اطلاعیه و پیامها | لینک ها | بایگانی |
شماره جدید |
است. دو دیگر آن که دو جناح از رژیم دچار اختلاف درونی شدهاند و در رسانههای وابسته به «بیت رهبری» حتی شایعه برکناری احمدینژاد از سوی «رهبر» هدفمندانه تبلیغ شد. سه دیگر آن که الویت سیاست «بیت رهبری» بر حذف مخالفین از حوزه قدرت سیاسی است، زیرا دیکتاتور فقط کوتولههای سیاسی را میتواند در کنار خود تحمل کند و در همین راستا تلاش میشود از شرکت هواداران احمدینژاد در انتخابات مجلس آینده جلوگیری شود. چهار دیگر آن که سازمانها و چهرههای شناخته شده جناح «اصلاحطلب» شرکت در انتخابات را تحریم کردهاند و یا آن که در آن شرکت نخواهند کرد، زیرا میدانند شورای نگهبان بهآنها امکان شرکت در انتخاباتی آزاد را نخواهد داد. بهاین ترتیب رژیم جمهوری اسلامی به رهبری بیکفایت سید علی خامنهای با گامهای بلند مشروعیت مردمی خود را از دست داده است. در کنار بحران سیاسی درونی، رژیم اسلامی از بیرون نیز مورد هجوم همهجانبه قرار گرفته است. از یکسو حکومت بشار اسد در سوریه که مهمترین متحد سیاسی- نظامی رژیم اسلامی در منطقه است، در بحران بهسر میبرد و سرنوشت مبارزه سیاسی در این کشور هنوز ناروشن است، زیرا مهمترین نیروی مخالف سیاسی بشار اسد را نیروهای دینگرای سلفی تشکیل میدهند که با برخورداری از پشتیبانی مالی عربستان سعودی توانستهاند مبارزه مسلحانه با رژیم بعث را در این کشور آغاز کنند. در عوض اقلیتهای مسیحی، دروزی، علوی، شیعه و همچنین سکولارهای سوریه میدانند که هرگاه این نیرو بهقدرت سیاسی دست یابد، آنها را قتل عام خواهد کرد. بههمین دلیل رژیم بشار اسد هنوز از پشتیبانی نیمی از جامعه سوریه برخوردار است، وضعیتی که رژیمهای تونس، مصر و لیبی از آن برخوردار نبودند. از سوی دیگر روزی نیست که اسرائیل و متحدانش بر طبل جنگ و بمباران تأسیسات هستهای ایران نکوبند. اوباما نیز برای آن که بتواند در انتخابات ریاست جمهوری ماه نوامبر پیروز شود، به لابی یهودی هوادار اسرائیل این کشور نیازمند است و در نتیجه خواسته یا ناخواسته به دامنه تحریمها، یعنی تحریم صنعت نفت و سیستم بانکی ایران به گونهای چشمگیر افزوده است تا با محدودسازی درآمدهای نفتی دولت ایران، این رژیم را در برابر زیادهخواهیهای امپریالیستی خود به تسلیم وادارد. در 30 ژانویه نیز قرار است وزیران خارجه کشورهای عضو اتحادیه اروپا تحریمهای مشابهای را علیه ایران تصویب کنند. محدود شدن درآمدهای نفتی از هم اکنون سایه شوم خود را بر گرده مردم ایران انداخته است. بالا رفتن بهای ارزهای خارجی، یعنی افزایش شتابان تورم و گرانی قیمتها، یعنی افزایش فقر عمومی و تهیدستتر شدن اقشار آسیبپذیر. امپریالیستها امیدوارند با تحقق این سیاست که دود آن مستقیمأ به چشم مردم ایران میرود، به دامنه نارضائیها در درون کشور افزوده شود و موقعیت درونی رژیم اسلامی لرزانتر گردد. هر اندازه رژیم ولایت فقیه پایگاه تودهای خود را بیشتر از دست دهد، بههمان نسبت نیز مجبور است به ابعاد نظامیسازی سیاست و اقتصاد کشور بیافزاید. در گذشتهای نه چندان دور سپاه و بسیج در سرکوب جنبش «سبز» نقشی کلیدی داشتند. امروز نیز بخش بزرگی از بودجه ملی صرف ارتش و سپاه میشود تا با تولید سلاحهای مدرن بتوان اسرائیل و ایالات متحده آمریکا را از حمله نظامی به ایران بازداشت. عامل دیگر پیروزی ایالات متحده آمریکا و کشورهای عضو ناتو در به اصطلاح «جنگهای بشردوستانه» است که نخست در یوگسلاوی، سپس در سودان و به تازهگی در لیبی با موفقیت تجربه شد. امپریالیسم جهانی میتواند منافع منطقهای خود را در پس پرده «دفاع از حقوق شهروندی» پنهان سازد و بهنام «حقوق بشر» به جنگ دولتهای «یاغی» رود. بهاین ترتیب بوی کباب تازهای به دماغ بخشی از اپوزیسیون برونمرزی رسیده است. کسانی که در پی برگزاری این کنفرانسهایند، بر این باورند که با ایجاد «کنگره ملی» و «گفتمان ملی برای گذار به دمکراسی» میتوان در تعیین آینده ایران نقشی داشت. برخی از این چهرهها حتی بر این باورند که کارشان کارستان است، زیرا گویا برگزاری چنین کنفرانسی «نقشه راه صلح» است با هدف «جلوگیری از جنگ» در ایران. بهعبارت دیگر، این خانمها و آقایان بهخاطر روابطی که با برخی از سناتورهای آمریکائی و نمایندگان مجالس اروپائی دارند، دچار توهم شدهاند و میپندارند «تاریخ» مسئولیت دگرگونی حکومت در ایران را بر دوش آنها نهاده است. آنها یک بار دیگر به این نتیجه رسیدهاند که با ایجاد یک سازمان سراسری از نیروهای اپوزیسیون در انیران و برخورداری از پشتیبانی رسانهای دولتهای غربی میتوانند رهبری جنبش آزادیخواهی مردم در ایران را نیز بهدست گیرند. اما ناسازهگاریها از همینجا آغاز میشود، زیرا از یکسو خانمها و آقایان شرکت کننده در این کنفرانسها خواهان تحقق دولت سکولار، جدائی دین از سیاست، لغو قانون اعدام و تحقق دولت فدرال هستند و از سوی دیگر ایران هستهای را تهدیدی برای «صلح جهان» ارزیابی میکنند. در عوض جنبش «سبز» که یگانه جنبش با پایگاه گسترده تودهای در ایران است، هنوز از اسلام نبریده است، یعنی همه چیز است، اما جنبش سکولار نیست. نیروهای سکولار هر چند در ایران وجود دارند، اما در حال حاضر فاقد تشکیلات و نفوذ در میان تودهاند. تجربه نیمهانقلابهای تونس، لیبی، مصر نیز نشان میدهد که در این کشورها اکثریت مردم هنوز به دنبال نیروهای اسلامگرایند و نیروهای دمکرات و سکولار در حاشیه قرار دارند.
«جنبش «سبز» نیز آشکار ساخت که ایران در این زمینه تافته جدابافته نیست.
|