اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
کارم خوبه زياد بالا پايين نپرم. فعلاً الان چيزی به ذهنم نمی رسه ... چيز هاييه که به قوام اومدن کارم ربط داره. بيشتر چيز هايی که به خود آدم مربوطه و اثرش توی کار آدم معلوم می شه. مثلا الان خيلی دوست دارم آدم های گنده و مسن و کار کشته رو ببينم. دوست دارم اون کار کنه و من نگاهش کنم. ببينم همچين آدمی چی کار می کنه. چی می خونه. چی گوش می کنه. احسان شارعی: می تونيد چند تا از اين آدم ها رو اسم ببريد؟ رضا عابدينی: آدم هايی که در رشته من کار می کردند، مثل مميز، مثل مثقالی. خوشبختانه اونها نسبت به من لطف داشته اند و اين موقعيت رو برام فراهم کردند. من با همه اينها تو شرايط مختلفی بودم و لحظه هاشون رو ديدم. اما دوست دارم فرنگی ها رو هم ببينم. هرچند که ديده ام اما نه اين قدر دقيق. احسان شارعی: سيمرغ بلورين رو برای چه فيلمی گرفته ايد؟ رضا عابدينی: برای پوستر فيلم پری... نه ببخشيد سارا... داريوش مهرجويی. احسان شارعی: دوست داشتيد از دست چه کسی سيمرغ بلورين رو بگيريد؟ رضا عابدينی: اونجا حاتمی کيا بود و وزير ارشاد و دبير جشنواره ... راجع بهش فکر نکرده بودم... احسان شارعی: دوباره ۳۰ ثانيه وقت می دم فکر کنيد! رضا عابدينی: (با خنده) شايد خود کارگردان. مهرجويی. تو اين زمان که تو آدمو تو منگنه می ذاری مهرجويی از همه بهتره! چون به هر حال آدم باسواديه. من نوشته ها و کتاب هاشو دوست دارم. يکی دو تا از فيلم هاشو خيلی دوست دارم. در نتيجه می تونست بهترين شخص باشه. احسان شارعی: ديگه برای چه فيلم هايی پوستر کار کرديد؟ رضا عابدينی: آبادانی ها مال ِ کيانوش عياری؛ زينت؛ يک داستان واقعی ِجليلی ؛ آتش در خرمن... يادم نمی آد... آها هنرپيشه مخملباف هم بود. احسان شارعی: در باره خصوصيات افراد زير خيلی کوتاه توضيح بديد: مرتضی مميز رضا عابدينی: يک آدم خيلی مقتدر و استاد مسلم گرافيک احسان شارعی: رومن سيسلويش رضا عابدينی: يک آدم خيلی مقتدرتر. به نظر من بزرگترين چشمی که می تونه تو قرن بيستم وجود داشته باشه رومن سيسلويشه. احسان شارعی: يارتا ياران رضا عابدينی: يک عالمه حواشی! احسان شارعی: نفر بعدی: هگل. رضا عابدينی: زياد نميشناسمش. ولی به نظرم خيلی ذهن پيچيده ای داره و مهمترين چيزهايی که من هميشه باهاش حال می کنم به خصوص تو بحث کردن ، هميشه از اون ياد گرفته ام. احسان شارعی: قباد شيوا. رضا عابدينی: خاطره خوشی از کارهاش دارم. با خودش هم حال می کنم ولی کمتر می بينمش. احسان شارعی: استنلی کوبريک. رضا عابدينی: آدم پيچيده ايه. جديداً فهميدم خيلی آدم سياسيی بوده. قبلاً اين جوری فکر نمی کردم. با فيلم هاش هم خيلی ارتباط برقرار نکردم. فقط آخرين فيلمش برام موضوع جالبی داشت. احسان شارعی: eyes wide shut? رضا عابدينی: آره. احسان شارعی: نفر بعد غلامرضا تختی. رضا عابدينی: يک سمبل دستمالی شده که آدم حتی حوصله نداره راجع بهش فکر کنه. مثل صادق هدايت. احسان شارعی: خيام. رضا عابدينی: يه آلت دست برای آدمهای تنبل و بی حوصله که دنبال بهونه می گردند که هيچ کاری نکنند! احسان شارعی: فردی مرکوری. رضا عابدينی: خوشم نمی آد ازش. علی رغم اينکه يکی از دوستان گيتاريستم می گه کار موسيقيش خيلی خوبه ولی به خاطر حرکات زشت و زننده ای که جلو آدما می کنه ازش خوشم نمی آد. موسيقيش رو هم زياد نمی فهمم. احسان شارعی: چه سبک موسبقی رو دوست داريد؟ رضا عابدينی: موسيقی های تلفيقی. مثلاً مجموعه کارهايی که پيتر گابريل می سازه رو خيلی بهش علاقه دارم. جوسلين پوک رو خيلی بهش علاقه دارم. احسان شارعی: يه نفر جا موند: محمد رضا شجريان. رضا عابدينی: يه آدم بسيار قابل احترام به خاطر مجموعه کاری که کرده. اما به نظرم می آد با اون سرعتی که شروع به کار کرد ادامه نداد. شايد من اين طور فکر می کنم. سواد اين کار رو هم ندارم که بيشتر نظر بدم. احسان شارعی: دو سالی که در اصفهان بوديد باعث شد به موسيقی سنتی هم روی بياريد؟ رضا عابدينی: ببين من دارم يه خورده با تواضع حرف می زنم. من رديف های ماهور و شور و... رو زدم. ولی وقتی تو می گی شجريان واضحه که من سواد موسيقی اونو ندارم. پس هيچ موقه نظر قطعی راجع به يک استاد درجه يک نمی دم. معلم خيلی درست و حسابيی داشتم.علی بيانی بهم سه تار درس داده. آدم بسيار بسيار با سواديه. با شاگرداش کار تئوری ِحسابی می کرد. در مورد شجريان هم می گم که تا يه موقعی موسيقيش رو گوش می کردم. حالا پيتر گابريل گوش می کنم. پس حتماً اون بهتر بوده ديگه... اين خيلی شخصيه... احسان شارعی: می خوام کم کم به قسمت های پايانی برم. خسته شدين؟ رضا عابدينی:اصلاً! احسان شارعی: لذت بخشه؟ رضا عابدينی: بله! احسان شارعی: برخورد شما با يه بچه ۹ ساله که می خواد سر چهار راه به شما آدامس بفروشه چيه؟ رضا عابدينی: هميشه اول حالم گرفته می شه. بعد به صورتش نگاه می کنم که اين بچه با اينکه معصومه ، نخواد خر مَرد رند بازی در آره سر من کلاه بذاره، فکر نکنه احمق گير آورده! بعد بهش پول ميدم، ازش آدامس نمی خرم، بعد اگه دم رستوران يا جايی باشم بهش می گم بيا برات غذا بخرم. بيا بشين غذا بخور من پولشو می دم. احسان شارعی: اونم می آد؟ رضا عابدينی: آره بابا! گشنشه ديگه! احسان شارعی: فرض کنيم، بعد از ۱۲۰ سال، دو ساعت به پايان زندگيتون مونده. چه جوری زندگيتون رو تموم می کنيد؟ رضا عابدينی: چه سوالايی می کنی؟ چه جوری نشستی اينا رو طراحی کردی؟! احسان شارعی: خيلی روشون فکر کردم... رضا عابدينی:آره معلومه... دو ساعت ديگه مونده که بميرم... اولين کاری که می کنم اينه که تمام اطلاعاتی رو که جمع کرده ام براشون صاحب پيدا می کنم. از جمله آرشيو خيلی فوق العاده کتاب گرافيک که دارم. يک عالمه نوشته های خوب دارم. سُرس های تر و تميز دارم. فکر می کنم که چی رو به کی بدم مفيد تر خواهد بود. بعد راجع به کارهام فکر می کنم. مراسمی که قراره بگيرن رو تکليفشو معلوم می کنم که يک دونه هم نگيرن. تموم زندگيم روبايد به زنم بسپرم. به هر صورت چون يک زندگی حرفه ای دارم بيشتر به حرفه ام فکر می کنم. سوال خيلی خوبيه ها... واقعاً اگه دو ساعت وقت داشته باشم تا مردن ، تو اين دو ساعت بايد يه ساعتشو فقط فکر کنم. بعد تصميم بگيرم. احسان شارعی: به عنوان آخرين سوال ،از خودتون يک سوال بپرسيد... رضا عابدينی: (با خنده) سوال اينه که (( رضا کی بس می کنی؟!)) احسان شارعی: جوابش؟ رضا عابدينی: جوابش هم اينه که(( نمی دونم برای اينکه دست خودم نيست!)) احسان شارعی: مرسی رضا عابدينی: چاکريم
|