اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
قیامت، اگر معلوم شد تکلیف مقرر بر خلاف حق بوده است، رهبر به جهنم می رود و شما بخاطر عمل به تکلیف به بهشت ! اما ﺁیا شما شده است قرﺁن را برای ﺁن بخوانید که بفهمید و بدان عمل کنید؟ اگر ﺁری، ﺁیا در قرﺁن نخوانده اید که هرکس مسئول عمل خویش است و شما نمی توانید به عذر اطاعت از دستور، از مسئولیت بگریزید ؟ فرض که قرﺁن را به این قصد نخوانده اید، اما ﺁیا بعنوان انسان نیز احساس شرم نمی کنید که بنام خدا و دین خدا، با شما، انسانی که ﺁفرینش او را به خود تبریک گفت، معامله ﺁلت فعل بشود ؟ ﺁنهم بر ضد مردم خود و برای ﺁنکه رانت خواران ثروت ملی را به تاراج بدهند و سهم ناچیزی از ﺁن را خود تاراج کنند ؟ ﺁیا شما نباید بدانید ایران بدون نفت و گاز ، وضعیت جامعه های فقیر افریقائی را بعد از غارت شدن توسط غرب، پیدا می کند ؟ هرگاه این پرسشها را از خود کرده بودید، بمثابه ﺁلت فعل، ستون فقرات این رژیم نمی شدید و حالا هم اگر این پرسشها را از خود بکنید، به حقیقت و واقعیتی پی می برید که پی بردن و عمل کردن بدان تعیین کننده سرنوشت شما و تغییر اساسی نظام سیاسی ایران می شود : اگر بجای تکلیفی که « رهبر » معین می کند، قرار می شد، به حقوق عمل شود، سپاه پاسداران و دیگر سازمانهای سرکوب بی محل می شدند . شما انسان حقوق مندی می شدید در جامعه ای ﺁزاد و در رشد . چرا سازمانهای سرکوب بی محل می شدند ؟ زیرا الف – بنا بر ولایت جمهور مردم می گشت ب - در عمل بر اصل عدالت، بنا بر تقدم تدبیر بر تقدیر می شد . و بنا بر این دو اصل، ج – وظیفه دولت عمل به حقوق و دفاع از حقوق در برابر زورگویان می گشت . و بنا بر این سه اصل، حقوقی که هر سازمانی می باید پاسدارشان می شدند معین و بر وفق ﺁن، تکالیف ﺁن سازمان مشخص می شد ند . اگر وارونه این کار شده است، بدین خاطر است که سازمانها برای ﺁن بوجود ﺁمده اند که ستون فقرات سلطه اقلیت رانت خوار بر ملتی بگردند که بهترین فرصتهای رشد را یافته اما از ﺁن محروم است:تقدم تقدیر بر تدبیر ناقض اصول ، از جمله اصل عدالت و موجب انحطاط و انحلال یک جامعه است : امروز ، در پاسخ به یک رشته پرسشها، ﺁقای منتظری بر ولایت جمهور مردم تصریح می کند . ﺁقای خمینی نیز ، در نفل لوشاتو، بر ولایت جمهور مردم تصریح کرد . اما ولایت جمهور مردم با تقدیر خداوند شمردن ولایت فقیه ، چه مطلق و خواه غیر مطلق، در تناقضی ﺁشکار است . به شما پاسداران می گویند : ولایت فقیه حکمی از احکام الهی ، مقدم و حاکم بر احکام دیگر است . اما این قول، نه تنها ناقض ولایت جمهور مردم است که به قول ﺁقای منتظری ، قرﺁن بر ﺁن تصریح می کند، بلکه ناقض اصل عدالت است . زیرا که بنا بر قول شیعه، علی ( ع ) و فرزندان او ، تا 12 نسل، به امامت ، برگزیده شده اند . به سخن دیگر، امامت ﺁنان تقدیر الهی است . ﺁیا این تقدیر بر تدبیر انسانها مقدم و بر ﺁن حاکم است ؟ نه علی ( ع ) و نه هیچیک از جانشینان او، بنا بر اصل تقدم تقدیر بر تدبیر، سپاه پاسداران تشکیل ندادند و، به زور ، ولایت خویش را بر مردم تحمیل نکردند . چرا ؟ زیرا می دانستند اگر چنین کنند، اصول دین، از جمله اصل عدالت را نقض کرده اند . می دانستند بر وفق عدالت است که خداوند انسان را ﺁزاد ﺁفرید و او را مسئول هدایت و یا ضلالت خویش گرداند . یعنی تدبیر را بر تقدیر مقدم فرمود . هرگاه جز این می فرمود، خدائی و ﺁفرینش خویش را بی معنی می گرداند . زیرا خود بازیگر و ﺁفریده ها بازیچه می شدند . خود و ﺁفریده ها گرفتار جبر مطلق می گشتند . خدای مجبور خدا نبود و ﺁفریده های مجبور نیز نه حقوق می جستند و نه مکلف به عمل به حقوق می شدند و مسئول پندار و گفتار و کردار خویش می گشتند . پس اگر هیچیک از ﺁنها ، با استناد به نصب الهی و تقدم تقدیر خداوندی بر تدبیر انسانها، ﺁفریده های خداوند ، سپاه پاسداران تشکیل ندادند و تسمه از گرده مردم نکشیدند تا مطیع امر ﺁنها شوند، ممکن نبود به فقیهان اجازه دهند کاری را کنند که ﺁنها خود نکرده اند . اما مهدی موعود ادیان ( اسلام و دینهای زردشت و مسیح و یهود) در ظهور خویش، باز از قاعده تقدم تدبیر بر تقدیر پیروی می کنند . چرا که بنا بر قاعده، تا وقتی اراده دانش ﺁموختن پدید نیاید، ﺁموزگار محل عمل پیدا نمی کند . بنا بر این قاعده است که مکرر خاطر نشان کرده ام که تا وقتی مردم ایران تصمیم نگیرند در چه نظام اجتماعی – سیاسی می خواهند زندگی کنند، مدیران درخور را نمی توانند ببینند و برگزینند . علی ( ع ) و جانشینان او از واقعیت دیگری ﺁگاه بودند و ﺁن این که تقدم تقدیر بر تدبیر، در واقع، تقدم امر قدرت بر تدبیر و حاکم بر ﺁن می شود و رابطه انسان با قدرت ، جانشین رابطه انسان با خدا می شود . و با این خاصه ها: 1 - تقدیر در بیرون انسان است . برای مثال، امری که « رهبر » دارای ولایت مطلقه صادر می کند ، تدبیری نیست که شما پاسداران سنجیده باشید . مقامی در بیرون شما، ما فوق شما، امریه را صادر کرده است . تشخیص درستی و نادرستی امریه نیز با شما نیست . تدبیر شما، حتی بکار ﺁزمودن صحت دستور نیز نمی ﺁید . زیرا می باید ﺁن را بی چون و چرا اجرا کنید . نمی توانید ﺁن را به روش تجربی به اجرا بگذارید . زیرا نیازمند تقدم تدبیر بر تقدیر است . توضیح این که شما می باید در دستور تأمل کنید و ﺁنگاه صحت ﺁن را به تجربه بگذارید و اگر اصلاح پذیر نبود، بلااجرایش بگردانید . بدین سان، تقدیر نه از تقدیر ساز جدا کردنی است ، نه ﺁزمودنی است،و نه واجد حق است. زیرا اگر امر به حق بود، به سپاه ابلاغ نمی شد . چرا که اجرایش نیاز به زور نمی داشت . صدور امر از سوی مقام تقدیر ساز، با تعطیل استعدادهای انسان تدبیر ساز همراه است : 2 - تقدیر با تعطیل استعدادهای انسان تدبیر ساز همراه است و با خلقت ﺁدمی سازگار نیست . زیرا امریه، استعدادهای تدبیر ساز کس یا کسانی را تعطیل می کند که می باید نقش ﺁلت را بازی کنند و، به زور ، ﺁن را اجرا کنند . غیر از گرفتار کردن عقل ها به نزاع تقدیری که قدرت ساخته است و تدبیری که استعدادها می سازند، واجد تناقضهایی نیز می باشد : اصول راهنما و روشها اگر بکار ﺁن نیایند که انسان، در ﺁزادی ، استعدادهای خود را بکار اندازد و تقدیر جانشین حقوق و نیز استعدادهای انسان در تعیین تکلیف بر وفق حق ، بگردد، انسان در درون خویش گرفتار انحطاط می شود . بدین قرار، ﺁن اصول راهنمائی بیانگر حق و راهنمای عقل ﺁزاد می شوند که الف – صحت و سقمشان تجربه کردنی باشد و ب – بتوانند نتایج تجربه ها را بپذیرند . یعنی اصلاح و کمال پذیر باشند . 3 - تقدم تقدیر بر تدبیر اعتیاد به اطلاعت کورکورانه از امر زور را می ﺁورد و انسان را با خود، در تضاد قرار می دهد . زیرا الف – حتی وقتی ﺁدمی به خود می گوید مأمورم و معذور، تا با خود زور بکار نبرد ، نمی تواند با دیگران زور بکار برد . و ب - حتی در مواردی که دستور را خلاف حق ، به جای خود، مشکل ساز ارزیابی می کند، ناگزیر می شود به خود بگوید : من نمی فهمم و مافوق من می فهمد و دستور مشکل ساز نمی دهد . انسان حالت ﺁن عضو حزب کمونیست و سازمانی توتالیتر از ﺁن نوع را پیدا می کند، که، هر بار، خود در باره امری می اندیشد و نظری پیدا می کند ، اما چون دستور رهبری را می خواند و یا می شنود، تضاد تدبیر خود با تقدیر رهبری را، بسود رهبری حل می کند: تدبیر من غلط و دستور رهبری صحیح است . زمانی نیز می رسد که در می یابد جز از راه ﺁزاد کردن استعدادهای خویش و قائل شدن به تقدم تدبیر بر تقدیر، تضاد حل نمی شود . ﺁن زمان، زمان ناچیز شدن سازمان و پراکنده شدن مهره ها است . 4 - احکام تقدیر که بکار بردنشان نیاز به زور پیدا کند، بدون استثناء، مبهم هستند. برای مثال، « جنگ جنگ تا رفع فتنه ازجهان» ویا « مؤمن مأمور به جنگ دائمی است» تقدیرهای مبهمی هستند. طی 8 سال جنگ با قوای صدام، سرانجام معلوم نشد هدف جنگ چه بوده است ؟ بهتر است بگوئیم هدفهای واقعی را هدفهای صوری پوشانده بودند و تقدیر را مبهم کرده بودند . چرا تقدیر همواره مبهم است ؟ زیرا اگر تقدیر قالب فکر و عمل انسان نباشد یعنی عقل بتواند ﺁن را هضم کند و به تجربه بگذارد ، لاجرم شفاف است و رابطه انسانی که تدبیر می کند را با مدعی ولایت مطلقه قطع می کند . انسان ﺁزاد و تجربه گر می شود . همان می شود که بنا بر فطرت هست . چنانکه |