و هست. به طورى كه مثلاً داستان كوتاهى چون «ندارد» در ذهن ها هنوز كه هنوز است و با همه اين مشكلات كه گفتيد مانده . به عنوان يك نويسنده والبته منتقد، چه عناصرى را در موفقيت يك اثر،اين كه مورد توجه مخاطب و مردم قرار گيرد، دخيل مى دانيد؟ من «ندارد» را هنگامى نوشتم كه يك كتاب درباره روش داستان نويسى نخوانده بودم؛ اما عاشق داستانهاى «صادق هدايت» و به خصوص «صادق چوبك» بودم . داستان «بعدازظهر آخر پاييز» نوشته« چوبك » را خيلى دوست داشتم. «ندارد» را با تمام وجودم در گوشه سلول تنهايى ام در ذهن ام و در زندان كرمانشاه نوشتم و نيز داستان هاى «هتاو» ، «سه خم خسروى» را. اين داستان ها بدون آن كه ادعايى داشته باشم؛، در ذهن ها ماند وكتاب «از اين ولايت» و «آبشوران» تا به حال به چاپ بيست ودوم رسيده اند، در حالى كه از سال ۱۳۵۸ تاكنون مجوز چاپ نداشته اند و هنوز به طور مجزا مجوز چاپ نگرفته اند.
* به طور كلى به نظر شما، چه عواملى در به وجود آمدن «فرديت خلاق» نويسنده مؤثرند؟ تجربه ها ومطالعات فرد به خلاقيت او كمك مى كند و اين زمينه ها را مى توان براى فرد به وجود آورد كه قدرت خلاقه ی خود را تقويت كند. |