اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
انتخاب می شوند، بر دوش های مردم و بر فريادها و شعارهايشان حکومت می کنند. اين پوپوليست ها نيازی غريب به رسانه هائی دارند که آن ها را تبليغ کنند و در ميان مردم نشان دهند و فرياد و شعارهای مردم را چند برابر کنند. اما رسانه ها ديگر بنا به طبيعتی که دارند، رکاب نمی دهند مگر به مردم، فقط به مردم. پس چاوز نه با رسانه های آزاد می تواند زيست و نه بدون آن. تناقصی است در حکومت هائی که به سبک ماقبل تاريخ با فريادهای شعاری قهرمانان زندگی می کنند، زمانی رسانه در خدمتشان بود اما اينک رسانه ها بلای جانشان هستند. آنان ناگزيرند حسرت کاسترو بخورند که در زمانی می زيست که هشت نه ساعت از تنها تلويزيون کوبا سخنرانی می کرد و مردم گوش می کردند. حالا صدها کانال تلويزيونی برنامه هائی پخش می کنند که کوبائی ها حتی ده دقيه هم به سخنرانی کسی گوش نمی کنند. کاسترو شانس داشت چون به زمان قهرمانی وی او در بيرون از کوبا قهرمان بود و در درون کوبا می توانست با سانسور و ايجاد محدوديت زبان ها ببندد بی آن که به تصوير جهانيش آسيبش بخورد. چرا که در نيمه دوم قرن بيستم، جوانان را تصوری کافی بود، به خيال خود رهرو راهی می شدند. اما امروز دنيای واقعيت ها، دنيای اطلاع و خبر جای تصور و ذهنيت برای اهل سياست نمی گذارد. آنان برهنه در برابر آفتاب تموز می نشينند. سايبانی از وهم و افسانه بر سرشان نيست. کاسترو آخرين موجود افسانه ای از دنيای پيشين است. جای او جائی است که به کسانی که حسرتش را می خورند تعارف نخواهد شد. ال گور معاون بيل کلينتون در تمام هشت سالی که جای خود را به ديک چنی داده همه کوشش خود را همسو با دنيای نو و رسانه های مدرن به مبارزه برای جلوگيری از انهدام زمين اختصاص داده است. نهادی که برپا داشته، شبکه تلويزيونی و اينترنتی که تدارک ديده و سخنرانی ها که می کند همه از وی چهره ای جهانی ساخته است. وقتی در مراسم تقسيم جايزه اسکار دوربين ها آل گور را ديدند که با همسرش در ميان هنرپيشگان وارد سالن شد به ياد آوردند که فيلمی که درباره گرمايش زمين تهيه کرده تاکنون چند جايزه برده است اما کسی گمان نداشت که ال گور فراخوانده می شود و او نيز برنده جايزه اسکار اعلام می شود. اما يک روز بعد از آن که جايزه را به خانه برد. بت ال گور را دنيای مدرن شکست. فيلمی در شبکه های اينترنتی چرخيد که خانه وی را نشان می داد و قبض گاز و برقش را . يادمان باشد که فيلم وی که آوازه جهانی برايش آورد درباره صرفه جوئی در مصرف بود. خانم های شيک و پولدار نشان داده می شدند که بعد از تماشای فيلم ال گور دستکش به دست دارند سطل زباله خود را تقسيم می کنند تا با بازگردانی زباله ها از مصرف بيشتر سوخت جلوگيری شود. خانم ها شروع کرده اند به کارهائی که قبلا تصورش نمی شد چرا که ال گور به موثرترين وسايل به آن ها فهماند که دارند با کره زمين که تنها دارائی بشرست چه می کنند. اما با همين فيلم کوچک، قهرمان حفاظت از محيط زيست متهم به رياکاری شد. معلوم شد مرگ خوب است اما برای همسايه . صرفه جوئی همه بکنند به جز من. اين را يک برنامه ساز تلويزيونی گفت و نظرسنجی ها نشان داد که آل گور که قهرمان رسانه های جديد بود قربانی شد. در ايران، تا فيلمی که رييس جمهور را نشسته کنار آيت الله جوادی آملی نشان نمی داد که درباره هاله نور می گويد همه چيز برای مردم عادی بود، از جمله اين گفته هواداران دولت که "ساختگی است" اما چندان که فيلم پخش شد، ديگر تعارفی نماند. چنان که وقتی فيلم سخنرانی آقای احمدی نژاد درباره دختر دانش آموزی که "انرژی اتمی ساخت" در يوتيوب قرار گرفت و هزاران تن ديدنش. البته که بينندگانش به اندازه فيلم مستهجن توزيع شده در پائيز نبود که به گفته فرمانده نيروی انتظامی چهل ميليارد تومان گردش مالی [خريد و فروش] آن شده است. در بها کمتر از فيلم هشتاد ثانيه ای اعدام صدام حسين اما در اثر به مراتب بيش تر. فيلم گرفته شده توسط موبايل يکی از حاضران در اتاق اعدام صدام حسين، هم به صدای هق او وقتی که چارپايه از زير پايش به در می رود، هم صدای شعاری زنده باد مقتدا در تاريخ می ماند. فيلمی که ميليون ها نفر آرزو داشتند که يکی از لحظه خودکشی هيتلر بر می داشت. گيرم در مورد هزاران تنی که در سی سال قدرت صدام در عراق اعدام شدند فيلمی چنين باقی نيست. در آن زمان تلفن های همراه نبود که دوربين داشته باشد و اگر هم داشت در بغداد نبود چنان که تا صدام بود وب لاگی نبود و نه اينرنتی. صدام حسين اولين ديکتاتور جهان نيست که به سرنوشتی گرفتار می آيد که هزاران در انتظارش بودند، اما تنها کس از آن هاست که دوربين موبايل اعدامش را جاودانه کرده است. همان صحنه ای که باعث شد فرزندان رعنا دختر کوچک صدام تلويزيون های خانه شان را بسته اند تا مادرشان آن را نبيند. کيست که نداند آن همه کشتار که در اردوگاه ها و پشت پرده شدنی است از آن جاست که فرض بر اين است که شاهدی نيست. اگر هست هم جرات بازگو کردن ندارد. کاری که رسانه ها دارند می کنند همين است که قاتلان را دست می لرزاند. شانزده سال گذشته از زمانی که ديويد دياس يک بنای انگليسی به دختر بچه های تجاوز کرد. آن روز همان طور که دخترک گريه می کرد يک سکه دو پوندی در دستش گذاشت و گفت "اين راز کوچولوی من و تست" ديويد همان روزها دخترک ديگری را در ساختمانی قديمی به دام انداخت و پس از تجاوز اين بار فقط انگشتت را روی بينی خود گذاشت و به دخترک گفت ساکت. حالا دادگاهی در شمال انگليس دارد ديويد را محاکمه می کند. دختران بزرگ شده اند و نامشان اعلام نمی شود. اما قاضی مريلين گفته آن ها به شدت ترسيده اند. از يادآوری صحنه هم ابا دارند و همه اين سال ها اين راز را با درد در سينه نهفته اند. ديويد که به دام افتاده و هفده سالی زندان در انتظار اوست، در حقيقت بايد لعنت بفرستد به اينترنت. اگر اينترنت نبود کجا فاش می شد که بليت لاتاری او برده آن هم چندين ميليون پاوند، و کجا دختران که حالا خانم هائی شده اند می فهميدند آن که آتش به جانشان زد که بود. و سخن آخر شمايل انسان آينده . انسان سال آينده از همين روزها و در آخرين روزهای سال ۸۵ تصوير شده است. بعضی ها می گويند آره اما به عمر ما نمی رسد. عجب حرفی پس معلوم می شود شتاب قرن بيست و يکم را اندازه نگرفته ايد. ديگر حالا آن موقعی نيست که بعد از پانصد سال از اختراع شيشه در چين به ايران رسيد. ديگر ماشين نيست که هشت سال بعد از ساخته شدن، يک دستگاهش را با گاری و سردست برای شاه ايران و دو سال بعدش برای سلطان مسقط بردند. اما حالا کسی جرات کند و سرش را به درآورد و بگويد. بيل گيت که دنيای آينده را بشارت داده است. همان که فاصله گاراژ خانه پدری را تا زمانی که ده ميليون دلار اول را ساخت در هشت سال طی کرد و از آن زمان تا وقتی ثروتمند مرد جهان شد و ماند، چهار سال وقت گذاشت. اين بيل گيت که فرقش با ژول ورن اين است که می گويد و می شود، سال ها هم لازم نيست، اين بيل گيت پس چرا دارد از همه کارهايش کناره می گيردو دسترسی به اينرتنت را برای بچه هايش محدود کرده است. فقطه دو ساعت و نيم در روز. و خودش هم دارد به طور کلی از بازرگانی و شرکت ميکروسافت کناره می گيرد. می رود تا خود را وصف امور خيريه کند از سال آينده. جوابش آسان نيست. انسان تلاش می کند که آزاد شود. اين مقدس ترين تلاش انسان در همه زمين و همه زمان بوده است. هر کس آزادی را در جائی و به تعريفی می بيند، يکی در نوشتن، يکی در ساختن، يکی در گفتن، يکی در جمع ثروت، يکی در ميان محرومان، يکی در آموختن پزشکی تا دردی تسلا دهد، يکی در شاعری تا نشان از جهانی ديگر دهد، يکی در جست و جو قدرت تا بتواند عده ديگری را آزاد کند، يکی در شناخت راز آسمان ها و خلقت، يکی در جست و جو گذشته بشر، ديگری در هوس شناخت آينده ... اما چندان که در اين کار به اوج رسيد. آن وقت است که در حسرت انسان ساده و صميمی به جست و جو برمی آيد. و می خواند دلدار همين جاست بيائيد بيائيد. و همين زمان است که با سرود قرون سرخ پوست ها همنوا می شود و رودخانه را خواهر خود می بينند و ابر را مادر، چشمه ساران و آهوان را همه خانواده خود می خوانند. آزادی و هوای پاک را برای همه می خواهند. سال نو، سال آزادی انسان، سال انسان بر شما مبارک باد |