اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
مختلف جامعه، زحمتکشان، دانشجویان، استادان و معلمان تحول گسترده-ای را در صفوف زنان مشاهده میکنیم. بین سال-های 60-57سازمان-ها و تشکلات زنان نقش مهمی در روشنگری و ارتقاء مطالبات و مبارزات زنان داشتند. در حقیقت، برای اولین بار، نهاد-های مستقل و انقلابی زنان محرومیت-ها، محدودیت-ها، شکاف-های جنسی، فرهنگ مردسالارانه و قوانین اسلامی را مورد هدف قرار دادند. مسائلی که اساسا با بنیان-های ساختاری و تفکری اسلام در تضاد بود.به همین دلیل، پس از بر قراری جمهوری اسلامی، زنان اولین کسانی بودند که مورد تهاجم قرار گرفتند و طرح حجاب اسلامی گام به گام به اجراء در آمد. ابتدا در ادارات دولتی و مدارس و سپس در سطح جامعه، و برای تثبیت آن، رژیم اسلامی ارگان-های فشار و سرکوب خود را در محیط کار، کوچه و خیابان سازماندهی کرد. حجاب اسلامی، جداسازی زن و مرد در ادارات و محل کار، اتوبوس-ها تهاجم-های پی در پی به حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی زنان و همه جامعه بود. در حقیقت، اولین گام-ها در جهت اسلامیزه کردن جامعه مدنی با حمله و محدود کردن زنان و اجرائ عقب مانده ترین و ارتجاعی ترین قوانین بشری شروع شد. در آن زمان، تنها تعدادی از مردان روشنفکر، کانون-های دمکراتیک بویژه کانون نویسندگان زنگ-های خطر را بصدا در آوردند و به زن ستیزی جمهوری اسلامی اعتراض کردند. سازمان-ها و گروه-های چپ با دید دیگری به این موضوع نگاه میکردند، و اساسا تحلیل دیگری را در مقابل آن ارائه میدادند. با توجه به تحلیل–های ارائه شده در آن زمان، مبارزه ضد امپریالیستی "خرده بورژوازی و روحانیت مبارز" بویژه پس از اشغال سفارت آمریکا اهمیت بسیاری داشت. متاسفانه چپ ایران رابطه دیا لکتیکی و ارگانیک مبارزه طبقاتی طبقه کارگر و سایر اقشار و طبقات موجود در جامعه که می توانستند در رادیکالیزه کردن و تداوم مبارزات نقش مهمی داشته باشند را درک نکرد و بهائی نداد. نداشتن چشم انداز واقعی از مطالبات و مبارزات زنان، تادیده گرفتن نقش آنان بعنوان نیروی فعال در دمکراتیزه کردن جامعه، پیوند این مبارزه با مبارزات طبقه کارگر، دانشجویان و سایر اقشار دیگر جامعه موضوعی بود که چپ ایران به آن نپرداخت و بهای لازم را به آن نداد. این موضوع میتواند دلائل و ریشه-های گوناگون داشته باشد. شرایط خفقان و پلیسی رژیم شاه، شکل انتخابی مبارزه گروه-ها و سازمان-های چپ در گذشته و نداشتن تجربه مبارزه علنی و همه جانبه در زمینه-های اجتماعی یکی از این دلائل است. از سوی دیگر، نداشتن ارزیابی عینی ازپتانسیل مبارزاتی طبقات، نیرو-ها، گروه-ها و اقشار مختلف جامعه، مطالبات آنها، تاثیر مبارزات هر یک در روند کلی مبارزه مسائلی هستند که چپ ایران تجربه و درک عینی در این زمینه را نداشت. در واقع، بدون ارزیابی و تحلیل از ویژگی-های مشخص جامعه ایران، با الگو برداری از نمونه-های تاریخی، زمینه-ها و الویت-های مبارزه و فعالیت را انتخاب کرده بود. به همین دلیل موضوع زنان تنگنا-ها و مشکلات آنها بهای چندانی برای چپ ما نداشت. موضوع دیگر که بدون هیچ تعصب فکری و یا احساسی باید به آن اشاره کرد، وجود ریشه-ها و تفکر سنتی-مذهبی، فرهنگ مرد سالارانه، اتوریته و برتری جوئی-های مردانه که گاها با انقلابی بودن توجیح میشد می توانند دلائلی باشند در کنار مجموعه-های دیگر در مورد ندیده گرفتن و بها ندادن به مشکلات و مبارزات زنان. به عبات دیگر، چپ ایران با فرهنگ فئودالی، سنتی،و مذهبی فاصله نگرفنه و تصفیه حساب نکرده بود. بنابر این چگونه میتوانست به درک و ضرورت مبارزات زنان آگاه باشد. خوشبختانه در این چند سال اخیر، بسیاری از فعالین و بعضی از احزاب و گروه-های چپ به پتانسیل مبارزاتی و اهمیت مبارزات زنان علیه فرهنگ پوسیده گذشته و قوانین ارتجاعی و زن ستیز اسلامی پی برده-اند و در این راه فعالیت میکنند و دفاع از حقوق زنان را نه بعنوان موضوعی انقلابی بلکه بعنوان یک ضرورت حیاتی برای انقلاب آینده پذیرفته-اند. ای-میل: eftekhari_marjan@hotmail.com در باره بحران خاورميانه وحید رشادی ١- خاورميانه از دوران جنگ سرد يکى از کانونهاى بحران بوده است. موضوعاتى مانند مسئله فلسطين٬ مسئله لبنان و سوريه٬ و بعد از پايان جنگ سرد دو بار حمله نظامى به عراق٬ و امروز موضوع جدال با اسلام سياسى که ابعادى فراتر از منطقه خاورميانه دارد٬ و در تداوم آن کشمکش با جمهورى اسلامى از دريچه پرونده هسته اى٬ سوالاتى هستند که در خاورميانه سايه شوم جنگ و کشتار و آوارگى و ويرانى را بالاى سر مردم اين منطقه و جهان قرار داده اند. آکتورهاى درگير در اين بحران٬ مستقل از هر سوال و صورت مسئله سياسى٬ قدرتهاى بزرگ جهانى و دولتهاى منطقه و نيروهاى ارتجاعى اند که هر کدام تلاش دارند در دنياى بعد ازجنگ سرد مهر منافع سياسى و اقتصادى خود را بر سيماى سياسى و اجتماعى آتى خاورميانه بکوبند.
٢- کشمکش آمريکا ودولتهاى غربى و دولتهاى منطقه با رژيم اسلامى برسر پرونده هسته اى٬ نه جدالى برسر "صلح و امنيت جهانى"٬ نه تلاشى براى "کنترل توليد سلاح هسته اى"٬ نه سياستى براى پاسخ به مسائل منطقه٬ بلکه تلاشى براى تحميل توازن قواى جديدى به اسلام سياسى در منطقه و به اين اعتبار در سطح جهانى است. جمهورى اسلامى نيز که بدنبال حمله آمريکا به افغانستان و بويژه عراق دامنه نفوذ وقدرتش را گسترش داده است٬ دستيابى به سلاح هسته اى را بعنوان يک سلاح استراتژيک بقا حکومت٬ و فراتر از آن تبديل شدن به يک قدرت منطقه اى نگاه ميکند و از نفوذ خود در لبنان و فلسطين و عراق و ابزار تروريسم براى رسيدن به اين توازن قوا تلاش ميکند. اين جدالى مابين دو اردوى تروريسم بين المللى است که برمتن رقابتها و تجديد تعريف حوزه نفوذ بخشهاى مختلف بورژوازى در سطح بين المللى و منطقه خاورميانه جريان دارد ٣- آمريکا با سياست عملیات پيشگيرانه و قلدرى ميليتاريستى و تروريسم دولتى٬ تلاش دارد موقعيت رو به افول خود در جهان را تثبيت کند٬ در خاورميانه اسلام سياسى را عقب براند٬ توازن جديدى را به آن تحميل کند٬ جناحهاى پرو غربى اسلام سياسى را تقويت کند و سياستهاى منطقه اى خود را اجرا کند. اسلام سياسى ميکوشد با اتکا به تروريسم در منطقه و جهان و استفاده از شکاف و رقابت قدرتهاى سرمايه دارى به پرچمدار نفرت مردم در منطقه از تحقير تاريخى جهان عرب و مسئله فلسطين تبديل شود. اسلام سياسى بدنبال افول و شکست ناسيوناليسم ميليتانت عرب که صدام حسين آخرين سنگر آن بود٬ تلاش دارد به سخنگو و پرچمدار بورژوازى منطقه تبديل شود و امتيازات سياسى و اقتصادى خود را اعاده ميکند. هم اهداف استراتژيک آمريکا و هم جناحهائى از رژيم اسلامى و جنبش اسلام سياسى از بحران و رودرروئى استقبال ميکند و جنگ و تروريسم را منشا بقا و تحکيم قدرت خود ميداند. ٤- اهداف سياسى آمريکا و متحدينش با اهداف سياسى جنبش اسلام سياسى غير قابل جمع اند. هر گونه سازش و يا عقب نشينى دراين روند محتمل است٬ اما نه آمريکا ميتواند با درجه اى سازش با اسلام سياسى رضايت دهد و نه جمهورى اسلامى با سيماى سياسى و ايدئولوژيک امروز ميتواند با اهداف سياسى و راه حلهاى آمريکا و دولتهاى غربى کنار بيايد. تلاش براى حل مسئله فلسطين و پروژه "دولت ملى فلسطينى" مرکب از حماس و الفتح٬ تلاش براى تسريع روندى که
|