اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
ما بین ترک ستیزی سیاسی- استراتژیک و ترک ستیزی عوامانه، نوع دیگری از ترک ستیزی درمیان بخشی از اهل قلم ایران رایج است که میتوان آنرا ترک ستیزی ناشی از سرگشتگی ایدئولوژیک نامید. این عده خودرا دموکرات و مترقی معرفی میکنند ولی آلوده به تفکرات نژادپرستانه هستند. با حکومت دیکتاتوری مخالفت میکنند و بزندان میروند اما درست مانند دیکتاتورها با ملل غیر فارس برخورد میکنند. خود را جهان وطن و انترناسیونالیست مینامند اما مصداق بارز شوونیسم فارس هستند و درموضع گیریهای سیاسی، خاک را به مردمی که روی آن خاک زندگی میکنند مقدم میشمارند. این عده بخاطر مخالفت با دیکتاتوری و سابقه وابستگی به گروههای چپ ، اصطلاحا به روشنفکر معروف شدهاند اما فاقد معیارهای روشنفکری جهان مدرن هستند. شاید هم بخاطر اینکه جامعه ایران هرگز یک جامعه آزاد نبوده لذا نتوانسته است روشنفکران آزاده تولید و تربیت بکند.تعریف اصطلاحات میهن ، ملت و فرهنگ در نزد این روشنفکران همان تعریفهای رضاشاه و کسانی است که رضاشاه را به سلطنت رسانده بودند.« چهره ایران معاصر تا حد زیادی نتیجه سیاستهای رضا شاه است.او بر اقلیتهای خود مختار و عشایر چیره شد و آنها را گرد هم آورد تا کشوری واحد با ملتی واحد و زبانی واحد تشکیل دهد.اساس سیاست رژیم پهلوی برای ادغام اقلیتهای ملی در « ایران پارسی » یکپارچه با مرکزیت سیاسی – اقتصادی تهران ، تخریب پایههای اقتصادی ملل غیر فارس بود. از اینجاست که تهران به بهای ویرانی اقتصاد مناطق ملی نشین به قطب توسعه اقتصادی ایران بدل میشود.رضا شاه مسئول ایجاد تغییرات زیادی در جامعه ایران است. او به تقلید از آتا تورک به یک سری اصلاحات مدرن دست زد در ضمن با سردادن شعارهای ملی پارسی علیرغم مخالفت مردم ، کوشید عظمت امپراطوری باستان را در عرصه تبلیغات احیا کند. با توجه به اینکه بعضی از روشنفکران حتی درصدر مشروطه نیز تفکرات عظمت طلبانه باستانی داشتند لذا رژیم رضاشاه موفق شد نظر روشنفکران دهه ١٩٣٠ را برای تشکیل خط مشی ایدئولوژیک جلب کند. زیرا با این زمینهها برخی از ارزشهای ایدئولوژیک رژیم با روشنفکران مشترک شده بود.»زبان فارسی هسته ایدئولوژیک رژیم پهلوی و دست آویزی برای تحریک احساسات میهن پرستانه و غرور فرهنگی و در نهایت ابزاری برای تظاهر به یکپارچگی ملی بود. در اینجا و در برخورد با موضوع زبان نیز بار دیگر هماندیشی بنیانی رژیم پهلوی با تمایلات روشنفکران آن زمان آشکار میشود. زبان فارسی از انقلاب مشروطه به بعد بخشی از گفتمان بزرگ هویت یابی ایرانی بود و رژیم پهلوی قصدداشت هویت ملی و بومی غیر فارس زبانان ایران را تغییر دهد و آنان را زیر پرچم فارس گرد آورد بدینجهت آموزش و پرورش عمومی در انحصار زبان فارسی قرار میگیرد وخواندن و نوشتن به زبانهای ملی غیر فارس ممنوع میشود. بزرگ نمائی عظمت ایران باستان و به عرش اعلا ء بردن زبان فارسی از مشخصات ناسیونالیسم رضا شاهی است که همچنان عدهای از مخالفان آن رژیم نیز همان سیاست را دنبال میکنند و سیاست جمهوری اسلامی هم در عرصه آموزش و پرورش همان سیاست دوران رضاشاه با عناوین اسلامی است. بعنوان مثال زمانی که در دوره ریاست جمهوریهاشمی رفسنجانی روسای کشورهای تازه استقلال یافته آسیای مرکزی به خراسان دعوت شده بودند و رفسنجانی در زیر چادر بزرگی برای آنان سخنرانی میکرد ، گفت که جمهوری اسلامی میخواهد زبان فارسی را زبان سیاسی اسلام بکند و محمد خاتمی رئیس جمهور بعدی نیز بارها گفته است که زبان فارسی و دین اسلام مشترکا هویت ایرانی را میسازند. و این در حالی است که اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی در کنار فارسی ، زبانهای ملی غیر فارس را نیز میپذیرد که البته طی ٢٧ سال گذشته با وجود خواست تمامی ملل غیر فارس ایرانی. این قانون تا کنون اجرا نشده است. اصل ١٥ قانون اساسی جمهوری اسلامی بشرح زیر است: « زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ، ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس ، در کنار زبان فارسی آزاد است » در سالهای اخیر ، شروع تحریکات و توهینها از کانالهای دولتی بخاطر اینست که هرچه مردم از مذهب دولتی بیشتر فاصله میگیرند ، حکومت بیشتر به ناسیونالیسم ایرانی متوصل میشود و چون پان ایرانیستها بعنوان مدافع ناسیونالیسم ایرانی و کارشناس مسائل ملی در دستگاههای تبلیغی حکومت بکار گرفته شدهاند لذا خط فکری نژاد پرستانه خود را پیش میبرند و چون معتقد به مستحیل کردن ترکها هستند ، از هر امکانی برای تحقیر و توهین به ترکها استفاده میکنند و میبینیم که نتیجه عکس میگیرند. اصلیت ترک بعضی از رهبران جمهوری اسلامی بهانهای است تا ترک ستیزان ادعا بکنند که کارهای کلیدی حکومت در دست ترکهاست. این فقط ظاهر قضیه است و گرنه نظام سیاسی و فرهنگی ایران رسما برپایه زبان فارسی و غیر رسمی کردن سایر زبانها گذاشته شده است و بودن چند غیرفارس در راس امور تغییری در اصل مساله ایجاد نمیکند بعنوان مثال استالین خود گرجی بود ولی در خدمت زبان و فرهنگ روسی قرارگرفته بود و در زمان او، گرجیها بیشتر از هرزمانی آسیمیله شدند و روسها با « کون سیاه » نامیدن گرجیها در دوره استالین ، هم غیر مستقیم مخالفت خودشان را با استالین نشان میدادند و هم گرجیها را تحقیر میکردند. نتیجه گیری: قیام خردادماه ١٣٨٥ آذربایجان بار دیکر مساله ملی در ایران را در صدر مباحثات سیاسی قرار داده است. این مباحث هنوز تعمیق نیافته است و از طرف کسانی که مسله ملی در ایران را قبول ندارند و یا معتقدند که آذربایجان مساله ملی ندارد ، پرخاشجویانه و غیر منطقی است اما شروع مساله خود گام بزرگی است که به جلو برداشته شده است. قالبی و کهنه بودن استدلالهای پان ایرانیستها و قضاوت آنان در باره ترکها نشان میدهد که آنها بعد از فروریختن دیوار برلین هیچ خانه تکانی سیاسی – ایدئولوژیک انجام ندادهاند و شکست آنها در هر مباحثه نو محرز است. در مقابل آنها روشنفکران ملل غیر فارس در ایران ، طی دو دهه گذشته بنیانهای اندیشگی خود را باز سازی کرده و تجربیات زیادی از تحولات بین المللی اندوختهاند و میبینیم که سوژههای مدرن مرتبا از طرف اینان مطرح میشودو فعالین جنبشهای ملی ، خطوط قرمزی را که خط تبعیض هستند هر روز در عمل زیر پا میگذارند. پان ایرانیستها علیرغم اینکه نیروی سرکوب دولتی را همراه خود دارند ، در موضع تدافعی قرار کرفتهاند و پرخاشجویانه برخورد میکنند . اینان اگر همچنان هم موضع با حاکمیت به توهین و تحقیر ملل غیر فارس ادامه بدهند ، آگاهانه یا نا آگاهانه سرنوشت خود را به سرنوشت حکومت گره میزنند و این قمار خطرناکی است. اینان باید در موضع گیریهایشان دقت بکنند و گرنه آتش به خرمن آرزوهای خودشان میزنند ، مگر نمیبینند که طی یک سال اخیر توهین به ملل غیر فارس سه شورش خونین درایران ایجاد کرده است. اول نامه توهین آمیز منتسب به معاون اول ریاست جمهوری که در آن خواهان پاسازی قومی در خوزستان شده بود ، اعراب خوزستان را به شورش وا داشت. بعد از آن توهین به اهل تسنن در سریال امام علی در تلویزیون جمهوری اسلامی ، کردستان و بلوچستان را به طغیان و شورش وا داشت.و اکنون مقاله و کاریکاتور روزنامه رسمی دولت باعث قیام آذربایجان شده است. با گذشت زمان توهینها علنی و اعتراضات رادیکال تر میشود. ترکها بخش بزرگی از جمعیت ایران هستند و چگونگی حل مساله ملی در آینده با حرکت آذربایجانیها رقم خواهد خورد چون ایران بدون آذربایجان معنی ندارد و نیروی میلیونی آذربایجان اکنون به میدان آمده است ، نیروی صدها هزار نفری که در قلعه بابک هویت ملی خودرا اعلام میکرد اکنون بطور آشکار موجودیت خود را در شهرها نشان میدهد واین درست عکس نظربرنارد اورکاد است که خیال میکرد با انقلاب اسلامی ، مساله اقلیتهای ملی در ایران برای همیشه حل شده است (٢٠)ولی وقایع سالهای اخیر بیانگر آنست که: « آتشفشان خاموش از خواب دیرمان بیدار گشته است |