اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
اعزام اسکادرانِ" بشر دوستان" به لیبی میگویند قذافی دیوانه است و مردم خود را قتل عام خواهد کرد. پس لازم است که بالهای آهنین میراژ و لافال و استیلت را بر فراز لیبی به پرواز درآورد. (نمی دانم متوجه شدی یا نه؟ درست در همان روزها محسن سازگارا هم مقالهای نوشت و مدعی شد که احمدی نژاد دیوانه است و باید تحت درمان قرار بگیرد. گمان نمیکنم که اعلام دیوانگی احمدی نژاد از جانب این خود فروش درست در روزهای حمله به لیبی تصادفی باشد. برعکس، سناریوی معینی را تداعی می کند). آیا این حقیقت است؟ حقیقت این است که غرب برای نجات مردم لیبی وارد عمل شده است؟ میلیتاریسم"انساندوست"وانقلاب نان وآزادی نگارش: بهمن شفیق رفیق گرامی ام، از گفتگوی سازنده ای که داشتیم تشکر می کنم. درست میگوئی. بحث تحولات جهان عرب بحث بسیار مهمی است و تأسف انگیز این است که در فضای عمومی ایران تحولات انقلاب نان و آزادی اساساً از دو سویی منعکس میشوند که دو آلترناتیو بورژوایی را به نمایش می گذارند. روایت چپ کارگری هم تقریباً به کلی غایب است. این که کسانی در میان فعالین کارگری و فعالین جنبشهای اجتماعی هم ممکن است پبدا شوند که از دخالت نظامی غرب در لیبی سر ذوق آمده باشند، حقیتا مایه تأسف است. به نظرم باید با این عده از رفقا وارد جدلی جدی شد. نظر مرا در این باره خواسته بودی. سعی میکنم مختصر برایت بنویسم. می دانی، این ماجرای دخالت غرب و ناتو و سازمان ملل هم از آن ماجراهاست. بدبخت مائی که هر چند سال یک بار باید متشکر شویم که آمریکا و فرانسه و انگلیس و آلمان و «جامعه جهانی» (زکی!!!!) به داد ما مردم بیفرهنگ و وحشی در افغانستان و عراق و یوگسلاوی و حالا هم لیبی می رسند. حقیقتاً چه دنیای وحشتناکی میشد اگر که این جامعه جهانی را نداشتیم. دنیا میشد دنیای مشتی وحشی و دیکتاتور که خون مردم را شیشه شیشه می مکند. خدا را شکر که این جامعه جهانی!!! هست. اما این حکایت در بهترین حالت و با کلی تخفیف قابل مقایسه با حکایت کسی است که هر از چندگاهی به میان آب میپرد و کودکانی را که در حال غرق شدن هستند نجات میدهد و مردمی هم دور آب جمع شدهاند و برایش هورا می کشند. وسط این قیل و قال همه فراموش میکنند بپرسند که چه کسی این کودکان را داخل آب انداخته بود؟ همه فراموش میکنند که طالب همان مجاهد تعلیم دیده سیا بود که با موشکهای استینگر روسیه را شکست داده بود و تا روز 11 سپتامبر معروف دولت فخیمه آمریکا در حال مذاکره با همان طالبان برای خط لوله گاز – یا نفت، دقیقاً به خاطرم نیست- برای عبور از افغانستان امن بود. همه فراموش میکنند انبار اسلحه عراق پر از سلاح همان دول فخیمه بود که برای حفظ تعادل در منطقه در اختیار دولت محترم صدام حسین قرار گرفته بود، همه فراموش میکنند که دولت فخیمه آلمان بود که یکباره یاد حق ملل در تعیین سرنوشت خویش افتاد و حیاط خلوت اسلوانی و کرواسی ثروتمند را از یوگسلاوی مقروض جدا کرد و دولت هایشان را هم فوراً به رسمیت شناخت تا مهر هژمونی خود را بر اروپا بکوبد. همه فراموش میکنند که تا پیش از این وقایع، صرب و کروات و بوسنی دست در دست هم و در کنار هم به صلح آمیز ترین وجهی روزگار می گذراندند. فراموش میکنند که دمکراتیک ترین قانون اساسی جهان را همان یوگسلاوی داشت. به لیبی هم می رسیم. اما اجازه بده قبل از آن به موردی هم بپردازم که آس و تکخال همه این مدافعان هومانیسم میلیتاریستی دمکراسی های غربی است. رواندا را می گویم. به صدام حمله می شود، رواندا را پیش می کشند. به لیبی حمله می شود، باز هم رواندا را پیش می کشند. میگویند که چه باید می کردند؟ آیا صبر میکردند تا تراژدی رواندا تکرار شود و میلیونها نفر قتل عام شوند؟ راست می گویند. نباید صبر می کردند. باید کاری می کردند. اما چه کاری؟ برای این که این روشن شود بگذار در این مورد هم از این دوستان بپرسیم که چه کسی این بچه را به آب انداخته بود؟ قتل عام رواندا در سال 1994 واقع شد. گفتند که این جنگ بین قبایل توتسی و هوتو بود و هوتوها توتسی ها را قتل عام کردند. نظریه رایج و مسلط غرب هم این را جا انداخت که این جنگ بر بستر همان جنگهای نژادی (ethnic) است که اکنون در قاره آفریقا در جریان است. اما هیچ گاه نگفتند که هوتو ها کی بودند و توتسی ها که بودند؟ فرق بین هوتو و توتسی چه بود؟ محض اطلاع عرض کنم که حتی یک بررسی و تحقیق آکادمیک وجود ندارد که فرق بین «نژاد» هوتو و توتسی را روشن کرده باشد. با این همه، ژورنالیست و «کارشناس» پفیوز غربی یک لحظه هم مکث نمیکند که این درگیری را درگیری نژادی و قبیله های مبتنی بر نژادهای مختلف معرفی کند. واقعیت رواندا اما چیز دیگری است. واقعیت این بود که در زمان ورود آلمانی ها به رواندا و بوروندی در نیمه قرن نوزده در نظام پیشا سرمایه داری حاکم در این مناطق هوتوها دهقانان آنجا بودند و شاه هم کسی از میان توتسی ها بود. مثل هر جامعه پیشا سرمایه داری با همان درگیریها و اشتراکاتی که در یک جامعه ساده هست. این نظام کولونیالیستی آلمانی ها - و پس از خروج آنها بلژیکی ها – بود که حاکمیت خود را بر تمایز روزافزون بین هوتوها و توتسی ها متکی نمود و پروپاگاند تفاوت نژادی را |