اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
|
پژواکِ فریب... احمدینژاد سرابِ عدالتخواهان: خطِ قرمزِ من هاشمی رفسنجانی و قالیباف است!!! بررسیِ عللِ شکستهای فاحش و زودهنگامِ رئیسجمهور * حسین بروجردی به علتِ افزایشِ تورم و فشارهای اقتصادیِ سنگین و نیز نگرانیِ جامعۀ ایران از تیرگیِ حادِ روابطِ ایران و آمریکا و نزدیک شدن به بحرانِ «تحریم» و «نبردِ نظامی»، گرایشِ انتقادیِ افکار عمومیِ جامعه نسبت به سیاستهای آقای محمود احمدینژاد و دولتِ نهم هر روز شکلِ رادیکالتری به خود میگیرد. احمدینژاد مردی است که به هیچیک از جریانها و احزاب و به هیچ قسم از قواعدِ بازیهای سیاسی پایبند نیست! وی با استفاده از انسدادی که در نتیجۀ پوسیده شدن شعارهای انقلابی و ارزشیِ محافظهکاران و منجمد شدنِ شعارهای دموکراتیکِ اصلاحطلبان در ایران به وجود آمد، با سوءاستفاده از شکافِ میانِ آقایان خامنهای و هاشمی رفسنجانی، با جذبِ حمایتِ بخشهای مؤثری از کادرِ سیاسیِ سپاه که به بطنِ معادلاتِ سیاسی راه یافته و نگرانِ بازگشتِ دوبارۀ هاشمی رفسنجانی به قدرت بودند، با بهکارگیریِ امکاناتِ عظیم شهرداری تهران، با طرحِ شعارهای پوپولیستی، احساسی و جذاب با هدفِ انگیزشِ احساساتِ لایههای محرومِ جامعه از جمله اينكه قرار است فردي از جنسِ مردم وارد حريم "ممنوعه" قدرت شود و پولِ نفت بر سر سفرۀ مردم بيايد و همچنین با مددگیری از پارهاي ترفندهاي خاصِ تبليغاتي توانست کُرسیِ ریاست جمهوری را تصاحب کند.یکی از ترفندهای تبلیغاتیِ آقای احمدینژاد که به عنوان یک «دروغ» یا «عوامفریبی» با اصول و ارزشهای اسلامی مغایر و بلکه در تضاد بود، ادعاي غيرواقعيِ آقای احمدینژاد دو روز پیش از برگزاریِ انتخاباتِ ریاستجمهوری مبنی بر قطع شدنِ برق در 11 استان هنگام مصاحبۀ تلويزيونيِ زندۀ وی بود! اگرچه کارنامۀ مدیریتِ آقای احمدینژاد در شهرداری تهران و هم در ریاست جمهوری آشکارا نشان میدهد که وی مدیری ناکارآمد است، اما بر این باورم که او این توانایی و علاقهمندی را دارد که نامِ خود را به عنوان «بحرانسازترین مرد جهان» ثبت کند! حداقل اینکه توانسته در مدتِ کوتاهی بزرگترین و جدیترین چالشها و بحرانهای سیاسی و اقتصادی را برای ایران ایجاد نماید. از جمله طرحِ موضوعِ «هولوکاست» چشمگیرترین اقدامِ ناشیانه و نابخردانۀ رئیسجمهور بود که در عمل به تشدیدِ بحرانهای ایران در عرصۀ جهانی منتج شد! اساساً آقای احمدینژاد و حامیانش به بحران علاقهمند و بدان نیازمند هستند؛ به بحرانی هدایتی و قابلِ کنترل که بتواند نامِ احمدینژاد را در صدرِ تاریخسازان قرار دهد، بر میزانِ اختیاراتِ رئیسجمهور بیافزاید، فرصتی برای یک تصفیهحسابِ استالینی برای حذفِ مخالفان در اختیارش نهد، بر روی بسیاری از معضلات، مشکلات و بحرانهای داخلیِ ایران سرپوش بگذارد و البته، زمینۀ ظهور سریعترِ موعود را هم فراهم آورد.اما به نظر میرسد بحرانهای پیشِ روی ایران فرصتی برای موجسواری را به آقای احمدینژاد نخواهند داد؛ زیرا: 1. جنسِ این بحرانها متفاوت است و بر خلافِ گذشته قابلِ کنترل و بهرهبرداری نیستند؛ 2. آقای رئیسجمهور همۀ احزاب و جریانهای سیاسیِ داخلی را بر ضدِ خود بسیج کرده و حتی حمایتِ جریانهای سیاسیِ طرفدارِ خویش (اصولگرایان) و به ویژه سپاه پاسداران که او را بر مسندِ قدرت نشاندهاند را از دست داده است؛ 3. پشتوانۀ حمایتهای مردمیِ آقای رئیسجمهور بسی زودهنگام - همانند صندوقِ ذخیرۀ ارزیِ کشور - خالی شده است. به همین دلایل وی و حامیانش شکستهای سنگینی را پی در پی پذیرا میگردند. نخستین ناکامیِ احمدینژاد پس ازنشستن برکُرسیِ ریاست جمهوری، از دست دادنِ سطحِ وسیعی از حمایتهای همه جانبۀ همپیمانانِ سابقِ خود یعنی طیفهای مهمی از اصولگرایان، بسیجیان و اعضای شورای شهر تهران بود. در مقالۀ پیش گفته شد احمدینژاد به شدّت تمایل داشت آقای محمد علیآبادی که یکی از افرادِ وابسته به خودش بود بر کُرسیِ شهرداری تهران بنشیند؛ زیرا او از همپالکی هایش بهشمار میآمد و احتمالاً میتوانست بر روی بسیاری از حیف و میلها، زد و بندها و تخلفاتِ اداری و مالیِ صورت گرفته در زمانِ مسئولیتِ احمدینژاد در شهرداری تهران سرپوش بگذارد. آقای احمدینژاد آمادگی داشت به ازای انتصابِ علیآبادی به مقامِ شهردار تهران، هرگونه امتیازی را به اعضای شورای شهر اعطا کند؛ اما به دلیلِ نظرِ صریح و شفّافِ مقام رهبری و اشارۀ پُر نفوذِ پاسداران، میدانِ گروکشیهای سیاسیِ احمدینژاد محدود گردید و چون تواناییِ تأمینِ خواستههای همۀ اعضای شورای شهر دوم (آبادگران) را نداشت، فرصتِ گماشتنِ فردِ موردِ اعتمادش بر منصبِ شهرداری تهران را از دست داد و رقیبِ سرسختِ او قالیباف که حمایتِ ارزشمندِ رهبری، اصولگرایان و سپاه را داراست، توانست با گرفتنِ منصبِ شهرداری تهران همانندِ شمشیر داموکلس بالای سرِ رئیسجمهورِ دولتِ عدالت قدرتنمایی کند. دومین ناکامیِ سیاسیِ آقای احمدینژاد نیز در همان روزهای نخست حادث شد. در مقالۀ پیش گفته شد که یکی از فرماندهانِ بسیجِ استانِ تهران که خود دستی در تشکیلِ پروژۀ «آبادگران جوان» و به قدرت رساندنِ محمود احمدینژاد داشت، اندکی بعد به عنوانِ سرسختترین ژنرالِ مخالفِ احمدینژاد نقشآفرینی کرد و کوشید به کمکِ چند تن از اعضای شورای شهر، احمدینژاد را در جلساتِ داخلی و غیرعلنیِ شورا سخت به چالش و استیضاح بکشد. در آن برهه آقای احمدینژاد نظرِ منتقدان و مخالفانِ خود را در شورای شهر (که بسیار در اقلیّت بودند) تأمین کرد و لذا آن ژنرالِ مخالف، سرپنجههای خود را در شورای شهرِ تهران برای اِعمالِ فشار بر احمدینژاد از کف داد! اما اندکی پس از پیروزیِ آقای احمدینژاد در انتخاباتِ ریاستجمهوری، همان ژنرال و بسیاری دیگر از فرماندهانِ نظامیِ مخالفِ احمدینژاد از جمله سردار مرتضی رضایی، سردار میراحمدی و حجتالاسلام رمضانی در سمتها و جایگاههای بسیار مهم و حساسی در سپاه قرار گرفتند! این انتصابها و تفویضِ اختیارها پیامهای بسیار صریح و روشنی برای رئیسجمهور داشت! طرد شدنِ سردار محمدباقر ذوالقدر – قدیمیترین ژنرالِ سیاسیکار - از سپاه پاسداران پس از سالها انزوا، به دلیلِ تمایلِ زیادش به حمایت از احمدینژاد و روگرداندنِ کادرِ فرماندهیِ سپاه از رئیسجمهور و از سوی دیگر، انتصابِ سردار مرتضی رضایی به سمتِ جانشینِ فرماندهیِ سپاه پاسداران، سردار میراحمدی به سمتِ جانشینِ فرماندهیِ نیروی مقاومتِ بسیج و حجتالاسلام رمضانی به سمتِ مسئولِ حفاظت و اطلاعاتِ سپاه که همگی از جدّیترین مخالفانِ احمدینژاد و مصممترین حامیانِ قالیباف هستند، نه اقدامی در جهتِ تأمینِ نظر هاشمی رفسنجانی که معتقد و معترض به دخالتِ بسیج در انتخابات به نفعِ احمدینژاد بود، بلکه برای توازنِ قدرت و حفظِ قالیباف به عنوانِ بخشِ مهمی از جریانِ اصولگرایان صورت گرفت! اینگونه بود که آقای احمدینژاد دریافت با وجودِ قالیباف در شهرداری تهران و کادرِ فرماندهیِ سپاه و بسیج که بسی هماهنگ با یکدیگر گام برمیدارند، هیچ جایگاهی در تهران ندارد. از دست دادنِ تهران که کانونِ تحولاتِ سیاسیِ ایران است، برای احمدینژاد بسی گرانبار بود.مختصر اینکه نُخبگانِ سیاسیِ سپاه پس از آنکه دریافتند احمدینژاد فردی بسیار انحصارطلب و پیمانشکن است و به اصولگرایان وفادار نخواهد ماند، تصمیم گرفتند برای توازنِ قدرت، بخشِ مهمی از جبهۀ اصولگرایان را به رهبریِ قالیباف حفظ کنند. البته دایرۀ وسیعِ گرایشاتِ انتقادی نسبت به احمدینژاد بسی فراتر از محدودۀ روگردانیِ سبزپوشانِ سپاه پاسداران از رئیسجمهور بود. در واقع ارادۀ بسیار نیرومندی در ارکانِ حاکمیّت به وجود آمد و همۀ جریانها و احزابِ سیاسی که تا دیروز هیچ نقطۀ وِفاقی بینِشان متصور نبود را در یک موضوع به وحدت رسانید و آن اینکه میدانِ تاخت و تازِ احمدینژاد و مصباحیزدی را محدود سازند. نگرانیِ نخبگانِ سیاسیِ ایران از فردی به نام احمدینژاد یا شعارهای پوپولیستیِ |