اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
جنسی اشتراک دارد، بلکه قوانین ناظر بر رفع تبعیض جنسی نیز می تواند و می باید اشتراک داشته باشد. ایده ای که شرایط حاکم بر اقشار مختلف زنان را متفاوت می بیند و در نتیجه قوانین حاکم بر آن محیط را نیز متفاوت ارزیابی می کند و اصلا ضرورت یک قانون مشترک برای کل زنان را نادرست می داند، نمی تواند در مجموعه خود ایده درستی باشد.برای مثال گفته می شود، وقتی برخی زنان اصلا توانایی نگهداری فرزند خود را به تنهایی ندارند، حق سرپرستی برای مادر، تنها به درد برخی دیگر از زنان می خورد و یا اینکه حق طلاق برای زنان بورژوا خوب است و آن زن زحمت کش اصلا نمی خواهد به طلاق فکر کند و یا شکل ستم مردسالارانه در میان برخی اقوام آن چنان متفاوت است که تصویب یک قانون واحد دردی را برای زنان دوا نمی کند..... و استدلالاتی از این قبیل. چنین تناقضاتی در ارائه درخواست ها موجب نمی شود که اولا برخی درخواست ها را اصلی و برخی را فرعی قلمداد کنیم و یا اصلا قابل طرح کردن ندانیم، ثانیا معتقد باشیم که ارائه درخواست ها را به علت اختلافات جغرافیایی، طبقاتی و غیره، منطقه ای کرده و هر جا بنا به مشخصات آن منطقه درخواستهای ویژه ای را طرح کنیم. برای مثال، اگر اکثریت زنان درخواست حق آزادی سفر را نه درک می کنند و نه امکان سفر آزادانه را دارند، بنابراین باور به این که نیازی به طرح آن و روشن گری در باره آن وجود ندارد، نادرست است. تمام این استدلالات زمانی منطقی جلوه می کند که هنوز اعتقادی به گفتمان مشترک نداریم و هنوز آگاهی را توده ای نکرده ایم و هنوز اتحاد نظام مردسالاری را نپذیرفته ایم. این نظام آن چنان موذیایه و به اشکال مختلف در زوایای زندگی اجتماعی و خصوصی هر زنی نفوذ می کند که حتی بسیاری از زنان نیز متوجه حکومت چنین نظامی بر تمامی وجوه زندگی خود نیستند. اگر نظام مرد سالاری با کلیت خود بر زنان حکومت می کند، به تفاوت ها اهمیت نمی دهد و به هیچ زنی رحم نمی کند، زنان نیز می بایست با رسوخ آگاهی میان آحاد جامعه، برای یک گفتمان و عمل مشترک تلاش کند و صد البته که در این راه مردان آگاه و فمینیست را نیز نباید فراموش کنند. انسان هایی که در دگرگونی اجتماعی از زاویه رفع سرکوب زنان به لحاظ جنسیت شان هم گام هستند، فمینیست های آگاه شمرده می شوند، چه زن باشند و چه مرد. تفاوت در کجاست؟ در مبارزه با تبعیض جنسی، تفاوت میان پی گیری این مبارزه تا به آخر و یا عدم پی گیری آن از جانب زنان است. چنین تفاوتی، البته بنیادی است. مبارزه علیه تبعیض جنسی، مبارزه ای ست ریشه ای و بلند مدت. از آن جا که مبارزه با تبعیض جنسی جدا از مبارزه علیه سایر تبعیض ها نیست و تا کلیه تبعیض ها در جامعه از بین نرود، تبعیض جنسی نیز نمی تواند ریشه کن شود، بنابراین تنها زنانی این مبارزه را تا به آخر دنبال می کنند که نفع و بقای خود را در نابودی سایر تبعیض های موجود در جامعه ببینند و چنین زنانی هستند که نیروی پایه ای مبارزه علیه ستم جنسی را تشکیل می دهند. زنانی که دچار سایر اشکال فرودستی از جمله نابرابری طبقاتی، ملی و غیره نیز هستند. هرچند این امر نافی آن نیست که زنان از هر طبقه و قشری تا مراحلی از این مبارزه حمایت به عمل می آورند و بدون چنین حمایتی، مبارزه علیه تبعیض جنسی، یا شکل نمی گیرد و یا ناقص است. ناگفته نگذاریم که اتفاقا همین زنان در شکل گیری مبارزه علیه تبعیض جنسی نقش فعال و تعیین کننده دارند و بدون سازمان دهی چنین نیروهایی، جنبش زنان قابل تصور نیست. به یاد بیاوریم نیروهایی را که تظاهرات ضد حجاب در اوایل شکل گیری جمهوری اسلامی را سازمان دادند، و یا توجه کنیم به شکل گیری جنبش زنان موجود در شرایط کنونی و نیروهای روشن فکر تشکیل دهنده آن را. از آن جا که هر حرکتی علیه تبعیض جنسی آگاه گر است و هر آگاهی در این مسیر، سازمان گر، بنا براین حمایت از چنین تلاش هایی وظیفه مبارزان راه آزادی و عدالت می باشد. اما می بایست تأکید کرد، تا زمانی که مبارزه علیه تبعیض جنسی توده ای نشده و نیروی پایه ای خود را نیافته است، نمی توان به نتیجه رسیدن این مبارزه امیدی داشت. ریشههای ترکستیزی در ایران بخش پایانی در سالهای اخیر ، شروع تحریکات و توهینها از کانالهای دولتی بخاطر اینست که هرچه مردم از مذهب دولتی بیشتر فاصله میگیرند ، حکومت بیشتر به ناسیونالیسم ایرانی متوصل میشود و چون پان ایرانیستها بعنوان مدافع ناسیونالیسم ایرانی و کارشناس مسائل ملی در دستگاههای تبلیغی حکومت بکار گرفته شدهاند لذا خط فکری نژاد پرستانه خود را پیش میبرند و چون معتقد به مستحیل کردن ترکها هستند ، از هر امکانی برای تحقیر و توهین به ترکها استفاده میکنند. حسین عابدینی بیرق حسن نزیه بعد از انقلاب ١٣٥٧ وزیر نفت شد ولی وقتی که خمینی دستورداد صدای اورا قطع کنند ، توانست خود را به بیت شریعتمداری در قم برساند و به آذربایجانیها پناهنده شود. ترک ستیزی عوامانه بیشتر از طریق جوکهای تحقیر آمیز علیه زبان و فرهنگ ترکها انجام میگیرد و طی پانزده سال گذشته بشدت گسرش یافته است که هر چند وقت یکبار جلسات جوک گوئی به زد خورد بین فارسها با ترکها تبدیل میشود. علت اصلی رشد جوکهائی که برای تحقیر ترکها گفته میشود سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی است که به رشد پدیدههای ضد فرهنگی منجر میشود.اکنون ترک ستیزی در تهران دامنه وسیع پیداکرده و حتی در مراسم مذهبی نیز خود نمائی میکند. بگفته شاهدان عینی در مراسم مرثیه خوانی ماه محرم که صحنههای جنگ کربلا بصورت تعزیه و نمایشنامه مذهبی اجرا میشود گاها دیده میشود که امام حسین و اطرافیانش فارسی بدون لهجه صحبت میکنند ولی شمر و حرمله با لهجه غلیظ ترکی حرف میزنند. بعضی از نقاشیهای مذهبی ، امامان را بشکل شاهزادگان سفید پوست و کفار را با قیافه ترکی و مغولی با سبیلهای از بناگوش در رفته تصویر میکنند که پلانول پوسترجنگ امامزاده ابراهیم با یک کافر را بعنوان نمونه ضمیمه مقاله خود کرده است. طنز شناسان بیست و دو تم و موضوع کلی برای جوک و لطیفه شناسائی کردهاند که لطیفههای تمام ملل در داخل آن تمها تعریف میشوند. دو تم بزرگ جوک و لطیفه در دنیا سکس و دین است و مخصوصا در محیطهای نظامی اغلب جوک جنسی تعریف میشود. اما در جمهوری اسلامی سکس تابو محسوب میشود و حرف زدن از سکس در جمع ممنوع میباشد و هرگونه سخن خنده دار در باره دین نیز گناه محسوب شده و شدیدان ممنوع است ولی جامعه احتیاج به تفریح و انبساط خاطر دارد و لذا کمدینها و مقلدین و جوک گوها برای خنداندن دیگران و پرکردن برنامه به مسخره کردن ملل غیر فارس میپردازند که در هر جامعهای اختلافات ملی پیشینه طولانی دارد و به اختلافات طایفهای گذشته مربوط میشود که با تکرار شدن ممتد ، بسیار مستهجن و دل آزار میشود. هم اکنون نسلی ازجوک گوها و شومنها در ایران بعمل آمده است که از طریق مسخره کردن ملل غیر فارس نان میخورند. این نسل از دوران جنگ ایران و عراق شروع به رشد کرده و اکنون در تهران صحنه گردان بر نامههای نمایشی است. در آغاز جنگ دولت روضه خوان و نوحه خوان به جبهه میفرستاد تا شهادت تبلیغ بکنند ولی این عمل روحیه سربازان را خراب میکرد تا اینکه بالاخره مسئولین جنگ متقاعد شدند که سرباز به خنده و شوخی نیاز دارد تا مرگ را فراموس کند و چنین است که بسیج به فرستادن دلقک به جبههها پرداخت و چون میدان عمل آنان با اخلاق خشگ مذهبی مسدود شده بود و حق نداشتند جوک سکسی یا دینی و نیز سیاسی تعریف بکنند ، کارشان به تقلید لهجه غیرفارسها و خنگ و نفهم نشان دادن کسانی که فارسی را مانند تهرانیها صحبت نمیکنند محدود میشد و همین پدیده است که اکنون به نام هنر به یک عمل ضد فرهنگی تبدیل شده است و نه تنها رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی عرصه اصلی این ضدفرهنگ است بلکه صفحات روزنامهها و مجلات را نیز تسخیر کرده است، کاریکاتور مانا نیستانی هم محصول همین جو مسموم است |