اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره 220 |
|
دو جمهوریخواهی ناسازگار شیدان وثیق چیزهای سازگار ناسازگارند هوراسیوس (شاعر رومی، 65 قبل از میلاد) جمهوریخواهان ایران، نه در گذشته و نه امروز، متحد و متفق نبودهاند. همواره در گروهها و گرایشهای مختلف سیاسی و نظری تقسیم و تجزیه شدهاند. این تقسیم و تجزیه اما ویژگی ایرانیان نبوده است بلکه نزد همهی ملتهای تاریخ مدرن وجود داشته و دارد. امروزه، جمهوریخواهی Républicanisme، بیش از پیش در همه جا، از جمله نزد جمهوریخواهان ایران، با بحران هویتی خود رو به رو شده است. در زمینههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و سازماندهی در برابر پرسشهایی اساسی و بغرنج قرار گرفته است. به گونهای که نمیتواند نسبت به آنها بیتفاوت یا بیطرف باقی بماند. این جمهورخواهی اما، در چالش با مسایل رو به روی خود، یا رادیکال است یا محافظهکار. رادیکال است به این معنا که خواهان تغییر ساختاری نظم موجود است. از اینرو اپوزیسیونی و ضدسیستمی است. محافظهکار است با این معنا که مدیریت رفرمیستی نظم موجود را بر عهده میگیرد. از این رو در نهایت پوزیسیونی و سیستمی است. امروزه، شرایط پر تضاد ملی و جهانی به گونهایاند که بین دو بدیل رادیکالیته و محافظهکاری راه سومی برای انسانها باقی نمیماند. بر زمینهی دوگانگی فوق، جمهوریخواهان ایران امروز در برابر پرسشهایی چون کدام جمهوری؟ کدام دموکراسی؟ کدام جدایی دولت و دین در ایرانِ فردا و کدام راه گذر از جمهوری اسلامی در ایرانِ امروز قرار دارند. از میان آنها اما، دو چالش اصلی همانا یکی، مسالهی براندازی جمهوری اسلامی از طریق جنبشهای اجتماعی و انقلاب مردم به سوی جمهوریتی آزاد و دموکراتیک است و دیگری، در پیوندی فشرده با اولی، مبارزه برای جدایی دولت و دین در ایران. در این میدان، جمهوری خواهان ایران به دو دستهی ناسازگار، رادیکال و اصلاحطلب، با دو فلسفهی ناسازگار، گسست از سیستم یا رفرم در سیستم، تقسیم میشوند. در این میان، یکی از روندهای جمهوریخواهی در اپوزیسیون ایران را جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لائیک ایران تشکیل میدهد. این روند، نزدیک به هشت سال پیش در خارج از کشور، بر پایهی نفی جمهوری اسلامی و سلطنت و مخالفت با اصلاحطلبی در چهارچوب رژیم، پایهگذاری میشود. این حرکتِ جنبشی برای فرارویی جمهوری، دموکراسی و جدایی دولت و دین در ایران، اکنون، با گذر از فراز و نشیبهایی، در آستانهی پنجمین گردهمآیی سراسری خود قرار دارد. این جریان، به باور من، میتواند به سهم خود، با پایداری بر اصول و ارزشهای بنیادیناش و در بازبینی و ارتقای آنها، همواره چون تا کنون، مروج و مبلغ یک جمهوریخواهی رادیکال در اپوزیسیون پلورالیست ایران باشد. اما رادیکالیسم جمهوریخواهی به معنای انزواطلبی، فرقهگرایی یا مخالفت با تلاش در جهت همکاری و همکوشی جمهوری خواهان ایران نیست. امروزه، اگر چه به لحاظ تاریخی شرایط عینی و ذهنی شکلگیری همگراییها و اتحادهای بزرگ و فراگیر گذشته وجود ندارند و چه بسا نیز هرگز به وجود نخواهند آمد، اما در مقابل، امکان همکاریهای گسترده بر سر مسایل مشخص مبارزاتی چون دفاع از آزادی و حقوق بشر در ایران فراهم میباشد. در این مسیر، هر گامی هر چند کوچک اما عملی به پیش مفیدتر از صدها برنامهی بزرگ اما غیرعملی برای ایجاد اتحادهای ناممکن و موهوم است. 1- بحران هویتی جمهوریخواهی امروز جمهوریخواهی در نظریه و عمل از سِکانسهای مختلف تاریخی گذر کرده است. ریشهی آن را البته باید نزد یونانیان باستان در ایدهی Politeia یافت. در آن فلسفهی سیاسی جُست که شهر- مداری را ابداع میکند و «سیاست» را از امر «خدایان»، «یک»، «فیلسوف- شاه» یا «نخبگان» به امر مردم Demos در میآورد(1). اما جمهوریخواهی معنای بنیادین خود را پنج سدهی بعد در روم، نزد سیسرون، چون «امر عمومی» Res publica کسب میکند(2). از آن پس این مقوله در اندیشه و فلسفهی سیاسی راه خود را تا به امروز با گذر از تعریف کانتی از جمهوری چون «شکل رژیم» forma regiminis بر پایهی قانون اساسی( ()(((((((((3) سیر میکند. با این همه در انقلاب فرانسه است که رپوبلیکانیسم به واقع در نظریه و عمل در برابر مونارشیسم (پادشاهی) شکل میگیرد. این جمهوریخواهی اما از همان روز تولد یکپارچه نبوده است بلکه به دستههای مختلف و متضاد در نفی نظام سلطنتی تقسیم و تجزیه میشود. جمهوریخواهی دوران کنونی اما با بحرانی هویتی رو به رو شده است. در زمانیکه «جمهوری» به شکل اصلی و غالبِ نظامهای جهان درآمده است، در شرایطی که از شرق آسیا تا غرب آمریکا و از شمال اروپا تا جنوب آفریقا، کمتر رژیمی خود را امروزه جمهوری و جمهوریخواه نمینامد، جمهوریخواهی در وضعیتی قرار گرفته است که ایدههای بنیادیناش چون حکومت قانونمدار بر پایهی قانون اساسی، پارلمان منتخب، جدایی سه قوای مجریه، مقننه و قضایی و انتخاب رئیس جمهور... به تنهایی دیگر پاسخگوی مسایل سیاسی و اجتماعی مبرم کنونی نمیباشند. جمهوریخواهی در سدهی بیستم در برابر جمهوریهای توتالیتر، فاشیستی، اقتدارگرا و دینی قرار میگیرد و هر بار ملزم به مرزبندی خود با آنها میشود. هر بار باید نشان دهد که جمهوری و جمهوریخواهی حقیقی در نظریه و عمل با آن جمهوریها و جمهوریخواهیهای بدلی، استبدادی، ضدمردمی یا محافظهکار تضادی اساسی و ماهوی دارد. افزون بر این، امروزه جمهوریخواهی در برابر چالشهایی جدید چون بیعدالتی اجتماعی، نابرابری، سلطه ملی و جهانی قدرتهای مالی و سرمایهداری... قرار گرفته است. به گونهای که نمیتواند نسبت به این پدیدارها بیتفاوت یا بیموضع باقیبماند. در چنین وضعیتی، جمهوریخواهی امروزی میبایست هویت خود را بازبینی کند. محدودیتهای مضمونی و محتوایی خود را بررسی کند. دست به ساختارشکنی خود در تئوری و عمل زند. کاستیهای خود را زیر پرسش بَرَد. خود را باز تعریف کند. مبانی خود را ژرفا بخشد. در یک کلام دست به نوسازی و نواندیشی خود زند. امروزه، در برابر خواستهای اساسی برابریخواهانه و رهاییخواهانهی مردمان از زیر سلطههای مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، جمهوریخواهی حقیقی نمیتواند در چهارچوب مبانی دویست سالهی خود باقی بماند و آنها را با نیازهای زمانه متحول و منقلب نسازد. این جمهوریخواهی، در بازبینی، بازسازی و نوسازی خویش، به امر اجتماعی در دستگاه نظری و عملی خود اهمیت و جایگاهی ویژه میدهد. در گسترهی ملی و جهانی، از تغییر سیستم موجود، نه تنها در امور سیاسی و حقوقی بلکه همچنین در عرصهی اقتصادی و اجتماعی جانبداری میکند. در چنین نگاهی، جمهوری یا «جمهوری اجتماعی» است و یا نیست و در
|