ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

 

حقوق بشر

دانشجو

جامعه ای است كه در آن زیست می كند. باورها و فرهنگ افراد و گروه های اجتماعی می تواند با تغییر شرایط زندگی دگرگون شود. از این رو تأكید بر عوامل اجتماعی در توضیح خشونت به مراتب مهم تر از عوامل فرهنگی و یا باورهای دینی است. برای مثال بهبود شرایط مادی و اجتماعی زندگی مهاجرین در كاهش میزان خشونت در آنها همچون سایر گروه های اجتماعی نقش تعیین كننده ای دارد. همچنین این واقعیت كه خشونت در میان ایرانیان مهاجر كمتر از بسیاری از گروه های دیگر قومی آسیایی و آفریقایی است، بیش از آنكه به تعلقات فرهنگی قومی مرتبط باشد، ناشی از ویژگی های زنان مهاجر ایرانی است. به دلیل اینكه زنان ایرانی مهاجر در سوئد در قیاس با مثلاً زنان ترك و عرب از منابع قدرت بیشتر و فرهنگی برابرطلب تر بر خور دارند.

بدین ترتیب ارزش ها و هنجارهای فرهنگی را نیز می توان از زمره منابع ذهنی قدرت برشمرد.اگر خشونت در میان طبقات اجتماعی پایین و یا برخی گروههای قومی و مهاجر بیشتر است، از آن روست كه زنان این گروه ها از كمترین منابع قدرت عینی و ذهنی كمتری برای مقابله با سلطه طلبی شوهرانشان برخوردار نیست. هر چه فرهنگ و روابط مردسالارانه در جامعه و در خانواده ضعیفتر باشد خطر توسل به خشونت كاهش می یابد. بدین ترتیب به گمان نگارنده سلطه جنسی بیش از موقعیت طبقاتی و تعلق قومی افراد در بروز خشونت در خانواده ذی نقش است. از این روست كه در عین حال می توان بسیاری از خانواده های مهاجر و یا خانواده های كم درآمد را مشاهده نمود كه چون در بین آنها فاصله میزان قدرت كمتر است، میزان خشونت نیز پایین تر است. از سوی دیگر می توان خانواده هایی در میان طبقات متوسط و بالا و متعلق به جامعه میزبان مشاهده نمود كه در آن به دلیل فاصله بسیار میزان قدرت مردان با همسرانشان، خطر خشونت بیشتر است. پژوهش تجربی در میان ایرانیان مقیم سوئد مؤید این ادعاست كه فرهنگ پدرسالار نیرومندتر و موقعیت اجتماعی پایین تر دو علت اصلی بروز خشونت بیشتر در بین مهاجرین است.

خشونت در خانواده های مهاجر ایرانی در سوئد: داده هاي مقدماتی پژوهش تجربی نگارنده در این رابطه متكی بر دو سری مصاحبه های شفاهی با زنان و مردان ایرانی است. سری اول شامل 30 مصاحبه است كه در دسامبر 1996 و اوایل 1997 با زنان و مردان جدا شده ایرانی در 7 استان سوئد صورت گرفت.

سری دوم شامل مصاحبه ها با زوج های ایرانی در 9 شهر سوئد است كه از ژانویه 1998 آغاز و در مارس به پایان رسید. نحوه انتخاب هر دو گروه اتفاقی و با استفاده از روش استاندارد توسط اداره آمار سوئد صورت گرفت. هر دو گروه، از بین مهاجرین ایرانی كه از سال 1984 به بعد به سوئد آمده اند، انتخاب شدند. در هر سری برای 100 نفر نامه هایی از طرف اداره آمار و انستیتوی جامعه شناسی دانشگاه استكهلم ارسال شد كه در آنها هدف تحقیق ذكر و تقاضای مصاحبه شده بود. بیش از نیمی از این افراد از شركت در مصاحبه خودداری نموده و یا پاسخی به نامه ها ندادند و یا ضمن تشكر، "كمبود وقت" را دلیل امتناع خود از شركت در مصاحبه ذكر نمودند. ما از قبل نیز واقف بودیم كه تعداد كثیری از شركت در این دو سری تحقیق و مصاحبه سر باز خواهند زد.

 حساسیت بیش از حد موضوع، ناآشنایی و عدم اعتماد كافی جامعه ایرانی به چنین پژوهش هایی، ناخوشایند بودن یادآوری دوران زندگی گذشته برای بسیاری از افراد جدا شده، شرایط نامناسب روحی و یا تنشهای موجود در زندگی زناشویی كنونی می تواند از جمله دلایل احتمالی عدم شركت این دو گروه در مصاحبه باشد. تعداد مصاحبه ها برای پژوهش كیفی مورد نظر ما كافی بود و اصولاً نیاز چندانی به تعداد گسترده تر مصاحبه شونده وجود نداشت و دلیل ارسال نامه برای چنین تعدادی، صرفاً از آن رو بود كه حداقل مورد نیاز به گونه ای اتفاقی به دست آید. در عمل، تعداد افراد مایل به مصاحبه به مراتب بیش از حد انتظار بود. با این همه افرادی كه همچنان به زندگی مشترك با هم ادامه می دهند، در مقایسه با افراد طلاق گرفته، كمتر مایل به مصاحبه بودند.

در مورد گروه اول هدف تحقیق، چگونگی پایدار ماندن روابط زناشویی به رغم دشواریهای مهاجرت، و در مورد گروه دوم، بررسی علل جدایی ذكر شده بود. نتایج مقدماتی این دو پژوهش نشان می دهد كه خشونت در بین خانواده های متلاشی شده به مراتب رایج تر از خانواده هایی است كه همچنان به زندگی مشترك با هم ادامه می دهند. به عبارت روشن تر خشونت خطر جدایی را افزایش می دهد. از این رو اشكال خشن تر و پرتنش تر حل اختلافات و تضادها در خانواده های ایرانی می تواند یكی از دلایل جدایی های بیشتر ایرانیان مهاجر در قیاس با سوئدیها باشد.در مصاحبه ها، غالباً مردانی كه به كاربرد خشونت در زندگی زناشویی خود اعتراف نمودند، شرایط روحی بد، ناسازگاری همسرانشان در حل اختلافات و از دست دادن كنترل را دلیل اصلی بروز خشونت ذكر نمودند. به عبارت روشن تر در حالی كه خشونت به عنوان آخرین وسیله برای جلوگیری از جدایی همسر به كار گرفته شده است، در عمل گاه به محروم شدن از دیدار زن و فرزند انجامیده است. در این رابطه یكی از مردان مطلّق، چگونگی بروز خشونت و پیامد آن را چنین توضیح داد:

"هرگز آن شب سیاه را فراموش نمی كنم. مدتی بود كه همسرم خانه اش را جدا كرده بود. تلاش های من برای باز گرداندن او به ثمر نرسید. گاه گاه با او قرار می گذاشتم. در آن شب سیاه كه خودم را خرد شده و مستأصل یافتم، نمی دانم چه شد كه این چنین كنترل خود را از دست دادم. ضربه مشت من چنان شدید بود كه فك او شكست و در بیمارستان بستری و جراحی شد. از آن به بعد 8 سال است كه او و بچه ام را ندیده ام. هر چه كوشیدم از طریق مقامات آدرس آنها را به دست آورم، موفق نشدم. می گویند كه او مخفی است و برای محافظت از او شهر و مشخصاتش را تغییر داده اند."

تعدادی از زنان از ترس انتقام شوهران سابق خود (از طریق ارتكاب خشونت، دزدیدن فرزند، ایجاد مزاحمت برای زندگی جدید) محل زندگی و آدرس خود را تغییر داده بودند و یا از طریق پلیس قرار ممنوعیت ملاقات برای شوهرانشان صادر شده بود. با این همه برخی از زنان مطلّقه عنوان نمودند كه هرگز در زندگی خود شاهد خشونت فیزیكی نبوده اند، هر چند به كنترل مردان در زندگی ایشان در قبل و در بعد از جدایی تأكید می ورزیدند. مردان جدا شده عموماً از حمایت جامعه و مقامات دولتی و رسمی از زنان و مداخله شان در زندگی خصوصی آنها گله مند و معتقد بودند كه چنین رویه ای تنها به اختلافات و كشمكش ها دامن می زند. برخی نیز اصولاًَ ارتكاب به خشونت را منكر شده و از اینكه در سوئد "شكایت زنان برای محكوم شدن مردان كفایت می كند"، در تعجب بودند. حال آنكه زنان مطلّقه از اینكه اقدامات مقامات برای حفظ آنها كافی نیست و یا دسترسی چندانی به این امكانات ندارند، گله مند بودند. برخی از زنان مطلّقه از زندگی مشترك خود با سوئدی ها بعد از جدایی ابراز رضایت نموده و از احترام نسبی آنها به زن و فرزند به نیكی یاد می كردند. در مقابل تعدادی از اینكه توسط همزیست های سوئدی خود نیز مورد خشونت واقع شده اند سخن می گفتند. در این رابطه خانمی جدا شده از شهر استكهلم در مصاحبه گفت:

"پس از جدایی از شوهرم كه ایرانی بود در شهر كوچكی به سر می بردم. تصمیم گرفتم به استكهلم بیایم. به طور اتفاقی با مردی سوئدی آشنا شدم. خب فكر می كردم اگر با او زندگی كنم هم از تنهایی در خواهم آمد و هم شانس انتقال به استكهلم را خواهم داشت. هیچ كس را هم در استكهلم نمی شناختم. زندگی با او برخلاف تصورم از آب در آمد. برداشت او از زنان خارجی این بود كه آنها بی زبان و عاجز و فرمانبردارند. به خودش اجازه می داد هر رفتاری كه می خواهد با من بكند. چندین بار مرا زد. ابتدا تحمل می كردم. هر چند كه اعتراض هم می كردم. اما نه جایی داشتم و نه آشنایی. با ایرانی ها هم رفت و آمد نداشتم. اما این وضع برایم غیرقابل تحمل شد. به محض اینكه امكان آن را یافتم از او جدا شدم."در این مورد انزوا و ناتوانی زن و تفاوت میزان قدرت او با همزیست سوئدیش در تداوم و طولانی شدن مدت رابطه مؤثر بوده است. برخی از این زنان هرگز در مورد خشونت شوهرانشان به دوستان و آشنایان خود نیز توضیحی نداده اند. گاهی شرم و گاهی ترس از عواقب بازتاب برملا شدن مشكل و واكنش شدیدتر شوهر، عامل اصلی سكوتشان بوده است. برخی دیگر از فشارهای روانی و اضطراب ناشی از مزاحمت ها و تهدیدهای شوهرشان كه گاه پس از جدایی شدت می یافت، سخن می گفتند. تأثیرات این تنش ها و خشونت ها در كودكان به گفته خود والدین بسیار مخرب بوده است. گاه در این كشمكش ها فرزندان یكسره از پدر خود

 

قبلی

برگشت

بعدی