فضاي نسبتا آزاد براي طرح آن بخش از نظريه هاي بي گزند و
مصون از هرگونه نقد و چالشگري ساختار قدرت، داراي رشد لازم نبود.
اولين طرح درس جامعه شناسي را مي توان از آثار دكتر يحيي مهدوي در دانشگاه
دانست كه بنام علم عمران تدريس شد. چند سال يعد دكتر غلامحسين صديقي با ساخت
واژه معادل اين رشته در غرب، ”جامعه شناسي“ را وارد ادبيات علمي و اجتماعي
ايران كرد. بسياري از كتب ترجمه شده و يا نگاشته شده در جامعه شناسي رسمي،
متاثر از انديشمندان و نظريه هاي اهل وفاق يا محافظه كارانه درجامعه نظير
گاركرد گرايي و ساختار گرايي بودند.
نامه علوم اجتماعي نيز با وجود برخي چهره هاي نامدار فعال در آن و مؤسسه
تحقيقات اجتماعي دانشگاه تهران بعنوان اولين سازمان پژوهشي جامعه شناختي در
ايران، داراي آثار تحقيقي ارزشمند ولي عمدتا سفارشي، خنثي و حافظ وضع موجودي
بود كه بيش ازاين نيز ازفضاي اختناق انتظار نمي رفت. ترجمه هاي گورويچ توسط حسن
حبيبي، آثار كاظم وديعي، احسان نراقي، راسخ، فرهت قائم مقامي و بسياري ديگر و
پژوهشهاي اين گروه ازفعالان بخش رسمي جامعه شناسي فقط توانستند روح سرگردان
جامعه شناسي را دركلاس هاي درس و بحث هاي علمي تعريف شده، زنده نگهدارند.
ميزان توليدات علمي، اعم از كتب، مقالات وگزارشهاي پژوهشي جامعه شناختي دراين
دوبخش در طول دوره حيات شان در پيش از انقلاب، گوياي عقب ماندگي بخش غير رسمي
از نظر كمي و يكسويه بودن رشد هر دوبخش از نظر كيفيت و تنوع آرا و انديشه هاي
جامعه شناختي طرح شده درهر دو حوزه بوده است.
ازسوي ديگر وجه مميزه اين دوبخش نسبت به يكديگر اين است كه جامعه شناسي غير
رسمي بيش از جامعه شناسي رسمي توانست با همه يكسويه نگري، طرح ناقص نظريه ها،
انطباق بي انديشه نظريه ها باوقايع و تاريخ تحولات ايران و طرح و نقد غيرعلمي
برخي نظريه ها خواه از سوي متقكران چپ و خواه متفكران مذهبي مانند شريعتي، در
توده اي ساختن يا به تعبير دقيق تر تكثير آرا و نظريه هاي جامعه شناسي در بين
لايه هايي از مردم و حتي دانشجويان بخش رسمي جامعه شناسي موفقيت بدست آورد.
دوره پس از انقلاب: جامعه شناسي علمي در برابر جامعه شناسي اسلامي
از چندسال پيش از وقوع انقلاب بويژه از سال 57 تا 60، مهمترين فراز گشايش هاي
سياسي براي طرح آزاد انديشه ها و آراي متفكران، فعالان و نويسندگان دانش
اجتماعي و سياسي بويژه جامعه شناسي بود.
بيشترين آثار جامعه شناسي غيررسمي درطول اين سالها منتشر و در اختيار مردم قرار
گرفت. آثار جامعه شناختي افرادي مانند طبري، پرهام، حميدي، راوندي، فشاهي،
شهرياري، اشرف، ترابي، آريانپور، كامراني، فضايي، ميرفطروس، اديبي و.. دربين
صاحبنظران انديشه چپ با معرفي و طرح و توسعه انديشه هاي مكتب تضاد از زمره
مهمترين آثارمنتشر شده بود . همچنين دربين صاحبنظران انديشه هاي اجتماعي مذهبي،
آثار افرادي چون شريعتي، توسلي، حاج سيد جوادي، حسن حبيبي و.. از زمره آثار
ممتاز و اجتماعي بود كه منتشرشد . با وقوع انقلاب بسياري از جامعه شناسان
وابسته به نظام پهلوي از فضاهاي دانشگاهي بيرون رانده شدند و لذا عرصه براي
جامعه شناسان غير رسمي و همچنين جامعه شناسان رسمي كه فرصت طرح آراي خودرا نمي
يافتند فراهم شد. شدت يابي نزاع هاي سياسي در ايران و قلع و قمع بسياري از
انديشه هاي منتقد و مخالف با رژيم مذهبي جمهوري اسلامي، بتدريج فضاي سياسي را
مجددا متصلب و منقبض ساخت.
تكرار مدار بسته استبداد- آزادي- استبداد يا سكوت- فرياد- سكوت و اختناق،
بعنوان گره گاه تاريخي توسعه نيافتگي ايران، دوباره باز آفريني شد. تصفيه
دانشگاهها با انقلاب فرهنگي زمينه خفقان دوباره و محاق جامعه شناسي را فراهم
ساخت.
دهه شصت در آتش كينه هاي انقلابيون وجنگ طلبان گذشت و در اين سالها بسياري از
جامعه شناسان غير رسمي از جمله صاحبنظران انديشه و مكتب تضاد و ماركسيزم يا جان
باخته و يا جلاي وطن كردند.
فروپاشي شوروي و الگوي نوگرايي سوسياليستي در بلوك شرق نيز زمينه مضاعفي براي
فروكش كردن انديشه هاي اين بخش ازجامعه شناسي شد. ازاينرو از نيمه دوم دهه شصت
تاكنون ديگر بخش غيررسمي جامعه شناسي رو به افول گذارده و عمده توان اين رشته
در بخش رسمي به حيات خود ادامه داد.
درطول سالهاي پس ازانقلاب و تعطيلي دانشگاهها تحت عنوان انقلاب فرهنگي، طراحان
آن براي بازسازي ضايعه تخليه دانشگاهها از دگرانديشان، طرح هاي اعزام دانشجويان
به خارج ازكشور و سهميه ادامه تحصيل ويژه هواداران ايدئولوژيك انقلاب و ولايت
فقيه را تحت عنوان سهميه هاي مختلف ازجمله براي مديران دولتي و لايه هايي از
نيروهاي نظامي و شبه نظامي بسيج را به اجرا گذاردند.
ازهمين رو بود كه بتدريج با اتمام دوره تحصيل اين گروهها بر پايه رانت هاي
تحصيلي در كشور براي منسوبين منصوبان قدرت، آقازاده ها و فرصت طلبان، پديده شبه
نخبگان شگل گرفت. ازاوايل دهه هفتاد تاكنون، روندهاي رشد جامعه شناسي در ايران
دستخوش تحول جدي شده است. امروزه بخش رسمي جامعه شناسي همانند دوران استبداد
شاهان پهلوي بيشترين امكانات و كمترين نوآوري را در اختيار دارد.
چالش اصلي جامعه شناسي هر چند بصورت كاذب و كم مايه ميان دوطيف اصلي است كه
محصول سالهاي برخورد آرا در ايران نيز مي باشد. جنانكه در تقسيم بندي جامعه
شناسي رسمي از غيررسمي در پيش از انقلاب مطرح شد، با توجه به معيار طرح و توسعه
نظريه ها و روشهاي تحقيق در مسائل مبتلا به عرصه عمومي جامعه ايران مي توان به
چند گروه بارز در اين دوره دست يافت:
گروه نخست بازماندگان و پيروان انديشه هاي نقد گرايي، تضاد وچپ نو هستند كه
هراز گاهي در محيط دانشگاهي با همه درايت ها و تدابيرآگاهانه به فعاليت مي
پردازند. دراين ميان انديشمنداني نيز وجود دارند كه با به ميان آوردن آرا و
انديشه هاي علمي جامعه شناسي در پي طرح و نقد مسايل اجتماعي و فرهنگي بوده و با
تلاش علمي خود درصدد طرح نظريه هاي آزمون شده در جامعه ايران هستند.
اعضاي اين گروه با بينش جامعه شناختي ميلزي، به رسالت خود در جامه خواه از نظر
علمي و خواه در بعد اجتماعي مي پردازند.
گروه دوم جامعه شناسان پس از انقلاب يا متاثر از فضاي ايدئولوژيك آن بوده و بخش
مهمي ازآنان شامل دانش آموختگان مبتني بر رانت هاي تحصيلي هستند. اين گروه
داراي طيفي با دو قطب تندرو و ميانه رو است. در يك سرطيف اسلامگرايان |