اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
«طالبانی» نامیده و سپس با مقامات و مسئولان محلی و کشوری که در دو سال گذشته از بنیاد تعویض شدهاند، کار کند؟ آیا قرار است آنها باز تعویض شوند؟ در این صورت از همین حالا آنها برای اینکه این تعویض صورت نگیرد، تمام نیروی خود را بسیج کردهاند و یا در صورت شکست، باید شاهد یک تعویض سراسری دیگر در سطح مقامات و مسئولان بود و این نه انتخابات بلکه فرسایش دورهای کشوریست که کارشناسان کار مفید روزانه دولتی را در آن در بهترین شرایط جمهوری اسلامی تنها هفت دقیقه اعلام کردهاند. خیر، این تصورات در مورد کشورها و جوامعی میتواند عمل کند که از یک زندگی عادی و یک نظام نسبتا سالم برخوردارند. کسی که چشم خود را بر تقریبا سی سال تخریب ساختاری و سازمانیافته در دستگاه اداری و دولتی و ویرانی سامان اجتماعی ببندد و با فضا و خیال سوییسی به تجزیه و تحلیل و رهنمود درباره نظامی چون جمهوری اسلامی بپردازد (آن هم در شرایطی که حتی دمکراسی ظاهرا ایدهآل سوییسی هم مشکلات خودش را دارد) نهایتا به ادامه شرایط موجود یاری میرساند. در میان این همه تکرار، شاید تکرار آنچه چهار سال پیش در مقاله «ای مردم! اینان فقط حضور شما را در صفهای رأیگیری میخواهند!» (بهمن 1382) نوشتم، بیمورد نباشد: «او «خمینی» بود، اینان میگفتند این گاندی است! آنها ملا و آخوند و مکلایان آخوند منش بودند، اینان میگفتند اینها دموکراتهای انقلابی هستند! آنها میگفتند حکومت الله، اینان میگفتند منظورشان حکومت مردم است! آنها میگفتند خط امام، اینان میگفتند منظورشان راه رشد غیر سرمایه داری است! آنها میگفتند جمهوری اسلامی، اینان میگفتند منظورشان جمهوری دمکراتیک است! آنها میگفتند ولایت مطلقه فقیه، اینان میگفتند منظورشان استحاله است! او «خاتمی» بود، اینان میگفتند این گورباچف است! آنها میگفتند اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی، اینان میگفتند منظورشان اصلاحات است! آنها میگویند ما هر دو نظام هستیم و نهایتا با هم اختلافی نداریم، اینان میگویند الله و بالله آنها آنچه خود میگویند نیستند، بلکه آنچه ما میگوییم هستند! آنها میگفتند و میگویند «دین ما عین سیاست ماست»، اینان میگویند «سیاست ما عین دین ماست»! آنها میگویند دخالت دین در حکومت لازم است، اینها میگویند منظورشان «نواندیشی دینی» است! به همین دلایل آنها میگویند روزه سیاسی، اینان میگویند منظورشان اعتصاب غذا است! خیر، «خواهران» و «برادران» «روشنفکر و فرهیخته»! نه خمینی گاندی بود، نه ملایان دموکراتهای انقلابی بودند، نه منظور از حکومت دینی همان حکومت مردم است، نه خط امام همان راه رشد غیر سرمایه داری بود، نه جمهوری اسلامی همان جمهوری دمکراتیک است، نه ولایت مطلقه فقیه استحاله میشود، نه خاتمی همان گورباچف است، نه اجرای قانون اساسی معنای اصلاحات میدهد، نه دخالت دین در دولت ربطی به «نو اندیشی دینی» دارد و نه منظور از «روزه سیاسی» همان اعتصاب غذاست! بلکه منظور دقیقا همان «روزه سیاسی» است، وگرنه اعتصاب غذا که «افطار» ندارد!» برای درک این واقعیات لازم نیست ضریب هوشی بالا داشت. ولی برای عدم درک آن ضریب منافع نقشی تعیین کننده بازی میکند! و به راستی نیز بر این همه چه میتوان افزود جز آنکه در این سالهای موش صحرایی که خواب زمستانی را پایانی نیست، باز به قول صادق سرمد باید خواند: «ابلهان تکرار عادت میکنند/ در گمان خود عبادت میکنند.
سه زن! مینا انتظاری سخن از نسلی است که در جریان "انقلاب بهمن" و تحولات پرشتاب آن، سرزنده و سرشار از شور و عشق و امید، هر چند با تجربیاتی اندک، پا به عرصه پر سنگلاخ سیاست نهاد. نسلی از زنان و دختران جوان و نوجوان که در تمامی جوششهای اجتماعی و تظاهرات خیابانی آن دوران حضوری خیره کننده داشتند و البته آرمان و آرزویی هم جز " آزادی و آبادی" برای مردم و میهن خود، در سر و در دل نداشتند.اما در فردای "سقوط ۵۷" و در اواسط اسفند همان سال، در سالگرد "روز جهانی زن" و در شرایطی که تب و تاب "انقلاب اسلامی" فضای کشور را بشدت ملتهب کرده بود و تمثال و تصاویر "امام امت" سراسر محیط جامعه را اشغال کرده بود و تبلیغات و تهدیدات "یا روسری یا توسری" توسط "حزب الله" مسلح به ژ- ث و پنجه بوکس در حال شکل گیری بود، بخشی از همین نسل زنان و دختران آزاده با شعار "ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم" در چند خیابان مرکزی پایتخت، اولین تظاهرات و حرکت اعتراضی را علیه "ظهور فاشیسم" و حاکمیت ارتجاع و واپسگرایی، با جسارت به نمایش گذاشتند.این سرآغاز کشاکش و رویایی "نسل انقلاب" و بخصوص دختران و زنان بپاخاسته ایران زمین با ارتجاع مهیب مذهبی بود که حالا در آستانه سی و پنجمین سالگرد آن، همچنان ادامه دارد. نبرد نابرابر نسلی از شیرزنان این میهن با رژیم اسلامی و حاکمان پست و پلیدی که جز قتل و غارت و تجاوز، شناخت دیگری از حکومت و ولایت نداشتند... در این میان اما دهها هزار تن از زنان دلیر و دخترکان معصوم کشورمان به جرم "ترویج حقیقت" و تبلیغ برای آزادی و دفاع از حقوق اولیه انسانی و مقاومت در مقابل ملاهای فاشیست، روانه زندانها شدند و در میدانهای تیر و صحنه های رزم بر خاک افتادند و بر فراز دارها شدند و بسا جنایتها و بی حرمتی های دیگر که نسل ما مستقیمآ شاهدش بود... ولی به جرئت و با افتخار میتوانم شهادت بدهم که نسل زنان آزادیخواه و مبارزه جوی ایران زمین در دوران حاکمیت سیاه آخوندی، هیچگاه تسلیم نشد و همچنان که صحنه سیاسی کنونی نیز نشان میدهد این رزم و پایداری تا به زیر کشیدن جمهوری جهل و جنون ادامه خواهد یافت. فهیمه تحصیلی: دکتر فهیمه تحصیلی، انترن جوان دانشگاه تهران در مرداد ماه سال شصت به جرم همکاری با "امداد پزشکی مجاهدین" در دوران فعالیت سیاسی، به همراه سه برادر و خواهرش دستگیر شد... تا چندی پیش دانسته های ما فقط در این حد بود که وی بعد از تحمل شکنجه های وحشیانه سرانجام در یکی از شبهای اواخر شهریورماه ۶۰ تیرباران شده است... اخیرآ دوستی که بطور اتفاقی شاهد صحنه های فجیعی در بهداری زندان اوین بوده گوشه ی از مشاهداتش را که برای اولین بار منتشر میکنم اینطور برایم بازگو میکند: «... به سختی ملافه های غرق در خون را از زیر بدن له شده اش درآوردیم... دختری با صورتی به معصومیت و زیبایی تابلو مهر مادری اما از کمر له شده... دکتر شیخ الاسلام اُرتوپد، مبهوت و مستاصل دستکش به دست ایستاده بود... نمیتونی تصورش رو بکنی که چه دیدیم و چه گذشت بر ما... روی کاردکس کنار تختش نوشته شده بود فهیمه تحصیلی...» واقعیت این بوده که فهیمه عزیز در زیر شکنجه آدرس یک قرار جعلی را میدهد و هنگامی که گروه ضربت اوین او را به سرِ قرار در بیرون زندان میبرند، او علیرغم ناتوانی جسمی ناشی از شکنجه ها با جسارت اقدام به فرار میکند ولی با یک کامیون عبوری تصادف میکند و در زیر چرخهای آن از ناحیه کمر له میشود... و نهایتآ ساعاتی بعد در بهداری زندان اوین با حفظ انبوهی اطلاعات دست نخورده از یاران و همرزمانش، چشم بر این جهان فرو می بندد. او براستی یک سالارزن و از گلهای سرسبد دانشجویان پزشکی دانشگاه تهران در آن دوران بود. اشرف احمدی: سال ۶۴ زمانی که در زندان قزل حصار بودم، تعریف مادری را در اوین شنیدم که ۴ سال زندانی سیاسی زمان شاه بود و حالا علیرغم بیماری و سابقه جراحی قلب و داشتن چهار فرزند، بدون
|