اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات |
بایگانی |
است، با اين وصف به حق هر ساله ياد اين ژنرال آلمانی را گرامی میدارد، پادگان و کشتی و ناوگان به نام آن میکند و غيره. بنابراين، اين شيوة کار نيست که تمايزدهندة مبارزة مسلحانة برحق از عمل تروريستی ناحق میباشد، بلکه نخست ايده و مکتبی است که مبنای اين عمل قرار میگيرد و سپس هدفی است که با اين اَعمال نشانه میرود. به اعتقاد من دو عمل را میتوان تروريستی ناميد و محکوم و با آن مقابله نمود: يکی سوء قصد به جان اشخاص مدنی و مردم بيدفاع میباشد (مثلاً آنطور که در 11 سپتامبر در آمريکا شاهد آن بوديم، در متروی انگليس و اسپانيا شاهد آن بوديم، در فلسطين به صورت عمليات انتحاری حماس بر عليه اشخاص مدنی اسرائيل شاهد آن هستيم، در کشتاری که سنيهامذهبها و شيعهمذهبها در عراق از هم میکنند، شاهد آن هستيم، چندين بار در پاکستان و هند و افغانستان شاهد آن بودهايم) و ديگر چنانچه مکانيسمها و سازوکارهای دمکراتيک برای مبارزة سياسی مسالمتآميز وجود داشته باشند، اما با اين وصف متوسل به اِعمال خشونت شد. لذا درصورت عدم وجود ساختارهای دمکراتيک و در صورت عدم اِعمال خشونت بر عليه افراد مدنی نمیتوان از تروريسم سخن راند. در ارتباط با آن کشورهايی هم که در آنها گروههاي ايدئولوژيک ميليتاريستی چون القاعده (عراق، افغانستان، هند، ...) به خشونت توسل میجويند، بايد با ابزارهاي غير از اعدام با عاملان و مجرمان برخورد نمود، چرا که از يک سو نبايد منش و تعامل يک نظام آزاد مشابه منش و تعامل يک تروريست واپسگرا و آزادیکش باشد، و از سويي ديگر اعدام چنين انسانهايي از آنها »شهيد« میسازد و اين به ويژه در اسلام خودبهخود منبع حقانيت است و به تداوم »شهادتطلبی« میانجامد و انگيزهای خواهد بود برای راديکاليزه شدن جوانان. به هر حال، گذشته از ماهيت حاکميت و عمل و انديشة اعدام شدگان، مجازات اعدام نقش بازدارنده و مرعوبکنندهای در اِعمال خشونت برحق يا ناحق ندارد. کسی که آماده است جان خود را فدای آرمانهای خود کند، ديگر چه وحشتی از اعدام میتواند داشته باشد؟ آيا برای نمونه اعدام هزاران هزار مبارز شريف ايرانزمين خللی در مبارزة ديگر مبارزان آورده است؟ آيا اعدام تعداد پرشمار از جوانان کُرد توسط حکومت محمدی در ايران ارادة مردم کردستان را در هم شکسته و از تعداد مبارزين و معارضين حکومت کاسته است؟ اگر تا ديروز دو حزب سياسی ـ نظامی کُرد داشتيم، امروز تعداد آنها بيش از سه برابر شده است. جالب است، آن همه خشونت دولتی نه تنها از مقبوليت مبارزة مسلحانه نکاسته است، بلکه تقريباً قاطبة علاقمندان سياسی و به ويژه جوانان شورمند کردستان را بيش از پيش متمايل به از سرگيری مجدد مبارزة مسلحانه نموده است و اين از گسترش نفوذ حزب آزاد کردستان (پژاک) که عمليات نظامی عليه دولت ايران انجام میدهد، قابل رؤيت است. لذا نتيجة معکوس اعدام مخالفان سياسی ـ گذشته از ضدانسانی بودن آن ـ ناکارآمد بودن آن را نيز نشان میدهد. اينجا بايد پرسش کرد: اگر اعدام حتی يک مجرم و قاتل از نظر روشنفکران غرب و مدافعان حقوق بشر به دليل جريحهدار شدن حق انسان برای زندگی جنايت است (که هست)، اعدام انسانهای شريف و فرهيخته و اسير دژخيمان، انسانهايي که جرمشان تنها دگرانديشی است و بس را چه بايد ناميد؟ اعدام روزنامهنگاران را چه بايد ناميد؟ قتل قاسملوها، شرفکنديها و بختيارها و فروها و صدها نفر ديگر را چه بايد ناميد؟ حال عاملان و آمران اين قتلها هستند که مدعی میشوند قربانی تروريسم هستند و بايد با ابزار مجازات و اجرای حکم اعدام با آن مقابله نمود! انزجاری که اين اعمال در بين مردم داخل و خارج بوجود آورده خود پاسخيست درخور به نادرستی و ناکارآيی اين خشونت دولتی. اقدام و مبارزه برای الغای مجازات اعدام در ايران و در همين شرايط لازم است. چنانچه چنين مجازاتی را در ايران نمیداشتيم، شوهای تلويزيونی دگرانديشان که خود شکل ديگری از اعدام و ترور شخصيت انسانهاست را نيز به اين شدت نمیداشتيم، تجاوز جنسی به هزاران دوشيزة نوجوان مبارز قبل از اعدام را نمیداشتيم، کشتار سالهای 60 و 67 را نمیداشتيم. کشتارهای جمعی کردستان را نمیداشتيم. اگر در چند کشور متمدن که هنوز مجازات غيرانسانی اعدام را برنچيدهاند، اشخاصی اعدام میشوند که مرتکب قتل عمد شدهاند، اما در ايران قبل از همه شريفترين و فرهيختهترين انسانها هستند که حکومت جانشان را ميگيرد. لذا تلاشی که در غرب برای حذف مجازات اعدام وجود دارد، بايد در کشوری چون ايران صدچندان باشد. 2. اعدام، ابزاری کارا برای مرعوبساختن مجرم؟ آری، همانطور که گفته شد، در چند کشور معدود دمکراتيکی که مجازات اعدام هنوز وجود دارد، اين مجازات تقريباً صرفاً برای جرايم قتل عمد در نظر گرفته شده است، آنهم غالباً با اين استدلال و تصور که گويا مجازات مرگ مجرم بالقوه را مرعوب و منصرف از ارتکاب جرم ميسازد، درحاليکه هيچ پژوهشی تاکنون نشان نداده که مجازات مرگ به نسبت مجازات حبس طويلالمدت نقش بازدارندهتر و پيشگيرانهتری در ارتکاب جرم دارد. اين نقش را مجازات اعدام در بهترين حالت تنها زمانی ايفا میکند که جنايت پيشِ رو برنامهريزی شود. و البته در موارد بسيار نادری مجرم درصدد بررسی موازين و عواقب کيفری عملکردش برمیآيد. اكثر قلتها تحت شرايط متشنج روحی و احساسی و عصبی صورت میگيرند. اصولاً ندای تهديد به مجازات به مجرمانی که متأثر از واکنشهای احساسی و هيجانی و عصبی مرتکب جرم میشوند و همچنين به بيماران روانی که قانونشکنی میکنند، نمیرسد، طوريکه با اين مکانيسم نمیتوان جلو ارتکاب جرم از سوی آنها را گرفت. و حتی در آن مواردی هم که جنايتی بيرحمانه برنامهريزی میشود، مجرم بالقوه ـ طبق ارزيابی کارشناسان امور جنايي ـ آن هنگام دست به ارتکاب جرم به صورت بالفعل میزند که وی تصور کند، احتمال و ريسک گيرافتادنش اندک و قابل رؤيت و محاسبه است. بنابراين آنچه که وی را از ارتکاب جرم بازمیدارد بيشتر ميزانِ احتمال روشن شدن جرم است تا ميزان مجازات. 3. لغو مجازات اعدام، دليلی برای افزايش ميزان جنايت در جامعه؟ مدافعان مجازات اعدام برآنند که لغو مجازات اعدام منجر به بالارفتن تعداد جرايم میگردد، درحاليکه دادههای تاکنونی خلاف آن را اثبات نموده است. طبيعی است که هر جامعهای میخواهد مصون از جنايت بماند. اصرار به پابرجا نگهداشتن مجازات اعدام محتملاً اين امکان را به حاکمان میدهد تا اين برداشت و تصور را در بين مردم بوجود آورند که آنها اقدامات جدی و قاطعی را برعليه جنايتکاران بعمل ميآورند، اما آنها در واقع امر اذهان را از علتالعلل و صورت مسئله و ضرورت انديشه و عمل در راستای پايهريزی و اجرای يک استراتژی اجتماعی به نفع طبقات و اقشار تهيدست جامعه و زدودن نابرابريهايي که منشاء اصلی بروز جنايت میباشند، منحرف میسازند. عوامل اصلی پيدايش جنايت آن شرايط پيچيدة روانی و اجتماعی و طبقاتی هستند که مجازات مرگ و اعدام تغييری در آنها ايجاد نمیکند. علاوه بر اين، آمار موثق نشان میدهند که هيچ کشوری نبايد نگران افزايش ناگهانی و سرسامآور نرخ و ميزان جرايم در صورت ساقط ساختن مجازات اعدام باشد. حتی در کانادا تعداد قتلها پس از ابطال مجازات اعدام به ميزان زيادی کاهش نيز يافت و اين درحاليست که در آن دسته از ايالتهاي آمريکا که در آنها مجازات اعدام وجود دارد، در اين مدت قتلها بخشاً در همان ميزان بالا باقی ماند و بخشاً نيز افزايش پيدا نمود. 4. اعدام، در انطباق با حق زندگی؟ احترام به زندگی يکی از دلايل اصلی مخالفت با لغو مجازات اعدام است. اما چگونه میتوان با اعدام، چنين احترامی را در جامعه رشد و تکامل داد؟ يکی از مجرمين که در آمريکا به اعدام محکوم شده بود، اين نکته را چنين بيان نمود: »چرا ما انسانهايي را میکشيم که انسان کشتهاند؟ آيا برای اينکه نشان دهيم، انسانکشی نارواست؟« اين يک تناقض در خود است که ما با جنايتکاران همان رفتاری را بکنيم که برای چنين رفتاری آنها را محکوم کردهايم. دولت نبايد تا حد قاتلان |