اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات |
بایگانی |
گردونه هاي آتشيني که مرکز تجارت جهاني در نيويورک را به کام خود کشيد، ترسيم کرد". آري، عمليات آژاکس بر تاريخ ايران، منطقه و به معنائي بر تاريخ جهان اثر گذاشت. در تاريخ معاصر ما اين رويداد بعد از انقلاب مشروطه بزرگترين نقطه عطف و يکي از اولين حلقه هاي آن زنجيره جهنمي کودتاها و مداخلات تجاوزکارانه امريکا در دوره پس از جنگ است که پس از ايران در بسياري از کشورهاي ديگر آسيا، افريقا و امريکاي لاتين هم تکرار شد. اين کودتا نقطه ورود ايران بعنوان يک کشور نفتي مهم خاورميانه به حوزه نفوذ امريکا و بر هم خوردن موازنه بين منافع بريتانيا و امريکا در ايران و آغاز حرکت کمپرادوريزه کردن نظام اقتصادي و اجتماعي کشور ما بوده است. تا آنجا که "انقلاب اسلامي" را هم واکنشي ميدانند در برابر تحولات چند دهه پس از کودتا، و در دنباله آنچه هم امروز در ايران جريان دارد، به نوعي دنباله همان زنجيره علتهاست. بسياري از مورخان و پژوهشگران امريکائي و انگليسي مانند ريچارد کاتم، ويليام راجر لوئيس، جيمز ف . گود، جيمز بيل، مارک گازيوروسکي، نيکي کدي، خود پس از پنجاه سال امروز بر اين نظرند. مثلا ماري آن هيس مينويسد:"منازعه نفتي اوائل دهد 1330 با براندازي ناسيوناليسم ايراني، بذرهاي يک انقلاب اسلامي را کاشت که 25 سال بعد روئيد و رشد کرد و رژيمي به مراتب ضد غربي تر از رژيم مصدق را در تهران، بر سر کارآورد. در نتيجه پيامدهاي آن کودتا، حتي امروز نيز سايه خود را بر خليج فارس و ماوراي آن گسترانيده است"(همه مردان شاه ص 316) اين تازه بيان تاثيرات کودتاي 28 مرداد از زبان امريکائي ها و از ديدگاه منافع خود آنهاست. چگونه يک روزنامه نگار ايراني، چنين از سر بي اطلاعي و بي تفاوتي از روشنفکران کشوري که قرباني اين تجاوز بوده اند و آوار اصلي اين فاجعه بر سر آنان نازل شده و پس از اين کودتا ميدانهاي اعدام با خون بهترين فرزندان آن گلرنگ شده است، ميخواهد ديگر دغدغه آنچه را که در آنزمان روي داده نداشته باشند و درباره آن مرثيه نويسي نکنند! از يک روزنامه نگار، که در کار حرفه اي خود، به بحثي مانند کودتاي 28 مرداد وارد ميشود، اين توقعي طبيعي است که اطلاعاتي بسيار بيش از اين داشته باشد. جالب است که حتي مصاحبه کننده ، که بيان کننده تمايل برخي از امريکائي ها راجع به اين رويداد تاريخي است هم کودتا بودن آنرا پذيرفته و در تمامي متن سوال خود از کودتاي 28 مرداد صحبت ميکند، اما آقاي ميلاني در جواب ،شايد بخاطر آنکه به دوستان سلطنت طلبشان بر نخورد، از اظهار نظر در مورد ماهيت اين رويداد طفره ميرود و ميگويد : "آنهائي که معتقدند کودتا کودتا بود، کماکان بر اساس همان حرفهاي قديم بر کودتا بودن آن تاکيد دارند و آنهائي که معتقدند قيام ملي بود کماکان باور به همان عقيده دارند. اين که کسي بيايد و قضيه را تاريخي کند، هنوز صورت نگرفته است. ""!! تا پيش از انتشار گزارش سيا از اين کودتا که سالها محرمانه مانده بود و در سال 2000 نسخه اي از آن بدست نيويورک تايمز رسيد و منتشر شد، دهها کتاب و اثر تحقيقي در اين زمينه نوشته و منتشر شده بود که بعدا با انتشار گزارش سيا معلوم شد بخش اعظم اطلاعات آنها درست و موثق بوده است.(مثل کتاب "از يالتا تا ويتنام" ديويد هوروويتس که يک فصل کامل آن زير عنوان "کودتاي امريکا در ايران" به اين رويداد اختصاص دارد). گو اينکه مردم ايران که قرباني اين رويداد بوده اند، خود به چشم خويش عوامل کودتا و نقش آشکار و پنهان بيگانه را در آن ديده بودند و بهتر از هر کسي ماهيت آنچه را که روي داده بود، مي شناختند. به هرکس بتوان درباره مردم و نقش آنها در رويدادهاي جاري دروغ گفت، به خود مردم نمي توان درباره آنچه که کرده يا نکرده اند دروغ گفت، زيرا خود فاعل و ناظر آن بوده اند و بر جزئيات آن بهتر از هرکسي آگاهند. اما سرانجام در سال 2000 گزارش خود سازمان سيا درباره اين کودتا بوسيله جيمز رايزن در نيويورک تايمز منشر شد و از عمليات "تي بي آژاکس" به رهبري کرميت روزولت و همکاري ژنرال نورمن شوارتسکف با نام و مشخصات دقيق عوامل اجرائي و مبالغي که سيا، چه به برادران رشيديان و شبکه آنها و چه به زاهدي و کانون افسران بازنشسته پرداخت و صرف زمينه سازي اين کودتا کرده بود، پرده برداشت. و بالاخره از اين هم فراتر، خانم مادلين آلبرايت، وزير خارجه امريکا، رسما به انجام کودتا بوسيله امريکا در ايران اقرار و از اين بابت عذرخواهي رسمي کرد. اما محقق وطني ما هنوز منتظر است که "کسي بيايد و قضيه را تاريخي کند"! من، هم به مصاحبه کننده و هم به آقاي ميلاني توصيه ميکنم، علاوه بر همه منابعي که در اين زمينه وجود دارد و آخرين آنها کتاب "همه مردان شاه" است به خاطرات جان پرکينز تحت عنوان اعترافات يک جنايتکار اقتصادي(که به فارسي نيز ترجمه شده) و نيز به آخرين کتاب او زير عنوان "تاريخ پنهان امپراتوري امريکا" که به تازگي در امريکا منتشر شده هم نگاهي بيندازند؛ زيرا در شرايط حاضر ديگر انتشار خاطراتي که امثال اردشير زاهدي از "پاپا جان و ماما جان" خود دارند، اثري ندارد و نام بردن از کودتاي امريکائي ها در ايران بعنوان "قيام ملي 28 مرداد" هم چيزي بيش از يک شوخي بيمزه و مشمئز کننده نيست. سومين محور اين مصاحبه بحث در زمينه فرديت روشنفکر است که مدعي در لفافه آن، فلسفه فردگرائي را که اساس نگرش ليبرالي اوست مطلق کرده و ميخواهد بعنوان قانون ازلي و ابدي زندگي انسان به خواننده القاء کند. مسئله فرد و جمع و تضاد ميان آندو و اين که اين تضاد را با قبول اولويت براي کداميک از ايندو بايد حل کرد، به قدمت تاريخ جامعه انساني است و در همه شکلبندي هاي پيش از سرمايه داري هويت فرد بوسيله جمع(کشور، مليت، دين و...) تعيين و تعريف ميشده است و فقط در دوران سرمايه داري است که ليبراليسم جمع و هويت جمعي را فداي فرد و دنياي او ميکند؛ تفکري که در ادامه، از بطن آن مالا انباشت رقابتي سرمايه و همين نظام امپرياليستي سر برآورده است که امروز بشريت را با بن بست و بحران روبرو ساخته و به سمت بربريت سوق ميدهد. مدعي کوشيده است با فروکاستن فلسفه عمومي جمع گرائي به "اتاتيسم" و حمله به استالينيسم- که مد روز و شيوه تکراري تبليغات نوليبرالي است- هر نوع جمع گرائي را با اين دستاويز زير سوال برد. اما اين بحثي است ريشه اي و مفصل که با اظهار نظرهاي دوخطي نظير آنچه در اين مصاحبه آمده است نمي توان درباره آن داوري کرد، و چون با طول و تفصيلي هم که اين جوابيه تا همين جا پيدا کرده است، مجال طرح اين بحث تازه در آن وجود ندارد، اين بحث ميماند تا در فرصتي ديگر، که جداگانه به آن بپردازيم. چپ ستيزي، بخصوص در ميان "وادادگان" سياسي گذشته که پيشينه هواداري از چپ داشته اند، اين روزها شدت گرفته است. ريشه اين کينه کور نسبت به چپ را در عناصري که چنين پيشينه اي دارند، من خوب مي شناسم. در سالهاي دهه چهل و پنجاه با آن شرايط ويژه مبارزه مسلحانه و شکنجه ها و مقاومتهاي باور نکردني و حساسيت شديدي که در مورد امنيت سازمانهاي مخفي مسلح وجود داشت، ننگي بالاتر از همکاري يک فرد دستگير شده با رژيم وجود نداشت. من فضاي سياسي آن روزها، مخصوصا فضاي حاکم بر زندانهاي سياسي را بخاطر دارم و ميدانم کسي که با پليس همکاري ميکرد، چه خفتي را از ناحيه ديگران و در مجموعه شرايط حاکم، چه در زندان و چه پس از آزادي در فضاي سياسي خارج از زندان تحمل ميکرد. ريشه کينه عجيب و غريبي که در برخي از وادادگان قديمي نسبت به چپ وجود دارد ، در همان خفت و تحقيري نهفته است که در آن ايام و در آن شرايط تحمل کرده اند. معتقد نيستم که منشاء چپ ستيزي آقاي ميلاني از اين گونه باشد. |