اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
حقوق بشرو میثاق های آن |
|
ازمقالات ارائه شده به سمينار سراسری زندانیان سیاسی در کلنپي آمدهاي شكنجهي سياسي و مسئلهي واگشتپذيري:بحثي فراسوي بيماري در فردنورايمان قهاري بخش سوم اين مسئله در مقايسه ميان زندانيان شكنجه شده سياسي و عادي در تركيه و همچنين ميان ماركسيست ها و يهودياني كه در اردوگاههاي نازيها زنداني بودهاند ديده شده است. انسانها با پيدا كردن معاني در تجربيات خود است كه ميتوانند با نابسامانيها و سختيهاي زندگي روبرو شوند و اين دستيابي به معاني در ميان نابسامانيها و سختيها با تكيه بر تجربيات نسلهاي گذشته، دنياي اجتماعي اطراف، و باورهاي مذهبي، ايدئولوژيك و فرهنگي است كه انجام پذير است. دگرگوني. مربوط است به تغييرات در نظريات جانبدربردگان بعد از زندان. بنابراين با اين كه نظريات اين افراد در مراحل مختلف زندگيشان بارها شكلي نو به خود گرفته است، اين مفهوم به طور مشخص تغييرات بعد از زندان را دربرميگيرد. اين مقوله شامل مضمونهايي است كه در زير ميآيد: رشد فردي دركشاكش ناملايمات. تخيل انسان ميتواند او را به ماوراي موقعيتهاي دشوار و طاقتفرسا برده و به او كمك كند تا در تصورش امكاناتي جديد براي خود بپروراند تا از اين راه به بهترين نحو با شرايطي مصيبتبار دست و پنجه نرم كند. وقتي كه انسان توانايي اين را دارد كه در گيراگير موقعيتي فاجعه آميز، سخت يا شكستآور همزمان موقعيتي سازنده ببيند و از آن به عنوان انگيزهاي قوي براي رشد و تغيير بهره جويد، واگشت پذيري برآمد پيدا ميكند. اين قابليت در مورد جانبدربردگان شركتكننده در تحقيق مورد بحث مشاهده شد. براي مثال يكي از شركت كنندگان چنين توضيح داد: ...، آخر شب تلويزيون بود. تلويزيون تصوير يك گل را نشان داد. برنامه هايش را اين جوري تمام ميكرد. بعد يك تكنوازي سه تار پخش كرد كه از عبادي بود، در دستگاه اصفهان. بعد همه بند همينجور ميخكوب شده بوديم. يعني من خودم اصلا صدا آنقدر اذيتم كرد، رفت، مثلا آن صدا آوا شد در رگ و پيام. براى من آن صدا در آن لحظه خيلي خوش بود. پيش خود گفتم اگر ما از اينجا سالم بيرون رفتيم، ميرويم ببينيم اين صدا را ميتوانيم در بياوريم يا نه. بسيار محو آن صدا شدم. يكي از كارهايي كه الان آمدهام بيرون (انجام ميدهم)، سر پيري معركهگيري بود. دنبال اين صدا رفتم، چند ماهي كلاس رفتم، البته آن صدا هيچوقت در نيامد، ولي بهرحال كلاس سه تار رفتم و بعد يك سه تار گرفتم… اتفاقا برخي جاهايي كه بچهها مراسم گذاشتند … ضمن اين كه سخنراني كردم، ساز هم برايشان زدم. البته همين داستان را برايشان توضيح دادم. گفتم كه آقا، من ساز حرفهاي نميزنم، شما هم براي شنيدن ساز من اينجا نيامدهايد، ولي بهرحال اين يادآوري يك خاطرهست. مثال ذكر شده نمايانگر اين مفهوم است كه در پاسخ به موقعيت هاي طاقت فرسايي كه انسان را محدود ميكنند منابعي جديد قابل رشد و پيدايشاند و اين خود عين واگشتپذيري است. تجديد نظر در نگرش به مسائل حقوق بشر. اين مضمون در رابطه با تغييراتي است كه در نظريات افراد بهوجود ميآيند. با اين كه افراد طرفِ گفتگوي پژوهشي بر سر اعتقاد خود به مسئله عدالت اجتماعي و مبارزه براي حقوق انسان ها باقي ماندند موضعشان اين بار، يعني پس از آزادي از زندان، از روي اطلاعات بيشتر بود و انتخابشان اين بار ديگر حالتي شخصي داشت. آنان قرباني كردن فرد را ديگر لازمه شركت در مبارزه بر عليه بيداد نميدانستند. قدم هايي كه اينبار برميداشتند نه صرفاً از روي انطباق با گروهي مشخص بلكه براي حمايت از حقوق همگاني انسانها و پايان دادن به خشونت سياسي بود. براي مثال يكي از شركتكنندگان در تحقيق چنين گفت: ... كلا تلاش من اين است كه الان كه زنده ماندهام، اينجا هستم، فكر ميكنم كه وظيفهاي دارم در قبال انسانهايي كه رفتند و خودشان ندانستند كه بايد ميرفتند يا نميرفتند. ولي بهرصورت با تمام آرزوهايشان، با تمام آرمانهايشان رفتند. فكر ميكنم كه الان هم اين وظيفه را دارم كه در راه آنها، نه به شكل مثلا سياسي صرف، بلكه بعنوان نمودي كه حاصل آن تجربهها، حاصل آن زندگيهاست، بيان بكنم كه به اصطلاح بر ما چه رفت، بر ما چه گذشت. من موجودي هستم جديد، يعني نتيجه تمام آن فشارها، تمام آن سختيها، تمام آن روزها و شبهايم. بچه ها را ميبردند و اعدام ميكردند، ... حتي نميتوانستيم اسمشان را ببريم، يا مثلا مراسمي برايشان بگيريم… فقط در ذهن ما مي ماند، در خاطر ما مي ماند. الان هم همه آنها در خاطرمان هستند. و تمام تلاشم اين است كه مثلا در خدمت همانها باشم، براي به اصطلاح آرمانهايشان، تفكرشان، براي اين كه ديگر كسي مثل آنها اعدام نشود و شكنجه نشود، يا مثل خودم شكنجه نشود. حافظه تاريخي. حافظه تاريخي به صورت فردي و مشترك پايه هويتي جمعي است كه يادآور و حافظ خاطره قربانيان خشونت سياسي است. يادآوري و نگاهداري از اين خاطرات اجازه ميدهد تا حقانيت مبارزه قربانيان براي حقوق انسانها و برقراري عدالت بازسازي شود. حافظه تاريخي بازسازي نام قربانيان و خانوادههاي آنان را تسهيل كرده، بدين وسيله اعتبار و شرف آنان را دوباره به اثبات ميرساند تا جامعه بتواند بطور همگاني به سوي ترميم يافتن قدم بردارد. همچنين، حافظه تاريخي، براي حمايت از نسلهاي آينده، اشخاص و دستگاههايي را كه دست به نقض حقوق بشر و جنايت برعليه بشريت زدهاند مسئول ميداند و خواهان پاسخگويي آنها ميشود. يكي از شركت كنندگان در پژوهش در مورد حافظه تاريخي چنين ميگويد: ... آنچه بر دو نسل از انسانهاي دگرانديش، كه ميشود گفت نخبگان جامعه بودند، رفته، و مهمترين فرازش ماجراي كشتار بزرگ در سال شصت و هفت بوده است، بايد فراموش نشود. من يكي از شاهدان زندهي اين ماجرا هستم. با توجه به مشاهدات خودم، مسئولم كه هرجايي كه بشود گفت، بايد با صداي بلند گفت، فاش گفت و همه جانبه گفت. مهر سكوتي بر لبهاي زندانيان بوده است. اكنون چند سالي بيشتر نيست كه اين مهر را باز كردهاند. آرام آرام ماجراها را بازگو ميكنند. يخشان دارد باز ميشود. به تعدادِ افراد زنداني، روايت و شهادت وجود دارد. همه آنها ميتوانند واقعي باشند. من ادعاي اين را ندارم كه شهادت من مثلا از ماجراي شصت و هفت كاملترين شهادت است. اين يك روايت شخصي است... . براي همين است كه الان بعد از آن همه سال كه از كشتار بزرگ ميگذرد هنوز كسي از دو جريان فعلا موجود در قدرت، يك كلمه راجع به آن كشتار حرف نزده است. هنوز نگفتهاند در پايان جنگ چرا آن تصميم را گرفتند. ايران داشت به جامعهي جهاني برميگشت، صلح ميشد، قطعنامه پذيرفته ميشد. چگونه اين تصميم را گفتند كه بياييم چهار پنج هزارنفر را بكشيم. حتي بعضي از اصلاحطلبان فعلي، در اين ماجرا بودند. در بهترين شكلش ميشود گفت كه آدمها تغيير ميكنند. من هم معتقدم كه آدمها تغيير ميكنند. مگر خود ما تغيير نكردهايم؟ ولي آنان بايد بگويند چرا آن موقع آن گونه انديشيدند. و الان كه گونهاي ديگر ميانديشند، چه تضميني وجود دارد كه فردا فكر سابقشان تكرار نشود. اين نه براي خود ماست، بلكه حداقل براي نسل فردا ميگويم. يعني اميدوارم اين بلا بر سر بچه هاي فردا نيايد. من حداقل از زاويهي ديد صنفي خودم بهعنوانِ زنداني سياسي پيشين نگاه ميكنم و ميگويم ميتواند يك گارانتي وجود داشته باشد. لازم است، زيرا ميگويند ما ملت فراموشكاري هستيم..... هنوز قبر اين بچه ها را علني نكردهاند هنوز نگفتهاند چرا اين كار را كردند... وظيفهي من اين است كه در حد خودم بكوشم اين موضوع فراموش نشود. وصيتنامهي خيلي از بچه ها هنوز در سينهي من است. زنده نگاه داشتن ياد آنها فقط وظيفهي من نيست، وظيفهي تو هم هست. وظيفهي ماست كه نگذاريم اين موضوع فراموش بشود. ... جمهوري اسلامي نشان داد كه پاي منافعش كه به وسط بيايد، برايش پيرمرد بهايي ۸۵ ساله با جوان اقليتي مثلاً ۱۴ ساله يا مجاهد ۱۵ ساله هيچ فرقي ندارد. همه را ميگذارد سينهي ديوار. يعني بر طبق خط شاقول معرفتي انسانهاي ايدئولوژيك مثل آقاي خميني و بقيهي دست اندركاران، انسان دگرانديش يا بايد به باماباش تبديل بشود يا به نيست باش ... من نميخواهم آن ماجراهاي گذشته را فراموش كنم و بيخيال باشم. من هر قدر كه بتوانم و توان داشته باشم، هر سال اين ماجراها را تكرار ميكنم. خسته نميشوم از تكرار ده ها بار و صد بارهي اين مسائل. اين يكي از چيزهايي است كه ديگر اسمش نه وظيفهي انقلابي، بلكه جهتي است كه بخشي از زندگي من |