ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره 219

حقوق بشرو میثاق های آن

دانشجو

 

 

  دوره پيش از انقلاب: جامعه شناسي ماركسيزم در برابر جامعه شناسي رسمي  

مروري بر تاريخ طرح انديشه ها ونگرش هاي جامعه شناختي در ايران نشانگر اين است كه در تاريخ معاصر ايران دو جريان اصلي در رشته جامعه شناسي پديد آمده است. به بيان حسين اديبيدر اثر ماندگار او بنام ” نظريه هاي جامعه شناسي“(1)، جامعه شناسي ايران در دو قالب رسمي و غير رسمي فعاليت علمي و اجتماعي خود را آغاز كرد.

همانند ورود بسياري از نمودها، نمادها و نهادهاي نوين به ايران كه از صدر مشروطيت پايه هاي نخستين آن طرح ريزي و سپس در دوره نوگرايي دولتي درعصررضا پهلوي پيگيري شد، دانش جامعه شناسي در ايران نيزدر دو فرايند، روند و تاريخ متفاوت وارد ايران شد.  مي توان به جرات بيان كرد كه سالها پيش از ورود جامعه شناسي رسمي در دانشگاههاي ايران و تدريس و تربيت دانش آموختگان اين رشته،  اين دانش توسط بخشي از منتقدان و دانش آموختگان بيرون از نظام سياسي و آموزش رسمي وارد كشور شد.

مهمترين نقش ورود و طرح و توسعه اين دانش در ايران را مي توان بنام جنبش چپ در ايران زد.بطوريكه جريان موسوم به حزب كمونيست ايران و سپس گروه 53 نفر بويژه شخصيت هايي مانند تقي اراني، اسكندري و.. از زمره افرادي بودند كه آموزه ها، مفاهيم و نظريه هاي جامعه شناسي وقت اروپا را براي نقد و تحليل مسايل اجتماعي، سياسي و فرهنگي ايران با زبان ساده و مشخص در تبيين مسائل و تحويل به مخاطبان خود مطرح ساختند هرچند كه خود دانش آموخته اين رشته نيز نبودند.

بي هيچ ارزشگذاري بر اين فرايند كه اصولا وابستگي اين دانش دراين مقطع به جنبش چپ در ايران چگونه باعث اعوجاج و گاه كج فهمي هاي اجتناب ناپذير از اين رشته گرديد، هم زبان با حسين اديبي بايد بيان كرد كه جامعه شناسي پيش از غلامحسين صديقي درايران طرح  و درگير مسايل ايران شد.

آثار منتشر شده در دهه بيست، دهه سي، چهل و اواخر پنجاه با همه فراز و فرودهاي ناشي از فشار استبداد دولتي در ايران و فوران انتشارات جامعه شناختي در سالهاي نخست انقلاب در ايران چنان است كه درصورت كتاب شناسي دقيق در شناسايي كمي و كيفي آنهامي توان به جرات اذعان داشت كه جامعه شناسي ايران در بخش غيررسمي نسبت به بخش رسمي و دانشگاهي داراي توليدات بيشتر، دسترسي بيشترمخاطبان آن و آشنايان بيشتري با نظريه ها و نگرشهاي جامعه شناختي بوده است. اين رشته با وجود داشتن دو بدنه مستقل براي رشد و عرض اندام در ايران، داراي يك خصيصه تكميلي نيز بود .

   چنانكه شواهد حاكي است فرايند طرح و رشد جامعه شناسي رسمي در بخش دانشگاهي و پژوهشي وابسته به آموزش عالي و مؤسسات پژوهشي وابسته به سازمانهاي دولتي در سالهاي پيش و پس از انقلاب، ماهيت دستوري و دولتي داشته و از حدود تعيين شده اي براي طرح نظريه ها و روشهاي تحقيق و تحليل مسايل اجتماعي تبعيت مي كرد.

بطوريكه اين رشته در بخش رسمي براي طرح نظريه هاي جامعه شناختي نقد گرايانه و بخصوص مكتب جامعه شناختي ”تضاد نگر“ يا بطور مشخص درراس آن نظريه هاي ماركسيستي و نحله هاي متاثرازآن، داراي محدوديت هاي جدي بود. از سوي ديگر در بخش غير رسمي جامعه شناسي، مهمترين نظريه هاي طرح و ترويج شده متاثراز نظريه هاي پيش گفته بود و بر خلاف بخش رسمي كمتر از نظريه هاي موسوم به وفاق در جامعه ياد مي شد. لذا با وجود اين نقايص در هر دو بخش، در سيماي كلي اين دو بخش داراي نقش و كاركرد جبراني به هم نيز بوده اند.          

  بخش غيررسمي جامعه شناسي در ايران از سالهاي دهه بيست بويژه با انتشار جزوات و كتب ترجمه شده از متفكران انديشه اجتماعي، درصدد انطباق نظريه ها و فرضيه هاي آنان در جامعه و تاريخ ايران بودند. به درست يا غلط، علمي يا غيرعلمي اين فرايند با رهبري متفكران انديشه چپ در يران بويژه وابستگان حزب كمونيست ايران، گروه 53 نفر و حزب توده در ايران پيش برده شد.

واز همين روست كه در اين بخش از جامعه شناسي ميتوان آثار بسياري را سراغ گرفت كه بجاي آزمون و انطباق نظريه ها با واقعيت، درپي انطباق واقعيت با نظريه ها بودند! البته بايد اين را نيز توجه كرد كه وابستگي اين رشته در بخش غير رسمي به چريان چپ منحصر به آن نيست.

بلكه بسياري از توليدات انديشه اي ايران معاصر خواه نا خواه از تونلي مي گذرد كه انديشه چپ درايران نقب زده بود تا ساختار دولت و قدرت را به چالش انداخته و به زعم خود نوگرايي سوسياليستي را بر سيماي ايران نقش ونقاشي نمايد. توليدات ادبي، شعر، رمان، تاريخ، رياضيات، روانشناسي، سياست و دانش سياسي،  هنر، موسيقي، فيلم، تئاتر، زيست شناسي، فلسفه، منطق و ازجمله جامعه شناسي بشدت متاثر از اين انديشه و نحله فكري مبتني بر ماركسيزم دراروپا بوده است.                  


سالهاي بيست تا قبل از فروپاشي حكومت پهلوي اول و دستگيري و سركوب گروه 53 نفر در ايران، نخستين سالهاي طرح اوليه نظريه هاي دانشمندان و صاحبنظران جامعه شناسي  و انديشه اجتماعي اروپا در ايران بود. اين فرايند از اواخر دهه دوم تا اوايل دهه سوم يك دوره فترت را طي كرده و با كمترين آثار به ادامه حيات سياسي  و نه اجتماعي خود ادامه داد. هر چند كه بسياري از متفكران حوزه هاي مختلفي كه پيشتر از آنها ياد شد به اشكال مختلف در آثار خود اين انديشه را بنحوي بازتاب مي بخشيدند. دهه سوم  نيز سالهاي فعاليت نسبي اين انديشه در ايران و رشد اين بخش بود.
دهه چهارم بويژه پس از كودتاي 28 مرداد و ممنوع شدن  فعاليت احزاب سياسي خاصه چپ در ايران، رشد اين بخش از بدنه جامعه شناسي غيررسمي داراي وقفه هايي شد. ظهور انديشمنداني مانند  آريانپور در بخش جامعه شناسي غير رسمي و نيروهاي چپ ايران و بعد هاحضور صاحبنظراني مانند شريعتي در بين مذهبي ها، زمينه طرح هرچند توام با ستيز انديشه هاي اجتماعي وابسته به مكتب تضاد را در ايران فراهم ساخت. در اين ميان مي توان به جرات بيان كرد بويژه در سالهاي دهه چهل و پنجاه،  انديشه جامعه شناختي مبتني بر تضاد بعنوان خصيصه اصلي جامعه شناسي غير رسمي در ايران متاثر از آثار اين بخش از متفكران ايراني بوده و حتي در فضاهاي رسمي دانشگاهي و پژوهشي دولتي نيز مي توان بارقه هايي از آن را ديد.      
   برخلاف اين بخش، بدنه رسمي جامعه شناسي كه با حداقل دو دهه تاخيردرمحيط هاي دانشگاهي جاي باز كرده و دانشجوياني را تربيت و وارد جامعه كرد،  باهمه امكانات دولتي و بودجه و

 

 

قبلی

برگشت

بعدی